Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
دوره کارورزی تفسیر آزمون کلید واژه
تفسیرگر دکتر سرگلزایی
روزهای 4، 11، 18 و 25 مهر96 طی 8 ساعت
ثبت نام تلفنی👇
09123336716
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
توضیحات بیشتر👇
تفسیرگر دکتر سرگلزایی
روزهای 4، 11، 18 و 25 مهر96 طی 8 ساعت
ثبت نام تلفنی👇
09123336716
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
توضیحات بیشتر👇
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
📗📗📗دوره کارورزی تفسیر آزمون کلید واژه (watchword test)
از 4 مهر ماه 1396 به مدت 8 ساعت
روزهای سه شنبه 4، 11،18 و 25 مهر 1396 از ساعت 16تا18
تفسیر و تحلیل از دکتر محمد رضا سرگلزایی
توضیحات:
آزمون کلید واژه یکی از آزمونهایی است که زوایای پنهان شخصیت را به خوبی نشان می دهد.
مایکل دانیلز این آزمون را بر اساس آزمون تداعی کلمات یونگ ابداع کرد که در دوره های عملی روانکاوی یونگی به آن می پردازیم. ولی همیشه ضعف در تفسیر این آزمون در بین دانش آموختگان این دوره ها مشهود بوده است.
پیش نیاز:
1- آگاهی از نحوه اجرای آزمون.
خودشناسی به روش یونگ نوشته مایکل دانیلز ترجمه اسماعیل فصیح نشر فاخته**
2- آشنایی با تفسیر آزمون.
الف- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان نوشته شینودا بولن ترجمه مینو پرنیانی انتشارات آشیان
ب- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان نوشته شینودا بولن ترجمه مینو پرنیانی انتشارات آشیان
ج- زندگی برازنده من نوشته کارول پیرسون و هاگ مار ترجمه سیمین موحد انتشارات فرهنگ و زندگی
**توجه: شیوه تفسیر آزمون مبتنی بر بار معنایی واژه ها و قصه ایست که از واژه ها ساخته می شود. و جایگاه جغرافیایی واژه ها در تفسیر لحاظ نمی شود لذا مطالعه کتاب خود شناسی به روش یونگ تا آنجایی که نحوه اجرای آزمون را توضیح داده است کافیست و تفسیری که در این کتاب آمده مورد استفاده قرار نمی گیرد.
ثبت نام تلفنی👇
09123336716 - 88032039
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
✅
از 4 مهر ماه 1396 به مدت 8 ساعت
روزهای سه شنبه 4، 11،18 و 25 مهر 1396 از ساعت 16تا18
تفسیر و تحلیل از دکتر محمد رضا سرگلزایی
توضیحات:
آزمون کلید واژه یکی از آزمونهایی است که زوایای پنهان شخصیت را به خوبی نشان می دهد.
مایکل دانیلز این آزمون را بر اساس آزمون تداعی کلمات یونگ ابداع کرد که در دوره های عملی روانکاوی یونگی به آن می پردازیم. ولی همیشه ضعف در تفسیر این آزمون در بین دانش آموختگان این دوره ها مشهود بوده است.
پیش نیاز:
1- آگاهی از نحوه اجرای آزمون.
خودشناسی به روش یونگ نوشته مایکل دانیلز ترجمه اسماعیل فصیح نشر فاخته**
2- آشنایی با تفسیر آزمون.
الف- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان نوشته شینودا بولن ترجمه مینو پرنیانی انتشارات آشیان
ب- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی زنان نوشته شینودا بولن ترجمه مینو پرنیانی انتشارات آشیان
ج- زندگی برازنده من نوشته کارول پیرسون و هاگ مار ترجمه سیمین موحد انتشارات فرهنگ و زندگی
**توجه: شیوه تفسیر آزمون مبتنی بر بار معنایی واژه ها و قصه ایست که از واژه ها ساخته می شود. و جایگاه جغرافیایی واژه ها در تفسیر لحاظ نمی شود لذا مطالعه کتاب خود شناسی به روش یونگ تا آنجایی که نحوه اجرای آزمون را توضیح داده است کافیست و تفسیری که در این کتاب آمده مورد استفاده قرار نمی گیرد.
ثبت نام تلفنی👇
09123336716 - 88032039
ثبت نام تلگرامی👇
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
✅
#معرفی_کتاب
#گربه_روی_شیروانی_داغ
نویسنده: تنسی ویلیامز
ترجمه: مرجان بخت مینو
انتشارات: مینو - چاپ سوم - ۱۳۸۳
نمایش نامه "گربه روي شيرواني داغ" (Cat on a Hot Line Roof) نوشته "تنسي ويليامز"
(Tennesse Williams)
يكي از بهترين و محبوب ترين آثار اوست که برنده "جايزه پوليتزر" بهترين نمايشنامه شده است. داستان این نمایش نامه در يك خانه ويلايي در مي سي سي پي و در منزل پدربزرگ "پوليت"، تاجر ثروتمند پنبه اتفاق مي افتد و در اين سير داستاني گفتگویی بین اعضاي خانواده پدربزرگ انجام می شود. مهماني به مناسبت تولد پدربزرگ بزرگترين تاجر پنبه منطقه و نيز سلامتي و بازگشت او از بيمارستان است. همه اعضاي خانواده غير از خود پدربزرگ مي دانند كه او سرطان دارد و مدت زيادي زنده نخواهد بود. نمایشنامه با ارائه پس زمینه تاریخی خانواده آغاز می شود و بستری برای رسیدن به نقطه اوج بحران آماده می کند. به نظر می رسد تمام شخصیت ها از تنهایی و عدم ارتباط با دیگران رنج می برند. ویلیامز نگاهی محتاطانه به تغییر در ارزش های اجتماعی و از هم گسیختگی بنیان خانواده دارد، عواملی که در اثر تغییرات اجتماعی و جهانی به وجود می آیند. "تنسی ویلیام" از این گفتگو زمینه ای فراهم می کند تا به وسیله آن به عنوان نمونه ای کوچک از جامعه آمریکایی زمان خود و روابط بین افراد و خانواده آن ها بپردازد. در واقع نمایش نامه به فقدان ارتباطات انسانی منجر به تنهایی اجتناب ناپذیر انسان می پردازد و به این که زمانی که بحران ها و مشکلات خانواده به اوج خود می رسد حقایق زیادی در مورد احساسات انسانی آشکار می شود، حقایقی همچون ترس طاقت فرسای ما از مرگ، عشق ما به زندگی، ناامنی های ما، ناتوانی ما برای مواجهه با حقیقت و ... .
کسانی مثل شخصیت پدر بزرگ در این نمایش را می توان نمونه افرادی دانست که با ثروتی که به دست آورده اند برای خود امپراتوری کوچکی به وجود آورده اند، بدون این که به احساسات و نیازهای اطرافیان خود نیز اهمیتی قائل شوند. شاید او از این جمله که در جایی از نمایش نامه به پسرش "بریک" می گوید می ترسد: "به نظرت من چقدر می ارزم؟ حدس بزن "بریک"! فکر می کنی چقدر می ارزم!"
اتفاقاتی که برای شخصیت های این نمایش نامه می افتند برای ویلیامز ابزاری است تا بتواند به عمق احساساتی دست یابد که گروهی از مردم در دورانی پرتنش از سر می گذرانند. او هدف خود را این طور مطرح می کند: "می خواهم به تجربیات حقیقی گروهی از افراد دست پیدا کنم. تجربیاتی که در فضایی تیره و تار، بی ثبات و همراه با رگه هایی از نور قرار دارند. به دنبال نمایش فعل و انفعالات انسان ها در هنگام از سر گذراندن یک بحران جمعی هستم."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روانشناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TennesseeWilliams.jpg
#گربه_روی_شیروانی_داغ
نویسنده: تنسی ویلیامز
ترجمه: مرجان بخت مینو
انتشارات: مینو - چاپ سوم - ۱۳۸۳
نمایش نامه "گربه روي شيرواني داغ" (Cat on a Hot Line Roof) نوشته "تنسي ويليامز"
(Tennesse Williams)
يكي از بهترين و محبوب ترين آثار اوست که برنده "جايزه پوليتزر" بهترين نمايشنامه شده است. داستان این نمایش نامه در يك خانه ويلايي در مي سي سي پي و در منزل پدربزرگ "پوليت"، تاجر ثروتمند پنبه اتفاق مي افتد و در اين سير داستاني گفتگویی بین اعضاي خانواده پدربزرگ انجام می شود. مهماني به مناسبت تولد پدربزرگ بزرگترين تاجر پنبه منطقه و نيز سلامتي و بازگشت او از بيمارستان است. همه اعضاي خانواده غير از خود پدربزرگ مي دانند كه او سرطان دارد و مدت زيادي زنده نخواهد بود. نمایشنامه با ارائه پس زمینه تاریخی خانواده آغاز می شود و بستری برای رسیدن به نقطه اوج بحران آماده می کند. به نظر می رسد تمام شخصیت ها از تنهایی و عدم ارتباط با دیگران رنج می برند. ویلیامز نگاهی محتاطانه به تغییر در ارزش های اجتماعی و از هم گسیختگی بنیان خانواده دارد، عواملی که در اثر تغییرات اجتماعی و جهانی به وجود می آیند. "تنسی ویلیام" از این گفتگو زمینه ای فراهم می کند تا به وسیله آن به عنوان نمونه ای کوچک از جامعه آمریکایی زمان خود و روابط بین افراد و خانواده آن ها بپردازد. در واقع نمایش نامه به فقدان ارتباطات انسانی منجر به تنهایی اجتناب ناپذیر انسان می پردازد و به این که زمانی که بحران ها و مشکلات خانواده به اوج خود می رسد حقایق زیادی در مورد احساسات انسانی آشکار می شود، حقایقی همچون ترس طاقت فرسای ما از مرگ، عشق ما به زندگی، ناامنی های ما، ناتوانی ما برای مواجهه با حقیقت و ... .
کسانی مثل شخصیت پدر بزرگ در این نمایش را می توان نمونه افرادی دانست که با ثروتی که به دست آورده اند برای خود امپراتوری کوچکی به وجود آورده اند، بدون این که به احساسات و نیازهای اطرافیان خود نیز اهمیتی قائل شوند. شاید او از این جمله که در جایی از نمایش نامه به پسرش "بریک" می گوید می ترسد: "به نظرت من چقدر می ارزم؟ حدس بزن "بریک"! فکر می کنی چقدر می ارزم!"
اتفاقاتی که برای شخصیت های این نمایش نامه می افتند برای ویلیامز ابزاری است تا بتواند به عمق احساساتی دست یابد که گروهی از مردم در دورانی پرتنش از سر می گذرانند. او هدف خود را این طور مطرح می کند: "می خواهم به تجربیات حقیقی گروهی از افراد دست پیدا کنم. تجربیاتی که در فضایی تیره و تار، بی ثبات و همراه با رگه هایی از نور قرار دارند. به دنبال نمایش فعل و انفعالات انسان ها در هنگام از سر گذراندن یک بحران جمعی هستم."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روانشناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TennesseeWilliams.jpg
#مقاله
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت سوم
2- به مراجع كمك مي كنيم تا تكليف خود را روشن كند كه آيا مي خواهد براي اين ماجرا «بجنگد» يا نه. رويكرد انسان ها با بسياري از مسائل زندگي شان رويكرد «پاندولي» است. آنها به مسأله نزديك مي شوند و باز از آن دور مي گردند، دوباره نزديك مي شوند و دوباره دور مي شوند، نه براي حل مسأله «دل به دريا مي زنند» و نه از آن «دل» مي كنند! درمانگر به درمانجو كمك مي كند تا امكانات خود را براي حل مسأله روي دايره بريزد، هزينه هر يك از اقدامات خود را محاسبه كند و به اين جمع بندي برسد كه بر مبناي «اولويت بندي» ذهن خود آيا حاضر است براي حل مسأله «اين بها» را بپردازد يا ترجيح مي دهد كه مسأله را «بگذارد و بگذرد». مثلاً درمانجو، كارمند يك اداره است كه ماجراي پيش آمده براي او چنين است: فرد جديدي وارد محيط كاري شده كه باعث شده اهميت اين فرد در اين اداره كمرنگ تر شود. توجه، پاداش و تأييدي كه برای مراجع ما قبلاً بدون تلاش بدست مي آمد حالا نياز به یک رقابت جدي دارد. مراجع ما، ابتدا نسبت به اين فرد احساس خشم پيدا مي كند و سپس احساس ناكامي را تجربه مي كند. ما به او كمك مي كنيم تا «اولويتهاي خود» را در زندگي «تصريح» نمايد: اگر قرار باشد بين نقش يك مرد موفق و برنده و يك زندگي آرام و بي دغدغه تنها يكي را انتخاب كند، كداميك را انتخاب خواهد كرد؟ اگر در امتياز بندي خود به زندگي داراي موفقيت اجتماعي، شهرت و پيروزي امتياز بالاتري مي دهد لازم است بهاي جنگيدن براي پيروزي را بپردازد در حاليكه در صورتي كه زندگي آرام و بي دغدغه امتياز بالاتري مي گيرد او لازم است از اين رقابت بگذرد.
