دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.9K photos
114 videos
176 files
3.39K links
Download Telegram
#معرفی_کتاب
#آموک (آموک همراه با نامه از زنی ناشناس)

نویسنده: اشتفان تسوایگ
ترجمه: جواد شیخ الاسلامی
انتشارات: توس - چاپ اول - ۱۳۶۳
                      

#اشتفان_تسوایگ
(Stefan Zweig)
رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نویس و زندگینامه‌نویس اتریشی، فردی که امروزه برای اکثر رمان خوان ها ناآشنا هست، روزی آمار بیشترین فروش کتاب در سراسر جهان حتی ایران متعلق به وی بود. از نظر من مهم ترین نقطه قوت و تمایز تسوایگ از دیگر نویسندگان، تحلیل های عمیق و تاثیر گذار روان شناسانه وی از انسان ها است. یکی از دلایل آن می تواند این باشد که تسوایگ علاوه بر این که دارای دکترای فلسفه از دانشگاه وین بود، بسیار تحت تاثیر دوست، هم کیش و همشهری معاصر خود #زیگموند_فروید بوده است و بسیاری از نظریه های وی را با ظرافت تمام در اکثر آثارش از جمله "آموک" وارد کرده است و توانسته به خوبی تعارضات روانی انسان ها را در رمان های خود وارد کند. تسوایگ خود در داستان آموک به خوبی به این موضوع اشاره می کند:
"حوادثی که از نظر روان شناسی بغرنج و معمّایی هستند همواره نوعی تسلط رعب آور، نوعی نفوذ آشفته کننده، بر وجودم اعمال کرده اند و پی بردن به آن گونه رابطه ها و رشته های بغرنج که حرکات ظاهری بشر را با طوفان های نامرئی روحش پیوند می دهند، همیشه برایم هیجان انگیز بوده است... ."
یکی دیگر از مشخصه های رمان های تسوایگ عاری بودن اکثر آن ها از هر گونه حشر و تفصیل خسته کننده است خود تسوایگ یکی از دلایل محبوبیت آثارش را چنین عنوان می کند:
"این رواج غیر مترقب آثار من به نظرم، ناشی از خصلتی است که فی حد ذاته نقص است: من یک خواننده بی طاقت و کم حوصله هستم که از هر چه شاخ و برگ و به عبارت دیگر حشو و زواید است فراری، از هر چه که در داستان، عایق جریان طبیعی قصه و حادثه بیوگرافی باشد گریزانم..." 
"آموک" یک اصطلاح برای یک نوع بیماری روانی هست که در آن فرد با تهاجم و پرخاشگری و بدون انگیزه شروع می کند به دویدن و آسیب رساندن به هر کسی که سر راهش باشد تا وقتی که از نفس بیافتد یا کسی او را از پا در آورد، این بیماری در گذشته در فرهنگ مالایایی/اندونزیایی شایع بود. تسوایگ با الهام از آن سعی کرده وضعیت قهرمان داستان را توضیح دهد: داستان از زبان یک پزشک اروپائی که سال ها در مستعمره هند هلند (اندونزی امروز) مشغول خدمت بوده است نقل می شود و می شود گفت اعترافات یک "پزشک نادم" اروپائی است که سرگذشت دردناک خود را در این مستعمرهٔ جنوب شرقی آسیا برای خالق داستان نقل می کند. تسوایگ سعی کرده سرنوشت قهرمان داستان را به شخصی که دچار حمله "آموک" شده است تشبیه کند که در آن قهرمان داستان دچار نوعی جنون شده است که بدون این که قابل کنترل کردن برای او باشد به دنبال حسی که گرفتارش شده است می رود و حوادث گوناگون که پشت سر هم می آید از کنترلش خارج می شوند.
شاید بتوان با این نوع نگاه، بسیاری از افراد جامعه در این زمانه را دچار نوعی آموک دانست که بدون این که خودشان آگاه باشند آموک وار دنبال اهدافی که به آن ها توسط رسانه ها تلقین می شود می دوند. 
در پی قدرت گرفتن هیتلر در آلمان، اشتفان تسوایگ در سال ۱۹۳۴ از اتریش فرار کرد و در انگلستان و سپس آمریکا زندگی کرد.
کتاب آموک تسوایگ جزو کتاب هایی بود که در کتابسوزی بزرگ نازی ها در برلین به آتش کشیده شد. وی در سال ۱۹۴۱ به برزیل رفت و در آنجا در ۲۳ فوریه ۱۹۴۲ در حالی که از آینده اروپا ناامید شده بود به همراه همسرش (الیزابت شارلوت تسوایگ) خودکشی کرد.
متاسفانه این کتاب دیگر تجدید چاپ نشده، برای کسانی که به کتاب اصلی دسترسی ندارند، #فایل_pdf کتاب با ترجمه "رحمت الهی" در کانال تلگرام قرار داده می شود.

#علی_محمدی
کارشناس ارشد روانشناسی

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/UnknownWoman.jpg
محمد نوری - لالایی
محمد نوری
#آهنگ
#لالایی
خواننده: محمد نوری
شاعر: یدالله رویایی
آهنگساز: فریبرز لاچینی
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#آمار_به_جای_مکاشفه!

برگرفته از کتاب #انسان_خردمند نوشتهٔ یووال نوح هراری- ترجمهٔ نیک گرگین- انتشارات فرهنگ نشر نو


