دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.91K photos
114 videos
176 files
3.4K links
Download Telegram
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

باعرض سلام و احترام

آیا خداناباوری اکثریت دانشمندان مطرح جهان را می شود دلیلی برای بی دینی تلقی کرد؟ بدین دلیل که آنها انسانهای هوشمندی هستند که معدل بهره ی هوشی شان از انسان های دیگر بالاتر است پس در نتیجه درک آنها ازجهان و همچنین شناختشان از دین بیشتر است، یا اینکه این دلیل قانع کننده ای نیست، و اصلا تعریف هوشمندی در جهان امروز چیست؟ پاسخ حضرتعالی را باتوجه به شناختتان از مغز و سیستم عصبی انسان خواستارم، پیشاپیش از حسن توجه شما سپاسگزارم.

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

هوش، توانایی پردازش اطلاعات است. بنا به نظر توماس ساموئل کوهن - فیلسوف، فیزیکدان و تاریخدان آمریکایی و نویسندهٔ کتاب ساختار انقلاب های علمی - paradigm یا اَبَرانگاره ها مسبوق به مشاهده و تحلیل ما هستند، بنابراین می توانم نتیجه گیری کنم که اصول موضوعه یا اَبَرانگارهٔ تفکّر علمی چارچوب تحلیلی دانشمندان را شکل داده است. پارادایم تفکّر علمی مبتنی بر «اصالت تجربه» empiricism در مشاهده و «اصالت خِرَد» rationalism در محاسبه است، بنابراین دانشمندان نمی توانند به داده های غیر حسّی extra-sensory اعتنا و اعتماد کنند؛ پس اساس خداناباوری اغلب دانشمندان پارادایم تفکّر آنهاست، نه هوش آنها. لازم می دانم به این نکته هم تأکید کنم که وقتی راجع به خداناباوری دانشمندان صحبت می کنیم راجع به عدم اعتقادشان به «خدای متشخّص» ادیان سامی صحبت می کنیم در حالی که اگر به جای خدای متشخّص (خدا به مثابه شخص)، خدا را یک گرایش یا یک «رانه» بدانیم (همچون انتروپی و آنتی انتروپی زیست-شیمی یا چون دیالکتیک و روح زمان هگلی) آنگاه بخش بزرگی از دانشمندان خداباور محسوب می شوند.

سبز باشید


T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

جناب آقای دکتر سرگلزایی عزیز

باسلام و عرض ادب

ابتدا بابت پست های مفید و موثر شما تشکر می کنم، بنظرم واقعا سطح بینش و آگاهی افرادی که درجستجوی حقیقت هستن رو بالا می برید. ممنون بابت این همه زحمت


توضیح: گاهی مواقع با دوستان که هم صحبت می شوم بنده در بعضی از مسائل - به عنوان مثال مسئله ی خشکی و کم آبی در کشور - بخش عمده ای از مشکلات را کم توجهی و کوتاهی دولت می دانم، اما دوستان می گویند شما اگر در سوئیس هم زندگی کنی ناراضی هستی، از این رو سوالم را مطرح می کنم

سوال: چگونه می شود متوجه شد که ما (شخص خودم و دیگران) وقتی از یک موضوع/معضل اجتماعی یا سیاسی یا مذهبی یا غیره صحبت می کنیم، آیا این صحبتِ ما از نوع گله و شکایت، غر زدن محسوب میشود یا نقد کردن است؟ یعنی تفاوت غرغرکردن با نقد در کجاست؟

امیدوارم منظورم را درست بیان کرده باشم.
در پناه حق

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

از این که نوشته هایم را می خوانید ممنونم.

«ادوارد دو بونو» (پزشک، فیزیولوژیست و روان شناس اهل مالت) کتابی دارد با نام «شش کلاه فکر کردن». در این کتاب ادوارد دو بونو به شیوه های تفکّر اشاره می کند و مثال هایی برای هریک از آنها ذکر می کند. در استعارهٔ ادوارد دو بونو، کلاه قرمز استعاره از تفکر هیجان مدار است ، در حالی که نقد کردن از ترکیب کلاه سفید و کلاه سیاه حاصل می شود که اوّلی استعاره از مشاهده و کسب اطلاعات دقیق است و دوّمی استعاره از طرح پرسش صحیح. با خواندن کتاب «شش کلاه فکر کردن» به تفاوت نقد و نق پی خواهید برد. بنده هم به اختصار در کتاب «زندگی، فکر، و دیگر هیچ» به این موضوع پرداخته ام. این کتاب را انتشارات همنشین منتشر کرده است.

سرسبزی تان بیش باد


T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام و وقت بخیر
ممنون از مطالب خوبتون

میخواستم سوالی درباره مقاله #بازی_های_ناتمام_لیبیدو_در_مسیر_زندگی بپرسم، ممنون میشم پاسخ دهید.

من 27 ساله هستم و دانشجوی PhD و در مورد این مراحل تا مرحله چهارم احساس میکنم پیش رفتم ولی خب مرحله سوم رو تجربه نکردم میخواستم ببینم کسایی مثل بنده که بعضی مراحل رو نداشتیم چه راهکاری پیش رومون هست تا چرخه زندگی و لیبیدو خراب نشه

سپاسگزار شما

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

ثابت فرض کردن مراحل رشد روانی-اجتماعی که از زیگموند فروید شروع شد و توسط اریک اریکسون کامل شد مبتنی بر نوعی «تعیّن گرایی زیستی» یا Biological Determinism است. اگر دیدگاه شناختی-رفتاری را بر دیدگاه روانکاوی ترجیح دهیم این مراحل بیش از آن که اساس زیستی داشته باشند مبتنی بر Social Modeling هستند. بنابراین عدم تجربهٔ یکی از این مراحل ناشی از عدم وجود الگوی همانندسازی با نقش های آن مرحله هستند و اختلالی محسوب نمی شوند که نیاز به مداخلهٔ درمانی داشته باشند. مقالهٔ بنده در این زمینه مبتنی بر پیش فرض پذیرش نظریهٔ مراحل ثابت حرکت لیبیدو است ولی این پیش فرض کاملاً قابل نقد است.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#معرفی_کتاب