3- اگر مراجع موضع «مبارزه» را اتخاذ كرد، وظيفه درمانگر اين است كه به او ياد دهد كه چگونه انتخاب هاي مختلف و راهكارهاي گسترده را در نظر در آورد. درمانگر ديد درمانجو را باز و گسترده مي سازد و نگاه او را از نگاه «خطي» به نگاه «چند وجهي» هدايت مي كند و اگر مراجع موضع «وداع» را اتخاذ كرد، درمانگر به او كمك مي كند كه «ماجرا را در ذهن خود سبك نمايد». ما با «ماجرا» مواجه نيستيم بلكه با «تصوير ذهني ماجرا» مواجهيم بنابراين درمانگر مجبور نيست با واقعيت ماجرا در دنياي بيرون «كلنجار برود» بلكه لازم است با «تصوير ذهني ماجرا» در ذهن مراجع «ور برود». همانطور كه گفتم مغز ما منطقي عمل نمي كند بلكه با تداعي ها عمل مي كند، كافي است به گونه اي ماجراي درمانجو را به ماجرايي كه به شكلي مشابه است اما «سبك» و «لغزنده» است «قلاب» كنيم، خواهيم ديد كه به گونه شگفت آوري «وداع» او تسريع و تسهیل مي گردد .
2- افسردگي بعنوان سوگواري
اين مدل افسردگي با مدل قبلي شباهت زيادي دارد بجز اينكه ماجرايي كه احساس ناكامي ايجاد كرده است ماجرايي بوده كه با مراجع ما «ارتباط هويتي» داشته است. «ارتباط هويتي» چيست؟ هركدام از ما «تعريفي ازخود» در ذهن داريم، اين تعريف با اجزايي مشخص مي شود. مثلاً من با روانپزشك بودنم، نويسنده بودنم و ……… خود را تعريف مي كنم اما با لباسم خود را تعريف نمي كنم. اگر كت و شلوار نويي داشته باشم كه بسوزد دلخور مي شوم اما اگر توانايي نوشتن را از دست بدهم دچار«سوگ» مي شوم! يك «مادر» خود را با فرزندانش تعريف مي كند: از دست دادن فرزندان او را دچار سوگ مي كند. يك «قهرمان ورزشي» خود را با «عنوان قهرماني» تعريف مي كند! از دست دادن اين عنوان او را دچار سوگ مي كند. يك فرد مذهبي با «باورهايش» زندگي مي كند: متزلزل شدن باورهايش او را دچار سوگ مي كند. فرايند «سوگ» شديدتر و طولاني تر از يك «واكنش ناكامي» است چرا كه فرد «خود» را زير سوال مي برد، سر درگم و گمشده است، اعتمادش را به خودش از دست مي دهد و جهان بيني اش دچار «تزلزل» مي شود، همچون كسي كه «راه خانه را گم كرده است»! بنابراين مي بينيد كه هر فرد «عزاداری» ، «سوگوار» نيست و از آن سو لازم نيست کسی يكي از عزيزانش فوت كرده باشد تا دچار «سوگواري» باشد. تكليف ما با «مراجعان سوگوارمان» چيست؟
1- هرگز سعي نكنيد مسأله او را كوچك و كم اهميت بشماريد. اين كار كمك به او نيست بلكه «بي احترامي» به اوست. مراجعي داشتم كه به تازگي پدرش را از دست داده بود و فرايند سوگ شديدي را مي گذراند. مي گفت يكي از سخت ترين لحظات براي من زماني است كه احساسم را با كسي در ميان مي گذارم و او مي پرسد: «پدر مرحوم تان چند سال داشتند؟» و هنگامي كه پاسخ مي دهم هفتاد سال بلافاصله مي گويد: «خوب، عمرشان را كرده بودند، چرا اينقدر غصه مي خوريد؟» اگر آنچه مراجع ما از دست داده براي ما چندان مهم نيست دليل نمي شود كه براي او هم نبايد مهم باشد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت سوم
2- به مراجع كمك مي كنيم تا تكليف خود را روشن كند كه آيا مي خواهد براي اين ماجرا «بجنگد» يا نه. رويكرد انسان ها با بسياري از مسائل زندگي شان رويكرد «پاندولي» است. آنها به مسأله نزديك مي شوند و باز از آن دور مي گردند، دوباره نزديك مي شوند و دوباره دور مي شوند، نه براي حل مسأله «دل به دريا مي زنند» و نه از آن «دل» مي كنند! درمانگر به درمانجو كمك مي كند تا امكانات خود را براي حل مسأله روي دايره بريزد، هزينه هر يك از اقدامات خود را محاسبه كند و به اين جمع بندي برسد كه بر مبناي «اولويت بندي» ذهن خود آيا حاضر است براي حل مسأله «اين بها» را بپردازد يا ترجيح مي دهد كه مسأله را «بگذارد و بگذرد». مثلاً درمانجو، كارمند يك اداره است كه ماجراي پيش آمده براي او چنين است: فرد جديدي وارد محيط كاري شده كه باعث شده اهميت اين فرد در اين اداره كمرنگ تر شود. توجه، پاداش و تأييدي كه برای مراجع ما قبلاً بدون تلاش بدست مي آمد حالا نياز به یک رقابت جدي دارد. مراجع ما، ابتدا نسبت به اين فرد احساس خشم پيدا مي كند و سپس احساس ناكامي را تجربه مي كند. ما به او كمك مي كنيم تا «اولويتهاي خود» را در زندگي «تصريح» نمايد: اگر قرار باشد بين نقش يك مرد موفق و برنده و يك زندگي آرام و بي دغدغه تنها يكي را انتخاب كند، كداميك را انتخاب خواهد كرد؟ اگر در امتياز بندي خود به زندگي داراي موفقيت اجتماعي، شهرت و پيروزي امتياز بالاتري مي دهد لازم است بهاي جنگيدن براي پيروزي را بپردازد در حاليكه در صورتي كه زندگي آرام و بي دغدغه امتياز بالاتري مي گيرد او لازم است از اين رقابت بگذرد.
3- اگر مراجع موضع «مبارزه» را اتخاذ كرد، وظيفه درمانگر اين است كه به او ياد دهد كه چگونه انتخاب هاي مختلف و راهكارهاي گسترده را در نظر در آورد. درمانگر ديد درمانجو را باز و گسترده مي سازد و نگاه او را از نگاه «خطي» به نگاه «چند وجهي» هدايت مي كند و اگر مراجع موضع «وداع» را اتخاذ كرد، درمانگر به او كمك مي كند كه «ماجرا را در ذهن خود سبك نمايد». ما با «ماجرا» مواجه نيستيم بلكه با «تصوير ذهني ماجرا» مواجهيم بنابراين درمانگر مجبور نيست با واقعيت ماجرا در دنياي بيرون «كلنجار برود» بلكه لازم است با «تصوير ذهني ماجرا» در ذهن مراجع «ور برود». همانطور كه گفتم مغز ما منطقي عمل نمي كند بلكه با تداعي ها عمل مي كند، كافي است به گونه اي ماجراي درمانجو را به ماجرايي كه به شكلي مشابه است اما «سبك» و «لغزنده» است «قلاب» كنيم، خواهيم ديد كه به گونه شگفت آوري «وداع» او تسريع و تسهیل مي گردد .
2- افسردگي بعنوان سوگواري
اين مدل افسردگي با مدل قبلي شباهت زيادي دارد بجز اينكه ماجرايي كه احساس ناكامي ايجاد كرده است ماجرايي بوده كه با مراجع ما «ارتباط هويتي» داشته است. «ارتباط هويتي» چيست؟ هركدام از ما «تعريفي ازخود» در ذهن داريم، اين تعريف با اجزايي مشخص مي شود. مثلاً من با روانپزشك بودنم، نويسنده بودنم و ……… خود را تعريف مي كنم اما با لباسم خود را تعريف نمي كنم. اگر كت و شلوار نويي داشته باشم كه بسوزد دلخور مي شوم اما اگر توانايي نوشتن را از دست بدهم دچار«سوگ» مي شوم! يك «مادر» خود را با فرزندانش تعريف مي كند: از دست دادن فرزندان او را دچار سوگ مي كند. يك «قهرمان ورزشي» خود را با «عنوان قهرماني» تعريف مي كند! از دست دادن اين عنوان او را دچار سوگ مي كند. يك فرد مذهبي با «باورهايش» زندگي مي كند: متزلزل شدن باورهايش او را دچار سوگ مي كند. فرايند «سوگ» شديدتر و طولاني تر از يك «واكنش ناكامي» است چرا كه فرد «خود» را زير سوال مي برد، سر درگم و گمشده است، اعتمادش را به خودش از دست مي دهد و جهان بيني اش دچار «تزلزل» مي شود، همچون كسي كه «راه خانه را گم كرده است»! بنابراين مي بينيد كه هر فرد «عزاداری» ، «سوگوار» نيست و از آن سو لازم نيست کسی يكي از عزيزانش فوت كرده باشد تا دچار «سوگواري» باشد. تكليف ما با «مراجعان سوگوارمان» چيست؟
1- هرگز سعي نكنيد مسأله او را كوچك و كم اهميت بشماريد. اين كار كمك به او نيست بلكه «بي احترامي» به اوست. مراجعي داشتم كه به تازگي پدرش را از دست داده بود و فرايند سوگ شديدي را مي گذراند. مي گفت يكي از سخت ترين لحظات براي من زماني است كه احساسم را با كسي در ميان مي گذارم و او مي پرسد: «پدر مرحوم تان چند سال داشتند؟» و هنگامي كه پاسخ مي دهم هفتاد سال بلافاصله مي گويد: «خوب، عمرشان را كرده بودند، چرا اينقدر غصه مي خوريد؟» اگر آنچه مراجع ما از دست داده براي ما چندان مهم نيست دليل نمي شود كه براي او هم نبايد مهم باشد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت چهارم
2- نمونه هاي مشابهي را براي مراجع مثال مي زنيم تا بداند كه اين حالت بارها براي افراد زيادي اتفاق افتاده و «زندگي ادامه پيدا كرده است». اين كار براي اين است كه «احساس تنهايي» او را مرتفع سازد. وقتي فكر مي كنيم ما تنها كسي هستيم كه دچار چنين وضعيتي شده ام دچار فشار سنگيني مي شويم. گاهي به اين باور مي رسيم كه «زندگي بي انصاف و نا عادلانه است»، «حق من نبود» و «چرا من؟!» گاهي دچار اين باور مي شويم كه «دارم كيفر مي شوم»، «احساس گناه» مي كنيم، خود را سرزنش مي كنيم و خود را مستوجب اين مجازات تلقي مي كنيم، گاهي تصور مي كنيم «هيچكس مرا درك نمي كند» و باورهاي ديگري كه هر كدام رنجي را بر رنج سوگواري مان مي افزايد. ذكر نمونه هايي از وضعيت مشابه در ديگران اين «رنج مضاعف» را مرتفع مي كند. اما در اينجا اين نكته مهم وجود دارد كه انجام هر كدام از كارهايي که ذکر می شود «ظریف کاری هایی» دارد. مثلاً اگر بنشینیم و به طور مستقیم به مراجع بگوییم: «بگذارید مشكلات ديگران را برايتان بگويم تا بدانید كه تنها نيستید» آنقدر اين كار را «زمخت» انجام داده ايم كه در ذهن مراجع نمي تواند بنشيند؛ به جاي آن بطور مثال مي گوييم: «وقتي داشتيد ماجرا را برايم تعريف مي كرديد ياد مراجعي افتادم كه 3-2 سال پيش آمده بود چرا كه او هم ……» و آنگاه كه «داستان مشابه» نقل شد به جاي گفتن اينكه «زندگي ادامه پيدا مي كند»، مي گوييم «چند هفته پيش كه تصادفاً او را ديدم لبخندي زد و گفت آن ماجرا زندگي مرا به كلي تغيير داد، حالا به مسأله طور ديگري نگاه مي كنم، اگر آن ماجرا پيش نيامده بود من شايد هيچوقت ياد نمي گرفتم كه ………»
3- به همان روش فوق مراجع را آماده مي كنيم كه به جاي تلاش براي «برگشت به گذشته»، كنجكاوانه- و نه عجول و حريصانه ـ منتظر بماند تا «تعريف جديد» را دريابد. انسان ها به گونه هاي مختلفي براي «برگشت به گذشته» تلاش مي كنند: گاهي سعي مي كنند گذشته را «موميايي» كنند، دلمشغول اشيا و خاطرات گذشته مي شوند، هيچ چيز را تغيير نمي دهند، «انتظار رجعت» از دست رفته را مي كشند و به محرك ها و وقايع جديد علاقه نشان نمي دهند. گاهي نيز سعي مي كنند به سرعت «جايگزين» پيدا كنند. «جايگزين» هر چيزي است كه فرد به جاي «شيء از دست رفته» در «مجموعه هويتي» خود مي گذارد. يك فرد جديد، يك عشق تازه، يك مأموريت جديد، يك ايدئولوژي تازه يا هر چيز ديگر. مسأله اين است كه اغلب آدم ها، براي كمك كردن به فردي كه سر در گم و «خود از دست داده» است، تلاش مي كنند بخشي از «مجموعه هويتي» خودشان را به او پيشنهاد دهند، بخصوص كسانيكه «حرص كمك كردن» دارند حاضر مي شوند «خود» نقش شيء از دست رفته را بازي كنند! اين بازي به نفع هيچ يك از طرفين نيست. درمانگر لازم است به مراجع بياموزد كه با «بازماندۀ مجموعه» همراه شود، آن را بپذيرد و دوست بدارد و بداند كه اين پيشامد در زندگي او همچون يك «كانال زايماني» است كه او را به «دنياي تازه اي» رهنمون خواهد شد. هيچكس و از جمله درمانگر نمي دانند اين دنياي تازه چه مختصاتي دارد، آنچه درمانگر مي داند اين است كه اين دنيا وسيع تر و با آگاهي گسترده تري نسبت به دنياي قبل همراه است همچون هر «زايمان» ديگري در هستي.
