دکتر سرگلزایی drsargolzaei
38.3K subscribers
1.89K photos
112 videos
175 files
3.38K links
Download Telegram
#یادداشت_هفته
#تهدیدی_علیه_بهداشت_روان!
 

از سال هشتاد و هشت به بعد به اختیار پای "رسانه ملی" ننشسته ام ولی گاه به گاه به اجبار در جایی نشسته ام که تلویزیون روشن است. نمی دانم از سر تصادف است یا از سر سوگیری ذهن من که هر بار تماشاگر این رسانه بوده ام، شاهدی پیدا کرده ام که این رسانه علیه سلامت روان تماشاگرانش بسیج شده است!
یکی از شبکه های تلویزیون "ملی" به مناسبت ماه محرم سریال "مختارنامه" را باز پخش می کرد. در سناریوی این سریال، شمر ذی الجوش (قاتل امام حسین) دچار بیماری پوستی "برص" (به فارسی: پیسی، به لاتین: ویتیلیگو) است. علاوه بر نشان دادن بدن شمر که دچار ویتیلیگو است در مکالمه بین بازیگران نیز به بیماری پوستی شمر مستقیمأ اشاره می شود و تأکید می شود که این بیماری پوستی، تاوانی است بر گناهی که شمر انجام داده و این که "کسی که چنان سیرتی دارد ناچار چنان صورتی هم دارد!".

سؤالات من از اداره کنندگاه این نمایش این هاست:
 
اول- کدام پژوهش نشان داده است که بیماری ویتیلیگو در بین گناهکاران شایع تر از متدینین و متشرعین است؟!

دوم- کدام سند تاریخی به جزئیات زندگی شمر سال ها پس از واقعه کربلا پرداخته است، آن چنان دقیق که بیماری پوستی او را هم ذکر کرده است؟!

سوم- با اشاعه این باور که بیماری ویتیلیگو سراغ افراد "بد سیرت" می آید و تاوان و عذاب الهی است چه هدفی را دنبال می کنید؟! آیا به تأثیر منفی و مخرب چنین باورهایی بر #سلامت_روان بیمارانی که دچار ویتیلیگو هستند اندیشیده اید؟
 
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com

 
برنامه های آموزشی زمستان 1395:


کلاس های مؤسسهٔ عصر اندیشه (تهران-سعادت آباد- میدان کتاب)

کارگاه مصاحبهٔ بالینی بر اساس DSM-5 : هر سه شنبه ساعت 15 تا 18

کارگاه تفکّر نقّاد و تفکّر خلّاق: پنجشنبه و جمعه 16 و 17 دی ماه

کارگاه NLP و NHR : پنجشنبه و جمعه 7 و 8 بهمن ماه

کارگاه تحلیل رفتار متقابل : پنجشنبه و جمعه 21 و 22 بهمن ماه

کلاس بنیان های فلسفی روان شناسی: پنجشنبه و جمعه 5 و 6 اسفند ماه

برای کسب اطلاعات و ثبت نام با آقای محمّدی تماس بگیرید:09122623029


کلاس های انجمن هیپنوتیزم بالینی (تهران- شیخ بهائی شمالی)

کلاس سیناپسیس (کاپلان/سادوک) خوانی: هردوشنبه ساعت 15 تا 17

کارگاه روان درمانگری و سوپرویژن: هر دوشنبه ساعت 17 تا 20

کلاس اصول اساسی و چالش های بزرگ روان درمانگری: 9-10-23-24 دی ماه

برای کسب اطلاعات و ثبت نام با آقای طباطبایی تمای بگیرید:09123336716


کلاس های آفتاب مهر (تهران یوسف آباد)

کارگاه تحلیل رؤیا: جمعه ها یکم-پانزدهم و بیست و نهم بهمن ماه ساعت 9 تا 13

برای کسب اطلاعات و ثبت نام با خانم طیب نما تماس بگیرید:88109349 
#چشم_تاریخ

«امیلیانو #زاپاتا» عضو انتخابی انجمن یک روستا بود. وی هنگامی که دید حکومت به پیشنهاد‌های انجمن اعتنا نمی‌کند دست به مبارزه مسلحانه زد و اعلام داشت که مبارزه مسلحانه با حکومتی  که به حقوق ملّت توجه ندارد امری مشروع و منطقی است. با این فلسفه، در اندک زمانی بسیاری از کشاورزان و بومیان مکزیک از پیروان او شدند و دولت را وادار به غیرقانونی کردن فروش اراضی کشاورزی به بیگانگان، استرداد اراضی مصادره شده، تعدیل بهره مالکانه، دایر کردن آموزشگاه رایگان برای بی‌سوادان، درمان عمومی و بازنشستگی برای روستانشینان کردند.
زاپاتا برضد دیکتاتوری «دیاز» رئیس جمهور مکزیک و علیه فساد اداری و قضایی، فئودالیسم و بی‌اعتنایی حکومت به حقوق هموطنانش به پا خاست و  سال‌ها مبارزه مسلحانه کرد. «پورفیریو دیاز» از سال ۱۸۷۶ تا سال ۱۹۱۱ میلادی (بیش از سی سال) رئیس جمهور مکزیک بود. «دیاز» در تاریخ ۲۵ مه ۱۹۱۱ میلادی به دلیل انقلاب مکزیک مجبور به استعفا شد.

(منبع: سایت دکتر نوشیروان کیهانی زاده و ویکی پدیا)

@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/EmilianoZapata.jpg
#پرسش_و_پاسخ

*سلام بر همراهان عزیز و خوانندگان فهیم نوشته هایم؛

دوست اررزشمندی دربارهٔ مقالهٔ #بازیهای_کامپیوتری_و_کودکان_ما نظری داده اند که عیناً نقل می کنم تا باب گفتگو راجع به مقالات کانال باز شود. از دوستانی که مایلند به این گفتگو ادامه دهند خواهش می کنم مطالب شان را به نشانی isssp@yahoo.com ایمیل فرمایند. پیشاپیش سپاسگزارم.
#دکترسرگلزایی


*با عرض سلام و تشکر بابت مطالب مفید سایت شما من نیما سعیدی مربی ورزش هستم و بعد از مطالعه مطلب شما مواردی به ذهنم رسید که فکر کردم با شما در میان بگذارم:


