#یادداشت_هفته
#از_غریزه_تا_وظیفه
بخشی از داستان #بالاتر_از_تئاتر_شهر
- خوب، چی میشه اگه شما هم غریزی زندگی کنید و این سیستم پیچیده ارزشی و تحلیلی رو تعطیل کنید؟
- اونوقت آقای دکتر، انسان بودن خودمو تعطیل کردم. من خیلی وقتا به سمت چیزی که دوست دارم نمی رم، چون خیال می کنم حقم نیست، و خیلی وقتا کارایی رو انجام می دم که دوست ندارم، چون فکر می کنم این وظیفۀ منه... خوب، آقای دکتر، اگه این سیستم ارزشی و تحلیلی رو خاموش کنم، حق و وظیفه ای وجود نداره، و اصولا دیگه انتخابی هم وجود نداره، غریزه انتخاب می کنه و من مثل یه «ماشین زنده» عمل می کنم، من میشم یه چیزی مثل یه خرگوش یا یه عقاب....
- آفرین، پس دو راه بیشتر ندارین، یا مثل یک حیوان زندگی می کنین و غریزی عمل می کنید، یا مثل یک انسان زندگی می کنید و دچار درد و دغدغه هستین، می خوام بگم به نظر می رسه هر چه کسی «آدم تر» باشه بیشتر درد و دغدغه داره، بیشتر تردیدو دو دلی داره، بیشتر سوال و جستجو داره، می خوام بگم کسانی رو که می بینین که غریزی و اتوماتیک انتخاب می کنند و از شما آسوده ترند، هنوز «انسان درون شون» متولد نشده، اونا هنوز «انسان بالفعل» نیستند، اونا یک «انسان بالقوه اند»، فقط قابلیت انسان بودن رو دارند، خیال می کنم شما نباید به اونا غبطه بخورید. شما باید به حال اونها تأسف بخورید که می تونستن یه قدم از حیوان بودن جلوتر باشند ولی در حیوان بودن موندن...
- ولی، آخه، خیلی جاها که وصف انسان های خیلی بزرگ رو می گن یا می نویسند «آرامش» رو به عنوان ویژگی مهم این آدما معرفی می کنند، من خیال می کنم در میانۀ راه گیر کردم، نه آرامش حیوانی دارم، نه آرامش انسانی !
- البته، بعضی جاها هم جور دیگه گفتند، مثلا #ژان_پل_سارتر میگه «انسان یعنی دغدغه» و #شاملو میگه «انسان دشواری وظیفه است» و مگه #مولانا نگفته
هر که او آگاه تر، پُر دردتر هر که او بیدارتر، رُخ زردتر
به طور قطع انسان های بزرگ، دغدغه های متفاوتی با نیمه انسان ها دارند، برای چیزهایی که نیمه انسان ها نگران می شند و دلهره دارند انسان ها ممکنه نگران نباشند و نیمه انسان ها وقتی اونها رو می بینند احساس کنند که انسان ها چقدر آروم و بی دغدغه هستند، ولی اونها نمی فهمند که انسان ها دغدغه ها و نگرانی های دیگه ای دارند، بسیار بزرگتر، که برای نیمه انسان ها غیرقابل درکه...
- می خواین بگین من باید همینجوری باشم؟! پس من واسه چی اینجام؟!
- می خوام بگم اگه شما آدم باهوشی نبودین قبل از من، آدمای دیگه ای با دادن یک چارچوب پنداشتی اثبات نشده در مورد جهان هستی و زندگی و وظیفۀ ما در قبال زندگی، مُخ شمارو پر می کردن! شما باورتون می شد که می دونین از کجا آمدیم، به کجا می ریم و برای چی اومدیم. شما باورتون می شد که این چارچوب پنداشتی کامل ودقیق و درسته. اونوقت شما تبدیل می شدین به یه ماشین که طبق برنامه ای که بهش دادن عمل می کنه! دور و برتون رو نگاه کنین، خیلی آدما تبدیل شدن به چیزی در حد ماشین لباسشویی یا جاروبرقی. جاروبرقی کارشو انجام می ده و کاری به کار ماشین لباسشویی نداره، و ماشین لباسشویی هم نگران انتخاب بین شستن لباس ها یا شستن ظرف ها نیست. خیلی آدما اینطوری دارند زندگی می کنند. سرشونو انداختن پایین و همون کاری رو می کنن که بهشون دستور داده شده، حالا چه این دستور رو خانواده بهش داده باشه، چه فرهنگ اجتماعی، چه حکومت و چه ضرورت های اقتصادی. یه گروه از آدم ها هم که دارن غریزی زندگی می کنن، اونا فقط دارند گرسنگی ها شونو سیر می کنند و نیازهای جسمانی شونو ارضاء می کنند. خوب، شما می تونستین یکی از این نیمه انسان ها باشین، می تونستین ماشین باشید و طبق دستورالعمل رفتار کنید و یا می تونستین حیوان باشید و طبق غریزه عمل کنید. ولی شما متأسفانه یا خوشبختانه هیچکدام از اونها نیستین، شما یک انسانید، انسان! و اگر یه روز دیدید شما هم به جز دغدغۀ پول رستوران بچه هاتون دغدغه ای ندارید بفهمید که شما هم «مسخ» شدید. شما هم یه گوسفند شدید که سرشو می ندازه پایین، علف خودشو می خوره، جفتگیری می کند، می چره و می خوابه و دغدغۀ این که سر بقیۀ هم گله ای هاش چی میاد رو نداره و اصلا فکر نمی کنه که این گله از کجا اومده و به کجا میره، اون علفش رو می خوره و بقیه امور رو به چوپان و سگ های گله واگذار کرده، زندگی گوسفندی زندگی آروم و بی دغدغه ای است دوست من. می خواین گوسفندی زندگی کنین؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای خواندن تمام داستان به بخش #داستان سایت drsargolzaei.com مراجعه بفرمایید.
@drsargolzaei
#از_غریزه_تا_وظیفه
بخشی از داستان #بالاتر_از_تئاتر_شهر
- خوب، چی میشه اگه شما هم غریزی زندگی کنید و این سیستم پیچیده ارزشی و تحلیلی رو تعطیل کنید؟
- اونوقت آقای دکتر، انسان بودن خودمو تعطیل کردم. من خیلی وقتا به سمت چیزی که دوست دارم نمی رم، چون خیال می کنم حقم نیست، و خیلی وقتا کارایی رو انجام می دم که دوست ندارم، چون فکر می کنم این وظیفۀ منه... خوب، آقای دکتر، اگه این سیستم ارزشی و تحلیلی رو خاموش کنم، حق و وظیفه ای وجود نداره، و اصولا دیگه انتخابی هم وجود نداره، غریزه انتخاب می کنه و من مثل یه «ماشین زنده» عمل می کنم، من میشم یه چیزی مثل یه خرگوش یا یه عقاب....
- آفرین، پس دو راه بیشتر ندارین، یا مثل یک حیوان زندگی می کنین و غریزی عمل می کنید، یا مثل یک انسان زندگی می کنید و دچار درد و دغدغه هستین، می خوام بگم به نظر می رسه هر چه کسی «آدم تر» باشه بیشتر درد و دغدغه داره، بیشتر تردیدو دو دلی داره، بیشتر سوال و جستجو داره، می خوام بگم کسانی رو که می بینین که غریزی و اتوماتیک انتخاب می کنند و از شما آسوده ترند، هنوز «انسان درون شون» متولد نشده، اونا هنوز «انسان بالفعل» نیستند، اونا یک «انسان بالقوه اند»، فقط قابلیت انسان بودن رو دارند، خیال می کنم شما نباید به اونا غبطه بخورید. شما باید به حال اونها تأسف بخورید که می تونستن یه قدم از حیوان بودن جلوتر باشند ولی در حیوان بودن موندن...
- ولی، آخه، خیلی جاها که وصف انسان های خیلی بزرگ رو می گن یا می نویسند «آرامش» رو به عنوان ویژگی مهم این آدما معرفی می کنند، من خیال می کنم در میانۀ راه گیر کردم، نه آرامش حیوانی دارم، نه آرامش انسانی !
- البته، بعضی جاها هم جور دیگه گفتند، مثلا #ژان_پل_سارتر میگه «انسان یعنی دغدغه» و #شاملو میگه «انسان دشواری وظیفه است» و مگه #مولانا نگفته
هر که او آگاه تر، پُر دردتر هر که او بیدارتر، رُخ زردتر
به طور قطع انسان های بزرگ، دغدغه های متفاوتی با نیمه انسان ها دارند، برای چیزهایی که نیمه انسان ها نگران می شند و دلهره دارند انسان ها ممکنه نگران نباشند و نیمه انسان ها وقتی اونها رو می بینند احساس کنند که انسان ها چقدر آروم و بی دغدغه هستند، ولی اونها نمی فهمند که انسان ها دغدغه ها و نگرانی های دیگه ای دارند، بسیار بزرگتر، که برای نیمه انسان ها غیرقابل درکه...
- می خواین بگین من باید همینجوری باشم؟! پس من واسه چی اینجام؟!
- می خوام بگم اگه شما آدم باهوشی نبودین قبل از من، آدمای دیگه ای با دادن یک چارچوب پنداشتی اثبات نشده در مورد جهان هستی و زندگی و وظیفۀ ما در قبال زندگی، مُخ شمارو پر می کردن! شما باورتون می شد که می دونین از کجا آمدیم، به کجا می ریم و برای چی اومدیم. شما باورتون می شد که این چارچوب پنداشتی کامل ودقیق و درسته. اونوقت شما تبدیل می شدین به یه ماشین که طبق برنامه ای که بهش دادن عمل می کنه! دور و برتون رو نگاه کنین، خیلی آدما تبدیل شدن به چیزی در حد ماشین لباسشویی یا جاروبرقی. جاروبرقی کارشو انجام می ده و کاری به کار ماشین لباسشویی نداره، و ماشین لباسشویی هم نگران انتخاب بین شستن لباس ها یا شستن ظرف ها نیست. خیلی آدما اینطوری دارند زندگی می کنند. سرشونو انداختن پایین و همون کاری رو می کنن که بهشون دستور داده شده، حالا چه این دستور رو خانواده بهش داده باشه، چه فرهنگ اجتماعی، چه حکومت و چه ضرورت های اقتصادی. یه گروه از آدم ها هم که دارن غریزی زندگی می کنن، اونا فقط دارند گرسنگی ها شونو سیر می کنند و نیازهای جسمانی شونو ارضاء می کنند. خوب، شما می تونستین یکی از این نیمه انسان ها باشین، می تونستین ماشین باشید و طبق دستورالعمل رفتار کنید و یا می تونستین حیوان باشید و طبق غریزه عمل کنید. ولی شما متأسفانه یا خوشبختانه هیچکدام از اونها نیستین، شما یک انسانید، انسان! و اگر یه روز دیدید شما هم به جز دغدغۀ پول رستوران بچه هاتون دغدغه ای ندارید بفهمید که شما هم «مسخ» شدید. شما هم یه گوسفند شدید که سرشو می ندازه پایین، علف خودشو می خوره، جفتگیری می کند، می چره و می خوابه و دغدغۀ این که سر بقیۀ هم گله ای هاش چی میاد رو نداره و اصلا فکر نمی کنه که این گله از کجا اومده و به کجا میره، اون علفش رو می خوره و بقیه امور رو به چوپان و سگ های گله واگذار کرده، زندگی گوسفندی زندگی آروم و بی دغدغه ای است دوست من. می خواین گوسفندی زندگی کنین؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
برای خواندن تمام داستان به بخش #داستان سایت drsargolzaei.com مراجعه بفرمایید.
@drsargolzaei
#هوش_کافی_نیست!
جوانی را که وارد مطبم شد، بلافاصله شناختم. چند هفته پیش او را سر کلاس درسم دیده بودم. او دانشجوی پزشکی بود و چند هفته پیش سر کلاس درسی بود که من در آن، راجعبه اختلال کمبود تمرکز #ADD صحبت میکردم. یادم آمد که سر کلاس درس از رفتارش خوشم نیامده بود؛ چون مرتبأ در جایش وول میخورد و گویا اصلأ به درس گوش نمیداد. گاهی با موبایلش ورمیرفت و گاهی با وسایل دم دستش بازی میکرد. رفتارش در من این فکر را به وجود آورد که به درس و کلاس و استاد بیتوجه است و برداشتم این بود که او جوان بیادبی است. اما اکنون که شروع به صحبت کرد، متوجه شدم که چقدر برداشتم اشتباه بوده است. همه ما وقتی اطلاعاتمان ناکافی باشد گرفتار برداشتهای نادرست میشویم.
سخنش را این گونه آغاز کرد: «استاد! همه علائمی که سر کلاس درس میگفتید، در من وجود دارد. من دچار ADD هستم». شاید این جوان یکی از اولین مراجعان بزرگسال من بود که دچار ADD بود. گرچه در کتاب های مرجع روانپزشکی راجع به اختلال بیشفعالی و کمبود تمرکز بزرگسالان مطالب زیادی خوانده بودم، اما تا آن زمان تمام موارد ADD ای را که شخصأ دیده بودم، کودکان خردسالی بودند که یا به علت بیشفعالی، والدینشان را کلافه کرده بودند و به همین دلیل به مطب من آورده شده بودند یا کودکان سالهای اول مدرسه بودند که بهخاطر حواسپرتی و بیقراری در کلاس درس توسط معلمانشان به مطب روانپزشک فرستاده شده بودند؛ بنابراین تصویر ذهنی من از یک فرد دچار ADD این بود که اگر در کودکی مشکلش تشخیص داده نشود و تحت درمان قرار نگیرد، امکان موفقیت تحصیلی نخواهد داشت؛ به همین سبب انتظار نداشتم یک دانشجوی پزشکی را ببینم که تا این سن تحت مداوای ADD قرار نگرفته و با این حال تا این سطح تحصیلی بالا آمده است؛ ولی وقتی دانشجویم علائمش را برایم مرور کرد و از مشکلاتی که این علائم برایش ایجاد کرده بودند سخن گفت، من هم به اطمینان رسیدم که تشخیصی که برای خودش گذاشته، درست است. از دوران دبستان بارها معلمان به خاطر وولخوردن و حرفزدن سرکلاس درس تنبیهش کرده و یا از کلاس اخراجش کرده بودند. ولی از آنجا که همیشه شاگرد ممتازی بود و نمرات بالایی میآورد، مشکلات رفع و رجوع شده بودند. هیچکس فکر نمیکرد دانشآموزی با نمرات بالا نیاز به درمان روانپزشکی اختلال تمرکز دارد؛ در واقع او یک نابغه دچار ADD بود و این نبوغ و تیزهوشی باعث شده بود، علیرغم وجود ADD، او نمرات خوب بگیرد و پیشرفت تحصیلیاش بالای متوسط باشد؛ اما این ماجرا باعث نشده بود که ADD برایش مشکلی ایجاد نکند.
درحقیقت او قادر به آرامنشستن و گوش دادن نبود؛ بنابراین همان احساسی که سر کلاس درس من ایجاد شده بود، در بسیاری از موقعیتها برای دیگران هم ایجاد شده بود. کسانی که رفتار او میدیدند تصور میکردند او بیادب و بیاعتناست و درس و معلم را به بازی گرفته است؛ درحالیکه او واقعأ نمیتوانست آرام و متمرکز بنشیند و وول نخورد؛ علاوه براین ها، تیزهوش بیشفعال ما در زندگی هم مشکلات زیادی داشت؛ مثلأ بارها تلفن همراهش را جا گذاشته و دچار مشکلات جدی شده بود. بارها کلید خانه یا سوئیچ ماشینش را گم کرده بود و ساعتها از وقتش تلف شده بود. بارها رفتارهای تکانشی انجام داده و بابت آن دچار پشیمانی و سرزنش شده بود، اما تمام این مدت کسی به وجود ADD یا ADHD در او شک نکرده بود. هوش بالا و نمرات ممتازش مانعی در برابر این تشخیص ایجاد کرده بودند.
خوشبختانه این دانشجوی نابغه پیش از آمدن به مطب من کلی در ژورنالهای علمی و سایتهای دانشگاهی چرخیده بود و مطلب جمع کرده بود و با دستی پر درمورد ADD بزرگسالان و ADD در افراد تیزهوش به مطب من آمده بود که این مسأله روند کار درمانی را تسهیل و تسریع کرد.
برای درمان ADD و ADHD بهترین برنامه درمانی، ترکیبی از دارو درمانی و تمرینات رفتاری است. در دارو درمانی، از داروهایی استفاده میشود که قسمتهایی از مغز را که مسئول ایجاد تمرکز هستند (یعنی بخش میانی قشر پره فرونتال مغز) تقویت شوند و تکانشگری و بیثباتی هیجانی در این افراد مهار گردند. در رفتاردرمانی هم تمرینات ذهن آگاهی، انسجام ذهن-بدن و خودآرامسازی به این افراد داده میشود و منجر به ایجاد مدارهای عصبی جدید در مغز آنها میشود. مدارهای عصبی جدید باعث میشوند که مغز منطقی قدرت پیدا کرده و مغز هیجانی را مهار کند. خوشبختانه آگاهی و همکاری این دانشجوی تیزهوش روند درمان او را خیلی خوب پیش برد و او اکنون در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا استاد بیماریهای قلب و عروق است.
گرچه انتظار نداریم روند بهبودی در همه مراجعان همین قدر چشمگیر باشد، اما بهطور قطع تحت درمان قرارگرفتن باعث درجاتی از بهبودی در همه مبتلایان به ADD خواهد شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
جوانی را که وارد مطبم شد، بلافاصله شناختم. چند هفته پیش او را سر کلاس درسم دیده بودم. او دانشجوی پزشکی بود و چند هفته پیش سر کلاس درسی بود که من در آن، راجعبه اختلال کمبود تمرکز #ADD صحبت میکردم. یادم آمد که سر کلاس درس از رفتارش خوشم نیامده بود؛ چون مرتبأ در جایش وول میخورد و گویا اصلأ به درس گوش نمیداد. گاهی با موبایلش ورمیرفت و گاهی با وسایل دم دستش بازی میکرد. رفتارش در من این فکر را به وجود آورد که به درس و کلاس و استاد بیتوجه است و برداشتم این بود که او جوان بیادبی است. اما اکنون که شروع به صحبت کرد، متوجه شدم که چقدر برداشتم اشتباه بوده است. همه ما وقتی اطلاعاتمان ناکافی باشد گرفتار برداشتهای نادرست میشویم.
