#معرفی_کتاب
چاپ چهارم مجموعه کتاب های
#مهارتهای_زندگی
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی
انتشارات همنشین
تلفن مرکز پخش 09102012970
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/LifeSkills.jpg
چاپ چهارم مجموعه کتاب های
#مهارتهای_زندگی
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی
انتشارات همنشین
تلفن مرکز پخش 09102012970
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/LifeSkills.jpg
#مقاله
#خر_برفت_و_خر_برفت_و_خر_برفت
یکی از قصههای شیرین #مثنوی، داستان مردی است مسافر که در کاروانسرایی مهمان شد. الاغش را به طویله دار سپرد و خود وارد مهمانسرا شد. گروهی اوباش که پاتوقشان آن کاروانسرا بود تصمیم گرفتند شام آن شبشان را به خرج مهمان غریب صرف کنند. بنابراین نقشه کشیدند که الاغش را بدزدند و بفروشند، و با پولش آبگوشت مفتی بخورند. میخواندند و میرقصیدند با شعری که ترجیع بند آن این بود: «خر برفت و خر برفت و خر برفت»
دقایقی که گذشت سایر مهمانان کاروانسرا نیز تحت تاثیر آن جمع شروع به کف زدن و خواندن کردند، به تدریج اغلب مهمانان از جمله صاحب خر هم میخواندند و میرقصیدند. در همین حین یکی از اوباش به طویله رفت و به طویله دار گفت که صاحب الاغ تصمیم به فروختن خرش گرفته است و مرا مأمور کرده که الاغ را از تو تحویل بگیرم و برای فروش ببرم. طویله دار پرسید: «از کجا بدانم که راست میگویی؟» آن فرد پاسخ داد: «بیا و ببین که به مناسبت فروش الاغ جشنی گرفته است و میخواند که خر برفت و خر برفت و خر برفت.» طویله دار چون وارد مهمان سرا شد و صاحب الاغ را در حال رقصیدن و خواندن «خر برفت ...» دید گفتهی آن مرد را باور کرد و الاغ را بدو سپرد. آن شب اوباش آبگوشت لذیذی را به خرج مرد سادهلوحی خوردند که به سادگی «جو زده» شد و بی آن که بداند برای چه میخواند و میرقصد، خواند و رقصید. روز بعد بود که مهمان غریب بینوا دانست در جشن دشمنان خود میخوانده و میرقصیده است.
داستانهای مثنوی، داستان زندگی است. داستان ماست. انسانهای بسیار تحت تأثیر محیط تصمیماتی میگیرند که جز گرفتاری و حسرت نتیجهای برایشان ندارد.
چه بسیار پولمان را صرف خریدن چیزهایی میکنیم که نیازی به آنان نداریم ولی چون دیگران را در حال خرید مشتاقانه میبینیم ما نیز باور می کنیم که حتما ما نیز باید صاحب چنین کالایی باشیم!
چه بسیار عمرمان را صرف پیمودن راههایی میکنیم که راهروانِ بسیار دارند گرچه هیچ کدام از آن راهروان دلیل متقاعد کنندهای برای پیمودن آن راه ندارد؛ جز این که اگر صدها یا هزاران نفر در این راه طی طریق میکنند حتما این راه به آبادیِ خوش آب و هوایی میرسد، گر چه به فرمایش #خیام:
از جملهی رفتگانِ این راه دراز
بازآمدهای کو که به ما گوید راز؟!
به هوش باشیم که در این کاروانسرای دنیا، دزدان مکاری زندگی می کنند که مایلند به خرج ما سفرهشان را رنگین کنند. آنان چنان شیرین میخواندند و میرقصند که ما نیز «عقل نقاد» خود را به کناری مینهیم و بدون پرس و جو با آنان به دست افشانی و پایکوبی مشغول میگردیم. بدون این که بدانیم جشن آنان، عزای ماست!
خلق را تقلیدشان برباد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#خر_برفت_و_خر_برفت_و_خر_برفت
یکی از قصههای شیرین #مثنوی، داستان مردی است مسافر که در کاروانسرایی مهمان شد. الاغش را به طویله دار سپرد و خود وارد مهمانسرا شد. گروهی اوباش که پاتوقشان آن کاروانسرا بود تصمیم گرفتند شام آن شبشان را به خرج مهمان غریب صرف کنند. بنابراین نقشه کشیدند که الاغش را بدزدند و بفروشند، و با پولش آبگوشت مفتی بخورند. میخواندند و میرقصیدند با شعری که ترجیع بند آن این بود: «خر برفت و خر برفت و خر برفت»
دقایقی که گذشت سایر مهمانان کاروانسرا نیز تحت تاثیر آن جمع شروع به کف زدن و خواندن کردند، به تدریج اغلب مهمانان از جمله صاحب خر هم میخواندند و میرقصیدند. در همین حین یکی از اوباش به طویله رفت و به طویله دار گفت که صاحب الاغ تصمیم به فروختن خرش گرفته است و مرا مأمور کرده که الاغ را از تو تحویل بگیرم و برای فروش ببرم. طویله دار پرسید: «از کجا بدانم که راست میگویی؟» آن فرد پاسخ داد: «بیا و ببین که به مناسبت فروش الاغ جشنی گرفته است و میخواند که خر برفت و خر برفت و خر برفت.» طویله دار چون وارد مهمان سرا شد و صاحب الاغ را در حال رقصیدن و خواندن «خر برفت ...» دید گفتهی آن مرد را باور کرد و الاغ را بدو سپرد. آن شب اوباش آبگوشت لذیذی را به خرج مرد سادهلوحی خوردند که به سادگی «جو زده» شد و بی آن که بداند برای چه میخواند و میرقصد، خواند و رقصید. روز بعد بود که مهمان غریب بینوا دانست در جشن دشمنان خود میخوانده و میرقصیده است.
داستانهای مثنوی، داستان زندگی است. داستان ماست. انسانهای بسیار تحت تأثیر محیط تصمیماتی میگیرند که جز گرفتاری و حسرت نتیجهای برایشان ندارد.
چه بسیار پولمان را صرف خریدن چیزهایی میکنیم که نیازی به آنان نداریم ولی چون دیگران را در حال خرید مشتاقانه میبینیم ما نیز باور می کنیم که حتما ما نیز باید صاحب چنین کالایی باشیم!
چه بسیار عمرمان را صرف پیمودن راههایی میکنیم که راهروانِ بسیار دارند گرچه هیچ کدام از آن راهروان دلیل متقاعد کنندهای برای پیمودن آن راه ندارد؛ جز این که اگر صدها یا هزاران نفر در این راه طی طریق میکنند حتما این راه به آبادیِ خوش آب و هوایی میرسد، گر چه به فرمایش #خیام:
از جملهی رفتگانِ این راه دراز
بازآمدهای کو که به ما گوید راز؟!
به هوش باشیم که در این کاروانسرای دنیا، دزدان مکاری زندگی می کنند که مایلند به خرج ما سفرهشان را رنگین کنند. آنان چنان شیرین میخواندند و میرقصند که ما نیز «عقل نقاد» خود را به کناری مینهیم و بدون پرس و جو با آنان به دست افشانی و پایکوبی مشغول میگردیم. بدون این که بدانیم جشن آنان، عزای ماست!
خلق را تقلیدشان برباد داد
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#ذن_در_هنر_نویسندگی
نویسنده: ری براد بری
مترجم: پرویز دوائی
ناشر: جهان کتاب - ۱۳۹۵
* * *
هر کس که عاشق "سینمای جدی" باشد نام فیلم سینمایی "فارنهایت - 451" را شنیده است. این فیلم را "فرانسوا تروفو" در سال ۱۹۶۷ ساخته است. وقتی که من کلاس چهارم دبستان بودم تلویزیون ایران این فیلم را با دوبله فارسی پخش کرد و من این فیلم تاثیر گذار را در حافظه ام حفظ کرده بودم تا ۷-۸ سال قبل که فرصت دوباره دیدن آن دست داد.
داستان فیلم راجع به جامعه ای است که در آن کتاب خواندن ممنوع است و شهروندان تشویق می شوند که اگر متوجه شدند کسی کتاب می خواند او را به پلیس امنیتی لو بدهند. بلافاصله پس از این که خبرچین ها راجع به یک کتابخوان خبر رسانی می کنند یک گروه با تجهیزاتی شبیه آتش نشان ها سر می رسند و کتاب های آن کتابخوان را به آتش می کشند. در این فیلم کسانی که
Fire man
نامیده می شوند بر خلاف معنای رایج Fire man، آتش نشان نیستند بلکه آتش افروز هستند و این واژگونی واژه ها ما را یاد "وزارت حقیقت" در کتاب 1984 #جورج_اورول می اندازد که کارش "تولید دروغ" است و "وزارت عشق" که کارش شکنجهٔ دگراندیشان است! فیلم فارنهایت ۴۵۱ از یک کتاب سوزی شروع می شود و سپس فیلم تماشاگر را به درون زندگی یکی از این مأموران کتاب سوزی به اسم "مونتاگ" می برد. "کلاریس" همسر مونتاگ قرص های آرام بخش مصرف می کند و برنامه های سطحی و مُهمل تلویزیونی تماشا می کند، در جامعه ای که کتاب خواندن جُرم است او یک شهروند نمونه است!
فیلم فارنهایت ۴۵۱ بر مبنای رُمانی ساخته شده است که "۴۵۱ درجه فارنهایت" نام دارد و توسط Ray Brad Bury نوشته شده است. "برادبری" نویسنده "فارنهایت ۴۵۱" فیلمنامهٔ فیلم "موبی دیک" را نیز نوشته است که توسط جان هیوستن تبدیل به فیلم شد و نیز حدود دویست و پنجاه قصهٔ چاپ شده دارد.
حتماً کنجکاو هستید که بدانید چنین نویسنده خلّاق و موفّقی چگونه قصه می سازد. کتاب "ذن در هنر نویسندگی" پاسخی است به کنجکاوی شما.
"ری براد بری" در هفتاد سالگی، پس از چند دهه قصه نویسی دست به قلم برده تا راجع به هنر قصه نویسی خود سخن بگوید. کتاب برادبری راجع به تجربه نویسندگی اش بیست سال پس از چاپ در آمریکا در ایران نیز به چاپ رسیده است و من چاپ چهارم این کتاب را در دست دارم.
در فصل اول این کتاب (کودک درون من) برادبری به این موضوع پرداخته که مهم ترین چیزی که او را نویسنده کرده این است که او توانسته کودک درون خود را زنده نگه دارد. حق با اوست. بر اساس آموزه های "تحلیل رفتار متقابل" (TA) که اریک برن پایه گذار آن است، کودک درون ما (Free child) کانون خلاقیت و "شور زندگی" در ماست (همان چیزی که فروید آن را Libido یا زیست مایه نامیده است) و عنصر اصلی هنر ، همین کودک آزاد درون ماست.
سپس ری برادبری در فصل دوم کتاب (رُمان دو پولی) راجع به دورانی از زندگیش که "۴۵۱ درجه فارنهایت" را نوشته است صحبت می کند. برای من که شیفتهٔ این فیلم سینمایی هستم خواندن راجع به فضایی که داستان این فیلم در آن متولد شده است جذاب بود. ولی اگر فرصت ندارید همهٔ فصول این کتاب را بخوانید پیشنهاد من این است که فصل ششم این کتاب را بخوانید: "اندر آداب نگهداری از فرشتهٔ الهام"، چرا که این فصل از کتاب راجع به همان چیزی صحبت می کند که در روان شناسی تحلیلی بسیار مهم است: "تفرّد یا Individuation". این که چگونه آن بخش یگانه و منحصر به فرد وجود انسانی مان را کشف و باور کنیم، پاسخی به سوال درباره "معنای زندگی من". به این لحاظ این فصل کتاب فقط به درد قصه نویس ها نمی خورد بلکه مخاطبان آن همه ما هستیم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/zen.jpg
#ذن_در_هنر_نویسندگی
نویسنده: ری براد بری
مترجم: پرویز دوائی
ناشر: جهان کتاب - ۱۳۹۵
* * *
هر کس که عاشق "سینمای جدی" باشد نام فیلم سینمایی "فارنهایت - 451" را شنیده است. این فیلم را "فرانسوا تروفو" در سال ۱۹۶۷ ساخته است. وقتی که من کلاس چهارم دبستان بودم تلویزیون ایران این فیلم را با دوبله فارسی پخش کرد و من این فیلم تاثیر گذار را در حافظه ام حفظ کرده بودم تا ۷-۸ سال قبل که فرصت دوباره دیدن آن دست داد.
داستان فیلم راجع به جامعه ای است که در آن کتاب خواندن ممنوع است و شهروندان تشویق می شوند که اگر متوجه شدند کسی کتاب می خواند او را به پلیس امنیتی لو بدهند. بلافاصله پس از این که خبرچین ها راجع به یک کتابخوان خبر رسانی می کنند یک گروه با تجهیزاتی شبیه آتش نشان ها سر می رسند و کتاب های آن کتابخوان را به آتش می کشند. در این فیلم کسانی که
Fire man
نامیده می شوند بر خلاف معنای رایج Fire man، آتش نشان نیستند بلکه آتش افروز هستند و این واژگونی واژه ها ما را یاد "وزارت حقیقت" در کتاب 1984 #جورج_اورول می اندازد که کارش "تولید دروغ" است و "وزارت عشق" که کارش شکنجهٔ دگراندیشان است! فیلم فارنهایت ۴۵۱ از یک کتاب سوزی شروع می شود و سپس فیلم تماشاگر را به درون زندگی یکی از این مأموران کتاب سوزی به اسم "مونتاگ" می برد. "کلاریس" همسر مونتاگ قرص های آرام بخش مصرف می کند و برنامه های سطحی و مُهمل تلویزیونی تماشا می کند، در جامعه ای که کتاب خواندن جُرم است او یک شهروند نمونه است!
فیلم فارنهایت ۴۵۱ بر مبنای رُمانی ساخته شده است که "۴۵۱ درجه فارنهایت" نام دارد و توسط Ray Brad Bury نوشته شده است. "برادبری" نویسنده "فارنهایت ۴۵۱" فیلمنامهٔ فیلم "موبی دیک" را نیز نوشته است که توسط جان هیوستن تبدیل به فیلم شد و نیز حدود دویست و پنجاه قصهٔ چاپ شده دارد.
حتماً کنجکاو هستید که بدانید چنین نویسنده خلّاق و موفّقی چگونه قصه می سازد. کتاب "ذن در هنر نویسندگی" پاسخی است به کنجکاوی شما.
"ری براد بری" در هفتاد سالگی، پس از چند دهه قصه نویسی دست به قلم برده تا راجع به هنر قصه نویسی خود سخن بگوید. کتاب برادبری راجع به تجربه نویسندگی اش بیست سال پس از چاپ در آمریکا در ایران نیز به چاپ رسیده است و من چاپ چهارم این کتاب را در دست دارم.
در فصل اول این کتاب (کودک درون من) برادبری به این موضوع پرداخته که مهم ترین چیزی که او را نویسنده کرده این است که او توانسته کودک درون خود را زنده نگه دارد. حق با اوست. بر اساس آموزه های "تحلیل رفتار متقابل" (TA) که اریک برن پایه گذار آن است، کودک درون ما (Free child) کانون خلاقیت و "شور زندگی" در ماست (همان چیزی که فروید آن را Libido یا زیست مایه نامیده است) و عنصر اصلی هنر ، همین کودک آزاد درون ماست.
سپس ری برادبری در فصل دوم کتاب (رُمان دو پولی) راجع به دورانی از زندگیش که "۴۵۱ درجه فارنهایت" را نوشته است صحبت می کند. برای من که شیفتهٔ این فیلم سینمایی هستم خواندن راجع به فضایی که داستان این فیلم در آن متولد شده است جذاب بود. ولی اگر فرصت ندارید همهٔ فصول این کتاب را بخوانید پیشنهاد من این است که فصل ششم این کتاب را بخوانید: "اندر آداب نگهداری از فرشتهٔ الهام"، چرا که این فصل از کتاب راجع به همان چیزی صحبت می کند که در روان شناسی تحلیلی بسیار مهم است: "تفرّد یا Individuation". این که چگونه آن بخش یگانه و منحصر به فرد وجود انسانی مان را کشف و باور کنیم، پاسخی به سوال درباره "معنای زندگی من". به این لحاظ این فصل کتاب فقط به درد قصه نویس ها نمی خورد بلکه مخاطبان آن همه ما هستیم.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/zen.jpg
#چشم_تاریخ
واژه «کودتا» (به فرانسوی: coup d'état) از زبان فرانسوی وارد زبان فارسی شده است. زمانی که یک اقلّیت که طبق قانون نمی توانند قدرت را در دست داشته باشند با در دست داشتن فرماندهی نیروهای نظامی، دولت قانونی را برکنار می کنند یا رأی اکثریت را وتو (نقض) می کنند اصطلاح کودتا را به کار می بریم.