احتمالا بازی های کامپیوتری زیان هایی برای کودکان بوجود می آورد و بعنوان معلم ورزش من بشخصه منکر این قضیه نیستم اما بنظرم قسمتهایی از این مطلب جای درنگ دارد. 
- در ابتدای مطلب ذکر شده که قهرمان بازی که توسط بچه ها کنترل میشود می بایست به سرعت حرکت کند و حواش به مانعی که به او نزدیک می شود باشد. حال سؤال اینجاست که آیا خود این کار یعنی کنترل با سرعت و دقیق قهرمان بازی احتیاج به "تمرکز" و "حفظ توجه" ندارد؟ اگر جواب شما به این سوال منفی است پیشنهاد می کنم یکبار اینگونه بازی ها را امتحان کنید و میزان موفقیت خود را بسنجید. احتمالا اگر رکورد بازی خود را با کودکتان مقایسه کنید، کودکتان با توجه به نتیجه بدست آمده محق است که شما را متهم به اختلال ADD کند!!! بگذارید مثال دیگری را بررسی کنیم. هنگام تماشای کارتون (مثلا باب اسفنجی) کودکان را مشاهده کنید. آیا دراین هنگام هم آنها فاقد تمرکز و حفظ توجه هستند؟ آیا تمام شخصیت های حاضر در کارتون و روند قصه را در قسمتهای مختلف از بر نیستند؟ تصور میکنم که پاسخ این سوالات منفی باشد. در واقع نکته اینجاست که متاسفانه تشخیص این اختلالات فقط در مواردی که بزرگسالان به کودکان تحمیل کرده اند (مثل انجام تکالیف مدرسه، حضور طولانی در کلاس درس و...) انجام شده است و معمولا کودکان هیچ انتخابی در مورد پذیرش یا عدم پذیرش آنها نداشته اند.
- یادم هست در برنامه ای که در ماه گذشته در تلویزیون دولتی ایران پخش میشد کارشناس آموزش و پرورش می گفت که تحقیقات مختلف نشان داده که توانایی نشستن کودکان۶ تا ۸ سال در کلاس درس حداکثر بین ۷ تا ۱۰ می باشد ولی ما انتظار داریم که آنها در کلاس های یک ساعته با تمرکز کامل بنشینند.
- همینطور در خاطرم هست که پروفسور عشایری در سمینار "کارکرد مغز و آموزش" که در دوسال گذشته در موسسه پژوهشی کودکان دنیا برگزار شد می گفتند که قسمتهای زیادی از تشخیص های اختلالات ADD و ADHD توسط روانشناسان وروان پزشکان محل ایراد هستند چون که ما اغلب فراموش می کنیم که اکثر کودکان امروز در فضای آپارتمانی امکان تخلیه انرژی و فعالیت فیزیکی را ندارند و به همین دلیل اعمالی انجام می دهند که بنظر ما بیش فعالی است و ما هم به دلایل مختلف امکان فعالیت فیزیکی رو برای کودکان بوجود نمی آوریم و بجای آن متوسل مشاوره و احیانا درمان از طریق دارو میشویم در صورتی که که اگر همان کودک را به مدرسه ای در روستایی ببریم که کودکان در فضای طبیعت ساعت ها جنب و جوش دارند احتمالا همان کودک نسبت به همکلاسی های خود متهم به تنبلی خواهد شد.
در خاتمه یاد آور می شوم که منکر تاثیرات مخرب احتمالی بازیهای کامپیوتری نیستم اما اینکه این بازی ها باعث چه اختلالاتی میشود جای بسی تامل دارد. 

@drsargolzaei
ادامه #پرسش_و_پاسخ راجع به مقاله
#بازیهای_کامپیوتری_و_کودکان_ما


*آقاي #دكترسرگلزايي و دوستان همراه

سلام و وقت بخير؛

گفتگويي كه درباره مضرات بازيهاي كامپيوتري و كلا كار با كامپيوتر و فضاي مجازي همه جا به گوش ميرسد، مرا ياد گفته هاي مرحوم پدرم مي اندازد كه ميگفت من در يك جامعه چند صد نفره پزشك شدم چون خانواده من تنها خانواده اي در دهه ٢٠ و در ميان اطرافيان بودند كه كتاب خواندن بچه ها را تنبيه نمي كردند. آن زمان هم گويا دقيقا همين ايراد به كتاب خواندن طولاني مدت گرفته ميشد. چشمهايت از بين مي رود، يك جا نشستن و ساعتها كتاب خواندن تو را بيمار و از كار افتاده ميكند، تو پس كي زندگي ميكني، بالاخره ديوانه خواهي شد و و و .... 

بچه هاي ما كه با اين ابزار بزرگ شدند به مراتب هوشيار تر و آگاه تر به دنياي اطراف خود هستند تا ما. در اينكه افراط در هر كاري حتا ميوه خوردن باعث ناهنجاريست، شكي نيست اما خلاصه اينكه مشكل در استفاده از بازيهاي كامپيوتري و فضاي مجازي نيست، افراط در اين كار است كه ميتواند مشكل ساز باشد. 

هر چند به همان هم شك دارم. بچه ها بعد از يك دوره فشرده وافراطي انجام كاري، آنرا يا ترك كرده يا تعديل مي كنند. بارها و بارها در زمينه هاي متعدد شاهد اين جريان بوده ام.

بااحترام
خليلي يزدي

@drsargolzaei
ادامه #پرسش_و_پاسخ راجع به مقاله
#بازیهای_کامپیوتری_و_کودکان_ما


*سلام آقای #دکترسرگلزایی!
وقت بخیر

کانال شما رو یکی از دکترای جامعه شناسی بهم معرفی کرده و من از خوندن مطالبتون هم لذت میبرم و هم تعجب میکنم که چرا انقدر سیاسی فعالیت میکنید؟
البته قبول دارم که بخش زیادی از مطالبتون بیشتر از سیاسی بودن، اجتماعیه و مباحثیه که جامعه ما الان از آموزش ندیدن اونها رنج میبره و بهش نیاز داره.

در ارتباط با موضوع بازی های کامپیوتری، خودم آدمی بودم که به شدت تحت تاثیر این موضوع بودم.

سالهای اول تا چهارم ابتدایی تو یه خونه حیاط دار زندگی میکردیم و با بچه های همسایه تو کوچه خیلی بازی میکردیم. تو این سالها من درسم خیلی خوب بود و تو آزمون های استانی سوم یا چهارم میشدم.

اما از سال پنجم که خونه مون رو عوض کردیم و از تفریح های فیزیکی تو محیط های باز دور شدم و همزمان کامپیوتر هم خریدیم، درسم به شدت افت کرد جوری که تو کلاس خودمون 20 ام به بالا میشدم.

همیشه این برام سوال بوده که علت اصلی این افت چی بوده و بر اساس این چیزایی که گفته شده در دو مقاله کانالتون به نظر میاد همین خونه نشین شدن و اعتیاد به بازی کامپیوتری بوده باشه. آیا این نتیجه گیری درسته؟ یا دلیل دیگه ای ممکنه داشته باشه؟

سوال مهمتری که دارم اینه که اگه این موضوع درست باشه، والدین من چه کمکی میتونستن به من بکنن؟!
چون من واقعا عاشق بازی کامپیوتری بودم و اونا از هر راهی سعی میکردن جلو منو بگیرن، بی فایده بود!

از جمع کردن کامپیوتر و کنترل کردن زمان بازی من گرفته تا تعیین جایزه برای موفقیت، اما بیفایده بود و من دیگه آدم سابق نشدم!!
خوشحال میشم اگه جوابمو بدید



*با سلام و سپاس از مشارکت شما

در آموزه های رفتاردرمانی تأکید بر این است که به جای منع یک فعالیت در کودکان ، فعالیت مطلوب جایگزین تقویت گردد، همانطور که خودتان هم در ایمیل تان فرموده اید زمانی که امکان فعالیت تفریحی در فضای باز و در جمع دوستان برایتان فراهم بوده استفاده تان از بازی های کامپیوتری کمتر و متعادل بوده است. در این زمینه می توانید کتاب «روش مدیریت ویل دن» کنت بلانچارد و همکارانش را بخوانید.

دربارهٔ محتوای سیاسی نوشته هایم یادداشت کوتاهی نوشته ام با عنوان #دست_نگهدارید_این_کشتی_دارد_غرق_میشود، خوشحال می شوم آن را بخوانید.

