دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.2K subscribers
1.8K photos
97 videos
160 files
3.27K links
Download Telegram
Forwarded from آفتاب مهر
با موضوع: آنیما و آنیموس( دیدگاه یونگ) و ego state (دیدگاه اریک برن)
جمعه ۱۷ آذر ساعت ۱۶تا۲۰
شهریه: ۴۵۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
#چشم_تاریخ

در دوره جنبش #مشروطه انجمن‌های سرّی و نیمه‌سرّی زیادی در ایران به وجود آمدند. در این دوران انجمن‌های زنان نیز به طور مخفیانه شکل گرفتند که در جنبش مشروطه شرکت می‌کردند. بعداً، در سال‌های پس از تشکیل مجلس و #جنگ_جهانی_دوم سازمان‌هایی تأسیس شدند که به حقوق زنان می‌پرداختند و جنبش زنان ایران را شکل دادند. #جمعیت_نسوان_وطنخواه یکی از این سازمان‌ها بود. جمعیت نسوان وطنخواه در سال ۱۳۰۱ توسط تعدادی از زنان روشنفکر ایرانی به اهتمام محترم اسکندری تشکیل شد و تعداد قابل ملاحظه‌ای از اعضای آن گرایش‌های چپ داشتند. اهداف جمعیت نسوان وطنخواه ایران، آموزش دختران، گسترش صنایع ملّی، تحصیل زنان بزرگسال (برگزاری کلاس‌های اکابر)، حمایت از دختران بی‌سرپرست، تأسیس بیمارستان برای زنان فقیر، به دست آوردن حقوق زنان، رفع حجاب و ترویج کالاهای ایرانی بود. برای مثال، یکی از شعارهای این جمعیت «پوشیدن لباس وطنی» بود. نشریه نسوان وطنخواه نیز دربارهٔ حقوق زنان، خطرهای ازدواج زودهنگام دختران، آموزش و تحصیل زنان، اصلاحات اجتماعی و ادبیات منتشر می‌شد. جمعیت نسوان وطنخواه نمایشنامهٔ «آدم و حوا» با محوریت «آزادی زنان» را که نخستین تئاتر زنان در ایران بود با همکاری #میرزاده_عشقی نوشتند و آن را در پارک اتابک اجرا کردند. پنج هزار زن از جمله تعدادی از زنان اروپایی به تماشای آن آمدند و چهارصد تومان جمع شد. نسوان وطنخواه با اجرای این برنامه و درآمد حاصل از فروش بلیط آن مخارج کلاس‌های اکابر برای زنان را تأمین کرد، امّا سپس به دلیل مخالفت شدید روحانیون تهران اجرای آن ممنوع شد. جمعیت نسوان وطن خواه تا سال ۱۳۱۲ فعال بود. در این زمان #رضاشاه اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمن‌های مستقل دموکراسی خواه و چپ‌گرا کرد و کنترل حکومتی بر مطبوعات افزایش یافت. سازمان‌های زنان نیز از این قاعده مستثنا نبودند و طبیعت خودجوش جنبش زنان به سمت کنترل دولتی می‌رفت. چنان‌که دو تن از اعضای جمعیت پیک سعادت نسوان در رشت دستگیر شدند، سازمان بیداری زنان بسته شد، جامعه زنان قزوین بسته شد و اعضای آن به اتهام داشتن عقاید کمونیستی زندانی شدند، همچنین نشریات زنانه  مانند نامه بانوان نیز بسته شدند و مؤسس آن، شهناز آزاد زندانی شد و روزنامه پرخواننده جهان زنان بسته شد. جمعیت نسوان وطنخواه نیز پیش چشم نیروهای نظمیه توسط عدّه‌ای از متعصّبان سنگباران شد و نشریات آن به آتش کشیده شدند.

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/book/women3.jpg
#پرسش_و_پاسخ

▫️پرسش:

سلام و عرض ارادت 
برخی از یونگین ها در تحلیل هایشان از رویا برای بخش های مختلف روان نمادهایی قائل شده اند مثلا اینکه سایه در رویا به شکل همجنسی شرور یا نفرت انگیز ظاهر میشود آیا خود یونگ هم چنین نمادهایی برای تشخیص اجزای روان در رویا معرفی کرده است؟
برای راهگشایی و کمک بی دریغتان سپاسگزارم 


▫️پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام

بله، #یونگ در کتاب های زیر راجع به نمادهای رؤیا صحبت کرده است:

کتاب #تحلیل_رؤیا - ترجمهٔ رضا رضایی و آزاده شکوهی- نشر افکار

کتاب #سمینار_یونگ_درباره_زرتشت_نیچه» ـ ترجمهٔ دکتر سپیده حبیب - نشر قطره

کتاب #روانشناسی_و_کیمیاگری - ترجمهٔ پروین فرامرزی- انتشارات بهنشر

کتاب #اسطوره_ای_نو_نشانه_هایی_در_آسمان- ترجمهٔ جلال ستّاری- نشر مرکز

کتاب #رؤیاها - ترجمهٔ دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور- نشر قطره

کتاب #خاطرات_رؤیاها_اندیشه_ها- ترجمهٔ پروین فرامرزی- انتشارات بهنشر

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

▫️پرسش:

سلام جناب دکتر عزیز 
بسیار سپاسگزار بخاطر آموزشها و مطالبتون

جناب دکتر دارم مطالب از اول میخونم یکی از نوشته هاتونو نفهمیدم البته قطعا بخاطر درک و سواد کم من هست به همین دلیل خواهش میکنم لطف کنید و توضیحی بدین. متشکرم
نوستالژی یعنی جستجوی خدا در گذشته، در حالی که خدا در آینده منزل دارد!
خب من یاد گرفتم خدا رو نه در گذشته و نه در آینده میشه پیدا کرد. خدا در لحظه اکنون هست و گذشته و آینده حجاب خدا هستند.
میشه در مورد اون قسمت که فرمودید خدا در آینده منزل دارد برام بگید.  ممنونم


▫️پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
من بر اساس دیدگاه گئورگ ویلهلم #هگل که جهان را حرکت ایدهٔ کل به سوی خودآگاهی کامل می دانست و بر اساس دیدگاه #یونگ که خدا را معادل #ناخودآگاه_جمعی می دانست باور دارم که  آرمانی که ما نام خدا را بر آن می نهیم همان تحقّق خودآگاهی کامل است که هنوز محقّق نشده است. گرچه برآرای هگل و یونگ نقدهای جدّی وارد است ولی در این زمینه رأی این دو نظریه پرداز را پسندیده ام. در این زمینه می توانید مقالهٔ #انسان_و_تاریخ؛ #از_هگل_تا_یونگ بنده را در سایت یا کانال تلگرامم مطالعه فرمایید. کتاب های #شناخت_روان فابیو مارکزی (تالار کتاب) و #صفر_تولد_ومرگ_درفیزیک_جدید دکتر مسعود ناصری (انتشارات مثلث) و فصل آخر کتاب #انسان_خردمند یووال نوح هراری (فرهنگ نشر معاصر) به شما در تصوّر این مفهوم کمک می کنند.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#انسان_و_تاریخ؛ #از_هگل_تا_یونگ -قسمت اول

