#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت ششم
کشف وضعیت «افسردگی مزاجی» بر اساس ثبت تغییرات هیجانی در یک «جدول تقویمی» میسر می شود. فرد می تواند تاریخ را براساس روزهای ماه بر ستون افقی و وضع هیجانی خود را براساس درجه بندی «نشاط» یا «غم» بر محور عمودی رسم می کند:
(نمونه ای از #نمودار پایش ماهانهٔ خُلق در ادامه پیوست شده است)
مثلا اگر چنین نموداری نشان دهد که این فرد دوره های 5- 4 روزهٔ غم، دوره های 2-1 روزهٔ خنثی، دوره های 3-7 روزهٔ نشاط را بدون محرّک مشخص می گذراند و اگر او این نمودار را در چند ماه متوالی رسم کند قادر است پیش بینی کند که روزهای اول تا چهارم، سیزدهم تا شانزدهم و بیست و سوم تا بیست و ششم هر ماه بیشترین نشاط و تحرک را دارد بنابراین مهمترین و پیچیده ترین فعالیتهای خود را در آن روزها انجام دهد. اما اگر فرد مقهور این تغییرات هیجانی خود باشد و نتواند برنامه زندگی خود را با برنامه ضرباهنگ درونی اش هماهنگ کند، شاید بهتر باشد این تغییرات را تجربه نکند و ثبات خلق داشته باشد. چگونه؟ از آنجا که این تغییرات وابسته به مزاج فرد (Temperamental)
هستند، درمان های روانشناختی در کنترل آنها بی اثرند و تنها درمان هایی دارویی می توانند بر آن اثر گذار باشند. داروهای تثبیت کننده خلق، ضدافسردگی های جدید، آنتاگویست های دوپامین-سروتونین و بلوک کننده های کانال کلسیم از داروهایی هستند که برای کنترل بی ثباتی هیجانی پیشنهاد شده اند. بحث درباره نحوه تجویز این داروها از موضوع مقاله خارج است و در درسنامه های روانپزشکی بطور جامع مورد بحث قرار می گیرند.
4- افسردگی بعنوان منش
این نوع افسردگی از یک نظر شبیه به «افسردگی بعنوان مزاج» است و آن الگوی «مزمن» آن است. یعنی نمی توان همچون «افسردگی بعنوان واکنش» و «افسردگی بعنوان سوگواری» آن را پاسخی به یک «رویداد» در زندگی دانست و نمی توان برای آن «زمان شروع» مشخص کرد. اما از سوی دیگر این نوع افسردگی بر خلاف افسردگی مزاجی، اساس زیست شناختی
(Biologic)
ندارد و به هیچ وجه به درمان دارویی نیز پاسخ نمی دهد! چرا؟ به این دلیل که این نوع افسردگی نه یک تغییر در ناقلین عصبی مغز که یک «نقش انتخاب شده» است و ما نمی توانیم با دارو «انتخاب های» انسان ها را تغییر دهیم. چگونه یک فرد افسردگی را بعنوان یک «نقش» انتخاب می کند؟! هر یک از ما براساس «تأییدی» که از سایرین دریافت می کنیم به تدریج یاد می گیریم که چه «تعریفی» از «خود» به دیگران ارائه دهیم. در یک محیط به فرد «جاه طلب»، «رقابت جو» و «موفقیت طلب» تأیید و پاداش داده می شود، طبعاً افراد زیادی یاد می گیرند که در این محیط خود را با این ویژگی ها تعریف کنند. اما در یک محیط دیگر افراد «ضعیف» و «ناتوان» بیشتر مورد توجه و محبت قرار می گیرند. در چنین محیطی هیچ بعید نیست که افراد خود را «بیچاره»، «گرفتار» و «افسرده» نشان دهند و به تدریج آنقدر با این نقش، خو می گیرند که خودشان را برای خود هم این چنین تعریف می کنند! آنگاه خودشان باور می کنند افسرده اند و حتی در محیط هایی هم که این نقش تأیید و توجهی ایجاد نمی کند به آن ادامه می دهند چرا که خود را این چنین باور کرده اند! #اریک_برن در کتاب های #بازیها و #بعد_از_سلام_چه_میگویید؟ به تفصیل راجع به این «نقش ها» توضیح می دهد.
گذشته از تشریح ماجرایی که منجر به «انتخاب نقش افسرده» می شود، تکلیف درمانگر در مورد چنین مراجعانی چیست؟ پس از اینکه درمانگر به این اطمینان خاطر رسید که با چنین موردی مواجه است، درمان دو مرحله دارد. مرحله اول این است که مراجع را به این آگاهی برساند که او بیمار نیست بلکه او خود چنین نقشی را انتخاب کرده و می کند. این کار، چندان آسان نیست چرا که ابراز این ایده به مراجع تأثیر مثبتی ایجاد نمی کند، درمانگر لازم است کمک کند که او به این ایده «برسد». «شنیدن» نظر درمانگر به تنهایی دردی را دوا نمی کند، مهم است که مراجع بتواند با نگاه درمانگر زندگی را «ببیند». گاهی اوقات لازم است درمانگر ماه ها با حوصلگی و تأنی و با سؤالات هدفدار زیرکانه-که به آنها سؤالات سقراطی می گوییم ـ مراجع را به نقطه نظر خود «برساند» و گاهی بر عکس مراجع نیاز به «تلنگر» فوری و گاهی شدید دارد تا «تکان بخورد».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsagolzaei.com
قسمت ششم
کشف وضعیت «افسردگی مزاجی» بر اساس ثبت تغییرات هیجانی در یک «جدول تقویمی» میسر می شود. فرد می تواند تاریخ را براساس روزهای ماه بر ستون افقی و وضع هیجانی خود را براساس درجه بندی «نشاط» یا «غم» بر محور عمودی رسم می کند:
(نمونه ای از #نمودار پایش ماهانهٔ خُلق در ادامه پیوست شده است)
مثلا اگر چنین نموداری نشان دهد که این فرد دوره های 5- 4 روزهٔ غم، دوره های 2-1 روزهٔ خنثی، دوره های 3-7 روزهٔ نشاط را بدون محرّک مشخص می گذراند و اگر او این نمودار را در چند ماه متوالی رسم کند قادر است پیش بینی کند که روزهای اول تا چهارم، سیزدهم تا شانزدهم و بیست و سوم تا بیست و ششم هر ماه بیشترین نشاط و تحرک را دارد بنابراین مهمترین و پیچیده ترین فعالیتهای خود را در آن روزها انجام دهد. اما اگر فرد مقهور این تغییرات هیجانی خود باشد و نتواند برنامه زندگی خود را با برنامه ضرباهنگ درونی اش هماهنگ کند، شاید بهتر باشد این تغییرات را تجربه نکند و ثبات خلق داشته باشد. چگونه؟ از آنجا که این تغییرات وابسته به مزاج فرد (Temperamental)
هستند، درمان های روانشناختی در کنترل آنها بی اثرند و تنها درمان هایی دارویی می توانند بر آن اثر گذار باشند. داروهای تثبیت کننده خلق، ضدافسردگی های جدید، آنتاگویست های دوپامین-سروتونین و بلوک کننده های کانال کلسیم از داروهایی هستند که برای کنترل بی ثباتی هیجانی پیشنهاد شده اند. بحث درباره نحوه تجویز این داروها از موضوع مقاله خارج است و در درسنامه های روانپزشکی بطور جامع مورد بحث قرار می گیرند.
4- افسردگی بعنوان منش
این نوع افسردگی از یک نظر شبیه به «افسردگی بعنوان مزاج» است و آن الگوی «مزمن» آن است. یعنی نمی توان همچون «افسردگی بعنوان واکنش» و «افسردگی بعنوان سوگواری» آن را پاسخی به یک «رویداد» در زندگی دانست و نمی توان برای آن «زمان شروع» مشخص کرد. اما از سوی دیگر این نوع افسردگی بر خلاف افسردگی مزاجی، اساس زیست شناختی
(Biologic)
ندارد و به هیچ وجه به درمان دارویی نیز پاسخ نمی دهد! چرا؟ به این دلیل که این نوع افسردگی نه یک تغییر در ناقلین عصبی مغز که یک «نقش انتخاب شده» است و ما نمی توانیم با دارو «انتخاب های» انسان ها را تغییر دهیم. چگونه یک فرد افسردگی را بعنوان یک «نقش» انتخاب می کند؟! هر یک از ما براساس «تأییدی» که از سایرین دریافت می کنیم به تدریج یاد می گیریم که چه «تعریفی» از «خود» به دیگران ارائه دهیم. در یک محیط به فرد «جاه طلب»، «رقابت جو» و «موفقیت طلب» تأیید و پاداش داده می شود، طبعاً افراد زیادی یاد می گیرند که در این محیط خود را با این ویژگی ها تعریف کنند. اما در یک محیط دیگر افراد «ضعیف» و «ناتوان» بیشتر مورد توجه و محبت قرار می گیرند. در چنین محیطی هیچ بعید نیست که افراد خود را «بیچاره»، «گرفتار» و «افسرده» نشان دهند و به تدریج آنقدر با این نقش، خو می گیرند که خودشان را برای خود هم این چنین تعریف می کنند! آنگاه خودشان باور می کنند افسرده اند و حتی در محیط هایی هم که این نقش تأیید و توجهی ایجاد نمی کند به آن ادامه می دهند چرا که خود را این چنین باور کرده اند! #اریک_برن در کتاب های #بازیها و #بعد_از_سلام_چه_میگویید؟ به تفصیل راجع به این «نقش ها» توضیح می دهد.
گذشته از تشریح ماجرایی که منجر به «انتخاب نقش افسرده» می شود، تکلیف درمانگر در مورد چنین مراجعانی چیست؟ پس از اینکه درمانگر به این اطمینان خاطر رسید که با چنین موردی مواجه است، درمان دو مرحله دارد. مرحله اول این است که مراجع را به این آگاهی برساند که او بیمار نیست بلکه او خود چنین نقشی را انتخاب کرده و می کند. این کار، چندان آسان نیست چرا که ابراز این ایده به مراجع تأثیر مثبتی ایجاد نمی کند، درمانگر لازم است کمک کند که او به این ایده «برسد». «شنیدن» نظر درمانگر به تنهایی دردی را دوا نمی کند، مهم است که مراجع بتواند با نگاه درمانگر زندگی را «ببیند». گاهی اوقات لازم است درمانگر ماه ها با حوصلگی و تأنی و با سؤالات هدفدار زیرکانه-که به آنها سؤالات سقراطی می گوییم ـ مراجع را به نقطه نظر خود «برساند» و گاهی بر عکس مراجع نیاز به «تلنگر» فوری و گاهی شدید دارد تا «تکان بخورد».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsagolzaei.com
#یادداشت_هفته
#تملق_و_واقع_گرایی
دکتر محمود سریع القلم کتابی نوشته اند تحت عنوان #اقتدارگرایی_ایرانی_در_عهد_قاجار. گر چه این کتاب به طور خاص راجع به بررسی اوضاع دوره قاجار است اما بخش بزرگی از آن به مرور کلی اوضاع و احوال اجتماعی ایران معاصر می پردازد. برای مثال آماری در این کتاب وجود دارد که آینه تمام نمایی است برای این که وضعیت خودمان را در آن بشناسیم:
"ایران و ژاپن همزمان تغییر را حدود 140 سال پیش آغاز کردند. طی 103 سال گذشته، درآمد نفت ایران حدود 1000 میلیارد دلار بوده است در حالی که فقط طی ده سال گذشته مردم ژاپن به طور میانگین سالانه 5000 میلیارد دلار تولید کرده اند." (صفحه 10 کتاب)
می بینید که علیرغم رجزخوانی هایی که معمولا ما ایرانی ها داریم وقتی عملکردمان را بر آینه آمار و ارقام رسم می کنیم باعث شرمساری می گردد. مثلا گر چه ایران و ترکیه جمعیت تقریبا برابری دارند ولی آمار زندانیان ایران 2.2 برابر ترکیه است و در حالی که جمعیت هندوستان 12 برابر ایران است تعداد پرونده های قضایی که سالانه در ایران تشکیل می شود 2 برابر پرونده های قضایی هندوستان است!
