#آهنگ
#بیابان_را_سراسر_مه_گرفته
#محسن_نامجو
اين ترانه يکي از اشعار احمد #شاملو است که در دهه 1340 و در اعتراض به خفقان اجتماعي– سياسي سروده شده است.
@drsargolzaei
#بیابان_را_سراسر_مه_گرفته
#محسن_نامجو
اين ترانه يکي از اشعار احمد #شاملو است که در دهه 1340 و در اعتراض به خفقان اجتماعي– سياسي سروده شده است.
@drsargolzaei
#آهنگ
#روایت
آواز: #شهرام_ناظری
آهنگساز: فرخزاد لایق
شاعران: مهدی #اخوان_ثالث-احمد #شاملو
@drsargolzaei
#روایت
آواز: #شهرام_ناظری
آهنگساز: فرخزاد لایق
شاعران: مهدی #اخوان_ثالث-احمد #شاملو
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Revayat-(IRMP3.IR)
Shahram Nazeri
#آهنگ
#ازخون_جوانان_وطن_لاله_دمیده
نام هفتمین و مشهورترین تصنیف از مجموعه سرودههای #عارف_قزوینی است. این تصنیف با نامهای «راز دل» و «هنگام می» نیز شناخته شدهاست. این تصنیف برای شهدای انقلاب #مشروطیت سروده شده است، انقلابی که قرار بود با تاسیس عدالتخانه و مجلس شورای ملی قدرت را چارچوب مند کند و از زیاده روی و "مبسوط الید" بودن "شاه" جلوگیری کند. این اشعار اشاره به افسانهای دارد که از قطرات خون سیاوش (یکی از قهرمانان شاهنامه که مظلومانه به قتل رسید و رستم سیستانی به خونخواهی او برخاست)، گلهای لاله روئیدهاست.
عارف قزوینی در دیوان خود و در مقدمهای بر این تصنیف، آوردهاست: «این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شدهاست. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شده است.»
خوانندگان زیادی این تصنیف را خوانده اند اما یکی از بهترین اجراها مربوط می شود به اجرای #گروه_شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و به خوانندگی محمدرضا #شجریان در سال 1351. البته در سال 1358 شجریان بار دیگر این تصنیف را با گروه پایور و با تغییراتی اجرا کرد.
@drsargolzaei
#ازخون_جوانان_وطن_لاله_دمیده
نام هفتمین و مشهورترین تصنیف از مجموعه سرودههای #عارف_قزوینی است. این تصنیف با نامهای «راز دل» و «هنگام می» نیز شناخته شدهاست. این تصنیف برای شهدای انقلاب #مشروطیت سروده شده است، انقلابی که قرار بود با تاسیس عدالتخانه و مجلس شورای ملی قدرت را چارچوب مند کند و از زیاده روی و "مبسوط الید" بودن "شاه" جلوگیری کند. این اشعار اشاره به افسانهای دارد که از قطرات خون سیاوش (یکی از قهرمانان شاهنامه که مظلومانه به قتل رسید و رستم سیستانی به خونخواهی او برخاست)، گلهای لاله روئیدهاست.
عارف قزوینی در دیوان خود و در مقدمهای بر این تصنیف، آوردهاست: «این تصنیف در دوره دوم مجلس شورای ایران در تهران ساخته شدهاست. بواسطه عشقی که حیدرخان عمواوغلی بدان داشت، میل دارم این تضنیف به یادگار آن مرحوم طبع گردد. این تصنیف در آغاز انقلاب مشروطه ایران بیاد اولین قربانیان آزادی سروده شده است.»
خوانندگان زیادی این تصنیف را خوانده اند اما یکی از بهترین اجراها مربوط می شود به اجرای #گروه_شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی و به خوانندگی محمدرضا #شجریان در سال 1351. البته در سال 1358 شجریان بار دیگر این تصنیف را با گروه پایور و با تغییراتی اجرا کرد.
@drsargolzaei
Forwarded from آفتاب مهر
کارگاه " تحلیل رویا"
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی ، روانپزشک و پژوهشگر حوزه فلسفه و اسطوره .
سرفصل موضوعات:
* تاریخچه ی تحلیل رویا
نوروفیزیولوژی خواب Rem و رویا دیدن
* نورو پسیکولوژی وpsycho - linguistic
* فروید -یونگ- اریک فروم - ویکتور فرانکل و تحلیل رویا .
* دوید روزنهان- لیلی وایس و تحلیل رؤیا
دو جلسه ۴ ساعته جمعه یکم و پانزده بهمن ساعت ۹ صبح تا ۱۳
شهریه ۱۹۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام الزامیست .
آفتاب مهر : 88109349- 88105835
مدرس: دکتر محمدرضا سرگلزایی ، روانپزشک و پژوهشگر حوزه فلسفه و اسطوره .
سرفصل موضوعات:
* تاریخچه ی تحلیل رویا
نوروفیزیولوژی خواب Rem و رویا دیدن
* نورو پسیکولوژی وpsycho - linguistic
* فروید -یونگ- اریک فروم - ویکتور فرانکل و تحلیل رویا .
* دوید روزنهان- لیلی وایس و تحلیل رؤیا
دو جلسه ۴ ساعته جمعه یکم و پانزده بهمن ساعت ۹ صبح تا ۱۳
شهریه ۱۹۰۰۰۰تومان
پیش ثبت نام الزامیست .
آفتاب مهر : 88109349- 88105835
#یادداشت_هفته
#آزمون_استخدامی_برای_پیرطریقت!
کارل گوستاو #یونگ، روانپزشک سوئیسی، در کتاب "سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه" با زبان طنز می گوید:
"اگر یک روز با کسی برخورد کردید که تصور کردید یک پیر طریقت یا مرشد معنوی است از او بخواهید پرواز کند یا روی آب راه برود!" یونگ می خواهد بگوید تصور خیالی که ما از یک راهنمای معنوی داریم گاهی اوقات آسیب های جدی به ما وارد می کند. ما بر اساس قصه ها، کارتون ها، شعرها و فیلم ها در انتظار ملاقات با کسی هستیم که بتوانیم سر بر آستان او بگذاریم و بخوانیم:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
فریاد سربلندی بر آسمان توان زد
تصور می کنیم روزی کسی با محاسن سفید از راه خواهد رسید و به تمام سوالات ما پاسخ های وحیانی و شهودی و ماورایی خواهد داد و ما خود را به تمامی به او خواهیم سپرد که:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
و فریاد سر خواهیم داد که: "شمس من و خدای من!"