"ويلهلم فريدريش #هگل" فيلسوف قرن نوزدهم آلماني براي نخستين بار اصطلاح "روح تاريخ" را به كار برد. از نظر وي، تاريخ نيز مانند انسان، داراي روح و ديناميسم زنده اي است و مراحل تكاملي خاصي را مي گذراند. فرد انساني محصور در اين چارچوب تاريخي است و به تعبيري "تاريخ قربانگاه اراده فردي انسان است". هر حركت فردي به شرطي توفيق مي يابد كه در راستاي سير تاريخ و هماهنگ با مرحله تاريخي باشد. در غير اينصورت، تمام توش و توان انساني نيز قادر نيست موفقيت را تضمين نمايد. 
اين ديدگاه را مي توان همچون مثلثي وارونه ترسيم كرد كه قاعده آن كه در بالاست تاريخ است و رأس آن كه در پايين است فرد انسان. بار تاريخ بر دوش انسان سنگيني مي كند و انسان قادر نيست از اين بار وارهد. تلاش هاي قهرمانان بشري نيز در چارچوبي كه تاريخ مجوز آن را صادر كرده است به ثمر رسيده است. 
#كارل_ماركس چارچوب كلي نظريه هگل را پذيرفت. او تاريخ را اما محصول تعاملات اقتصادي انسان دانست. ماركس-فيلسوف آلماني قرن بيستم- مي گويد كه نظريه هگل را پذيرفته است؛ اما مثلث هگلي را جابه جا كرده است و قاعده آن را از آسمان به زمين فرو گذاشته است. در مثلث ماركس، منابع اقتصادي قاعده زيرين مثلث اند و ابزارهاي اقتصادي لايه بالاتر آن كه تحت تاثير منابع اقتصادي قرار دارند. ابزارهاي اقتصادي به نوبه خود آفريننده تعاملات اقتصادي هستند كه آنها نيز فرهنگ، اخلاق و قواعد اجتماعي را مي آفرينند. باز هم انسان در اين "جبرتاريخي"
(Historical Determinism)
اسير است، با اين تفاوت كه يك شعور فرابشري آفريننده ی اين چارچوب و حصر نيست، بلكه "زمين و منابع زميني" است كه انسان را در خود محصور مي كند. ايده "جبرگرايي" (Determinism) جلوي هر نوع "بلندپروازي" را گرفت. 
"زمان" آبستن تغييرات است، نه آن تغييراتي كه بشر اراده مي كند، بلكه تغييراتي كه "شرايط" ايجاد مي كنند. با چنين ديدگاهي، عليرغم عوارض سو‍‍‍ء اقتصاد سرمايه داري (كاپيتاليسم) علي القاعده تنها كار فيلسوف، پيش بيني و تحليل شرايطي بود كه منجر به "غروب سرمايه داري" خواهد شد. 
نمي دانم اما چه شد كه #ماركس و #انگلس بيانيه تاريخي خود را صادر كردند و در صدر #مانيفست_ماركسيسم خطاب به كارگران جهان اعلام كردند: "زحمتكشان جهان به پا خيزيد!" 
چنين شد كه "ماركس" -عليرغم دترمينيسم تاريخي هگلي خود- بر تاريخ سبقت گرفت و نتيجه آن تولد نوزاد نارسي بود به اسم "ماركسيسم روسي" يا همان "لنينيسم". عليرغم چرخش هاي مكرري كه براي نجات جان اين نوزاد نارس صورت گرفت و تولد "استالينيزم"، "تروتسكي ايسم" و "مائوئيسم" كه هر يك خود را وارياسيون مدرن تري از ماركسيسم مي دانستند (يا به قول خودشان ريويزيونيزم در ماركسيسم) نهايتأ روسيه، اروپاي شرقي، آمريكاي لاتين و چين پس از آن همه جنگ و جدال دوباره به دامان سرمايه داري بازگشتند؛ سرافكنده و نادم همچون "پسر نادم" قصه انجيل لوقا! 
اين سناريو اما يك قرن بعد كه پخته و رسيده شد، فرزند سالمي به دنيا آورد كه همان "چپ مدرن" يا "سوسياليسم اروپايي" است كه در كشورهاي اسكانديناوي در درجه اول و در فرانسه در درجه دوم و در بريتانيا در درجه سوم شاهد آن هستيم. چنين ماجرايي تأييدي بود بر اين كه "انسان، اسير تاريخ" است، چه قاعده ی اين تاريخ در آسمانٍ "عقل مطلق هگل" باشد و چه بر زمين "منابع اقتصادي ماركس". 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#انسان_و_تاریخ؛ #از_هگل_تا_یونگ -قسمت دوم

بسياري از بزرگان عرصه ی روانشناسي نيز در قرن بيستم، به اين دترمينيزم تن دردادند. #زيگموند_فرويد جبرگرايي زيستي
(Biological Determinism)
را پذيرفت و رفتارگرايان، #باندورا و #مارگارت_ميد جبرگرايي اجتماعي
(Social Determinism)
را. در اين ميان تنها #اگزيستانسياليست ها (از #اريك_فروم كه در عمل اگزيستانسياليست بود تا ‍#ژان_پل_سارتر كه سخنگوي اگزيستانسياليسم بود) حاضر به پذيرش "جبر تاريخ" نشدند و انسان را به عمل گرايي دائمي دعوت كردند، هر چند هيچ راه حل عملي براي "غلبه بر تاريخ" ارائه ندادند. 
#كارل_گوستاو_يونگ روانپزشك سوئيسي گرچه در اين باره اظهار نظر مستقيمي نكرده است، پايه گذار ساختار فكري اي شد كه به شدت انديشه ها  را در اين زمينه تحت تاثير قرار داد. نظرات او درباره ی #ناخودآگاه_جمعي و #آركي_تايپها، كه در بسياري از كتب او از جمله سمينار او درباره #چنين_گفت_زرتشت #نيچه آمده است، بسياري از انديشمندان جهان را به اين ايده رساند كه انسان "بالفعل" مقهور تاريخ است اما انسانٍ "بالقوه"، اگر به فعليت برسد، مي تواند بر تصرف در تاريخ موفق شود. #مايكل_تالبوت در كتاب #جهان_هولوگرافيك و "ديپك چوپرا" در كتاب
"The Shadow effect"
اعتقاد دارند كه انسان در "Ego Level " ، "مقهور شرايط" است و در "Self Level " سوار بر شرايط. از آنجا كه تعريف عملياتي ego level  و self level  كاري دشوار است، اين ايده همچنان از قابليت "اثبات پذيري"
(Verification)
و "ابطال پذيري"
(Falsification)
محروم است و اظهار نظر در مورد نفي و اثبات آن مقدور نيست. 
به عنوان يك نظر شخصي، عمل گرايي اگزيستانسياليسم را كه بر مبناي يك تعريف قراردادي از "كرامت انساني" قرار دارد به "عمل گرايي هولوگرافيك" كه بر مبناي قبول گزاره هاي اثبات نشده قرار دارد ترجيح مي دهم. با اين حال، اگر روزي "عمل گرايي هولوگرافيك" به اثبات برسد و عملياتي و كاربردي شود، بزرگترين انقلاب در تمدن بشري به وقوع خواهد پيوست. 

 #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک 

پي نوشت ها: 

1- #يوستين_گرودر در كتاب #دنياي_سوفي تعريفي ساده و روان از چارچوب فكري "هگل و ماركس" ارائه كرده است. "محمد قوچاني" هم در كتاب "فيلسوف ها و شومن ها" اطلاعات نابي درباره ماركس و ماركسيسم ارائه مي كند. 
2 -كتاب"سمينار يونگ درباره چنين گفت زرتشت نيچه" را خانم دكتر سپيده حبيب ترجمه كرده اند و انتشارات "كاروان" آن را منتشر كرده است. كتاب "جهان هولوگرافيك" مايكل تالبوت را "داريوش مهرجويي" ترجمه كرده است. 
3 -كتاب
"Shadow effect"
را
Harper one publication
منتشر كرده است. نويسنده يكي از فصل هاي آن "ديپك چوپرا" پايه گذار TM  است.
"Otto Scharmer"
نيز در كتابي تحت عنوان
Theory U
به توضيح نظريه هولوگرافيك پرداخته است، اين كتاب را
Berrett-Koehler Publication
منتشر ساخته است. #اوشو هم در كتاب #خلاقيت توصيف ساده اما شيريني از اين ماجرا دارد.
4 -اعتقاد فرويد به "دترمينيزم بيولوژيك" و اعتقاد"مارگارت ميد" به "دترمينيزم اجتماعي" در "سيناپسيس روانپزشكي #كاپلان_و#سادوك (چاپ 1998) تصريح شده است.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#اگزیستانسیالیسم

گرچه واژه ی «اگزیستانسیالیسم» ریشه در اروپای قرن بیستم دارد ولی نباید تفکر اگزیستانسیالیسم را محصول مدرنیته ی غربی دانست زیرا مبنای این نوع تفکر قرن ها قبل از آن توسط اندیشه ورزانی از گوشه کنار جهان مطرح شده است.
برای مثال آنچه #بودا چند قرن پیش از میلاد مطرح کرده هیچ تفاوت اساسی با اگزیستانسیالیسم قرن بیستم ندارد.
برای فهم کامل اگزیستانسیالیسم می توانید به آثار #ژان_پل_سارتر (فیلسوف، روان شناس ، نمایشنامه نویس و رمان نویس فرانسوی) رجوع کنید، با این حال سعی می کنم در این یادداشت کوتاه تصویری از تفکر اگزیستانسیالیست را ترسیم کنم. اساس اگزیستانسیالیسم بر «قبول وضعیت بشری» استوار است. بشر در جهانی زندگی می کند ناشناخته، متغیر و ناایمن. همه ی دانسته های ما تصویری فرضی اند که محدودیت حواس و هوش ما آنها را محدود می کند. به قول #مولانا (که گاهی اگزیستانسیالیست است و گاهی مذهبی!):

پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود

همانطورکه #امانوئل_کانت در #نقد_عقل_محض گفته است، انسان امکان فهم جهان را مستقل از محدودیت حواس و حالات هیجانی و پیش زمینه های تربیتی اش ندارد. در واقع «تجربه ی ما مصبوغ و مسبوق به حالات هیجانی ما و انتظارات و باورهای ماست.»
به گفته ی #خیام: «هر کس سخنی از سر سودا گفته ست ...»
آن که طبعی عصبی و تحریک پذیر دارد، جهان را سرشار از خطر و تهدید می بیند و آن که طبعی عاشق پیشه دارد، زندگی را انباشته از ماجراهای عاشقانه می یابد. تمثیل «فیل در تاریکی» مولانا، بهترین استعاره برای بیان نسبی بودن دانش بشری است.
از سوی دیگر، بشر همواره با «عدم قطعیت» سر و کار دارد. جهان سرشار از پیش بینی نشده هاست. «مرگ» نمونه ی کاملی از ابهام و رازآمیز بودن زندگی است. هر فرضیه ای درباره ی «پس از مرگ» برای همیشه در همان حد فرضیه بودن درجا خواهد زد. نتیجه این که تفکر اگزیستانسیال، انسانی را تربیت می کند که نادانی بشری خود را می پذیرد و در وضعیت «فروتنی» شناختی می ماند. چنین انسانی توانایی «تعامل، تامل و تحمل» را در روابط بین فردی اش همواره حفظ می کند یا به تعبیر پارسی:

آن کس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به مقصد برساند

علاوه بر این، تفکر اگزیستانسیال این توانایی را از انسان می طلبد که به جای «فرض ایمن بودن»، متانت تحمل جهان غیر قطعی را داشته باشد. از آن طرف، تفکر مذهبی برپایه ی «می دانم مطلق» شکل گرفته است. مذهبی ها برای جهان «از ازل تا ابد» قصه هایی قطعی دارند. کسی که در چنین «می دانم مطلق» دست و پا می زند کجا می تواند فروتنی لازم برای «تعامل ، تأمل و تحمل» را داشته باشد؟! اینجاست که اساسا تفکر مذهبی جایی برای «گفتگوی تمدن ها» باز نمی گذارد و چاره ای جز «برخورد تمدن ها» ندارد. تفکر مذهبی، «پاسخ مدار» است، برخلاف تفکر اگزیستانسیالیست که «پرسش مدار» است.
این بیت پارسی نیز بیان شیرینی است از تفکر مذهبی:

آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

از آنجا که احساس ایمنی فرد مذهبی بر پایه ی گزاره های آزمون نشدنی درباره ی جهان هستی استوار است، هرگونه نقد و چالش این گزاره ها، فرد مذهبی را مضطرب و عصبانی می کند بنابراین برای او گزاره هایش ارزش حیاتی می یابند تا حدی که حاضر است به جای چالش و گفتگو بر سر این گزاره ها دست به خشونت برد چرا که جهان بدون آن گزاره ها برای چنین فردی غیرقابل تحمل است. این روزها، نظریه پردازانی در ایران در پی این هستند که تفکر اگزیستانسیال را زاییده ی مدرنیته ی غربی بنامند و صاحبان چنین تفکری را غربزده تلقی کنند! این شبه متفکران، چگونه می توانند «حکیم عمر خیام» را که صدها سال پیش از جریان مدرنیته در غرب، مصداق روشن تفکر اگزیستانسیالیست بود غربزده معرفی کنند؟! همین یک بیت از خیام، چکیده ای است از تمام اگزیستانسیالیسم:

از جمله ی رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو که به ما گوید «راز»؟! 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

نام کتاب: اتاق شماره ۶ و چند داستان دیگر
نویسنده: آنتون پاولویچ چخوف
ترجمه: کاظم انصاری
انتشارات: نیلوفر-ناهید
* * *
"اتاق شمار ۶" داستان تلخ زندگی بيماراني است در بخش روانی يک بيمارستان، که در ميانشان جوان انديشمندی که دچار مشکلی روانی شده است به سر می برد. دکتر معالج او "آندره"در يکی از ملاقات هايش پی می برد که بيمار جوانش، تنها فرد عاقليست که در سراسر آن شهر می توان با او به گفتگو نشست. ديدارهای مکرر آنها و بحث پيرامون مقولات مهم فلسفی ـ اجتماعی باعث می شود تا دکتر راگين را هم يک ديوانه بشمارند و با توطئه و دسيسه به سکونت در همان اتاق وادارند.
موضوع مهم و عميق اين اثر "آنتون پاولويچ چخوف" ـ به طور نمادين ـ پرداختن و تصويرِ زوال و انحطاط روحی و اجتماعی در سرزمين روسيه در واپسين سالهای قرن نوزدهم است.
همچنین به تصوير كشيدن نقاط ضعف روشنفكران آن زمان از مهم ترين نكاتي است كه در داستان هاي چخوف در سال هاي ۱۸۹۰ تا آغاز قرن بيستم جلوه گر شد .
دكتر " آندره " وقتي خود در بيمارستان گرفتار مي شود ، مي فهمد كه دردش همان دردي است كه سال ها افراد بخش را رنجور كرده است و خود نسبت به آن بي اعتنا بوده است . از نگاهي ديگر ، انسان از حال و روز مردم بي خبر است مگر هنگامي كه خود دقيقاً در همان وضعيت گرفتار شود.
یکی از نقطه های روشن و شفاف اين داستان، به وجود آمدن يک "دوستی" در فضايی تلخ و تاريک و يکسره سياه است، دوستی ميان دو انسان، دو انسان انديشمند با دو نوع نگاه به هستی؛ به عبارت ديگر "نياز دوستی" از جانب "دکتر آندره"و بیمارش به يکديگر است در جامعه ای آلوده و غيرانسانی.
"ماکسيم گورکی" درباره چخوف و آثارش گفته است: « من در هر يک از داستان های چخوف، ناله های آرام و عميقی را می شنوم که از قلب پاک انسان حقيقی برخاسته است. هيچکس غم و اندوه و تأثرات حزن آور زندگانی توده مردم را مانند او، اين طور آشکار و روشن درک نکرده و تا کنون کسی مانند او، صحنه های زندگی مردم رنج کشيده را چنين صادقانه و خوب توصيف نکرده است.» و "آندره موروا" نويسنده و مورخ مشهور فرانسوی دربارة آنتون چخوف می گويد: « چخوف زياد عمر نکرد اما می دانيم که با وجدانی پاک از دنيا رفت. او (چخوف) در جايی می گويد يک نويسنده بزرگ بايد مخاطبش را به سوی هدفی بزرگ رهنمون باشد. اما هدف خود او چه بود؟ رهايی از هر نوع زورگويی، خودکامگی و دروغ».

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی


@drsargolzaei

(http://axnegar.fahares.com/axnegar/cioHyuovQm43hH/6293937.jpg)
#چشم_تاریخ

در دههٔ ۱۳۲۰ و اوایل دهه ۱۳۳۰، پس از سقوط حکومت #رضاشاه_پهلوی و ایجاد فضای بازتر، فعالیت های سیاسی در بین دانشجویان دانشگاه تهران (تنها مؤسسه مدرن آموزش عالی آن زمان در ایران) بسیار افزایش یافت. در این دوران #حزب_توده، از نفوذ بسیاری در بین دانشجویان برخوردار بود چنان‌که بنا به گزارش های مختلف، بیش از نیمی از دانشجویان دانشگاه تهران عضو یا هوادار این حزب بودند. اما در دوران نخست وزیری محمد #مصدق و افزایش محبوبیت جبههٔ ملی در اوایل دهه ۱۳۳۰، محوریّت این حزب در دانشگاه به چالش کشیده شد. پس از وقوع #کودتای_۲۸مرداد ۱۳۳۲، سازمانهای سیاسی تشکیل دهنده جبهه ملی، برای دوره کوتاهی در یک ائتلاف ، تحت نام #نهضت_مقاومت_ملی به مقاومت سیاسی دست زدند و تظاهرات‌ها و اعتصاب های پراکنده‌ای در پاییز همان سال در دانشگاه تهران و همچنین بازار، از جمله در تاریخ ۱۶ مهر و ۲۱ آبان، در اعتراض به محاکمه مصدق برگزار شد.