گویی ایرانیان با خودشان تعارف دارند و در مورد خودشان با تملق و تعریف سخن می گویند و خود تملقات خود را باور می کنند:
خود گویم و خود خندم
من مرد هنرمندم!
شاید آن هنری که "نزد ایرانیان است و بس" همین هنر باشد!
علاوه بر این که ما در سطح ملّی دچار خصلت تملّق از خود هستیم، در سطح بین فردی نیز عیب و ایرادهای یکدیگر را باز نمی تابانیم و در حضور یکدیگر تملّق و تعریف می گوییم و از آن سو وقتی آن فرد حضور ندارد عیوب او را روی دایره می ریزیم و با مرور عیوب او با دیگران "دلمان را سبک می کنیم"، در همان حال دیگری نیز در جایی دیگر مشغول فهرست کردن عیوب ماست!
دکتر سریع القلم در صفحه 48 همان کتاب در چند جمله عارضه این رفتار غیر اخلاقی ما را توضیح می دهند:
"خصلت تملّق باعث شده است تا بسیاری از ایرانیان... در ارزیابی نکات مثبت و منفی خود واقع بینانه نیاندیشند." شاید بخشی از این سنّت که حاکمان ایران چند قرن است که خود را ظلُّ الله و قبلهٔ عالم می دانند هم زاییدهٔ همین باشد که هر روز صدها برابر نقد، تملّق می شنوند.
کتاب "اقتدارگرایی ایرانی عهد قاجار" را انتشارات فرزان روز منتشر کرده است.
این یادداشت را با جملاتی دیگر از همین کتاب به پایان می برم:
«مشهور است که ایرانیان می دانند که چه نمی خواهند ولی به عنوان یک جامعه اجماع ندارند که چه می خواهند و افزون بر آن می توان گفت که با "روش های دستیابی به این اجماع نظر" نیز آشنایی ندارند».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#تملق_و_واقع_گرایی
دکتر محمود سریع القلم کتابی نوشته اند تحت عنوان #اقتدارگرایی_ایرانی_در_عهد_قاجار. گر چه این کتاب به طور خاص راجع به بررسی اوضاع دوره قاجار است اما بخش بزرگی از آن به مرور کلی اوضاع و احوال اجتماعی ایران معاصر می پردازد. برای مثال آماری در این کتاب وجود دارد که آینه تمام نمایی است برای این که وضعیت خودمان را در آن بشناسیم:
"ایران و ژاپن همزمان تغییر را حدود 140 سال پیش آغاز کردند. طی 103 سال گذشته، درآمد نفت ایران حدود 1000 میلیارد دلار بوده است در حالی که فقط طی ده سال گذشته مردم ژاپن به طور میانگین سالانه 5000 میلیارد دلار تولید کرده اند." (صفحه 10 کتاب)
می بینید که علیرغم رجزخوانی هایی که معمولا ما ایرانی ها داریم وقتی عملکردمان را بر آینه آمار و ارقام رسم می کنیم باعث شرمساری می گردد. مثلا گر چه ایران و ترکیه جمعیت تقریبا برابری دارند ولی آمار زندانیان ایران 2.2 برابر ترکیه است و در حالی که جمعیت هندوستان 12 برابر ایران است تعداد پرونده های قضایی که سالانه در ایران تشکیل می شود 2 برابر پرونده های قضایی هندوستان است!
گویی ایرانیان با خودشان تعارف دارند و در مورد خودشان با تملق و تعریف سخن می گویند و خود تملقات خود را باور می کنند:
خود گویم و خود خندم
من مرد هنرمندم!
شاید آن هنری که "نزد ایرانیان است و بس" همین هنر باشد!
علاوه بر این که ما در سطح ملّی دچار خصلت تملّق از خود هستیم، در سطح بین فردی نیز عیب و ایرادهای یکدیگر را باز نمی تابانیم و در حضور یکدیگر تملّق و تعریف می گوییم و از آن سو وقتی آن فرد حضور ندارد عیوب او را روی دایره می ریزیم و با مرور عیوب او با دیگران "دلمان را سبک می کنیم"، در همان حال دیگری نیز در جایی دیگر مشغول فهرست کردن عیوب ماست!
دکتر سریع القلم در صفحه 48 همان کتاب در چند جمله عارضه این رفتار غیر اخلاقی ما را توضیح می دهند:
"خصلت تملّق باعث شده است تا بسیاری از ایرانیان... در ارزیابی نکات مثبت و منفی خود واقع بینانه نیاندیشند." شاید بخشی از این سنّت که حاکمان ایران چند قرن است که خود را ظلُّ الله و قبلهٔ عالم می دانند هم زاییدهٔ همین باشد که هر روز صدها برابر نقد، تملّق می شنوند.
کتاب "اقتدارگرایی ایرانی عهد قاجار" را انتشارات فرزان روز منتشر کرده است.
این یادداشت را با جملاتی دیگر از همین کتاب به پایان می برم:
«مشهور است که ایرانیان می دانند که چه نمی خواهند ولی به عنوان یک جامعه اجماع ندارند که چه می خواهند و افزون بر آن می توان گفت که با "روش های دستیابی به این اجماع نظر" نیز آشنایی ندارند».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
Forwarded from آفتاب مهر
۵ جلسه ۳ ساعتی شنبه ها ۱۰ صبح تا ۱۳ شروع شنبه ۱۵ مهر شهریه 430000تومان ثبت نام :88109349 aftabemehr@
#مقاله
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت هفتم (آخر)
تنها «تجربۀ درمان» می تواند #درمانگر را به این نقطه برساند که تشخیص دهد کجا لازم است با تأنی و مدارا پیش رود و کجا باید «ضربه بزند». #هرمان_هسه در داستان «محرم راز» در کتاب #سه_قصه به زیبایی این حقیقت را توصیف می کند که گروهی از انسان ها برای تغییر نیاز به «قاطعیت» دارند و برخی دیگر نیاز به «لطافت».
مرحله دوم درمان زمانی اتفاق می افتد که مراجع با «سناریویی» که تاکنون بازی کرده است آشنا می شود و در می یابد که مسئول تغییر دادن این نمایش خود اوست؛ در اینجا نقش درمانگر کمی تغییر می کند و به جای نقش اکتشافی (explorative) اولیه و رویکرد سقراطی (Socratic approach)، لازم است درمانگر در موضع طراح و کارگردان سناریوی جدید (Designer) قرار گیرد و روابط جدید مراجع را با جهان پیرامونش سازماندهی کند. گاهی لازم است برای خو کردن مراجع به نقش جدید، این نقش در فضای درمان تمرین شود، فرایندی که به آن playing Role می گوییم. اغلب لازم است که برای ایفای نقش جدید، به درمانجو تکالیفی را برای انجام در فواصل جلسات درمان «حکم» کنیم و به اجرای آنها پافشاری کنیم و از او گزارش بگیریم و هرگاه مراجع با خزیدن به «لاک ناتوانی» شانه از زیر تکالیف خالی می کند مجدداً به او کمک کنیم تا «ببیند» که این کار نیز شکلی است از بازی «ننه من غریبم» و «کار من با این چیزا درست نمی شه، باید یه فکر اساسی کنیم»!
5- افسردگی بعنوان بیماری
بالاخره افسردگی در بعضی از بیماران نه واکنش است، نه سوگ، نه مزاج و نه منش بلکه واقعاً یک بیماری است، همانگونه که «کم کاری تیروئید» ، «گلوکوم»، «بیماری کرون»، و «لوپوس»!
فردی که پیش از این «فاقد علائم افسردگی» بوده دچار علائمی می شود همچون احساس غم و یأس، بی حوصلگی، ناتوانی در لذت بردن از چیزهایی که قبلاً برایش لذت بخش بوده اند، خستگی و ضعف، اشکال در تمرکز و حافظه، اشکال در عملکردهای پایه بدنی همچون خواب، اشتها، میل جنسی و تحرک و انرژی، کم شدن اعتماد به نفس، بی علاقگی به زندگی، افکار مرگ و حتی اشتغال ذهنی با خودکشی.
گرچه ممکن است یک عامل ناخوشایند محیطی(stressor) در شروع بیماری نقش داشته باشد اما این عامل تنها همچون یک شعله ور کننده عمل می کند در واقع مثل این است که کسی را که کاملاً لب چاه بوده را هول داده باشد. پس اگر استرسور، فقط نقش تسریع کننده دارد پس عاملی اصلی چیست؟ به نظر می رسد شناخته ترین عامل، وجود زمینه ارثی است. لازم است بدانیم که افسردگی بعنوان بیماری هم الگوهای مختلفی دارد. فقط فهرست وار ذکر می کنم که این افسردگی می تواند الگوی دو قطبی داشته باشد (یعنی اینکه انتظار رخداد «مانیا» Mania که شکل متضادی با افسردگی دارد را نیز در بیمار داریم) و می تواند الگوی یک قطبی داشته باشد. الگوی دو قطبی شامل اختلال دو قطبی تیپ I ، II و III است و الگوی یک قطبی شامل اختلال افسردگی ماژور، اختلال افسردگی مینور، اختلال افسردگی راجعۀ گذرا، اختلال ملال پیش قاعدگی، افسردگی پس از زایمان، اختلال عاطفی فصلی و فرم های طبقه بندی نشده دیگر است. گاهی نیز «بیماری افسردگی» ثانوی به بیماری های دیگر (همچون پرکاری تیروئید، پارکینسون، مولتیپل اسکلروزیس، بدخیمی ها و ........) یا ثانوی به مصرف داروها (همچون کورتیکوستروئیدها، اینترفرون و .....) یا مواد (ترکیبات تریاک، الکل و ....) رخ می دهد .
