#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -قسمت دوم
7-یکی از برجسته ترین پژوهش های قرن هجدهم درباره آزادی و بردگی، اثر #ژان_ژاک_روسو فرانسوی است به نام "گفتاری درباره ی نابرابری". روسو (1778-1712) در این رساله ادّعا می کند که حکومت ها به شیوه ی اجتناب ناپذیری به فساد، خودسری و استبداد گرایش پیدا می کنند. این نوع قدرت از نظر روسو "در ماهیت خود نامشروع است و انقلاب های جدید بایستی حکومت را تمام و کمال منحل کنند و یا آن را در جایگاه مشروع خود نهادینه کنند".
فیلسوف دیگر "ویلهلم فن همبولت" در دهه ی 1790 نوشت: "بخش دولتی نباید در هیچ یک از اموری که منحصرأ به امنیت مربوط نیست دخالت کند". همبولت یک اصل مهم آزادی کلاسیک را بیان می کند: "مداخله ی دولت در زندگی اجتماعی نامشروع است".
نظریه پردازی فیلسوفان بزرگ این عصر مثل ژان ژاک روسو، ویلهلم فن همبولت و امانوئل کانت از یک سو، و تعارض و تضاد منافع طبقه ی نوظهور "تکنوکرات" با نهادهای سنّتی صاحب قدرت و ثروت از سویی دیگر، زمینه ساز انقلاب های بزرگ در این عصر شد، انقلاب هایی با هدف خلع ید از حکومت های خودکامه (Autocratic state) و ایجاد "نظام های حکومتی مشروطه" و "جمهوری". نمونه ی برجسته ی این انقلاب ها "انقلاب کبیر فرانسه" در 1789 میلادی بود که الگوی شکل گیری انقلاب مشروطیت ایران (1285 - 1272 شمسی) شد.
8-نوآم #چامسکی فیلسوف و زبان شناس برجسته ی معاصر اعتقاد دارد که فیلسوفان کلاسیک لیبرالیست تصوّری از شیوه هایی که بخش خصوصی در دوران سرمایه داری شرکت های بزرگ (Corporate Capitalism) به خود گرفت نداشتند. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایه داری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایه داری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایه داری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم می بخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایه داری فراملّیتی" می داند بنابراین از دهه ی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. مبارزه ی چامسکی با نظام حاکم بر امریکا، مبارزه ی کلاسیک فیلسوفان لیبرالیست با یک حکومت خودکامه ی ملّی نیست، بلکه مبارزه با نهادی است که حافظ روابط اقتصاد سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چامسکی نظام حکومتی جایگزین را یک "سوسیالیزم آزادی محور" (Libertarian Socialism) می داند. به عقیده ی من، علاوه بر "جمهوری خواهان" آمریکا، نظام حکومتی چین نیز یکی از بزرگترین حافظان روابط اقتصادی سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چیزی که چامسکی کمتر به آن توجه داشته است!
9-در عصر "امپراطوری شرکت های فراملّیتی"، مهم ترین محدودکننده ی آزادی برای بشر، رسانه های وابسته به این امپراطوری هستند. این رسانه ها وظیفه دارند انسان را دچار یک "نیاز دائمی برای درآمد بیشتر" کنند، نیازی که باعث می شود آن ها در روابط اقتصاد سرمایه داری اسیر شوند و درباره ی "کاری که به عهده می گیرند" و "بهره کشی و استثمار" (Exploitation) حسّاس نباشند. بنابراین، شاید مبارزه برای آزادی در این عصر، مبارزه با "سبک زندگی" تجویز شده توسط رسانه های وابسته به این امپراطوری باشد.
10-مشکل "آزادی خواهانی" که در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند این است که همزمان درگیر چند مرحله ی تاریخی هستند. برای مثال فیلسوفی که در ایران دغدغه ی آزادی بشر را دارد، از یک سو رسالت "روسو" و "همبولت" را بر دوش دارد، و از سویی دیگر رسالت "چامسکی" را! شاید به همین دلیل است که اغلب فیلسوفان جهان سوّمی را سردرگم و مردّد می بینیم چراکه گاهی "تکلیف اجتماعی" مربوط به این دو مرحله رسالت فیلسوفانه در تضاد باهم قرار می گیرند:
"یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آزادی_و_تاریخ -قسمت دوم
7-یکی از برجسته ترین پژوهش های قرن هجدهم درباره آزادی و بردگی، اثر #ژان_ژاک_روسو فرانسوی است به نام "گفتاری درباره ی نابرابری". روسو (1778-1712) در این رساله ادّعا می کند که حکومت ها به شیوه ی اجتناب ناپذیری به فساد، خودسری و استبداد گرایش پیدا می کنند. این نوع قدرت از نظر روسو "در ماهیت خود نامشروع است و انقلاب های جدید بایستی حکومت را تمام و کمال منحل کنند و یا آن را در جایگاه مشروع خود نهادینه کنند".
فیلسوف دیگر "ویلهلم فن همبولت" در دهه ی 1790 نوشت: "بخش دولتی نباید در هیچ یک از اموری که منحصرأ به امنیت مربوط نیست دخالت کند". همبولت یک اصل مهم آزادی کلاسیک را بیان می کند: "مداخله ی دولت در زندگی اجتماعی نامشروع است".
نظریه پردازی فیلسوفان بزرگ این عصر مثل ژان ژاک روسو، ویلهلم فن همبولت و امانوئل کانت از یک سو، و تعارض و تضاد منافع طبقه ی نوظهور "تکنوکرات" با نهادهای سنّتی صاحب قدرت و ثروت از سویی دیگر، زمینه ساز انقلاب های بزرگ در این عصر شد، انقلاب هایی با هدف خلع ید از حکومت های خودکامه (Autocratic state) و ایجاد "نظام های حکومتی مشروطه" و "جمهوری". نمونه ی برجسته ی این انقلاب ها "انقلاب کبیر فرانسه" در 1789 میلادی بود که الگوی شکل گیری انقلاب مشروطیت ایران (1285 - 1272 شمسی) شد.
8-نوآم #چامسکی فیلسوف و زبان شناس برجسته ی معاصر اعتقاد دارد که فیلسوفان کلاسیک لیبرالیست تصوّری از شیوه هایی که بخش خصوصی در دوران سرمایه داری شرکت های بزرگ (Corporate Capitalism) به خود گرفت نداشتند. از نظر "چامسکی" با وجود اقتصاد سرمایه داری غارتگر، برای صیانت از انسان و جلوگیری از تخریب زیست محیطی، دخالت دولت یک ضرورت مطلق است. "چامسکی" اعتقاد دارد در عصر سرمایه داری فراملّیتی، مانع آزادی انسان بیش از آن که دولت باشد روابط اقتصاد سرمایه داری است که نوعی "روابط بندگی" را تداوم می بخشد. چامسکی نظام حکومتی آمریکا را یک "حکومت نظامی حافظ سرمایه داری فراملّیتی" می داند بنابراین از دهه ی 1960 تا کنون با تصمیمات این نظام مقابله نموده است که اولین نمونه از آن سازماندهی اعتراضات دانشجویی علیه اعزام نیرو به ویتنام بود. مبارزه ی چامسکی با نظام حاکم بر امریکا، مبارزه ی کلاسیک فیلسوفان لیبرالیست با یک حکومت خودکامه ی ملّی نیست، بلکه مبارزه با نهادی است که حافظ روابط اقتصاد سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چامسکی نظام حکومتی جایگزین را یک "سوسیالیزم آزادی محور" (Libertarian Socialism) می داند. به عقیده ی من، علاوه بر "جمهوری خواهان" آمریکا، نظام حکومتی چین نیز یکی از بزرگترین حافظان روابط اقتصادی سرمایه داری شرکت های بزرگ در سطح جهانی است. چیزی که چامسکی کمتر به آن توجه داشته است!
9-در عصر "امپراطوری شرکت های فراملّیتی"، مهم ترین محدودکننده ی آزادی برای بشر، رسانه های وابسته به این امپراطوری هستند. این رسانه ها وظیفه دارند انسان را دچار یک "نیاز دائمی برای درآمد بیشتر" کنند، نیازی که باعث می شود آن ها در روابط اقتصاد سرمایه داری اسیر شوند و درباره ی "کاری که به عهده می گیرند" و "بهره کشی و استثمار" (Exploitation) حسّاس نباشند. بنابراین، شاید مبارزه برای آزادی در این عصر، مبارزه با "سبک زندگی" تجویز شده توسط رسانه های وابسته به این امپراطوری باشد.
10-مشکل "آزادی خواهانی" که در کشورهای در حال توسعه زندگی می کنند این است که همزمان درگیر چند مرحله ی تاریخی هستند. برای مثال فیلسوفی که در ایران دغدغه ی آزادی بشر را دارد، از یک سو رسالت "روسو" و "همبولت" را بر دوش دارد، و از سویی دیگر رسالت "چامسکی" را! شاید به همین دلیل است که اغلب فیلسوفان جهان سوّمی را سردرگم و مردّد می بینیم چراکه گاهی "تکلیف اجتماعی" مربوط به این دو مرحله رسالت فیلسوفانه در تضاد باهم قرار می گیرند:
"یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها"
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#آزادی_و_تاریخ -پی نوشت ها:
1-آن چه درباره ی دوره های تاریخی نوشته ام برداشت من از کتاب های زیر بوده است:
الف-برنامه ریزی تعاملی، نوشته راسل ایکاف، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، نشر مرکز (فصل اوّل: عصر سیستم ها)
ب-عادت هشتم، نوشته استیون کاوی، ترجمه مهدی قرچه داغی، انتشارات پیکان
ج-جابه جایی در قدرت، نوشته الوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی-انتشارات علم
2-آن چه درباره ی روسو، همبولت و چامسکی نوشته ام برداشت من است از سخنرانی چامسکی در ژانویه 1970 در دانشگاه لایولا در شیکاگو
ترجمه ی این سخنرانی در کتاب "چامسکی و انقلاب زبان شناسی" آمده است. این کتاب توسط دکتر رضا نیلی پور نوشته شده و توسط نشر دانژه منتشر شده است.
3-درباره ی فرایند داروینی "انتخاب خودی" و نقش آن در شکل گیری هنجارها و تابوهای اجتماعی فصل آخر کتاب زیر را بخوانید: ساخت و کار ذهن، نوشته کالین بلیک مور، ترجمه محمدرضا باطنی، انتشارات فرهنگ معاصر
4-کتاب "تئوری انتخاب" ویلیام گلاسر با ترجمه دکتر علی صاحبی توسط انتشارات سایه سخن به فارسی منتشر شده است.
کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار" گلاسر توسط نسرین ملکی ترجمه و توسط نشر دایره منتشر شده است.
کتاب "واقعیت درمانی" گلاسر توسط دکتر محمد هوشمند ویژه ترجمه و توسط انتشارات خجسته منتشر شده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#آزادی_و_تاریخ -پی نوشت ها:
1-آن چه درباره ی دوره های تاریخی نوشته ام برداشت من از کتاب های زیر بوده است:
الف-برنامه ریزی تعاملی، نوشته راسل ایکاف، ترجمه سهراب خلیلی شورینی، نشر مرکز (فصل اوّل: عصر سیستم ها)
ب-عادت هشتم، نوشته استیون کاوی، ترجمه مهدی قرچه داغی، انتشارات پیکان
ج-جابه جایی در قدرت، نوشته الوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی-انتشارات علم
2-آن چه درباره ی روسو، همبولت و چامسکی نوشته ام برداشت من است از سخنرانی چامسکی در ژانویه 1970 در دانشگاه لایولا در شیکاگو
ترجمه ی این سخنرانی در کتاب "چامسکی و انقلاب زبان شناسی" آمده است. این کتاب توسط دکتر رضا نیلی پور نوشته شده و توسط نشر دانژه منتشر شده است.
3-درباره ی فرایند داروینی "انتخاب خودی" و نقش آن در شکل گیری هنجارها و تابوهای اجتماعی فصل آخر کتاب زیر را بخوانید: ساخت و کار ذهن، نوشته کالین بلیک مور، ترجمه محمدرضا باطنی، انتشارات فرهنگ معاصر
4-کتاب "تئوری انتخاب" ویلیام گلاسر با ترجمه دکتر علی صاحبی توسط انتشارات سایه سخن به فارسی منتشر شده است.
