دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.4K subscribers
1.85K photos
101 videos
167 files
3.32K links
Download Telegram
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

سلام دکتر سرگلزایی عزیز، خسته نباشید، 
قبل از هر چیز می خواستم از مطالب مفید، ارزشمند و همه جانبه تان تشکر کنم. سؤالی که از شما داشتم در مورد رخداد همزمانی هاست. البته نظر #یونگ را در این رابطه خواندم ولی منظورش را متوجه نشدم.
از آنجایی که همزمانی ها مدت یک سالی است که برای من بطرز عجیب و غریبی اتفاق میفتند (مثلا عنوان کتاب نان و شراب اینیاتسو سیلونه توجه ام را به شدت جلب میکند و فردایش شما این کتاب را معرفی میکنید و ده ها مورد بسیار عجیب تر!!!) و از آنجایی که شما مطالعه وسیعی در روانشناسی یونگ دارید ازتون درخواست میکنم کمی در مورد این موضوع توضیح دهید. ممنونم

 
*پاسخ #دکترسرگلزایی :

با سلام و احترام
خوشحالم که نوشته های مرا می خوانید.

می دانید که در فیزیک، قانون هم ارزی ماده و انرژی توسط اینشتین، آنری پوانکاره، ماکس پلانک و دیگر فیزیک دانان شرح داده شده است که در آن جرم و انرژی دو نام متفاوت برای یک کمیّت اساسی و ثابت فیزیکی می‌باشند. یونگ باور داشت که "روان" نیز حالتی از همین کمیّت مادّه-انرژی است بنابراین همان طور که ماده و انرژی در شرایطی خاص و طبق فرمولی خاص به یکدیگر تبدیل می شوند، اندیشه و احساس آدمی نیز قابل تبدیل به جرم-انرژی است. بنابراین "همزمانی ها" (رویدادهای مرتبط غیر علّی) ناشی از این جهان پیوستاری جرم-انرژی-روان هستند. البته بر خلاف قانون بقای ماده و انرژی در فیزیک که کاملاً اثبات علمی دارد، دیدگاه یونگ در این زمینه مبتنی بر اسطوره شناسی و فلسفه ی چینی است و فاقد اصل "ابطال پذیری" علمی است.

فابیو مارکزی در کتاب "شناخت روان" (انتشارات تالار کتاب) در باره ی این پیوستار جرم-انرژی روان توضیحات مفصّلی داده است.

تندرست و شادکام باشید

@drsargolzaei
#مقاله
#جوزدگی

۱- در اواسط ۱۹۷۰ شرکت شکلات سازی "مارس" یکباره متوجه شد فروش شکلات هایش افزایش یافته است در حالی که هیچ تغییری در بودجه تبلیغاتی ایجاد نشده بود، قیمت شکلات هم تغییری نکرده بود، محصول هم همان بود، پس چرا فروششان بیشتر شده بود؟ 
کار، کار فضاپیمای مکان یاب ناسا بود! مأموریت این فضاپیما این بود که نمونه ای از خاک یکی از سیاره های نزدیک را به زمین بیاورد. فرود این فضاپیما روی سیاره مریخ (مارس) با تبلیغات زیادی همراه بود و موفقیت ناسا عنوان اول همه روزنامه ها شده بود.
نام شکلات "مارس" از روی نام بنیانگذار شرکت، "فرانکلین مارس" انتخاب شده بود، نه به خاطر سیاره مارس، ولی تکرار نام مارس در رادیو تلوزیون باعث شده بود ذهن مردم بیشتر از قبل متوجه شکلات مارس شود و فروش این شکلات بالا برود! 
۲- در یک تحقیق راجع به "روز هالووین" معلوم شد که مردم یک روز قبل از هالووین خیلی بیشتر به محصولات نارنجی رنگ (مثل نوشابه پرتقالی) تمایل پیدا می کنند! قبل از هالووین محرک های نارنجی رنگ مربوط به این سنت (مثل کدو تنبل و محرک های نارنجی) افکار را به سمت محصولات نارنجی رنگ می برند! 
۳- در شهرهای آفتابی آمریکا مثل میامی خیلی راحت تر می توانید ببینید که همسایه تان چه ماشینی سوار می شود تا شهرهایی که مثل سیاتل اغلب بارانی هستند.
در شهرهای آفتابی تمایل مردم برای عوض کردن ماشین شان بیشتر می شود، پژوهش روی داده های حاصل از فروش یک و نیم میلیون ماشین نشان داد که از هر هشت ماشین که خریده می شود یکی به خاطر "اثر اجتماع" است: وقتی مردم می بینند همسایه شان ماشین جدید خریده تمایل به خرید ماشین جدید پیدا می کنند!
تحقیقات فوق نمونه ای بودند از مطالعات گسترده ای که نشان دهنده تلقین پذیری گروهی در انسان ها هستند. انسان موجودی اجتماعی است و به شدت تمایل دارد رفتاری نشان دهد که او را "عضو" یک گروه نماید. این تمایل به تعلق به گروه باعث می شود که انسان ها به شدت تمایل به "جو زدگی" داشته باشند.
البته شدت این تمایل در افراد برون گرا - هیجانی خیلی بیشتر از افراد درون گرا - منطقی است، یعنی فردی با تمایلات شخصی "هیستریونیک" خیلی بیشتر از افرادی با تمایلات "اسکیزوئید" و "وسواس جبری" دچار جو زدگی می شود با این حال همه ما اگر حواس مان را به تصمیمات و انتخاب هایمان جمع نکنیم به شدت دچار جو زدگی می شویم و بی آن که بدانیم تصمیمات همسایه یا تیتر روزنامه ها یا حتی رنگی که در ویترین مغازه ها بیشتر به چشم می خورد بر تصمیمات ما اثر می گذارند، آن گاه خود ما نیز جزئی از این "شبکه مسری" ناقل "ویروسی" خواهیم شد که از دیگران به ما انتقال یافته است!
البته اثر اجتماع و فشار گروه
(peer pressure)
همیشه هم جنبه منفی ندارد بلکه گاهی فشار گروهی یک تغییر مثبت را تسریع و تسهیل می کند.
مثلأ موفقیت درمانی کسانی که برای ترک سیگار در یک برنامه گروهی شرکت می کنند بیش از کسانی است که از روش های انفرادی درمان استفاده می کنند، همچنین بسیاری از افراد به دلیل تمایل به تعلق به یک گروه به یک باشگاه ورزشی می روند و گروه باعث می شود برنامه ورزشی آنان استمرار داشته باشد.
به قول #مولانا
چون بد مطلق نباشد در جهان
نیک و بد نسبی است این را هم بدان!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت:
پژوهش های مورد اشاره از کتاب "مسری: راهکارهای بازاریابی ویروسی" نوشته جونا برگر - ترجمه نیوشا عاشورزاده- انتشارات شریف نقل شده اند.
نمونه های دیگری از این پژوهش ها را می توانید در کتاب #کوری_خود_خواسته نوشته "مارگارت هفرفان" -ترجمه اقدس صغری- انتشارات سرور کیان بیابید. راجع به فرایندهای "همنوایی" و "تلقین پذیری گروهی" می توانید از کتاب "روان شناسی اجتماعی" نوشته رابرن بارون و همکاران -ترجمه یوسف کریمی- انتشارات ارسباران کسب اطلاع نمایید
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

