Doostdaran_freudianassociation
41 subscribers
706 photos
116 videos
33 links
کارگروه دوستداران انجمن فرویدی

تماس با دفتر انجمن فرویدی به ریاست دکتر میترا کدیور
تنها روانکاو ایرانی عضو انجمن جهانی روانکاوی
☎️021_22025937

@freudianassociation
Download Telegram
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنالیست زمانی مطمئن می شود که تعبیری که ارائه کرده درست بوده، که به دنبال آن چیز دیگری ایجاد شود. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
یکی از اصولی که آنالیست‌ها می‌دانند که تعبیری که ارائه کرده‌اند بجا بوده است یا نه، این نیست که آنالیزان آن را قبول کند یا نه. نه قبول کردن آنالیزان برای آن‌ها ارزشی دارد نه رد کردنش، آنالیست زمانی مطمئن می‌شود که تعبیری که ارائه کرده درست بوده که به دنبال آن چیز دیگری ایجاد شود. متوجهید؟ یعنی آنالیزان باز تراوش‌های ناخودآگاه داشته باشد، یا عملکرد او تغییری بکند یا این که گاهی وقت ها یک acting out ازش سر بزند. یعنی اگر که پروسه ادامه داشته باشد ما متوجه می‌شویم این تعبیری که کرده‌ایم درست بوده است یا نه. حالا این که شما می‌گویید که من دو مرتبه و در تعبیرم هم حیرت را حذف کرده‌ام اگر واقعاً این تعبیر شما درست باشد این مکانیسم ادامه پیدا کند، حالا اگر من جلسه دیگر آمدم چیز جدیدی به شما گفتم یعنی ادامه پیدا کرد. و اگر هم نگفتم فکر نکنید که تعبیر شما درست نیست چون شاید چیزی بوده که ترجیح داده‌ام آن را همان جا قطع کنم. ادامه ماجرا را آنالیزان برای آنالیستش می‌آورد ولی معلم برای متعلمش همیشه نمی‌آورد.
پاسخ به پرسش: این طوری است که وقتی یک مکانیسم به راه افتاد، ادامه می‌یابد و گاهی وقت‌ها خیلی طولانی می‌شود، شاید هم به این علت این‌جا ختم شده است که موفق شده است یک حفره در اینجا ایجاد کند...

منبع: جلسه دهم دوره اول
(۲ امرداد ۱۳۸۰)
از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان؛ درسنامه ها، #سایت_انجمن_فرویدی

#متیرا_کدیور #روانکاوی #لکان #حفره #تعبیر #سیاه_چاله #ناخوداگاه #آنالیست #معلم #متعلم

انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی

@doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation

«می بایست از نوع دیگری از دیوانگی دیوانه بود که مبتلا به دیوانگی همه مردم نبود.»

[و این یک شوخی از طرف لکان نیست.]

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation «می بایست از نوع دیگری از دیوانگی دیوانه بود که مبتلا به دیوانگی همه مردم نبود.» [و این یک شوخی از طرف لکان نیست.] @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه چهارم دوره دوم (۸ آبان ۱۳۸۰)
از کلاس‌های عرصه فرویدی – مکتب لکان



ادامه سمینار سوم لکان: پسیکوزها
[فصل II]
[معنی هذیان]


[لکان اینجور ادامه می‌دهد:] «هر چه بیشتر تاریخچه مفهوم پارانویا را بررسی می‌کنیم بیشتر معنی‌دار می‌شود و بیشتر متوجه درسی می‌شویم که می‌شود از پیشرفت، یا عدم پیشرفتِ – هر طور که می‌خواهید – جنبش روانپزشکی گرفت».