نام کتاب: اصول نظری و شیوهٔ روان شناسی تحلیلی یونگ
نویسنده: #کارل_گوستاو_یونگ
ترجمه: دکتر فرزین رضاعی
انتشارات: ارجمند - چاپ پنجم - ۱۳۹۲
* * *
"کارل گوستاو یونگ" در زمرهٔ اندیشمندانی است که بحث های مخالف و موافق زیادی درباره آثار و اندیشه های وی صورت گرفته و می گیرد. امّا اگر به این باور داشته باشیم که اکثر نگاه ها و رویکردها به جهان "حقیقتی" - هر چند کوچک - را درون خودشان نهفته اند می توانیم خیلی از دیدگاه ها را با قبول انتقادات وارده به آن مورد بررسی قرار دهیم و آن حقیقت هر چند کوچک امّا بعضی وقت ها بسیار مهم و مؤثر را از آن بیرون بکشیم. همانطور که یونگ هم از دیدگاه های مختلف بهره می برده و بعضی بیمارانش را به روش "آدلری" و بعضی را به روش "فرویدی" و ... درمان می کرده است و تعصّبی به روش خاصی نداشته است.
کتاب "اصول نظری و شیوه روان شناسی تحلیلی یونگ" یکی از بهترین کتاب هایی است که برای آشنایی با نظریات و دیدگاه های یونگ می توان پیشنهاد کرد که بر اساس پنج سخنرانی که یونگ در سال ۱۹۳۵ برای حدود دویست پزشک در "کلینیک تاوی استوک" Tavistock clinic ایراد کرد نوشته شده است.
شیوهٔ کار به این صورت بوده است که ابتدا یونگ سخنرانی خود را در مورد بخصوصی ایراد می کرد و سپس حضّار سؤالات خود را می پرسیدند و یونگ پاسخ می داد. و به نظر من این یکی از نکات مثبت این کتاب هست، چون یکی از مشکلات کسانی که آثار یونگ را مطالعه می کنند مشاهدهٔ ابهام های زیاد و بعضی اوقات بحث های ضدّ و نقیض در آثار وی است و برخی از این پرسش ها و پاسخ هایی که یونگ به آن ها در این سلسله سخنرانی ها می دهد می تواند این ابهامات را از بین برده یا روشن تر کند.
مورد دیگر در این سخنرانی ها این است که در دورانی ایراد می شود که نظریات #فروید نفوذ بسیاری داشته و پرسش هایی که حضّار در مورد تفاوت نظریه یونگ و فروید می پرسیدند نیز توجه من را جلب کرد.
در انتها مایلم به دو نکته در مورد درمان به روش یونگ اشاره کنم :
اوّل این که در درمان با کمک مفروضه های یونگی بایستی به روش یونگ به عنوان یک "نقشه راه کلّی" نگاه کرد و بر اساس آن نقشه راه کلّی که یونگ پایه گذاری کرده جلو رفت (کاری که شاید برخی #نو_یونگی_ها سعی در انجام آن داشته اند) در رویکرد یونگی به درمان مفاهیم مهم تر ار تکنیک ها هستند، لذا یک درمانگر با گرایش یونگی ضروری است که تکنیک های ایجاد تغییر را از رویکردهایی همچون رفتاردرمانی و گشتالت تراپی آموخته باشد، آموزه های یونگ به تنهایی برای درمانگر شدن کافی نیستند.
دوّم این که برای این که این نقشهٔ راه به خوبی پیاده شود بهتر است که درمانگر یونگی دارای "تیپ شخصیتی کل نگر" باشد یعنی کارکرد روانی غالب او شمّی-شهودی باشد، چرا که کسانی که دارای این تیپ شخصیتی هستند بهتر می توانند به روش یونگ اجزاء داستان ها و روایت های مراجع خود را با الگوهای کلّی (که یونگ آنها را #آرکه_تایپ می نامد) تطبیق دهند و جایگاه مراجع را در "نقشهٔ راه" بیابند.

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی

@drsargolzaei

http://axnegar.fahares.com/axnegar/5txIF8wkfbGhQv/6477457.jpg
#چشم_تاریخ
#اشغال_ایران_در_جنگ_جهانی_دوم

