Forwarded from آفتاب مهر
کارگاه عملی"تحلیل رویا" مدرس: دکتر محمدرضا سر گلزایی
۲ جلسه سه ساعته ۲۵ و ۲۶ اسفند
ساعت ۱۷تا۲۰ یوسف آباد
آخرین مهلت ثبت نام ۱۷ اسفند
شهریه : ۱۶۰۰۰۰تومان
آفتاب مهر: 88109349-88105835
@aftabemehr
۲ جلسه سه ساعته ۲۵ و ۲۶ اسفند
ساعت ۱۷تا۲۰ یوسف آباد
آخرین مهلت ثبت نام ۱۷ اسفند
شهریه : ۱۶۰۰۰۰تومان
آفتاب مهر: 88109349-88105835
@aftabemehr
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
درود و ارادت استاد ارجمند
سپاس ویژه بابت نوشته های بسیار ارزنده و کارآمدتان در تلگرام و آرزوی نیک فرجامی و سرافرازی برای شما و همه ایرانیان. پرسشی چند گاهی است برایم به وجود آمده و در هر پیام و نوشتار شما هم افزون تر می شود و آن این که چنین می نماید که شما باوری به آن چه #قانون_جذب نامیده می شود ندارید و بیشتر به کنش و واکنش دانش - پایه، باور دارید که صد البته بجا و اندیشمندانه است. بنده دانش روانشناسی ندارم، بلکه به سبب کنجکاوی چند کتابی با محتوای "قانون جذب" خوانده ام و به نظرم با برخی از باورهای فرا زمینی و دینی ما هم سو می باشد. بسا این که "روح" و وابسته هایش هنوز در درک دانش ما نمی گنجد و نخواهد گنجید (...قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً. اسراء/85) و از دیگر سو، دانش جدیدی که در زمینه فیزیک کوانتوم بیان می شود، نشانگر این است که قانون جذب را می توان با دیدگاه دانش- پایه آن جناب باور کرد!. خواهشمندم بزرگواری فرمایید و تردید و دو دلی مرا پاسخی - همچون همیشه درخور و شایسته - عنایت فرمایید. سپاس فراوان
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و ارادت
آن چه راجع به ارتباط بین قانون جذب و یافته های فیزیک کوانتوم گفته می شود ناشی از فهم نادرست فیزیک کوانتوم است. حوزهٔ فیزیک کوانتوم مربوط به «سطح زیر اتمی» است، یافته های فیزیک نسبیّت هم مربوط به سرعت نزدیک به سرعت نور، در حالی که ما نه در سطح
sub-atomic
زندگی می کنیم و نه در سرعت نزدیک به سرعت نور! بنابراین زندگی ما با مکانیک نیوتنی بیشتر قابل فهم است تا فیزیک کوانتوم و فیزیک نسبیّت. قانون «کارما» که این روزها با نام قانون جذب معروف شده است یک باور مذهبی کهن است و نه یک قانون علمی. ایمان مذهبی یک مقوله است و اثبات علمی یک مقولهٔ دیگر. در کتاب «مشتاقی و مهجوری» استاد مصطفی ملکیان بحث مفصّلی در این زمینه وجود دارد.
تندرست و شادکام باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
درود و ارادت استاد ارجمند
سپاس ویژه بابت نوشته های بسیار ارزنده و کارآمدتان در تلگرام و آرزوی نیک فرجامی و سرافرازی برای شما و همه ایرانیان. پرسشی چند گاهی است برایم به وجود آمده و در هر پیام و نوشتار شما هم افزون تر می شود و آن این که چنین می نماید که شما باوری به آن چه #قانون_جذب نامیده می شود ندارید و بیشتر به کنش و واکنش دانش - پایه، باور دارید که صد البته بجا و اندیشمندانه است. بنده دانش روانشناسی ندارم، بلکه به سبب کنجکاوی چند کتابی با محتوای "قانون جذب" خوانده ام و به نظرم با برخی از باورهای فرا زمینی و دینی ما هم سو می باشد. بسا این که "روح" و وابسته هایش هنوز در درک دانش ما نمی گنجد و نخواهد گنجید (...قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً. اسراء/85) و از دیگر سو، دانش جدیدی که در زمینه فیزیک کوانتوم بیان می شود، نشانگر این است که قانون جذب را می توان با دیدگاه دانش- پایه آن جناب باور کرد!. خواهشمندم بزرگواری فرمایید و تردید و دو دلی مرا پاسخی - همچون همیشه درخور و شایسته - عنایت فرمایید. سپاس فراوان
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و ارادت
آن چه راجع به ارتباط بین قانون جذب و یافته های فیزیک کوانتوم گفته می شود ناشی از فهم نادرست فیزیک کوانتوم است. حوزهٔ فیزیک کوانتوم مربوط به «سطح زیر اتمی» است، یافته های فیزیک نسبیّت هم مربوط به سرعت نزدیک به سرعت نور، در حالی که ما نه در سطح
sub-atomic
زندگی می کنیم و نه در سرعت نزدیک به سرعت نور! بنابراین زندگی ما با مکانیک نیوتنی بیشتر قابل فهم است تا فیزیک کوانتوم و فیزیک نسبیّت. قانون «کارما» که این روزها با نام قانون جذب معروف شده است یک باور مذهبی کهن است و نه یک قانون علمی. ایمان مذهبی یک مقوله است و اثبات علمی یک مقولهٔ دیگر. در کتاب «مشتاقی و مهجوری» استاد مصطفی ملکیان بحث مفصّلی در این زمینه وجود دارد.
تندرست و شادکام باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام استاد بزرگوارم
میخواستم خواهش کنم درباره ویژگی های شخصیت #دون_ژوان، تفاوت رفتارهای یک دون ژوان با یک عاشق، امتیازها و ترس های این شخصیت و ارتباط شیوع این شخصیت با سطح درآمد، و تفاوت آن در زن و مرد، و نحوه برخورد با این افراد توضیح بفرمایید.
سپاس
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
دون ژوانیسم وضعیتی است که فرد برای فرار از احساس حقارت درونی یا احساس تنهایی معنوی به برقراری روابط متعدد جنسی و عاطفی پناه می برد. به عنوان یک درمانگر می توانید با دادن بصیرت به فرد، انگیزه های ناخودآگاه فرد را به خودآگاهی اش بیاورید و به او کمک کنید روش های انطباقی تری را برای مقابله با دردهای روانی اش برگزیند. به عنوان یک فرد غیر درمانگر به نفع تان است وارد رابطه با این افراد نشوید.
فیلم های سینمایی زیر تصویر شفّافی از دون ژوانیسم و فرایندهای روانی آن را به شما
نشان می دهند:
فیلم Don Jon به کارگردانی
Joseph Gordon-Levitt
فیلم Don Juan DeMarco
به کارگردانی Jeremy Leven
فیلم سکس و فلسفه به کارگردانی محسن مخملباف
تندرست باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
سلام استاد بزرگوارم
میخواستم خواهش کنم درباره ویژگی های شخصیت #دون_ژوان، تفاوت رفتارهای یک دون ژوان با یک عاشق، امتیازها و ترس های این شخصیت و ارتباط شیوع این شخصیت با سطح درآمد، و تفاوت آن در زن و مرد، و نحوه برخورد با این افراد توضیح بفرمایید.
سپاس
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
دون ژوانیسم وضعیتی است که فرد برای فرار از احساس حقارت درونی یا احساس تنهایی معنوی به برقراری روابط متعدد جنسی و عاطفی پناه می برد. به عنوان یک درمانگر می توانید با دادن بصیرت به فرد، انگیزه های ناخودآگاه فرد را به خودآگاهی اش بیاورید و به او کمک کنید روش های انطباقی تری را برای مقابله با دردهای روانی اش برگزیند. به عنوان یک فرد غیر درمانگر به نفع تان است وارد رابطه با این افراد نشوید.
فیلم های سینمایی زیر تصویر شفّافی از دون ژوانیسم و فرایندهای روانی آن را به شما
نشان می دهند:
فیلم Don Jon به کارگردانی
Joseph Gordon-Levitt
فیلم Don Juan DeMarco
به کارگردانی Jeremy Leven
فیلم سکس و فلسفه به کارگردانی محسن مخملباف
تندرست باشید
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#داستان_خرس_های_پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد (نمایش نامه)
نویسنده: ماتئی ویسنی یک
(Matei Visniec)
مترجم: تینوش نظم جو
ناشر: ماه ریز - ۱۳۸۸ (چاپ هشتم)
نمایش نامه «ماتئی ویسنی یک» از این صحنه آغاز می شود که مردی از خواب بیدار می شود و زنی ناشناس را در بسترش می بیند. گفتگوهای کوتاه بین مرد و زن، صحنه اول نمایش نامه را شکل می دهند. این گفتگوها حول محور آشنایی این دو می چرخند، در مهمانی شب پیش، جایی که مرد مست کرده، ساکسیفون نواخته، شعر خوانده و سرانجام روی لباس زن بالا آورده است!
