دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.1K subscribers
1.98K photos
125 videos
176 files
3.45K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#همبستگی_اجتماعی

در سوم مارس ۱۸۹۳ #امیل_دورکیم (Emile Durkheim) از تز دکترای خود با عنوان "تقسیم کار اجتماعی" دفاع کرد. موضوع پایان نامه دورکیم مقایسه همبستگی اجتماعی در جامعه پیش مدرن و جامعه مدرن است.
در جامعه پیش مدرن، همبستگی اجتماعی متکی به شباهت افراد است. کسانی که وابستگی خانوادگی، قبیله ای و نژادی دارند به همدیگر شباهت دارند، توانایی های مشابهی دارند و کارهای مشابهی انجام می دهند. این شباهت و "همسانی" در توانایی ها، وظایف، احساسات و طرز فکر، اعضای یک جامعه پیش مدرن را  به هم نزدیک می کند.
در جامعه مدرن که نظام تولید روستایی جای خود را به نظام تولید صنعتی می دهد شهرها جای روستاها را می گیرند و مجتمع های بزرگ صنعتی جایگزین کارگاه های کوچک خانگی می شوند. در چنین تجمعات بزرگ اجتماعی، اعضای جامعه نه از یک خانواده اند، نه از یک قبیله و نه از یک فرهنگ. تفاوت های وسیع در غریزه، عواطف و طرز تفکر باعث می شود این افراد دچار تفرقه و جدایی باشند و احساس قرابت و الفت با هم نداشته باشند.
امیل دورکیم می گوید اگر قرار است در چنین جامعه ای افراد با هم متحد و همبسته باشند این همبستگی از راه شباهت و همانندی به دست نخواهد آمد بلکه این همبستگی متکی به "سازمان کار اجتماعی" است. در یک جامعه صنعتی، افراد خود را نه بر مبنای هویت خانوادگی و فامیلی بلکه بر مبنای هویت شغلی تعریف می کنند و "معنای بودن آن ها" وابسته است به انجام وظیفه ای که در چرخه تولید دارند.
اگر در جامعه ای پیوند های ناشی از شباهت قطع شوند و پیوندهای جدید ناشی از وظیفه اقتصادی برقرار نشوند جامعه ای متشتت، متفرق و آشفته خواهیم داشت. در چنین جامعه ای تک تک افراد دچار احساس ناامنی می شوند. این ناامنی خود را به صورت خشونت و پرخاشگری، اضطراب و بی قراری یا ناامیدی و بی انگیزگی نشان می دهد.
 
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

تیمسار سپهبد فضل‌الله #زاهدی ملقب به بصیر دیوان (۱۲۷۱ همدان - ۱۳۴۲ ژنو) نظامی پرسابقه، سناتور همدان در مجلس سنا و نخست‌وزیر ایران در سال‌های ۱۳۳۲ و ۱۳۳۳ هجری شمسی بوده‌است. 
 زاهدی در سراسر دوران جوانی خود در جنگ‌های داخلی شرکت داشت. در سال ۱۲۹۶ به کردستان مأمور شد و در حوادث آن منطقه شرکت کرد. چندی بعد واقعهٔ جنگل و قیام #میرزاکوچک_خان پیش آمد. #رضاشاه ـ که در آن زمان به رضا خان میرپنج معروف بود و در شهر رشت به سر می‌بردـ زاهدی رابه گیلان احضار کرد. زاهدی در این مأموریت توانست قوای خالو قربان را شکست دهد. مقارن همین احوال، عده‌ای تحت فرماندهی احسان الله خان دوستدار از تنکابن به سمت تهران در حال پیشرفت بودند؛ که رضا خان، زاهدی را مأمور جنگ با احسان الله خان کرد و زاهدی نیز توانست در طول یک هفته احسان‌الله خان را شکست دهد. او برای دو حادثه سرشناس تر است. نخست سرکوب و دستگیری شیخ خزعل، (عامل انگلیس در خوزستان که در صدد تجزیه بخش های عرب نشین آن از ایران بود) در آغاز دوران رضاشاه و دوّم کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که در جریان آن، او جای دکتر محمد #مصدق را به عنوان نخست وزیر گرفت. در دوران نخست وزیری دکتر محمّد مصدّق مجلس سنا به رهبری زاهدی، بیشترین مخالفت را با مصدق می‌کرد و از همین رو مصدق آن را منحل کرد. پس از آن زاهدی به جرم تلاش برای طراحی یک کودتا، در اسفند ۱۳۳۱ بازداشت شده و دو ماه در زندان بود. او پس از آزادی نیز به مخالفت های خود ادامه داد ولی پس از قتل سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی دولت مصدق، او و مظفر بقایی، نماینده مجلس، تحت تعقیب قرار گرفتند. بقایی از مصونیت پارلمانی خود بهره برد و زاهدی با حمایت #آیت_الله_کاشانی، رئیس مجلس، در مجلس پناه گرفت. بالاخره در ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شاه فرمان انتصاب زاهدی به نخست‌وزیری را امضا کرد. او همزمان فرمان عزل مصدق را نیز به توسط واحدی از گارد شاهنشاهی به مصدق ابلاغ کرد. مصدق آن را نپذیرفته و آورنده پیام، سرهنگ نصیری را (که بعدها رئیس ساواک شد) بازداشت کرد. شاه نیز که در رامسر بود، با هواپیمای شخصی اش به بغداد گریخت. در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد، زاهدی پنهان بود و تنها توانسته بود ارتباطاتی با برخی از دوستان قدیمی خود در نیروهای شهرستانی ارتش پیدا کند. در این روزها مهمترین کار زاهدی و فرزندش، تکثیر و پخش فرمان شاه مبنی بر نصب زاهدی و مذاکره موفقیت آمیز با نیروهای مذهبی و روحانیون بود. در نتیجه آنان با صدور تلگراف هایی به شاه، به او که از بغداد به رُم رفته بود، اطمینان دادند که با این انتصاب موافقند. در روز کودتای ۲۸ مرداد، یگان های شورشی ارتش در خیابان های اصلی تهران حضور یافته و جماعتی از اوباش به تظاهرات به نفع شاه پرداختند که به کنترل شهر و مرکز رادیو انجامید. پس از آن زاهدی از مخفی گاه خود خارج شده و به مرکز رادیو رفت و خود را نخست وزیر کشور خواند. با بازگشت شاه، زاهدی درجه سپهبدی گرفت. سپهبد زاهدی از فروردین ۱۳۳۴ به عنوان نمایندهٔ دائمی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در سوئیس به سر برد. پسر او اردشیر زاهدی ( داماد شاه) نیز نمایندهٔ ایران در سازمان ملل (نیویورک) و سفیر ایران در آمریکا شد. در عکس سپهبد زاهدی را همراه با فرزندانش اردشیر و هما می بینید.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Zahedi.jpg
#مقاله
#پوپولیسم