در سال ۱۷۴۴ دو کشیش پروتستان در اسکاتلند به نام های آلکساندر وبستر و رابرت والاس تصمیم گرفتند یک صندوق بیمهٔ عمر ابداع کنند که به همسر و فرزندان کشیش های فوت شده مستمری بدهد. آنها پیشنهاد کردند که هریک از کشیش های #کلیسا مبلغ کمی از درآمد خود را به صندوق بپردازد تا به این ترتیب سرمایه جمع شود. اگر کشیشی فوت می کرد، بیوهٔ او مبالغی از سود سهام صندوق را دریافت می کرد که به او امکان می داد بقیهٔ عمرش را آسوده سپری کند. امّا برای تعیین مبلغی که کشیشان می بایست بپردازند تا صندوق به اندازهٔ کافی پول برای عمل کردن به تعهداتش داشته باشد، وبستر و والاس مجبور بودند پیش بینی کنند سالانه چه تعداد از کشیشان می میرند و چند بیوه و بچهٔ یتیم از خود به جا می گذارند و بیوه ها بعد از مرگ شوهران شان چند سال زنده می مانند.
به این توجه کنید که این دو کشیش چه کاری نکردند. آنها از خدا نخواستند جواب سؤال شان را بدهد و در متون مقدس یا در لا به لای آثار الهی دانان کهن هم به دنبال جواب نگشتند. وارد مشاجرات انتزاعی فلسفی هم نشدند. این دو  اسکاتلندی اهل عمل بودند. بنابراین با یک استاد ریاضی از دانشگاه ادینبورگ، به نام کالین مک لورین تماس گرفتند. هر سه نفر به جمع آوری اطلاعات راجع به سن هر کشیشی که می مرد پرداختند و از این اطلاعات برای محاسبهٔ این که چه تعداد کشیش احتمالاً در هر سال معیّن خواهد مرد استفاده کردند.
کار آنها بر پایهٔ چندین دستاورد تازه در زمینهٔ آمار و احتمالات قرار داشت. یکی از این دستاوردها «قانون اعداد بزرگ» یاکوب برنولی بود. برنولی اصلی را تدوین کرد که بر اساس آن اگرچه پیش بینی یک واقعهٔ خاص مثل مرگ یک فرد معیّن، مشکل بود، پیش بینی نتیجهٔ میانگین بسیاری وقایع مشابه، با دقتی زیاد، امکانپذیر می گردید. پس اگر مک لورین نمی توانست با استفاده از علم ریاضی مرگ وبستر و والاس در سال بعد را پیش بینی کند، می توانست با در دست داشتن اطلاعات کافی، با دقتی زیاد، به وبستر و والاس بگوید چند کشیش در سال بعد در اسکاتلند می میرند. خوشبختانه آنها آن اطلاعات لازم را داشتند. به خصوص جدول های آماری که ادموند هالی پنجاه سال قبل منتشر کرده بود در دسترسشان بود. هالی ۱۲۳۸ مورد تولد و ۱۱۷۴ مورد مرگ در شهر برسل وآلمان را تجزیه و تحلیل کرده بود. جدول های هالی مثلاً نشان می داد که احتمال مرگ یک جوان در یک سال مفروض یک به صد است، در حالی که این احتمال در مورد یک فرد پنجاه ساله یک به سی و نه است.
وبستر و والاس، با تحلیل این ارقام، نتیجه گیری کردند که در هر زمان مفروض به طور متوسط ۹۳۰ کشیش اسکاتلندی زنده می تواند وجود داشته باشد، و سالانه به طور متوسط ۲۷ کشیش می میرند، و از این تعداد ۱۸ نفر یک بیوه از خود به جا می گذارند. پنج نفر از آنها که بیوهای از خود به جا نمی گذارند فرزندان یتیم باقی می گذارند و دو نفر از آنها که بیوه به جا می گذارند فرزندانی از ازدواج های قبلی به جا می گذارند که هنوز به سن شانزده سال نرسیده اند. آنها در ادامه حساب کردند که به طور متوسط چند سال طول میکشد تا بیوه های بازمانده فوت کنند یا مجدداً ازدواج کنند (که در هر دو صورت از فهرست واجدان دریافت مستمری خارج می شدند)
وبستر و والاس، با بررسی این ارقام، توانستند تعیین کنند که کشیشان عضو این صندوق چه مبلغی باید بپردازند تا کفاف هزینه های عزیزان شان را بدهد. هر کشیش، با پرداخت ۲ پوند و ۱۲ شیلینگ و ۲ پنی در سال، می توانست تضمین کند که بیوه اش سالانه حداقل ۱۰ پوند دریافت خواهد کرد، که در آن زمان مبلغ زیادی محسوب می شد. بر اساس محاسبات وبستر و والاس، صندوق تأمین آتیهٔ بیوگان و فرزندان کشیشان کلیسای اسکاتلند می بایست تا سال ۱۷۶۵ سرمایه ای معادل ۵۸۳۴۸ پوند در اختیار داشته باشد. محاسبات آنها به طرز شگفت انگیزی درست از آب درآمد. وقتی آن سال فرارسید، موجودی صندوق ۵۸۳۴۷ پوند بود، یعنی فقط یک پوند کمتر از آن برآورد! این حتی از پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل و یوحنای قدیس هم درست تر از آب درآمد.

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

#حافظ_اسد سیاست‌مدار و فرمانده نظامی و از رهبران برجسته حزب بعث #سوریه بود. او ۳۰ سال (از ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰) در سوریه حکومت کرد که در سال اولش مقام رئیس‌الوزرا (نخست وزیر) داشت و در ۲۹ سال بعد مقام ریاست جمهوری. حافظ اسد در سال ۱۹۳۰ به دنیا آمد. حافظ اسد پس از طی تحصیلات مقدماتی وارد دانشکده افسری شد. وی پس از مدّتی خدمت در ارتش، در نیروی هوایی سوریه به در جه ژنرالی رسید و پس از طی مقاماتی چون وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی، نخست وزیر و دبیر کل حزب بعث از ماه مارس ۱۹۷۱ میلادی پس از انجام کودتایی رئیس جمهور سوریه شد. وی در کودتای سال ۱۹۶۳ حزب بعث مشارکت داشت و پس از آن به فرماندهی نیروی هوایی سوریه رسید. در سال ۱۹۶۶ اسد و دوستانش کودتای دیگری را علیه جناح سنتی حزب بعث ترتیب دادند که به قدرت گرفتن شاخه رادیکال نظامی بعث به رهبری صالح جدید منجر شد و اسد در دولت جدید به عنوان وزیر دفاع منصوب شد. او در سال ۱۹۷۰ در کودتای دیگری صالح جدید را سرنگون کرد و از آن به بعد تا هنگام مرگ حاکم بلامنازع سوریه شد. منتقدان بر این باورند که حکومت او مبتنی بر دیکتاتوری نظامی بود. آن‌ها کشتار حما و کشتار زندان تدمر توسط قوای مسلح بعثی سوریه برای سرکوبی مخالفان دولت حافظ اسد را نمود دیکتاتوری نظامی او می‌دانند. کشتار حما یک عملیات نظامی در فوریه ۱۹۸۲ بود که با یورش همه‌جانبهٔ نیروهای مسلح بعثی سوریه به این شهر به منظور سرکوب شورش مخالفان حکومت حزب بعث سوریه و دولت حافظ اسد صورت گرفت. رفعت اسد فرماندهی این عملیات را برعهده داشت. رفعت اسد در این عملیات، برای آن که حکومت برادرش حافظ اسد را مستحکم تر سازد و مخالفانش را نابود کند، بنابر تخمین عفو بین‌الملل بین ۱۷۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ مردم غیرنظامی سوریه را به قتل رساند. او هم‌چنین برای حفظ حکومت بعث سوریه به ریاست حافظ اسد، کشتار زندان تدمر را نیز مرتکب شده است. یک روز پس از آن که فردی تلاش کرد حافظ اسد را ترور کند، با وجود آن که ترور اسد ناموفق ماند، حزب بعث تصمیم به انتقام گرفت و کشتار زندان تدمر رخ داد. به صورتی که قوای نظامی حزب بعث و نیروهای گروهان دفاعی سوریه تحت فرماندهی رفعت اسد، به داخل زندان ریختند و تقریباً ۱۰۰۰ نفر از زندانیانی را که در حال گذراندن محکومیت خود بودند، به قتل رساندند. بدون این که آن ۱۰۰۰ زندانی، کوچک‌ترین نقشی در ترور نافرجام اسد داشته باشند.