کتاب "مدیریت بدون زور و اجبار" گلاسر توسط نسرین ملکی ترجمه و توسط نشر دایره منتشر شده است.
کتاب "واقعیت درمانی" گلاسر توسط دکتر محمد هوشمند ویژه ترجمه و توسط انتشارات خجسته منتشر شده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی
سلام، ضمن تشکر از مطلبتون، سیستم و نظام سرمایه داری که متاسفانه جهان رو اداره میکنه و بر روح و جسم آدما از بدو تولد تا مرگ حاکم است و قواعد و تعاریف خودش رو چون مسلماتی بر ذهن ها حقنه کرده و شک و تردیدی را خارج از چهارچوبهای نقد تعریف شده خودش نمیپذیرد. متاسفانه امروز این سیستم با ابزار پول و رسانه جایی برای هیچ سیستم جایگزینی باقی نگذاشته، و تنها در مدتی محدودی به مدد فلاسفه عملگرایی چون مارکس و انگلس حرکت های محدودی در جهت معرفی روش و منشی جایگزین انجام شد، به هر حال ممنون میشم اگر شما این موضوع رو بیشتر با مقالاتتون برای ما بررسی کنید و مخصوصا به تاثیرات سوء نظام کاپیتالیسم بر روح و روان آدمی و همچنین تناقضات موجود در سرشت انسان و این سیستم اشاره کنید لطفا.
با تشکر
*با سلام و احترام
از عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
دو کتاب بسیار ارزشمند و پژوهش محور در این زمینه به فارسی ترجمه و منتشر شده اند که بنده هر دو کتاب را در کانال تلگرامم معرّفی کرده ام :
اوّلی #تاوان_نابرابری است که از منظر جامعه شناسی نظام کاپیتالیسم را نقد می کند و دوّمی #بهای_سنگین_مادی_گرایی است که از منظر روان شناسی به نقد کاپیتالیسم می پردازد.
به عقیدهٔ من مطالعهٔ این دو کتاب هر فرد منصفی را به این نتیجه خواهد رساند که "سوسیال دموکراسی" نظامی سالم تر و کارآمدتر از کاپیتالیسم است، گرچه کاپیتالیسم مبتنی بر لیبرال دموکراسی به مراتب سالم تر از کاپیتالیسم مبتنی بر استبداد، فاشیسم و توتالیتاریسم است.
در مقالهٔ #آزادی_و_تاریخ به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.
تندرست باشید
@drsargolzaei
*خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی
سلام، ضمن تشکر از مطلبتون، سیستم و نظام سرمایه داری که متاسفانه جهان رو اداره میکنه و بر روح و جسم آدما از بدو تولد تا مرگ حاکم است و قواعد و تعاریف خودش رو چون مسلماتی بر ذهن ها حقنه کرده و شک و تردیدی را خارج از چهارچوبهای نقد تعریف شده خودش نمیپذیرد. متاسفانه امروز این سیستم با ابزار پول و رسانه جایی برای هیچ سیستم جایگزینی باقی نگذاشته، و تنها در مدتی محدودی به مدد فلاسفه عملگرایی چون مارکس و انگلس حرکت های محدودی در جهت معرفی روش و منشی جایگزین انجام شد، به هر حال ممنون میشم اگر شما این موضوع رو بیشتر با مقالاتتون برای ما بررسی کنید و مخصوصا به تاثیرات سوء نظام کاپیتالیسم بر روح و روان آدمی و همچنین تناقضات موجود در سرشت انسان و این سیستم اشاره کنید لطفا.
با تشکر
*با سلام و احترام
از عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.
دو کتاب بسیار ارزشمند و پژوهش محور در این زمینه به فارسی ترجمه و منتشر شده اند که بنده هر دو کتاب را در کانال تلگرامم معرّفی کرده ام :
اوّلی #تاوان_نابرابری است که از منظر جامعه شناسی نظام کاپیتالیسم را نقد می کند و دوّمی #بهای_سنگین_مادی_گرایی است که از منظر روان شناسی به نقد کاپیتالیسم می پردازد.
به عقیدهٔ من مطالعهٔ این دو کتاب هر فرد منصفی را به این نتیجه خواهد رساند که "سوسیال دموکراسی" نظامی سالم تر و کارآمدتر از کاپیتالیسم است، گرچه کاپیتالیسم مبتنی بر لیبرال دموکراسی به مراتب سالم تر از کاپیتالیسم مبتنی بر استبداد، فاشیسم و توتالیتاریسم است.
در مقالهٔ #آزادی_و_تاریخ به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.
تندرست باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با سلام و تشکر از مطالب ارزشمندی که در کانالتون می گذارید.
با توجه به مطالعه ی مطالبی که راجع به دموکراسی و نظام کاپیتالیسم در مقالاتتون داشتم برداشت من این است که شما بسیار آزادیخواه و مدافع دموکراسی هستید اما با کاپیتالیسم مخالفید. من در این زمینه چند سؤال دارم:
۱-آیا یکی از پیامدهای دموکراسی ایجاد نظام سرمایه داری نیست؟
۲-اگر آمریکا به عنوان نظام سرمایه داری مورد نقد شما وجود نمی داشت آیا به لحاظ علمی جهان در چنین جایگاهی قرار داشت؟
۳-آیا بهترین بستر رشد افراد تأثیرگذار در اکثر حوزه های علمی همین نظام سرمایه داری نبوده؟
۴-آیا می توان خواستار آزادی (ونه هرج و مرج) بود و در عین حال برای آزادی اقتصادی محدودیت ایجاد کرد؟
به نظر می رسد در کشورهای شمال اروپا که لیبرال دموکراسی جاری است اگر چه از ابزار مالیات برای کنترل تجمع ثروت و نه کسب ثروت استفاده می شود ما شاهد رشد کمتری در بیشتر حوزه ها ی علمی هستیم.
از طرفی دموکراسی هم مانند هر پدیده ی دیگر دارای ضعف هایی است که این ضعف ها در ذات دموکراسی وجو دارد. در نهایت انتخاب سختی است٬ انتخاب دموکراسی با ضعف هایش.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که می خوانید و بازخورد می دهید.
اوّل - برای پاسخ به سؤالات شما ابتدا باید راجع به موضوع «طریقیّت» و «موضوعیّت» تولید علم به توافق برسیم، یعنی به این سؤال پاسخ دهیم که آیا تولید علم به خودی خود ارزشمند است (موضوعیّت دارد)، یا این که تولید علم به این دلیل که باعث بهبود کیفیت زندگی انسان ها می شود ارزشمند است (طریقیّت)؟ اگر تولید علم موضوعیت داشته باشد حق با شماست. تولید علم نیاز به حمایت مالی دارد و در جامعه ی سرمایه سالار (کاپیتالیست) انباشت بیشتر ثروت، باعث سرعت بیشتر تولید ثروت می شود و در نتیجه تولید علم هم سرعت بیشتری پیدا می کند چرا که تولید علم نیاز به سرمایه گذاری مالی دارد ولی اگر تولید علم به واسطهٔ بهبود کیفیت زندگی ارزشمند باشد، شاخص های آماری نشان می دهند که کشورهای سرمایه سالار مثل آمریکا رتبهٔ خوبی در حوزهٔ کیفیت زندگی ندارند و کشورهای دارای نظام حکومتی سوسیال دموکراسی رتبه های بسیار بهتری در این حوزه دارند. این شاخص های آماری را می توانید در کتاب #تاوان_نابرابری بیابید (نوشته ریچارد ویلکینسون - کیت پیکت از انتشارات میم، سارا افراز )
دوّم - در تمام کشورهای کاپیتالیست هم آزادی توسط دولت محدود می شود ولی سؤال این است که کدام آزادی را باید محدود کرد و کدام آزادی را نباید محدود کرد. مثلاً برای افزودن امنیّت باید مهاجرت را محدود کرد یا باید خرید و فروش سلاح را محدود کرد؟ قطعاً در مدل های موفّق سوسیال دموکراسی آزادی بیشتر از مدل لیبرال دموکراسی کاپیتالیست محدود نمی شود، آن چه در این دو نظام حکومتی متفاوت است حوزه های محدود کردن آزادی است.
تندرست و شادکام باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
با سلام و تشکر از مطالب ارزشمندی که در کانالتون می گذارید.
با توجه به مطالعه ی مطالبی که راجع به دموکراسی و نظام کاپیتالیسم در مقالاتتون داشتم برداشت من این است که شما بسیار آزادیخواه و مدافع دموکراسی هستید اما با کاپیتالیسم مخالفید. من در این زمینه چند سؤال دارم:
۱-آیا یکی از پیامدهای دموکراسی ایجاد نظام سرمایه داری نیست؟
۲-اگر آمریکا به عنوان نظام سرمایه داری مورد نقد شما وجود نمی داشت آیا به لحاظ علمی جهان در چنین جایگاهی قرار داشت؟
۳-آیا بهترین بستر رشد افراد تأثیرگذار در اکثر حوزه های علمی همین نظام سرمایه داری نبوده؟
۴-آیا می توان خواستار آزادی (ونه هرج و مرج) بود و در عین حال برای آزادی اقتصادی محدودیت ایجاد کرد؟
به نظر می رسد در کشورهای شمال اروپا که لیبرال دموکراسی جاری است اگر چه از ابزار مالیات برای کنترل تجمع ثروت و نه کسب ثروت استفاده می شود ما شاهد رشد کمتری در بیشتر حوزه ها ی علمی هستیم.
از طرفی دموکراسی هم مانند هر پدیده ی دیگر دارای ضعف هایی است که این ضعف ها در ذات دموکراسی وجو دارد. در نهایت انتخاب سختی است٬ انتخاب دموکراسی با ضعف هایش.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
ممنونم که می خوانید و بازخورد می دهید.
اوّل - برای پاسخ به سؤالات شما ابتدا باید راجع به موضوع «طریقیّت» و «موضوعیّت» تولید علم به توافق برسیم، یعنی به این سؤال پاسخ دهیم که آیا تولید علم به خودی خود ارزشمند است (موضوعیّت دارد)، یا این که تولید علم به این دلیل که باعث بهبود کیفیت زندگی انسان ها می شود ارزشمند است (طریقیّت)؟ اگر تولید علم موضوعیت داشته باشد حق با شماست. تولید علم نیاز به حمایت مالی دارد و در جامعه ی سرمایه سالار (کاپیتالیست) انباشت بیشتر ثروت، باعث سرعت بیشتر تولید ثروت می شود و در نتیجه تولید علم هم سرعت بیشتری پیدا می کند چرا که تولید علم نیاز به سرمایه گذاری مالی دارد ولی اگر تولید علم به واسطهٔ بهبود کیفیت زندگی ارزشمند باشد، شاخص های آماری نشان می دهند که کشورهای سرمایه سالار مثل آمریکا رتبهٔ خوبی در حوزهٔ کیفیت زندگی ندارند و کشورهای دارای نظام حکومتی سوسیال دموکراسی رتبه های بسیار بهتری در این حوزه دارند. این شاخص های آماری را می توانید در کتاب #تاوان_نابرابری بیابید (نوشته ریچارد ویلکینسون - کیت پیکت از انتشارات میم، سارا افراز )
دوّم - در تمام کشورهای کاپیتالیست هم آزادی توسط دولت محدود می شود ولی سؤال این است که کدام آزادی را باید محدود کرد و کدام آزادی را نباید محدود کرد. مثلاً برای افزودن امنیّت باید مهاجرت را محدود کرد یا باید خرید و فروش سلاح را محدود کرد؟ قطعاً در مدل های موفّق سوسیال دموکراسی آزادی بیشتر از مدل لیبرال دموکراسی کاپیتالیست محدود نمی شود، آن چه در این دو نظام حکومتی متفاوت است حوزه های محدود کردن آزادی است.