سخنش را این گونه آغاز کرد: «استاد! همه علائمی که سر کلاس درس میگفتید، در من وجود دارد. من دچار ADD هستم». شاید این جوان یکی از اولین مراجعان بزرگسال من بود که دچار ADD بود. گرچه در کتاب های مرجع روانپزشکی راجع به اختلال بیشفعالی و کمبود تمرکز بزرگسالان مطالب زیادی خوانده بودم، اما تا آن زمان تمام موارد ADD ای را که شخصأ دیده بودم، کودکان خردسالی بودند که یا به علت بیشفعالی، والدینشان را کلافه کرده بودند و به همین دلیل به مطب من آورده شده بودند یا کودکان سالهای اول مدرسه بودند که بهخاطر حواسپرتی و بیقراری در کلاس درس توسط معلمانشان به مطب روانپزشک فرستاده شده بودند؛ بنابراین تصویر ذهنی من از یک فرد دچار ADD این بود که اگر در کودکی مشکلش تشخیص داده نشود و تحت درمان قرار نگیرد، امکان موفقیت تحصیلی نخواهد داشت؛ به همین سبب انتظار نداشتم یک دانشجوی پزشکی را ببینم که تا این سن تحت مداوای ADD قرار نگرفته و با این حال تا این سطح تحصیلی بالا آمده است؛ ولی وقتی دانشجویم علائمش را برایم مرور کرد و از مشکلاتی که این علائم برایش ایجاد کرده بودند سخن گفت، من هم به اطمینان رسیدم که تشخیصی که برای خودش گذاشته، درست است. از دوران دبستان بارها معلمان به خاطر وولخوردن و حرفزدن سرکلاس درس تنبیهش کرده و یا از کلاس اخراجش کرده بودند. ولی از آنجا که همیشه شاگرد ممتازی بود و نمرات بالایی میآورد، مشکلات رفع و رجوع شده بودند. هیچکس فکر نمیکرد دانشآموزی با نمرات بالا نیاز به درمان روانپزشکی اختلال تمرکز دارد؛ در واقع او یک نابغه دچار ADD بود و این نبوغ و تیزهوشی باعث شده بود، علیرغم وجود ADD، او نمرات خوب بگیرد و پیشرفت تحصیلیاش بالای متوسط باشد؛ اما این ماجرا باعث نشده بود که ADD برایش مشکلی ایجاد نکند.
درحقیقت او قادر به آرامنشستن و گوش دادن نبود؛ بنابراین همان احساسی که سر کلاس درس من ایجاد شده بود، در بسیاری از موقعیتها برای دیگران هم ایجاد شده بود. کسانی که رفتار او میدیدند تصور میکردند او بیادب و بیاعتناست و درس و معلم را به بازی گرفته است؛ درحالیکه او واقعأ نمیتوانست آرام و متمرکز بنشیند و وول نخورد؛ علاوه براین ها، تیزهوش بیشفعال ما در زندگی هم مشکلات زیادی داشت؛ مثلأ بارها تلفن همراهش را جا گذاشته و دچار مشکلات جدی شده بود. بارها کلید خانه یا سوئیچ ماشینش را گم کرده بود و ساعتها از وقتش تلف شده بود. بارها رفتارهای تکانشی انجام داده و بابت آن دچار پشیمانی و سرزنش شده بود، اما تمام این مدت کسی به وجود ADD یا ADHD در او شک نکرده بود. هوش بالا و نمرات ممتازش مانعی در برابر این تشخیص ایجاد کرده بودند.
خوشبختانه این دانشجوی نابغه پیش از آمدن به مطب من کلی در ژورنالهای علمی و سایتهای دانشگاهی چرخیده بود و مطلب جمع کرده بود و با دستی پر درمورد ADD بزرگسالان و ADD در افراد تیزهوش به مطب من آمده بود که این مسأله روند کار درمانی را تسهیل و تسریع کرد.
برای درمان ADD و ADHD بهترین برنامه درمانی، ترکیبی از دارو درمانی و تمرینات رفتاری است. در دارو درمانی، از داروهایی استفاده میشود که قسمتهایی از مغز را که مسئول ایجاد تمرکز هستند (یعنی بخش میانی قشر پره فرونتال مغز) تقویت شوند و تکانشگری و بیثباتی هیجانی در این افراد مهار گردند. در رفتاردرمانی هم تمرینات ذهن آگاهی، انسجام ذهن-بدن و خودآرامسازی به این افراد داده میشود و منجر به ایجاد مدارهای عصبی جدید در مغز آنها میشود. مدارهای عصبی جدید باعث میشوند که مغز منطقی قدرت پیدا کرده و مغز هیجانی را مهار کند. خوشبختانه آگاهی و همکاری این دانشجوی تیزهوش روند درمان او را خیلی خوب پیش برد و او اکنون در یکی از بهترین دانشگاه های دنیا استاد بیماریهای قلب و عروق است.
گرچه انتظار نداریم روند بهبودی در همه مراجعان همین قدر چشمگیر باشد، اما بهطور قطع تحت درمان قرارگرفتن باعث درجاتی از بهبودی در همه مبتلایان به ADD خواهد شد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#کودک_ناآرام
در باز شد و پدری که دست دختر بچه 7-6 ساله اش را گرفته بود وارد اطاق شد. در حالی که پدر روی صندلی می نشست دخترک دور اتاق شروع به راه رفتن کرد. به طرف میز من آمد و شروع به چرخیدن دور آن نمود. یکی یکی وسایل روی میز را برمی داشت و جا به جا می کرد. در واقع حتی یک ثانیه نیز آرام نمی ماند، مرتب وول می خورد و حرکت می کرد.
در واقع ظرف چند دقیقه همه جا را به هم ریخته بود، حتی اگر پدرش هم حرفی نمی زد من به تشخیص نزدیک شده بودم ولی قطعاً تشخیص صحیح تنها با شرح حال و ارزیابی کامل ممکن است.
همانطورکه حدس می زدم این کودک تمام اعضای خانواده را کلافه کرده بود. از چند سال قبل چنین رفتاری داشت. یک جا آرام نمی نشست، مدام درحال حرکت بود، از در و دیوار بالا می رفت و باعث شلوغی و سر و صدا در خانه بود و بسیاری از وسایل خانه را خراب کرده بود. هر چند وضعیت کودک خانواده را کلافه کرده بود اما باورها و برداشت های اطرافیان مبنی بر این که کم کم که بزرگ شود خوب می شود باعث شده بود که خانواده وضعیت وی را تحمل کنند تا اینکه وارد پیش دبستانی شده بود. رفتار کودک در مدرسه نیز به همین شکل بود، در کلاس روی صندلیش بی قرار و نا آرام بود، مرتب بلند می شد و در کلاس راه می رفت، نمی توانست ساکت بنشیند و تکالیفش را انجام دهد. این بود که معلم پیش دبستانی پدرش را به مدرسه خواسته بود و به او توضیح داده بود که این بچه مشکلی دارد و باید او را به پزشک نشان بدهید. همانطورکه حدس زده اید این کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی/کمبود توجه
Attention Deficit Disorder
بود، اختلالی که تقریبا از هر یکصد کودک مدرسه ای 5 کودک مبتلا به آن هستند. البته این بیماری بیشتر در پسر بچه ها دیده می شود و آنها 5-3 برابر دختر بچه ها دچار این مشکل می شوند ولی کودکی که شرح حالش را مطالعه کردید یک دختر بچه بود.
این فرم بیماری، «فرم بیش فعالی» بود هرچند در دختران معمولا بیشتر «فرم کمبود توجه» دیده می شود. بچه های دچار کمبود توجه مرتب حواس شان پرت است، فراموشکارند، وقتی با آنها صحبت می شود به نظر می رسد اصلاً گوش نمی کنند، وسایل خود را مرتب گم می کنند، تکالیف مدرسه را ناقص انجام می دهند، با وجودی که مشکل هوش و یادگیری ندارند به دلیل اشتباهات مکرّر ناشی از بی دقتی و بی توجّهی و ناتوانی برای حفظ تمرکز از نظر درسی عقب می مانند. این مشکل زمینه ی ژنتیکی دارد، مثلا خواهر و برادران بچه های مبتلا دو برابر بقیه اطفال احتمال دارد به این اختلال مبتلا شوند؛ البته عوامل دیگری مثل صدمه و ضربه به کودک موقع تولّد، نارس بودن بچه و مواجهه با برخی عفونت ها، سموم و داروها در دوران قبل از تولد هم می توانند زمینه ساز این بیماری گردند.
با وجودی که این بیماری گرفتاری و مشکلات فراوانی برای بیمار و خانواده اش ایجاد می کند کنترل آن کار غیر ممکنی نیست. روانپزشک پس از ارزیابی تشخیصی، براساس سن و وضعیت بیمار برای او دارو تجویز می کند . استفاده از دارو به سرعت باعث شروع روند بهبود می شود. کودک ناآرام، آرام می گیرد، توجه و دقتش بهبود می یابد، تکالیفش را انجام می دهد و برچسب کودک مزاحم خانه را از خود می کند. گرچه آموزش خانواده و تکنیک های رفتاری برای کامل کردن درمان ضروری هستند. طبیعی است که در صورت درمان نشدن این کودکان از کار تحصیل باز می مانند، علیرغم هوش طبیعی نمی توانند تحصیل کنند و در نتیجه آینده مطلوبی در پیش روی ندارند. علاوه بر این طبیعی است که خانواده کلافه و خسته برخورد بدی با این کودک داشته باشند و در نتیجه، برخورد و تنش مداوم درخانه باعث تشدید علائم و گاهی لج بازی و رفتارهای مقابله ای در کودک می شود. برخی از این کودکان با رسیدن به نوجوانی بهبود می یابند ولی در بعضی دیگر علائم ادامه می یابند و دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی می شوند. این افراد دچار بی ثباتی عاطفی هستند، در مشکلات زندگی بسیار کم تحملند، زود عصبانی می شوند و رفتار خشمگینانه نشان می دهند، وسایل شان را جا می گذارند، قرارهاشان را فراموش می کنند و کارهایشان را ناتمام می گذارند. درمان دارویی برای این گروه بیماران نیز مؤثر است و قطعاً درمان روانپزشکی زندگی کیفیت آنان را بهتر خواهد کرد.
پیش از این در مقاله ای در کانال تلگرام با عنوان #هوش_کافی_نیست شرح حال یک مراجع دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی را ارائه کرده ام.
فصلی از کتاب #وقتی_که_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید نوشته ی #دکترسرگلزایی، از انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد – سال 1379
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#کودک_ناآرام
در باز شد و پدری که دست دختر بچه 7-6 ساله اش را گرفته بود وارد اطاق شد. در حالی که پدر روی صندلی می نشست دخترک دور اتاق شروع به راه رفتن کرد. به طرف میز من آمد و شروع به چرخیدن دور آن نمود. یکی یکی وسایل روی میز را برمی داشت و جا به جا می کرد. در واقع حتی یک ثانیه نیز آرام نمی ماند، مرتب وول می خورد و حرکت می کرد.
در واقع ظرف چند دقیقه همه جا را به هم ریخته بود، حتی اگر پدرش هم حرفی نمی زد من به تشخیص نزدیک شده بودم ولی قطعاً تشخیص صحیح تنها با شرح حال و ارزیابی کامل ممکن است.
همانطورکه حدس می زدم این کودک تمام اعضای خانواده را کلافه کرده بود. از چند سال قبل چنین رفتاری داشت. یک جا آرام نمی نشست، مدام درحال حرکت بود، از در و دیوار بالا می رفت و باعث شلوغی و سر و صدا در خانه بود و بسیاری از وسایل خانه را خراب کرده بود. هر چند وضعیت کودک خانواده را کلافه کرده بود اما باورها و برداشت های اطرافیان مبنی بر این که کم کم که بزرگ شود خوب می شود باعث شده بود که خانواده وضعیت وی را تحمل کنند تا اینکه وارد پیش دبستانی شده بود. رفتار کودک در مدرسه نیز به همین شکل بود، در کلاس روی صندلیش بی قرار و نا آرام بود، مرتب بلند می شد و در کلاس راه می رفت، نمی توانست ساکت بنشیند و تکالیفش را انجام دهد. این بود که معلم پیش دبستانی پدرش را به مدرسه خواسته بود و به او توضیح داده بود که این بچه مشکلی دارد و باید او را به پزشک نشان بدهید. همانطورکه حدس زده اید این کودک مبتلا به اختلال بیش فعالی/کمبود توجه
Attention Deficit Disorder
بود، اختلالی که تقریبا از هر یکصد کودک مدرسه ای 5 کودک مبتلا به آن هستند. البته این بیماری بیشتر در پسر بچه ها دیده می شود و آنها 5-3 برابر دختر بچه ها دچار این مشکل می شوند ولی کودکی که شرح حالش را مطالعه کردید یک دختر بچه بود.
این فرم بیماری، «فرم بیش فعالی» بود هرچند در دختران معمولا بیشتر «فرم کمبود توجه» دیده می شود. بچه های دچار کمبود توجه مرتب حواس شان پرت است، فراموشکارند، وقتی با آنها صحبت می شود به نظر می رسد اصلاً گوش نمی کنند، وسایل خود را مرتب گم می کنند، تکالیف مدرسه را ناقص انجام می دهند، با وجودی که مشکل هوش و یادگیری ندارند به دلیل اشتباهات مکرّر ناشی از بی دقتی و بی توجّهی و ناتوانی برای حفظ تمرکز از نظر درسی عقب می مانند. این مشکل زمینه ی ژنتیکی دارد، مثلا خواهر و برادران بچه های مبتلا دو برابر بقیه اطفال احتمال دارد به این اختلال مبتلا شوند؛ البته عوامل دیگری مثل صدمه و ضربه به کودک موقع تولّد، نارس بودن بچه و مواجهه با برخی عفونت ها، سموم و داروها در دوران قبل از تولد هم می توانند زمینه ساز این بیماری گردند.
با وجودی که این بیماری گرفتاری و مشکلات فراوانی برای بیمار و خانواده اش ایجاد می کند کنترل آن کار غیر ممکنی نیست. روانپزشک پس از ارزیابی تشخیصی، براساس سن و وضعیت بیمار برای او دارو تجویز می کند . استفاده از دارو به سرعت باعث شروع روند بهبود می شود. کودک ناآرام، آرام می گیرد، توجه و دقتش بهبود می یابد، تکالیفش را انجام می دهد و برچسب کودک مزاحم خانه را از خود می کند. گرچه آموزش خانواده و تکنیک های رفتاری برای کامل کردن درمان ضروری هستند. طبیعی است که در صورت درمان نشدن این کودکان از کار تحصیل باز می مانند، علیرغم هوش طبیعی نمی توانند تحصیل کنند و در نتیجه آینده مطلوبی در پیش روی ندارند. علاوه بر این طبیعی است که خانواده کلافه و خسته برخورد بدی با این کودک داشته باشند و در نتیجه، برخورد و تنش مداوم درخانه باعث تشدید علائم و گاهی لج بازی و رفتارهای مقابله ای در کودک می شود. برخی از این کودکان با رسیدن به نوجوانی بهبود می یابند ولی در بعضی دیگر علائم ادامه می یابند و دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی می شوند. این افراد دچار بی ثباتی عاطفی هستند، در مشکلات زندگی بسیار کم تحملند، زود عصبانی می شوند و رفتار خشمگینانه نشان می دهند، وسایل شان را جا می گذارند، قرارهاشان را فراموش می کنند و کارهایشان را ناتمام می گذارند. درمان دارویی برای این گروه بیماران نیز مؤثر است و قطعاً درمان روانپزشکی زندگی کیفیت آنان را بهتر خواهد کرد.
پیش از این در مقاله ای در کانال تلگرام با عنوان #هوش_کافی_نیست شرح حال یک مراجع دچار اختلال کمبود توجه بزرگسالی را ارائه کرده ام.
فصلی از کتاب #وقتی_که_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید نوشته ی #دکترسرگلزایی، از انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد – سال 1379
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
Forwarded from آفتاب مهر
با سلام آخرین جلسه کارکاه" روانشناسی تحلیلی یونگ" ( تئوری ) جمعه ۱۳ مرداد ساعت ۹صبح تا ۱۳ توسط دکتر محمدرضا سرگلزایی برگزار میشود.
کسانیکه مایل به شرکت در دوره عملی یونگ( شخصیت شناسی براساس تست رمز واژه مایکل دانیلز ) هستند میتوانند در این جلسه ثبت نام کنند.
دوره عملی از ۲۷ مرداد آغاز میشود.
جمعه ها ۲۷ مرداد ۳- ۱۰ و ۱۷ شهریور .۴جلسه ۴ ساعتی شهریه ۴۲۰۰۰۰ تومان
88109349
@aftabemehr
کسانیکه مایل به شرکت در دوره عملی یونگ( شخصیت شناسی براساس تست رمز واژه مایکل دانیلز ) هستند میتوانند در این جلسه ثبت نام کنند.
دوره عملی از ۲۷ مرداد آغاز میشود.
جمعه ها ۲۷ مرداد ۳- ۱۰ و ۱۷ شهریور .۴جلسه ۴ ساعتی شهریه ۴۲۰۰۰۰ تومان
88109349
@aftabemehr
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام
ممنون بابت مطالب خوبی که در کانال و سایت خودتان منتشر میکنید.
میخواستم نظر شما را در مورد مسألهای که ذهنم را درگیر کرده است بپرسم.
مدتی است که به این سوالات فکر میکنم؛
بود و یا نبود من چه تاثیری در این عالم دارد؟ حاصل زندگی من چیست؟ آیا اثر مثبتی هم از من در این عالم باقی خواهد ماند؟ اگر خواهد ماند تا چه میزان؟ آیا من تمام توان و استعداد خودم را صرف این کار کردهام؟
وقتی به زندگی انسانهای بزرگ و خدمات ارزشمندی که کردهاند نگاه میکنم در پاسخ به این سؤالات به این نتیجه میرسم که تأثیر من در این عالم در کلمه هیچ خلاصه میشود.
اما در پاسخ به تلخی احساس حاصل از این نتیجه به خود گفتم مقایسه انسانها با یکدیگر کار اشتباهی است ضمن اینکه پاسخهایی از قبیل: همه یا هیچ، سیاه یا سفید، خود یک خطای شناختی است.
#کارن_هورنای در کتاب عصبیت و رشد آدمی میگوید عظمت طلبی یکی از پایههای اصلی رشد شخصیت عصبی و خارج شدن انسان از روند رشد طبیعی است.
ایا ریشه و منشاء سؤالاتی که مطرح کردم از میل به عظمت ٰطلبی ناشی نمیشود؟
با تشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
انسان بودن از آنجا آغاز می شود که ما به جای نگاه کردن بلافصل به پدیده ها، به معنای پدیده ها نگاه می کنیم.