پس از آغاز جنگ جهانی دوم در ۹ شهریور ۱۳۱۸ (۱ سپتامبر ۱۹۳۹)، ایران بی‌طرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری شوروی با آلمان این بی‌طرفی ناپایدار بود. در طی ماه‌های پیش از شهریور ۱۳۲۰ متفقین چند بار از دولت برای عبور نیروهایشان از خاک ایران درخواست اجازه کردند اما همواره این درخواست از طرف #رضا_شاه رد می‌شد. در ستاد ارتش، سپهبد رزم‌آرا مدتی پیش از حمله متفقین، عدم آمادگی ارتش برای دفاع از مرزها و کمبود نفرات و امکانات را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش می‌کند. اما چون رضاشاه امکان حمله متفقین را بسیار کم می‌دانست به همین دلیل ارتش ایران هیچ گونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین نداشت.
ساعت چهار بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ سفیر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور نخست وزیر وقت رفتند وبه دولت ایران اعلام کردند که به دلیل بی‌توجهی دولت ایران به درخواست‌های فوری این دو کشور، ارتش دو دولت وارد خاک ایران شده‌اند. در این تهاجم مراکز مهمی مانند تبریز و مشهد و شهرهای ساحلی دریای خزر تحت اشغال ارتش شوروی درآمدند. ارتش انگلیس هم از دو جهت به سمت ایران پیشروی کرد. شهرهای بی‌دفاع شمال و جنوب ایران در جریان حمله هماهنگ انگلیس و شوروی، شدیداً بمباران شدند و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر، بر اثر حمله شدید نیروهای مهاجم، ظرف چند ساعت به کلی نابود شد.
در روز اول حمله، رضا شاه طی تلگرافی به روزولت -رئیس جمهور آمریکا- از وی خواست مانع پیشروی انگلیس و شوروی در داخل ایران شود، اما دولت آمریکا با صراحت این درخواست را رد کرد و تأکید نمود که آمریکا، هدف انگلیس را هدف خود می‌داند.
غروب سوم شهریور، رضاشاه که متعاقب دریافت پاسخ دولت آمریکا، امیدی به توقف حملات انگلیس و شوروی نداشت و از جبهه‌های جنگ دوم جهانی نیز اخبار خوشایندی دریافت نمی‌کرد، سربازان احتیاط ۴ دوره -متولدین ۱۲۹۴ تا ۱۲۹۷- را به خدمت فراخواند. او در شامگاه همان روز، خبرهای مربوط به پیشروی قوای شوروی و انگلیس را به سوی تهران دریافت کرد.
در روز شش شهریور، فروغی نخست وزیر جدید با سفیران بریتانیا و شوروی راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. در همین نشست فروغی از نیت انگلیس برای برکناری و تبعید رضاشاه باخبر شد. هرچند نامهٔ ترک مخاصمه بامداد روز ششم شهریور به دو سفارتخانه فرستاده شد اما در رویارویی نظامی آن‌ها با نیروهای ایرانی و بمباران شهرها، هیچ‌گونه دگرگونی‌ای پدید نیامد؛ به ویژه شوروی همچنان با همان خشونت، در روزهای بعد نیز، شهرهای ایران را بمباران کرد.
شوروی‌ها نظامیان ایرانی‌ای که تسلیم می‌شدند، به اسارت، به خارج از ایران می‌فرستادند. ارتش سرخ به هر شهری از ایران که پا می‌نهاد، اداره شهر را به دست می‌گرفت و سران اداره‌ها و نمایندگان دولت، خواه نظامی یا غیرنظامی را بازداشت می‌کرد.
در نتیجهٔ گفتگوهای انجام شده، به ویژه نشست فروغی با سفیران بریتانیا و شوروی، در روز هفتم شهریور، رضاشاه، همه اعضای خانواده‌اش -به استثنای محمدرضا پهلوی ولیعهد- را روانه اصفهان کرد و بدین سان مقدمات استعفاء و خروج خود از ایران را فراهم آورد. در این روز شهرهای شمالی ایران با شدت تمام، توسط بمب‌افکنهای شوروی بمباران شدند.
روز ۲۳شهریور ۱۳۲۰ سفیرهای انگلیس و روس به رضا شاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور باید استعفاء دهد و اگر استعفاء ندهد، تهران اشغال خواهد شد، سلطنت از بین خواهد رفت و یک دولت اشغالی از روس و انگلیس بوجود خواهد آمد. صبح روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه از سلطنت به نفع ولیعهد بیست و یک ساله‌اش محمدرضا پهلوی کناره‌گیری کرد. ساعت نه و سی دقیقه، مجلس شورای ملی استعفای رضاشاه را پذیرفت. ساعت ۴ بعد از ظهر، ولیعهد محمدرضا در برابر مجلس شورا و نمایندگان به قرآن سوگند خورد و رسماً پادشاه ایران شد. تعداد زیادی غیرنظامی در بمباران هوایی شهرهای مختلف ایران جان باختند و خسارات بسیار سنگینی به تأسیسات اقتصادی کشور و زندگی مردم وارد آمد. در دوران اشغال ایران به دست متفقین، بسیاری از امکانات، زیرساختها، منابع و آذوقه‌های کشور به نیروهای آنها اختصاص می یافت. ازاین‌روی دو ماه بیشتر طول نکشید که کشور دچار کمبود مواد غذایی و گرانی شدید شد. تورم، دزدی و قحطی نمونه کوچکی از پیامدهای حمله متفقین به ایران بود؛ شمار بسیاری از مردم براثر فقر، گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند.

به انتخاب : #سروش_سرگلزایی

@drsargolzaei
drsargolzaei.com

http://axnegar.fahares.com/axnegar/xYupiWcZ8T6giu/6486859.jpg
Audio
#آهنگ
#برف
آهنگساز و خواننده: #فرهاد_مهراد
ترانه سرا: نیما یوشیج
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#تفکر_صفر_یا_صد_در_مواجهه_با_یک_فرهنگ

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

کتاب «عطر سنبل-عطر کاج» خاطرات خانم فیروزه جزایری است، زنی خوزستانی که در هفت سالگی همراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرده و در این کتاب از تقابل فرهنگ ایرانی با فرهنگ آمریکایی سخن گفته است.
گرچه خاطرات این کتاب مربوط به یک فرد، یک خانواده یا حداکثر یک نسل از ایرانیان مهاجر می باشند اما به اعتقاد من این کتاب منبع ارزشمندی است از نحوه مواجهه ایرانیان با غرب به طور عام و با ایالات متحده آمریکا به طور خاص ؛ بنابراین از این حیث مخزن اطلاعات ارزشمندی است در باب روان شناسی اجتماعی ایرانیان.
در این کتاب می بینیم که خانوادهٔ فیروزه مواجهه ای "صفر-صدی" با فرهنگ آمریکایی دارند: از یک سو هر هفته به "دیسنی لند" می روند و از سوی دیگر لب به "هات داگ" نمی زنند زیرا ترجمه تحت اللفظی آن برایشان مفهوم "سگ داغ" را تداعی می کند، از سویی همه کنسروهای غذایی را امتحان می کنند و از طرف دیگر برای تسلط به زبان انگلیسی تلاش نمی کنند!
این طرز مواجهه خانوادهٔ فیروزه، یادآور مواجههٔ "صفر-صدی" ایرانیان با غرب است که از طیفی بین غرب زدگی تا غرب ستیزی نوسان می کند.
گروهی از ایرانیان چنان مفتون و مسحور فرهنگ آمریکایی می شوند که در مکالمهٔ روزمره با جمعی ایرانی مکرراً و به تعمّد از واژه ها و اصطلاحات انگلیسی استفاده می کنند و گروه دیگر، آمریکا را شیطان بزرگ و امّ الفساد زمان می دانند و همهٔ فیلسوفان و نظریه پردازان آمریکا را صهیونیست و وابسته به فراماسونری می خوانند!
یادم می آید چند سال قبل مراجعی داشتم که دانشجوی فلسفه بود. از او چیزی راجع به "چامسکی"پرسیدم (که اتفاقاً هم منتقد صهیونیسم است و هم منتقد سیاست خارجی آمریکا) و او پاسخ داد: «من وقتم را صرف فلسفهٔ غرب نمی کنم، آخرش پوچی و بازی با کلمات است!» از او پرسیدم کدام بخش از فلسفهٔ غرب را این گونه ارزیابی می کنی و او پاسخ داد من نخوانده ام، استاد فلانی گفته اند!
متأسفانه چنین سبک مواجهه ای را در بخش مهمی از نظریه پردازان و سیاستگزاران ایرانی هم می بینیم، گروهی که حتی خود را کارشناس مسائل آمریکا می دانند و در دستگاه های رسمی جایگاه های کلیدی دارند، نگاهی ستیزه جویانه به آمریکا دارند. کتاب های متعددی از محصولات این دستگاه های فرهنگی خوانده ام که آمریکا را باتلاقی از دروغ و دغل و فساد اخلاقی و رسوایی های مالی ترسیم کرده اند و اتفاقاً بعضی از این کتاب ها با بودجهٔ عمومی با تیراژ بالای یکصد هزار جلد چاپ شده و در کتاب خانه های عمومی کشور توزیع شده اند!
در مقابل هم با نسلی از غرب زدگان مواجهیم که همچون "جاستین بیبر" لباس می پوشند، همچون "باب مارلی" ماری جوآنا می کشند و ژست معترض بودن "پینک فلوید" را به جای معترض بودن متناسب با این زمان و مکان برمی گزینند.
در حین خندیدن به داستان های جذاب و شیرین فیروزه جزایری خوب است به این مصداق های جمعی و ملّی مواجهه ایرانیان با غرب هم توجه کنیم.