[۱]
«در نهایت مفهومی از این پارادوکسیکال‌تر نیست. اگر من تلاش کردم درجلسه قبل دیوانگی را عمده کنم، به خاطر این است که می‌توان گفت توسط کلمه پارانویا مؤلفین تمام ابهامی را که در واژه قدیمی جنون وجود دارد، که واژه بنیادی عموم است، به نمایش گذاشته‌اند».
«این کلمه از دیروز مرسوم نشده است و نه حتی از تولد روانپزشکی. بدون اینکه خودم را به دست ابراز فضلی سهل بدهم خاطرنشان می‌کنم که استناد به جنون همیشه در فرهنگ فرزانگی یا آنچه که فرزانگی وانمود می‌شده است وجود داشته است. در این رابطه کتاب مشهور Eloge de la folie (ستایش جنون) تمام ارزش خود را در این داراست که جنون را با رفتار انسان نرمال همانند می‌کند – اگرچه که این آخری»، [یعنی اصطلاح انسان نرمال] «هنوز در آن زمان مرسوم نبوده است. آنچه که در زبان فیلسوف‌ها گفته شده، از یک فیلسوف به فیلسوف دیگر، بالاخره جدی گرفته شده است، مو به مو – چرخشی که با پاسکال شروع می‌شود که با لحنی جدی و فکورانه می‌گوید، بدون شک یک دیوانگی ضروری وجود دارد، که می‌بایست از نوع دیگری از دیوانگی دیوانه بود که مبتلا به دیوانگی همه مردم نبود». [و این یک شوخی از طرف لکان نیست.]
«این یادآوری‌ها بی فایده نیستند، وقتی که پارادوکس‌های قدیمی را در پیش‌فرض‌های تئوریسین‌ها می‌بینیم. می‌توان گفت که تا قبل از فروید دیوانگی را مترادف با تعدادی از شیوه‌های رفتاری یا Patterns می‌دانستند در حالیکه بقیه همین رفتارها را رفتار همه مردم ارزیابی می‌کردند. در نهایت تفاوت Pattern با Pattern توی چشم نمی‌خورد. هرگز هیچ‌گونه تأییدی صورت نگرفته که اجازه دهد که تصویری از آنچه که رفتار نرمال یا حتی قابل فهم است داشته باشیم، تا بتوانیم رفتار پارانویاک را از آن تفکیک کنیم»...

منبع: #سایت_انجمن_فرویدی

#فروید #لکان #میترا_کدیور #سایکوز #پارانویا #دیوانگی #دیوانه

انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی

@doostdaran_freudianassociation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@doostdaran_freudianassociation

او [لکان] می گوید این جا ما باید مسئول تقصیرات مان شناخته شویم و حساب آن ها را به طور کامل پس بدهیم.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation او [لکان] می گوید این جا ما باید مسئول تقصیرات مان شناخته شویم و حساب آن ها را به طور کامل پس بدهیم. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
نویسنده: ریچارد کلاین
ترجمه: زهرا نوعی
مقابله: مرجان پشت مشهدی
ویرایش: حامد خطیبی

هویت سازی با سمپتوم مفهومی است که در سمینار موسوم به سنتوم (Le sinthome) تکامل می‌یابد.[۷] سمپتوم در نقطه‌ای از گناه ظاهر می‌شود که سنتوم خوانده می‌شود. آن به Lalangue لکان تعلق دارد. لکان املاء قدیمی آن را که از یونانی به فرانسه وارد شده بود پیدا کرد و انگلیسی را نیز خود به آن اضافه نمود. در سمینار قبلی R.S.I آن بر اساس دکترین فرویدی تعریف شده بود که در آن سمپتوم یک ارضاء سائق است. یا همان طور که او [لکان] در ۱۸ فوریه ۱۹۷۵ مطرح می‌کند، سمپتوم روشی است که هر کس برای لذت بردن از ناخودآگاه دارد تا جایی که ناخودآگاه آن را تعیین می‌کند.[۸] تا جایی که لذت یک گناه است، این یک سنتوم خواهد بود. در سمپتوم یک لذت ممنوع وجود دارد. در خود گناه، خواستی برای لذت بردن خود را نمایان می‌سازد و به خاطر این که آن یک گناه است علیه خود قرار می‌گیرد. قانون به خاطر قانون سمپتوم خودش به یک ارضاء تبدیل می‌شود. به نظر می‌رسد که لکان دیگر این معادل بودن را نه برای وظیفه بلکه برای خواست یا حق در نظر می‌گیرد. در هر حال این سمپتومی نیست که سوژه در طی آنالیز با آن هویت سازی می‌کند. این سمپتومی است که سوژه با آن شروع می‌کند.

مفهوم سنتوم به سمینار II برمی‌گردد [۹]، جایی که هر زمان زنجیره سمبول‌ها به نقطه نهایی‌اش می‌رسد، اعمال‌مان، از ما سر می‌زنند. او [لکان] می‌گوید این‌جا ما باید مسؤول تقصیرات‌مان شناخته شویم و حساب آن‌ها را به طور کامل پس بدهیم. البته این به زودی به زنجیره‌ای از دال‌ها تبدیل می‌شود. به نظر من نمی‌رسد که اعمال ما، در نقطه‌ای که زنجیره متوقف می‌شود از ما سر می‌زنند، برعکس اعمال ما به زنجیره [دال] هجوم می‌آورد تا آن را متوقف کند. آنچه ما در نقطه نهایی کشف می‌کنیم چیزی نیست جز یک دال به علاوه یک تقصیر یا یک دال به علاوه گناه است. آن یک دال نهایی است که نه هم‌پایه دالی دیگر بلکه هم‌پایه گناه است. تقصیر، همچنین در دکترین کلاسیک یک ارضاء است و این ارضاء امروزه توسط ما به عنوان a کوچک نوشته می‌شود، ابژه‌ای که ارضایی را به بار می‌آورد که تخریب می‌کند. سکوت ناشی از توقف زنجیره، نشانه سائق مرگ است. این سمپتوم توسط ژک الن میلر به عنوان کارکردی از بعد سمبولیک به سمت بعد واقع به رسمیت شناخته شده است.