اگر کسی ظرف غذایی به در خانهٔ ما بیاورد پیش از آن که نوع غذا برای ما سؤال باشد پرسش مان این است که چه کسی، به چه دلیلی یا به چه مناسبتی برای ما غذا فرستاده است. هرچه فشار جسمانی در ما بیشتر باشد دغدغهٔ معنا کمتر می شود و هرچه فراغت و رفاه بیشتری داشته باشیم درگیری ذهن مان با معنا بیشتر می شود.
#فروید (پایه گذار تحلیل روانی) در نامه ای به ماری بناپارت دغدغهٔ معنا را نشان دهندهٔ روان نژندی Neurosis می داند ولی #ویکتور_فرانکل (پایه گذار تحلیل وجودی) جستجوی معنا را برای انسان ذاتی و غریزی می داند.
در این زمینه می توانید کتاب های زیر را بخوانید:کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه شهاب الدین عبّاسی، نشر کتاب پارسه
کتاب #معنا_درمانی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه مهین میلانی ، انتشارات دُرسا
کتاب #ویکتور_امیل_فرانکل_پایه_گذار_معنا_درمانی » نوشتهٔ احمدرضا محمّدپور، نشر دانژه
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
سلام
ممنون بابت مطالب خوبی که در کانال و سایت خودتان منتشر میکنید.
میخواستم نظر شما را در مورد مسألهای که ذهنم را درگیر کرده است بپرسم.
مدتی است که به این سوالات فکر میکنم؛
بود و یا نبود من چه تاثیری در این عالم دارد؟ حاصل زندگی من چیست؟ آیا اثر مثبتی هم از من در این عالم باقی خواهد ماند؟ اگر خواهد ماند تا چه میزان؟ آیا من تمام توان و استعداد خودم را صرف این کار کردهام؟
وقتی به زندگی انسانهای بزرگ و خدمات ارزشمندی که کردهاند نگاه میکنم در پاسخ به این سؤالات به این نتیجه میرسم که تأثیر من در این عالم در کلمه هیچ خلاصه میشود.
اما در پاسخ به تلخی احساس حاصل از این نتیجه به خود گفتم مقایسه انسانها با یکدیگر کار اشتباهی است ضمن اینکه پاسخهایی از قبیل: همه یا هیچ، سیاه یا سفید، خود یک خطای شناختی است.
#کارن_هورنای در کتاب عصبیت و رشد آدمی میگوید عظمت طلبی یکی از پایههای اصلی رشد شخصیت عصبی و خارج شدن انسان از روند رشد طبیعی است.
ایا ریشه و منشاء سؤالاتی که مطرح کردم از میل به عظمت ٰطلبی ناشی نمیشود؟
با تشکر
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
انسان بودن از آنجا آغاز می شود که ما به جای نگاه کردن بلافصل به پدیده ها، به معنای پدیده ها نگاه می کنیم.
اگر کسی ظرف غذایی به در خانهٔ ما بیاورد پیش از آن که نوع غذا برای ما سؤال باشد پرسش مان این است که چه کسی، به چه دلیلی یا به چه مناسبتی برای ما غذا فرستاده است. هرچه فشار جسمانی در ما بیشتر باشد دغدغهٔ معنا کمتر می شود و هرچه فراغت و رفاه بیشتری داشته باشیم درگیری ذهن مان با معنا بیشتر می شود.
#فروید (پایه گذار تحلیل روانی) در نامه ای به ماری بناپارت دغدغهٔ معنا را نشان دهندهٔ روان نژندی Neurosis می داند ولی #ویکتور_فرانکل (پایه گذار تحلیل وجودی) جستجوی معنا را برای انسان ذاتی و غریزی می داند.
در این زمینه می توانید کتاب های زیر را بخوانید:کتاب #انسان_درجستجوی_معنای_غائی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه شهاب الدین عبّاسی، نشر کتاب پارسه
کتاب #معنا_درمانی نوشتهٔ ویکتور فرانکل، ترجمه مهین میلانی ، انتشارات دُرسا
کتاب #ویکتور_امیل_فرانکل_پایه_گذار_معنا_درمانی » نوشتهٔ احمدرضا محمّدپور، نشر دانژه
پیروز باشید
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز
قبل از هر چیز از مطالب بینظیر کانالتون سپاسگزارم. چند روز پیش در پاسخ به دو پرسش که محتوای مشابهی داشت و در رابطه با #روابط_زناشویی_و_جنسی بود #فایل_صوتی ای رو در کانال قرار دادید. در این مورد سوالی داشتم و اینکه دو نوع مختلف کارکرد مغزی و تنوع های شخصیتی که عبارت بود از نوع جویی و پایداری را مطرح و بررسی کردید. اولین سوالم اینه که آیا این دو نوع کارکرد بدون قضاوت و بدون در نظر گرفتن خوب و بد است؟ چون در این زمینه گفتمان پیش مدرن و صنعتی رو مطرح کردید. دومین سوالم اینکه آیا این دو نوع کارکرد کاملا ژنتیکی و غیر قابل تغییر است حتا در صورت تمایل فرد به تغییر و اینکه تحت روان درمانی قرار بگیرد و این مساله در آن قسمت ژنتیک که در مقاله خوشبختی اشاره کردید می گنجد؟ و آخرین سوال اینکه در مورد ازدواج توضیحی دادید که با توجه به قراردادی بودن آن راهکار چیست ولی در مورد شغل و تحصیلات و یا زمینه های دیگر تکلیف چیست؟
در نهایت هم اگر منابعی را جهت مطالعه بیشتر مفید میدانید پیشاپیش از معرفی آنها سپاسگزارم
با تشکر
سبز و برقرار باشید
*پاسخ #دکترسرگلزایی در #فایل_صوتی
#تنوع_طلبی_و_تعهدات_اجتماعی
T.me/drsargolzaei
*پرسش:
با عرض سلام و وقت بخیر خدمت استاد عزیز
قبل از هر چیز از مطالب بینظیر کانالتون سپاسگزارم. چند روز پیش در پاسخ به دو پرسش که محتوای مشابهی داشت و در رابطه با #روابط_زناشویی_و_جنسی بود #فایل_صوتی ای رو در کانال قرار دادید. در این مورد سوالی داشتم و اینکه دو نوع مختلف کارکرد مغزی و تنوع های شخصیتی که عبارت بود از نوع جویی و پایداری را مطرح و بررسی کردید. اولین سوالم اینه که آیا این دو نوع کارکرد بدون قضاوت و بدون در نظر گرفتن خوب و بد است؟ چون در این زمینه گفتمان پیش مدرن و صنعتی رو مطرح کردید. دومین سوالم اینکه آیا این دو نوع کارکرد کاملا ژنتیکی و غیر قابل تغییر است حتا در صورت تمایل فرد به تغییر و اینکه تحت روان درمانی قرار بگیرد و این مساله در آن قسمت ژنتیک که در مقاله خوشبختی اشاره کردید می گنجد؟ و آخرین سوال اینکه در مورد ازدواج توضیحی دادید که با توجه به قراردادی بودن آن راهکار چیست ولی در مورد شغل و تحصیلات و یا زمینه های دیگر تکلیف چیست؟
در نهایت هم اگر منابعی را جهت مطالعه بیشتر مفید میدانید پیشاپیش از معرفی آنها سپاسگزارم
با تشکر
سبز و برقرار باشید
*پاسخ #دکترسرگلزایی در #فایل_صوتی
#تنوع_طلبی_و_تعهدات_اجتماعی
T.me/drsargolzaei
Telegram
دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Psychiatrist ,Social activist
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Email: isssp@yahoo.com
drsargolzaei.com
Instagram.com/drsargolzaei
https://twitter.com/drsargolzae
https://youtube.com/@sargolzaei
https://m.facebook.com/drsargolzaei
First Post:
https://t.me/drsargolzaei/7
@drsargolzaei
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
بررسی و مرور فصل رواندرمانی ها از کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلان
مدرس دکتر سرگلزایی
از 16 مرداد به مدت 12 ساعت
روزهای دوشنبه از ساعت 15تا17
09123336716
88032039
مدرس دکتر سرگلزایی
از 16 مرداد به مدت 12 ساعت
روزهای دوشنبه از ساعت 15تا17
09123336716
88032039
#معرفی_کتاب
#مفتش_اعظم
نویسنده: فئودور داستایوسکی
ترجمه: کامل روزدار
انتشارات: اشاره - ۱۳۹۴
داستان "مفتش اعظم" پنجمین فصل از رمان بلند #برادران_کارامازوف نوشته #فئودور_داستایوسکی است که در عین حال که یک داستان مستقل است، در ارتباط و ادامه رمان برادران کارامازوف می باشد. این داستان به صورت مستقل از رمان اصلی به اکثر زبان های دنیا بارها منتشر شده است و بسیاری از نویسندگان و متفکران از آن تأثیر پذیرفته یا برای آن نقد نوشته اند. خود داستایوسکی داستان "مفتش اعظم" را نقطه اوج آثار ادبی خود می دانست.
داستان، گفتگوی دو برادر با طرز تفکر و جهان بینی متفاوت به نام های "ایوان" و آلیوشا" است که ایوان پوئمی (Poem) (اثر منظوم، داستان یا افسانه ای بلند) را که گفته است را برای آلیوشا شرح می دهد. که در آن ایوان عصیان و اعتراضش را به ساختار جهان نشان می دهد.
در اکثر داستان های داستایوسکی دو چیز همیشه وجود دارد: یک طرف کسانی که دارای ایمانی به باوری هستند و طرف دیگر انسان هایی که در مخالفت با آن ایمان شورش می کنند و در عین حال در پی یافتن تکیه گاهی هستند، اوج این مسئله را در داستان "مفتش اعظم" می بینیم. در واقع این دو طیف انسان ها را در قالب دو نوع طرز فکر داستایوسکی می توان دید که در تضاد و کشاکش با هم هستند و به نوعی این قطبیت باعث رنج روحی او می شدند به قول "اشتفان تسوایگ" (Stefan Zweig) داستایوسکی خود به استقبال این رنج رفت و همانند یک شهید بار گناه شک و تردید را به دوش گرفت و باعث شد خوانندگان آثارش در مورد تمامی مسائل دوباره بیاندیشند و هر فرد خود، خطوط نیکی و بدی را تعیین کند و از هرج و مرجی که گرفتارش است دوباره جهانی بیافریند." به همین دلیل است که مهم ترین موضوعی که در این داستان مورد بحث قرار می گیرد ، "ایده آزادی" است. "آزادی ایمان" ، "آزادی وجدان".
این که آیا انسان ها توان کشیدن بار سنگین آزادی را دارند؟ آیا می توانند بدون "تکیه گاهی محکم" به زندگی خود ادامه دهند؟ یا این که این بار را به قول #نیچه، "ابر انسان ها" و با بیان داستایوسکی، "برگزیدگان" فقط می توانند تحمل کنند و توده انسان ها "آرامش و امنیت" را حتی اگر وعده ای پوشالی باشد به آزادی و "انتخاب بین نیک و بد" ترجیح می دهند.
به نظر "ایوان" کشیدن این بار از توان انسان های معمولی یا همان توده انسان ها خارج است و چنین انتظاری از آن ها داشتن توقع زیادی است. #آلبر_کامو می گوید: "ایوان از بشریت دفاع می کند. ایوان بی گناهی بشریت و نیز بی عدالتی را نشان می دهد که برای بشریت مرگ را به ارمغان می آورد."
در پایان جمله ای از گئورگ لوکاچ (Georg Lukácz) فیلسوف و نقد نویس مجاری را در مورد داستایوسکی نقل می کنم:
"آثار داستایوسکی منزلگاهی است در راه رهایی انسان از دو قطبی کردن نیک و بد."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روانشناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Dostoyevsky.jpg
#مفتش_اعظم
نویسنده: فئودور داستایوسکی
ترجمه: کامل روزدار
انتشارات: اشاره - ۱۳۹۴
داستان "مفتش اعظم" پنجمین فصل از رمان بلند #برادران_کارامازوف نوشته #فئودور_داستایوسکی است که در عین حال که یک داستان مستقل است، در ارتباط و ادامه رمان برادران کارامازوف می باشد. این داستان به صورت مستقل از رمان اصلی به اکثر زبان های دنیا بارها منتشر شده است و بسیاری از نویسندگان و متفکران از آن تأثیر پذیرفته یا برای آن نقد نوشته اند. خود داستایوسکی داستان "مفتش اعظم" را نقطه اوج آثار ادبی خود می دانست.
داستان، گفتگوی دو برادر با طرز تفکر و جهان بینی متفاوت به نام های "ایوان" و آلیوشا" است که ایوان پوئمی (Poem) (اثر منظوم، داستان یا افسانه ای بلند) را که گفته است را برای آلیوشا شرح می دهد. که در آن ایوان عصیان و اعتراضش را به ساختار جهان نشان می دهد.
در اکثر داستان های داستایوسکی دو چیز همیشه وجود دارد: یک طرف کسانی که دارای ایمانی به باوری هستند و طرف دیگر انسان هایی که در مخالفت با آن ایمان شورش می کنند و در عین حال در پی یافتن تکیه گاهی هستند، اوج این مسئله را در داستان "مفتش اعظم" می بینیم. در واقع این دو طیف انسان ها را در قالب دو نوع طرز فکر داستایوسکی می توان دید که در تضاد و کشاکش با هم هستند و به نوعی این قطبیت باعث رنج روحی او می شدند به قول "اشتفان تسوایگ" (Stefan Zweig) داستایوسکی خود به استقبال این رنج رفت و همانند یک شهید بار گناه شک و تردید را به دوش گرفت و باعث شد خوانندگان آثارش در مورد تمامی مسائل دوباره بیاندیشند و هر فرد خود، خطوط نیکی و بدی را تعیین کند و از هرج و مرجی که گرفتارش است دوباره جهانی بیافریند." به همین دلیل است که مهم ترین موضوعی که در این داستان مورد بحث قرار می گیرد ، "ایده آزادی" است. "آزادی ایمان" ، "آزادی وجدان".
این که آیا انسان ها توان کشیدن بار سنگین آزادی را دارند؟ آیا می توانند بدون "تکیه گاهی محکم" به زندگی خود ادامه دهند؟ یا این که این بار را به قول #نیچه، "ابر انسان ها" و با بیان داستایوسکی، "برگزیدگان" فقط می توانند تحمل کنند و توده انسان ها "آرامش و امنیت" را حتی اگر وعده ای پوشالی باشد به آزادی و "انتخاب بین نیک و بد" ترجیح می دهند.
به نظر "ایوان" کشیدن این بار از توان انسان های معمولی یا همان توده انسان ها خارج است و چنین انتظاری از آن ها داشتن توقع زیادی است. #آلبر_کامو می گوید: "ایوان از بشریت دفاع می کند. ایوان بی گناهی بشریت و نیز بی عدالتی را نشان می دهد که برای بشریت مرگ را به ارمغان می آورد."
در پایان جمله ای از گئورگ لوکاچ (Georg Lukácz) فیلسوف و نقد نویس مجاری را در مورد داستایوسکی نقل می کنم:
"آثار داستایوسکی منزلگاهی است در راه رهایی انسان از دو قطبی کردن نیک و بد."
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روانشناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Dostoyevsky.jpg
#چشم_تاریخ
سید محمود علایی طالقانی معروف به #آیتالله_طالقانی (۱۲۸۹، طالقان –۱۳۵۸ تهران) روحانی شیعه ایرانی، نو اندیش دینی، فعال سیاسی و اجتماعی، عضو جبهه ملی دوم و یکی از مؤسسین نهضت آزادی ایران بود.
او در دورههای مختلف نظیر #نهضت_ملی_شدن_نفت، نهضت مقاومت ملی و #کودتای_۲۸مرداد به مخالفت آشکار با رویکردهای جاری حکومت پهلوی پرداخت و همچنین بارها به دلایل مختلف در خانه خود تحت بازداشت خانگی قرار گرفت و پس از آن نیز تبعید و زندانی شد. طالقانی از طرفداران دکتر #مصدق و از اعضای جبهه ملی بود و در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد به فعالیت در نهضت مقاومت ملی پرداخت. او در سال ۱۳۳۹ جزء هیئت مؤسس جبهه ملی دوم بود وهمچنین در سال ۱۳۴۰ به اتفاق #مهندس_بازرگان و دکتر سحابی، نهضت آزادی ایران را بنا نهاد و تا پایان عمر عضو این مجموعه بود.
یکی دیگر از دلایل شهرت او، تألیف مجموعه تفسیر پرتوی از قرآن بود. پرتوی از قرآن، در زمان انتشار از محبوبترین تفاسیرقرآنی بود.
آیتالله طالقانی بعد از آزادی از زندان در آبان ۱۳۵۷ در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در مورخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ گفت: خصوصیت انقلاب اسلامی اینست که ما رهبران مذهبی هیچ داعیه حکومت برای خودمان نداریم و نمیخواهیم حاکم باشیم. انقلابی است که از همه مردم شروع شده و برای همه است و هیچ حزب و جمعیت و فردی حق این را ندارد که در این انقلاب سهم بیش تری را برای خود قائل باشد و از این جهت حکومت را در انحصار خودش دربیاورد.
وی کمی بعد از پیروزی انقلاب ، در اسفند ۱۳۵۷ راهی قلعه احمدآباد و مزار محمد مصدق شد و به سخنرانی و دفاع از مصدق پرداخت. در اردیبهشت ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران در یک سخنرانی از علی #شریعتی دفاع کرد. وی به همراه موسی صدر، از معدود روحانیونی بودند که از شریعتی دفاع کردند.
آیتالله طالقانی پس از انقلاب ایران از مخالفان اعمال پوشش و حجاب اجباری برای زنان بود و استفاده از حجاب را اختیاری عنوان میکرد.
وی پس از انقلاب با رأی مردم تهران در مرداد ۱۳۵۸ راهی مجلس خبرگان قانون اساسی شد و در مرداد همان سال به عنوان امام جمعه تهران منصوب شد.
آیتالله طالقانی در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸، در تهران در گذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Taleghani.jpg
سید محمود علایی طالقانی معروف به #آیتالله_طالقانی (۱۲۸۹، طالقان –۱۳۵۸ تهران) روحانی شیعه ایرانی، نو اندیش دینی، فعال سیاسی و اجتماعی، عضو جبهه ملی دوم و یکی از مؤسسین نهضت آزادی ایران بود.
او در دورههای مختلف نظیر #نهضت_ملی_شدن_نفت، نهضت مقاومت ملی و #کودتای_۲۸مرداد به مخالفت آشکار با رویکردهای جاری حکومت پهلوی پرداخت و همچنین بارها به دلایل مختلف در خانه خود تحت بازداشت خانگی قرار گرفت و پس از آن نیز تبعید و زندانی شد. طالقانی از طرفداران دکتر #مصدق و از اعضای جبهه ملی بود و در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد به فعالیت در نهضت مقاومت ملی پرداخت. او در سال ۱۳۳۹ جزء هیئت مؤسس جبهه ملی دوم بود وهمچنین در سال ۱۳۴۰ به اتفاق #مهندس_بازرگان و دکتر سحابی، نهضت آزادی ایران را بنا نهاد و تا پایان عمر عضو این مجموعه بود.