یونگ برای این که ما را از غرق شدن در این افسانه ها نجات دهد به ما یادآوری می کند که پیر طریقت و شیخ مراد در این افسانه ها به آسمان می پرید، طی الارض می کرد و بر آب قدم می زد، اگر می خواهید "مطیع اوامر" کسی باشید ببینید چه چیزی از افسانه ها در وجود او می یابید.
خطر غرق شدن در افسانه هایی شبیه #شمس و #مولانا کم نیست. برخی با "رهبران سیاسی" چنان تعامل می کنند که گویا در مقابل یک مرشد خطاناپذیر افسانه ای قرار دارند!
رهبران سیاسی بر اساس یک قرارداد اجتماعی دارای اختیارات ویژه شده اند نه بر مبنای ارائه معجزه و کرامت!
گروهی از کاردینال ها پس از فوت پاپ دور هم جمع می شوند و با بحث و گفتگو و شورا و رای گیری از بین خودشان پاپ جدید انتخاب می کنند. آن وقت ببینید چه قدر مسخره و مضحک است که همین "ریش سفید های واتیکان" در سال ۱۸۶۹ میلادی تصویب کرده اند که چون "روح القدس" در هنگامه انتخاب پاپ , ریش سفید ها را هدایت می کند پس پاپ انتخاب شده در انجام وظایفش "خطاناپذیر" است!
گاهی این خطا در رابطه درمانی هم ایجاد می شود. کم پیش نمی آید که درمانجو و درمانگر گرفتار قصه "شمس و مولانا" هستند!
درمانگر از جایگاه حرفه ای به جایگاه اسطوره ای می لغزد و درمانجو را هم با خودش به دره می اندازد.
قصه شمس و مولانا در دنیای امروزی هم کم بازتولید نمی شود. در داستان های "کیمیاگر" ، "بریدا" , "ساحره ی پورتوبلو" و برخی دیگر از آثار #پائولوکوئیلو یک استاد عجیب و غریب ظاهر می شود و معجزات و کراماتی از خود نشان می دهد و مسیر رشد معنوی یک سالک را به شکلی "جهشی" تغییر می دهد.
در فیلم های سینمایی زیادی یک پیرمرد فرتوت (که اغلب هم چینی است!) از راه می رسد و اکسیر اعظم را در اختیار جوانی به بن بست رسیده می گذارد و او ناگهان تبدیل به یک قهرمان می شود!
باید به خاطر داشته باشیم که اغلب قصه ها، روایت جهان (آن گونه که هست) نیستند، هر چه هم جذاب و دلنشین باشند، قصه ها بازسازی جهان به شکلی که دوست داریم باشد هستند.
این جهان خیالی می تواند الهام بخش و آموزنده باشد ولی اشتباه گرفتن آن با جهان فیزیکی ممکن است سقوط های دردناک یا حتی مرگباری را برای یک فرد یا یک ملت به همراه داشته باشد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#آزمون_استخدامی_برای_پیرطریقت!
کارل گوستاو #یونگ، روانپزشک سوئیسی، در کتاب "سمینار یونگ درباره زرتشت نیچه" با زبان طنز می گوید:
"اگر یک روز با کسی برخورد کردید که تصور کردید یک پیر طریقت یا مرشد معنوی است از او بخواهید پرواز کند یا روی آب راه برود!" یونگ می خواهد بگوید تصور خیالی که ما از یک راهنمای معنوی داریم گاهی اوقات آسیب های جدی به ما وارد می کند. ما بر اساس قصه ها، کارتون ها، شعرها و فیلم ها در انتظار ملاقات با کسی هستیم که بتوانیم سر بر آستان او بگذاریم و بخوانیم:
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
فریاد سربلندی بر آسمان توان زد
تصور می کنیم روزی کسی با محاسن سفید از راه خواهد رسید و به تمام سوالات ما پاسخ های وحیانی و شهودی و ماورایی خواهد داد و ما خود را به تمامی به او خواهیم سپرد که:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
و فریاد سر خواهیم داد که: "شمس من و خدای من!"
یونگ برای این که ما را از غرق شدن در این افسانه ها نجات دهد به ما یادآوری می کند که پیر طریقت و شیخ مراد در این افسانه ها به آسمان می پرید، طی الارض می کرد و بر آب قدم می زد، اگر می خواهید "مطیع اوامر" کسی باشید ببینید چه چیزی از افسانه ها در وجود او می یابید.
خطر غرق شدن در افسانه هایی شبیه #شمس و #مولانا کم نیست. برخی با "رهبران سیاسی" چنان تعامل می کنند که گویا در مقابل یک مرشد خطاناپذیر افسانه ای قرار دارند!
رهبران سیاسی بر اساس یک قرارداد اجتماعی دارای اختیارات ویژه شده اند نه بر مبنای ارائه معجزه و کرامت!
گروهی از کاردینال ها پس از فوت پاپ دور هم جمع می شوند و با بحث و گفتگو و شورا و رای گیری از بین خودشان پاپ جدید انتخاب می کنند. آن وقت ببینید چه قدر مسخره و مضحک است که همین "ریش سفید های واتیکان" در سال ۱۸۶۹ میلادی تصویب کرده اند که چون "روح القدس" در هنگامه انتخاب پاپ , ریش سفید ها را هدایت می کند پس پاپ انتخاب شده در انجام وظایفش "خطاناپذیر" است!
گاهی این خطا در رابطه درمانی هم ایجاد می شود. کم پیش نمی آید که درمانجو و درمانگر گرفتار قصه "شمس و مولانا" هستند!
درمانگر از جایگاه حرفه ای به جایگاه اسطوره ای می لغزد و درمانجو را هم با خودش به دره می اندازد.
قصه شمس و مولانا در دنیای امروزی هم کم بازتولید نمی شود. در داستان های "کیمیاگر" ، "بریدا" , "ساحره ی پورتوبلو" و برخی دیگر از آثار #پائولوکوئیلو یک استاد عجیب و غریب ظاهر می شود و معجزات و کراماتی از خود نشان می دهد و مسیر رشد معنوی یک سالک را به شکلی "جهشی" تغییر می دهد.
در فیلم های سینمایی زیادی یک پیرمرد فرتوت (که اغلب هم چینی است!) از راه می رسد و اکسیر اعظم را در اختیار جوانی به بن بست رسیده می گذارد و او ناگهان تبدیل به یک قهرمان می شود!