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

رسوایی واترگِیت (به انگلیسی: Watergate scandal) به وقایعی اطلاق می‌شود که میان سال‌های ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۵ در هتلی به همین نام در واشنگتن اتفاق افتاد که منجر به استیضاح و سپس کناره‌گیری ریچارد نیکسون رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا شد. در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا تعدادی از ماموران اف‌بی‌آی وارد ساختمان هتل واترگیت محل استقرار ستاد انتخاباتی حزب دموکرات ایالات متحده آمریکا شدند و دستگاه‌های شنود کار گذاشتند و سپس اسناد و مدارکی را برای اهداف مختلف به سرقت بردند. این اقدام غیر قانونی با پیدا شدن یک نوار توسط یک مأمور حراست هتل بطور تصادفی لو رفت و روزنامهٔ واشنگتن پست (به سردبیری بنجامین سی. بردلی) ازطریق دو تن از روزنامه‌نگاران خود به نام‌های باب وودوارد و کارل برنستین آن را به اطلاع افکار عمومی رساندند. بعدها مشخص شد که چنین اقداماتی قبلاً مکرراً انجام گرفته بوده‌است و تحقیقات بعدی نشان داد که عمق این‌گونه فعالیت‌های جاسوسی بسیار گسترده بوده‌است. پس از آنکه مشخص شد کنگره به استیضاح نیکسون رأی خواهد داد، وی در شب ۸ اوت ۱۹۷۴ از سمت خود کناره‌گیری کرد. نیکسون اولین رئیس‌جمهور آمریکا بود که استعفا کرد. اگرچه استعفای نیکسون، روند استیضاح را متوقف کرد، امّا به پیگیری‌های قضایی پایان نداد.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com

http://axnegar.fahares.com/axnegar/McynEzFqaWCFzc/6512768.jpg
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

‏سلام و ارادت خدمت دکتر سرگلزایی
یک سوال؟
در مقاله #ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها فرمودید چون لوب فرونتال مغز در اثر یک جهش ناگهانی ژنتیکی در میمون واره ها ایجاد شده پس تضاد و تناقضی که بین آفرینش به روایت ادیان و تکامل داروینی وجود داشته قابل توضیح و درک میشه
سوال من اینه که یعنی به نظر شما تغییرات محیطی که بعد از مهاجرت میمون واره ها از آفریقا به آسیا ایجاد شده هییییچ نقش خاصی در این جهش ژنتیکی سرنوشت ساز نداشته و صرفا یک جهش کااااملا تصادفی و اتفاقی و غیر مرتبط با تغییرات محیطی بوده؟
‏علت اینکه این سوال اومد به ذهنم اینه که من فک میکنم تغییرات محیطی و جغرافیایی بعد خروج از خشکسالی آفریقا و ورود به آسیای پر برکت و پرجنگل بدون شک بتدریج در وقوع این جهش بظاهر ناگهانی موثر بوده و اگر اینجوری فرض کنیم آنوقت بازم کفه ترازو به نفع داروین سنگین میشه

پاسخ #دکترسرگلزایی:

سلام و ارادت

جهش های ژنتیکی کاملاً تصادفی صورت می گیرند، ولی مزیت رقابتی محصولات این جهش ها را محیط تعیین می کند و این معنای "انتخاب طبیعی" است.
و البته من برای قصه های آفرینش ادیان، ارزش تاریخی قائل نیستم، بلکه ارزش روانشناختی قائلم.


تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

به نام او

سلام خدمت دکتر سرگلزایی
می خواستم بدونم رابطه تجربه دینی با توهم و صرع چیه؟
آیا تجربه وحی دقیقا از سنخ همان صرع است و اساساً حال معنوی تفاوتی با حال بدست آمده با روانگردان دارد؟
ممنون

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

در سطح نوروفیزیولوژی و فنومنولوژی (علّت مادّی و علّت صوری ارسطویی) تفاوتی بین تجارب دینی و تجارب پاتولوژیک با محتوای دینی (توهم، هذیان، اورای صرعی، اینتوکسیکیشن مواد روانگردان) وجود ندارد، ولی در سطح علّت فاعلی و علّت غائی ارسطویی ممکن است این دو پدیده متفاوت باشند.