در صحنه های بعد با مرد بیشتر آشنا می شویم، با سبک زندگی او، خانواده اش، شغلش و خاطراتش؛ امّا زن در تمام نمایشنامه در سایه می ماند. او تنها مصاحبی صمیمی و همدل است، گوشی شنوا، نوازش دهنده و مونس.
آرام آرام گفتگوهای بین مرد و زن قالب واژه ها را ترک می کنند و تبدیل به ندا و سپس تبدیل به سکوت می شوند و در انتهای نمایش نامه، مرد و زن از "قالب تن" خارج می شوند و تبدیل به یک آواز می شوند.
با یک تحلیل یونگی می توان نمایش نامه "خرس های پاندا" را سیر و سلوک یک مرد در مسیر ارتباط با "وحی شخصی اش" دانست، همان پدیده ای که "کارل گوستاو یونگ" نام آن را "آنیما" یا "مادینه روان" می گذارد: بخش زنانهٔ درون یک مرد، همان بخشی که یک مرد را صاحب خلاقیت، اشراق، الهام و کشف و شهود می کند.
مرد ابتدا زن را نمی شناسد اما ملاقاتش با زن در "احوالات دیونیزوسی" رخ داده است: موسیقی، شعر، مستی، خود را بالا آوردن و از هوش رفتن.
پس از ارتباط مرد با «آنیمایش» پرندگانی از جنس نور در خانهٔ او لانه می کنند و با هر واژه، هر فکر و هر نفس او زاد و ولد می کنند. این همان مسیر "هنرمند شدن" از دیدگاه یونگی است: ارتباط یک مرد با آنیما (مادینه روان درونش).
"ماتئی ویسنی یک" در این نمایش نامه بسیار کوتاه به شکلی شاعرانه و استعاره ای، جهان شناسی و هستی شناسی (اُنتولوژی) خود را بیان می کند:
زایش و مرگ، وحدت و کثرت، جسم و جان، واژه و معنا در یک دیالکتیک شاعرانه از یکدیگر متولد می شوند و در یکدیگر می میرند.
نمایش نامه "خرس های پاندا" خود، پیکره (فرمی) آنیمایی دارد: بی زمانی، بی مکانی، ابهام، ایهام و فضایی پر از افسون، راز و مستی خواننده را با ذات "آنیمایی" زندگی متصل می سازد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PandaStory.jpg
#داستان_خرس_های_پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد (نمایش نامه)
نویسنده: ماتئی ویسنی یک
(Matei Visniec)
مترجم: تینوش نظم جو
ناشر: ماه ریز - ۱۳۸۸ (چاپ هشتم)
نمایش نامه «ماتئی ویسنی یک» از این صحنه آغاز می شود که مردی از خواب بیدار می شود و زنی ناشناس را در بسترش می بیند. گفتگوهای کوتاه بین مرد و زن، صحنه اول نمایش نامه را شکل می دهند. این گفتگوها حول محور آشنایی این دو می چرخند، در مهمانی شب پیش، جایی که مرد مست کرده، ساکسیفون نواخته، شعر خوانده و سرانجام روی لباس زن بالا آورده است!
در صحنه های بعد با مرد بیشتر آشنا می شویم، با سبک زندگی او، خانواده اش، شغلش و خاطراتش؛ امّا زن در تمام نمایشنامه در سایه می ماند. او تنها مصاحبی صمیمی و همدل است، گوشی شنوا، نوازش دهنده و مونس.
آرام آرام گفتگوهای بین مرد و زن قالب واژه ها را ترک می کنند و تبدیل به ندا و سپس تبدیل به سکوت می شوند و در انتهای نمایش نامه، مرد و زن از "قالب تن" خارج می شوند و تبدیل به یک آواز می شوند.
با یک تحلیل یونگی می توان نمایش نامه "خرس های پاندا" را سیر و سلوک یک مرد در مسیر ارتباط با "وحی شخصی اش" دانست، همان پدیده ای که "کارل گوستاو یونگ" نام آن را "آنیما" یا "مادینه روان" می گذارد: بخش زنانهٔ درون یک مرد، همان بخشی که یک مرد را صاحب خلاقیت، اشراق، الهام و کشف و شهود می کند.
مرد ابتدا زن را نمی شناسد اما ملاقاتش با زن در "احوالات دیونیزوسی" رخ داده است: موسیقی، شعر، مستی، خود را بالا آوردن و از هوش رفتن.
پس از ارتباط مرد با «آنیمایش» پرندگانی از جنس نور در خانهٔ او لانه می کنند و با هر واژه، هر فکر و هر نفس او زاد و ولد می کنند. این همان مسیر "هنرمند شدن" از دیدگاه یونگی است: ارتباط یک مرد با آنیما (مادینه روان درونش).
"ماتئی ویسنی یک" در این نمایش نامه بسیار کوتاه به شکلی شاعرانه و استعاره ای، جهان شناسی و هستی شناسی (اُنتولوژی) خود را بیان می کند:
زایش و مرگ، وحدت و کثرت، جسم و جان، واژه و معنا در یک دیالکتیک شاعرانه از یکدیگر متولد می شوند و در یکدیگر می میرند.
نمایش نامه "خرس های پاندا" خود، پیکره (فرمی) آنیمایی دارد: بی زمانی، بی مکانی، ابهام، ایهام و فضایی پر از افسون، راز و مستی خواننده را با ذات "آنیمایی" زندگی متصل می سازد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PandaStory.jpg
#چشم_تاریخ
#تونس در ۱۹۵۶ از فرانسه استقلال پیدا کرد و حبیب بورقیبه اولین رئیس جمهور و حاکم مطلقه این کشور بود که بدنبال یک دوره اعتراضات محدود و خیابانی مردم پس از ۳۱ سال استبداد و حکومت با مشت آهنین، در سال ۱۹۸۷ به دست زینالعابدین بن علی، رئیس سازمان امنیت تونس، سرنگون شد. بن علی نیز پس از ۲۳ سال دیکتاتوری و خودکامگی و اختناق در شرایطی مشابه، در نیمه ژانویه ۲۰۱۱ (۲۴ دی ۱۳۸۹۹) سرنگون شد و به عربستان سعودی گریخت. نام این اعتراضات خیابانی مردم به انقلاب گل یاسمن شهرت یافت. برکناری بن علی از قدرت از روزی آغاز شد که جوان سبزی فروشی به نام محمد بوعزیزی که جوانی فقیر اما تحصیل کرده بود در اعتراض به مصادره چرخ دستیاش از سوی مأموران دولتی خودسوزی کرد. این خودسوزی خشم مردم تونس را بر انگیخت. در تاریخ ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی، (۲۴ دی ۱۳۸۹ خورشیدی) و در پی ناآرامیها و اعتراضات گسترده مردم تونس و کشته شدن دهها نفر از معترضان در حمله نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان، زینالعابدین بن علی ابتدا دولت و مجلس را منحل کرد و سپس از قدرت کنار رفت و جای خود را موقتاً به محمد الغنوشی، نخستوزیر سپرد. وی به همراه خانوادهاش به عربستان سعودی گریخت. تظاهرات گسترده اجتماعی در تونس، ابتدا به خاطر اعتراض به بیکاری گسترده، فساد دولتی و افزایش قیمت مواد خوراکی برپا شد و در نهایت حکومت زینالعابدین بن علی را هدف گرفت. پس از آن که خودسوزی بوعزیزی توانست به سرنگونی حکومت بن علی بینجامد، چندین مرد دیگر در سایر کشورهای عربی چون مصر، الجزایر و موریتانی نیز به تقلید از بوعزیزی به خودسوزی دست زدند. اقدام بوعزیزی بحثهایی را در محافل مذهبی هم برانگیخت. یوسف قرضاوی فقیه مصری در اظهاراتی همدردانه با بوعزیزی، وی و افراد دیگری را که به تأسی از او دست به خودکشی زدهاند قربانی تبعیضات اجتماعی خواند و مسئولیت مرگ آنها را بر عهدهٔ حاکمان کشورهایشان دانست. اما الازهر، معتبرترین دانشگاه اسلامی اهل سنت، در اعلامیهای تأکید کرد که خودکشی در اسلام ممنوع است حتی اگر بخشی از اعتراضات سیاسی و اجتماعی باشد.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/YasamaRevolution.jpg
