دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
174 files
3.38K links
Download Telegram
#چشم_تاریخ

#آلبرت_شوایتزر در سال ۱۸۷۵ در کایزرسبرگ، منطقه‌ای آلمانی‌ زبان که پس از جنگ جهانی اول به دست کشور فرانسه افتاد به دنیا آمد. 
او در سال ۱۸۹۳، در دانشگاه استراسبورگ تحصیلات خود را در رشتهٔ الهیات و فلسفه آغاز کرد، در حالی که آموختن ارگ را در شهر پاریس ادامه می‌داد؛ و در سال ۱۸۹۹ دکترای فلسفه و در سال ۱۹۰۰ دکترای الهیات خود را گرفت. سپس در کلیسای سنت نیکلاس استراسبورگ به عنوان کشیش مشغول به کار شد. در سال ۱۹۰۵ تحصیلات خود را در رشتهٔ پزشکی آغاز کرد و در سال ۱۹۱۰ مدرک خود را گرفت. وی در سال ۱۹۲۸ برندهٔ جایزه ادبی گوته و در سال ۱۹۵۲ #جایزه_صلح_نوبل شد.

آلبرت شوایتزر در سال ۱۹۱۳ به همراه همسرش هلن که پرستار بود به لامبارنه در گابن سفر کرد. در سال ۱۹۱۷، درحالی که به فرانسه سفر کرده بود، همراه با همسرش (که او نیز آلمانی بود) توسط نیروهای نظامی فرانسه دستگیر شد و تا سال 1918 در حبس به سر برد. پس از آزاد شدن، تا سال ۱۹۲۴ در اروپا ماند و به برگزاری کنسرت یا شرکت در کنفرانس‌های متعدد پرداخت، آنگاه دوباره به لامبارنه بازگشت و به تأسیس بیمارستان در این شهر و روستایی برای سکونت جذامیان پرداخت.
پس از آن آلبرت شوایتزر غالباً به اروپا سفر می‌کرد تا در کنفرانس‌ها شرکت و نیز با اجرای کنسرت‌های خود منبع درآمدی برای این مخارج تأمین کند. شوایتزر چهل سال آخر عمر خود را در آفریقا به طبابت در میان قبایل آفریقایی گذراند. آلبرت شوایتزر در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۵ در لامبارنه درگذشت.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/AlbertSchweitzer.jpg
Where's the Revolution
Depeche Mode
‌‏ ‌‏ #آهنگ
#Whereَs_The_Revolution
کاری از
Depeche Mode
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#نظام_تفاخر

#کارن_هورنای (۱۹۵۲-۱۸۸۵) یکی از اولین زنان روانکاو است. هورنای آلمانی است ولی بیشتر عمر کاری اش را در ایالات متحده گذرانده است. روی کار آمدن فاشیست ها (حزب نازی) باعث شد که انبوهی از نخبه ها و نوابغ از آلمان و اتریش بگریزند. معمولا پدیده "فرار مغزها" یا "کوچ نخبگان" یکی از پیامدهای روی کار آمدن نظام های فاشیست و توتالیتاریست است. نخبه ها اهل اندیشه اند ولی فاشیست ها و توتالیتارها با آزاد اندیشی مخالفند و می گویند تو آزادی بیاندیشی مشروط به این که نتیجه اندیشه تو چیزی خارج از چارچوب "قرائت رسمی" یا "اندیشه پیشوا" نباشد!
طبیعی است که در چنین نظامی بیان آزاد اندیشه ها جرم است و نخبه ها تحمل چنین فضایی را ندارند. به این دلیل پس از روی کار آمدن حزب نازی نوابغی همچون زیگموند #فروید، کارن هورنای، اریک فروم، فریتز پرلز، آلبرت #انیشتین، ژاکوب مورنو، #هاناآرنت و آنا فروید آلمان و اتریش را ترک کردند و آنها که ماندند (همچون کارل یاسپرز و ویکتور فرانکل) متحمل فشارهای سنگین شدند. پیش از این به تفصیل راجع به نظام های #فاشیست و توتالیتاریست و نیز راجع به آرنت و یاسپرز نوشته ام و اکنون می خواهم به بخشی از اندیشه های هورنای بپردازم.
هورنای باور دارد که هر جامعه ای دارای یک نظام تفاخر (Pride System) است. نظام تفاخر تصویر ایده آلی است که محصول تاریخ، فرهنگ و نظام سیاسی است و افراد تلاش می کنند به آن تصویر ایده آل نزدیک شوند تا بتوانند به دیگران فخرفروشی کنند و به خود افتخار نمایند. شاید بتوان "نظام تفاخر" هورنای را شبیه به "هژمونی فرهنگی" آنتونی گرامشی دانست که پیش از این در مقاله #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به آن پرداخته ام.
کارن هورنای می گوید نظام تفاخر اجتماعی ما را از خویشتن اصیل مان بیگانه می کند و باعث می شود ما به جای حرکت به سوی خویشتن واقعی (Real Self) به سوی آن خویشتن ایده آل بازاری (Idealized Self) حرکت کنیم. چرا نام این خویشتن ایده آل را بازاری نهادم؟ زیرا این نقش اجتماعی بازار و خریدار دارد و شما با نزدیک شدن به آن "سرمایه اجتماعی" (Social Capital) و در نتیجه سرمایه اقتصادی (Economic Capital) خود را افزایش می دهید و امکانات و فرصت های بیشتری برای کسب قدرت، شهرت، ثروت و محبوبیت به دست می آورید. ولی هورنای باور دارد که اگر در راستای کشف و تحقق خویشتن واقعی خود حرکت نکنیم اکتساب این قدرت و ثروت و شهرت نمی تواند ما را به "رضایت" برساند و ما در بالاترین پله های نردبان پیروزی اجتماعی نیز ناراضی، تنیده و افسرده خواهیم بود. 
این که آیا هورنای درست می گوید یا نه بستگی دارد به این که شما با "روان شناسی انسانگرا و وجودی" (اومانیستی و اگزیستانسیال) موافق باشید یا نه.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

چند هفته پس از کشته ‌شدن پاتریس لومومبا رهبر انقلابی جنبش ملی کنگو در آفریقا، شعری با نام #سرود_بهار از دکتر عبدالله بهزادی از اعضای حزب توده ایران در سوگ لومومبا و در همدردی و خطاب به همسر او در اسفند ماه سال 1339، در هفته‌نامه «سپید و سیاه» به‌ چاپ رسید که بخشی از آن چنین بود:

«به بانوی سوگوار، که در ماتم شهید بنالید و زان نوا، دل عالمی تپید

بهاران خجسته باد!»

دکتر عبدالله بهزادی متخصص بیماری های تنفّسی از دانشگاه پاریس بود که خود در سال 1328 به دلیل عضویت در حزب توده مدّتی به زندان افتاد. وی از سال 1332 در بابل بیماران مبتلا به سل را درمان می کرد و به واسطهٔ خدمات انسان دوستانه اش «آلبرت شوایتزر مازندران» لقب گرفته بود.

