@dourha_ensani
آیا واقعا افکار ما بر جهان خارج از ما و وقایع آن تاثیر می گذارند؟
(منبع: روزنامه خراسان)
دکتر پرستوامیری
دکترای تخصصی روانشناسی سلامت
افکار شما به واقعیت تبدیل می شود.
با هرآن چه تصور کنید، روبه رو می شوید.
آن چه احساس می کنید جذب می کنید.
در این دنیا هیچ چیزی نیست که نتوانید داشته باشید.
هیچ محدودیتی برای شما وجود ندارد.
احساس های منفی ترمزهای شما هستند؛ از احساس های منفی دوری کنید.
شاید شما هم در سمینارهایی با عناوینی مثل موفقیت، فکر مثبت، قانون جذب، قانون منتالیسم و غیره شرکت کرده یا ویدیوهایی از سخنرانان اصطلاحا انگیزشی در شبکه های اجتماعی دیده باشید. تفکر محوری و مشترک این رویکردها به طور کلی این است که افکار ما بر جهان اثر می گذارد و انسان با اندیشه و اراده هرآنچه می خواهد به دست می آورد. اغلب آدم ها بعد از شنیدن این گونه سخنرانی ها می گویند سرشار از انرژی و انگیزه هستند؛ سرشار از حال خوب و امید. اما چه می شود که اثر این سخنرانی ها کوتاه مدت است؟ چرا حال خوب و انگیزه ی حاصل از این سخنان تداوم ندارند؟ و آدم ها مدام از این سمینار به آن سمینار، از این کلاس به آن کلاس می روند؟ آیا این قبیل باورها و سخنان ریشه های علمی دارند؟
در این مقاله سعی می کنیم با نگاهی موشکافانه تر به چند باور کلیدی و مشترک در این قبیل رویکردها بپردازیم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=512
آیا واقعا افکار ما بر جهان خارج از ما و وقایع آن تاثیر می گذارند؟
(منبع: روزنامه خراسان)
دکتر پرستوامیری
دکترای تخصصی روانشناسی سلامت
افکار شما به واقعیت تبدیل می شود.
با هرآن چه تصور کنید، روبه رو می شوید.
آن چه احساس می کنید جذب می کنید.
در این دنیا هیچ چیزی نیست که نتوانید داشته باشید.
هیچ محدودیتی برای شما وجود ندارد.
احساس های منفی ترمزهای شما هستند؛ از احساس های منفی دوری کنید.
شاید شما هم در سمینارهایی با عناوینی مثل موفقیت، فکر مثبت، قانون جذب، قانون منتالیسم و غیره شرکت کرده یا ویدیوهایی از سخنرانان اصطلاحا انگیزشی در شبکه های اجتماعی دیده باشید. تفکر محوری و مشترک این رویکردها به طور کلی این است که افکار ما بر جهان اثر می گذارد و انسان با اندیشه و اراده هرآنچه می خواهد به دست می آورد. اغلب آدم ها بعد از شنیدن این گونه سخنرانی ها می گویند سرشار از انرژی و انگیزه هستند؛ سرشار از حال خوب و امید. اما چه می شود که اثر این سخنرانی ها کوتاه مدت است؟ چرا حال خوب و انگیزه ی حاصل از این سخنان تداوم ندارند؟ و آدم ها مدام از این سمینار به آن سمینار، از این کلاس به آن کلاس می روند؟ آیا این قبیل باورها و سخنان ریشه های علمی دارند؟
در این مقاله سعی می کنیم با نگاهی موشکافانه تر به چند باور کلیدی و مشترک در این قبیل رویکردها بپردازیم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=512
@dourha_ensani
چرا در رابطه با آدمهای غریبه، دست به پیشداوری میزنیم؟
دکتر پرستوامیری
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که یک نفر را دورادور میشناسید و یا برای اولین بار که میبینید حس خوبی نسبت به او ندارید، اما هنگامی که فرصت آشنایی برای شما ایجاد میشود متوجه میشوید که قضاوتتان اشتباه بوده و گاهی اوقات حتی تبدیل به دوستان خوبی هم میشوید. اما چرا این اتفاق برای ما پیش میآید؟ چرا گاهی ما در برخورد اول، در مورد دیگران برداشت نادرستی داریم؟ چرا بعضی از ما بیش از دیگران دچار این اشتباه میشویم؟
خطاهای شناختی، ذهن، رفتار و تکامل در این میان چه نقشی دارند؟
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=518
چرا در رابطه با آدمهای غریبه، دست به پیشداوری میزنیم؟
دکتر پرستوامیری
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که یک نفر را دورادور میشناسید و یا برای اولین بار که میبینید حس خوبی نسبت به او ندارید، اما هنگامی که فرصت آشنایی برای شما ایجاد میشود متوجه میشوید که قضاوتتان اشتباه بوده و گاهی اوقات حتی تبدیل به دوستان خوبی هم میشوید. اما چرا این اتفاق برای ما پیش میآید؟ چرا گاهی ما در برخورد اول، در مورد دیگران برداشت نادرستی داریم؟ چرا بعضی از ما بیش از دیگران دچار این اشتباه میشویم؟
خطاهای شناختی، ذهن، رفتار و تکامل در این میان چه نقشی دارند؟
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=518
@dourha_ensani
در انتظار معنا
(کافکا، کامو، بکت و بحران معنا)
دکتر آرش نراقی
پرسش اصلی من در این گفتار این است: تجربهی وجودی خداناباوری چه پیامدهایی برای بشر مدرن داشته است و چگونه و در چه سطحی بشر مدرن را به جستجوی معنویتی این جهانی واداشته است؟
به نظرم رمان مدرن را می توان یکی از بهترین منابع برای یافتن پاسخی به این پرسشها دانست. تجربه وجودی انسانی که خدای خود را از کف داده و نومیدانه در جستجوی روزنه امیدی در تاریکای جهان بی خداست، از جمله مضامین مهم رمان مدرن است. از این رو می کوشم در اینجا روایت پاره ای از رمان نویسان برجسته دوران مدرن را درباره تجربه وجودی جهانی بی خدا بررسی کنم و نشان دهم که چگونه این دغدغه وجودی ایشان را به جستجوی نوع جدیدی از معنا و معنویت برانگیخت.
جهاننگری غرب در دوران پیشا-مدرن عمدتا از دو سرچشمهی اصلی بر میآمد: نخست، آیین مسیحیت که عمدتا مبتنی بر آموزهّهای کتاب مقدس و تفسیر کلیسا از آن بود، و دیگری، فلسفهی یونان باستان خصوصاً آرای ارسطو. توماس آکویناس اصلیترین چهره فکری در قرون وسطی بود که این دو جریان را در هم آمیخت و به جهان نگری دوران خویش شکل بخشید. این جهان نگری بر مبنای فرض وجود یک خدای خیر و حکیم بنا شده بود که حضوری جاری در تمام اجزای جهان داشت. حکمت او به ساختار جهان نظمی معقول و فهم پذیر می بخشید، و خیریت او وحشت زیستن در یک جهان وحشی و نامهربان را تحمل پذیر می کرد. به بیان دیگر، حضور و حاکمیت این موجود نیکخواه و خردمند جهان بیگانه را با وجود رمیده و ترسیده انسان یگانه و آشنا می کرد، و به این ترتیب جهان از وحشت کده ای تهدیدگر به خانه یا پناهگاهی امن و آرامش آفرین بدل می شد. بنابراین، کلان روایت دینی جهان را از جنس ما می کرد، یعنی نوعی جان در رگ و پی اجزای جهان جاری می کرد، و ساختار آن را چنان می نمود که گویی به کنش های انسان حساس است و نسبت به آنها واکنش های متناسب و غالباً پیش بینی پذیر نشان می دهد. بنابراین، در چارچوب این کلان روایت، انسانها می توانستند از طریق بر سرمهر آوردن خدای حکیم و مهربان، نیروهای سرکش و ویرانگر جهان، مانند مرگ، بلایای طبیعی، و بی عدالتی ها و خشونت های اجتماعی، را دست کم تاحدّی رام خود کنند.
اما رفته رفته تصویر انسان از جهان به مثابه خانه یا پناهگاهی امن تغییر کرد ...
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=523
در انتظار معنا
(کافکا، کامو، بکت و بحران معنا)
دکتر آرش نراقی
پرسش اصلی من در این گفتار این است: تجربهی وجودی خداناباوری چه پیامدهایی برای بشر مدرن داشته است و چگونه و در چه سطحی بشر مدرن را به جستجوی معنویتی این جهانی واداشته است؟
به نظرم رمان مدرن را می توان یکی از بهترین منابع برای یافتن پاسخی به این پرسشها دانست. تجربه وجودی انسانی که خدای خود را از کف داده و نومیدانه در جستجوی روزنه امیدی در تاریکای جهان بی خداست، از جمله مضامین مهم رمان مدرن است. از این رو می کوشم در اینجا روایت پاره ای از رمان نویسان برجسته دوران مدرن را درباره تجربه وجودی جهانی بی خدا بررسی کنم و نشان دهم که چگونه این دغدغه وجودی ایشان را به جستجوی نوع جدیدی از معنا و معنویت برانگیخت.