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/HafezAsad.jpg
دوره جامع اسطوره شناسی
دکتر اسماعیل پور و دکتر سرگلزایی
از 22 آبان بمدت 34 ساعت، روزهای دوشنبه از 15تا17
09123336716 - 88063547
هزینه 450 هزار تومان
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

سلام
تقریبا چهار ماه است که با شما از طریق اینترنت اشنا شدم و مطالب شما را می‌خوانم و گوش می‌دهم از شما بسیار اموختم از این بابت بسیار سپاسگزارم.

در کلاس #افسردگی_و_اضطراب در مورد #بتهوون مطالبی را گفتید که برای من سوالاتی را ایجاد کرد؛

اشاره کردید که در سایتی گفتگویی بین دو پزشک را خواندید.
پزشک اول می‌پرسد که اگر زنی حامله به تو مراجعه کند که رخت‌شور است و شوهرش مبتلا به سفلیس باشد و ۵ فرزند عقب‌مانده و بیمار داشته باشد به او چه می‌گویی؟
پزشک دوم پیشنهاد سقط جنین می‌دهد.
پزشک اول می‌گوید در این صورت تو دنیا را از وجود بتهوون محروم می‌کردی.

داستان بسیار تاثیرگذار و تکان ‌دهنده‌ای بود اما من شک کردم و با کمی جستجو در اینترنت متوجه شدم که بتهوون فرزند اول مادرش بوده فرزندان قبلی مادرش فوت کرده بودند.  شغل او کار در آشپزخانه یک قصر بوده و هیچ کدام از فرزندانش عقب‌مانده، کر یا... نبودند حزییات را در #لینک1 می‌توانید بخوانید.

داستانی که نقل کردید افسانه‌ای است که توسط کاتولیکی به نام موریس مارینگ برای مخالفت با سقط جنین ساخته شده است و تا کنون توسط افرادی همچون ریچارد داوکینز و پیتر مداور نقد شده است.
داوکینز نهایت حماقت در این داستان را تنها دلیل برای ایراد یک اتهام نادرست و دزدیدن حق حیات یک انسان توسط سقط جنین می‌داند و سپس به دروغ بودن قسمت‌های مختلف ان اشاره می‌کند.
پیتر مداور هم به سست بودن نتیجه‌گیری در این داستان اشاره می‌کند و می‌گوید حتی اگر فرض کنیم ارتباطی بین یک پدر مبتلا به سفلیس و تولد نابغه‌ای موسیقی در جهان وجود دارد در این صورت دنیا بیشتر توسط جلوگیری از بارداری از داشتن بتهوون محروم می‌شود تا سقط جنین.

جزییات بحث‌های پیرامون این افسانه را می‌توانید از طریق #لینک2 مطالعه کنید.

چرا شما در این داستان شک نکردید و در کلاس نقلش کردید؟ 
ایا روایت‌های تاریخی را نبایستی از چند منبع مختلف و موثق بررسی کرد؟
شما بر چه اساسی به منابعی که می‌خوانید اعتماد می‌کنید؟

با تشکر


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
از تذکر شما سپاسگزارم
در این زمینه بی دقتی کرده ام
تذکرتان را در کانال به اشتراک خواهم گذاشت.

#لینک1 :
http://www.classicfm.com/composers/beethoven/guides/maria-magdalena-beethoven-mother/

#لینک2 :
https://rationalwiki.org/wiki/Great_Beethoven_fallacy

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها قسمت اول

پژوهش های زیست شناسان تکاملی نشان می دهد که انسان و پسر عموهای زیستی اش حدود 1.5 میلیون سال پیش از نیای مشترک شان منشعب شده اند. مزیت رقابتی پریمات هاي (ميمون ریخت ها) اخیر نسبت به نیای مشترک شان از طریق مکانیزم "انتخاب طبیعی" منجر به انقراض نيای مشترک شد و میمون ریخت های فعلی با تمام تفاوت ها شان، با الگوی زندگی مشابهی به زندگی شان ادامه دادند. اما یک جهش ژنی (موتاسیون) دیگر که حدود 200 تا 300 هزار سال قبل رخ داد، سرنوشت انسان را از عموزاده های زیستی اش کاملا جدا کرد. موتاسیون اخیر منجر به این شد که بخشی از مغز انسان نوین (هموساپینس ساپینس) از عموزاده هایش کاملا بزرگ تر باشد. این بخش مغز، لوب پره فرونتال (پیش پیشانی) نام دارد.
تمام آن چه "روان انسانی" می نامیم که کاملا کارکردی متفاوت از عملکرد سیستم عصبی سایر حیوانات دارد، محصول عمل همین قطعه ی پیش پیشانی (پره فرونتال) مغز است.
لوب پره فرونتال، خود دارای سه جزء اوربیتوفرونتال، مدیان و دورسولترال است. بخش دورسولترال لوب پره فرونتال، عملکردی دارد که به آن "انتزاع" (Abstraction) می گوییم.
"انتزاع" به معنای کشف وجه مشترک بین پدیده های متفاوت است. مثلا کلاغ، طوطی و پرستو از بسیاری جهات با هم متفاوتند، اما لوب پره فرونتال - بخش دورسولترال باعث می شود که ما به راحتی دریابیم که این سه را می توانیم در یک "طبقه" بگنجانیم: پرندگان.
انتزاع اولین گام برای شکل گیری کلمه است. به کلمات پرواز، رویش، قدرت، رشد، نابودی و عشق فکر کنید. هر کدام از آنها صدها مصداق دارند. وقتی از "قدرت" صحبت مي كنيم منظورمان قدرت یک فیل است یا قدرت یک بمب؟ قدرت فیزیکی یا قدرت روانی؟ بین قدرت یک فیل و قدرت یک زلزله و قدرت روانی یک فرد صبور کمترین شباهت "عینی" وجود ندارد. ولی بخش دورسولترال مغز ما می تواند چیزی فاقد "عینیت مشترک" را کشف کند و "ببیند".
وقتی انسان توانست "وجوه مشترک" را کشف کند، قادر شد جهان را "ساده سازی" کند. حالا به جای در ذهن داشتن ده ها هزار پدیده می توانست به صدها پدیده فکر کند و همانطور که کامپیوتر با مبنای  عددی صفر - یک سرعت محاسبه ای ده ها برابر مغز انسان با مبنای عددی دهدهی (اعشاری) دارد، مغز انسان نیز با این موتاسیون و به دست آوردن قدرت انتزاع، بسیار توانمندتر از مغز حیوانات شد. اما کلمه آنقدر تفاوتی ایجاد نکرد که جمله! از دیدگاه زبانشناسی گشتاری زایشی چامسکی واحد زبان کلمه نیست، بلکه جمله است. جمله ارتباط را دقیق تر و سریع تر می کند. مثلا سه کلمه ی "کودک"، "مادر" و "بوسه" را در نظر بگیرید. اگر زبان فقط مشتمل بر کلمات بود ما با ارائه ی این سه کلمه می توانستیم رخداد بوسه را بین مادر و کودک در نظر آوریم ، اما این که در این رخداد چه کسی فاعل بوده، چه کسی مفعول بوده و این رخداد چه زمانی رخ داده از تبادل این سه کلمه معلوم نمی شود، اما هنگامی که می گوییم: "مادر، کودک را بوسید" معلوم می شود که مادر فاعل این رخداد بوده، کودک مفعول این رخداد و این رخداد در گذشته رخ داده است. از نظر چامسکی مغز ما زبان مند است. تحقیقات چامسکی و همکاران او با قدرت زیاد این را اثبات کرده است که شکل گیری زبان کاملا وابسته به مغزی است که از نظر ژنتیک مستعد پذیرش زبان است و این استعداد به صورت تدریجی ایجاد نشده بلکه به صورت یکباره و تحت تاثیر یک جهش ژنی ایجاد شده است.
این نکته ای است که برای من یک مفهوم فرهنگی دارد. کشف چامسکی نقطه ی اشتراک و اتصال نظریاتی است که تا زمان این کشف همدیگر را نفی می کردند:
افسانه ی آفرینش در مذاهب شناخته شده، حکایت از خلق یکباره ی انسان دارد، در حالی که یافته های زیست شناسی حاکی از تکامل تدریجی است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها قسمت دوم