کودتای بیست و هشت مرداد کودتایی بود که با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا علیه دولت محمد #مصدق در مرداد ۱۳۳۲ به انجام رسید. پس از کودتا سرلشکر زاهدی امور دولت را در دست گرفت. دکتر مصدق در روز ۲۹ مرداد بازداشت شد. فرمانداری نظامی به ریاست سرتیپ تیمور بختیار به تعقیب و دستگیری و شکنجه مخالفان پرداخت. شاه که به رم گریخته بود بازگشت. مذاکرات نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس و چند شرکت آمریکایی و اروپائی شروع شد که در آخر به قرارداد کنسرسیوم منجر شد.
یکی از اعدامیان پس از کودتا #مرتضی_کیوان بود. مرتضی کیوان شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود. وی اولین ویراستار ایرانی و پایهگذار انجمن ادبی شمع سوخته بود. وی به ادبیات روسیه تسلط داشت و مطالب زیادی درباره آن نوشت. مدیریت داخلی مجله «بانو»، دبیری مجله جهان نو و عضویت در هیات تحریریه مجله کبوتر صلح در دهه ۱۳۲۰ و آغاز دهه ۱۳۳۰ از عمده مسئولیتهای فرهنگی و روزنامهنگاری او بود. کیوان همنشین برجستگان شعر و ادب آن دوره ایران بود و صمیمیترین دوست او احمد #شاملو بود.
این شعر را شاملو برای مرتضی و پوری (پوران سلطانی، همسر مرتضی) سروده بود:
سال بد ، سال باد ،سال اشک، سال شک
سال روزهای دراز و استقامت های کم، سالی که غرور گدایی کرد
سال پست، سال درد، سال عزا
سال اشک پوری، سال خون مرتضی ...
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/SaleKhooneMorteza.jpg
واژه «کودتا» (به فرانسوی: coup d'état) از زبان فرانسوی وارد زبان فارسی شده است. زمانی که یک اقلّیت که طبق قانون نمی توانند قدرت را در دست داشته باشند با در دست داشتن فرماندهی نیروهای نظامی، دولت قانونی را برکنار می کنند یا رأی اکثریت را وتو (نقض) می کنند اصطلاح کودتا را به کار می بریم.
کودتای بیست و هشت مرداد کودتایی بود که با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا علیه دولت محمد #مصدق در مرداد ۱۳۳۲ به انجام رسید. پس از کودتا سرلشکر زاهدی امور دولت را در دست گرفت. دکتر مصدق در روز ۲۹ مرداد بازداشت شد. فرمانداری نظامی به ریاست سرتیپ تیمور بختیار به تعقیب و دستگیری و شکنجه مخالفان پرداخت. شاه که به رم گریخته بود بازگشت. مذاکرات نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس و چند شرکت آمریکایی و اروپائی شروع شد که در آخر به قرارداد کنسرسیوم منجر شد.
یکی از اعدامیان پس از کودتا #مرتضی_کیوان بود. مرتضی کیوان شاعر، منتقد هنری، روزنامهنگار و فعال سیاسی بود. وی اولین ویراستار ایرانی و پایهگذار انجمن ادبی شمع سوخته بود. وی به ادبیات روسیه تسلط داشت و مطالب زیادی درباره آن نوشت. مدیریت داخلی مجله «بانو»، دبیری مجله جهان نو و عضویت در هیات تحریریه مجله کبوتر صلح در دهه ۱۳۲۰ و آغاز دهه ۱۳۳۰ از عمده مسئولیتهای فرهنگی و روزنامهنگاری او بود. کیوان همنشین برجستگان شعر و ادب آن دوره ایران بود و صمیمیترین دوست او احمد #شاملو بود.
این شعر را شاملو برای مرتضی و پوری (پوران سلطانی، همسر مرتضی) سروده بود:
سال بد ، سال باد ،سال اشک، سال شک
سال روزهای دراز و استقامت های کم، سالی که غرور گدایی کرد
سال پست، سال درد، سال عزا
سال اشک پوری، سال خون مرتضی ...
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/SaleKhooneMorteza.jpg
#یادداشت_هفته
#مسابقه_ملی_من_ازتو_زرنگترم
دوستی داشتم که همه او را به زرنگی و رندیِ افراطی می شناختند، تا جایی که گمان می کردند هرجا سر و کلّه ی این آدم پیدا شود کاسه ای زیر نیم کاسه است و باید مراقب باشند کلاهی سرشان نرود. خود این فرد هم به گونه ای اغراق آمیز سعی می کرد تیز و زبل بودن خود را به رُخ بکشاند! وقتی مدّت بیشتری با او بودم یک بار خاطره ای برایم تعریف کرد که باعث شد ریشه ی این رفتار زننده ی او را دریابم:
وقتی دوستم به کودکستان یا سال های اوّل دبستان می رفت هر روز یک شکلات کیت کت با خودش به مدرسه می برد. او کیت کتش را هر روز با دوست بغلی اش نصف می کرد. یک روز دوستم به مادرش می گوید: "مامان برام دو تا کیت کت بخر که یکیشو بدم به سعید" و بعد به مادرش می گوید که هر روز کیت کتی که می برد را با سعید نصف می کند. واکنش مادر دوستم به این کوچولوی سخاوتمند این بود: "ای هالوی ساده لوح!" . لحن مادر و نگاه او به دوست کوچکم فهماند که خطای بزرگی انجام داده! این بود که تصمیم گرفت دیگر هالو نباشد و از فردا کیت کتش را تنهایی بخورد! یواشکی و بی سر و صدا و تا وقتی دوستش سر نرسیده! دوستم بعد از آن از کیت کت هایش دو برابر لذّت نبرد فقط از این لذّت برد که هالو نیست! و کم کم تلاش کرد به دیگران ثابت کند که نه تنها هالو نیست که بسیار هم تیز و زبل است!
ما به فرزندانمان یاد می دهیم که تنها بخورند و بیشتر بخورند و دارایی شان را قسمت نکنند و هالو و ساده دل نباشند، آنوقت دسته جمعی در جامعه ای زندگی می کنیم که بسیاری از مردم به هم با سوء ظن می نگرند و از بی اعتمادی و احساس انزوا و تنهایی رنج می برند و برای این که کلاهی سرشان نرود خودشان کلاه دیگران را برمی دارند و در این بازی "من ساده لوح نیستم" از هم سبقت می گیرند!
آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنّت دار جُفت
گفت شخصی خوب وِرد آوردهای
لیک سوراخ دعا گم کردهای
این دعا چون وِرد بینی بود چون
وِرد بینی را تو آوردی به کون؟
رایحهٔ جنّت ز بینی یافت حُر
رایحهٔ جنّت کی آید از دُبُر؟!
ای تواضع برده پیش ابلهان
وی تکبّر برده تو پیش شهان
آن تکبّر بر خَسان خوبست و چُست
هین مرو معکوس، عکسش بندِ تُست
#مثنوی_مولوی- دفتر چهارم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مسابقه_ملی_من_ازتو_زرنگترم
دوستی داشتم که همه او را به زرنگی و رندیِ افراطی می شناختند، تا جایی که گمان می کردند هرجا سر و کلّه ی این آدم پیدا شود کاسه ای زیر نیم کاسه است و باید مراقب باشند کلاهی سرشان نرود. خود این فرد هم به گونه ای اغراق آمیز سعی می کرد تیز و زبل بودن خود را به رُخ بکشاند! وقتی مدّت بیشتری با او بودم یک بار خاطره ای برایم تعریف کرد که باعث شد ریشه ی این رفتار زننده ی او را دریابم:
وقتی دوستم به کودکستان یا سال های اوّل دبستان می رفت هر روز یک شکلات کیت کت با خودش به مدرسه می برد. او کیت کتش را هر روز با دوست بغلی اش نصف می کرد. یک روز دوستم به مادرش می گوید: "مامان برام دو تا کیت کت بخر که یکیشو بدم به سعید" و بعد به مادرش می گوید که هر روز کیت کتی که می برد را با سعید نصف می کند. واکنش مادر دوستم به این کوچولوی سخاوتمند این بود: "ای هالوی ساده لوح!" . لحن مادر و نگاه او به دوست کوچکم فهماند که خطای بزرگی انجام داده! این بود که تصمیم گرفت دیگر هالو نباشد و از فردا کیت کتش را تنهایی بخورد! یواشکی و بی سر و صدا و تا وقتی دوستش سر نرسیده! دوستم بعد از آن از کیت کت هایش دو برابر لذّت نبرد فقط از این لذّت برد که هالو نیست! و کم کم تلاش کرد به دیگران ثابت کند که نه تنها هالو نیست که بسیار هم تیز و زبل است!
ما به فرزندانمان یاد می دهیم که تنها بخورند و بیشتر بخورند و دارایی شان را قسمت نکنند و هالو و ساده دل نباشند، آنوقت دسته جمعی در جامعه ای زندگی می کنیم که بسیاری از مردم به هم با سوء ظن می نگرند و از بی اعتمادی و احساس انزوا و تنهایی رنج می برند و برای این که کلاهی سرشان نرود خودشان کلاه دیگران را برمی دارند و در این بازی "من ساده لوح نیستم" از هم سبقت می گیرند!
آن یکی در وقت استنجا بگفت
که مرا با بوی جنّت دار جُفت
گفت شخصی خوب وِرد آوردهای
لیک سوراخ دعا گم کردهای
این دعا چون وِرد بینی بود چون
وِرد بینی را تو آوردی به کون؟
رایحهٔ جنّت ز بینی یافت حُر
رایحهٔ جنّت کی آید از دُبُر؟!
ای تواضع برده پیش ابلهان
وی تکبّر برده تو پیش شهان
آن تکبّر بر خَسان خوبست و چُست
هین مرو معکوس، عکسش بندِ تُست
#مثنوی_مولوی- دفتر چهارم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
#بهار_پراگ، دورهای از گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی در #چکسلواکی بود. این دوره از ۵ ژانویه، ۱۹۶۸ شروع شده و تا ۲۰ اوت همان سال ادامه داشت. این دوره وقتی به پایان رسید که اتحاد جماهیر #شوروی سوسیالیستی به همراه متحدینش به چکسلواکی حمله کردند. از اواسط دههٔ ۱۹۶۰، اعتراضات مردم چک و اسلواکی به حکومت موجود در چکسلواکی شدت گرفت. این اعتراضات منجر به منصوب شدن الکساندر دوبچک از سوی اصلاح طلبان به رهبری حزب کمونیست شد. دوبچک اصلاحاتی را که در وضعیت سیاسی موجود انجام داد سوسیالیسم با سیمای انسانی مینامید. اصلاحات دوبچک پشتیبانی و حمایت افراد جامعه از جمله طبقهٔ کارگر را برانگیخت. با این وجود، رهبری شوروی این اصلاحات را تهدیدی به تسلطش بر بلوک شرق، و حتی امنیت اتحاد شوروی، میدانست.
اقلیت قابل ملاحظهای در حزب حاکم، به خصوص در ردههای بالاتر رهبری، با هرگونه کاهش در کنترل حزب بر جامعه مخالف بودند و فعالانه به همراه شوروی برای برکناری اصلاح طلبان نقشه کشیدند. دورهٔ آزادی سیاسی در چکسلواکی در ۱۹۶۸، وقتیکه ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار سربازان پیمان ورشو و پنج الی هفت هزار تانک کشور را تصرف کردند، به پایان رسید. این اتفاق در شامگاه ۲۰ اوت روی داد. پس از این کودتا نظام تمامیّت خواه (توتالیتاریست) نزدیک به بیست سال در چکسلواکی حاکم بود که یکی از نتایج آن مهاجرت سیصد هزار تحصیلکرده و نخبه از این کشور بود. این دوره ی انحصار قدرت در طی انقلاب آرام 1989 به پایان رسید. انقلاب مخملی یا انقلاب آرام به انتقال قدرت غیر خشونتآمیز در چکسلواکی سابق گفته میشود. دورهٔ تحول و انتقال از ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ به طول انجامید.
در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۹ پلیس ضد شورش تظاهرات دانشجویان را در پراگ سرکوب کرد. این رخداد باعث راهاندازی مجموعهای از تظاهرات از ۱۹ نوامبر تا پایان دسامبر شد. در ۲۰ نوامبر، جمعیت معترضان در پراگ به تقریباً پانصدهزار نفر رسید. در ۲۴ نوامبر، همهٔ سران حزب کمونیست از جمله دبیرکل آن استعفا کردند.
@drsargolaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PrahaSpring.jpg
#بهار_پراگ، دورهای از گسترش آزادیهای فردی و اجتماعی در #چکسلواکی بود. این دوره از ۵ ژانویه، ۱۹۶۸ شروع شده و تا ۲۰ اوت همان سال ادامه داشت. این دوره وقتی به پایان رسید که اتحاد جماهیر #شوروی سوسیالیستی به همراه متحدینش به چکسلواکی حمله کردند. از اواسط دههٔ ۱۹۶۰، اعتراضات مردم چک و اسلواکی به حکومت موجود در چکسلواکی شدت گرفت. این اعتراضات منجر به منصوب شدن الکساندر دوبچک از سوی اصلاح طلبان به رهبری حزب کمونیست شد. دوبچک اصلاحاتی را که در وضعیت سیاسی موجود انجام داد سوسیالیسم با سیمای انسانی مینامید. اصلاحات دوبچک پشتیبانی و حمایت افراد جامعه از جمله طبقهٔ کارگر را برانگیخت. با این وجود، رهبری شوروی این اصلاحات را تهدیدی به تسلطش بر بلوک شرق، و حتی امنیت اتحاد شوروی، میدانست.
اقلیت قابل ملاحظهای در حزب حاکم، به خصوص در ردههای بالاتر رهبری، با هرگونه کاهش در کنترل حزب بر جامعه مخالف بودند و فعالانه به همراه شوروی برای برکناری اصلاح طلبان نقشه کشیدند. دورهٔ آزادی سیاسی در چکسلواکی در ۱۹۶۸، وقتیکه ۲۰۰ تا ۶۰۰ هزار سربازان پیمان ورشو و پنج الی هفت هزار تانک کشور را تصرف کردند، به پایان رسید. این اتفاق در شامگاه ۲۰ اوت روی داد. پس از این کودتا نظام تمامیّت خواه (توتالیتاریست) نزدیک به بیست سال در چکسلواکی حاکم بود که یکی از نتایج آن مهاجرت سیصد هزار تحصیلکرده و نخبه از این کشور بود. این دوره ی انحصار قدرت در طی انقلاب آرام 1989 به پایان رسید. انقلاب مخملی یا انقلاب آرام به انتقال قدرت غیر خشونتآمیز در چکسلواکی سابق گفته میشود. دورهٔ تحول و انتقال از ۱۷ نوامبر تا ۲۹ دسامبر ۱۹۸۹ به طول انجامید.
در ۱۷ نوامبر ۱۹۸۹ پلیس ضد شورش تظاهرات دانشجویان را در پراگ سرکوب کرد. این رخداد باعث راهاندازی مجموعهای از تظاهرات از ۱۹ نوامبر تا پایان دسامبر شد. در ۲۰ نوامبر، جمعیت معترضان در پراگ به تقریباً پانصدهزار نفر رسید. در ۲۴ نوامبر، همهٔ سران حزب کمونیست از جمله دبیرکل آن استعفا کردند.
@drsargolaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/PrahaSpring.jpg
#مقاله
#بیخوابی -قسمت اول
همه پزشکان بارها با مراجعانی مواجه شده اند که از بی خوابی شکایت می کنند. اغلب این افراد، ناآگاهانه تصور می کنند که تنها با گفتن این که دچار بی خوابی هستند پزشک باید برای آن ها یک دارو (به تصور آنها قرص خواب) تجویز کند ولی پزشکان می دانند که بی خوابی یک بیماری با یک داروی مشخص نیست بلکه بی خوابی فقط یک علامت است که باید علت آن را کشف شود و مورد درمان قرار گیرد. بعضی افرادی که از بی خوابی شاکی هستند در واقع دچار بی خوابی نیستند بلکه ممکن است به صورت طبیعی کم خواب باشند. بدین معنی که حداکثر با روزی 6 ساعت خواب کاملأ سرحالند در حالی که افراد پر خواب خود را نیازمند روزی حداقل 9 ساعت خواب می بینند. طبیعی است که اگر دو نفر که با هم زندگی می کنند- مثل یک زوج- یک نفرشان پرخواب و دیگری کم خواب باشد، فرد کم خواب ممکن است احساس کند که دچار بی خوابی بیمارگونه است چون با توجه به نیاز کمتر به خواب، نمی تواند در ساعات خاموش شدن چراغ به خواب رود و بسیار زودتر از هم اطاقی اش نیز از خواب بیدار می شود. یکی از مثال های کم خوابی طبیعی کم خوابی مرتبط با بالا رفتن سن است، بنابراین یک فرد سالمند نباید با مقایسه ساعت خواب خود با فرزندش خود را دچار بی خوابی بداند یا برعکس فرزندش را تنبل و پرخواب بنامد.