سال‌ها پس از آن «کرامت دانشیان» با چند بیت از این شعر سرودی ساخت که خود آن را می‌خواند و حتی به بچه‌های مدرسه روستای سلیران هم آن را آموخته بود و آنها صبح‌ها سر صف مدرسه، به جای  سرود شاهنشاهی این سرود را می‌خواندند. زمانی‌که «دانشیان»  به‌خاطر فعالیتهای سیاسی‌اش به زندان افتاد، این سرود را به همراه دیگر رفقا در زندان می‌خواندند. بعدها با اوج‌گیری قیام مردمی و آزادی زندانیان سیاسی، این سرود نیز توسط زندانیانی که آن را می‌شناختند به میان مردم آمد و در یک هفته فاصله بین  بیست و دوّم بهمن ۵۷ و سالروز اعدام دانشیان و گلسرخی، رفقای کرامت دانشیان که خود را آماده برگزاری بزرگداشت این سالروز می‌نمودند به پیشنهاد پدرام اکبری، تصمیم به اجرای آن سرود که به «بهاران خجسته باد» در بین آنان معروف شده بود می‌گیرند.

وظیفه نوشتن نت این سرود به اسفندیار منفردزاده آهنگساز معروف، که خود نیز در رابطه با پروندهٔ خسرو گلسرخی توسط ساواک دستگیر و مدتی زندانی بود، سپرده می‌شود و او به دلیل نبودن امکانات کافی و دسترسی نداشتن به ارکستر، خود به تنهایی تمام سازها را ابتدا تک تک می‌نوازد و بعد همه را با هم میکس می‌کند. خوانندگان سرود «علی برفچی»، «عبدالله» و «ابوالفضل قهرمانی»، «فرهاد مافی»، «حسن فخار» «پدرام اکبری» و خود منفردزاده بودند.
سرانجام، هنگامی که مراسم یادبود و بزرگداشت «کرامت» و «خسرو» در مدرسه عالی تلویزیون در حال برگزار شدن بود، این هنرمندان، نوار ضبط شده و آماده «بهاران خجسته باد!» را مستقیماً از استودیو به سالن برگزاری مراسم می‌آورند و برای نخستین بار این سرود پخش می‌شود.

هوا دل‌پذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمهٔ امید
به جوش آمده‌ست خون، درون رگ گیاه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
بهار خجسته فال، خرامان رسد ز راه
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار می‌کنند
به آنان که با قلم، تباهی درد را
به چشم جهانیان پدیدار می‌کنند
بهاران خجسته باد، بهاران خجسته باد
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد، نگون و گسسته باد
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار می‌کنند
به آنان که با قلم، تباهی درد را
به چشم جهانیان، پدیدار می‌کنند
بهاران خجسته باد،
بهاران خجسته باد

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrBehzadi.jpeg
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

‏با عرض سلام و درود
آقای دکتر، چند روز پیش مشهد بودم، خونه دوستم که ایشون از من پرسید مهدکودکی اینجا افتتاح شده که میگن زیر نظر دکتر سرگلزایی هست و با تعریف هایی که از من راجع به شما شنیده بود میخواست پسرش رو ثبت نام کنه، بهش گفتم دکتر در تهران هستن، بعیده خود ایشون باشن ولی ازشون می پرسم و اطلاع میدم، خبر فوق درسته؟


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و ارادت.
خیر، من هیچ جا هیچ جور مؤسسه ای ندارم! تنها کارم معلمی است، همه جا هم مهمانم.