"پوپولیسم" را به اشکال مختلف تعریف کرده اند. من اگر بخواهم پوپولیسم را در یک عبارت کوتاه بیان کنم آن را نظام فکری ای می دانم که بر فضیلت بی سوادی پای می فشارد!
پوپولیست ها هم عوام زده اند، هم عوام فریب! آن ها به زبان توده های کم سواد سخن می گویند و توده های کم سواد را در مقابل طبقه ی باسواد و نخبه تهییج و تحریک می کنند.
پوپولیسم همان طور که از ریشه ی لغوی اش (Popular) برمی آید، ادّعای "مردمی" بودن دارد ولی کدام مردم؟ مردمی که نگاهی غیرکارشناسانه، بدوی، روزمرّه و عُرفی-عادتی-عاطفی به همه چیز دارند! گرچه پوپولیسم در عرصه ی سیاست نمودهای وسیعی دارد ولی من می خواهم در این یادداشت از نمودهای غیرسیاسی پوپولیسم سخن بگویم. هرکدام از ما به درجاتی دچار پوپولیسم هستیم. هر وقت که نظر عوامانه را به نظر کارشناسی و تخصّصی ترجیح می دهیم یک پوپولیست هستیم!
نمونه هایی از گزاره های پوپولیستی را که در محاورات روزمرّه ی ما شنیده می شوند ذکر می کنم:
"مگر پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما مشاوره ی پیش از ازدواج می رفتند که سال های سال به خوبی و خوشی کنار هم زندگی می کردند؟!"
"این داروهای شیمیایی یک جا را درست می کنند، صدجا را خراب می کنند، داروهای گیاهی طبیعی اند و به بدن صدمه نمی زنند!"
"جلوگیری از بارداری دخالت در کار خداست، روزی دست خداست، خدایی که دندان دهد نان دهد!"
"این همه آدم حتمأ یک چیزی می فهمند که دارند این کار را می کنند! مگر می شود این همه آدم اشتباه کنند؟!"

"پوپولیسم" چگونه "بازتولید" می شود

دو جریان-گرچه به ظاهر ضد هم-تقویت کننده ی پوپولیسم هستند. یکی جریانی که با باورهای عوامانه کاسبی می کنند. برای مثال مدّتی پیش پای سخنرانی کسی نشستم که ادّعا می کرد با "طب اسلامی" همه ی بیماری ها را درمان می کند. این فرد تمام پیشرفت های پزشکی از سی تی اسکن و آنژیوگرافی گرفته تا رادیولوژی و شیمی درمانی را توطئه ی یهود برای بیمار کردن مسلمانان می دانست و ادّعا می کرد در "مطب" خود تمام بیماری ها از اسکیزوفرنی گرفته تا لوکمی را از طریق داروهای گیاهی و رژیم غذایی و حجامت درمان می کند! بدیهی است که این گفتمان چیزی جز یک کاسبکاری عوام فریبانه نیست. امّا از آن طرف متخصّصان و نخبگانی که حاضر نیستند از "برج عاج" فرود آیند و برای مخاطب غیرمتخصّص حرف بزنند و بنویسند هم تقویت کننده ی پوپولیسم هستند. گاهی که با برخی همکاران پزشک، روانپزشک یا روانشناسم در محافل اجتماعی و حتّی مهمانی ها می نشینم می بینم که آنها آن قدر حتّی در محاورات روزمرّه از اصطلاحات تخصّصی (چه به جا و چه نا به جا!) استفاده می کنند که ارتباط شان با بخش بزرگی از بدنه ی اجتماع قطع می شود. این گروه از نخبگان برج عاج نشین هم ناخواسته آب به آسیاب پوپولیست های کاسبکار می ریزند.
رسالت روشنفکر این است که با توده ی مردم صحبت کند، با زبانی که برای آن ها قابل فهم باشد و در عین حال سخت مراقبت کند که دچار عوام زدگی و عوام فریبی نشود. این کار، کار آسانی نیست و نیاز به تمرین و مراقبت دارد. کاری است شبیه بندبازی!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

جناب اقای دکتر سرگلزایی
باسلام
اگر امکانش هست برای مخاطب مبتدی یک برنامه کتابخوانی به صورت سلف استادی از مبتدی تا پیشرفته در جهت اشنایی با کتب #یونگ ارائه نمایید.
برخی کتب یونگ به صورت ناشیانه و غامض ترجمه شده است. درصورت امکان با نام مترجم معرفی کنید.
باتشکر


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
بین کتاب های فراوانی که دربارهٔ یونگ ترجمه شده اند کتاب  
The Beginner's Guide to Jungian Psychology 
نوشته روبین روبرتسون که به فارسی با نام «یونگ شناسی کاربردی» با ترجمهٔ ساره سرگلزایی (بنیاد فرهنگ و زندگی) منتشر شده است و کتاب «یونگ، واژه ها و نگاره ها» (آنیلا یافه- ترجمه رضا رضایی و مهناز خزائیلی- نشر افکار) کتاب های صحیح و دقیقی هستند.

خواندن نوشته های خود یونگ را با کتاب #خاطرات_رویاها_اندیشه_ها (ترجمه پروین فرامرزی- انتشارات به نشر) شروع کنید. پس از آن کتاب «اصول نظری و شیوهٔ روان شناسی تحلیلی» (ترجمه دکتر فرزین رضاعی- انتشارات ارجمند) و سپس «انسان و سمبل هایش» (ترجمه ابوطالب صارمی- انتشارات امیرکبیر) را بخوانید و بالاخره کتاب «پاسخ به ایوب» (ترجمه دکتر لطیف صدقیانی- نشر جامی) و «سمینار یونگ دربارهٔ زرتشت نیچه» (ترجمه دکتر سپیده حبیب- نشر قطره) را بخوانید.

شادکام باشید
T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز
استاد قبل از همه چیز جا داره از مقاله #زندگی_کمدی_یا_تراژدی که تو کانال گذاشتید تشکر کنم بسیار بی نظیر به بعضی سوالات پاسخ میداد. استاد سؤالی داشتم و اینکه آیا حرفهای #یونگ برای هزارهٔ سوم کاربردی دارد یا خیر . من یونگ رو کامل از صفر تا صد نخوندم ولی اطلاعات نسبتا خوبی دارم ازش ولی میخوام شروع کنم به کامل خوندنش. به همین دلیل نظر بعضی افراد بر این بوده که متدهای دیگه ای رو شروع کنم مثل طرحواره و رفتاری شناختی که سریعتر نتیجه بگیرم و این زمان رو برای اونا صرف کنم از طرفی خودم یونگ رو خیلی دوست دارم بشدت بحث هاش برام شیرین و جذابه به همین دلیل بین این دو راهی موندم. خواستم نظر گرانبهای شما رو در این بابت بدونم.