منبع : #سایت_انجمن_فرویدی
عنوان: مسؤولیت در روانکاوی
....
#روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#هویت_سازی #سمپتوم #سنتوم #ناخودآگاه
#گناه #لذت #دال #وجدان
#solaris #tarkovsky

انتخاب ویدئو و متن: فاطمه حُسنی ابراهیمی

@doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation

انسان در هیچ رابطه ای فریب کارتر از رابطه اش با اشتیاق خودش نیست.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation انسان در هیچ رابطه ای فریب کارتر از رابطه اش با اشتیاق خودش نیست. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه چهارم از دوره اول(۱۰خرداد۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی-مکتب لکان
حال برگردیم به همان مقوله اشتیاق و این که معنی واقعی آن در پایان روند روانکاوی خود سوژه روشن می‌شود. اشتیاق آن چیزی است که برای دستیابی به آن و معرفت به آن طی طریق لازم است که یکی از انواع آن روانکاوی است. مقوله‌ای فریب‌کارتر از اشتیاق وجود ندارد، انسان در هیچ رابطه‌ای فریب‌کارتر از رابطه‌اش با اشتیاق خودش نیست و این دقیقاً چیزی است که سوژه در روند روانکاوی‌اش با آن برخورد می‌کند، برخوردی بسیار دردناک و کمرشکن. سوژه به تدریج متوجه می‌شود که نه رشته تحصیلی‌اش را با اشتیاق انتخاب کرده است و نه کارش را، نه برخی وقت‌ها همسرش را و نه بعضی وقت‌ها دوستانش را و نه حتی به اصطلاح تفریحاتش را. در حالی که قبل از آن اعتقاد راسخ داشته که تمام این انتخاب‌ها بر اساس اشتیاق بوده است. در انتهای این روند برگ ریزان که سوژه به تدریج در آن از هر پوششی تهی می‌شود، در عریانی و بی چیزی مطلق آخر کار، در آن لحظه که سوژه خودش را همچون غریقی تنها می‌بیند، تخته پاره‌ای از جایی سر بر می‌آورد که آن تخته پاره چیزی نیست جز ابژه‌ای که اشتیاق از آن زاده می‌شود، که آن را لکان ابژه «a» می‌نامد. این همان چیزی است که اشتیاق روانکاو نامیده می‌شود و این همان هدفی است که مسیر را مشخص می‌کند. بنابراین تا شما به آن نقطه نرسید، نمی‌توانید تصوری از آن داشته باشید. این توده آن‌چنان متراکم و آن‌چنان غیر قابل رسوخ است که برای رسیدن به آن مدت زمانی به درازای چندین سال لازم است. نکته شگفت انگیز دیگر این که دست یافتن به این توده متراکم و غیرقابل نفوذ، منجر به این می‌شود که دست یابنده، خودش تماماً تبدیل به آن بشود، همچنان که در افسانه‌ها هست که شیئی این خاصیت را دارد که وقتی کسی به آن دست می‌زند ماهیتش تغییر می‌کند و خود تبدیل به همان شیء می‌شود. در افسانه‌های تمام فرهنگ‌ها هست. سنگ، طلا و یا چنین چیزی، در این‌جا هم واقعاً همان اتفاق می‌افتد، یعنی سوژه‌ای که به این توده متراکم دست پیدا می‌کند، خودش برای دیگران تبدیل به یک معما می‌شود، زیرا با هیچ یک از معیارهای آن‌ها قابل تعریف نیست و هرگز آن‌جایی نیست که انتظارش را دارند.

برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی

#میترا_کدیور #روانکاوی #اشتیاق #ابژه #سوژه

انتخاب متن و تصویر: زهراشمسعلی

@doostdaran_freudianassociation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@doostdaran_freudianassociation