تنها درمانگري مي تواند در حل و فصل اين مرحله به درمانجو كمك كند كه از «وسوسه ارائه دنياي خود» به درمانجو به عنوان «جايگزين» و «حرص كمك كردن» گذر كرده باشد. رسيدن به چنين حالي منوط به ايجاد تعادل بين «علاقه مندي» و «شكيبايي» است. اگر درمانگر به كمك كردن علاقه نداشته باشد اين مجموعه نامتعادل و ناپايدار خواهد بود اما اگر شكيبايي خود را از دست دهد، «حرص كمك كردن» نيز تعادل مجموعه را به هم خواهد ريخت. رسيدن به اين «تعادل»، جدا از «شخصيت درمانگر» نيازمند «تجربه درمانگري» است. اغلب درمانگران جوان دچار حرص درمانگري مي شوند و از اين طريق در حل مسأله ناتوان مي شوند. اين وضعيت مرا به ياد اين ضرب المثل مي اندازد كه «پناه بر خدا از آرايشگران پير و پزشكان جوان»!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت چهارم
2- نمونه هاي مشابهي را براي مراجع مثال مي زنيم تا بداند كه اين حالت بارها براي افراد زيادي اتفاق افتاده و «زندگي ادامه پيدا كرده است». اين كار براي اين است كه «احساس تنهايي» او را مرتفع سازد. وقتي فكر مي كنيم ما تنها كسي هستيم كه دچار چنين وضعيتي شده ام دچار فشار سنگيني مي شويم. گاهي به اين باور مي رسيم كه «زندگي بي انصاف و نا عادلانه است»، «حق من نبود» و «چرا من؟!» گاهي دچار اين باور مي شويم كه «دارم كيفر مي شوم»، «احساس گناه» مي كنيم، خود را سرزنش مي كنيم و خود را مستوجب اين مجازات تلقي مي كنيم، گاهي تصور مي كنيم «هيچكس مرا درك نمي كند» و باورهاي ديگري كه هر كدام رنجي را بر رنج سوگواري مان مي افزايد. ذكر نمونه هايي از وضعيت مشابه در ديگران اين «رنج مضاعف» را مرتفع مي كند. اما در اينجا اين نكته مهم وجود دارد كه انجام هر كدام از كارهايي که ذکر می شود «ظریف کاری هایی» دارد. مثلاً اگر بنشینیم و به طور مستقیم به مراجع بگوییم: «بگذارید مشكلات ديگران را برايتان بگويم تا بدانید كه تنها نيستید» آنقدر اين كار را «زمخت» انجام داده ايم كه در ذهن مراجع نمي تواند بنشيند؛ به جاي آن بطور مثال مي گوييم: «وقتي داشتيد ماجرا را برايم تعريف مي كرديد ياد مراجعي افتادم كه 3-2 سال پيش آمده بود چرا كه او هم ……» و آنگاه كه «داستان مشابه» نقل شد به جاي گفتن اينكه «زندگي ادامه پيدا مي كند»، مي گوييم «چند هفته پيش كه تصادفاً او را ديدم لبخندي زد و گفت آن ماجرا زندگي مرا به كلي تغيير داد، حالا به مسأله طور ديگري نگاه مي كنم، اگر آن ماجرا پيش نيامده بود من شايد هيچوقت ياد نمي گرفتم كه ………»
3- به همان روش فوق مراجع را آماده مي كنيم كه به جاي تلاش براي «برگشت به گذشته»، كنجكاوانه- و نه عجول و حريصانه ـ منتظر بماند تا «تعريف جديد» را دريابد. انسان ها به گونه هاي مختلفي براي «برگشت به گذشته» تلاش مي كنند: گاهي سعي مي كنند گذشته را «موميايي» كنند، دلمشغول اشيا و خاطرات گذشته مي شوند، هيچ چيز را تغيير نمي دهند، «انتظار رجعت» از دست رفته را مي كشند و به محرك ها و وقايع جديد علاقه نشان نمي دهند. گاهي نيز سعي مي كنند به سرعت «جايگزين» پيدا كنند. «جايگزين» هر چيزي است كه فرد به جاي «شيء از دست رفته» در «مجموعه هويتي» خود مي گذارد. يك فرد جديد، يك عشق تازه، يك مأموريت جديد، يك ايدئولوژي تازه يا هر چيز ديگر. مسأله اين است كه اغلب آدم ها، براي كمك كردن به فردي كه سر در گم و «خود از دست داده» است، تلاش مي كنند بخشي از «مجموعه هويتي» خودشان را به او پيشنهاد دهند، بخصوص كسانيكه «حرص كمك كردن» دارند حاضر مي شوند «خود» نقش شيء از دست رفته را بازي كنند! اين بازي به نفع هيچ يك از طرفين نيست. درمانگر لازم است به مراجع بياموزد كه با «بازماندۀ مجموعه» همراه شود، آن را بپذيرد و دوست بدارد و بداند كه اين پيشامد در زندگي او همچون يك «كانال زايماني» است كه او را به «دنياي تازه اي» رهنمون خواهد شد. هيچكس و از جمله درمانگر نمي دانند اين دنياي تازه چه مختصاتي دارد، آنچه درمانگر مي داند اين است كه اين دنيا وسيع تر و با آگاهي گسترده تري نسبت به دنياي قبل همراه است همچون هر «زايمان» ديگري در هستي.
تنها درمانگري مي تواند در حل و فصل اين مرحله به درمانجو كمك كند كه از «وسوسه ارائه دنياي خود» به درمانجو به عنوان «جايگزين» و «حرص كمك كردن» گذر كرده باشد. رسيدن به چنين حالي منوط به ايجاد تعادل بين «علاقه مندي» و «شكيبايي» است. اگر درمانگر به كمك كردن علاقه نداشته باشد اين مجموعه نامتعادل و ناپايدار خواهد بود اما اگر شكيبايي خود را از دست دهد، «حرص كمك كردن» نيز تعادل مجموعه را به هم خواهد ريخت. رسيدن به اين «تعادل»، جدا از «شخصيت درمانگر» نيازمند «تجربه درمانگري» است. اغلب درمانگران جوان دچار حرص درمانگري مي شوند و از اين طريق در حل مسأله ناتوان مي شوند. اين وضعيت مرا به ياد اين ضرب المثل مي اندازد كه «پناه بر خدا از آرايشگران پير و پزشكان جوان»!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
میرزا محمد #فرخی_یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر #مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشتهاست. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر می کرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با #قرارداد۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید..
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شدهاست. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات واشعار خود را منتشر میکرد
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت #رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیزقرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین #تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال 1318 خورسیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط #پزشک_احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال 1384 بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب :#سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/FarrokhiYazdi.jpg
میرزا محمد #فرخی_یزدی (۱۲۶۸- ۱۳۱۸ خورشیدی) شاعر و روزنامهنگار آزادیخواه و دموکرات صدر #مشروطیت است. وی سردبیر نشریات مختلفی از جمله روزنامه طوفان و همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود
فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد. خودش معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشتهاست. وی از هواداران جدی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در نوروز سال ۱۳۲۷ قمری، فرخی برخلاف سایر شعرای شهر که معمولاً قصیدهای در مدح حاکم و حکومت وقت میساختند شعری در قالب مسمط ساخت و در مجمع آزادیخواهان یزد خواند. در پایان این مسمط ضمن بازخوانی تاریخ ایران، خطاب به ضیغمالدوله قشقایی، حاکم یزد چنین گفت:
خود تو میدانی نی ام از شاعران چاپلوس
کز برای سیم بنمایم کسی را پای بوس
لیک گویم گر به قانون مجری قانون شوی
بهمن و کیخسرو و جمشید و افریدون شوی
به همین خاطر حاکم یزد دستور داد دهانش را با نخ و سوزن دوختند و به زندان افتاد. تحصن مردم یزد در تلگرافخانه شهر و اعتراض به این امر موجب استیضاح وزیر کشور وقت از طرف مجلس شد؛ ولی وزیر کشور بهکلی منکر وقوع چنین واقعهای شد.
در اواخر سال ۱۳۲۸ قمری فرخی به تهران کوچ کرد و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را دربارهٔ آزادی در روزنامهها منتشر می کرد. در دوران نخستوزیری وثوقالدوله با #قرارداد۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدتها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید..
فرخی در سال ۱۳۰۰ شمسی در تهران روزنامه طوفان را منتشر کرد. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شدهاست. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشارروزنامه دچار وقفه گردیدهاست. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف میشد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامهها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات واشعار خود را منتشر میکرد
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانونگذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت #رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا میشنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیزقرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.
وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی درنشریهای به نام «پیکار» که صاحبامتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین #تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش، ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پروندهای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید.
بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در مهرماه سال 1318 خورسیدی در بیمارستان زندان قصر، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط #پزشک_احمدی کشته شد، اگرچه گواهی رئیس زندان حاکی از فوت فرخی بر اثر ابتلا به مالاریا و نفریت است. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شدهاست.
در سال 1384 بنابر اظهارات علی اصغر مونسان، مدیر عامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهر تهران، در زمان مرمت زندان قصر به سلولی برخوردند که بر دیوارهایش اشعار فرخی یزدی نقش بسته بوده و با توجه به این موضوع، اتاق مذکور را به عنوان سلول فرخی یزدی شناسایی کرده و آن را مرمت و بازسازی کرده در معرض بازدید عموم قرار دادهاند.
به انتخاب :#سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/FarrokhiYazdi.jpg
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت پنجم
گذشته از اين، آموزش اين «قانون هستي» به مراجع كه «پايان شب سيه سپيد است» و «هر چه از دست مي دهيم مقدمه اي است براي بدست آوردن چيزي بهتر» كار آساني نيست چرا كه «سخني كز دل برآيد لاجرم بردل نشيند» بنابراين درمانگري كه خود يك فرايند سوگ را با موفقيت پشت سر گذاشته و اين باور را نه بعنوان يك «شعار» كه بعنوان يك «شعور» دريافته است مي تواند چنين باوري را در مراجعش ايجاد نمايد. #ويكتور_فرانكل دركتاب #انسان_درجستجوی_معنی اين مفهوم را بيان مي كند كه اگر نتوانيم براي رنج هاي زندگي معنايي بيابيم، خوشي هاي زندگي هم پوچ و بي معنا خواهند بود، يا تمام اين بازي معنا دارد، كه در آن صورت فراز و نشيبش داراي معناست و يا اين بازي فاقد معناست كه در آن صورت خوشي هاي زندگي نيز مسخره خواهند بود. «دكتر ترور گريفيت» در كتاب «از دست رفته و بازيافته»
(The lost and then found)
به مراحل سوگواري به تفصيل اشاره مي كند و همچون «اليزابت كابلرراس» به اين نقطه نظر مي رسد كه حل و فصل سوگ زماني با موفقيت انجام مي شود كه ابتدا فرد از بازگرداندن جهان به آنچه پيش از اين بود كاملاً نااميد و مأيوس شود (Despair) و جهان را با مختصات جديد بپذيرد (acceptance).