با تشکر
سبز و برقرار باشید


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
پژوهشگران حوزه های انسان شناسی و روان شناسی تحوّلی معتقدند که ذهن انسان در دوران درازی از تاریخ و بخش  قابل توجهی از دوران کودکی هر فرد دارای «تفکر جادویی»
magical thinking
و «تفکر افسانه ای»
mythical thinking
است. با این که «انسان بالغ عصر صنعتی» توانسته است دارای تفکر استقرائی و اجرائی
inductive & executive thinking
شود ولی همچنان به درجات درگیر تفکر جادویی و تفکر افسانه ای نیز هست. کارل گوستاو یونگ به ما کمک می کند که بتوانیم حالاتی را که منبعث از تفکر جادویی و تفکر افسانه ای هستند درک کنیم. از دیدگاه یونگ درک یک بیمار روان پریش تنها با فهم این شیوه های «تفکر پیش مدرن» ممکن می شود؛ همچنین است درک رؤیا و درک آئین ها و متون مذهبی. امّا این که کدام شیوهٔ روان درمانی مؤثرتر است بستگی دارد به این که جمعیت مخاطب و مراجع شما بیشتر از کدام گروه باشد. طبعاً اگر سر و کار شما با گروه کودک و نوجوان باشد رویکرد یونگی چندان به کارتان نمی آید ولی اگر بیشتر مراجعان شما دچار «بحران وجودی» existential crisis باشند دیدگاه یونگی برایتان بسیار کاربرد خواهد داشت.

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام خدمت جناب دکتر وتشکر بابت نوشته های زیباتون در کانال تلگرامتون

میخواسم در مورد نوشته #دکترشریعتی در باب «دوست داشتن بهتر از عشق» نظرتون رو  بدونم و آیا واقعاً دوست داشتن بهتر از عشق است؟ و آیا اینکه هرکس باتعریف خودش از مفهوم انتزاعی عشق میتونه اون رو از دوست داشتن بدتر بدونه؟


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
دیدگاه های دکتر شریعتی در حوزهٔ روان شناسی دارای ساختاری شاعرانه اند و از دقّت علمی برخوردار نیستند، بنابراین نمی توان دربارهٔ آنها نظر کارشناسانهٔ موافق یا مخالف داد. شعر از حیث محتوا (نه از حیث فُرم) یا شما را متأثّر می کند یا نمی کند، شعر درست و غلط ندارد، گزارهٔ علمی است که درست و غلط (ابطال پذیری) دارد. 

سپاسگزارم که به نوشته هایم عنایت دارید.

T.me/drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#خاطرات_رویاها_اندیشه_ها

نویسنده: #کارل_گوستاو_یونگ
مترجم: پروین فرامرزی
انتشارات: به نشر - چاپ پنجم ۱۳۹۵ 
                            *           *          *
معمولاً برای مطالعه در زمینه نظریات #یونگ پیشنهاد می کنم قبل از سایر کتاب های یونگ کتاب "خاطرات، رؤیاها، اندیشه ها" را مطالعه کنید. به دو دلیل چنین پیشنهادی ارائه می دهم: 
اوّل این که یونگ در این کتاب روند زندگی خود را از کودکی روایت می کند  و در خلال شرح زندگیش چگونگی شکل گیری نظریاتش را شرح می دهد. این سبک روایت یونگ باعث می شود ما "فرایند شکل گیری افکار یونگ" را بدانیم. بنابراین با "فرم تفکر" او آشنا می شویم. به اعتقاد من دانستن نحوه نظریه پردازی یک فیلسوف یک دانشمند و یک هنرمند مهم تر از دانستن نظریه ها و محصولات تفکّر اوست چرا که ما با دانستن نحوهٔ تفکر یک نابغه، شیوه های تفکّر متفاوت را می شناسیم و الگوهای عصبی متنوّعی در مغز مان فعال می شود؛ علاوه بر آن با دانستن فرایند نظریه پردازی یک تئوریسین بهتر می توانیم او را نقد کنیم، چرا که مساله تفکر درست، یک مساله "متودولوژیک" است تا یک مسألهٔ محتوایی، یعنی ما بدون دانستن نحوهٔ شکل گیری یک عقیده نمی توانیم راجع به "منطقی" یا "غیر منطقی" بودن آن اظهار نظر کنیم.
دوّم این که این کتاب در سال های آخر زندگی یونگ نوشته شده و یک سال پس از درگذشت او (سال ۱۹۶۲) منتشر شده است و یونگ آخرین تأمّلات و تفکّرات خود را با خواننده در میان گذاشته است. یونگ برخلاف #فروید در کتاب های خود خلاصهٔ نظرات سابق خود را بیان نمی کند، علاوه بر این اغلب کتاب های یونگ (از جمله ترجمهٔ سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه و کتاب تحلیل رؤیای او که به فارسی هم منتشر شده اند) متن پیاده شدهٔ سمینارهای او بوده اند بنابراین در آثار یونگ به کرّات با نظرات متناقض مواجه می شویم و سردرگم می مانیم که کدام یک دیدگاه نهایی یونگ بوده است. این کتاب می تواند به عنوان دیدگاه نهایی یونگ درباره مهمترین مباحث فلسفه، روان شناسی و الهیّات به حساب آید. ترجمهٔ خانم پروین فرامرزی نیز ترجمه ای روان و دقیق است و من به جز چند مورد انگشت شمار در ترجمهٔ ایشان اشتباهی نیافته ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MemoriesDreamsReflections.jpg
#چشم_تاریخ