در برخی از موارد بی خوابی علامتی از یک بیماری جسمی است مثلأ بیمار دچار آرتروز و کمردرد مزمن ممکن است به دلیل درد (که معمولاً به هنگام خواب بیشتر خود را نشان می دهد) دچار بی خوابی هم باشد. بعضی از بیماران قلبی به هنگام دراز کشیدن یا به خواب رفتن دچار تنگی نفس می شوند، طبیعی است که این بیماران خواب راحتی نداشته باشند. در چنین مواردی برای درمان بی خوابی باید بیماری زمینه ای درمان شود. در بسیاری از این بیماران مصرف داروهای خواب آور نه تنها مفید نیست که ممکن است عوارضی نیز داشته باشد مثلأ در یک بیمار که به دلیل بیماری های تنفسی از خواب می پرد استفاده از داروهای خواب آور ممکن است باعث افت بیش از پیش عملکرد تنفسی شود و موجب خفگی بیمار گردد. در اکثر بیماری های روانپزشکی نیز خواب مختل می شود. مثلا بیماران افسرده اغلب دچار بی خوابی می شوند، ساعت ها پیش از دیگران بیدار می شوند و تا صبح، ساعت ها در بستر خود رنج می کشند. بیشتر بیماران مضطرب نیز دچار بی خوابی هستند. تشویش و دلواپسی باعث می شود که این بیماران ساعت ها در بستر جا به جا شوند اما به خواب نروند. بیمارانی که دچار اشکالات شناختی مغزی مثل دمانس هستند نیز خواب کمتری نسبت به افراد سالم دارند و در بیماران دچار مانیا و اسکیزوفرنی نیز بیمار کمتر از دیگران می خوابد. در بسیاری از بیماران ممکن است بی خوابی اولین شکایت باشد و تنها وقتی روانپزشک یک صحبت مفصَل با بیمار کرد مشخص می شود که بیمار مثلأ دچار افسردگی اساسی یا اضطراب منتشر است. در گروهی از بیماران بی خوابی ناشی از مشکلات تنفسی وابسته به خواب است. این بیماران در خواب دچار وقفه تنفسی یا آپنه می شوند و در نتیجه کمبود هوای تنفسی یا در نتیجه تقلایی که برای رفع آپنه می کنند از خواب می پرند. این روال در خواب این افراد مرتب تکرار می شود، در نتیجه این بیماران به محض این که به خواب می روند از خواب می پرند و در حالی که سراسر شب را در رختخواب خود بوده اند و به کم خوابی هم مبتلا نیستند در تمام شب خواب عمیقی نداشته اند. خیلی از بیماران ممکن است این تقلاهای شبانه را به خاطر نیاورند و تنها صبح هنگامی که بیدار می شوند دچار خستگی و سردرد هستند. تعدادی از این بیماران افراد چاقی هستند که با کاهش وزن مشکل شان حل می شود ولی برای برخی از این بیماران روش های درمانی پیچیده تری مورد نیاز می باشند که توسط متخصصان گوش و حلق و بینی انجام می شوند. بعضی از افراد هم به محض اینکه به خواب می روند دچار انقباضات عضلانی محکمی در پاهایشان می شوند و از خواب می پرند. این بیماران هم ممکن است خاطره ای از وقایع شبانه به یاد نیاورند و تنها همبسترشان بتواند در مورد پرش های مکرر پای آن ها شرح حال راهنمایی کننده ای به روانپزشک بدهد. در تعدادی از بیماران به جای پرش عضلات پا، مور مور شدن شدیدی رخ می دهد که بیمار ناچار از جا به جا کردن پاهایش می شود و درنتیجه خواب او آشفته می شود .
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#بیخوابی -قسمت اول
همه پزشکان بارها با مراجعانی مواجه شده اند که از بی خوابی شکایت می کنند. اغلب این افراد، ناآگاهانه تصور می کنند که تنها با گفتن این که دچار بی خوابی هستند پزشک باید برای آن ها یک دارو (به تصور آنها قرص خواب) تجویز کند ولی پزشکان می دانند که بی خوابی یک بیماری با یک داروی مشخص نیست بلکه بی خوابی فقط یک علامت است که باید علت آن را کشف شود و مورد درمان قرار گیرد. بعضی افرادی که از بی خوابی شاکی هستند در واقع دچار بی خوابی نیستند بلکه ممکن است به صورت طبیعی کم خواب باشند. بدین معنی که حداکثر با روزی 6 ساعت خواب کاملأ سرحالند در حالی که افراد پر خواب خود را نیازمند روزی حداقل 9 ساعت خواب می بینند. طبیعی است که اگر دو نفر که با هم زندگی می کنند- مثل یک زوج- یک نفرشان پرخواب و دیگری کم خواب باشد، فرد کم خواب ممکن است احساس کند که دچار بی خوابی بیمارگونه است چون با توجه به نیاز کمتر به خواب، نمی تواند در ساعات خاموش شدن چراغ به خواب رود و بسیار زودتر از هم اطاقی اش نیز از خواب بیدار می شود. یکی از مثال های کم خوابی طبیعی کم خوابی مرتبط با بالا رفتن سن است، بنابراین یک فرد سالمند نباید با مقایسه ساعت خواب خود با فرزندش خود را دچار بی خوابی بداند یا برعکس فرزندش را تنبل و پرخواب بنامد.
در برخی از موارد بی خوابی علامتی از یک بیماری جسمی است مثلأ بیمار دچار آرتروز و کمردرد مزمن ممکن است به دلیل درد (که معمولاً به هنگام خواب بیشتر خود را نشان می دهد) دچار بی خوابی هم باشد. بعضی از بیماران قلبی به هنگام دراز کشیدن یا به خواب رفتن دچار تنگی نفس می شوند، طبیعی است که این بیماران خواب راحتی نداشته باشند. در چنین مواردی برای درمان بی خوابی باید بیماری زمینه ای درمان شود. در بسیاری از این بیماران مصرف داروهای خواب آور نه تنها مفید نیست که ممکن است عوارضی نیز داشته باشد مثلأ در یک بیمار که به دلیل بیماری های تنفسی از خواب می پرد استفاده از داروهای خواب آور ممکن است باعث افت بیش از پیش عملکرد تنفسی شود و موجب خفگی بیمار گردد. در اکثر بیماری های روانپزشکی نیز خواب مختل می شود. مثلا بیماران افسرده اغلب دچار بی خوابی می شوند، ساعت ها پیش از دیگران بیدار می شوند و تا صبح، ساعت ها در بستر خود رنج می کشند. بیشتر بیماران مضطرب نیز دچار بی خوابی هستند. تشویش و دلواپسی باعث می شود که این بیماران ساعت ها در بستر جا به جا شوند اما به خواب نروند. بیمارانی که دچار اشکالات شناختی مغزی مثل دمانس هستند نیز خواب کمتری نسبت به افراد سالم دارند و در بیماران دچار مانیا و اسکیزوفرنی نیز بیمار کمتر از دیگران می خوابد. در بسیاری از بیماران ممکن است بی خوابی اولین شکایت باشد و تنها وقتی روانپزشک یک صحبت مفصَل با بیمار کرد مشخص می شود که بیمار مثلأ دچار افسردگی اساسی یا اضطراب منتشر است. در گروهی از بیماران بی خوابی ناشی از مشکلات تنفسی وابسته به خواب است. این بیماران در خواب دچار وقفه تنفسی یا آپنه می شوند و در نتیجه کمبود هوای تنفسی یا در نتیجه تقلایی که برای رفع آپنه می کنند از خواب می پرند. این روال در خواب این افراد مرتب تکرار می شود، در نتیجه این بیماران به محض این که به خواب می روند از خواب می پرند و در حالی که سراسر شب را در رختخواب خود بوده اند و به کم خوابی هم مبتلا نیستند در تمام شب خواب عمیقی نداشته اند. خیلی از بیماران ممکن است این تقلاهای شبانه را به خاطر نیاورند و تنها صبح هنگامی که بیدار می شوند دچار خستگی و سردرد هستند. تعدادی از این بیماران افراد چاقی هستند که با کاهش وزن مشکل شان حل می شود ولی برای برخی از این بیماران روش های درمانی پیچیده تری مورد نیاز می باشند که توسط متخصصان گوش و حلق و بینی انجام می شوند. بعضی از افراد هم به محض اینکه به خواب می روند دچار انقباضات عضلانی محکمی در پاهایشان می شوند و از خواب می پرند. این بیماران هم ممکن است خاطره ای از وقایع شبانه به یاد نیاورند و تنها همبسترشان بتواند در مورد پرش های مکرر پای آن ها شرح حال راهنمایی کننده ای به روانپزشک بدهد. در تعدادی از بیماران به جای پرش عضلات پا، مور مور شدن شدیدی رخ می دهد که بیمار ناچار از جا به جا کردن پاهایش می شود و درنتیجه خواب او آشفته می شود .
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#بیخوابی -قسمت دوم
بعضی از بیماران در مجموع، مقدار خواب طبیعی دارند اما مشکل شان این است که ریتم خواب شبانه روزی متفاوتی دارند. فرض کنید که به جای این که 12 شب خواب آلوده شوند و ساعت 7 صبح سرحال از خواب بیدار شوند، ریتم خواب شان از ساعت 3 شب شروع می شود و تا ساعت 10 صبح طول می کشد. در نتیجه با توجه به ساعت کاری معمول، این افراد که سعی می کنند زودتر بخوابند تا صبح بتوانند زودتر بیدار شوند 3-2 ساعت در رختخواب با بی خوابی در جدالند و صبح نیز خواب آلوده و کسل از خواب بیدار می شوند .
بنابراین وقتی فردی دچار بی خوابی است روانپزشک بررسی دقیقی انجام می دهد و براساس تشخیص علت بی خوابی تصمیم می گیرد و درمان می نماید.
گاهی بی خوابی علل ساده تری دارد. مثلأ بعضی افراد داروهایی می خورند که ایجاد بی خوابی می کنند و آن ها اطلاع ندارند که بی خوابی شان در اثر مصرف داروهاست. برای مثال بعضی داروهای ضد فشار خون، داروهای ضد آسم، داروهای ضد صرع، قرص های ضد بارداری، ترکیبات تیروئید و داروهای ضد افسردگی جدید ایجاد آشفتگی در خواب می کنند، بویژه وقتی این داروها بلافاصله قبل از خواب مصرف شوند احتمال این عارضه بیشتر است.
بعضی بیماران مدت ها از داروهایی استفاده کرده اند که یکی اثرات جانبی آن ها خواص خواب آوری بوده است و وقتی که به طور ناگهانی این داروها را قطع کرده اند دچار «بی خوابی برگشتی» شده اند.
یکی از موادی که ایجاد بی خوابی می کند کافئین است که در چای، قهوه، چای سبز، نوشابه های گازدار و شکلات مقادیر زیادی از آن وجود دارد. مصرف این مواد یکی دو ساعت قبل از خواب ممکن است علت بی خوابی باشد. بنابراین خیلی از افرادی که عادت دارند شب هنگام چای بنوشند، ممکن است نتوانند در ساعتی که مورد نظرشان است به خواب روند. این افراد با حذف نوشیدن چای شبانه خواهند توانست در ساعت مطلوب به خواب روند.
در مواردی نیز بی خوابی ناشی از عدم رعایت بهداشت خواب است و رعایت اصول بهداشت خواب به رفع آن کمک می کند. برخی از اصول بهداشت خواب بدین شرحند:
1- از محل خواب تان فقط برای خوابیدن استفاده کنید تا نسبت به آن محل، حالت شرطی برایتان به وجود آید بنابراین تلویزیون نگاه کردن و "چت کردن" (گفتگوی پیامکی یا اینترنتی) در رختخواب را کنار بگذارید.
2- قبل از خواب از مصرف هر نوع دارویی که بی خوابی می آورد و نیز مواد غذایی ایجاد کننده بی خوابی مثل چای و قهوه خودداری کنید. از طرفی مواد غذایی حاوی "تریپتوفان" مثل عسل، گردو، بادام، موز، کلم بروکلی و سویا کیفیت خواب را بهتر می کنند.
3- تحریکات فکری قبل از خواب ایجاد بی خوابی می کنند. طبیعی است که پس از تماشای یک فیلم هیجان انگیز و پرحادثه یا یک فیلم پورنوگرافیک خواب تان نبرد. مطالعه و موزیک آرام را می توان جانشین تماشای فیلم کرد.
یکی از افرادی که شاکی از این بود که مدتی است دچار بی خوابی است و یکی دو ساعت طول می کشد تا خوابش ببرد هر شب چند ساعت را به تماشای فیلم های مهیج گذرانده بود. طبیعی است که تحریک شدید نوری و صوتی از یک طرف و تحریک هیجانی و عاطفی از طرف دیگر باعث می شود که سیستم «آماده باش» بدن فعال شود. بدیهی است که پس از اینکه سیستم «بیدار باش» بدن را به حداکثر فعالیت رسانده ایم، نمی توان انتظار خواب را از بدن داشت.
4- برنامه فعالیت بدنی و ورزشی منظم، حمام گرم قبل از خواب (که دمای بدن را بالا ببرد) و روش های آرام سازی عضلانی (ریلکسیشن) نیز باعث بهبود وضع خواب می شوند.
5- سیگار کشیدن و استفاده از موادی مثل الکل و حشیش نیز باعث آشفتگی خواب می شوند لذا ترک برنامه ریزی شده این مواد نیز باعث بهبود وضع خواب می گردد.
بنابراین برای درمان بی خوابی باید بررسی کاملی توسط پزشک به عمل آید و پس از تشخیص علت بی خوابی، درمان خاص آن مسأله طرح ریزی شود. از هیچ پزشکی انتظار نداشته باشید که بلافاصله پس از شنیدن شکایت شما از بی خوابی دست به قلم ببرد و قرص خواب آور تجویز کند، چنین کاری به ضرر شماست.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#بیخوابی -قسمت دوم
بعضی از بیماران در مجموع، مقدار خواب طبیعی دارند اما مشکل شان این است که ریتم خواب شبانه روزی متفاوتی دارند. فرض کنید که به جای این که 12 شب خواب آلوده شوند و ساعت 7 صبح سرحال از خواب بیدار شوند، ریتم خواب شان از ساعت 3 شب شروع می شود و تا ساعت 10 صبح طول می کشد. در نتیجه با توجه به ساعت کاری معمول، این افراد که سعی می کنند زودتر بخوابند تا صبح بتوانند زودتر بیدار شوند 3-2 ساعت در رختخواب با بی خوابی در جدالند و صبح نیز خواب آلوده و کسل از خواب بیدار می شوند .
بنابراین وقتی فردی دچار بی خوابی است روانپزشک بررسی دقیقی انجام می دهد و براساس تشخیص علت بی خوابی تصمیم می گیرد و درمان می نماید.
گاهی بی خوابی علل ساده تری دارد. مثلأ بعضی افراد داروهایی می خورند که ایجاد بی خوابی می کنند و آن ها اطلاع ندارند که بی خوابی شان در اثر مصرف داروهاست. برای مثال بعضی داروهای ضد فشار خون، داروهای ضد آسم، داروهای ضد صرع، قرص های ضد بارداری، ترکیبات تیروئید و داروهای ضد افسردگی جدید ایجاد آشفتگی در خواب می کنند، بویژه وقتی این داروها بلافاصله قبل از خواب مصرف شوند احتمال این عارضه بیشتر است.
بعضی بیماران مدت ها از داروهایی استفاده کرده اند که یکی اثرات جانبی آن ها خواص خواب آوری بوده است و وقتی که به طور ناگهانی این داروها را قطع کرده اند دچار «بی خوابی برگشتی» شده اند.
یکی از موادی که ایجاد بی خوابی می کند کافئین است که در چای، قهوه، چای سبز، نوشابه های گازدار و شکلات مقادیر زیادی از آن وجود دارد. مصرف این مواد یکی دو ساعت قبل از خواب ممکن است علت بی خوابی باشد. بنابراین خیلی از افرادی که عادت دارند شب هنگام چای بنوشند، ممکن است نتوانند در ساعتی که مورد نظرشان است به خواب روند. این افراد با حذف نوشیدن چای شبانه خواهند توانست در ساعت مطلوب به خواب روند.