در هر صورت، چه «بیماری افسردگی» یک قطبی باشد، چه دو قطبی؛ چه اولیه باشد و چه ثانوی به یک اختلال طبی یا دارو یا مواد، این «بیماری» یک مسأله طبی است و نیاز به اقدامات دارویی دارد. طبعاً موضوع درمان دارویی این بیماری از موضوع این مقاله خارج است. درمان روانشناختی در این بیماری به هیچوجه جایگزین درمان دارویی نیست بلکه دانش روانشناسی درمانگر باید صرف این شود که ارتباط پزشک بیمار (Rapport) با ثبات شود، همکاری بیمار با درمان دارویی
(compliance)
بیشتر گردد و بیمار آموزش صحیح و کاربردی راجع به سیر بیماریش پیدا کند و با اطمینان بخشی درمانگر، دوران انتظار بین شروع دارو و احساس بهبودی را امیدوارانه تر تحمّل نماید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت هفتم (آخر)
تنها «تجربۀ درمان» می تواند #درمانگر را به این نقطه برساند که تشخیص دهد کجا لازم است با تأنی و مدارا پیش رود و کجا باید «ضربه بزند». #هرمان_هسه در داستان «محرم راز» در کتاب #سه_قصه به زیبایی این حقیقت را توصیف می کند که گروهی از انسان ها برای تغییر نیاز به «قاطعیت» دارند و برخی دیگر نیاز به «لطافت».
مرحله دوم درمان زمانی اتفاق می افتد که مراجع با «سناریویی» که تاکنون بازی کرده است آشنا می شود و در می یابد که مسئول تغییر دادن این نمایش خود اوست؛ در اینجا نقش درمانگر کمی تغییر می کند و به جای نقش اکتشافی (explorative) اولیه و رویکرد سقراطی (Socratic approach)، لازم است درمانگر در موضع طراح و کارگردان سناریوی جدید (Designer) قرار گیرد و روابط جدید مراجع را با جهان پیرامونش سازماندهی کند. گاهی لازم است برای خو کردن مراجع به نقش جدید، این نقش در فضای درمان تمرین شود، فرایندی که به آن playing Role می گوییم. اغلب لازم است که برای ایفای نقش جدید، به درمانجو تکالیفی را برای انجام در فواصل جلسات درمان «حکم» کنیم و به اجرای آنها پافشاری کنیم و از او گزارش بگیریم و هرگاه مراجع با خزیدن به «لاک ناتوانی» شانه از زیر تکالیف خالی می کند مجدداً به او کمک کنیم تا «ببیند» که این کار نیز شکلی است از بازی «ننه من غریبم» و «کار من با این چیزا درست نمی شه، باید یه فکر اساسی کنیم»!
5- افسردگی بعنوان بیماری
بالاخره افسردگی در بعضی از بیماران نه واکنش است، نه سوگ، نه مزاج و نه منش بلکه واقعاً یک بیماری است، همانگونه که «کم کاری تیروئید» ، «گلوکوم»، «بیماری کرون»، و «لوپوس»!
فردی که پیش از این «فاقد علائم افسردگی» بوده دچار علائمی می شود همچون احساس غم و یأس، بی حوصلگی، ناتوانی در لذت بردن از چیزهایی که قبلاً برایش لذت بخش بوده اند، خستگی و ضعف، اشکال در تمرکز و حافظه، اشکال در عملکردهای پایه بدنی همچون خواب، اشتها، میل جنسی و تحرک و انرژی، کم شدن اعتماد به نفس، بی علاقگی به زندگی، افکار مرگ و حتی اشتغال ذهنی با خودکشی.
گرچه ممکن است یک عامل ناخوشایند محیطی(stressor) در شروع بیماری نقش داشته باشد اما این عامل تنها همچون یک شعله ور کننده عمل می کند در واقع مثل این است که کسی را که کاملاً لب چاه بوده را هول داده باشد. پس اگر استرسور، فقط نقش تسریع کننده دارد پس عاملی اصلی چیست؟ به نظر می رسد شناخته ترین عامل، وجود زمینه ارثی است. لازم است بدانیم که افسردگی بعنوان بیماری هم الگوهای مختلفی دارد. فقط فهرست وار ذکر می کنم که این افسردگی می تواند الگوی دو قطبی داشته باشد (یعنی اینکه انتظار رخداد «مانیا» Mania که شکل متضادی با افسردگی دارد را نیز در بیمار داریم) و می تواند الگوی یک قطبی داشته باشد. الگوی دو قطبی شامل اختلال دو قطبی تیپ I ، II و III است و الگوی یک قطبی شامل اختلال افسردگی ماژور، اختلال افسردگی مینور، اختلال افسردگی راجعۀ گذرا، اختلال ملال پیش قاعدگی، افسردگی پس از زایمان، اختلال عاطفی فصلی و فرم های طبقه بندی نشده دیگر است. گاهی نیز «بیماری افسردگی» ثانوی به بیماری های دیگر (همچون پرکاری تیروئید، پارکینسون، مولتیپل اسکلروزیس، بدخیمی ها و ........) یا ثانوی به مصرف داروها (همچون کورتیکوستروئیدها، اینترفرون و .....) یا مواد (ترکیبات تریاک، الکل و ....) رخ می دهد .
در هر صورت، چه «بیماری افسردگی» یک قطبی باشد، چه دو قطبی؛ چه اولیه باشد و چه ثانوی به یک اختلال طبی یا دارو یا مواد، این «بیماری» یک مسأله طبی است و نیاز به اقدامات دارویی دارد. طبعاً موضوع درمان دارویی این بیماری از موضوع این مقاله خارج است. درمان روانشناختی در این بیماری به هیچوجه جایگزین درمان دارویی نیست بلکه دانش روانشناسی درمانگر باید صرف این شود که ارتباط پزشک بیمار (Rapport) با ثبات شود، همکاری بیمار با درمان دارویی
(compliance)
بیشتر گردد و بیمار آموزش صحیح و کاربردی راجع به سیر بیماریش پیدا کند و با اطمینان بخشی درمانگر، دوران انتظار بین شروع دارو و احساس بهبودی را امیدوارانه تر تحمّل نماید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با سلام خدمت استاد ارجمند جناب دکتر سرگلزایی و تشکر از مطالب بسیار مفید شما بزرگوار.
لطفاً در مورد " تفاوت و افتراق درد از افسردگی از دیدگاه روانپزشکی و فلسفه و الهیات " مطلبی بنویسید یا رفرنس معرفی بفرمایید. ممنون.
دستیار روانپزشکی
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در چند روز اخیر مقاله ای با عنوان #افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا در کانال گذاشته شده است. در ادامه هم #فایل_صوتی کلاسی از من با عنوان #افسردگی_از_دیدگاه_زیستی_روانی_اجتماعی_معنوی که حدود ده سال پیش ارائه کرده ام در کانال گذاشته خواهد شد. امیدوارم پاسخ سؤالتان را در این مقاله و کلاس بیابید.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
با سلام خدمت استاد ارجمند جناب دکتر سرگلزایی و تشکر از مطالب بسیار مفید شما بزرگوار.
لطفاً در مورد " تفاوت و افتراق درد از افسردگی از دیدگاه روانپزشکی و فلسفه و الهیات " مطلبی بنویسید یا رفرنس معرفی بفرمایید. ممنون.
دستیار روانپزشکی
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در چند روز اخیر مقاله ای با عنوان #افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا در کانال گذاشته شده است. در ادامه هم #فایل_صوتی کلاسی از من با عنوان #افسردگی_از_دیدگاه_زیستی_روانی_اجتماعی_معنوی که حدود ده سال پیش ارائه کرده ام در کانال گذاشته خواهد شد. امیدوارم پاسخ سؤالتان را در این مقاله و کلاس بیابید.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
🔹۵جلسه ۳ساعته
جمعه ۵ و۱۲ آبان -۳ و ۱۰ و۲۴ آذر
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شهریه ۳۸۰۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
جمعه ۵ و۱۲ آبان -۳ و ۱۰ و۲۴ آذر
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شهریه ۳۸۰۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
برنامه های تدریس #دکترسرگلزایی- مهرماه 1396
▪️تهران- انجمن هیپنوتیزم بالینی- تلفن 88032039- 09123336716:
*پنجشنبه ها بعد از ظهر از 20 مهر ماه:
کارگاه جامع درمان های شناختی رفتاری
*دوشنبه ها بعد از ظهر از 3 مهرماه:
درسنامهٔ روانپزشکی کاپلان و سادوک: فصل اختلالات مرتبط با مواد
کارگاه عملی آموزش روان درمانگر: آبزرویشن-سوپرویژن
*سه شنبه ها بعد از ظهر از 4 مهرماه:
کارگاه عملی تفسیر تست Watch-word
▪️تهران- مؤسسهٔ آفتاب مهر- تلفن 88109349 :
*شنبه ها صبح از 15 مهر- کلاس ازدواج و زوج درمانی
*جمعه ها صبح از 5 آبان - کارگاه تحلیل رفتار متقابل : تئوری و عملی
▪️تهران- مؤسسهٔ سروش مولانا - تلفن88255204- 8825379:
*شنبه ها عصر از 22 مهر
درس گفتارهای روان شناسی تجربهٔ عارفانه
▪️تهران- انجمن هیپنوتیزم بالینی- تلفن 88032039- 09123336716:
*پنجشنبه ها بعد از ظهر از 20 مهر ماه:
کارگاه جامع درمان های شناختی رفتاری
*دوشنبه ها بعد از ظهر از 3 مهرماه:
درسنامهٔ روانپزشکی کاپلان و سادوک: فصل اختلالات مرتبط با مواد
کارگاه عملی آموزش روان درمانگر: آبزرویشن-سوپرویژن
*سه شنبه ها بعد از ظهر از 4 مهرماه:
کارگاه عملی تفسیر تست Watch-word
▪️تهران- مؤسسهٔ آفتاب مهر- تلفن 88109349 :
*شنبه ها صبح از 15 مهر- کلاس ازدواج و زوج درمانی
*جمعه ها صبح از 5 آبان - کارگاه تحلیل رفتار متقابل : تئوری و عملی
▪️تهران- مؤسسهٔ سروش مولانا - تلفن88255204- 8825379:
*شنبه ها عصر از 22 مهر
درس گفتارهای روان شناسی تجربهٔ عارفانه
#مقاله
#عالمی_دیگر_بباید_ساخت_وزنو_آدمی
#آﻟﺒﺮت_اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ، ﻓﻴﺰﻳﻜﺪان و ﻓﻴﻠﺴﻮف ﺑﺰرگ، ﺟﻤﻠﻪاي ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر دارد:
«ﺳﻪ ﻧﻴﺮوي ﻋﻈﻴﻢ در ﺟﻬﺎن ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ: ﺗﺮس، ﻃﻤﻊ وﺣﻤﺎﻗﺖ!»