آنتیگون مجری خواسته خدایان است به قیمت زندگی خودش، زیرا که برای او زندگی در بزدلی خالی از هر معنا است.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation آنتیگون مجری خواسته خدایان است به قیمت زندگی خودش، زیرا که برای او زندگی در بزدلی خالی از هر معنا است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه پنجم دوره اول (۲۴ خرداد ۱۳۸۰)
از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
 ......
لکان می‌گوید «آن‌چه که اشتیاق نامیده می‌شود باعث می‌شود که زندگی در بزدلی خالی از هر گونه معنا باشد». به خاطر همین است که زندگی یک نوروتیک خالی از هر گونه معناست و این آن چیزی است که یک هملت را از یک آنتیگون مجزا می‌سازد. آنتیگون بر اساس فرمان دیگری عمل نمی‌کند، حتی اگر این دیگری، بزرگترین و قدرتمندترین دیگری‌ها باشد یعنی کرئون، او بر اساس خواسته بزرگ دیگری عمل می‌کند. خواسته خدایان که بر آدمیان مقرر کرده‌اند که مردگان می‌بایست دارای مدفنی باشند. آنتیگون مجری خواسته خدایان است به قیمت زندگی خودش، زیرا که برای او زندگی در بزدلی خالی از هر معنا است. هملت اما موجود قابل ترحمی است که قادر نیست خواسته خدایان یا قانون آن‌ها را اجرا کند. قانونی که در آن کسی که مرتکب قتل شده، مستوجب مرگ است. او در نهایت فقط قادر است که یک انتقام شخصی بگیرد، آن هم در لحظه آخر و وقتی که در می‌یابد که همچون یک بزدل و یک فریب خورده خواهد مرد. و صد البته وفادار به ساختار وسواسی خودش. هملت در مدت کوتاه زندگی‌اش تلاش کامل به خرج داده که به انتظارات دیگران خیانت کند و هم عشق را به سخره بگیرد و هم دوستی را و هم جایگاه خودش را به عنوان وارث تاج و تخت، یعنی حافظ و مجری قانون. لکان زمانی پایان روانکاوی را مصادف با به تحقق رسیدن «وجودی برای مرگ» می‌دانست etre pour la mort یعنی که سوژه با تمام وجودش مرگ را باور کند و زندگی خودش را بر این حقیقت استوار کند که مرگ آرام و با جبروت در انتظارش است و این چیزی است که واقعاً در یک روانکاوی اتفاق می‌افتد. سوژه بالاخره باور می‌کند که میراست. که زمانی محدود برای زیستن در اختیار دارد که تعلل کردن و منتظر فرداهای بهتر نشستن، چیزی جز بزدلی نیست و این حقیقت که همه‌اش همین است، همین زندگی کوتاه. فروید معتقد است ناخودآگاه دانشی را در مورد مرگ خود سوژه در بر نمی‌گیرد. در نتیجه این دانشی است که باید به دست بیاید. هیچ سوژه انسانی مرگ خودش را باور ندارد.
.....
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.

#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #اشتیاق #سوژه #آنتیگون #زندگی #مرگ #هملت #قانون #خدایان #بزرگ_دیگری #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی

Theatre : Antigone /Ivo van Hove
انتخاب ویدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده

@doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation

سمپتوم بنیادی نفس حرف زدن است.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation سمپتوم بنیادی نفس حرف زدن است. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه چهارم دوره اول(۱۰خرداد۱۳۸۰)
از کلاس های عرصه فرویدی_مکتب لکان

زکریان معتقد است که در متن تقاضا برای روانکاوی که در آن سوژه می‌خواهد حرف بزند تا سمپتومش بر طرف شود، تمام پارادوکس سوژه نهفته است. در واقع چطور ممکن است که حرف زدن باعث از بین رفتن سمپتوم بشود، در حالی که سمپتوم بنیادی نفس حرف زدن است، یعنی قرار داشتن در قلمرو کلام؟ با چنین تعریفی سوژه پسیکوتیک را می‌توان نرمال تلقی کرد زیرا که از این سمپتوم بنیادی رنج نمی‌برد. با این همه سوژه‌های پسیکوتیکی هستند که درخواست روانکاوی می‌کنند. به نظر میشل سیلوستر سمپتوم پسیکوتیک این است که نزد او دلالت یا Signification در حال تعلیق است. این دلالت معلق و تهدیدآمیز هرگز قادر نیست که به سرانجامی برسد چون یک دال اساسی یعنی «نام پدر» غایب است. سوژه پسیکوتیک در نتیجه دست به ایجاد یک متافور جایگزین می‌زند، متافوری که جایگزین نام پدر می‌گردد. با این ترتیب می‌توان صحبت از سمپتوم جایگزین نزد پسیکوتیک کرد. بدبخت کسی که سمپتومی ندارد، از سمپتوم نمی‌توان صرف نظر کرد، حتی نرمالیته خودش یک سمپتوم است و شاید خطرناک‌ترین آنها. بنابراین اگر سمپتوم الزامی است در جریان یک روانکاوی چه بر سر آن می‌آید و پایان کار به کجا می‌کشد؟ لکان در سمینار RSI می‌گوید: «من سمپتوم را این گونه تعریف می‌کنم: روش هر کس برای لذت بردن از ناخودآگاه، آن گونه که ناخودآگاه او را تعیین می‌کند». روش هر کس برای لذت بردن از ناخودآگاه، این تعریف سمپتوم است. تعریف سمپتوم به عنوان صور مختلف لذت بردن یا ژوئی‌سانس به این معنی است که سمپتوم در نفس خودش حاوی «غیرقابل درمان» است. زیرا که به هر صورت و به هر شکل بالاخره نوعی ژوئی‌سانس باقی می‌ماند، اگرچه که اشکال مختلف ژوئی‌سانس دارای ارزش‌های مساوی نیستند. پس اگر برای سوژه در جریان روانکاوی چیزی در ارتباط با سمپتوم تغییر می‌کند آن چیز در نحوه لذت بردن سوژه است. وقتی که کسی به روانکاو مراجعه می‌کند، درخواست درمان دارد، تقاضای روانکاوی می‌کند، در واقع او به دنبال دانش است، دانش آنالیست و نه دانش ناخودآگاه خودش. در حقیقت از این دومی یعنی دانش ناخودآگاه خودش هیچ چیز نمی‌خواهد بداند. از این دانشی که در جایگاه حقیقت قرار گرفته و او با زحمت زیاد سعی می‌کند که از آن حذر کند و آن را با کمال دقت در پشت سمپتومش مخفی می‌کند.
این دانش یک شقاق است، یک شکاف است که او از این که سوژه آن باشد امتناع می‌ورزد، از آن احساس گناه می‌کند، سعی در حذر کردن، پوشاندن، انکار کردن این دانش به قیمت درد و رنج فراوان دارد و این امر او را وادار می‌کند که از اشتیاق خود صرف نظر کرده و به ژوئی‌سانس سمپتوم پناه ببرد. از طریق درخواست، درخواست از‌ آنالیست، درخواست از دانش فرض شده او، رابطه‌ای با دانش برقرار می‌شود، رابطه با دال، با Signifier ، و به این ترتیب است که سوژه وارد عشق انتقال می‌شود، وارد Transferance می‌شود. انتقال شرط لازم برای انجام یک روانکاوی است ولی نه شرط کافی آن...

برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی

#میترا_کدیور #روانکاوی #سوژه #سمپتوم #دال #متافور #نرمالیته #ژوئی_سانس #ناخودآگاه #انتقال

انتخاب متن و تصویر: زهرا شمسعلی

@doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation

«ژویی سانس مشترک خیلی بیشتر از اهداف مشترک آدم ها را به هم پیوند می دهد.»

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation «ژویی سانس مشترک خیلی بیشتر از اهداف مشترک آدم ها را به هم پیوند می دهد.» @doostdaran_freudianassociation 💬👇
از کوزه همان برون تراود که در اوست
نویسنده: مرجان پشت مشهدی

....

جالب است که چه چیزهایی در صحبت های آقای دکتر «تکرار» می شود: «متاسفانه گاهی هم وارونه صحبت کردن خریدار دارد. …حمید عنایت … می‌گفت که: اگر می‌خواهی لغت‌سازی کنی مهم نیست که چه لغتی می‌سازی و معادل می‌آوری، مهم آن است که به هنگام استفاده محکم و قاطع آن را به کار ببری؛ مخاطب شما فکر می‌کند که این لغت در کتاب لغت هم بوده و او بلد نیست. متاسفانه در اینجا هر کس قاطع‌تر و محکم‌تر صحبت کند مخاطب بیشتری کسب می‌کند، نه آنکه منطقی‌تر صحبت کند. چون قرار نیست تحلیل کنند، وقتی از در بیرون آمدند یا صحبت تو را پذیرفته‌اند و یا نپذیرفته‌اند، و این بستگی دارد به آنکه تو چقدر با قاطعیت حرفت را زده باشی.»..و چقدر این نگاه را به مردم داشتن معنادار است و البته این عطش برای جمع کردن «مخاطب بیشتری» که «قرار نیست تحلیل کنند».

آیا حرف فروید این نبوده که آنچه در ناخودآگاه هر آدمی می گذرد در تمام اعمال او حتی «اعمال بی هدفش»..جاری می شود؟ «… نه تنها در من ‘وجود دارد’ بلکه گاهی از من به بیرون ‘سر می زند’»..آیا روانکاوی در تمام تحقیقاتش ثابت نکرده که هیچ عمل تصادفی وجود ندارد و آدم ها اگر کاری را می کنند از جایی می آید که «نیت مندی»..هست؟ و اتفاقاً بر عکس جناب صنعتی من فکر می کنم که مردم آنقدرها هم … نیستند. اگر کسی دروغ شما را باور می کند، منفعتی در آن باور دارد نه اینکه نمی داند شما دروغ گفته اید، آخر از «ناخودآگاه به ناخودآگاه یک راه مستقیم هست»..و این فقط یک «همدستی» است وگرنه «آدم ها در ناخودآگاهشان همه چیز را می دانند»..و برای همین است که «ناخودآگاه همیشه کار خودش را می کند».. «بخصوص اگر این یک آش نوروتیک باشد»..