با سلام و عرض ادب
استاد عزیز من در همایش عشق از عینک روانشناسی در مشهد شرکت کردم و مثل همه ی کلاس ها تون بسیار آموختم و لذت بردم.

برای من سؤالی پیش آمده که ممنون می شم اگر پاسخ بدید.

با توجه به تعریف عشق از نظر اشترنبرگ آیا امکان عاشق دو نفربودن (بطور همزمان)هست چون من با مراجعین زیادی مواجه شدم که ادعا می کردند ما میل زیادی به همسرمون داریم و شور جنسی کاملا در رابطمون و جود دارد و صمیمیت رو هم که چک می کردم به نظر می رسد که صمیمیت هم وجود داره و اولین بار هست که تعهد شکسته شده از طرفی میل شدید و صمیمیت با نفر دوم هم وجود داره (به عنوان مثال وارد رابطه با همکاری که سالها با هم رابطه ی کاری داشتند و به مرور زمان صمیمیت شکل گرفته شدند) و احساس عذاب وجدان به دلیل شکستن تعهد هم دارند. آیا چنین فردی به سبب شکستن تعهد در رابطه ی اول با توجه به نظر اشترنبرگ صرفا عشق رمانتیک دارد؟

۲-با توجه به روابط فرازناشویی و با توجه به اینکه مشاورین نظرات مختلفی نسبت به این مساله دارند می خواستم نظر شما رو راجع به این مساله بداونم که اگر فردی با جنس مکمل صرفا روابط دوستانه داشته باشه و حدو مرزها یی که برای خودش تعریف کرده رعایت کنه اما به همسرش راجع به جزئیات ملاقاتش توضیح نده و از طرفی پس از بررسی سود و زیان این رابطه به این نتیجه برسه که فایدش برای من از هزینه بیشتر است آیا این رابطه سالم است؟ (با توجه به اینکه میل جنسی به نفر دوم وجود داره اما فرد اظهار اطمینان میکند که می تواند رابطه را مدیریت کند)

با سپاس 

*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
ممنونم که در سمینار مشهد شرکت کردید.

اوّل- بنده مقاله ی مفصّلی تحت عنوان #نگاهی_به_موضوع_روابط_خارج_زناشویی نوشته ام که هم در سایت و هم در کانال تلگرامم موجود است. در آن مقاله تعریفم از رابطه ی خارج زناشویی و اقسام و دلایل آن را آورده ام.

دوّم- هم passion و هم intimacy را می توان هم زمان با افراد متعدّدی تجربه کرد، تنها commitment است که رابطه را به یک نفر محدود می کند. در رابطه ی رومانتیک (با تعریف دکتر اشترنبرگ) اساساً «تعهّد» تعریف نمی شود یعنی طرفین رابطه از هم توقّع تعهّد ندارند، امّا اگر در رابطه ای طرفین به هم قول تعهّد داده باشند و تعهد را رعایت نکنند دیگر نمی توان در این رابطه intimacy را هم برقرار دانست زیرا با تعریف «دکتر دین اُرنیش» صمیمیت و پنهان کاری با هم مانعة الجمع هستند.

سوّم- منفعت این commitment بیش از آن که برای فرد باشد برای جامعه است زیرا فضای اجتماعی را برای ما قابل پیش بینی و امن می کند بنابراین برای رعایت این تعهد نیاز داریم باور کنیم که دیگران هم این تعهد را رعایت می کنند (بازی برنده-برنده) در غیر این صورت هرگز حاضر نخواهیم شد در یک بازی برنده-بازنده نقش بازنده را بازی کنیم.

تندرست باشید

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#جزیره
نویسنده: روبر مرل
ترجمه: فرهاد غبرائی
ناشر: انتشارات نیلوفر
                            

روبر مرل رمان نویس فرانسوی است که در زمان اشغال فرانسه توسط نازی های آلمان مدتی در زندان نازی ها به سر برد. او رمان "مرگ کسب و کار من است" را درباره نازی ها و دوران آن ها نوشته است که توسط احمد #شاملو به فارسی ترجمه شده است.