چند هفته پس از این وقایع، اعلام شد که روابط ایران و بریتانیا (که در زمان نخست وزیری مصدق قطع شده بود) از سر گرفته خواهد شد و ریچارد #نیکسون نایب ریاست جمهوری وقت آمریکا برای دیدار رسمی به ایران خواهد آمد. این موضوع بهانه لازم برای اعتراضات را فراهم کرد و در #۱۶آذر به سفارش نهضت مقاومت ملی، دانشجویان فعال به سخنرانی در کلاس ها پرداختند و ناآرامی تمامی محوطه دانشگاه تهران را فرا گرفت. دولت وقت برای پیشگیری از هرگونه اقدام بعدی تصمیم به سرکوب اعتراضات گرفت. سربازان و نیروهای ویژه ارتشی پس از هجوم به دانشگاه، به کلاس های درس حمله کرده و ده ها دانشجو را بازداشت و زخمی نمودند. نیروهای امنیتی در دانشکده فنی، اقدام به شلیک تیر کردند که موجب مرگ سه دانشجوی این دانشکده به نام های احمد قندچی، مهدی شریعت ‌رضوی (برادر پوران شریعت رضوی همسر #دکترشریعتی) و مصطفی بزرگ‌نیا شد. فردای آن روز نیکسون به ایران آمد و دکترای افتخاری رشتهٔ حقوق را در دانشگاه تهران که آشکارا در اشغال نظامیان بود، دریافت کرد.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/16Azar.jpg
Nafas Bekesh
siavash ghomayshi
#آهنگ
#نفس_بکش
خواننده: سیاوش قمیشی
ترانه سرا: یغما گلرویی
تنظیم: اروین خاچیکیان
آهنگساز: سیاوش قمیشی
@drsargolzaei
#مقاله
#روانشناسی_و_شبه_روانشناسی

ﻫﺮ روز ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮدم ﺑﻪ #روانشناسی بیشتر ﻣﻲﺷﻮد. ﻣﺮدم ﺑﻴﺶ از ﭘﻴﺶ، ﻣﺘﻮﺟﻪ اﻳﻦ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺷﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ذﻫﻨﻴﺖ ﻫﺎ، ﺑﺎورﻫﺎ و اﻧﺘﻈﺎرات ﻣﺎ، ﭼﻪﻗﺪر در اﺣﺴﺎس ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻲ و ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ﻳﺎ ﺑﺮﻋﻜﺲ در اﻧﺪوه و ﻧﺎﻛﺎﻣﻲ ﻣﺎ ﻣﺆﺛﺮﻧﺪ درﻧﺘﻴﺠﻪ ﻋﻼﻗﻪ ﻣﻨﺪ ﺷﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﻴﺶﺗﺮ در ﻣﻮرد ﺧﻮد ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ «اﻓﻜﺎر نابه جا» و «ﺑﺎورﻫﺎي ﻣﺰاﺣﻢ» را در ﺧﻮدﺷﺎن ﺷﻨﺎﺳﺎﻳﻲ ﻛﻨﻨﺪ و آن ﻫﺎ را رﻓﻊ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ. اﻣﺮوزه ﺗﻴﺮاژ ﻛﺘﺎبﻫﺎي روانﺷﻨﺎﺳﻲ، ﺗﻌﺪاد ﻣﺠﻼت روانﺷﻨﺎﺳﻲ، زﻣﺎن ﺑﺮﻧﺎﻣﻪﻫﺎي ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻧﻲ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮع روانﺷﻨﺎﺳﻲ و ﺗﻌﺪاد اﻓﺮادي ﻛﻪ در ﻛﻼسﻫﺎي روانﺷﻨﺎﺳﻲ ﺷﺮﻛﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﺑﺎ روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﻣﺸﺎوره ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ، اﺻﻼً ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ ده ﺳﺎل ﭘﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ و اﻳﻦ روﻧﺪ اﻓﺰاﻳﺶ ﮔﺮاﻳﺶ ﺑﻪ روانﺷﻨﺎﺳﻲ، روز ﺑﻪ روز بیشتر ﻣﻲﺷﻮد. اﻛﻨﻮن ﺻﺎﺣﺒﺎن ﺻﻨﺎﻳﻊ و ﻣﺪﻳﺮان ﺳﺎزﻣﺎنﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪه اﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺪون ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ روانﺷﻨﺎﺳﻲ، ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ اﻧﺘﻈﺎر اﻓﺰاﻳﺶ ﺑﻬﺮه وري را از ﺳﻴﺴﺘﻢ ﺧﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
اﻣﺎ اﮔﺮ ﻫﻤﻪي اﻳﻦ ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪان ﺑﻪ اﺷﺘﺒﺎه ﺑﻪﺟﺎي ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﺑﻪ «روانﺷﻨﺎﺳﻲ»، ﺑﻪ #شبه_روانشناسی ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﻨﻨﺪ، ﻧﻪﺗﻨﻬﺎ ﺑﻬﺮه اي از ﻣﺮاﺟﻌﻪي ﺧﻮد ﻧﻤﻲﮔﻴﺮﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد را اﺳﻴﺮ ﺧﻴﺎلﺑﺎﻓﻲﻫﺎ و ذﻫﻨﻴﺖﻫﺎي دﻳﮕﺮان ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ «ﺷﺒﻪروانﺷﻨﺎﺳﻲ» ﻳﻌﻨﻲ ﺣﺮفﻫﺎ و رﻓﺘﺎرﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻪﻇﺎﻫﺮ ﺷﺒﻴﻪ ﮔﻔﺘﺎر و رﻓﺘﺎرﻫﺎي روان شناﺳﺎن اﺳﺖ اﻣﺎ ﺑﺮﺧﻼف روان ﺷﻨﺎﺳﻲ، ﻫﻴﭻ رﻳﺸﻪي ﻋﻠﻤﻲ ﻧﺪارد! روانﺷﻨﺎﺳﻲ، ﻳﻚ ﻋﻠﻢ ﺗﺠﺮﺑﻲ ﺳﺖ، ﻳﻌﻨﻲ ﻋﻠﻤﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻢ ﭼﻮن ﺷﻴﻤﻲ، زﻳﺴﺖ ﺷﻨﺎﺳﻲ، زﻣﻴﻦ ﺷﻨﺎﺳﻲ و... ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪي ﺗﺠﺮﺑﻪ و آزﻣﺎﻳﺶ ﻗﺮار دارد.
اﮔﺮ از ﻳﻚ روانﺷﻨﺎس ﺳﺆاﻟﻲ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ، درﺻﻮرﺗﻲ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺧﻮاﻫﺪ داد ﻛﻪ ﭘﺮﺳﺶ ﺷﻤﺎ ﻗﺒﻼً در ﻳﻚ ﭘﺮوژه ي ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﻲ، ﻣﻮرد ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻗﺮارﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ و آزﻣﺎﻳﺶ و ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﺳﺦ داده ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﺜﺎل اﮔﺮ از روانﺷﻨﺎﺳﻲ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ: «آﻳﺎ ﻣﻨﺎﺳﺐ اﺳﺖ ﻓﺮزﻧﺪم را در 3 ﺳﺎﻟﮕﻲ ﺑﻪ ﻣﻬﺪﻛﻮدك ﺑﺴﭙﺎرم ﻳﺎ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺗﺎ زﻣﺎن ﭘﻴﺶ دﺑﺴﺘﺎﻧﻲ، ﻓﺮزﻧﺪم ﭘﻴﺶ ﺧﻮدم ﺑﺎﺷﺪ؟» روانﺷﻨﺎس ﭘﺎﺳﺦ ﺧﻮاﻫﺪ داد: «ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ ﻛﻪ ﻛﻮدﻛﺎن 3 ﺳﺎﻟﻪاي ﻛﻪ...» ﻧﻜﺘﻪي ﻣﻬﻢ ﻣﺎﺟﺮا ﻫﻤﻴﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﺎﺳﺦ روانﺷﻨﺎس، ﺑﺮﻣﺒﻨﺎي ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻋﻠﻤﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ دﻗﻴﻘﺎً راﺟﻊ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮع ﻣﻮرد ﺳﺆال ﺷﻤﺎ اﻧﺠﺎم ﺷﺪه اﺳﺖ. اﮔﺮ در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻋﻠﻤﻲ اﻧﺠﺎم ﻧﺸﺪه ﺑﺎﺷﺪ ﻳﺎ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﺮﺳﻴﺪه ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺎﺳﺦ روانﺷﻨﺎس اﻳﻦ اﺳﺖ؛ «نمی دانم!». اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮآﻳﻨﺪي را ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻛﺮدﻳﺪ، ﺷﻤﺎ ﺑﺎ «ﻋﻠﻢ روان ﺷﻨﺎﺳﻲ» ﺳﺮوﻛﺎر دارﻳﺪ اﻣﺎ اﮔﺮ در ﭘﺎﺳﺦ ﺳﺆال ﺷﻤﺎ، ﺟﻮاب اﻳﻦ ﺑﺎﺷﺪ: «ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ...» «ﻳﺎ در ﻣﻮرد ﻓﺮزﻧﺪ ﺧﻮدم...» ﺷﻤﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺪاﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻳﻚ «ﺷﺒﻪ روانﺷﻨﺎس» ﺳﺮوﻛﺎر دارﻳﺪ. ﺷﻤﺎ ﺑﻪ روانﺷﻨﺎس ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻧﻤﻲﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ از «ﻧﻈﺮات ﺷﺨﺼﻲ» او آﮔﺎه ﺷﻮﻳﺪ ﻳﺎ «ﺗﺠﺮﺑﻪي ﺷﺨﺼﻲ و ﺧﺎﻧﻮادﮔﻲ» او را ﺑﺪاﻧﻴﺪ، ﺷﻤﺎ ﺑﻪ روانﺷﻨﺎس ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻣﻲﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺑﺪاﻧﻴﺪ «ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت ﻋﻠﻤﻲ» در اﻳﻦ زﻣﻴﻨﻪ ﭼﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﻨﺪ.
ﻣﺘﺄﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺎزار «ﺷﺒﻪ روانﺷﻨﺎﺳﻲ» ﺑﺴﻴﺎر داغ اﺳﺖ. اﻓﺮاد زﻳﺎدي ﻋﻘﺎﻳﺪ ﺷﺨﺼﻲ ﺧﻮد را در ﻟﻔﺎﻓﻪي اﺻﻄﻼﺣﺎت روانﺷﻨﺎﺳﻲ ﻣﻲﭘﻴﭽﻨﺪ و ﺑﻪ ﻣﺮدم ﻣﻲﻓﺮوﺷﻨﺪ. ﻫﻴﭻ اﺷﻜﺎﻟﻲ ﻧﺪارد ﻛﻪ اﻳﻦ اﻓﺮاد ﻫﻢ اﻇﻬﺎرﻧﻈﺮ ﻛﻨﻨﺪ اﻣﺎ اﺷﻜﺎل ﻛﺎر اﻳﻦﺟﺎﺳﺖ ﻛﻪ آﻧﺎن ﻛﺎﻻي ﺧﻮد را ﺑﻪ ﻧﺎم «روانﺷﻨﺎﺳﻲ» ﻣﻲﻓﺮوﺷﻨﺪ و در اﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮا، روانﺷﻨﺎﺳﻲ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﻣﻲﺷﻮد!
ﻣﺎﺟﺮا اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ دراﺳﺎس، اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ، ﭼﻪ زﺷﺖ، ﭼﻪ زﻳﺒﺎ، ﭼﻪ ﻣﻔﻴﺪ و ﭼﻪ ﻣﻀﺮ، رﺑﻄﻲ ﺑﻪ «داﻧﺶ ﺗﺠﺮﺑﻲ روانﺷﻨﺎﺳﻲ» ﻧﺪارﻧﺪ و ﺟﺪاﻛﺮدن آنﭼﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ روانﺷﻨﺎﺳﻲ اﺳﺖ، از آنﭼﻪ ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ روانﺷﻨﺎﺳﻲ ﻧﻴﺴﺖ، ﻳﻜﻲ از وﻇﺎﻳﻒ ﺧﻄﻴﺮ روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﺗﺤﺼﻴﻞﻛﺮده و ﻣﺘﻌﻬﺪ ﺑﻪ اﺧﻼق ﻋﻠﻤﻲ است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با سلام خدمت استاد سرگلزایی