آن مردمی هم که شما ازشان حرف می زنید سرشان کلاه نمی رود. همانطور که دکتر کدیور می گویند: «ژویی سانس مشترک خیلی بیشتر از اهداف مشترک آدم ها را به هم پیوند می دهد.»...

برای مطالعه کل مقاله به #سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.

#دروغ #اهداف #تبانی #فساد #نیات #ژویسانس_مشترک #گروه_بندی

انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی

@doostdaran_freudianassociation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@doostdaran_freudianassociation

روانکاوی به یک سوژه اجازه می دهد تا آنچه را باعث شده عاشق شود، یا آنچه میل او به دیگری را به وجود آورده، قاب بندی و بیان کند.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation روانکاوی به یک سوژه اجازه می دهد تا آنچه را باعث شده عاشق شود، یا آنچه میل او به دیگری را به وجود آورده، قاب بندی و بیان کند. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
نویسنده: ژک الن میلر
ترجمه: محسن منجی

 عشق در روانکاوی انتقال نامیده می‌شود.
خودِ مفهوم عشق؛ آنچه این مفهوم را در روانکاوی مسأله‌دار می‌کند، زیر سلطه‌ی مفهوم و پروبلماتیک انتقال است. از این منظر ظاهراً عشق چیزی جز یک جابه‌جایی، جز یک اشتباه نیست. من کسی را دوست دارم چون فرد دیگری را دوست دارم. به همین دلیل است که در روانکاوی عشق با یک عدمِ اصالت معین و قطعی، مشخص می‌شود. حتا به‌نظر می‌رسد روانکاوی از عشق ارزش زدایی می‌کند، به‌نظر می‌رسد روانکاوی به نوعی موجب تنزلِ مقامِ زندگی عاشقانه می‌شود. تجربه‌ی عشق چیزی هم‌چون گم کردنِ خود در یک هزارتو است. عشق خصلتی هزارتویی دارد. فرد در مسیرهای عشق راه خود را پیدا نمی‌کند؛ فرد خودش را پیدا نمی‌کند.

باوجود این، روانکاوی راه عشق را در پیش می‌گیرد. هیچ تحلیل یا روانکاوی‌ای بدون انتقال نمی‌تواند وجود داشته باشد. آن توصیه‌ی تکنیکیِ روانکاوان پست-فرویدی را به یادآورید که طبق آن روانکاو از عمل تفسیر تا زمان به وجود آمدن انتقال خودداری می‌کند.

عمل روانکاو  خودش به خصلت اتوماتیک و خودکار عشق مشروعیت می‌دهد و  آن را به‌کار می‌گیرد. عشق مبتنی بر انتقال به صورت منظم، در وضعیت روانکاوانه پدیدار می‌شود. عنصر جدیدی که روانکاوی به پروبلماتیک عشق اضافه می‌کند دقیقا ایده و مفهوم خصلت اتوماتیک عشق است. دوست داشته شدن برای روانکاو بودن کافی است.

در عشق عنصری پیشامدی( امکانِ خاص) وجود دارد. عشق، متکی بر مواجهه‌هایی شانسی است، با استفاده از اصطلاحات ارسطو می‌توان گفت: در عشق نوعی بخت (tyche) وجود دارد، «مواجهه‌ای شانسی». اما روانکاوی  به عنصر ضروری دیگری هم در عشق مشروعیت می‌بخشد، عنصری‌که در تقابل با شانس است :مکانیسم خودکار عشق(“automaton” ، واجد چنین معانی‌ای هم هست:ماشین، ماشین‌وارگی، خود-عمل‌گری، خودکاری، و البته نوعی بی‌احساسی. م. م)

بزرگترین اکتشافات روانکاوی در مورد عشق به این قلمروتعلق دارند.روانکاوی به یک سوژه اجازه می‌دهد تا آنچه را باعث شده عاشق شود، یا آنچه میل او به دیگری را به وجود آورده، قاب‌بندی و بیان کند. فروید این علت را «شرط عشق» می‌نامید.(Liebes Bedingung)

منبع: #سایت_انجمن_فرویدی
....
#روانکاو #دکتر_میترا_کدیور
#انتقال #عشق #عاشق #اکتشاف #مواجهه #بخت

انتخاب ویدئو و متن: فاطمه حُسنی ابراهیمی
موزیک ویدئو: آثار ونگوگ

@doostdaran_freudianassociation
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@doostdaran_freudianassociation