روبر مرل رمان "جزیره" را در سال ۱۹۵۸ نوشته است و الهام بخش او در نوشتن این رمان واقعه ای تاریخی بوده که در پایان قرن هجدهم رخ داده است. ملوانان یک کشتی انگلیسی بر علیه یکی از افسران ارشد کشتی شورش می کنند و او را به قتل می رسانند. از آن جا که در عصر ویکتوریایی کیفر قیام علیه فرماندهان نظامی اعدام بوده است افسر و ملوانان درگیر در این شورش نمی توانستند به انگلستان برگردند بنابراین شورشیان تصمیم می گیرند در یکی از جزایر کوچک و گمنام اقیانوس آرام سکنی گزینند و به این منظور از بومیان "تاهیتی" کمک می گیرند. بومیان  با رویی خوش با شورشیان بریتانیایی همراهی می کنند تا جامعه ای کوچک در جزیره "پیت کرن" شکل بگیرد اما مدتی بعد جنگی خونین بین بریتانیایی ها و بومیان، این جامعه کوچک را نابود می کند. روبر مرل تصمیم گرفته از این واقعه تاریخی بهره ببرد و رمانی بنویسد که "سرشت بشری" را مورد واکاوی قرار دهد.

رمان روبر مرل مفصل و سرشار از جزئیات ملموس است به گونه ای که ذهن خواننده با خلق و خوی تک تک بازیگران ماجرا، با آداب و رسوم بومیان تاهیتی و با طبیعت زیبا و بهشتی جزایر اقیانوس آرام درگیر می شود.

روبر مرل با تردستی خواننده را به میان ماجرا می کشاند و عواطفش را درگیر می کند و سپس ماجرا را به اوج می رساند: بریتانیایی ها گرچه به سرزمینی نو پا گذاشته اند و می توانند از نو آغاز کنند اما موانعی درونی نمی گذارد آن ها از نو زندگی شان را بسازند، آن ها تعصبات، اعتقادات و پیش داوری هایشان را با خود به جزیره می برند. ناخدای کشتی که کلبه اش را به شکل اتاقک هدایت کشتی می سازد و سکان کشتی را نیز در آن نصب می کند توقع دارد که کسانی که در کشتی زیردست او بوده اند هنوز آداب و رسوم نظامی را رعایت کنند و به او همچون "ناخدای جزیره" احترام بگذارند! 

یکی دیگر از افسران که مسیحی متعصب و پارسا مسلکی است و انجیل را همه جا با خود می برد بر آداب مسیحی پافشاری می کند و سعی می کند جامعه کوچک جزیره را با قوانین مسیحیت الگو دهد و بالاخره برخی از ملوانان کشتی دچار نژاد پرستی هستند و میل دارند میزبانان تاهیتیایی را به بردگانی خاموش و مطیع مبدل کنند، کارها را بر دوش آن ها بگذارند و حقی برای آن ها قائل نشوند. مجموعه این الگوهای ذهنی باعث می شود تفرقه و خصومت بر این جزیره بهشتی سایه افکند و همانطور که قاره سبز یک قرن بعد گرفتار وحشت و گرسنگی و خشونت شد این جامعه کوچک نیز در جهنم خود ساخته دچار مرگی زودرس شود.

در میان گفتگوها و مجادله های بازیگران رمان، روبر مرل ما را نیز با تعصبات و عادت های فکری مان مواجه می سازد. این که طرف کدام بازیگران را بگیریم و نسبت به کدام شان خصومت ورزیم می تواند دست ما را رو کند و سهم ما را در جهنم انسانی جهان آشکار سازد.

رمان جزیره در صحنه ای به اتمام می رسد که یک بریتانیایی و یک تاهیتیایی در درون قایقی در میانه یک توفان دریایی گرفتار شده اند و چاره ای ندارند جز این که برای نجات از این مهلکه در کنار هم قرار گیرند. شاید این صحنه راه حل روبر مرل برای معضل اخلاقی بشر است: مرگ اندیشی.

شاید آگاهی دائمی بشر از امواج خروشان مرگ که هر لحظه بر قایق زندگی بشری می کوبند هشداری باشد برای مهار خود شیفتگی و تمامیت خواهی سرشتی اش.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/jazire.jpg
‏ناباورانه تماشاگر پرده ای دیگر از تراژدی صامت زندگی هستیم. سفر غیرمنتظره ی دوستی نازنین، همکاری دردشناس و ادیبی ظریف آخرین روزهای این سال کبیسه را روسیاه کرد.
درگذشت #دکترافشین_یداللهی را به خانواده، دوستان و انبوه دوستدارانش تسلیت می گویم و میدانم که واژه ی تسلیت تا چه اندازه نحیف است برای زدودن این اندوه.
#چشم_تاریخ

#رزا_پارکس (۴ فوریه ۱۹۱۳-۲۴ اکتبر ۲۰۰۵) یک زن سیاه‌پوست آمریکایی و از فعالان جنبش حقوق مدنی آمریکا بود که بعداً توسط کنگره آمریکا به عنوان «مادر جنبش آزادی» و «بانوی اول جنبش حقوق مدنی» شناخته شد. قبل از موفقیت جنبش آزادی خواهی سیاهان، در بیشتر ایالات جنوبی آمریکا سیاه پوستان از سفید پوستان جدا بودند. به عنوان مثال سیاهان باید در  مدارس جداگانه‌ای درس می‌خواندند، در پارک‌هایی که مخصوص سفیدپوستان بود حضور پیدا نمی‌کردند و حتی از آبخوری ‌های جداگانه‌ای استفاده می‌کردند. سیاهان همچنین حق سوار شدن به اتوبوس از در جلو را نداشتند. آن ها بایستی پس از پرداخت بلیط خود از در عقب اتوبوس وارد می‌شدند. اگر در مسیر یک سفید پوست وارد می‌شد و صندلی خالی نبود یک سیاه موظف بود که صندلی‌اش را به وی بدهد. رُزا پارکس به این خاطر مشهور است که در روز یک دسامبر سال ۱۹۵۵ از دادن صندلی‌اش در اتوبوس به یک مرد سفیدپوست خودداری کرد و در نتیجه بازداشت و جریمه شد.  بازداشت وی به تحریم گسترده شبکه حمل و نقل عمومی توسط سیاهپوستان منجر شد و به اعتراضات گسترده‌تر دامن زد. کشیش جوانی به نام #مارتین_لوترکینگ که بعداً رهبری جنبش مدنی سیاهان را به عهده گرفت، سازماندهی آن جنبش را به عهده داشت. مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ به‌عنوان مرد سال ازسوی مجله تایم برگزیده شد و در سال ۱۹۶۴ به‌عنوان جوان‌ترین فرد #جایزه_صلح_نوبل را دریافت کرد. جنبش اعتراضی او سرانجام به تصویب قانون حقوق مدنی سال ۱۹۶۴ انجامید که هرگونه تبعیض نژادی در آمریکا را ممنوع می‌کرد. مارتین لوتر کینگ در ۴ آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد. رُزا پارکس در ۹ سپتامبر ۱۹۹۶، مدال آزادی ریاست‌ جمهوری آمریکا را دریافت کرد. وی  در سن ۹۲ سالگی درگذشت و در ساختمان کپیتال هیل در واشنگتن دفن شد.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RosaParks.jpg
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