در مواردی نیز بی خوابی ناشی از عدم رعایت بهداشت خواب است و رعایت اصول بهداشت خواب به رفع آن کمک می کند. برخی از اصول بهداشت خواب بدین شرحند:
1- از محل خواب تان فقط برای خوابیدن استفاده کنید تا نسبت به آن محل، حالت شرطی برایتان به وجود آید بنابراین تلویزیون نگاه کردن و "چت کردن" (گفتگوی پیامکی یا اینترنتی) در رختخواب را کنار بگذارید.
2- قبل از خواب از مصرف هر نوع دارویی که بی خوابی می آورد و نیز مواد غذایی ایجاد کننده بی خوابی مثل چای و قهوه خودداری کنید. از طرفی مواد غذایی حاوی "تریپتوفان" مثل عسل، گردو، بادام، موز، کلم بروکلی و سویا کیفیت خواب را بهتر می کنند.
3- تحریکات فکری قبل از خواب ایجاد بی خوابی می کنند. طبیعی است که پس از تماشای یک فیلم هیجان انگیز و پرحادثه یا یک فیلم پورنوگرافیک خواب تان نبرد. مطالعه و موزیک آرام را می توان جانشین تماشای فیلم کرد.
یکی از افرادی که شاکی از این بود که مدتی است دچار بی خوابی است و یکی دو ساعت طول می کشد تا خوابش ببرد هر شب چند ساعت را به تماشای فیلم های مهیج گذرانده بود. طبیعی است که تحریک شدید نوری و صوتی از یک طرف و تحریک هیجانی و عاطفی از طرف دیگر باعث می شود که سیستم «آماده باش» بدن فعال شود. بدیهی است که پس از اینکه سیستم «بیدار باش» بدن را به حداکثر فعالیت رسانده ایم، نمی توان انتظار خواب را از بدن داشت.
4- برنامه فعالیت بدنی و ورزشی منظم، حمام گرم قبل از خواب (که دمای بدن را بالا ببرد) و روش های آرام سازی عضلانی (ریلکسیشن) نیز باعث بهبود وضع خواب می شوند.
5- سیگار کشیدن و استفاده از موادی مثل الکل و حشیش نیز باعث آشفتگی خواب می شوند لذا ترک برنامه ریزی شده این مواد نیز باعث بهبود وضع خواب می گردد.
بنابراین برای درمان بی خوابی باید بررسی کاملی توسط پزشک به عمل آید و پس از تشخیص علت بی خوابی، درمان خاص آن مسأله طرح ریزی شود. از هیچ پزشکی انتظار نداشته باشید که بلافاصله پس از شنیدن شکایت شما از بی خوابی دست به قلم ببرد و قرص خواب آور تجویز کند، چنین کاری به ضرر شماست.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#پرسش_و_پاسخ
*درود بر شما بزرگوار
بنده چهل و هشت سالمه و همیشه یه عالمه ایده های پولساز و بکر دارم ولی عملی نمیکنم. کارم طراحی لباس و دوخت و اجرای کامل لباس و اکسسوار هستش. ولی از همین راه هم درآمد مناسبی ندارم. نمیدونم چیکار کنم و چه چیزی رو بررسی کنم. مثلا وسواسم رو، مدیریت زمان رو، مدیریت پول رو، ارتباطاتم رو این تلگرام و اینستاگرام و پینترس و ... و .... و البته شاید همه اش رو. درخواست عاجزانه کمک دارم از شما. راستی مطالب کانال شما رو پیگیرم و بسیار استفاده میکنم چراکه عجیب کاربردی هستن و همسو با شیوه زندگیم و تفکراتم. و تعدادی از کتابهاتون رو هم مطالعه کردم. بینهایت سپاسگزار شما هستم. و منتظر دریافت راهنمایی. پاینده و برقرار باشید.
بدرود.
*سلام و احترام
ممکنه یک اتوموبیل همه ی قطعاتش نو و سالم باشن فقط باتریش مستهلک شده باشه، این ماشین بدون هُل دادن راه نمیفته! ممکنه یه آدم ، ورزشکار و قوی باشه ولی فقط به خاطر تحریک کبدش توسط یه ویروس، چند هفته نتونه از جاش پا شه! مسائل روانی هم همینطور هستن: یک هنرمند خلّاق و توانمند (از حیث تکنیک) ممکنه به علّت خُلق پایین یا اضطراب بالا ماه ها نتونه یه اثر به بازار بده، یک نوجوون باهوش و مهربان ممکنه به خاطر نداشتن تمرکز کافی مدرسه رو ترک کنه، یک پزشک دانشمند و دلسوز ممکنه بخاطر ناتوانی در مدیریت روابطش با بیمارانش دچار مشکلات قانونی مکرّر بشه، این ها موارد نادری نیستند، آنقدر شایع هستند که ما از دیدن آن ها کمترین تعجّبی نمی کنیم. این که مسئله ی شما دقیقاً چیست نیاز به ارزشیابی بالینی داره. برای تشخیص گذاری و طرّاحی درمان در روانپزشکی باید سیر زندگی فرد، ضربه های روانی و تجارب عاطفیش، طرحواره ها و تیپ شخصیتیش و حتی شجره نامه ی ژنتیکیش با دقت مطالعه بشن. گاهی نیاز هست که برای موشکافی بیشتر تست های فرافکن یا بررسی رؤیاها یا پسرفت سنّی هیپنوتیزمی انجام بشه یا برای بررسی بیشتر عملکرد مغز تست های عصب روانشناختی گرفته بشن. لازم نیست یک معضل عظیم در شما وجود داشته باشه و یک درمان عجیب و غریب دریافت کنید. گاهی به دست آوردن یک مهارت به ظاهر کوچیک یا مصرف یک داروی مناسب یک تغییر عملکرد قابل توجه ایجاد می کنه.
تندرست و سربلند باشید
@drsargolzaei
*درود بر شما بزرگوار
بنده چهل و هشت سالمه و همیشه یه عالمه ایده های پولساز و بکر دارم ولی عملی نمیکنم. کارم طراحی لباس و دوخت و اجرای کامل لباس و اکسسوار هستش. ولی از همین راه هم درآمد مناسبی ندارم. نمیدونم چیکار کنم و چه چیزی رو بررسی کنم. مثلا وسواسم رو، مدیریت زمان رو، مدیریت پول رو، ارتباطاتم رو این تلگرام و اینستاگرام و پینترس و ... و .... و البته شاید همه اش رو. درخواست عاجزانه کمک دارم از شما. راستی مطالب کانال شما رو پیگیرم و بسیار استفاده میکنم چراکه عجیب کاربردی هستن و همسو با شیوه زندگیم و تفکراتم. و تعدادی از کتابهاتون رو هم مطالعه کردم. بینهایت سپاسگزار شما هستم. و منتظر دریافت راهنمایی. پاینده و برقرار باشید.
بدرود.
*سلام و احترام
ممکنه یک اتوموبیل همه ی قطعاتش نو و سالم باشن فقط باتریش مستهلک شده باشه، این ماشین بدون هُل دادن راه نمیفته! ممکنه یه آدم ، ورزشکار و قوی باشه ولی فقط به خاطر تحریک کبدش توسط یه ویروس، چند هفته نتونه از جاش پا شه! مسائل روانی هم همینطور هستن: یک هنرمند خلّاق و توانمند (از حیث تکنیک) ممکنه به علّت خُلق پایین یا اضطراب بالا ماه ها نتونه یه اثر به بازار بده، یک نوجوون باهوش و مهربان ممکنه به خاطر نداشتن تمرکز کافی مدرسه رو ترک کنه، یک پزشک دانشمند و دلسوز ممکنه بخاطر ناتوانی در مدیریت روابطش با بیمارانش دچار مشکلات قانونی مکرّر بشه، این ها موارد نادری نیستند، آنقدر شایع هستند که ما از دیدن آن ها کمترین تعجّبی نمی کنیم. این که مسئله ی شما دقیقاً چیست نیاز به ارزشیابی بالینی داره. برای تشخیص گذاری و طرّاحی درمان در روانپزشکی باید سیر زندگی فرد، ضربه های روانی و تجارب عاطفیش، طرحواره ها و تیپ شخصیتیش و حتی شجره نامه ی ژنتیکیش با دقت مطالعه بشن. گاهی نیاز هست که برای موشکافی بیشتر تست های فرافکن یا بررسی رؤیاها یا پسرفت سنّی هیپنوتیزمی انجام بشه یا برای بررسی بیشتر عملکرد مغز تست های عصب روانشناختی گرفته بشن. لازم نیست یک معضل عظیم در شما وجود داشته باشه و یک درمان عجیب و غریب دریافت کنید. گاهی به دست آوردن یک مهارت به ظاهر کوچیک یا مصرف یک داروی مناسب یک تغییر عملکرد قابل توجه ایجاد می کنه.
تندرست و سربلند باشید
@drsargolzaei
#مقاله
#افسانه_ایکاروس
افسانه پردازان یونانی داستان جوانی را نقل میکنند که به مدد بالهایی که از موم ساخته بود موفق میشود از زندانی که در میان جزیرهای واقع بود و هیچ راه فراری نداشت، پرواز کند و رهایی یابد. #ایکاروس که از فرار خود به وجد آمده بود وسوسه شد که بالاتر و بالاتر برود و در نهایت دچار این وسوسه شد که آنقدر بالا رود تا به خورشید برسد غافل از آن که چون به نزدیک خورشید برسد گرمای خورشید بال های مومی او را آب میکند. چنین شد که ایکاروس که نتوانست بر بلند پروازی خود غلبه کند از اوج آسمان فرو افتاد و به عمق اقیانوس فرو رفت.
داستان ایکاروس داستان غرور بشری است. داستان کسانی است که در کسب دانش و معرفت و فضیلت و قدرت به موفقیت میرسند دچار افسون موفقیت میشوند و غرور و خودشیفتگی باعث میگردد که به وهم همه چیز دانی و همه چیز توانی دچار شوند و این نقطه سقوط آن ها است.
حکایت میکنند که عیسی #مسیح روزی با گروهی مواجه شد که در کار آماده شدن برای سنگسار زنی به نام «ماریا ماگدانلا» بودند. این زن در روز مقدس تن فروشی کرده بود و از نظر آن قوم شایسته ی سخت ترین تنبیه بود. عیسی مسیح به آن قوم می گوید: «هرکس تا کنون گناه نکرده اولین سنگ را پرتاب کند.» طبیعی است که اغلب مردم خود را چندان بی گناه نمیدانستند که برای پرتاب اولین سنگ داوطلب شوند لذا پا پیش نگذاشتند. پیرمردی مقدس مآب و زاهد پیشه که خود را گناهکار نمیدانست قدم پیش نهاد تا اولین سنگ را پرتاب کند. در این وقت عیسی مسیح در گوش او نجوا کردند: «آیا کسی که خود را کاملأ بی گناه میداند دچار تکبر نیست؟ و آیا تکبر همان گناه بزرگی نبود که ابلیس بخاطر آن از درگاه خداوند طرد شد و ملعون گردید؟!» و سنگ از دست آن مرد به زمین افتاد
#لائوتزو حکیم چینی چنین گفته است که «هر چیز که به اوج خود برسد، ضد خود را ایجاد میکند!» او نیز سرنوشت ایکاروس را تمثیل کرده است. سرنوشت کسی که محدودیتهای بشری خود را نپذیرفته است و تصمیم گرفته به خورشید واصل شود و از این روست که در قعر تاریک اقیانوس فرو میغلتد.
اگر نتیجه سال ها عبادت و زهد و پرهیز و خدمات صادقانه ، خود بزرگ بینی و کبر و غرور گردد، انسان از اوج عبودیت به قعر شرک و خودشیفتگی سقوط میکند.
انسان های خود شیفته بت پرستانی هستند که به عکس خود که در آینه می بینند، سجده میکنند! و این همان نقطهای است که #پائولوکوئیلو داستان نویس برزیلی آن را چنین توصیف میکند: «فرشته تبدیل به ابر دژخیم میشود»
#میشل_دومونتی فیلسوف فرانسوی بزرگترین فضیلت را توجه به ضعف ها و محدودیت های بشریمان می دانست لذا در زندگینامه خود نوشت (اتوبیوگرافی) خود به جای آن که از رفتارهای قهرمانانه و مکاشفات و تأملات فیلسوفانه اش بگوید از اجابت مزاج و جزئیات زندگی پیش پا افتاده بشری خود میگوید! قطعاً دومونتی می دانسته که وضعیت اجابت مزاج و بدخوابی و بی کفایتی جسمی او آنقدر اهمیت ندارند که نسلهای آینده را به خواندن آن ها دعوت کند او با این کار و همچنین با مقایسه خود با بزی که در مزرعهاش میچریده میخواسته ما را از خواب شیرین خودشیفتگی بپراند.
اگر فراموش کنیم که بشری هستیم گرفتار محدودیت و ضعف و خطا پذیری، هر موفقیت و پیشرفتی می تواند جامی از باده غرور باشد و در چنین شرایطی انباشتگی موفقیتها نه تنها ما را به سمت سعادت پیش نخواهد برد که روزی ما را دچار بدمستی خواهد کرد. چنان که برای خود حقوق فرابشری قائل خواهیم شد.
این جاست که #حافظ هشدارمان میدهد:
حافظ، نه حد ماست چنین لافها زدن
پا از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#افسانه_ایکاروس
افسانه پردازان یونانی داستان جوانی را نقل میکنند که به مدد بالهایی که از موم ساخته بود موفق میشود از زندانی که در میان جزیرهای واقع بود و هیچ راه فراری نداشت، پرواز کند و رهایی یابد. #ایکاروس که از فرار خود به وجد آمده بود وسوسه شد که بالاتر و بالاتر برود و در نهایت دچار این وسوسه شد که آنقدر بالا رود تا به خورشید برسد غافل از آن که چون به نزدیک خورشید برسد گرمای خورشید بال های مومی او را آب میکند. چنین شد که ایکاروس که نتوانست بر بلند پروازی خود غلبه کند از اوج آسمان فرو افتاد و به عمق اقیانوس فرو رفت.
داستان ایکاروس داستان غرور بشری است. داستان کسانی است که در کسب دانش و معرفت و فضیلت و قدرت به موفقیت میرسند دچار افسون موفقیت میشوند و غرور و خودشیفتگی باعث میگردد که به وهم همه چیز دانی و همه چیز توانی دچار شوند و این نقطه سقوط آن ها است.
حکایت میکنند که عیسی #مسیح روزی با گروهی مواجه شد که در کار آماده شدن برای سنگسار زنی به نام «ماریا ماگدانلا» بودند. این زن در روز مقدس تن فروشی کرده بود و از نظر آن قوم شایسته ی سخت ترین تنبیه بود. عیسی مسیح به آن قوم می گوید: «هرکس تا کنون گناه نکرده اولین سنگ را پرتاب کند.» طبیعی است که اغلب مردم خود را چندان بی گناه نمیدانستند که برای پرتاب اولین سنگ داوطلب شوند لذا پا پیش نگذاشتند. پیرمردی مقدس مآب و زاهد پیشه که خود را گناهکار نمیدانست قدم پیش نهاد تا اولین سنگ را پرتاب کند. در این وقت عیسی مسیح در گوش او نجوا کردند: «آیا کسی که خود را کاملأ بی گناه میداند دچار تکبر نیست؟ و آیا تکبر همان گناه بزرگی نبود که ابلیس بخاطر آن از درگاه خداوند طرد شد و ملعون گردید؟!» و سنگ از دست آن مرد به زمین افتاد
#لائوتزو حکیم چینی چنین گفته است که «هر چیز که به اوج خود برسد، ضد خود را ایجاد میکند!» او نیز سرنوشت ایکاروس را تمثیل کرده است. سرنوشت کسی که محدودیتهای بشری خود را نپذیرفته است و تصمیم گرفته به خورشید واصل شود و از این روست که در قعر تاریک اقیانوس فرو میغلتد.
اگر نتیجه سال ها عبادت و زهد و پرهیز و خدمات صادقانه ، خود بزرگ بینی و کبر و غرور گردد، انسان از اوج عبودیت به قعر شرک و خودشیفتگی سقوط میکند.