پیرو مطالعه مقالات جنابعالی با کارل مارکس و امیل دورکیم آشنا شدم. و همچنین به جستجوی کتاب های این دو دانشمند در نرم افزار فیدیبو پرداختم. ولی متاسفانه گیج شده ام. نمیدونم کدام کتاب ها رو مطالعه کنم و از کجا شروع کنم که به صورت بلیغ و خود آموز باشد. متمنی است راهنمایی فرمایید.

با تشکر


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

دربارهٔ مارکس کتاب «کارل مارکس» آیزیا برلین، ترجمهٔ رضا رضایی (نشر ماهی) و دربارهٔ امیل دورکیم کتاب «جامعه شناسی رابطهٔ اجتماعی» سرژ پوگام ترجمهٔ عبدالحسین نیک گهر (نشر هرمس) کتاب های ارزشمندی هستند.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

سلام و شب بخیر خدمت استاد عزیزم

خدا قوت و خسته نباشید

استاد یه سوال دارم که بیانش هم پیچیده است

همونطور که میدونید روابط نامناسب توی نسل جوان و دانشگاه ها اونقدر زیاده شده که گفته میشه هدف جانبی درس شده و هدف اصلی شده رابطه ی جنسی

همونطور مصرف مواد در بین دانشجوها، و این در دانشگاه های مهم و خوب هم کمتر از دانشگاه های سطح پایین نیست.

میخوام اینو بپرسم که بنظر شما علت چیه؟ آیا این همونقدری هست که قبلا بود توی توزیع نرمال؟ یا مذهب باعث شده و محدودیت؟ یا چقدر مسایل زیستی دخیل هست؟ مطمئناً جدای از تفاوت ها و علت های فردی من دنبال یه توجیه جامعه شناختی هستم.

من با دوستی و ارتباط مخالف نیستم اما این قهقرای بدون چارچوب رو چطور میشه کم کرد؟ هدایتش کرد یا هر چیزی

من مراجع نوجوان زیاد دارم که میشه گفت همه با مشکلات مشابه کشف رابطه ی دوستی توسط والدین و به دنبالش وضع محدودیت خیلی زیاد و سلب اعتماد و مشکلاتی که به دنبالش میاد درگیر هستن. تازه کتاب نظریه انتخاب برای والدین و نوجوانان رو تموم کردم اما واقعا نمیدوم چقدر میشه اون رو اینجا توی یک شهر کوچیک با خانواده های سنتی پیاده کرد؟ چقدر برای جوانان؟ یا شاید بقول گلاسر چون خودمم درگیر کنترل بیرونی هستم سخته باور کردنش :))


پیشاپیش از وقتی که میگذارید سپاسگزارم


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

کشف سبب شناسی دقیق یک پدیده بدون پژوهش ممکن نیست. زمانی می توانیم راجع به این موضوع نظریه پردازی کنیم که اوّلاً آماری از وضعیت موجود و وضعیت دوره های تاریخی دیگرمان و وضعیت جوامع دیگر داشته باشیم. ثانیاً داده های میدانی، بر اساس پژوهش بر روی همبستگی بین این سبک زندگی و متغیرهایی مثل هوش، شخصیت، مذهبی بودن فرد و خانواده اش داشته باشیم. بدون در دست داشتن آمارو داده های میدانی، هر اظهار نظری عامیانه خواهد بود حتی اگر توسط یک دانشمند صورت گیرد. تا زمانی که مدیریت کلان کشور به جای «پژوهش محور» بودن «افسانه محور» باشد، پژوهش ها و پایان نامه های دستوری و ویترینی خرید و فروش خواهند شد و ما در تاریکی کورمال کورمال خواهیم کرد و فرضیه هایمان نه اثبات می شوند و نه رد!