یکی بیاد که برای ما "دلسوزانه و منصفانه بزرگی" کنه. 
یکی بیاد که "پدر" باشه؛ یعنی اقتدار بامحبت داشته باشه. 
یکی بیاد که باهامون مشورت نکنه! اما به راهی ببرمون که برامون مفید باشه. 
یکی بیاد که سادگی و کم‌دانی ما وسوسه ش نکنه که سوارمون بشه و فریبمون بده! 
ما شایستگی و لیاقت انتخابات نداریم! ما کودکانی هستیم در عرصه‌ی فرهنگ و سیاست. شناسنامه‌هایمان فریبتان ندهد! 
ما خوب و بد خودمان را نمیدانیم. 
ما نمیدانیم کمربند ایمنی برایمان مفید است! 
ما نمیدانیم رعایت سرعت و فاصله‌ی مجاز برایمان مفید است! 
ما نمیدانیم بمب و ترقه برایمان خطر و آسیب دارد! 
ما نمیدانیم. یعنی نمیدانید که نمیدانیم؟ پس چرا برایمان انتخابات و مجلس ساخته اید؟!! 
رای و نظر ما به کیسه‌ی سیب‌زمینی و گونی آرد و اضافه حقوق موقتی و پاداش یهوویی و آزادی مصلحتی بدحجابی و کمرنگ شدن گشت ارشاد، خریدنی است!! 
نمی‌دانید که ما صلاح خودمان را نمیدانیم؟! 

"استاد عزیز، به نظرتون مفیدترین حکومت برای جامعه‌ی کنونی ایرانی؛ دیکتاتوری غیردینی، چیزی شبیه رضاخان، کمی خوشفکرتر، نیست؟ 
که تمام صفات خوب و درست و مفید انسانی را به زور، یادمون بد. و عادات اشتباهمون رو هم به زور ازمون بگیره. شاید چیزی شبیه رفتار با کودک مساله داره زیر چهار ساله.
که به تدریج دانش و بینشمون رو زیاد کنه. و در یک مقطع مناسب، خودش زمینه ساز انتخابات و حکومتی عاقلانه و واقع بینانه و بالغانه و منصفانه و اخلاقی غیردینی شود". 


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و ارادت

اتّفاقاً در یادداشتی که با عنوان #کودکان_ابدی برای شنبهٔ آینده نوشته ام  به همین پرسش می پردازم که «آیا استبداد خیرخواهانه یا توسعهٔ آمرانه می تواند منجر به رشد اجتماعی- فرهنگی و توسعهٔ پایدار شود؟» ؛ پاسخ من به دلایلی که در یادداشتم خواهید خواند منفی است. رشد اقتصادی مبتنی بر فرمان حکومتی و انضباط اجتماعی ناشی از ترس و اختناق دیری نمی پایند، به سرعت می آید و به سرعت نیز می رود. دموکراسی (منظورم دموکراسیِ عملی است نه دموکراسی ویترینی و شعارِ دموکراسی) پرهزینه است ولی رشد تدریجی و پایدار را در پی دارد. صندوق های رأی "اگر همراه با آزادی احزاب و نهادهای مردم محور و آزادی مطبوعات و رسانه های مستقل و مِنهای گزینش آمرانه" باشند به تدریج شعور جمعی ما را بالا خواهند برد.

سبز باشید

@drsargolzaei
فیروز
هیچکس
#آهنگ
#فیروز
کاری از #هیچکس
با آهنگسازی مهدیار آقاجانی
@drsargolzaei
#مقاله
#روانشناسی_قصه_محور

دوستی پیامک می زند و از من می خواهد تأثیرگذارترین کتاب زندگیم را برایش نام ببرم. این سؤال مرا به فکر فرو می برد، "تأثیر گذارترین کتاب زندگی" عبارت عظیمی است، پاسخ دادن به این سؤال دشوار است، نیاز به یک سفر درونی دارد، به سفر می روم!

کلاس دوم دبستان بودم، کتابی برایم خریدند به اسم #کودک_قهرمان که نوشته "علی وافی" بود. ماجرای کودکی مصری به نام سعید بود که نویسنده ادعا کرده بود نام شهر "پورت سعید" مصر به افتخار او نامگذاری شده است. ماجرای کتاب برمی گشت به قضیه ملی شدن کانال سوئز به دست جمال عبدالناصر و هجوم نیروهای بیگانه به مصر. در داستان این کتاب، سعید (که هم سن و سال من در هنگام خواندن قصه بود!) در عملیاتی خطرناک جان خود را به خطر انداخت تا تأسیسات نظامی نیروهای متجاوز را منهدم کند. آن زمان این کتاب بخشی از سرنوشت مرا ساخت!