#تونس در ۱۹۵۶ از فرانسه استقلال پیدا کرد و حبیب بورقیبه اولین رئیس جمهور و حاکم مطلقه این کشور بود که بدنبال یک دوره اعتراضات محدود و خیابانی مردم پس از ۳۱ سال استبداد و حکومت با مشت آهنین، در سال ۱۹۸۷ به دست زینالعابدین بن علی، رئیس سازمان امنیت تونس، سرنگون شد. بن علی نیز پس از ۲۳ سال دیکتاتوری و خودکامگی و اختناق در شرایطی مشابه، در نیمه ژانویه ۲۰۱۱ (۲۴ دی ۱۳۸۹۹) سرنگون شد و به عربستان سعودی گریخت. نام این اعتراضات خیابانی مردم به انقلاب گل یاسمن شهرت یافت. برکناری بن علی از قدرت از روزی آغاز شد که جوان سبزی فروشی به نام محمد بوعزیزی که جوانی فقیر اما تحصیل کرده بود در اعتراض به مصادره چرخ دستیاش از سوی مأموران دولتی خودسوزی کرد. این خودسوزی خشم مردم تونس را بر انگیخت. در تاریخ ۱۴ ژانویه ۲۰۱۱ میلادی، (۲۴ دی ۱۳۸۹ خورشیدی) و در پی ناآرامیها و اعتراضات گسترده مردم تونس و کشته شدن دهها نفر از معترضان در حمله نیروهای امنیتی به تظاهرکنندگان، زینالعابدین بن علی ابتدا دولت و مجلس را منحل کرد و سپس از قدرت کنار رفت و جای خود را موقتاً به محمد الغنوشی، نخستوزیر سپرد. وی به همراه خانوادهاش به عربستان سعودی گریخت. تظاهرات گسترده اجتماعی در تونس، ابتدا به خاطر اعتراض به بیکاری گسترده، فساد دولتی و افزایش قیمت مواد خوراکی برپا شد و در نهایت حکومت زینالعابدین بن علی را هدف گرفت. پس از آن که خودسوزی بوعزیزی توانست به سرنگونی حکومت بن علی بینجامد، چندین مرد دیگر در سایر کشورهای عربی چون مصر، الجزایر و موریتانی نیز به تقلید از بوعزیزی به خودسوزی دست زدند. اقدام بوعزیزی بحثهایی را در محافل مذهبی هم برانگیخت. یوسف قرضاوی فقیه مصری در اظهاراتی همدردانه با بوعزیزی، وی و افراد دیگری را که به تأسی از او دست به خودکشی زدهاند قربانی تبعیضات اجتماعی خواند و مسئولیت مرگ آنها را بر عهدهٔ حاکمان کشورهایشان دانست. اما الازهر، معتبرترین دانشگاه اسلامی اهل سنت، در اعلامیهای تأکید کرد که خودکشی در اسلام ممنوع است حتی اگر بخشی از اعتراضات سیاسی و اجتماعی باشد.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/YasamaRevolution.jpg
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با درود و خسته نباشید
طبق معمول جا داره از مطالب پرباری که برامون میذارید نهایت تشکر رو داشته باشم همچنین از اینکه وقت گرانبهاتون رو به ما اختصاص میدید بسیار سپاسگزارم. در کانال کتابی رو به نام #داستان_خرس_های_پاندا معرفی کردید که در قسمتی از اون ویژگی های آنیما مثل خلاقیت و الهام و اشراق و ... رو بیان کردید. خواستم بدونم یک مرد برای تقویت بخش آنیمایی روانش چه کارهایی میتونه انجام بده؟؟ اگر امکانش هست منبع خوبی رو هم برام معرفی کنید تو این زمینه.
با سپاس فراوان.
مانا باشید.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
در واقع برای تقویت وجه آنیمایی روان باید "کاری نکرد" ، باید دست از کار کشید، چرا که آنیما با سکوت و سکون و انعطاف و تسلیم معنا می یابد نه با تلاش و انتخاب و پشتکار و تقلّا. به همین دلیل است که #لائوتزو در کتاب "تائو ته چینگ" دعوت به "بی عملی" می کند. من #تائو_ته_چینگ را با ترجمهٔ امیرحسن قائمی و ایوب کوشان خوانده ام ولی تهیهٔ ترجمهٔ فرشید قهرمانی راحت تر است. علاوه بر این کتاب خلّاقیت راجنیش باگوان (اوشو) با ترجمه مرجان فرجی نیز برای فهم سبک زندگی آنیمایی مفید است.
تندرست باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
با درود و خسته نباشید
طبق معمول جا داره از مطالب پرباری که برامون میذارید نهایت تشکر رو داشته باشم همچنین از اینکه وقت گرانبهاتون رو به ما اختصاص میدید بسیار سپاسگزارم. در کانال کتابی رو به نام #داستان_خرس_های_پاندا معرفی کردید که در قسمتی از اون ویژگی های آنیما مثل خلاقیت و الهام و اشراق و ... رو بیان کردید. خواستم بدونم یک مرد برای تقویت بخش آنیمایی روانش چه کارهایی میتونه انجام بده؟؟ اگر امکانش هست منبع خوبی رو هم برام معرفی کنید تو این زمینه.
با سپاس فراوان.
مانا باشید.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
در واقع برای تقویت وجه آنیمایی روان باید "کاری نکرد" ، باید دست از کار کشید، چرا که آنیما با سکوت و سکون و انعطاف و تسلیم معنا می یابد نه با تلاش و انتخاب و پشتکار و تقلّا. به همین دلیل است که #لائوتزو در کتاب "تائو ته چینگ" دعوت به "بی عملی" می کند. من #تائو_ته_چینگ را با ترجمهٔ امیرحسن قائمی و ایوب کوشان خوانده ام ولی تهیهٔ ترجمهٔ فرشید قهرمانی راحت تر است. علاوه بر این کتاب خلّاقیت راجنیش باگوان (اوشو) با ترجمه مرجان فرجی نیز برای فهم سبک زندگی آنیمایی مفید است.
تندرست باشید
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#هستی_شناسی_و_ذهن_تاریخ_مند
۱- اولین فیلسوفان به دنبال پاسخ به پرسش های اساسی هستی شناسی بودند، این که "این جا کجاست و چه قوانینی بر آن حاکم است؟". حوزه ای در فلسفه که به این پرسش ها می پردازد Ontology یا وجود شناسی یا هستی شناسی نامیده می شود. مهم ترین دغدغه فیلسوفانی مثل دموکریتوس، هراکلیتوس، آناکسیمندرو و امپدوکلوس در یونان باستان هستی شناسی بود.
۲- گروه دیگری از فیلسوفان به این نتیجه رسیدند که ابزار اساسی ما برای شناخت جهان ذهن مان است، پس مقدمهٔ شناخت جهان، شناخت ذهن است چرا که اگر "میزان" را نشناسیم و انحرافات و اعوجاجات احتمالی آن را ندانیم احتمال این که در "توزین" دچار اشتباه شویم کم نیست. دغدغهٔ این فیلسوفان Epistemology یا معرفت شناسی یا شناخت شناسی نامیده شد.
هنگامی که لودویک ویتگنشتاین فیلسوف برجستهٔ "فلسفه تحلیلی" وظیفهٔ اصلی فلسفه را "نقد زبان" می داند به این حوزه از فلسفه اشاره دارد.
۳- #امانوئل_کانت اعتقاد داشت که ذهن ما محصور و مجبور در شیوهٔ خاصّی از تفکر است و این جبر ذهنی باعث می شود که ما جهان را نه به آن گونه که هست بلکه به آن گونه که ذهن ترسیم می کند درک کنیم. برای مثال "زمان فیزیکی" با "زمان ذهنی" کاملا متفاوت است و اصولاً آنچه که فیزیک نسبیّت یا فیزیک کوانتومی دربارهٔ زمان می گویند برای ذهن بشر قابل لمس نیست مگر به واسطهٔ تمثیل و استعاره. به بیان دیگر:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود
۴- ذهن با نگاه کردن به خودش تغییر می کند. هنگامی که ذهن به عنوان "سوژه" (شناسا)، ذهن را در جایگاه "ابژه" (شناسه) می نشاند، با دیالکتیک هگلی تز و آنتی تز، سنتز ذهن جدیدی به وقوع می پیوندد. به این دلیل است که امانوئل کانت علمی شدن روان شناسی را منتفی می داند، ذهن سیری "تاریخی" را طی می کند و هر بار که گمان می کند "خودش" را شناخته است تنها توانسته "گذشتهٔ خودش" را بشناسد.
۵- اگر قبول کنیم که ذهن، خود را به جهان فرافکنی می کند (همان که در فلسفه، ایده آلیسم نامیده می شود) هستی شناسی هر عصر، انعکاسی است از "نیازهای انسان آن عصر" بنابراین پاسخ های انسان سده ها و هزاره های پیش به سؤالات هستی شناسانهٔ انسان امروز، نیازهای روان شناختی انسان امروز را پوشش نمی دهند.