@drsargolzaei
#مقاله
#راه_دشوار_کمال

ﻳﻜﻲ از دﺷﻮاريﻫﺎي ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ و ﻛﻤﺎل اﻧﺴﺎن، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ دﺳﺘﻮرات و ﺗﻌﻠﻴﻤﺎﺗﻲ ﻛﻪ ﺑﺮاي ﺑﻪ ﻛﻤﺎل رﺳﻴﺪن در اﺧﺘﻴﺎر ﻣﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪه، ﻫﺮﻛﺪام ﺑﺮاي ﻣﻘﻄﻊِ زﻣﺎﻧﻲ ﺧﺎﺻﻲ از ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ وﺿﻊ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻧﻤﻲﺗﻮان ﻳﻚ دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞ را ﺑﺮاي ﻫﻤﻪي ﻣﺮاﺣﻞ رﺷﺪ ﺑﻪ ﻛﺎر ﺑﺮد. ﻣﺜﻼً ﺑﺴﻴﺎري از ﺑﺰرﮔﺎن همچون #ﻧﻴﭽﻪ، ﻓﻴﻠﺴﻮف آﻟﻤﺎﻧﻲ و #آدﻟﺮ، روانکاو اﺗﺮﻳﺸﻲ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻛﺮده اﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺮاي رﺷﺪ ﻳﺎﻓﺘﻦ، ﺑﺎﻳﺪ ﻏﺮاﻳﺰ و ﻃﺒﻴﻌﺖ «فرودستانه» ﺧﻮد را ﻟﮕﺎم ﺑﺰﻧﺪ و «ﻗﺪرت» ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪدﺳﺖ ﺑﻴﺎورد. از ﻧﻈﺮ آﻧﺎن، ﮔﺮﭼﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ «ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻣﺎ» ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺑﻪ ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﻲ و ﭘﺮﺧﻮري داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ اﻣﺎ اﻃﺎﻋﺖ از اﻳﻦ ﻏﺮاﻳﺰ، ﻣﺎ را «ﺳﺴﺖ و ﺗﻨﺒﻞ و ﺑﻲاراده» ﻣﻲﺳﺎزد و ﺳﭙﺲ دﭼﺎر «اﺣﺴﺎس ﺣﻘﺎرت»  ﻣﻲﺷﻮﻳﻢ. اﺣﺴﺎﺳﻲ ﻛﻪ ﭼﻨﺎن از ﻧﻈﺮ رواﻧﻲ ﺑﺮاي ﻣﺎ دردﻧﺎك اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﻲ و ﭘﺮﺧﻮري را ﺑﻪ ﻛﺎم ﻣﺎ ﺗﻠﺦ ﻣﻲﺳﺎزد. از آنﺳﻮ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان ﺑﺰرگ دﻳﮕﺮي، ﻏﺮﻳﺰه و احساس را جوهرهٔ زندگی داﻧﺴﺘﻨﺪ و اﻇﻬﺎر داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ و تابوهای مدنیّت، ﻣﺎﻧﻊ از اﻳﻦ ﻣﻲﺷﻮد ﻛﻪ «ﻃﺒﻴﻌﺖ» ﻛﺎرش را اﻧﺠﺎم دﻫﺪ و اﻧﺴﺎن را از ﻫﺪاﻳﺖ طبیعی یا اﻟﻬﻲ ﻣﺤﺮوم ﻣﻲﻛﻨﺪ.
از ﺑﻴﻦ اﻳﻦ اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان، از #ژان_ژاك_روﺳﻮ، ﻓﻴﻠﺴﻮف ﻓﺮاﻧﺴﻮي و #اوﺷﻮ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪ ﻫﻨﺪي ﻧﺎم ﻣﻲﺑﺮم. راﺳﺘﻲ راه ﻛﻤﺎل ﻛﺪام اﺳﺖ؟  
«ﻛﺎرل ﮔﻮﺳﺘﺎو #ﻳﻮﻧﮓ»  روانﭘﺰﺷﻚ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪي ﺳﻮﺋﻴﺴﻲ، ﻣﺎ را از اﻳﻦ اﺑﻬﺎم و ﺳﺮدرﮔﻤﻲ ﺑﻴﺮون آورده اﺳﺖ: او ﺗﻮﺿﻴﺢ داده ﻛﻪ رﺷﺪ رواﻧﻲ اﻧﺴﺎن، دو ﻣﺮﺣﻠﻪ دارد و ﻗﺎﻧﻮنﻫﺎي اﻳﻦ دو ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﺘﻔﺎوتند. ﻣﺮﺣﻠﻪي اول رﺷﺪ را «ﻳﻮﻧﮓ» ، «اﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺷﺪن» ﻧﺎﻣﻴﺪه اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻻزم اﺳﺖ اﻧﺴﺎن «ﻏﺮﻳﺰه» را ﻛﻨﺘﺮل ﻛﻨﺪ و «وﻇﻴﻔﻪ» را ﺳﺮﻟﻮﺣﻪي ﺗﺼﻤﻴﻤﺎت ﺧﻮد ﻗﺮاردﻫﺪ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ، اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ از «ﺧﻮدﻣﺤﻮري» ﺑﻪﺳﻤﺖ «ﺟﻤﻊﻣﺤﻮري» ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ و از ﺧﻮاﺳﺖﻫﺎي ﺧﻮد ﺑﻪﻧﻔﻊ اﻟﮕﻮﻫﺎي ﺟﻤﻌﻲ ﺑﮕﺬرد و ﺑﻪ ﺟﺎي «رؤﻳﺎﻣﺤﻮري» ﺑﻪ «واﻗﻊﮔﺮاﻳﻲ»  ﺑﭙﺮدازد .
اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﺎ ﻛﻲ ﺑﺎﻳﺪ اداﻣﻪ ﻳﺎﺑﺪ؟ ﺗﺎ زﻣﺎن وﺻﻮل ﺑﻪ «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ». ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ، زﻣﺎﻧﻲ ﺗﺤﻘﻖ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ ﻛﻪ ﻣﺎ از رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان «ﻟﺬت»  ﻣﻲﺑﺮﻳﻢ و از اﻧﺠﺎم وﻇﻴﻔﻪ «ﺧوشنود»  ﻣﻲﮔﺮدﻳﻢ، ﺣﺘﻲ اﮔﺮ ﻫﻴﭻﻛﺲ، از ﺧﺪﻣﺎت ﻣﺎ ﺗﺠﻠﻴﻞ و ﻗﺪرداﻧﻲ ﻧﻜﻨﺪ و ﻣﺎ ﮔﻤﻨﺎم ﺑﻤﺎﻧﻴﻢ، ﺑﺎزﻫﻢ دﺳﺖ از ﻣﺮاﻗﺒﺖ و ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻧﻜﺸﻴﻢ. ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ازﺧﻮدﮔﺬﺷﺘﮕﻲ، رﺳﻴﺪﮔﻲ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان و اﻧﺠﺎم وﻇﺎﻳﻒ ﺷﻐﻠﻲ ﺑﺮايﻣﺎن ﻟﺬتﺑﺨﺶ ﺷﺪﻧﺪ، از «ﻏﺮﻳﺰه ي ﺣﻴﻮاﻧﻲ» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰه ي اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻳﺎﻓﺘﻪاﻳﻢ. در اﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪ ی«ﻛﺎرل ﮔﻮﺳﺘﺎو ﻳﻮﻧﮓ» ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪي ﺑﻌﺪي رﺷﺪ ﻣﻲرﺳﺪ ﻛﻪ «ﺗَﻔَﺮّد» ﻧﺎم داد. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎﻳﺪ از «ﻏﺮﻳﺰهٔ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰهٔ ﻫﻨﺮي» ﺗﻌﺎﻟﻲ ﻳﺎﺑﻴﻢ، در ﻏﻴﺮ اﻳﻦ ﺻﻮرت، ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ «اﻧﺴﺎن ﺗﻮده اي» ﻣﻲﺷﻮﻳﻢ یعنی انسانی ﻛﻪ ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ  ﻣﻲﮔﻴﺮد و ﺧﻮد، ﺻﺎﺣﺐ رأي و ﺳﺒﻚ و ﺳﻴﺎق ﺧﺎﺻﻲ ﻧﻴﺴﺖ. اﻧﺴﺎن  ﺗﻮده اي، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ اﺑﺰاري ﺑﺮاي ﺣﻜﻮﻣﺖﻫﺎي ﺗﻤﺎﻣﻴﺖﺧﻮاه (ﺗﻮﺗﺎﻟﻴﺘﺮ) ﻳﺎ ﺑﺎزﻳﭽﻪٔ رﺳﺎﻧﻪﻫﺎي ﻫﻤﮕﺎﻧﻲ ﺷﻮد؛ او ﭼﺸﻢ ﺑﻪ اﻛﺜﺮﻳﺖ ﻣﻲدوزد و ﺑﻪﺟﺎي «ﻛﺸﻒ رﺳﺎﻟﺖ و ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدي ﺧﻮد» ﻣﻘﻠّﺪ و ﺗﺎﺑﻊ و ﻣﺮﻳﺪ ﺻﺎﺣﺒﺎن زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ ﻣﻲﮔﺮدد. ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻌﺎر «ﻣﺄﻣﻮرم و ﻣﻌﺬور!» از ﻫﺮ دﺳﺘﻮري ﻛﻪ ﻣﺎﻓﻮق ﺑﻪ آﻧﺎن ﺑﺪﻫﺪ، اﻃﺎﻋﺖ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻮد را وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎس ﻧﻴﺰ ﻣﻲداﻧﻨﺪ.
اﻳﻦ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎﺳﻲ را «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ» ﻧﻤﻲداﻧﻴﻢ. آﻳﺎ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎﺳﻲ دستیاران «ﻫﻴﺘﻠﺮ» ﻳﺎ اﻧﻀﺒﺎط و وﻗﺖﺷﻨﺎﺳﻲ مأموران «اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ» را ﻣﻲﺗﻮاﻧﻴﻢ ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺪاﻧﻴﻢ؟ ﻫﺮﮔﺰ! در یادداشت #کارمند_شریف_اداره_سلاخی و در معرفی کتاب #مرگ_کسب_و_کار_من_است- روبر مرل به این دسته از شهروندان وظیف شناس پرداخته ام.
اﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ «ﻛﺎرل ﻳﻮﻧﮓ» ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪي ﺑﻌﺪي رﺷﺪ ﺑﺮاي اﻧﺴﺎن ﺿﺮوري اﺳﺖ. اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺲ از «اﺟﺘﻤﺎﻋﻲﺷﺪن» ، دوﺑﺎره ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮد ﻛﻪ «ﺗﻨﻬﺎ» ﺗﺼﻤﻴﻢﺑﮕﻴﺮد و ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫﻮ و ﺟﻨﺠﺎل و ﺗﺒﻠﻴﻐﺎت و آﮔﻬﻲﻫﺎ و ﻓﺮﻳﺐﻫﺎي رﺳﺎﻧﻪاي ﻗﺮار ﻧﮕﻴﺮد .
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اﺳﻼم  در وﺻﻒ «اﺑﻮذر ﻏﻔﺎري» ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ: «ﺧﺪا رﺣﻤﺖ ﻛﻨﺪ ﺑﻮذر را، ﺗﻨﻬﺎ زﻧﺪﮔﻲ ﻣﻲﻛﻨﺪ، ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻲﻣﻴﺮد و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮاﻧﮕﻴﺨﺘﻪ ﻣﻲ ﺷﻮد!» و امام علی ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ: «ﻻ ﺗَﺴﺘَﻮ ﺣﺸُﻮا ﻓﻲ ﻃﺮﻳﻖ اﻟﻬُﺪي ﻟﻘﻠَّة أﻫﻠﻬﺎ» «در راه ﻫﺪاﻳﺖ، از ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ وﺣﺸﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ» 
«ﻏﺮﻳﺰه ي ﻫﻨﺮي» ﻛﻪ از آن ﻧﺎم ﺑﺮدﻳﻢ، دو ﺟﺰء ﻣﻬﻢ دارد: ﺟﺴﺎرت و ﺧﻼﻗﻴﺖ. ﻫﺮ دو ﺟﺰء اﻳﻦ ﻏﺮﻳﺰه، ﺷﺎﻣﻞ اﻳﻦ ﺗﻮاﻧﺎﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻳﻜّﻪ و ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را ﻃﻲ ﻛﻨﻴﻢ و درﺳﺘﻲ ﻳﺎ ﻧﺎدرﺳﺘﻲ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻛﺜﺮت و ﻗﻠّﺖ روﻧﺪﮔﺎن آن ﻧﺴﻨﺠﻴﻢ.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
   
       
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام و احترام خدمت دکتر سرگلزایی عزیز،
 از به اشتراک گذاری نوشته هایتان که تاثیر سازنده ای که بر افکار و رفتارای من داشته اند تشکر فراوان دارم.
من فکر میکنم که اساسا دو نوع رویکرد اساسی متفاوت می‌تواند در درون هر شخصی وجود داشته باشد :
۱- « پذیرش واقعیت زندگی فعلی خود» : که منجر به راحتی و آرامش می‌شود اما از طرفی این رویکرد مانع پیشرفت می‌شود.
۲- «میل به تغییر و تحول و نپذیرفتن واقعیات زندگی» : که منجر به ناآرامی و مبارزه با شرایط فعلی شده،اما احتمالا پیشرفت را به بار می‌آورد.

سوال من این است که :

۱-به نظر شما کدام رویکرد درست است؟
۲- اگر تعادل میان این دو رویکرد درست است ، «تعادل» مورد نظر دقیقا یعنی چقدر و به چه شکل از هر کدام مد نظر است؟
۳- وقتی فردی تمایل بیشتری به یکی از این رویکردها دارد ، یه منشاء درونی و ذاتی دارد ویا به او القاء شده است؟
۴-آیا امکان تغییر رویکرد فرد به صورت عمیق وجود دارد و اگر وجود دارد راهکار آن چیست؟
۵-نتیجه داشتن هر کدام از این دو رویکرد ها در محدوده شخصی و اجتماعی چه خواهد بود؟
۶- هر رویکرد ، خود دارای سبک و روش خالی متفاوت است ، از نظر شما چه سبک و روشی ازین دو رویکرد بهتر است؟

باسپاس و امتنان



*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
همانطور که میدانید کارل گوستاو #یونگ تکلیف رشدی نیمهٔ اوّل زندگی را انضباط و تشکیل ایگو می داند ( مرحلهٔ اجتماعی شدن) و تکلیف رشدی نیمهٔ دوّم زندگی را خلّاقیّت و آفرینش خویشتن (مرحلهٔ تفرّد) ؛ به تعبیر دیگر در نیمهٔ اوّل رشد روانی سبک و سیاق آنیموسی کارساز است و در نیمهٔ دوّم سبک و سیاق آنیمایی. در مقالات #آداپتاسیون ، #راه_دشوار_کمال و "زندگی، یک مسیر در دو حرکت" (بخشی از کتاب #یادداشتهای_یک_روانپزشک) و نیز در سلسله مقالات #سخنرانی_راجع_به_مسیر_تفرد و #اجتماعی_شدن به این موضوع پرداخته ام. می توانم اینطور نیز بگویم که در نیمهٔ اوّل زندگی مکاتب آپولونی-کنفوسیوسی کارآمدند و در نیمهٔ دوّم مکاتب دیونیزوسی- لائوتزویی. از آنجا که نمی توان این دو نیمه را خطّی و تقویمی دید تشخیص این که هر فرد در کدام مرحلهٔ رشدی است و تکلیف رشدی او کدام است نیازمند ارزیابی از آن نوعی است که ویکتور فرانکل نام آن را existanalysis (تحلیل وجودی) می گذارد. ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و مشارکت می کنید.

T.me/drsargolzaei
من نشسته ام، بازنشسته ام، دست شسته ام   
 از روح القدسی که شب ها بر بالینم قصه می بافد 
و روزها زخم های جهان را پشت گل های کاغذی پنهان می کند!  
من نشسته ام، به زندگی نشسته ام، 
به قهوه خانه ها، به قهوه ها، به گربه ها، به نان و شراب شام آخر:
شرابی به سلامتی یهودا  
یهودایی به وسعت یک امت! 
                 
***********************************

ابوذر در رَبَذه، مَروان بر منبر، کاش این پرچم های سیاه از آنِ سپاه ابومسلم بودند!

***********************************

برای خواندن اشعار و داستان های #دکترسرگلزایی می توانید به سایت drsargolzaei.com مراجعه کنید. تعداد اندکی از اشعار دکتر سرگلزایی که اجازهٔ انتشار یافته اند در دفتر شعر #جزیره_مجنون چاپ شده اند. این دفتر شعر را می توانید با تماس با شمارهٔ09362892341 تهیه نمایید. 
                                 
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام و عرض ارادت خدمت شما استاد بزرگوار جناب دکترسرگلزایی
من از خوانندگان پر و پا قرص مطالب کانال شما هستم، و از مطالب کانالتون این دریافت را دارم که شما به تاریخ، فلسفه، اسطوره و حتی دین اسلام علاوه بر روانشناسی مسلط هستید . 
با توجه به اینکه این روزها افراد و رسانه ها و ... ما را تحریک به رأی دادن می کنند، خواستم از شما بپرسم با توجه به سواد بالایی که در زمینه های مختلف دارید، آیا رأی دادن یا ندادن ما فرقی دارد یا نه؟ 
و آیا رأی ندادن می تواند نوعی اعتراض باشد یا نه؟ 

با سپاس فراوان از شما به خاطر به اشتراک گذاشتن مطالب متنوع و جذاب.



*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
از اعتمادی که به من دارید سپاسگزارم.

#رای ندادن به تنهایی یک حرکت اعتراضی محسوب نمی شود ولی می تواند یک حلقه از زنجیرهٔ حرکات هدفمند اعتراضی باشد. گروهی از مردم هر چهار سال یک بار فعّال سیاسی می شوند، فرقی نمی کند با رأی دادن یا با رأی ندادن! فعّال سیاسی کسی نیست که «مناسبتی» به میدان بیاید، فعال سیاسی کسی است که «برنامه» و «شبکه» دارد و بابت شبکه سازی و حرکت برنامه محور خود هزینه می پردازد.

 تندرست و سربلند باشید

T.me/drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#روانشناسی_زبان
نوشته: جین اچسون Aichison, J
ترجمه: دکتر عبدالخلیل حاجتی
انتشارات امیرکبیر- 1364


پژوهش های زیست شناسان تکاملی نشان می دهد که انسان و پسر عموهای زیستی اش حدود 1.5 میلیون سال پیش از نیای مشترک شان منشعب شده اند. مزیت رقابتی پریمات هاي (ميمون ریخت ها) اخیر نسبت به نیای مشترک شان از طریق مکانیزم "انتخاب طبیعی" منجر به انقراض نيای مشترک شد و میمون ریخت های فعلی با تمام تفاوت ها شان، با الگوی زندگی مشابهی به زندگی شان ادامه دادند. اما یک جهش ژنی (موتاسیون) دیگر که حدود 200 تا 300 هزار سال قبل رخ داد، سرنوشت انسان را از عموزاده های زیستی اش کاملا جدا کرد. موتاسیون اخیر منجر به این شد که بخشی از مغز انسان نوین (هموساپینس ساپینس) از عموزاده هایش کاملا بزرگ تر باشد. این بخش مغز، لوب پره فرونتال (پیش پیشانی) نام دارد.
تمام آنچه "روان انسانی" می نامیم که کاملا کارکردی متفاوت از عملکرد سیستم عصبی سایر حیوانات دارد، محصول عمل همین قطعه ی پیش پیشانی (پره فرونتال) مغز است.
لوب پره فرونتال، خود دارای سه جزء اوربیتوفرونتال، مدیان و دورسولترال است. بخش دورسولترال لوب پره فرونتال، عملکردی دارد که به آن "انتزاع" (Abstraction) می گوییم.
"انتزاع" به معنای کشف وجه مشترک بین پدیده های متفاوت است. مثلا کلاغ، طوطی و پرستو از بسیاری جهات با هم متفاوتند: اما لوب پره فرونتال - بخش دورسولترال باعث می شود که ما به راحتی دریابیم که این سه را می توانیم در یک "طبقه" بگنجانیم: پرندگان.
انتزاع اولین گام برای شکل گیری کلمه است. به کلمات پرواز، رویش، قدرت، رشد، نابودی و عشق فکر کنید. هر کدام از آنها صدها مصداق دارند. وقتی از "قدرت" صحبت مي كنيم منظورمان قدرت یک فیل است یا قدرت یک بمب؟ قدرت فیزیکی یا قدرت روانی؟ بین قدرت یک فیل و قدرت یک زلزله و قدرت روانی یک فرد صبور کمترین شباهت "عینی" وجود ندارد. ولی بخش دورسولترال مغز ما می تواند چیزی فاقد "عینیت مشترک" را کشف کند و "ببیند".
وقتی انسان توانست "وجوه مشترک" را کشف کند، قادر شد جهان را "ساده سازی" کند. حالا به جای در ذهن داشتن دهها هزار پدیده می توانست به صدها پدیده فکر کند و همانطور که کامپیوتر با مبنای  عددی صفر - یک سرعت محاسبه ای دهها برابر مغز انسان با مبنای عددی دهدهی (اعشاری) دارد، مغز انسان نیز با این موتاسیون و به دست آوردن قدرت انتزاع، بسیار توانمندتر از مغز حیوانات شد. اما کلمه آنقدر تفاوتی ایجاد نکرد که جمله! از دیدگاه زبانشناسی گشتاری زایشی چامسکی واحد زبان کلمه نیست، بلکه جمله است. جمله ارتباط را دقیق تر و سریع تر می کند. مثلا سه کلمه ی "کودک"، "مادر" و "بوسه" را در نظر بگیرید. اگر زبان فقط مشتمل بر کلمات بود ما با ارائه ی این سه کلمه می توانستیم رخداد بوسه را بین مادر و کودک در نظر آوریم ، اما این که در این رخداد چه کسی فاعل بوده، چه کسی مفعول بوده و این رخداد چه زمانی رخ داده از تبادل این سه کلمه معلوم نمی شود، اما هنگامی که می گوییم: "مادر، کودک را بوسید" معلوم می شود که مادر فاعل این رخداد بوده، کودک مفعول این رخداد و این رخداد در گذشته رخ داده است. از نظر چامسکی مغز ما زبان مند است. تحقیقات چامسکی و همکاران او با قدرت زیاد این را اثبات کرده است که شکل گیری زبان کاملا وابسته به مغزی است که از نظر ژنتیک مستعد پذیرش زبان است و این استعداد به صورت تدریجی ایجاد نشده بلکه به صورت یکباره و تحت تاثیر یک جهش ژنی ایجاد شده است.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:
نام اصلی کتاب این است:
the Articulate Mammal:
An Introduction to Psycholinguistics

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Jane.jpg
#یادداشت_هفته
#ریچارد_نیکسون_الویس_پریسلی_غسل_تعمید

همه شما نام ریچارد نیکسون رئیس جمهور آمریکا را شنیده اید. نیکسون به دو دلیل جزو رئیس جمهور های بدنام آمریکاست. یکی از دلایل بدنامی نیکسون این است که جنگ ویتنام در زمان ریاست جمهوری نیکسون اتفاق افتاد و نیکسون در جنایاتی که در ویتنام اتفاق افتاد مسئول است. دومین دلیل بدنامی نیکسون تخلفات تیم او در انتخابات ریاست جمهوری بود. دومین نوبتی که نیکسون رئیس جمهور شد رسوایی "واترگیت"  ایجاد شد و خبرنگاران با افشاگری علیه نیکسون نشان دادند که نیکسون در انتخابات مداخله های غیر قانونی انجام داده است. شک مستند به صحت انتخابات باعث شد که نیکسون مجبور به استعفا شود.
با این احوالات وقتی ریچارد نیکسون با الویس پریسلی سلطان موسیقی وقت آمریکا عکس یادگاری می گیرد من نام این عکس را غسل تعمید می گذارم (شاید غسل جنابت هم نام بدی نباشد!)
نیکسون تنها سیاستمداری نبود که دستان آلوده خود را در حوضچه شهرت سوپر استارها شستشو داد. این یک سنت سیاسی است: سیاستمدارها روی هنرمندان و ورزشکاران سرمایه گذاری می کنند، ابر قهرمان و سوپر استار خلق می کنند و در زمان مناسب از سود سرمایه گذاری شان استفاده می کنند.
یکی از مهمترین مباحث در فلسفه سیاسی موضوع "حق حکومت" ، "مشروعیت سیاسی" یا Legitimacy است. برای مشروعیت سیاسی مکانیزم های مختلفی وجود دارد. در نظام های اشرافیت سالار (اریستوکرات) اعتقاد بر این است که برخی افراد به لحاظ "خونی" و "ژنی" برای رهبری توده مردم شایستگی دارند. در این نظام ها هر کس فرزند شاه باشد شایسته به دست آوردن تاج و تخت است. نظام های پادشاهی در سراسر جهان الگوی "آریستوکراسیک" داشته اند.
در نظام های مذهب سالار (تئوکراسیک) اعتقاد بر این است که نمایندگان خدا در زمین حق حکومت دارند. در این نظام ها همان کسانی که متولی دین مردم هستند حق حکم راندن بر امور معیشتی مردم را نیز به دست می آورند.
در نظام های جنگ سالار (میلیتاریستی) هر کس اسلحه به دست دارد حق حکومت هم دارد!
در طول تاریخ در بسیاری از جوامع، برخی خانواده های مافیایی با تکیه زدن بر هر سه حوزه اشرافیت نژادی، تصرف حوزه دین و در دست داشتن قدرت نظامی، حکومت را در انحصار خود نگه می دارند (نظام های الیگارشی) نظام حکومتی عربستان سعودی یکی از این نظام هاست. آل سعود از یک سو تنها شاهزادگان قبیله خود را به لحاظ "ژنتیک" شایسته حکومت می دانند، از سوی دیگر با حمایت از محمدبن عبدالوهاب (پایه گذار وهابیت) و با عنوان خادم الحرمین شریفین برای خود وجاهت مذهبی فراهم کرده اند و از سویی هم با پول نفت، زرادخانه گرانقیمتی برای خود فراهم کرده اند.
آرام آرام که در همه جای جهان نظام های حکومتی مبتنی بر سه گانه اشرافیت خونی، ادعای نمایندگی خدا و پوتین و سرنیزه آبروی خود را از دست می دهند و نظام های مبتنی بر سه گانه تفکیک قوا،و صندوق رای و آزادی مطبوعات جایگزین آن ها می شوند قدرت طلبان هم روش های خود را تغییر می دهند. این جاست که دست در دست ستاره های موسیقی و سینما و ورزش عکس یادگاری گرفتن یکی از کارت های مهم بازی تصاحب قدرت می شود و غسلی برای پاک کردن رد پای جنایت:
آب ها از آسیاب افتاده است، دارها برچیده، خون ها شسته‌اند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

#ژان_ژورس سیاستمدار سوسیالیست، استاد فلسفه، منتقد ادبی، و خبرنگار اهل فرانسه بود. او از بنیانگذاران حزب سوسیالیست فرانسه و نیز پایه‌گذار روزنامهٔ اومانیته بود که اکنون ارگان حزب کمونیست فرانسه است. ژورس همچنین از واضعان قانون جدایی دولت از کلیسا در سال ۱۹۰۵ میلادی  و از مخالفان برجستهٔ درگرفتن جنگ جهانی اوّل به شمار می‌رفت. وی که صلح‌طلب بود و انترناسیونالیست، روز قبل از آغاز جنگ اوّل جهانی به دست یک ناسیونالیست فرانسوی ترور و کشته شد. دربارهٔ کشته شدن ژورس و تأثیر این ترور در شروع جنگ در رمان #خانواده_تیبو شرح مفصّلی آمده است. این رُمان را در همین کانال معرفی کرده ایم.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/JeanJaures.jpg
#چشم_تاریخ

#انقلاب_باشکوه
(به انگلیسی:
(Glorious Revolution
همان انقلاب سال ۱۶۸۸ انگلستان است که چون بدون درگیری به پیروزی رسید با عناوینی چون انقلاب بدون خونریزی و یا انقلاب ۱۶۸۸ و انقلاب آرام نیز نامیده می‌شود. درواقع با توافقی که صورت گرفت، حکومتی دموکراتیک تر، جایگزین نظام استبدادی شد. این انقلاب زمانی شکل گرفت که شاه ویلیام سوم و ملکه ماری دوم به جای شاه جیمز دوم نشسته و تاج و تخت او را به دست گرفتند و در این جابه جایی قدرت، شاه جدید موافقت نمود تا بعنوان یک پادشاه محدود عمل نماید، به علاوه؛ اختیارات و قدرت بیشتری به پارلمان واگذار کند.

این انقلاب اگرچه کوتاه و بدون شور و هیجان انقلاب‌های دیگر بود اما نه تنها نتیجهٔ آن، یعنی سلطنت مشروطه، تا به امروز نظام حاکم بر انگلستان را رقم زده بلکه دستاورد های این انقلاب، موجب پدید آمدن رویدادهایی شد که نخستین دموکراسی مدرن را پایه‌ریزی کرد. این انقلاب از لحاظ فکری تحت تأثیر اندیشه های "جان لاک" شکل گرفت. لاک همچنین از اصل تفکیک قوا در حکومت طرفداری می‌کرد و اعتقاد داشت که در شرایطی که حکومت از اختیارات خود سوء استفاده کند اقدام به انقلاب برای سرنگونی حکومت نه تنها یک حق بلکه یک تکلیف برای مردم است. جان لاک همچنین "مقاله‌ای دربارهٔ بردباری" را پس از جنگ‌های مذهبی اروپا نوشت و در آن یک فرمول بندی کلاسیک برای بردباری مذهبی ارائه داد که دارای سه محور اصلی است: 1.قضاوت دنیوی (در مورد قضاوت در سیستم قضایی به طور خاص و قضاوت شخصی انسان‌ها به طور کلی) قادر نیست به طور دقیق حقیقت ادعاها را در دیدگاه ‌های مذهبی رقیب یکدیگر ارزیابی کند؛ 2.حتی اگر قضاوت دنیوی می‌توانست این کار را انجام دهد، اجبار جامعه به یک "دین راستین" اثر مطلوبی نمی‌داشت، زیرا عقاید نمی‌توانند با خشونت تحمیل شوند؛ 3.وادار کردن جامعه به یکنواختی دینی منجر به ناهنجاری ‌های اجتماعی بیشتری نسبت به تنوع دینی خواهد شد.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/GloriousRevolution.jpg
#چشم_تاریخ

جنبش دانشجویی-کارگری مه ۱۹۶۸ #فرانسه به مجموعه حوادثی اطلاق می‌شود که در طول ۴ هفته در ماه مه سال ۱۹۶۸ در فرانسه رخ داد، نقطه اوج این جنبش در فاصله یک هفته‌ای سوم تا دهم ماه مه به وقوع پیوست، خیزشی که از اعتراض یک گروه دانشجویی شروع شده بود، میلیون‌ها نفر از مردم شهرنشین فرانسه را به میدان مبارزه کشاند. هرچند رویدادهای مه ۱۹۶۸ فرانسه هرگز به عنوان انقلاب شناخته نشد ولی تأثیر آن بر روابط انسانی و زندگی مدنی جامعه از هیچ انقلابی کمتر نبود. در مورد جنبش ۱۹۶۸ نظرات و عقاید متفاوت و متضادی مطرح می‌شود، برخی آن را گسترش دامنه آزادی و شکوفایی و بالندگی انقلاب کبیر فرانسه تعبیر کردند و در برابر برخی دیگر جنبش را غوغای عوام، روان‌پریشی توده‌ای یا کارناوال نام نهادند. در روز دهم ماه می در پی تصمیم وزارت جنگ برای حمله ی نیروهای مسلّح به کوی دانشگاه دانشجویان اقدام به سنگربندی کرتیه لاتین (محله اصلی خوابگاه دانشجویان) نمودند. دستوری مبنی برساختن سنگر صادر نشده بود اما دانشجویان به طور خودجوش به آن پرداخته بودند. سنگرها شامل اتومبیل‌های واژگون شده و خرده سنگ و چوب و شیشه تلنبار شده پشت آن بود. قبل از روشن شدن هوا تقریباً شصت سنگر آماده شده بود. آن شب که سرآغاز انقلاب بود، #شب_سنگرها نام گرفت. پسران و دختران به طرز غیر قابل باوری خود را به صحنه نبرد می‌رسانند و جان‌فشانی می‌کردند. برای خیلی از جوانان این یک موقعیت استثنایی بود که شجاعانه خود را به انقلاب بسپارند و یاد #فرانتس_فانون، #چه_گوارا و #دبره را تجدید کنند.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/barricades.jpg
#چشم_تاریخ

#تونس در ۱۹۵۶ از فرانسه استقلال پیدا کرد و حبیب بورقیبه اولین رئیس جمهور و حاکم مطلقه این کشور بود که بدنبال یک دوره اعتراضات محدود و خیابانی مردم پس از ۳۱ سال استبداد و حکومت با مشت آهنین، در سال ۱۹۸۷ به دست زین‌العابدین بن علی، رئیس سازمان امنیت تونس، سرنگون شد. بن علی نیز پس از ۲۳ سال دیکتاتوری و خودکامگی و اختناق در شرایطی مشابه، در نیمه ژانویه ۲۰۱۱ (۲۴ دی ۱۳۸۹۹) سرنگون شد و به عربستان سعودی گریخت. نام این اعتراضات خیابانی مردم به انقلاب گل یاسمن شهرت یافت. برکناری بن علی از قدرت از روزی آغاز شد که جوان سبزی فروشی به نام محمد بوعزیزی که جوانی فقیر اما تحصیل کرده بود در اعتراض به مصادره چرخ دستی‌اش از سوی مأموران دولتی خودسوزی کرد. این خودسوزی خشم مردم تونس را بر انگیخت. در تاریخ ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی، (۲۴ دی ۱۳۸۹ خورشیدی) و در پی ناآرامی‌ها و اعتراضات گسترده مردم تونس و کشته ‌شدن ده‌ها نفر از معترضان در حمله نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان، زین‌العابدین بن علی ابتدا دولت و مجلس را منحل کرد و سپس از قدرت کنار رفت و جای خود را موقتاً به محمد الغنوشی، نخست‌وزیر سپرد. وی به همراه خانواده‌اش به عربستان سعودی گریخت. تظاهرات گسترده اجتماعی در تونس، ابتدا به خاطر اعتراض به بیکاری گسترده، فساد دولتی و افزایش قیمت مواد خوراکی برپا شد و در نهایت حکومت زین‌العابدین بن علی را هدف گرفت. پس از آن‌ که خودسوزی بوعزیزی توانست به سرنگونی حکومت بن علی بینجامد، چندین مرد دیگر در سایر کشورهای عربی چون مصر، الجزایر و موریتانی نیز به تقلید از بوعزیزی به خودسوزی دست زدند. اقدام بوعزیزی بحث‌هایی را در محافل مذهبی هم برانگیخت. یوسف قرضاوی فقیه مصری در اظهاراتی همدردانه با بوعزیزی، وی و افراد دیگری را که به تأسی از او دست به خودکشی زده‌اند قربانی تبعیضات اجتماعی خواند و مسئولیت مرگ آن‌ها را بر عهدهٔ حاکمان کشورهایشان دانست. اما الازهر، معتبرترین دانشگاه اسلامی اهل سنت، در اعلامیه‌ای تأکید کرد که خودکشی در اسلام ممنوع است حتی اگر بخشی از اعتراضات سیاسی و اجتماعی باشد.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/YasamaRevolution.jpg
#چشم_تاریخ

در 11 ژوئن 1963 «تیچ-کوانگ-دوک» راهب بودایی 66 ساله ی ویتنامی در اعتراض به استبداد و خودکامگی «نگو-دین-دیم» حاکم ویتنام جنوبی که یک دیکتاتوری مذهبی ایجاد کرده بود خودش را در یکی از خیابان های شلوغ سایگون به آتش کشید. این عکس توسط خبرنگار آسوشیتد پرس برداشته شد. نگو-دین-دیم همان سال ترور شد و حکومت او پایان یافت.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/NgoDinhDiem.jpg
#یادداشت_هفته
#خالکوبی_خودزنی_هویت

در سال های اخیر با موجی از خالکوبی و نمایش های خودزنی در نوجوانان و جوانان جامعه مان مواجه بوده ایم.
در پاسخ به این پرسش که چه فرایندی باعث رشد تصاعدی این رفتارها شده است من به موضوع "هویّت" می پردازم.
هویّت پاسخی است که هر کدام از ما به پرسش "من کیستم؟" می دهیم. یک نفر خود را با پدرش توصیف می کند، یک نفر با میهنش، یک نفر با مذهبش و یک نفر با بدنش.
کودکان کمتر درگیر پرسش "من کیستم؟" هستند. چرا که هویّت آن ها تابعی است از والدین شان، اما از آغاز نوجوانی با رشد بدنی و تلاش برای ورود به جامعه، نوجوانان تلاش می کنند خود را مستقل از والدین تعریف کنند، اینجاست که دوران نوجوانی با "بحران هویت" مشخص می شود. یکی از راه های کنار آمدن با "خلاء هویّت" در نوجوانان و جوانان فرایند "عضویّت" است. نوجوان می کوشد عضو گروه همسالان خود شود و برای پذیرفته شدنش در گروه ، شروع به پیروی از "آیین های گروه" می کند. این آیین های نانوشته در دیالکتیک بین فرد و گروه به شکل تصاعدی بازتولید می شوند و ما با پدیدهٔ مُد مواجه می شویم. رشد بدن و بلوغ جنسی در نوجوانی باعث می شود که "بدن" یکی از هسته های مهم هویتی نوجوانان باشد؛ در نتیجه مُدهای بدنی در نوجوانی بیش از سایر سنین نمود می یابند.
نوجوانان با عکس گرفتن از خالکوبی ها و زخم های خودزنی و گذاشتن این عکس ها در شبکه های اجتماعی در پی کسب تایید از همسالان و عضویت در گروه و در نتیجه حل بحران هویت هستند.
راه حل چیست؟ اوّل این که برخوردهای مستقیم با این رفتارها و تنبیه و تحذیر و منع و پند بر ضد آن ها هیچ تأثیر اصلاحی ندارند. پرداختن مراجع قدرت (والدین - مدرسه و حکومت) به این پدیده ها، بیشتر این باور را در نوجوان تقویت می کند که توانسته اقتدار این مراجع را به چالش بکشد، چنین احساس قدرتی باعث تقویت این رفتارها می شود.
دوّم این که به تلاش نوجوانان برای کسب استقلال احترام بگذاریم، برای این تلاش ارزش قائل شویم و مسیر های سازنده ای را برای ابراز این استقلال ایجاد نماییم. اعطای حق انتخاب به دانش آموزان مدرسه برای تصمیم گیری راجع به برنامهٔ درسی و تفریحی و ساختارهای آموزشی و اجتماعی مدرسه و اعطای حق رأی به نوجوانان در خانه برای تصمیم گیری در امور خانواده مسیر امنی را برای جریان یافتن انرژی اعتراض نوجوانان فراهم می کند. 
سوّم این که آموزش "تفکّر نقّاد" به نوجوانان تلقین پذیری افراطی آن ها نسبت به گروه همسالان را کاهش می دهد و باعث می شود آن ها به شکلی گزیده و آگاهانه با آیین های گروهی همانند سازی کنند. برای این که آموزش تفکّر نقّاد نتیجهٔ عملی داشته باشد باید شجاعت این را داشته باشیم که مورد نقد قرار بگیریم. بسیاری از والدین، معلمان و مدیران مدارس و نیز نهادهای حکومتی نسبت به نقد موضع دفاعی دارند و تمایل دارند "نقد ویترینی" را جایگزین نقد واقعی کنند، به این دلیل برنامه های آموزش تفکّر نقّاد اغلب شکلی نمایشی و غیر عملی به خود می گیرند. نوجوانی که به عنوان عضو یک خانواده و یک شهروند جامعه حق رأی ، اجازه نقد و حق اعتراض و مخالفت داشته باشد کمتر ممکن است برای اثبات "من هستم" ساعد خود را با تیغ بخراشد و عکس آن را چون مدالی به پروفایل خود بیاویزد.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#جوزدگی