کلاس چهارم دبستان #بینوایان ویکتور هوگو را خواندم، سال بعدش "یک هلو، هزار هلو" ، "بیست و چهار ساعت میان خواب و بیداری" و "افسانه محبت"  #صمد_بهرنگی را خواندم. شاید باور کردنش سخت باشد، ولی من از همان زمان "سوسیالیست" شدم البته بدون هیچگونه وابستگی گروهی! یک دهه بعد از آن، در هفده هجده سالگی کتاب های #ابوذر_سوسیالیست_خداپرست نوشته عبدالحمید جودةالسحار (که توسط #دکتر_شریعتی ترجمه و حاشیه خورده بود) و کتاب #نان_و_شراب و #دانه_زیر_برف اینیاتسیو سیلونه (سوسیالیست خداپرست ایتالیایی) تأثیر آن کتاب های کودکانه را در من ماندگار و پایدارتر کردند.

کلاس اوّل راهنمایی #نون_والقلم #جلال_آل_احمد آن قدر رویم تأثیر گذاشت که اولین قصه زندگیم را در حال و هوای "نون والقلم" نوشتم و به دبیر ادبیاتم خانم امین رضایی تقدیم کردم که همان زمان نویسنده شدن مرا پیش بینی کرده بودند.

در دوران دبیرستان #تذکرة_الاولیاء فریدالدین عطّار و #غزلیات_شمس مرا در حال و هوای صوفیانه فرو بردند. یک دهه بعد مجموعه کتاب های #پائولوکوئیلو (بخصوص کیمیاگر و کوه پنجم) با ترجمه کم نظیر دکتر آرش حجازی آن حال و هوا را باز در من زنده کردند. این بار به سراغ #مثنوی_معنوی رفتم و سال ها در کوچه پس کوچه های آن گشت و گذار کردم، حاصل آن کتاب #کوزه_ای_از_آب_بحر شد که توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده است.

#سیذارتا نوشته هرمان هسه، #راز_فال_ورق نوشته یوستین گرودر، #طاعون آلبر کامو، #برادران_کارامازوف داستایوسکی ، #قلعه_حیوانات و #1984 جورج اورول و #شیطان_و_خدا ژان پل سارتر نیز از تاثیرگذارترین کتاب های زندگی من بودند. 

می بینید؟ آن چه من هستم، این گونه که من فکر می کنم و شیوه ای که زندگی می کنم از قصه هایی که شنیده ام و خوانده ام نشأت می گیرند. "رولو مِی" ، "جورج کِلی" و "اریک بِرن" اعتقاد داشتند که قصّه ها "پِیرنگ" زندگی ما را می سازند و ما برای تغییر نگاه  به زندگی و تحوّل در شیوهٔ زندگی، به قصّه های متفاوت نیاز داریم. می توانم سیر زندگیم را در این جمله خلاصه کنم که من با قصّه ها "مؤمن" شدم و با نقد قصّه ها به شکّاکیّت فیلسوفانه رسیدم! در مقاله #چرا_قصه_درمانی؟" و #طب_قصه_محور به اختصار به مکانیزم تأثیر قصّه ها بر احساسات و تصمیمات مان پرداخته ام.
 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#کودکان_ابدی:
چرا این کودکان هرگز بزرگ نخواهند شد؟!


اگر در خانواده، والدین خیرخواه برای حفاظت فرزندان در برابر خطر، در همهٔ امور به جای آنان تصمیم بگیرند، این فرزندان تبدیل به کودکان ابدی خواهند شد، آن ها هیچ گاه تصمیم گیری و حل مسأله را نخواهند آموخت و همیشه نیاز به هدایت و حمایت خواهند داشت. هرگاه مشکلی در زندگی شان رخ بنماید آن ها از پدر و مادر توقّع حل و فصلش را دارند و تمام عمر مسؤولیت همهٔ دردها، رنج ها، مشکلات و ناکامی هایشان را بردوش والدین می گذارند. اگر این کودکان در نقش "کودک مطیع و سازگار" فرو روند منفعل، بی انگیزه، بی ابتکار و بی شوق و ذوق خواهند بود، افسرده خو و مهار شده. در سن چهل سالگی هم اگر دچار سرماخوردگی شوند منتظر مادری هستند که با ظرف سوپ داغ وارد اتاق شود و نوازش شان کند. و اگر این کودکان در نقش "کودک لجباز و ناسازگار" فرو روند همیشه نافرمان، لجوج، تخریب گر  و پرخاشگر خواهند بود. در و پنجره می شکنند، دیوارها را خط خطی می کنند، از چراغ قرمز عبور می کنند و دست در جیب دیگران فرو می برند!
والدین خیرخواه باید آرام آرام مسؤولیت ها را به فرزندان شان واگذار کنند، آزادی و حقّ انتخاب بدهند و اجازه بدهند که فرزندان شان اشتباه کنند و از اشتباهات شان درس بگیرند.
«حکومت های والد مآب» هم ملّت را کودکانی می بینند که مستعدّ خطا و تصمیمات غلط هستند. این حکومت ها، حداکثر مداخله را در امور شهروندان می کنند و حداقل آزادی را برایشان فراهم می کنند؛ نتیجه این که شهروندان، کودکانی ابدی باقی می مانند. این تمامیّت خواهی بلشویکی" مانع از ایجاد سازمان های اجتماعی مستقل می گردد و خود بزرگ ترین تهدید برای "مشروعیّت" و "کارآمدی" نظام حاکم است چرا که در چنین شرایطی مسؤولیت تمام نابسامانی ها، کمبودها، رنج ها و ضعف ها به دوش نظام حاکم است و به تدریج تمام شهروندان تبدیل به چشمی متوقّع و عیب یاب و زبانی نق بزن و شاکی خواهد شد.
تاریخ نشان داده است که خیر خواهی والد مآبانه نمی تواند یک جامعه را  به رشد و رفاه برساند. نه "تمامیّت طلبی بلشویکی" توانست شرق اروپا را به بهشت سوسیالیسم برساند، نه "توسعهٔ آمرانه" رضاشاه و آتاتورک توانست ایران و ترکیه را به "بلوغ فرهنگی" برساند. 
"مَن جَرّب المُجَرّب، حَلّت به النّدامة"