#بابی_ساندز در سال ۱۹۵۴ میلادی در شهر بلفاست مرکز ایرلند شمالی در یک خانواده کاتولیک ایرلندی به دنیا آمد. او در ۱۶ سالگی به کار مکانیکی مشغول و عضو اتحادیه کارگری ایرلند شد.
در سال ۱۹۷۲ (که ۱۳ کاتولیک در تظاهرات به دست سربازان انگلیسی کشته شدند) در سن ۱۸ سالگی به ارتش آزادی خواه ایرلند پیوست. او همواره خواستار خروج ارتش بریتانیا از شمال ایرلند بود.
وی یک سال بعد به جرم حمل اسلحه دستگیر و به ۵ سال زندان محکوم شد. ۶ ماه پس از آزادی در ۱۹۷۷ دوباره به همین جرم و این بار به ۱۴ سال زندان محکوم شد. او رهبری اعتصاب غذای سال ۱۹۸۱ زندانیان جمهوری‌خواه ایرلندی را در اعتراض به رعایت نشدن حقوق‌شان برعهده داشت. ساندز پس از ۶۶ روز در اثر اعتصاب درگذشت. علاوه بر بابی ساندز چند مبارز دیگر ایرلندی نیز علیه سیاست‌های دولت محافظه‌کار مارگارت تاچر دست به اعتصاب غذا زدند و ده نفرشان در این راه جان خود را از دست دادند. با شنیدن خبر مرگ بابی ساندز گروه زیادی از جوانان ایرلندی به خیابان‌های بلفاست ریختند، در خیابان‌ها سنگر بستند و با پلیس درگیر شدند. همزمان با این واکنش‌ها، صدها تن از مردم آمریکا در مقابل دفتر شرکت هواپیمایی بریتانیا در نیویورک به حمایت از اعضای زندانی ارتش جمهوری‌خواه ایرلند دست به تظاهرات زدند و خواستار خروج فوری ارتش بریتانیا از خاک ایرلند شدند. رئیس‌جمهور وقت جمهوری اسلامی ایران نیز در نامه‌ای به خانواده ساندز تسلیت گفت. جمهوری اسلامی ایران همچنین خواهان حضور نماینده‌ای در مراسم خاکسپاری ساندز شد اما این درخواست با عدم صدور ویزا از سوی بریتانیا مواجه شد. دولت ایران نام خیابان چرچیل را که در مجاورت سفارت انگلستان در تهران قرار داشت، به خیابان بابی ساندز تغییر داد. این کار موجب شد سفارت انگلیس برای دوری‌ گزیدن از ذکر نام بابی ساندز در نامه‌نگاری‌ها درب اصلی سفارت را ببندد و دری را که به خیابان فردوسی باز می‌شود محل اصلی ورود و خروج قرار دهد. 

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/BobbySands.jpg
#یادداشت_هفته
#اسطوره_شناسی_و_امر_سیاسی
قسمت اول

بر اساس تعریف رابین رابرتسون در کتاب "روان شناسی یونگی برای مبتدیان"، آرکه‌تایپ ها یا کهن الگو ها قصه‌هایی هستند که مرتب در زندگی ما تکرار می‌شوند. قرن‌ها و هزاره‌ها می‌گذرد اما بعضی قصه‌ها گویی ثابت و تکرار شونده هستند. تقریبا همین تعریف را اسطوره شناسان برای اسطوره ارایه می دهند. Myth یا اسطوره بن مایه‌ی مشترک قصه‌هاست. با اینکه قصه‌های بسیاری در ملل و فرهنگ‌های مختلف وجود دارند که به ظاهر از هم متفاوتند ولی با بررسی آنها پی می‌بریم که تعداد محدودی بن مایه یا موتیف تکرار شونده در این قصه‌های متکثر، مشترک هستند. اگر از دیدگاه اسطوره شناسی (Mythology) و روان شناسی کهن الگویی (Archetypal Psychology) به زندگی نگاه کنیم اگرچه هر موقعیت زندگی منحصر به فرد و تکرار نشدنی است اما می توانیم همین موقعیت‌های متفاوت را در چارچوب مشخصی قرار بدهیم که زندگی را برای ما قابل فهم کند.

موضوعی که در این یادداشت می‌خواهم به آن بپردازم "اسطوره شناسی امر سیاسی" است. حکومت یا نهادهای قدرت در همه‌ی جوامع وجود دارند. دیدگاه اسطوره شناسی و کهن الگویی ممکن است این باور را در ما تقویت کند که زندگی جبری و تاریخ در حال تکرار شدن است. در مقابل می‌توان گفت که آری زندگی پر از جبر است اما آگاهی به جبرها به ما اختیار و حق انتخاب  می‌دهد.  اسطوره ضمن اینکه تنگناهای یک موقعیت را به ما نشان می‌دهد، خروجی های آن موقعیت و برون رفت‌های آن بحران را نیز به ما نشان می‌دهد. 

چگونه اسطوره در مورد امر سیاسی نظر می‌دهد؟
قصه‌های بسیاری درباره سلاطین، قدرت، سرکوب و اسارت انسان ها وجود دارند. با مرور این قصه‌ها متوجه می‌شویم که یک الگوی واحد یا pattern در این قصه‌ها در حال تکرار شدن است. گاهی این قصه‌ها بسیار کوتاه هستند، مثل قصه‌ی اینیاتسیو سیلونه در دو کتاب #نان_و_شراب و #دانه‌ی_زیربرف که سه جمله بیشتر نیست:

"چون روباه می آید، چون شیر حکومت می کند، چون سگ می رود."

سیلونه این قصه را از انجیل نقل قول می‌کند. اگر در تاریخ تأمل کنیم در می‌یابیم که آغاز و انجام بسیاری از حکومت‌های سلطه‌گر چنین بوده است و با این قصه همخوانی دارد.
در میان اسطوره‌های ایرانی در شاهنامه‌ی #فردوسی، #ضحاک نخستین مستبد است و اتفاقا نام ضحاک هم نخستین نام عربی است که در شاهنامه آمده است (به جز مقدمه‌ی کتاب که حمد و ثنای پیامبر و خلفای راشدین است). نام پارسی ضحاک اژدهاک بوده است. فردوسی با لطافت و حکمت در زمان سلطه‌ی زبان عربی چه پیامی را می‌خواسته است بیان کند؟ اول اینکه دیکتاتور، فردی است با زبان بیگانه. دوم اینکه اسم اژدهاک از اژدها می‌آید چون روی شانه‌های ضحاک در اثر بوسه‌ی ابلیس (شیطان) مار روییده بود و این اژدها باید هر روز مغز سر دو جوان را می‌خورد تا آرام بگیرد. اژدهاک وقتی تبدیل به ضحاک می‌شود بلافاصله معنایش تغییر می کند. ضحاک به معنی "مرد خندان" است. در حالی‌که اژدهاک یعنی یک فرد دژم و عبوس، کسی که آدم ها از او وحشت دارند. بنابراین فردوسی نزدیک به هزار سال پیش در بخش اساطیری شاهنامه، به "اسارت زبانی" اشاره می‌کند. یک نظام سلطه برای اینکه بتواند آدم‌ها را کنترل کند از آنها می‌خواهد به زبانی که نظام سلطه تجویز می‌کند، صحبت کنند. اسارت زبانی از گذشته تا حال وجود داشته است و دارد. زبان سلطه زبان تحریف واقعیت‌هاست. اسم‌های زیبا گذاشتن بر روی تجربه‌های نازیباست. اسم‌های انحرافی گذاشتن بر روی اتفاقاتی است که اگر آن اسم ها نباشند ما به گونه‌ای دیگر آنها را می‌بینیم و درک می‌کنیم. به جای اینکه به دست و پای آدم‌ها زنجیر  و به چشم‌هایشان چشم بند ببندند ، با خلق یک زبان جدید که زبان سلطه است، آدم‌ها را به بند می‌کشند. به گونه‌ای که آدم‌ها به فرار هم فکر نکنند. اساساً تفاوت استبداد با تمامیت خواهی (توتالیتاریسم) همین است. یک آدم گردن کلفت با چوبی که در دست دارد، سر کوچه‌ی ما می‌ایستد و کوچه را قُرُق می کند، چهار شانه و قدبلند است. ما به او پول می‌دهیم که کاری به کار ما نداشته باشد و ما را کتک نزند. اما همچنان در فکر  این هستیم که به وقت مناسب تلافی کنیم و به او ضربه بزنیم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#اسطوره_شناسی_و_امر_سیاسی
قسمت دوم