تندرست و پویا باشید


@drsargolzaei
#دست_نگهدارید_این_کشتی_دارد_غرق_میشود!

فیلم سینمایی «تایتانیک» را به خاطر دارید؟ در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ درحالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سوهستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!  
                         ***
نمی دانم کتاب «قلعه ی حیوانات» نوشته ی #جورج_اورول را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست.

 حیوانات دست به دستِ هم می دهند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود، مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلابشان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که  مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام «باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما «باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد. 
شعار او این است: «من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار دیگری نداشته باشد! 
گرچه «باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در «قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند ولی چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از «تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
                         ***
اولویت بندی از مهم ترین مهارت های زندگی است. شما هرچقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن دراولویت قرار ندارد. 
شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد. 

شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید، اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید. 
  
#کارل_مارکس، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را «تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند! 
باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و وضع کلان اجتماعی را از یاد می برند آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟!

 #دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#مقاله
#درباب_فرایند_سوگواری -قسمت اول

تجربه ی فوت نزدیکان و عزیزان، اتفاقی است که همه ما در زندگی با آن مواجه شده ایم یا خواهیم شد. این تجربه ی سوگ، یک واکنش طبیعی سوگواری به وجود می آورد. هرچند چنین واکنشی بخشی طبیعی از زندگی است، اما گاهی این واکنش به حدّی شدید و غیرطبیعی می شود که نیازمند مداخله ی روانپزشک یا روان شناس بالینی می شود. از سوی دیگر آگاهی از فرایندهای روانشناختی داغدیدگی به افراد کمک می کند که بدانند در برخورد با داغدیدگان چه رفتارهایی مفیدتر و مناسب ترند.
وقتی فردی، عزیزی را از دست می دهد دچار «داغدیدگی» می شود و سپس فرایندی روانشناختی به کار می افتد که به آن «سوگواری» می گوییم. در یک سوگواری طبیعی مراحلی زیر قابل مشاهده هستند:

در ابتدا که با مرگ عزیزی مواجه می شویم دچار حالت حیرت، بهت، تعجّب، و کرختی هیجانی می شویم به گونه ای که  قادر به ابراز هیجانات خود نیستیم و از نظر یک ناظر بیرونی ممکن است بی تفاوت به نظر برسیم. این مرحله که به آن «انکار» می گوییم ممکن است چند دقیقه تا چند ساعت طول بکشد امّا در سوگواری بیمارگونه که در ادامه ی مقاله راجع به آن صحبت خواهم کرد ممکن است فرد داغدیده هفته ها یا ماه ها در این کرختی و انجماد هیجانی گیر کند! پس از عبور از انکار مرحله «گم کردن و جستجو» پیش می آید. در این مرحله، فرد داغدیده به شدّت با عزیز از دست رفته اش اشتغال ذهنی دارد، به او فکر می کند و با خاطرات او مشغول است. گویا هنوز باور نمی کند که گمشده اش دیگر برنمی گردد، او را صدا می زند، با او صحبت می کند، خواب او را می بیند، با اشیاء مربوط به او مشغول می شود و حتّی گاهی به طور گذرا احساس می کند که عزیزش را در گوشه و کنار می بیند یا صدایش را می شنود.
شبیه آن چه که استاد شهریار راجع به روزهای پس از درگذشت مادرش سروده بود:

باز آمدم به خانه چه حالی نگفتنی
دیدم نشسته مثل همیشه کنار حوض
پیراهن پلید مرا باز شسته بود
انگار خنده کرد ولی دلشکسته بود
«بردی مرا به خاک سپردی و آمدی؟!
تنها نمی گذارمت ای بینوا پسر!»
می خواستم به خنده درآیم ز اشتباه
اما خیال بود
ای وای مادرم!

 پس از گذر از این مرحله، ذهن داغدیده، برگشت ناپذیری مرگ را لمس می کند و نوبت به مرحله ی «درماندگی» می رسد. داغدیده به زندگی بی علاقه می شود، اشتهایش کم می شود، احساس عمیق غم و اندوه می کند. آه می کشد، گریه می کند و از چیزی لذت نمی برد. اگر این مراحل روند سالم خود را طی کنند سرانجام مرحله «سازمان یابی» می رسد که در آن مرحله فرد می پذیرد که باید زندگی خود را بدون حضور عزیزش طرح ریزی کند و باید خودش را به زندگی بدون او انطباق دهد. در حقیقت در این مرحله است که فرآیند سوگ حل شده است و سوگواری بدون عارضه ای به پایان رسیده است.

خوب است بدانیم که در برخورد با یک فرد سوگوار چه کارهایی به اوکمک می کند که زودتر و کم هزینه تر بهبود یابد. قدم اول این است که سوگواران را تشویق کنیم تا بطور مناسبی احساسات خود را تخلیه کنند، گریه کنند، درباره افکار غمبارشان صحبت کنند، از دلتنگی شان بگویند، ناله کنند و حتی فریاد بکشند. این فرآیند که به آن «تخلیه» می گوییم جزء لازمی در انحلال سوگ است. افرادی که احساسات خود را ابراز و تخلیه نکنند احتمال بیشتری دارد که فرایند سوگ در آن ها مزمن و طولانی شود، بعضی از آن ها دچار «سوگ تأخیری» می شوند یعنی مدت ها پس از واقعه، واکنش سوگ را نشان می دهند مثلأ در سالگرد فوت، واکنش شدید و نامتناسبی نشان می دهند، یا در فوت افرادی که ارتباط چندانی با آن ها ندارد واکنش سوگ شدیدی نشان می دهند که جبران ابراز نشدن هیجانات آن هاست.
قدم دوَم ، تشویق سوگوار به فکرکردن به خاطرات خوشی است که با عزیز از دست رفته اش داشته است. گاهی افراد پس از درگذشت نزدیکان مکرراً به خاطرات تلخ، کوتاهی هایشان در حق او، کشمکش هایشان با او و دوره های قهر و دعوا با او فکر می کنند. این مسئله باعث ایجاد احساس گناه و کوتاهی در فرد سوگوار می شود که واکنش سوگ را شدیدتر می کند . می توان فرد را تشویق کرد که به جای اشتغال فکر مکرَر با کوتاهی هایش، به اجرای وصایای فرد درگذشته بپردازد یا کارهای نیک او را پیگیری کند.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#مقاله
#درباب_فرایند_سوگواری -قسمت دوم