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:

با درود و وقت بخیر خدمت استاد گرامی

چند روز قبل در حال گوش دادن فایل پنجم کارگاه التیام رنج و درد بودم که در اواخر آن از آدلر و عقده حقارت صحبت کردید. بعد از کمی جستجو کردن با این مطلب احساس نزدیکی کردم و گویا علت انجام بسیاری از کارهایم برایم معلوم شد و گویی پرده ای افتاد. در اون فایل گفتید که با قدرت میشه این عقده را برطرف کرد. سوالی که داشتم اینه که اول این عقده حقارت رو اگه میشه کمی توضیح بدید و دوم اینکه آیا قابل درمان یا به نوعی پذیرش رسیدن باهاش هست یا صرفا با دستیابی به قدرت میشه بر اون غلبه کرد و سوم اینکه آیا با توجه به اینکه اسمش عقده ست ارتباطی با عقده ای که یونگ مطرح میکنه داره و در نهایت هم مثل همیشه لطف کنید و منابعی رو برای مطالعه بیشتر معرفی کنید.

با سپاس


پاسخ #دکترسرگلزایی:

با سلام و احترام

در یک فایل صوتی به تفصیل به پرسش تان پاسخ خواهم داد.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#بازی_های_ناتمام_لیبیدو_در_مسیر_زندگی
قسمت اول

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

سالها پيش « زيگموند فرويد » نابغه روانپزشكي، «اصل لذت» را معرفي كرد. اين اصل بيان مي‌كند كه «‌ارگانيسم» در جستجوي محركهايي است كه به او «احساس لذت» بدهند و از محركهايي كه براي او «رنج» ‌و «‌درد» ايجاد كنند فاصله مي گيرد. جستجوي لذت و احتراز از رنج منجر به حركت ما از نقطه اي كه در آن قرار داريم به سوي نقطه ديگر مي شود، نقطه اي كه در آن لذت ببيشتري مي بريم يا رنج و فشار كمتري را متحمل مي شويم. اين «تمايل حركت» را «انگيزش»‌ (Motivation) مي ناميم.
«‌ليبيدو»‌ (Libido) ميزان انرژي سائق لذت است و شدت تمايل ارگانيسم را به لذت بردن نشان ميدهد. «ليبيدو» داراي خواصي است كه يكي از آنها «تحرك ليبيدو»‌ (Libido mobility) ناميده ميشود، يعني در گذر زمان سوژه هاي مختلفي هدف ليبيدو قرار مي گيرند. اگر در هر مرحله زندگي، فرد به شيء ليبيدویی مربوط به آن دوره دست يابد و انرژي ليبيدويي تخليه شود فرد ارضا شده و وارد مرحله بعدي ميشود، در صورتيكه عدم ارضاء ليبيدو در يك مرحله، منجر به توقف در آن مرحله مي شود (Libido Fixation)، در واقع فرد در آرزوي بدست آوردن آنچه خاص آن مرحله بوده در آن ايستگاه متوقف مي شود.

زندگي شبيه به يك بازي است، شايد هم بايد بگوئيم همه بازي ها به نوعي «نماد زندگي» هستند. در يك بازي كامپيوتري براي عبور از يك مرحله و ورود به مرحله بعدي بازي، بايد ميزان خاصي امتياز جمع كرد در غير اينصورت بازي مكرراً تكرار مي گردد!‌
در اين نوشتار، مراحل مختلف «بازي ليبيدو» را مرور مي كنيم و ويژگي هاي رفتار فرد را در هر مرحله مورد بررسي قرار مي دهيم:

1- مرحله بازي با اسباب بازي ها
در مرحله اول بازي زندگي، فرد با كنجكاوي و اشتياق به دنياي اشياء مي نگرد و عاشق اسباب بازي هاست. ساعتها از وقت او صرف «ور رفتن»‌ با اسباب بازي ها مي شود و از اين طريق «‌لذت» ‌ميبرد.
اگر در اين مرحله فرصت كافي براي اين بازي در اختيار فرد قرار گيرد، پس از مدتي علاقه فرد به اشيا كمرنگ تر مي شود به اين معنا كه اشيا بدليل «كاربردشان» مورد علاقه اند نه بدليل «بودنشان»! يك ماشين اسباب بازي را نمي توان سوار شد بنابراين كاربردي ندارد. براي يك كودك اين ماشين اشتياق ايجاد مي كند ولي براي فردی كه مرحله بازي با اسباب بازي ها را گذرانده، اين ماشين ارزش چنداني ندارد. اما اگر در اين مرحله فرصت بازي با اسباب بازي ها در اختيار فرد قرار نگيرد، فرد ميتواند تا آخر عمر در اشتياق «اسباب بازي ها» بماند. افراد زيادي را مي بينيم كه به اشيا عشق مي ورزند، كلكسيون هايي از مجسمه ها، ظروف، زيور آلات و عتيقه جات گردآوري مي كنند. كمدها و گنجه هاي پر از وسايل بدون كاربرد يا وسايلي كه براي صاحب شان كاربرد چنداني ندارد نشان دهنده تثبيت در اين مرحله هستند.
شيفتگي در مقابل مدل هاي جديد اتومبيل، مقروض شدن براي خريد وسايلي كه تفاوت چنداني در زندگي ما ايجاد نمي كنند، افراط در خريد كردن (Oniomania) از ديگر نشانه هاي تثبيت ليبيدو در اين مرحله هستند.

2- مرحله بازي با همبازي
در مرحله بعدي، نقطه هدف اشتياق فرد از «اسباب بازي» به سمت «‌همبازي» جابجا مي شود. كودكي كه از مرحله اسباب بازي گذر كرده ترجيح ميدهد به جاي بازي كردن با يك اسباب بازي پرزرق و برق، يك همبازي پيدا كند كه با يك توپ پلاستيكي با او بازي كند. جستجوي همبازي، كودكان را به كوچه و خيابان و خانه دوستان مي كشد و زمينه ارتباط اجتماعي را براي آنها فراهم ميكند. اگر فرد اين مرحله را با موفقیت بگذراند مي تواند به مرحله بعدي بازي برود در غير اينصورت ممكن است سالها ـ و حتي تا پايان عمر ـ در اين مرحله بماند. كسانيكه در اين مرحله مانده اند بطور افراطي به ارتباطات دوستانه تمايل دارند. افرادي كه آنها را «دوست باز» مي ناميم، كسانيكه به بهاي از دست دادن رفتارهاي هدفمند و برنامه هاي ضروري زندگي وقت خود را صرف دوستانشان مي كنند، در اين مرحله بازي «جا مانده اند»‌. «قمار بازي افراطي» (pathologic Gambling) يكي ديگر از جلوه هاي جاماندن در اين مرحله بازي است. افرادي كه در اين مرحله جا مي مانند ممكن است دچار وابستگي به مواد شوند اما آنچه آنها را به سوي مصرف مواد مي خواند نه «نشئه مواد» ، كه «بزم مواد» است. ساعتها همنشيني و وقت گذراني با دوستان، مطلوب آنهاست و مواد تنها بهانه اي است براي دور هم جمع شدن. گرچه بديهي است كه مصرف مكرر مواد فرد را دچار «وابستگي فيزيولوژيك » هم می نماید.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#بازی_های_ناتمام_لیبیدو_در_مسیر_زندگی
قسمت دوم

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

3- بازي با همبازي غير همجنس
در شروع دوره نوجواني، بالارفتن سطح هورمونهاي جنسي موجب افزايش توجه به جنس مخالف مي شود. اين تغيير باعث مي شود همبازي مورد علاقه يك همبازي غير همجنس باشد. اما هدف از ارتباط غير همجنس در اين مرحله، ارتباط جنسي نيست بلكه هدف داشتن يك همبازي است. در واقع اين مرحله از زندگي باعث مي شود ارتباط اجتماعي گسترش يابد و فرد بتواند با افراد غیر همجنس خود نيز ارتباط پيدا كند اما «جاماندن»‌ در اين مرحله باعث تمايل افراطي به ارتباط با جنس مخالف مي شود. نكته قابل توجه اين بازي، «‌غير جنسي»‌ بودن آن است. فرد تمايل دارد با «همبازي» خود روابط «عاشقانه» داشته باشد، ابراز عشق كند و عبارات عاشقانه بشنود اما بشدت نسبت به جزء جنسي در بازي احساس بدي پيدا مي كند. در واقع اين مؤلفه را موجب «آلوده شدن» عشق مي داند. اگر همبازي او تمايل خود را براي نزديكي جنسي اعلام كند، اين فرد احساس مي كند عشق او دروغ است و فريبي بوده براي ارتباط جنسي.
به دلايلي كه براي ما ناشناخته است، تعداد دختراني كه در اين مرحله بازي جا مي مانند بيش از پسران است و اين مسأله موجب اين باور شده كه تمايل جنسي در زنان بيشتر كيفيت رومانتيك دارد تا جسماني.
نامه نگاري عاشقانه، تمايل به اشعار و آوازهاي عاشقانه، جستجو براي پيدا كردن «‌بهانه هايي»‌ براي كارهاي مشترك با جنس مخالف بدون اينكه كنايات و اشارات جنسي آن را «آلوده كند» و در موارد شديد «‌هذيان هاي عشقي»‌ (Erotic Delusions) از نشانه هاي تثبيت دراين مرحله است. كساني كه آنان را «شخصيت هاي نمايشي» (Histrionic personality) مي ناميم نيز از جاماندگان در اين مرحله بازي هستند.