خطري كه در اين مرحله از حل و فصل سوگ وجود دارد اين است كه فرد «معنويت»
(spirituality)
را جايگزين شي از دست رفته «مجموعه هويتي» خود نمايد، فرايندي كه «آماس معنويت» مي ناميم! معنويت جايگزين هيچ يك از اجزاي زندگي نيست، معنويت «معناي مجموعه» است.
3- افسردگي بعنوان مزاج
گروهي از افراد بطور مداوم دچار نوسانات خلقي هستند به گونه اي كه اين نوسانات تغييرات محسوسي را در رفتار آنها ايجاد مي كند. چند روزي اين افراد سرحال، پرانرژي و پر نشاط هستند، بدون هيچ دليل مشخص چند روزي كسل و بي حوصله هستند. «شدت» و «مدت» اين تغييرات آنقدر نيست كه اين فرايند در تعريف «بيماري» بگنجد و از سوي ديگر اين فرايند، همچون يك بيماري بر فرد «عارض» نمي شود بلكه «طبيعت» و «مزاج» فرد بدينگونه است و از ابتداي زندگي اين تغييرات بطور طبيعي وجود داشته اند .
اين گروه افراد بسته به واكنشي كه در برابر تغييرات هيجاني خود دارند، «سرنوشت» متفاوتي دارند. گروهي از آنها بدليل اين بي ثباتي «از اين شاخه به آن شاخه پريدن» و «بوالهوسي» زندگي بي ثباتي دارند در حاليكه اين بي ثباتي در گروهي ديگر از افراد خود يك «فرصت» است!
افراد گروه اول، آدم هاي moody ناميده مي شوند، غير قابل پيش بيني اند و هيچ راهي را به مقصد نمي رسانند اما افراد گروه دوم از يك ویژگی خاص برخوردارند که Self-directiveness نامیده میشود یعنی خود بر تغییرات «جوّي» خود آگاهند و آن را «مديريت» مي كنند همچون خلباني كه بسته به تغييرات وضع هوا، تنظيم سيستم هاي ناوبري هواپيماي خود را تغيير مي دهد. اين گروه از افراد Enlighted ناميده مي شوند. آنها بدليل اينكه در تغييرات هيجاني خود، زندگي را از نگاه هاي مختلف و بلكه متضاد نگاه مي كنند، ديدگاه وسيع تري در قبال زندگي دارند. تحقيقات برخي از پژوهشگران نشان داده است كه بسياري از افراد برجسته و خلاق جهان دچار بي ثباتي هيجاني بوده اند بطوري كه اين پژوهشگران «همبستگي» معني داري بين «خلاقيت» و «بي ثباتي هيجاني» به اثبات رسانده اند. آنها اعتقاد دارند كه اين افراد برجسته در دوره هاي «هيجان پايين» ديد منفي و نقادي را نسبت به كارهاي قبلي و سَبكِ كار خود پيدا مي كنند بنابراين در دوره هاي «هيجان مثبت» كه مولد و فعال مي شوند به جاي تكرار آثار قبل، سبك و سياق جديدي به فعاليت هاشان مي دهند. از جمله اين افراد ميتوان به «#لئوناردو_داوينچي و #وينستون_چرچيل اشاره كرد.
ژاپني ها به تازگي تحقيقات وسيعي را در زمينه تغييرات هيجاني انجام داده اند. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه همانطور كه حالات مختلف ماه، گردش زمين به دور خورشيد و تغييرات فصول «ريتم» و «ضرباهنگ» مشخصي دارد، تغييرات هيجاني هر انسان هم «ضرباهنگ» خاصي دارند. اگر فرد به اين ضرباهنگ آگاهي پيدا كند و برنامه هاي روزانه اش را براساس پيش بيني آنها تنظيم كند، «هماهنگي درون و بيرون» اتفاق مي افتد ولي اگر فرد به اين ضرباهنگ ناآگاه باشد و بطور غير منتظره با آن مواجه شود وضع زندگي نامنظم و نا هماهنگي پيدا مي كند: زماني كه نياز به تحرك و پويايي دارد كسل است و زماني ديگر، بدون هيچ ضرورتي، پر هيجان و پرجنب و جوش است!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
قسمت پنجم
گذشته از اين، آموزش اين «قانون هستي» به مراجع كه «پايان شب سيه سپيد است» و «هر چه از دست مي دهيم مقدمه اي است براي بدست آوردن چيزي بهتر» كار آساني نيست چرا كه «سخني كز دل برآيد لاجرم بردل نشيند» بنابراين درمانگري كه خود يك فرايند سوگ را با موفقيت پشت سر گذاشته و اين باور را نه بعنوان يك «شعار» كه بعنوان يك «شعور» دريافته است مي تواند چنين باوري را در مراجعش ايجاد نمايد. #ويكتور_فرانكل دركتاب #انسان_درجستجوی_معنی اين مفهوم را بيان مي كند كه اگر نتوانيم براي رنج هاي زندگي معنايي بيابيم، خوشي هاي زندگي هم پوچ و بي معنا خواهند بود، يا تمام اين بازي معنا دارد، كه در آن صورت فراز و نشيبش داراي معناست و يا اين بازي فاقد معناست كه در آن صورت خوشي هاي زندگي نيز مسخره خواهند بود. «دكتر ترور گريفيت» در كتاب «از دست رفته و بازيافته»
(The lost and then found)
به مراحل سوگواري به تفصيل اشاره مي كند و همچون «اليزابت كابلرراس» به اين نقطه نظر مي رسد كه حل و فصل سوگ زماني با موفقيت انجام مي شود كه ابتدا فرد از بازگرداندن جهان به آنچه پيش از اين بود كاملاً نااميد و مأيوس شود (Despair) و جهان را با مختصات جديد بپذيرد (acceptance).
خطري كه در اين مرحله از حل و فصل سوگ وجود دارد اين است كه فرد «معنويت»
(spirituality)
را جايگزين شي از دست رفته «مجموعه هويتي» خود نمايد، فرايندي كه «آماس معنويت» مي ناميم! معنويت جايگزين هيچ يك از اجزاي زندگي نيست، معنويت «معناي مجموعه» است.
3- افسردگي بعنوان مزاج
گروهي از افراد بطور مداوم دچار نوسانات خلقي هستند به گونه اي كه اين نوسانات تغييرات محسوسي را در رفتار آنها ايجاد مي كند. چند روزي اين افراد سرحال، پرانرژي و پر نشاط هستند، بدون هيچ دليل مشخص چند روزي كسل و بي حوصله هستند. «شدت» و «مدت» اين تغييرات آنقدر نيست كه اين فرايند در تعريف «بيماري» بگنجد و از سوي ديگر اين فرايند، همچون يك بيماري بر فرد «عارض» نمي شود بلكه «طبيعت» و «مزاج» فرد بدينگونه است و از ابتداي زندگي اين تغييرات بطور طبيعي وجود داشته اند .
اين گروه افراد بسته به واكنشي كه در برابر تغييرات هيجاني خود دارند، «سرنوشت» متفاوتي دارند. گروهي از آنها بدليل اين بي ثباتي «از اين شاخه به آن شاخه پريدن» و «بوالهوسي» زندگي بي ثباتي دارند در حاليكه اين بي ثباتي در گروهي ديگر از افراد خود يك «فرصت» است!
افراد گروه اول، آدم هاي moody ناميده مي شوند، غير قابل پيش بيني اند و هيچ راهي را به مقصد نمي رسانند اما افراد گروه دوم از يك ویژگی خاص برخوردارند که Self-directiveness نامیده میشود یعنی خود بر تغییرات «جوّي» خود آگاهند و آن را «مديريت» مي كنند همچون خلباني كه بسته به تغييرات وضع هوا، تنظيم سيستم هاي ناوبري هواپيماي خود را تغيير مي دهد. اين گروه از افراد Enlighted ناميده مي شوند. آنها بدليل اينكه در تغييرات هيجاني خود، زندگي را از نگاه هاي مختلف و بلكه متضاد نگاه مي كنند، ديدگاه وسيع تري در قبال زندگي دارند. تحقيقات برخي از پژوهشگران نشان داده است كه بسياري از افراد برجسته و خلاق جهان دچار بي ثباتي هيجاني بوده اند بطوري كه اين پژوهشگران «همبستگي» معني داري بين «خلاقيت» و «بي ثباتي هيجاني» به اثبات رسانده اند. آنها اعتقاد دارند كه اين افراد برجسته در دوره هاي «هيجان پايين» ديد منفي و نقادي را نسبت به كارهاي قبلي و سَبكِ كار خود پيدا مي كنند بنابراين در دوره هاي «هيجان مثبت» كه مولد و فعال مي شوند به جاي تكرار آثار قبل، سبك و سياق جديدي به فعاليت هاشان مي دهند. از جمله اين افراد ميتوان به «#لئوناردو_داوينچي و #وينستون_چرچيل اشاره كرد.
ژاپني ها به تازگي تحقيقات وسيعي را در زمينه تغييرات هيجاني انجام داده اند. آنها به اين نتيجه رسيده اند كه همانطور كه حالات مختلف ماه، گردش زمين به دور خورشيد و تغييرات فصول «ريتم» و «ضرباهنگ» مشخصي دارد، تغييرات هيجاني هر انسان هم «ضرباهنگ» خاصي دارند. اگر فرد به اين ضرباهنگ آگاهي پيدا كند و برنامه هاي روزانه اش را براساس پيش بيني آنها تنظيم كند، «هماهنگي درون و بيرون» اتفاق مي افتد ولي اگر فرد به اين ضرباهنگ ناآگاه باشد و بطور غير منتظره با آن مواجه شود وضع زندگي نامنظم و نا هماهنگي پيدا مي كند: زماني كه نياز به تحرك و پويايي دارد كسل است و زماني ديگر، بدون هيچ ضرورتي، پر هيجان و پرجنب و جوش است!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت ششم
کشف وضعیت «افسردگی مزاجی» بر اساس ثبت تغییرات هیجانی در یک «جدول تقویمی» میسر می شود. فرد می تواند تاریخ را براساس روزهای ماه بر ستون افقی و وضع هیجانی خود را براساس درجه بندی «نشاط» یا «غم» بر محور عمودی رسم می کند:
(نمونه ای از #نمودار پایش ماهانهٔ خُلق در ادامه پیوست شده است)
مثلا اگر چنین نموداری نشان دهد که این فرد دوره های 5- 4 روزهٔ غم، دوره های 2-1 روزهٔ خنثی، دوره های 3-7 روزهٔ نشاط را بدون محرّک مشخص می گذراند و اگر او این نمودار را در چند ماه متوالی رسم کند قادر است پیش بینی کند که روزهای اول تا چهارم، سیزدهم تا شانزدهم و بیست و سوم تا بیست و ششم هر ماه بیشترین نشاط و تحرک را دارد بنابراین مهمترین و پیچیده ترین فعالیتهای خود را در آن روزها انجام دهد. اما اگر فرد مقهور این تغییرات هیجانی خود باشد و نتواند برنامه زندگی خود را با برنامه ضرباهنگ درونی اش هماهنگ کند، شاید بهتر باشد این تغییرات را تجربه نکند و ثبات خلق داشته باشد. چگونه؟ از آنجا که این تغییرات وابسته به مزاج فرد (Temperamental)
هستند، درمان های روانشناختی در کنترل آنها بی اثرند و تنها درمان هایی دارویی می توانند بر آن اثر گذار باشند. داروهای تثبیت کننده خلق، ضدافسردگی های جدید، آنتاگویست های دوپامین-سروتونین و بلوک کننده های کانال کلسیم از داروهایی هستند که برای کنترل بی ثباتی هیجانی پیشنهاد شده اند. بحث درباره نحوه تجویز این داروها از موضوع مقاله خارج است و در درسنامه های روانپزشکی بطور جامع مورد بحث قرار می گیرند.
4- افسردگی بعنوان منش
این نوع افسردگی از یک نظر شبیه به «افسردگی بعنوان مزاج» است و آن الگوی «مزمن» آن است. یعنی نمی توان همچون «افسردگی بعنوان واکنش» و «افسردگی بعنوان سوگواری» آن را پاسخی به یک «رویداد» در زندگی دانست و نمی توان برای آن «زمان شروع» مشخص کرد. اما از سوی دیگر این نوع افسردگی بر خلاف افسردگی مزاجی، اساس زیست شناختی
(Biologic)
ندارد و به هیچ وجه به درمان دارویی نیز پاسخ نمی دهد! چرا؟ به این دلیل که این نوع افسردگی نه یک تغییر در ناقلین عصبی مغز که یک «نقش انتخاب شده» است و ما نمی توانیم با دارو «انتخاب های» انسان ها را تغییر دهیم. چگونه یک فرد افسردگی را بعنوان یک «نقش» انتخاب می کند؟! هر یک از ما براساس «تأییدی» که از سایرین دریافت می کنیم به تدریج یاد می گیریم که چه «تعریفی» از «خود» به دیگران ارائه دهیم. در یک محیط به فرد «جاه طلب»، «رقابت جو» و «موفقیت طلب» تأیید و پاداش داده می شود، طبعاً افراد زیادی یاد می گیرند که در این محیط خود را با این ویژگی ها تعریف کنند. اما در یک محیط دیگر افراد «ضعیف» و «ناتوان» بیشتر مورد توجه و محبت قرار می گیرند. در چنین محیطی هیچ بعید نیست که افراد خود را «بیچاره»، «گرفتار» و «افسرده» نشان دهند و به تدریج آنقدر با این نقش، خو می گیرند که خودشان را برای خود هم این چنین تعریف می کنند! آنگاه خودشان باور می کنند افسرده اند و حتی در محیط هایی هم که این نقش تأیید و توجهی ایجاد نمی کند به آن ادامه می دهند چرا که خود را این چنین باور کرده اند! #اریک_برن در کتاب های #بازیها و #بعد_از_سلام_چه_میگویید؟ به تفصیل راجع به این «نقش ها» توضیح می دهد.