انسان های خود شیفته بت پرستانی هستند که به عکس خود که در آینه می بینند، سجده میکنند! و این همان نقطهای است که #پائولوکوئیلو داستان نویس برزیلی آن را چنین توصیف میکند: «فرشته تبدیل به ابر دژخیم میشود»
#میشل_دومونتی فیلسوف فرانسوی بزرگترین فضیلت را توجه به ضعف ها و محدودیت های بشریمان می دانست لذا در زندگینامه خود نوشت (اتوبیوگرافی) خود به جای آن که از رفتارهای قهرمانانه و مکاشفات و تأملات فیلسوفانه اش بگوید از اجابت مزاج و جزئیات زندگی پیش پا افتاده بشری خود میگوید! قطعاً دومونتی می دانسته که وضعیت اجابت مزاج و بدخوابی و بی کفایتی جسمی او آنقدر اهمیت ندارند که نسلهای آینده را به خواندن آن ها دعوت کند او با این کار و همچنین با مقایسه خود با بزی که در مزرعهاش میچریده میخواسته ما را از خواب شیرین خودشیفتگی بپراند.
اگر فراموش کنیم که بشری هستیم گرفتار محدودیت و ضعف و خطا پذیری، هر موفقیت و پیشرفتی می تواند جامی از باده غرور باشد و در چنین شرایطی انباشتگی موفقیتها نه تنها ما را به سمت سعادت پیش نخواهد برد که روزی ما را دچار بدمستی خواهد کرد. چنان که برای خود حقوق فرابشری قائل خواهیم شد.
این جاست که #حافظ هشدارمان میدهد:
حافظ، نه حد ماست چنین لافها زدن
پا از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#پروانه_شدن
نویسنده: فرانسیسکو خیمنس
ترجمه: مریم فتاحی
ناشر: انتشارات میلکان - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "پروانه شدن" سرگذشت دوران نوجوانی یک مهاجر مکزیکی است که به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرده اند. فرانسیسکو خیمنس در این اتوبیوگرافی ما را با دشواری های زندگی مهاجران آشنا می کند: فقر، بیماری، نداشتن بیمه و پشتیبانی، عدم تسلط به زبان و ترس دائمی از پیشداوری، تحقیر و مشکلات قانونی. گرچه رویدادهای این کتاب مربوط به چند دهه پیش (دهه ۱۹۶۰) هستند ولی به نظر نمی رسد جوهره تجربه مهاجرت و پناهندگی در این چند دهه تغییر بزرگی کرده باشد.
خواندن این کتاب از چند منظر می تواند جذاب و مفید باشد:
اول- شریک شدن در احساسات و تجربیات خانواده خیمنس به ما کمک می کند همدلی و درک بهتری از زندگی کسانی داشته باشیم که تن به تبعید خود خواسته می دهند. در جهانی که هر روز شعله های جنگ و بوران فقر هزاران نفر را وادار به این انتخاب می کند، همدلی و درک عمیق پدیده مهاجرت شاید کمک کند که جدی تر و عمیق تر به ریشه های جنگ و فقر بیاندیشیم.
دوم- دانستن این که فرصت ها و امکاناتی که داشتن شان برای اغلب ما پیش پا افتاده است برای هزاران نفر در جهان بالاتر از آرزوست باعث می شود چشم ها را بشوییم و جور دیگر فرصت هایی که در اختیار داریم را ببینیم. به خصوص با این منظور پیشنهاد می کنم این کتاب را به نوجوانان و جوانان هدیه دهید.
سوم- این کتاب توصیف جالب و دقیقی از ساختار اجتماعی و سیستم آموزش و پرورش آمریکا ارائه می دهد. گرچه این توصیف مربوط به چند دهه پیش است ولی همچنان حاوی ایده ها و رفتارهایی است که از ساختار آموزش و پرورش کشور ما جلوتر و کار آمدتر است. با این نگاه می توانیم ایده ها و الگوهای مفیدی را فراگیریم و قدمی به جلو برداریم.
نام کتاب به انگلیسی
Breaking through
بوده است که بهتر بود به "عبور از مانع" یا "پیشروی علیرغم موانع" ترجمه می شد ولی برای مترجم تصویر از پیله درآمدن پروانه را تداعی کرده و او این نام را برگزیده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com/images/PublicCategory/butterfly.jpg
#پروانه_شدن
نویسنده: فرانسیسکو خیمنس
ترجمه: مریم فتاحی
ناشر: انتشارات میلکان - ۱۳۹۵
* * *
کتاب "پروانه شدن" سرگذشت دوران نوجوانی یک مهاجر مکزیکی است که به همراه خانواده اش به آمریکا مهاجرت کرده اند. فرانسیسکو خیمنس در این اتوبیوگرافی ما را با دشواری های زندگی مهاجران آشنا می کند: فقر، بیماری، نداشتن بیمه و پشتیبانی، عدم تسلط به زبان و ترس دائمی از پیشداوری، تحقیر و مشکلات قانونی. گرچه رویدادهای این کتاب مربوط به چند دهه پیش (دهه ۱۹۶۰) هستند ولی به نظر نمی رسد جوهره تجربه مهاجرت و پناهندگی در این چند دهه تغییر بزرگی کرده باشد.
خواندن این کتاب از چند منظر می تواند جذاب و مفید باشد:
اول- شریک شدن در احساسات و تجربیات خانواده خیمنس به ما کمک می کند همدلی و درک بهتری از زندگی کسانی داشته باشیم که تن به تبعید خود خواسته می دهند. در جهانی که هر روز شعله های جنگ و بوران فقر هزاران نفر را وادار به این انتخاب می کند، همدلی و درک عمیق پدیده مهاجرت شاید کمک کند که جدی تر و عمیق تر به ریشه های جنگ و فقر بیاندیشیم.
دوم- دانستن این که فرصت ها و امکاناتی که داشتن شان برای اغلب ما پیش پا افتاده است برای هزاران نفر در جهان بالاتر از آرزوست باعث می شود چشم ها را بشوییم و جور دیگر فرصت هایی که در اختیار داریم را ببینیم. به خصوص با این منظور پیشنهاد می کنم این کتاب را به نوجوانان و جوانان هدیه دهید.
سوم- این کتاب توصیف جالب و دقیقی از ساختار اجتماعی و سیستم آموزش و پرورش آمریکا ارائه می دهد. گرچه این توصیف مربوط به چند دهه پیش است ولی همچنان حاوی ایده ها و رفتارهایی است که از ساختار آموزش و پرورش کشور ما جلوتر و کار آمدتر است. با این نگاه می توانیم ایده ها و الگوهای مفیدی را فراگیریم و قدمی به جلو برداریم.
نام کتاب به انگلیسی
Breaking through
بوده است که بهتر بود به "عبور از مانع" یا "پیشروی علیرغم موانع" ترجمه می شد ولی برای مترجم تصویر از پیله درآمدن پروانه را تداعی کرده و او این نام را برگزیده است.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
drsargolzaei.com/images/PublicCategory/butterfly.jpg
#چشم_تاریخ
#رضاخان، هنگامي كه نشانه های استحكام حكومت استبدادی خود را ديد، نيروهای وفادار خود را در برنامه نوسازی آمرانه از عرصه قدرت سياسی خارج ساخت. پشتيبانان نظامی و سياسی رضاخان يكی پس از ديگری يا كشته شدند يا خودكشی كردند:
#تيمورتاش، وزير دربار #رضاشاه، و سردار اسعد، وزير جنگی كه به واسطه نيروهای بختياری، كمك های ارزشمندی به حكومت مركزی كرده بود، هر دو در زندان كشته شدند.
فيروز #فرمانفرما، شاهزاده قاجار و دست راست رضاخان، در خانه اش خفه شد. #احمدقوام از ترس اتهام توطئه عليه شاه، به اروپا گريخت. داور، وزير عدليه، خودكشی كرد. تقی زاده از سمت خود (سفارت ايران در لندن) بركنار شد. #فرخی، شاعر تندرو حزب سوسياليست، و اسمعيل خان صولت الدوله قشقايی در بيمارستان يكی از زندان ها درگذشتند. تديّن به جرم اعتراض به اختلاف بودجه وزارت آموزش و وزارت جنگ، از كابينه اخراج شد و به زندان افتاد. علی دشتی كه در كسوت نويسندگی و روزنامه نگاری، برای رضاخان خدمات زيادی انجام داده بود، از مصونيت پارلمانی محروم و در يك آسايشگاه دولتی نگهداری شد.
#كسروی پس از صدور حكم برضد گروهی زميندار، خلع يد و از مقام قضاوت بركنار شد.
دكتر #مصدق در ملك شخصی خود (روستای احمدآباد) خانه نشين شد و محمدعلی فروغی (ذكاءالملك) تا كنار رفتن رضاشاه، صحنه سياست را ترك كرد. بسياری از روزنامه های مشروطه خواه تعطيل شدند و برای بقيه به دليل اعمال سانسور، رمقی نماند. در برابر حكومت خودكامه رضاخان، كمتر كسی از ميان روشنفكران، جرأت مخالفت فكری و عملی داشت. در ميان اسناد اسدی (نايب التوليهْ آستان قدس رضوی كه بعداً به دستور رضاشاه اعدام شد،) كاغذی كشف شد كه در آن #فروغی، شاه را «شير نر خونخواره ای» توصيف كرده بود كه در كف او غير تسليم و رضا چاره ای نيست !
· فوران، جان . .1388مقاومت شكننده تاريخ تحولات اجتماعي ايران. ترجمه احمد تدين. تهران: رسا
· عظيمی، فخرالدين . .1372بحران دموكراسي در ايران (1332ـ .1320). تهران: نشر البرز
· آبراهاميان، يرواند . .1378ايران بين دو انقلاب. ترجمه كاظم فيروزمند، حسن شمسآوری و محسن
مديرشانه چي. تهران: نشر مركز
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/rezakhan.jpg
#رضاخان، هنگامي كه نشانه های استحكام حكومت استبدادی خود را ديد، نيروهای وفادار خود را در برنامه نوسازی آمرانه از عرصه قدرت سياسی خارج ساخت. پشتيبانان نظامی و سياسی رضاخان يكی پس از ديگری يا كشته شدند يا خودكشی كردند:
#تيمورتاش، وزير دربار #رضاشاه، و سردار اسعد، وزير جنگی كه به واسطه نيروهای بختياری، كمك های ارزشمندی به حكومت مركزی كرده بود، هر دو در زندان كشته شدند.
فيروز #فرمانفرما، شاهزاده قاجار و دست راست رضاخان، در خانه اش خفه شد. #احمدقوام از ترس اتهام توطئه عليه شاه، به اروپا گريخت. داور، وزير عدليه، خودكشی كرد. تقی زاده از سمت خود (سفارت ايران در لندن) بركنار شد. #فرخی، شاعر تندرو حزب سوسياليست، و اسمعيل خان صولت الدوله قشقايی در بيمارستان يكی از زندان ها درگذشتند. تديّن به جرم اعتراض به اختلاف بودجه وزارت آموزش و وزارت جنگ، از كابينه اخراج شد و به زندان افتاد. علی دشتی كه در كسوت نويسندگی و روزنامه نگاری، برای رضاخان خدمات زيادی انجام داده بود، از مصونيت پارلمانی محروم و در يك آسايشگاه دولتی نگهداری شد.
#كسروی پس از صدور حكم برضد گروهی زميندار، خلع يد و از مقام قضاوت بركنار شد.
دكتر #مصدق در ملك شخصی خود (روستای احمدآباد) خانه نشين شد و محمدعلی فروغی (ذكاءالملك) تا كنار رفتن رضاشاه، صحنه سياست را ترك كرد. بسياری از روزنامه های مشروطه خواه تعطيل شدند و برای بقيه به دليل اعمال سانسور، رمقی نماند. در برابر حكومت خودكامه رضاخان، كمتر كسی از ميان روشنفكران، جرأت مخالفت فكری و عملی داشت. در ميان اسناد اسدی (نايب التوليهْ آستان قدس رضوی كه بعداً به دستور رضاشاه اعدام شد،) كاغذی كشف شد كه در آن #فروغی، شاه را «شير نر خونخواره ای» توصيف كرده بود كه در كف او غير تسليم و رضا چاره ای نيست !
· فوران، جان . .1388مقاومت شكننده تاريخ تحولات اجتماعي ايران. ترجمه احمد تدين. تهران: رسا
· عظيمی، فخرالدين . .1372بحران دموكراسي در ايران (1332ـ .1320). تهران: نشر البرز
· آبراهاميان، يرواند . .1378ايران بين دو انقلاب. ترجمه كاظم فيروزمند، حسن شمسآوری و محسن
مديرشانه چي. تهران: نشر مركز
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/rezakhan.jpg
#یادداشت_هفته
#آرکه_تایپ_روشنفکران
از دیدگاه کارل گوستاو #یونگ عوامل سرشتی و تربیتی باعث می شوند انسان ها در تیپ های مختلف شخصیتی قرار گیرند ولی این تیپ های شخصیتی علیرغم تنوع و تکثری که دارند از الگوهای محدود و ثابتی پیروی می کنند که به واسطه عمر درازشان یونگ آن ها را کهن الگو (آرکه تایپ) نامید.
ویلهلم فریدریش #نیچه فیلسوف پرآوازه آلمانی پیش از یونگ وجود دو آرکه تایپ #آپولون (عاقل) و #دیونیزوس (عاشق) را در انسان ها شناسایی کرده بود و عرصه رشد آدمی را عرصه تنازع و تعادل بین این دو آرکه تایپ دانسته بود.
پس از یونگ هم اسطوره شناسان و روان شناسان متعددی تلاش کرده اند این کهن الگوها را شناسایی و معرفی نمایند که من از بین آنان با آثار جوزف کمپل، کارول پیرسون و شینودا بولن آشنایی دارم.
کارول پیرسون در طبقه بندی خود دوازده آرکه تایپ معصوم، یتیم، جنگجو، حامی، جستجوگر، عاشق، آفرینشگر، ویرانگر، حاکم، کاهن، خردمند و دلقک را نام برده است.
پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی (۲۰۰۲-۱۹۳۰) که به تبیین جایگاه نویسنده/روشنفکر در جامعه می پردازد برای او دو جایگاه قائل است و او را دارای موقعیتی دو گانه می بیند: جنگجو و دلقک. با دانستن الگوی آرکه تایپی کارول پیرسون آنچه بوردیو درباره روشنفکر می گوید را بهتر درک می کنیم.
روشنفکر از سویی به ستیز با نهادهای قدرت می پردازد و آن ها را نقد می کند (آرکه تایپ جنگجو) و از سویی از قواعد عرفی پیروی نمی کند و آن ها را به سخره می گیرد (آرکه تایپ دلقک). بسته به این که روشنفکر خود را وقف نقد فسادهایی کند که جریان بازتولیدشان از بالا به پایین است یا بیشتر خود را وقف نقد فساد هایی کند که جریان بازتولیدشان از پایین به بالا است به آرکه تایپ جنگجو یا دلقک نزدیک تر می شود. نقد فساد هایی که توسط نهادهای قدرت باز تولید می شود نیاز به جسارت و شجاعت و استقامت دارند. این جاست که روشنفکرانی همچون امیل زولا و اشتفان تسوایگ ردای جنگجویی به تن می کنند درحالی که نقد فساد هایی که توسط عوام و فرهنگ عامیانه بازتولید می شوند نیاز به زبان تند و تیز و رک گویی طنازانه دارد، این جاست که روشنفکرانی همچون میخائیل بولگاکوف و عزیز نسین ردای دلقک به تن می کنند.
پی نوشت:
۱- آرکه تایپ های دوازده گانه کارول پیرسون را می توانید در کتاب زیر بخوانید:
زندگی برازنده من: کارول پیرسون و هیو کی مار ترجمه کاوه نیری از انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی
۲- دیدگاه پیر بوردیو را درباره روشنفکر/نویسنده از منبع زیر نقل کرده ام:
سارتر، فلوبر، بوردیو: شاپور بهیان - ماهنامه شهر کتاب، شماره مرداد و شهریور ۱۳۹۵
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#آرکه_تایپ_روشنفکران
از دیدگاه کارل گوستاو #یونگ عوامل سرشتی و تربیتی باعث می شوند انسان ها در تیپ های مختلف شخصیتی قرار گیرند ولی این تیپ های شخصیتی علیرغم تنوع و تکثری که دارند از الگوهای محدود و ثابتی پیروی می کنند که به واسطه عمر درازشان یونگ آن ها را کهن الگو (آرکه تایپ) نامید.
ویلهلم فریدریش #نیچه فیلسوف پرآوازه آلمانی پیش از یونگ وجود دو آرکه تایپ #آپولون (عاقل) و #دیونیزوس (عاشق) را در انسان ها شناسایی کرده بود و عرصه رشد آدمی را عرصه تنازع و تعادل بین این دو آرکه تایپ دانسته بود.
پس از یونگ هم اسطوره شناسان و روان شناسان متعددی تلاش کرده اند این کهن الگوها را شناسایی و معرفی نمایند که من از بین آنان با آثار جوزف کمپل، کارول پیرسون و شینودا بولن آشنایی دارم.