این استبدادی هست که همه‌ی ما آن را می‌شناسیم. اما توتالیتاریزم از استبداد یک قدم جلوتر است، کاری می کند که وقتی که با چماقش به سمت ما می‌آید، چماقش را ببوسیم و با خیال راحت و طیب خاطر هرچه که داریم تقدیم ایشان کنیم و بگوییم شب هم بی‌زحمت به خانه‌ی ما تشریف بیاورید تا در خدمتتان باشیم. توتالیتاریزم با تغییر مفاهیم، خلق عبارت‌ها و تحریف واقعیت به گونه‌ای رفتار می‌کند که ما گردن کلفت سر کوچه مان را مُنجی خود بدانیم. کتاب روان شناسی استبداد و خودکامگی که با اسم دیگری به نام "نقد و تحلیل جباریت" نیز منتشر شده است اثر مانس اشپربر روان شناس آدلری اهل آلمان است. اشپربر در مقدمه‌ی کتاب می‌گوید برای اینکه بفهمیم چرا کسی سرکوب‌گر و سلطه‌گر است و دوست دارد با چماقش بر سر آدم‌ها بزند چندان نیازی به روانشناسی نیست. همه می‌دانند که بعضی از آدم‌ها هستند که خیلی نیاز به قدرت دارند و دوست دارند بقیه از آنها اطاعت کنند. آنها یا در کودکی بسیار تحقیر شده‌اند یا از آنها بسیار تمجید شده است. آنها می گویند: «انا ربّکم الأعلی» : من مربّی برتر شما هستم. اشپربر می‌گوید فهمیدن این آدم ها اصلا پیچیده نیست. اما آنچه که روانشناسی باید به شکل تخصصی به آن بپردازد، این است که چگونه انسان ها چماقی که بر سرشان فرود می آید را می‌پرستند. مسئله اینجا اسارت زبانی است. در واقع نظام‌های سلطه شروع می‌کنند به خلق زبان جدید و با خلق زبان جدید، راه تفکر مستقل، خلاق و پرسشگر را می‌بندند. در نتیجه ما همانگونه فکر می‌کنیم که آنها می‌خواهند. همین که به اژدهاک بگوییم ضحاک، باورمان می‌شود که مرد خنده‌رویی است. احتمالا پدر مهربانی نیز باشد. پدر مهربانی که زایده‌هایی هم بر روی شانه اش دارد. بالاخره هر خانه‌ای پدری دارد و هر پدری هم ممکن است یک زایده‌هایی داشته باشد، گل بی خار کجاست؟! می بینید که «استعارهٔ پدر» چگونه نگاه ما به مسأله را تحریف می کند؟

دو نویسنده‌ی بزرگ در آثارشان به امر "اسارت زبانی" پرداخته‌اند. فرانتس #کافکا در داستانی کوتاه به نام جزیره‌ی محکومین و #جورج_اورول در داستان 1984. جزیره‌ی محکومین سال ها پیش در ایران توسط حسن قائمیان با مقدمه‌ای از صادق هدایت ترجمه شده است. در داستان کافکا جزیره‌ای را می‌شناسیم که فرمانروایی دارد. فرمانروای جزیره برای مردم، دَه فرمان صادر می‌کند و اگر کسی از فرمان‌های او سرپیچی کند او را به دستگاهی برای تنبیه می‌سپارند که آن دستگاه با تیغ و خنجر و میخ، فرمان‌های نادیده گرفته شده را روی تن محکومین حک می‌کند. محکومین در حالی از شکنجه می‌میرند که تمام فرامین حاکم در ذهن‌شان تکرار می‌شود. چون تمام تن‌شان اسیر گفته‌های حاکم است. این اشاره‌ی زیبایی به امر اسارت زبانی است. آنقدر با فرامین، ذهن ما بمباران می‌شود که آرام آرام تن ما به فرامین عمل می‌کند. انگار تن ما از اختیار خود ما بیرون می رود.

جورج اورول در رمان 1984 در مورد یک
"Big Brother Association" 
یا یک نهاد قدرت صحبت می‌کند که کار آن ، خلق واژه‌های جدید و از بین بردن واژه‌های قبلی است. این نهاد قدرت، وزارتخانه‌ای به نام وزارت حقیقت دارد که کار آن جعل و تحریف واقعیت است و گزاره‌های غلط در مورد تاریخ و وقایعی که اتفاق می‌افتد به مردم می‌دهد. جورج اورول امر اسارت زبانی را به این صورت در رمان خود مطرح کرده است. یکی از چیزهایی که سبب شد در قرن بیستم نظام‌های توتالیتاریسمِ تمامیت خواهِ بیشتری داشته باشیم وجود رسانه‌های فراگیر مثل تلویزیون و سینما بود. رسانه‌های فراگیر یک «کلان روایت» خلق می‌کنند و آنقدر ما را تحت بمباران خود قرار می‌دهند که ما کلان روایت آنها را باور کرده و به تجربه‌های بلا‌فصل خودمان شک می‌کنیم. مثلأ می‌بینیم که سبد خرید ما کم و خالی شده است اما در سینما مردمی را می‌بینیم که با سبد پر از فروشگاه‌ها خارج می‌شوند. با خودمان می‌گوییم شاید سبد پر هست اما من نمی فهمم. یک روشنفکر می‌گوید وقتی رسانه‌های فراگیر، سعی می‌کنند چیزی را نشان بدهند، شما حواستان را جمع کنید که چه چیزی را از شما پنهان می‌کنند. وقتی یک خبر بارها در اخبار تکرار می‌شود، وقتی یک سوژه مرتب روی بیلبوردهاست، شما بیشتر از این که به آن فکر کنید، فکر کنید چه چیزی پشت آن خبر یا سوژه پنهان می‌شود. در یادداشت #فاشیسم_و_سینما بیشتر به این موضوع پرداخته ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