۶- در کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها به تفصیل گفته ام و در یادداشت معرفی همان کتاب (که در کانال تلگرام بنده موجود است) به اختصار نوشته ام که ما بر اساس نیازهای امروزمان نیازمند اسطوره های نو، قصه های نو و ضرب المثل های نو هستیم. این جاست که کار قصه نویس هایی که "گرفتار گذشته" نیستند اهمیت می یابد، قصه های نو، هستی شناسی ذهن امروزی هستند، ذهنی که فرزند گذشته و آفرینندهٔ آیندهٔ جامعهٔ انسانی است. از این منظر است که خواندن قصه های امروزی همچون رمان های #برفک (دان دلیلو- پیمان خاکسار - نشر چشمه) #پروژه_رزی (گرام سیمسون - مهدی نسرین - نشرمرکز)، #جزء_از_کل (استیو تولتز - پیمان خاکسار - نشرچشمه) را به عنوان داروی "درد متافیزیکی" انسان امروزی تجویز می کنم.
به عقیده من، خواندن اسطوره های کهن (چه ایلیاد و اودیسه هومر باشد ، چه بهاگواد گیتا، چه عهد عتیق و ...) حرفهٔ کارشناسانی است که می خواهند "تاریخ ذهن" را بدانند، اما "دردمندانی" که برای "بی قراری های معنا شناختی" خود به دنبال التیام و تسکین اند از "مرور اسطوره های گذشته" نفعی نخواهند برد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#هستی_شناسی_و_ذهن_تاریخ_مند
۱- اولین فیلسوفان به دنبال پاسخ به پرسش های اساسی هستی شناسی بودند، این که "این جا کجاست و چه قوانینی بر آن حاکم است؟". حوزه ای در فلسفه که به این پرسش ها می پردازد Ontology یا وجود شناسی یا هستی شناسی نامیده می شود. مهم ترین دغدغه فیلسوفانی مثل دموکریتوس، هراکلیتوس، آناکسیمندرو و امپدوکلوس در یونان باستان هستی شناسی بود.
۲- گروه دیگری از فیلسوفان به این نتیجه رسیدند که ابزار اساسی ما برای شناخت جهان ذهن مان است، پس مقدمهٔ شناخت جهان، شناخت ذهن است چرا که اگر "میزان" را نشناسیم و انحرافات و اعوجاجات احتمالی آن را ندانیم احتمال این که در "توزین" دچار اشتباه شویم کم نیست. دغدغهٔ این فیلسوفان Epistemology یا معرفت شناسی یا شناخت شناسی نامیده شد.
هنگامی که لودویک ویتگنشتاین فیلسوف برجستهٔ "فلسفه تحلیلی" وظیفهٔ اصلی فلسفه را "نقد زبان" می داند به این حوزه از فلسفه اشاره دارد.
۳- #امانوئل_کانت اعتقاد داشت که ذهن ما محصور و مجبور در شیوهٔ خاصّی از تفکر است و این جبر ذهنی باعث می شود که ما جهان را نه به آن گونه که هست بلکه به آن گونه که ذهن ترسیم می کند درک کنیم. برای مثال "زمان فیزیکی" با "زمان ذهنی" کاملا متفاوت است و اصولاً آنچه که فیزیک نسبیّت یا فیزیک کوانتومی دربارهٔ زمان می گویند برای ذهن بشر قابل لمس نیست مگر به واسطهٔ تمثیل و استعاره. به بیان دیگر:
پیش چشمت داشتی شیشه کبود
زان سبب عالم کبودت می نمود
۴- ذهن با نگاه کردن به خودش تغییر می کند. هنگامی که ذهن به عنوان "سوژه" (شناسا)، ذهن را در جایگاه "ابژه" (شناسه) می نشاند، با دیالکتیک هگلی تز و آنتی تز، سنتز ذهن جدیدی به وقوع می پیوندد. به این دلیل است که امانوئل کانت علمی شدن روان شناسی را منتفی می داند، ذهن سیری "تاریخی" را طی می کند و هر بار که گمان می کند "خودش" را شناخته است تنها توانسته "گذشتهٔ خودش" را بشناسد.
۵- اگر قبول کنیم که ذهن، خود را به جهان فرافکنی می کند (همان که در فلسفه، ایده آلیسم نامیده می شود) هستی شناسی هر عصر، انعکاسی است از "نیازهای انسان آن عصر" بنابراین پاسخ های انسان سده ها و هزاره های پیش به سؤالات هستی شناسانهٔ انسان امروز، نیازهای روان شناختی انسان امروز را پوشش نمی دهند.
۶- در کتاب #حرف_هایی_برای_امروزیها به تفصیل گفته ام و در یادداشت معرفی همان کتاب (که در کانال تلگرام بنده موجود است) به اختصار نوشته ام که ما بر اساس نیازهای امروزمان نیازمند اسطوره های نو، قصه های نو و ضرب المثل های نو هستیم. این جاست که کار قصه نویس هایی که "گرفتار گذشته" نیستند اهمیت می یابد، قصه های نو، هستی شناسی ذهن امروزی هستند، ذهنی که فرزند گذشته و آفرینندهٔ آیندهٔ جامعهٔ انسانی است. از این منظر است که خواندن قصه های امروزی همچون رمان های #برفک (دان دلیلو- پیمان خاکسار - نشر چشمه) #پروژه_رزی (گرام سیمسون - مهدی نسرین - نشرمرکز)، #جزء_از_کل (استیو تولتز - پیمان خاکسار - نشرچشمه) را به عنوان داروی "درد متافیزیکی" انسان امروزی تجویز می کنم.
به عقیده من، خواندن اسطوره های کهن (چه ایلیاد و اودیسه هومر باشد ، چه بهاگواد گیتا، چه عهد عتیق و ...) حرفهٔ کارشناسانی است که می خواهند "تاریخ ذهن" را بدانند، اما "دردمندانی" که برای "بی قراری های معنا شناختی" خود به دنبال التیام و تسکین اند از "مرور اسطوره های گذشته" نفعی نخواهند برد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
#ماهی_سیاه_کوچولو یکی از داستانهای کودکان، نوشته ی #صمد_بهرنگی نویسندهٔ ایرانی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد. قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را آغاز میکند. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند. کتاب ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنین جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و جایزهٔ بیینال براتیسلاوای چکاسلواکی را در سال ۱۹۶۹ دریافت کردهاست. این کتاب به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست. عمر مؤثر آثار و افکار صمد بسی فراتر از عمر کوتاه اوست. قصههای او، که بیشتر توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبلیغ میشدند، نوعی قهرمانگرایی و ایثارگری را در میان نسل جوان رواج دادند. بنابراین نوشتهٔ دکتر پیمان وهاب زاده (نویسندهٔ کتاب اودیسهٔ چریکی) باور کردنی جلوه میکند که کتاب ماهی سیاه کوچولو بیش از هر مورد دیگر در عضو گیری برای مبارزات چریکی نقش داشت. بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ (در سن ۲۹ سالگی) در رود ارس غرق شد.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MahiSiah.jpg
#ماهی_سیاه_کوچولو یکی از داستانهای کودکان، نوشته ی #صمد_بهرنگی نویسندهٔ ایرانی است. او این داستان را در زمستان سال ۱۳۴۶ نوشت و انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را در سال ۱۳۴۷ با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد. قصه ماهی سیاه کوچولو در مورد ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را آغاز میکند. ماهی سیاه کوچولو در راه رسیدن به هدف خود شجاعت و شهامت به خرج میدهد و در این راه فداکاری میکند. کتاب ماهی سیاه کوچولو کتاب برگزیده کودک در سال ۱۳۴۷ شد. همچنین جایزه ششمین نمایشگاه کتاب کودک در بلون ایتالیا و جایزهٔ بیینال براتیسلاوای چکاسلواکی را در سال ۱۹۶۹ دریافت کردهاست. این کتاب به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست. عمر مؤثر آثار و افکار صمد بسی فراتر از عمر کوتاه اوست. قصههای او، که بیشتر توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبلیغ میشدند، نوعی قهرمانگرایی و ایثارگری را در میان نسل جوان رواج دادند. بنابراین نوشتهٔ دکتر پیمان وهاب زاده (نویسندهٔ کتاب اودیسهٔ چریکی) باور کردنی جلوه میکند که کتاب ماهی سیاه کوچولو بیش از هر مورد دیگر در عضو گیری برای مبارزات چریکی نقش داشت. بهرنگی در شهریور ۱۳۴۷ (در سن ۲۹ سالگی) در رود ارس غرق شد.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MahiSiah.jpg
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
سلام استاد عزیز و بزرگوار
طبق باوری که " قصه ها مقدم بر انسان ها هستند "، چطور می شه اسطوره های جدیدی رو خلق کرد و طبق اسطوره های دنیای پست مدرن، نظام باور و تفکر انسان ها رو تغییر داد ؟
یعنی چیزی شبیه به تغییر ژن ها و ژن تراپی؟
اون حرکت هایی که #میلان_کوندرا ازشون صحبت می کنه رو خودمون می تونیم خلق کنیم ؟
ممنون و سپاس از شما
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در مقالهٔ #هستی_شناسی_و_ذهن_تاریخ_مند از منظر اگزیستانسیالیسم، پُست مدرنیسم و تاریخِ خطّی به انسان نگاه کرده ام. اگر از منظر دترمینیسمِ میتولوژیک و تاریخ دَوَرانی به انسان نگاه کنید داستان های نو باز-روایی داستان های کهن هستند و انسان اجازه ای برای تحقّق «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم» ندارد. من سعی می کنم در نوشته هایم از دیدگاه های مختلف و گاهی متضاد مسائل انسانی و اجتماعی را بشکافم.