اﮔﺮ ﺑﻪ اﻧﮕﻴﺰهﻫﺎي اﻧﺴﺎنﻫﺎ در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ دﻗﻴﻖ ﺷﻮﻳﺪ، ﻣﻌﻨﺎي اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ی «اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ» را درﻣﻲﻳﺎﺑﻴﺪ. ﺑﻴﺶﺗﺮ اﻧﺘﺨﺎبﻫﺎي آدﻣﻴﺎن ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺗﺮس» اﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﻃﻤﻊ» و ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺣﻤﺎﻗﺖ»!
- ﺗﺮس از ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻣﻮاﻓﻖ ﻣﻴﻞ دﻳﮕﺮان ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ، ﻧﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺧﻮدﻣﺎن!
- ﺗﺮس از آﻳﻨﺪه، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺑﻴﺶ از ﻧﻴﺎزﻣﺎن ﭘﺲاﻧﺪاز ﻛﻨﻴﻢ!
- ﺗﺮس از ﺻﺪﻣﻪ ﺧﻮردن، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻣﻘﺎﺑﻞ زورﮔﻮﻳﺎن ﺳﻜﻮت ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎج ﺑﺪﻫﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﮔﺮان ﻗﻴﻤﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻛﺎرﻣﺎن ﻛﻢ ﻓﺮوﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن وﻳﻼي ﺑﺰرگ ﺗﺮ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﺎﻻي ﻣﺎن را ﮔﺮان ﺗﺮ از ﺣﺪ اﻧﺼﺎف ﺑﻔﺮوﺷﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖاش ﺷﺪه اﻳﻢ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد پا روي ارزشﻫﺎيﻣﺎن ﺑﮕﺬارﻳﻢ!
و اﻣﺎ از ﺣﻤﺎﻗﺖ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺗﻮده ی ﻣﺮدم ﺑﺎزﻳﭽﻪي اﺧﺒﺎر دروغ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎي واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻗﺪرت ﻗﺮار ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﭘﺪرانِ ﻣﺎ ﺑﺎورﻫﺎي ﻏﻠﻂ و منفی خود را ﺑﺮ ﻣﺎ دﻳﻜﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮآن ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻓﺮاوان داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻫﻢ رﻧﮓ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﻮﻳﻢ ﭼﺮاﻛﻪ ﺑﺎور دارﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً آنﻫﺎ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﻣﻲداﻧﻨﺪ!
ﭼﺮا اﻳﻦ ﺳﻪ آﻓﺖِ ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ، ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺳﻠﻄﻪ دارﻧﺪ؟!
دﻟﻴﻞ آن را ﺑﺎﻳﺪ در ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺟﺴﺖ:
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي ﻣﻨﺼﺮف ﻛﺮدن ﻣﺎ از ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎيﻣﺎن، ﻣﺎ را از ﻟﻮﻟﻮ، ﻏﻮل، دﻳﻮ، ﺗﺎرﻳﻜﻲ، ﺗﻨﺒﻴﻪ، ﻣﺤﺮوم ﻣﺎﻧﺪن از اﻣﻜﺎﻧﺎت و... ﺗﺮﺳﺎﻧﺪه اﻧﺪ!
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي وادار ﻛﺮدن ﻣﺎ ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻛﺎري ﻛﻪ ﻧﻤﻲﺧﻮاﺳﺘﻪاﻳﻢ، ﺑﻪ ﻣﺎ وﻋﺪه ي ﺟﺎﻳﺰه، ﺗﺸﻮﻳﻖ، ﺷﺎﮔﺮد اوﻟﻲ، آﻳﻨﺪه ي روﺷﻦ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺛﺮوت و ﺷﻬﺮت و ﻗﺪرت و...داده اند!
ﺑﻪﻋﻠﺖ ﻏﻠﻂ ﺑﻮدن ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ وﺗﺮﺑﻴﺖ و ﻧﺒﻮد اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﻛﺎﻓﻲ، واﻟﺪﻳﻦ، ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎي ﻛﻮدﻛﺎن در ﻣﻮرد زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺮگ، ﻗﺎﻧﻮن، ﺣﻜﻮﻣﺖ، ﺳﻜﺲ، ﻣﺬﻫﺐ و... اﻃﻼﻋﺎت ﻏﻠﻂ داده اﻧﺪ و از ﭘﺎﺳﺦِ ﺷﻔﺎف و درﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎز زده اند!
ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ، آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر ﻣﻲرود اﻧﺴﺎنﻫﺎي ﻣﻨﺰه و ﺧﺮدورزي ﺑﻪ ﺑﺎر ﺑﻨﺸﻴﻨﻨﺪ؟! ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ اﺑﺰارﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ ﻧﻈﺎمﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ی «زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ» ﺑﻨﺎ ﻧﺸﻮﻧﺪ؟!
ﻧﻈﺮﻳﻪﭘﺮدازان ﺑﺰرﮔﻲ ﻫﻢﭼﻮن #ژان_ژاك_روﺳﻮ، «ﺑﺎﮔﻮان راﺟﻨﻴﺶ #اوﺷﻮ» و #وﻳﻠﻴﺎم_ﮔﻼﺳﺮ اﻋﺘﻘﺎد دارﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺣﻞ ﻣﻌﻀﻼت ﺑﺸﺮ، ﻻزم اﺳﺖ اﻳﻦ ﻧﻈﺎمﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ ﻛﻬﻨﻪ را ﺑﻪ ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺴﭙﺎرﻳﻢ؛ ﻧﻈﺎمﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاي رامﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن از ﻫﻤﺎن اﺑﺰارﻫﺎﻳﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدن ﺣﻴﻮاﻧﺎت!
ﺗﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ «ﭼﻤﺎق و ﻫﻮﻳﺞ» را ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲﺑﺮﻳﻢ، ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﭼﻴﺰي ﻣﺘﻔﺎوت از ﻏﺮائز و ﻋﺎداتِ ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ؟!
ﻣﺸﻜﻠﻲ دارم ز داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎزﭘﺮس:
ﺗﻮﺑﻪﻓﺮﻣﺎﻳﺎن ﭼﺮا ﺧﻮد، ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻢﺗﺮ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#عالمی_دیگر_بباید_ساخت_وزنو_آدمی
#آﻟﺒﺮت_اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ، ﻓﻴﺰﻳﻜﺪان و ﻓﻴﻠﺴﻮف ﺑﺰرگ، ﺟﻤﻠﻪاي ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر دارد:
«ﺳﻪ ﻧﻴﺮوي ﻋﻈﻴﻢ در ﺟﻬﺎن ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ: ﺗﺮس، ﻃﻤﻊ وﺣﻤﺎﻗﺖ!»
اﮔﺮ ﺑﻪ اﻧﮕﻴﺰهﻫﺎي اﻧﺴﺎنﻫﺎ در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ دﻗﻴﻖ ﺷﻮﻳﺪ، ﻣﻌﻨﺎي اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ی «اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ» را درﻣﻲﻳﺎﺑﻴﺪ. ﺑﻴﺶﺗﺮ اﻧﺘﺨﺎبﻫﺎي آدﻣﻴﺎن ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺗﺮس» اﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﻃﻤﻊ» و ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺣﻤﺎﻗﺖ»!
- ﺗﺮس از ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻣﻮاﻓﻖ ﻣﻴﻞ دﻳﮕﺮان ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ، ﻧﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺧﻮدﻣﺎن!
- ﺗﺮس از آﻳﻨﺪه، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺑﻴﺶ از ﻧﻴﺎزﻣﺎن ﭘﺲاﻧﺪاز ﻛﻨﻴﻢ!
- ﺗﺮس از ﺻﺪﻣﻪ ﺧﻮردن، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻣﻘﺎﺑﻞ زورﮔﻮﻳﺎن ﺳﻜﻮت ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎج ﺑﺪﻫﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﮔﺮان ﻗﻴﻤﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻛﺎرﻣﺎن ﻛﻢ ﻓﺮوﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن وﻳﻼي ﺑﺰرگ ﺗﺮ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﺎﻻي ﻣﺎن را ﮔﺮان ﺗﺮ از ﺣﺪ اﻧﺼﺎف ﺑﻔﺮوﺷﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖاش ﺷﺪه اﻳﻢ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد پا روي ارزشﻫﺎيﻣﺎن ﺑﮕﺬارﻳﻢ!
و اﻣﺎ از ﺣﻤﺎﻗﺖ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺗﻮده ی ﻣﺮدم ﺑﺎزﻳﭽﻪي اﺧﺒﺎر دروغ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎي واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻗﺪرت ﻗﺮار ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﭘﺪرانِ ﻣﺎ ﺑﺎورﻫﺎي ﻏﻠﻂ و منفی خود را ﺑﺮ ﻣﺎ دﻳﻜﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮآن ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻓﺮاوان داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻫﻢ رﻧﮓ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﻮﻳﻢ ﭼﺮاﻛﻪ ﺑﺎور دارﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً آنﻫﺎ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﻣﻲداﻧﻨﺪ!
ﭼﺮا اﻳﻦ ﺳﻪ آﻓﺖِ ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ، ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺳﻠﻄﻪ دارﻧﺪ؟!
دﻟﻴﻞ آن را ﺑﺎﻳﺪ در ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺟﺴﺖ:
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي ﻣﻨﺼﺮف ﻛﺮدن ﻣﺎ از ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎيﻣﺎن، ﻣﺎ را از ﻟﻮﻟﻮ، ﻏﻮل، دﻳﻮ، ﺗﺎرﻳﻜﻲ، ﺗﻨﺒﻴﻪ، ﻣﺤﺮوم ﻣﺎﻧﺪن از اﻣﻜﺎﻧﺎت و... ﺗﺮﺳﺎﻧﺪه اﻧﺪ!
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي وادار ﻛﺮدن ﻣﺎ ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻛﺎري ﻛﻪ ﻧﻤﻲﺧﻮاﺳﺘﻪاﻳﻢ، ﺑﻪ ﻣﺎ وﻋﺪه ي ﺟﺎﻳﺰه، ﺗﺸﻮﻳﻖ، ﺷﺎﮔﺮد اوﻟﻲ، آﻳﻨﺪه ي روﺷﻦ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺛﺮوت و ﺷﻬﺮت و ﻗﺪرت و...داده اند!
ﺑﻪﻋﻠﺖ ﻏﻠﻂ ﺑﻮدن ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ وﺗﺮﺑﻴﺖ و ﻧﺒﻮد اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﻛﺎﻓﻲ، واﻟﺪﻳﻦ، ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎي ﻛﻮدﻛﺎن در ﻣﻮرد زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺮگ، ﻗﺎﻧﻮن، ﺣﻜﻮﻣﺖ، ﺳﻜﺲ، ﻣﺬﻫﺐ و... اﻃﻼﻋﺎت ﻏﻠﻂ داده اﻧﺪ و از ﭘﺎﺳﺦِ ﺷﻔﺎف و درﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎز زده اند!
ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ، آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر ﻣﻲرود اﻧﺴﺎنﻫﺎي ﻣﻨﺰه و ﺧﺮدورزي ﺑﻪ ﺑﺎر ﺑﻨﺸﻴﻨﻨﺪ؟! ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ اﺑﺰارﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ ﻧﻈﺎمﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ی «زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ» ﺑﻨﺎ ﻧﺸﻮﻧﺪ؟!
ﻧﻈﺮﻳﻪﭘﺮدازان ﺑﺰرﮔﻲ ﻫﻢﭼﻮن #ژان_ژاك_روﺳﻮ، «ﺑﺎﮔﻮان راﺟﻨﻴﺶ #اوﺷﻮ» و #وﻳﻠﻴﺎم_ﮔﻼﺳﺮ اﻋﺘﻘﺎد دارﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺣﻞ ﻣﻌﻀﻼت ﺑﺸﺮ، ﻻزم اﺳﺖ اﻳﻦ ﻧﻈﺎمﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ ﻛﻬﻨﻪ را ﺑﻪ ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺴﭙﺎرﻳﻢ؛ ﻧﻈﺎمﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاي رامﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن از ﻫﻤﺎن اﺑﺰارﻫﺎﻳﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدن ﺣﻴﻮاﻧﺎت!
ﺗﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ «ﭼﻤﺎق و ﻫﻮﻳﺞ» را ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲﺑﺮﻳﻢ، ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﭼﻴﺰي ﻣﺘﻔﺎوت از ﻏﺮائز و ﻋﺎداتِ ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ؟!
ﻣﺸﻜﻠﻲ دارم ز داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎزﭘﺮس:
ﺗﻮﺑﻪﻓﺮﻣﺎﻳﺎن ﭼﺮا ﺧﻮد، ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻢﺗﺮ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
Forwarded from آستان مهر مشهد
Forwarded from آستان مهر مشهد
🌸🌸🌸🌸🌸کارگاه آموزشی
سبب شناسی روابط خارج زناشویی
(بی وفایی همسران)
✅دکتر محمّدرضا سرگلزایی
🌸8 ساعت
🗓 پارت 1
چهارشنبه:29 شهریور(ساعت 16الی 20)
🗓پارت 2
پنجشنبه 25 آبان (ساعت 8 الی 12)
🔵مباحث:
🔸تک همسری و چند همسری از دیدگاه بیولوژیک ( ژن ها و هورمون ها)
🔸مثلث عشق رابرت اشترنبرگ : از شور عشق تا تعهّد
🔸ویکتور فرانکل: تنوّع جنسی به عنوان جایگزین صمیمیّت
🔸 Alternative Access Model
🔸 Equity theory
🔸مدونا کمپلکس
🔸 سندرم سودابه
🔸 سندرم میوهٔ ممنوعه
🔸 سندرم بِلانش
🔸تیپ شناسی شینودا بولن
🔸وفاداری و خیانت
🔶و مداخله در خیانت های زناشویی
براساس رویکردهای ذیل👇👇
🔹Emotion Focused therapy - Dr. Suzan Johnson
🔹imago therapy - Dr. Harvil Handrix
🔹 forgiveness techniques، grief processing -Elizabet Cobbler Ross
🔹همراه با فنون NLP
مهلت ثبت نام تا 25 شهریور
"ظرفیت محدود"
☎️05136024048
📞09392296778
- موسسه روانشناختی و خدمات مشاوره ای آستان مهر مشهد
https://telegram.me/astanemehr
♦️سجاد۲۴، نبش کلاتیانی ۷، پلاک ۱۲۸
سبب شناسی روابط خارج زناشویی
(بی وفایی همسران)
✅دکتر محمّدرضا سرگلزایی
🌸8 ساعت
🗓 پارت 1
چهارشنبه:29 شهریور(ساعت 16الی 20)
🗓پارت 2
پنجشنبه 25 آبان (ساعت 8 الی 12)
🔵مباحث:
🔸تک همسری و چند همسری از دیدگاه بیولوژیک ( ژن ها و هورمون ها)
🔸مثلث عشق رابرت اشترنبرگ : از شور عشق تا تعهّد
🔸ویکتور فرانکل: تنوّع جنسی به عنوان جایگزین صمیمیّت
🔸 Alternative Access Model
🔸 Equity theory
🔸مدونا کمپلکس
🔸 سندرم سودابه
🔸 سندرم میوهٔ ممنوعه
🔸 سندرم بِلانش
🔸تیپ شناسی شینودا بولن
🔸وفاداری و خیانت
🔶و مداخله در خیانت های زناشویی
براساس رویکردهای ذیل👇👇
🔹Emotion Focused therapy - Dr. Suzan Johnson
🔹imago therapy - Dr. Harvil Handrix
🔹 forgiveness techniques، grief processing -Elizabet Cobbler Ross
🔹همراه با فنون NLP
مهلت ثبت نام تا 25 شهریور
"ظرفیت محدود"
☎️05136024048
📞09392296778
- موسسه روانشناختی و خدمات مشاوره ای آستان مهر مشهد
https://telegram.me/astanemehr
♦️سجاد۲۴، نبش کلاتیانی ۷، پلاک ۱۲۸
#معرفی_کتاب
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#ملاله یوسفزَی (زادهٔ ۱۲ ژوئیه ۱۹۹۷) دختر نوجوانی است که در دفاع از حق آموزش توسط طالبان مورد هدف گلوله قرار گرفت. او فعال حقوق بشر و حقوق کودکان و عضو کمپین تحصیل دختران اهل پاکستان است که در اکتبر ۲۰۱۲ توسط گروه طالبان و در راه بازگشت از مدرسه ترور نافرجام شد. این ترور با واکنش های شدید جهانی مواجه شده است. دختران در زمان تسلط طالبان میترسیدند به صورتشان اسید پاشیده شود یا توسط این شبه نظامیان دزدیده شوند. در زمان تسلط طالبان پاکستانی بر منطقهٔ سوات، برخی از دختران بدون پوشیدن یونیفورم، و به صورت پنهانی به مدرسه میرفتند، درحالیکه کتابهایشان را در زیر شالهای شان پنهان میکردند.
ملاله کتابی با عنوان منم ملاله نوشته است. او در این داستان اعتقاد دارد که این تنها داستان خودش نیست، بلکه داستان ۶۱ میلیون کودکی است که از درس و تعلیم محروم ماندهاند. این کتاب با ویرایش کریستینا لمب -خبرنگار انگلیسی ـ منتشر شده و کتابی است که ورود آن به مدرسههای خصوصیِ پاکستان ممنوع شده است.
آنجلینا جولی، ستارهٔ مطرح سینما، مبلغ ۲۰۰ هزار دلار برای تحصیلات ۴۰ دختر به «صندوق ملاله» اعطا کرد.
ملاله یوسفزَی برای تلاشهایش در زمینهٔ حق تحصیل کودکان، #جایزه_صلح_نوبل سال ۲۰۱۴ را همراه با کایلاش ساتیارتی دریافت کرد. کایلاش ساتیارتی (زادهٔ ۱۹۵۴) فعّال حقوق کودکان اهل هندوستان است. او از دهه ۱۹۹۰ میلادی برای بهبود وضعیت کودکان کار در هند در تلاش بودهاست و دهها هزار کودک هندی که به کار اجباری گمارده شده بودند به همت او و همکارانش به بازپروری و تحصیل روی آوردهاند. ملاله یوسف زایی، جوانترین برندهٔ این جایزه و پس از پروفسور محمّد عبدالسلام (برندهٔ جایزهٔ نوبل فیزیک) دوّمین پاکستانی برندهٔ جایزهٔ نوبل است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MalalaYousafzai.jpg
#ملاله یوسفزَی (زادهٔ ۱۲ ژوئیه ۱۹۹۷) دختر نوجوانی است که در دفاع از حق آموزش توسط طالبان مورد هدف گلوله قرار گرفت. او فعال حقوق بشر و حقوق کودکان و عضو کمپین تحصیل دختران اهل پاکستان است که در اکتبر ۲۰۱۲ توسط گروه طالبان و در راه بازگشت از مدرسه ترور نافرجام شد. این ترور با واکنش های شدید جهانی مواجه شده است. دختران در زمان تسلط طالبان میترسیدند به صورتشان اسید پاشیده شود یا توسط این شبه نظامیان دزدیده شوند. در زمان تسلط طالبان پاکستانی بر منطقهٔ سوات، برخی از دختران بدون پوشیدن یونیفورم، و به صورت پنهانی به مدرسه میرفتند، درحالیکه کتابهایشان را در زیر شالهای شان پنهان میکردند.
ملاله کتابی با عنوان منم ملاله نوشته است. او در این داستان اعتقاد دارد که این تنها داستان خودش نیست، بلکه داستان ۶۱ میلیون کودکی است که از درس و تعلیم محروم ماندهاند. این کتاب با ویرایش کریستینا لمب -خبرنگار انگلیسی ـ منتشر شده و کتابی است که ورود آن به مدرسههای خصوصیِ پاکستان ممنوع شده است.
آنجلینا جولی، ستارهٔ مطرح سینما، مبلغ ۲۰۰ هزار دلار برای تحصیلات ۴۰ دختر به «صندوق ملاله» اعطا کرد.
ملاله یوسفزَی برای تلاشهایش در زمینهٔ حق تحصیل کودکان، #جایزه_صلح_نوبل سال ۲۰۱۴ را همراه با کایلاش ساتیارتی دریافت کرد. کایلاش ساتیارتی (زادهٔ ۱۹۵۴) فعّال حقوق کودکان اهل هندوستان است. او از دهه ۱۹۹۰ میلادی برای بهبود وضعیت کودکان کار در هند در تلاش بودهاست و دهها هزار کودک هندی که به کار اجباری گمارده شده بودند به همت او و همکارانش به بازپروری و تحصیل روی آوردهاند. ملاله یوسف زایی، جوانترین برندهٔ این جایزه و پس از پروفسور محمّد عبدالسلام (برندهٔ جایزهٔ نوبل فیزیک) دوّمین پاکستانی برندهٔ جایزهٔ نوبل است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MalalaYousafzai.jpg
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
کارگاه اصول مصاحبه و فرمولاسیون
24ساعت
از13مهر پنجشنبه ها 9تا12
مدرسین:
دکترسرگلزایی
دکترباقری
دکترپوراصغر
ثبت نام تلفنی👇
09123336716
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObkOuxtfhiPlczDO2GQ
24ساعت
از13مهر پنجشنبه ها 9تا12
مدرسین:
دکترسرگلزایی
دکترباقری
دکترپوراصغر
ثبت نام تلفنی👇
09123336716
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObkOuxtfhiPlczDO2GQ
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
دوره بررسی اختلالات اعتیادی و مصرف مواد
بر اساس کاپلان
مدرس: دکتر سرگلزایی
روزهای 10، 17 و 24 مهر به مدت 6ساعت
ثبت نام تلفنی👇
09123336716
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
بر اساس کاپلان
مدرس: دکتر سرگلزایی
روزهای 10، 17 و 24 مهر به مدت 6ساعت
ثبت نام تلفنی👇
09123336716
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
#یادداشت_هفته:
#Wir_Siegen_mit_unserem_Tod
اسیران روسی را به خط کردند، یکصد و هجده نفر، یکی از استوارهای آلمانی با یک مترجم جلوی اسیران ایستاد و با لحن دلسوزانه پدر خانواده ای که با بچه های خود حرف می زند خطاب به اسیران گفت که قرار است از آن ها امتحان خواندن بگیرد. هر کس باید با صدای بلند چند سطری از یک روزنامه را بخواند. به کسانی که از امتحان سربلند بیرون آیند یک شغل دفتری در دفتر اردوگاه اسیران داده خواهد شد، اما کسانی که از عهده امتحان برنیایند به کارهای سخت گمارده خواهند شد.