کارول پیرسون در طبقه بندی خود دوازده آرکه تایپ معصوم، یتیم، جنگجو، حامی، جستجوگر، عاشق، آفرینشگر، ویرانگر، حاکم، کاهن، خردمند و دلقک را نام برده است.
پیر بوردیو، جامعه شناس فرانسوی (۲۰۰۲-۱۹۳۰) که به تبیین جایگاه نویسنده/روشنفکر در جامعه می پردازد برای او دو جایگاه قائل است و او را دارای موقعیتی دو گانه می بیند: جنگجو و دلقک. با دانستن الگوی آرکه تایپی کارول پیرسون آنچه بوردیو درباره روشنفکر می گوید را بهتر درک می کنیم.
روشنفکر از سویی به ستیز با نهادهای قدرت می پردازد و آن ها را نقد می کند (آرکه تایپ جنگجو) و از سویی از قواعد عرفی پیروی نمی کند و آن ها را به سخره می گیرد (آرکه تایپ دلقک). بسته به این که روشنفکر خود را وقف نقد فسادهایی کند که جریان بازتولیدشان از بالا به پایین است یا بیشتر خود را وقف نقد فساد هایی کند که جریان بازتولیدشان از پایین به بالا است به آرکه تایپ جنگجو یا دلقک نزدیک تر می شود. نقد فساد هایی که توسط نهادهای قدرت باز تولید می شود نیاز به جسارت و شجاعت و استقامت دارند. این جاست که روشنفکرانی همچون امیل زولا و اشتفان تسوایگ ردای جنگجویی به تن می کنند درحالی که نقد فساد هایی که توسط عوام و فرهنگ عامیانه بازتولید می شوند نیاز به زبان تند و تیز و رک گویی طنازانه دارد، این جاست که روشنفکرانی همچون میخائیل بولگاکوف و عزیز نسین ردای دلقک به تن می کنند.
پی نوشت:
۱- آرکه تایپ های دوازده گانه کارول پیرسون را می توانید در کتاب زیر بخوانید:
زندگی برازنده من: کارول پیرسون و هیو کی مار ترجمه کاوه نیری از انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی
۲- دیدگاه پیر بوردیو را درباره روشنفکر/نویسنده از منبع زیر نقل کرده ام:
سارتر، فلوبر، بوردیو: شاپور بهیان - ماهنامه شهر کتاب، شماره مرداد و شهریور ۱۳۹۵
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ
این تصویر مراسم ازدواج #ایندیرا_گاندی را در سال 1942 نشان می دهد. ایندیرا گاندی هیچ نسبتی با #مهاتما_گاندی رهبر استقلال هند نداشت بلکه او دختر #جواهر_لعل_نهرو - از یاران گاندی در مسیر استقلال هند و اوّلین نخست وزیر #هند - بود (پیش از این ، هم راجع به مهاتما گاندی و هم راجع به جواهر لعل نهرو یادداشت هایی در کانال گذاشته ام). ایندیرا گاندی با «فیروز جهانگیر قندی» از پارسیان (زرتشتیان) هند ازدواج کرد ولی عروس و داماد تصمیم گرفتند به افتخار مهاتما گاندی نام فامیل گاندی را به جای قندی انتخاب کنند. ایندیرا گاندی بعدها به مدّت پانزده سال نخست وزیر هند بود. یکی از اقدامات او در دوران نخست وزیری اش این بود که قانونی را به تصویب رساند که دستمزد زنان با دستمزد مردان مساوی شود. ایندیرا در شرح خاطرات دوران کودکی خود مینویسد: «من از نخستین سالهای کودکی با سیاست خو گرفتم و با سیاست بزرگ شدم، آرزوی دوران کودکی من این بود که ژاندارک هند بشوم و با همین آرزو بزرگ شدم... شاید اخلاق و رفتار من نسبت به سنم کمی تند و خشن بود، عمههایم میگفتند که من عوضی به دنیا آمدم و میبایست پسر میشدم.!» (کتاب زن بر سریر قدرت/ محمود طلوعی). در کتاب «حقیقت من (ایندیرا گاندی)» نوشته «امانوئل پوشپاداس» ترجمه محمود تفضلی چنین میخوانیم: «من در برابر وظیفهای که برعهده گرفتهام خود را یک زن نمیدانم. اگر زنی برای انجام هر وظیفهای شایستگی لازم را داشته باشد باید به او امکان داد که به انجام آن وظیفه پردازد.» ایندیرا گاندی می گوید: «من به دموکراسی اعتقاد دارم. این اعتقاد نه از جهت خود دموکراسی بلکه از جهت اعتقاد به فرد انسان است. در دموکراسی فرد انسان حقوقی بیش از سیستم های دیگر بدست میآورد و امکانات بیشتری برای پیشرفت و تکامل خویش دارد. دموکراسی یک راه و روش زندگی است. باید تصمیمات بطور علنی گرفته شوند و باید مردم حق انتخاب کردن داشته باشند و بتوانند حکومت خود را به شکلی مسالمت آمیز تغییر دهند.»
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Indira_Gandhi.jpg
این تصویر مراسم ازدواج #ایندیرا_گاندی را در سال 1942 نشان می دهد. ایندیرا گاندی هیچ نسبتی با #مهاتما_گاندی رهبر استقلال هند نداشت بلکه او دختر #جواهر_لعل_نهرو - از یاران گاندی در مسیر استقلال هند و اوّلین نخست وزیر #هند - بود (پیش از این ، هم راجع به مهاتما گاندی و هم راجع به جواهر لعل نهرو یادداشت هایی در کانال گذاشته ام). ایندیرا گاندی با «فیروز جهانگیر قندی» از پارسیان (زرتشتیان) هند ازدواج کرد ولی عروس و داماد تصمیم گرفتند به افتخار مهاتما گاندی نام فامیل گاندی را به جای قندی انتخاب کنند. ایندیرا گاندی بعدها به مدّت پانزده سال نخست وزیر هند بود. یکی از اقدامات او در دوران نخست وزیری اش این بود که قانونی را به تصویب رساند که دستمزد زنان با دستمزد مردان مساوی شود. ایندیرا در شرح خاطرات دوران کودکی خود مینویسد: «من از نخستین سالهای کودکی با سیاست خو گرفتم و با سیاست بزرگ شدم، آرزوی دوران کودکی من این بود که ژاندارک هند بشوم و با همین آرزو بزرگ شدم... شاید اخلاق و رفتار من نسبت به سنم کمی تند و خشن بود، عمههایم میگفتند که من عوضی به دنیا آمدم و میبایست پسر میشدم.!» (کتاب زن بر سریر قدرت/ محمود طلوعی). در کتاب «حقیقت من (ایندیرا گاندی)» نوشته «امانوئل پوشپاداس» ترجمه محمود تفضلی چنین میخوانیم: «من در برابر وظیفهای که برعهده گرفتهام خود را یک زن نمیدانم. اگر زنی برای انجام هر وظیفهای شایستگی لازم را داشته باشد باید به او امکان داد که به انجام آن وظیفه پردازد.» ایندیرا گاندی می گوید: «من به دموکراسی اعتقاد دارم. این اعتقاد نه از جهت خود دموکراسی بلکه از جهت اعتقاد به فرد انسان است. در دموکراسی فرد انسان حقوقی بیش از سیستم های دیگر بدست میآورد و امکانات بیشتری برای پیشرفت و تکامل خویش دارد. دموکراسی یک راه و روش زندگی است. باید تصمیمات بطور علنی گرفته شوند و باید مردم حق انتخاب کردن داشته باشند و بتوانند حکومت خود را به شکلی مسالمت آمیز تغییر دهند.»
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Indira_Gandhi.jpg
#پرسش_و_پاسخ
*جناب #دکترسرگلزایی گرامی
سلام و عرض ادب
خواهشمندم این موردی که براتون میگم رو بشکل کیس نگاه نکنید و قصد گرفتن کمک روانشناسی بصورت رایگان رو هم ندارم، (جسارتم رو ببخشید چون می دونم خیلی ها این رفتار رو دارند) چون مرتب با روانشناس و روانپزشک در تماسم. این مسأله برای من یک سؤال فلسفی در مورد فلسفه وجود خودم و دخترم شده و کسیو نمی شناسم که بتونه جواب منو بده. برای همین با توجه به شناختی که از شما دارم گفتم وقت شما رو بگیرم شاید به جواب سؤالم برسم.
و اما مورد من: سال ها قبل با داشتن همسر و یک فرزند و زندگی متعادل صرفا برای این که یک بچه رو از بدبختی نجات بدم اونو به فرزندی گرفتم. مادرش پنهان از خانواده اش صیغه شده بود و حاملگی براش خطر جانی و آبرویی داشت برنامه اش این بود که اگه کسی بچه رو برنداره بگذارش سر راه. من هم تحمل نکردم و بعد از صحبت های فراوان با همسرم راضیش کردم که بخاطر انسانیت این کار رو بکنیم. بچه بسیار بدقلق و عصبی بود و حداقل بیست ساعت در روز گریه می کرد و جیغ می کشید. از چهار سالگیش مرتب در حال مراجعه به روانپزشک و دارو درمانی و ... بودم حداقل شش بار مهدشو عوض کردم. مدرسش رو هر سال و حتا تا سه بار در سال عوض کردم. یک سال هم که کلا عذرشو خواستن و خونه موند. حال در ۱۷ سالگی تشخیص اختلال مرزی براش دادن که درست هم بنظر میاد. ولی غیر از مسایل مبتلابه این اختلال به معنی واقعی کلمه (با عرض معذرت) بیشعوره. بارها به همه ما فحاشی کرده. وسط خیابون توی مهمونی و هر کار که فکرشو بکنین از دستش میاد.
خوب الغرض
سه بار تا بحال تا نزدیک خودکشی رفتم چون تحملم تمام شده بود. ما یک خانواده اهل فرهنگ هستیم چنین رفتارهایی خارج از چارچوب های عادی ماست فکر می کنم که همه این ها بخاطر منه. شوهرم برای خودش کسیه و مرد بسیار با وقاریه. تحمل این که وایستم و ببینم یک نفر این جوری در جمع بهش فحاشی می کنه برام غیر ممکنه.
و اما سوالم
چرا کائنات جواب نیت خیر من و سال ها بی دریغ مادری کردنم رو این جوری داده؟ شما معنایی در این موضوع می بینید؟ فکر می کنید پشت این قضیه هدفی وجود داره؟ یا فقط رفتار من اشتباه بوده و دارم تاوان اشتباهمو پس می دم؟
*با سلام و احترام، از اعتمادی که به من دارید سپاسگزارم
اوَل- با شرح حالی که از مادر این نوجوان دادید احتمالاً مادرشان هم دچار اختلال شخصیت بوده اند و این اختلال به صورت ژنتیک به این دختر خانم به ارث رسیده است. بنابراین خشونت، تکانشگری و بی ثباتی علائم بیماری ایشان هستند نه بی شعوری، و امیدوارم با تجویز دارو ی مناسب و اقدامات درمانی از جمله درمان رفتاری تحلیلی DBT شدت علائم ایشان کاهش یابد.
دوَم - من چنین رویدادهایی را ناشی از پاسخ کائنات هوشمند به انتخاب های انسان نمی بینم، به عقیده ی من شما محاسبه ی دقیقی نداشته اید، هم مشکلات فرزندپذیری را کوچک تر از واقع دیده اید هم توان خودتان را بیشتر از واقع دیده اید، شاید همین نگاه معنوی-روحانی شما به جهان موجب این بوده که گمان کنید اگر نیَت خیر داشته باشید نیروهای فرا انسانی به مدد شما می آیند. متأسفانه طرحواره هایی نظیر "تو نیکی می کن و در دجله انداز - که ایزد در بیابانت دهد باز" باعث می شوند که ما امر واقع را با دقت نسنجیم و تفکری آکنده از امید و آرزومندی را جایگزین تفکر نقاد کنیم و دچار چنین مشکلاتی شویم. قبلا در یادداشتی با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به تفکر آرزومندانه پرداخته ام.
شرایط دشوارتان را درک می کنم و برایتان بردباری و تدبیر آرزو می کنم. افزایش سن شدت علائم شخصیت های مرزی را کم می کند.
@drsargolzaei
*جناب #دکترسرگلزایی گرامی
سلام و عرض ادب
خواهشمندم این موردی که براتون میگم رو بشکل کیس نگاه نکنید و قصد گرفتن کمک روانشناسی بصورت رایگان رو هم ندارم، (جسارتم رو ببخشید چون می دونم خیلی ها این رفتار رو دارند) چون مرتب با روانشناس و روانپزشک در تماسم. این مسأله برای من یک سؤال فلسفی در مورد فلسفه وجود خودم و دخترم شده و کسیو نمی شناسم که بتونه جواب منو بده. برای همین با توجه به شناختی که از شما دارم گفتم وقت شما رو بگیرم شاید به جواب سؤالم برسم.
و اما مورد من: سال ها قبل با داشتن همسر و یک فرزند و زندگی متعادل صرفا برای این که یک بچه رو از بدبختی نجات بدم اونو به فرزندی گرفتم. مادرش پنهان از خانواده اش صیغه شده بود و حاملگی براش خطر جانی و آبرویی داشت برنامه اش این بود که اگه کسی بچه رو برنداره بگذارش سر راه. من هم تحمل نکردم و بعد از صحبت های فراوان با همسرم راضیش کردم که بخاطر انسانیت این کار رو بکنیم. بچه بسیار بدقلق و عصبی بود و حداقل بیست ساعت در روز گریه می کرد و جیغ می کشید. از چهار سالگیش مرتب در حال مراجعه به روانپزشک و دارو درمانی و ... بودم حداقل شش بار مهدشو عوض کردم. مدرسش رو هر سال و حتا تا سه بار در سال عوض کردم. یک سال هم که کلا عذرشو خواستن و خونه موند. حال در ۱۷ سالگی تشخیص اختلال مرزی براش دادن که درست هم بنظر میاد. ولی غیر از مسایل مبتلابه این اختلال به معنی واقعی کلمه (با عرض معذرت) بیشعوره. بارها به همه ما فحاشی کرده. وسط خیابون توی مهمونی و هر کار که فکرشو بکنین از دستش میاد.
خوب الغرض
سه بار تا بحال تا نزدیک خودکشی رفتم چون تحملم تمام شده بود. ما یک خانواده اهل فرهنگ هستیم چنین رفتارهایی خارج از چارچوب های عادی ماست فکر می کنم که همه این ها بخاطر منه. شوهرم برای خودش کسیه و مرد بسیار با وقاریه. تحمل این که وایستم و ببینم یک نفر این جوری در جمع بهش فحاشی می کنه برام غیر ممکنه.
و اما سوالم
چرا کائنات جواب نیت خیر من و سال ها بی دریغ مادری کردنم رو این جوری داده؟ شما معنایی در این موضوع می بینید؟ فکر می کنید پشت این قضیه هدفی وجود داره؟ یا فقط رفتار من اشتباه بوده و دارم تاوان اشتباهمو پس می دم؟
*با سلام و احترام، از اعتمادی که به من دارید سپاسگزارم
اوَل- با شرح حالی که از مادر این نوجوان دادید احتمالاً مادرشان هم دچار اختلال شخصیت بوده اند و این اختلال به صورت ژنتیک به این دختر خانم به ارث رسیده است. بنابراین خشونت، تکانشگری و بی ثباتی علائم بیماری ایشان هستند نه بی شعوری، و امیدوارم با تجویز دارو ی مناسب و اقدامات درمانی از جمله درمان رفتاری تحلیلی DBT شدت علائم ایشان کاهش یابد.
دوَم - من چنین رویدادهایی را ناشی از پاسخ کائنات هوشمند به انتخاب های انسان نمی بینم، به عقیده ی من شما محاسبه ی دقیقی نداشته اید، هم مشکلات فرزندپذیری را کوچک تر از واقع دیده اید هم توان خودتان را بیشتر از واقع دیده اید، شاید همین نگاه معنوی-روحانی شما به جهان موجب این بوده که گمان کنید اگر نیَت خیر داشته باشید نیروهای فرا انسانی به مدد شما می آیند. متأسفانه طرحواره هایی نظیر "تو نیکی می کن و در دجله انداز - که ایزد در بیابانت دهد باز" باعث می شوند که ما امر واقع را با دقت نسنجیم و تفکری آکنده از امید و آرزومندی را جایگزین تفکر نقاد کنیم و دچار چنین مشکلاتی شویم. قبلا در یادداشتی با عنوان #انتظار_کشیدن_زیردرخت_کاج به تفکر آرزومندانه پرداخته ام.