تندرست باشید


T.me/drsargolzaei
#مقاله
#بن_بست_نوابغ

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

همیشه هوش باعث فهم درست نمی شود. گاهی تعصبات و پیش فرض های غلط باعث می شود هوش، ما را در جهت غلط پیش ببرد. هوش بالا مثل ماشین تند رو می ماند، یک امکان قدرتمند است ولی اگر این اتوموبیل تندرو در جاده ای غیر استاندارد و به مقصدی غلط در حرکت باشد، سرعت بالای خودرو فقط امکانی است برای هلاک سرنشینان آن!
#هگل، فیلسوف نابغه ای بود ولی تحت تاثیر فرهنگ نژاد پرستی زمان خود اعتقاد داشت از میان همه ملت ها زمان عبور می کند، تنها از میان ملت آلمان تاریخ عبور می کند! بنابراین هگل ملت آلمان را چکیده ی عقلانیت ملل و دولت پروس (امپراطوری رایش) را تحقق عقل کل در ظرف زمانی می دید و به نوعی برای امپراطوری پروس جایگاهی الهی قائل بود!
#فروید، انسان شناس بزرگی بود ولی تحت تاثیر تابوهای عصر ویکتوریایی به این نتیجه گیری غلط رسید که تمام روان نژندی ها ریشه در سرکوب غریزه جنسی دارند. فروید در تحلیل اغلب رویاها سکس سرکوب شده را می دید و هوش او باعث نشد که از چارچوب نظریه تنگ جنسی خارج گردد!
#جلال_آل_احمد، نویسنده ای نابغه بود ولی دچار شدن او به تفکر عقلانیت ستیز هایدگری احمد فردید باعث شد که او ریشه مشکلات تاریخی و اجتماعی ایران را در "غرب زدگی" ببیند و نسخه "بازگشت به گذشته" را برای بیماری که خود در گذشته گیر کرده بود بنویسد!
در این زمینه می توانید کتاب "هویّت اندیشان و میراث فکری احمد فردید" را بخوانید. این کتاب را محمدمنصور هاشمی نوشته و انتشارات کویر منتشر ساخته است.

آگاهی با هوش متفاوت است.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

نام کتاب: سایهٔ سازمانی
نويسندگان: دکتر سیّد حمید آتش‌پور و سیّد پیمان رحیمی‌نژاد
با مقدمهٔ : دکتر محمّدرضا سرگلزایی
ناشر: انتشارات روان شناسی و هنر- 1396

×××××××××××××××××××××××××××

مقدمهٔ دکتر محمّدرضا سرگلزایی و معرفی کتاب:

کتاب «سایهٔ سازمانی» نوشتهٔ همکاران گرانقدرم، آقای دکتر سید حمید آتش پور و آقای سید پیمان رحیمی نژاد را خواندم.
این که نگاه روانشناسی تحلیلی کارل گوستاو یونگ برای تحلیل سازمان ها به کار گرفته شده است فتح باب ارزشمندی است. سازمان ها، همچون افراد می توانند سالم یا بیمار باشند. این سلامت و بیماری، هم معلول سلامت و بیماری اعضای سازمان است و هم علّت سلامت و بیماری آنها. یعنی افراد بیمار، سازمان بیمار ایجاد می کنند و سازمان بیمار، افراد بیمار می زاید و چنین است درباره سلامت. یک کشور و یک جامعه نیز یک سازمان کلان است. هنگامی که به وضعیت جامعه مان نگاه می کنیم نمی توانیم با خوش بینانه ترین نگاه هم تشخیص بیمار بر این جامعه نگذاریم. بنابراین تصمیم گرفتم در این کتاب تصویر جامعه مان را بیابم و یافتم، فصل پنجم کتاب با عنوان «سازمانهایی که سایه بر آنها حاکم است»، تصویر کاملی است از جامعهٔ ما:

الف - پیروی و تبعیّت کورکورانه و این باور که «مدیر ارشد» سراپا درستی و راستی است و کاروکسب و سازمان ایرادی ندارد.
ب- درک ضعیف و آشفته از اوضاع و فقدان شجاعت برای مطرح کردن آن با مدیر ارشد.
ج- نقش بازی کردن همهٔ افراد در شبکه ارتباطی ایجاد شده.
اگر با دقّت این فصل و فصول بعدی کتاب را بخوانید آنچه را در جامعهٔ ما رخ میدهد به وضوح درک می کنید.
متملقین، کودک قهرمان ها، سپر بلاها، فرزندان از دست رفته، دلقک ها و ردگم کن ها تیمی را تشکیل داده اند که «وضع موجود» را «بازتولید» می کنند.
اولین قدم برای خروج از این وضعیت همان است که در داستان «لباس جدید پادشاه» هانس کریستین اندرسون خوانده ایم: «شجاعتی برای فریاد زدن و این سؤال که چرا پادشاه لخت است؟!»، پس از آن تاباندن نور آگاهی بر نقش مخرّب اجزای این بازی و از پرده برون افکندن «سایه» است.
امیدوارم خوانندگان کتاب ، «آگاهی از آسیب» را با «شهامت تغییر» درآمیزند،
چرا که آگاهان خاموش و منفعل، فضیلتی بر ناآگاهان ندارند.


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei


http://axnegar.fahares.com/axnegar/7i5SSqopt8yK7K/6522808.jpg
#چشم_تاریخ
#سرمایه_داری_و_جنگ