اسیران در دسته های پنج تایی مورد امتحان مترجم قرار گرفتند. شماره های کهنه "ایزوستیا" و "پراودا" را به تک تک اسیران دادند و امتحان برگزار شد. سرهنگ آلمانی خطاب به استوار گفت: "برای هر دسته دو دقیقه وقت بگذارید. ما باید ظرف یک ساعت این کار را تمام بکنیم".
امتحان به موقع تمام شد. سرهنگ رو به استوار کرد و گفت: "حالا بشمارشان!". استوار از دور با انگشت سبابه شروع کرد به شمردن: "Ein, Zwest, drei, ..." : نفرات طرف چپ یعنی رفوزه ها، هشتاد و هفت نفر بودند، نفرات سمت راست یعنی قبول شدگان سی و یک نفر.
سرهنگ به طرف استوار برگشت و گفت: "Alles in Ordnung. Weg" : همه چیز رو به راه است یالا، بجنب!
استوار به قبول شدگان فرمان داد که به صف بایستند و بعد به جوخه "اس.اس" که منتظر ایستاده بودند با دست اشاره کرد و فرمان داد: "Feuer!" (آتش!)، اسرا در میان گل و لای به زمین افتادند. مترجم وقتی از کنار خبرنگار ایتالیایی (کورتزیو مالاپارته) رد شد به او گفت: "باید اینطور باشد! باید روسیه را از وجود این وروجک های باسواد پاک کرد. دهقانان و کارگرانی که خوب بلدند بخوانند و بنویسند خطرناکند، همه شان کمونیست هستند!".
پاییز ۱۹۴۱ بود. در همان ایام "کورتزیو مالاپارته" با ژنرال فون شوبرت فرمانده نیروهای آلمانی در روسیه ملاقات کرد. ژنرال به خبرنگار گفت:
"Wir Siegen mit unserem Tod."
("ما با مرگ خود پیروز می شویم!") آری چنین بود!
فرمانده نیروهای متجاوز و اشغالگری که بخش بزرگی از جهان را قربانی رویاهای مالیخولیایی پیشوا کرده بودند از مرگ هراسی نداشت و مرگ را نیز برای خود و همراهانش پیروزی می دانست!
اگر کسی بدون ترس در چشمان مرگ نگاه می کند قطعا فرد متهوری است ولی این دلیل نمی شود که او در جنگ حق و باطل قرار دارد و نماینده حق است! در جنگ باطل و باطل و اردوگاه باطل نیز افراد متهوری دلیرانه می جنگند!
کاش تاریخ بخوانیم!
پی نوشت:
واقعه ای که ذکر کردم توسط #کورتزیو_مالاپارته خبرنگار ضد فاشیسم ایتالیایی در کتاب #قربانی گزارش شده است. این کتاب توسط شادروان #محمدقاضی به فارسی برگردانده شده است و نشر ماهی آن را منتشر ساخته است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#Wir_Siegen_mit_unserem_Tod
اسیران روسی را به خط کردند، یکصد و هجده نفر، یکی از استوارهای آلمانی با یک مترجم جلوی اسیران ایستاد و با لحن دلسوزانه پدر خانواده ای که با بچه های خود حرف می زند خطاب به اسیران گفت که قرار است از آن ها امتحان خواندن بگیرد. هر کس باید با صدای بلند چند سطری از یک روزنامه را بخواند. به کسانی که از امتحان سربلند بیرون آیند یک شغل دفتری در دفتر اردوگاه اسیران داده خواهد شد، اما کسانی که از عهده امتحان برنیایند به کارهای سخت گمارده خواهند شد.
اسیران در دسته های پنج تایی مورد امتحان مترجم قرار گرفتند. شماره های کهنه "ایزوستیا" و "پراودا" را به تک تک اسیران دادند و امتحان برگزار شد. سرهنگ آلمانی خطاب به استوار گفت: "برای هر دسته دو دقیقه وقت بگذارید. ما باید ظرف یک ساعت این کار را تمام بکنیم".
امتحان به موقع تمام شد. سرهنگ رو به استوار کرد و گفت: "حالا بشمارشان!". استوار از دور با انگشت سبابه شروع کرد به شمردن: "Ein, Zwest, drei, ..." : نفرات طرف چپ یعنی رفوزه ها، هشتاد و هفت نفر بودند، نفرات سمت راست یعنی قبول شدگان سی و یک نفر.
سرهنگ به طرف استوار برگشت و گفت: "Alles in Ordnung. Weg" : همه چیز رو به راه است یالا، بجنب!
استوار به قبول شدگان فرمان داد که به صف بایستند و بعد به جوخه "اس.اس" که منتظر ایستاده بودند با دست اشاره کرد و فرمان داد: "Feuer!" (آتش!)، اسرا در میان گل و لای به زمین افتادند. مترجم وقتی از کنار خبرنگار ایتالیایی (کورتزیو مالاپارته) رد شد به او گفت: "باید اینطور باشد! باید روسیه را از وجود این وروجک های باسواد پاک کرد. دهقانان و کارگرانی که خوب بلدند بخوانند و بنویسند خطرناکند، همه شان کمونیست هستند!".
پاییز ۱۹۴۱ بود. در همان ایام "کورتزیو مالاپارته" با ژنرال فون شوبرت فرمانده نیروهای آلمانی در روسیه ملاقات کرد. ژنرال به خبرنگار گفت:
"Wir Siegen mit unserem Tod."
("ما با مرگ خود پیروز می شویم!") آری چنین بود!
فرمانده نیروهای متجاوز و اشغالگری که بخش بزرگی از جهان را قربانی رویاهای مالیخولیایی پیشوا کرده بودند از مرگ هراسی نداشت و مرگ را نیز برای خود و همراهانش پیروزی می دانست!
اگر کسی بدون ترس در چشمان مرگ نگاه می کند قطعا فرد متهوری است ولی این دلیل نمی شود که او در جنگ حق و باطل قرار دارد و نماینده حق است! در جنگ باطل و باطل و اردوگاه باطل نیز افراد متهوری دلیرانه می جنگند!
کاش تاریخ بخوانیم!
پی نوشت:
واقعه ای که ذکر کردم توسط #کورتزیو_مالاپارته خبرنگار ضد فاشیسم ایتالیایی در کتاب #قربانی گزارش شده است. این کتاب توسط شادروان #محمدقاضی به فارسی برگردانده شده است و نشر ماهی آن را منتشر ساخته است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت اول
جیمز جرج فریزر
سر جمیز جرج فریز (1941-1854) دانش آموخته ی ممتاز «ترینیتی کالج کمبریج» در رشته «متون کلاسیک» بخش بزرگی از عمر خود را صرف «مردم شناسی اقوام باستانی» نمود که حاصل آن آثار زیر است:
توتمیسم (1887)، شاخه_زرین (1890)، وظیفه روح(1909)، اعتقاد به فناناپذیری و پرستش مردگان (1913)، دانش عوام در عهد عتیق(1918)، آپولودووروس (1921)، پرستش طبیعت (1926)، انسان، خدا و جاودانگی (1927)، اسطوره های منشاء آتش و رشد نظریه ی مُثُل افلاطون (1930)، بافه های انبارشده (1931)، ترس از مردگان در دین ابتدایی (1933) و گزیده ی مردم شناسی (1938).
شاخه زرین
این کتاب معروف ترین اثر فریزر است که پس از انتشار اول در 1890، در سال های 1900 و 1906 مورد ویرایش قرار می گیرد. شاخه ی زرین اثری دوران ساز است که می خواهد وجه مشترک تقریبا همه ادیان ابتدایی را با هم و با ادیان جدیدتر مثل مسیحیت نشان دهد. تز کتاب این است که همه ی ادیان، در اصل، آیین های«باروری» بوده اند.
فریزر در این کتاب می گوید: «اگر آزمون حقیقت با نمایش دست ها یا سرشماری صورت می گیرد، نظام جادو خیلی بیش از کلیسای کاتولیک حق دارد به شعار مغرورانه ی «آن چه همه، همیشه، در همه جا بدان معتقدند» به عنوان مدرک موثق و مسلم صحت خود متوسل شود».
«شاخه زرین» در بهار 1383 با ترجمه ی کاظم فیروزمند توسط نشر آگه به فارسی انتشار یافته و تاکنون به چاپ ششم رسیده است.
غذا، خدا، آئین
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، می گوید: «بگو غذای تو چیست تا بگویم خدای تو کیست». آن گونه که «یوستین گرودر» فیلسوف معاصر نروژی نظریه مارکس را شرح می دهد، مارکس اعتقاد داشت که «اقتصاد، زیربنای فرهنگ است».
برای مثال، فرهنگ عمومی دو کشور ایران و ترکیه را در نظر بگیرید، دو کشور همسایه، با جمعیت برابر و مساحت نزدیک و تاریخ مشابه. همزمان در هر دو کشور حرکت از نظام اقتصادی فئودالیزم به نظام اقتصادی کاپیتالیسم شروع شد. مصطفی کمال #آتاتورک و #رضاشاه پهلوی در یک زمان با شیوه «تجدد آمرانه» سعی در فروپاشیدن نهادهای عصر کشاورزی (مذهب- قبیله- نظام ملوک الطوایفی) و ایجاد نهادهای عصر صنعت (سکولاریزم- ملی گرایی- دولت مرکزی) نمودند. در واقع آنها در جهت تغییر دادن تعاملات اقتصادی و فرهنگ تلاش نمودند اما به دلیل تفاوت «منابع اقتصادی» نتیجه این دو تلاش یکی نشد: ترکیه به دلیل وابستگی به درآمد گردشگری (توریسم) سکولار شد و به تدریج حکومت نظامی حاکم بر آن نیز جای خود را به نظام پارلمانی داد تا علاوه بر عضویت در «ناتو» به عضویت در «اتحادیه اروپا» نیز پذیرفته شود. اما وجود «نفت» به عنوان منبع اقتصادی ایران تمام تلاش ها در جهت زدودن نهادهای عصر فئودالیته را خنثی نمود.