یکی دیگر از دلایل شهرت او، تألیف مجموعه تفسیر پرتوی از قرآن بود. پرتوی از قرآن، در زمان انتشار از محبوبترین تفاسیرقرآنی بود.
آیتالله طالقانی بعد از آزادی از زندان در آبان ۱۳۵۷ در مصاحبه با روزنامه اطلاعات در مورخ ۱۷ بهمن ۱۳۵۷ گفت: خصوصیت انقلاب اسلامی اینست که ما رهبران مذهبی هیچ داعیه حکومت برای خودمان نداریم و نمیخواهیم حاکم باشیم. انقلابی است که از همه مردم شروع شده و برای همه است و هیچ حزب و جمعیت و فردی حق این را ندارد که در این انقلاب سهم بیش تری را برای خود قائل باشد و از این جهت حکومت را در انحصار خودش دربیاورد.
وی کمی بعد از پیروزی انقلاب ، در اسفند ۱۳۵۷ راهی قلعه احمدآباد و مزار محمد مصدق شد و به سخنرانی و دفاع از مصدق پرداخت. در اردیبهشت ۱۳۵۸ در دانشگاه تهران در یک سخنرانی از علی #شریعتی دفاع کرد. وی به همراه موسی صدر، از معدود روحانیونی بودند که از شریعتی دفاع کردند.
آیتالله طالقانی پس از انقلاب ایران از مخالفان اعمال پوشش و حجاب اجباری برای زنان بود و استفاده از حجاب را اختیاری عنوان میکرد.
وی پس از انقلاب با رأی مردم تهران در مرداد ۱۳۵۸ راهی مجلس خبرگان قانون اساسی شد و در مرداد همان سال به عنوان امام جمعه تهران منصوب شد.
آیتالله طالقانی در تاریخ ۱۹ شهریور ۱۳۵۸، در تهران در گذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Taleghani.jpg
#یادداشت_هفته
#عمر_خیام
نیم ساعت به اذان ظهر مانده بود و ما به دیوار مسجد اُموی دمشق تکیه زده بودیم . یک پدر و دختر ژاپنی برای بازدید آمده بودند و مشغول عکس گرفتن بودند . پیرمرد اشاره کرد که اگر می شود از آن دو عکس بگیرم. بلند شدم و با لبخند به سمت شان رفتیم، دوربین را که می گرفتم حال و احوالی کردیم و گفتم که سال قبل ژاپن بودم. گل از گُلش شکفت، استاد دانشگاهی در اوزاکا بود. همین ماجرا باعث شد که بعد از عکسبرداری کنار من و همسفرم بنشینند و من از خاطرات یوکوهاما تعریف کردم. از فستیوال موسیقی شب های آگوست که گروه های موسیقی مشغول نوازندگی در معابر هستند و مردم دورشان جمع می شوند. از پارک ساحلی یوکوهاما که عشّاق جوان دو به دو روی چمن هایش می نشینند و یک گیتاریست جوان بی توجه به آنچه اطرافش می گذرد، آرام آرام گیتار می نوازد و اقیانوس با همه ی بزرگی اش در سکوت گوش می دهد .
«ناکامورا» خوشحال بود که من از ژاپن خوشم آمده، دوست داشت چیزی از ایران بگوید که تلافی شود، کمی فکر کرد و گفت: «عمر خیّام!» و من این بار گل از گل ام شکفت.
در سفر اوّل ارمنستان شبی در جستجوی آدرسی گم شده بودم، به تمامی ناشناس و غریب. مردی با چهره ی شکسته و لباس کار مندرس وجعبه ابزاری در دست میگذشت، پنجاه شصت سالی عمر داشت، سلام کردم و آدرس پرسیدم، پرسید: «اهل کجایی؟» گفتم : «ایران» گل از گل اش شکفت و فوری گفت : «عمر خیّام! عمر خیّام!» تعجب کردم که #خیام را می شناسد، نه فارسی می دانست و نه انگلیسی! رباعیّات خیّام را به روسی خوانده بود.
خیّام را ما ایرانیان کمتر از #مولانا و #حافظ ارج می نهیم زیرا خیّام تفکّر «خوش خیالانه ی عرفانی» ما را تغذیه نمی کند. خیّام مرگ را نقطه ی پایان می داند و به ما وعده ی جاودانگی نمی دهد. در بین شاعران کهن ایرانی هیچکس به اندازه ی خیّام «تراژیک» و اگزیستانسیالیست نیست. خیّام تمام آنچه قرن ها پیش از او #اپیکور یونانی و قرن ها پس از او #نیچه ی آلمانی گفته اند به سادگی و اختصار در رباعی هایش سروده است. بیانیه ی خیّام این است:
زندگی یک تراژدی است ولی من سرم را بالا می گیرم و به این تراژدی «آری» می گویم.
پیش از این در یادداشتی با عنوان #یونانیان_و_ایرانیان به موضوع «تراژدی» پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#عمر_خیام
نیم ساعت به اذان ظهر مانده بود و ما به دیوار مسجد اُموی دمشق تکیه زده بودیم . یک پدر و دختر ژاپنی برای بازدید آمده بودند و مشغول عکس گرفتن بودند . پیرمرد اشاره کرد که اگر می شود از آن دو عکس بگیرم. بلند شدم و با لبخند به سمت شان رفتیم، دوربین را که می گرفتم حال و احوالی کردیم و گفتم که سال قبل ژاپن بودم. گل از گُلش شکفت، استاد دانشگاهی در اوزاکا بود. همین ماجرا باعث شد که بعد از عکسبرداری کنار من و همسفرم بنشینند و من از خاطرات یوکوهاما تعریف کردم. از فستیوال موسیقی شب های آگوست که گروه های موسیقی مشغول نوازندگی در معابر هستند و مردم دورشان جمع می شوند. از پارک ساحلی یوکوهاما که عشّاق جوان دو به دو روی چمن هایش می نشینند و یک گیتاریست جوان بی توجه به آنچه اطرافش می گذرد، آرام آرام گیتار می نوازد و اقیانوس با همه ی بزرگی اش در سکوت گوش می دهد .
«ناکامورا» خوشحال بود که من از ژاپن خوشم آمده، دوست داشت چیزی از ایران بگوید که تلافی شود، کمی فکر کرد و گفت: «عمر خیّام!» و من این بار گل از گل ام شکفت.
در سفر اوّل ارمنستان شبی در جستجوی آدرسی گم شده بودم، به تمامی ناشناس و غریب. مردی با چهره ی شکسته و لباس کار مندرس وجعبه ابزاری در دست میگذشت، پنجاه شصت سالی عمر داشت، سلام کردم و آدرس پرسیدم، پرسید: «اهل کجایی؟» گفتم : «ایران» گل از گل اش شکفت و فوری گفت : «عمر خیّام! عمر خیّام!» تعجب کردم که #خیام را می شناسد، نه فارسی می دانست و نه انگلیسی! رباعیّات خیّام را به روسی خوانده بود.
خیّام را ما ایرانیان کمتر از #مولانا و #حافظ ارج می نهیم زیرا خیّام تفکّر «خوش خیالانه ی عرفانی» ما را تغذیه نمی کند. خیّام مرگ را نقطه ی پایان می داند و به ما وعده ی جاودانگی نمی دهد. در بین شاعران کهن ایرانی هیچکس به اندازه ی خیّام «تراژیک» و اگزیستانسیالیست نیست. خیّام تمام آنچه قرن ها پیش از او #اپیکور یونانی و قرن ها پس از او #نیچه ی آلمانی گفته اند به سادگی و اختصار در رباعی هایش سروده است. بیانیه ی خیّام این است:
زندگی یک تراژدی است ولی من سرم را بالا می گیرم و به این تراژدی «آری» می گویم.
پیش از این در یادداشتی با عنوان #یونانیان_و_ایرانیان به موضوع «تراژدی» پرداخته ام.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات قسمت اول
«ﺷﻴﺦ ﻣﺼﻠﺢاﻟﺪﻳﻦ ﺳﻌﺪیﺷﻴﺮازی» در ﻛﺘﺎب «ﮔﻠﺴﺘﺎن» ﺣﻜﺎﻳﺘﻲ را ﻣﻲآورد ﻛﻪ روزﮔﺎري، دﺳﺘﻪاي دزد و راﻫﺰن دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﻧﺪ. در ﻣﻴﺎن دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﮔﺎن، ﻃﻔﻞ ﺧﺮدﺳﺎﻟﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻓﺮزﻧﺪ ﻳﻜﻲ از راﻫﺰﻧﺎن ﺑﻮد. ﻗﺎﺿﻲ، ﺣﻜﻢ ﺑﻪ اﻋﺪام دزدان داد. ﺑﺰرﮔﻲ، وﺳﺎﻃﺖ ﻛﺮد ﻛﻪ اﻳﻦ ﻃﻔﻞ ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﻲ دارد؟ او در ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺎﻧﺪان و ﻗﺒﻴﻠﻪ اي ﺑﻪ دﻧﻴﺎ آﻣﺪه و درﺳﺖ و ﻏﻠﻂ زﻧﺪﮔﻲ را از آﻧﺎن آﻣﻮﺧﺘﻪ؛ اﮔﺮ در ﺧﺎﻧﻮاده اي درﺳﺘﻜﺎر ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮔﺮدد، اوﺻﺎف دزدان را ﺗﺮك ﻧﻤﻮده و زﻧﺪﮔﻲ ﺳﺎﻟﻤﻲ ﭘﻴﺸﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﻗﺎﺿﻲ، وﺳﺎﻃﺖ آن ﺑﺰرگ را ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ و ﻃﻔﻞ را آزاد ﻛﺮد و ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ او را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺑﺰرگ ﺳﭙﺮد. «ﺳﻌﺪي ﺷﻴﺮازي» اﻣﺎ ﭘﺎﻳﺎن ﻏﻢاﻧﮕﻴﺰي را ﺑﺮاي اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ رﻗﻢ ﻣﻲ زﻧﺪ. آن ﻃﻔﻞ ﺑﻪ ﺟﻮاﻧﻲ ﻣﻲرﺳﺪ، ﺷﺮ و ﻓﺴﺎد ﻣﻲﻛﻨﺪ و آن ﺑﺰرگ و ﺧﺎﻧﻮاده ي او را ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﻲرﺳﺎﻧﺪ، داراﻳﻲ آﻧﺎن را ﻣﻲدزدد و ﻓﺮار ﻣﻲﻛﻨﺪ! #ﺳﻌﺪی در ﭘﺎﻳﺎن اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻲﮔﻴﺮد ﻛﻪ «ﺗﺮﺑﻴﺖ، ﻧﺎاﻫﻞ را ﭼﻮن ﮔﺮدﻛﺎن ﺑﺮ ﮔﻨﺒﺪ اﺳﺖ» و درواﻗﻊ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻦ ﻛﻪ «ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮔﺮگ زاده ﮔﺮگ ﺷﻮد» ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﺑﺮﺧﻲ اﻓﺮاد، ﭼﻨﺎن ﺟﻮﻫﺮه ي ﭘﻠﻴﺪي دارﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮﭼﻪ در ﺗﺮﺑﻴﺖ آﻧﺎن ﺑﻜﻮﺷﻲ، اﻧﮕﺎر ﺧﺸﺖ ﺑﻪ درﻳﺎ زده اي و آﻧﺎن ﺑﺎز ﺑﻪ اﺻﻞ ﺧﻮد ﺑﺮﻣﻲﮔﺮدﻧﺪ. در اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ «ﺳﻌﺪي» ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ اﻳﻦ ﺟﻮﻫﺮه را «ارﺛﻲ» ﻣﻲداﻧﺪ ﭼﺮاﻛﻪ دزد زاده از آنﺟﺎ ﻛﻪ از ﺗﺒﺎر راﻫﺰﻧﺎن اﺳﺖ، ﺑﻪ «اﺻﻞ ﺧﻮد» ﺑﺮﻣﻲﮔﺮدد.
اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻨﺎب «ﺳﻌﺪي» در ﻛﺘﺎب «ﺑﻮﺳﺘﺎن» ﺧﻮد ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﺪ:
ﮔِﻠﻲ ﺧﻮشﺑﻮي در ﺣﻤﺎم روزي
رﺳﻴﺪ از دﺳﺖ ﻣﺤﺒﻮﺑﻲ ﺑﻪ دستم
ﺑﺪو ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣُﺸﻜﻲ یا ﻋﺒﻴﺮي
ﻛﻪ از ﺑﻮي دﻻوﻳﺰ ﺗﻮ ﻣﺴﺘﻢ
بگفتا ﻣﻦ ﮔِﻠﻲ ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺑﻮدم
وﻟﻴﻜﻦ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﺎ ﮔُﻞ ﻧﺸﺴﺘﻢ
ﻛﻤﺎل ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ در ﻣﻦ اﺛﺮﻛﺮد
وﮔﺮﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﺎن ﺧﺎﻛﻢ ﻛﻪ هستم
در اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ، ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اي ﻣﻌﻜﻮس ﻣﻲرﺳﻴﻢ؛ ﻫﻢﻧﺸﻴﻨﻲ ﺑﺎ ﮔُﻞ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﻛﻪ ﮔِﻠﻲ ﻛﻪ ﺟﻮﻫﺮه و ذاﺗﻲ ﺧﺎﻛﻲ دارد، ﭼﻮن ﮔُﻞ ﺧﻮش ﺑﻮي ﺷﻮد!
ﺣﻜﻴﻤﺎن و ﻓﺮزاﻧﮕﺎن دﻧﻴﺎي ﻛﻬﻦ و ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن و روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﺑﺎرﻫﺎ ﻫﻢﭼﻮن ﺟﻨﺎب «ﺳﻌﺪي» ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ دو دﻳﺪﮔﺎه، ﺑﺤﺚ و ﻣﻨﺎزﻋﻪ ﻛﺮدﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ آﻳﺎ ﺑﻪ راﺳﺘﻲ ﺑﺮﺧﻲ ﺧﻮش ذات و ﺑﺮﺧﻲ ﺑﺪ ذاﺗﻨﺪ ﻳﺎ اﻧﺴﺎن ﭼﻮن ﻟﻮح ﺳﭙﻴﺪ ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪ اي اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺮﺑﻴﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ او را ﻣﻲﺳﺎزد. اﻳﻦ ﺳﺆال ﻫﻢﭼﻨﺎن ﺑﺪون ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺎﻧﺪه ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ ﻣﺴﺆول اﻋﻤﺎل ﺧﻮد اﺳﺖ و ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﺰان، اﻧﺴﺎن «واﻗﻌﺎً» رﻓﺘﺎر ﺧﻮد را اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ، رﻓﺘﺎر او ﺗﺎﺑﻊ «ﺟﺒﺮ وراﺛﺖ» «ﻳﺎ ﺟﺒﺮ ﺗﺮﺑﻴﺖ» «ﻳﺎ ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ» اﺳﺖ؟
ﮔﺮﭼﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﻗﺎﻃﻌﻲ دﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻴﭻ ﮔﺎه ﻧﻴﺰ ﻧﺘﻮاﻧﻴﻢ اﻳﻦ ﭘﺮوﻧﺪه را ﺑﺒﻨﺪﻳﻢ، اﻣﺎ ﻣﻲداﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺪون ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶ، ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺑﺴﻴﺎري از رﻓﺘﺎرﻫﺎي اﻧﺴﺎﻧﻲ را ﻣﻲﺗﻮان روﺷﻦ کرد.
ﻣﺜﻼً در ﻳﻚ ﺷﺐ ﺷﻌﺮ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻣﻼﻳﻤﻲ ﭘﺨﺶ ﻣﻲﺷﻮد و ﺷﻤﻌﻲ روﺷﻦ اﺳﺖ و ﺷﻌﺮا اﺷﻌﺎر ﻋﺎرﻓﺎﻧﻪ و ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﻲﺧﻮاﻧﻨﺪ، از ﻧﻈﺮ آﻣﺎري اﻣﻜﺎن ﻳﻚ درﮔﻴﺮي ﺧﺸﻦ، ﺑﺴﻴﺎر ﻛﻢﺗﺮ اﺳﺖ از ﻳﻚ ورزﺷﮕﺎه ﺷﻠﻮغ و ﭘﺮ ازدﺣﺎم ﻛﻪ اﻓﺮاد ﺑﺮاي ورود ﺑﻪ آن، ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ زﻳﺮ آﻓﺘﺎب ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن در ﺻﻒ اﻳﺴﺘﺎده اﻧﺪ و دو ﺗﻴﻢ در آن ﺑﺎ ﻫﻢ رﻗﺎﺑﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﺳﻨﺘﻲ رﻗﻴﺐ و ﺑﻠﻜﻪ دﺷﻤﻦ ﻫﻢ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﺑﺮد و ﺑﺎﺧﺖ در آن ﺑﺎزي ﺑﺮاي ﺑﺎزﻳﻜﻨﺎن و ﻃﺮﻓﺪاران آﻧﺎن در ﺣﻜﻢ ﻣﺮگ و زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ.
ﮔﺮﭼﻪ از ﻧﻈﺮ آﻣﺎري، اﺣﺘﻤﺎل درﮔﻴﺮي ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ در اﻳﻦ ورزﺷﮕﺎه، ﺑﺴﻴﺎر ﺑﻴﺶﺗﺮ از آن ﻣﺤﻔﻞ ادﺑﻲ اﺳﺖ، ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل، ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ي اﻓﺮاد در اﻳﻦ ورزﺷﮕﺎه دﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺰﻧﻨﺪ؛ ﻳﻌﻨﻲ ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ ﻗﺎﺑﻞ اﻧﻜﺎر ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺎ در ﻫﻤﺎن ﺣﺎل، ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ ﭘﻴﺶﺑﻴﻨﻲ ﻛﻨﻨﺪه ي اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻓﺮد ﺣﺘﻤﺎً وارد درﮔﻴﺮي ﺷﻮد.
به ﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ آﻣﺎري و ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ راﺟﻊ ﺑﻪ ﻳﻚ «ﺟﺎﻣﻌﻪ» ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ، ﻻزم اﺳﺖ ﻧﮕﺎه ﻣﺎن ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﺑﻪ «ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ» ﺑﺎﺷﺪ درﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ راﺟﻊ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻓﺮد ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ، ﻧﮕﺎه ﻣﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ «ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدي » و «ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب» آن ﺷﺨﺺ ﺑﺎﺷﺪ.
#دکترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات قسمت اول
«ﺷﻴﺦ ﻣﺼﻠﺢاﻟﺪﻳﻦ ﺳﻌﺪیﺷﻴﺮازی» در ﻛﺘﺎب «ﮔﻠﺴﺘﺎن» ﺣﻜﺎﻳﺘﻲ را ﻣﻲآورد ﻛﻪ روزﮔﺎري، دﺳﺘﻪاي دزد و راﻫﺰن دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﻧﺪ. در ﻣﻴﺎن دﺳﺘﮕﻴﺮ ﺷﺪﮔﺎن، ﻃﻔﻞ ﺧﺮدﺳﺎﻟﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻓﺮزﻧﺪ ﻳﻜﻲ از راﻫﺰﻧﺎن ﺑﻮد. ﻗﺎﺿﻲ، ﺣﻜﻢ ﺑﻪ اﻋﺪام دزدان داد. ﺑﺰرﮔﻲ، وﺳﺎﻃﺖ ﻛﺮد ﻛﻪ اﻳﻦ ﻃﻔﻞ ﭼﻪ ﮔﻨﺎﻫﻲ دارد؟ او در ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺎﻧﺪان و ﻗﺒﻴﻠﻪ اي ﺑﻪ دﻧﻴﺎ آﻣﺪه و درﺳﺖ و ﻏﻠﻂ زﻧﺪﮔﻲ را از آﻧﺎن آﻣﻮﺧﺘﻪ؛ اﮔﺮ در ﺧﺎﻧﻮاده اي درﺳﺘﻜﺎر ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮔﺮدد، اوﺻﺎف دزدان را ﺗﺮك ﻧﻤﻮده و زﻧﺪﮔﻲ ﺳﺎﻟﻤﻲ ﭘﻴﺸﻪ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ. ﻗﺎﺿﻲ، وﺳﺎﻃﺖ آن ﺑﺰرگ را ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ و ﻃﻔﻞ را آزاد ﻛﺮد و ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ او را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺑﺰرگ ﺳﭙﺮد. «ﺳﻌﺪي ﺷﻴﺮازي» اﻣﺎ ﭘﺎﻳﺎن ﻏﻢاﻧﮕﻴﺰي را ﺑﺮاي اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ رﻗﻢ ﻣﻲ زﻧﺪ. آن ﻃﻔﻞ ﺑﻪ ﺟﻮاﻧﻲ ﻣﻲرﺳﺪ، ﺷﺮ و ﻓﺴﺎد ﻣﻲﻛﻨﺪ و آن ﺑﺰرگ و ﺧﺎﻧﻮاده ي او را ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﻣﻲرﺳﺎﻧﺪ، داراﻳﻲ آﻧﺎن را ﻣﻲدزدد و ﻓﺮار ﻣﻲﻛﻨﺪ! #ﺳﻌﺪی در ﭘﺎﻳﺎن اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻲﮔﻴﺮد ﻛﻪ «ﺗﺮﺑﻴﺖ، ﻧﺎاﻫﻞ را ﭼﻮن ﮔﺮدﻛﺎن ﺑﺮ ﮔﻨﺒﺪ اﺳﺖ» و درواﻗﻊ ﺑﺎ ﮔﻔﺘﻦ اﻳﻦ ﻛﻪ «ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮔﺮگ زاده ﮔﺮگ ﺷﻮد» ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﺑﺮﺧﻲ اﻓﺮاد، ﭼﻨﺎن ﺟﻮﻫﺮه ي ﭘﻠﻴﺪي دارﻧﺪ ﻛﻪ ﻫﺮﭼﻪ در ﺗﺮﺑﻴﺖ آﻧﺎن ﺑﻜﻮﺷﻲ، اﻧﮕﺎر ﺧﺸﺖ ﺑﻪ درﻳﺎ زده اي و آﻧﺎن ﺑﺎز ﺑﻪ اﺻﻞ ﺧﻮد ﺑﺮﻣﻲﮔﺮدﻧﺪ. در اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ «ﺳﻌﺪي» ﺑﻪ ﻧﻮﻋﻲ اﻳﻦ ﺟﻮﻫﺮه را «ارﺛﻲ» ﻣﻲداﻧﺪ ﭼﺮاﻛﻪ دزد زاده از آنﺟﺎ ﻛﻪ از ﺗﺒﺎر راﻫﺰﻧﺎن اﺳﺖ، ﺑﻪ «اﺻﻞ ﺧﻮد» ﺑﺮﻣﻲﮔﺮدد.
اﻣﺎ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻨﺎب «ﺳﻌﺪي» در ﻛﺘﺎب «ﺑﻮﺳﺘﺎن» ﺧﻮد ﻣﻲﻧﻮﻳﺴﺪ:
ﮔِﻠﻲ ﺧﻮشﺑﻮي در ﺣﻤﺎم روزي
رﺳﻴﺪ از دﺳﺖ ﻣﺤﺒﻮﺑﻲ ﺑﻪ دستم
ﺑﺪو ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣُﺸﻜﻲ یا ﻋﺒﻴﺮي
ﻛﻪ از ﺑﻮي دﻻوﻳﺰ ﺗﻮ ﻣﺴﺘﻢ
بگفتا ﻣﻦ ﮔِﻠﻲ ﻧﺎﭼﻴﺰ ﺑﻮدم
وﻟﻴﻜﻦ ﻣﺪﺗﻲ ﺑﺎ ﮔُﻞ ﻧﺸﺴﺘﻢ
ﻛﻤﺎل ﻫﻤﻨﺸﻴﻦ در ﻣﻦ اﺛﺮﻛﺮد
وﮔﺮﻧﻪ ﻣﻦ ﻫﻤﺎن ﺧﺎﻛﻢ ﻛﻪ هستم
در اﻳﻦ ﺣﻜﺎﻳﺖ ﺷﺎﻋﺮاﻧﻪ، ﺑﻪ ﻧﺘﻴﺠﻪ اي ﻣﻌﻜﻮس ﻣﻲرﺳﻴﻢ؛ ﻫﻢﻧﺸﻴﻨﻲ ﺑﺎ ﮔُﻞ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﻛﻪ ﮔِﻠﻲ ﻛﻪ ﺟﻮﻫﺮه و ذاﺗﻲ ﺧﺎﻛﻲ دارد، ﭼﻮن ﮔُﻞ ﺧﻮش ﺑﻮي ﺷﻮد!
ﺣﻜﻴﻤﺎن و ﻓﺮزاﻧﮕﺎن دﻧﻴﺎي ﻛﻬﻦ و ﻓﻴﻠﺴﻮﻓﺎن و روانﺷﻨﺎﺳﺎن ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﺑﺎرﻫﺎ ﻫﻢﭼﻮن ﺟﻨﺎب «ﺳﻌﺪي» ﺑﺮ ﺳﺮ اﻳﻦ دو دﻳﺪﮔﺎه، ﺑﺤﺚ و ﻣﻨﺎزﻋﻪ ﻛﺮدﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ آﻳﺎ ﺑﻪ راﺳﺘﻲ ﺑﺮﺧﻲ ﺧﻮش ذات و ﺑﺮﺧﻲ ﺑﺪ ذاﺗﻨﺪ ﻳﺎ اﻧﺴﺎن ﭼﻮن ﻟﻮح ﺳﭙﻴﺪ ﻧﺎﻧﻮﺷﺘﻪ اي اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺮﺑﻴﺖ اﺳﺖ ﻛﻪ او را ﻣﻲﺳﺎزد. اﻳﻦ ﺳﺆال ﻫﻢﭼﻨﺎن ﺑﺪون ﭘﺎﺳﺦ ﻣﺎﻧﺪه ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ ﻣﺴﺆول اﻋﻤﺎل ﺧﻮد اﺳﺖ و ﺗﺎ ﭼﻪ ﻣﻴﺰان، اﻧﺴﺎن «واﻗﻌﺎً» رﻓﺘﺎر ﺧﻮد را اﻧﺘﺨﺎب ﻣﻲﻛﻨﺪ و ﺗﺎ ﭼﻪ ﺣﺪ، رﻓﺘﺎر او ﺗﺎﺑﻊ «ﺟﺒﺮ وراﺛﺖ» «ﻳﺎ ﺟﺒﺮ ﺗﺮﺑﻴﺖ» «ﻳﺎ ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ» اﺳﺖ؟
ﮔﺮﭼﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال ﺑﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﻗﺎﻃﻌﻲ دﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ و ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻫﻴﭻ ﮔﺎه ﻧﻴﺰ ﻧﺘﻮاﻧﻴﻢ اﻳﻦ ﭘﺮوﻧﺪه را ﺑﺒﻨﺪﻳﻢ، اﻣﺎ ﻣﻲداﻧﻴﻢ ﻛﻪ ﺑﺪون ﭘﺎﺳﺦ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭘﺮﺳﺶ، ﺗﻜﻠﻴﻒ ﺑﺴﻴﺎري از رﻓﺘﺎرﻫﺎي اﻧﺴﺎﻧﻲ را ﻣﻲﺗﻮان روﺷﻦ کرد.
ﻣﺜﻼً در ﻳﻚ ﺷﺐ ﺷﻌﺮ ﻛﻪ ﻣﻮﺳﻴﻘﻲ ﻣﻼﻳﻤﻲ ﭘﺨﺶ ﻣﻲﺷﻮد و ﺷﻤﻌﻲ روﺷﻦ اﺳﺖ و ﺷﻌﺮا اﺷﻌﺎر ﻋﺎرﻓﺎﻧﻪ و ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﻲﺧﻮاﻧﻨﺪ، از ﻧﻈﺮ آﻣﺎري اﻣﻜﺎن ﻳﻚ درﮔﻴﺮي ﺧﺸﻦ، ﺑﺴﻴﺎر ﻛﻢﺗﺮ اﺳﺖ از ﻳﻚ ورزﺷﮕﺎه ﺷﻠﻮغ و ﭘﺮ ازدﺣﺎم ﻛﻪ اﻓﺮاد ﺑﺮاي ورود ﺑﻪ آن، ﺳﺎﻋﺖﻫﺎ زﻳﺮ آﻓﺘﺎب ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن در ﺻﻒ اﻳﺴﺘﺎده اﻧﺪ و دو ﺗﻴﻢ در آن ﺑﺎ ﻫﻢ رﻗﺎﺑﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻮر ﺳﻨﺘﻲ رﻗﻴﺐ و ﺑﻠﻜﻪ دﺷﻤﻦ ﻫﻢ ﻣﻌﺮﻓﻲ ﺷﺪه اﻧﺪ و ﺑﺮد و ﺑﺎﺧﺖ در آن ﺑﺎزي ﺑﺮاي ﺑﺎزﻳﻜﻨﺎن و ﻃﺮﻓﺪاران آﻧﺎن در ﺣﻜﻢ ﻣﺮگ و زﻧﺪﮔﻲ اﺳﺖ.
ﮔﺮﭼﻪ از ﻧﻈﺮ آﻣﺎري، اﺣﺘﻤﺎل درﮔﻴﺮي ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ در اﻳﻦ ورزﺷﮕﺎه، ﺑﺴﻴﺎر ﺑﻴﺶﺗﺮ از آن ﻣﺤﻔﻞ ادﺑﻲ اﺳﺖ، ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل، ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻮد ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ي اﻓﺮاد در اﻳﻦ ورزﺷﮕﺎه دﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺰﻧﻨﺪ؛ ﻳﻌﻨﻲ ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ ﻗﺎﺑﻞ اﻧﻜﺎر ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺎ در ﻫﻤﺎن ﺣﺎل، ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ وﺟﻪ ﭘﻴﺶﺑﻴﻨﻲ ﻛﻨﻨﺪه ي اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻓﺮد ﺣﺘﻤﺎً وارد درﮔﻴﺮي ﺷﻮد.
به ﻧﻈﺮ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ آﻣﺎري و ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ راﺟﻊ ﺑﻪ ﻳﻚ «ﺟﺎﻣﻌﻪ» ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ، ﻻزم اﺳﺖ ﻧﮕﺎه ﻣﺎن ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﺑﻪ «ﺟﺒﺮ ﺷﺮاﻳﻂ» ﺑﺎﺷﺪ درﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ راﺟﻊ ﺑﻪ ﻳﻚ ﻓﺮد ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻲﻛﻨﻴﻢ، ﻧﮕﺎه ﻣﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ «ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدي » و «ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب» آن ﺷﺨﺺ ﺑﺎﺷﺪ.
#دکترمحمدرضاسرگلزايي_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات
قسمت دوم
ﻣﺜﺎﻟﻲ ﻣﻲ زنم:
ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺷﻤﺎ از ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ ﻣﻦِ روانپزﺷﻚ، ﭼﻪ دﻟﻴﻠﻲ دارد ﻛﻪ ﺑﺪاﺧﻼﻗﻲﻫﺎي زﺑﺎﻧﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻏﻴﺒﺖ، ﺗﻬﻤﺖ، دروغﮔﻮﻳﻲ، ﺷﺎﻳﻌﻪ ﺳﺎزي و... در ﻣﻠﺖ ﻣﺎ ﺷﺎﻳﻊ ﺗﺮ از ﺑﺮﺧﻲ ﻣﻠﻞ دﻳﮕﺮ اﺳﺖ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻨﺪه اﻳﻦ اﺳﺖ:
ﻗﻄﻌﺎً ﻣﻠﺖ ﻣﺎ «ﺑﺪ ذات» ﺗﺮ از ﻣﻠﺖﻫﺎي دﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ. آن ﭼﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﻴﻮع ﺑﺎﻻي اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ در ﺟﺎﻣﻌﻪي ﻣﺎ ﺷﺪه، «ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪ» اﺳﺖ ﻛﻪ وارث آن ﺑﻮده اﻳﻢ ﻧﻪ «ذات» ﻣﺮدم اﻳﺮان.
دو دﺳﺘﻪ از ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻴﻮع اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب در ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻲﮔﺮدﻧﺪ؛ ﻳﻜﻲ اﻳﻦ ﻛﻪ در ﺟﻮاﻣﻌﻲ ﻛﻪ «ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻔﺎﻫﻲ» ﺑﺮ «ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﻜﺘﻮب» ﻏﺎﻟﺐ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻣﻨﻔﻲ ﻫﻢ رواج ﺑﻴﺶ ﺗﺮي ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ. ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻴﺶ ﺗﺮ در ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻣﺮدم اﻫﻞ ﺧﻮاﻧﺪن و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻛﺘﺎب ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻳﺎدداﺷﺖ ﺑﺮدارﻧﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﮔﺰارش ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ و ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻣﺠﻠﻪ و روزﻧﺎﻣﻪ ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ، ﻛﻢ ﺗﺮ دﭼﺎر دروغ ﮔﻮﻳﻲ و ﺷﺎﻳﻌﻪ و ﻏﻴﺒﺖ و ﺗﻬﻤﺖ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ.
دوﻣﻴﻦ ﻋﺎﻣﻞ رواج اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ، ﻣﺤﺪودﻳﺖ رﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎي رﺳﻤﻲ در اﻛﺜﺮ ﻛﺸﻮرﻫﺎي ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ. ﻫﺮﭼﻪ در ﺟﺎﻣﻌﻪاي رﺳﺎﻧﻪ ها ﻣﺤﺪودﺗﺮ ﺷﻮﻧﺪ، ﺧﺒﺮﻧﮕﺎران و اﺻﺤﺎب رﺳﺎﻧﻪ ﺑﻴﺶﺗﺮ زﻳﺮ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺳﺎﻧﺴﻮر و ﺗﻌﻄﻴﻠﻲ ﻗﺮار داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻋﺮﺻﻪ ﺑﺮ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت ﺗﻨﮓ ﺗﺮ ﺷﻮد، دروغ و ﺷﺎﻳﻌﻪ و ﺗﻬﻤﺖ ﻧﻴﺰ رواج ﺑﻴﺶﺗﺮي ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ.
ﺑﺎ اﻳﻦ ﺗﻔﺎﺻﻴﻞ اﮔﺮ از ﺑﻨﺪه ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ در ﺳﻄﺢ ﻛﻼن، ﻋﺎﻣﻞ اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻗﻄﻌﺎً ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﻢ ﻣﺮدم ﺑﺪ ذات و ﺑﺪاﺧﻼﻗﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ ﻣﺮدم در ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪي ﮔﻴﺮاﻓﺘﺎده اﻧﺪ اﻣﺎ اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﻓﺮد ﺑﻪ ﻣﻄﺐ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ و ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ دﭼﺎر ﻋﺎدت ﺑﻪ دروغ ﮔﻮﻳﻲ ﻳﺎ ﻏﻴﺒﺖ ﻛﺮدن ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﻣﻦ ﻫﻴﭻﮔﺎه ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﻢ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ و ﺷﻤﺎ در ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪ ﮔﻴﺮاﻓﺘﺎده اﻳﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ ﺷﻤﺎ مسئول اﻳﻦ ﻋﺎدت ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻴﺪ و ﻣﻦ، ﺷﻤﺎ را ﻣﺠﻬﺰ ﺑﻪ ﻣﻬﺎرتﻫﺎﻳﻲ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺧﻮدﺗﺎن را ﺑﻬﺘﺮ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﻨﻴﺪ، ﭼﺮاﻛﻪ در همین ﺷﺮاﻳﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﺴﻴﺎري ﻛﺴﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد را از اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب ﺣﻔﻆ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و اﺳﺎﺳﺎً ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺧﻼق ﻧﻴﻜﻮ در اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ، ﺧﻮد را ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﻨﻴﻢ و ﺑﻪ رذاﺋﻞ آﻟﻮده ﻧﺸﻮﻳﻢ.
ﻛﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﻳﻦ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻣﺸﻜﻼت ﻛﻼن ﻣﺎن ﺣﻞ ﺷﻮﻧﺪ، ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺎ «ﻧﮕﺎه ﺑﺎﻟﻴﻨﻲ» ﺑﻪ درﻣﺎن ﺗﻚ ﺗﻚ اﻓﺮاد ﺑﭙﺮدازﻳﻢ. ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﻢ و از آن سو اﮔﺮ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻦ ﺣﻞ ﺷﻮد، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪﻛﺮدن ﺷﺮاﻳﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، از زﻳﺮ ﺑﺎرﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدي ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﻲ ﻛﻨﻢ.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آدم_خوش_ذات_آدم_بدذات
قسمت دوم
ﻣﺜﺎﻟﻲ ﻣﻲ زنم:
ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﺷﻤﺎ از ﻣﻦ ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ ﻛﻪ از ﻧﻈﺮ ﻣﻦِ روانپزﺷﻚ، ﭼﻪ دﻟﻴﻠﻲ دارد ﻛﻪ ﺑﺪاﺧﻼﻗﻲﻫﺎي زﺑﺎﻧﻲ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻏﻴﺒﺖ، ﺗﻬﻤﺖ، دروغﮔﻮﻳﻲ، ﺷﺎﻳﻌﻪ ﺳﺎزي و... در ﻣﻠﺖ ﻣﺎ ﺷﺎﻳﻊ ﺗﺮ از ﺑﺮﺧﻲ ﻣﻠﻞ دﻳﮕﺮ اﺳﺖ؟ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻨﺪه اﻳﻦ اﺳﺖ:
ﻗﻄﻌﺎً ﻣﻠﺖ ﻣﺎ «ﺑﺪ ذات» ﺗﺮ از ﻣﻠﺖﻫﺎي دﻳﮕﺮ ﻧﻴﺴﺖ. آن ﭼﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﻴﻮع ﺑﺎﻻي اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ در ﺟﺎﻣﻌﻪي ﻣﺎ ﺷﺪه، «ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪ» اﺳﺖ ﻛﻪ وارث آن ﺑﻮده اﻳﻢ ﻧﻪ «ذات» ﻣﺮدم اﻳﺮان.
دو دﺳﺘﻪ از ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻴﻮع اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب در ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻣﻲﮔﺮدﻧﺪ؛ ﻳﻜﻲ اﻳﻦ ﻛﻪ در ﺟﻮاﻣﻌﻲ ﻛﻪ «ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻔﺎﻫﻲ» ﺑﺮ «ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻣﻜﺘﻮب» ﻏﺎﻟﺐ اﺳﺖ، اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻣﻨﻔﻲ ﻫﻢ رواج ﺑﻴﺶ ﺗﺮي ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ. ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻴﺶ ﺗﺮ در ﻳﻚ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻣﺮدم اﻫﻞ ﺧﻮاﻧﺪن و ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻛﺘﺎب ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻳﺎدداﺷﺖ ﺑﺮدارﻧﺪ، ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﮔﺰارش ﺑﻨﻮﻳﺴﻨﺪ و ﺑﻴﺶ ﺗﺮ ﻣﺠﻠﻪ و روزﻧﺎﻣﻪ ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ، ﻛﻢ ﺗﺮ دﭼﺎر دروغ ﮔﻮﻳﻲ و ﺷﺎﻳﻌﻪ و ﻏﻴﺒﺖ و ﺗﻬﻤﺖ ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ.
دوﻣﻴﻦ ﻋﺎﻣﻞ رواج اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ، ﻣﺤﺪودﻳﺖ رﺳﺎﻧﻪ ﻫﺎي رﺳﻤﻲ در اﻛﺜﺮ ﻛﺸﻮرﻫﺎي ﻋﻘﺐ ﻣﺎﻧﺪه اﺳﺖ. ﻫﺮﭼﻪ در ﺟﺎﻣﻌﻪاي رﺳﺎﻧﻪ ها ﻣﺤﺪودﺗﺮ ﺷﻮﻧﺪ، ﺧﺒﺮﻧﮕﺎران و اﺻﺤﺎب رﺳﺎﻧﻪ ﺑﻴﺶﺗﺮ زﻳﺮ ﺗﻬﺪﻳﺪ ﺳﺎﻧﺴﻮر و ﺗﻌﻄﻴﻠﻲ ﻗﺮار داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻋﺮﺻﻪ ﺑﺮ ﻣﻄﺒﻮﻋﺎت ﺗﻨﮓ ﺗﺮ ﺷﻮد، دروغ و ﺷﺎﻳﻌﻪ و ﺗﻬﻤﺖ ﻧﻴﺰ رواج ﺑﻴﺶﺗﺮي ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ.
ﺑﺎ اﻳﻦ ﺗﻔﺎﺻﻴﻞ اﮔﺮ از ﺑﻨﺪه ﺑﭙﺮﺳﻴﺪ در ﺳﻄﺢ ﻛﻼن، ﻋﺎﻣﻞ اﻳﻦ ﻋﺎدات ﺑﺪ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻗﻄﻌﺎً ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﻢ ﻣﺮدم ﺑﺪ ذات و ﺑﺪاﺧﻼﻗﻨﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ ﻣﺮدم در ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪي ﮔﻴﺮاﻓﺘﺎده اﻧﺪ اﻣﺎ اﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻳﻚ ﻓﺮد ﺑﻪ ﻣﻄﺐ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ و ﺑﮕﻮﻳﻴﺪ دﭼﺎر ﻋﺎدت ﺑﻪ دروغ ﮔﻮﻳﻲ ﻳﺎ ﻏﻴﺒﺖ ﻛﺮدن ﻫﺴﺘﻴﺪ، ﻣﻦ ﻫﻴﭻﮔﺎه ﻧﻤﻲﮔﻮﻳﻢ ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺷﻤﺎ ﻧﻴﺴﺖ و ﺷﻤﺎ در ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﺪ ﮔﻴﺮاﻓﺘﺎده اﻳﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﻲﮔﻮﻳﻢ ﺷﻤﺎ مسئول اﻳﻦ ﻋﺎدت ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻴﺪ و ﻣﻦ، ﺷﻤﺎ را ﻣﺠﻬﺰ ﺑﻪ ﻣﻬﺎرتﻫﺎﻳﻲ ﻣﻲﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﺪ ﺧﻮدﺗﺎن را ﺑﻬﺘﺮ ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﻨﻴﺪ، ﭼﺮاﻛﻪ در همین ﺷﺮاﻳﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻧﻴﺰ ﺑﺴﻴﺎري ﻛﺴﺎن ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد را از اﻳﻦ ﻋﺎدات ﻧﺎﻣﻄﻠﻮب ﺣﻔﻆ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و اﺳﺎﺳﺎً ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺧﻼق ﻧﻴﻜﻮ در اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺎ وﺟﻮد ﺷﺮاﻳﻂ ﻧﺎﻣﻨﺎﺳﺐ، ﺧﻮد را ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﻨﻴﻢ و ﺑﻪ رذاﺋﻞ آﻟﻮده ﻧﺸﻮﻳﻢ.
ﻛﻮﺗﺎه ﺳﺨﻦ اﻳﻦ ﻛﻪ اﮔﺮ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻣﺸﻜﻼت ﻛﻼن ﻣﺎن ﺣﻞ ﺷﻮﻧﺪ، ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﺑﺎ «ﻧﮕﺎه ﺑﺎﻟﻴﻨﻲ» ﺑﻪ درﻣﺎن ﺗﻚ ﺗﻚ اﻓﺮاد ﺑﭙﺮدازﻳﻢ. ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺷﺮاﻳﻂ ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﻢ و از آن سو اﮔﺮ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻣﺸﻜﻞ ﻣﻦ ﺣﻞ ﺷﻮد، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪﻛﺮدن ﺷﺮاﻳﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، از زﻳﺮ ﺑﺎرﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدي ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﻲ ﻛﻨﻢ.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
بررسی و مرور فصل رواندرمانی ها از کتاب خلاصه روانپزشکی کاپلان
مدرس دکتر سرگلزایی
از 16 مرداد به مدت 12 ساعت
روزهای دوشنبه از ساعت 15تا17
09123336716
88032039
مدرس دکتر سرگلزایی
از 16 مرداد به مدت 12 ساعت
روزهای دوشنبه از ساعت 15تا17
09123336716
88032039
#مقاله
#جوان_دردسر_آفرین
قسمت اول
آن روز بعدازظهر، یکی از مراجعانم جوانی 27 ساله بود که به همراه برادر بزرگش وارد اتاق شدند. جوانی لاغر اندام و بلند بالا بود. آرایش خاص موهایش و فرم لباس پوشیدنش که تفاوت قابل توجهی با برادرش داشت سرنخی بود که هرچند دو برادر در یک خانواده رشد یافته اند اما در دیدگاه ها و سلیقه هایشان اختلافات وسیعی دارند. ناخن های بلند و چرک گرفته جوان هم سرنخی بود مبنی بر بی تفاوتی او به هنجارهای اجتماعی و مراقبت از خود. روانپزشکان آموزش دیده اند که به تمام سرنخ ها توجه کنند، از لحظه ای که مراجع را می بینند نوع راه رفتنش، چگونگی صحبت کردنش، ادا و اطوار صورت، سرعت تکلم، لباس پوشیدن، انتخاب رنگ لباس، نوع برخوردش با اطرافیان و ..... را زیر نظر دارند زیرا تمام این جوانب نشان دهنده شخصیت و افکار مراجع هستند و در تشخیص و درمان بیمار اهمیّت دارند. بسیاری از پیام ها و تعاملات، غیر کلامی هستند و عدم توجه به سرنخ های غیرکلامی باعث از دست دادن بخشی مهم از اطلاعات می شود. در اولین دقایق مصاحبه معلوم شد که جوان خود مایل به مراجعه نبوده و به اجبار خانواده مراجعه کرده است. بنابراین ترجیح دادم که ابتدا تنها با خود او صحبت کنم چرا که درچنین مواردی – که مراجعی به اجبار به نزد روانپزشک آورده می شود- احتمال زیادی وجود دارد که وی روانپزشک را همدست خانواده تلقی کند و نگاهی بدبینانه به درمانگرش داشته باشد، قطعاً چنین نگاهی باعث می شود که نه امکان روان درمانی- در صورت نیاز- وجود داشته باشد و نه مراجع با دستورات دارویی- در صورت تجویز- همکاری کند. بنابراین با بیمار به تنهایی شروع به صحبت کردم. جوان باهوشی بود که در پس چهره آرامش خشمی نهفته احساس می شد. در واقع تمام مشکلاتش را به خانواده اش و برخورد بد آنها نسبت می داد، ادّعا می کرد که آنها علاقه ای به او ندارند، او را طرد می کنند، به او ایراد می گیرند و رفتارش را مورد انتقاد قرار می دهند. اما چرا؟
مسائل از دوران نوجوانی او شروع شده بود، از زمانی که او همراه چند تن از دوستانش به نوعی یک gang تشکیل داده بودند. علیرغم تضاد این اعمال با فرهنگ خانواده، او بارها درکوچه و خیابان در درگیری و نزاع های خشن وارد شده بود. حتی از یک محلّه برای دعوا و کتک کاری به محلّه دیگر می رفت. این الگوی رفتاری باعث شده بود که بارها بازداشت شود. مدّتی بعد تصمیم گرفته بود به خارج از کشور برود ولی در کشور خارجی نیز شروع به تجارت های غیر قانونی کرده بود که منجر به دستگیری او شده بود و پس از مدّتی زندان به کشور بازگردانده شده بود. پس از بازگشت نیز به جای اینکه به دنبال اشتغال برود با همان دوستان سابق به رفتارهای پُرخطر مثل مصرف الکل، حشیش و مواد مخدر پرداخته بود ، روزها می خوابید و عصر و شب را به ویلانی می گذراند.
طبیعی بود که این الگوی زندگی باعث ایجاد کشمکش دائمی بین او و خانواده شود و اکنون او نه از علّت این کشمکش و درگیری که تنها از معلول – روابط آشفته با خانواده- شاکی بود. او تمام رفتارهایش را توجیه می کرد و درمورد هیچکدام هم احساس پشیمانی نمی کرد. در واقع مراجع مبتلا به «اختلال شخصیت ضد اجتماعی» بود که خصوصیت اصلی آن یک سبک زندگی بیمارگونه است که با بی اعتنایی و زیر پا نهادن حقوق دیگران تظاهر می کند، این افراد نمی توانند خود را با موازین اجتماع هماهنگ کنند و دروغگویی، فریبکاری و حقه بازی برای سوء استفاده از دیگران و رسیدن به منافع، بخشی از زندگی آنهاست. این افراد رفتاری خشن و پرخاشگرانه دارند و بارها درگیر نزاع های خشن می شوند، معمولاً احساس مسؤولیت پایینی دارند، به دنبال اشتغال ثابت و منظم نمی روند، به وضع خانواده و نیازهای اطرافیان شان توجهی ندارند، تعهدات مالی خود را رعایت نمی کنند، بارها به بهانه های مختلف از دیگران پول قرض می کنند و به بهانه های مختلف از پس دادن آن طفره می روند و در تمام این اعمال ذرّه ای نیز احساس پشیمانی و ندامت نمی کنند. این افراد از سنین پایین، مواد مخدر وغیر قانونی را تجربه می کنند. از مدرسه و منزل فرار می کنند و مکرراً تجربه های جنسی پرخطر و بی مبالات دارند.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#جوان_دردسر_آفرین
قسمت اول
آن روز بعدازظهر، یکی از مراجعانم جوانی 27 ساله بود که به همراه برادر بزرگش وارد اتاق شدند. جوانی لاغر اندام و بلند بالا بود. آرایش خاص موهایش و فرم لباس پوشیدنش که تفاوت قابل توجهی با برادرش داشت سرنخی بود که هرچند دو برادر در یک خانواده رشد یافته اند اما در دیدگاه ها و سلیقه هایشان اختلافات وسیعی دارند. ناخن های بلند و چرک گرفته جوان هم سرنخی بود مبنی بر بی تفاوتی او به هنجارهای اجتماعی و مراقبت از خود. روانپزشکان آموزش دیده اند که به تمام سرنخ ها توجه کنند، از لحظه ای که مراجع را می بینند نوع راه رفتنش، چگونگی صحبت کردنش، ادا و اطوار صورت، سرعت تکلم، لباس پوشیدن، انتخاب رنگ لباس، نوع برخوردش با اطرافیان و ..... را زیر نظر دارند زیرا تمام این جوانب نشان دهنده شخصیت و افکار مراجع هستند و در تشخیص و درمان بیمار اهمیّت دارند. بسیاری از پیام ها و تعاملات، غیر کلامی هستند و عدم توجه به سرنخ های غیرکلامی باعث از دست دادن بخشی مهم از اطلاعات می شود. در اولین دقایق مصاحبه معلوم شد که جوان خود مایل به مراجعه نبوده و به اجبار خانواده مراجعه کرده است. بنابراین ترجیح دادم که ابتدا تنها با خود او صحبت کنم چرا که درچنین مواردی – که مراجعی به اجبار به نزد روانپزشک آورده می شود- احتمال زیادی وجود دارد که وی روانپزشک را همدست خانواده تلقی کند و نگاهی بدبینانه به درمانگرش داشته باشد، قطعاً چنین نگاهی باعث می شود که نه امکان روان درمانی- در صورت نیاز- وجود داشته باشد و نه مراجع با دستورات دارویی- در صورت تجویز- همکاری کند. بنابراین با بیمار به تنهایی شروع به صحبت کردم. جوان باهوشی بود که در پس چهره آرامش خشمی نهفته احساس می شد. در واقع تمام مشکلاتش را به خانواده اش و برخورد بد آنها نسبت می داد، ادّعا می کرد که آنها علاقه ای به او ندارند، او را طرد می کنند، به او ایراد می گیرند و رفتارش را مورد انتقاد قرار می دهند. اما چرا؟
مسائل از دوران نوجوانی او شروع شده بود، از زمانی که او همراه چند تن از دوستانش به نوعی یک gang تشکیل داده بودند. علیرغم تضاد این اعمال با فرهنگ خانواده، او بارها درکوچه و خیابان در درگیری و نزاع های خشن وارد شده بود. حتی از یک محلّه برای دعوا و کتک کاری به محلّه دیگر می رفت. این الگوی رفتاری باعث شده بود که بارها بازداشت شود. مدّتی بعد تصمیم گرفته بود به خارج از کشور برود ولی در کشور خارجی نیز شروع به تجارت های غیر قانونی کرده بود که منجر به دستگیری او شده بود و پس از مدّتی زندان به کشور بازگردانده شده بود. پس از بازگشت نیز به جای اینکه به دنبال اشتغال برود با همان دوستان سابق به رفتارهای پُرخطر مثل مصرف الکل، حشیش و مواد مخدر پرداخته بود ، روزها می خوابید و عصر و شب را به ویلانی می گذراند.
طبیعی بود که این الگوی زندگی باعث ایجاد کشمکش دائمی بین او و خانواده شود و اکنون او نه از علّت این کشمکش و درگیری که تنها از معلول – روابط آشفته با خانواده- شاکی بود. او تمام رفتارهایش را توجیه می کرد و درمورد هیچکدام هم احساس پشیمانی نمی کرد. در واقع مراجع مبتلا به «اختلال شخصیت ضد اجتماعی» بود که خصوصیت اصلی آن یک سبک زندگی بیمارگونه است که با بی اعتنایی و زیر پا نهادن حقوق دیگران تظاهر می کند، این افراد نمی توانند خود را با موازین اجتماع هماهنگ کنند و دروغگویی، فریبکاری و حقه بازی برای سوء استفاده از دیگران و رسیدن به منافع، بخشی از زندگی آنهاست. این افراد رفتاری خشن و پرخاشگرانه دارند و بارها درگیر نزاع های خشن می شوند، معمولاً احساس مسؤولیت پایینی دارند، به دنبال اشتغال ثابت و منظم نمی روند، به وضع خانواده و نیازهای اطرافیان شان توجهی ندارند، تعهدات مالی خود را رعایت نمی کنند، بارها به بهانه های مختلف از دیگران پول قرض می کنند و به بهانه های مختلف از پس دادن آن طفره می روند و در تمام این اعمال ذرّه ای نیز احساس پشیمانی و ندامت نمی کنند. این افراد از سنین پایین، مواد مخدر وغیر قانونی را تجربه می کنند. از مدرسه و منزل فرار می کنند و مکرراً تجربه های جنسی پرخطر و بی مبالات دارند.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#جوان_دردسر_آفرین
قسمت دوم
در مواردی مبتلایان به این اختلال با بالا رفتن سن، علائم شان تخفیف می یابد و در مواردی نیز علائم آنها جای خود را به افسردگی، شکایات متعدد جسمانی و اعتیاد می دهند. دو نکته درمورد این اختلال مهم است. اول اینکه تشخیص این اختلال و همچنین بقیه اختلالات روانپزشکی باید توسط متخصصان بهداشت روانی و در یک بستر بالینی گذاشته شود. منظور از زمینه و بستر بالینی محیطی است که تشخیص گذاری با هدف درک بهتر مراجع و کمک به او صورت می گیرد. اگر این اصول مورد بی توجهی قرار گیرند و هر کس بتواند دیگری را که برخلاف سلیقه و موازین او یا حتی برخی موازین اجتماع رفتار می کند شخصیّت ضدّ اجتماعی بنامد، این مفهوم مورد سوء استفاده های سیاسی و حقوقی قرار خواهد گرفت.