تندرست و شادکام باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش:
با سلام و عرض ادب خدمت شما. بنده مطالب کانال را با دقت و علاقه دنبال می کنم. سؤالی برای من مطرح شده با این عنوان: آیا تمایل به ارتباط جنسی با زنان مختلف و یا میل به تعدد زوجات برای مرد، یک میل فطری است؟ به نظر شما این موضوع بنیان خانواده را تهدید نمی کند؟ نگاه روانشناسی به این موضوع چیست؟ آیا باید از زنان انتظار داشته باشیم تا خود را به کمال رسانده دچار خشم یا ترس نشوند؟ یا خشم و ترس ایجاد شده طبیعی است؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام، از توجه شما به نوشته هایم ممنونم
اوَل- از حیث روان شناسی تکاملی، انسان ها جزو حیواناتی هستند که سرشت چند همسری دارند و این سرشت بین جانور نر و جانور ماده مشترک است، گرچه جانوران ماده به دلیل درگیر شدن در فرایندهای بارداری، زایمان و شیردهی بسیار کمتر از جانوران نر فرصت می یابند این تمایل را اجرایی نمایند.
(کتاب تکامل و رفتار انسان- نوشته جان کارترایت- ترجمه بهزاد سروری خراشا- انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد)
دوَم- مطالعات روان شناسی اجتماعی در فرهنگ های مختلف نشان داده اند که تمایل به چند همسری در مردان بیش از زنان است.
(کتاب روان شناسی اجتماعی- نوشته رابرت بارون و همکاران - ترجمه دکتر یوسف کریمی- انتشارات روان)
سوَم - به نظر می رسد که بهترین سیستم خانواده برای پرورش کودکان سالم سیستم تک همسری است.
(کتاب زناشویی و اخلاق- نوشته برتراندراسل- ترجمه ابراهیم یونسی- نشر اندیشه)
چهارم - این که یک فرد (چه زن و چه مرد) در واکنش به تمایل همسرش به تنوَع طلبی جنسی چه گزینه ای را انتخاب می کند بیش از آن که بر اساس یک نظام درست و غلط اخلاقی استوار باشد بر اساس نظام هزینه-فایده ی اقتصادی اجتماعی استوار است بنابراین در فرهنگ ها و طبقات مختلف اجتماعی پاسخ متفاوتی دارد.
تندرست و شادکام باشید
@drsargolzaei
*پرسش:
با سلام و عرض ادب خدمت شما. بنده مطالب کانال را با دقت و علاقه دنبال می کنم. سؤالی برای من مطرح شده با این عنوان: آیا تمایل به ارتباط جنسی با زنان مختلف و یا میل به تعدد زوجات برای مرد، یک میل فطری است؟ به نظر شما این موضوع بنیان خانواده را تهدید نمی کند؟ نگاه روانشناسی به این موضوع چیست؟ آیا باید از زنان انتظار داشته باشیم تا خود را به کمال رسانده دچار خشم یا ترس نشوند؟ یا خشم و ترس ایجاد شده طبیعی است؟
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام، از توجه شما به نوشته هایم ممنونم
اوَل- از حیث روان شناسی تکاملی، انسان ها جزو حیواناتی هستند که سرشت چند همسری دارند و این سرشت بین جانور نر و جانور ماده مشترک است، گرچه جانوران ماده به دلیل درگیر شدن در فرایندهای بارداری، زایمان و شیردهی بسیار کمتر از جانوران نر فرصت می یابند این تمایل را اجرایی نمایند.
(کتاب تکامل و رفتار انسان- نوشته جان کارترایت- ترجمه بهزاد سروری خراشا- انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد)
دوَم- مطالعات روان شناسی اجتماعی در فرهنگ های مختلف نشان داده اند که تمایل به چند همسری در مردان بیش از زنان است.
(کتاب روان شناسی اجتماعی- نوشته رابرت بارون و همکاران - ترجمه دکتر یوسف کریمی- انتشارات روان)
سوَم - به نظر می رسد که بهترین سیستم خانواده برای پرورش کودکان سالم سیستم تک همسری است.
(کتاب زناشویی و اخلاق- نوشته برتراندراسل- ترجمه ابراهیم یونسی- نشر اندیشه)
چهارم - این که یک فرد (چه زن و چه مرد) در واکنش به تمایل همسرش به تنوَع طلبی جنسی چه گزینه ای را انتخاب می کند بیش از آن که بر اساس یک نظام درست و غلط اخلاقی استوار باشد بر اساس نظام هزینه-فایده ی اقتصادی اجتماعی استوار است بنابراین در فرهنگ ها و طبقات مختلف اجتماعی پاسخ متفاوتی دارد.
تندرست و شادکام باشید
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#خاطرات_کاناپه_فروید
نویسنده: کریستیان موزر
مترجم: ناصر غیاثی
انتشارات: حوض نقره - ۱۳۹۰
"زیگموند #فروید" پزشک اتریشی از سال ۱۸۸۵ که وارد حوزه شناخت ذهن پیچیده انسان شد تا هنگام درگذشتش در سال ۱۹۳۹ به مدت حدود نیم قرن مشغول نظریه پردازی در باب سلامت و بیماری روان بود و در این مدت بیش از بیست کتاب وده ها مقاله و "مورد پژوهی" منتشر ساخت.
نبوغ، مطالعات وسیع و پشتکار بی نظیر فروید باعث شد که "نظریه ناخودآگاه" که پیش از فروید هم در فلسفه قرن نوزدهم مطرح شده بود به نام فروید گره بخورد و فروید به عنوان پیشتاز سومین جریانی که به خودشیفتگی بشر ضربه زد شناخته شود.
اولین ضربه به خودشیفتگی بشر در حوزه اخترفیزیک اتفاق افتاد، هنگامی که #کپلر، #کوپرنیک و #گالیله با مشاهدات و محاسبات دقیق به اثبات رساندند که ما در مرکز جهان واقع نشده ایم و کره زمین یکی از میلیون ها چرخنده این جهان بی نهایت بزرگ است. این یافته ها برخلاف آموزه های کلیسا بودند که با قرار دادن بشر در جغرافیایی تخیلی که زمین را مرکز عالم می دانست انسان را به عنوان بزرگترین پروژه و بزرگترین دغدغه آفریدگار جهان معرفی می کردند.
دومین ضربه به خودشیفتگی بشر توسط #داروین وارد شد. مطالعات داروین بر روی تکامل تدریجی گونه های حیوانی نشان داد که افسانه ها و اسطوره های مقدس درباره ی آفرینش یکباره آدمی غلط هستند و تفاوت انسان با سایر حیوانات تفاوتی کمّی و تدریجی است نه تفاوتی ذاتی و ماهُوی .
سومین ضربه به خودشیفتگی بشر توسط فروید و جریان روانکاوی وارد شد. "نظریه ناخودآگاه" نشان داد که اراده و آگاهی انسان سهم کوچکی در تصمیمات و انتخاب های او دارد. "جبر ناخوآگاه" بر جریان افکار و احساسات ما سایه افکنده است و ما همچون عروسک خیمه شب بازی توسط فرایندهای غریزی، بَدَوی و تربیتی "رانده می شویم".
گرچه نظریه پردازی فروید دچار اشکالات روشی (متودولوژیک) فراوانی بود و نظریه پردازان بعدی روانکاوی همچون آلفرد #آدلر، کارل گوستاو #یونگ، #اریک_فروم، #کارن_هورنای و #فریتز_پرلز نقدهای جدی و عمیقی بر نظرات فروید وارد کردند ولی همچنان فروید به عنوان پیش کسوت روانکاوی الهام بخش روندگان این طریقت باقی ماند.
زندگی شخصی فروید جدا از نظریه پردازی هایش نبود. به تعبیری می توان گفت که نظریه های فروید در زندگی شخصی او جاری بودند و او خود اثبات این نظریه اش بود که هوش و آگاهی نمی توانند ما را از زیر یوغ "روان نژندی ها" رها کنند.
طبعاً برای شناخت درست نظریه های فروید باید آثار و نوشته های خود او را خواند و سپس نقدهای روانکاوان برجسته راجع به نظریه پردازی فروید را مطالعه کرد اما این پروژه سنگین مطالعاتی، کار کسانی است که به طور حرفه ای و تخصصی در حوزه روانکاوی فعالیت می کنند در حالی که شناخت فروید و جریان روانکاوی برای هر فرد اهل مطالعه ای که می خواهد جریان مدرنیته را درک کند ضروری است، لذا کتاب های سبک و درعین حال معتبر و مستند در این زمینه می توانند یاریگر کسانی باشند که مایلند با صرف وقت و انرژی کمتر با فروید و جریان روانکاوی آشنا شوند.
کتاب "خاطرات کاناپه فروید" می تواند به عنوان اولین گام آشنایی با فروید پیشنهاد شود. این کتاب کم حجم با زبانی ساده و با سبک و سیاق طنز نوشته شده است و راوی آن کاناپه ای است که مراجعان فروید برای روانکاوی روی آن دراز می کشیدند. سبک فکاهی و کاریکاتورهای جذاب این کتاب باعث می شود که مردمان این زمانه که دچار "بحران اولویت بندی" هستند و وقت و حوصله خواندن کتاب های حجیم و سنگین را ندارند دلیل (یا شاید بهانه ای) برای امتناع از خواندنش نداشته باشند.
مترجم کتاب (ناصر غیاثی) خود طنزپرداز است و کتاب های "تاکسی نوشت ها" و "تاکسی نوشتی دیگر" او توسط انتشارات کاروان و انتشارات حوض نقره منتشر شده اند. این کتاب ها که بر اساس خاطرات تاکسی راندن او در هایدلبرگ آلمان (محل زندگی او) نوشته شده اند طنزهایی برجسته و اثرگذار هستند. طنزپردازی ناصر غیاثی باعث شده که ترجمه فارسی این کتاب از ژانر کتاب اصلی (زبان آلمانی) خارج نشود.
گرچه این کتاب برای مبتدیان آشنایی با فروید نوشته شده است ولی خواندن آن برای حرفه ای ها هم خارج از لطف نیست. من دو بار این کتاب را خواندم و هر بار از خواندن آن لذت بردم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Freud.jpg
#خاطرات_کاناپه_فروید
نویسنده: کریستیان موزر
مترجم: ناصر غیاثی
انتشارات: حوض نقره - ۱۳۹۰
"زیگموند #فروید" پزشک اتریشی از سال ۱۸۸۵ که وارد حوزه شناخت ذهن پیچیده انسان شد تا هنگام درگذشتش در سال ۱۹۳۹ به مدت حدود نیم قرن مشغول نظریه پردازی در باب سلامت و بیماری روان بود و در این مدت بیش از بیست کتاب وده ها مقاله و "مورد پژوهی" منتشر ساخت.
نبوغ، مطالعات وسیع و پشتکار بی نظیر فروید باعث شد که "نظریه ناخودآگاه" که پیش از فروید هم در فلسفه قرن نوزدهم مطرح شده بود به نام فروید گره بخورد و فروید به عنوان پیشتاز سومین جریانی که به خودشیفتگی بشر ضربه زد شناخته شود.
اولین ضربه به خودشیفتگی بشر در حوزه اخترفیزیک اتفاق افتاد، هنگامی که #کپلر، #کوپرنیک و #گالیله با مشاهدات و محاسبات دقیق به اثبات رساندند که ما در مرکز جهان واقع نشده ایم و کره زمین یکی از میلیون ها چرخنده این جهان بی نهایت بزرگ است. این یافته ها برخلاف آموزه های کلیسا بودند که با قرار دادن بشر در جغرافیایی تخیلی که زمین را مرکز عالم می دانست انسان را به عنوان بزرگترین پروژه و بزرگترین دغدغه آفریدگار جهان معرفی می کردند.
دومین ضربه به خودشیفتگی بشر توسط #داروین وارد شد. مطالعات داروین بر روی تکامل تدریجی گونه های حیوانی نشان داد که افسانه ها و اسطوره های مقدس درباره ی آفرینش یکباره آدمی غلط هستند و تفاوت انسان با سایر حیوانات تفاوتی کمّی و تدریجی است نه تفاوتی ذاتی و ماهُوی .