تندرست و سربلند باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
سلام استاد عزیز و بزرگوار
طبق باوری که " قصه ها مقدم بر انسان ها هستند "، چطور می شه اسطوره های جدیدی رو خلق کرد و طبق اسطوره های دنیای پست مدرن، نظام باور و تفکر انسان ها رو تغییر داد ؟
یعنی چیزی شبیه به تغییر ژن ها و ژن تراپی؟
اون حرکت هایی که #میلان_کوندرا ازشون صحبت می کنه رو خودمون می تونیم خلق کنیم ؟
ممنون و سپاس از شما
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
در مقالهٔ #هستی_شناسی_و_ذهن_تاریخ_مند از منظر اگزیستانسیالیسم، پُست مدرنیسم و تاریخِ خطّی به انسان نگاه کرده ام. اگر از منظر دترمینیسمِ میتولوژیک و تاریخ دَوَرانی به انسان نگاه کنید داستان های نو باز-روایی داستان های کهن هستند و انسان اجازه ای برای تحقّق «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم» ندارد. من سعی می کنم در نوشته هایم از دیدگاه های مختلف و گاهی متضاد مسائل انسانی و اجتماعی را بشکافم.
تندرست و سربلند باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
ضمن وقت بخیر و سپاس فراوان بابت مطالب ارزشمند شما، که هر از گاهی ما نیز آنها را در کانال تلگرام خودمان کپی میکنیم!...
در مورد نمایش #داستان_خرس_های_پاندا، آیا این تحلیل یونگی که ارائه فرمودید دیدگاه های کلیشه ای جنسیتی که تفاوت های ذاتی بین مردان و زنان قائل است را تقویت نمیکند و بر آن صحه نمیگذارد؟
همان دیدگاه هایی که خصلت هایی ازقبیل شکیبایی، پذیرش، تواضع، منعطف بودن، محبت وشفقت، ابرازِ احساسات، کشش هایِ معنوی و یا عاشقانه، و مفاهیمی مانند عرفان، رمز و راز، موسیقی و خلاقیت هایِ هنری و.... را زنانه تلقی میکند و خصلت های شفافیت، ثبات و استحکام، فعال بودن، تسلط بر خود و موقعیت، گفتار، عقل مداری و... را مردانه می انگارد.
و آیا چنین تحلیل هایی موجب افزایش شکاف جنسیتی و تقویت سکسیسم نمی شود؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و ترویج می فرمایید.
همان طور که می فرمایید نظرات بزرگان روانکاوی مخصوصاً #فروید و #یونگ از شالودهٔ جنسیّتی (سکسیسم) برخوردارند. تمام کسانی هم که اثری ادبی یا هنری بر پایهٔ نظرات یونگ و فروید بنا می کنند خواسته یا ناخواسته دچار سوگیری جنسیّتی می شوند. بنده در مقاله ای با عنوان #زن_مرد_زندگی به اختصار به این مسأله پرداخته بودم. این مقاله را برایتان ارسال می کنم.
سبز باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
ضمن وقت بخیر و سپاس فراوان بابت مطالب ارزشمند شما، که هر از گاهی ما نیز آنها را در کانال تلگرام خودمان کپی میکنیم!...
در مورد نمایش #داستان_خرس_های_پاندا، آیا این تحلیل یونگی که ارائه فرمودید دیدگاه های کلیشه ای جنسیتی که تفاوت های ذاتی بین مردان و زنان قائل است را تقویت نمیکند و بر آن صحه نمیگذارد؟
همان دیدگاه هایی که خصلت هایی ازقبیل شکیبایی، پذیرش، تواضع، منعطف بودن، محبت وشفقت، ابرازِ احساسات، کشش هایِ معنوی و یا عاشقانه، و مفاهیمی مانند عرفان، رمز و راز، موسیقی و خلاقیت هایِ هنری و.... را زنانه تلقی میکند و خصلت های شفافیت، ثبات و استحکام، فعال بودن، تسلط بر خود و موقعیت، گفتار، عقل مداری و... را مردانه می انگارد.
و آیا چنین تحلیل هایی موجب افزایش شکاف جنسیتی و تقویت سکسیسم نمی شود؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید و ترویج می فرمایید.
همان طور که می فرمایید نظرات بزرگان روانکاوی مخصوصاً #فروید و #یونگ از شالودهٔ جنسیّتی (سکسیسم) برخوردارند. تمام کسانی هم که اثری ادبی یا هنری بر پایهٔ نظرات یونگ و فروید بنا می کنند خواسته یا ناخواسته دچار سوگیری جنسیّتی می شوند. بنده در مقاله ای با عنوان #زن_مرد_زندگی به اختصار به این مسأله پرداخته بودم. این مقاله را برایتان ارسال می کنم.
سبز باشید
@drsargolzaei
#مقاله
#زن_مرد_زندگی
آیا تفاوت های جسمانی بین زن و مرد لزوماً باعث می شود زن و مرد نحوه ی تفکر و احساسات متفاوتی داشته باشند؟ آیا برخی از امور زندگی «مردانه» و برخی از امور آن «زنانه»اند؟ شما چه فکر می کنید؟ آیا «بچه داری» کار زنان است و «خلبانی» کار مردان؟
پایه گذاران روانکاوی همچون زیگموند #فروید، کارل #یونگ و #اریک_اریکسون اعتقاد داشتند که ساختار «روان زنانه» با ساختار «روان مردانه» متفاوت است وهمان طور که نمی توان انتظار داشت مردی وظیفه ی زایمان و شیردهی را به عهده بگیرد، نمی توان سایر امور «بچه داری» را به مردان سپرد. این صاحب نظران می اندیشیدند که «طبیعت» وظایف متفاوتی را برای زنان و مردان درنظر گرفته است. فروید گفته است «آناتومی سرنوشت است».
گرچه فروید و یونگ افرادی تحصیل کرده و با تفکر علمی بودند، بعدها افکار آنان مورد نقد قرار گرفت و بسیاری از شاگردان آن ها به این نتیجه رسیدند که همه نظریات آن ها ساختار علمی خود را حفظ نکرده اند.
«کارن هورنای» از اولین زنان روانکاو و «مارگارت مید» مردم شناس برجسته، به این نتیجه رسیدند که فروید نقش فرهنگ و فضای اجتماعی را در نظریاتش نادیده گرفته است و بسیاری از آن چه زنانه یا مردانه پنداشته ایم نه تحت تأثیر «طبیعت» که محصول فرهنگ و تاریخ می باشد و قابل تغییر و بازنگری هستند.
تحقیقات بعدی در حیطه ی روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان داد که اعتراضات «کارن هورنای»، «مارگارت مید» و دیگران به جا و درست بوده است. بسیاری از مواقع «باور ما» مبنی بر این که چیزی طبیعی یا چیز دیگری غیرطبیعی است بر «طبیعت» ما تأثیر می گذارد.
در یک کار پژوهشی، معلم در سر کلاس درس عنوان کرد که تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که رنگ چشم روشن دارند بیش از دانش آموزانی که رنگ چشم تیره دارند در ریاضیات استعداد دارند. دو هفته بعد، این معلم از دانش اموزان آن کلاس امتحان ریاضی گرفت. نمرات ریاضی دانش آموزان چشم روشن به طور قابل توجهی از دانش آموزان چشم تیره بالاتر بود. معلم نمرات را اعلام نکرد. در عوض، چند روز بعد اعلام کرد که راجع به تحقیقات علمی اشتباه کرده و وقتی دوباره مقالات را مرور کرده متوجه شده که طبق تحقیقات، دانش آموزان رنگ چشم تیره استعداد بیشتری در ریاضیات دارند! دوباره دوهفته بعد این معلم از همان دانش آموزان امتحان ریاضی گرفت، این بار نمرات دانش آموزانی که رنگ چشم تیره داشتند به طور قابل توجهی بالاتر از دانش آموزانی بود رنگ چشم شان روشن بود! می بینید؟ باور ما به یک گزاره، گاهی استعداد و هوش ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند.