گذشته از تشریح ماجرایی که منجر به «انتخاب نقش افسرده» می شود، تکلیف درمانگر در مورد چنین مراجعانی چیست؟ پس از اینکه درمانگر به این اطمینان خاطر رسید که با چنین موردی مواجه است، درمان دو مرحله دارد. مرحله اول این است که مراجع را به این آگاهی برساند که او بیمار نیست بلکه او خود چنین نقشی را انتخاب کرده و می کند. این کار، چندان آسان نیست چرا که ابراز این ایده به مراجع تأثیر مثبتی ایجاد نمی کند، درمانگر لازم است کمک کند که او به این ایده «برسد». «شنیدن» نظر درمانگر به تنهایی دردی را دوا نمی کند، مهم است که مراجع بتواند با نگاه درمانگر زندگی را «ببیند». گاهی اوقات لازم است درمانگر ماه ها با حوصلگی و تأنی و با سؤالات هدفدار زیرکانه-که به آنها سؤالات سقراطی می گوییم ـ مراجع را به نقطه نظر خود «برساند» و گاهی بر عکس مراجع نیاز به «تلنگر» فوری و گاهی شدید دارد تا «تکان بخورد».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsagolzaei.com
قسمت ششم
کشف وضعیت «افسردگی مزاجی» بر اساس ثبت تغییرات هیجانی در یک «جدول تقویمی» میسر می شود. فرد می تواند تاریخ را براساس روزهای ماه بر ستون افقی و وضع هیجانی خود را براساس درجه بندی «نشاط» یا «غم» بر محور عمودی رسم می کند:
(نمونه ای از #نمودار پایش ماهانهٔ خُلق در ادامه پیوست شده است)
مثلا اگر چنین نموداری نشان دهد که این فرد دوره های 5- 4 روزهٔ غم، دوره های 2-1 روزهٔ خنثی، دوره های 3-7 روزهٔ نشاط را بدون محرّک مشخص می گذراند و اگر او این نمودار را در چند ماه متوالی رسم کند قادر است پیش بینی کند که روزهای اول تا چهارم، سیزدهم تا شانزدهم و بیست و سوم تا بیست و ششم هر ماه بیشترین نشاط و تحرک را دارد بنابراین مهمترین و پیچیده ترین فعالیتهای خود را در آن روزها انجام دهد. اما اگر فرد مقهور این تغییرات هیجانی خود باشد و نتواند برنامه زندگی خود را با برنامه ضرباهنگ درونی اش هماهنگ کند، شاید بهتر باشد این تغییرات را تجربه نکند و ثبات خلق داشته باشد. چگونه؟ از آنجا که این تغییرات وابسته به مزاج فرد (Temperamental)
هستند، درمان های روانشناختی در کنترل آنها بی اثرند و تنها درمان هایی دارویی می توانند بر آن اثر گذار باشند. داروهای تثبیت کننده خلق، ضدافسردگی های جدید، آنتاگویست های دوپامین-سروتونین و بلوک کننده های کانال کلسیم از داروهایی هستند که برای کنترل بی ثباتی هیجانی پیشنهاد شده اند. بحث درباره نحوه تجویز این داروها از موضوع مقاله خارج است و در درسنامه های روانپزشکی بطور جامع مورد بحث قرار می گیرند.
4- افسردگی بعنوان منش
این نوع افسردگی از یک نظر شبیه به «افسردگی بعنوان مزاج» است و آن الگوی «مزمن» آن است. یعنی نمی توان همچون «افسردگی بعنوان واکنش» و «افسردگی بعنوان سوگواری» آن را پاسخی به یک «رویداد» در زندگی دانست و نمی توان برای آن «زمان شروع» مشخص کرد. اما از سوی دیگر این نوع افسردگی بر خلاف افسردگی مزاجی، اساس زیست شناختی
(Biologic)
ندارد و به هیچ وجه به درمان دارویی نیز پاسخ نمی دهد! چرا؟ به این دلیل که این نوع افسردگی نه یک تغییر در ناقلین عصبی مغز که یک «نقش انتخاب شده» است و ما نمی توانیم با دارو «انتخاب های» انسان ها را تغییر دهیم. چگونه یک فرد افسردگی را بعنوان یک «نقش» انتخاب می کند؟! هر یک از ما براساس «تأییدی» که از سایرین دریافت می کنیم به تدریج یاد می گیریم که چه «تعریفی» از «خود» به دیگران ارائه دهیم. در یک محیط به فرد «جاه طلب»، «رقابت جو» و «موفقیت طلب» تأیید و پاداش داده می شود، طبعاً افراد زیادی یاد می گیرند که در این محیط خود را با این ویژگی ها تعریف کنند. اما در یک محیط دیگر افراد «ضعیف» و «ناتوان» بیشتر مورد توجه و محبت قرار می گیرند. در چنین محیطی هیچ بعید نیست که افراد خود را «بیچاره»، «گرفتار» و «افسرده» نشان دهند و به تدریج آنقدر با این نقش، خو می گیرند که خودشان را برای خود هم این چنین تعریف می کنند! آنگاه خودشان باور می کنند افسرده اند و حتی در محیط هایی هم که این نقش تأیید و توجهی ایجاد نمی کند به آن ادامه می دهند چرا که خود را این چنین باور کرده اند! #اریک_برن در کتاب های #بازیها و #بعد_از_سلام_چه_میگویید؟ به تفصیل راجع به این «نقش ها» توضیح می دهد.
گذشته از تشریح ماجرایی که منجر به «انتخاب نقش افسرده» می شود، تکلیف درمانگر در مورد چنین مراجعانی چیست؟ پس از اینکه درمانگر به این اطمینان خاطر رسید که با چنین موردی مواجه است، درمان دو مرحله دارد. مرحله اول این است که مراجع را به این آگاهی برساند که او بیمار نیست بلکه او خود چنین نقشی را انتخاب کرده و می کند. این کار، چندان آسان نیست چرا که ابراز این ایده به مراجع تأثیر مثبتی ایجاد نمی کند، درمانگر لازم است کمک کند که او به این ایده «برسد». «شنیدن» نظر درمانگر به تنهایی دردی را دوا نمی کند، مهم است که مراجع بتواند با نگاه درمانگر زندگی را «ببیند». گاهی اوقات لازم است درمانگر ماه ها با حوصلگی و تأنی و با سؤالات هدفدار زیرکانه-که به آنها سؤالات سقراطی می گوییم ـ مراجع را به نقطه نظر خود «برساند» و گاهی بر عکس مراجع نیاز به «تلنگر» فوری و گاهی شدید دارد تا «تکان بخورد».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsagolzaei.com
#یادداشت_هفته
#تملق_و_واقع_گرایی
دکتر محمود سریع القلم کتابی نوشته اند تحت عنوان #اقتدارگرایی_ایرانی_در_عهد_قاجار. گر چه این کتاب به طور خاص راجع به بررسی اوضاع دوره قاجار است اما بخش بزرگی از آن به مرور کلی اوضاع و احوال اجتماعی ایران معاصر می پردازد. برای مثال آماری در این کتاب وجود دارد که آینه تمام نمایی است برای این که وضعیت خودمان را در آن بشناسیم:
"ایران و ژاپن همزمان تغییر را حدود 140 سال پیش آغاز کردند. طی 103 سال گذشته، درآمد نفت ایران حدود 1000 میلیارد دلار بوده است در حالی که فقط طی ده سال گذشته مردم ژاپن به طور میانگین سالانه 5000 میلیارد دلار تولید کرده اند." (صفحه 10 کتاب)
می بینید که علیرغم رجزخوانی هایی که معمولا ما ایرانی ها داریم وقتی عملکردمان را بر آینه آمار و ارقام رسم می کنیم باعث شرمساری می گردد. مثلا گر چه ایران و ترکیه جمعیت تقریبا برابری دارند ولی آمار زندانیان ایران 2.2 برابر ترکیه است و در حالی که جمعیت هندوستان 12 برابر ایران است تعداد پرونده های قضایی که سالانه در ایران تشکیل می شود 2 برابر پرونده های قضایی هندوستان است!
گویی ایرانیان با خودشان تعارف دارند و در مورد خودشان با تملق و تعریف سخن می گویند و خود تملقات خود را باور می کنند:
خود گویم و خود خندم
من مرد هنرمندم!
شاید آن هنری که "نزد ایرانیان است و بس" همین هنر باشد!
علاوه بر این که ما در سطح ملّی دچار خصلت تملّق از خود هستیم، در سطح بین فردی نیز عیب و ایرادهای یکدیگر را باز نمی تابانیم و در حضور یکدیگر تملّق و تعریف می گوییم و از آن سو وقتی آن فرد حضور ندارد عیوب او را روی دایره می ریزیم و با مرور عیوب او با دیگران "دلمان را سبک می کنیم"، در همان حال دیگری نیز در جایی دیگر مشغول فهرست کردن عیوب ماست!
دکتر سریع القلم در صفحه 48 همان کتاب در چند جمله عارضه این رفتار غیر اخلاقی ما را توضیح می دهند:
"خصلت تملّق باعث شده است تا بسیاری از ایرانیان... در ارزیابی نکات مثبت و منفی خود واقع بینانه نیاندیشند." شاید بخشی از این سنّت که حاکمان ایران چند قرن است که خود را ظلُّ الله و قبلهٔ عالم می دانند هم زاییدهٔ همین باشد که هر روز صدها برابر نقد، تملّق می شنوند.
کتاب "اقتدارگرایی ایرانی عهد قاجار" را انتشارات فرزان روز منتشر کرده است.
این یادداشت را با جملاتی دیگر از همین کتاب به پایان می برم:
«مشهور است که ایرانیان می دانند که چه نمی خواهند ولی به عنوان یک جامعه اجماع ندارند که چه می خواهند و افزون بر آن می توان گفت که با "روش های دستیابی به این اجماع نظر" نیز آشنایی ندارند».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#تملق_و_واقع_گرایی
دکتر محمود سریع القلم کتابی نوشته اند تحت عنوان #اقتدارگرایی_ایرانی_در_عهد_قاجار. گر چه این کتاب به طور خاص راجع به بررسی اوضاع دوره قاجار است اما بخش بزرگی از آن به مرور کلی اوضاع و احوال اجتماعی ایران معاصر می پردازد. برای مثال آماری در این کتاب وجود دارد که آینه تمام نمایی است برای این که وضعیت خودمان را در آن بشناسیم:
"ایران و ژاپن همزمان تغییر را حدود 140 سال پیش آغاز کردند. طی 103 سال گذشته، درآمد نفت ایران حدود 1000 میلیارد دلار بوده است در حالی که فقط طی ده سال گذشته مردم ژاپن به طور میانگین سالانه 5000 میلیارد دلار تولید کرده اند." (صفحه 10 کتاب)
می بینید که علیرغم رجزخوانی هایی که معمولا ما ایرانی ها داریم وقتی عملکردمان را بر آینه آمار و ارقام رسم می کنیم باعث شرمساری می گردد. مثلا گر چه ایران و ترکیه جمعیت تقریبا برابری دارند ولی آمار زندانیان ایران 2.2 برابر ترکیه است و در حالی که جمعیت هندوستان 12 برابر ایران است تعداد پرونده های قضایی که سالانه در ایران تشکیل می شود 2 برابر پرونده های قضایی هندوستان است!
گویی ایرانیان با خودشان تعارف دارند و در مورد خودشان با تملق و تعریف سخن می گویند و خود تملقات خود را باور می کنند:
خود گویم و خود خندم
من مرد هنرمندم!
شاید آن هنری که "نزد ایرانیان است و بس" همین هنر باشد!