سومین ضربه به خودشیفتگی بشر توسط فروید و جریان روانکاوی وارد شد. "نظریه ناخودآگاه" نشان داد که اراده و آگاهی انسان سهم کوچکی در تصمیمات و انتخاب های او دارد. "جبر ناخوآگاه" بر جریان افکار و احساسات ما سایه افکنده است و ما همچون عروسک خیمه شب بازی توسط فرایندهای غریزی، بَدَوی و تربیتی "رانده می شویم".
گرچه نظریه پردازی فروید دچار اشکالات روشی (متودولوژیک) فراوانی بود و نظریه پردازان بعدی روانکاوی همچون آلفرد #آدلر، کارل گوستاو #یونگ، #اریک_فروم، #کارن_هورنای و #فریتز_پرلز نقدهای جدی و عمیقی بر نظرات فروید وارد کردند ولی همچنان فروید به عنوان پیش کسوت روانکاوی الهام بخش روندگان این طریقت باقی ماند.
زندگی شخصی فروید جدا از نظریه پردازی هایش نبود. به تعبیری می توان گفت که نظریه های فروید در زندگی شخصی او جاری بودند و او خود اثبات این نظریه اش بود که هوش و آگاهی نمی توانند ما را از زیر یوغ "روان نژندی ها" رها کنند.
طبعاً برای شناخت درست نظریه های فروید باید آثار و نوشته های خود او را خواند و سپس نقدهای روانکاوان برجسته راجع به نظریه پردازی فروید را مطالعه کرد اما این پروژه سنگین مطالعاتی، کار کسانی است که به طور حرفه ای و تخصصی در حوزه روانکاوی فعالیت می کنند در حالی که شناخت فروید و جریان روانکاوی برای هر فرد اهل مطالعه ای که می خواهد جریان مدرنیته را درک کند ضروری است، لذا کتاب های سبک و درعین حال معتبر و مستند در این زمینه می توانند یاریگر کسانی باشند که مایلند با صرف وقت و انرژی کمتر با فروید و جریان روانکاوی آشنا شوند.
کتاب "خاطرات کاناپه فروید" می تواند به عنوان اولین گام آشنایی با فروید پیشنهاد شود. این کتاب کم حجم با زبانی ساده و با سبک و سیاق طنز نوشته شده است و راوی آن کاناپه ای است که مراجعان فروید برای روانکاوی روی آن دراز می کشیدند. سبک فکاهی و کاریکاتورهای جذاب این کتاب باعث می شود که مردمان این زمانه که دچار "بحران اولویت بندی" هستند و وقت و حوصله خواندن کتاب های حجیم و سنگین را ندارند دلیل (یا شاید بهانه ای) برای امتناع از خواندنش نداشته باشند.
مترجم کتاب (ناصر غیاثی) خود طنزپرداز است و کتاب های "تاکسی نوشت ها" و "تاکسی نوشتی دیگر" او توسط انتشارات کاروان و انتشارات حوض نقره منتشر شده اند. این کتاب ها که بر اساس خاطرات تاکسی راندن او در هایدلبرگ آلمان (محل زندگی او) نوشته شده اند طنزهایی برجسته و اثرگذار هستند. طنزپردازی ناصر غیاثی باعث شده که ترجمه فارسی این کتاب از ژانر کتاب اصلی (زبان آلمانی) خارج نشود.
گرچه این کتاب برای مبتدیان آشنایی با فروید نوشته شده است ولی خواندن آن برای حرفه ای ها هم خارج از لطف نیست. من دو بار این کتاب را خواندم و هر بار از خواندن آن لذت بردم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Freud.jpg
#چشم_تاریخ
#انقلاب_باشکوه
(به انگلیسی:
(Glorious Revolution
همان انقلاب سال ۱۶۸۸ انگلستان است که چون بدون درگیری به پیروزی رسید با عناوینی چون انقلاب بدون خونریزی و یا انقلاب ۱۶۸۸ و انقلاب آرام نیز نامیده میشود. درواقع با توافقی که صورت گرفت، حکومتی دموکراتیک تر، جایگزین نظام استبدادی شد. این انقلاب زمانی شکل گرفت که شاه ویلیام سوم و ملکه ماری دوم به جای شاه جیمز دوم نشسته و تاج و تخت او را به دست گرفتند و در این جابه جایی قدرت، شاه جدید موافقت نمود تا بعنوان یک پادشاه محدود عمل نماید، به علاوه؛ اختیارات و قدرت بیشتری به پارلمان واگذار کند.
این انقلاب اگرچه کوتاه و بدون شور و هیجان انقلابهای دیگر بود اما نه تنها نتیجهٔ آن، یعنی سلطنت مشروطه، تا به امروز نظام حاکم بر انگلستان را رقم زده بلکه دستاورد های این انقلاب، موجب پدید آمدن رویدادهایی شد که نخستین دموکراسی مدرن را پایهریزی کرد. این انقلاب از لحاظ فکری تحت تأثیر اندیشه های "جان لاک" شکل گرفت. لاک همچنین از اصل تفکیک قوا در حکومت طرفداری میکرد و اعتقاد داشت که در شرایطی که حکومت از اختیارات خود سوء استفاده کند اقدام به انقلاب برای سرنگونی حکومت نه تنها یک حق بلکه یک تکلیف برای مردم است. جان لاک همچنین "مقالهای دربارهٔ بردباری" را پس از جنگهای مذهبی اروپا نوشت و در آن یک فرمول بندی کلاسیک برای بردباری مذهبی ارائه داد که دارای سه محور اصلی است: 1.قضاوت دنیوی (در مورد قضاوت در سیستم قضایی به طور خاص و قضاوت شخصی انسانها به طور کلی) قادر نیست به طور دقیق حقیقت ادعاها را در دیدگاه های مذهبی رقیب یکدیگر ارزیابی کند؛ 2.حتی اگر قضاوت دنیوی میتوانست این کار را انجام دهد، اجبار جامعه به یک "دین راستین" اثر مطلوبی نمیداشت، زیرا عقاید نمیتوانند با خشونت تحمیل شوند؛ 3.وادار کردن جامعه به یکنواختی دینی منجر به ناهنجاری های اجتماعی بیشتری نسبت به تنوع دینی خواهد شد.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/GloriousRevolution.jpg
#انقلاب_باشکوه
(به انگلیسی:
(Glorious Revolution
همان انقلاب سال ۱۶۸۸ انگلستان است که چون بدون درگیری به پیروزی رسید با عناوینی چون انقلاب بدون خونریزی و یا انقلاب ۱۶۸۸ و انقلاب آرام نیز نامیده میشود. درواقع با توافقی که صورت گرفت، حکومتی دموکراتیک تر، جایگزین نظام استبدادی شد. این انقلاب زمانی شکل گرفت که شاه ویلیام سوم و ملکه ماری دوم به جای شاه جیمز دوم نشسته و تاج و تخت او را به دست گرفتند و در این جابه جایی قدرت، شاه جدید موافقت نمود تا بعنوان یک پادشاه محدود عمل نماید، به علاوه؛ اختیارات و قدرت بیشتری به پارلمان واگذار کند.
این انقلاب اگرچه کوتاه و بدون شور و هیجان انقلابهای دیگر بود اما نه تنها نتیجهٔ آن، یعنی سلطنت مشروطه، تا به امروز نظام حاکم بر انگلستان را رقم زده بلکه دستاورد های این انقلاب، موجب پدید آمدن رویدادهایی شد که نخستین دموکراسی مدرن را پایهریزی کرد. این انقلاب از لحاظ فکری تحت تأثیر اندیشه های "جان لاک" شکل گرفت. لاک همچنین از اصل تفکیک قوا در حکومت طرفداری میکرد و اعتقاد داشت که در شرایطی که حکومت از اختیارات خود سوء استفاده کند اقدام به انقلاب برای سرنگونی حکومت نه تنها یک حق بلکه یک تکلیف برای مردم است. جان لاک همچنین "مقالهای دربارهٔ بردباری" را پس از جنگهای مذهبی اروپا نوشت و در آن یک فرمول بندی کلاسیک برای بردباری مذهبی ارائه داد که دارای سه محور اصلی است: 1.قضاوت دنیوی (در مورد قضاوت در سیستم قضایی به طور خاص و قضاوت شخصی انسانها به طور کلی) قادر نیست به طور دقیق حقیقت ادعاها را در دیدگاه های مذهبی رقیب یکدیگر ارزیابی کند؛ 2.حتی اگر قضاوت دنیوی میتوانست این کار را انجام دهد، اجبار جامعه به یک "دین راستین" اثر مطلوبی نمیداشت، زیرا عقاید نمیتوانند با خشونت تحمیل شوند؛ 3.وادار کردن جامعه به یکنواختی دینی منجر به ناهنجاری های اجتماعی بیشتری نسبت به تنوع دینی خواهد شد.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/GloriousRevolution.jpg
#یادداشت_هفته
#هنر: #عبور_از_قفس_تن
ذهن انسان سرشار از تخیّل و تفنّن است در حالی که تن انسان محصور در ناتوانی هاست. ذهن به گذشته و آینده سفر می کند در حالی که تن محصور در لحظه اکنون است. ذهن به آسمان می پرد و در اعماق اقیانوس ها کاوش می کند در حالی که تن، نه پَری برای پرواز دارد نه آبششی برای تنفّس در زیر آب. ذهن به جاودانگی و بی مرگی می اندیشد و تن اسیر استهلاک و پیری و مرگ است. گرچه همین جولان بی وقفهٔ ذهن پدید آورنده فنّاوری برای بشر شد و با اختراع هواپیما و زیردریایی محدودیت های تن انسانی را فرو کاست و آرزوهای گونهٔ بلند پرواز "هوموساپینس ساپینس" را برآورده ساخت اما هر کدام از ما دارای انبانی بی پایان و زایا از تخیلات و آرزوها هستیم که یا شخصی و منحصر به فرد هستند یا هنوز دانش و فنّاوری توان برآورده ساختن آن ها را ندارند.
این جاست که انسان به سنگینی انبان آرزوهای برآورده نشده و برآورده نشدنی اش کوله باری از حرمان و حسرت وآه به دوش می کشد. همان طور که دانش و فناوری در خدمت برآوردن آرزوهای گونه انسانی پیش می روند، هنر می تواند عصای معجزه گری باشد که آرزوهای فردی انسان را محقق می سازد. کسی که مهارت نقاشی را آموخته است با در اختیار داشتن مداد و کاغذی آرزوهایش را مجسم می سازد و به اشتراک می گذارد. کسی که مهارت قصه گویی را می آموزد روایتی از جهان، انسان و زندگی می آفریند که بازتولید می شود و بخشی از جریان زندگی می شود. کسی که مهارت نواختن سازی را به دست می آورد حرف های نگفته و نگفتنی را تبدیل به زمزمه ای همگانی می کند.
این جاست که جایگاه هنر از تزئین کاخ ها و گرم کردن بزم های سلاطین فراتر می رود و بخشی از مهم ترین نیازهای بشری می شود: پل زدن میان ذهنی که بی نهایت است و تنی که بی بال و پر است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#هنر: #عبور_از_قفس_تن
ذهن انسان سرشار از تخیّل و تفنّن است در حالی که تن انسان محصور در ناتوانی هاست. ذهن به گذشته و آینده سفر می کند در حالی که تن محصور در لحظه اکنون است. ذهن به آسمان می پرد و در اعماق اقیانوس ها کاوش می کند در حالی که تن، نه پَری برای پرواز دارد نه آبششی برای تنفّس در زیر آب. ذهن به جاودانگی و بی مرگی می اندیشد و تن اسیر استهلاک و پیری و مرگ است. گرچه همین جولان بی وقفهٔ ذهن پدید آورنده فنّاوری برای بشر شد و با اختراع هواپیما و زیردریایی محدودیت های تن انسانی را فرو کاست و آرزوهای گونهٔ بلند پرواز "هوموساپینس ساپینس" را برآورده ساخت اما هر کدام از ما دارای انبانی بی پایان و زایا از تخیلات و آرزوها هستیم که یا شخصی و منحصر به فرد هستند یا هنوز دانش و فنّاوری توان برآورده ساختن آن ها را ندارند.