۱- در اواسط ۱۹۷۰ شرکت شکلات سازی "مارس" یکباره متوجه شد فروش شکلات هایش افزایش یافته است در حالی که هیچ تغییری در بودجه تبلیغاتی ایجاد نشده بود، قیمت شکلات هم تغییری نکرده بود، محصول هم همان بود، پس چرا فروششان بیشتر شده بود؟ 
کار، کار فضاپیمای مکان یاب ناسا بود! مأموریت این فضاپیما این بود که نمونه ای از خاک یکی از سیاره های نزدیک را به زمین بیاورد. فرود این فضاپیما روی سیاره مریخ (مارس) با تبلیغات زیادی همراه بود و موفقیت ناسا عنوان اول همه روزنامه ها شده بود.
نام شکلات "مارس" از روی نام بنیانگذار شرکت، "فرانکلین مارس" انتخاب شده بود، نه به خاطر سیاره مارس، ولی تکرار نام مارس در رادیو تلوزیون باعث شده بود ذهن مردم بیشتر از قبل متوجه شکلات مارس شود و فروش این شکلات بالا برود! 
۲- در یک تحقیق راجع به "روز هالووین" معلوم شد که مردم یک روز قبل از هالووین خیلی بیشتر به محصولات نارنجی رنگ (مثل نوشابه پرتقالی) تمایل پیدا می کنند! قبل از هالووین محرک های نارنجی رنگ مربوط به این سنت (مثل کدو تنبل و محرک های نارنجی) افکار را به سمت محصولات نارنجی رنگ می برند! 
۳- در شهرهای آفتابی آمریکا مثل میامی خیلی راحت تر می توانید ببینید که همسایه تان چه ماشینی سوار می شود تا شهرهایی که مثل سیاتل اغلب بارانی هستند.
در شهرهای آفتابی تمایل مردم برای عوض کردن ماشین شان بیشتر می شود، پژوهش روی داده های حاصل از فروش یک و نیم میلیون ماشین نشان داد که از هر هشت ماشین که خریده می شود یکی به خاطر "اثر اجتماع" است: وقتی مردم می بینند همسایه شان ماشین جدید خریده تمایل به خرید ماشین جدید پیدا می کنند!
تحقیقات فوق نمونه ای بودند از مطالعات گسترده ای که نشان دهنده تلقین پذیری گروهی در انسان ها هستند. انسان موجودی اجتماعی است و به شدت تمایل دارد رفتاری نشان دهد که او را "عضو" یک گروه نماید. این تمایل به تعلق به گروه باعث می شود که انسان ها به شدت تمایل به "جو زدگی" داشته باشند.
البته شدت این تمایل در افراد برون گرا - هیجانی خیلی بیشتر از افراد درون گرا - منطقی است، یعنی فردی با تمایلات شخصی "هیستریونیک" خیلی بیشتر از افرادی با تمایلات "اسکیزوئید" و "وسواس جبری" دچار جو زدگی می شود با این حال همه ما اگر حواس مان را به تصمیمات و انتخاب هایمان جمع نکنیم به شدت دچار جو زدگی می شویم و بی آن که بدانیم تصمیمات همسایه یا تیتر روزنامه ها یا حتی رنگی که در ویترین مغازه ها بیشتر به چشم می خورد بر تصمیمات ما اثر می گذارند، آن گاه خود ما نیز جزئی از این "شبکه مسری" ناقل "ویروسی" خواهیم شد که از دیگران به ما انتقال یافته است!
البته اثر اجتماع و فشار گروه
(peer pressure)
همیشه هم جنبه منفی ندارد بلکه گاهی فشار گروهی یک تغییر مثبت را تسریع و تسهیل می کند.
مثلأ موفقیت درمانی کسانی که برای ترک سیگار در یک برنامه گروهی شرکت می کنند بیش از کسانی است که از روش های انفرادی درمان استفاده می کنند، همچنین بسیاری از افراد به دلیل تمایل به تعلق به یک گروه به یک باشگاه ورزشی می روند و گروه باعث می شود برنامه ورزشی آنان استمرار داشته باشد.
به قول #مولانا
چون بد مطلق نباشد در جهان
نیک و بد نسبی است این را هم بدان!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:
پژوهش های مورد اشاره از کتاب "مسری: راهکارهای بازاریابی ویروسی" نوشته جونا برگر - ترجمه نیوشا عاشورزاده- انتشارات شریف نقل شده اند.
نمونه های دیگری از این پژوهش ها را می توانید در کتاب #کوری_خود_خواسته نوشته "مارگارت هفرفان" -ترجمه اقدس صغری- انتشارات سرور کیان بیابید. راجع به فرایندهای "همنوایی" و "تلقین پذیری گروهی" می توانید از کتاب "روان شناسی اجتماعی" نوشته رابرن بارون و همکاران -ترجمه یوسف کریمی- انتشارات ارسباران کسب اطلاع نمایید
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#خر_برفت_و_خر_برفت_و_خر_برفت

یکی از قصه‌های شیرین #مثنوی، داستان مردی است مسافر که در کاروانسرایی مهمان شد. الاغش را به طویله دار سپرد و خود وارد مهمانسرا شد. گروهی اوباش که پاتوق‌شان آن کاروانسرا بود تصمیم گرفتند شام آن شب‌شان را به خرج مهمان غریب صرف کنند. بنابراین نقشه کشیدند که الاغش را بدزدند و بفروشند، و با پولش آبگوشت مفتی بخورند. می‌خواندند و می‌رقصیدند با شعری که ترجیع بند آن این بود: «خر برفت و خر برفت و خر برفت»
دقایقی که گذشت سایر مهمانان کاروانسرا نیز تحت تاثیر آن جمع شروع به کف زدن و خواندن کردند، به تدریج اغلب مهمانان از جمله صاحب خر هم می‌خواندند و می‌رقصیدند. در همین حین یکی از اوباش به طویله رفت و به طویله دار گفت که صاحب الاغ تصمیم به فروختن خرش گرفته است و مرا مأمور کرده که الاغ را از تو تحویل بگیرم و برای فروش ببرم. طویله دار پرسید: «از کجا بدانم که راست می‌گویی؟» آن فرد پاسخ داد: «بیا و ببین که به مناسبت فروش الاغ جشنی گرفته است و می‌خواند که خر برفت و خر برفت و خر برفت.» طویله دار چون وارد مهمان سرا شد و صاحب الاغ را در حال رقصیدن و خواندن «خر برفت ...» دید گفته‌ی آن مرد را باور کرد و الاغ را بدو سپرد. آن شب اوباش آبگوشت لذیذی را به خرج مرد ساده‌لوحی خوردند که به سادگی «جو زده» شد و بی آن که بداند برای چه می‌خواند و  می‌رقصد، خواند و رقصید. روز بعد بود که مهمان غریب بی‌نوا دانست در جشن دشمنان خود می‌خوانده و می‌رقصیده است.

داستان‌های مثنوی، داستان زندگی است. داستان ماست. انسان‌های بسیار تحت تأثیر محیط تصمیماتی می‌گیرند که جز گرفتاری و حسرت نتیجه‌ای برایشان ندارد.
چه بسیار پول‌مان را صرف خریدن چیزهایی می‌کنیم که نیازی به آنان نداریم ولی چون دیگران را در حال خرید مشتاقانه می‌بینیم ما نیز باور می کنیم که حتما ما نیز باید صاحب چنین کالایی باشیم!
چه بسیار عمرمان را صرف پیمودن راه‌هایی می‌کنیم که راهروان‌ِ بسیار دارند گرچه هیچ کدام از آن راهروان دلیل متقاعد کننده‌ای برای پیمودن آن راه ندارد؛ جز این که اگر صدها یا هزاران نفر در این راه طی طریق می‌کنند حتما این راه به آبادی‌ِ خوش آب و هوایی می‌رسد، گر چه به فرمایش #خیام:

از جمله‌ی رفتگان‌ِ این راه دراز
بازآمده‌ای کو که به ما گوید راز؟!

به هوش باشیم که در این کاروانسرای دنیا، دزدان مکاری زندگی می کنند که مایلند به خرج ما سفره‌شان را رنگین کنند. آنان چنان شیرین می‌خواندند و می‌رقصند که ما نیز «عقل نقاد» خود را به کناری می‌نهیم و بدون پرس و جو با آنان به دست افشانی و پایکوبی مشغول می‌گردیم. بدون این که بدانیم جشن آنان، عزای ماست!

خلق را تقلیدشان برباد داد 
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com