بر مبنای نظریه مارکس، مذهب انسان در هر دوره، تجلی ذهنی تعاملات عینی اقتصادی بوده است. در عصر شکار و میوه چینی که بشر هیچ کنترلی بر منابع اقتصادی خود نداشت، در ذهن او خدایان متعدد حاکم بر طبیعت در حال رقابت و نزاع با یکدیگر بودند، یکی باران می فرستاد و دیگری طوفان و بشر گرفتار در بین این نیروهای عظیم و غیرقابل پیش بینی دست به دامن رصد کردن تغییرات زمین و آسمان می شد تا کمی شرایط را برای خود قابل پیش بینی تر سازد. نتیجه این توجه همراه با نگرانی
(ترصد= Hypervigilance)
این بود که بشر در ابرها و کوه ها چشم و ابروی هیولایی را ببیند و در امواج دریا یا غرش رعد صدای عربده های رب النوعی را بشنود (فرآیند روانی Paridolia و Affective illusion). در نتیجه، همه پدیده های طبیعی دارای روحی شبه انسانی شدند (Anthropomorphism) و مذهب به شکل تعامل دائمی با طبیعت، گفتگو با درخت و کوه و آب و شکار درآمد.
نمونه چنین مذهبی را در «نامه رئیس سرخپوستان سیاتل به رئیس جمهور آمریکا» می توانید بخوانید (ر.ک.قدرت اسطوره: جوزف کمبل).
#عصر_شکار با اکتشاف کشاورزی و دامپروری به پایان رسید و منبع اقتصادی بشر خاک حاصلخیز وباران کافی شد. رفتار اقتصادی مناسب در این عصر، انضباط و دیسیپلین بود، لذا تعامل اقتصادی به صورت نظام سلسله مراتبی درآمد.
نتیجه این سلسله مراتب اجتماعی (هیارشی)، لزوم ثبات در حاکمیت (الیگارشی) بود. تبدیل شرکای هم قبیله (کومون) به ارباب و کدخدا و مباشر و کارگر و ایجاد نظام منسجم برده داری (Racism) و تفکیک حقوق مرد و زن (Sexism) از نتایج فرهنگی عصر کشاورزی بودند.
«جیمز جورج فریزر» مطالعه آئین های مذهبی انسان را از عصر کشاورزی آغاز می کند. عصری که انسان نگاه به زاد و ولد حیوانات و رویش گیاهان دارد و از آنجا که «تولیدمثل»، منبع اقتصادی او را شکل می دهد، فرهنگ او نیز بر گرد این محور می گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت اول
جیمز جرج فریزر
سر جمیز جرج فریز (1941-1854) دانش آموخته ی ممتاز «ترینیتی کالج کمبریج» در رشته «متون کلاسیک» بخش بزرگی از عمر خود را صرف «مردم شناسی اقوام باستانی» نمود که حاصل آن آثار زیر است:
توتمیسم (1887)، شاخه_زرین (1890)، وظیفه روح(1909)، اعتقاد به فناناپذیری و پرستش مردگان (1913)، دانش عوام در عهد عتیق(1918)، آپولودووروس (1921)، پرستش طبیعت (1926)، انسان، خدا و جاودانگی (1927)، اسطوره های منشاء آتش و رشد نظریه ی مُثُل افلاطون (1930)، بافه های انبارشده (1931)، ترس از مردگان در دین ابتدایی (1933) و گزیده ی مردم شناسی (1938).
شاخه زرین
این کتاب معروف ترین اثر فریزر است که پس از انتشار اول در 1890، در سال های 1900 و 1906 مورد ویرایش قرار می گیرد. شاخه ی زرین اثری دوران ساز است که می خواهد وجه مشترک تقریبا همه ادیان ابتدایی را با هم و با ادیان جدیدتر مثل مسیحیت نشان دهد. تز کتاب این است که همه ی ادیان، در اصل، آیین های«باروری» بوده اند.
فریزر در این کتاب می گوید: «اگر آزمون حقیقت با نمایش دست ها یا سرشماری صورت می گیرد، نظام جادو خیلی بیش از کلیسای کاتولیک حق دارد به شعار مغرورانه ی «آن چه همه، همیشه، در همه جا بدان معتقدند» به عنوان مدرک موثق و مسلم صحت خود متوسل شود».
«شاخه زرین» در بهار 1383 با ترجمه ی کاظم فیروزمند توسط نشر آگه به فارسی انتشار یافته و تاکنون به چاپ ششم رسیده است.
غذا، خدا، آئین
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی قرن بیستم، می گوید: «بگو غذای تو چیست تا بگویم خدای تو کیست». آن گونه که «یوستین گرودر» فیلسوف معاصر نروژی نظریه مارکس را شرح می دهد، مارکس اعتقاد داشت که «اقتصاد، زیربنای فرهنگ است».
برای مثال، فرهنگ عمومی دو کشور ایران و ترکیه را در نظر بگیرید، دو کشور همسایه، با جمعیت برابر و مساحت نزدیک و تاریخ مشابه. همزمان در هر دو کشور حرکت از نظام اقتصادی فئودالیزم به نظام اقتصادی کاپیتالیسم شروع شد. مصطفی کمال #آتاتورک و #رضاشاه پهلوی در یک زمان با شیوه «تجدد آمرانه» سعی در فروپاشیدن نهادهای عصر کشاورزی (مذهب- قبیله- نظام ملوک الطوایفی) و ایجاد نهادهای عصر صنعت (سکولاریزم- ملی گرایی- دولت مرکزی) نمودند. در واقع آنها در جهت تغییر دادن تعاملات اقتصادی و فرهنگ تلاش نمودند اما به دلیل تفاوت «منابع اقتصادی» نتیجه این دو تلاش یکی نشد: ترکیه به دلیل وابستگی به درآمد گردشگری (توریسم) سکولار شد و به تدریج حکومت نظامی حاکم بر آن نیز جای خود را به نظام پارلمانی داد تا علاوه بر عضویت در «ناتو» به عضویت در «اتحادیه اروپا» نیز پذیرفته شود. اما وجود «نفت» به عنوان منبع اقتصادی ایران تمام تلاش ها در جهت زدودن نهادهای عصر فئودالیته را خنثی نمود.
بر مبنای نظریه مارکس، مذهب انسان در هر دوره، تجلی ذهنی تعاملات عینی اقتصادی بوده است. در عصر شکار و میوه چینی که بشر هیچ کنترلی بر منابع اقتصادی خود نداشت، در ذهن او خدایان متعدد حاکم بر طبیعت در حال رقابت و نزاع با یکدیگر بودند، یکی باران می فرستاد و دیگری طوفان و بشر گرفتار در بین این نیروهای عظیم و غیرقابل پیش بینی دست به دامن رصد کردن تغییرات زمین و آسمان می شد تا کمی شرایط را برای خود قابل پیش بینی تر سازد. نتیجه این توجه همراه با نگرانی
(ترصد= Hypervigilance)
این بود که بشر در ابرها و کوه ها چشم و ابروی هیولایی را ببیند و در امواج دریا یا غرش رعد صدای عربده های رب النوعی را بشنود (فرآیند روانی Paridolia و Affective illusion). در نتیجه، همه پدیده های طبیعی دارای روحی شبه انسانی شدند (Anthropomorphism) و مذهب به شکل تعامل دائمی با طبیعت، گفتگو با درخت و کوه و آب و شکار درآمد.
نمونه چنین مذهبی را در «نامه رئیس سرخپوستان سیاتل به رئیس جمهور آمریکا» می توانید بخوانید (ر.ک.قدرت اسطوره: جوزف کمبل).
#عصر_شکار با اکتشاف کشاورزی و دامپروری به پایان رسید و منبع اقتصادی بشر خاک حاصلخیز وباران کافی شد. رفتار اقتصادی مناسب در این عصر، انضباط و دیسیپلین بود، لذا تعامل اقتصادی به صورت نظام سلسله مراتبی درآمد.
نتیجه این سلسله مراتب اجتماعی (هیارشی)، لزوم ثبات در حاکمیت (الیگارشی) بود. تبدیل شرکای هم قبیله (کومون) به ارباب و کدخدا و مباشر و کارگر و ایجاد نظام منسجم برده داری (Racism) و تفکیک حقوق مرد و زن (Sexism) از نتایج فرهنگی عصر کشاورزی بودند.
«جیمز جورج فریزر» مطالعه آئین های مذهبی انسان را از عصر کشاورزی آغاز می کند. عصری که انسان نگاه به زاد و ولد حیوانات و رویش گیاهان دارد و از آنجا که «تولیدمثل»، منبع اقتصادی او را شکل می دهد، فرهنگ او نیز بر گرد این محور می گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت دوم
تابو
زیگموند #فروید، پایه گذار روانکاوی، تابو شدن رابطه جنسی را ناشی از احساس گناه جوانان قبیله پس از به قتل رساندن رئیس- پدر می داند. رئیس- پدر (توتم) همه زنان قبیله را اعضای حرمسرای خود می دانست و جوانان قبیله که با قانون رئیس- پدر از رفتار جنسی محروم مانده بودند همدست می شوند و #توتم را به قتل می رسانند. پس از این قتل، #تابو شدن رفتار جنسی به دو دلیل ممکن است رخ داده باشد:
اول- برای حل و فصل احساس گناه قتل پدر (عقده اودیپال جمعی) جوانان قبیله محدودیت هایی را برای رابطه جنسی قرارداد کردند تا با رفتاری خودشکنانه (مازوخیستیک)، تاوان قتل«توتم» را بپردازند (ر.ک.توتم وتابو: زیگموند فروید).
دوم- محدود کردن مردان از رابطه جسنی فراگیر، باعث پیشگیری از ظهور توتم دیگری می شد که همه زنان قبیله را حق خود بداند و سناریوی قبلی تکرار گردد.
اما نگاه«فریزر» به ماجرا کاملا متفاوت است: آنچه باعث «آئینی شدن» (Ritualistic) سکس شده است نه احساس گناه بلکه امید تنظیم کردن رفتار آمیزشی دام ها و کشت و زرع از طریق «مناسک جنسی» انسان بوده است.
«فریزر» در فصل هفتم کتاب «شاخه زرین» با عنوان «وصلت مقدس» به تفصیل گزارشات مردم شناسی خود را ارائه می کند که نشان می دهد تبدیل شدن رفتار جنسی از تلاشی برای لذت به رفتاری آئینی با قصد و نیت تنظیم تولیدمثل منابع غذایی بوده است. فرآیند ذهنی جادو مدار (Magical Thinking) باعث می شده که بشر تصور کند با به نمایش گذاردن سکس قانون مند می تواند به دام ها و باغ و زرع خود بیاموزد که از رفتار غیرقابل پیش بینی حذر کنند.