شرایط دشوارتان را درک می کنم و برایتان بردباری و تدبیر آرزو می کنم. افزایش سن شدت علائم شخصیت های مرزی را کم می کند.
@drsargolzaei
#مقاله
#عروس_و_داماد_ناکام! -قسمت اول
روزی یکی از همکاران پزشک عمومی با من تماس گرفت تا درمورد یکی از مراجعانش مشورت کند. وی گفت:
«چند ماه قبل جوان تازه دامادی به من مراجعه کرد. این جوان بسیار نگران بود زیرا با وجودی که چند ماه از ازدواج او می گذشت او و همسرش موفق به نزدیکی کامل نشده بودند. در ابتدا مشکل مربوط به عروس خانم بود چرا که هنگام نزدیکی او دچار ترس، درد و انقباضی می شد که مانع از نزدیکی بود ولی به تدریج تلاش های ناموفق برای نزدیکی منجر به این شده بود که در داماد هم تنش و اضطرابی راجع به عمل جنسی ایجاد شود که نتیجه آن کاهش پاسخ نعوظی (سفت نشدن آلت) و ناتوانی جنسی بود. این سیر چند ماهه باعث نگرانی شدید عروس و داماد شده بود. هر دو نگران بودند که شاید مبتلا به نقص بدنی و نازایی هستند. طبق معمول باورهای غلط نیز نگرانی آن ها را چند برابر کرده بودند. مثلاً یکی از نزدیکان عروس خانم به او گفته بود حتماً فردی که مخالف ازدواج شما بوده برایتان دعا و طلسم گرفته تا مانع از نزدیکی شما شود! قابل درک است که در چنین موقعیتی این زوج جوان چقدر نگران و آشفته بودند.»
متأسفانه همکارم اطلاعات خوبی درمورد این اختلال نداشت در نتیجه یک آمپول آرامبخش برای عروس خانم تجویز کرده بود و توصیه کرده بود چند دقیقه بعد از تزریق آمپول اقدام به نزدیکی کنند، به این امید که آرامش و کاهش درد ناشی از آمپول باعث رفع مشکل خواهد شد. ولی طبیعی بود که این برنامه اثر مفیدی نداشته باشد، بنابراین همکارم داماد را برای رفع مشکل به یک متخصص اورولوژی (مجاری ادراری) و عروس را به یک متخصص زنان معرفی کرده بود اما عروس و داماد هیچ مشکل ساختمانی در اعضای تناسلی خود نداشتند که نیاز به رفع و اصلاح داشته باشد لذا متخصصان مربوطه همکارم را مطلع کرده بودند که مشکل این زوج جوان «ازدواج به وصال نرسیده» نام دارد و درمان آن در تخصص روانپزشک است و این جای داستان بود که همکارم ماجرا را به من واگذار کرد. طبیعی بود که آن زوج جوان که علاوه بر نگرانی و دلواپسی خود، اکنون به دلیل مراجعات مکرر و بی حاصل به پزشکان دچار ناامیدی و درماندگی نیز شده بودند، به اولین چیزی که نیاز داشتند توضیحی در مورد بیماری شان بود، توضیحی که به آن ها اطمینان خاطر ببخشد که این مشکل یک مساله لاینحل، لاعلاج و دائمی نیست و آن ها تنها زوجی نیستند که دچار این مشکل شده اند. به آن ها توضیح دادم که «ازدواج به وصال نرسیده» مشکلی است که خیلی زوج ها دچار آن می شوند و من درک می کنم که احساس بی کفایتی، شرم و گناه آن ها از یک طرف، نگرانی از آینده ازدواج شان نیز از یک سو و در عین حال نیاز به پنهان نگاه داشتن موضوع از سوی دیگر، آن ها را در چه موقعیت دشواری قرار داده است. برای بسیاری از زوج های مبتلا، این مشکل که حلّ آن چندان هم سخت نیست مدت ها ایجاد رنج و ناراحتی می کند چرا که هم از مطرح کردن آن شرم دارند و هم نمی دانند به چه کسی باید مراجعه کنند. مواردی را سراغ دارم که ازدواج به وصال نرسیده باعث طلاق شده است چرا که فقر فرهنگی و عدم دسترسی به منبع اطلاعات صحیح، باعث شده بود که جدایی را تنها راه حلّ مشکل بدانند. علل «ازدواج به وصال نرسیده» متنوع هستند: نداشتن اطلاعات جنسی و زناشویی، ترس های غیر واقعی درباره عمل جنسی، برابر سازی تمایلات جنسی با گناه و ناپاکی و بی شرمی، و نیز تعارض در روابط زناشویی مثل ازدواج های تحمیلی، وابستگی شدید به خانواده اولیه و خشم بیان نشده نسبت به همسر.
در مورد این زوج شروع مشکل از اختلالی در عروس خانم بود که واژینیسم نام دارد و معنای آن انقباض غیر ارادی مجرای تناسلی زن در هنگام نزدیکی است. زن مبتلا به واژینیسم ممکن است آگاهانه مایل به نزدیکی باشد ولی ناخودآگاه مانع از این کار می شود زیرا دخول برای او ترسناک یا کریه است! انقباض و اسپاسم واژن، هم موجب درد می شود و هم دخول را غیر ممکن می سازد و باورهای غلط و ترس های زن را تشدید می نماید. واژینیسم حتی در خانم های تحصیل کرده و طبقات اجتماعی بالا هم رخ می دهد، بنابراین فقر فرهنگی تنها عامل واژینیسم نیست. این خانم ها «ناخودآگاه» از عمل جنسی واهمه دارند و آن را عملی خطرناک و دردآور می دانند، برخی نیز باورهای ناخودآگاهی در مورد غیر انسانی بودن، گناه آلود بودن و ناپاکی عمل جنسی دارند. شنیده هایی در کودکی که حاکی از درد و دشواری مقاربت اوّل است نیز می تواند چنین مشکلی ایحاد کند و البته ضربه های جنسی مثل تجاوز نیز باعث می شود که برخی از قربانیان بعدها دچار واژینیسم شوند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#عروس_و_داماد_ناکام! -قسمت اول
روزی یکی از همکاران پزشک عمومی با من تماس گرفت تا درمورد یکی از مراجعانش مشورت کند. وی گفت:
«چند ماه قبل جوان تازه دامادی به من مراجعه کرد. این جوان بسیار نگران بود زیرا با وجودی که چند ماه از ازدواج او می گذشت او و همسرش موفق به نزدیکی کامل نشده بودند. در ابتدا مشکل مربوط به عروس خانم بود چرا که هنگام نزدیکی او دچار ترس، درد و انقباضی می شد که مانع از نزدیکی بود ولی به تدریج تلاش های ناموفق برای نزدیکی منجر به این شده بود که در داماد هم تنش و اضطرابی راجع به عمل جنسی ایجاد شود که نتیجه آن کاهش پاسخ نعوظی (سفت نشدن آلت) و ناتوانی جنسی بود. این سیر چند ماهه باعث نگرانی شدید عروس و داماد شده بود. هر دو نگران بودند که شاید مبتلا به نقص بدنی و نازایی هستند. طبق معمول باورهای غلط نیز نگرانی آن ها را چند برابر کرده بودند. مثلاً یکی از نزدیکان عروس خانم به او گفته بود حتماً فردی که مخالف ازدواج شما بوده برایتان دعا و طلسم گرفته تا مانع از نزدیکی شما شود! قابل درک است که در چنین موقعیتی این زوج جوان چقدر نگران و آشفته بودند.»
متأسفانه همکارم اطلاعات خوبی درمورد این اختلال نداشت در نتیجه یک آمپول آرامبخش برای عروس خانم تجویز کرده بود و توصیه کرده بود چند دقیقه بعد از تزریق آمپول اقدام به نزدیکی کنند، به این امید که آرامش و کاهش درد ناشی از آمپول باعث رفع مشکل خواهد شد. ولی طبیعی بود که این برنامه اثر مفیدی نداشته باشد، بنابراین همکارم داماد را برای رفع مشکل به یک متخصص اورولوژی (مجاری ادراری) و عروس را به یک متخصص زنان معرفی کرده بود اما عروس و داماد هیچ مشکل ساختمانی در اعضای تناسلی خود نداشتند که نیاز به رفع و اصلاح داشته باشد لذا متخصصان مربوطه همکارم را مطلع کرده بودند که مشکل این زوج جوان «ازدواج به وصال نرسیده» نام دارد و درمان آن در تخصص روانپزشک است و این جای داستان بود که همکارم ماجرا را به من واگذار کرد. طبیعی بود که آن زوج جوان که علاوه بر نگرانی و دلواپسی خود، اکنون به دلیل مراجعات مکرر و بی حاصل به پزشکان دچار ناامیدی و درماندگی نیز شده بودند، به اولین چیزی که نیاز داشتند توضیحی در مورد بیماری شان بود، توضیحی که به آن ها اطمینان خاطر ببخشد که این مشکل یک مساله لاینحل، لاعلاج و دائمی نیست و آن ها تنها زوجی نیستند که دچار این مشکل شده اند. به آن ها توضیح دادم که «ازدواج به وصال نرسیده» مشکلی است که خیلی زوج ها دچار آن می شوند و من درک می کنم که احساس بی کفایتی، شرم و گناه آن ها از یک طرف، نگرانی از آینده ازدواج شان نیز از یک سو و در عین حال نیاز به پنهان نگاه داشتن موضوع از سوی دیگر، آن ها را در چه موقعیت دشواری قرار داده است. برای بسیاری از زوج های مبتلا، این مشکل که حلّ آن چندان هم سخت نیست مدت ها ایجاد رنج و ناراحتی می کند چرا که هم از مطرح کردن آن شرم دارند و هم نمی دانند به چه کسی باید مراجعه کنند. مواردی را سراغ دارم که ازدواج به وصال نرسیده باعث طلاق شده است چرا که فقر فرهنگی و عدم دسترسی به منبع اطلاعات صحیح، باعث شده بود که جدایی را تنها راه حلّ مشکل بدانند. علل «ازدواج به وصال نرسیده» متنوع هستند: نداشتن اطلاعات جنسی و زناشویی، ترس های غیر واقعی درباره عمل جنسی، برابر سازی تمایلات جنسی با گناه و ناپاکی و بی شرمی، و نیز تعارض در روابط زناشویی مثل ازدواج های تحمیلی، وابستگی شدید به خانواده اولیه و خشم بیان نشده نسبت به همسر.
در مورد این زوج شروع مشکل از اختلالی در عروس خانم بود که واژینیسم نام دارد و معنای آن انقباض غیر ارادی مجرای تناسلی زن در هنگام نزدیکی است. زن مبتلا به واژینیسم ممکن است آگاهانه مایل به نزدیکی باشد ولی ناخودآگاه مانع از این کار می شود زیرا دخول برای او ترسناک یا کریه است! انقباض و اسپاسم واژن، هم موجب درد می شود و هم دخول را غیر ممکن می سازد و باورهای غلط و ترس های زن را تشدید می نماید. واژینیسم حتی در خانم های تحصیل کرده و طبقات اجتماعی بالا هم رخ می دهد، بنابراین فقر فرهنگی تنها عامل واژینیسم نیست. این خانم ها «ناخودآگاه» از عمل جنسی واهمه دارند و آن را عملی خطرناک و دردآور می دانند، برخی نیز باورهای ناخودآگاهی در مورد غیر انسانی بودن، گناه آلود بودن و ناپاکی عمل جنسی دارند. شنیده هایی در کودکی که حاکی از درد و دشواری مقاربت اوّل است نیز می تواند چنین مشکلی ایحاد کند و البته ضربه های جنسی مثل تجاوز نیز باعث می شود که برخی از قربانیان بعدها دچار واژینیسم شوند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#عروس_و_داماد_ناکام! -قسمت دوم
در مواردی نیز واژینیسم انعکاس نامطلوب بودن روابط زن و شوهر است و در واقع نوعی رفتار مقابله ای ناخودآگاه زن در مقابل همسرش می باشد. اگر «ازدواج به وصال نرسیده» تشخیص داده شود، غالبأ با موفقیت درمان می شود ولی بدیهی است که تشخیص غلط، درمان نامناسب و یا عدم مراجعه برای درمان گاهی باعث طولانی شدن اختلال و در مواردی هم اضافه شدن افسردگی، اضطراب و مشکلات دیگری می گردد که هر یک نیازمند درمان اضافه ای می باشند. دو نفر از درمانگرانی که روی مشکلات جنسی کار کرده اند ازدواجی را گزارش نمودند که 17 سال بدون رابطه جنسی کامل بوده است! جالب این جاست که برخی از زوج هایی که چنین مشکلی دارند ولی قادر به بیان مسأله خود نیستند با شکایت از نازایی و عدم باروری به پزشکان مراجعه می کنند و در صورتی که پزشک شرح حال کاملی از رابطه جنسی آن ها نگیرد ممکن است تحت چندین درمان غیر ضروری ناباروری نیز قرار بگیرند. برای درمان این اختلال، زن و مرد هر دو باید در درمان شرکت کنند چرا که هر دو طرف در ازدواج به وصال نرسیده سهیم هستند. اولین قدم برای این زوج یک بحث راحت و بدون رودربایستی در مورد مسأله آن ها بود. این بحث هم جنبه تشخیصی دارد و هم جنبه درمان. چرا که عدم دسترسی به کسی که بتوانند در مورد این مشکل با او صحبت کنند باعث انباشته شدن انبوهی از هیجانات منفی شده است و صحبت راحت در مورد مسأله و ابراز هیجانات و نگرانی ها، خود تأثیر به سزایی در کاهش هیجانات و تنش ها دارد.
گام دیگر آموزش درباره ساختمان تشریحی اعضای تناسلی و فیزیولوژی رابطه جنسی و مشکل موجود است. در بسیاری از زوج ها همین آموزش و اطمینان خاطر دادن و زدودن باورهای غلط تأثیر درمانی دارد. و بالاخره روش درمانی انتخابی برای درمان این اختلال روشی است که «سکس درمانی زوج» نام دارد و توسط «ویلیام مسترز» متخصص زنان آمریکایی و همکارش «ویرجینیا جانسون» ابداع شد. در این روش پس از طی مراحل ذکر شده، به زن و مرد تمریناتی داده می شود که رابطه جنسی را نه به شکل قبلی- که رابطه سرخوردگی و عدم موفقیت را برایشان تداعی می کند- بلکه به صورت قدم به قدم و تدریجی از سر بگیرند و در هر جلسه، راجع به موفقیت ها و مشکلات خود در تمرینات انجام شده به روانپزشک یا روان شناس شان توضیح بدهند. این زوج، تنها زن و مردی نبودند که دچار مشکل جنسی بودند و این مشکل نیز تنها اختلال جنسی نیست. تعداد زیادی از افراد دچار مشکلات متنوع جنسی هستند و متأسفانه به دلیل ناآگاهی، یا مشکل شان را سال ها تحمل می کنند و یا به روش های غیر منطقی متوسل می شوند. مثلاً مرد جوانی که سطح فرهنگ و تحصیلات پایینی داشت و دچار ناتوانی جنسی بود در ازدواج اوّل موفّق به برقراری رابطه جنسی نشده بود امّا چون شیوه برخورد درست با قضیه را نمی دانست شروع به بهانه گیری از همسر جوانش کرد و از آن جا که عروس جوان نیز به دلیل شرم، از توضیح قضیه ناتوان بود این ازدواج به طلاق انجامید، ازدواج دوّم او نیز به همان سرنوشت منتهی شد و سرانجام وقتی مرد جوان پس از ازدواج سوّم شروع به بهانه گیری کرد، تازه بستگان به پرس و جوی بیشتر پرداختند و با کشف قضیه و مراجعه برای درمان ، مسأله را حل کردند. کثرت مبتلایان ناآگاه اختلالات جنسی باعث رونق بازار افرادی شده است که بدون داشتن هیچگونه تخصصی، ادّعا می کنند که راه حلی برای این مشکلات دارند. از کنار ویترین بسیاری از مغازه های عطاری و فروشنده داروهای گیاهی که بگذرید جملاتی این چنین جلب توجه می کنند: «داروی تقویت قدرت باه» ، «داروی سفت کننده کمر!» ، «معجون تقویت نیروی جنسی» و .......