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی بلافاصله پس از #کودتای28مرداد طی تلگرافی بازگشت شاه به قدرت را به وی تبریک گفت. وی کمتر از ۳ هفته پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت محمد #مصدق در گفتگو با روزنامه مصری اخبار الیوم دیدگاه های خود را درباره دولت مصدق و کودتای ۲۸ مرداد تشریح کرد.  او اشتباه بزرگ مصدق را تلاش برای برقراری جمهوریت شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری جمهوریت می‌کوشید. او شاه را مجبور کرد ایران را ترک کند؛ اما شاه با عزت و محبوبیت چند روز بعد برگشت. ملت شاه را دوست دارد.»
کاشانی در جواب روزنامهٔ مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید مصدق مستحق همین سرنوشتی بود که به او رسید؟ گفت:«خداوند عادل است و آن چه امروز بر مصدق گذشته‌است نتیجهٔ عدل خداوندی است.» او هم‌چنین در این مصاحبه مصدق را به مرگ محکوم کرد: «این مصدق راه را گم کرده و مستحق چنین عاقبتی بوده‌است. تمام هم و غم او این شده بود که مردم فریاد بزنند زنده باد مصدق. مصدق به من و کشورش خیانت کرد. طبق شرع شریف اسلامی مجازات کسی که در فرماندهی و نمایندگی کشورش خیانت کند مرگ است.»
#آیت_الله_کاشانی در ادامه این گفت و گو، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد: «مصدق برای کشور کاری نکرد. نه یک خرابی را تعمیر کرد نه خیابانی را افتتاح کرد نه خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت صاحب فکر ملی ساختن می‌باشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت بوجود آوردم نبود هرگز ملی نمی‌شد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانت کرد. قبل از این که من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از این که من با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند. مقام و کرسی صدارت مصدق را مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود.»

جالب این جاست که با وجود طرفداری آیت الله کاشانی از پادشاهی پهلوی و کودتای «آمریکایی» 28 مرداد، بزرگراهی به نام او در تهران وجود دارد ولی هیچ کوچه ای به نام دکتر مصدّق وجود ندارد!

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/mosadegh.jpg
#چشم_تاریخ

دکتر #مصدق درباره ی دکتر حسین فاطمی گفته بود : «اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده نشد.» 

دکتر حسین فاطمی دکترای حقوق از پاریس، روزنامه نگار، نماینده ی مجلس و سپس وزیر خارجه ی دولت دکتر مصدق بود. فاطمی یک بار از سوء قصد مسلحانهٔ «فدائیان اسلام» و بار دیگر از سوءقصد اوباش تحت هدایت «شعبان جعفری» جان سالم به در برد و بالاخره پس از کودتای 28 مرداد 1332 با نظر محمدرضا شاه در 19 آبان 1333 اعدام شد.

عکس #دکترفاطمی را در کنار دکتر مصدق در #دادگاه_لاهه نشان می دهد.

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#دکترنون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد
نویسنده: شهرام رحیمیان
ناشر: انتشارات نیلوفر - ۱۳۸۳
                   *                *               *
داستان این کتاب راجع به یک شخصیت خیالی به نام "دکتر نون" است که هم معاون دکتر #مصدق بوده است و هم از اقوام دکتر مصدق، دکتر نون و #دکتر_فاطمی به مصدق قول داده بودند که تا پایان راه در کنار مصدق باقی بمانند اما پس از #کودتای_۲۸مرداد دکتر نون زیر شکنجه و تهدید، تن به یک مصاحبه رادیویی علیه دکتر مصدق می دهد. شرم تن دادن به خیانت باعث می شود دکتر نون پس از آزادی به زندگی عادی برنگردد و برای تنبیه خود، خودش را در خانه زندانی کند و افسرده و الکلی و روان پریش شود.
دکتر نون زنی دارد به نام ملکتاج که از کودکی با هم بزرگ شده اند و عاشق و معشوق بوده اند. تن دادن دکتر نون به مصاحبه رادیویی فرمایشی نیز بخاطر ملکتاج بوده است چرا که بازجو و زندانبانان که از شکنجه دکتر نون به نتیجه نرسیده اند تهدید کرده اند که ملکتاج را مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار خواهند داد.
این تهدید، دکتر نون را به زانو درآورده بود و دکتر نون در مصاحبه ای رادیویی علیه مصدق سخن گفته بود. گرچه عشق به ملکتاج باعث تسلیم شدن دکتر نون شده بود، پس از آزادی از زندان، شرم و خشم دکتر نون باعث می شود که او علاوه بر تنبیه خودش، ملکتاج را هم تنبیه کند. دکتر نون که دچار توهم شده است همیشه دکتر مصدق را با نگاهی شماتت بار در خانه اش می بیند و از این که به ملکتاج اظهار عشق کند خجالت می کشد بنابراین به عشق ملکتاج با بی اعتنایی و خشم پاسخ می دهد، تا زمانی که ملکتاج می میرد و دکتر نون پیر و بیمار با جنازهٔ سرد ملکتاج تنها می شود. داستان کتاب از این زمان شروع می شود و بقیه کتاب "فلش بک" به گذشته است.
                      *                  *               *
داستان "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" یک داستان تاریخی نیست، بلکه یک داستان نمادین است. دکتر نون ها کسانی هستند که به خاطر عشق به خانه و خانواده تسلیم کودتا می شوند و برای محافظت از زن و فرزندشان باورها و ارزش هایشان را زیر پا می گذارند. آن ها موفق می شوند از خطر بجهند اما زندگی پس از این "آزادی" از هر زندان و شکنجه ای برایشان دردناک تر است. آن ها گرفتار احساس گناه، احساس شرم و احساس خشم می شوند و دیگر نه تنها خودشان از زندگی و لذت های آن محروم می شوند که تلخکامی خود را در کام زن و فرزندشان نیز می ریزند و به تعبیری "از این جا رانده، از آن جا مانده" می شوند.
دکتر نون نماد بخش بزرگی از مردم ایران است. کسانی که آن سوی دیوارهای خانه شان را وطن نمی دانند و تنها به خانواده چند نفره شان متعهد هستند، کسانی که "مصدق ها" را دوست دارند ولی زمانی که مجبور به انتخاب بین "مصدق ها" و "خانه" می شوند خانه شان را انتخاب می کنند. طبعأ در این جا منظور نویسنده یک شخصیت تاریخی به نام دکتر محمد مصدق نیست، بلکه مقصود مسیر "صداقت و شهامت" است، مسیر فضیلت های اخلاقی و ارزش های انسانی.
از تاریخ و ملت ایران که بگذریم نویسنده این داستان موضوعی فراگیرتر را مطرح می کند، این که تنها کسی می تواند از امکانات زندگی لذت ناب و عمیق ببرد که بتواند به خودش افتخار کند، کسانی که برای آسایش بیشتر پا بر ارزش هایی می گذارند که به آن ها باور دارند از آسایش و لذت عمیق نیز محروم می مانند چرا که نسبت به خود شرم دارند و ناخودآگاه تبدیل به زندان بان و شکنجه گر خود می شوند.