این جاست که انسان به سنگینی انبان آرزوهای برآورده نشده و برآورده نشدنی اش کوله باری از حرمان و حسرت وآه به دوش می کشد. همان طور که دانش و فناوری در خدمت برآوردن آرزوهای گونه انسانی پیش می روند، هنر می تواند عصای معجزه گری باشد که آرزوهای فردی انسان را محقق می سازد. کسی که مهارت نقاشی را آموخته است با در اختیار داشتن مداد و کاغذی آرزوهایش را مجسم می سازد و به اشتراک می گذارد. کسی که مهارت قصه گویی را می آموزد روایتی از جهان، انسان و زندگی می آفریند که بازتولید می شود و بخشی از جریان زندگی می شود. کسی که مهارت نواختن سازی را به دست می آورد حرف های نگفته و نگفتنی را تبدیل به زمزمه ای همگانی می کند.
این جاست که جایگاه هنر از تزئین کاخ ها و گرم کردن بزم های سلاطین فراتر می رود و بخشی از مهم ترین نیازهای بشری می شود: پل زدن میان ذهنی که بی نهایت است و تنی که بی بال و پر است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
#صوراسرافیل از نشریات معروف، مهم و مؤثر صدر #مشروطیت بود. شماره نخست این نشریه هشتم خرداد ماه ۱۲۸۶خورشیدی منتشر شد. جهانگیرخان شیرازی و قاسم خان تبریزی با همکاری میرزا علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) صور اسرافیل رامنتشر میکردند. این نشریه بصورت هفتگی چاپ و تکثیر می شد. جذابترین بخش آن هفتهنامه را ستون فکاهی آن دانستهاند که به عنوان #چرند_و_پرند به قلم علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) و با امضای «دخو» (مخفّف دهخدا) نوشته میشد. علامه #دهخدا (صاحب لغتنامهٔ دهخدا) مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی منتشر میکرد، سبک نگارش ایشان در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب نوینی را در روزنامه نگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. دهخدا با برگزیدن زبان محاوره در نوشتههایش از سبک نگارش پیچیده و رایج زمان خود اجتناب کرد و با به کار بردن اصطلاحات روزمره مردمی زبان نوشتاری قدرتمندی پایهگذاری کرد. اگرچه نثر او برپایه استفاده از اصطلاحات و لغات روزمره کوچه و بازار شکل گرفتهاست، اما نثری فصیح و به دور از هرگونه بددهانی است. جملات او کوتاه، ساده، از نظر دستوری صحیح و بسیار موفق در انتقال پیام نویسنده هستند. برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراض های شدید سنّت گرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. مجلس چند بار راجع به نوشتههای او به بحث و گفتگو پرداخت. در جلسه بیستم شعبان ۱۳۲۵ اسدالله میرزا به شکایت انجمن اتحادیه طلاب اشاره کرد. پس از یکی دو گفتار دیگر، صوراسرافیل بهطور موقت توقیف شد. در این میان دهخدا نیز به مجلس احضار شد و توانست با منطق و استدلال مخالفان را مجاب کند. البته دهخدا را از در پشتی مجلس خارج کردند زیرا برخی متعصّبان مسلّح با سلاح گرم، آمادهٔ حمله به او بودند.
در سر مقاله صور اسرافیل، مرام روزنامه چنین اعلام شده بود: «از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حُریّت و مساوات و شَرَف وَقعی نمیگذاریم ... تملّق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم و اغراض نفسانی به کار نمیبریم، بد را بد و خوب را خوب می نویسیم.»
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Sooresrafil.jpg
#صوراسرافیل از نشریات معروف، مهم و مؤثر صدر #مشروطیت بود. شماره نخست این نشریه هشتم خرداد ماه ۱۲۸۶خورشیدی منتشر شد. جهانگیرخان شیرازی و قاسم خان تبریزی با همکاری میرزا علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) صور اسرافیل رامنتشر میکردند. این نشریه بصورت هفتگی چاپ و تکثیر می شد. جذابترین بخش آن هفتهنامه را ستون فکاهی آن دانستهاند که به عنوان #چرند_و_پرند به قلم علی اکبر خان قزوینی (دهخدا) و با امضای «دخو» (مخفّف دهخدا) نوشته میشد. علامه #دهخدا (صاحب لغتنامهٔ دهخدا) مطالب انتقادی و سیاسی را با روش فکاهی منتشر میکرد، سبک نگارش ایشان در ادبیات فارسی بیسابقه بود و مکتب نوینی را در روزنامه نگاری ایران و نثر معاصر پدید آورد. دهخدا با برگزیدن زبان محاوره در نوشتههایش از سبک نگارش پیچیده و رایج زمان خود اجتناب کرد و با به کار بردن اصطلاحات روزمره مردمی زبان نوشتاری قدرتمندی پایهگذاری کرد. اگرچه نثر او برپایه استفاده از اصطلاحات و لغات روزمره کوچه و بازار شکل گرفتهاست، اما نثری فصیح و به دور از هرگونه بددهانی است. جملات او کوتاه، ساده، از نظر دستوری صحیح و بسیار موفق در انتقال پیام نویسنده هستند. برخی نوشتههای دهخدا موجب اعتراض های شدید سنّت گرایان متعصب و طرفداران استبداد شد تا جایی که حتی حکم به تکفیر او دادند. مجلس چند بار راجع به نوشتههای او به بحث و گفتگو پرداخت. در جلسه بیستم شعبان ۱۳۲۵ اسدالله میرزا به شکایت انجمن اتحادیه طلاب اشاره کرد. پس از یکی دو گفتار دیگر، صوراسرافیل بهطور موقت توقیف شد. در این میان دهخدا نیز به مجلس احضار شد و توانست با منطق و استدلال مخالفان را مجاب کند. البته دهخدا را از در پشتی مجلس خارج کردند زیرا برخی متعصّبان مسلّح با سلاح گرم، آمادهٔ حمله به او بودند.
در سر مقاله صور اسرافیل، مرام روزنامه چنین اعلام شده بود: «از تهدید و هلاکت بیم و خوفی نداریم و به زندگی بدون حُریّت و مساوات و شَرَف وَقعی نمیگذاریم ... تملّق از کسی نمیگوییم و به رشوه گول نمیخوریم و اغراض نفسانی به کار نمیبریم، بد را بد و خوب را خوب می نویسیم.»
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Sooresrafil.jpg
#مقاله
#شهر_و_روستا
شاید این پیامک بارها برای شما آمده باشد که «جهان سوم جایی است که اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید میهن ات را ویران کنی و اگر بخواهی میهن ات آباد شود باید خانه خراب شوی.» نمی دانم گوینده ی این سخن کیست ولی توصیفی مختصر اما جامع از تعارض موجود در جامعه ی ماست: تعارض بین فرهنگ روستا و فرهنگ شهر.
در مرحله ی کشاورزی تاریخ بشر (عصر فئودالیته) چیزی به نام میهن وجود خارجی نداشت.گرچه یک دولت مرکزی از زمان دولت شهرهای یونان باستان وجود داشت اما عملأ هر روستا، فرهنگ و زبان و سنت و اقتصاد و قوانین خودش را داشت. دشواری عبورو مرور و ارتباطات مانع از این بود که پیوستگی دائمی اقتصادی-سیاسی-فرهنگی در سطح وسیع مقدور باشد در نتیجه مردم مرز شرقی ایران بیشتر شبیه همسایگان شرقی ایران زندگی می کردند و مردم مرز غربی ایران شبیه همسایگان غربی ایران. «ایران» نامی بود که «متناظر خارجی» نداشت و به قول «ویتگنشتاین» یک «بازی زبانی» بود.
دو تحول تاریخی بزرگی که در یکی دو قرن اخیر اتفاق افتاد (انقلاب صنعتی و انقلاب ارتباطات) سبک زندگی بشر را تغییر داد:
توسعه ی وسایل حمل و نقل، فاصله ها را کوتاه کرد و تولید صنعتی، با افزایش بازدهی، نیاز به گسترش گستره ی بازاریابی را به وجود آورد. این جا بود که پول ملی، زبان ملی و قوانین ملی تبدیل به ضرورت های اقتصادی شدند و در نتیجه «ملت و دولت» دیگر واقعیت های خارجی بودند نه بازی زبانی.
ادامه ی همین روند بعدها باعث خلق پول فراملی (یورو) ، زبان فراملی (اسپرانتو) و قوانین فراملی (اعلامیه ی جهانی حقوق بشر) شد.
کشورهایی که بار تاریخی زبانی-آئینی سبک تری داشتند این «استحاله» را با سرعت بیشتر و هزینه های کمتر پشت سر می گذارند و برعکس کشورهایی که مهد باستانی ترین تمدن های جهان بوده اند بار بیشتری را باید به زمین بگذارند و هزینه های بیشتری بپردازند. به همین دلیل کشورهای شمالی اروپا (کشورهای اسکاندیناوی) با سهولت و سرعت بیشتری مدرن شدند تا کشورهای جنوبی اروپا (ایتالیا- یونان- اسپانیا).
مروری بر افسانه ها و آئین های مردم ایران نشان می دهد که هنوز فرهنگ ما «روستا محور» است. هنوز روستا مهد «وفا و صفا» و شهر «بازار دروغ و دغل» است. «ریشه ها» در روستا و کوه و صحرا قرار دارند و «پیر راهنما» (گورو) همواره هیبتی روستایی و باستانی دارد.
درجا زدن فرهنگی ما در «عصر کشاورزی» مانع از ورود واقعی ما به عصر صنعت (مدرنیته) است. تحولات صنعتی در کشور ما اغلب درحد «مکانیزاسیون» و گاهی هم در حد «مدرنیزاسیون» هستند. به ندرت با «مدرنیته» مواجهیم، به عبارت دیگر ما با «ابزارهای مدرن» سر و کار داریم نه با «پارادایم های مدرن».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت: در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی_ها به طور مشروح به این مبحث پرداخته ام. این کتاب توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#شهر_و_روستا
شاید این پیامک بارها برای شما آمده باشد که «جهان سوم جایی است که اگر بخواهی خانه ات را آباد کنی باید میهن ات را ویران کنی و اگر بخواهی میهن ات آباد شود باید خانه خراب شوی.» نمی دانم گوینده ی این سخن کیست ولی توصیفی مختصر اما جامع از تعارض موجود در جامعه ی ماست: تعارض بین فرهنگ روستا و فرهنگ شهر.
در مرحله ی کشاورزی تاریخ بشر (عصر فئودالیته) چیزی به نام میهن وجود خارجی نداشت.گرچه یک دولت مرکزی از زمان دولت شهرهای یونان باستان وجود داشت اما عملأ هر روستا، فرهنگ و زبان و سنت و اقتصاد و قوانین خودش را داشت. دشواری عبورو مرور و ارتباطات مانع از این بود که پیوستگی دائمی اقتصادی-سیاسی-فرهنگی در سطح وسیع مقدور باشد در نتیجه مردم مرز شرقی ایران بیشتر شبیه همسایگان شرقی ایران زندگی می کردند و مردم مرز غربی ایران شبیه همسایگان غربی ایران. «ایران» نامی بود که «متناظر خارجی» نداشت و به قول «ویتگنشتاین» یک «بازی زبانی» بود.
دو تحول تاریخی بزرگی که در یکی دو قرن اخیر اتفاق افتاد (انقلاب صنعتی و انقلاب ارتباطات) سبک زندگی بشر را تغییر داد:
توسعه ی وسایل حمل و نقل، فاصله ها را کوتاه کرد و تولید صنعتی، با افزایش بازدهی، نیاز به گسترش گستره ی بازاریابی را به وجود آورد. این جا بود که پول ملی، زبان ملی و قوانین ملی تبدیل به ضرورت های اقتصادی شدند و در نتیجه «ملت و دولت» دیگر واقعیت های خارجی بودند نه بازی زبانی.
ادامه ی همین روند بعدها باعث خلق پول فراملی (یورو) ، زبان فراملی (اسپرانتو) و قوانین فراملی (اعلامیه ی جهانی حقوق بشر) شد.