مظفر #بقایی در زمان #رضاشاه برای تحصیل به فرانسه اعزام شد. او در سال ۱۳۱۷ پس از قطع رابطه ایران و فرانسه نتوانست از تز دکترای خود در دانشگاه سوربن دفاع کند و به ایران بازگشت. به دستور علی اصغر حکمت شورای عالی دانشگاه تهران تز بقایی را بررسی کرد و به او مدرک دکترا فلسفه اخلاق داده شد. با تأسیس حزب دموکرات ایران در دههٔ ۱۳۲۰ خورشیدی به رهبری احمد قوام، بقایی به این حزب پیوست و در سال ۱۳۲۶ به عنوان کاندید حزب دمکرات از کرمان به مجلس پانزدهم راه یافت. بقائی از بنیان گذاران جبهه ملی بود ولی از سال ۱۳۳۱ شروع به مخالفت با دکتر مصدق کرد و تا کودتای ۲۸ مرداد از سرسخت‌ترین مخالفان او بود. در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد نیروهای دکتر مظفر بقایی از افرادی بودند که به خانه #مصدق حمله بردند. آنان در عملیات کودتا نیز نقش فعال داشتند. اوایل سال ۱۳۳۲ عملیات دو سازمان ام‌آی۶ و سیا علیه #نهضت_ملی ایران شدت گرفت. در اردیبهشت ۱۳۳۲ سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق، به دست عوامل بقایی و فضل‌الله زاهدی ربوده و کشته شد. هم چنین هواداران او در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سرگرد محمود سخایی رئیس وقت شهربانی کرمان را به طرز فجیعی به قتل رساندند. بقایی بیست روز پس از کودتا به کرمان رفت و از عاملین قتل سرگرد سخایی تقدیر کرد. دکتر حسن آیت (از مریدان دکتر مظفر بقائی) عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، عضو هیئت رئیسهٔ مجلس خبرگان قانون اساسی و نمایندهٔ تهران در دورهٔ اول مجلس شورای اسلامی بود. او نقش مهمی در تدوین اصول قانون اساسی و الحاق اصل ولایت فقیه به آن داشت. در عکس آیت الله کاشانی و دکتر مظفر بقائی را در روز پس از کودتا در خانهٔ تخریب شدهٔ دکتر مصدّق می بینید. 

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kashani-Baqaei.jpg
#پرسش_و_پاسخ


*پرسش:

با سلام و تشکر بابت مطالب ارزنده تان
جوانی هستم بیست و شش ساله و سوالی که جوابی برای آن نمی یابم این است که چگونه در گروه هایی مثل طالبان و داعش و یا احزابی مثل نازی افرادی هستند که حاضرند صادقانه جان و زندگی خود را برای آن اهداف یا آرمانها فدا کنند. چگونه کسی شهید خوانده میشود و دیگری تروریست؟ وقتی کسی تا بدین حد حاضر است همه چیزش را ببازد نمیتوانم به سادگی از او بگذرم. ممنون میشوم اگر نظر خود را بیان بفرمایید. 


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام

وضعیت روانشناختی این افراد خود فرا روی
(self- Transcendence)
نامیده می شود.
«خود فراروی» حالتی روانشناختی است که فرد از مصروف کردن و حتی فدا کردن خود برای دیگری لذت می برد. این «دیگری» که سیلوانو آریتی روانپزشک ایتالیایی آن را «دیگری فرادست»
(the dominant other)
نامیده است، می تواند یک انسان دیگر باشد یا یک کشور، یک حزب، یک آرمان، یک پروژه پژوهشی یا هرچیز دیگری باشد. چه افرادی همچون ارنستو #چگوارا و مصطفی چمران، که جان خود را فدای یک آرمان کردند، چه افرادی چون آموندسن و ماژلان که جان بر سر اکتشاف سرزمین های جدید گذاشتند و چه داوطلبانی که حاضر شدند آب آلوده مرداب ها را بنوشند تا به کشف چگونگی ابتلا به مالاریا کمک کنند در چنین وضعیتی قرار داشتند. تجربهٔ «خود فرا روی» با نوعی وضعیت «سرسختی» یا Hardiness خود را بروز می دهد که به گفته «کوباسا» شامل سه مولفه است: احساس منبع کنترل درونی، تعهّد و چالش پذیری. در این وضعیت نوعی تسلیم ناپذیری، ارادهٔ خلل ناپذیر و مقاومت در برابر شدائد و سختی ها در فرد تظاهر می یابد که او را برای رسیدن به هدف و عمل به وظیفه یاری می دهد. 

گرچه «خود فرا روی» قدرت روانی فرد را افزایش می دهد و از این رو می تواند نقش مفید و سازنده ای در زندگی فرد داشته باشد اما این سکّه روی دیگری هم دارد. چنین وضعیتی می تواند با احساس همه چیز توانی (Omnipotence)، شکست ناپذیری، فنا ناپذیری و خود شیفتگی (Narcissism) بروز کند و در نتیجه فردی خود محور، انعطاف ناپذیر و جزم اندیش ساخته شود. چنین فرایندی را کارل گوستاو #یونگ ، روانپزشک سوئیسی، «تورم روانی» 
(Psychic inflation)
نامیده است و به خطر آن اشاره کرده است. 
معمولا همانطور که وجود افرادی که در «خود فرا روی» اند در جریان های سازنده علمی، فرهنگی اجتماعی ضروری است، وجود چنین افرادی در شکل گیری یک دیکتاتوری و نظام استبدادی نیز ضرورت دارد! یک روی سکّهٔ خودفراروی #مهاتماگاندی و #نلسون_ماندلا را می بینیم و روی دیگر این سکه آدولف #هیتلر را ! 

تحلیل خود فرا روی 

گرچه با یک نگاه فرویدی ممکن است چنین وضعیت خود فرا روی را فرآیندی روان نژندانه (نورتیک) بدانیم که ناشی از «مازوخیسم» است، نظریه پردازانی مثل «ویکتور فرانکل» خود فرا روی را مسیر ضروری برای خود شکوفایی (Self-actualization) می دانند و دکتر آلکسیس کارل جراح عروق و فیزیولوژیست بزرگ فرانسوی که موفق به دریافت معتبر ترین جوایز علمی از جمله جایزه نوبل پزشکی شده است خود فراروی را از نیازهای والای انسانی می داند. به نظر می رسد هر دو نگاه صحیح باشند. خود فرا روی بسته به این که چگونه مدیریت شود می تواند فرصت یا برعکس تهدید باشد. خود فرا روی مدیریت نشده می تواند باعث قربانی شدن بی دلیل یک فرد یا حتی یک نسل گردد. خود فرا روی بدون برخورداری از مهارت هایی همچون «خود ارزیابی»
(self-evaluation)
و «شک ورزی» (Skepticism) فرد را مستعد «تورم روانی» می سازد.