علاوه بر این که ما در سطح ملّی دچار خصلت تملّق از خود هستیم، در سطح بین فردی نیز عیب و ایرادهای یکدیگر را باز نمی تابانیم و در حضور یکدیگر تملّق و تعریف می گوییم و از آن سو وقتی آن فرد حضور ندارد عیوب او را روی دایره می ریزیم و با مرور عیوب او با دیگران "دلمان را سبک می کنیم"، در همان حال دیگری نیز در جایی دیگر مشغول فهرست کردن عیوب ماست!
دکتر سریع القلم در صفحه 48 همان کتاب در چند جمله عارضه این رفتار غیر اخلاقی ما را توضیح می دهند:
"خصلت تملّق باعث شده است تا بسیاری از ایرانیان... در ارزیابی نکات مثبت و منفی خود واقع بینانه نیاندیشند." شاید بخشی از این سنّت که حاکمان ایران چند قرن است که خود را ظلُّ الله و قبلهٔ عالم می دانند هم زاییدهٔ همین باشد که هر روز صدها برابر نقد، تملّق می شنوند.
کتاب "اقتدارگرایی ایرانی عهد قاجار" را انتشارات فرزان روز منتشر کرده است.
این یادداشت را با جملاتی دیگر از همین کتاب به پایان می برم:
«مشهور است که ایرانیان می دانند که چه نمی خواهند ولی به عنوان یک جامعه اجماع ندارند که چه می خواهند و افزون بر آن می توان گفت که با "روش های دستیابی به این اجماع نظر" نیز آشنایی ندارند».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
Forwarded from آفتاب مهر
۵ جلسه ۳ ساعتی شنبه ها ۱۰ صبح تا ۱۳ شروع شنبه ۱۵ مهر شهریه 430000تومان ثبت نام :88109349 aftabemehr@
#مقاله
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت هفتم (آخر)
تنها «تجربۀ درمان» می تواند #درمانگر را به این نقطه برساند که تشخیص دهد کجا لازم است با تأنی و مدارا پیش رود و کجا باید «ضربه بزند». #هرمان_هسه در داستان «محرم راز» در کتاب #سه_قصه به زیبایی این حقیقت را توصیف می کند که گروهی از انسان ها برای تغییر نیاز به «قاطعیت» دارند و برخی دیگر نیاز به «لطافت».
مرحله دوم درمان زمانی اتفاق می افتد که مراجع با «سناریویی» که تاکنون بازی کرده است آشنا می شود و در می یابد که مسئول تغییر دادن این نمایش خود اوست؛ در اینجا نقش درمانگر کمی تغییر می کند و به جای نقش اکتشافی (explorative) اولیه و رویکرد سقراطی (Socratic approach)، لازم است درمانگر در موضع طراح و کارگردان سناریوی جدید (Designer) قرار گیرد و روابط جدید مراجع را با جهان پیرامونش سازماندهی کند. گاهی لازم است برای خو کردن مراجع به نقش جدید، این نقش در فضای درمان تمرین شود، فرایندی که به آن playing Role می گوییم. اغلب لازم است که برای ایفای نقش جدید، به درمانجو تکالیفی را برای انجام در فواصل جلسات درمان «حکم» کنیم و به اجرای آنها پافشاری کنیم و از او گزارش بگیریم و هرگاه مراجع با خزیدن به «لاک ناتوانی» شانه از زیر تکالیف خالی می کند مجدداً به او کمک کنیم تا «ببیند» که این کار نیز شکلی است از بازی «ننه من غریبم» و «کار من با این چیزا درست نمی شه، باید یه فکر اساسی کنیم»!
5- افسردگی بعنوان بیماری
بالاخره افسردگی در بعضی از بیماران نه واکنش است، نه سوگ، نه مزاج و نه منش بلکه واقعاً یک بیماری است، همانگونه که «کم کاری تیروئید» ، «گلوکوم»، «بیماری کرون»، و «لوپوس»!
فردی که پیش از این «فاقد علائم افسردگی» بوده دچار علائمی می شود همچون احساس غم و یأس، بی حوصلگی، ناتوانی در لذت بردن از چیزهایی که قبلاً برایش لذت بخش بوده اند، خستگی و ضعف، اشکال در تمرکز و حافظه، اشکال در عملکردهای پایه بدنی همچون خواب، اشتها، میل جنسی و تحرک و انرژی، کم شدن اعتماد به نفس، بی علاقگی به زندگی، افکار مرگ و حتی اشتغال ذهنی با خودکشی.
گرچه ممکن است یک عامل ناخوشایند محیطی(stressor) در شروع بیماری نقش داشته باشد اما این عامل تنها همچون یک شعله ور کننده عمل می کند در واقع مثل این است که کسی را که کاملاً لب چاه بوده را هول داده باشد. پس اگر استرسور، فقط نقش تسریع کننده دارد پس عاملی اصلی چیست؟ به نظر می رسد شناخته ترین عامل، وجود زمینه ارثی است. لازم است بدانیم که افسردگی بعنوان بیماری هم الگوهای مختلفی دارد. فقط فهرست وار ذکر می کنم که این افسردگی می تواند الگوی دو قطبی داشته باشد (یعنی اینکه انتظار رخداد «مانیا» Mania که شکل متضادی با افسردگی دارد را نیز در بیمار داریم) و می تواند الگوی یک قطبی داشته باشد. الگوی دو قطبی شامل اختلال دو قطبی تیپ I ، II و III است و الگوی یک قطبی شامل اختلال افسردگی ماژور، اختلال افسردگی مینور، اختلال افسردگی راجعۀ گذرا، اختلال ملال پیش قاعدگی، افسردگی پس از زایمان، اختلال عاطفی فصلی و فرم های طبقه بندی نشده دیگر است. گاهی نیز «بیماری افسردگی» ثانوی به بیماری های دیگر (همچون پرکاری تیروئید، پارکینسون، مولتیپل اسکلروزیس، بدخیمی ها و ........) یا ثانوی به مصرف داروها (همچون کورتیکوستروئیدها، اینترفرون و .....) یا مواد (ترکیبات تریاک، الکل و ....) رخ می دهد .
در هر صورت، چه «بیماری افسردگی» یک قطبی باشد، چه دو قطبی؛ چه اولیه باشد و چه ثانوی به یک اختلال طبی یا دارو یا مواد، این «بیماری» یک مسأله طبی است و نیاز به اقدامات دارویی دارد. طبعاً موضوع درمان دارویی این بیماری از موضوع این مقاله خارج است. درمان روانشناختی در این بیماری به هیچوجه جایگزین درمان دارویی نیست بلکه دانش روانشناسی درمانگر باید صرف این شود که ارتباط پزشک بیمار (Rapport) با ثبات شود، همکاری بیمار با درمان دارویی
(compliance)
بیشتر گردد و بیمار آموزش صحیح و کاربردی راجع به سیر بیماریش پیدا کند و با اطمینان بخشی درمانگر، دوران انتظار بین شروع دارو و احساس بهبودی را امیدوارانه تر تحمّل نماید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا
قسمت هفتم (آخر)
تنها «تجربۀ درمان» می تواند #درمانگر را به این نقطه برساند که تشخیص دهد کجا لازم است با تأنی و مدارا پیش رود و کجا باید «ضربه بزند». #هرمان_هسه در داستان «محرم راز» در کتاب #سه_قصه به زیبایی این حقیقت را توصیف می کند که گروهی از انسان ها برای تغییر نیاز به «قاطعیت» دارند و برخی دیگر نیاز به «لطافت».
مرحله دوم درمان زمانی اتفاق می افتد که مراجع با «سناریویی» که تاکنون بازی کرده است آشنا می شود و در می یابد که مسئول تغییر دادن این نمایش خود اوست؛ در اینجا نقش درمانگر کمی تغییر می کند و به جای نقش اکتشافی (explorative) اولیه و رویکرد سقراطی (Socratic approach)، لازم است درمانگر در موضع طراح و کارگردان سناریوی جدید (Designer) قرار گیرد و روابط جدید مراجع را با جهان پیرامونش سازماندهی کند. گاهی لازم است برای خو کردن مراجع به نقش جدید، این نقش در فضای درمان تمرین شود، فرایندی که به آن playing Role می گوییم. اغلب لازم است که برای ایفای نقش جدید، به درمانجو تکالیفی را برای انجام در فواصل جلسات درمان «حکم» کنیم و به اجرای آنها پافشاری کنیم و از او گزارش بگیریم و هرگاه مراجع با خزیدن به «لاک ناتوانی» شانه از زیر تکالیف خالی می کند مجدداً به او کمک کنیم تا «ببیند» که این کار نیز شکلی است از بازی «ننه من غریبم» و «کار من با این چیزا درست نمی شه، باید یه فکر اساسی کنیم»!
5- افسردگی بعنوان بیماری
بالاخره افسردگی در بعضی از بیماران نه واکنش است، نه سوگ، نه مزاج و نه منش بلکه واقعاً یک بیماری است، همانگونه که «کم کاری تیروئید» ، «گلوکوم»، «بیماری کرون»، و «لوپوس»!
فردی که پیش از این «فاقد علائم افسردگی» بوده دچار علائمی می شود همچون احساس غم و یأس، بی حوصلگی، ناتوانی در لذت بردن از چیزهایی که قبلاً برایش لذت بخش بوده اند، خستگی و ضعف، اشکال در تمرکز و حافظه، اشکال در عملکردهای پایه بدنی همچون خواب، اشتها، میل جنسی و تحرک و انرژی، کم شدن اعتماد به نفس، بی علاقگی به زندگی، افکار مرگ و حتی اشتغال ذهنی با خودکشی.
گرچه ممکن است یک عامل ناخوشایند محیطی(stressor) در شروع بیماری نقش داشته باشد اما این عامل تنها همچون یک شعله ور کننده عمل می کند در واقع مثل این است که کسی را که کاملاً لب چاه بوده را هول داده باشد. پس اگر استرسور، فقط نقش تسریع کننده دارد پس عاملی اصلی چیست؟ به نظر می رسد شناخته ترین عامل، وجود زمینه ارثی است. لازم است بدانیم که افسردگی بعنوان بیماری هم الگوهای مختلفی دارد. فقط فهرست وار ذکر می کنم که این افسردگی می تواند الگوی دو قطبی داشته باشد (یعنی اینکه انتظار رخداد «مانیا» Mania که شکل متضادی با افسردگی دارد را نیز در بیمار داریم) و می تواند الگوی یک قطبی داشته باشد. الگوی دو قطبی شامل اختلال دو قطبی تیپ I ، II و III است و الگوی یک قطبی شامل اختلال افسردگی ماژور، اختلال افسردگی مینور، اختلال افسردگی راجعۀ گذرا، اختلال ملال پیش قاعدگی، افسردگی پس از زایمان، اختلال عاطفی فصلی و فرم های طبقه بندی نشده دیگر است. گاهی نیز «بیماری افسردگی» ثانوی به بیماری های دیگر (همچون پرکاری تیروئید، پارکینسون، مولتیپل اسکلروزیس، بدخیمی ها و ........) یا ثانوی به مصرف داروها (همچون کورتیکوستروئیدها، اینترفرون و .....) یا مواد (ترکیبات تریاک، الکل و ....) رخ می دهد .
در هر صورت، چه «بیماری افسردگی» یک قطبی باشد، چه دو قطبی؛ چه اولیه باشد و چه ثانوی به یک اختلال طبی یا دارو یا مواد، این «بیماری» یک مسأله طبی است و نیاز به اقدامات دارویی دارد. طبعاً موضوع درمان دارویی این بیماری از موضوع این مقاله خارج است. درمان روانشناختی در این بیماری به هیچوجه جایگزین درمان دارویی نیست بلکه دانش روانشناسی درمانگر باید صرف این شود که ارتباط پزشک بیمار (Rapport) با ثبات شود، همکاری بیمار با درمان دارویی
(compliance)
بیشتر گردد و بیمار آموزش صحیح و کاربردی راجع به سیر بیماریش پیدا کند و با اطمینان بخشی درمانگر، دوران انتظار بین شروع دارو و احساس بهبودی را امیدوارانه تر تحمّل نماید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با سلام خدمت استاد ارجمند جناب دکتر سرگلزایی و تشکر از مطالب بسیار مفید شما بزرگوار.
لطفاً در مورد " تفاوت و افتراق درد از افسردگی از دیدگاه روانپزشکی و فلسفه و الهیات " مطلبی بنویسید یا رفرنس معرفی بفرمایید. ممنون.
دستیار روانپزشکی
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در چند روز اخیر مقاله ای با عنوان #افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا در کانال گذاشته شده است. در ادامه هم #فایل_صوتی کلاسی از من با عنوان #افسردگی_از_دیدگاه_زیستی_روانی_اجتماعی_معنوی که حدود ده سال پیش ارائه کرده ام در کانال گذاشته خواهد شد. امیدوارم پاسخ سؤالتان را در این مقاله و کلاس بیابید.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
با سلام خدمت استاد ارجمند جناب دکتر سرگلزایی و تشکر از مطالب بسیار مفید شما بزرگوار.
لطفاً در مورد " تفاوت و افتراق درد از افسردگی از دیدگاه روانپزشکی و فلسفه و الهیات " مطلبی بنویسید یا رفرنس معرفی بفرمایید. ممنون.
دستیار روانپزشکی
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در چند روز اخیر مقاله ای با عنوان #افسردگی_یک_کلمه_چند_معنا در کانال گذاشته شده است. در ادامه هم #فایل_صوتی کلاسی از من با عنوان #افسردگی_از_دیدگاه_زیستی_روانی_اجتماعی_معنوی که حدود ده سال پیش ارائه کرده ام در کانال گذاشته خواهد شد. امیدوارم پاسخ سؤالتان را در این مقاله و کلاس بیابید.
سبز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
🔹۵جلسه ۳ساعته
جمعه ۵ و۱۲ آبان -۳ و ۱۰ و۲۴ آذر
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شهریه ۳۸۰۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
جمعه ۵ و۱۲ آبان -۳ و ۱۰ و۲۴ آذر
ساعت ۱۰ صبح تا ۱۳
شهریه ۳۸۰۰۰۰ تومان
ثبت نام : ۸۸۱۰۹۳۴۹
@aftabemehr
برنامه های تدریس #دکترسرگلزایی- مهرماه 1396
▪️تهران- انجمن هیپنوتیزم بالینی- تلفن 88032039- 09123336716:
*پنجشنبه ها بعد از ظهر از 20 مهر ماه:
کارگاه جامع درمان های شناختی رفتاری
*دوشنبه ها بعد از ظهر از 3 مهرماه:
درسنامهٔ روانپزشکی کاپلان و سادوک: فصل اختلالات مرتبط با مواد
کارگاه عملی آموزش روان درمانگر: آبزرویشن-سوپرویژن
*سه شنبه ها بعد از ظهر از 4 مهرماه:
کارگاه عملی تفسیر تست Watch-word
▪️تهران- مؤسسهٔ آفتاب مهر- تلفن 88109349 :
*شنبه ها صبح از 15 مهر- کلاس ازدواج و زوج درمانی
*جمعه ها صبح از 5 آبان - کارگاه تحلیل رفتار متقابل : تئوری و عملی
▪️تهران- مؤسسهٔ سروش مولانا - تلفن88255204- 8825379:
*شنبه ها عصر از 22 مهر
درس گفتارهای روان شناسی تجربهٔ عارفانه
▪️تهران- انجمن هیپنوتیزم بالینی- تلفن 88032039- 09123336716:
*پنجشنبه ها بعد از ظهر از 20 مهر ماه:
کارگاه جامع درمان های شناختی رفتاری
*دوشنبه ها بعد از ظهر از 3 مهرماه:
درسنامهٔ روانپزشکی کاپلان و سادوک: فصل اختلالات مرتبط با مواد
کارگاه عملی آموزش روان درمانگر: آبزرویشن-سوپرویژن
*سه شنبه ها بعد از ظهر از 4 مهرماه:
کارگاه عملی تفسیر تست Watch-word
▪️تهران- مؤسسهٔ آفتاب مهر- تلفن 88109349 :
*شنبه ها صبح از 15 مهر- کلاس ازدواج و زوج درمانی
*جمعه ها صبح از 5 آبان - کارگاه تحلیل رفتار متقابل : تئوری و عملی
▪️تهران- مؤسسهٔ سروش مولانا - تلفن88255204- 8825379:
*شنبه ها عصر از 22 مهر
درس گفتارهای روان شناسی تجربهٔ عارفانه
#مقاله
#عالمی_دیگر_بباید_ساخت_وزنو_آدمی
#آﻟﺒﺮت_اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ، ﻓﻴﺰﻳﻜﺪان و ﻓﻴﻠﺴﻮف ﺑﺰرگ، ﺟﻤﻠﻪاي ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر دارد:
«ﺳﻪ ﻧﻴﺮوي ﻋﻈﻴﻢ در ﺟﻬﺎن ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ: ﺗﺮس، ﻃﻤﻊ وﺣﻤﺎﻗﺖ!»
اﮔﺮ ﺑﻪ اﻧﮕﻴﺰهﻫﺎي اﻧﺴﺎنﻫﺎ در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ دﻗﻴﻖ ﺷﻮﻳﺪ، ﻣﻌﻨﺎي اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ی «اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ» را درﻣﻲﻳﺎﺑﻴﺪ. ﺑﻴﺶﺗﺮ اﻧﺘﺨﺎبﻫﺎي آدﻣﻴﺎن ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺗﺮس» اﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﻃﻤﻊ» و ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺣﻤﺎﻗﺖ»!
- ﺗﺮس از ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻣﻮاﻓﻖ ﻣﻴﻞ دﻳﮕﺮان ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ، ﻧﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺧﻮدﻣﺎن!
- ﺗﺮس از آﻳﻨﺪه، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺑﻴﺶ از ﻧﻴﺎزﻣﺎن ﭘﺲاﻧﺪاز ﻛﻨﻴﻢ!
- ﺗﺮس از ﺻﺪﻣﻪ ﺧﻮردن، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻣﻘﺎﺑﻞ زورﮔﻮﻳﺎن ﺳﻜﻮت ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎج ﺑﺪﻫﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﮔﺮان ﻗﻴﻤﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻛﺎرﻣﺎن ﻛﻢ ﻓﺮوﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن وﻳﻼي ﺑﺰرگ ﺗﺮ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﺎﻻي ﻣﺎن را ﮔﺮان ﺗﺮ از ﺣﺪ اﻧﺼﺎف ﺑﻔﺮوﺷﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖاش ﺷﺪه اﻳﻢ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد پا روي ارزشﻫﺎيﻣﺎن ﺑﮕﺬارﻳﻢ!
و اﻣﺎ از ﺣﻤﺎﻗﺖ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺗﻮده ی ﻣﺮدم ﺑﺎزﻳﭽﻪي اﺧﺒﺎر دروغ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎي واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻗﺪرت ﻗﺮار ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﭘﺪرانِ ﻣﺎ ﺑﺎورﻫﺎي ﻏﻠﻂ و منفی خود را ﺑﺮ ﻣﺎ دﻳﻜﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮآن ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻓﺮاوان داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻫﻢ رﻧﮓ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﻮﻳﻢ ﭼﺮاﻛﻪ ﺑﺎور دارﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً آنﻫﺎ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﻣﻲداﻧﻨﺪ!
ﭼﺮا اﻳﻦ ﺳﻪ آﻓﺖِ ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ، ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺳﻠﻄﻪ دارﻧﺪ؟!
دﻟﻴﻞ آن را ﺑﺎﻳﺪ در ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺟﺴﺖ:
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي ﻣﻨﺼﺮف ﻛﺮدن ﻣﺎ از ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎيﻣﺎن، ﻣﺎ را از ﻟﻮﻟﻮ، ﻏﻮل، دﻳﻮ، ﺗﺎرﻳﻜﻲ، ﺗﻨﺒﻴﻪ، ﻣﺤﺮوم ﻣﺎﻧﺪن از اﻣﻜﺎﻧﺎت و... ﺗﺮﺳﺎﻧﺪه اﻧﺪ!
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي وادار ﻛﺮدن ﻣﺎ ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻛﺎري ﻛﻪ ﻧﻤﻲﺧﻮاﺳﺘﻪاﻳﻢ، ﺑﻪ ﻣﺎ وﻋﺪه ي ﺟﺎﻳﺰه، ﺗﺸﻮﻳﻖ، ﺷﺎﮔﺮد اوﻟﻲ، آﻳﻨﺪه ي روﺷﻦ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺛﺮوت و ﺷﻬﺮت و ﻗﺪرت و...داده اند!
ﺑﻪﻋﻠﺖ ﻏﻠﻂ ﺑﻮدن ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ وﺗﺮﺑﻴﺖ و ﻧﺒﻮد اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﻛﺎﻓﻲ، واﻟﺪﻳﻦ، ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎي ﻛﻮدﻛﺎن در ﻣﻮرد زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺮگ، ﻗﺎﻧﻮن، ﺣﻜﻮﻣﺖ، ﺳﻜﺲ، ﻣﺬﻫﺐ و... اﻃﻼﻋﺎت ﻏﻠﻂ داده اﻧﺪ و از ﭘﺎﺳﺦِ ﺷﻔﺎف و درﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎز زده اند!
ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ، آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر ﻣﻲرود اﻧﺴﺎنﻫﺎي ﻣﻨﺰه و ﺧﺮدورزي ﺑﻪ ﺑﺎر ﺑﻨﺸﻴﻨﻨﺪ؟! ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ اﺑﺰارﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ ﻧﻈﺎمﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ی «زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ» ﺑﻨﺎ ﻧﺸﻮﻧﺪ؟!
ﻧﻈﺮﻳﻪﭘﺮدازان ﺑﺰرﮔﻲ ﻫﻢﭼﻮن #ژان_ژاك_روﺳﻮ، «ﺑﺎﮔﻮان راﺟﻨﻴﺶ #اوﺷﻮ» و #وﻳﻠﻴﺎم_ﮔﻼﺳﺮ اﻋﺘﻘﺎد دارﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺣﻞ ﻣﻌﻀﻼت ﺑﺸﺮ، ﻻزم اﺳﺖ اﻳﻦ ﻧﻈﺎمﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ ﻛﻬﻨﻪ را ﺑﻪ ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺴﭙﺎرﻳﻢ؛ ﻧﻈﺎمﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاي رامﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن از ﻫﻤﺎن اﺑﺰارﻫﺎﻳﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدن ﺣﻴﻮاﻧﺎت!
ﺗﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ «ﭼﻤﺎق و ﻫﻮﻳﺞ» را ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲﺑﺮﻳﻢ، ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﭼﻴﺰي ﻣﺘﻔﺎوت از ﻏﺮائز و ﻋﺎداتِ ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ؟!
ﻣﺸﻜﻠﻲ دارم ز داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎزﭘﺮس:
ﺗﻮﺑﻪﻓﺮﻣﺎﻳﺎن ﭼﺮا ﺧﻮد، ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻢﺗﺮ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#عالمی_دیگر_بباید_ساخت_وزنو_آدمی
#آﻟﺒﺮت_اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ، ﻓﻴﺰﻳﻜﺪان و ﻓﻴﻠﺴﻮف ﺑﺰرگ، ﺟﻤﻠﻪاي ﻣﺎﻧﺪﮔﺎر دارد:
«ﺳﻪ ﻧﻴﺮوي ﻋﻈﻴﻢ در ﺟﻬﺎن ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ: ﺗﺮس، ﻃﻤﻊ وﺣﻤﺎﻗﺖ!»
اﮔﺮ ﺑﻪ اﻧﮕﻴﺰهﻫﺎي اﻧﺴﺎنﻫﺎ در ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎي زﻧﺪﮔﻲ دﻗﻴﻖ ﺷﻮﻳﺪ، ﻣﻌﻨﺎي اﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ی «اﻧﻴﺸﺘﻴﻦ» را درﻣﻲﻳﺎﺑﻴﺪ. ﺑﻴﺶﺗﺮ اﻧﺘﺨﺎبﻫﺎي آدﻣﻴﺎن ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺗﺮس» اﺳﺖ ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﻃﻤﻊ» و ﻳﺎ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ «ﺣﻤﺎﻗﺖ»!
- ﺗﺮس از ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪن ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻣﻮاﻓﻖ ﻣﻴﻞ دﻳﮕﺮان ﺻﺤﺒﺖ ﻛﻨﻴﻢ، ﻧﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﺧﻮدﻣﺎن!
- ﺗﺮس از آﻳﻨﺪه، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺑﻴﺶ از ﻧﻴﺎزﻣﺎن ﭘﺲاﻧﺪاز ﻛﻨﻴﻢ!
- ﺗﺮس از ﺻﺪﻣﻪ ﺧﻮردن، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻣﻘﺎﺑﻞ زورﮔﻮﻳﺎن ﺳﻜﻮت ﻛﻨﻴﻢ ﻳﺎ ﺑﺎج ﺑﺪﻫﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ ﮔﺮان ﻗﻴﻤﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد در ﻛﺎرﻣﺎن ﻛﻢ ﻓﺮوﺷﻲ ﻛﻨﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺧﺮﻳﺪن وﻳﻼي ﺑﺰرگ ﺗﺮ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﺎﻻي ﻣﺎن را ﮔﺮان ﺗﺮ از ﺣﺪ اﻧﺼﺎف ﺑﻔﺮوﺷﻴﻢ!
- ﻃﻤﻊ ﺑﻪ دﺳﺖ آوردن ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﻋﺎﺷﻖاش ﺷﺪه اﻳﻢ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد پا روي ارزشﻫﺎيﻣﺎن ﺑﮕﺬارﻳﻢ!