جهاننگری غرب در دوران پیشا-مدرن عمدتا از دو سرچشمهی اصلی بر میآمد: نخست، آیین مسیحیت که عمدتا مبتنی بر آموزهّهای کتاب مقدس و تفسیر کلیسا از آن بود، و دیگری، فلسفهی یونان باستان خصوصاً آرای ارسطو. توماس آکویناس اصلیترین چهره فکری در قرون وسطی بود که این دو جریان را در هم آمیخت و به جهان نگری دوران خویش شکل بخشید. این جهان نگری بر مبنای فرض وجود یک خدای خیر و حکیم بنا شده بود که حضوری جاری در تمام اجزای جهان داشت. حکمت او به ساختار جهان نظمی معقول و فهم پذیر می بخشید، و خیریت او وحشت زیستن در یک جهان وحشی و نامهربان را تحمل پذیر می کرد. به بیان دیگر، حضور و حاکمیت این موجود نیکخواه و خردمند جهان بیگانه را با وجود رمیده و ترسیده انسان یگانه و آشنا می کرد، و به این ترتیب جهان از وحشت کده ای تهدیدگر به خانه یا پناهگاهی امن و آرامش آفرین بدل می شد. بنابراین، کلان روایت دینی جهان را از جنس ما می کرد، یعنی نوعی جان در رگ و پی اجزای جهان جاری می کرد، و ساختار آن را چنان می نمود که گویی به کنش های انسان حساس است و نسبت به آنها واکنش های متناسب و غالباً پیش بینی پذیر نشان می دهد. بنابراین، در چارچوب این کلان روایت، انسانها می توانستند از طریق بر سرمهر آوردن خدای حکیم و مهربان، نیروهای سرکش و ویرانگر جهان، مانند مرگ، بلایای طبیعی، و بی عدالتی ها و خشونت های اجتماعی، را دست کم تاحدّی رام خود کنند.
اما رفته رفته تصویر انسان از جهان به مثابه خانه یا پناهگاهی امن تغییر کرد ...
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=523
@dourha_ensani
چرا نمیتوانیم تصمیم بگیریم؟
(چهار ویژگیِ تصمیمنگیرها!)
دکتر پرستو امیری
منبع: روزنامه خراسان
اغلب ما با اهمالکاری آشنا هستیم اما بیشتر آن را در مورد انجام کارها و فعالیتها شنیدهایم.
معمولا افراد نگران، کمالگراها و وسواسیها کارهایشان را به تعویق میاندازند. حتی آدم های معمولی هم از اهمالکاری شکایت دارند.
اما جالب است که بدانید اهمالکاری فقط در مورد انجام کارها نیست، بلکه افراد زیادی در “تصمیم گیری و انتخاب” اهمالکاری می کنند.
اما چه کسانی و چرا در تصمیمگیری اهمال کاری میکنند؟
این مساله دلایلی گوناگونی دارد، در این یادداشت کوتاه به چند علت شایع میپردازیم.
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=528
چرا نمیتوانیم تصمیم بگیریم؟
(چهار ویژگیِ تصمیمنگیرها!)
دکتر پرستو امیری
منبع: روزنامه خراسان
اغلب ما با اهمالکاری آشنا هستیم اما بیشتر آن را در مورد انجام کارها و فعالیتها شنیدهایم.
معمولا افراد نگران، کمالگراها و وسواسیها کارهایشان را به تعویق میاندازند. حتی آدم های معمولی هم از اهمالکاری شکایت دارند.
اما جالب است که بدانید اهمالکاری فقط در مورد انجام کارها نیست، بلکه افراد زیادی در “تصمیم گیری و انتخاب” اهمالکاری می کنند.
اما چه کسانی و چرا در تصمیمگیری اهمال کاری میکنند؟
این مساله دلایلی گوناگونی دارد، در این یادداشت کوتاه به چند علت شایع میپردازیم.
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=528
@dourha_ensani
چطور در آزمایشگاه، یک فیلسوف بسازیم؟
علی اشکاننژاد
در روزگار ما، اینک، مقالهی فلسفی میتواند کنار جدول یک روزنامه چاپ شود. و چشمها را با عناوین سرگرمیساز مشغول کند! دیگر جای آشوب و بیقراری نیست. مزمّل و مدثّری برنمیسازد، نمیآراید. این فلسفه، اضطراب و دلهره، تولید نمیکند. روح ندارد. اضطراری نیست؛ اجتنابپذیر است. خطیر نیست؛ پیشپاافتاده است.
بحث فلسفی میکنند؛ و به جایِ این که بعد از آن، بر خویش بلرزند، قهوه مینوشند، با شکلات؛ و لبخند میزنند.
فلسفیدن، یک بازی روانی (گیم) است. و شأنیت یک بازی، به «تمام نشدنِ» آن است. میبینید که هر گزارهای را تا ابد میشود در بازی آورد و مشغله ساخت. خاتمهدهنده و فیصلهبخش ندارد.
در عین حال اما، بازیهای جدیدی نیز، در حال ظهورند. کارخانهی فلسفه، که پیشتر با طرح پرسشها و مسائل اساسی، زمین لرزه پدید میآورد، امروز تولیدکنندهی «مسألهنُماها» شده است؛ در قالب بستههای سرگرمی-تفریحی برای گذراندن اوقات فراغت؛ با طعمی از احساس تکبر از پی اندیشیدن! و ممکن است دیگر آن موضوعیت گذشته را نداشته باشد و رغبتانگیز جلوه نکند. ممکن است حتی به زودی تعطیل شود. همانطور که پیش از این نیز پدیدارهایی از دست رفتهاند که در زمان خودشان، هیچکس گمان نداشت که ممکن است روزی حذف شوند. داستانهای معنابخشی که روی پای پدربزرگها و مادربزرگها، نسل به نسل در گوش ما زمزمه میشد و دیگر اثری از آنها نیست.
اما چه میتوان کرد؟
در ادامه بخوانید که چطور میتوان در آزمایشگاه، یک فیلسوف ساخت؟
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=532
چطور در آزمایشگاه، یک فیلسوف بسازیم؟
علی اشکاننژاد
در روزگار ما، اینک، مقالهی فلسفی میتواند کنار جدول یک روزنامه چاپ شود. و چشمها را با عناوین سرگرمیساز مشغول کند! دیگر جای آشوب و بیقراری نیست. مزمّل و مدثّری برنمیسازد، نمیآراید. این فلسفه، اضطراب و دلهره، تولید نمیکند. روح ندارد. اضطراری نیست؛ اجتنابپذیر است. خطیر نیست؛ پیشپاافتاده است.
بحث فلسفی میکنند؛ و به جایِ این که بعد از آن، بر خویش بلرزند، قهوه مینوشند، با شکلات؛ و لبخند میزنند.
فلسفیدن، یک بازی روانی (گیم) است. و شأنیت یک بازی، به «تمام نشدنِ» آن است. میبینید که هر گزارهای را تا ابد میشود در بازی آورد و مشغله ساخت. خاتمهدهنده و فیصلهبخش ندارد.
در عین حال اما، بازیهای جدیدی نیز، در حال ظهورند. کارخانهی فلسفه، که پیشتر با طرح پرسشها و مسائل اساسی، زمین لرزه پدید میآورد، امروز تولیدکنندهی «مسألهنُماها» شده است؛ در قالب بستههای سرگرمی-تفریحی برای گذراندن اوقات فراغت؛ با طعمی از احساس تکبر از پی اندیشیدن! و ممکن است دیگر آن موضوعیت گذشته را نداشته باشد و رغبتانگیز جلوه نکند. ممکن است حتی به زودی تعطیل شود. همانطور که پیش از این نیز پدیدارهایی از دست رفتهاند که در زمان خودشان، هیچکس گمان نداشت که ممکن است روزی حذف شوند. داستانهای معنابخشی که روی پای پدربزرگها و مادربزرگها، نسل به نسل در گوش ما زمزمه میشد و دیگر اثری از آنها نیست.
اما چه میتوان کرد؟
در ادامه بخوانید که چطور میتوان در آزمایشگاه، یک فیلسوف ساخت؟
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=532
@dourha_ensani
دلالتهای سیاسی و اقتصادی مدیریت مرگ در دوران معاصر
دکتر رضا تسلیمی طهرانی
جامعه شناس
شاید بتوان گفت مبارزه با مرگ و خواست زندگی در طول تاریخ هیچگاه به اندازهی امروز نبوده است. اکنون مرگ تنها در صورتی «خوب» تلقی میشود که تمام افراد دخیل در فرآیند مردن مبارزه خود علیه مرگ را با تمام قدرت انجام داده باشند (کلههییر، ۲۰۰۷: ۱۴۶). این مبارزه در سطوح فردی و اجتماعی در جریان است و به همین دلیل است که به وسیلۀ واکسیناسیون با بیماری کودکان مبارزه میشود، بیماریهای مسری با سرعت کنترل میشوند، خودکشی مصیبتی بزرگ تلقی میشود و از آن به شدت نهی می شود، تصادفات رانندگی محدود میشوند و مراقبت از سالمندان گسترش مییابد.
اما پرسش اینجا است که به چه دلیل در صورتبندی جدید قدرت، اینچنین با مرگ مبارزه میشود و در راه افزودن بر طول عمر افراد تلاش میشود؟ آیا میتوان این خواست را تنها با دلایل انسان دوستانه و مبتنی بر حقوق بشر یا تاکید بر کرامت انسان توضیح داد؟ یا دلایل اصلی را باید در جای دیگری جستجو کرد؟ به نظر میرسد موضوع اصلی در اینجا نه ملاحظات انسان دوستانه بلکه دغدغههای اقتصادی باشند.
جوامع مدرن به انسان به چشم نیروی کار مینگرند و در این راه شرایط لازم برای بهره برداری هرچه بیشتر از او را فراهم میکنند. به همین دلیل است که امروز پزشکی تا این حد مهم است و پزشکان از اقتدار برخوردارند و موضوعات مرتبط با سلامتی و بهداشت تا این اندازه اهمیت دارند.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=539
دلالتهای سیاسی و اقتصادی مدیریت مرگ در دوران معاصر
دکتر رضا تسلیمی طهرانی
جامعه شناس
شاید بتوان گفت مبارزه با مرگ و خواست زندگی در طول تاریخ هیچگاه به اندازهی امروز نبوده است. اکنون مرگ تنها در صورتی «خوب» تلقی میشود که تمام افراد دخیل در فرآیند مردن مبارزه خود علیه مرگ را با تمام قدرت انجام داده باشند (کلههییر، ۲۰۰۷: ۱۴۶). این مبارزه در سطوح فردی و اجتماعی در جریان است و به همین دلیل است که به وسیلۀ واکسیناسیون با بیماری کودکان مبارزه میشود، بیماریهای مسری با سرعت کنترل میشوند، خودکشی مصیبتی بزرگ تلقی میشود و از آن به شدت نهی می شود، تصادفات رانندگی محدود میشوند و مراقبت از سالمندان گسترش مییابد.
اما پرسش اینجا است که به چه دلیل در صورتبندی جدید قدرت، اینچنین با مرگ مبارزه میشود و در راه افزودن بر طول عمر افراد تلاش میشود؟ آیا میتوان این خواست را تنها با دلایل انسان دوستانه و مبتنی بر حقوق بشر یا تاکید بر کرامت انسان توضیح داد؟ یا دلایل اصلی را باید در جای دیگری جستجو کرد؟ به نظر میرسد موضوع اصلی در اینجا نه ملاحظات انسان دوستانه بلکه دغدغههای اقتصادی باشند.
جوامع مدرن به انسان به چشم نیروی کار مینگرند و در این راه شرایط لازم برای بهره برداری هرچه بیشتر از او را فراهم میکنند. به همین دلیل است که امروز پزشکی تا این حد مهم است و پزشکان از اقتدار برخوردارند و موضوعات مرتبط با سلامتی و بهداشت تا این اندازه اهمیت دارند.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=539
@dourha_ensani
با زخمهای روانمان چهکار کنیم؟
علی اشکان نژاد
زخم، از جغرافیای روان انسان، دور نیست. انسان به واسطه ی انسان بودن و در ارتباط با انسان های دیگر بودن، زخمی خواهد شد، حتی در بهترین شرایط محیطی و تربیتی. هرچقدر مراقبت کنیم، هر چقدر موانع قوی تری برای عدم مواجهه با زخم پیش بینی کنیم و تدارک ببینیم، راه به جایی نخواهیم برد؛ ما زخمی خواهیم شد.
شاید گمان کنید که زخم ها می آیند و راه پیدا می کنند و به هر طریقی به ما می رسند. اما به نظر می رسد این ماییم که در پنهانگاه روان خود، زخم را جستجو می کنیم و در نهایت به چنگ می آوریم!
ملاقات با زخم، اشتهای روان ما است. حضور درد و رنج، برای ما خوشایند است. و همنشینی با او آرزو است. چرا که مرهم دلپذیر، همیشه و تنها، پس از رنج، نصیب ما شده است.
اما ما با زخم های مان چه می کنیم؟
در روش زندگی مان، برای ابراز، نوازش یا درمان جویی، چه چاره ای داریم؟
از نظر نویسنده به نظر می رسد مواجهه ی ما با زخم های مان، دست کم سه صورت دارد، که هر چه از صورت اول به صورت سوم حرکت کنیم، طنزش کمتر، و زیبایی آن بیشتر می شود!
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=545
با زخمهای روانمان چهکار کنیم؟
علی اشکان نژاد
زخم، از جغرافیای روان انسان، دور نیست. انسان به واسطه ی انسان بودن و در ارتباط با انسان های دیگر بودن، زخمی خواهد شد، حتی در بهترین شرایط محیطی و تربیتی. هرچقدر مراقبت کنیم، هر چقدر موانع قوی تری برای عدم مواجهه با زخم پیش بینی کنیم و تدارک ببینیم، راه به جایی نخواهیم برد؛ ما زخمی خواهیم شد.
شاید گمان کنید که زخم ها می آیند و راه پیدا می کنند و به هر طریقی به ما می رسند. اما به نظر می رسد این ماییم که در پنهانگاه روان خود، زخم را جستجو می کنیم و در نهایت به چنگ می آوریم!
ملاقات با زخم، اشتهای روان ما است. حضور درد و رنج، برای ما خوشایند است. و همنشینی با او آرزو است. چرا که مرهم دلپذیر، همیشه و تنها، پس از رنج، نصیب ما شده است.
اما ما با زخم های مان چه می کنیم؟
در روش زندگی مان، برای ابراز، نوازش یا درمان جویی، چه چاره ای داریم؟
از نظر نویسنده به نظر می رسد مواجهه ی ما با زخم های مان، دست کم سه صورت دارد، که هر چه از صورت اول به صورت سوم حرکت کنیم، طنزش کمتر، و زیبایی آن بیشتر می شود!
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=545
@dourha_ensani
انسان، نیازمند معنا/ پدر، مرجع معنابخش
(دکتر پرستو امیری / متخصص روانشناسی سلامت
علی اشکان نژاد/ دانشجوی دکتری فلسفه غرب)
اروین یالوم در کتاب روانشناسی اگزیستانسیالیسم نوشته است: ما موجوداتی در جستجوی معنا هستیم که باید با دردسر پرتاب شدن به درون دنیایی که خود ذاتا بی معناست کنار بیاییم.
انسان برای زیستن در جهان نیازمند درک پدیدارها و معنابخشی به آن هاست. از هزاران سال پیش بشر در مورد چیستی و چرایی هستی و اجزای آن کنجکاو بوده است. وضعیت های ناشناخته و مبهم برای انسان، اضطراب آوربوده و در نتیجه همواره برای شناخت و معنابخشی به دورترین پدیدارها یعنی ستارگان تا نزدیک ترین آن ها یعنی خودش تلاش کرده است. بنابراین جعل معنا و معنابخشی به جهانی ذاتا بی معنا، از ویژگی های بشر است. اما بشر در مواجهه با پدیدارها، از کجا این معنا را دست و پا می کند؟ آن منبع رجوع چیست؟
انسان در پیش روی خود، دو منبع معرفت بیشتر نداشت (و ندارد): "مواجهه ی حسی با جهان هستی و پدری که به عنوان مرجع معنابخش، پدیدارهای این جهان را تفسیر کند".
پدران، در جوامع کهن فقط مهیا کننده خوراک و امنیت نبوده اند. مهم تر از آن، باید بر هر پدیداری که انسان ها با آن روبه رو می شدند معنایی در راستای خیر و صلاح اجتماع می بخشیدند.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=556
انسان، نیازمند معنا/ پدر، مرجع معنابخش
(دکتر پرستو امیری / متخصص روانشناسی سلامت
علی اشکان نژاد/ دانشجوی دکتری فلسفه غرب)
اروین یالوم در کتاب روانشناسی اگزیستانسیالیسم نوشته است: ما موجوداتی در جستجوی معنا هستیم که باید با دردسر پرتاب شدن به درون دنیایی که خود ذاتا بی معناست کنار بیاییم.
انسان برای زیستن در جهان نیازمند درک پدیدارها و معنابخشی به آن هاست. از هزاران سال پیش بشر در مورد چیستی و چرایی هستی و اجزای آن کنجکاو بوده است. وضعیت های ناشناخته و مبهم برای انسان، اضطراب آوربوده و در نتیجه همواره برای شناخت و معنابخشی به دورترین پدیدارها یعنی ستارگان تا نزدیک ترین آن ها یعنی خودش تلاش کرده است. بنابراین جعل معنا و معنابخشی به جهانی ذاتا بی معنا، از ویژگی های بشر است. اما بشر در مواجهه با پدیدارها، از کجا این معنا را دست و پا می کند؟ آن منبع رجوع چیست؟
انسان در پیش روی خود، دو منبع معرفت بیشتر نداشت (و ندارد): "مواجهه ی حسی با جهان هستی و پدری که به عنوان مرجع معنابخش، پدیدارهای این جهان را تفسیر کند".
پدران، در جوامع کهن فقط مهیا کننده خوراک و امنیت نبوده اند. مهم تر از آن، باید بر هر پدیداری که انسان ها با آن روبه رو می شدند معنایی در راستای خیر و صلاح اجتماع می بخشیدند.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=556
@dourha_ensani
آیا پژوهشگرانِ دنیای روانشناسی به ما دروغ میگویند؟
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان چاپ شدهاست.)
حتما برای شما هم پیش آمدهاست که در جایی یافتههای یک پژوهش علمی را بخوانید (مثلا نتایج بررسی رابطهی ویژگیهای شخصیتی والدین و نحوهی تربیت فرزندانشان. یا کشف عواملی که میتواند پیشبینیکنندهی رضایت زناشویی در زوجها باشد. یا بررسی تاثیر خوردن فلان مادهی غذایی بر سلامت قلب یا ابتلا به سرطان و غیره) و بعد به این فکر کنید اما این نتایج در مورد من صادق نیست!
بیایید ببینیم چرا این اتفاق میافتد؟
آیا پژوهشگران به ما دروغ میگویند؟!
آیا ما آدم عجیب و استثنایی هستیم؟!
اصلا میتوان به یافته های پژوهش های تجربی اعتماد کرد؟!
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=574
آیا پژوهشگرانِ دنیای روانشناسی به ما دروغ میگویند؟
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان چاپ شدهاست.)
حتما برای شما هم پیش آمدهاست که در جایی یافتههای یک پژوهش علمی را بخوانید (مثلا نتایج بررسی رابطهی ویژگیهای شخصیتی والدین و نحوهی تربیت فرزندانشان. یا کشف عواملی که میتواند پیشبینیکنندهی رضایت زناشویی در زوجها باشد. یا بررسی تاثیر خوردن فلان مادهی غذایی بر سلامت قلب یا ابتلا به سرطان و غیره) و بعد به این فکر کنید اما این نتایج در مورد من صادق نیست!
بیایید ببینیم چرا این اتفاق میافتد؟
آیا پژوهشگران به ما دروغ میگویند؟!
آیا ما آدم عجیب و استثنایی هستیم؟!
اصلا میتوان به یافته های پژوهش های تجربی اعتماد کرد؟!
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=574
@dourha_ensani
زنگهای خطرِ اختلالات شخصیت
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این مقاله پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شدهاست.)
کسی را میشناسید که تا بهحال هرگز برای لحظاتی خودخواه نبوده باشد؟ هرگز دروغ نگفته باشد و کسی را فریب نداده باشد؟ هرگز دچار بیثباتی، تردید، دقت بیش از حد و یا شک نشده باشد؟ هرگز نسبت به اطرافیان احساس وابستگی نکرده باشد؟
گمان نمیکنم کسی را بشناسید که این تجارب را نداشته است. اما ماجرا وقتی جالب میشود که بدانید تمام اینها را یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت نیز تجربه می کند، منتهی با کیفیت و کمیتی متفاوت از یک فرد بهنجار سالم.
مثلا شخصیتهای خودشیفته نیز خودخواه هستند؛ شخصیت ضداجتماعی هم دروغ میگوید؛ شخصیتهای مرزی بی ثبات، وسواسیها مردد و دقیق، پارانوئیدها شکاک و وابستهها هم وابسته به دیگران هستند. (اینها فقط چند نمونه از اختلالات شخصیت هستند.)
اما آیا هرکسی این رفتارها را داشت دچار اختلال شخصیت است؟
چه معیارهایی تعیین میکنند که یک رفتار در ما در حد سالم و طبیعی است یا حالتی ناسالم و ناکارآمد پیدا کرده و نیازمند مداخلات روانشناختی است؟
در این مقاله به این سوالات پاسخ میدهیم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=578
زنگهای خطرِ اختلالات شخصیت
دکتر پرستوامیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این مقاله پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شدهاست.)
کسی را میشناسید که تا بهحال هرگز برای لحظاتی خودخواه نبوده باشد؟ هرگز دروغ نگفته باشد و کسی را فریب نداده باشد؟ هرگز دچار بیثباتی، تردید، دقت بیش از حد و یا شک نشده باشد؟ هرگز نسبت به اطرافیان احساس وابستگی نکرده باشد؟
گمان نمیکنم کسی را بشناسید که این تجارب را نداشته است. اما ماجرا وقتی جالب میشود که بدانید تمام اینها را یک فرد مبتلا به اختلال شخصیت نیز تجربه می کند، منتهی با کیفیت و کمیتی متفاوت از یک فرد بهنجار سالم.
مثلا شخصیتهای خودشیفته نیز خودخواه هستند؛ شخصیت ضداجتماعی هم دروغ میگوید؛ شخصیتهای مرزی بی ثبات، وسواسیها مردد و دقیق، پارانوئیدها شکاک و وابستهها هم وابسته به دیگران هستند. (اینها فقط چند نمونه از اختلالات شخصیت هستند.)
اما آیا هرکسی این رفتارها را داشت دچار اختلال شخصیت است؟
چه معیارهایی تعیین میکنند که یک رفتار در ما در حد سالم و طبیعی است یا حالتی ناسالم و ناکارآمد پیدا کرده و نیازمند مداخلات روانشناختی است؟
در این مقاله به این سوالات پاسخ میدهیم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=578
@dourha_ensani
سهگانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش اول: احساس قطره در دریا
(دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز)
یک احساس خاص در انسان ها هست که پس از تجربه آن، افراد نگاهی معنوی و رازآلود به زندگی پیدا می کنند و آن احساس "قطره در دریا" است.
این اصطلاح اولین بار توسط "رومن رولان" نویسنده بزرگ فرانسوی در مکاتبه با "زیگموند فرويد" به کار رفت. رولان این احساس را "حس جاودانگی" و بصورت حالت خلسه مانندی توصیف کرد که طی آن فرد با حالتی شعف آلود احساس می کند که جزء جدایی ناپذیری از دنیا است و آگاهی اش تا دورها بسط پیدا کرده است و همه چیز در دنیا در هماهنگی زیبایی بسر می برد. این حالت بی زمانی و لامکانی معمولا دقایقی بیشتر طول نمی کشد اما وجود روانی فرد تجربه کننده را عمیقا تحت تاثیر قرار می دهد و نگاه و نگرش وی به هستی و زندگی را عمیقا عوض می کند.
تجربه احساس قطره در دریا باعث استحاله شخصیتی فرد می شود و توسط افراد بیشماری گزارش شده است. "رالف والدو امرسون"، "هنري تورو"، "برتراند راسل"، "رومن رولان" و حتی خود فروید جزو تجربه کنندگان این احساس بوده اند.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=583
(این مقاله در دو بخش دیگر ادامه دارد.)
سهگانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش اول: احساس قطره در دریا
(دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز)
یک احساس خاص در انسان ها هست که پس از تجربه آن، افراد نگاهی معنوی و رازآلود به زندگی پیدا می کنند و آن احساس "قطره در دریا" است.
این اصطلاح اولین بار توسط "رومن رولان" نویسنده بزرگ فرانسوی در مکاتبه با "زیگموند فرويد" به کار رفت. رولان این احساس را "حس جاودانگی" و بصورت حالت خلسه مانندی توصیف کرد که طی آن فرد با حالتی شعف آلود احساس می کند که جزء جدایی ناپذیری از دنیا است و آگاهی اش تا دورها بسط پیدا کرده است و همه چیز در دنیا در هماهنگی زیبایی بسر می برد. این حالت بی زمانی و لامکانی معمولا دقایقی بیشتر طول نمی کشد اما وجود روانی فرد تجربه کننده را عمیقا تحت تاثیر قرار می دهد و نگاه و نگرش وی به هستی و زندگی را عمیقا عوض می کند.
تجربه احساس قطره در دریا باعث استحاله شخصیتی فرد می شود و توسط افراد بیشماری گزارش شده است. "رالف والدو امرسون"، "هنري تورو"، "برتراند راسل"، "رومن رولان" و حتی خود فروید جزو تجربه کنندگان این احساس بوده اند.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=583
(این مقاله در دو بخش دیگر ادامه دارد.)
@dourha_ensani
سهگانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش دوم: سرشاری هستی!
دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
وقتی سخن از "سرشاری" جهان هستی می شود، منظور سرشاری واقعی است و تنها تصور صرف نیست.
جهان اطراف ما واقعا "سرشار" است و حتی "هیچ"ی که در اطرافمان مشاهده می کنیم، هیچ واقعی نیست. "هیچ"ی سرشار و آکنده است. "هیچ"ی که هرلحظه ممكن است از بطن و درون آن، "چیز"ی برون آید. چیزی حتی اگرچه به کوچکی یک اتم هیدروژن!
اما آیا سرشاری هستی تنها محدود به انرژی است که در هر نقطه کائنات در جریان است، یا پایین تر و بنیادی تر از انرژی هم چیزی داریم که کائنات در جریان باشد؟
فیزیک مدرن برای این سوال نیز پاسخی قابل تأمل دارد. بله چیزی هست و آن "اطلاعات" information است.
هرکدام از ما "گره"ها یا "عقده هایی از اطلاعات هستیم که در اقیانوسی از اطلاعات، شناور می باشیم. به عبارت دیگر وجود ما و همه ارکان کائنات از کوهها و دریاها و کرات و ستارگان همه و همه از یک سنخ هستیم. سنخی از جنس اطلاعات! گویی آگاهیی عظیم در کار است که در هر لحظه از آن بی نهایت بار، بله یا خیر صادر می شود و ما محصول بله/خیر های آنیم!
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=588
متن بخش اول را در لینک زیر بخوانید:
http://dourha.ir/?p=583
(این مقاله در یک بخش دیگر ادامه دارد.)
سهگانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش دوم: سرشاری هستی!
دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
وقتی سخن از "سرشاری" جهان هستی می شود، منظور سرشاری واقعی است و تنها تصور صرف نیست.
جهان اطراف ما واقعا "سرشار" است و حتی "هیچ"ی که در اطرافمان مشاهده می کنیم، هیچ واقعی نیست. "هیچ"ی سرشار و آکنده است. "هیچ"ی که هرلحظه ممكن است از بطن و درون آن، "چیز"ی برون آید. چیزی حتی اگرچه به کوچکی یک اتم هیدروژن!
اما آیا سرشاری هستی تنها محدود به انرژی است که در هر نقطه کائنات در جریان است، یا پایین تر و بنیادی تر از انرژی هم چیزی داریم که کائنات در جریان باشد؟
فیزیک مدرن برای این سوال نیز پاسخی قابل تأمل دارد. بله چیزی هست و آن "اطلاعات" information است.
هرکدام از ما "گره"ها یا "عقده هایی از اطلاعات هستیم که در اقیانوسی از اطلاعات، شناور می باشیم. به عبارت دیگر وجود ما و همه ارکان کائنات از کوهها و دریاها و کرات و ستارگان همه و همه از یک سنخ هستیم. سنخی از جنس اطلاعات! گویی آگاهیی عظیم در کار است که در هر لحظه از آن بی نهایت بار، بله یا خیر صادر می شود و ما محصول بله/خیر های آنیم!
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=588
متن بخش اول را در لینک زیر بخوانید:
http://dourha.ir/?p=583
(این مقاله در یک بخش دیگر ادامه دارد.)
@dourha_ensani
سهگانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش سوم: شهود!
دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
بسیاری از "یقین" های ما نه محصول شهود، بلکه ناشی از "امیال" و "عواطف" و حتی "نگرش" های ما است. از این رو است که اتکا صرف بر شهود به ویژه در جوانان که شدت های هیجانی و تندی های امیال شایع است، رویه صحیحی نیست و آنان بهتر است بیشتر بر تفکر، منطق و درک احساساتشان متمرکز شوند.
"کارل گوستاو یونگ" دوران شهود را نیمه دوم عمر (بعد چهل سالگی) دانست، یعنی زمانی که امیال برآورده شده یا آرام گرفته اند و هیجانات از تندی افتاده اند و فرد بر هنر "خویشتنداری" مسلط شده است و "وقار" و "انصاف" بر رفتار و قضاوتهای فرد مسلط گردیده اند.
مسئله دیگر "شهود" این است که شهود مقوله ای کاملا فردی است و ارزش آن تنها برای خود فرد است. اگر مفهومی بصورت شهودی برای ما آشکار است، نمی توانیم پذیرش آن را برای دیگران نیز واجب بدانیم.
آیا "شهود" برای تصمیم گیری های مهم زندگی ضروری است یا این که "تفكر" و "احساس" برای این موضوع کفایت می کنند؟
به عنوان روانپزشک باید عرض کنم که به کارگیری شهود در تصمیم گیری های مهم زندگی ضروری است و تفکر به تنهایی (یا با همراهی احساسات و عواطف) برای این امر کفایت نمی کنند.
"تفكر" برغم نقش مهمی که در زندگی ما بازی می کند و ستایش هایی که از آن می شود (تا حدی که افراد متفکر" در جامعه، افرادی سطح بالا محسوب می شوند و البته تا حد زیادی هم درست است)، مع الوصف محدودیت های مهمی نیز دارد که نمی گذارد آن را (به تنهایی یا حتی همراه عواطف)، روش شناختی کامل و بی نقصی در نظر بگیریم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=593
متن بخش اول را در لینک زیر:
http://dourha.ir/?p=583
و بخش دوم را در لینک زیر:
http://dourha.ir/?p=588
بخوانید.
(این سه گانه، در یک بخش مکمل به نام “چگونه می توان “شهود” را تقویت کرد و به کار انداخت؟” ادامه دارد.)
سهگانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش سوم: شهود!
دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
بسیاری از "یقین" های ما نه محصول شهود، بلکه ناشی از "امیال" و "عواطف" و حتی "نگرش" های ما است. از این رو است که اتکا صرف بر شهود به ویژه در جوانان که شدت های هیجانی و تندی های امیال شایع است، رویه صحیحی نیست و آنان بهتر است بیشتر بر تفکر، منطق و درک احساساتشان متمرکز شوند.
"کارل گوستاو یونگ" دوران شهود را نیمه دوم عمر (بعد چهل سالگی) دانست، یعنی زمانی که امیال برآورده شده یا آرام گرفته اند و هیجانات از تندی افتاده اند و فرد بر هنر "خویشتنداری" مسلط شده است و "وقار" و "انصاف" بر رفتار و قضاوتهای فرد مسلط گردیده اند.
مسئله دیگر "شهود" این است که شهود مقوله ای کاملا فردی است و ارزش آن تنها برای خود فرد است. اگر مفهومی بصورت شهودی برای ما آشکار است، نمی توانیم پذیرش آن را برای دیگران نیز واجب بدانیم.
آیا "شهود" برای تصمیم گیری های مهم زندگی ضروری است یا این که "تفكر" و "احساس" برای این موضوع کفایت می کنند؟
به عنوان روانپزشک باید عرض کنم که به کارگیری شهود در تصمیم گیری های مهم زندگی ضروری است و تفکر به تنهایی (یا با همراهی احساسات و عواطف) برای این امر کفایت نمی کنند.
"تفكر" برغم نقش مهمی که در زندگی ما بازی می کند و ستایش هایی که از آن می شود (تا حدی که افراد متفکر" در جامعه، افرادی سطح بالا محسوب می شوند و البته تا حد زیادی هم درست است)، مع الوصف محدودیت های مهمی نیز دارد که نمی گذارد آن را (به تنهایی یا حتی همراه عواطف)، روش شناختی کامل و بی نقصی در نظر بگیریم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=593
متن بخش اول را در لینک زیر:
http://dourha.ir/?p=583
و بخش دوم را در لینک زیر:
http://dourha.ir/?p=588
بخوانید.
(این سه گانه، در یک بخش مکمل به نام “چگونه می توان “شهود” را تقویت کرد و به کار انداخت؟” ادامه دارد.)
@dourha_ensani
سه گانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش مکمل: چگونه می توان "شهود" را تقویت کرد و به کار انداخت؟
دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
در سه گانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود، خواندیم که تجربه ی احساس قطره بودن در دریا که موجب نوعی نگاه معنوی و رازآلود به زندگی و استحاله شخصیتی فرد می گردد؛ در بخش دوم از سرشاری هستی برپایه ی چیزی به نام "اطلاعات" و آگاهی عظیمی که در کار است و در هر لحظه از آن بی نهایت بار، بله یا خیر صادر می شود و ما محصول بله/خیر های آنیم خواندیم؛ همچنین در بخش سوم این سه گانه از شهود صحبت شد و توجه به این نکته که بسیاری از "یقین" های ما نه محصول شهود، بلکه ناشی از "امیال" و "عواطف" و حتی "نگرش" های ما است.
در بخش مکمل خواهیم خواند که چگونه می توان "شهود" را تقویت کرد و به کار انداخت؟
شهود اینجا به معنای "کلی نگری" است و کلی نگری یعنی این که در مورد موضوعی هم بتوانیم عرصه موضوع را هرچه گسترده تر ببینیم و هم تمام تجربیات سابق نسبت به آن موضوع را در درون مان حاضر نماییم تا بتوانیم درکی کلی از موضوع پیدا نماییم.
متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=597
بخش اول این سه گانه را در اینجا:
http://dourha.ir/?p=583
بخش دوم را در اینجا:
http://dourha.ir/?p=588
و بخش سوم را در اینجا:
http://dourha.ir/?p=593
بخوانید.
سه گانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود
بخش مکمل: چگونه می توان "شهود" را تقویت کرد و به کار انداخت؟
دکتر علیرضا فرنام
استاد روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز
در سه گانه: احساس قطره در دریا/ سرشاری هستی/ شهود، خواندیم که تجربه ی احساس قطره بودن در دریا که موجب نوعی نگاه معنوی و رازآلود به زندگی و استحاله شخصیتی فرد می گردد؛ در بخش دوم از سرشاری هستی برپایه ی چیزی به نام "اطلاعات" و آگاهی عظیمی که در کار است و در هر لحظه از آن بی نهایت بار، بله یا خیر صادر می شود و ما محصول بله/خیر های آنیم خواندیم؛ همچنین در بخش سوم این سه گانه از شهود صحبت شد و توجه به این نکته که بسیاری از "یقین" های ما نه محصول شهود، بلکه ناشی از "امیال" و "عواطف" و حتی "نگرش" های ما است.
در بخش مکمل خواهیم خواند که چگونه می توان "شهود" را تقویت کرد و به کار انداخت؟
شهود اینجا به معنای "کلی نگری" است و کلی نگری یعنی این که در مورد موضوعی هم بتوانیم عرصه موضوع را هرچه گسترده تر ببینیم و هم تمام تجربیات سابق نسبت به آن موضوع را در درون مان حاضر نماییم تا بتوانیم درکی کلی از موضوع پیدا نماییم.
متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=597
بخش اول این سه گانه را در اینجا:
http://dourha.ir/?p=583
بخش دوم را در اینجا:
http://dourha.ir/?p=588
و بخش سوم را در اینجا:
http://dourha.ir/?p=593
بخوانید.
@dourha_ensani
درون گرا باشید و از آن لذت ببرید.
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
شاید اگر بگوییم این روزها جهان بیش از هر زمانی در دست برونگراهاست بزرگنمایی نکرده باشیم!
برونگراها همهجا توجهها را به خودشان جلب میکنند؛ در مهمانی، در کلاس درس، در جلسات کاری، در روابط دوستانه و اجتماعی، در رسانهها و در شبکههای اجتماعی. حتما شما هم دوستانی دارید (یا شاید خودتان جز آنان باشید) که مدام در حال فعالیتهای اجتماعی و پرهیجان، سفرهای دسته جمعی، مهمانی و دورهمی هستند و تجربیات لذت بخششان را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. برونگراها اجتماعیتر، پرحرف.تر و پرانرژیترند؛ دوستان بیشتر و تجارب پرهیجان بیشتری دارند و به هر طرف نگاه کنید برونگرایی را میبیند که به نظر میرسد دارد از زندگی نهایت لذت را میبرد.
هیچ شکی نیست که درونگراها لذتهای خاص خودشان را از زندگی میبرند؛ اما به نظر میرسد جهان واقعی و مجازی فشار مضاعفی بر آدمها وارد میکند برای برونگرا بودن و بهرهمندی از فعالیتها و لذتهای خاص برونگرایانه.
متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=601
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.)
درون گرا باشید و از آن لذت ببرید.
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
شاید اگر بگوییم این روزها جهان بیش از هر زمانی در دست برونگراهاست بزرگنمایی نکرده باشیم!
برونگراها همهجا توجهها را به خودشان جلب میکنند؛ در مهمانی، در کلاس درس، در جلسات کاری، در روابط دوستانه و اجتماعی، در رسانهها و در شبکههای اجتماعی. حتما شما هم دوستانی دارید (یا شاید خودتان جز آنان باشید) که مدام در حال فعالیتهای اجتماعی و پرهیجان، سفرهای دسته جمعی، مهمانی و دورهمی هستند و تجربیات لذت بخششان را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند. برونگراها اجتماعیتر، پرحرف.تر و پرانرژیترند؛ دوستان بیشتر و تجارب پرهیجان بیشتری دارند و به هر طرف نگاه کنید برونگرایی را میبیند که به نظر میرسد دارد از زندگی نهایت لذت را میبرد.
هیچ شکی نیست که درونگراها لذتهای خاص خودشان را از زندگی میبرند؛ اما به نظر میرسد جهان واقعی و مجازی فشار مضاعفی بر آدمها وارد میکند برای برونگرا بودن و بهرهمندی از فعالیتها و لذتهای خاص برونگرایانه.
متن کامل این یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=601
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.)
@dourha_ensani
ظرفیت متقاعد شدن!
مهدی غفوریان
(دانشآموخته فلسفه)
رسیدن به آنچه که حقیقتاش میپنداریم، دانسته یا ندانسته، محصول یک فرایند است؛
مثلا همان طور که با گذر از فرایندی مانند شاغل بودن، فروش خانه و ... محصولی به نام پول و ثروت عایدمان میشود، باورهایمان نیز محصولی هستند که پس از عبور از فرایندهایی در ذهن و ضمیرمان به بار نشستهاند و آنها را پذیرفتهایم.
مثلا تحت تاثیر گفتههای کسی قرار میگیریم، با رویداد و حادثهای مواجهه میشویم، استدلال و محاسبه ذهنی میکنیم و مانند اینها.
بنابراین ما غیر از نسبتی که با دیگران برای متقاعد کردنشان به حقیقتی مفروض داریم، خودمان نیز نسبتی با حقیقت داریم؛ یعنی بخشی از مسیری هستیم که قرار است ما را به حقیقت برساند و این همان جایی است که در نزد خویش با آراء و عقاید دیگران روبرو میشویم، سوال میکنیم، به شک و تردید میافتیم، فکر میکنیم، و دلایل را میسنجیم.
فردی را تصور کنید که باورهایش را برای دیگران به روشنی توضیح میدهد و با جدیت از صدق آنها دفاع میکند اما موقع اندیشیدن به باورهای خود، سهلانگار است به طوری که سراغ شواهد مخالف عقیدهاش نمیرود و بلکه از شنیدن آنها طفره میرود، پذیرش خطاهای نظری و اشتباههای عملی و رفتاری خود را شکست و ناکامی قلمداد میکند، گفتگوی موثر با او به سبب نداشتن تحمل نقادی و نشنیدن سخنان طرف مقابل دشوار و ملال آور است، و به نحو معقولی میتوان او را فردی لجباز و متعصب دانست.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=605
ظرفیت متقاعد شدن!
مهدی غفوریان
(دانشآموخته فلسفه)
رسیدن به آنچه که حقیقتاش میپنداریم، دانسته یا ندانسته، محصول یک فرایند است؛
مثلا همان طور که با گذر از فرایندی مانند شاغل بودن، فروش خانه و ... محصولی به نام پول و ثروت عایدمان میشود، باورهایمان نیز محصولی هستند که پس از عبور از فرایندهایی در ذهن و ضمیرمان به بار نشستهاند و آنها را پذیرفتهایم.
مثلا تحت تاثیر گفتههای کسی قرار میگیریم، با رویداد و حادثهای مواجهه میشویم، استدلال و محاسبه ذهنی میکنیم و مانند اینها.
بنابراین ما غیر از نسبتی که با دیگران برای متقاعد کردنشان به حقیقتی مفروض داریم، خودمان نیز نسبتی با حقیقت داریم؛ یعنی بخشی از مسیری هستیم که قرار است ما را به حقیقت برساند و این همان جایی است که در نزد خویش با آراء و عقاید دیگران روبرو میشویم، سوال میکنیم، به شک و تردید میافتیم، فکر میکنیم، و دلایل را میسنجیم.
فردی را تصور کنید که باورهایش را برای دیگران به روشنی توضیح میدهد و با جدیت از صدق آنها دفاع میکند اما موقع اندیشیدن به باورهای خود، سهلانگار است به طوری که سراغ شواهد مخالف عقیدهاش نمیرود و بلکه از شنیدن آنها طفره میرود، پذیرش خطاهای نظری و اشتباههای عملی و رفتاری خود را شکست و ناکامی قلمداد میکند، گفتگوی موثر با او به سبب نداشتن تحمل نقادی و نشنیدن سخنان طرف مقابل دشوار و ملال آور است، و به نحو معقولی میتوان او را فردی لجباز و متعصب دانست.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=605
@dourha_ensani
کشف رازهای نفس، از گذشته تا کنون
علی مرغوب
انسان از دیرباز تا کنون همواره به دنبال آسایش و آرامش و صلح در زندگی خود بوده و تاریخ بشر این موضوع را نشان می دهد که نسل های مختلف انسان همواره به دنبال دستیابی به صلح و آرامش به عنوان یک هدف و نیاز انسانی خود بوده اند. حتی در دنیای کنونی نیز خاستگاه تمام تلاش های بشر برای زندگی مادی (ویا معنوی) همگی در راستای دستیابی به یک زندگی در محیطی دلپذیر است. این در حالی ست که انسان ابزارهای لازم برای رسیدن به این آرامش درونی را از بدو خلقت همراه خود داشته است. موجودی را تصور کنید که در غار، کوه و جنگل در حال زندگی ست و هیچ ابزار بیرونی در اختیار ندارد که بتواند آسایش (خوراک، پوشاک و...) و آرامش (صلح درونی) را به وسیله ی آن برای خود فراهم کند. پس در چنین شرایطی این موجود زنده باید به ابزاری درونی برای برآورده کردن نیازهای خود مجهز باشد تا اولا بتواند بقا داشته باشد و دوم آنکه زندگی اش توام با آرامش و صلح باشد. به طور مثال انسان های اولیه حدود 110 حس مختلف را به خوبی درک و با آن ها زندگی می کردند.
انسان های مختلفی از هزاران سال پیش معلوماتی را نسل به نسل پایه گذاری و توسعه (Development) دادند تا انسان ها بتوانند بر حواس خود ( من جمله صدای درون و تصویر درون ) اگاهی و تسلط پیدا کنند.
انچه که در ادامه می خوانید بخشی از تاریخ و کشف دوباره این معلومات فراموش شده از هزاران سال پیش و متد به کارگرفته شده برای به دستیابی به آن است.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=609
کشف رازهای نفس، از گذشته تا کنون
علی مرغوب
انسان از دیرباز تا کنون همواره به دنبال آسایش و آرامش و صلح در زندگی خود بوده و تاریخ بشر این موضوع را نشان می دهد که نسل های مختلف انسان همواره به دنبال دستیابی به صلح و آرامش به عنوان یک هدف و نیاز انسانی خود بوده اند. حتی در دنیای کنونی نیز خاستگاه تمام تلاش های بشر برای زندگی مادی (ویا معنوی) همگی در راستای دستیابی به یک زندگی در محیطی دلپذیر است. این در حالی ست که انسان ابزارهای لازم برای رسیدن به این آرامش درونی را از بدو خلقت همراه خود داشته است. موجودی را تصور کنید که در غار، کوه و جنگل در حال زندگی ست و هیچ ابزار بیرونی در اختیار ندارد که بتواند آسایش (خوراک، پوشاک و...) و آرامش (صلح درونی) را به وسیله ی آن برای خود فراهم کند. پس در چنین شرایطی این موجود زنده باید به ابزاری درونی برای برآورده کردن نیازهای خود مجهز باشد تا اولا بتواند بقا داشته باشد و دوم آنکه زندگی اش توام با آرامش و صلح باشد. به طور مثال انسان های اولیه حدود 110 حس مختلف را به خوبی درک و با آن ها زندگی می کردند.
انسان های مختلفی از هزاران سال پیش معلوماتی را نسل به نسل پایه گذاری و توسعه (Development) دادند تا انسان ها بتوانند بر حواس خود ( من جمله صدای درون و تصویر درون ) اگاهی و تسلط پیدا کنند.
انچه که در ادامه می خوانید بخشی از تاریخ و کشف دوباره این معلومات فراموش شده از هزاران سال پیش و متد به کارگرفته شده برای به دستیابی به آن است.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=609
@dourha_ensani
نقش توهم در هنر نقاشی
دکتر عبدالرحمن نجلرحیم
متخصص مغز و اعصاب و مغز پژوه
ژان فرانسوا شوریه، هنرشناس فرانسوی مینویسد از دورانی که توهم در هنر چهره مینمایاند و به رسمیت شناخته میشود، نمایندگان اولیه آن، ویلیام بلیک (۱۷۵۷-۱۸۲۷)، شاعر و نقاش انگلیسی و فرانسیسکو گویا (۱۷۴۶ـ ۱۸۲۸) نقاش اسپانیایی هستند.
بلیک با جسمانیتبخشیدن به این توهمات در کارهای نقاشی و اشعار خود نشان داد هنر حتی اگر بخواهد میتواند به توهمات ماورایی هم بپردازد، مجبور به انسانی، زمینی و جسمانی کردن آنهاست.
کمی بعد از ویلیام بلیک، نقاش انگلیسی دیگری میزیسته که ریچارد داد (۱۸۱۷-۱۸۸۶) نام دارد. او براساس توهمات اسکیزوفرنیک، پدرش را به قتل میرساند و در آسایشگاه روانی-جنایی به مدت 9 سال، تابلوی معروف خود را به اتمام میرساند.
فرانسیسکو گویا، نیز فرزند زمان خود در اسپانیای قرن هجدهم است. او میتوانست و جرئت آن را داشت که چون انسانی مدرن، دنیای توهمی و گاه ترسناک و سیاهی را برای آگاهانیدن و رهانیدن انسان معاصر، تصویر کند.
ونسان وان گوگ (۱۸۵۳ـ۱۸۹۰) نقاش برجسته هلندی به علت حملات صرعی یا افسردگی شیدایی دوقطبی دچار حملات توهمی حاد میشد که در کارهای او منعکس است. ونگوگ در عرض یک سال هر 36 ساعت یک کار جدید میآفریند!
در ایران اگر بخواهیم از یک نقاش هنرمند توهمی نام ببریم، آن شخص ایران درودی خواهد بود.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=617
نقش توهم در هنر نقاشی
دکتر عبدالرحمن نجلرحیم
متخصص مغز و اعصاب و مغز پژوه
ژان فرانسوا شوریه، هنرشناس فرانسوی مینویسد از دورانی که توهم در هنر چهره مینمایاند و به رسمیت شناخته میشود، نمایندگان اولیه آن، ویلیام بلیک (۱۷۵۷-۱۸۲۷)، شاعر و نقاش انگلیسی و فرانسیسکو گویا (۱۷۴۶ـ ۱۸۲۸) نقاش اسپانیایی هستند.
بلیک با جسمانیتبخشیدن به این توهمات در کارهای نقاشی و اشعار خود نشان داد هنر حتی اگر بخواهد میتواند به توهمات ماورایی هم بپردازد، مجبور به انسانی، زمینی و جسمانی کردن آنهاست.
کمی بعد از ویلیام بلیک، نقاش انگلیسی دیگری میزیسته که ریچارد داد (۱۸۱۷-۱۸۸۶) نام دارد. او براساس توهمات اسکیزوفرنیک، پدرش را به قتل میرساند و در آسایشگاه روانی-جنایی به مدت 9 سال، تابلوی معروف خود را به اتمام میرساند.
فرانسیسکو گویا، نیز فرزند زمان خود در اسپانیای قرن هجدهم است. او میتوانست و جرئت آن را داشت که چون انسانی مدرن، دنیای توهمی و گاه ترسناک و سیاهی را برای آگاهانیدن و رهانیدن انسان معاصر، تصویر کند.
ونسان وان گوگ (۱۸۵۳ـ۱۸۹۰) نقاش برجسته هلندی به علت حملات صرعی یا افسردگی شیدایی دوقطبی دچار حملات توهمی حاد میشد که در کارهای او منعکس است. ونگوگ در عرض یک سال هر 36 ساعت یک کار جدید میآفریند!
در ایران اگر بخواهیم از یک نقاش هنرمند توهمی نام ببریم، آن شخص ایران درودی خواهد بود.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=617
@dourha_ensani
اضطراب انتظاری
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
(منبع: روزنامه خراسان)
چند روز پیش یک نفر در توییتر نوشته بود:
زمانی که منتظر چیزی باشم برای یک ساعت خاصی از روز، تمام ساعات قبل از آن را در اضطراب و عدم تمرکز میگذرانم.
شما هم با چنین مشکلی برخورد کردهاید؟
مثلا اگر عصر وقت ویزیت دکتر یا کلاس داشته باشید، یا شب دعوت باشید به مهمانی یا قرار ملاقات داشته باشید، تمام روزتان را با اضطراب، فکر کردن به اتفاق پیشرو و عدم تمرکز، از دست میدهید؟
شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید در روانشناسی به این مشکل، "اضطراب انتظاری" یا "اضطراب پیش بینی" میگویند و جز شایع ترین مشکلات روانشناختی است.
اضطراب انتظاری، ترس و نگرانی دربارهی اتفاقی است که قرار است در آینده بیافتد. در حالی که بسیاری از مردم سطح متعادلی از نگرانی را در مورد وقایع و موقعیتهای روزمره تجربه میکنند، در اضطراب انتظاری ما با سطوح شدیدتری از اضطراب مواجه هستیم که موجب رنج بسیار فرد و کاهش عملکرد وی در انجام کارها میگردد.
اضطراب انتظاری، به تنهایی یک اختلال نیست؛ بلکه علامت سایر اختلالات اضطرابی است.
در این مقاله به تعریف، علائم، علل و راهکارهای اضطراب انتظاری پرداختهایم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=624
اضطراب انتظاری
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
(منبع: روزنامه خراسان)
چند روز پیش یک نفر در توییتر نوشته بود:
زمانی که منتظر چیزی باشم برای یک ساعت خاصی از روز، تمام ساعات قبل از آن را در اضطراب و عدم تمرکز میگذرانم.
شما هم با چنین مشکلی برخورد کردهاید؟
مثلا اگر عصر وقت ویزیت دکتر یا کلاس داشته باشید، یا شب دعوت باشید به مهمانی یا قرار ملاقات داشته باشید، تمام روزتان را با اضطراب، فکر کردن به اتفاق پیشرو و عدم تمرکز، از دست میدهید؟
شاید برایتان جالب باشد اگر بدانید در روانشناسی به این مشکل، "اضطراب انتظاری" یا "اضطراب پیش بینی" میگویند و جز شایع ترین مشکلات روانشناختی است.
اضطراب انتظاری، ترس و نگرانی دربارهی اتفاقی است که قرار است در آینده بیافتد. در حالی که بسیاری از مردم سطح متعادلی از نگرانی را در مورد وقایع و موقعیتهای روزمره تجربه میکنند، در اضطراب انتظاری ما با سطوح شدیدتری از اضطراب مواجه هستیم که موجب رنج بسیار فرد و کاهش عملکرد وی در انجام کارها میگردد.
اضطراب انتظاری، به تنهایی یک اختلال نیست؛ بلکه علامت سایر اختلالات اضطرابی است.
در این مقاله به تعریف، علائم، علل و راهکارهای اضطراب انتظاری پرداختهایم.
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=624
@dourha_ensani
نیاز فوری به پدران/ نه آباء کلیسا، بلکه آباء قبایل
علی اشکان نژاد/ دانش آموخته دکتری فلسفه غرب
دکتر پرستو امیری/ متخصص روانشناسی سلامت
در روزگارانی زندگی میکنیم که پدر مرده است. هم در خانواده و هم در اجتماع. نقش پدر، کنار گذاشته شده، واگذار شده و یا بازنویسی شده است. امروز پدران در خانواده و در اجتماع، تنها، عضوی هستند مانند سایر اعضا و گویی ضرورتی برای ایفای نقش سنتی آنان وجود ندارد.
ما با فقدان پدری مواجه هستیم که هم جایگزینی شایسته و کارآمد برای او نیافتهایم و هم، همچنان تصویر او را در روان خود حفظ کرده و حمل میکنیم.
در واقع، بدون توجه به حضوری بیرونی و واقعی پدر، تمام انسانها یک تصویر درونی از فیگور پدر دارند و این تصویر نقش بسیار مهمی در ساختار روانی- اجتماعی ما ایفا میکند.
تصویر درونی ما از پدر، نمادی است از قانون، از جهان خارج، انضباط بیرونی (و بعدها درونی)، قدرت و محدودیت. پدر، در روان ما، فراهم کنندهی امکانات بقای زیستی و بقا در اجتماع؛ محافظ، الگو، تسهیل کننده، چالشگر، محدود کننده، قانون گذار، تنبیه کننده، آغازگر و مربی است.
اما بیایید یک نگاه به اطراف خود بکنیم. چند پدر با این ویژگیها در دوروبر خود میشناسید؟ در جهان، چند رهبر با این ویژگی ها میشناسید؟
در دنیای مدرن حاضر، چه کسانی قرار است مابهازای بیرونی تصویر درونی ما از پدر باشند؟ چه کسی قرار است آن نقش مهم محافظ، فراهمکننده، الگو و محدودکننده را برای ما، در خانواده، در جوامع و در جهان ایفا کند؟
انگار ما بدون حضور فیگور پدر، در جهان به حال خود واگذاشته شدهایم. اما این ماجرا از کجا شروع شد؟ پدران چطور به زیر کشیده شدند؟ چه شد که ما فکر کردیم می توانیم جایگزینهایی مدرن برای پدران سنتی برای خودمان دست و پا کنیم؟
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=629
نیاز فوری به پدران/ نه آباء کلیسا، بلکه آباء قبایل
علی اشکان نژاد/ دانش آموخته دکتری فلسفه غرب
دکتر پرستو امیری/ متخصص روانشناسی سلامت
در روزگارانی زندگی میکنیم که پدر مرده است. هم در خانواده و هم در اجتماع. نقش پدر، کنار گذاشته شده، واگذار شده و یا بازنویسی شده است. امروز پدران در خانواده و در اجتماع، تنها، عضوی هستند مانند سایر اعضا و گویی ضرورتی برای ایفای نقش سنتی آنان وجود ندارد.
ما با فقدان پدری مواجه هستیم که هم جایگزینی شایسته و کارآمد برای او نیافتهایم و هم، همچنان تصویر او را در روان خود حفظ کرده و حمل میکنیم.
در واقع، بدون توجه به حضوری بیرونی و واقعی پدر، تمام انسانها یک تصویر درونی از فیگور پدر دارند و این تصویر نقش بسیار مهمی در ساختار روانی- اجتماعی ما ایفا میکند.
تصویر درونی ما از پدر، نمادی است از قانون، از جهان خارج، انضباط بیرونی (و بعدها درونی)، قدرت و محدودیت. پدر، در روان ما، فراهم کنندهی امکانات بقای زیستی و بقا در اجتماع؛ محافظ، الگو، تسهیل کننده، چالشگر، محدود کننده، قانون گذار، تنبیه کننده، آغازگر و مربی است.
اما بیایید یک نگاه به اطراف خود بکنیم. چند پدر با این ویژگیها در دوروبر خود میشناسید؟ در جهان، چند رهبر با این ویژگی ها میشناسید؟
در دنیای مدرن حاضر، چه کسانی قرار است مابهازای بیرونی تصویر درونی ما از پدر باشند؟ چه کسی قرار است آن نقش مهم محافظ، فراهمکننده، الگو و محدودکننده را برای ما، در خانواده، در جوامع و در جهان ایفا کند؟
انگار ما بدون حضور فیگور پدر، در جهان به حال خود واگذاشته شدهایم. اما این ماجرا از کجا شروع شد؟ پدران چطور به زیر کشیده شدند؟ چه شد که ما فکر کردیم می توانیم جایگزینهایی مدرن برای پدران سنتی برای خودمان دست و پا کنیم؟
متن کامل مقاله را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=629
@dourha_ensani
چرا تغییر رفتارهای اشتباهمان دشوار است؟
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.)
حتما شما هم تا بهحال از خودتان پرسیدهاید که چرا نمیتوانم فلان اخلاق یا رفتارم را تغییر دهم؟
رفتارهایی که میدانیم اشتباه یا آسیبزننده هستند، اما همچنان انجامشان میدهیم و نمیتوانیم از دستشان خلاص شویم؛ مانند عصبانیت و پرخاشگری، دروغگویی، تنبلی، رفتاری مضر برای سلامت مثل مصرف سیگار، تغذیه نادرست و ...
اما چرا تغییر این رفتارهای اشتباه و آزاردهنده، آنقدر دشوار است؟
رویکردهای متفاوت روانشناسی پاسخهای متفاوتی به این سوال میدهند، ما در این یادداشت به برخی از این پاسخها می پردازیم؛ از جمله به نقش افکار، نگرشها و مهارتها ...
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=634
چرا تغییر رفتارهای اشتباهمان دشوار است؟
دکتر پرستو امیری
متخصص روانشناسی سلامت
(این یادداشت پیشتر در روزنامه خراسان منتشر شده است.)
حتما شما هم تا بهحال از خودتان پرسیدهاید که چرا نمیتوانم فلان اخلاق یا رفتارم را تغییر دهم؟
رفتارهایی که میدانیم اشتباه یا آسیبزننده هستند، اما همچنان انجامشان میدهیم و نمیتوانیم از دستشان خلاص شویم؛ مانند عصبانیت و پرخاشگری، دروغگویی، تنبلی، رفتاری مضر برای سلامت مثل مصرف سیگار، تغذیه نادرست و ...
اما چرا تغییر این رفتارهای اشتباه و آزاردهنده، آنقدر دشوار است؟
رویکردهای متفاوت روانشناسی پاسخهای متفاوتی به این سوال میدهند، ما در این یادداشت به برخی از این پاسخها می پردازیم؛ از جمله به نقش افکار، نگرشها و مهارتها ...
متن کامل یادداشت را در لینک زیر بخوانید؛ در سایت دورها:
http://dourha.ir/?p=634