سبز باشید
T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام اقای سرگلزایی .خسته نباشید. سوالی که ازتون دارم اینه که با توجه به مطالعات فراوان شما از تاریخ، مرز بین عقلانیت و احساسات در کنشهای اجتماعی ما کجاست؟ اسطوره های مبارزه های دیروز به تروریستهای امروز تبدیل شده اند؛ اشکال کار کجاست که مرتکب این اشتباهات نشویم؟ ممنونم ازشما

*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام و سپاس از عنایتی که به بنده دارید

همدردی با آسیب دیدگان و رنج کشیدگان و خشم از بی عدالتی و جنایت در حوزهٔ احساسات و عواطف ما قرار دارند ولی مبنای روابط انسانی و بصیرت عاطفی (emotional insight) ما بوده، پس ارزشمند هستند، ولی کنش های اجتماعی نباید صرفاً بر مبنای این عواطف بنا شوند، عقل نقّاد و تفکّر استراتژیک باید بین احساس و عمل فاصله ایجاد کنند تا دچار مبارزهٔ کینه ورزانه و انفجارات تکانشگرانه نشویم. در کتاب #اخلاق_و_آزادی به تفصیل به این موضوع پرداخته ام. از آنجا که این کتاب مجوّز انتشار دریافت نکرد آن را فصل به فصل در سایت و کانال تلگرام گذاشته ام.

سبز باشید

T.me/drsargolzaei
#مقاله
#ضریب_هوش_و_ساختار_سیاسی

#ژان_پياژه اعتقاد دارد كه هر چه در جايي تنوع (Diversity)، غنا (Richness) و پيچيدگي (Complexity) در زمينه اطلاعات بيشتر باشد رشد شناختي بيشتر است. بنابراين "جامعه باز" – آنچنان كه #كارل_پوپر نام مي نهد – باعث رشد فرهنگي يك جامعه مي شود و "جامعه بسته اطلاعاتي" باعث پسرفت فرهنگي مي شود.
نمونه چنين پديده اي در چين و هونگ كونگ ديده شد . از دهه 1950 كه جمهوري كمونيستي مائو در چين پيروز شد فضاي چين فضاي "تك صدايي" و "سانسور اطلاعات" شد (اكنون نيز عليرغم تحولات اقتصادي هنوز چين بصورت تك حزبي اداره مي شود و سانسور اطلاعات و فيلتر شدن اينترنت در آن ادامه دارد !)
در همين حال قرارداد بين چين و انگلستان باعث شد كه بندر هونگ كونگ تا سال 2000 ميلادي خارج از حاكميت مائوئيزم باقي بماند. نتيجه اين شد كه چند دهه پس از آن اميد به زندگي (طول عمر مورد انتظار) در هونگ كونگ (همان ژن چيني) نزديك به 20 سال بالاتر از چين باشد. (كتاب مديريت استراتژيك – فرد ديويد) و رتبه هوش (IQ) هونگ كونگي ها در جهان اول و رتبه چيني ها درجهان هشتم باشد ! (اين رتبه بندي را در سايت ويكي پديا مي توانيد ملاحظه كنيد)
جامعه تك صدايي افرادي را تربيت مي كند كه رشد شناختي پاييني دارند و از نظر پياژه پايين بودن رشد شناختي يعني "تفكر عيني" (Concrete) به جاي "تفكر انتزاعي" (Abstract) .

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام بر استاد بزرگوار و محترم 
عذرخواهم میشه تقاضا کنم منابعی برای موضوع لذت در روانشناسی معرفی بفرمائید
سپاسگزار می شوم  


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
از دیدگاه نوروساینس انتقال دوپامین در مسیر بین «ونترال تگمنتوم اِریا» و «هستهٔ اَکومبنس» منجر به احساس لذّت می شود. این مسیر را «مسیر پاداش» مغز می نامیم که در شکل گیری اعتیاد و رفتارهای معتادگونه نقش مهمی دارد. در این زمینه می توانید فصل اوّل و دوّم کتاب
Kaplan & Sadock's Synopsis of Psychiatry
را مرور نمایید. این کتاب با ترجمهٔ دکتر فرزین رضاعی توسط انتشارات ارجمند منتشر شده است. از دیدگاه روانکاوی هرچه باعث به هم خوردن هموستاز حیاتی ارگانیسم شود موجب درد و تنش می شود و هرچه موجب برگرداندن این هموستاز برای فرد یا گونهٔ زنده شود با لذّت ادراک می گردد. در فصل چهارم همان کتاب نظریات فروید، ساندور رادو، آدولف مِیِر، گاردنر مورفی و اسکینر را مطالعه فرمایید.

T.me/drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام و خداقوت خدمت آقای دکتر

میخواستم نظرتان را در مورد تک والد گری دختران و زنان بپرسم.
راستش چند روز پیش فایلی را گوش میدادم که آقای دکتری این پیشنهاد را به خانومهای بالای 35 سال میدادند و صحبتشون هم این بود که این خانومها با توجه به اوضاع جامعه ی امروزی ایران و عدم تمایل قشر جوان به ازدواج
(که البته تاکیدشون به مشکلات اقتصادی بود)، کم کم از دایره ازدواج خارج میشوند و نداشتن فرزند در سالهای بعد بشدت آزارشان میدهد و میگفتند راه حل این مسئله بچه دار شدن از طریق ازدواج موقت و تک سرپرستی اون بچه هست.
حال با توجه به این موضوع که مطمئنا تا چند سال آینده خیلی جدی مطرح خواهد شد و یا خیلی ها مثل ازدواج سفید آن را به رسمیت میشناسن حتی اگر عرف نپذیرد، آیا واقعا خطرات خیلی جدی در پی ندارد ؟؟؟
آیا اگر یک زن بدون بچه زندگی کند، صدماتش خیلی خیلی کمتر از داشتن یک فرزند بدون پدر نیست؟؟؟
آیا این کار خودخواهی محض نیست ؟؟
آیا مردی که حاضر میشود زنی را بچه دار کند و برود، نشان از عدم بلوغ و نگاهی غیرواقع بینانه نیست؟؟؟
ممنون میشم توضیحی بفرمایید و اگر مقاله یا کتابی هست معرفی کنید.

پایدار باشید

*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
اوّل - چنین فرضی که هر زنی که فرزند نداشته باشد دچار آسیب جدّی خواهد شد فرض غلطی است، همهٔ زنان نیازهای یکسانی ندارند و نیازهای بشری تحت تأثیر اقتصاد و فرهنگ تغییر شکل پیدا می کنند.

دوّم - ارائهٔ راه حل  مبتنی بر روان شناسی فردی برای حل مسائل اجتماعی راه به جایی نمی برد، تجویز «مادر مجرّد بودن» در جامعه ای که «هژمونی فرهنگی نهادهای قدرت» هنوز خود ارضایی و پیشگیری از بارداری را رد می کند و همجنس گرایی را انکار می کند مصداق از آن طرف بام افتادن است.

سوّم - چگونه می توانیم نگران مادران بدون فرزند باشیم ولی نگران کودکانی نباشیم که پدری دارند که میل به ایفای نقش پدری ندارد و صرفاً نگاهی تولیدمثلی به فرزندپروری داشته است؟! این کودکان چه نگاهی به موضوعات عاطفی خواهند داشت و رابطه با جنس مخالف برای ذهن آنان چگونه تعریف خواهد شد؟

چهارم - متأسفانه کتابی در این حوزه نمی شناسم، از خوانندگان کانال تقاضا می کنم که اگر کتاب یا پژوهشی در این  زمینه در اختیار دارند به اشتراک بگذارند.

سربلند و کامیاب باشید

T.me/drsargolzaei
ادامه #پرسش_و_پاسخ

سلام جناب دکتر؛

احتراما پیرو آخرین مطلبی که در کانال گذاشته بودید بنده موارد زیر رو معرفی می کنم. 

1- کتاب Abcent fathers,lost sons که توسط انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی و تحت عنوان پدران غایب و با ترجمه ی آقای فرشید قهرمانی به چاپ رسیده است. لازم به ذکره در این کتاب نویسنده یعنی گای کارنو که از روانکاوان یونگی است به عواقب عدم حضور فیزیکی و روانی پدران بر پسران و نقش پدر در رشد هویت مردانه پسران می پردازد.

2-  پروفسور فیلیپ زیمباردو که از اساتید هیئت علمی روانشناسی دانشگاه استنفورد آمریکاس و بخاطر تحقیقات علمی اش در زمینه روانشناسی اجتماعی در جهان مشهور است؛ یک سخنرانی در یکی از کنفرانس های Ted تحت عنوان why boys are failing  دارد که در قسمتی از آن؛ آمار های رسمی ای از خانواده های بدون پدر در آمریکا و اروپا ارائه کرده و به اثرات منفی و مخرب آن بر روان پسران اشاره می کند و عدم حضور فیزیکی یا روانی پدران در خانواده ها را به عنوان یک معضل بزرگ مطرح می کند ... همچنین ایشان در یکی از آخرین اسلاید های سخنرانی خود اینطور عنوان می دارد که دولت ها باید از نقش پدر حمایت کنند و همچنین راهکارهایی را جهت تقویت نقش والدین در خانواده ها عنوان می کند....

لینک سخنرانی پروفسور زیمباردو:

https://www.youtube.com/watch?v=sgAu1i6aChs

3- در یک سری تحقیقات دیگر هم به مضرات غیبت پدر پرداخته شده.


https://www.ncbi.nlm.nih.gov/pmc/articles/PMC3904543/

http://onlinelibrary.wiley.com/doi/10.1111/cch.12236/abstract

https://www.psychologytoday.com/blog/co-parenting-after-divorce/201205/father-absence-father-deficit-father-hunger



امیدوارم مفید واقع گردد

با سپاس

T.me/drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#The_Five_Most_Important_Questions
you will ever ask your organization
نویسنده: پیتر دراکر

پیتر دراکر‏ (۱۹۰۹–۲۰۰۵) از برجسته ‌ترین نظریه‌پردازان مدیریت در جهان است. مهمترین اثر او با عنوان «مدیریت» منتشر شده است و در آن نظریات مهم خود دربارهٔ مدیریت و سازمان را شرح داده است. پیتر دراکر در سال ۱۹۰۹ در وین، اتریش متولد شد و تحصیلات مقدماتی خود را در آنجا و لندن پایان داد. درجه دکترای خود را در حالی که به عنوان خبرنگار یک روزنامه در فرانکفورت آلمان و سپس به عنوان کارشناس اقتصادی در یک بانک بین‌المللی در لندن کار می‌کرد در رشته حقوق عمومی و بین‌الملل دریافت کرد. در سال ۱۹۳۷ به آمریکا مهاجرت کرد. پیتر دراکر نویسنده، مدرس، و مشاور تخصصی در زمینه استراتژی و سیاست است. او به خیلی از سازمان ‌های بزرگ دنیا و همچنین سازمان ‌های غیرانتفاعی، شرکت ‌های کوچک و کارآفرین و سازمان‌ های دولتی آمریکا مشاوره داده است. دراکر تدریس خود را به عنوان استاد سیاست و فلسفه در کالج بنینگتون آغاز کرد. او بیش از بیست سال استاد مدیریت در دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه نیویورک بود. پیتر دراکر از سال ۱۹۷۱ استاد علوم اجتماعی در دانشگاه کلرمونت بوده است. آخرین کتاب دراکر و همکارانش "پنج پرسش مهمی که شما باید درباره ی سازمان تان به آنها پاسخ دهید" نام دارد. این کتاب دراکر سه سال پس از درگذشت او منتشر شد، بنابراین می توان این کتاب را محصول چند دهه دانش و تجربه ی او بدانیم. در این کتاب پیتر دراکر اهمیت "خود ارزیابی" برای سازمان ها را مطرح می کند و با پنج پرسش کلیدی اش به این خود-ارزیابی ساختار می دهد. از نظر دراکر حتی اگر شما یک سازمان غیر انتفاعی مثل یک NGO یا یک سازمان خیریه را پیش می برید لازم است بدانید که مأموریت سازمان شما چیست، مخاطب یا مشتری شما کیست، ارزش های مشتری شما چیستند، محصول و برون ده کار شما قرار است چه باشد و طرح عملیاتی شما برای تولید این محصول و دستیابی به رضایت این مشتری یا مخاطب چیست. از نظر دراکر برای یک سازمان خیلی مهم است که بداند چه کارهایی ماموریت او نیستند، چه کسانی مخاطب او نیستند، و چه اقداماتی با ارزش های سازمان یا ارزش های مشتری ناهماهنگ هستند. دراکر می گوید بسیاری از شکست های سازمانی و اتلاف منابع ناشی از این است که یک مدیر یا یک سازمان "خط قرمزهای روشنی" برای خود تعریف نکرده است. دراکر در این کتاب به یک تناقض جالب اشاره می کند: "منعطف ترین سازمان ها، سازمان هایی هستند که روشن ترین خط قرمزها را دارند!". گرچه کتاب دراکر برای سازمان ها نوشته شده است ولی هریک از ما که در فضای کسب و کار هستیم یک سازمان محسوب می شویم، شاید یک سازمان با یک کارمند! بنابراین کتاب دراکر یک ساختار خودارزیابی به تک تک ما می دهد. از آنجا که این کتاب به فارسی ترجمه نشده است متن الکترونیک کتاب را در کانال می گذاریم. 

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TheFive.jpg