باید به خاطر داشته باشیم که اغلب قصه ها، روایت جهان (آن گونه که هست) نیستند، هر چه هم جذاب و دلنشین باشند، قصه ها بازسازی جهان به شکلی که دوست داریم باشد هستند.
این جهان خیالی می تواند الهام بخش و آموزنده باشد ولی اشتباه گرفتن آن با جهان فیزیکی ممکن است سقوط های دردناک یا حتی مرگباری را برای یک فرد یا یک ملت به همراه داشته باشد.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
Drsargolzaei.com
@drsargolzaei
#مقاله
#شنگول_و_منگول
نمی دانم به اين نكته دقت كرده ايد كه در اغلب افسانه ها نبوغ و قهرمانی در بين فرزندان يك خانواده به فرزند سوم تعلق دارد؟
در افسانه ی معروف "بزبز قندی"، شنگول و منگول كه فرزندان بزرگتر بزبز قندی هستند فريب گرگ را می خورند و در را به روی او باز می كنند و فرزند سوم (حبه ی انگور) كه صاحب درايت و هوش است در تنور پنهان می شود و گزارش ماوقع را بعدأ به مادر خود می دهد.
در داستان فرنگی "گربه ی چكمه پوش" هم پسران اول و دوم آسيابان ميراث او را بين خود تقسيم می كنند و برای پسر سوم چيزی نمی ماند جز يك گربه. اما پسر سوم با همان گربه به نيك بختی و خوش عاقبتی مي رسد.
در داستان "قلعه ی ذات الصور هوش ربا" در #مثنوی #مولوی نيز پسر اول شاه كشته ی شهوت مي گردد و پسر دوم مقتول طمع و اين پسر سوم است كه صبوری پيشه مي كند و به وصال دختر خاقان چين می رسد:
آرزو از صبر آيد نی شتاب
صبر كن؛ الله اعلم بالصواب
در رمان #برادران_کارامازوف #داستایوسکی نیز همین ماجرا تکرار می شود. دیمیتری کارامازوف غرق در عقلانیت سکولار است و این شکاکیت افراطی و نیهیلیسم اخلاقی او را به جنون می کشاند. دیمیتری کارامازوف در شوریدگی عاشقانه غرق می شود و در قماری که "بباخت هرچه بودش" به زندان می رود. در این میان آلکسی (برادر سوم و کوچکترین برادر) است که به اخلاص و شفقت مسیحی نائل می گردد!
راز عدد سه چيست؟
"ارنست اپلی" روانشناس يونگی می نويسد:
"عدد سه مترادف راه حل و زندگی نو است. در سه، نشانی از اراده و يك ايده ی نو است. در سه، جوهری مذكر (آنيموسی) است؛ پس روح مبارزه در آن وجود دارد. خدايان اغلب در گروه سه نفری ظاهر می شوند. در مذهب هندو خداوند تجلی سه گانه ای دارد: برهما (خداي آفرينش)، ويشنو (خداي حفاظت كننده) و شيوا (خدای مرگ). در مسيحيت نيز تثليث پدر، پسر و روح القدس وجود دارد... سه، معنای "شدن" دارد."
در لطايف تفكر خلاق نيز از اين ضرب المثل زياد استفاده می كنيم:
"وقتی بر سر دوراهی ايستاده ای و ترديد داری، از راه سوم برو!"
در اين جا هم راه سوم راهی است نو، راهی كه تو اولين رهروی آن هستی و به مدد شهامت و اراده ی تو خلق می شود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت:
ارنست اپلی (Ernst Aeppli 1892-1954) روانکاو یونگی سوئیسی در سال 1923 دکترای خود را از دانشگاه زوریخ دریافت کرد. بیشتر شهرت وی در زمینه ی تحلیل رویاست. کتاب های وی عبارتند از : تعارض های زندگی و مشاوره ی روانشناختی- رویا و تحلیل رویا- روانشناسی خودآگاه و ناخودآگاه- شخصیت، خطابه ای در باب افراد بالیده. از کتاب های ایشان تا جایی که من مطلع هستم فقط کتاب "رویا و تعبیر رویا" توسط دل آرا قهرمان به فارسی ترجمه شده و توسط نشر میترا در سال 1378 منتشر گردیده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
#شنگول_و_منگول
نمی دانم به اين نكته دقت كرده ايد كه در اغلب افسانه ها نبوغ و قهرمانی در بين فرزندان يك خانواده به فرزند سوم تعلق دارد؟
در افسانه ی معروف "بزبز قندی"، شنگول و منگول كه فرزندان بزرگتر بزبز قندی هستند فريب گرگ را می خورند و در را به روی او باز می كنند و فرزند سوم (حبه ی انگور) كه صاحب درايت و هوش است در تنور پنهان می شود و گزارش ماوقع را بعدأ به مادر خود می دهد.
در داستان فرنگی "گربه ی چكمه پوش" هم پسران اول و دوم آسيابان ميراث او را بين خود تقسيم می كنند و برای پسر سوم چيزی نمی ماند جز يك گربه. اما پسر سوم با همان گربه به نيك بختی و خوش عاقبتی مي رسد.
در داستان "قلعه ی ذات الصور هوش ربا" در #مثنوی #مولوی نيز پسر اول شاه كشته ی شهوت مي گردد و پسر دوم مقتول طمع و اين پسر سوم است كه صبوری پيشه مي كند و به وصال دختر خاقان چين می رسد:
آرزو از صبر آيد نی شتاب
صبر كن؛ الله اعلم بالصواب
در رمان #برادران_کارامازوف #داستایوسکی نیز همین ماجرا تکرار می شود. دیمیتری کارامازوف غرق در عقلانیت سکولار است و این شکاکیت افراطی و نیهیلیسم اخلاقی او را به جنون می کشاند. دیمیتری کارامازوف در شوریدگی عاشقانه غرق می شود و در قماری که "بباخت هرچه بودش" به زندان می رود. در این میان آلکسی (برادر سوم و کوچکترین برادر) است که به اخلاص و شفقت مسیحی نائل می گردد!
راز عدد سه چيست؟
"ارنست اپلی" روانشناس يونگی می نويسد:
"عدد سه مترادف راه حل و زندگی نو است. در سه، نشانی از اراده و يك ايده ی نو است. در سه، جوهری مذكر (آنيموسی) است؛ پس روح مبارزه در آن وجود دارد. خدايان اغلب در گروه سه نفری ظاهر می شوند. در مذهب هندو خداوند تجلی سه گانه ای دارد: برهما (خداي آفرينش)، ويشنو (خداي حفاظت كننده) و شيوا (خدای مرگ). در مسيحيت نيز تثليث پدر، پسر و روح القدس وجود دارد... سه، معنای "شدن" دارد."
در لطايف تفكر خلاق نيز از اين ضرب المثل زياد استفاده می كنيم:
"وقتی بر سر دوراهی ايستاده ای و ترديد داری، از راه سوم برو!"
در اين جا هم راه سوم راهی است نو، راهی كه تو اولين رهروی آن هستی و به مدد شهامت و اراده ی تو خلق می شود.
#دکترمحمدرضاسرگلزایی_روانپزشک
پی نوشت:
ارنست اپلی (Ernst Aeppli 1892-1954) روانکاو یونگی سوئیسی در سال 1923 دکترای خود را از دانشگاه زوریخ دریافت کرد. بیشتر شهرت وی در زمینه ی تحلیل رویاست. کتاب های وی عبارتند از : تعارض های زندگی و مشاوره ی روانشناختی- رویا و تحلیل رویا- روانشناسی خودآگاه و ناخودآگاه- شخصیت، خطابه ای در باب افراد بالیده. از کتاب های ایشان تا جایی که من مطلع هستم فقط کتاب "رویا و تعبیر رویا" توسط دل آرا قهرمان به فارسی ترجمه شده و توسط نشر میترا در سال 1378 منتشر گردیده است.
@drsargolzaei
drsargolzaei.com
درمان هیپنوتیزمی اختلالات اضطرابی و اختلالات جنسی در شهر کرمانشاه
(دوره مقدماتی - متوسطه هیپنوتیزم درمانی)
#دکترسرگلزایی
(دوره مقدماتی - متوسطه هیپنوتیزم درمانی)
#دکترسرگلزایی
#پرسش_و_پاسخ
*باسلام و سپاس از مطالب زیبایتان
سؤالی درخصوص والد نکوهشگر درونمان داشتم. چگونه می شود والد نکوهشگر درونمان را رام و یا از بین برد و کودک درون را زنده و فعال کنیم.
*سلام و احترام
از دیدگاه صاحب نظران #برنامه_ریزی_عصبی_زبانی #NLP آگاه شدن به یک مشکل باعث می شود که از «ناشایستگی ناهوشیار» به «ناشایستگی هوشیار» برسیم. اگر بتوانیم مچ خودمان را در هنگام رفتن در قالب والد نکوهشگر (punitive parent) بگیریم از اتوماتیسم آن جلوگیری کرده ایم. قدم بعدی، حرکت به سمت «شایستگی هوشیار» است که با تمرین عمدی قالب بالغ (Adult ego state) ایجاد می شود. تمرین کردن مکرّر نقش مطلوب (Role Playing) باعث می شود نقش جدید جایگزین نقش قبلی شود و به مرحله ی «شایستگی ناهوشیار» برسیم.
تندرست باشید
@drsargolzaei
*باسلام و سپاس از مطالب زیبایتان
سؤالی درخصوص والد نکوهشگر درونمان داشتم. چگونه می شود والد نکوهشگر درونمان را رام و یا از بین برد و کودک درون را زنده و فعال کنیم.
*سلام و احترام
از دیدگاه صاحب نظران #برنامه_ریزی_عصبی_زبانی #NLP آگاه شدن به یک مشکل باعث می شود که از «ناشایستگی ناهوشیار» به «ناشایستگی هوشیار» برسیم. اگر بتوانیم مچ خودمان را در هنگام رفتن در قالب والد نکوهشگر (punitive parent) بگیریم از اتوماتیسم آن جلوگیری کرده ایم. قدم بعدی، حرکت به سمت «شایستگی هوشیار» است که با تمرین عمدی قالب بالغ (Adult ego state) ایجاد می شود. تمرین کردن مکرّر نقش مطلوب (Role Playing) باعث می شود نقش جدید جایگزین نقش قبلی شود و به مرحله ی «شایستگی ناهوشیار» برسیم.
تندرست باشید
@drsargolzaei
#معرفی_کتاب
#ماجراهای_عاشقانه
نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی
ناشران: مرندیز - نی نگار
یک بعد از ظهر پائیزی، یک مرکز مشاوره، روی یک مبل نشسته ام. یک میز کوچک و یک فنجان چای داغ. استراحت کوتاهی بین دو مراجع. به بخاری که از فنجان بلند می شود نگاه می کنم و به آهنگ ملایمی که از سالن مرکز به گوشم می رسد، گوش می سپارم. خانم منشی در می زند و وارد می شود:
-مراجع بعدی تان آمده اند.
-"بفرمائید تشریف بیاورند.
خانم جوانی وارد می شود و سلام می کند. پس از یک احوالپرسی کوتاه مشکلش را عنوان می کند: "من خیلی اضطراب دارم آرامش ندارم، بی قرارم، فکرم مشغول است، زود عصبانی می شوم، راحت نمی توانم بخوابم، گاهی آنقدر عصبی می شوم که ناخن هایم را می جوم یا موهایم را می کنم و ..."
خیلی از آدم هایی که پیش من می آیند در اولین جلسات مشکلشان دقیقا شبیه به هم هست: اضطراب یا افسردگی یا... اما وقتی چند جلسه می گذرد و دروازه دنیای درونشان را می گشایند و مرا به دنیایشان راه می دهند می بینم که هر کدام داستانی دارند متفاوت. به قول دکتر یونگ: "هر آدمی داستان نگفته ای دارد، شنیدن این داستان برای درمان ضروری است."
آرام آرام سمیرا شروع به بازگو کردن داستانش کرد. سال دوم دانشگاه بود که با یکی از همکلاسی هایش رابطه صمیمانه ای پیدا کرد همه داستان از یک جزوه شروع شد. جزوه ای که ناکامل بود و لازم بود سمیرا چند بار جزوه حمید را بگیرد . هر بار که چنین فرایندی شروع می شود از چیزی به کوچکی یک جزوه آغاز می گردد. یک صحبت آرام آرام صمیمی می شود، یک کار مشترک، یک فکر مشترک و ...
آرام آرام نگاه ها آشناتر می شوند، لبخندها دوستانه تر می شوند، کلمات خودمانی تر می شوند و این ماجرا آنقدر آرام و تدریجی پیش می رود که نه سمیرا و نه حمید هیچکدام نمی دانند که کی، کجا و چگونه این دلبستگی اینقدر شدید شد؟
* * *
آدم ها در استخر، رودخانه، دریاچه و دریاها شنا می کنند اما کمتر پیش می آید که آدم ها در استخر غرق شوند در حالی که آدم های زیادی در دریا غرق می شوند. می دانید چرا؟ در وسط استخرهای شنا طنابی بسته شده است که هر کسی وارد استخر می شود می داند که کجا کم عمق و کجا پرعمق است بنابراین کسی که شناگر ماهری نیست در محدوده بی خطر شنا می کند اما در دریا چنین مرزی وجود ندارد ابتدا عمق آب تا قوزک پاست، بعد آرام آرام به زانو و سپس به کمر می رسد و یواش یواش تا سینه و گردن می آید. آنقدر سطح آب به تدریج بالا آمده که همینطور که شناگر آرام آرام جلو آمده هیچوقت احساس خطر نکرده چرا که در هر قدم فقط آب به اندازه یک بند انگشت بالا آمده است. اما ناگهان یک موج سنگین شناگر را چند متر جابجا می کند و آنوقت اوضاع دیگر از کنترل شناگر در می رود...
* * *
سمیرا و حمید نمی دانستند که کجا، چه وقت و چگونه به هم دلبسته شدند ولی یک روز متوجه شدند که "بدون هم نمی توانند زندگی کنند". هر روز چند ساعت مکالمه تلفنی بین شان وجود داشت و هر گاه کوچکترین فرصتی پیش می آمد که همدیگر را ببینند، با هم قرار می گذاشتند. با هم از همه چیز می گفتند و می خندیدند و احساس شادمانی می کردند و حس می کردند که خوشبخت هستند. سمیرا و حمید تنها کسانی نبودند که به هم دلبسته می شوند این پدیده یکی از شایع ترین پدیده های جهان است! در همه فرهنگ ها و برای همه آدم ها و همه سن ها پیش می آید.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/book/10-tiny.jpg
#ماجراهای_عاشقانه
نویسنده: #دکترمحمدرضاسرگلزایی
ناشران: مرندیز - نی نگار
یک بعد از ظهر پائیزی، یک مرکز مشاوره، روی یک مبل نشسته ام. یک میز کوچک و یک فنجان چای داغ. استراحت کوتاهی بین دو مراجع. به بخاری که از فنجان بلند می شود نگاه می کنم و به آهنگ ملایمی که از سالن مرکز به گوشم می رسد، گوش می سپارم. خانم منشی در می زند و وارد می شود:
-مراجع بعدی تان آمده اند.
-"بفرمائید تشریف بیاورند.
خانم جوانی وارد می شود و سلام می کند. پس از یک احوالپرسی کوتاه مشکلش را عنوان می کند: "من خیلی اضطراب دارم آرامش ندارم، بی قرارم، فکرم مشغول است، زود عصبانی می شوم، راحت نمی توانم بخوابم، گاهی آنقدر عصبی می شوم که ناخن هایم را می جوم یا موهایم را می کنم و ..."
خیلی از آدم هایی که پیش من می آیند در اولین جلسات مشکلشان دقیقا شبیه به هم هست: اضطراب یا افسردگی یا... اما وقتی چند جلسه می گذرد و دروازه دنیای درونشان را می گشایند و مرا به دنیایشان راه می دهند می بینم که هر کدام داستانی دارند متفاوت. به قول دکتر یونگ: "هر آدمی داستان نگفته ای دارد، شنیدن این داستان برای درمان ضروری است."
آرام آرام سمیرا شروع به بازگو کردن داستانش کرد. سال دوم دانشگاه بود که با یکی از همکلاسی هایش رابطه صمیمانه ای پیدا کرد همه داستان از یک جزوه شروع شد. جزوه ای که ناکامل بود و لازم بود سمیرا چند بار جزوه حمید را بگیرد . هر بار که چنین فرایندی شروع می شود از چیزی به کوچکی یک جزوه آغاز می گردد. یک صحبت آرام آرام صمیمی می شود، یک کار مشترک، یک فکر مشترک و ...
آرام آرام نگاه ها آشناتر می شوند، لبخندها دوستانه تر می شوند، کلمات خودمانی تر می شوند و این ماجرا آنقدر آرام و تدریجی پیش می رود که نه سمیرا و نه حمید هیچکدام نمی دانند که کی، کجا و چگونه این دلبستگی اینقدر شدید شد؟
* * *
آدم ها در استخر، رودخانه، دریاچه و دریاها شنا می کنند اما کمتر پیش می آید که آدم ها در استخر غرق شوند در حالی که آدم های زیادی در دریا غرق می شوند. می دانید چرا؟ در وسط استخرهای شنا طنابی بسته شده است که هر کسی وارد استخر می شود می داند که کجا کم عمق و کجا پرعمق است بنابراین کسی که شناگر ماهری نیست در محدوده بی خطر شنا می کند اما در دریا چنین مرزی وجود ندارد ابتدا عمق آب تا قوزک پاست، بعد آرام آرام به زانو و سپس به کمر می رسد و یواش یواش تا سینه و گردن می آید. آنقدر سطح آب به تدریج بالا آمده که همینطور که شناگر آرام آرام جلو آمده هیچوقت احساس خطر نکرده چرا که در هر قدم فقط آب به اندازه یک بند انگشت بالا آمده است. اما ناگهان یک موج سنگین شناگر را چند متر جابجا می کند و آنوقت اوضاع دیگر از کنترل شناگر در می رود...
* * *
سمیرا و حمید نمی دانستند که کجا، چه وقت و چگونه به هم دلبسته شدند ولی یک روز متوجه شدند که "بدون هم نمی توانند زندگی کنند". هر روز چند ساعت مکالمه تلفنی بین شان وجود داشت و هر گاه کوچکترین فرصتی پیش می آمد که همدیگر را ببینند، با هم قرار می گذاشتند. با هم از همه چیز می گفتند و می خندیدند و احساس شادمانی می کردند و حس می کردند که خوشبخت هستند. سمیرا و حمید تنها کسانی نبودند که به هم دلبسته می شوند این پدیده یکی از شایع ترین پدیده های جهان است! در همه فرهنگ ها و برای همه آدم ها و همه سن ها پیش می آید.
@drsargolzaei
http://drsargolzaei.com/images/book/10-tiny.jpg
#چشم_تاریخ
سیداحمد حکمآبادی که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی بود. سید احمد #کسروی در خانوادهای شیعهٔ مذهبی و معتقد در حکم آباد تبریز به دنیا آمد. نیاکانش همه روحانی و پیشنماز بودند. احمد در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادیاش نشست ولی پس از آنکه به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت در سال ۱۲۹۱ خورشیدی از لباس روحانیون خارج شد. پس از آن کسروی به تدریس زبان عربی و تحصیل حقوق، تاریخ، ستاره شناسی، گیاه شناسی، زبان انگلیسی، زبان روسی، زبان پهلوی و زبان اسپرانتو پرداخت. آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان های فارسی و عربی است. از مهمترین آثار کسروی میتوان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهمترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه خواهی ایران میشوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده است. احمد کسروی خواستار مبارزه با «واپسماندگی فکری و علمی» بود و از آن چه «اوضاع زندگی، خرافهگرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران میدانست انتقاد داشت، همچنین خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی و سره نویسی در زبان پارسی بود. موضعگیریهای احمد کسروی در برابر نهادهای مذهبی و ارزشهای سنتی باعث شد که سید مجتبی میرلوحی (معروف به #نواب_صفوی) تصمیم به قتل او بگیرد. ابتدا نواب صفوی شخصاً به تهیه تپانچه و شلیک به کسروی اقدام کرد ولی گلوله در لوله تپانچه گیر کرد و نواب به کتک زدن و زخمی کردن کسروی بسنده کرد. سپس نواب با جمع کردن تعدادی جوان مذهبی و برانگیختن آن ها جریان قتل کسروی را مدیریت کرد. پیروان نواب صفوی که خود را فدائیان اسلام نامیدند در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران احمد کسروی را در سن ۵۷ سالگی به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» به قتل رساندند آن ها در این حمله حدادپور منشی کسروی را نیز به قتل رساندند. قاتلین کسروی با میانجی گری #آیت_الله_کاشانی از زندان آزاد شدند.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kasravi2.jpg
سیداحمد حکمآبادی که بعدها نام خانوادگی کَسرَوی را برگزید، تاریخنگار، زبانشناس، پژوهشگر، حقوقدان و اندیشمند ایرانی بود. وی استاد رشته حقوق در دانشگاه تهران و وکیل دعاوی بود. سید احمد #کسروی در خانوادهای شیعهٔ مذهبی و معتقد در حکم آباد تبریز به دنیا آمد. نیاکانش همه روحانی و پیشنماز بودند. احمد در سال ۱۲۸۹ خورشیدی و در سن ۲۰ سالگی به اصرار خانواده به لباس روحانیون شیعه درآمد و بر منبر مسجد آبا و اجدادیاش نشست ولی پس از آنکه به گناه هواداری از جنبش مشروطه مورد ناسزاگویی روحانیون قرار گرفت در سال ۱۲۹۱ خورشیدی از لباس روحانیون خارج شد. پس از آن کسروی به تدریس زبان عربی و تحصیل حقوق، تاریخ، ستاره شناسی، گیاه شناسی، زبان انگلیسی، زبان روسی، زبان پهلوی و زبان اسپرانتو پرداخت. آثار احمد کسروی بالغ بر ۷۰ جلد کتاب به زبان های فارسی و عربی است. از مهمترین آثار کسروی میتوان به دو کتاب تاریخ مشروطهٔ ایران و تاریخ هجده سالهٔ آذربایجان اشاره کرد که از مهمترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه خواهی ایران میشوند و تا به امروز مرجع اصلی محققان دربارهٔ جنبش مشروطیت ایران بوده است. احمد کسروی خواستار مبارزه با «واپسماندگی فکری و علمی» بود و از آن چه «اوضاع زندگی، خرافهگرایی و آداب اجتماعی» مردم ایران میدانست انتقاد داشت، همچنین خواستار «پالایش زبان فارسی» از هر گونه واژه عربی و سره نویسی در زبان پارسی بود. موضعگیریهای احمد کسروی در برابر نهادهای مذهبی و ارزشهای سنتی باعث شد که سید مجتبی میرلوحی (معروف به #نواب_صفوی) تصمیم به قتل او بگیرد. ابتدا نواب صفوی شخصاً به تهیه تپانچه و شلیک به کسروی اقدام کرد ولی گلوله در لوله تپانچه گیر کرد و نواب به کتک زدن و زخمی کردن کسروی بسنده کرد. سپس نواب با جمع کردن تعدادی جوان مذهبی و برانگیختن آن ها جریان قتل کسروی را مدیریت کرد. پیروان نواب صفوی که خود را فدائیان اسلام نامیدند در تاریخ ۲۰ اسفند ۱۳۲۴ و در اتاق بازپرسی ساختمان کاخ دادگستری تهران احمد کسروی را در سن ۵۷ سالگی به ضرب «گلوله و ۲۷ ضربه چاقو» به قتل رساندند آن ها در این حمله حدادپور منشی کسروی را نیز به قتل رساندند. قاتلین کسروی با میانجی گری #آیت_الله_کاشانی از زندان آزاد شدند.
@drsargolzaei
www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Kasravi2.jpg
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
جلسات کارورزی تربیت رواندرمانگر با نظارت بالینی
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
دوشنبه های هر هفته ساعت 17 تا 20
در #انجمن_هیپنوتیزم_بالینی_ایران
میدان ونک - خیابان ملاصدرا - خیابان شیخ بهایی شمالی - کوچه خلیلی شهانقی - پلاک 12
88032039 - 09123336716
#دکترمحمدرضاسرگلزایی
دوشنبه های هر هفته ساعت 17 تا 20
در #انجمن_هیپنوتیزم_بالینی_ایران
میدان ونک - خیابان ملاصدرا - خیابان شیخ بهایی شمالی - کوچه خلیلی شهانقی - پلاک 12
88032039 - 09123336716
#چشم_تاریخ
پس از استقلال هندوستان، #محمدعلی_جناح که در مسیر انقلاب در کنار مهاتما #گاندی و #جواهر_لعل_نهرو قرار داشت پا دریک کفش کرد که مسلمانان #هند باید سرزمین مستقلی داشته باشند. هرچه گاندی تلاش کرد او را قانع کند که هند یک کشور متحد بماند و مسلمانان نیز در کنار سایر اقوام و مذاهب در مدیریت هند نقش داشته باشند محمد علی جناح نپذیرفت و بالاخره ایالت های مسلمان نشین هند تجزیه شدند و #بنگلادش و #پاکستان را به وجود آوردند. قصه ی پاکستان اما، داستانی شنیدنی است. مسلمانان که هندوها را «نجس» می دانستند سرزمین مستقل خود را «پاکستان» نامیدند. پاکستان اولین کشوری بود که حکومت آن «جمهوری اسلامی» نام گرفت (پس از پاکستان، به ترتیب #موریتانی، #ایران و #افغانستان و #گامبیا جمهوری اسلامی نام گرفتند)، امّا هندوستان با جمعیتی چند مذهبی (به ترتیب جمعیتی هندو، مسلمان، جین، بودایی، مسیحی، سیک) صاحب حکومتی «سکولار» شد. هندوستان «سکولار» امروز جزو نمونه های موفق دموکراسی در جهان است و «جمهوری اسلامی پاکستان» نمونه ای از عدم مدارا و خشونت مذهبی است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Jinnah_with_Gandhi_1.jpg
پس از استقلال هندوستان، #محمدعلی_جناح که در مسیر انقلاب در کنار مهاتما #گاندی و #جواهر_لعل_نهرو قرار داشت پا دریک کفش کرد که مسلمانان #هند باید سرزمین مستقلی داشته باشند. هرچه گاندی تلاش کرد او را قانع کند که هند یک کشور متحد بماند و مسلمانان نیز در کنار سایر اقوام و مذاهب در مدیریت هند نقش داشته باشند محمد علی جناح نپذیرفت و بالاخره ایالت های مسلمان نشین هند تجزیه شدند و #بنگلادش و #پاکستان را به وجود آوردند. قصه ی پاکستان اما، داستانی شنیدنی است. مسلمانان که هندوها را «نجس» می دانستند سرزمین مستقل خود را «پاکستان» نامیدند. پاکستان اولین کشوری بود که حکومت آن «جمهوری اسلامی» نام گرفت (پس از پاکستان، به ترتیب #موریتانی، #ایران و #افغانستان و #گامبیا جمهوری اسلامی نام گرفتند)، امّا هندوستان با جمعیتی چند مذهبی (به ترتیب جمعیتی هندو، مسلمان، جین، بودایی، مسیحی، سیک) صاحب حکومتی «سکولار» شد. هندوستان «سکولار» امروز جزو نمونه های موفق دموکراسی در جهان است و «جمهوری اسلامی پاکستان» نمونه ای از عدم مدارا و خشونت مذهبی است.
@drsargolzaei
http://www.drsargolzaei.com/images/PublicCategory/Jinnah_with_Gandhi_1.jpg
#آهنگ
اواخر سال 1979 وقتی #مرسدس_سوسا در آرژانتین ترانه #گراسیاس_آلا_ویدا را اجرا میکرد، در میانه کنسرت مأموران حکومت نظامی آرژانتین حمله کردند و جلسه را بهم زدند و از آن به بعد پخش آثار مرسدس سوسا ممنوع و وی از آرژانتین تبعید شد.
مرسدس سوسا بعدها افشا نمود آن زمان از سوی جوخههای مرگ و کارگزاران حکومتی تهدید به مرگ شده بود. مرسدس سوسا در سال ۲۰۰۷ در مصاحبهای با خبرگزاری آسوشیتدپرس به خبرنگار آسوشیتدپرس گفت در آن زمان از سوی تشکل Triple A تهدید به مرگ شده بود؛ این تشکل که در واقع یک جوخه مرگ راست گرا محسوب میشد، در حین دوره حکومت نظامیان در آرژانتین بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ فعالیت میکرد و افراد مظنون به مخالفت با دولت را مورد ارعاب قرار میداد.
ترانه گراسیا آلا ویدا را جان بائز پس از سرنگونی #پینوشه بازخوانی نمود.
ترجمه ترانه به فارسی
ترانه گراسیاس آلا ویدا (اسپانیایی: Gracias_a_la_vida#) سروده «ویولتا پارّرا» هنرمند مشهور شیلیایی و دوست #ویکتورخارا است.
اجرا «مرسدس سوسا» خواننده آرژِانتینی
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
دو پرتو نورانی داد که وقتی باز میشوند،
به خوبی میتوانم سیاهی را از سپیدی تمیز دهم.
و بنگرم پس زمینه پر ستاره را در آسمان بالای سرم
و ببینم از میان انبوه مردمان،
کسی را که دوستش دارم.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
گوشی داد تا با تمام وسعتاش
ضبط کنم - شب و روز - آوای جیرجیرک و قناری را،
چکشها و توربینها و آجرها و طوفانها را،
و صدای دلنشین محبوبم را.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
صدا و الفبا را داد
و با آن ها کلماتی که بیندیشم و بیان کنم:
«مادر»، «دوست»، «برادر» و روشنایی بتابد
به مسیر روحی که عشق میورزد.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
توان رفتن داد با پاهای خستهام.
با آنها از شهرها و گودالها گذشتم،
از درهها و دشتها، کوهها و بیابانها،
و از خانه تو، از خیابان و حیاط خلوت ات.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
دلی را داد که باعث میشود چهار ستون تنم بلرزد
وقتی که میبینم میوه و ثمره ذهن آدمی را.
وقتی که میبینم خوبی چقدر از بدی فاصله دارد.
وقتی که میبینم در روشنی چشمان تو…
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
بلند خندیدن و اشتیاق را داد.
با آنها شادی و رنج را تمیز دادم،
دو مادهای که به ترانههایم شکل میدهند،
و به ترانههای تو نیز هم که همچون همان اند،
و به ترانههای همه که همان ترانههای من اند.
سپاس از زندگی، به خاطر همه آنچه به من ارزانی داشت.
@drsargolzaei
اواخر سال 1979 وقتی #مرسدس_سوسا در آرژانتین ترانه #گراسیاس_آلا_ویدا را اجرا میکرد، در میانه کنسرت مأموران حکومت نظامی آرژانتین حمله کردند و جلسه را بهم زدند و از آن به بعد پخش آثار مرسدس سوسا ممنوع و وی از آرژانتین تبعید شد.
مرسدس سوسا بعدها افشا نمود آن زمان از سوی جوخههای مرگ و کارگزاران حکومتی تهدید به مرگ شده بود. مرسدس سوسا در سال ۲۰۰۷ در مصاحبهای با خبرگزاری آسوشیتدپرس به خبرنگار آسوشیتدپرس گفت در آن زمان از سوی تشکل Triple A تهدید به مرگ شده بود؛ این تشکل که در واقع یک جوخه مرگ راست گرا محسوب میشد، در حین دوره حکومت نظامیان در آرژانتین بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۸۳ فعالیت میکرد و افراد مظنون به مخالفت با دولت را مورد ارعاب قرار میداد.
ترانه گراسیا آلا ویدا را جان بائز پس از سرنگونی #پینوشه بازخوانی نمود.
ترجمه ترانه به فارسی
ترانه گراسیاس آلا ویدا (اسپانیایی: Gracias_a_la_vida#) سروده «ویولتا پارّرا» هنرمند مشهور شیلیایی و دوست #ویکتورخارا است.
اجرا «مرسدس سوسا» خواننده آرژِانتینی
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
دو پرتو نورانی داد که وقتی باز میشوند،
به خوبی میتوانم سیاهی را از سپیدی تمیز دهم.
و بنگرم پس زمینه پر ستاره را در آسمان بالای سرم
و ببینم از میان انبوه مردمان،
کسی را که دوستش دارم.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
گوشی داد تا با تمام وسعتاش
ضبط کنم - شب و روز - آوای جیرجیرک و قناری را،
چکشها و توربینها و آجرها و طوفانها را،
و صدای دلنشین محبوبم را.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
صدا و الفبا را داد
و با آن ها کلماتی که بیندیشم و بیان کنم:
«مادر»، «دوست»، «برادر» و روشنایی بتابد
به مسیر روحی که عشق میورزد.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
توان رفتن داد با پاهای خستهام.
با آنها از شهرها و گودالها گذشتم،
از درهها و دشتها، کوهها و بیابانها،
و از خانه تو، از خیابان و حیاط خلوت ات.
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
دلی را داد که باعث میشود چهار ستون تنم بلرزد
وقتی که میبینم میوه و ثمره ذهن آدمی را.
وقتی که میبینم خوبی چقدر از بدی فاصله دارد.
وقتی که میبینم در روشنی چشمان تو…
سپاس از زندگی، که به من چیزهای زیادی داد.
بلند خندیدن و اشتیاق را داد.
با آنها شادی و رنج را تمیز دادم،
دو مادهای که به ترانههایم شکل میدهند،
و به ترانههای تو نیز هم که همچون همان اند،
و به ترانههای همه که همان ترانههای من اند.
سپاس از زندگی، به خاطر همه آنچه به من ارزانی داشت.
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Gracias a la vida
Mercedes Sosa
#آهنگ
#Get_up_stand_up, stand up for your right
Bob Marley
پاشو پاشو، برای گرفتن حقت پاشو
#باب_مارلی
متن ترانه با ترجمه #دکترسرگلزایی
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
پاشو، پاشو برای حقت پاشو
پاشو، پاشو، تسلیم نشو در نبرد
Preacher man don't tell me heaven is under the earth
I know you don't know what life is really worth
Is not all that glitters in gold and
Half the story has never been told
So now you see the light, aay
Stand up for your right. Come on
مرد واعظ به من نگو که بهشت زیر این زمینه
من می دونم که تو ارزش زندگی رو نمی دونی
زندگی همش برق طلا نیست
نصف این قصه هنوز گفته نشده
حالا تو نور رو می بینی
پاشو برای حقت یالا!
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
(Repeat)
Most people think great God will come from the sky
Take away ev'rything, and make ev'rybody feel high
But if you know what life is worth
You would look for yours on earth
And now you see the light
You stand up for your right, yeah!
بیشتر مردم فکر می کنند مسیح از آسمون ظهور می کنه
و همه چی رو درست می کنه، و همه خوشبخت میشن
اما اگه تو ارزش زندگی رو بفهمی روی همین زمین دنبالش می گردی
این نور رو می بینی حالا
و برای گرفتن حقت پا میشی، آره یالا!
We're sick and tired of your ism and skism game
Die and go to heaven in Jesus' name, Lord
We know when we understand
Almighty God is a living man
You can fool some people sometimes
But you can't fool all the people all the time
So now we see the light
We gonna stand up for our right
ما از این بازی فرقه سازی و تفرقه اندازی تو دلزده و خسته شدیم
بمیر و به نام مسیح به بهشت برو
ولی ما فهمیدیم که مسیح بزرگوار یه انسان بود
تو می تونی بعضی وقتها یه عده ای رو فریب بدی
ولی همیشه نمی تونی همه رو فریب بدی
حالا ما نور رو می بینیم
و برای حقمون پا میشیم
So you'd better get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
@drsargolzaei
#Get_up_stand_up, stand up for your right
Bob Marley
پاشو پاشو، برای گرفتن حقت پاشو
#باب_مارلی
متن ترانه با ترجمه #دکترسرگلزایی
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
پاشو، پاشو برای حقت پاشو
پاشو، پاشو، تسلیم نشو در نبرد
Preacher man don't tell me heaven is under the earth
I know you don't know what life is really worth
Is not all that glitters in gold and
Half the story has never been told
So now you see the light, aay
Stand up for your right. Come on
مرد واعظ به من نگو که بهشت زیر این زمینه
من می دونم که تو ارزش زندگی رو نمی دونی
زندگی همش برق طلا نیست
نصف این قصه هنوز گفته نشده
حالا تو نور رو می بینی
پاشو برای حقت یالا!
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
(Repeat)
Most people think great God will come from the sky
Take away ev'rything, and make ev'rybody feel high
But if you know what life is worth
You would look for yours on earth
And now you see the light
You stand up for your right, yeah!
بیشتر مردم فکر می کنند مسیح از آسمون ظهور می کنه
و همه چی رو درست می کنه، و همه خوشبخت میشن
اما اگه تو ارزش زندگی رو بفهمی روی همین زمین دنبالش می گردی
این نور رو می بینی حالا
و برای گرفتن حقت پا میشی، آره یالا!
We're sick and tired of your ism and skism game
Die and go to heaven in Jesus' name, Lord
We know when we understand
Almighty God is a living man
You can fool some people sometimes
But you can't fool all the people all the time
So now we see the light
We gonna stand up for our right
ما از این بازی فرقه سازی و تفرقه اندازی تو دلزده و خسته شدیم
بمیر و به نام مسیح به بهشت برو
ولی ما فهمیدیم که مسیح بزرگوار یه انسان بود
تو می تونی بعضی وقتها یه عده ای رو فریب بدی
ولی همیشه نمی تونی همه رو فریب بدی
حالا ما نور رو می بینیم
و برای حقمون پا میشیم
So you'd better get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
Get up, stand up, stand up for your right
Get up, stand up, don't give up the fight
@drsargolzaei
Forwarded from دکتر سرگلزایی drsargolzaei
Get Up, Stand Up
Bob Marely