4- بازي هاي رقابتي
در اين مرحله بازي علاقه به «اثبات خود به ديگران» ‌بخش عمدۀ بازي مي شود. اينجا مهم است كه در بازي «برنده» شويم تا اينكه «مشغول بازي باشيم». وجود اين مرحله از زندگي براي بالا بردن كوشایی و سرسختي ما در زندگي ضروري است همانطور كه «اريك اريكسون» مي گويد اين مرحله industry vs. inferiority stage است. كسانيكه در اين مرحله، پيروزي ها و موفقيت هايي راكسب ميكنند و در زمينه اي از زندگي گوي سبقتي را مي ربايند و بر سكوي پيروزي مي ايستند مي توانند اين مرحله بازي را به پايان برسانند. «جاه طلبي» (Ambition) در اين افراد همه زندگي را تحت تأثير قرار نميدهد. اما كساني كه در اين مرحله جا بمانند تمام زندگي را ميدان مسابقه اي مي دانند كه هدف آن «اثبات برتري خود نسبت به ديگران» است. آنها حاضرند بهاي سنگيني را بپردازند ‌تا به مقام بالاي اجتماعي دست يابند و براي بدست آوردن «رياست » يا «شهرت» خود را به آب و آتش مي زنند. عدم گذر از اين مرحله منجر به اين مي شود كه فرد تمام زندگي خود را صرف رقابت و جاه طلبي كند تا جايي كه همه مولفه هاي زندگي تحت تأثير همين يك موضوع قرار مي گيرند. شخصیت هاي خود شيفته (Narcissistic personality) نمونه اي از چنين اشخاصي هستند. ناكامي شديد در اين مرحله همراه با زمينه زيستي ـ رواني روان پريشي (Psychosis) مي تواند منجر به شكل گيري هذیانهای بزرگ منشي (Grandiosity Delusions) شود . در واقع فرد سعي مي كند با تغيير دادن واقعيت و خلق يك دنياي تخيلي (Distortion) كه در آن او به برتري مي رسد، آنچه در بازي واقعي بدست نياورده جبران كند. افراد وابسته (Dependent personality) با «آويزان شدن» به افراد قدرتمند سعي مي كنند اين مرحله بازي را بگذرانند. در واقع آنها تلاش مي كنند عضو يا هوادار ‌«تيم برنده»‌ باشند. افراد متعصب كه به عقيده، مليت، مذهب يا نژاد خود چنان تعصب (prejudice) دارند كه هر كس مخالف اين موضوع تعصب باشد را بي ارزش و پست ميدانند در واقع بدنبال راهي براي اثبات برتري خود نسبت به ديگران هستند. جالب اينجاست كه اگر همه آدمها عقيده آنها را بپذيرند «‌نبرد» آنها به پايان نمي رسد، آنها به بخشي خاص يا شعبه اي خاص از آن مذهب يا عقيده مي چسبند تا به گونه اي با ديگران متفاوت باشند و اين تفاوت را دليلي بر اثبات برتري خود مي دانند.
بازي «‌جاماندگان» دراين مرحله، جزو پرهزينه ترين مسایل براي جامعه بشري است!
«ميلان كوندرا» دركتاب «زندگي جاي ديگري است» ‌به زيبايي شرح زندگی كسي كه دراين مرحله گير كرده است را مي آورد.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#بازی_های_ناتمام_لیبیدو_در_مسیر_زندگی
قسمت سوم

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

5- بازي هاي جنسي
در اين مرحله زندگي ـ كه بطور طبيعي با پايان نوجواني و رسيدن به جواني فرا ميرسد ـ دوباره علاقه به غير همجنس افزايش مي يابد با اين تفاوت كه هدف رابطه با غير همجنس، ‌رسيدن به لذت نزديكي جسماني است. وجود اين مرحله در زندگي بطور طبيعي جزئي ضروري است تا حيات ادامه يابد. اما «جاماندن» ‌در اين مرحله منجر به افراط در روابط جنسي مي شود . فرد جامانده در این مرحله آنقدر بطور افراطي با موضوع «سکس» درگير است كه نمي تواند با فردي از جنس مخالف مراوده داشته باشد و كشش شديدي را براي نزديكي با او در خود حس نكند .
گروهي از نظريه پردازان واژه «اعتياد جنسي»‌ (Sex Addiction) را براي اين افراد پيشنهاد كرده اند. جالب است كه گاهي جاماندگان در مرحله قبل (اثبات خود) موضوع جنسي را براي اثبات خود بر ميگزينند و با مبتلايان به Addiction Sex اشتباه گرفته مي شوند، مرداني كه پي در پي بدنبال ايجاد روابط جنسي هستند و مرتب مشغول «‌لاف زدن» درباره روابط جنسي خود هستند و بيش از آنكه خود موضوع سكس براي آنها جذاب باشد برايشان مهم است كه براي ديگران بگويند كه «چه ها كرده اند!» دچار جاماندن در مرحله اثبات خود هستند. زناني كه با اغوا گري جنسي (seduction) بدنبال اين هستند كه افراد زيادي را به خود جذب كنند و آنها را «تشنه از لب آب برگردانند!» مسأله جنسي ندارند بلكه بدنبال «‌اثبات خود» هستند.

6- بازي «مامان و بابا»‌
بطور طبيعي، بعد از رابطه جنسي، زاد و ولد پيش مي آيد. از نظر رواني نيز طي كردن طبيعي مرحله جنسي باعث مي شود كه «ليبيدو» معطوف به «‌نقش والدانه»‌ (parenting) گردد. آنگاه فرد به جاي علاقه جنسي معطوف به افراد متعدد، علاقه به همسري پيدا مي كند كه در «‌لانه سازي» و مراقبت از كودكان با او همكاري كند. هدف ليبيدو به جاي لذت بردن مستقيم، لذت بردن غير مستقيم خواهد بود، فرد با فراهم كردن اسباب بازي براي كودكش لذت مي برد، بازي كودك با همبازي و موفقيت او در رقابت ها پدر و مادر را ارضا مي كند.
بطور طبيعي اين مرحله از زندگي همچون مرحله جنسي براي دوام حيات ضروري است. اگر پدر و مادر از فراهم كردن لانه و كاشانه براي فرزندانشان لذت نمي بردند فرزندان رها شده در جهان نا امن چه وضعيتي پيدا مي كردند؟
اما جاماندن دراين مرحله از بازي باعث مي شود كه حتي زماني كه فرزندان، خود به مرحله استقلال و «‌لانه سازي»‌ رسيدند، مادر يا پدر دست از مراقبت از آنها برندارند. انسانهايي را مي بينيم كه با وجود فراهم بودن شرايط و سن مناسب، قادر به ازدواج و تشكيل خانواده نيستند و وقتي كه والدين آنها را ملاقات مي كنيم «چسبندگي» يك يا هر دوي آنها را به فرزند احساس مي كنيم!
آنها با مراقبت افراطي،‌ ترساندن فرزند و ايجاد اين ذهنيت كه او ناتوان است و تصمیمات اشتباه ميگيرد او را چنان «زمين گير»‌ ميكنند كه او «براي هميشه» در لانه آنها بماند و نياز آنها را براي بازي مامان و بابا ارضا كند.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#بازی_های_ناتمام_لیبیدو_در_مسیر_زندگی
قسمت چهارم