برخی از مبتلایان کسانی هستند که در کودکی سابقه ضربه شدید به سر داشته اند و تعدادی از مبتلایان هم دچار اختلال بیش فعالی بوده اند و به دلیل عدم درمان، علائم شان با پیشرفت سن به این صورت درآمده است و تعدادی از مبتلایان نیز آشفتگی هایی در امواج مغزی دارند که در نوار مغزشان مشخص می گردد. ولی هیچکدام از این ها دلیل نمی شود که این افراد از عواقب و نتایج اعمال خود معاف شوند زیرا معاف کردن این افراد از نتایج اعمال شان باعث تداوم رفتارهای ضد اجتماعی شان می شود. یکی دیگر از مراجعان من دختر خانم 19 ساله ای بود که با مادرش مراجعه کرده بود. این دختر جوان بارها از منزل فرار کرده بود، چند بار در دبیرستانش مرتکب سرقت شده بودو بالاخره وقتی در خیابان اقدام به سرقت کیف کرده بود دستگیر شده بود. خانواده با سپردن تعهد و وثیقه او را به طور موقت آزاد کرده بودند. در هنگام مراجعه، مادر این مراجع اصرار داشت که که با توجه به سابقه پرخاشگری، کج خلقی، و تحریک پذیری دخترش و یک بار مراجعه قبلی به روانپزشک، گواهی مبنی بر بیماری روانی وی داده شود تا در تخفیف مجازات وی مؤثر باشد. برای مادر بیمار توضیح دادم که چنین کاری، کمک به او نیست. درواقع با چنین کاری به تداوم علائم و رفتار وی کمک کرده ایم، آنچه به او کمک می کند این است که او با نتایج و عواقب اعمال خود مواجه شود زیرا یکی از مشکلات اصلی این افراد، برداشت سطحی و هیجانی و بی ثبات آنها از واقعیت هاست. مواجه شدن با نتایج رفتارشان به آنها کمک می کند که برداشتی واقع گرایانه تر با زندگی داشته باشند. درمورد برخورد با این بیماران و نحوه درمان آنها، روانپزشک بسته به شرایط هر مراجع، تصمیم گیری می کند. گاهی ممکن است علائم، بازمانده اختلال بیش فعالی کودکی باشند و گاهی علائم ناشی اختلالات خفیف عملکرد مغز و تغییرات امواج مغزی قابل ثبت در نوار نگاری مغزی مراجع است که در این موارد مراجع نیاز به درمان دارویی دارد. در بعضی نوجوانان ممکن است روانپزشک تشخیص دهد که نوجوان دچار افسردگی است و رفتار ضد اجتماعی تظاهر متفاوتی (آلترناتیوی) از افسردگی اوست. در این مورد روانپزشک به درمان افسردگی می پردازد. در گروهی از مراجعان هم رفتار ضد اجتماعی، انعکاسی از آشفتگی های خانوادگی، کشمکش ها و روابط معیوب خانواده است و یا کشمکش ها و یارگیری های درون خانواده در تداوم و شدت علائم مراجع نقش مهمی دارند؛ در چنین مواردی روانپزشک درمان خانواده را پیشنهاد می کند. در مجموع علائم این افراد در محیط های ساخت یافته – یعنی محیط هایی با قوانین مشخص، تشویق برای اعمال مقبول و محرومیّت برای اعمال خلاف موازین، محیط هایی که در آنها حدود وظایف، تعهدات و اختیارات فرد مشخص است- بهبود نشان می دهند. بیشتر این افراد از جلسات گروه درمانی که در آنها افرادی که مشکلات مشابه دارند با کمک درمانگر به بحث درمورد رفتارهای شان و عواقب رفتارهای شان و مهارت های سبک زندگی آلترناتیو می پردازند سود می برند. البته لازم به ذکر است که درمان شخصیت های ضداجتماعی درمانی مشکل و طولانی است چرا که اوّلاً اکثر آنها خود را بیمار نمی دانند و در اجرای دستورات درمانی و همکاری با درمانگرشان کوتاهی و حتی لجبازی می کنند و ثانیاً بسیاری از آنها الگوی رفتاری ثابت شان یعنی فریبکاری و دروغگویی را در رابطه درمانی شان هم وارد می کنند و با صحنه سازی و دروغگویی به درمانگرشان، روان درمانی را مشکل می کنند. بیشتر این بیماران حاضر به مصرف دارو نیستند. بنابراین لازم است که خانواده ها در هنگام مراجعه با این مشکلات درمان آشنا شوند تا انتظاری واقع گرایانه از روانپزشک داشته باشند.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
فصلی از کتاب #وقتی_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید، نوشته دکتر محمّدرضا سرگلزایی ، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد- سال 1379
#جوان_دردسر_آفرین
قسمت دوم
در مواردی مبتلایان به این اختلال با بالا رفتن سن، علائم شان تخفیف می یابد و در مواردی نیز علائم آنها جای خود را به افسردگی، شکایات متعدد جسمانی و اعتیاد می دهند. دو نکته درمورد این اختلال مهم است. اول اینکه تشخیص این اختلال و همچنین بقیه اختلالات روانپزشکی باید توسط متخصصان بهداشت روانی و در یک بستر بالینی گذاشته شود. منظور از زمینه و بستر بالینی محیطی است که تشخیص گذاری با هدف درک بهتر مراجع و کمک به او صورت می گیرد. اگر این اصول مورد بی توجهی قرار گیرند و هر کس بتواند دیگری را که برخلاف سلیقه و موازین او یا حتی برخی موازین اجتماع رفتار می کند شخصیّت ضدّ اجتماعی بنامد، این مفهوم مورد سوء استفاده های سیاسی و حقوقی قرار خواهد گرفت.
برخی از مبتلایان کسانی هستند که در کودکی سابقه ضربه شدید به سر داشته اند و تعدادی از مبتلایان هم دچار اختلال بیش فعالی بوده اند و به دلیل عدم درمان، علائم شان با پیشرفت سن به این صورت درآمده است و تعدادی از مبتلایان نیز آشفتگی هایی در امواج مغزی دارند که در نوار مغزشان مشخص می گردد. ولی هیچکدام از این ها دلیل نمی شود که این افراد از عواقب و نتایج اعمال خود معاف شوند زیرا معاف کردن این افراد از نتایج اعمال شان باعث تداوم رفتارهای ضد اجتماعی شان می شود. یکی دیگر از مراجعان من دختر خانم 19 ساله ای بود که با مادرش مراجعه کرده بود. این دختر جوان بارها از منزل فرار کرده بود، چند بار در دبیرستانش مرتکب سرقت شده بودو بالاخره وقتی در خیابان اقدام به سرقت کیف کرده بود دستگیر شده بود. خانواده با سپردن تعهد و وثیقه او را به طور موقت آزاد کرده بودند. در هنگام مراجعه، مادر این مراجع اصرار داشت که که با توجه به سابقه پرخاشگری، کج خلقی، و تحریک پذیری دخترش و یک بار مراجعه قبلی به روانپزشک، گواهی مبنی بر بیماری روانی وی داده شود تا در تخفیف مجازات وی مؤثر باشد. برای مادر بیمار توضیح دادم که چنین کاری، کمک به او نیست. درواقع با چنین کاری به تداوم علائم و رفتار وی کمک کرده ایم، آنچه به او کمک می کند این است که او با نتایج و عواقب اعمال خود مواجه شود زیرا یکی از مشکلات اصلی این افراد، برداشت سطحی و هیجانی و بی ثبات آنها از واقعیت هاست. مواجه شدن با نتایج رفتارشان به آنها کمک می کند که برداشتی واقع گرایانه تر با زندگی داشته باشند. درمورد برخورد با این بیماران و نحوه درمان آنها، روانپزشک بسته به شرایط هر مراجع، تصمیم گیری می کند. گاهی ممکن است علائم، بازمانده اختلال بیش فعالی کودکی باشند و گاهی علائم ناشی اختلالات خفیف عملکرد مغز و تغییرات امواج مغزی قابل ثبت در نوار نگاری مغزی مراجع است که در این موارد مراجع نیاز به درمان دارویی دارد. در بعضی نوجوانان ممکن است روانپزشک تشخیص دهد که نوجوان دچار افسردگی است و رفتار ضد اجتماعی تظاهر متفاوتی (آلترناتیوی) از افسردگی اوست. در این مورد روانپزشک به درمان افسردگی می پردازد. در گروهی از مراجعان هم رفتار ضد اجتماعی، انعکاسی از آشفتگی های خانوادگی، کشمکش ها و روابط معیوب خانواده است و یا کشمکش ها و یارگیری های درون خانواده در تداوم و شدت علائم مراجع نقش مهمی دارند؛ در چنین مواردی روانپزشک درمان خانواده را پیشنهاد می کند. در مجموع علائم این افراد در محیط های ساخت یافته – یعنی محیط هایی با قوانین مشخص، تشویق برای اعمال مقبول و محرومیّت برای اعمال خلاف موازین، محیط هایی که در آنها حدود وظایف، تعهدات و اختیارات فرد مشخص است- بهبود نشان می دهند. بیشتر این افراد از جلسات گروه درمانی که در آنها افرادی که مشکلات مشابه دارند با کمک درمانگر به بحث درمورد رفتارهای شان و عواقب رفتارهای شان و مهارت های سبک زندگی آلترناتیو می پردازند سود می برند. البته لازم به ذکر است که درمان شخصیت های ضداجتماعی درمانی مشکل و طولانی است چرا که اوّلاً اکثر آنها خود را بیمار نمی دانند و در اجرای دستورات درمانی و همکاری با درمانگرشان کوتاهی و حتی لجبازی می کنند و ثانیاً بسیاری از آنها الگوی رفتاری ثابت شان یعنی فریبکاری و دروغگویی را در رابطه درمانی شان هم وارد می کنند و با صحنه سازی و دروغگویی به درمانگرشان، روان درمانی را مشکل می کنند. بیشتر این بیماران حاضر به مصرف دارو نیستند. بنابراین لازم است که خانواده ها در هنگام مراجعه با این مشکلات درمان آشنا شوند تا انتظاری واقع گرایانه از روانپزشک داشته باشند.
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
فصلی از کتاب #وقتی_باید_به_روانپزشک_مراجعه_کنید، نوشته دکتر محمّدرضا سرگلزایی ، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی مشهد- سال 1379
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با درود و وقت بخیر خدمت استاد عزیز
در کتاب تحلیل کاربردی خواب و رویا جمله ای به این صورت وجود دارد : "هر فردی باید زندگی درونی خود را به هر شکلی که میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه انجام دهد. وگرنه دنیای درونی مدعی ما خواهد شد و حقش را مطالبه میکند. ما از طریق کار درونی میتوانیم به آن قلمرو وارد شویم: نیایش ها، تمرکز، کار روی رویاها، مراسم و آیین ها و تخیل فعال" حال سوالی که دارم اینه که در کل منظور از کار درونی چیست؟ و اینکه در این چند کار درونی که معرفی کرده منظور از نیایش از دید #یونگ و همچنین منظور از مراسم و آیین ها چیست؟
در صورتی که منابع مفیدی در این زمینه میشناسید برای مطالعه بیشتر سپاسگزار میشوم که معرفی نمایید.
اگر میشه در پاسخ سوالات منابع خوبی رو هم معرفی کنید چون به منابع شما قطعا میشه اعتماد کرد.
پاینده باشید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
به پرسش های شما در #فایل_صوتی #یونگ_آیین_ها_و_نیایش_ها پاسخ خواهم داد زیرا نیاز به پاسخ مفصّل دارند.
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و خوشحالم که می پسندید.
پیروز باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
با درود و وقت بخیر خدمت استاد عزیز
در کتاب تحلیل کاربردی خواب و رویا جمله ای به این صورت وجود دارد : "هر فردی باید زندگی درونی خود را به هر شکلی که میتواند آگاهانه یا ناآگاهانه انجام دهد. وگرنه دنیای درونی مدعی ما خواهد شد و حقش را مطالبه میکند. ما از طریق کار درونی میتوانیم به آن قلمرو وارد شویم: نیایش ها، تمرکز، کار روی رویاها، مراسم و آیین ها و تخیل فعال" حال سوالی که دارم اینه که در کل منظور از کار درونی چیست؟ و اینکه در این چند کار درونی که معرفی کرده منظور از نیایش از دید #یونگ و همچنین منظور از مراسم و آیین ها چیست؟
در صورتی که منابع مفیدی در این زمینه میشناسید برای مطالعه بیشتر سپاسگزار میشوم که معرفی نمایید.
اگر میشه در پاسخ سوالات منابع خوبی رو هم معرفی کنید چون به منابع شما قطعا میشه اعتماد کرد.
پاینده باشید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
به پرسش های شما در #فایل_صوتی #یونگ_آیین_ها_و_نیایش_ها پاسخ خواهم داد زیرا نیاز به پاسخ مفصّل دارند.
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و خوشحالم که می پسندید.
پیروز باشید
@drsargolzaei
Forwarded from مرکز تخصصی هیپنوتیزم اریکسونی، انالپی و هیپنوآنالیز
گروه درمانی
بارویکرد تحلیلیِ TA
و روشهای مداخله داستان محوری و سایکودرام
با نظارت درمانی دکترسرگلزایی
از24 مرداد96
سه شنبه ها ساعت2تا4 بعدازظهر
09123336716
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
بارویکرد تحلیلیِ TA
و روشهای مداخله داستان محوری و سایکودرام
با نظارت درمانی دکترسرگلزایی
از24 مرداد96
سه شنبه ها ساعت2تا4 بعدازظهر
09123336716
https://t.me/joinchat/BJoObj-9TGJYPeKZi3XTGg
#معرفی_کتاب
#بینایی
نویسنده: ژوزه ساراماگو
ترجمه: کیومرث پارسای
انتشارات: شیرین - ۱۳۸۳
رمان "بینایی" نوشته "ژوزه ساراماگو"
(Jose De Sousa Saramago)
در واقع داستان دیگری است که چهار سال بعد از واقعه "کوری" برای ساکنان همان شهر اتفاق می افتد. داستان با یک انتخابات آغاز می شود، مردم شهر روز انتخابات راهی صندوق های رأی می شوند اما پس از شمارش آرا شگفتی رخ می دهد، بیش از هفتاد درصد آرا سفید هستند...
"ژوزه ساراماگو" برنده جایزه نوبل ادبی با هوشمندی رمان "بینایی" خود را در تکمیل و ارتباط با اثر معروف خود "کوری" نوشته است. در عین حال که خواننده به صورت یک داستان کاملا مستقل نیز می تواند آن را مطالعه کند.
ساراماگو با طنز تلخ و نقد گزنده ای که در اکثر آثار خود دارد، در رمان کوری به انتقاد از کوری سیاسی و اجتماعی "مردم" می پردازد و در رمان بینایی به "حاکمان" می تازد و سعی می کند نوع دموکراسی را که در آن دموکراسی در خدمت "سرمایه داری و بازار" است به چالش بکشد. به اعتقاد وی بدون "دموکراسی اقتصادی"، دموکراسی واقعی و کامل امکانپذیر نیست.
اما اندکی در مورد سبک نویسندگی ژوزه ساراماگو:
از نظر برخی از منتقدان سبکی که وی در اکثر آثار خود به کار می برد "رئالیسم جادوئی" می باشد. اما از نظر خودش دو نویسنده بزرگ یعنی "سروانتس" اسپانیایی و "گوگول" روسی، روی وی و آثارش تآثیر بسیاری داشته اند.
ساراماگو در آثارش به "نمادپردازی" و استفاده از مصادیق تمثیلی توجه زیادی نشان می دهد، بطور مثال "رنگ سفید" که در هر دو رمان کوری و بینایی مورد استفاده قرار گرفته است و هر کدام حاوی پیام های نمادین خود هستند.
از این رمان ترجمه های دیگری نیز در بازار موجود می باشد ، از جمله ترجمه "اسدالله امرایی" که توسط نشر مروارید انتشار یافته است.
پی نوشت:
رئالیسم جادویی (Magic Realism) یکی از شاخههای واقعگرایی (رئالیسم) در مکاتب ادبی است که در آن ساختارهای واقعیت دگرگون میشوند و دنیایی واقعی اما با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده میشود. در داستانهایی که به سبک واقعگرایی جادویی نوشته شدهاند، همه چیز عادی است اما یک عنصر غیرطبیعی در آنها وجود دارد.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Seeing.jpg
#بینایی
نویسنده: ژوزه ساراماگو
ترجمه: کیومرث پارسای
انتشارات: شیرین - ۱۳۸۳
رمان "بینایی" نوشته "ژوزه ساراماگو"
(Jose De Sousa Saramago)
در واقع داستان دیگری است که چهار سال بعد از واقعه "کوری" برای ساکنان همان شهر اتفاق می افتد. داستان با یک انتخابات آغاز می شود، مردم شهر روز انتخابات راهی صندوق های رأی می شوند اما پس از شمارش آرا شگفتی رخ می دهد، بیش از هفتاد درصد آرا سفید هستند...
"ژوزه ساراماگو" برنده جایزه نوبل ادبی با هوشمندی رمان "بینایی" خود را در تکمیل و ارتباط با اثر معروف خود "کوری" نوشته است. در عین حال که خواننده به صورت یک داستان کاملا مستقل نیز می تواند آن را مطالعه کند.
ساراماگو با طنز تلخ و نقد گزنده ای که در اکثر آثار خود دارد، در رمان کوری به انتقاد از کوری سیاسی و اجتماعی "مردم" می پردازد و در رمان بینایی به "حاکمان" می تازد و سعی می کند نوع دموکراسی را که در آن دموکراسی در خدمت "سرمایه داری و بازار" است به چالش بکشد. به اعتقاد وی بدون "دموکراسی اقتصادی"، دموکراسی واقعی و کامل امکانپذیر نیست.
اما اندکی در مورد سبک نویسندگی ژوزه ساراماگو:
از نظر برخی از منتقدان سبکی که وی در اکثر آثار خود به کار می برد "رئالیسم جادوئی" می باشد. اما از نظر خودش دو نویسنده بزرگ یعنی "سروانتس" اسپانیایی و "گوگول" روسی، روی وی و آثارش تآثیر بسیاری داشته اند.
ساراماگو در آثارش به "نمادپردازی" و استفاده از مصادیق تمثیلی توجه زیادی نشان می دهد، بطور مثال "رنگ سفید" که در هر دو رمان کوری و بینایی مورد استفاده قرار گرفته است و هر کدام حاوی پیام های نمادین خود هستند.
از این رمان ترجمه های دیگری نیز در بازار موجود می باشد ، از جمله ترجمه "اسدالله امرایی" که توسط نشر مروارید انتشار یافته است.
پی نوشت:
رئالیسم جادویی (Magic Realism) یکی از شاخههای واقعگرایی (رئالیسم) در مکاتب ادبی است که در آن ساختارهای واقعیت دگرگون میشوند و دنیایی واقعی اما با روابط علت و معلولی خاص خود آفریده میشود. در داستانهایی که به سبک واقعگرایی جادویی نوشته شدهاند، همه چیز عادی است اما یک عنصر غیرطبیعی در آنها وجود دارد.