فضیلت پٌر زایی در مذاهب عصر کشاورزی یکی دیگر از ثمرات فرهنگی این دوره اقتصادی بوده است. در این مذاهب، پیامبران به زیادی جمعیت امت شان افتخار می کرده اند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت دوم
تابو
زیگموند #فروید، پایه گذار روانکاوی، تابو شدن رابطه جنسی را ناشی از احساس گناه جوانان قبیله پس از به قتل رساندن رئیس- پدر می داند. رئیس- پدر (توتم) همه زنان قبیله را اعضای حرمسرای خود می دانست و جوانان قبیله که با قانون رئیس- پدر از رفتار جنسی محروم مانده بودند همدست می شوند و #توتم را به قتل می رسانند. پس از این قتل، #تابو شدن رفتار جنسی به دو دلیل ممکن است رخ داده باشد:
اول- برای حل و فصل احساس گناه قتل پدر (عقده اودیپال جمعی) جوانان قبیله محدودیت هایی را برای رابطه جنسی قرارداد کردند تا با رفتاری خودشکنانه (مازوخیستیک)، تاوان قتل«توتم» را بپردازند (ر.ک.توتم وتابو: زیگموند فروید).
دوم- محدود کردن مردان از رابطه جسنی فراگیر، باعث پیشگیری از ظهور توتم دیگری می شد که همه زنان قبیله را حق خود بداند و سناریوی قبلی تکرار گردد.
اما نگاه«فریزر» به ماجرا کاملا متفاوت است: آنچه باعث «آئینی شدن» (Ritualistic) سکس شده است نه احساس گناه بلکه امید تنظیم کردن رفتار آمیزشی دام ها و کشت و زرع از طریق «مناسک جنسی» انسان بوده است.
«فریزر» در فصل هفتم کتاب «شاخه زرین» با عنوان «وصلت مقدس» به تفصیل گزارشات مردم شناسی خود را ارائه می کند که نشان می دهد تبدیل شدن رفتار جنسی از تلاشی برای لذت به رفتاری آئینی با قصد و نیت تنظیم تولیدمثل منابع غذایی بوده است. فرآیند ذهنی جادو مدار (Magical Thinking) باعث می شده که بشر تصور کند با به نمایش گذاردن سکس قانون مند می تواند به دام ها و باغ و زرع خود بیاموزد که از رفتار غیرقابل پیش بینی حذر کنند.
فضیلت پٌر زایی در مذاهب عصر کشاورزی یکی دیگر از ثمرات فرهنگی این دوره اقتصادی بوده است. در این مذاهب، پیامبران به زیادی جمعیت امت شان افتخار می کرده اند!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت سوم(پایانی)
از آئین قربانی تا تقدس بکارت
در عصر شکار، بشر خدایان را نیز مانند خود شکارچی می دید. بی تابی و نگرانی بشر عصر شکار با شکار کردن به پایان می رسید. او می اندیشید خدایان نیز طالب شکارند و هرگاه شکار مناسبی در دست نباشد خشمگین می شوند و طوفان و زلزله به راه می اندازند. چنین بود که در عصر شکار، قربانی کردن کودکان و جوانان برای فرو نشاندن خشم خدایان تبدیل به مراسمی آئینی شد.
با ورق خوردن تاریخ اقتصادی بشر و ورود به عصر کشاورزی، قربانی نیز جنبه ی جنسی پیدا کرد. خدایان، نیازمند شکاری برای سد جوع نبودند بلکه آنان دختر جوان و زیبایی را برای هم بستری می طلبیدند. این چنین شد که آئین قربانی دختران جوان و زیبا که لباسی سپید بر تن می کردند تا سرخی خون شان کاملا برای خدایان قابل رویت باشد جایگزین مراسم های قبلی قربانی شد.
تکامل مغز بشر و تغییر مراسم قربانی
«رابین روبرتسون» اعتقاد دارد که مغز بشر در طول تاریخ رشد کرده است. مغز بشر ابتدایی شبیه به مغز خزندگان خونسرد بود و فاقد احساسات وعواطف بود. به تدریج مغز انسان صاحب «دستگاه لیمبیک» شد و عواطف، احساسات، همدلی، محبت و تعلق جای مهمی را در زندگی بشر اشغال کرد.
(ر.ک.The beginner's guide to Jung: Robin Robertson)
این اتفاق تکاملی مانع از این بود که انسان به راحتی با قربانی شدن فرزندان خود موافقت کند. اینجا بود که قربانی شدن حیوانات برای فرونشینی گرسنگی خدایان، جایگزین قربانی شدن انسان ها شد. اسطوره ارسال قوچ برای حضرت ابراهیم برای ذبح به جای اسماعیل شروع نمادین این عصر جدید بود. اما با خدایان طالب آمیزش جنسی چه باید می کردند؟ چنین شد که «خون بکارت» وارد آئین نمادین آمیزش جنسی شد. اولین آمیزش هر دختر سهم خدایان بود تا مدتی وظیفه برداشتن پرده بکارت دوشیزگان و تقدیم خون آن به خدایان، وظیفه کاهن- حاکم بود و دختران شب پیش از ازدواج را با لباس سپید قربانی در معبد می گذراندند و صبح هنگام با لباس خون آلود معبد را ترک می کردند.
با ایجاد دولت- شهرها ونیاز به حاکمان جنگاور برای سازماندهی سپاه، نقش کاهن از نقش حاکم جدا شد و قدرت سیاسی کاهنان فروکاهیده شد. در نتیجه شب اول را عروس در حجله داماد می گذراند اما اهمیت اهداء دستمال سپید خون آلود و پوشاندن لباس سپید قربانی به عروس جایگزین نمادین مراسمی شد که در آن دخترکان بیچاره در آستان خدایان جان می باختند.
باکره مقدس
گرچه خدایان پذیرفتند که به دستمال آغشته به خون راضی باشند گهگاهی از این پیمان سر باز می زدند و دوشیزه ای را نشان می کردند. در آئین میترائیسم این آناهیتای باکره بود که در حال شستشو در آب مورد نظر خدایان نرینه قرار گرفت و میترا-خدای آفتاب- را باردار شد و در آئین مسیحیت مریم باکره دچار همان سناریو شد و مسیح را بار گرفت و در آئین زرتشت باکره ای در آخرالزمان در حال شستشو در دریاچه ی هامون «سوشیانت»- پیامبر آخرالزمان- را باردار خواهد شد. (ر.ک.زرتشتیان، باورها و آئین ها: مری بویس)
با این همه اهمیت باکره گی عجیب نیست که در یک سوره قرآن، دوبار به باکره گی زنان بهشتی اشاره شده است! (سوره الرحمن- آیات 56 و 74).
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#اسطوره_اقتصاد_و_اخلاق_جنسی
قسمت سوم(پایانی)
از آئین قربانی تا تقدس بکارت
در عصر شکار، بشر خدایان را نیز مانند خود شکارچی می دید. بی تابی و نگرانی بشر عصر شکار با شکار کردن به پایان می رسید. او می اندیشید خدایان نیز طالب شکارند و هرگاه شکار مناسبی در دست نباشد خشمگین می شوند و طوفان و زلزله به راه می اندازند. چنین بود که در عصر شکار، قربانی کردن کودکان و جوانان برای فرو نشاندن خشم خدایان تبدیل به مراسمی آئینی شد.
با ورق خوردن تاریخ اقتصادی بشر و ورود به عصر کشاورزی، قربانی نیز جنبه ی جنسی پیدا کرد. خدایان، نیازمند شکاری برای سد جوع نبودند بلکه آنان دختر جوان و زیبایی را برای هم بستری می طلبیدند. این چنین شد که آئین قربانی دختران جوان و زیبا که لباسی سپید بر تن می کردند تا سرخی خون شان کاملا برای خدایان قابل رویت باشد جایگزین مراسم های قبلی قربانی شد.
تکامل مغز بشر و تغییر مراسم قربانی
«رابین روبرتسون» اعتقاد دارد که مغز بشر در طول تاریخ رشد کرده است. مغز بشر ابتدایی شبیه به مغز خزندگان خونسرد بود و فاقد احساسات وعواطف بود. به تدریج مغز انسان صاحب «دستگاه لیمبیک» شد و عواطف، احساسات، همدلی، محبت و تعلق جای مهمی را در زندگی بشر اشغال کرد.
(ر.ک.The beginner's guide to Jung: Robin Robertson)
این اتفاق تکاملی مانع از این بود که انسان به راحتی با قربانی شدن فرزندان خود موافقت کند. اینجا بود که قربانی شدن حیوانات برای فرونشینی گرسنگی خدایان، جایگزین قربانی شدن انسان ها شد. اسطوره ارسال قوچ برای حضرت ابراهیم برای ذبح به جای اسماعیل شروع نمادین این عصر جدید بود. اما با خدایان طالب آمیزش جنسی چه باید می کردند؟ چنین شد که «خون بکارت» وارد آئین نمادین آمیزش جنسی شد. اولین آمیزش هر دختر سهم خدایان بود تا مدتی وظیفه برداشتن پرده بکارت دوشیزگان و تقدیم خون آن به خدایان، وظیفه کاهن- حاکم بود و دختران شب پیش از ازدواج را با لباس سپید قربانی در معبد می گذراندند و صبح هنگام با لباس خون آلود معبد را ترک می کردند.
با ایجاد دولت- شهرها ونیاز به حاکمان جنگاور برای سازماندهی سپاه، نقش کاهن از نقش حاکم جدا شد و قدرت سیاسی کاهنان فروکاهیده شد. در نتیجه شب اول را عروس در حجله داماد می گذراند اما اهمیت اهداء دستمال سپید خون آلود و پوشاندن لباس سپید قربانی به عروس جایگزین نمادین مراسمی شد که در آن دخترکان بیچاره در آستان خدایان جان می باختند.
باکره مقدس
گرچه خدایان پذیرفتند که به دستمال آغشته به خون راضی باشند گهگاهی از این پیمان سر باز می زدند و دوشیزه ای را نشان می کردند. در آئین میترائیسم این آناهیتای باکره بود که در حال شستشو در آب مورد نظر خدایان نرینه قرار گرفت و میترا-خدای آفتاب- را باردار شد و در آئین مسیحیت مریم باکره دچار همان سناریو شد و مسیح را بار گرفت و در آئین زرتشت باکره ای در آخرالزمان در حال شستشو در دریاچه ی هامون «سوشیانت»- پیامبر آخرالزمان- را باردار خواهد شد. (ر.ک.زرتشتیان، باورها و آئین ها: مری بویس)
با این همه اهمیت باکره گی عجیب نیست که در یک سوره قرآن، دوبار به باکره گی زنان بهشتی اشاره شده است! (سوره الرحمن- آیات 56 و 74).
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com