تاکنون باورهای اسطوره ای با یافته های علمی مانعة الجمع بوده اند، اما موتاسیونی که مغز ما را زبان مند کرد فصل مشترکی بین اسطوره های آفرینش و تکامل تدریجی علمی داروینی است:
گرچه انسان و سایر میمون ریخت ها قدم به قدم از همدیگر فاصله گرفتند اما در یک نقطه از این جدایی گام به گام، انسان به پلکان نردبانی رسید که همچون یک "بازی مار و پله" او را فرسنگ ها از عموزادگان زیستی خود دور کرد.
این ماجرا برای من یک مفهوم ضمنی (Implication) مهم تر نیز دارد: یک یافته کوچک (کوچک نه از حیث اهمیت بلکه از حیث ناچیز بودن در انبوه یافته های علمی که مرتب رو به افزایش با روند تصاعد هندسی دارند) می تواند منجر به تغییر عظیمی در اصول موضوعه (پارادایم) نگرش ما شود.
اثبات ژنتیکی بودن زبان می تواند در جدال چند قرنه ی بین فیلسوفان حامی اصالت خرد (Rationalism) و فیلسوفان حامی اصالت تجربه (Empiricism) برگ برنده ی مهمی باشد به نفع حامیان اصالت خرد، زیرا ثابت می کند که ذهن نیز همانند بدن دارای "غریزه" است. غریزه هایی که فطری و ذاتی هستند و حضوری "پیشینی" دارند. آنچه "کارل گوستاو #یونگ" روانپزشک سوئیسی Archetype می نامد (که در فارسی  کهن الگو، صورت مثالی، سرنمون و ... ترجمه شده اند) چیزی نیست جز غریزه ذهن: گرایش های فطری برای شیوه خاصی از اندیشیدن.
پیشتر #رنه_دکارت فرانسوی با به کار بردن اصطلاح "عقاید فطری" (Innate ideas) و #امانوئل_کانت آلمانی با به کار بردن "چارچوب های تفکر"  
(categories of thought)
 این مفهوم را وارد "نظریه فلسفی شناخت" (Epistemology) کرده بودند، ولی تداعی گرایی (Associationism) رفتارگراها در قرن نوزدهم و بیستم از ورود این نظریات فیلسوفان اصالت خرد (Rationalist) به جریان اصلی علم جلوگیری کرده بود.
روانکاوی وزنه ای بود که جریان علم روانشناسی را از فرو افتادن به نظریه ی شناخت تجربه گرایان
(Empiricists)
بازداشت و روانشناسی به بندبازی میان این دو نظریه شناخت پرداخت!
جالب این جاست که یافته های چامسکی بر مبنای متودولوژی عملی استقرائی (Inductive) به دست آمده اند، یعنی روشی که بر نظریه ی شناخت تجربه گرایان بریتانیایی تکیه زده است و این نمونه ی دیگری است از این که انتهای یک راه می تواند به راهی برسد که در ابتدا رو به جهت متضاد داشت:
"هر چیز که به نهایت برسد به ضد خود تبدیل می شود!"
این مفهوم "تائویی" را سعی کرده ام به زبان ساده در کتاب #ده_سؤال_بی_جواب شرح دهم. این کتاب همراه پنج جلد کتاب دیگرم در مجموعه ی شش جلدی #مهارتهای_زندگی توسط نشر مرندیز مشهد به چاپ سوم رسیده اند قرار است چاپ چهارم این مجموعه توسط "انتشارات همنشین" انجام پذیرد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:

 ادلّه ی زبان شناسان پیرو #چامسکی در ذاتی بودن زبان را در چهار فصل اول کتاب زیر می توانید بخوانید: 

#روانشناسی_زبان- نوشته جین اچسون- ترجمه دکتر عبدالخلیل حاجتی- انتشارات امیرکبیر

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام
خیلی ممنونم بابت مطالبی که به صورت کتاب، مقاله و فایل صوتی منتشر می‌کنید.

در کلاس #افسردگی_و_اضطراب توضیح دادید که انسان گرسنه ساختار است. و مثال‌های متعددی از مراجعینی زدید که با تغییر ساختار فکری احساس متفاوتی را تجربه کردند.

ایا درست است که نتیجه بگیریم کسی همانند #ویکتور_فرانکل در #اشویتس معنا را در زندگی پیدا نمی‌کند بلکه معنا را با ساختار فکری که انتخاب می‌کند می‌سازد؟

بنابراین آیا مفاهیم انتزاعی همچون معنا، پوچی، خوشبختی، بدبختی و ... صرفا تعابیری ذهنی نیستند که انسان با توجه به ساختار فکری که خود انتخاب کرده برای خود می‌سازد؟

با تشکر


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
طرفداران اصالت تجربه (empiricism) با شما موافقند که این مفاهیم انتزاعی مخلوق «تفکّر زبانی» انسان هستند که به گفتهٔ #جان_استوارت میل از طریق «شیمی ذهن» انبوهی از مفاهیم انتزاعی را خلق می کند بدون این که هیچ متناظری در دنیای بیرون داشته باشند. ولی طرفداران اصالت خِرَد (rationalism) همچون #رنه_دکارت باور دارند که این مفاهیم انتزاعی متناظری در جهان فراحسّی و فرامادّی دارند که «عقل محض» یا intuition ما قادر به «کشف» آنهاست. بنده در مقالهٔ #ذهن_زبان_مند_و_کهن_الگوها به موضوع زبان و ذهن پرداخته ام. خلاصهٔ نظرات و نقدهای این دو گروه را می توانید در کتاب #تاریخ_روانشناسی_هرگنهان- ترجمهٔ یحیی سید محمّدی- انتشارت ارسباران بخوانید.