#کارل_مارکس نابغۀ آلمانی و منتقد سرمایه داری، دولت های اروپای غربی را اتحادیۀ سرمایه داران نامید زیرا این دولت ها برای سود سهامداران، حاضر به ایجاد جنگ بودند. ننگین ترین نمونه ای که نشان می دهد چه طور حکومت ها تحت فرمان سرمایهٔ بزرگ (کاپیتال) بودند اولین جنگ تریاک میان بریتانیا و چین در سالهای ۱۸۴۲ - ۱۸۴۰ بود. در نیمهٔ اول قرن نوزدهم، کمپانی هند شرقی بریتانیا با صدور تریاک به چین، ثروت های کلان کسب کرد. میلیون ها چینی معتاد شدند که این کشور را از نظر اقتصادی و اجتماعی تضعیف کرد. در اواخر دههٔ ۱۸۳۰ حکومت چین ورود مواد مخدر به این کشور را ممنوع اعلام کرد، اما تجار مواد مخدر بریتانیایی به راحتی این قانون را نادیده گرفتند. مسئولان چینی شروع به توقیف و انهدام محموله های مخدر کردند. کارتل های مواد مخدر ارتباطات نزدیکی با وست مینستر (=دربار بریتانیا) و داونینگ استریت (= مقر نخست وزیری بریتانیا) داشتند - درحقیقت بسیاری از نمایندگان مجلس و وزرا در کمپانی های مواد مخدر سهام داشتند- و بنابراین به حکومت بریتانیا فشار آوردند تا وارد عمل شود. در سال ۱۸۴۰ بریتانیا به نام «آزادی تجارت» به چین اعلان جنگ داد. چینی ها از پس سلاح های مدرن بریتانیایی برنیامدند. در معاهدهٔ صلحی که به دنبال این جنگ آمد، چین پذیرفت که محدودیتی برای فعالیتهای تاجران بریتانیایی مواد مخدر ایجاد نکند و خساراتی را که پلیس چین به آنان وارد آورده بود را جبران کند. به علاوه، انگلستان که خواستار سلطه بر هنگ کنگ بود این حق را به دست آورد که از آنجا به عنوان پایگاهی مطمئن برای واردات مواد مخدر استفاده کند (هنگ کنگ تا سال ۱۹۹۷ در دست بریتانیا باقی ماند). در اواخر قرن نوزدهم حدود چهل میلیون چینی، یعنی یک دهم جمعیت این کشور، به تریاک اعتیاد داشتند. این تنها جنگی نبود که برای دفاع از منافع سرمایه گذاران رخ داد. خود جنگ می توانست کالا باشد، درست مثل تریاک. در سال ۱۸۲۱ یونانی ها علیه امپراتوری عثمانی شورش کردند. این قیام همدردی زیادی را در محافل لیبرال و احساساتی بریتانیا برانگیخت - حتی لرد بایرون شاعر به یونان سفر کرد تا در کنار شورشی ها بجنگد. اما سرمایه داران لندن این شورش را نیز به چشم یک فرصت بزرگ نگریستند. به رهبران شورشی پیشنهاد کردند که برای شورشیان یونانی اوراق قرضهٔ قابل خرید و فروش منتشر کنند و در بازار بورس لندن بفروشند. یونانی ها هم وعده بدهند تا چنانچه در کسب استقلال موفق شوند، بهای این اوراق را با بهره اش بازپرداخت کنند. سرمایه گذاران خصوصی برای کسب سود، یا برای حمایت از آرمان یونانی ها، یا هردو، این اوراق را می خریدند. ارزش اوراق قرضهٔ شورش یونان بسته به نوسانات ناشی از شکست و پیروزی نظامی شورشیان یونانی در میدان های نبرد، در بازار بورس لندن بالا و پایین می رفت. رفته رفته ترکها به برتری دست یافتند. با بالا رفتن احتمال شکست شورشی ها، صاحبان اوراق با خطر از دست دادن سرمایه شان روبرو شدند. منافع صاحبان اوراق قرضه، منافع ملی بود. بنابراین بریتانیا یک ناوگان بین المللی تدارک دید و در سال ۱۸۲۷ ناوگان اصلی عثمانی را در نبرد ناوارینو غرق کرد. یونان، پس از قرنها انقیاد، سرانجام آزاد شد. اما این آزادی با مبالغ هنگفتی بدهی همراه بود که این کشور جدید هیچ راهی برای تسویه اش نداشت. اقتصاد یونان در طی دهه های بعدی در گرو سرمایه گذاران بریتانیایی بود.

برگرفته از کتاب "انسان خردمند" نوشتۀ یووال نوح هراری- ترجمۀ نیک گرگین- انتشارات فرهنگ نشر معاصر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com

http://axnegar.fahares.com/axnegar/zIp0sSQexRANgm/6525262.jpg
#یادداشت_هفته
#تاثیر_متقابل_ذهن_و_جسم

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

در آزمایشی که بسیار مشهور شد، جان بارگ (John Bargh) و همکارانش از گروهی از دانشجویان دانشگاه نیویورک خواستند تا با پنج کلمه یک جمله بسازند. به یک گروه از دانشجویان کلماتی داده شد که نیمی از آنها با پیری در ارتباط بودند (مانند فراموشکار،خاکستری و چین و چروک)، وقتی دانشجویان این تمرین را به پایان رساندند، از آنان خواسته شد به اتاقی در انتهای سالن بروند و تمرین دیگری را انجام دهند. در واقع تمرین بعدی پیمودن همین مسافت کوتاه بود. پژوهشگران، بدون جلب توجه، زمانی را که افراد صرف کرده بودند تا از این سوی سالن به آن سویش بروند اندازه گرفتند. همان گونه که بارگ پیش بینی کرده بود، افرادی که با کلمات با مضمون پیری جمله ساخته بودند به شکل بارزی کُندتر از افراد گروه دیگر این مسیر را پیموده بودند. همهٔ این ها بدون هیچ گونه آگاهی صورت گرفته بود زیرا وقتی بعد از آزمایش از دانشجویان پرسيده شد، هیچ یک متوجه نشده بودند که کلماتی که برای جمله سازی به آنها داده شده بود مضمون مشترکی داشتند و تأکید داشتند کلماتی که با آنها مواجه شده بودند هیچ تأثیری در کارهایی که پس از تمرین انجام داده اند نداشته اند. فکر سالمندی به خودآگاهی این افراد نیامده بود، با این وجود، رفتارشان تغییر کرده بود. این پدیدهٔ بحث برانگیز را «پیش زمینه سازی» یا Priming (اثر زمینه بر افکار و اعمال) می نامیم.
پیوند فکر و عمل «دو طرفه» عمل می کند. پژوهش دیگری که در دانشگاهی در آلمان صورت گرفت، درست شکل معکوس پژوهشی بود که بارگ و همکارانش در نیویورک انجام دادند. از دانشجویان خواسته شده بود تا به مدت پنج دقیقه با سرعت سی گام در دقیقه (که در حدود یک سوم سرعت معمولشان بود) در اتاق راه بروند. پس از این رخداد کوتاه، شرکت کنندگان در پژوهش در تشخیص کلمات مربوط به سالمندی (نظیر فراموشکار، پیر و تنها) سریع تر از کلمات دیگر عمل کردند.