رؤیایی که در جریان روانکاوی تعریف می شود درونه آشکار رؤیاست.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation رؤیایی که در جریان روانکاوی تعریف می شود درونه آشکار رؤیاست. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
جلسه هفتم دوره اول (۱۲ تیر ۱۳۸۰)
از کلاس‌های عرصه فرویدی ـ مکتب لکان
.....
از آنجایی که در زمان فروید هم افراد از مطالعه و خواندن گریزان بودند، فروید خلاصه‌ای از آنچه در کتاب تعبیر رؤیا نوشته بیان می‌کند. او معتقد است آن‌هایی هم که این کتاب (تعبیر رؤیا) را خوانده‌اند بیشتر دچار سردرگمی شده‌اند و بقیه آن‌هایی هم که همیشه همه چیز را سرسری می‌خوانند از کتاب فقط عبارت Wish fulfillment را گرفته‌اند که به سادگی به خاطر سپرده می‌شود و به سادگی هم مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد. جالب است که توجه کنیم که هنوز هم بعد از یک قرن همان وضعیت حکمفرماست و در بر همان پاشنه می‌چرخد. و هرکس از این خوان یغما لقمه‌ای می‌برد و از آن لقمه برای خود سفره‌ای می‌گسترد و شکمی سیر می‌کند. فروید در مورد رؤیا معتقد است که آن چه را از رؤیا به خاطر می‌آوریم، یعنی درونه آشکار رؤیا را، می‌توان به اجزایش تقسیم کرد و هر جزء را با استفاده از فرایند تداعی آزاد در رابطه با افکار پنهانی که آن را به وجود آورده‌اند قرارداد یعنی Latent dream thoughts افکار پنهانی رؤیا. رؤیایی که در جریان روانکاوی تعریف می‌شود درونه آشکار رؤیاست. برای آن که بفهمیم چه افکار پنهانی رؤیا را به وجود آورده اند، فروید می‌گوید می‌شود درونه آشکار را به اجزایش تقسیم کرد و در مورد هرکدام که تداعی آزاد انجام بگیرد ما را به افکار پنهانی که آن را ساخته هدایت می‌کند. این اجزا کم کم به هم بافته می‌شوند و نهایتاً شبکه‌ای از افکار به وجود می‌آورند. و در اثر این تحلیل است که درونه آشکار رؤیا که در ابتدا بی معنی به نظر می‌رسید و غیر قابل فهم بود حالا ما را به افکار پنهانی که سازنده آن بوده هدایت می‌کند و رؤیا معنا دار می‌شود. کار رؤیا Dream work آن است که افکار پنهانی را تبدیل به درونه آشکار رؤیا کند یعنی عکس آنچه که در جریان تحلیل رؤیا انجام می‌شود. در تحلیل رؤیا ما درونه آشکار را به افکار پنهانی هدایت می‌کنیم ولی کار رؤیا که در ناخودآگاه انجام گرفته افکار پنهانی را تبدیل به درونه آشکار رؤیا می‌کند. تمام اعوجاجی که باعث می‌شود رؤیا چنین ظاهر شگفت انگیزی داشته باشد محصول همین کار رؤیاست.
.......
برای مطالعه متن کامل به
#سایت_انجمن_فرویدی رجوع کنید.

#فروید #لکان #ژاک_لاکان #روانکاو #روانکاوی #رؤیا #تعبیر_رؤیا #تداعی_آزاد #ناخودآگاه #تحلیل_رؤیا #کار_رؤیا #درونه_آشکار_رؤیا #افکار_پنهانی #میترا_کدیور #انجمن_فرویدی

ویدئو : هشت و نیم / فدریکو فلینی
انتخاب ويدئو و متن : ربابه ايلخانی زاده

@doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation

از نظر روانکاوی سلامت روانی نداریم.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation از نظر روانکاوی سلامت روانی نداریم. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
از نظر روانکاوی سلامت روانی نداریم تأکید کرده‌ام که سمپتوم ضروری است و هر بشری سمپتومی دارد و سمپتوم یک راه نجات، یک راه چاره است که در آن بعد واقع توسط بعد سمبولیک احاطه می‌شود و این وقتی است که بعد سمبولیک درست کار می‌کند. سمپتوم نوروتیک بر اساس نوع خاصی است و سمپتوم پسیکوتیک، چون بعد سمبولیک درست کار نمی‌کند، نوع دیگری است که حالا به آن خواهیم پرداخت. ولی بالاخره برای این که بشر بتواند جوری با بعد واقع کنار بیاید، نیاز به سمپتوم دارد. حالا بر این اساس که این سمپتوم از نام پدر استفاده کرده باشد یا نکرده باشد، طبیعت ساختاری افراد فرق می‌کند. برای فروید اصلاً چیزی به نام reality testing وجود ندارد. در روانکاوی چیزی به نام reality وجود ندارد. خوب است که شما به همان مقاله «واقعیت و عینیت در روانکاوی» مراجعه کنید. از دست دادن احساس reality در نوروز و پسیکوز، که در هر دو مختل است، زمانی نوشته شده است که هنوز فروید به چیزی به عنوان سلامت روانی معتقد بوده است. امروز که ما به چنین چیزی معتقد نیستیم. یعنی در همه مردم reality testing مختل است. و در روانکاوی اصل بر این است که از درون فانتاسم با واقعیت برخورد می‌کنیم. هر کسی از درون فانتاسم خودش با واقعیت برخورد می‌کند. پس این reality testing یک کریتری است که در روانکاوی اصلاً ارزشی ندارد.

برگرفته از #سایت_انجمن_فرویدی

#میترا_کدیور #روانکاوی #سمپتوم #سمبولیک #نوروتیک #فانتاسم #واقعیت #عینیت

انتخاب متن وتصویر: زهرا شمسعلی

@doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation

از همان زمان من با قاطعیت تاکید کردم که پدیده های اولیه، اولیه تر از آنچه که زیربنای کل ساختمان هذیان است، نیستند.

@doostdaran_freudianassociation
💬👇
Doostdaran_freudianassociation
@doostdaran_freudianassociation از همان زمان من با قاطعیت تاکید کردم که پدیده های اولیه، اولیه تر از آنچه که زیربنای کل ساختمان هذیان است، نیستند. @doostdaran_freudianassociation 💬👇
«از همان زمان من با قاطعیت تأکید کردم که پدیده‌های اولیه، اولیه‌تر از آنچه که، زیربنای کل ساختمان هذیان است، نیستند.
[…] ساختارهای مشابهی در ترکیب، انگیزش و مضمون سازی پدیده‌های اولیه وجود دارد. به عبارت دیگر همیشه همان نیروی نظام دهنده است که در داخل هذیان عمل می‌کند. چه قسمت‌هایی از آن را درنظر بگیریم، چه تمام آن را».
«اهمیت پدیده‌های اولیه یا عنصری در این نیست که یک هسته آغازین، یک نقطه انگلی، بنا به گفته کلرامبو، در داخل شخصیت باشد که سوژه برای دربرگرفتن آن و لفاف دادن به آن یک واکنش فیبری انجام دهد و در عین حال آن را تلفیق کند، یعنی آنطور که بارها گفته شده آن را تشریح کند. هذیان»، [از پدیده اولیه] «استنتاج نشده، بلکه منتج از همان نیروی سازنده است، هذیان خود یک پدیده عنصری است. مفهوم عنصر را در اینجا نمی‌توان به جز مفهوم ساختار درنظر گرفت، ساختار متمایزشده، غیرقابل کاهش به چیز دیگر جز به خودش».
«این قلمرو ساختار آن چنان عمیقاً ناشناخته مانده است، که تمام گفتاری را که درباره آن صحبت می‌کردم که در پیرامون پارانویاست، نشانه‌های این عدم شناخت را با خود دارد. این آزمونی است که می‌توانید در جریان مطالعه فروید و تقریباً تمام مؤلفین داشته باشید – صفحات و حتی گاهی اوقات فصل‌های کاملی به پارانویا اختصاص داده شده است، آنها را از بافت متن خارج کنید، با صدای بلند بخوانید، تحسین برانگیزترین شرح‌ها را راجع به رفتار همه آدم‌ها در آنها خواهید یافت. کم مانده آنچه را که هم اکنون برای شما از تعریف کرپلین در مورد پارانویا خواندم، رفتار نرمال را توصیف کند. این پارادوکس را بدون وقفه خواهید یافت، حتی نزد مؤلفین آنالیست، وقتی که آنها خود را در سطحی قرار می‌دهند که آن را Pattern نامیدم، کلمه‌ای که تسلطش بر تئوری روانکاوی کاملاً جدید است، ولیکن از خیلی وقت پیش به حالت بالقوه وجود داشته است». [تمام تلاش لکان اینجا این است که آنچه که الان درحال حاضر کاملاً جا افتاده، در روانپزشکی و در بسیاری مکاتب روانکاوی، اینکه همه‌اش صحبت از این است که دنبال یکسری رفتارها بگردند، دنبال یکسری اندیس‌ها باشند، دنبال یکسری نشانه‌ها، فلان علامت باید وجود داشته باشد در فلان مدت، این حرکت، این عمل، اینها را با هم ‌دیگر جمع کنیم و یک تشخیصی بگذاریم و صحبت همه‌اش از Pattern است، از رفتار است.

منبع: درسنامه‌های #دکتر_کدیور: ادامه سمینار سوم لکان: پسیکوزها

جلسه چهارم دوره دوم (۸ آبان ۱۳۸۰)
از کلاس‌های عرصه فرویدی – مکتب لکان

#سایکوز #لکان #رفتارهای_اولیه #پارانویا

انتخاب متن و تصویر: مهدی ربیعی

@doostdaran_freudianassociation