شادکام باشید

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

ضمن عرض سلام و خسته نباشید و تشکر بابت مطالب مفیدی که در کانال تلگرام و سایتتون درج می کنید و وقتی که به سوالات اختصاص می دهید؛

آقای دکتر در صورت امکان در مورد روانشناسانی که ادامه دهندگان مکتب #یونگ هستند و کتاب های روانشناسی که تحت تاثیر مکتب وی نگاشته شده است، مطالبی افاده نمایید ممنون می شوم.

با سپاس فراوان


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
افراد زیر روان شناسان و روانپزشکان یونگی محسوب می شوند که خوشبختانه کتاب هایشان به فارسی ترجمه شده است:

#آنیلا_یافه، #یولانده_یاکوبی، #روبین_روبرتسون، #مایکل_دانیلز، #شینودا_بولن، #کارول_پیرسون، #رابرت_جانسون، #آنتونی_استور و #مورین_مورداک.

تندرست باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#حضور_و_غیاب_آگاهی
قسمت اول


بازخوانی آرای #ژاک_لکان به بهانهٔ تماشای تئاتر #این_یک_پیپ_نیست سیدمحمّد مساوات

تئاتر «این یک پیپ نیست» در فضای یک خانه اتفاق می‌افتد. از همان ابتدای نمایش، مسئله‌ای خود را نمایان می‌كند. جان با مادرش گفت‌وگوهای تلفنی دارد درحالی‌که از نظر جیم، مادر آنها سال‌های سال است که آنها را ترک کرده است و خبری از او نیست و از طرف دیگر جیم حضور ماریا را درک می‌کند درحالی‌که جان می‌گوید ماریا سال گذشته در یک سانحه هوایی درگذشته است. بنابراین تماشاگر نمایش از ابتدا وارد فضای تعلیق می‌شود. اگر جیم ماریا را می‌دید و جان او را نمی‌دید، تماشاگر به این نتیجه می‌رسید که جیم دچار توهم (Hallucination) است و چون نتوانسته با مرگ ماریا کنار بیاید، دچار مکانیسم دفاعی «انکار» (Danial) شده و با حضور خیالی او خود را تسكين می‌دهد، ولی از آنجا که همین داستان بین جان و مادر در جریان است، تماشاگر نمی‌تواند به سرعت درباره توهم و واقعیت تصمیم بگیرد؛ ابتدا تماشاگر علاقه‌مند و کنجکاو می‌شود، ولی به‌تدریج «وامی‌دهد» و به تسلیم می‌رسد، تسلیمی نه از سر رضایت بلکه از سر ناامیدی و درماندگی و این همان چیزی است که کارگردان می‌خواهد.

ژاک لاکان و «ساحت نمادین»

اگر بخواهم با عینک روان‌شناسی تئاتر «این یک پیپ نیست» را توضیح بدهم، هیچ عینکی بهتر از عینک ژاک لاکان روان‌پزشک و روان‌کاو فرانسوی نیست. ژاك لاکان راجع به سه ساحت «واقعیت»، «خیال» و «نمادین» صحبت می‌کند. هنگامی که من صدای کسی را در تلفن می‌شنوم و کورتکس شنوایی اولیه مغز من این پیام صوتی را ادراک (percept) می‌کند، من در ساحت واقعیت قرار دارم. ولی در کسری از ثانیه مغز من از صدای گوینده به تصویری از چهره او می‌رسد، یعنی بدون اینکه او را ببینم، تصویر چهره او را «متصور» می‌شوم و اینجاست که از ساحت واقعیت (Real) به ساحت «خیال» (imagination) ورود می‌کنم. اگر قرار بود ذهن ما فقط از همین دو ساحت تشکیل شود، ما هرگز راجع‌ به هیچ‌چیز به «اجماع»
(common sense)
نمی‌رسیدیم و زندگی بین فردی ما شبیه به رابطه عجیب‌وغریب جیم و جان می‌شد. اگر جهان این‌گونه ‌بود، ذهن ما همان حالی را پیدا می‌کرد که تماشاگر در نیمه دوم تئاتر «این یک پیپ نیست» پیدا می‌کند؛ کلافه، خسته و ناامید!

پس این همه «اجماع» و توافق بین‌الاذهانی از کجا نشئت می‌گیرد؟ از «زبان» که همان ساحت نمادین است. کارگردان برای اینکه نقش زبان را در ادراک واقعیت به نمایش بگذارد، از ایده خلاقی بهره برده است، ما هم‌زمان نمایش را به دو زبان می‌شنویم. کارگردان سعی دارد تماشاگر را به این آگاهی برساند که به جای تکیه بر آنچه می‌بیند و حتی به جای شنیدن آنچه به گوش او می‌رسد، بر «سیستم زبانی» یا «ساحت نمادین» متکی است.

واژه نابودی شیء است!

ژاک لاکان با گفتن این عبارت که «واژه نابودی شیء است» به ما یادآور می‌شود که «زبان» بین ما و واقعیت فیزیکی فاصله ایجاد می‌کند، چنان که «هست و نیست» بیش از اینکه تحت تأثیر یافته‌های مستقیم سیستم عصبی ما قرار داشته باشند، تحت تأثیر چارچوب‌های زبانی قرار دارند.

تماشاگر تئاتر «این یک پیپ نیست» با خواندن نوشته‌هایی که بر صحنه «پروجکت» می‌شود، با حضور [کسی که حضور ندارد] مواجه می‌شود و اتفاقاتی را حین نمایش باور می‌کند که هرگز آنها را نمی‌بیند (مثل در استخرپریدن ماریا، قتل جیم به‌دست جان و قتل پدر جان به‌دست ماریا!). خواندن نوشته ‌هایی که توسط پروژکتور بر صحنه نمایش می‌افتد به «خاصیت خود ارجاعی زبان» اشاره دارد، «زبان» خود به جای واقعیت می‌نشیند و به جای روایت واقعیت، واقعیت جدیدي را خلق می‌کند. 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
#مقاله
#حضور_و_غیاب_آگاهی
قسمت دوم