نتیجه این که اگر ذهن شما «پیش زمینه سازی» شده باشد که به سالمندی بیندیشید، شما تمایل دارید که مانند سالمندان عمل کنید و از آن سو، حرکت کردن مانند سالمندان نیز فکر کردن به سالمندی را تقویت می کند.

منبع: کتاب «تفکر سریع و کُند»، نوشتهٔ دانیل کانمن (برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد سال 2002)، ترجمهٔ فروغ تالوصمدی، نشر دُرّ دانش بهمن

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام اقای دکتر

متنی که در کانال گذاشتید با عنوان #تاثیر_متقابل_ذهن_و_جسم به نظر من در حقیقت جان و هسته تمام دیدگاه هایی است که شما با عنوان شبهه روانشناسی رد می کنید.
من با بیماران مزمن سالهاست کار می کنم (حدود ۱۴ سال) و تجربه من به من یاد داده که نمی توانم برای مسائل روانشناختی آنها درمان قطعی ای ارائه دهم ولی یک گروه حمایتی که از مباحث روانشناسی مثبت نگر استفاده کند و بعضا همان حیطه های شبهه روانشناسی را برای آنها مهیا کند می تواند کیفیت زندگی بیماران را بالا برد. هر بار که شما شبهه روانشناسی را نقد می کنید من تمام تجارب و کار خودم را زیر سوال می برم و دوباره از اول دنبال دیدگاه و پروتوکل و نظریه می گردم. ولی الان شما در این متن بر تجارب من صحه گذاشتید که حتی اگر نمی توانم شناخت درمانی یا طرحواره درمانی مدون را با مراجعانم کار کنم می توانم آنها را سوق دهم که با آگاهی به قدرت افکار و کلمات زمینه سالمتری برای سلامت روان خود ایجاد کنند.
اگر لطف کنید و من را در این مورد روشن کنید که آیا برداشتم صحیح بوده است یا نه سپاسگزار می شوم.

سپاسگزارم از صبر و دلسوزی شما

پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

تفاوت شبه روان شناسی با روان شناسی علمی در «محتوای پیام ها» نیست، بلکه در «روش» جمع آوری و تحلیل داده ها (متودولوژی علمی) است. مطلبی که راجع به رابطهٔ ذهن و بدن ذکر کردم بر مبنای روش علمی به دست آمده است، همین مطلب اگر بدون تعهّد به «روش علمی» بیان می شد شبهِ علم محسوب می شد.
شاید اگر درس های «فلسفهٔ علم»، «تاریخ علم» و «روش تحقیق و آمار» در دانشگاه های ما جدّی تر گرفته شوند خط مرز بین روان شناسی و شبهِ روان شناسی برای روان شناسان و علاقمندان روان شناسی روشن تر شود.
شما هم اگر تجارب تان را در چارچوب روش علمی جمع آوری و تحلیل کنید می توانید در تولید علم سهیم شوید امّا سال ها تجربهٔ بالینی بدون ارزیابی کمّی و عینی مستعدّ انواع سوگیری هاست و منجر به تولید علم نمی شود.

ممنونم که نوشته هایم را دنبال می کنید.

T.me/drsargolzaei
کارگاه روانشناسی تحلیلی(یونگ)
دکترسرگلزایی
سرفصلها
نظریهٔ یونگ و اختلاف آن با فروید و دیگران، عقده ها، تحلیل رؤیا، کهن الگوها، پرسونا،سایه،آنیما،آنیموس، تفرد، ...
09123336716 - 88063547
اطلاعات بیشتر👇
✳️

💠 کارگاه روانشناسی تحلیلی (یونگ)

مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی

این کارگاه طی 30 ساعت روزهای 21 و 22 دی، 5 و 6 بهمن ، 26-27 بهمن (هر روز 5 ساعت) برگزار خواهد شد.

🔵🔵 پنجشنبه ها از ساعت 14تا19 جمعه ها از ساعت 9 تا 14

💠 سرفصل های کلاس روان شناسی تحلیلی

1- زندگی یونگ و بستر خانوادگی، تاریخی و جغرافیایی نظریه پردازی او
2- اشتراکات و اختلافات نظریهٔ یونگ با نظرات فروید، آدلر، اریکسون، هورنای و مازلو
3- تست تداعی کلمات: عقده ها
4- ارزیابی شخصیت و تأثیر یونگ بر پروژهٔ MBTI
5- ساختار رؤیا، تحلیل رؤیا
6- کهن الگوها و اسطوره ها
7- پرسونا، سایه، آنیما، آنیموس
8- مسیر تفرّد و لغزش گاه های آن
9- تطبیق نظریهٔ یونگ با دیدگاه های فلسفی

محل برگزاری: میدان ونک، ملاصدرا، شیخ بهایی شمالی، کوچه خلیلی شهانقی، پلاک 12

ثبت نام تلفنی👇
09123336716 - 88032039 - 88063547
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObkOuxtfhiPlczDO2GQ

✳️
#مقاله
#کلیسا_دربرابر_علم

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

وقتی نیکولاس #کوپرنیک (1473-1543) در کتاب خود (تحولات اجسام سماوی) ثابت کرد که خورشید مرکز منظومه شمسی است و زمین به دور خورشید می گردد "جان کالوین" رهبر مذهبی پروتستان ها گفت: "زمین ثابت است و هرگز حرکت نخواهد کرد و پرسید چه کسی جرأت خواهد کرد اقتدار کوپرنیک را برتر از اقتدار روح القدس بداند؟!" خوشبختانه کتاب کوپرنیک پس از مرگ او منتشر شد بنابراین متدینین نتوانستند به او آسیبی بزنند اما همین جان کالوین رهبر پروتستان ها دستور داد آناتومیست مشهور، مایکل سروتوس (1511-1553) را به عنوان مجازات در آتش بسوزانند زیرا او سرزمین مقدس (فلسطین) را بیابانی لم یزرع توصیف کرده بود (که واقعا هم چنین بود) و بنابراین توصیف کتاب مقدس را از آن به عنوان سرزمین "شیر و عسل" نقض کرده بود!

وقتی #گالیله در سال 1609 تلسکوپ پیشرفته ای ساخت که نسبت به تلسکوپ های قبل دقیق تر بود چهار قمر سیاره مشتری را کشف کرد. معنای این کشف این بود که بر خلاف ادعای کلیسا در منظومه شمسی بیش از هفت جرم سماوی وجود دارد (هفت عدد مقدس! مقاله #همه_چیز_از_فیثاغورث_شروع_شد را در کانال و سایت بخوانید) اغلب متدینین قبول نکردند از داخل تلسکوپ گالیله نگاه کنند زیرا معتقد بودند انجام این عمل کفر آمیز است! برخی از متدینین هم که حاضر شدند از داخل تلسکوپ گالیله نگاه کنند پدیده های مشاهده شده را تصدیق کردند ولی گفتند این اشیای جدید اصلأ در آسمان نیستند آن ها توهم های بینایی هستند که خود تلسکوپ آن ها را ایجاد می کند!

گالیله توسط کلیسا (که آن زمان حکومت را اداره می کرد) بازداشت شد و مورد تفتیش (بازجویی و شکنجه) قرار گرفت و وادار شد نتیجه گیری های علمی خود را تکذیب کند تا در آتش سوزانده نشود ولی محکوم به این شد که تمام سال های باقی مانده عمر خود را در بازداشت خانگی به سر برد.

گالیله پس از 8 سال حصر خانگی در سال 1642 درگذشت. در 31 اکتبر 1992 کلیسای کاتولیک در یک بیانیه رسمی "خطاهای گالیله را بخشید" !!!

منبع: کتاب تاریخ روانشناسی هرگنهال - ترجمه یحیی سید محمدی انتشارات ارسباران - فصل چهارم

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

نام کتاب: #دوبلینی‌ها
نویسنده: #جیمز_جویس
ترجمه: محمد علی صفریان و صالح حسینی
انتشارات: نیلوفر - چاپ سوم - ۱۳۸۳
* * *
"جیمز جویس" نویسنده ایرلندی و متولد دوبلین، یکی از بزرگترین نویسندگان سده بیستم بود که گرچه آثارش از تعداد انگشتان دست کمتر می‌باشند، لیکن تأثیر آنها بر توسعهٔ ادبیات مدرن و پُست مدرن انکار ناپذیر است. وی داستان‌های خود را به شیوهٔ "سیال ذهن" می‌نوشت و از جمله اوّلین نویسنده هایی بود که از این شیوه استفاده کردند.
اوّلین اثرش "دوبلینی‌ها" مجموعه داستان‌های کوتاهی است درباره دوبلین و مردمش که گاهی آن را داستانی بلند و با درون‌مایه‌ای یگانه تلقی می‌کنند. وی به سیزده زبان آشنایی داشت و دست کم به ایتالیایی و فرانسه مسلّط بود.
چند نکته هستند که همواره در آثار "جویس" دیده می شوند: استفاده از طنز و کنایه، استفاده از اساطیر و متون کتاب های مقدس. به نظر بسیاری از منتقدان ادبی هر کس که بتواند معنا و مفهوم این اشاره ها را درک کند به لذتی در مطالعه و خواندن رمان می رسد که شاید از آن به بعد در هیچ اثر دیگری به آن دست نیابد. در واقع جویس را باید مهندس کلمات خواند ، این لقب از نگاه بسیار عمیق او به زبان و کلمات نشأت می گیرد.
جویس در عین حال که نویسنده ای مدرن و آوانگارد بوده ، نویسنده ای متعهد نیز بوده که نگاهی واقع گرایانه به مسائل داشته است. جويس هنگام نوشتن "دوبليني ها" به همسرش گفت مي خواهد براي هموطنانش وجدان خلق كند و هنگام خواندن دوبليني ها مي بينيم كه بيراه هم نمي گفته است . اين مجموعه داستان، آينه ای تمام نما از مردمي است كه از تعهدات انساني خود دور شده اند.
مجموعه داستان "دوبليني ها" شامل پانزده داستان كوتاه است كه در سال ۱۹۱۴ به سبك ناتوراليسم نوشته شد. ناتورالیسم یا طبیعت گرایی جنبشی ادبی است که در قرن نوزدهم در فرانسه شکل گرفت و برخلاف رومانتیسیسم، احساسات «مقدّس» انسانی را محور داستان قرار نمی دهد بلکه به جبر طبیعت و محیط و تأثیر آنها بر قهرمان داستان می پردازد.
داستان ها همه در مورد زندگي اهالي دوبلين است . مردمی كه دچار تعصب هستند، تبديل به آدم هايي منزوي ، سرخورده و اغلب دغل باز شده اند.
شخصیت اصلی در سه داستان آغاز اين مجموعه يعني "خواهران"، "برخورد" و "عربی"، نوجوانی است كه از آلوده شدن به آفت هاي محيط اطراف خود در هراسی دايم بسر می برد. اما کم کم كه پيش تر می رويم، گويی شخصيت قهرمان داستان هم رشد مي كند و اصولاً در تمام اين مجموعه يك شخصيت است كه خواننده شاهد درك قدم به قدم او از دنياي اطرافش است تا به داستان "مردگان" می رسیم که اوج و مکمل داستان های پیش از خودش هست.
اگر می خواهید که از لایه های عمیق داستان "دوبلینی ها" و به طور کلی تمام آثار جویس لذت ببرید بهتر است آشنایی نسبی با اساطیر داشته باشید یا کتابی در مورد نشانه شناسی اساطیر هنگام خواندن داستان کنار دستتان باشد که موقع لزوم به آن مراجعه کنید.

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی بالینی

@drsargolzaei

http://axnegar.fahares.com/axnegar/ReftBHgnq99M7S/6550744.jpg