هنوز هم در دنیا «تبعیض جنسی» بیداد می کند. فرهنگ های زیادی در دنیا هستند که هنوز افکار، احساسات، شغل ها، علم ها و حتی رنگ ها را نیز بر مبنای «زنانه» و «مردانه» تقسیم می کنند. چنین فرهنگ هایی گاهی منجر به این می شوند که باور متفاوت بودن جنسی، در واقع نیز افراد را تحت تأثیر قرار دهد و ما در چرخه ی معیوب نادانی خود باقی بمانیم و آن چه را که محصول سنّت ها و باورهامان است، «ناموس هستی» و «قانون الهی» بدانیم! هنوز تحت نام روانشناسی، کتاب هایی منتشر می شوند که مردان را اهل مریُخ و زنان را اهل ونوس می دانند و برای آنان چنان تفاوت ذاتی قایلند که آن ها برای فهم یکدیگر نیاز به زحمت و تلاش دارند.
واقعیت چیست؟ آیا «خلبانی» کار مردان است و «بچه داری» کار زنان؟
شما چه فکر می کنید؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#زن_مرد_زندگی
آیا تفاوت های جسمانی بین زن و مرد لزوماً باعث می شود زن و مرد نحوه ی تفکر و احساسات متفاوتی داشته باشند؟ آیا برخی از امور زندگی «مردانه» و برخی از امور آن «زنانه»اند؟ شما چه فکر می کنید؟ آیا «بچه داری» کار زنان است و «خلبانی» کار مردان؟
پایه گذاران روانکاوی همچون زیگموند #فروید، کارل #یونگ و #اریک_اریکسون اعتقاد داشتند که ساختار «روان زنانه» با ساختار «روان مردانه» متفاوت است وهمان طور که نمی توان انتظار داشت مردی وظیفه ی زایمان و شیردهی را به عهده بگیرد، نمی توان سایر امور «بچه داری» را به مردان سپرد. این صاحب نظران می اندیشیدند که «طبیعت» وظایف متفاوتی را برای زنان و مردان درنظر گرفته است. فروید گفته است «آناتومی سرنوشت است».
گرچه فروید و یونگ افرادی تحصیل کرده و با تفکر علمی بودند، بعدها افکار آنان مورد نقد قرار گرفت و بسیاری از شاگردان آن ها به این نتیجه رسیدند که همه نظریات آن ها ساختار علمی خود را حفظ نکرده اند.
«کارن هورنای» از اولین زنان روانکاو و «مارگارت مید» مردم شناس برجسته، به این نتیجه رسیدند که فروید نقش فرهنگ و فضای اجتماعی را در نظریاتش نادیده گرفته است و بسیاری از آن چه زنانه یا مردانه پنداشته ایم نه تحت تأثیر «طبیعت» که محصول فرهنگ و تاریخ می باشد و قابل تغییر و بازنگری هستند.
تحقیقات بعدی در حیطه ی روانشناسی اجتماعی و فرهنگی نشان داد که اعتراضات «کارن هورنای»، «مارگارت مید» و دیگران به جا و درست بوده است. بسیاری از مواقع «باور ما» مبنی بر این که چیزی طبیعی یا چیز دیگری غیرطبیعی است بر «طبیعت» ما تأثیر می گذارد.
در یک کار پژوهشی، معلم در سر کلاس درس عنوان کرد که تحقیقات نشان داده است که دانش آموزانی که رنگ چشم روشن دارند بیش از دانش آموزانی که رنگ چشم تیره دارند در ریاضیات استعداد دارند. دو هفته بعد، این معلم از دانش اموزان آن کلاس امتحان ریاضی گرفت. نمرات ریاضی دانش آموزان چشم روشن به طور قابل توجهی از دانش آموزان چشم تیره بالاتر بود. معلم نمرات را اعلام نکرد. در عوض، چند روز بعد اعلام کرد که راجع به تحقیقات علمی اشتباه کرده و وقتی دوباره مقالات را مرور کرده متوجه شده که طبق تحقیقات، دانش آموزان رنگ چشم تیره استعداد بیشتری در ریاضیات دارند! دوباره دوهفته بعد این معلم از همان دانش آموزان امتحان ریاضی گرفت، این بار نمرات دانش آموزانی که رنگ چشم تیره داشتند به طور قابل توجهی بالاتر از دانش آموزانی بود رنگ چشم شان روشن بود! می بینید؟ باور ما به یک گزاره، گاهی استعداد و هوش ما را هم تحت تأثیر قرار می دهند.
هنوز هم در دنیا «تبعیض جنسی» بیداد می کند. فرهنگ های زیادی در دنیا هستند که هنوز افکار، احساسات، شغل ها، علم ها و حتی رنگ ها را نیز بر مبنای «زنانه» و «مردانه» تقسیم می کنند. چنین فرهنگ هایی گاهی منجر به این می شوند که باور متفاوت بودن جنسی، در واقع نیز افراد را تحت تأثیر قرار دهد و ما در چرخه ی معیوب نادانی خود باقی بمانیم و آن چه را که محصول سنّت ها و باورهامان است، «ناموس هستی» و «قانون الهی» بدانیم! هنوز تحت نام روانشناسی، کتاب هایی منتشر می شوند که مردان را اهل مریُخ و زنان را اهل ونوس می دانند و برای آنان چنان تفاوت ذاتی قایلند که آن ها برای فهم یکدیگر نیاز به زحمت و تلاش دارند.
واقعیت چیست؟ آیا «خلبانی» کار مردان است و «بچه داری» کار زنان؟
شما چه فکر می کنید؟!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#افسانه_آفرینش
27 دسامبر 1831 میلادی کشتی بیگل از شهر پیلموت انگلستان سفر اکتشافی پنج ساله ی خود را آغاز کرد. این کشتی ابتدا به سمت آمریکای جنوبی اعزام شد و در ادامه ی سفر خود قرار بود به تائیتی، نیوزلند و استرالیا برود.
کاپیتان این کشتی "رابرت فیتزروی" فرد متدینی بود که به روایت آفرینش انجیل عمیقأ اعتقاد داشت و می خواست یک طبیعت شناس همراه خود ببرد که شواهدی گردآوری نماید که عقیده ی تکامل را که گروهی از دانشمندان پیشنهاد داده بودند رد نماید. برای این مأموریت، چارلز #داروین 23 ساله انتخاب شد، جوانی که دانشکده پزشکی ادینبورگ را رها کرده بود تا به دانشگاه کمبریج برود و برای کشیش شدن آموزش ببیند.
داروین نیز همچون کاپیتان کشتی فرد متدینی بود که به شرح کتاب مقدس درباره آفرینش اعتقاد داشت و حاضر شده بود بدون دستمزد به این مأموریت برود.
اما اوضاع به گونه دیگری پیش رفت؛ چارلز داروین در طی سفر با کشتی، کتاب اصول زمین شناسی سرچارلز لیل را مطالعه کرد و نسبت به روایت کتاب مقدس دچاد تردید شد!
در پاییز 1835 کشتی بیگل در جزایر گالاپاگوس توقف کرد و داروین شروع به بررسی جانداران متعدد کرد. نتیجه ی پژوهش های داروین نشان می داد که افسانه آفرینش کتاب مقدس درست نیست! برای داروین متدین، انتشار نتایج این پژوهش دردناک بود، بنابراین او بیست سال انتشار کتاب مهم خود (در باب منشاء انواع به وسیله انتخاب طبیعی) را به تأخیر انداخت و در این مدت به شدت درگیر اضطراب، افسردگی و بیماری های روان تنی بود!
شش سال بعد از انتشار نظریه داروین، کاپیتان فیتزروی خودکشی کرد زیرا احساس می کرد تا اندازه ای مسئول نظریه تکامل داروین بوده است!
منبع : تاریخ روانشناسی هرگنهان - انتشارات ارسباران - ترجمه یحیی سید محمدی/1389- فصل دهم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#افسانه_آفرینش
27 دسامبر 1831 میلادی کشتی بیگل از شهر پیلموت انگلستان سفر اکتشافی پنج ساله ی خود را آغاز کرد. این کشتی ابتدا به سمت آمریکای جنوبی اعزام شد و در ادامه ی سفر خود قرار بود به تائیتی، نیوزلند و استرالیا برود.
کاپیتان این کشتی "رابرت فیتزروی" فرد متدینی بود که به روایت آفرینش انجیل عمیقأ اعتقاد داشت و می خواست یک طبیعت شناس همراه خود ببرد که شواهدی گردآوری نماید که عقیده ی تکامل را که گروهی از دانشمندان پیشنهاد داده بودند رد نماید. برای این مأموریت، چارلز #داروین 23 ساله انتخاب شد، جوانی که دانشکده پزشکی ادینبورگ را رها کرده بود تا به دانشگاه کمبریج برود و برای کشیش شدن آموزش ببیند.
داروین نیز همچون کاپیتان کشتی فرد متدینی بود که به شرح کتاب مقدس درباره آفرینش اعتقاد داشت و حاضر شده بود بدون دستمزد به این مأموریت برود.