ماشین جهنمی نوروز

#ژاک_لکان روانپزشک و روانکاو فرویدی فرانسوی می گوید: «داستان روان نژندی، داستان ماشین جهنمی است». برای این که مفهوم این جملهٔ ژاک لکان را بفهمیم باید داستان #گروه_محکومین فرانتز #کافکا را خوانده باشیم. در این داستان، یک جهانگرد وارد سرزمینی می شود که در آن یک نظام سیاسی استبدادی استقرار دارد. فروانروای مستبد آن سرزمین قانون هایی وضع کرده و متخلفان از آن قوانین توسط «ماشین جهنمی» شکنجه و اعدام می شوند. ماشین جهنمی دستگاهی است که با مجموعه ای پیچیده از سوزن ها، میخ ها و تیغ ها فرمان رعایت نشده را بر روی بدن محکوم حک می کند و محکوم در وضعیت دردناکی جان می سپارد در حالی که تمام بدن او آکنده از زخم هایی است که همان فرامین فرمانروا هستند. طنزهای تلخ این داستان یکی جمعیتی است که همچون تماشاگران سیرک در اطراف گودال اجرای حکم اعدام جمع می شوند و سرگرمی شان تماشای این صحنهٔ موحش و چندش آور است و دیگر افسر وظیفه شناس اجرای حکم که به شدّت نگران این است که بودجهٔ کافی برای سرویس کردن ماشین شکنجه فراهم نمی شود و حسرت ایّام فرمانده سابق را می خورد که دستگاه نو بود و راندمان بالاتری داشت! امّا آن چه این داستان را شبیه داستان روان نژندی می کند این است که در روان نژندی هیستریک (که موضوع نخستین کتاب #فروید در حوزهٔ روانکاوی بود) بدن فرد نوروتیک گرفتار فرمان های سوپرایگوی سخت گیر اوست. در انتهای قصه، افسری که مأمور شکنجه است از ترس این که مبادا سیّاح فرمانده‌ٔ جدید را وادارد که این روش اجرای قانون را منسوخ کند تصمیم می‌گیرد خود را زیر ماشین اعدام افکنده ایمانش را به‌ دستگاه ثابت کند. او محکوم را از روی ماشین شکنجه بلند می‌کند و جملهٔ «وظیفه‌شناس باش» را به ‌ماشین می‌دهد که روی بدن خودش حک کند و ماشین، بدن افسر را در مقابل چشمان وحشت‌زدهٔ سیّاح سوراخ می‌کند! شاید از دیدگاه روانکاوی بتوان چنین تحلیل کرد که والدین سختگیری که فرزندشان را قربانی قوانین سختگیرانه شان می کنند خود نیز قربانی همان قوانین هستند، جلّادان، خود نیز قربانی نظامی هستند که آن را بازتولید می کنند. امّا گذشته از موضوع استبداد و سوپرایگوی سخت گیر، ژاک لکان با تشبیه روان نژندی به ماشین جهنمی (که جملات را بر تن محکومین حک می کند) به درآمیختگی ساحت نمادین با ساحت واقعی و تسلّط زبان بر بدن اشاره می کند. می توان گفت که برای فرد روان نژند زبان بازنمایی واقعیت نیست بلکه خلق یک «اَبَر واقعیت»
(به تعبیر ژان بودریلار Hyper-reality)
است که متناظری در دنیای بیرون ندارد بلکه تأثیر آن بر تن بیمار دچار روان نژندی است که حضور آن واقعیت خیالی را بر واقعیت فیزیکی تحمیل می کند. در روانکاوی به روایت ژاک لکان، روانکاو به بیمار نوروتیک کمک می کند که به حضور اشباح خیالی که تنها به مدد سحر زبانی جان می گیرند شک کند و این تردید، آغاز رهایی از روان نژندی است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت: 

من با آرای ژاک لکان از طریق کتاب های زیر آشنا شده ام:

#مبانی_روانکاوی_فروید_لکان: دکتر کرامت مولّلی- نشر نی
#فروید_در_مقام_فیلسوف- فراروان شناسی پس از لاکان: ریچارد بوتبی- نشر ققنوس
#لاکان_بررسی_شخصیت_اندیشه_و_آثار: جودی گرووز-داریان لیدر- نشر نظر

@drsargolzaei
Kurdish Song
Mahsa & Marjan Vahdat
#زلزله زخم نمی زند
#زلزله زخم های پنهان را عریان می کند
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#خیانت  (Adultery)

نویسنده: پائولو کوئیلو
مترجم: اعظم خرام
ناشر: کتاب پارسه - ۱۳۹۵

                       

#اریک_فروم فیلسوف و روانکاو آلمانی تعارض اساسی انسانی را دو راهیِ انتخاب بین امنیّت و آزادی می داند: هنگامی که در شرایط ناامن قرار می گیریم (فقر، قحطی، جنگ، فاجعه) آنقدر دچار ترس می شویم که حاضریم بسیاری از آزادی ها و حق انتخاب هایمان را واگذار کنیم تا امنیت و ثبات به دست آوریم. به همین دلیل، نظام های فاشیست و توتالیتاریست همیشه جنگ افروز هستند تا شهروندان را در شرایطی قرار دهند که نیازشان به آزادی را سرکوب کنند. از آن سو هنگامی که در شرایط امنیت و ثبات قرار می گیریم روزمرّگی و یکنواختی، ما را دچار ملال می کنند، ملالی که چنان برایمان غیر قابل تحمّل است که داوطلبانه رفتارهای خطرناک را انتخاب می کنیم و به آزمودن رفتار های پرهزینه دست می زنیم تا از ملال و یکنواختی رها شویم. 

گویی انسان تنها به انتخاب بین دو شر (ترس - ملال) مُخَیّر است.

کتاب خیانت #پائولو_کوئیلو راجع به همین "درد ملال" است. داستان در کشور سوئیس اتفاق می افتد، کشوری که در سهمگین ترین حوادث قرن گذشته (جنگ جهانی دوّم) جزیرهٔ امنیت و ثبات بود و هم اکنون هم بالاترین سهم را از رفاه، امنیت و قانونمندی دارد.

قهرمان داستان هم زنی است که در بهترین شرایط زندگی می کند، سالم است، صاحب شغلی است که مورد علاقهٔ اوست، همسری ثروتمند، مهربان و متعهّد دارد و فرزندانش سالم و شاداب هستند ولی این زن دچار ملال شده است و بی آن که بداند چرا، از زندگی لذت نمی برد. او به دنبال هیجان و خطر کردن است تا خود را از "سیاهچالهٔ ملال" بیرون بکشد.

در چنین شرایطی این زن در موقعیّت یک رابطهٔ جنسی-عاطفی قرار می گیرد و  پی می برد که این هیجان او را از ملال بیرون می کشد. 

پائولو کوئیلو در این رمان به درستی به یکی از دلایل بی وفایی در رابطهٔ زناشویی می پردازد: ملال!

البته ملال تنها یکی از دلایل رابطه خارج زناشویی است و من در مقاله
#نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی از دیدگاه زیستی -روانی -اجتماعی -معنوی به تفصیل به همه دلایل آن پرداخته ام.

پرداختِ داستان و طرح مسأله در کتاب "خیانت" به خوبی صورت گرفته است ولی پائولو کوئیلو نتوانسته است برای مسأله ای که طرح کرده پاسخی در خور بیابد و در انتهای کتاب به شعارهای همیشگی و تکراری متوسل شده است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PauloCoelho1.jpg
#چشم_تاریخ


زهرا (زیبا) کاظمی خبرنگار کانادایی - ایرانی تبار بود که در مسافرتی به قصد تهیه گزارش در ایران، هنگام ناآرامی‌ها و اعتراضات دانشجویی، به جرم عکس‌برداری حین تجمع برخی از خانواده‌های زندانیان در مقابل زندان اوین، بازداشت شد و در زمان بازداشت درگذشت.
#زهرا_کاظمی در سال 1327در شیراز زاده شد. وی از سال ۱۹۶۹ تا سال ۱۹۷۲ در مدرسه عالی سینما و تلویزیون در تهران تحصیل کرد. در سال ۱۹۷۴ برای تحصیل در رشته ادبیات و سینما به دانشگاه پاریس رفت. در سال ۱۹۸۵ دکترای خود را در رشته هنر و ادبیات از دانشگاه پاریس دریافت ‌کرد. در سال ۱۹۹۳ همراه پسرش، استفان هاشمی، به کبک کانادا مهاجرت کرد. وی به عنوان خبرنگار عکاس به طور آزاد فعالیت می کرد و با نشریاتی مانند رکتو ورسو (Recto Verso)، گازت دوفم (Gazotto de femme) و گلوب اند میل (Globe and Mail) چاپ کانادا و نیز موسسه عکس انگلیسی کمراپرس
(Camera Press)
همکاری داشته است.
زهرا کاظمی درخرداد 1382 همراه با گذرنامه ایرانی و معرفی‌نامه‌ای از سوی مؤسسه عکس انگلیسی کمرا پرس به اداره کل مطبوعات و رسانه‌های خارجی وزارت ارشاد مراجعه می‌کند و درخواست تهیه عکس از زندگی روزانه مردم عادی در شهر تهران دانشجویان و چند دانشگاه تهران و نیز کوی دانشگاه می‌کند. در تاریخ ۳۱/۳/۸۲ معرفی نامه‌ای از سوی اداره کل مذکور خطاب به نیروهای انتظامی صادر می‌شود. در این معرفی نامه از نیروهای انتظامی درخواست می‌شود تا همکاری‌های لازم را طبق ضوابط و مقررات با نامبرده به عمل آورند. در جریان ناآرامی‌ها و اعتراضات دانشجویی در خرداد ماه ۱۳۸۲ که منجر به دستگیری بسیاری از دانشجویان و ناراضیان دیگر در تهران شد، خانواده‌های آنان در ۲ تیر ۱۳۸۲ تجمع اعتراض آمیزی را در مقابل زندان اوین تشکیل دادند. زهرا کاظمی در این روز برای تهیه گزارش و تصویر، در این تجمع حاضر شده و اقدام به عکس‌برداری از تجمع در اطراف زندان کرد و مقابل زندان بازداشت شد.
به ادعای دادستان عمومی و انقلاب تهران، زهرا کاظمی متهم به عکس برداری از اماکن و مناطق ممنوعه و ارسال آن برای سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه بوده‌است. وی در ساعت 17:40 مورخ 82/4/2 در مقابل زندان اوین بازداشت شد و در ساعت 20 دقیقه بامداد مورخ 82/4/6 از بهداری اوین به بیمارستان بقیه ا... اعزام می شود و در ساعت 13:30 همان روز با مرگ مغزی به بخش مراقبت های ویژه منتقل شد و در نهایت در تاریخ 82/4/19 در بیمارستان فوت کرد.
در پی این اتفاق دولت کانادا با دلیل این که زهرا کاظمی دارای تابعیت کانادایی بوده‌است، دولت و مقامات قضایی ایران را تحت فشار قرارداد تا گزارش و تحقیقی جامع از این حادثه فراهم کنند.
محمد خاتمی رییس جمهور وقت، 4 نفر از وزیران (وزیر دادگستری، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر کشور و وزیر اطلاعات) را مأمور رسیدگی و بررسی این پرونده کرد و خواستار ارائه گزارشی از این ماجرا شد. این اقدام در اثر فشار دولت کانادا صورت گرفت. در نتیجه گیری گزارش هیئت ویژه رئیس‌جمهور آمده بود که بنا به گزارش پزشکی قانونی علت فوت خانم کاظمی «شکستگی جمجمه، خونریزی مغزی و عوارض آن در اثر اصابت جسم سخت به سر و یا برخورد سر به جسم سخت» است.
یک سال پس از آن قوه قضائیه، محمدرضا اقدم احمدی، کارمند وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را تحت عنوان «قتل شبه عمد» زهرا کاظمی محکوم کرد اما او خود را از اتهامات مبری دانست و با اعتراض وی به رأی دادگاه و نقض حکم در مرجع تجدیدنظر، در نهایت وی به دلیل «فقدان مدرک برای اثبات اتهامات» تبرئه شد و تحقيق در باره مرگ خانم کاظمی مختومه اعلام شد.
کانادا در اعتراض به نحوه رسیدگی دستگاه قضایی ایران به پرونده زهرا کاظمی، سفیر خود را از تهران فراخواند. دولت کانادا و همچنین خانواده زهرا کاظمی خواستار انتقال پیکر وی به کانادا بودند. اما جسد او در شیراز دفن شد. دولت کانادا همچنین اعلام کرد که روابط خود را با ایران به شدت محدود خواهد کرد. از آن پس دولت کانادا به یکی از منتقدان سرسخت وضعیت #حقوق_بشر در ایران تبدیل شد، تا جایی که همیشه این کشور در کمیسیون حقوق بشر #سازمان_ملل_متحد به محکومیت ایران در زمینه نقض حقوق بشر رأی می دهد.

به انتخاب #سروش_سرگلزایی

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ZahraKazemi.jpg
Audio
Shahin Najafi
#آهنگ
#آوازخوان_در_خون
کاری از شاهین نجفی همراه با قطعاتی با صدای
فریدون فرخزاد
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#شکنجه_سفید_در_مدارس!

اگر فرزندمان از مدرسه به خانه بیاید و بگوید معلمم گوش مرا پیچانده یا ناظم مدرسه بر سر من فریاد کشیده است بلافاصله واکنش نشان می‌دهیم، چرا که سلامت جسمی و روانی فرزندمان برای‌مان مهم است اما اگر فرزند ده ساله ما برایمان بگوید که معلمش ساعت‌ها راجع به "فشار قبر" برایش صحبت کرده است، کمتر ممکن است معترض و شاکی شویم چرا که "حساسیت‌زدایی" شده‌ایم و عمق ترس و وحشتی که چنین روایاتی برای یک کودک دبستانی ایجاد می‌کنند را درک نمی‌کنیم. افراد زیادی را می‌بینم که پول هنگفتی صرف می‌کنند تا فرزندان‌شان را در مدارسی ثبت‌نام کنند که صاحب شهرت و آوازه‌اند ولی در آن مدارس به یکی از دو صورت زیر (یا به هر دو صورت) فرزندان ما تحت "شکنجه سفید" قرار می‌گیرند:

یک دسته از این آموزشگاه‌ها به دلیل درصد بالای قبولی #تیزهوشان و کنکور "برند" شده‌اند و دسته دیگر به دلیل "ویترین مذهبی‌شان" و خانواده‌ها برای تامین سعادت دنیوی و اخروی فرزندان‌شان برای ثبت‌نام در این شکنجه‌گاه‌های پر زرق و برق با یکدیگر رقابت می‌کنند!

آن وقت کودک دبستانی ما مجبور است از هشت نه سالگی تحت استرس آزمون‌های دوره‌ای ماراتون‌وار قرار گیرد یا شنونده قصه‌های وحشت‌آور خدای کینه‌توزی باشد که بی‌حجاب ها را از تک تک تارهای مویشان آویزان می‌کند!
با چنین انتخاب‌هایی عجیب نیست که مجبوریم یک روان‌درمانی دائمی را نیز در کنار برنامه مدرسه "برند" به فرزندان‌مان هدیه دهیم!
هر چقدر هم که آمار فارغ‌التحصیلان بیکار و ناامید دانشگاه‌ها بالا می‌رود، پدر و مادرها دست از رقابت بر سر ورود فرزندان‌شان به دانشگاه‌ها بر نمی‌دارند، گویی هشدارهای خلق را تقلیدشان بر باد داد در این هنگامه پر سر و صدای رقص و آواز #خر_برفت_و_خر_برفت_و_خر_برفت به گوش کسی نمی‌رسد!

پدر، مادر، ما متهمیم!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک


@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#درباب_مشاهده_و_ادراک
نویسنده: آلن دو باتن
مترجم: امیر امجد
انتشارات: نیلا - ۱۳۹۳
                      *               *             *
#آلن_دوباتن فیلسوف ۴۷ ساله سوئیسی است که اکنون در انگلستان زندگی می کند. او در دانشگاه کمبریج تاریخ و فلسفه خواند و مدتی نیز در دوره PhD فلسفه فرانسوی در دانشگاه هاروارد مشغول تحصیل شد ولی دوره دکترای فلسفه اش را رها کرد تا برای عموم کتاب بنویسد و فلسفه را به زندگی روزمره مردم پیوند بزند.
اولین کتاب آلن دو باتن "جستاری در باب عشق" در سال ۱۹۹۳ منتشر شد - زمانی که آلن دو باتن ۲۴ ساله بود- و دو میلیون نسخه از آن فروش رفت. کتاب حاضر (در باب مشاهده و ادراک) در سال ۲۰۰۵ نوشته شده است. این کتاب کوچک (صد صفحه ای جیبی) خلاصه ای از سایر کتاب های آلن دو باتن است.
فصل اول کتاب "در باب لذت اندوه" نام دارد و به مرور آثار ادوارد هاپر نقاش آمریکایی (۱۹۶۷-۱۸۸۲) می پردازد، آثاری که در آن ها هاپر تصویری از تنهایی و اندوه قابل احترام خلق کرده است. آلن دو باتن در این مقاله ۱۴ صفحه ای مهارت نگاه کردن به یک تابلوی نقاشی را به ما می آموزد. آلن دو باتن به ما یاد می دهد که هنرهای تجسمی را به عنوان یک "رسانه" در نظر داشته باشیم و به آن ها نگاه صرفأ تزئینی نداشته باشیم. این موضوع آن قدر برای آلن دو باتن مهم است که در این زمینه دو کتاب نوشته است که خوشبختانه هر دو به فارسی ترجمه شده اند: 
کتاب "هنر همچون درمان" که او همراه جان آرمسترانگ نوشته توسط مهرناز مصباح به فارسی ترجمه شده و نشر چشمه آن را منتشر کرده است و کتاب "معماری شادمانی" که توسط پروین آقائی ترجمه شده و انتشارات ملائک آن را منتشر کرده است.
فصل دوم کتاب "در باب مشاهده و ادراک" گزارشی است فیلسوفانه و روان شناسانه از فرودگاه هیترو لندن. این فصل "در باب رفتن به فرودگاه" نام دارد. آلن دو باتن در این یادداشت ۸ صفحه ای به ما می آموزد که به آن چه به آن  عادت کرده ایم دوباره نگاه کنیم، نگاهی دقیق و خیال پردازانه، و دریابیم که جهان اطراف ما تا چه حد شگفت انگیز و تأمل برانگیز است. این موضوع (نگاه موشکافانه و خیال پردازانه به یک فرودگاه) دستمایه یک کتاب دیگر آلن دو باتن بوده است: کتاب "یک هفته در فرودگاه" که توسط مهرناز مصباح ترجمه شده و نشر چشمه آن را منتشر ساخته است.
فصل سوم کتاب "در باب مشاهده و ادراک" خلاصه ای است از آنچه آلن دو باتن در کتاب "جستارهایی در باب عشق" نوشته است. در این فصل از کتاب آلن دو باتن به کالبد شکافی یک رابطه عاشقانه می پردازد و به یکی از آسیب های اساسی این رابطه می پردازد، این که تلاش کنیم برای جلب رضایت معشوق تبدیل به آن کسی بشویم که نیستیم و "اعتبار" و اصالت خود را از دست بدهیم. به این دلیل آلن دو باتن نام این فصل از کتاب را "در باب اعتبار" گذاشته است.
اگر با خواندن این فصل کتاب علاقمند شدید که به طور مفصل به نقد آلن دو باتن از رابطه عاشقانه گوش بسپارید کتاب "جستارهایی در باب عشق" او با ترجمه گلی امامی و توسط انتشارات نیلوفر به فارسی ترجمه شده است.
فصل بعدی کتاب (در باب کار و خشنودی) به موضوع رضایت شغلی می پردازد و به این سؤال می پردازد که آیا می توان از فعالیت شغلی انتظار داشت سبب لذت و خشنودی ما شود یا کار اجباری است که ما برای برآوردن نیازهای ضروری مان مجبوریم تن به آن بدهیم. آلن دو باتن این موضوع را در کتاب "خوشی ها و مصائب کار" بیشتر باز می کند و نظرات فیلسوفان برجسته ای چون امانوئل کانت، کارل مارکس و ویلیام جیمز را به زندگی شغلی ما وارد می کند.
در فصل بعدی کتاب (در باب رفتن به باغ وحش) آلن دو باتن نگاه چارلز داروین و دزموند موریس را عاریه می گیرد و به جامعه و روابط انسانی با نگاه زیستی تکاملی می نگرد.
در فصل دیگر کتاب (در باب افسون اماکن پر ملال)  آلن دو باتن درباره زادگاهش (زوریخ) سخن می گوید و به بهانه این موضوع دیدگاه "گوستاو فلوبر" را پیش می کشد که از زیبایی و تمیزی و نظم زادگاه خود (روئن فرانسه) خسته شده بود و با سفر به شرق و شمال آفریقا از شلختگی، کثیفی و در هم تنیدگی انسان و حیوان لذت برده بود. ماجرای نگاه و سفر گوستاو فلوبر نیز در فصلی از کتاب "هنر سیر و سفر" آلن دو باتن بیشتر باز شده است.
این کتاب آلن دو باتن نیز با ترجمه گلی امامی توسط انتشارات نیلوفر به فارسی منتشر شده است.
کتاب کوچک "در باب مشاهده و ادراک" شما را با نگاه فیلسوفانه آلن دو باتن به جزئیات تکراری زندگی روزمره آشنا می کند و مقدمه ای خواهد شد برای خواندن آثار مفصل او.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/perception.jpg