البته نیک می دانم که این ماجرا قابل تعمیم نیست. گروه بزرگی از مردم نیز فاقد یک نظام ارزشی هستند. برای ذهن آن ها خیر و شر، فضیلت و رذیلت و زیبایی و زشتی تعریف نشده است. آن ها فقط به منافع می اندیشند! چنین کسانی همیشه طرف برنده را می گیرند و هیچ گاه از زیر پا گذاشتن فضیلت های اخلاقی و تعهدات اجتماعی پشیمان و شرمسار نمی شوند. 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/DrNoon.jpg
Koodakaneh
FARHAD
#آهنگ
#کودکانه
خواننده: فرهاد مهراد
شاعر: شهیار قنبری
آهنگساز: اسفندیار منفردزاده
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

هشتم بهمن ماه سال67 و به مناسبت تولد حضرت زهرا و روز زن، راديوي جمهوري اسلامي ايران در برنامه‌اي به نام سلام، صبح به خير در گزارشي از مخاطبينش مي‌پرسد: «به نظر شما الگوي امروز زنان ايراني چه کسي است؟» اکثر مخاطبان، حضرت فاطمه را الگوي خود معرفي مي‌نمايند اما يکي از مصاحبه‌شوندگان  مي‌گويد: «اوشين». اوشين نام شخصيت اصلي داستان سريالي ژاپني به نام سال‌هاي دور از خانه بود که آن روزها از سيما پخش مي‌شد. گوينده مي‌گويد: «الگوي شما بايد حضرت زهرا  باشد چرا اوشين؟» مصاحبه شونده مي‌گويد: «حضرت زهرا  مال 1400 سال پيش است. ما يک الگوي امروزي مي‌خواهيم». آیت الله خمینی فرداي آن روز در واکنش به اين مصاحبه، طي این پيام رسمي  محمد هاشمي (رئيس وقت صدا و سيما) را مورد عتاب داد:

آقاي محمد هاشمي،مديرعامل صدا و سيماي جمهوري اسلامي
با کمال تاسف و تأثر روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداي جمهوري اسلامي مطلبي در مورد الگوي زن پخش گرديده است که انسان شرم دارد بازگو نمايد. فردي که اين مطلب را پخش کرده است تعزير و اخراج مي‌گردد و دست‌ اندرکاران آن تعزير خواهند شد. در صورتي که ثابت شود قصد توهين درکار بوده است، بلاشک فرد توهين‌ کننده محکوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تکرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدي مسئولين بالاي صدا و سيما خواهد شد. البته در تمامي زمينه‌ها قوه قضاييه اقدام مي‌نمايد. (صحيفه نور ، جلد 21 : ص 76 )
بعدها 4 تن از دست‌اندرکاران آن برنامه از جمله مدير گروه معارف، سردبير برنامه‌هاي ويژه عقيدتي سياسي، مسئول نظارت بر برنامه به 4 سال حبس تعزيري و 40 ضربه شلاق محکوم شدند.

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

*پرسش:

‏سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما استاد بزرگوارم
ضمن تبریک سال نو و آرزوی بهترینها برای شما و تداوم قدرتمندانه حضور پر برکت شما
سوالی در باره فایل صوتی تغییر داشتم که به نوعی مشکل خود بنده هم هست:
آگه کسانی که از نظر کیفی جزو گروه 3 تغییر هستن به مرحله ای از آگاهی و شناخت درونی و بیرونی برسن (با مراقبه و مطالعه مداوم و مؤثر)، که تغییرات زندگیشو ن از نظر کمی مثل گروه 1 بشه و با کسب هر آگاهی جدید و طی کردن هر مرحله از تغییر که خیلی بسرعت و مداوم اتفاق میافته مجبور به تغییر سبک زندگی و فکری خودشون بشن و تمرکز لازم برای پیروی از یک سبک رو حتی برای مدت نه چندان طولانی از دست بدن،
شما چه نظر و راهکاری رو برای این افراد ارائه میدید؟
آیا باید دور مطالعه و مراقبه بیشتر رو خط بکشن یا نه باید همین وضعیت تغییرات سریع رو بپذیرند؟


*پاسخ #دکترسرگلزایی :

سلام و احترام
#اریک_فروم تعارض اصلی زندگی ما را انتخاب بین امنیت و آزادی می داند.
تغییر، نیاز ما به آزادی را برآورده می کند ولی نیاز ما و اطرافیانمان به امنیت، ثبات، و انس را به خطر می اندازد.
گاهی این احساس ناامنی تبدیل به واکنشی معکوس، ارتجاعی و قهقرایی می شود، و تعصّب و تغییرگریزی ایجاد می کند، بنابراین لازم است زیرساخت های روانی
(intra-personal)
و اجتماعی
(inter-personal)
را برای "تغییرات مدبّرانه" فراهم کرد.