اما اوضاع به گونه دیگری پیش رفت؛ چارلز داروین در طی سفر با کشتی، کتاب اصول زمین شناسی سرچارلز لیل را مطالعه کرد و نسبت به روایت کتاب مقدس دچاد تردید شد!
در پاییز 1835 کشتی بیگل در جزایر گالاپاگوس توقف کرد و داروین شروع به بررسی جانداران متعدد کرد. نتیجه ی پژوهش های داروین نشان می داد که افسانه آفرینش کتاب مقدس درست نیست! برای داروین متدین، انتشار نتایج این پژوهش دردناک بود، بنابراین او بیست سال انتشار کتاب مهم خود (در باب منشاء انواع به وسیله انتخاب طبیعی) را به تأخیر انداخت و در این مدت به شدت درگیر اضطراب، افسردگی و بیماری های روان تنی بود!
شش سال بعد از انتشار نظریه داروین، کاپیتان فیتزروی خودکشی کرد زیرا احساس می کرد تا اندازه ای مسئول نظریه تکامل داروین بوده است!
منبع : تاریخ روانشناسی هرگنهان - انتشارات ارسباران - ترجمه یحیی سید محمدی/1389- فصل دهم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#یادداشتهای_یک_روانپزشک
نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی
نشر قطره- چاپ ششم- 1395
تلفن 88973351
nashreghatreh.com
بخشی از مقدمه کتاب :
کتاب یادداشت های یک روانپزشک به چاپ ششم می رسد و این نشان می دهد که خوانندگان این کتاب به «نیمه پر لیوان» چشم دوخته اند. اگر قرار بود به نیمهٔ خالی لیوان نگاه کنیم باید این کتاب را به «بازیافت» می سپردیم. من که به دلیل روانپزشک بودنم نگاهی نقّاد و عیب یاب پیدا کرده ام چندان از مقالات ده سال پیشم راضی نیستم و اگر قرار بود خودم معیار داوری باشم با تجدید چاپ این کتاب موافق نبودم. در نسل قبلی آثارم به دنبال ارائهٔ تعریفی فردی از سلامت روان بودم كه ثقل آن بر دوش "معنویّت" بود، در حالی كه در نسل جدید آثارم به دنبال تعریفی اجتماعی از سلامت روان هستم كه ثقل آن بر دوش "عقلانیّت" است.
تحوّلات اجتماعی سال های اخیر و تجارب شخصی خودم باعث شدند به این نتیجه برسم كه جامعه ی ما بیشتر نیازمند دیدگاه عقل محور و اخلاق شهروندی است تا دیدگاه نقد گریز معنوی؛ با این حال خودم را قانع کردم که خرد جمعی درست تر از خرد فردی تصمیم می گیرد و تجدید چاپ کتاب را موکول به تقاضای خوانندگان کردم.
@drsargolzaei
#یادداشتهای_یک_روانپزشک
نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی
نشر قطره- چاپ ششم- 1395
تلفن 88973351
nashreghatreh.com
بخشی از مقدمه کتاب :
کتاب یادداشت های یک روانپزشک به چاپ ششم می رسد و این نشان می دهد که خوانندگان این کتاب به «نیمه پر لیوان» چشم دوخته اند. اگر قرار بود به نیمهٔ خالی لیوان نگاه کنیم باید این کتاب را به «بازیافت» می سپردیم. من که به دلیل روانپزشک بودنم نگاهی نقّاد و عیب یاب پیدا کرده ام چندان از مقالات ده سال پیشم راضی نیستم و اگر قرار بود خودم معیار داوری باشم با تجدید چاپ این کتاب موافق نبودم. در نسل قبلی آثارم به دنبال ارائهٔ تعریفی فردی از سلامت روان بودم كه ثقل آن بر دوش "معنویّت" بود، در حالی كه در نسل جدید آثارم به دنبال تعریفی اجتماعی از سلامت روان هستم كه ثقل آن بر دوش "عقلانیّت" است.
تحوّلات اجتماعی سال های اخیر و تجارب شخصی خودم باعث شدند به این نتیجه برسم كه جامعه ی ما بیشتر نیازمند دیدگاه عقل محور و اخلاق شهروندی است تا دیدگاه نقد گریز معنوی؛ با این حال خودم را قانع کردم که خرد جمعی درست تر از خرد فردی تصمیم می گیرد و تجدید چاپ کتاب را موکول به تقاضای خوانندگان کردم.
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
#کاترین_ویرجینیا_سویتزر متولد ۱۹۴۷ است. کاترین در دانشگاه سیراکیوز روزنامه نگاری خواند. او مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۹۶۸ میلادی و مدرک کارشناسی ارشدش را در سال ۱۹۷۲ میلادی دریافت کرد. کاترین سویتزر در ۱۹۶۷ میلادی، زمانی که دانشجویی بیست ساله بود در دوی ماراتن بوستون با نام کی. وی. سویتزر نامنویسی کرد، در نتیجه جنسیت وی پنهان ماند. در آن زمان زنان حق شرکت در این مسابقه را نداشتند. یکی از مقامات رسمی ماراتن به نام جاک سمپل که متوجه زن بودن کاترین شده بود، سعی کرد وی را به بیرون از مسیر مسابقه بکشد و خطاب به کاترین سویتزر فریاد زد: «از زمین مسابقه من گم شو بیرون و این شماره را بده به من». عکسی که از این صحنه گرفته شده است در آن زمان در صدر اخبار روزنامهها و تلویزیون قرار گرفت. در نهایت با وجود آن که کاترین مسابقه را به پایان رساند، مسئولان مسابقه وی را رد صلاحیت کردند. تلاش کاترین موجب هموار شدن راه برای شرکت زنان در ماراتن گردید و در سال ۱۹۷۲ میلادی برای نخستین بار زنان نیز مانند مردان در ماراتن بوستون شرکت کردند.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/kathrine.jpg
#کاترین_ویرجینیا_سویتزر متولد ۱۹۴۷ است. کاترین در دانشگاه سیراکیوز روزنامه نگاری خواند. او مدرک کارشناسی خود را در سال ۱۹۶۸ میلادی و مدرک کارشناسی ارشدش را در سال ۱۹۷۲ میلادی دریافت کرد. کاترین سویتزر در ۱۹۶۷ میلادی، زمانی که دانشجویی بیست ساله بود در دوی ماراتن بوستون با نام کی. وی. سویتزر نامنویسی کرد، در نتیجه جنسیت وی پنهان ماند. در آن زمان زنان حق شرکت در این مسابقه را نداشتند. یکی از مقامات رسمی ماراتن به نام جاک سمپل که متوجه زن بودن کاترین شده بود، سعی کرد وی را به بیرون از مسیر مسابقه بکشد و خطاب به کاترین سویتزر فریاد زد: «از زمین مسابقه من گم شو بیرون و این شماره را بده به من». عکسی که از این صحنه گرفته شده است در آن زمان در صدر اخبار روزنامهها و تلویزیون قرار گرفت. در نهایت با وجود آن که کاترین مسابقه را به پایان رساند، مسئولان مسابقه وی را رد صلاحیت کردند. تلاش کاترین موجب هموار شدن راه برای شرکت زنان در ماراتن گردید و در سال ۱۹۷۲ میلادی برای نخستین بار زنان نیز مانند مردان در ماراتن بوستون شرکت کردند.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/kathrine.jpg
#یادداشت_هفته
#طریقیت_موضوعیت_سنت
اگر شما تصمیم داشته باشید از تهران به مشهد سفر کنید می توانید از مسیر مازندران به سوی خراسان رانندگی کنید و می توانید از مسیر سمنان به سوی خراسان برانید. در این مثال، آن چه برای شما "موضوعیّت" دارد رسیدن به مشهد است، مازندران یا سمنان "طریقیّت" دارند، بر اساس این که ذائقه و اولویت های شما چه باشند یکی از این مسیرها را انتخاب می کنید. شما می دانید که انتخاب مسیر سمنان یا مسیر مازندران حق شماست و هیچ کدام این دو مسیر "غلط" نیستند. اما اگر سال های سال از یکی از این دو مسیر حرکت کنید، چنان به رانندگی در آن مسیر "عادت" می کنید که فکر کردن به "مسیر جایگزین" برایتان دشوار می شود چنان که آرام آرام به این نتیجه می رسید که "آن مسیر دیگر" انتخابی غلط است. چنانچه این باور آنقدر در شما شدید شود که اگر کسی بر خلاف آن سخن بگوید عصبی شوید باور شما تبدیل به "تعصّب" شده است. تکرار برای ما عادت ایجاد می کند و عادت برای ما تعصب می زاید.