#علی_محمدی
کارشناس ارشد روان شناسی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Seeing.jpg
#پرسش_و_پاسخ
راجع به مقاله #جوان_دردسر_آفرین
*پرسش:
با عرض سلام خدمت جناب دکتر سرگلزایی عزیز. حقیقت این هست که مبحث اختلالات شخصیت خصوصا اختلالات کلستر B از ابعاد وسیعی برای من اهمیت داشته. حقیقت این هست تصویرسازی شما از شخصیت آنتی سوشال شدیدا تصور قبلی من رو در این مورد به هم ریخت. اونچه که من تا کنون نسبت به اختلالات شخصیت خصوصا کلستر B در ذهن داشتم بیش از اون که و یا خیلی خیلی بیش از اون که آسیبهای فیزیکی بعد از تولد و یا تراتوژن ها رو در شکل گیری اختلالات شخصیت دخیل بدونم زمینه اون رو در سالیان اولیه کودکی و مراحل شکل گیری نهاد و من و فَرامن می دونستم. تصور من و مشاهداتم از شخصیت آنتی سوشال بسیار پیچیده تر از یک جوان ژولیده زیرناخون چرک گرفته تراتوژنی آسیب مغزی بوده. بلکه تصور من کاملا برعکس اون رو در قالب یک فرد اتوکشیده خوش تیپ و بسیار باهوش و خوش چهره و خوش زبون می بینم که روابط اجتماعی بسیار گرم اما سطحی ای داره. البته اونچه که اون رو از هیستریونیک نارسیسیتیک برای من جدا می کنه اهمیت کمتر داشتن توجه طلبی و در مرکز توجه بودن یعنی ترمیم من برای او هست تا یک آنتی سوشال که هدفش ارضاع نیاز های لذت طلبانه شدید خود بدون در نظرگرفتن وجدان و آثارش بر نابودی زندگی دیگران هست. و البته در سیستم های قضایی عقب مونده نه تنها بر خلاف جوون داستان شما گرفتار نمی شن بلکه منصب هایی هم پیدا می کنن. البته قطعا نظر دکتر سرگلزایی نمی تونه اشتباه باشه و قطعا اشتباه از منه که می تونه ناشی از کمالگرایی بیش ازحد. اما گلایه من استاد اون قسمتیه که در مورد لِگال وَلیو این قضیه فرمودید. البته جسارت هست اما درست هست که گواهی روانپزشکی اختلالات میتونه آثار منفی ای که شما فرمودید رو کاملا داشته باشه اما عدم تذکر در خصوص این موارد به سیستم های قضایی هم می تونه یک شراکت نادانسته در جنایت باشه. قطعا مطالعه در این دست اختلالات و البته مشاهده کمکاری عزیزان روانشناس و روانپزشک در این موارد دلیل مهمی برای من برای کوچ از رشته حقوق به روانشناس بوده اما کاش عزیزان روانشناس هم مطالعاتی در باب مکاتب حقوقی و ضعف ها و قوت های اون از جمله کمن لا و رومی ژرمنی و بقیه می نمودند.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
از التفات و عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
اوّل- من راجع به شخصیت #آنتی_سوشیال تیپ آرس-پوزیدونی نوشته ام و شما راجع به شخصیت آنتی سوشیال تیپ هرمسی. این اشتباه انجمن روانپزشکی آمریکا بوده که در طبقه بنده های DSM این دو تیپ شخصیتی را در یک طبقه قرار داده و من معمولاً در تدریس اختلالات شخصیت به تفصیل به این اشکالات DSM بخصوص در حوزهٔ کلاسترB می پردازم.
دوّم- این که کدام تابلو از یک اختلال در ذهن ما رسم شده باشد بستگی به این دارد که در کدام لایه از جامعه کار و زندگی کنیم. همانطور که در پانویس مطلب مربوطه در کانال مشاهده می کنید این مطلب از کتابی نقل شده که بنده هجده-نوزده سال پیش نوشتم و هفده سال پیش توسط دانشگاه مشهد چاپ شد. در آن زمان من در بیمارستان دولتی روانپزشکی کار می کردم و بافت اجتماعی مراجعان من که تصویر ذهنی مرا از اختلالات شکل می داد پایین دست ترین طبقهٔ فرهنگی اجتماعی جامعه بود. در آن بافت، تظاهر اختلالات با آنچه شما در طبقه متوسط شهری می بینید متفاوت است.
سوّم- این که سهم عوامل زیستی را در این اختلال شخصیت مهم تر بدانیم یا سهم عوامل روانکاوانه را تا جایی به همین بستگی دارد که وقتی راجع به اختلال شخصیت آنتی سوشیال صحبت می کنیم کدام تابلو را در ذهن داشته باشیم و تا جایی نیز بستگی دارد که شما از بستر طب وارد این حوزه شده باشید یا از بستر روان شناسی. طبعاً در منابع درسی روانپزشکی بحث ژنتیک و سایر عوامل بیولوژیک بسیار مفصّل تر و با شواهد وسیع تر بحث شده است پس روانپزشکان بیش از روان شناسان پشت تصاویر بالینی ژن ها، عفونت های ویروسی و تغذیهٔ دوران جنینی، ضربات زایمانی و نوروترانسمیترها را می بینند.
تندرست باشید
DSM: Diagnostic and Statistical Manual
@drsargolzaei
راجع به مقاله #جوان_دردسر_آفرین
*پرسش:
با عرض سلام خدمت جناب دکتر سرگلزایی عزیز. حقیقت این هست که مبحث اختلالات شخصیت خصوصا اختلالات کلستر B از ابعاد وسیعی برای من اهمیت داشته. حقیقت این هست تصویرسازی شما از شخصیت آنتی سوشال شدیدا تصور قبلی من رو در این مورد به هم ریخت. اونچه که من تا کنون نسبت به اختلالات شخصیت خصوصا کلستر B در ذهن داشتم بیش از اون که و یا خیلی خیلی بیش از اون که آسیبهای فیزیکی بعد از تولد و یا تراتوژن ها رو در شکل گیری اختلالات شخصیت دخیل بدونم زمینه اون رو در سالیان اولیه کودکی و مراحل شکل گیری نهاد و من و فَرامن می دونستم. تصور من و مشاهداتم از شخصیت آنتی سوشال بسیار پیچیده تر از یک جوان ژولیده زیرناخون چرک گرفته تراتوژنی آسیب مغزی بوده. بلکه تصور من کاملا برعکس اون رو در قالب یک فرد اتوکشیده خوش تیپ و بسیار باهوش و خوش چهره و خوش زبون می بینم که روابط اجتماعی بسیار گرم اما سطحی ای داره. البته اونچه که اون رو از هیستریونیک نارسیسیتیک برای من جدا می کنه اهمیت کمتر داشتن توجه طلبی و در مرکز توجه بودن یعنی ترمیم من برای او هست تا یک آنتی سوشال که هدفش ارضاع نیاز های لذت طلبانه شدید خود بدون در نظرگرفتن وجدان و آثارش بر نابودی زندگی دیگران هست. و البته در سیستم های قضایی عقب مونده نه تنها بر خلاف جوون داستان شما گرفتار نمی شن بلکه منصب هایی هم پیدا می کنن. البته قطعا نظر دکتر سرگلزایی نمی تونه اشتباه باشه و قطعا اشتباه از منه که می تونه ناشی از کمالگرایی بیش ازحد. اما گلایه من استاد اون قسمتیه که در مورد لِگال وَلیو این قضیه فرمودید. البته جسارت هست اما درست هست که گواهی روانپزشکی اختلالات میتونه آثار منفی ای که شما فرمودید رو کاملا داشته باشه اما عدم تذکر در خصوص این موارد به سیستم های قضایی هم می تونه یک شراکت نادانسته در جنایت باشه. قطعا مطالعه در این دست اختلالات و البته مشاهده کمکاری عزیزان روانشناس و روانپزشک در این موارد دلیل مهمی برای من برای کوچ از رشته حقوق به روانشناس بوده اما کاش عزیزان روانشناس هم مطالعاتی در باب مکاتب حقوقی و ضعف ها و قوت های اون از جمله کمن لا و رومی ژرمنی و بقیه می نمودند.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
از التفات و عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
اوّل- من راجع به شخصیت #آنتی_سوشیال تیپ آرس-پوزیدونی نوشته ام و شما راجع به شخصیت آنتی سوشیال تیپ هرمسی. این اشتباه انجمن روانپزشکی آمریکا بوده که در طبقه بنده های DSM این دو تیپ شخصیتی را در یک طبقه قرار داده و من معمولاً در تدریس اختلالات شخصیت به تفصیل به این اشکالات DSM بخصوص در حوزهٔ کلاسترB می پردازم.
دوّم- این که کدام تابلو از یک اختلال در ذهن ما رسم شده باشد بستگی به این دارد که در کدام لایه از جامعه کار و زندگی کنیم. همانطور که در پانویس مطلب مربوطه در کانال مشاهده می کنید این مطلب از کتابی نقل شده که بنده هجده-نوزده سال پیش نوشتم و هفده سال پیش توسط دانشگاه مشهد چاپ شد. در آن زمان من در بیمارستان دولتی روانپزشکی کار می کردم و بافت اجتماعی مراجعان من که تصویر ذهنی مرا از اختلالات شکل می داد پایین دست ترین طبقهٔ فرهنگی اجتماعی جامعه بود. در آن بافت، تظاهر اختلالات با آنچه شما در طبقه متوسط شهری می بینید متفاوت است.
سوّم- این که سهم عوامل زیستی را در این اختلال شخصیت مهم تر بدانیم یا سهم عوامل روانکاوانه را تا جایی به همین بستگی دارد که وقتی راجع به اختلال شخصیت آنتی سوشیال صحبت می کنیم کدام تابلو را در ذهن داشته باشیم و تا جایی نیز بستگی دارد که شما از بستر طب وارد این حوزه شده باشید یا از بستر روان شناسی. طبعاً در منابع درسی روانپزشکی بحث ژنتیک و سایر عوامل بیولوژیک بسیار مفصّل تر و با شواهد وسیع تر بحث شده است پس روانپزشکان بیش از روان شناسان پشت تصاویر بالینی ژن ها، عفونت های ویروسی و تغذیهٔ دوران جنینی، ضربات زایمانی و نوروترانسمیترها را می بینند.
تندرست باشید
DSM: Diagnostic and Statistical Manual
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#شعبان_جعفری در میان مخالفانش مشهور به #شعبون_بی_مخ و گاهی با لقب شعبان تاجبخش، باستانی کار و زورخانهدار ایرانی بود که بیشتر به خاطر حضورش در حرکات سیاسی به خصوص در #کودتای_۲۸_مرداد سال ۱۳۳۲ شهرت یافت.
از او همواره به عنوان فردی اهل دعوا نام میبرند که به نفع اشخاص یا گروههای سیاسی با جناحهای مخالف آنها درگیری فیزیکی پیدا میکرد. خود او در خاطراتش به ویژه از «زد و خورد باتودهایها» یاد میکند. به گفته خودش به دفعات زندان افتاد، در زد و خوردها زخمی شد. جعفري از سال 1326شمسی با بر هم زدن نمايش «مردم» به كارگرداني عبدالحسين نوشين در تئاتر فردوسي، براي حاكميت محبوب شد و به جاي آنكه به جرم ايجاد آشوب و اخلال در نظم عمومی محبوس گردد با دريافت وجه دستي بنابه دستور اداره آگاهي مدتي از تهران به لاهيجان رفت. در لاهيجان زورخانه اي را اداره ميكرد و پس از يك سال به تهران بازگشت.
جعفری در خاطراتش خود را فردی مذهبی معرفی میکند و از نزدیکی به گروه فدائیان اسلام به رهبری مجتبی #نواب_صفوی یاد میکند. اما پس از مدتی از آنها فاصله گرفت. جعفری پس از آشنایی با حسین مکی، از طریق او با چند تن دیگر از جمله شمس قناتآبادی، ابوالحسن حائریزاده و مظفر بقایی آشنا میشود. و به گفته خودش با مکی به خانه #کاشانی میرفت. جعفری به حسین مکی در انتخابات مجلس شورای ملی کمک کرد. در خاطراتش می گوید: «می رفتیم مردم رو با اتوبوس جمع می کردیم رأی بدن»
در جريان 30 تير 1331 به فعاليت براي بازگرداندن #دكتر_مصدق بر مسند نخست وزيري پرداخت اما به فاصله كوتاهي از #مصدق روي برگرداند که ماجراي 9 اسفند 1331 پيش آمد. در اين روز به پيشنهاد دكتر مصدق، شاه قصد خروج از كشور را داشت كه شعبان به همراه گروهي از اراذل و اوباش خود، با تجمع در مقابل كاخ مرمر از اين امر جلوگيري كردند و با تهديد بازاريان، بازار تعطيل شد و اين گروه به مقابل خانه دكتر مصدق رفته و اقدام به شكستن درب منزل وي نمودند. اين ماجرا منجر به حبس وي تا 28 مرداد 1332 شد. در ظهر 28 مرداد 1332 به حكم زاهدي از زندان آزاد شد و جريان هدايت اوباش در کودتا علیه دکتر مصدق را به عهده گرفت. پس از كودتاي 28 مرداد به تاجبخش شهرت يافت. پس از اين خدمت، بنابه پيشنهاد #تيمسار_زاهدي با #شاه ملاقات كرد و زميني براي تأسيس باشگاه ورزشي به وي اهدا شد، در ضمن در همين ملاقات از شاه اجازه گرفت تا جمعيتي به نام «جمعيت جوانان جانباز» تشكيل دهد تا در مواقعي ضروري از آنان استفاده شود. ساخت باشگاه جعفري سه سال طول كشيد و محمدرضا پهلوي خود آن را افتتاح كرد. در اسفند 1332، #دكترفاطمي دستگير شد و شعبان جعفري كه خصومتي خاص با وي داشت با دسته خود به مقابل شهرباني رفت و زماني كه دكتر فاطمي از شهرباني خارج شد به وي حمله كرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد .
با آغاز انقلاب اسلامي، جعفري از کشور خارج شد و با دريافت تابعيت امريكايي، در كاليفرنيا ساکن شد.
وی در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ (پنجاه و سومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد) در کالیفرنیا درگذشت.
خاطرات شعبان جعفری، کتابی که حاصل مصاحبه هما سرشار با وی است، در سال 1381 درایران منتشر شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShabanJafari.jpg
#شعبان_جعفری در میان مخالفانش مشهور به #شعبون_بی_مخ و گاهی با لقب شعبان تاجبخش، باستانی کار و زورخانهدار ایرانی بود که بیشتر به خاطر حضورش در حرکات سیاسی به خصوص در #کودتای_۲۸_مرداد سال ۱۳۳۲ شهرت یافت.
از او همواره به عنوان فردی اهل دعوا نام میبرند که به نفع اشخاص یا گروههای سیاسی با جناحهای مخالف آنها درگیری فیزیکی پیدا میکرد. خود او در خاطراتش به ویژه از «زد و خورد باتودهایها» یاد میکند. به گفته خودش به دفعات زندان افتاد، در زد و خوردها زخمی شد. جعفري از سال 1326شمسی با بر هم زدن نمايش «مردم» به كارگرداني عبدالحسين نوشين در تئاتر فردوسي، براي حاكميت محبوب شد و به جاي آنكه به جرم ايجاد آشوب و اخلال در نظم عمومی محبوس گردد با دريافت وجه دستي بنابه دستور اداره آگاهي مدتي از تهران به لاهيجان رفت. در لاهيجان زورخانه اي را اداره ميكرد و پس از يك سال به تهران بازگشت.
جعفری در خاطراتش خود را فردی مذهبی معرفی میکند و از نزدیکی به گروه فدائیان اسلام به رهبری مجتبی #نواب_صفوی یاد میکند. اما پس از مدتی از آنها فاصله گرفت. جعفری پس از آشنایی با حسین مکی، از طریق او با چند تن دیگر از جمله شمس قناتآبادی، ابوالحسن حائریزاده و مظفر بقایی آشنا میشود. و به گفته خودش با مکی به خانه #کاشانی میرفت. جعفری به حسین مکی در انتخابات مجلس شورای ملی کمک کرد. در خاطراتش می گوید: «می رفتیم مردم رو با اتوبوس جمع می کردیم رأی بدن»
در جريان 30 تير 1331 به فعاليت براي بازگرداندن #دكتر_مصدق بر مسند نخست وزيري پرداخت اما به فاصله كوتاهي از #مصدق روي برگرداند که ماجراي 9 اسفند 1331 پيش آمد. در اين روز به پيشنهاد دكتر مصدق، شاه قصد خروج از كشور را داشت كه شعبان به همراه گروهي از اراذل و اوباش خود، با تجمع در مقابل كاخ مرمر از اين امر جلوگيري كردند و با تهديد بازاريان، بازار تعطيل شد و اين گروه به مقابل خانه دكتر مصدق رفته و اقدام به شكستن درب منزل وي نمودند. اين ماجرا منجر به حبس وي تا 28 مرداد 1332 شد. در ظهر 28 مرداد 1332 به حكم زاهدي از زندان آزاد شد و جريان هدايت اوباش در کودتا علیه دکتر مصدق را به عهده گرفت. پس از كودتاي 28 مرداد به تاجبخش شهرت يافت. پس از اين خدمت، بنابه پيشنهاد #تيمسار_زاهدي با #شاه ملاقات كرد و زميني براي تأسيس باشگاه ورزشي به وي اهدا شد، در ضمن در همين ملاقات از شاه اجازه گرفت تا جمعيتي به نام «جمعيت جوانان جانباز» تشكيل دهد تا در مواقعي ضروري از آنان استفاده شود. ساخت باشگاه جعفري سه سال طول كشيد و محمدرضا پهلوي خود آن را افتتاح كرد. در اسفند 1332، #دكترفاطمي دستگير شد و شعبان جعفري كه خصومتي خاص با وي داشت با دسته خود به مقابل شهرباني رفت و زماني كه دكتر فاطمي از شهرباني خارج شد به وي حمله كرد و او را مورد ضرب و شتم قرار داد .
با آغاز انقلاب اسلامي، جعفري از کشور خارج شد و با دريافت تابعيت امريكايي، در كاليفرنيا ساکن شد.
وی در سن هشتاد و پنج سالگی و در روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ (پنجاه و سومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد) در کالیفرنیا درگذشت.
خاطرات شعبان جعفری، کتابی که حاصل مصاحبه هما سرشار با وی است، در سال 1381 درایران منتشر شد.
به انتخاب: #سروش_سرگلزایی
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/ShabanJafari.jpg