قدم دیگر این است که فرد را با امور عملی مربوط به فوت درگیر کنیم. این کار به او کمک می کند که زودتر واقعیت را بپذیرد و با آن انطباق پیدا کند. مثلأ می توان درمورد چگونگی مراسم ختم، تشریفات کفن و دفن، امورمالی، وصایا و .... با داغدیدگان گفتگو کرد و آن ها را وارد کار نمود. دیگر این که باید تا حدّ امکان آن ها را تشویق کرد که البسه و اشیاء مربوط به درگذشته را «مومیایی نکنند»، لباس ها و وسایلش را از منزل جمع کنند، کمد و اتاقش را به امر دیگری اختصاص دهند و به نگه داشتن یادگاری های محدود و ارزشمند بسنده کنند.
این گام ها درمورد بیشتر افراد داغدیده به واکنش طبیعی سوگ کمک خواهد کرد اما گاهی واکنش سوگ از شکل طبیعی خارج می شود مثلاً فرد داغدیده، دچار احساس مداوم گناه و بی ارزشی می شود. این احساس با سرزنش خود به خاطر کوتاهی در حق عزیز در گذشته فرق دارد، احساسی منتشر است که به موضوعات زیادی گسترش پیدا می کند و فرد خود را در زمینه های متعددی بی ارزش و گناهکار می داند، یا اینکه فرد داغدیده اشتغال ذهنی مداومی با مرگ پیدا می کند، مرتبأ به مرگ می اندیشد و حتی گاهی به خودکشی فکرمی کند، یا این که علاوه بر دیدن و شنیدن گذرای صدای فرد درگذشته، دچار توهمات دیگری هم می شود مثلآ دچار توهّم دیدن موجودات غیبی و یا شنیدن صدای آن ها می گردد  یا این که دچار کُندی حرکتی و افت قابل توجه عملکرد می شود یا واکنش سوگ او طولانی تر از حد طبیعی می شود (مثلأ علائم بیش از 2 ماه یا بیش از عُرف فرهنگی به همان شدّت ادامه می یابند).
 در برخی افراد احتمال ابتلا به یک واکنش سوگ غیرطبیعی و بیمار گونه بیشتر است. یکی افرادی که خود را در مرگ فرد در گذشته مقصر می دانند، برای نمونه مردی که بی احتیاط رانندگی می کرده و دچار تصادف رانندگی شده که همسر یا فرزندش در آن تصادف کشته شده باشند. همچنین  افرادی که با فرد درگذشته تعارض ها و کشمکش های شدیدی داشته اند مثلاً  فرزندی که با پدرش قهر بوده و در همان ایام پدرش فوت کرده است. در مواقعی که سانحه ای ناگهانی باعث فوت عزیزی شده است، یا در کسانی که سابقه ضربه های عاطفی قبلی به خصوص فوت نزدیکان در زمان طفولیت دارند یا کسانی که شخصیت نپخته ای دارند مثلأ دچار اختلالات شخصیتی هستند و در برابر استرس ها واکنش های غیر انطباقی و گاهی غیر منطقی نشان می دهند یا افرادی که منزوی و تنها هستند واکنش سوگ شدیدتر یا طولانی تر است. هر چند افراد فوق بیشتر در خطر سوگ های بیمار گونه هستند ولی ممکن است در فردی هم که خصوصیات فوق را ندارد واکنش سوگ بیمارگونه دیده شود. وقتی واکنش سوگ شرایط غیر عادی پیدا کرد نیاز به مراجعه به روانپزشک یا روان شناس پیش می آید. گاهی در افراد دارای زمینه ی ژنتیک، داغدیدگی به عنوان یک استرس باعث شروع یا تشدید یک اختلال روانی مثل «افسردگی اساسی» «اختلال دوقطبی» یا «اسکیزوفرنی» می شود. بدیهی است که در این افراد مستعد، هر استرس و ضربه عاطفی دیگری هم ممکن بود ماشه چکان این اختلالات گردد. در چنین مواردی روانپزشک بیمار را تحت درمان اختصاصی آن اختلال قرار می دهد و داروهای مناسب آن اختلال را تجویز می کند. در مواردی که داغدیدگی یک اختلال روانی مشخص به وجود نیاورده باشد و فقط شدت، مدت و خصوصیات علائم، یک سوگ بیمار گونه را مطرح کنند، درمانگر می تواند از «روان درمانی های معطوف به استرس» استفاده کند و ضمن آموزش دادن روش های مدیریت هیجانات به کندوکاو درباره ی معنای این فقدان و نیز الگوی روابط عاطفی مراجع و ضربه های عاطفی اوّلیه ی او می پردازد. به هرحال با توجه به این که وسعت  داغدیدگی به وسعت جامعه انسانی است، به خاطر داشتن موضوعات این بحث مفید خواهد بود.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
ادامه #پرسش_و_پاسخ راجع به مقاله #بازیهای_کامپیوتری_و_کودکان_ما


*با سلام
در رابطه با "مقاله بازیهای کامپیوتری و کودکان ما" 
ممکن است بازیهای کامپیوتری بنابر نقش محرکی که دارند باعث ایجاد سیناپس های بیشتر و رشد جنبه هایی از اعصاب کودک شود. بعلاوه کودک نیاز به یک محیط امن و باثبات دارد که با گسترش فضاهای مجازی از بازی گرفته تا شبکه های اجتماعی مخل تأمین دلبستگی ایمن در کودک هستند. 
به نظر بنده یکی از جنبه های مثبت و اساسی نوشته های #دکترسرگلزایی بینش سیاسی و اجتماعی وی است و باعث تعجب است یکی از مخاطبان جامعه شناسی از بینش سیاسی دکتر
سرگلزایی در تعجب است.

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

#گفت_و_گو_با_شیاطین
دیدار با هفت دیکتاتور
نویسنده: ریکاردو اُریزیو
ترجمه: خجسته کیهان
ناشر: انتشارات قطره-1395


"ریکاردو اُزیریو" خبرنگار ایتالیایی تصمیم گرفت به سراغ دیکتاتورهای ساقط شده برود و ببیند پس از سقوط چه برداشتی از عملکرد سال های استبداد و خودرأیی دارند.
"اُزیریو" هفت دیکتاتور را از چهار قاره جهان انتخاب کرد و به سراغ آن ها رفت. برخی از آن ها همچون بیوه میلوسویچ (قصّاب بوسنی) و بیوه انور خوجه (دیکتاتور آلبانی) و مارشال نوریه گا (دیکتاتور پاناما) در زندان بودند و برخی دیگر همچون عیدی امین (دیکتاتور خلع شده اوگاندا) و ژان کلود دوالیه (پادشاه فرار کرده هائیتی) در پناهندگی زندگی می کردند.

حتما انتظار دارید که این دیکتاتورهای شکست خورده که دستشان به خون بی گناهان آلوده بوده است و سوءاستفاده های کلان مالی از قدرت کرده اند پس از شکست، در زندان و در تبعیدگاه خود را سرزنش کنند و اظهار پشیمانی نمایند. ولی چنین نبود، هیچ کدام از این هفت نفر از عملکرد خود در قدرت پشیمان نبودند! همهٔ آن ها خود را منجی ملّت و کشورشان می دانستند و علت سقوط شان را قدرنشناسی ملّت یا توطئهٔ قدرت های بیگانه می دانستند. نکته جالب این که علاوه بر این که همهٔ آن ها خود را قهرمان ملّی می پنداشتند، برخی از آن ها خود را نماینده خدا در زمین می دانستند، از جمله ژان کلود دوالیه دیکتاتور هائیتی که خود را سیزدهمین حواری مسیح می دانست و نیز حاج عیدی امین دیکتاتور سفّاک اوگاندا که ادّعا می کرد که وحی دریافت می کرده و کشورش را بر اساس الهامات الهی مدیریت می کرده است!

کتاب ریکاردو اُزیریو با عنوان "گفتگو با شیاطین" اوّلین بار در 1383 توسط نشر قطره منتشر شد و اکنون پس از دوازده سال چاپ دوّم آن در اختیار کتابخوان ها قرار گرفته است.
 