برخی از فروشندگان و تولیدکنندگان مواد غذایی، لوازم آرایشی و عطریات نیز چنین خواصی را برای محصولات خود ذکر می کنند و بالاخره کسانی هم هستند که با فروش زیرزمینی و غیر تخصصی داروهای محرّک سلسله اعصاب و داروهای هورمونی به تجارت می پردازند در حالی که تجویز دارو در این زمینه باید توسط یک پزشک مطّلع صورت گیرد و بسیاری از داروها عوارض جانبی سوء جدی برای مصرف کنندگان ایجاد می کنند. هر جا که نا آگاهی و فقر فرهنگی برجسته تر باشد بازار کار شیّادان نیز پر رونق تر می گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#عروس_و_داماد_ناکام! -قسمت دوم
در مواردی نیز واژینیسم انعکاس نامطلوب بودن روابط زن و شوهر است و در واقع نوعی رفتار مقابله ای ناخودآگاه زن در مقابل همسرش می باشد. اگر «ازدواج به وصال نرسیده» تشخیص داده شود، غالبأ با موفقیت درمان می شود ولی بدیهی است که تشخیص غلط، درمان نامناسب و یا عدم مراجعه برای درمان گاهی باعث طولانی شدن اختلال و در مواردی هم اضافه شدن افسردگی، اضطراب و مشکلات دیگری می گردد که هر یک نیازمند درمان اضافه ای می باشند. دو نفر از درمانگرانی که روی مشکلات جنسی کار کرده اند ازدواجی را گزارش نمودند که 17 سال بدون رابطه جنسی کامل بوده است! جالب این جاست که برخی از زوج هایی که چنین مشکلی دارند ولی قادر به بیان مسأله خود نیستند با شکایت از نازایی و عدم باروری به پزشکان مراجعه می کنند و در صورتی که پزشک شرح حال کاملی از رابطه جنسی آن ها نگیرد ممکن است تحت چندین درمان غیر ضروری ناباروری نیز قرار بگیرند. برای درمان این اختلال، زن و مرد هر دو باید در درمان شرکت کنند چرا که هر دو طرف در ازدواج به وصال نرسیده سهیم هستند. اولین قدم برای این زوج یک بحث راحت و بدون رودربایستی در مورد مسأله آن ها بود. این بحث هم جنبه تشخیصی دارد و هم جنبه درمان. چرا که عدم دسترسی به کسی که بتوانند در مورد این مشکل با او صحبت کنند باعث انباشته شدن انبوهی از هیجانات منفی شده است و صحبت راحت در مورد مسأله و ابراز هیجانات و نگرانی ها، خود تأثیر به سزایی در کاهش هیجانات و تنش ها دارد.
گام دیگر آموزش درباره ساختمان تشریحی اعضای تناسلی و فیزیولوژی رابطه جنسی و مشکل موجود است. در بسیاری از زوج ها همین آموزش و اطمینان خاطر دادن و زدودن باورهای غلط تأثیر درمانی دارد. و بالاخره روش درمانی انتخابی برای درمان این اختلال روشی است که «سکس درمانی زوج» نام دارد و توسط «ویلیام مسترز» متخصص زنان آمریکایی و همکارش «ویرجینیا جانسون» ابداع شد. در این روش پس از طی مراحل ذکر شده، به زن و مرد تمریناتی داده می شود که رابطه جنسی را نه به شکل قبلی- که رابطه سرخوردگی و عدم موفقیت را برایشان تداعی می کند- بلکه به صورت قدم به قدم و تدریجی از سر بگیرند و در هر جلسه، راجع به موفقیت ها و مشکلات خود در تمرینات انجام شده به روانپزشک یا روان شناس شان توضیح بدهند. این زوج، تنها زن و مردی نبودند که دچار مشکل جنسی بودند و این مشکل نیز تنها اختلال جنسی نیست. تعداد زیادی از افراد دچار مشکلات متنوع جنسی هستند و متأسفانه به دلیل ناآگاهی، یا مشکل شان را سال ها تحمل می کنند و یا به روش های غیر منطقی متوسل می شوند. مثلاً مرد جوانی که سطح فرهنگ و تحصیلات پایینی داشت و دچار ناتوانی جنسی بود در ازدواج اوّل موفّق به برقراری رابطه جنسی نشده بود امّا چون شیوه برخورد درست با قضیه را نمی دانست شروع به بهانه گیری از همسر جوانش کرد و از آن جا که عروس جوان نیز به دلیل شرم، از توضیح قضیه ناتوان بود این ازدواج به طلاق انجامید، ازدواج دوّم او نیز به همان سرنوشت منتهی شد و سرانجام وقتی مرد جوان پس از ازدواج سوّم شروع به بهانه گیری کرد، تازه بستگان به پرس و جوی بیشتر پرداختند و با کشف قضیه و مراجعه برای درمان ، مسأله را حل کردند. کثرت مبتلایان ناآگاه اختلالات جنسی باعث رونق بازار افرادی شده است که بدون داشتن هیچگونه تخصصی، ادّعا می کنند که راه حلی برای این مشکلات دارند. از کنار ویترین بسیاری از مغازه های عطاری و فروشنده داروهای گیاهی که بگذرید جملاتی این چنین جلب توجه می کنند: «داروی تقویت قدرت باه» ، «داروی سفت کننده کمر!» ، «معجون تقویت نیروی جنسی» و .......
برخی از فروشندگان و تولیدکنندگان مواد غذایی، لوازم آرایشی و عطریات نیز چنین خواصی را برای محصولات خود ذکر می کنند و بالاخره کسانی هم هستند که با فروش زیرزمینی و غیر تخصصی داروهای محرّک سلسله اعصاب و داروهای هورمونی به تجارت می پردازند در حالی که تجویز دارو در این زمینه باید توسط یک پزشک مطّلع صورت گیرد و بسیاری از داروها عوارض جانبی سوء جدی برای مصرف کنندگان ایجاد می کنند. هر جا که نا آگاهی و فقر فرهنگی برجسته تر باشد بازار کار شیّادان نیز پر رونق تر می گردد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب
#انسان_موجودی_یکروزه
نویسنده: اروین یالوم
مترجم: نازی اکبری
ناشر: ققنوس - ۱۳۹۵
* * *
#اروین_یالوم را همه کتابخوان های حرفه ای می شناسند:
روانپزشک هشتادو پنج ساله آمریکایی که دانش تخصصی روانپزشکی اش را با استعداد شخصی قصه گویی اش تلفیق کرده است و "داستان های اتاق درمان" را به گنجینه ادبیات جهان اضافه کرده است.
کتاب
Creatures of a day and other tales of psychotherapy
یالوم در سال 2015 در آمریکا منتشر شده و بلافاصله با سه ترجمه مختلف راهی بازار کتاب ایران شده است.
این کتاب حاوی ده فصل است که هر فصل ماجرای یکی از مراجعان مطب اروین یالوم می باشد. آن طور که یالوم توضیح داده همه این ماجراها واقعی بوده اند و تنها، یالوم به دلیل رازداری حرفه ای و برای پنهان ماندن هویت مراجعانی که موضوع این قصه ها بوده اند تغییراتی در هویت آن ها و داستانشان داده است.
موضوعات این جلسات درمانی کاملأ متنوع هستند. از سرپرستار بخش سرطان شناسی بیمارستان که خودش درگیر ملانومای بدخیم شده است گرفته تا شاعره ای که چند دهه اشعارش را مهر و موم کرده و شهامت باز کردن آن ها را ندارد، و از رادیولوژیستی که ناتوان از برقراری رابطه صمیمانه است تا رقصنده باله ای که چهل سال پیش به خاطر بیماری مجبور شده باله را کنار بگذارد ولی در اولین ملاقات، خود را با عکسی که از نمایش باله چهل و پنج سال پیش به همراه دارد معرفی می کند! تنوع این پرونده ها مانع از این می شوند که خواننده دچار ملال تکرار شود، در عین حال که زنجیره ای ناپیدا تمام این داستان ها را به هم متصل می سازد: "اضطراب وجودی".
* * *
از دیدگاه روانشناسی وجودی (اگزیستانسیال)، خودآگاهی بشری برای او دغدغه ای را به همراه آورده که روانشناسان وجودی آن را "اضطراب وجودی" نامیده اند. اضطراب وجودی، اضطراب مشترک در بین انسان هاست. این اضطراب فارغ از سن، جنسیت، نژاد، ملیت، مذهب و طبقه اجتماعی در همه انسان ها مشترک است، بنابراین اضطرابی است که به وجه مشترک انسان ها مربوط است:
"تجربه ذاتی انسان بودن" و این تجربه، دغدغه و درگیری انسان است با موضوعات مهم فلسفی:
* آگاهی به مرگ و پرسش از جاودانگی و نیستی
* آگاهی به آزادی و چالش مسئولیت ما در برابر این آزادی
* آگاهی از نیاز ما به صمیمیت و پرسش از صمیمیت واقعی یا کاذب و ترس از تنهایی
* پرسش از معنای زندگی و تلاش برای فرار از بیهودگی و بی معنایی
روانشناسان وجودی در پشت مشکلات متنوع زندگی روزمره مراجعانشان به دنبال اشباح نامرئی ترس های وجودی می گردند: ترس از مرگ، ترس از تنهایی، ترس از بی معنایی و ترس از مسئولیت و این همان رشته نامرئی است که تمام ده پرونده مراجعان اروین یالوم در این کتاب را تبدیل به یک پرونده می کند: روان درمانی وجودی.
* * *
اروین یالوم درمانگری حاذق است. او در بهترین دانشگاه های دنیا تحصیلات پزشکی و روانپزشکی خود را به پایان رسانده و چند دهه از عمرش را صرف آموزش و پژوهش های روانپزشکی در دانشگاه استنفورد کرده است. او تحت نظر روانکاوان برجسته و صاحب نام، روانکاوی و سوپروایز شده است، بنابراین وقتی که او از تجربه خود در اتاق درمان می نویسد گنجینه ای غنی در اختیار رواندرمانگران می گذارد که در اتاق درمان چگونه باید فکر کرد و چگونه باید عمل کرد. بنابراین داستان های رواندرمانی اروین یالوم را که در کتاب هایی همچون "انسان، موجودی یک روزه" ، "مامان و معنای زندگی" ، "درمان شوپنهاور" و "دروغگویی روی مبل" می خوانیم می توان همچون کتاب های درسی رواندرمانی به رواندرمانگران توصیه کرد. تنها نکته ای که مرا اندکی نگران می کند این است که درمانگران کم تجربه با خواندن این داستان ها تصور کنند که می توانند با نگاه اگزیستانسیال تنوع و تکثر مراجعان را نادیده بگیرند و با نگاهی "کاهشگرایانه" (Reductionistic) و "ساده سازی افراطی" فضای درمان را با دیالوگ های اروین یالوم پر کنند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/CreaturesOfADay.jpg
#انسان_موجودی_یکروزه
نویسنده: اروین یالوم
مترجم: نازی اکبری
ناشر: ققنوس - ۱۳۹۵
* * *
#اروین_یالوم را همه کتابخوان های حرفه ای می شناسند:
روانپزشک هشتادو پنج ساله آمریکایی که دانش تخصصی روانپزشکی اش را با استعداد شخصی قصه گویی اش تلفیق کرده است و "داستان های اتاق درمان" را به گنجینه ادبیات جهان اضافه کرده است.
کتاب
Creatures of a day and other tales of psychotherapy
یالوم در سال 2015 در آمریکا منتشر شده و بلافاصله با سه ترجمه مختلف راهی بازار کتاب ایران شده است.
این کتاب حاوی ده فصل است که هر فصل ماجرای یکی از مراجعان مطب اروین یالوم می باشد. آن طور که یالوم توضیح داده همه این ماجراها واقعی بوده اند و تنها، یالوم به دلیل رازداری حرفه ای و برای پنهان ماندن هویت مراجعانی که موضوع این قصه ها بوده اند تغییراتی در هویت آن ها و داستانشان داده است.
موضوعات این جلسات درمانی کاملأ متنوع هستند. از سرپرستار بخش سرطان شناسی بیمارستان که خودش درگیر ملانومای بدخیم شده است گرفته تا شاعره ای که چند دهه اشعارش را مهر و موم کرده و شهامت باز کردن آن ها را ندارد، و از رادیولوژیستی که ناتوان از برقراری رابطه صمیمانه است تا رقصنده باله ای که چهل سال پیش به خاطر بیماری مجبور شده باله را کنار بگذارد ولی در اولین ملاقات، خود را با عکسی که از نمایش باله چهل و پنج سال پیش به همراه دارد معرفی می کند! تنوع این پرونده ها مانع از این می شوند که خواننده دچار ملال تکرار شود، در عین حال که زنجیره ای ناپیدا تمام این داستان ها را به هم متصل می سازد: "اضطراب وجودی".
* * *
از دیدگاه روانشناسی وجودی (اگزیستانسیال)، خودآگاهی بشری برای او دغدغه ای را به همراه آورده که روانشناسان وجودی آن را "اضطراب وجودی" نامیده اند. اضطراب وجودی، اضطراب مشترک در بین انسان هاست. این اضطراب فارغ از سن، جنسیت، نژاد، ملیت، مذهب و طبقه اجتماعی در همه انسان ها مشترک است، بنابراین اضطرابی است که به وجه مشترک انسان ها مربوط است:
"تجربه ذاتی انسان بودن" و این تجربه، دغدغه و درگیری انسان است با موضوعات مهم فلسفی:
* آگاهی به مرگ و پرسش از جاودانگی و نیستی
* آگاهی به آزادی و چالش مسئولیت ما در برابر این آزادی
* آگاهی از نیاز ما به صمیمیت و پرسش از صمیمیت واقعی یا کاذب و ترس از تنهایی
* پرسش از معنای زندگی و تلاش برای فرار از بیهودگی و بی معنایی
روانشناسان وجودی در پشت مشکلات متنوع زندگی روزمره مراجعانشان به دنبال اشباح نامرئی ترس های وجودی می گردند: ترس از مرگ، ترس از تنهایی، ترس از بی معنایی و ترس از مسئولیت و این همان رشته نامرئی است که تمام ده پرونده مراجعان اروین یالوم در این کتاب را تبدیل به یک پرونده می کند: روان درمانی وجودی.
* * *
اروین یالوم درمانگری حاذق است. او در بهترین دانشگاه های دنیا تحصیلات پزشکی و روانپزشکی خود را به پایان رسانده و چند دهه از عمرش را صرف آموزش و پژوهش های روانپزشکی در دانشگاه استنفورد کرده است. او تحت نظر روانکاوان برجسته و صاحب نام، روانکاوی و سوپروایز شده است، بنابراین وقتی که او از تجربه خود در اتاق درمان می نویسد گنجینه ای غنی در اختیار رواندرمانگران می گذارد که در اتاق درمان چگونه باید فکر کرد و چگونه باید عمل کرد. بنابراین داستان های رواندرمانی اروین یالوم را که در کتاب هایی همچون "انسان، موجودی یک روزه" ، "مامان و معنای زندگی" ، "درمان شوپنهاور" و "دروغگویی روی مبل" می خوانیم می توان همچون کتاب های درسی رواندرمانی به رواندرمانگران توصیه کرد. تنها نکته ای که مرا اندکی نگران می کند این است که درمانگران کم تجربه با خواندن این داستان ها تصور کنند که می توانند با نگاه اگزیستانسیال تنوع و تکثر مراجعان را نادیده بگیرند و با نگاهی "کاهشگرایانه" (Reductionistic) و "ساده سازی افراطی" فضای درمان را با دیالوگ های اروین یالوم پر کنند.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/CreaturesOfADay.jpg
#چشم_تاریخ
خسرو #گلسرخی (زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ در رشت - درگذشت ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسنده مارکسیست بود. او در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود. گلسرخی به همراه گروهی دیگر در سال ۱۳۵۱ به اتهام طرح ترور ولیعهد بازداشت شدند. گلسرخی در دادگاهی که به صورت زنده پخش شد از عقاید مارکسیستی و انقلابی خود دفاع کرد. با حکم دادگاه او و کرامتالله دانشیان اعدام شدند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا دفن شده است. پس از انقلاب مجموعه اشعاری از او با نام «خستهتر از همیشه» و «ای سرزمین من» منتشر شدند.
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Golsorkhi.jpg
خسرو #گلسرخی (زاده ۲ بهمن ۱۳۲۲ در رشت - درگذشت ۲۹ بهمن ۱۳۵۲) شاعر و نویسنده مارکسیست بود. او در سال ۱۳۴۷ سردبیر بخش هنری روزنامه کیهان بود. گلسرخی به همراه گروهی دیگر در سال ۱۳۵۱ به اتهام طرح ترور ولیعهد بازداشت شدند. گلسرخی در دادگاهی که به صورت زنده پخش شد از عقاید مارکسیستی و انقلابی خود دفاع کرد. با حکم دادگاه او و کرامتالله دانشیان اعدام شدند. گلسرخی در قطعه ۳۳ بهشت زهرا دفن شده است. پس از انقلاب مجموعه اشعاری از او با نام «خستهتر از همیشه» و «ای سرزمین من» منتشر شدند.
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Golsorkhi.jpg