@drsargolzaei
#هدیه_سال_نو:

#آهنگ رقص مردمی #چارداش از ویتوریو مونتی
(توضیحات برگرفته از سایت کافه کلاسیک)

حدود دویست سال پیش که رقص های ملایم درباری مثل والتز، کئوادریل و پولکا در محافل نجبای اروپایی جریان داشت، شیوه رقص نوینی سرتاسر اروپای مرکزی را تسخیر کرد: چارداش Csárdás؛ رقصی که از میان مردم برخاسته بود، در سنت های قدیمی هزاران ساله ریشه داشت و موسیقی پرشور آن را نوازندگان چیره دست کولی می نواختند و با این که اوج شکوفایی آن دویست سال پیش بود، هنوز هم در اروپای مرکزی محبوب است.
رقص شورانگیز چارداش نماد خیزش توده ی مردم در برابر فشارهای خارجی و جور طبقه ی حاکم بود و تا آن زمان، هیچ رقصی چنین شکوهمند و زیبا و در عین حال جذاب و پویا وجود نداشت. شاید این شیوه ی رقص را بتوان رقص ملی مجارها نامید که از فرهنگ سایر ملل نیز تأثیر بسیار پذیرفته است؛ به گونه ای که مجارها و اسلوواک ها آن را بسیار دوست می دارند و سایر ملل اروپای مرکزی از جمله رومانیایی ها، لهستانی ها، کرووات ها و البته کولی ها آن را با آغوش باز پذیرفته اند. در بین آهنگ سازان برجسته ای که به ساخت آهنگ برای چارداش پرداخته اند می توان به فرانتز لیست، یوهانس برامس، یوهان اشتراوس و چایکوفسکی اشاره کرد.
ویتوریو مونتی (زاده به سال 1868، درگذشته به سال 1922) آهنگ ساز، نوازنده ی ویولون و رهبر ارکستر ایتالیایی بود که در ناپل به دنیا آمد. تنها کار بسیار شناخته شده ی او، چارداش، حدود سال 1904 ساخته شد که شما را به شنیدن این اثر بسیار زیبا با هنر آفرینی آرشه ی جادویی دیوید گَرِت نوازنده ی نامدار آلمانی دعوت می کنیم:
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#جزء_از_کل
(A Fraction of the whole)
نویسنده: استیو تولتز
(Steve Toltz)
مترجم: پیمان خاکسار
ناشر: نشر چشمه - چاپ یازدهم - ۱۳۹۵
                       

"جزء از کل" روایتی خلاق، شجاعانه و عمیق از زندگی است، جستجویی است در پی کشف راز و رمز زندگی و کورمال کورمالی است در هزار توی تاریک روان ناشناخته بشر.
جزء از کل اولین رمان استیو تولتز نویسنده استرالیایی است که در سال ۲۰۰۸ به انتشار رسید و همان سال نامزد دریافت جایزه بوکر شد. ترجمه فارسی این رمان جذاب هم ظرف دو سال به چاپ یازدهم رسیده است و با توجه به حجم بالای این کتاب (۶۵۶ صفحه) می توان فهمید که این کتاب جاذبه ای جادویی دارد که این تعداد خواننده را در زمانه ای که مردم به خواندن مطالب "فوق کوتاه" عادت دارند به خود جذب کرده است.
همچون رمان های کلاسیک #برادران_کارامازوف و #خانواده_تیبو (که قبلا در همین کانال معرفی شان کرده ام)، داستان "جزء از کل" ، داستان یک خانواده است، داستان یک کل که گرچه از اجزاء متفاوتی تشکیل شده است اما تشکیل دهنده یک "گشتالت" است که دارای پویایی مشترکی است. 
راوی قصه (جسپر) پسر جوانی است که به موازات روایت زندگی اش از کودکی تا به حال به روایت زندگی اجداد و بستگانش نیز می پردازد اما این روایت همان قدر که طنز آمیز و شیرین است، عمیق و پیچیده نیز هست و ما را درگیر پرسش های فلسفی و تأملات روان شناختی می کند.
نویسنده این رمان به خوبی با نظریات #داروین، #فروید و #یونگ آشنا بوده و جا به جا با عینک این نظریه پردازان بزرگ قصه اش را جهت داده است. این ماجرا برای من هیجان انگیز است که در حوزه ادبیات داستانی امروزه قصه نویس هایی داریم که با فلسفه، روانکاوی، دانش زیست شناختی و فضای پیچیده "ذهن رسانه زده" مأنوس هستند.
رمان های #برفک ، #پروژه_رزی و "جزء از کل" که شیرین ترین ساعات سال ۱۳۹۵ را برایم آفریدند مرا با نسل جدیدی از قصه گوها آشنا کردند که به قول ایزاک نیوتن "بر شانه های غول ایستاده اند" و محصول صدها سال تأملات فلسفی و ده ها سال کوشش علمی را در قاب قصه می گذارند. داستان جزء از کل چکیده ایست از "فلسفه هگل" و "روان شناسی یونگ" ، داستان برآمدن جوانه نحیف "خودآگاهی" از جنگل ستبر "ناخودآگاهی".

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei