Forwarded from Mehrdad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داد و بیداد از این روزگار..
Forwarded from Mehrdad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
➖گلهای کاغذی، قصه ی داش آکل
Forwarded from Mehrdad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گوسفندی بیمار که در حال مردنه..
Forwarded from فردای بهروز (A.Marnani-Bahram)
⭕️ توئیت محمد مهاجری فعال اصولگرا درباب مدیران و وزرای کابینه ابراهیم رئیسی
✍🏼 بعضی مدیران دولت رئیسی نقش شاه سلطان حسین صفوی را بازی میکنند و با آمارهای قلابی، دل خود و رئیسجمهور را خوش میکنند.
عدهای هم در پستهای اقتصادی با ایفای نقش محمودافغان مملکت را ویران میکنند.
جمع کوچکی از وزرا هم پشیمان از حضور در دولت، لحظهشماری میکنند تا دولت تمام شود!
❇️ کانال فردای بهروز 👇🏼
🆔@FardayeBehrooz
✍🏼 بعضی مدیران دولت رئیسی نقش شاه سلطان حسین صفوی را بازی میکنند و با آمارهای قلابی، دل خود و رئیسجمهور را خوش میکنند.
عدهای هم در پستهای اقتصادی با ایفای نقش محمودافغان مملکت را ویران میکنند.
جمع کوچکی از وزرا هم پشیمان از حضور در دولت، لحظهشماری میکنند تا دولت تمام شود!
❇️ کانال فردای بهروز 👇🏼
🆔@FardayeBehrooz
«محمد بن بشیر» والی فارس بود. او را شاعری مدحی گفت. شاد شد و گفت: نیکو گفتی و روی با کاتب خود کرد و گفت:
او را دههزار درهم بده!
شاعر خوشحال شد.
گفت: میبینم که بسیار خوشحال شدی از این عطا که برای تو فرمودم. ای کاتب! بیستهزار درهم بنویس!
و چون شاعر بیرون رفت، کاتب گفت:
جانم به قربانت! این مرد به اندک چیزی راضی میشد، حاجت به این قدر نبود.
گفت: وای بر تو! مگر میخواهی بدهی؟
چه احمق بودهای!
او دروغی گفت ما خوشحال شدیم، ما دروغی گفتیم که او خوشحال شد. مال دادن چه معنا دارد؟ جزای مقال، مقال باشد، اما مال در جزای این مقال، این محال باشد.
📘 نوادر
ترجمهی محاضرات راغب اصفهانی
او را دههزار درهم بده!
شاعر خوشحال شد.
گفت: میبینم که بسیار خوشحال شدی از این عطا که برای تو فرمودم. ای کاتب! بیستهزار درهم بنویس!
و چون شاعر بیرون رفت، کاتب گفت:
جانم به قربانت! این مرد به اندک چیزی راضی میشد، حاجت به این قدر نبود.
گفت: وای بر تو! مگر میخواهی بدهی؟
چه احمق بودهای!
او دروغی گفت ما خوشحال شدیم، ما دروغی گفتیم که او خوشحال شد. مال دادن چه معنا دارد؟ جزای مقال، مقال باشد، اما مال در جزای این مقال، این محال باشد.
📘 نوادر
ترجمهی محاضرات راغب اصفهانی
با دوستان بزرگوار اهری
جناب اقای محمود رضا سمایی کارشناس مخابرات استان
و جناب اقای اصغر داوردوست دوست دیرینه و همسایه قدیمی
تشکر از اقای سمایی بخاطر ارسال عکس
جناب اقای محمود رضا سمایی کارشناس مخابرات استان
و جناب اقای اصغر داوردوست دوست دیرینه و همسایه قدیمی
تشکر از اقای سمایی بخاطر ارسال عکس
ابوسعید ابوالخیر را گفتند:
فلانی قادر است پرواز کند،
گفت:این که مهم نیست،مگس هم میپرد
گفتند فلانی را چه میگویی که روی آب راه میرود؟
گفت: اهمیتی ندارد،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.
گفتند پس از نظر تو شاهکار چیست؟
گفت:
اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی،دروغ نگویی،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار است...
فلانی قادر است پرواز کند،
گفت:این که مهم نیست،مگس هم میپرد
گفتند فلانی را چه میگویی که روی آب راه میرود؟
گفت: اهمیتی ندارد،تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.
گفتند پس از نظر تو شاهکار چیست؟
گفت:
اینکه در میان مردم زندگی کنی ولی هیچگاه به کسی زخم زبان نزنی،دروغ نگویی،کلک نزنی و سو استفاده نکنی و کسی را از خود نرنجانی.
این شاهکار است...
حکایت
در ذم نامفهوم سخن گفتن ، پیچیده گویی و ثقل گفتار
تنظیم موزون : نیما یوشیج
نقل است که میرداماد وقتی از این جهان رخت بربست و به سرای باقی شتافت، شباهنگام اول قبر، دو ملک به بالینش آمدند و از او در مورد خدایی که میپرستیده سوال کردند تا نوبت به سوالهای بعدی برسد.
در پاسخ گفت: اسطقسیست ولکن اسطقسات دگر زو متقن. نکیر و منکر با تعجب به یکدیگر نظرافکنده مکررا سوال را بر حضرت شیخ عرضه نمودند.باز میرداماد پاسخشان داد : چنان که بر شما نمودم اسطقسیست ولکن اسطقسات دگر زو متقن۱.
۱: [میرداماد پنداشته که سائل در باره ماهیت و چیستی خدا پرسش میکند
و منظور وی احتمالا این بوده که خدا جوهره بسیطی است که دیگر عناصر هستی با اینکه همگی از او مشتق شده و مخلوق اراده او هستند لکن هیچکدام در ماهیت و خمیره و گوهر وجودی با ذات هستی بخش یعنی پروردگار عالم اشتراک و همانندی ندارند و ترکیب به وجود مقدس خداوند و ذات احدیت راه ندارد ،ایده ای فلسفی که بن مایه آن ظاهرا ماخوذ از این آیه قرآن :《لیث کمثل شی》 باشد!_ شرح داخل قلاب از ادمین ]
القصه که این حکایت دو سه بار مکرر شد تا نهایتا دو فرستاده مامور استعلام دین
حضرت حجت الاسلام،در کار خویش فرومانده و مبهوت و مایوس به تختگاه سلطان عالم معاودت نمودند و حکایت آنچه دیدند و شنیدند ، برای ملائک مقرب درگاه الهی باز میگفتند که ناگاه از عرش ربوبی چنین ندا در داده شد که :
("رها کنید این بنده ما را. این زنده هم که بود چیزها در حق ما میگفت و اوصافی از ذات ما به خلایق مینمود که خودمان نیز سر از چند و چون و کیفیتش در نیاوردیم و هر چه بیشتر دقت می نمودیم از اوصاف و شروحات او در الهیات و مابعد الطبیعه کمتر دستگیرمان میشد !!!" ) :))
مرحوم نیما یوشیج این قصه را به شعر درآورده که به خواندنش میارزد:
میرِداماد، شنیدستم من
که چو بگزید بن خاک وطن
بر سرش آمد و از وی پرسید
ملک قبر که: من ربک، من ؟
میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:
اسطقسی ست - بدو داد جواب
اسطقسات دگر زو متقن
حیرت افزودش از این حرف، ملک
برد این واقعه پیش ذوالمن
به زبان دگر این بنده ی تو
می دهد پاسخ ما در مدفن
آفریننده بخندیده بگفت :
تو به این بنده من حرف نزن
او در آن عالم هم، زنده که بود،
حرفها زد که نفهمیدم من!
در ذم نامفهوم سخن گفتن ، پیچیده گویی و ثقل گفتار
تنظیم موزون : نیما یوشیج
نقل است که میرداماد وقتی از این جهان رخت بربست و به سرای باقی شتافت، شباهنگام اول قبر، دو ملک به بالینش آمدند و از او در مورد خدایی که میپرستیده سوال کردند تا نوبت به سوالهای بعدی برسد.
در پاسخ گفت: اسطقسیست ولکن اسطقسات دگر زو متقن. نکیر و منکر با تعجب به یکدیگر نظرافکنده مکررا سوال را بر حضرت شیخ عرضه نمودند.باز میرداماد پاسخشان داد : چنان که بر شما نمودم اسطقسیست ولکن اسطقسات دگر زو متقن۱.
۱: [میرداماد پنداشته که سائل در باره ماهیت و چیستی خدا پرسش میکند
و منظور وی احتمالا این بوده که خدا جوهره بسیطی است که دیگر عناصر هستی با اینکه همگی از او مشتق شده و مخلوق اراده او هستند لکن هیچکدام در ماهیت و خمیره و گوهر وجودی با ذات هستی بخش یعنی پروردگار عالم اشتراک و همانندی ندارند و ترکیب به وجود مقدس خداوند و ذات احدیت راه ندارد ،ایده ای فلسفی که بن مایه آن ظاهرا ماخوذ از این آیه قرآن :《لیث کمثل شی》 باشد!_ شرح داخل قلاب از ادمین ]
القصه که این حکایت دو سه بار مکرر شد تا نهایتا دو فرستاده مامور استعلام دین
حضرت حجت الاسلام،در کار خویش فرومانده و مبهوت و مایوس به تختگاه سلطان عالم معاودت نمودند و حکایت آنچه دیدند و شنیدند ، برای ملائک مقرب درگاه الهی باز میگفتند که ناگاه از عرش ربوبی چنین ندا در داده شد که :
("رها کنید این بنده ما را. این زنده هم که بود چیزها در حق ما میگفت و اوصافی از ذات ما به خلایق مینمود که خودمان نیز سر از چند و چون و کیفیتش در نیاوردیم و هر چه بیشتر دقت می نمودیم از اوصاف و شروحات او در الهیات و مابعد الطبیعه کمتر دستگیرمان میشد !!!" ) :))
مرحوم نیما یوشیج این قصه را به شعر درآورده که به خواندنش میارزد:
میرِداماد، شنیدستم من
که چو بگزید بن خاک وطن
بر سرش آمد و از وی پرسید
ملک قبر که: من ربک، من ؟
میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:
اسطقسی ست - بدو داد جواب
اسطقسات دگر زو متقن
حیرت افزودش از این حرف، ملک
برد این واقعه پیش ذوالمن
به زبان دگر این بنده ی تو
می دهد پاسخ ما در مدفن
آفریننده بخندیده بگفت :
تو به این بنده من حرف نزن
او در آن عالم هم، زنده که بود،
حرفها زد که نفهمیدم من!
Forwarded from قلم بیداری (ح - درویشی)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♻️اثری هنری بسیار زیبا و فوق العاده بر اساس کلام جاودان سعدی بزرگ با همکاری هنرمندان مختلف از اقصی نقاط جهان ...
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی ...
من که به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم . در واقع تصویر سازی بنی آدم در یک پیکر با نتیجه ای فراتر از مطلوب ❤️
تقدیم به ایرانیان و ایران دوستان
https://t.me/darvishane49
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی ...
من که به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم . در واقع تصویر سازی بنی آدم در یک پیکر با نتیجه ای فراتر از مطلوب ❤️
تقدیم به ایرانیان و ایران دوستان
https://t.me/darvishane49
Forwarded from آینده
.
⭕️ این توییت حذف شده،
ولی محض اطلاع دارند با چیزی پز میدن که در مجلس ششم تصویب شد تا مانع از حمله مجدد رفقا به کوی دانشگاه شوند.
بزرگترهای این دوستان هم برای تصویب نشدنش یقه پاره کردند.
احتمالا یکی خبر داده: داری اشتباه میزنی داداش...
برای همین حذف شده
@A_pajhohi
⭕️ این توییت حذف شده،
ولی محض اطلاع دارند با چیزی پز میدن که در مجلس ششم تصویب شد تا مانع از حمله مجدد رفقا به کوی دانشگاه شوند.
بزرگترهای این دوستان هم برای تصویب نشدنش یقه پاره کردند.
احتمالا یکی خبر داده: داری اشتباه میزنی داداش...
برای همین حذف شده
@A_pajhohi
Forwarded from W.S.F.(چرچیل)
توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم.
روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان دادن که باید پایش را بعلت عفونت میبردیم.
دکتر گفت که اینبار من نظارت میکنم و شما عمل میکنید...
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا بِبُر...
عفونت از اینجا بالاتر نرفته!
لحن و عبارت
«برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد خیلی تلخ...
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی میکردیم.
قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانواییها تعطیل.
مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی میکشیدند که داستانش را همه میدانند.
عدهای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاقشان را تهیه میکردند و عدهای از خدا بیخبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند.
شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایهمان که دلال بود و گندم و جو میفروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.
پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی میگفت:
برو بالاتر... برو بالاتر...!!!
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم.
چقدر آشنا بود...
وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت:
بچه پامنار بودم...
گندم و جو میفروختم...
خیلی سال پیش...
قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم.
خود را به حیاط بیمارستان رساندم.
من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»،
اما به هیچوجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم...
دکتر مرتضی_عبدالوهابی، استاد آناتومی دانشگاه تهران
@Churchill3
روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان دادن که باید پایش را بعلت عفونت میبردیم.
دکتر گفت که اینبار من نظارت میکنم و شما عمل میکنید...
به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: برو بالاتر!
بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت برو بالاتر!!!
تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا بِبُر...
عفونت از اینجا بالاتر نرفته!
لحن و عبارت
«برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده میكرد خیلی تلخ...
دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی میکردیم.
قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانواییها تعطیل.
مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی میکشیدند که داستانش را همه میدانند.
عدهای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاقشان را تهیه میکردند و عدهای از خدا بیخبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی میکردند.
شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایهمان که دلال بود و گندم و جو میفروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم.
پدرم هر قیمتی که میگفت همسایه دلال ما با لحن خاصی میگفت:
برو بالاتر... برو بالاتر...!!!
بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم.
چقدر آشنا بود...
وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت:
بچه پامنار بودم...
گندم و جو میفروختم...
خیلی سال پیش...
قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...
دیگر تحمل بقیه صحبتهایش را نداشتم.
خود را به حیاط بیمارستان رساندم.
من باور داشتم که «از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»،
اما به هیچوجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم...
دکتر مرتضی_عبدالوهابی، استاد آناتومی دانشگاه تهران
@Churchill3
Forwarded from رویای سبز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در بدو ورود به باغ ارم شیراز با استاد ایرج خواجه امیری مواجه شدیم ...
☘
☘
Forwarded from قلم بیداری (ح - درویشی)
♻️*گلستان خیال*
*گزارش فساد*
حکایت. گویند روزی شاه سلطان حسین صفوی قاضی القضات پایتخت را احضار نمود و گفت : به جناب شما دو ماه فرصت میدهیم تا عریضهای حاوی فسادهایی که جواسیس ما خبر میدهند در ارکان حکومت رواج یافته به خدمت ما بیاوری البته درباریان را از این تفحص معاف نمودیم!
قاضی پس از دو ماه تحقیق و تفحص در فرصت مقرر با ۱۰ طومار خدمت شاه حضور یافت و عرض کرد : شاهنشاها! هر طومار حاوی چندین رخنه و خلل و فساد است که در ارکان حکومت راه یافته و صاحب منصبان از منصب خود سوء استفاده کرده رعیت یا خزانه عامره را مورد نهب و غارت و اختلاس قرار دادهاند.
شاه متغیر شد و گفت : جناب قاضی شتاب مکن و قبل از استنتاج موارد را به عرض ما برسان تا راهنمایت کنیم!!
قاضی گفت : جناب شیخ الاسلام پایتخت دو باب مدرسه را به منزل خویش تبدیل کرده و طلاب بینوا را از آن اخراج نموده است.
شاه گفت: دو باب مدرسه که ارزش تفحص ندارد. این عالمان و واعظان ارکان حکومت مخلده ما را مشید و قویم میکنند. مقدسات و مقدسین را وارد وادی پاسخگویی مکنید!
قاضی گفت: جناب قاضی عسگر و امام جمعه ی یکی از بلاد، پنج هکتار باغ مشجر وقفی را به تصرف خود درآورده و قبال نامچهای را هم تنظیم نمودهاند.
شاه گفت : آن را به ایشان حل کردم و بخشیدم زنهار که نام ایشان بر زبان آوری مبادا رعیت از اهل علم بدگمان شوند و از دعا گویان ما تنفر حاصل کنند!
قاضی گفت: جناب سپهسالار طهمورث میرزا زدوبندی نموده و امتیاز معامله توتون با پرتغالیها را از آن خود ساخته است.
شاه گفت : سپهسالار همواره حامی ما بوده و بی اذن ما کاری نکند! مورد بعد چیست؟
قاضی گفت: جناب قوللر آقاسی معین وزارت، از سهمیه ی سالانه مواجب قزلباش ، به هفت پسر خود هر یک سهمی اختصاص داده است.
شاه گفت: پسرانی رشید تربیت کرده که همه جان نثار مایند!!
قاضی گفت : جناب مین باشی سعدالملک ، سهمیه چکمه و علیق سربازان تحت امر را به فروش رسانده و غصب نموده است.
شاه گفت: گوش او را بپیچانید که هنگام جدال با اخوی شاهزاده گشتاسب، اغلب جانب او را میگرفت.
قاضی گفت :والی قره باغ امیر جنگاور، ضرایب گمرکات مرزی برای بازرگانان دو سوی مرز بیشتر کرده و خود در آن تصرف میکند.
شاه گفت :تا بازرگانان شکایتی نکردهاند رها کنید که ولایت قره باغ ولایتی حساس است و مهم!
قاضی گفت :بیگلر بیگی کرمان جناب امین حضور ، عشریهای بیش از آنچه میباید از رعیت کشاورز اخذ کرده و برای خود برداشت کرده است.
شاه پرسید : آیا در جان نثاری به مقام سلطنت وفادار است؟
قاضی گفت : بله اعلیحضرت.
شاه گفت :جناب قاضی! این دله دزدی ها در بین چاکران و جان نثاران معمول است و در جنب وسعت خزانه ی عامره پشیزی نمی ارزد !
اصل این است که اینها به مقام ظل الهی ما وفادارند و باید مواظب بود تا از آن تخطی نکنند!
قاضی طومار نخست را در هم پیچید و بقیه را در بقچه ای زیر بغل گرفت و گفت : دیگر زیاده عرضی نیست !
شاه سلطان حسین گفت : خدای را صد مرتبه شکر و سپاس ! که مملکت در غایت سلامت رو به قلل جبال سعادت در صعود است!!
قاضی اذن خروج خواست و همانطور که بیرون میرفت زیر لب زمزمه میکرد که : راست گفت مولانا که« ماهی از سر گنده گردد نی ز دم» ( به فتح گاف) .
شاه گفت: جناب قاضی هنوز عرایضی داری ؟ قاضی گفت : خیر شاهنشاها ! در حال این دعا بودم که سایه ظل اللهی بر رعایا مستدام باشد تا فساد و خلل نداند که از کدام راه به این مملکت نفوذ یابد!!!
چنین بود تا شش ماه بعد دعای قاضی، بواسطه ی محمود افغان قرین اجابت گشت!!
https://t.me/darvishane49
*گزارش فساد*
حکایت. گویند روزی شاه سلطان حسین صفوی قاضی القضات پایتخت را احضار نمود و گفت : به جناب شما دو ماه فرصت میدهیم تا عریضهای حاوی فسادهایی که جواسیس ما خبر میدهند در ارکان حکومت رواج یافته به خدمت ما بیاوری البته درباریان را از این تفحص معاف نمودیم!
قاضی پس از دو ماه تحقیق و تفحص در فرصت مقرر با ۱۰ طومار خدمت شاه حضور یافت و عرض کرد : شاهنشاها! هر طومار حاوی چندین رخنه و خلل و فساد است که در ارکان حکومت راه یافته و صاحب منصبان از منصب خود سوء استفاده کرده رعیت یا خزانه عامره را مورد نهب و غارت و اختلاس قرار دادهاند.
شاه متغیر شد و گفت : جناب قاضی شتاب مکن و قبل از استنتاج موارد را به عرض ما برسان تا راهنمایت کنیم!!
قاضی گفت : جناب شیخ الاسلام پایتخت دو باب مدرسه را به منزل خویش تبدیل کرده و طلاب بینوا را از آن اخراج نموده است.
شاه گفت: دو باب مدرسه که ارزش تفحص ندارد. این عالمان و واعظان ارکان حکومت مخلده ما را مشید و قویم میکنند. مقدسات و مقدسین را وارد وادی پاسخگویی مکنید!
قاضی گفت: جناب قاضی عسگر و امام جمعه ی یکی از بلاد، پنج هکتار باغ مشجر وقفی را به تصرف خود درآورده و قبال نامچهای را هم تنظیم نمودهاند.
شاه گفت : آن را به ایشان حل کردم و بخشیدم زنهار که نام ایشان بر زبان آوری مبادا رعیت از اهل علم بدگمان شوند و از دعا گویان ما تنفر حاصل کنند!
قاضی گفت: جناب سپهسالار طهمورث میرزا زدوبندی نموده و امتیاز معامله توتون با پرتغالیها را از آن خود ساخته است.
شاه گفت : سپهسالار همواره حامی ما بوده و بی اذن ما کاری نکند! مورد بعد چیست؟
قاضی گفت: جناب قوللر آقاسی معین وزارت، از سهمیه ی سالانه مواجب قزلباش ، به هفت پسر خود هر یک سهمی اختصاص داده است.
شاه گفت: پسرانی رشید تربیت کرده که همه جان نثار مایند!!
قاضی گفت : جناب مین باشی سعدالملک ، سهمیه چکمه و علیق سربازان تحت امر را به فروش رسانده و غصب نموده است.
شاه گفت: گوش او را بپیچانید که هنگام جدال با اخوی شاهزاده گشتاسب، اغلب جانب او را میگرفت.
قاضی گفت :والی قره باغ امیر جنگاور، ضرایب گمرکات مرزی برای بازرگانان دو سوی مرز بیشتر کرده و خود در آن تصرف میکند.
شاه گفت :تا بازرگانان شکایتی نکردهاند رها کنید که ولایت قره باغ ولایتی حساس است و مهم!
قاضی گفت :بیگلر بیگی کرمان جناب امین حضور ، عشریهای بیش از آنچه میباید از رعیت کشاورز اخذ کرده و برای خود برداشت کرده است.
شاه پرسید : آیا در جان نثاری به مقام سلطنت وفادار است؟
قاضی گفت : بله اعلیحضرت.
شاه گفت :جناب قاضی! این دله دزدی ها در بین چاکران و جان نثاران معمول است و در جنب وسعت خزانه ی عامره پشیزی نمی ارزد !
اصل این است که اینها به مقام ظل الهی ما وفادارند و باید مواظب بود تا از آن تخطی نکنند!
قاضی طومار نخست را در هم پیچید و بقیه را در بقچه ای زیر بغل گرفت و گفت : دیگر زیاده عرضی نیست !
شاه سلطان حسین گفت : خدای را صد مرتبه شکر و سپاس ! که مملکت در غایت سلامت رو به قلل جبال سعادت در صعود است!!
قاضی اذن خروج خواست و همانطور که بیرون میرفت زیر لب زمزمه میکرد که : راست گفت مولانا که« ماهی از سر گنده گردد نی ز دم» ( به فتح گاف) .
شاه گفت: جناب قاضی هنوز عرایضی داری ؟ قاضی گفت : خیر شاهنشاها ! در حال این دعا بودم که سایه ظل اللهی بر رعایا مستدام باشد تا فساد و خلل نداند که از کدام راه به این مملکت نفوذ یابد!!!
چنین بود تا شش ماه بعد دعای قاضی، بواسطه ی محمود افغان قرین اجابت گشت!!
https://t.me/darvishane49
Telegram
قلم بیداری
باریکه ای بسوی مدنیت
ح-درویشی
ح-درویشی
Forwarded from *AFSANE*
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شب بخیرانه 💫
آوای جادویی : بانو مرضیه 🌹
شب تان به آرامش...
آوای جادویی : بانو مرضیه 🌹
شب تان به آرامش...
Forwarded from 💖معلمان شاد💖
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تظاهرات سراسری معلمان ترکیه در اعتراض به سیاستهای مهاجرتی
🔹در پی کشته شدن مدیر یک دبیرستان در استانبول به دست یک دانش آموز عراقی صدهزار معلم ترکیهای امروز در سراسر کشور راهپیمایی کردند.
🔹️بسیاری از مدارس کشور هم امروز به دلیل اعتصاب عمومی معلمان تعطیل بود.
🔹معلمان خواستار بازنگری در قوانین مهاجرتی و افزایش امنیت در مدارس بودند.
#بحران_مهاجر_در_جهان
https://t.me/moallemshad/151565
@moallemshad
🔹در پی کشته شدن مدیر یک دبیرستان در استانبول به دست یک دانش آموز عراقی صدهزار معلم ترکیهای امروز در سراسر کشور راهپیمایی کردند.
🔹️بسیاری از مدارس کشور هم امروز به دلیل اعتصاب عمومی معلمان تعطیل بود.
🔹معلمان خواستار بازنگری در قوانین مهاجرتی و افزایش امنیت در مدارس بودند.
#بحران_مهاجر_در_جهان
https://t.me/moallemshad/151565
@moallemshad
Forwarded from تبريزيم نيوز | Tabrizim News
#تبریزیم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ربات حذف ✂️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این شگرد فریبکارانه کارخانه های باطری سازی را حتما ببینید و برای دیگران ارسال کنید تا جلوی هزینه های سرسام آور اضافی گرفته شود !