کشورهایی که بار تاریخی زبانی-آئینی سبک تری داشتند این «استحاله» را با سرعت بیشتر و هزینه های کمتر پشت سر می گذارند و برعکس کشورهایی که مهد باستانی ترین تمدن های جهان بوده اند بار بیشتری را باید به زمین بگذارند و هزینه های بیشتری بپردازند. به همین دلیل کشورهای شمالی اروپا (کشورهای اسکاندیناوی) با سهولت و سرعت بیشتری مدرن شدند تا کشورهای جنوبی اروپا (ایتالیا- یونان- اسپانیا).
مروری بر افسانه ها و آئین های مردم ایران نشان می دهد که هنوز فرهنگ ما «روستا محور» است. هنوز روستا مهد «وفا و صفا» و شهر «بازار دروغ و دغل» است. «ریشه ها» در روستا و کوه و صحرا قرار دارند و «پیر راهنما» (گورو) همواره هیبتی روستایی و باستانی دارد.
درجا زدن فرهنگی ما در «عصر کشاورزی» مانع از ورود واقعی ما به عصر صنعت (مدرنیته) است. تحولات صنعتی در کشور ما اغلب درحد «مکانیزاسیون» و گاهی هم در حد «مدرنیزاسیون» هستند. به ندرت با «مدرنیته» مواجهیم، به عبارت دیگر ما با «ابزارهای مدرن» سر و کار داریم نه با «پارادایم های مدرن».
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت: در کتاب #حرفهایی_برای_امروزی_ها به طور مشروح به این مبحث پرداخته ام. این کتاب توسط انتشارات بهار سبز منتشر شده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش :
با سلام و عرض تشکر از زحماتی که جنابعالی در جهت آگاه سازی جامعه می کشید. می خواستم قبول زحمت فرموده در صورت امکان سؤالی را که ذهن مرا به خود مشغول کرده و جوابی برای آن نیافته ام پاسخ بفرمایید
میخواستم بدانم چرا احساسات ما نسبت به یک فرد در طی زمان تغییر می کند و گاه برعکس میشود؟
آیا این خطای شناختی ما است که از ابتدا احساس اشتباه پیدا کرده ایم یا ماهیت احساس این گونه است که ثبات ندارد؟
از بذل الطاف جنابعالی بی دریغ نبوده ام و همچنان سپاسگزار شما خواهم بود.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام و تشکر از عنایت تان به نوشته هایم،
احساسات ما، هم تحت تأثیر حالات جسمانی ما (وضعیت هورمونی، وضعیت متابولیک و شرایط سنی) قرار دارند، هم تحت تأثیر داده های محیطی و هم تحت تأثیر فرایند پردازش اطلاعات در ذهن ما (نظام ارزشی و نظام تفسیری). بنابراین احساسات ذاتاً دستخوش تلاطم و تغییر هستند و تصمیماتی که صرفاً بر اساس احساسات هستند بسیار مستعد پشیمانی اند. مهارت تصمیم گیری مبتنی بر تفکر نقاد و مهارت مدیریت هیجانات کمک می کنند که تصمیمات ما کمتر مبتنی بر تکانه های هیجانی و تفسیرهای غلط استوار باشند.
تندرست و پویا باشید
@drsargolzaei
*پرسش :
با سلام و عرض تشکر از زحماتی که جنابعالی در جهت آگاه سازی جامعه می کشید. می خواستم قبول زحمت فرموده در صورت امکان سؤالی را که ذهن مرا به خود مشغول کرده و جوابی برای آن نیافته ام پاسخ بفرمایید
میخواستم بدانم چرا احساسات ما نسبت به یک فرد در طی زمان تغییر می کند و گاه برعکس میشود؟
آیا این خطای شناختی ما است که از ابتدا احساس اشتباه پیدا کرده ایم یا ماهیت احساس این گونه است که ثبات ندارد؟
از بذل الطاف جنابعالی بی دریغ نبوده ام و همچنان سپاسگزار شما خواهم بود.
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام و تشکر از عنایت تان به نوشته هایم،
احساسات ما، هم تحت تأثیر حالات جسمانی ما (وضعیت هورمونی، وضعیت متابولیک و شرایط سنی) قرار دارند، هم تحت تأثیر داده های محیطی و هم تحت تأثیر فرایند پردازش اطلاعات در ذهن ما (نظام ارزشی و نظام تفسیری). بنابراین احساسات ذاتاً دستخوش تلاطم و تغییر هستند و تصمیماتی که صرفاً بر اساس احساسات هستند بسیار مستعد پشیمانی اند. مهارت تصمیم گیری مبتنی بر تفکر نقاد و مهارت مدیریت هیجانات کمک می کنند که تصمیمات ما کمتر مبتنی بر تکانه های هیجانی و تفسیرهای غلط استوار باشند.
تندرست و پویا باشید
@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ
*پرسش :
آقای دکتر سلام
سؤالی داشتم از خدمتتون
چه تفاوتی بین روایت درمانی و قصه درمانی وجود دارد؟
اگر کتاب یا کتاب هایی به بنده معرفی بفرمایید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
#قصه_درمانی ترجمه ی عبارت
narrative therapy
است که ترجمه ی تحت اللفظی آن همان "روایت درمانی" است. کتاب های زیر در این زمینه پیشنهاد می شوند:
کتاب داستان هایی برای گوش سوم - نوشته ی لی والاس - ترجمه مریم تقی پور
کتاب قصه درمانی - نوشته ی میلتون اریکسون - ترجمه مهدی قره چه داغی
کتاب قصه گویی و هنر تخیل - نوشته ی نانسی ملون - ترجمه ی محمدرضا صادقی اردوباری
در کتاب
Kaplan and Sadock's Synopsis of Psychiatry,2015
صفحات 891 تا 893 و در کتاب تاریخ روان شناسی هرگنهان - فصل هجدهم ( رولو می و جورج کلی ) هم توضیحات مختصر ولی مهمی راجع به افسانه، قصه و جایگاه شان در درمان وجود دارند.
شادکام باشید
@drsargolzaei
*پرسش :
آقای دکتر سلام
سؤالی داشتم از خدمتتون
چه تفاوتی بین روایت درمانی و قصه درمانی وجود دارد؟
اگر کتاب یا کتاب هایی به بنده معرفی بفرمایید
*پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام
#قصه_درمانی ترجمه ی عبارت
narrative therapy
است که ترجمه ی تحت اللفظی آن همان "روایت درمانی" است. کتاب های زیر در این زمینه پیشنهاد می شوند:
کتاب داستان هایی برای گوش سوم - نوشته ی لی والاس - ترجمه مریم تقی پور
کتاب قصه درمانی - نوشته ی میلتون اریکسون - ترجمه مهدی قره چه داغی
کتاب قصه گویی و هنر تخیل - نوشته ی نانسی ملون - ترجمه ی محمدرضا صادقی اردوباری
در کتاب
Kaplan and Sadock's Synopsis of Psychiatry,2015
صفحات 891 تا 893 و در کتاب تاریخ روان شناسی هرگنهان - فصل هجدهم ( رولو می و جورج کلی ) هم توضیحات مختصر ولی مهمی راجع به افسانه، قصه و جایگاه شان در درمان وجود دارند.
شادکام باشید
@drsargolzaei
#مقاله
#تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
#فاشیسم یک نظام حکومتی است که هم ضد لیبرالیسم است، هم ضد سوسیالیسم! ضد لیبرالیسم است برای این که مدافع دولت خودکامه ای است که در تمام حوزه های زندگی اجتماعی دخالت میکند و ضد سوسیالیسم است چرا که فاشیسم مدافع نوعی افراطی از ملی گرایی ست که بیشتر شبیه نژاد پرستی است در حالی که انترناسیونالیسم از اصول محوری مارکسیسم- سوسیالیسم است. ویژگی دیگر فاشیسم این است که دولت را در جایگاه مذهب می نشاند. فاشیسم برای حکومت مقامی قدسی قائل می شود به گونه ای که گویی حکومت تجلی الوهیت در زمین است! معروف ترین نظام های فاشیستی قرن بیستم حکومت موسولینی در ایتالیا، نازیسم #هیتلر در آلمان و حکومت نظامی فرانکو در اسپانیا بودند.
در این مقاله میخواهم راجع به همین جنبه از #برادران_کارامازوف صحبت کنم.
در کتاب "برادران کارامازوف" داستایوسکی، با پنج چهره از کارامازوف ها روبرو هستیم:
1- "کارامازوف پدر" نماد اشرافیت مضمحل و فاسد است، دلقکی که در شهوات غوطه ور است اما از آن جا که صاحب ثروت است بر دیگران آقایی می کند.
2- "ایوان کارا مازوف" نماد "تکنوکرات های منفعت طلب" است. او در پی فرصتی است تا بدون این که "هزینه بپردازد" ثروت کارامازوف پدر را برباید .
3- "دیمیتری کارامازوف" نماد "ملت احساس مدار" است .او در پی احساسات خود روان است و هیجانات و شوریدگی ها قلاده بر گردن او افکنده اند. او کاری به کار جنگ های معرفتی یا نبرد های قدرت ندارد. اما اگر "پدر" در مقابل کام گرفتن احساسات او قرار بگیرد سر او را می شکند و خیال قتل او را نیز در سر می پروراند.
4- "آلکسی کارامازوف" نماد "تکلیف مداران" است. کسانی که از خود عبور کرده اند و دغدغه ی رنج و شادی دیگران را دارند. آلکسی آن گاه که لازم می بینند لباس کشیش به تن می کند و آن گاه که شرایط تغییر می کند این لباس را در می آورد، دیر را ترک می کند و به میان مردم می رود. صحنه ای که آلکسی به تاوان گناه دیمیتری "گاز گرفته می شود" نشانی است از این که تکلیف مداران قرار است قربانی همان ملتی باشند که برای رنج و شادی او می کوشند!
5- "اسمردیاکوف" (بدبو!) پنجمین چهره ی شاخص خانواده ی کارامازوف، فرزند نامشروع و نوکر صفت کارامازوف پدر است. گرچه او تنها کسی است که بی چون و چرا تابع کارامازوف پدر است، اما در نهایت او تنها کسی است که دست به خون پدر می آلاید ! اسمردیاکوف نماد طبقه ی "لمپن پرولتاریا" است گروهی از اراذل و اوباش که اشرافیت مضمحل و فاسد به او هویت می دهد و در انتها قدرت را از اشرافیت فاسد تحویل می گیرد.
در ایجاد یک فرآیند فاشیستی چند گروه دخالت دارند:
1- اشرافیت مضمحل و فاسد که به جز پول هیچ ابزاری برایش باقی نماند و در نتیجه نیاز به نوکری بی چون و چرا دارد.
2- تکنوکرات های منفعت طلب که مشروعیت اشرافیت مضمحل را زیر سؤال می برد اما حاضر به پرداخت هزینه نیست.
3- ملت احساساتی که به دنبال شوریدگی ها و جنون ها و کام خواهی های خود است و پشت سر پرچم هر کسی که به او قول کمک بدهد می دود .
4- اسمردیاکوف بدبو یا همان اراذل و اوباش که جایی را که تکنوکرات های منفعت طلب خالی گذاشته اند را پر می کند !
چرا از برادران کارامازوف به فاشیسم رسیدم؟
زیرا "ایوان کارامازوف" است که پیشنهاد دهندهٔ تز "دولت به عنوان یک مذهب" است. او تئوریسین فاشیسم است بدون این که بداند که فاشیسم با "لمپن پرولتاریا" می آید و او را به "جنون" می کشاند .
در انتهای رمان "برادران کارامازوف"، سرنوشت یک جامعهٔ به فاشیسم فرو غلطیده را می بینیم: پدر (اشرافیت فاسد) کشته شده است، اسمردیاکوف (لمپن ها) پس از قتل پدر خودکشی کرده است، ایوان (روشنفکرهای رذل منفعت خواه) به جنون افتاده و دیمیتری (ملت) محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه شده است! تنها "آلکسی" است که "آزاده" زندگی کرده و "آزاد" مانده است و هنوز در اندیشه ی آزادی "دیمیتری" است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
#فاشیسم یک نظام حکومتی است که هم ضد لیبرالیسم است، هم ضد سوسیالیسم! ضد لیبرالیسم است برای این که مدافع دولت خودکامه ای است که در تمام حوزه های زندگی اجتماعی دخالت میکند و ضد سوسیالیسم است چرا که فاشیسم مدافع نوعی افراطی از ملی گرایی ست که بیشتر شبیه نژاد پرستی است در حالی که انترناسیونالیسم از اصول محوری مارکسیسم- سوسیالیسم است. ویژگی دیگر فاشیسم این است که دولت را در جایگاه مذهب می نشاند. فاشیسم برای حکومت مقامی قدسی قائل می شود به گونه ای که گویی حکومت تجلی الوهیت در زمین است! معروف ترین نظام های فاشیستی قرن بیستم حکومت موسولینی در ایتالیا، نازیسم #هیتلر در آلمان و حکومت نظامی فرانکو در اسپانیا بودند.
در این مقاله میخواهم راجع به همین جنبه از #برادران_کارامازوف صحبت کنم.
در کتاب "برادران کارامازوف" داستایوسکی، با پنج چهره از کارامازوف ها روبرو هستیم:
1- "کارامازوف پدر" نماد اشرافیت مضمحل و فاسد است، دلقکی که در شهوات غوطه ور است اما از آن جا که صاحب ثروت است بر دیگران آقایی می کند.
2- "ایوان کارا مازوف" نماد "تکنوکرات های منفعت طلب" است. او در پی فرصتی است تا بدون این که "هزینه بپردازد" ثروت کارامازوف پدر را برباید .
3- "دیمیتری کارامازوف" نماد "ملت احساس مدار" است .او در پی احساسات خود روان است و هیجانات و شوریدگی ها قلاده بر گردن او افکنده اند. او کاری به کار جنگ های معرفتی یا نبرد های قدرت ندارد. اما اگر "پدر" در مقابل کام گرفتن احساسات او قرار بگیرد سر او را می شکند و خیال قتل او را نیز در سر می پروراند.
4- "آلکسی کارامازوف" نماد "تکلیف مداران" است. کسانی که از خود عبور کرده اند و دغدغه ی رنج و شادی دیگران را دارند. آلکسی آن گاه که لازم می بینند لباس کشیش به تن می کند و آن گاه که شرایط تغییر می کند این لباس را در می آورد، دیر را ترک می کند و به میان مردم می رود. صحنه ای که آلکسی به تاوان گناه دیمیتری "گاز گرفته می شود" نشانی است از این که تکلیف مداران قرار است قربانی همان ملتی باشند که برای رنج و شادی او می کوشند!
5- "اسمردیاکوف" (بدبو!) پنجمین چهره ی شاخص خانواده ی کارامازوف، فرزند نامشروع و نوکر صفت کارامازوف پدر است. گرچه او تنها کسی است که بی چون و چرا تابع کارامازوف پدر است، اما در نهایت او تنها کسی است که دست به خون پدر می آلاید ! اسمردیاکوف نماد طبقه ی "لمپن پرولتاریا" است گروهی از اراذل و اوباش که اشرافیت مضمحل و فاسد به او هویت می دهد و در انتها قدرت را از اشرافیت فاسد تحویل می گیرد.
در ایجاد یک فرآیند فاشیستی چند گروه دخالت دارند:
1- اشرافیت مضمحل و فاسد که به جز پول هیچ ابزاری برایش باقی نماند و در نتیجه نیاز به نوکری بی چون و چرا دارد.
2- تکنوکرات های منفعت طلب که مشروعیت اشرافیت مضمحل را زیر سؤال می برد اما حاضر به پرداخت هزینه نیست.
3- ملت احساساتی که به دنبال شوریدگی ها و جنون ها و کام خواهی های خود است و پشت سر پرچم هر کسی که به او قول کمک بدهد می دود .
4- اسمردیاکوف بدبو یا همان اراذل و اوباش که جایی را که تکنوکرات های منفعت طلب خالی گذاشته اند را پر می کند !
چرا از برادران کارامازوف به فاشیسم رسیدم؟
زیرا "ایوان کارامازوف" است که پیشنهاد دهندهٔ تز "دولت به عنوان یک مذهب" است. او تئوریسین فاشیسم است بدون این که بداند که فاشیسم با "لمپن پرولتاریا" می آید و او را به "جنون" می کشاند .
در انتهای رمان "برادران کارامازوف"، سرنوشت یک جامعهٔ به فاشیسم فرو غلطیده را می بینیم: پدر (اشرافیت فاسد) کشته شده است، اسمردیاکوف (لمپن ها) پس از قتل پدر خودکشی کرده است، ایوان (روشنفکرهای رذل منفعت خواه) به جنون افتاده و دیمیتری (ملت) محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه شده است! تنها "آلکسی" است که "آزاده" زندگی کرده و "آزاد" مانده است و هنوز در اندیشه ی آزادی "دیمیتری" است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
پی نوشت:
«لمپن» یا «لومپن»: مخفف «لومپن پرولتاریا» است به معنای «پرولتاریای ژنده». این اصطلاح را اولین بار «کارل مارکس» و «فردریش انگلس» در دومین کتاب مشترک خود (ایدئولوژی آلمانی: 1845) به کار بردند. آنان در این اثر و آثار بعدی خود «لومپن پرولتاریا» را «خرده طبقه ای» در جامعه دانستند که برخلاف «بورژوازی» و «پرولتاریا» در تولید نقشی ندارد و در حاشیه ی اجتماع از راه های مشکوک مانند «کلاهبرداری»، «واسطه گری»، «قاچاق» و «گدایی» امرار معاش می کند. مارکس این گروه اجتماعی را وابسته و ریزه خوار بورژوازی و اشرافیت می بیند و به همین خاطر آنان را ضدانقلابی ارزیابی می کند.
برای اطلاع بیشتر از تحلیل مارکسیستی طبقات اجتماعی پیشنهاد می کنم دو مقاله ی #ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ را نیز در سایت و کانال تلگرام بنده مطالعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
پی نوشت:
«لمپن» یا «لومپن»: مخفف «لومپن پرولتاریا» است به معنای «پرولتاریای ژنده». این اصطلاح را اولین بار «کارل مارکس» و «فردریش انگلس» در دومین کتاب مشترک خود (ایدئولوژی آلمانی: 1845) به کار بردند. آنان در این اثر و آثار بعدی خود «لومپن پرولتاریا» را «خرده طبقه ای» در جامعه دانستند که برخلاف «بورژوازی» و «پرولتاریا» در تولید نقشی ندارد و در حاشیه ی اجتماع از راه های مشکوک مانند «کلاهبرداری»، «واسطه گری»، «قاچاق» و «گدایی» امرار معاش می کند. مارکس این گروه اجتماعی را وابسته و ریزه خوار بورژوازی و اشرافیت می بیند و به همین خاطر آنان را ضدانقلابی ارزیابی می کند.
برای اطلاع بیشتر از تحلیل مارکسیستی طبقات اجتماعی پیشنهاد می کنم دو مقاله ی #ناخودآگاه_جمعی_خرده_بورژواها و #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ را نیز در سایت و کانال تلگرام بنده مطالعه کنید.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#برادران_کارامازوف
نویسنده: فئودور داستایوسکی
مترجم صالح حسینی
انتشارات ناهید-1392
زیگموند فروید پایه گذار روانکاوی "برادران کارامازوف" داستایوسکی را بهترین رمان همه ی دوران ها می داند. برای من نیز رمان های برادران کارامازوف، ابله و قمارباز فیودور میخائیلویچ داستایوسکی از بهترین رمان های زندگی ام بودند. جدا از جنبه های ادبی، فلسفی و روانشناختی رمان های داستایوسکی در آثار داستایوسکی شاهد نظریه پردازی های جامعه شناختی هم هستیم. برای مثال داریوش مهرجویی با نگاه به همین رمان برادران کارامازوف کتابی نوشته با عنوان "روشنفکران رذل و مفتش بزرگ" که توسط نشر هرمس منتشر شده است و تحلیل جالبی است درباره ی فاشیسم و توتالیتاریسم.
به عقیده ی من کتاب برادران کارامازوف کتابی است که از آن می توانیم ساختار "فاشیسم" را دریابیم.
*ارجاع به مقاله #تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TheBrothersKaramazov.jpg
#برادران_کارامازوف
نویسنده: فئودور داستایوسکی
مترجم صالح حسینی
انتشارات ناهید-1392
زیگموند فروید پایه گذار روانکاوی "برادران کارامازوف" داستایوسکی را بهترین رمان همه ی دوران ها می داند. برای من نیز رمان های برادران کارامازوف، ابله و قمارباز فیودور میخائیلویچ داستایوسکی از بهترین رمان های زندگی ام بودند. جدا از جنبه های ادبی، فلسفی و روانشناختی رمان های داستایوسکی در آثار داستایوسکی شاهد نظریه پردازی های جامعه شناختی هم هستیم. برای مثال داریوش مهرجویی با نگاه به همین رمان برادران کارامازوف کتابی نوشته با عنوان "روشنفکران رذل و مفتش بزرگ" که توسط نشر هرمس منتشر شده است و تحلیل جالبی است درباره ی فاشیسم و توتالیتاریسم.
به عقیده ی من کتاب برادران کارامازوف کتابی است که از آن می توانیم ساختار "فاشیسم" را دریابیم.
*ارجاع به مقاله #تحلیل_جامعه_شناختی_برادران_کارامازوف
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TheBrothersKaramazov.jpg
#چشم_تاریخ
حاج #عیدی_امین ( ۱۹۲۵ - ۲۰۰۳) رهبر خودکامه، دیکتاتور نظامی و سومین رئیس جمهور اوگاندا از ژانویه سال ۱۹۷۱ تا آوریل سال ۱۹۷۹۹ بود. او که فرماندهی ارتش اوگاندا را در اختیار داشت، قدرت را با کودتا به چنگ آورد و در دوران حکومت خود در زمینه نقض حقوق بشر از جمله اعدام های خودسرانه، سرکوبی مخالفان سیاسی و اقلیت های قومی کارنامه سیاهی از خود به جای گذاشت. مقتولان دوران فرمانروایی وی بین یکصد تا پانصد هزار نفر شمارش میشوند. با این وجود اوگاندا در ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ به عضویت کمیسیون حقوق بشر ملل متحد انتخاب و عیدی امین در ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ به ریاست اتحادیه آفریقا منصوب شد.
عیدی امین با القاب و عناوین مختلفی نامیده میشد: عالیجناب، رئیسجمهور ابدی، فیلد مارشال حاجی دکتر!
عیدی امین حداقل ۶ همسر داشت و تعداد فرزندانش نیز بین ۳۴ تا ۵۴ نفر برآورد میشوند.
عیدی امین در جنگی که سال ۱۹۷۸ برای ضمیمه کردن ایالت کاگرا در تانزانیا به کشور خود بر پا کرد، حکومت خود را از دست داد و به لیبی گریخت. او دو سال بعد به عربستان سعودی نقل مکان کرد و تا پایان عمر در شهر جده میزیست. عیدی امین در مصاحبه با ریکاردو اریزیو خبرنگار ایتالیایی خود را نمایندهٔ خداوند در زمین دانسته بود و گفته بود که بر اساس الهامات غیبی حکومت می کرده است! (کتاب #گفت_و_گو_با_شیاطین - نشر قطره)
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/amin.jpg
حاج #عیدی_امین ( ۱۹۲۵ - ۲۰۰۳) رهبر خودکامه، دیکتاتور نظامی و سومین رئیس جمهور اوگاندا از ژانویه سال ۱۹۷۱ تا آوریل سال ۱۹۷۹۹ بود. او که فرماندهی ارتش اوگاندا را در اختیار داشت، قدرت را با کودتا به چنگ آورد و در دوران حکومت خود در زمینه نقض حقوق بشر از جمله اعدام های خودسرانه، سرکوبی مخالفان سیاسی و اقلیت های قومی کارنامه سیاهی از خود به جای گذاشت. مقتولان دوران فرمانروایی وی بین یکصد تا پانصد هزار نفر شمارش میشوند. با این وجود اوگاندا در ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ به عضویت کمیسیون حقوق بشر ملل متحد انتخاب و عیدی امین در ۱۹۷۵ و ۱۹۷۶ به ریاست اتحادیه آفریقا منصوب شد.