و اﻣﺎ از ﺣﻤﺎﻗﺖ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﺗﻮده ی ﻣﺮدم ﺑﺎزﻳﭽﻪي اﺧﺒﺎر دروغ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎي واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻗﺪرت ﻗﺮار ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ!
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﭘﺪرانِ ﻣﺎ ﺑﺎورﻫﺎي ﻏﻠﻂ و منفی خود را ﺑﺮ ﻣﺎ دﻳﻜﺘﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺑﺮآن ﺗﺄﻛﻴﺪ ﻓﺮاوان داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ.
- ﺣﻤﺎﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻲﺷﻮد ﻫﻢ رﻧﮓ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺷﻮﻳﻢ ﭼﺮاﻛﻪ ﺑﺎور دارﻳﻢ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎً آنﻫﺎ ﺑﻴﺶﺗﺮ ﻣﻲداﻧﻨﺪ!
ﭼﺮا اﻳﻦ ﺳﻪ آﻓﺖِ ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ، ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺳﻠﻄﻪ دارﻧﺪ؟!
دﻟﻴﻞ آن را ﺑﺎﻳﺪ در ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ ﺟﺴﺖ:
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي ﻣﻨﺼﺮف ﻛﺮدن ﻣﺎ از ﺧﻮاﺳﺘﻪ ﻫﺎيﻣﺎن، ﻣﺎ را از ﻟﻮﻟﻮ، ﻏﻮل، دﻳﻮ، ﺗﺎرﻳﻜﻲ، ﺗﻨﺒﻴﻪ، ﻣﺤﺮوم ﻣﺎﻧﺪن از اﻣﻜﺎﻧﺎت و... ﺗﺮﺳﺎﻧﺪه اﻧﺪ!
از ﻛﻮدﻛﻲ ﺑﺮاي وادار ﻛﺮدن ﻣﺎ ﺑﻪ اﻧﺠﺎم ﻛﺎري ﻛﻪ ﻧﻤﻲﺧﻮاﺳﺘﻪاﻳﻢ، ﺑﻪ ﻣﺎ وﻋﺪه ي ﺟﺎﻳﺰه، ﺗﺸﻮﻳﻖ، ﺷﺎﮔﺮد اوﻟﻲ، آﻳﻨﺪه ي روﺷﻦ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﺛﺮوت و ﺷﻬﺮت و ﻗﺪرت و...داده اند!
ﺑﻪﻋﻠﺖ ﻏﻠﻂ ﺑﻮدن ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ وﺗﺮﺑﻴﺖ و ﻧﺒﻮد اﻃﻼﻋﺎت ﻋﻠﻤﻲ ﻛﺎﻓﻲ، واﻟﺪﻳﻦ، ﺑﻪ ﭘﺮﺳﺶﻫﺎي ﻛﻮدﻛﺎن در ﻣﻮرد زﻧﺪﮔﻲ، ﻣﺮگ، ﻗﺎﻧﻮن، ﺣﻜﻮﻣﺖ، ﺳﻜﺲ، ﻣﺬﻫﺐ و... اﻃﻼﻋﺎت ﻏﻠﻂ داده اﻧﺪ و از ﭘﺎﺳﺦِ ﺷﻔﺎف و درﺳﺖ ﺳﺮﺑﺎز زده اند!
ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻈﺎم ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ، آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر ﻣﻲرود اﻧﺴﺎنﻫﺎي ﻣﻨﺰه و ﺧﺮدورزي ﺑﻪ ﺑﺎر ﺑﻨﺸﻴﻨﻨﺪ؟! ﺑﺎ ﭼﻨﻴﻦ اﺑﺰارﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ آﻳﺎ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ ﻧﻈﺎمﻫﺎي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﻪ ی «زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ» ﺑﻨﺎ ﻧﺸﻮﻧﺪ؟!
ﻧﻈﺮﻳﻪﭘﺮدازان ﺑﺰرﮔﻲ ﻫﻢﭼﻮن #ژان_ژاك_روﺳﻮ، «ﺑﺎﮔﻮان راﺟﻨﻴﺶ #اوﺷﻮ» و #وﻳﻠﻴﺎم_ﮔﻼﺳﺮ اﻋﺘﻘﺎد دارﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺣﻞ ﻣﻌﻀﻼت ﺑﺸﺮ، ﻻزم اﺳﺖ اﻳﻦ ﻧﻈﺎمﻫﺎي ﺗﺮﺑﻴﺘﻲ ﻛﻬﻨﻪ را ﺑﻪ ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺴﭙﺎرﻳﻢ؛ ﻧﻈﺎمﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاي رامﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن از ﻫﻤﺎن اﺑﺰارﻫﺎﻳﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدن ﺣﻴﻮاﻧﺎت!
ﺗﺎ ﺳﻴﺎﺳﺖ «ﭼﻤﺎق و ﻫﻮﻳﺞ» را ﺑﺮاي اﻫﻠﻲ ﻛﺮدنِ اﻧﺴﺎن ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲﺑﺮﻳﻢ، ﭼﮕﻮﻧﻪ اﻧﺘﻈﺎر دارﻳﻢ اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﭼﻴﺰي ﻣﺘﻔﺎوت از ﻏﺮائز و ﻋﺎداتِ ﺣﻴﻮاﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ؟!
ﻣﺸﻜﻠﻲ دارم ز داﻧﺸﻤﻨﺪ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺎزﭘﺮس:
ﺗﻮﺑﻪﻓﺮﻣﺎﻳﺎن ﭼﺮا ﺧﻮد، ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻢﺗﺮ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
Forwarded from آستان مهر مشهد
Forwarded from آستان مهر مشهد
🌸🌸🌸🌸🌸کارگاه آموزشی
سبب شناسی روابط خارج زناشویی
(بی وفایی همسران)
✅دکتر محمّدرضا سرگلزایی
🌸8 ساعت
🗓 پارت 1
چهارشنبه:29 شهریور(ساعت 16الی 20)
🗓پارت 2
پنجشنبه 25 آبان (ساعت 8 الی 12)
🔵مباحث:
🔸تک همسری و چند همسری از دیدگاه بیولوژیک ( ژن ها و هورمون ها)
🔸مثلث عشق رابرت اشترنبرگ : از شور عشق تا تعهّد
🔸ویکتور فرانکل: تنوّع جنسی به عنوان جایگزین صمیمیّت
🔸 Alternative Access Model
🔸 Equity theory
🔸مدونا کمپلکس
🔸 سندرم سودابه
🔸 سندرم میوهٔ ممنوعه
🔸 سندرم بِلانش
🔸تیپ شناسی شینودا بولن
🔸وفاداری و خیانت
🔶و مداخله در خیانت های زناشویی
براساس رویکردهای ذیل👇👇
🔹Emotion Focused therapy - Dr. Suzan Johnson
🔹imago therapy - Dr. Harvil Handrix
🔹 forgiveness techniques، grief processing -Elizabet Cobbler Ross
🔹همراه با فنون NLP
مهلت ثبت نام تا 25 شهریور
"ظرفیت محدود"
☎️05136024048
📞09392296778
- موسسه روانشناختی و خدمات مشاوره ای آستان مهر مشهد
https://telegram.me/astanemehr
♦️سجاد۲۴، نبش کلاتیانی ۷، پلاک ۱۲۸
سبب شناسی روابط خارج زناشویی
(بی وفایی همسران)
✅دکتر محمّدرضا سرگلزایی
🌸8 ساعت
🗓 پارت 1
چهارشنبه:29 شهریور(ساعت 16الی 20)
🗓پارت 2
پنجشنبه 25 آبان (ساعت 8 الی 12)
🔵مباحث:
🔸تک همسری و چند همسری از دیدگاه بیولوژیک ( ژن ها و هورمون ها)
🔸مثلث عشق رابرت اشترنبرگ : از شور عشق تا تعهّد
🔸ویکتور فرانکل: تنوّع جنسی به عنوان جایگزین صمیمیّت
🔸 Alternative Access Model
🔸 Equity theory
🔸مدونا کمپلکس
🔸 سندرم سودابه
🔸 سندرم میوهٔ ممنوعه
🔸 سندرم بِلانش
🔸تیپ شناسی شینودا بولن
🔸وفاداری و خیانت
🔶و مداخله در خیانت های زناشویی
براساس رویکردهای ذیل👇👇
🔹Emotion Focused therapy - Dr. Suzan Johnson
🔹imago therapy - Dr. Harvil Handrix
🔹 forgiveness techniques، grief processing -Elizabet Cobbler Ross
🔹همراه با فنون NLP
مهلت ثبت نام تا 25 شهریور
"ظرفیت محدود"
☎️05136024048
📞09392296778
- موسسه روانشناختی و خدمات مشاوره ای آستان مهر مشهد
https://telegram.me/astanemehr
♦️سجاد۲۴، نبش کلاتیانی ۷، پلاک ۱۲۸
#معرفی_کتاب
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
#بازگشت_به_ناکجاآباد
گفتگوی سیمون لامارته و آمانوئل آرتری
#فایل_pdf کتاب در ادامه پیوست شده است
کتاب بازگشت به ناکجا آباد در بدو امر ترجمه ای از گفتگوی بین دو روشنفکر مکزیکی به نظر می رسد. حتی در نسخه ای از کتاب که من در اختیار دارم و مربوط به چند دهه قبل است نام مترجم (علی کبیری) هم روی جلد آمده است؛ اما واقعیت امر این است که این گفتگو هیچ گاه صورت نگرفته است! سیمون لامارته و آمانوئل آرتری شخصیت های غیر واقعی هستند که نویسنده کتاب از زبان آنان سخن گفته است. نویسنده ی این کتاب امیر پرویز پویان بوده است که برای فرار از سانسور یا کشف توسط ساواک حرف هایش را از زبان دو روشنفکر آمریکای لاتین بیان کرده است.
امیر پرویز پویان متولد ۱۳۲۶ بود و معروف ترین کار تئوریک او مقاله "ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقا" بود که در سال ۱۳۴۹ نوشت و به طور وسیع در میان روشنفکران و دانشجویان پخش شد و تأثیر عمیقی بر آنها باقی گذاشت.
آن گونه که مازیار بهروز در کتاب "شورشیان آرمانخواه" (نشر ققنوس) نوشته است این مقاله نخستین اثر تئوریک یک مارکسیست ایرانی درباره مبارزه مسلحانه بود و پویان در این کتاب انفعال گروه هایی را که صرفأ به مبارزه سیاسی اعتقاد داشتند مورد حمله قرار داده بود.
اما در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" امیر پرویز پویان عقاید گروه دیگری از روشنفکران زمان خودش را مورد نقد قرار داده بود. آن گروه از روشنفکران که نسخه "بازگشت به گذشته" را تحت نام جذاب "بازگشت به خویشتن" می پیچیدند.
اغلب روشنفکران دهه بیست و دهه سی ایران نسبت به جریان مدرنیته نظری خوش داشتند و منتقد سنت ها و باورهای مردم مان بودند. آن چه که من از آثار #صادق_هدایت و #بزرگ_علوی در ذهن دارم نقد و حتی ریشخند نگاه و رفتار سنتی ایرانیان است. حتی #جلال_آل_احمد نیز در دوره اول آثارش همچون مجموعه داستان های #سه_تار و #پنج_داستان و #دید_و_بازدید همین نگاه را به فرهنگ ایرانی دارد. اما بخشی از روشنفکران دهه چهل و پنجاه از جمله جلال آل احمد در چرخشی یکصد و هشتاد درجه ای علاج درد فرهنگی ما را بازگشت به خویشتن (همان بازگشت به گذشته) دانستند و بر اساس یک نوستالژی عمیق (گذشته باوری) نسخه ای متفاوت برای زخم های سیاسی- فرهنگی مان پیچیدند.
امیر پرویز پویان در کتاب "بازگشت به ناکجا آباد" سعی در نقد این بخش از روشنفکران هم عصرش داشت.
اما جنبه جالب این کتاب برای من جدا از بحث "سنت یا مدرنیته"، متودولوژی پویان است. نقدهایی که آمانوئل آرتری بر سخنان و نوشته های سیمون لامارته می گذارد بسیار ظریف و دقیق هستند. من در خواندن این کتاب نمونه ای کامل از "رویکرد سقراطی" را دیدم بنابراین برای کسانی که علاقمندند به این که نمونه ای از آنچه در شناخت درمانی به آن "گفتگوی سقراطی" و در برنامه ریزی عصبی-زبانی به آن "متامدل" می گوییم ببینند این کتاب (فارغ از جنبه های تاریخی و تئوریکش) مفید است.
امیرپرویز پویان در اردیبهشت ۱۳۵۰ در درگیری با نیروهای امنیتی کشته شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei