دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.4K subscribers
1.86K photos
103 videos
174 files
3.34K links
Download Telegram
#مقاله
#نسخه_ای_برای_یک_ملت

به طور قطع بر دیدگاه یونگی روانشناسی نقدهای جدی وارد است. با تعریف "پوپری" از علم، نه روانشناسی تحلیلی #یونگ و نه هیچ یک از مکاتب روانکاوی را نمی توان در "باشگاه علم" پذیرفت. شاید جایگاه این شاخه ها از معرفت بشری بیشتر قلمرو فلسفه باشد تا علم، آن هم فلسفه از نوع اصالت عقلی (rationalism) تا از جنس اصالت تجربه (empiricism). با اذعان به همه نارسایی های نظریه یونگ، در این یادداشت می خواهم از دیدگاه "نویونگی" به مسائل کلان ملی مان بپردازم.
روانشناسی آرکی تایپال (archetypal psychology) که بیشتر با آثار #شینودا_بولن به ما شناسانده شده است شخصیت افراد را بر مبنای رب النوع های المپی یونان باستان طبقه بندی می نماید. هر رب النوعی دارای مجموعه ای از صفات کارآمد و ناکارآمد است که وقتی شخصیتی تحت تأثیر آن آرکی تایپ باشد آن صفات را در او می یابیم.
من با نحوه نگاه شینودا بولن سعی کردم بفهمم اگر ملت ایران تحت تأثیر یکی از این کهن الگو های شخصیتی باشد دارای چه شخصیتی است و مشکلاتش را در سطح کلان چگونه می توان حل کرد.
از دیدگاه شینودا بولن ملت های آنگلوساکسون تحت تاثیر آرکی تایپ های #زئوس و #آپولو قرار دارند. شخصیت های زئوسی قدرت طلب، ثروت طلب، بلند پرواز، رقابت جو و تمامیت خواه هستند و شخصیت های آپولونی عاشق علم و فلسفه، منضبط و سخت کوش، منطقی و کنترل کننده هیجانات و احساسات هستند. با این الگو بسیاری از صفات جمعی انگلوساکسون ها را درمی یابیم.
با این نوع نگاه، ملت ایران را به عنوان یک کل تحت تاثیر آرکی تایپ های #پوزیدون و #دیونیزوس می بینم. پوزیدون ها دمدمی مزاج، تکانشی و انفجاری، فاقد طرح و برنامه و هیجان محور هستند. دیونیزوس ها نیز اهل بزم و خمر و نشئه و مستی، دلی و عاطفی و عاشق پیشه هستند! رفتار اجتماعی مردم ایران با این آرکی تایپ ها قابل پیش بینی است:
بی برنامگی، بی انضباطی، قانون گریزی، هیجان محوری، تکانشگری، غیر قابل پیش بینی بودن و لذت طلبی نزدیک بینانه!
روانشناسی آرکی تایپال برای هر شخصیتی نسخه ای دارد. در واقع هر آرکی تایپی یک یا چند آرکی تایپ معدل (تعدیل کننده) دارد که با پرورش آن ها فرد از افراط و تفریط بیرون کشیده می شود. معدل شخصیت های پوزیدونی-دیونیزوسی آرکی تایپ آپولو است.
آگر بخواهم برای تقویت آپولو به کسی نسخه بدهم آن نسخه شامل این اقلام است: 
1-موسیقی کلاسیک
2- ریاضیات
3- فلسفه خوانی
4- تاریخ خوانی
جالب این جاست که این چهار قلم دارو، تقدم و تأخر مشخصی هم دارند. تحقیقات عملی نشان داده است که بهترین راه تقویت هوش ریاضی در کودکان آشنا کردن آن ها با موسیقی کلاسیک است، (نگاه کنید به بخش مغز و رفتار از درسنامه روانپزشکی کاپلان و سادوک 1998).
از سوی دیگر برای رشد تفکر فلسفی نیاز به داشتن هوش ریاضی است. حتمأ شنیده اید که بر سر در آکادمی فلسفه #افلاطون نوشته بوند: "اگر هندسه نمی دانید وارد نشوید!" و برای نقد روایت های تاریخی نیاز به تفکر فلسفی است.
پس آشنا کردن ذهن ایرانی با موسیقی کلاسیک پیش نیاز هر تغییر کلانی در این ملت است. پس از آن تأکید بیشتر بر آموزش ریاضیات در تمام سطوح تحصیلی ضروری است. وقتی قرار است بسیاری از ارکان مدیریت کلان یک کشور در اختیار روحانیون باشد ضروری است که در حوزه های علمیه نیز آموزش ریاضیات اجباری گردند. آن چه قابل اندازه گیری نباشد قابل مدیریت نیست، چگونه می توان بدون نگاه کمی و عددی سنجش و ارزیابی انجام داد و درست و غلط یک تصمیم و سیاستگزاری را درک کرد؟!
آن گاه با یک مغز ریاضی فهم فلسفه ممکن می گردد و با یک مغز فلسفی بازخوانی و بازنگری تاریخ میسر می شود.
به خیال من بیگانگی ایرانیان با موسیقی کلاسیک و ریاضیات ریشه بسیاری از مشکلات کلان آنهاست.

در انتها مجددأ یادآوری می کنم که پذیرش تمامی این ایده منوط به پذیرش پیش فرض های روانشناسی آرکی تایپال است که کاملا قابل نقد و چالش می باشند.
دیگر این که وقتی راجع به یک گروه یا ملت صحبت می کنیم طبیعتأ راجع به یک اکثریت آماری گفتگو می کنیم که پر از افرادی است که با این اکثریت همخوانی ندارند و به قول یونگ: "هر فردی استثناء قاعده کلی است". بنابراین یافتن اقلیتی از افراد آپولونی در این ملت نمی تواند قاعده کلی را رد نماید.
برای مطالعه بیشتر درباره آرکه تایپ های زئوس - آپولو- پوزیدون - و دیونیزوس می توانید کتابهای زیر را مطالعه نمایید:
1- نمادهای اسطوره ای و روانشناسی مردان- نوشته شینودا بولن- ترجمه مینو پرنیانی- انتشارات آشیان
2- فرهنگ اساطیر یونان و رم - نوشته ژوئل اسمیت - ترجمه شهلا برادران - انتشارات فرهنگ معاصر


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
1-
*با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار! ضمن تشکر از مطالب مفید کانال خواستم خواهش کنم تحلیل روانشناسی داشته باشید بر رفتارهای ناپسند برخی از افراد جامعه ما در در حوادثی همچون اتش سوزی ساختمان #پلاسکو
رفتارهای مثل  سلفی گرفتن  فیلمبرداری نمودن و راه بندان به وجود اوردن  آن هم در شرایط بحرانی و نگران کننده.
با سپاس از شما!

2-
*سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار. استاد عزیز بنده کارشناسی ارشد تاریخ خوانده ام. تاریخی که بنده و اکثر غریب به اتفاق هم رشته ای های بنده مطالعه کرده اند تاریخی سیاست مدار روایت محور و بدور از مسایل عمیق روانشناختی و جامعه شناختی می باشد. مدت کوتاهی است که با نوشته های حضرتعالی آشنا شده ام و نوشته های شما آتشی شعله ور تر از مواد مطالعاتی قبلی ام به جان من انداخته. از حضرتعالی استدعا دارم بر سر حقیر منت نهاده و راهنمایی های لازم را جهت مطالعات عمیق تر در حوزه های اجتماعی و روانشناختی و نگاه متفکرانه به تاریخ و اجتماع مبذول دارید. با تشکر 


*با سلام و احترام
ممنونم که نوشته هایم را می خوانید.
حدود یک و نیم سال پیش در یادداشتی با عنوان #نسخه_ای_برای_یک_ملت به آسیب شناسی رفتار ایرانیان پرداخته بودم.

این یادداشت را برایتان ارسال می نمایم.

به امید فردایی بهتر

@drsargolzaei
ادامه #پرسش_و_پاسخ

‏باسلام خدمت شما استاد بزرگوار
دکتر .... هستم از ارومیه و ضمن مطالعه و لذت وافر از مقالات خلاقانه شما در کانال تلگرام و سایت
کتاب #فرهنگ_شرق_و_غرب از مرتضی رهبانی هم که به تحلیل روانشناسی تاریخ می پردازد جهت معرفی به اون دوستی که کارشناسی ارشد تاریخ خونده و از شما در کانال راهنمایی خواسته کتاب خوبی هست
کتاب #جامعه_شناسی_خودمانی هم به زیبایی اختلالات و نواقص فرهنگی مارو که جنابعالی در قالب علمی آرکی تایپال ارائه فرمودید به زبان ساده و با مثال های عینی مثل اتفاق #پلاسکو به تصویر کشیده
سپاس و درود فراوان دارم از تلاش خردمندانه و مسئولانه و شجاعانه شما از بابت تهیه مقالات ارزشمند

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#گروه_محکومین
نویسنده: فرانتز کافکا
مترجم: حسن قائمیان - با مقدمهٔ #صادق_هدایت
انتشارات امیرکبیر

#ژاک_لکان روانپزشک و روانکاو فرویدی فرانسوی می گوید : «داستان روان نژندی، داستان ماشین جهنمی است». برای این که مفهوم این جملهٔ ژاک لکان را بفهمیم باید داستان «گروه محکومین» فرانتز #کافکا را خوانده باشیم. در این داستان، یک جهانگرد وارد سرزمینی می شود که در آن یک نظام سیاسی استبدادی استقرار دارد. فروانروای مستبد آن سرزمین قانون هایی وضع کرده و متخلفان از آن قوانین توسط «ماشین جهنمی» شکنجه و اعدام می شوند. ماشین جهنمی دستگاهی است که با مجموعه ای پیچیده از سوزن ها، میخ ها و تیغ ها فرمان رعایت نشده را بر روی بدن محکوم حک می کند و محکوم در وضعیت دردناکی جان می سپارد در حالی که تمام بدن او آکنده از زخم هایی است که همان فرامین فرمانروا هستند. طنز های تلخ این داستان یکی جمعیتی است که همچون تماشاگران سیرک در اطراف گودال اجرای حکم اعدام جمع می شوند و سرگرمی شان تماشای این صحنهٔ موحش و چندش آور است و دیگر افسر وظیفه شناس اجرای حکم که به شدّت نگران این است که بودجهٔ کافی برای سرویس کردن ماشین شکنجه فراهم نمی شود و حسرت ایّام فرمانده سابق را می خورد که دستگاه نو بود و راندمان بالاتری داشت! امّا آن چه  این داستان را شبیه داستان روان نژندی می کند این است که در روان نژندی هیستریک (که موضوع نخستین کتاب روانکاوی #فروید بود) بدن فرد نوروتیک گرفتار فرمان های سوپرایگوی سخت گیر اوست. در انتهای قصه، افسری که مأمور شکنجه است از ترس این که مبادا سیّاح فرمانده‌ٔ جدید را وادارد که این روش اجرای قانون را منسوخ کند تصمیم می‌گیرد خود را زیر ماشین اعدام افکنده ایمانش را به‌ دستگاه ثابت کند. او محکوم را از روی ماشین شکنجه بلند می‌کند و جملهٔ «وظیفه‌شناس باش» را به ‌ماشین می‌دهد که روی بدن خودش حک کند و ماشین، بدن افسر را در مقابل چشمان وحشت‌زدهٔ سیّاح سوراخ می‌کند! شاید از دیدگاه روانکاوی بتوان چنین تحلیل کرد که والدین سختگیری که فرزندشان را قربانی قوانین سختگیرانه شان می کنند خود نیز قربانی همان قوانین هستند، جلّادان، خود نیز قربانی نظامی هستند که آن را بازتولید می کنند. کتابی که من خوانده ام چاپ 1353 انتشارات امیرکبیر است ولی انتشارات نگاه در سال 1395 این کتاب را منتشر کرده است. امیدوارم چاپ های جدید این کتاب از تیغ سانسور آسیب زیادی ندیده باشند.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PanelColony.jpg
#چشم_تاریخ

در پی بالا گرفتن مناقشات بین #پاکستان و #هند در سال ۱۹۷۲  "ذوالفقارعلی بوتو" نخست وزیر وقت پاکستان در مورد برنامه هسته‌ای پاکستان گفت:

" اگر مردم پاکستان مجبور شوند علف بخورند ما بمب اتمی را خواهیم ساخت. "

ژنرال محمد ضیاءالحق در سال ۱۹۷۶ به فرماندهی نظامی ارتش پاکستان گماشته شد و با کودتا در ۵ ژوئیه ۱۹۷۷ ذوالفقار علی بوتو  را سرنگون کرد. او مدتی بعد از آغاز دوران ریاست جمهوریش حکم اعدام ذوالفقار علی بوتو را صادر کرد. ضياءالحق هنگام كودتا وعده داده بود كه ظرف سه ماه با انجام انتخابات آزاد، حكومت را به دولت منتخب پارلمان تفويض خواهد كرد ولي بيش از يازده سال با كمال قدرت و خشونت بر پاكستان حكومت كرد. وی در دوران حکومتش دو هدف رادنبال می‌کرد: ساختن بمب اتمی و برقراری آن چه «نظام راستین اسلامی» می‌خواند. ضیاءالحق در ۱۷ اوت ۱۹۸۸ به همراه تعدادی ازژنرال‌های بلند مرتبه پاکستان در یک سانحه هوایی مشکوک نزدیک بهاولپور، منطقه پنجاب کشته شد. بالاخره پاکستان در 1998 به بمب اتمی دست پیدا کرد. روز 28 ماه می (روز اولین آزمایش اتمی موفقیت آمیز) در پاکستان "یوم تکبیر" نام گذاری شده و مراسم بزرگداشت این روز همه ساله از سوی دولت پاکستان برگزار می شود.

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/IslamicBomb.jpg
Avaz Goosheh Daad-(SONG95.IR)
Mohammad Reza Shajarian
#آهنگ
#زمستان
خواننده: #شجریان
هنر مندان: استاد کلهر(کمانچه)
استاد علیزاده(تار)
استاد همایون شجریان(ضرب-آواز)
شاعر: #اخوان_ثالث
@drsargolzaei
#مقاله
#دروغ_بزرگ و راهی که به ترکستان می رسد!
 
در جایی نشسته ام که تلویزیون روشن است و من به ناچار تماشاگر رسانه ای هستم که سال هاست آن را بر خود "حرام" کرده ام.
موضوع برنامه اش "خطرات کاهش جمعیت" است و دو خطر عمده برای رشد منفی جمعیت ایران ذکر می کند. خطر اول "کمبود نیروی کار" است. جالب است که در کشوری که مشکل بزرگی به نام بیکاری وجود دارد رسانه فراگیر راجع به خطر "کمبود نیروی کار" هشدار می دهد!
خطر دومی که راجع به آن هشدار داده می شود خطرات روانی "تک فرزندی" است. برای اثبات این خطرات هیچ آمار و ارقام و نظر کارشناسی ارائه نمی شود به جای آن با سه چهار کودک دبستانی مصاحبه می شود که ادعا می کنند از این که خواهر و برادر ندارند ناراحت هستند!
آن جا که این رسانه راجع به خطر کمبود نیروی کار در جامعه ای با معضل بزرگ بیکاری هشدار می دهد دقیقأ مصداق آن چیزی است که "ژان بودریلار" فیلسوف پست مدرن به آن "Hyper-Reality" می گوید: ابر واقعیت. 
مفهموم ابر واقعیت دروغی است که تحت تأثیر قدرت رسانه  وزن آن از واقعیت بیشتر می شود چنان که مردم واقعیت ملموس را نمی بینند و دروغ رسانه را باور می کنند.
و آن جا که "رسانه" بر مبنای مصاحبه با سه چهار کودک دبستانی می خواهد خطرات روانی تک فرزندی را به اثبات برساند دقیقأ مصداق آن چیزی است که در عرف سیاسی به آن #پوپولیسم یا "عوام فریبی" می گوییم: "برانگیختن توده بر علیه نخبگان، ترویج تفکر عوامانه و سرکوب تفکر کارشناسانه، باز تولید بی سوادی"!
رسانه ای که با سرمایه ملی و بودجه عمومی اداره می شود و رسالت آن ارتقای فرهنگ عمومی است به ترویج بی سوادی و عوام زدگی می پردازد.
سؤالم این است که آیا تا زمانی که چنین رسانه ناسالمی به صورت انحصاری فضای فرهنگ عمومی کشور را در اختیار دارد امیدی به توسعه فرهنگی در این جامعه وجود دارد؟
عجب دارم از کارشناسانی که امید دارند بدون اصلاح رسانه فراگیر و فضای آموزش و پرورش رسمی، آسیب های فرهنگی شایع در این جامعه همچون گسترش خشونت، قانون شکنی و قانون گریزی و رفتارهای بی مبالات و پرخطر را مهار نمایند!

ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی
این ره که تو می روی به ترکستان است!

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

پی نوشت: 

مقاله #تلویزیون_به_جای_واقعیت : #روان_پریشی_جمعی" را نیز در سایت و کانال ملاحظه بفرمایید.

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#یادداشت_هفته
#آینه_ای_که_دروغ_میگوید !

کارل گوستاو #یونگ روانپزشک سوئیسی اصطلاحات "نقاب" (Persona) و "سایه" (Shadow) را وارد گفتمان روان شناسی کرد. هر فرد و جامعه ای "لایه ای" دارد که ترجیح می دهد درباره آن سخن نگوید زیرا این لایه حاوی زشتی ها، ناتوانی ها و نقص های آن فرد یا جامعه است. یونگ این لایه را "سایه" نامید. این فرد یا جامعه سعی می کند با اتخاذ نقابی (که معمولا حاوی زیبایی ها، توانمندی ها و پیشرفت هاست) سایه خود را پنهان و کتمان کند. اما سایه بی صدا نمی ماند بلکه گه گاه از منافذ و تَرَک های نقاب به بیرون تراوش می کند و خود را آشکار می سازد.
در جامعه ما، #پرسونا یا نقابی وجود دارد که ملت ایران را شریف، خداجو، فرهیخته، مهربان، مهمان نواز و درستکار نشان می دهد. رسانه فراگیر (صدا سیما) یکی از ارکان مهم این پرسونا است. در مقابل این پرسونا، سایهٔ این ملت وجود دارد که در شبکه های اجتماعی مَجازی قابل رؤیتاست. میلیون ها نفر تماشاگر دیوانه خانه ای مَجازی هستند که در آن دخترکی بدن عریانش را به نمایش می گذارد یا پسرکی خودزنی می کند. بارها خبرنگارانی از من این سؤال را پرسیده اند که این همه عورت نمایی و خشونت و نمایش های سادومازوخیستی در فضای مجازی ما بیانگر چیست و پاسخ من این است که این، آن روی سکهٔ تظاهر و تملق و تقلبی است که در فضای رسانه ای رسمی ما در جریان است.
اگر این آینهٔ دروغگو تصویری غیرواقعی از ما ترسیم نکند ما از دوپارگی (Splitting) خارج می شویم و آرام آرام "خودآگاهی" و "خِرَد جمعی" در ما شکل می گیرد.
قبلا در مقالات #سانسور_شایعه_سرمایه_اجتماعی، #دروغ_بزرگ و راهی که به ترکستان می رسد و #تلویزیون_به_جای_واقعیت به اهمیت رسانه و نقش آن در سلامت و بیماری اجتماعی مان پرداخته بودم.
اگر قرار است فردایی بهتر از امروز داشته باشیم باید از پشت پرسونای خود خارج شویم، ابتدا به خود و سپس به دیگران اعتراف کنیم که در غایت زیبایی و کمال و درستکاری نیستیم.
این اولین قدم اصلاح است: آینه ای که دروغگو نباشد.

آینه ات دانی چرا غَمّاز نیست؟
چون که زنگار از رُخَش ممتاز نیست!


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

دارُالفُنون نام مدرسه متوسطه‌ای بود که به ابتکار میرزا تقی خان #امیرکبیر در زمان #ناصرالدین‌شاه قاجار برای آموزش علوم و فنون جدید در تهران تأسیس شد. #دارالفنون را می‌توان نخستین دانشگاه در تاریخ مدرن ایران دانست. در نوشته‌های ایرانی، تا دیرزمانی همهٔ دانشگاه‌های خارجی را دارالفنون می‌خواندند.

میرزا تقی خان امیرکبیر پس از سفر به روسیه، متوجه نیاز فوری کشور به مرکز آموزش عالی گردید؛ لذا از ابتدای صدارت خود، برای ایجاد این مرکز تلاش کرد؛ ولی متأسفانه هیچ‌گاه شاهد افتتاح آن نشد. چرا که نخستین دسته از اساتید به سرپرستی دکتر یاکوب ادوارد پولاک، دو روز پس از دست‌گیری و تبعید امیرکبیر به تهران رسیدند و با استقبال گرمی مواجه نشدند. قریب چهارده سال پس از تأسیس مدرسه عالی دارالفنون و کمی پس از مدرسه ابتدائی رشدیه تبریز، مدرسه شوکتیه بیرجند سومین مدرسه از نوع مدارس جدید در ایران محسوب می‌شود.

معلمان اتریشی در ۲۷ محرم سال ۱۲۶۸ هجری قمری دو روز پس از عزل میرزا تقی خان امیرکبیر به تهران رسیدند. با وجود این که امیرکبیر سفارش آن‌ها را به جان داود خان کرد و گفت چندان که می‌توانی به آنان مهربانی کن و نگذار ناراحت و پراکنده خاطر شوند، گویا استقبال خوب و شایانی از اساتید اتریشی به عمل نیامده ‌است. دکتر یاکوب ادوارد پولاک، از جمله آن استادان، سرگذشت پذیرایی سرد ایرانیان را این گونه نوشته‌است: 
«ما در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۱ به تهران وارد شدیم. پذیرایی سردی از ما نمودند. کسی به پیشواز ما نیامد و اندکی پس از آن آگاه شدیم که در این میانه اوضاع دگرگون شده‌است و چند روز پیش از ورود ما، در پی کارشکنی‌های درباریان و به ویژه دسیسه‌های مادر شاه، که از دشمنان سر سخت امیرنظام بود، میرزا تقی‌خان از کار بر کنار شده بود.»

دارالفنون در روز یکشنبه ششم دی ماه ۱۲۳۰ شمسی، سیزده روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه، آقاخان نوری صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمین ایرانی و اروپایی با سی نفر شاگرد رسماً گشایش یافت.

ساختمان دارالفنون زمان امیرکبیر هشتاد سال پابرجا ماند و با وجودی که همچنان قابل استفاده بود، در سال ۱۳۰۸ خورشیدی تخریب شد. در این سال میرزا یحیی خان اعتمادالدوله قراگزلو وزیر معارف وقت ساختمان اولیه را در هم کوبید و با نقشه و نظارت مارکف، مهندس روسی، ساختمان فعلی رابه جای آن ساخت.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/darolfonoun.jpg
#مقاله
#نقطه_ای_بود_و_سپس_هیچ_نبود
قسمت اول

مرحوم دکتر پرویز ناتل خانلری قطعه شعر زیبایی دارد که گفتگوی میان عقاب و کلاغ نام دارد. در این شعر حکایت گونه عقابی از کلاغی می‌پرسد که راز عمر طولانی کلاغ‌ها چیست و کلاغ پاسخ می‌دهد: «دلیل این که شما عقاب‌ها عمر کوتاهی دارید این است که بسیار بلند پروازید و به طبقات بالای جو می‌روید که آن جا هوا سرد است و عمر شما را کم می‌کند. اما ما کلاغ‌ها همین پایین‌ها پرواز می کنیم که هوا گرم است و عمر ما طولانی می‌شود». عقاب که به عمر طولانی علاقه مند شده است تصمیم می‌گیرد همچون کلاغ زندگی کند و بالا نپرد و بنابراین مدتی با کلاغ همسفر می‌شود. آن گاه درمی یابد که برای کسی که پایین می پرد شکار کردن دشوار می شود زیرا سطح کمتری از زمین را زیر نظر دارد و شکار کمتری می‌یابد. بنابراین از کلاغ می‌پرسد اکنون چه باید بخورم؟ کلاغ او را به دنبال خود می‌کشاند و عقاب می‌بیند که کلاغ در زباله‌ها به دنبال غذا می‌گردد. عقاب که از خوردن پس مانده ی غذای دیگران و جستجو در آشغالدانی‌ها نفرت دارد در می‌یابد که نمی‌تواند برای به دست آوردن عمر طولانی تن به چنین خفتی بدهد. بنابراین عطای عمر طولانی را به لقای آن می‌بخشد و به اصطلاح می‌گوید: «نه شیر شتر خواهم و نه دیدار عرب.» و سپس به اوج آسمان پرواز می‌کند و بالا و بالا و بالاتر می‌رود. این شعر زیبا را دکتر خانلری با این بیت تمام می‌کند:

لحظه‌ای بر اوج آن بام کبود         
نقطه‌ای بود و سپس هیچ نبود

عقاب انتخاب می‌کند که لحظه‌ای زندگی کند ولی آن لحظه را در اوج بام بلند آسمان بگذراند به جای این که عمری طولانی در میان زباله‌ها  داشته باشد. 
در این حکایت زیبا دکتر خانلری به ماهیت دشوار انتخاب اشاره می‌کند. در هر انتخابی ما چیزهایی را به دست می‌‌آوریم ولی چیزهایی را هم از دست می‌دهیم. دشواری انتخاب در همین بخش از دست دادن است در حالی که اغلب ما در هنگام انتخاب به بخش به دست آوردن توجه می کنیم.
امروزه به موازنه‌ی هزینه-فایده (cost-benefit) در هر انتخاب اشاره می‌کنند. گزینه‌های جدید زندگی وسوسه‌مان می‌کنند که به آن چه به دست می‌آوریم نظر داشته باشیم نه به آن چه از دست می‌دهیم. وقتی خرید یخچال فریزر جدید را برایمان تبلیغ می‌کنند چشمان ما را به آن چه به دست می‌آوریم می‌دوزند و ما فراموش می‌کنیم برای این انتخاب جدید چه هزینه‌ای باید بپردازیم و بابت پرداخت آن هزینه، چند ساعت از عمرمان را باید بفروشیم  و برای فروش آن بخش از عمرمان چقدر عشق و اندیشه را از دست خواهیم داد. 
رقابت با همسایه بر سر تصاحب اتوموبیل لوکس‌تر گاهی چنان کورمان می کند که از خاطر می‌بریم که برای ربودن گوی سبقت در این چوگان ‌بازی تفاخر، دیگر مدت‌هاست که مستغرق ابرها و پروانه‌ها و ستاره‌ها نشده‌ایم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com 
#مقاله
#نقطه_ای_بود_و_سپس_هیچ_نبود
قسمت دوم

در این بازار مکاره‌ی دنیا آن چه به گوش ما می‌رسد بوق و شیپور فایده‌هاست. وظیفه‌ی ماست که در همان زمان که این شیپور را می‌شنویم هزینه‌ها را به خود گوشزد کنیم. 
ماجرا فقط ماجرای خریدن کالا نیست. گاهی برای خریدن یک نگاه عاشقانه یا یک لبخند مهربان همه ارزش‌هایمان را زیر پا می‌گذاریم. گاهی برای دریافت یک حمایت پدرانه یا یک آغوش مادرانه حق رأی خود را واگذار می‌کنیم. گاهی برای رسوا نشدن همرنگ جماعت می‌شویم. گاهی برای آن که هم چون ابوذر تنها نمانیم در مقابل مروان‌ها سکوت می‌کنیم. گاهی برای آن که در آتش افکنده نشویم در مقابل نمرودها سجده می کنیم. 
در تمام این لحظه ها، چشمانمان فریفته‌ی چیزی شده که به دست ‌آوریم و در مقابل آن چه از دست می‌دهیم نابینا شده‌ایم. 
همیشه نمي‌شود هم خدا را داشته باشیم و هم خرما را. گاهی باید از یکی از این دو دل بکنیم. برخی تصور می‌کنند آن قدر زیرک و باهوشند که همیشه می‌توانند هر دوی این ها را داشته باشند، غافل  از آن که در عین تصور زیرکی، آن قدر ساده‌لوحند که متوجه نشده‌اند که در واقع هر دو را از دست داده‌اند؛ از این جا مانده، از آن جا رانده
و اما...
گاهی یافتن «خط سوم» آن قدر ارزشمند است که باید شهامت این را داشته باشیم که هم از این جا بمانیم و هم از آن جا رانده شویم. گاهی چنان ما را از هزینه انتخاب می‌ترسانند که ما تسلیم جبر و تقدیر می‌گردیم هم چون یک تماشاچی بی طرف از کنار تمام انتخاب های زندگی می گذریم. 
در نظر داشتن هزینه‌های هر انتخاب کاری است عاقلانه اما اگر این امر باعث شود که برای نپرداختن هزینه هیچ انتخاب پر هزینه‌ای را انجام ندهیم به جای عاقل، ترسو خواهیم بود. 
در برخی از انتخاب‌ها هرچند که پرهزینه باشند، بهتر است نگاه به آن چه به دست می‌آوریم داشته باشیم به جای آن چه از دست می دهیم.
#شیخ_احمد_جامی شاید در وصف چنین انتخاب‌هایی است که می‌گوید:

نه در مسجد گذارندم که رندی        
نه در میخانه که این خمار خام است
میان مسجد و میخانه راهی است   
غریبم، عاشقم،‌این ره کدام است؟!

و #مولانا حال چنین انتخابگرِ دلاوری را چه زیبا ترسیم می‌کند:

چه خوش آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر

 
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:
سلام، روزبخیر

اقای دکتر سرگلزایی عزیز برادر من از بیماری #اعتیاد رنج میبره و ما راه های مختلفی را آزمودیم امّا موفق نبودیم. به نظر شما چه باید کرد؟ و چگونه ایشان را در مرحله ترک قرار دهیم؟ ممنونم 

پاسخ #دکترسرگلزایی :
با سلام و احترام

اوّل- در کتاب #راهی_برای_رهایی_از_اعتیاد به طور مُفصّل با بیماران دچار اعتیاد گفتگو کرده ام. به خصوص  فصلی از این کتاب با عنوان "از انکار تا عمل" برای برادرتان مفید خواهد بود.

این کتاب را انتشارات قدس رضوی منتشر کرده و تلفن های این انتشارات 05138513580 و 05138539171 است.

دوّم- در کتاب #اعتیاد_از_سبب_شناسی_تا_درمان هم فصلی موجود است با عنوان "چگونه می توان به یک معتاد کمک کرد؟". در این فصل از کتاب، توصیه هایی را برای خانواده هایی که عزیزی گرفتار اعتیاد دارند نوشته ام که خواندن آن برای شما و سایر اعضای خانواده مفید است. این کتاب را نشر قطره منتشر کرده و تلفن آن 02188973351 و 02188973353 است.

تندرست و سربلند باشید

@drsargolzaei
#پرسش_و_پاسخ

پرسش:
*سلام خدمت استاد بزرگوار

چگونه کودکان آینده ساز سرزمینمان را با عزت نفس بار بیاوریم که خودباور و خودشناس باشند. فرزند من الان در سن 10 سالگی با IQ فوق العاده بالا و توانمندی های زیاد افسرده است و مرتبا اذعان دارد همه از من متنفرند و مرا دوست ندارند، نمیدونم چرا؟؟؟؟ چگونه می شود او را تبدیل به فرد سالم و سودمندی در جامعه کرد؟؟

پاسخ #دکترسرگلزایی :
*با سلام و احترام

طرحواره ها و نگرش ها در کودکان خودبخود شکل نمی گیرند بلکه اطلاعاتی که وارد ذهن کودک می شود نگرش های آن ها را شکل می دهد. مهم ترین منابع اطلاعاتی کودکان، خانواده، مدرسه و رسانه هستند. اگر در خانواده پدر یا مادر در موضع «والد نکوهشگر» قرار داشته باشند و خواسته یا ناخواسته پیام «تو بدی» را به کودک منتقل کنند او نسبت به خودش حسّ خوبی نخواهد داشت (در این زمینه در کتاب #خودت_را_دوست_داری؟ به تفصیل نوشته ام، این کتاب را انتشارات همنشین به تازگی تجدید چاپ کرده است). اگر در مدرسه یا رسانه، کودکی با استعدادی خاص به عنوان کودک نمونه و برتر به رُخ کودکان دیگر کشیده شود آن ها دچار احساس حقارت خواهند شد. همیشه پیشگیری کم هزینه تر و کارآمدتر از درمان است ولی اگر صدمه ای ایجاد شده و کودک دچار احساس بدی نسبت به خود شده نیاز به مداخلهٔ درمانی دارد. درمان در کودکان در فضای بازی و قصه صورت می گیرد (متدهای قصه درمانی- بازی درمانی- هنر درمانی را روان شناسان کودک می آموزند). در کتاب «قصه درمانی» میلتون اریکسون (ترجمهٔ مهدی قره چه داغی- نشر دایره) فصلی وجود دارد با عنوان صورت دارچینی که نمونه ای است از کاربرد بازی و استعاره در تغییر دادن نگرش نوجوانی که احساس بدی نسبت به خود دارد.

تندرست باشید

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#کمونیسم_رفت_ما_ماندیم_و_حتی_خندیدیم
نویسنده: اسلاونکا دراکویچ
مترجم: رؤیا رضوانی
انتشارات: گمان - چاپ پنجم - ۱۳۹۵


«در جامعه ای که حکومتش "توتالیتر" است، آدم "ناچار است" با قدرت ارتباط مستقیم داشته باشد، راه گریزی وجود ندارد. به همین دلیل سیاست هرگز انتزاعی نمی شود - به صورت نیرویی خشن، بی رحم و آشکار باقی می ماند که تمام چند و چون زندگی ما را تعیین می کند: چه بخوریم، چطور زندگی کنیم و کجا کار کنیم. چنین حکومتی مثل یک مرض، مثل طاعون، مثل یک بیماری همه گیر، هیچ کس را مستثنی نمی کند. تناقض در این جاست که این دقیقاً همان روشی است که دولت توتالیتر با آن برای خود دشمن می پرورد: شهروندان سیاسی شده. "انقلاب مخملی" فقط حاصل کار سیاست مداران سطح بالا نیست، بیش از آن حاصل آگاهی شهروندان معمولی است که آلوده سیاست شده اند.»

اسلاونکا دراکویچ (متولد ۱۹۴۹) روزنامه نگار و رمان نویس اهل کرواسی است که در دانشگاه زاگرب ادبیات تطبیقی و جامعه شناسی خوانده است.
دراکویچ در ۱۹۹۲ این کتاب را نوشته است و این کتاب حاصل سفری است که در ژانویه و فوریه ۱۹۹۰ به کشورهای بلوک شرق اروپا داشته است. این زمان آغاز فروپاشی حکومت های تک حزبی در اروپای شرقی است و دراکویچ به این بهانه به مرور زندگی مردم در اروپای شرقی تحت حاکمیت توتالیتاریسم می پردازد. توتالیتاریسم یا تمامیّت خواهی اصطلاحی در علوم سیاسی است که توصیف گر نوعی حکومت است که دارای این خصوصیت ها می باشد: یک ایدئولوژی، محور حکومت است و یک سیستم تک حزبی متعهد به آن ایدئولوژی است که معمولأ توسط یک نفر رهبری می شود، یک پلیس مخفی وجود دارد و انحصار در رسانه های فراگیر و انحصار اقتصادی محدود کننده زندگی فرهنگی و اقتصادی در این نوع حکومت ها هستند. 
نظام حاکم تقریبا بر تمام شئون زندگی شهروندان نظارت و کنترل دارد. حکومت تمامیت خواه می کوشد تا همهٔ جمعیت را برای تحقق بخشیدن به اهداف اقلیّتِ حاکم بسیج کند و فعالیت هایی که همسو با این اهداف نباشند تحمل نمی شوند. 
ژوزف #استالین که در دههٔ ۱۹۲۰ در اتحاد جماهیر شوروی به قدرت رسید و تا زمان مرگش در ۱۹۵۳ قدرت را در دست داشت در شوروی یک حکومت توتالیتاریست تشکیل داد. پس از پایان #جنگ_جهانی_دوم و تقسیم شدن اروپا بین متّفقین، در بلوک شرق احزاب کمونیستی متحد با شوروی بر سر کار آمدند و همچون شوروی حکومت های توتالیتاریست تشکیل دادند. یوگسلاوی سابق، چکسلواکی سابق، آلمان شرقی سابق، لهستان، مجارستان، رومانی، بلغارستان و آلبانی چنین سرنوشتی پیدا کردند. کنترل شدید آموزش و پرورش و رسانه ها در این کشورها، سرکوبی منتقدان و دگراندیشان و گفتمان مبتنی بر ایدئولوژی به جای گفتمان مبتنی بر حقایق و آمار منجر به فضای یأس و رکود در این کشورها شد و از آنجا که حاکمان این نظام ها، خود نیز در بند همان گفتمانی بودند که به مردم تحمیل کرده بودند خودشان هم از درک واقعیت ها عاجز بودند بنابراین این کشورها دچار یک سیکل معیوب ناکارآمدی سیاسی اقتصادی و "گفتمان انکار" شدند و در دهه ۱۹۹۰ یک به یک دچار فروپاشی شدند.
دراکویچ با زبان ساده به مرور پیش پا افتاده ترین امور زندگی روزمره در زمان حکومت های توتالیتر پرداخته است:
تهیه غذا، استخدام، تامین وسایل اولیه زندگی همچون پودر رختشویی، نوار بهداشتی و میوه جات، دسترسی به حقوق اولیه شهروندی و مهاجرت و پناهندگی.
روزمرگی تجاربی که دراکویچ در این کتاب توصیف کرده است باعث می شود زندگی در این نظام های ناکارآمد برایمان ملموس و مفهوم شوند. چیزی که دراکویچ بر آن تاکید دارد این است که چنین نظام هایی افراد را مایوس، ناامید و ناتوان می سازند چنان که پس از فروپاشی بحران های بزرگی در انتظار چنین جوامعی است چرا که مردم همفکری، تصمیم گیری و کار جمعی را نیاموخته اند. در نظام های توتالیتر رهبران به جای همه فکر می کنند، تصمیم می گیرند و دستورات خود را ابلاغ می کنند:
«قدرت سیاسی ممکن است یک شبه دست به دست شود، زندگی اجتماعی و اقتصادی ممکن است به سرعت از آن تبعیت کند اما شخصیت آدم ها که تحت تأثیر حکومت رژیم های توتالیتر شکل گرفته به این سرعت تغییر نخواهد کرد. ارزش های خاص و شیوه بخصوصی از تفکر و درک جهان چنان در عمق وجود و شخصیت مردم رسوخ کرده که معلوم نیست خلاصی از آن ها چقدر زمان می برد.»

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/communism.jpg
#چشم_تاریخ

#انور_خوجه، رهبر پیشین کشور اروپایی آلبانی در سال ۱۹۰۸ میلادی به ‌دنیا آمد. او از اوایل دوران تحصیل خود در فرانسه، وارد فعالیت ‏های انقلابی گردید و به عضویت حزب کمونیست فرانسه درآمد. انور خوجه در کشاکش جنگ جهانی دوم، رهبری چریک‏ های چپ ‏گرا را بر عهده گرفت و در سال ۱۹۴۱، حزب کمونیست آلبانی را بنیان نهاد. تا سال ۱۹۲۵ شورای سلطنتی بر کشور آلبانی حکومت می‌‏کرد اما در این سال، قیام مردمی به رهبری احمد زوغو موجب روی کار آمدن نظام جمهوری در آلبانی شد. آلبانی در جنگ جهانی دوم به اشغال موسولینی درآمد. در این سال‏‌ها جنبش  پارتیزانی به رهبری انور خوجه، سازمان‏دهی مقاومت مردمی را به عهده گرفت. خوجه در سال ۱۹۴۴ پس از شکست ایتالیا در #جنگ_جهانی_دوم، با کمک ارتش شوروی، قدرت را در آلبانی در اختیار گرفت و دو سال بعد در این کشور، جمهوری کمونیستی اعلام کرد. اَنوَر خوجه از پایان جنگ جهانی دوم تا زمان مرگش در سال ۱۹۸۵ همزمان دبیر اول حزب کارگر و رهبر آلبانی بود. او همچنین نخست وزیر آلبانی، وزیر دفاع، وزیر امور خارجه، رئیس پیش آهنگان دموکراسی آلبانی و همچنین کمیسر عالی نیروهای مسلح آلبانی  بود. انور خوجه تا سال ۱۹۶۱میلادی روابط خوبی با اتحاد جماهیر شوروی داشت اما مرگ #استالین و آغاز سیاست استالین‏ زدایی، باعث تیرگی روابط رهبر جمهوری کمونیستی آلبانی با مسکو گردید و او از آن پس، به طرف مائوئیسم و چین پیش رفت. انور خوجه در دوران چهل ساله حضور خود در رأس قدرت، یک حکومت استالینی همراه با اختناق در آلبانی برقرار کرد و تا پایان عمر از طرفداران سرسخت استالین و از مدافعان طرز تفکر وی به‌شمار می‌‏رفت. با به هم خوردن ارتباط شوروی و آلبانی و تمایل انور خوجه به مائو، چینی‏‌ها نیز کمک ‏های مالی و اقتصادی فراوانی در اختیار رژیم استبدادی انور خوجه قرار می‌‏دادند. 

فاصله گرفتن انور خوجه از اتحاد جماهیر شوروی سابق از یک سو و ماهیت کمونیستی افراطی وی در آلبانی که موجب خودداری این رژیم و دولت‏ های اروپایی در ایجاد روابط سیاسی با یک‏دیگر شد از جانب دیگر، موجبات انزوای سیاسی دولت آلبانی را بیش از پیش فراهم آورد. هم‏چنین، سیاست‏ های مستبدانه و بسته انور خوجه باعث شد تا آلبانی به فقیر‌ترین کشور اروپا تبدیل شود. طی سالیانی دراز، آلبانی با بیش از هفتاد کشور جهان و اکثر کشورهای صنعتی و اروپای غربی رابطه‏ ای نداشت و روابط این کشور با بسیاری از کشورهای دیگر نیز راکد بود. 
انور خوجه تنها فرمان‏روایی بود که از سال‏ های جنگ جهانی دوم تا لحظه مرگ خود به مدت بیش از چهار دهه در کشور خود حکمرانی کرد، تا این‌که سرانجام در تاریخ یازدهم آوریل سال ۱۹۸۴ میلادی در سن هفتاد و شش سالگی درگذشت. پس از مرگ خوجه، آلبانی در سال ۱۹۹۰م دچار تغییرات اروپای شرقی گردید و با سقوط رژیم کمونیستی، تحت عنوان آخرین کشور اروپایی، در سال ۱۹۹۲میلادی نظام جمهوری را برگزید. آلبانی تنها کشور اروپایی است که اکثریت جمعیت آن مسلمان می‌باشند. ریشه ی اسلام در آلبانی به دوره امپراتوری عثمانی‏‌ها بازمی‌گردد. 

منابع: ویکی پدیا و خبرگزاری ایمنا

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/EnverHaoxha.jpg
01 Inflation Blues
B. B. King
#آهنگ
#Inflation_blues
کاری از #بی_بی_کینگ
ترانه سرا، خواننده و نوازنده گیتار سبک بلوز
@drsargolzaei
#یادداشت_هفته
#زندگی_در_زمان_حال

افرادی را دیده ام که می گویند: "این قدر گذشته را مرور نکن، در زمان حال زندگی کن" ، این افراد برداشتی سطحی از زندگی در زمان حال دارند. برای زندگی در زمان حال باید بتوان از "جبر تکرار" رها شد و رهایی از جبر تکرار تنها با مرور دقیق و عمیق گذشته ممکن است. "انکار گذشته" و فراموش کردن آن دقیقأ مانع از این می شود که ما به "این جا و اکنون" واقف باشیم و به این جا و اکنون واکنش نشان بدهیم؛ گذشته ای که فراموشش کرده ایم و انکارش می کنیم تبدیل به "سایه" یا "ناخودآگاه" ما می شود و دیواری بین ما و "اکنون" تشکیل می دهد. بنابراین در روانکاوی، برای کسی که می خواهد این جا و اکنون را فارغ از "فرافکنی" ببیند فضایی فراهم می شود تا به شکلی ساختارمند و منظم به سراغ گذشته اش برود، گذشته اش را کاوش کند، زخم ها و آرزوها و مهرها و خشم هایش را مرور کند، به گونه ای نمادین و نمایشی (سمبولیک و دراماتیک) کودکی اش را بازآفرینی کند و آن قدر به تأثیر گذشته بر امروز "واقف" شود که امکان فرافکنی گذشته بر اکنون وجود نداشته باشد. زندگی در حال، محصول اِشراف بر گذشته است نه نتیجه انکار گذشته.
* * *
"نشخوار گذشته" با مرور گذشته متفاوت است. در فرایند نشخوار، گذشته به صورتی "گزینشی" به خاطر آورده می شود. کسی که در "نقش قربانی" فرو رفته تنها زخم ها و محرومیت های گذشته را با خاطر می آورد در حالی که کسی که در "نقش قهرمان" فرو رفته تنها فتوحات گذشته را به خاطر می آورد. به همین سبب است که مرور گذشته نیاز به حضور یک یاریگر دارد، یاریگری که مجهز به "تفکر نقاد" باشد و با "بی طرفی" به روایت های ما درباره گذشته گوش بدهد و با حساسیت، سوگیری های ما راجع به گذشته را به ما گوشزد نماید.
* * *
تاریخ برای یک ملّت، همان گذشته ایست که بدون اِشراف به آن زندگی آگاهانه و بالغانه غیر ممکن است. " نشخوار" تاریخ آن گونه که به تثبیت سوگیری های ما منجر شود گره از کار ما نمی گشاید ما نیاز به مرور بی طرفانه تاریخ داریم و این امر زمانی ممکن است که "نقد کردن" را آموخته باشیم و تاریخ را نه از مجرای گفتمان "نهادهای قدرت" بلکه از مسیر پژوهش های کارشناسی و دانشگاهی مرور کنیم. این جاست که "ضرورت استقلال دانشگاه ها" روشن می شود. ملّتی که " دانشگاه مستقل" ندارد، بازیچه نهادهای قدرت است و ناآگاه، نابالغ و غیرمسئول می ماند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

#قمرالملوک_وزیری که نام شناسنامه‌اش «قمرخانم سید حسین‌خان» بود، نخستین زن در دوران تاریخ معاصر ایران بود که بی‌حجاب به خوانندگی در حضور مردان پرداخت. از وی به عنوان پرآوازه‌ترین خواننده زن آوازهای سنتی ایران یاد می‌شود. در جوانی پس از آشنایی با مرتضی نی‌داوود با ردیف موسیقی ملّی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. کار قمر در مدتی کوتاه به آن‌جا رسید که کمپانی «هیز ماسترز ویس» به‌خاطر ضبط صدای او دستگاه صفحه ‌پُرکُنی به تهران آورد. بعد از آن کمپانی «پولیفون» هم آمد. 

قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل برگزار کرد. روز بعد نظمیه از او تعهد گرفت که بی‌حجاب کنسرت ندهد، زیرا در آن زمان، زنان بی‌چادر را در خیابان ‌ها دستگیر می‌کردند و به کلانتری‌ها و بازداشتگاه‌ها می‌بردند. اما این اتفاق باعث ریختن ترس زنان از خوانندگی و ورود خوانندگان دیگری چون ملوک ضرابی و روح‌انگیز شد. قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص می داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی کرد. وقتی نیرالدوله والی خراسان چند گلدان نقره به او هدیه کرد، آن را به #عارف_قزوینی پیشکش نمود، با این‌که عارف مورد غضب والی و دستگاه رضا شاه بود. در همدان نیز در سال ۱۳۱۰ کنسرت داد و ترانه‌ هایی از عارف قزوینی خواند. در سال ۱۳۰۸ به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچه‌های یتیم اختصاص داده شد. گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم رساند.

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/QamarMolukVaziri.jpg