"سنّت ها"، عادت های جمعی هستند. یک قبیله، یا یک ملّت در زمانی یا زمانه ای یکی از "مسیرهای ممکن" را انتخاب می کند. در ابتدا به "مسیرهای جایگزین" هم فکر می کند و می داند که مسیری که انتخاب کرده تنها مسیر یا حتی درست ترین مسیر نبوده است اما به تدریج که در مسیر این انتخاب پیش می رود و برای رفتن در این مسیر هزینه می پردازد چنان به آن مسیر عادت می کند که مسیرهای دیگر را غلط می پندارد و حاضر است برای آن چه روزی فقط "طریقیّت" داشته است متعصّبانه بجنگد، بکشد یا کشته شود. جالب این جاست که هر چه در این راه هزینه بیشتری بپردازد گمان این که مسیر دیگری هم ممکن است درست باشد برایش دشوارتر می شود! سنّت (و عادت) به آن چه زمانی فقط طریقیّت داشته "موضوعیّت" می دهد و ما مسیر را با مقصد اشتباه می گیریم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#طریقیت_موضوعیت_سنت
اگر شما تصمیم داشته باشید از تهران به مشهد سفر کنید می توانید از مسیر مازندران به سوی خراسان رانندگی کنید و می توانید از مسیر سمنان به سوی خراسان برانید. در این مثال، آن چه برای شما "موضوعیّت" دارد رسیدن به مشهد است، مازندران یا سمنان "طریقیّت" دارند، بر اساس این که ذائقه و اولویت های شما چه باشند یکی از این مسیرها را انتخاب می کنید. شما می دانید که انتخاب مسیر سمنان یا مسیر مازندران حق شماست و هیچ کدام این دو مسیر "غلط" نیستند. اما اگر سال های سال از یکی از این دو مسیر حرکت کنید، چنان به رانندگی در آن مسیر "عادت" می کنید که فکر کردن به "مسیر جایگزین" برایتان دشوار می شود چنان که آرام آرام به این نتیجه می رسید که "آن مسیر دیگر" انتخابی غلط است. چنانچه این باور آنقدر در شما شدید شود که اگر کسی بر خلاف آن سخن بگوید عصبی شوید باور شما تبدیل به "تعصّب" شده است. تکرار برای ما عادت ایجاد می کند و عادت برای ما تعصب می زاید.
"سنّت ها"، عادت های جمعی هستند. یک قبیله، یا یک ملّت در زمانی یا زمانه ای یکی از "مسیرهای ممکن" را انتخاب می کند. در ابتدا به "مسیرهای جایگزین" هم فکر می کند و می داند که مسیری که انتخاب کرده تنها مسیر یا حتی درست ترین مسیر نبوده است اما به تدریج که در مسیر این انتخاب پیش می رود و برای رفتن در این مسیر هزینه می پردازد چنان به آن مسیر عادت می کند که مسیرهای دیگر را غلط می پندارد و حاضر است برای آن چه روزی فقط "طریقیّت" داشته است متعصّبانه بجنگد، بکشد یا کشته شود. جالب این جاست که هر چه در این راه هزینه بیشتری بپردازد گمان این که مسیر دیگری هم ممکن است درست باشد برایش دشوارتر می شود! سنّت (و عادت) به آن چه زمانی فقط طریقیّت داشته "موضوعیّت" می دهد و ما مسیر را با مقصد اشتباه می گیریم!
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
مرکز مشاوره زندگی
"نخستین سمینار دکتر سرگلزایی در استان یزد" را برگزار می کند: سمینار بنیان های فلسفی روانشناسی (فیلسوفان بزرگ چگونه روانشناسی را شکل دادند؟)
زمان: سی و یک فروردین ساعت 15 تا 20 و یکم اردیبهشت 1396 ساعت 8 تا 13
مکان : یزد. صفاییه. سالن راه و ما؛
در صورت تمایل عدد 1 را به شماره 09013924350 ارسال نمایید.
@drsargolzaei
"نخستین سمینار دکتر سرگلزایی در استان یزد" را برگزار می کند: سمینار بنیان های فلسفی روانشناسی (فیلسوفان بزرگ چگونه روانشناسی را شکل دادند؟)
زمان: سی و یک فروردین ساعت 15 تا 20 و یکم اردیبهشت 1396 ساعت 8 تا 13
مکان : یزد. صفاییه. سالن راه و ما؛
در صورت تمایل عدد 1 را به شماره 09013924350 ارسال نمایید.
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
بیژَن جَزَنی (۱۳۱۶–۲۹ فروردین ۱۳۵۴) فعال سیاسی چپگرای ایرانی بود. #جزنی در سال ۱۳۴۲ با عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. جزنی در دوران دانشجویی بارها به دلیل فعالیت های سیاسی دانشجویی بازداشت شد ولی آخرین بازداشت او در سال 1346 صورت گرفت. جلسات دادگاه در ۱۲ دی ماه سال ۱۳۴۷ یعنی تقریباً یکسال پس از دستگیری بیژن و رفقایش آغاز شد. در اثر اعتراضات جهانی، رژیم شاه به ناچار با شرکت خانم «بتی استهون» بعنوان ناظر قضایی از طرف سازمان عفو بینالملل در دادگاه موافقت کرد. بتی استهون در گزارش خود وضع دادگاه را چنین تشریح میکند: " موارد اتهام: تشکیل یک گروه با الهام از ایدئولوژی کمونیستی که بر ضد امنیت دولت با انجام عملیات تخریبی توطئه کردهاند. کیفرخواست به نحوی که به وسیلهٔ دادستان نظامی ارائه شد، به نظر یک حقوقدان که با متدهای غربی تربیت شده به طور وضوح ناقص بود و قسمت اعظم آن بر مبنای شهادت یک فرد و اعترافات او زیر شکنجه قرار داشت. " بیژن در دفاعیات خود در برابر ادعا نامهٔ دادستان گفت: " شما تعداد اندکی دانشجو را براندازنده حکومت قلمداد کرده، میگویید که امنیت را به خطر انداختهاند، درحالی که خوب میدانید آن که امنیت و آسایش را از ملّتی سلب کرده، رژیمی است که حتی اجازهٔ داشتن یک باشگاه یا کتابخانه را در دانشگاه نمیدهد. دانشجویان حتی از داشتن تشکلهای صنفی نیز محرومند" و سپس گفت: "در کشوری که همهٔ درهای دموکراسی بسته میشود و همه درهای آزادی مسدود میگردد، اسلحه زبان به سخن میگشاید." بیژن جزنی در شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ همراه با هشت نفر دیگر تیرباران شد. روزنامههای نظام سلطنتی فردای روز کشتار بیژن و یارانش خبر دادند که ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/BijanJazani.jpg
بیژَن جَزَنی (۱۳۱۶–۲۹ فروردین ۱۳۵۴) فعال سیاسی چپگرای ایرانی بود. #جزنی در سال ۱۳۴۲ با عنوان شاگرد اول رشته فلسفه فارغالتحصیل شد. جزنی در دوران دانشجویی بارها به دلیل فعالیت های سیاسی دانشجویی بازداشت شد ولی آخرین بازداشت او در سال 1346 صورت گرفت. جلسات دادگاه در ۱۲ دی ماه سال ۱۳۴۷ یعنی تقریباً یکسال پس از دستگیری بیژن و رفقایش آغاز شد. در اثر اعتراضات جهانی، رژیم شاه به ناچار با شرکت خانم «بتی استهون» بعنوان ناظر قضایی از طرف سازمان عفو بینالملل در دادگاه موافقت کرد. بتی استهون در گزارش خود وضع دادگاه را چنین تشریح میکند: " موارد اتهام: تشکیل یک گروه با الهام از ایدئولوژی کمونیستی که بر ضد امنیت دولت با انجام عملیات تخریبی توطئه کردهاند. کیفرخواست به نحوی که به وسیلهٔ دادستان نظامی ارائه شد، به نظر یک حقوقدان که با متدهای غربی تربیت شده به طور وضوح ناقص بود و قسمت اعظم آن بر مبنای شهادت یک فرد و اعترافات او زیر شکنجه قرار داشت. " بیژن در دفاعیات خود در برابر ادعا نامهٔ دادستان گفت: " شما تعداد اندکی دانشجو را براندازنده حکومت قلمداد کرده، میگویید که امنیت را به خطر انداختهاند، درحالی که خوب میدانید آن که امنیت و آسایش را از ملّتی سلب کرده، رژیمی است که حتی اجازهٔ داشتن یک باشگاه یا کتابخانه را در دانشگاه نمیدهد. دانشجویان حتی از داشتن تشکلهای صنفی نیز محرومند" و سپس گفت: "در کشوری که همهٔ درهای دموکراسی بسته میشود و همه درهای آزادی مسدود میگردد، اسلحه زبان به سخن میگشاید." بیژن جزنی در شبانگاه ۲۹ فروردین ۱۳۵۴ همراه با هشت نفر دیگر تیرباران شد. روزنامههای نظام سلطنتی فردای روز کشتار بیژن و یارانش خبر دادند که ۹ زندانی در حین فرار از زندان کشته شدند.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/BijanJazani.jpg