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
@drsargolzaei

http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/TalkOfTheDevil.jpg
ادامه #پرسش_و_پاسخ راجع به مقاله #بازیهای_کامپیوتری_و_کودکان_ما


*خلاصه ای از محتوای سخنرانی "تد" با موضوع "بازیهای ویدئویی و عملکرد مغز"

سازمان "تد"، سازمانی است غیر انتفاعی با رسالت انتشار سریع ایده ها و دانش نو است. ( TED Talks)، پادکست ویدئویی روزانه ایست از کنفرانس های "تد" که در آن متفکران برتر دنیا در قالب سخنرانیهای 18 دقیقه ای به انتشار دانش خود در دامنه وسیعی از قلمرو علم می پردازند.
سخنرانی زیر در 19 نوامبر 2012، منتشر شد. سخنران خانم دفن باولیر، متخصص مغز است و به بررسی این موضوع می پردازد که "چگونه بازیهای با تم سریع روی مغز تاثیر میگذارند؟".


شاید شما هم با انبوهی از نظرات مخالف یا موافق در مورد تاثیرات مثبت با منفی بازیهای ویدئویی بر عملکرد مغز خصوصا فرزندانتان مواجه شده اید. ما در آزمایشگاه شناختی، تاثیر بازیهای
  Action-packed shooter games
مانند بازی تک نفره
"Far cry"
که در آن شخصیت بازی در محیط بازی اکشن باید ماموریت هایی انجام دهد که نیاز به واکنش سریع دارد)، را توسط تکالیف مختلف شناختی، به صورت کمی سنجیدیم. و نظرهای رایج در مورد این تاثیرات را مورد آزمون قرار دادیم.
اولین نظر که شاید شما هم شنیده باشید این است که انجام دادن زیاد این بازیها منجر به کاهش دقت بینایی میشود. اما بررسیهای ما روی افرادی که به طور میانگین حدود 5، 10، 15 ساعت در هفته به انجام بازیهای ویدئویی می پرداختند نشان داد که درمقایسه با افراد عادی که بازی ویدئویی انجام نمی دهند دقت بینایی بسیار بهتری دارند به عنوان مثال می توانند نوشته های ریز روی برچسب دارو را بخوانند در صورتیکه افراد عادی بدون استفاده از ذره بین نمی توانند آن را بخوانند. علاوه بر این می توانند طیف طوسی را بخوبی تمیز دهند که این امر در رانندگی در مه به جلوگیری از تصادفات بسیار کمک خواهد کرد. مسئله مهم در این مطالعه این است که می توان از طریق انجام این بازی ها مغز افراد را پرورش داد تا دقت بینایی آنها افزایش یابد.
دومین موضوع شایع مورد بحث در مورد انجام این گونه بازیها، این است که باعث مشکلاتی در تمرکز و حواسپرتی می شود.اما آزمایشات ما چنین فرضیه ای را رد کرد. این افراد در تکالیف مربوط به تمرکز بسیار خوب عمل کردند. علاوه بر این نسبت به افراد عادی که قادر هستند روی 3 الی 4 کار (در اینجا منظور از کار، آیتمهای تکالیف شناختی است) به صورت همزمان تمرکز کنند، این افراد می توانند به صورت همزمان روی 6 تا 7 کار همزمان تمرکز کنند و بخوبی آن را انجام دهند. بنابراین برخلاف باور عموم این بازیها باعث کاهش تمرکز و ایجاد حواسپرتی نمی شوند. علاوه بر این در مطالعه ای دیگر، به بررسی تاثیر انجام این بازیها بر بهبود تکالیف چرخش ذهنی پرداختیم. افرادی که به مدت 15 ساعت ( نه در یک روز) در آزمایش ما به انجام بازی Action shooter پرداختند، نسبت به زمانی که این بازی را انجام نداده بودن بهبود چشمگیری در انجام تکلیف چرخش ذهنی نشان دادند که پس از 5 ماه بررسی این اثر باقیمانده بود.
چالش بزرگی که پیش روی ماست این است که، ما با پدیده ای مواجه هستیم که دارای اجزا بسیار مفیدی است که می توان از آن برای افزایش توانمندی های شناختی در حوزه توجه و تمرکز استفاده کرد، اما از آن سو با استفاده زمانی نابجا و گاها بافت نامناسب بازیها روبرو هستیم. صنعت بازی به دنبال جذب بیشتر مخاطب و بالا بردن تعداد افرادی است که بازی خاصی را خریداری کرده و برایش زمان صرف می کنند. در حالیکه نمی توان منکر اثرات درمانی و سودمند این بازی ها شد. شاید تمثیل کلم بروکلی و شکلات دراینجا جالب به نظر برسد. محتوای مفید این بازیها که روی عملکرد مغزی تاثیر مثبت دارند مانند کلم بروکلی است اما چه کسی کلم بروکلی را می گیرد و شکلات را رد می کند، و حاضر است بازیهای طراحی شده هدفمند را که خاص افزایش توانایی های شناختی طراحی شده اند را بازی کند. این بازیها در مقایسه با بازیهای اکشن و رقیب در صنعت بازی، متقاضی بسیار کمتری دارند.
گام مهم بعدی ما به عنوان دانشمندان حوزه مغز، ترکیب کلم بروکلی با شکلات است. هم خواص بروکلی حفظ شود هم جذابیت بازیها مخاطبین را جذب کند و ما به هدف غایی خود که افزایش توانمندیهای شناختی است برسیم.

مریم اسدی-دانشجوی دکتری روانشناسی دانشگاه شهید بهشتی

@drsargolzaei
#چشم_تاریخ

بيش از يك سده خاندان علم و عوامل آنان بر #سيستان حكومت كردند، اميرحسين خزيمه علم فرزند حسام الدوله و داماد امير شوكت الملك كه وكيل دوره شانزدهم مجلس شورای ملی بود در سال 1330 شمسی خود را برای نمايندگی دوره هفدهم مجلس نيز كانديد كرد. صدور اعلاميه دولت دكتر محمد #مصدق مبنی بر آزادی انتخابات باعث می شود مردم سیستان امیدوار شوند که رای آن ها نتیجه ی انتخابات را مشخص خواهد کرد بخش زیادی از آن ها در انتخابات از میرزا ابراهیم شریفی روحانی سیستانی حمایت کردند اما اميرحسين خزيمه علم پيش از شروع انتخابات به كمك برادر زن خود، امير اسدالله علم، موفق می شود فرماندار و ساير رؤسای ادارات را از طرفداران خود انتخاب كند و به محل اعزام دارد. مردم كه از تصميمات مسؤلان دولتی نااميد می شوند، شروع به شكايت می كنند. كسبه، مغازه ها را تعطيل می كنند و عده ای از آنان در تلگرافخانه جمع مي شوند و تلگرام های بسياری به نخست وزير، وزارت كشور و #آيت_الله_كاشانی مخابره می نمايند اما پاسخی دریافت نمی کنند. سرانجام مردم سيستان٬ صبرو شكيبايی خويش را از دست می دهند و قيام می كنند و از صبح روز نوزده بهمن 1330 عده زيادی (بيش از ده هزار نفر) از طرفداران شريفی در خيابان ها اجتماع می كنند. در اين هنگام بين قيام كنندگان و طرفداران خزيمه علم درگيری های سختی به وجود می آيد كه تعدادی از هواداران دو طرف، فرماندار و بازرس قضايی كشته می شوند. سروان ادبايی فرمانده نظاميانی كه از فرماندار اجازه تيراندازی به مردم را گرفته بود، ابتدا به سينه كدخدای كرباسك تير می اندازد و او را می كشد، سپس به مردم تيراندازی می نمايد. براساس گزارش بازرسان اعزامی از مركز، در اين درگيری های خونين دوازده نفركشته و بيش از سی نفر زخمی می شوند.باقر شهيدی و رضا شريف بازرسان قضايی اعزامی از سوی نخست وزير، چنين گزارش می دهند: «علت عمده ی وقوع حوادث ناگوار نامبرده بدبختی و بيچارگی توده های مردم كشاورز اين سرزمين و عدم رضايت آنان از عمليات مأموران دولتی بخصوص آقای خزيمه علم است كه به نمايندگی دوره شانزدهم انتخاب شده بود كه به حقوق آنان تجاوز و تعدی می نمايند و همين عدم رضايت ها باعث گرديده بود كه در موقع مبارزه انتخاباتی تحت تأثير اين تبليغات بروند كه اگر وكيل آنان محلي و سيستاني باشد بدبختی های آنان را در نظر گرفته و با سعی و كوشش زياد و علاقمندی حتی الامكان آنان را از اين مصائب نجات دهد. در اين صورت انتظاری كه از نويد آزادی انتخابات داشته و اميدی كه بر آنان غلبه كرده بود كه در اين دوره می توانند وكيل حقيقی خود را انتخاب نمايند. وقتی مشاهده می كنند كه با تشكيل انجمن نظارت از طرف فرماندار و بازرس قضايی عملاً خلاف آن همه ندای آزادی ظاهری به هيچ يك از شكايات آنان ترتيب اثر داده نمي شود، احساسات آنان تحريك می گردد و به طوری كه جريان امر و گزارش های رسمی نشان می دهد اجتماع مردم و مخالفت آنان خصوصی و منحصر به عده معدودی نبود بلكه در سراسر سيستان عموميت داشت و چنانچه فرماندار تصميم دولت را مبني بر بي طرفی خود و آزادی انتخابات محترم می شمرد و افكار و احساسات عمومی را رعايت می كرد و بازرس قضايی نيز انجام وظيفه می نمود يقيناً چنين حوادث خونينی پيش آمد نمي كرد.»

افشار سيستانی ايرج: سيستان نامه، جلد 2، تهران: نشر مرغ آمين، چاپ اول-1369

@drsargolzaei

www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/RiseOfSisten.jpg
Kooche Banafsheh Ha-(IRMP3.IR)
FARHAD
#آهنگ
#کوچ_بنفشه_ها
آهنگساز و خواننده: فرهاد مهراد
شعر از شفیعی کدکنی
@drsargolzaei
کارگاه سکسولوژی- رشت - پنجشنبه 18 و جمعه 19 آذر 95
#یادداشت_هفته
#زندانیان_امید_واهی!

بخش زیادی از مخالفان سوسیالیسم سرمایه دار نیستند، هیچ امید واقعی هم به سرمایه دار شدن آن ها وجود ندارد، آن ها به دلیل یک امید واهی طرفدار سرمایه داری هستند!
یکی از فریب های نظام سرمایه داری، ایجاد امیدهای واهی است. فیلم ها و داستان های زیادی توسط رسانه های مروج سرمایه داری ساخته می شوند که یک فرد فقیر بی خانمان همچون الیور تویست یا سارا کرو وارث ثروت عظیم یک سرمایه دار خیرخواه می شود. فیلم "راز" (که بارها با نگاه تأییدآمیز از تلویزیون رسمی کشور پخش شد) ارسال امواج به کائنات را برای ثروتمند شدن کافی می داند و بلیط های "بخت آزمایی" و قرعه کشی های مستمر بانک ها و شرکت های بزرگ کسانی را در کنار ماشین پر از پول (که با خرید چند بسته دستمال کاغذی یا حساب باز کردن در یک صندوق اعتباری مالک آن شده اند) نشان می دهند تا ثابت کنند که شما هم می توانید به راحتی عضو باشگاه ثروتمندان شوید و همچون آنان پول خرج کنید. پیام ضمنی این تبلیغات این است: "شما هم توی بازی هستید، پس بازی را به هم نزنید!".
سخنرانان انگیزشی و سمینارهای موفقیت هم نمایندگان دیگر این سیستم ترویج امیدهای واهی هستند. سخنرانان خنده رو و پر انرژی مثال هایی تکراری از کسانی که از کارگری به کارخانه داری رسیده اند و از دستفروشی به صاحب فروشگاه های زنجیره ای بودن ارتقا پیدا کردند در جیب شان دارند. آن ها "استثناء" را به جای "قاعده" می گذارند.
این که افراد نادری دچار "نبوغ" هستند دلیل نمی شود که ما امید داشته باشیم که ظرف چند ماه به یک زبان خارجی مسلط شویم یا در المپیک بعدی، چهار مدال طلای دو و میدانی را بر گردن مان بیاویزیم! در عرصه اقتصادی و مالی هم قطعأ نوابغی هستند که خارج از قاعده معمول کسب ثروت، رشد کرده اند و کارآفرین و ثروت آفرین هستند. اما این افراد، استثناء قاعده هستند. قاعده سرمایه داری "انباشت" و "تمرکز" است. سرمایه دار سهم بزرگ "ارزش افزوده" را صاحب می شود و حداقل سهم "ارزش افزوده" را به کارگر می دهد. بنابراین کارگر با حداقل امکانات زندگی می کند و اغلب برای رفع نیازهای اساسی اش مقروض است در حالی که سرمایه دار "آماس ثروت" را تجربه می کند و آن را برای آقازاده هایش به ارث می گذارد. در چنین شرایطی کاملا قابل انتظار است که کارگران دست به اعتراض بزنند، اعتصاب کنند، اجتماع کنند، متحد شوند و خواستار شرایط کاری عادلانه تر گردند. اما نظام سرمایه داری خود را از طریق "هژمونی فرهنگی" واکسینه می کند. قصه ها و فیلم ها به کارگر وعده بهشت می دهند. بهشت این جهانی از طریق برنده شدن در یک قرعه کشی یا بهشت آن جهانی از طریق رنج کشیدن و شکرگزار ماندن!
یک بار دیگر فیلم "میلیونر زاغه نشین" را ببینید . چند درصد از گرسنگان جهان وارث چنین فرصت معجزه آسایی شده اند؟! آن ها امیدوار می مانند، اطاعت می کنند، متحد نمی شوند، چرا باید خودشان را (که یک میلیونر بالقوه هستند!) برای اتحاد با دیگر کارگران به خطر بیاندازند؟!
"هژمونی فرهنگی" سرمایه دار ی کاری کرده است که کارگری که روزی دوازده ساعت رانندگی می کند تا بتواند اقساط اتومبیل مستعمل و مستهلک خودش را پرداخت کند با دیدن آقازاده ای که سوار بر اتوموبیل اشرافی است به جای خشمگین شدن و اعتراض به بی عدالتی، دچار شیدایی امید واهی می شود و به به و چه چه گویان خود را پشت فرمان آن اتوموبیل تصور می کند.
نه جان برادر تو هرگز مالک آن اتومبیل نخواهی بود، نه با برنده شدن در قرعه کشی حساب های قرض الحسنه و نه با اجابت آرزوهایی که نوشته ای و در چاه انداخته ای!
اول- درد جمعی ما، دوای فردی ندارد، تا اتحادیه و سندیکا و NGO و انجمن تشکیل ندهیم و منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح ندهیم در روی همین پاشنه خواهد چرخید.
دوم- تصمیم های افراد عاقل بر مبنای قاعده هاست نه استثناء ها! قاعده سرمایه داری "انباشت و تمرکز ثروت" است. تنها تغییر در سازمان اجتماعی است که می تواند "قاعده بازی" را عوض کند. اولین قدم در تغییر بازی، برقراری یک نظام دموکراتیک است، نظامی که بر پایه "مطبوعات سانسور نشده" و "صندوق رأی های غربال نشده" قرار دارد.

پی نوشت:

در مقالات #آیا_فمینیسم_بدون_سوسیالیسم_ممکن_است؟ ، #من_امیدوارم و #گرامشی_هژمونی_فرودستان_پرستشگر به تعریف سوسیالیسم و هژمونی پرداخته ام و نیز در مقالات #شکاف_طبقاتی_بمب_ساعتی، #دیستوپیای_سرمایه_داری و #آزادی_و_تاریخ به نقد نظام سرمایه داری پرداخته ام.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
Drsargolzaei.com
#چشم_تاریخ

در سال ۱۹۱۱ دودمان چینگ (خاندان سلطنتی #چین) سرنگون می گردد و ملی گراها حکومت چین را به دست می گیرند.
در سال ۱۹۲۱ حزب کمونیست در چین تشکیل می شود و مائوی جوان نیز یکی از موسسان آن است. ظرف سه دهه که بخشی از آن مصادف با جنگ جهانی بود حاکمیت چین به دست کمونیست ها می افتد و #مائو_تسه_تونگ میانسال تبدیل به رهبری کاریزماتیک می شود.
پس از به قدرت رسیدن، استبداد مائو شکوفا می شود. تمایل درونی مائو به "کیش شخصیت" (به قول فروید توتمیسم) از یک سو و مدح و ثنای دائمی وی از سوی افراد متملق یا وابسته از سوی دیگر باعث شد که مائو محور اصلی آئینی شود که گرچه خود را به کمونیسم منتسب می کرد اما هیچ شباهتی به افکار بنیانگذاران اصلی مارکسیسم کمونیسم نداشت!
به زودی کتاب سرخ مائو (خلاصه ای از رهنمودهای او) تبدیل به یک کتاب مقدس شد و قاب عکس او در تمام ادارات حتی منازل نصب شد.
آن گاه مائو به حذف رقبای سابقش همت گماشت. هر کس که رقیبی بالقوه برای او محسوب می شد گرفتار "حذف سیاسی" و حتی "حذف فیزیکی" می شد که "لیوشائوچی" و سپس "لین پیائو" دو نفر از آن ها بودند. همچنین مائو با به راه انداختن "انقلاب فرهنگی" و بسیج گروه های خشن شبه نظامی به نام "گاردهای سرخ" هر گونه دگر اندیشی و سبک متفاوت زندگی را سرکوب می کرد. مائو در سال 1976 مرد و میراث جنگ قدرت را برای جانشینانش باقی گذاشت. 

@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/MaoZedong.jpg
#پرسش_و_پاسخ درباره مقاله #زندانیان_امید_واهی

*خدمت جناب آقای #دکترسرگلزایی سلام، ضمن تشکر از مطلبتون،  سیستم و نظام سرمایه داری که متاسفانه جهان رو اداره میکنه و بر روح و جسم آدما از بدو تولد تا مرگ حاکم است و قواعد و تعاریف خودش رو چون مسلماتی بر ذهنها حقنه کرده و  شک و تردیدی را خارج از چهارچوب های نقد تعریف شده خودش نمی پذیرد. متاسفانه امروز این سیستم با ابزار پول و  و رسانه جایی برای هیچ سیستم جایگزینی باقی نگذاشته، و تنها در مدتی محدودی به مدد فلاسفه عملگرایی چون مارکس و انگلس حرکت های محدودی در جهت  معرفی روش و منشی جایگزین انجام شد، به هر حال ممنون میشم اگر شما این موضوع رو بیشتر با مقالاتتون برای ما بررسی کنید و مخصوصا به تاثیرات سوء نظام کاپیتالیسم بر روح و روان آدمی و همچنین تناقضات موجود در سرشت انسان و این سیستم اشاره کنید لطفا.
با تشکر رحیمی 


*با سلام و احترام

از عنایتی که به نوشته های بنده دارید سپاسگزارم.

دو کتاب بسیار ارزشمند و پژوهش محور در این زمینه به فارسی ترجمه و منتشر شده اند که بنده هر دو کتاب را در کانال تلگرامم معرّفی کرده ام :

اوّلی #تاوان_نابرابری است که از منظر جامعه شناسی نظام کاپیتالیسم را نقد می کند و دوّمی #بهای_سنگین_مادی_گرایی است که از منظر روان شناسی به نقد کاپیتالیسم می پردازد.

به عقیدهٔ من مطالعهٔ این دو کتاب هر فرد منصفی را به این نتیجه خواهد رساند که "سوسیال دموکراسی" نظامی سالم تر و کارآمدتر از کاپیتالیسم است، گرچه کاپیتالیسم مبتنی بر لیبرال دموکراسی به مراتب سالم تر از کاپیتالیسم مبتنی بر استبداد، فاشیسم و توتالیتاریسم است.

در مقالهٔ #آزادی_و_تاریخ به تفصیل به این موضوع پرداخته ام.

تندرست باشید

@drsargolzaei
#معرفی_کتاب

چاپ چهارم مجموعه کتاب های
#مهارتهای_زندگی
نوشته #دکترمحمدرضاسرگلزایی
انتشارات همنشین
تلفن مرکز پخش 09102012970
@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/LifeSkills.jpg
#مقاله
#خر_برفت_و_خر_برفت_و_خر_برفت

یکی از قصه‌های شیرین #مثنوی، داستان مردی است مسافر که در کاروانسرایی مهمان شد. الاغش را به طویله دار سپرد و خود وارد مهمانسرا شد. گروهی اوباش که پاتوق‌شان آن کاروانسرا بود تصمیم گرفتند شام آن شب‌شان را به خرج مهمان غریب صرف کنند. بنابراین نقشه کشیدند که الاغش را بدزدند و بفروشند، و با پولش آبگوشت مفتی بخورند. می‌خواندند و می‌رقصیدند با شعری که ترجیع بند آن این بود: «خر برفت و خر برفت و خر برفت»
دقایقی که گذشت سایر مهمانان کاروانسرا نیز تحت تاثیر آن جمع شروع به کف زدن و خواندن کردند، به تدریج اغلب مهمانان از جمله صاحب خر هم می‌خواندند و می‌رقصیدند. در همین حین یکی از اوباش به طویله رفت و به طویله دار گفت که صاحب الاغ تصمیم به فروختن خرش گرفته است و مرا مأمور کرده که الاغ را از تو تحویل بگیرم و برای فروش ببرم. طویله دار پرسید: «از کجا بدانم که راست می‌گویی؟» آن فرد پاسخ داد: «بیا و ببین که به مناسبت فروش الاغ جشنی گرفته است و می‌خواند که خر برفت و خر برفت و خر برفت.» طویله دار چون وارد مهمان سرا شد و صاحب الاغ را در حال رقصیدن و خواندن «خر برفت ...» دید گفته‌ی آن مرد را باور کرد و الاغ را بدو سپرد. آن شب اوباش آبگوشت لذیذی را به خرج مرد ساده‌لوحی خوردند که به سادگی «جو زده» شد و بی آن که بداند برای چه می‌خواند و  می‌رقصد، خواند و رقصید. روز بعد بود که مهمان غریب بی‌نوا دانست در جشن دشمنان خود می‌خوانده و می‌رقصیده است.

داستان‌های مثنوی، داستان زندگی است. داستان ماست. انسان‌های بسیار تحت تأثیر محیط تصمیماتی می‌گیرند که جز گرفتاری و حسرت نتیجه‌ای برایشان ندارد.
چه بسیار پول‌مان را صرف خریدن چیزهایی می‌کنیم که نیازی به آنان نداریم ولی چون دیگران را در حال خرید مشتاقانه می‌بینیم ما نیز باور می کنیم که حتما ما نیز باید صاحب چنین کالایی باشیم!
چه بسیار عمرمان را صرف پیمودن راه‌هایی می‌کنیم که راهروان‌ِ بسیار دارند گرچه هیچ کدام از آن راهروان دلیل متقاعد کننده‌ای برای پیمودن آن راه ندارد؛ جز این که اگر صدها یا هزاران نفر در این راه طی طریق می‌کنند حتما این راه به آبادی‌ِ خوش آب و هوایی می‌رسد، گر چه به فرمایش #خیام:

از جمله‌ی رفتگان‌ِ این راه دراز
بازآمده‌ای کو که به ما گوید راز؟!

به هوش باشیم که در این کاروانسرای دنیا، دزدان مکاری زندگی می کنند که مایلند به خرج ما سفره‌شان را رنگین کنند. آنان چنان شیرین می‌خواندند و می‌رقصند که ما نیز «عقل نقاد» خود را به کناری می‌نهیم و بدون پرس و جو با آنان به دست افشانی و پایکوبی مشغول می‌گردیم. بدون این که بدانیم جشن آنان، عزای ماست!

خلق را تقلیدشان برباد داد 
ای دو صد لعنت بر این تقلید باد.


#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#معرفی_کتاب

#ذن_در_هنر_نویسندگی
نویسنده: ری براد بری
مترجم: پرویز دوائی
ناشر: جهان کتاب - ۱۳۹۵
                    *                  *              *      
هر کس که عاشق "سینمای جدی" باشد نام فیلم سینمایی "فارنهایت - 451" را شنیده است. این فیلم را "فرانسوا تروفو" در سال ۱۹۶۷ ساخته است. وقتی که من کلاس چهارم دبستان بودم تلویزیون ایران این فیلم را با دوبله فارسی پخش کرد و من این فیلم تاثیر گذار را در حافظه ام حفظ کرده بودم تا ۷-۸ سال قبل که فرصت دوباره دیدن آن دست داد.
داستان فیلم راجع به جامعه ای است که در آن کتاب خواندن ممنوع است و شهروندان تشویق می شوند که اگر متوجه شدند کسی کتاب می خواند او را به پلیس امنیتی لو بدهند. بلافاصله پس از این که خبرچین ها راجع به یک کتابخوان خبر رسانی می کنند یک گروه با تجهیزاتی شبیه آتش نشان ها سر می رسند و کتاب های آن کتابخوان را به آتش می کشند. در این فیلم کسانی که
Fire man
نامیده می شوند بر خلاف معنای رایج Fire man، آتش نشان نیستند بلکه آتش افروز هستند و این واژگونی واژه ها ما را یاد "وزارت حقیقت" در کتاب 1984 #جورج_اورول می اندازد که کارش "تولید دروغ" است و "وزارت عشق" که کارش شکنجهٔ دگراندیشان است! فیلم فارنهایت ۴۵۱ از یک کتاب سوزی شروع می شود و سپس فیلم تماشاگر را به درون زندگی یکی از این مأموران کتاب سوزی به اسم "مونتاگ" می برد. "کلاریس" همسر مونتاگ قرص های آرام بخش مصرف می کند و برنامه های سطحی و مُهمل تلویزیونی تماشا می کند، در جامعه ای که کتاب خواندن جُرم است او یک شهروند نمونه است!

فیلم فارنهایت ۴۵۱ بر مبنای رُمانی ساخته شده است که "۴۵۱ درجه فارنهایت" نام دارد و توسط Ray Brad Bury نوشته شده است. "برادبری" نویسنده "فارنهایت ۴۵۱" فیلمنامهٔ فیلم "موبی دیک" را نیز نوشته است که توسط جان هیوستن تبدیل به فیلم شد و نیز حدود دویست و پنجاه قصهٔ چاپ شده دارد.
حتماً کنجکاو هستید که بدانید چنین نویسنده خلّاق و موفّقی چگونه قصه می سازد. کتاب "ذن در هنر نویسندگی" پاسخی است به کنجکاوی شما. 
"ری براد بری" در هفتاد سالگی، پس از چند دهه قصه نویسی دست به قلم برده تا راجع به هنر قصه نویسی خود سخن بگوید. کتاب برادبری راجع به تجربه نویسندگی اش بیست سال پس از چاپ در آمریکا در ایران نیز به چاپ رسیده است و من چاپ چهارم این کتاب را در دست دارم.
در فصل اول این کتاب (کودک درون من) برادبری به این موضوع پرداخته که مهم ترین چیزی که او را نویسنده کرده این است که او توانسته کودک درون خود را زنده نگه دارد. حق با اوست. بر اساس آموزه های "تحلیل رفتار متقابل" (TA) که اریک برن پایه گذار آن است، کودک درون ما (Free child) کانون خلاقیت و "شور زندگی" در ماست (همان چیزی که فروید آن را Libido یا زیست مایه نامیده است) و عنصر اصلی هنر ، همین کودک آزاد درون ماست.
سپس ری برادبری در فصل دوم کتاب (رُمان دو پولی) راجع به دورانی از زندگیش که "۴۵۱ درجه فارنهایت" را نوشته است صحبت می کند. برای من که شیفتهٔ این فیلم سینمایی هستم خواندن راجع به فضایی که داستان این فیلم در آن متولد شده است جذاب بود. ولی اگر فرصت ندارید همهٔ فصول این کتاب را بخوانید پیشنهاد من این است که فصل ششم این کتاب را بخوانید: "اندر آداب نگهداری از فرشتهٔ الهام"، چرا که این فصل از کتاب راجع به همان چیزی صحبت می کند که در روان شناسی تحلیلی بسیار مهم است: "تفرّد یا Individuation". این که چگونه آن بخش یگانه و منحصر به فرد وجود انسانی مان را کشف و باور کنیم، پاسخی به سوال درباره "معنای زندگی من". به این لحاظ این فصل کتاب فقط به درد قصه نویس ها نمی خورد بلکه مخاطبان آن همه ما هستیم.

#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک

@drsargolzaei

http://drsargolzaei.com/images/PublicCategory/zen.jpg