عیدی امین با القاب و عناوین مختلفی نامیده میشد: عالیجناب، رئیسجمهور ابدی، فیلد مارشال حاجی دکتر!
عیدی امین حداقل ۶ همسر داشت و تعداد فرزندانش نیز بین ۳۴ تا ۵۴ نفر برآورد میشوند.
عیدی امین در جنگی که سال ۱۹۷۸ برای ضمیمه کردن ایالت کاگرا در تانزانیا به کشور خود بر پا کرد، حکومت خود را از دست داد و به لیبی گریخت. او دو سال بعد به عربستان سعودی نقل مکان کرد و تا پایان عمر در شهر جده میزیست. عیدی امین در مصاحبه با ریکاردو اریزیو خبرنگار ایتالیایی خود را نمایندهٔ خداوند در زمین دانسته بود و گفته بود که بر اساس الهامات غیبی حکومت می کرده است! (کتاب #گفت_و_گو_با_شیاطین - نشر قطره)
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/amin.jpg
#یادداشت_هفته
#مدیریت_به_سبک_آپارتاید
از سال ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۹۱ رژیم "آپارتاید" درآفریقای جنوبی بر مسند قدرت بود. #آپارتاید یا تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی به این معنا بود که اقلیت سفید پوست (اروپایی تبار) در بالاترین سطح رفاه زندگی می کردند و اکثریت رنگین پوست (آفریقایی تبار و هندی تبار) در پایین ترین سطح رفاه.
در نظام آپارتاید افراد متعلق به نژادهای غیرسفید مجبور به اقامت در محله ها و شهرهای خاصی بودند و از کلیه حقوق مدنی و امکان پیشرفت سیاسی و اجتماعی محروم بودند.
حتمأ این سؤال برایتان ایجاد می شود که چطور یک اقلیت ده درصدی توانسته به مدت بیش از چهل سال یک اکثریت نود درصدی را به اسارت بگیرد و از حقوق شهروندی محروم کند. چرا این اکثریت نود درصدی در مدت چند دهه نتوانستند سیطره این اقلیت کوچک را درهم بشکنند؟
پاسخ این سؤال قابل تعمیم به سایر حکومت های تبعیض و سرکوب نیز می باشد، همان سیاست قدیمی "تفرقه بیانداز و حکومت کن!".
توزیع نژادی در آفریقای جنوبی به این شرح است:
حدود هشتاد درصد سیاهپوست، حدود ده درصد آسیایی (هندی) تبار و کمتر از ده درصد سفیدپوست.
ابتدا تمام نود درصد جمعیت غیر سفید پوست به یک اندازه دچار محرومیت و فقر بودند، ولی وقتی مخالفت ها و اعتراضات به این نظام غیرعادلانه شروع شد حاکمان سفید پوست به "توزیع غیر برابر فقر" پرداختند به این صورت که برای اقلیت آسیایی تبار حقوق و رفاه بیشتر قرار دادند و این اقلیت را در برابر اکثریت سیاهپوست قرار دادند. بنابراین آسیایی تبارها تبدیل به دژخیمان و مأموران حکومت نامشروع شدند و برای حفظ حقوق اعطایی، به سرکوب سیاهپوستان پرداختند. این چنین بود که حاکمان سفید پوست دیوار حائلی از جنس هندی تبارها بین خودشان و سیاهپوستان کشیدند تا با خیال راحت از جایگاه نامشروع خود بهره ببرند و خود، درگیر سرکوب سیاهپوستان نشوند.
در حکومت های توتالیتر اروپای شرقی هم همین اتفاق به شکل دیگری رخ داد. درحالی که اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی می کردند، به اعضای حزب، رفاه بالاتری اعطا می شد. اکثریت مردم برای تأمین مایحتاج به اجناس کم کیفیت دسترسی داشتند، در حالی که اعضای حزب (مدافعان حکومت) از فروشگاه های ویژه خرید می کردند که محصولاتی با تنوع و کیفیت بیشتر ارائه می کردند و صف هایی کوتاه تر داشتند. نتیجه این که اعضای حزب که مایل بودند سهم بیشتری نسبت به اکثریت جامعه داشته باشند نقش پلیس مخفی، مامور دستگیری و شکنجه، زندان بان، خبرچین و مدافع حکومت را در محله و اداره و شهر ایفا می کردند!
نکته طنز آمیز قضیه این است که این "دیوار حائل"، خود نیز در مقایسه با "اقلیت حاکم" فقیر و محروم زندگی می کند ولی در مقایسه خودش با همسایگانش، خود را خوش شانس تر و موفق تر می بیند، بنابراین ترجیح می دهد به جای ملحق شدن به همسایگانش، متحد اربابان باقی بماند و از پس مانده سفره های رنگین اربابان ارتزاق کند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مدیریت_به_سبک_آپارتاید
از سال ۱۹۴۸ تا سال ۱۹۹۱ رژیم "آپارتاید" درآفریقای جنوبی بر مسند قدرت بود. #آپارتاید یا تبعیض نژادی در آفریقای جنوبی به این معنا بود که اقلیت سفید پوست (اروپایی تبار) در بالاترین سطح رفاه زندگی می کردند و اکثریت رنگین پوست (آفریقایی تبار و هندی تبار) در پایین ترین سطح رفاه.
در نظام آپارتاید افراد متعلق به نژادهای غیرسفید مجبور به اقامت در محله ها و شهرهای خاصی بودند و از کلیه حقوق مدنی و امکان پیشرفت سیاسی و اجتماعی محروم بودند.
حتمأ این سؤال برایتان ایجاد می شود که چطور یک اقلیت ده درصدی توانسته به مدت بیش از چهل سال یک اکثریت نود درصدی را به اسارت بگیرد و از حقوق شهروندی محروم کند. چرا این اکثریت نود درصدی در مدت چند دهه نتوانستند سیطره این اقلیت کوچک را درهم بشکنند؟
پاسخ این سؤال قابل تعمیم به سایر حکومت های تبعیض و سرکوب نیز می باشد، همان سیاست قدیمی "تفرقه بیانداز و حکومت کن!".
توزیع نژادی در آفریقای جنوبی به این شرح است:
حدود هشتاد درصد سیاهپوست، حدود ده درصد آسیایی (هندی) تبار و کمتر از ده درصد سفیدپوست.
ابتدا تمام نود درصد جمعیت غیر سفید پوست به یک اندازه دچار محرومیت و فقر بودند، ولی وقتی مخالفت ها و اعتراضات به این نظام غیرعادلانه شروع شد حاکمان سفید پوست به "توزیع غیر برابر فقر" پرداختند به این صورت که برای اقلیت آسیایی تبار حقوق و رفاه بیشتر قرار دادند و این اقلیت را در برابر اکثریت سیاهپوست قرار دادند. بنابراین آسیایی تبارها تبدیل به دژخیمان و مأموران حکومت نامشروع شدند و برای حفظ حقوق اعطایی، به سرکوب سیاهپوستان پرداختند. این چنین بود که حاکمان سفید پوست دیوار حائلی از جنس هندی تبارها بین خودشان و سیاهپوستان کشیدند تا با خیال راحت از جایگاه نامشروع خود بهره ببرند و خود، درگیر سرکوب سیاهپوستان نشوند.
در حکومت های توتالیتر اروپای شرقی هم همین اتفاق به شکل دیگری رخ داد. درحالی که اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی می کردند، به اعضای حزب، رفاه بالاتری اعطا می شد. اکثریت مردم برای تأمین مایحتاج به اجناس کم کیفیت دسترسی داشتند، در حالی که اعضای حزب (مدافعان حکومت) از فروشگاه های ویژه خرید می کردند که محصولاتی با تنوع و کیفیت بیشتر ارائه می کردند و صف هایی کوتاه تر داشتند. نتیجه این که اعضای حزب که مایل بودند سهم بیشتری نسبت به اکثریت جامعه داشته باشند نقش پلیس مخفی، مامور دستگیری و شکنجه، زندان بان، خبرچین و مدافع حکومت را در محله و اداره و شهر ایفا می کردند!
نکته طنز آمیز قضیه این است که این "دیوار حائل"، خود نیز در مقایسه با "اقلیت حاکم" فقیر و محروم زندگی می کند ولی در مقایسه خودش با همسایگانش، خود را خوش شانس تر و موفق تر می بیند، بنابراین ترجیح می دهد به جای ملحق شدن به همسایگانش، متحد اربابان باقی بماند و از پس مانده سفره های رنگین اربابان ارتزاق کند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
سلام. با توجه به تقاضای دوستان عزیز جهت تهیه مجموعه #مهارتهای_زندگی، به اطلاع می رساند کتابفروشی رشد واقع در خیابان اردیبهشت میدان انقلاب در خدمت شماست.
@drsargolzaei
@drsargolzaei
#چشم_تاریخ
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دیماه ۱۳۴۴ فعالیت خود را آغاز کرد. ایجاد کانون به دنبال چارهاندیشی برای پرکردن مفید اوقات فراغت نوجوانان ایران و فراهم آوردن آموزش و سرگرمی برای آن ها بود. کانون در راستای فراگیر کردن فرهنگ کتابخوانی بین کودکان و نوجوانان و با حمایت شرکت ملی نفت ایران و وزارت آموزش و پروش راهاندازی شد. در سال ۱۳۴۹ مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بنیان شد که در آن فیلم سازان و نقاشهای جوان آغاز به ساختن فیلم برای کودکان نمودند. #عباس_کیارستمی کارگردان بزرگ ایران به استخدام مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نو جوانان در آمد و در سال ۱۳۴۹ فیلم کوتاه «نان و کوچه» را ساخت. سپس در ۱۳۵۱ فیلم «زنگ تفریح» را به اکران آورد و در ۱۳۵۳ با ساختن فیلم «مسافر» نامی شد. از کارهای #بهرام_بیضایی (دیگر استاد برجستهٔ سینمای ایران) که در کانون ساخته شد میتوان فیلم کوتاه عمو سیبیلو، «سفر»، «رگبار»، «غریبه و مه» و «کلاغ» را نام برد. امیر نادری با فیلم #ساز_دهنی در سال ۱۳۵۲ بر ارزش کارهای کانون افزود. بیشتر هم نسلان من با فیلم ساز دهنی خاطره دارند. عصیان «امیرو» به حکومت صاحب ساز دهنی و تفرقه ای که در بین کودکان ایجاد کرده بود الگویی بود برای به هم زدن بزم صاحبان ثروت و قدرت و پایان «هژمونی».
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Sazdahani.jpg
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دیماه ۱۳۴۴ فعالیت خود را آغاز کرد. ایجاد کانون به دنبال چارهاندیشی برای پرکردن مفید اوقات فراغت نوجوانان ایران و فراهم آوردن آموزش و سرگرمی برای آن ها بود. کانون در راستای فراگیر کردن فرهنگ کتابخوانی بین کودکان و نوجوانان و با حمایت شرکت ملی نفت ایران و وزارت آموزش و پروش راهاندازی شد. در سال ۱۳۴۹ مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بنیان شد که در آن فیلم سازان و نقاشهای جوان آغاز به ساختن فیلم برای کودکان نمودند. #عباس_کیارستمی کارگردان بزرگ ایران به استخدام مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نو جوانان در آمد و در سال ۱۳۴۹ فیلم کوتاه «نان و کوچه» را ساخت. سپس در ۱۳۵۱ فیلم «زنگ تفریح» را به اکران آورد و در ۱۳۵۳ با ساختن فیلم «مسافر» نامی شد. از کارهای #بهرام_بیضایی (دیگر استاد برجستهٔ سینمای ایران) که در کانون ساخته شد میتوان فیلم کوتاه عمو سیبیلو، «سفر»، «رگبار»، «غریبه و مه» و «کلاغ» را نام برد. امیر نادری با فیلم #ساز_دهنی در سال ۱۳۵۲ بر ارزش کارهای کانون افزود. بیشتر هم نسلان من با فیلم ساز دهنی خاطره دارند. عصیان «امیرو» به حکومت صاحب ساز دهنی و تفرقه ای که در بین کودکان ایجاد کرده بود الگویی بود برای به هم زدن بزم صاحبان ثروت و قدرت و پایان «هژمونی».
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Sazdahani.jpg