✍️ #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

7- خط پايان
مروري بر آنچه گفته شد نشان مي دهد كه گروه زيادي از مردم، تا پايان زندگي!‌، در ميان بازي «گير مي كنند»‌. اما اگر از همه مراحل بازي عبور كنيم «خط پايان»‌ بازي كجاست؟
در اين چنين وضعيتي، انرژي «‌ليبيدو»‌ تخليه مي شود. فرد همه لذت ها را «به جا»‌ و «به اندازه»‌ تجربه كرده و تمايل به «‌پايان بردن»‌ بازي در او پديد مي آيد. در اينجا سائق ديگري به جاي ليبيدو، به صحنه مي آيد كه به آن «‌غريزۀ مرگ»‌ (Thanato) گفته مي شود.
اگر فرد به اين خط پايان نرسيده باشد و در هر يك از مراحل بازي گير كرده باشد، فكر كردن درباره مرگ، يا هر اتفاقي كه «مرگ» ‌را به ذهن فرد ياد آوري مي كند، او را دچار يك بحران ترس و وحشت مي كند. بسياري از افرادي كه در كلينيك با ترس از بيماري و با نشانگان هايي همچون اختلال هراس (panic Disorder) و خود بيمار انگاري (Hypochondriasis) مراجعه مي كنند در عمق ذهن دچار «ترس از مرگ» ‌مي باشند.
از سوي ديگر فرا رسيدن زودرس «‌تاناتو»، ‌نه تنها نشانه رسيدن به «‌خط پايان» نيست بلكه نشانه ناكامي عميق (Frustration) از طي كردن مراحل بازي است و نوعي «‌فرار از بازي» ‌محسوب مي شود. همانند بازيگري كه هنگامي كه خود را نزديك به شكست مي بيند، بازي را به هم مي زند، ناتواني در ارضا «‌ليبيدو» باعث فرارسيدن زودرس «تاناتو» مي گردد. فرارسيدن زودرس غريزۀ مرگ باعث «‌ميل به تخريب» مي شود. فرد اقدامات خشن و بي رحمانه انجام مي دهد، ‌علاقه به شكستن قوانين و مقررات دارد، كارها را نيمه تمام مي گذارد و آنچه خود يا ديگران ساخته اند را ويران مي كند، كسانيكه آنها را «شخصيت هاي ضد اجتماعي» (Antisocial personality) مي ناميم نمونه اي از اين افراد هستند. گاهي نيز فرا رسيدن زودرس « تاناتو»‌ منجر به تمايلات خود تخريبي، ميل به خودكشي، ناتواني از لذت بردن و احساس پوچي مي گردد كه نمونه بارز آن را در «‌شخصيت هاي مرزي» (Borderline personality) مي بينيم.
رسيدن به موقع به خط پايان، بر خلاف «تاناتوي نابجا»‌ بسيار «‌نرم و آرام» ‌اتفاق مي افتد. هيچ علاقه اي به تخريب و خودكشي وجود ندارد و نگاه به زندگي همچون نگاه به داستاني شيرين كه به پايان رسيده است با احترام و علاقه است، هر چند انتظار «‌داستان بعدي»‌ با علاقه و كنجكاوي در كنار آن قرار دارد. شايد آنچه «پائولو كوئيلو»‌ در انتهاي كتاب «جنگجوي نور»‌ مي آورد توصيف زيبايي از حال چنين كسي باشد:

«وقتي فرمان انتقال مي رسد، جنگجو به تمام دوستاني كه در طول راه بدست آورده است مي نگرد. به بعضي از آنها آموخته است كه صداي ناقوس معبد غرق شده را بشنوند و براي ديگران، گرد آتش داستان هايي را نقل كرده است. جنگجوي نور از همراهان سفر سپاسگزاري مي كند، ضمن آنكه خاطرات سفري فراموش ناشدني را با خود به همراه دارد، نفس عميقي مي كشد و به پيش مي رود.»
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
برنامه های تدریس #دکترمحمدرضاسرگلزایی - تا پایان سال 1396

انجمن هیپنوتیزم بالینی
(تهران، شیخ بهایی شمالی، تلفن 88032039، پیامک 09123336716)

- ادامهٔ کارگاه تربیت روان درمانگر (اُبزرویشن-سوپرویژن)، دوشنبه ها، ساعت 5 تا 7 بعدازظهر

- کارگاه تفسیر قصه محور تست رمزواژهٔ مایکل دانیلز، سه شنبه ها، ساعت 4 تا 6 بعدازظهر

- گروه درمانی سایکودرام، دوشنبه ها و سه شنبه ها، بعد از کلاس

- کارگاه NLP (همراه با دکتر امیرهوشنگ باقری)، پنجشنبه، جمعه ها از هفتم دی

- سمینار مهارت های ارتباطی در مذاکره (همراه با دکتر ایمان ایرانمنش)، جمعه پانزدهم دی ماه

- درسگفتارهای روان شناسی تحلیلی و تحلیل رؤیا، پنجشنبه - جمعه ها از 21 بهمن


مؤسسهٔ آفتاب مهر
(تهران، یوسف آباد، تلفن 88109349، پیامک 09121483033)

- کلاس مدیریت درمانی در روابط خارج زناشویی، شنبه ها 10 صبح تا 13

- کلاس تئوری سایکودرام، شنبه ها 5 عصر تا 9 شب

- درسگفتارهای هم اندیشی با مولانا، شنبه ها 10 صبح، از 28 بهمن

برنامه های مشهد:

- سمینار رفتار جنسی، 28 و 29 دیماه، مؤسسهٔ آستان مهر، تلفن 05136024048 و 09392296778

- سمینار فرزندپروری انسان محور، 27 دیماه، مؤسسهٔ آرن، تلفن 05138463653 و 05138463655

- سمینار نقش روان شناسی در تبلیغات و بازاریابی، 19 بهمن، مؤسسهٔ آرن، تلفن 05138463653 و 05138463655

- کارگاه درمان شناختی رفتاری 22،21،20 بهمن، مؤسسهٔ آرن، تلفن 05138463653 و 05138463655

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

نام کتاب: گفتگو در کاتدرال
نویسنده: ماریو بارگاس یوسا
مترجم: عبدالله کوثری
انتشارات: لوح فکر

ماریو بارگاس یوسا نویسنده و سیاستمدار اهل پرو است که در سال 2010 جایزهٔ نوبل ادبیات را دریافت کرده است.
کتاب «گفتگو در کاتدرال» بازخوانی بخشی از تاریخ پرو در قالب یک رمان است. سانتیاگو و آمبرسیو پس از سال ها بی خبری از هم به طور تصادفی در کافه ای به نام کاتدرال همدیگر را ملاقات می کنند و به مرور خاطرات می پردازند، خاطراتی که تأثیر نظام سیاسی بر زندگی شخصی و خصوصی مردم را آشکار می کند.
ماریو بارگاس یوسا در مصاحبه با خجسته کیهان (مترجم زندگینامهٔ یوسا به فارسی) گفته است:
« در میان کتاب هایی که نوشته‌ام شاید بیشتر به رمان‌هایی علاقه دارم که رویشان بیشتر کار کرده ام و از میان آنها “گفتگو در کاتدرال” را ترجیح می دهم. گفتگو در کاتدرال یکی از رمان‌هایی است که خیلی رویش کار کردم و بیش از سه سال مشغول نوشتنش بودم، بنابراین اگر می‌بایست یکی از رمان‌هایم را برگزینم، “گفتگو در کاتدرال” را انتخاب می کنم. این رمان در سال 1969 منتشر شده و رمانی ست درباره دوران استبداد نظامی در پرو که هشت سال به طول انجامید و بر هم نسلان من بسیار تأثیر گذاشت، زیرا ما در جامعه‌ای رشد کردیم که در آن از آزادی مطبوعات خبری نبود و رادیو، روزنامه‌ها و مجلات تحت کنترل دولت بودند، همچنین زندگی سیاسی وجود نداشت و احزاب و فعالیت‌های سیاسی ممنوع بود. دانشگاه ها تحت نظارت بودند و بسیاری از دانشجویان و استادان به زندان یا تبعید محکوم شده بودند . چنین بود که رمان “گفتگو در کاتدرال” را برای نمایاندن عمق فساد و نادانی که در آن به‌سر می‌بردیم نوشتم، برای نمایاندن اوضاع پرو در دوران استبداد ژنرال اودریا. برای نوشتن این رمان بسیار تلاش کردم چون می‌خواستم نشان دهم طبقات مختلف آدم ها با فرهنگ‌های گوناگون چگونه آن شرایط را تجربه می‌کردند»

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com

http://axnegar.fahares.com/axnegar/AgFOaeU0WUWXNL/6356935.jpg