امروز
تصمیم بگیر
یه کار مثبت و مفید انجام بدی
یه کار متفاوت و جدید
✅کاری که لبخند رو روی لبهای چند نفر بنشونه...
#صبح_بخیر
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
تصمیم بگیر
یه کار مثبت و مفید انجام بدی
یه کار متفاوت و جدید
✅کاری که لبخند رو روی لبهای چند نفر بنشونه...
#صبح_بخیر
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #موشن_گرافیک " توصیههای سفر #اربعین از زبان امام صادق (ع) "
#قسمت_اول:👇
✅مهارتهای⛔️"کنترل زبان"⛔️
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#قسمت_اول:👇
✅مهارتهای⛔️"کنترل زبان"⛔️
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#داستان سودای رفتن
3️⃣قسمت سوم
آن روز که مسعود اسم تو را آورد، آنقدر دلتنگ💔 شدم که نفهمیدم چند بار توی مترو خط عوض کردم تا برسم به بهشت زهرا. تنها جایی بود که حس میکردم حرفم را میفهمی. قبل از رفتنت که خیلیوقتها نمیفهمیدی من چه میگویم. اما حالا که آنجا خوابیده بودی خوب گوش میدادی. میگفتم دیدی چقدر آنجا تاریک و ترسناک است، دیدی فقط چند تا تکه استخوان برایمان گذاشتهای، دیدی هر چه جانماز📿 آب کشیدی به دردت نخورد؟ دیدی فقط من برایت ماندهام؟
اینها را میگفتم و فکر نمیکردم همین دلتنگی کار دستم بدهد و مجبورم کند همین جانماز را نه یک بار، که بیشتر از ده بار زیر پایم پهن کنم و با خدایت حرف بزنم.🙏
آن روز که آمده بودم بهشت زهرا هم همینها را گفتم. گفتم اگر میآیم و برایت فاتحه میخوانم خیال نکن این فاتحه را خواندهام تا به قول مردم خیرات شود برایت. فقط فاتحه میخوانم تا دلت خوش شود. خوب یادم هست چقدر سورهی حمد✨ را دوست داشتی. تا چیزی گم میکردی بسم الله میگرفتی و بلند بلند سوره را میخواندی تا میرسیدی به آیهی یکی مانده به آخر. بعد "و لا الضالین" را گرو نگه میداشتی تا گمشدهات پیدا شود و آن وقت سوره را تمام میکردی. حالا هم برایت حمد میخوانم تا پیدایم کنی. تا اگر یک درصد حرفهایی که میزنند درست باشد و خدایی که میشناسم تو را توی قبر تنها نگذاشته باشد، روحت را آرام کند.🌱
اینها را گفتم و برگشتم خانه.
بعد از آن روز هر چه خیابان ها را قدم زدم🚶🏻♀️ و صدای جیمز بلانت را توی هدفونم🎧 بالا بردم، حس کردم انگار چیزی کم است. رفتم وسط پارک و روی چمنها دراز کشیدم و رو به آسمان، بتهوون گوش دادم، باز هم چیزی کم بود. رفتم لبهی پنجره و همان طور که فروغ میخواندم، حرفها را دود کردم و باز هم چیزی کم بود. تمام کارهایی را که میدانستم حالم را خوب میکنند انجام دادم و باز هم چیزی کم بود. صدای مسعود توی سرم میپیچید که "بیشتر به مادرت سر بزن💫". شاید اگر این جمله را بعد از آن همه حرف که بارش کرده بودم تحویلم نمیداد این قدر ذهنم را به خودش مشغول نمیکرد.
🔹ادامه دارد...
✍️سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
3️⃣قسمت سوم
آن روز که مسعود اسم تو را آورد، آنقدر دلتنگ💔 شدم که نفهمیدم چند بار توی مترو خط عوض کردم تا برسم به بهشت زهرا. تنها جایی بود که حس میکردم حرفم را میفهمی. قبل از رفتنت که خیلیوقتها نمیفهمیدی من چه میگویم. اما حالا که آنجا خوابیده بودی خوب گوش میدادی. میگفتم دیدی چقدر آنجا تاریک و ترسناک است، دیدی فقط چند تا تکه استخوان برایمان گذاشتهای، دیدی هر چه جانماز📿 آب کشیدی به دردت نخورد؟ دیدی فقط من برایت ماندهام؟
اینها را میگفتم و فکر نمیکردم همین دلتنگی کار دستم بدهد و مجبورم کند همین جانماز را نه یک بار، که بیشتر از ده بار زیر پایم پهن کنم و با خدایت حرف بزنم.🙏
آن روز که آمده بودم بهشت زهرا هم همینها را گفتم. گفتم اگر میآیم و برایت فاتحه میخوانم خیال نکن این فاتحه را خواندهام تا به قول مردم خیرات شود برایت. فقط فاتحه میخوانم تا دلت خوش شود. خوب یادم هست چقدر سورهی حمد✨ را دوست داشتی. تا چیزی گم میکردی بسم الله میگرفتی و بلند بلند سوره را میخواندی تا میرسیدی به آیهی یکی مانده به آخر. بعد "و لا الضالین" را گرو نگه میداشتی تا گمشدهات پیدا شود و آن وقت سوره را تمام میکردی. حالا هم برایت حمد میخوانم تا پیدایم کنی. تا اگر یک درصد حرفهایی که میزنند درست باشد و خدایی که میشناسم تو را توی قبر تنها نگذاشته باشد، روحت را آرام کند.🌱
اینها را گفتم و برگشتم خانه.
بعد از آن روز هر چه خیابان ها را قدم زدم🚶🏻♀️ و صدای جیمز بلانت را توی هدفونم🎧 بالا بردم، حس کردم انگار چیزی کم است. رفتم وسط پارک و روی چمنها دراز کشیدم و رو به آسمان، بتهوون گوش دادم، باز هم چیزی کم بود. رفتم لبهی پنجره و همان طور که فروغ میخواندم، حرفها را دود کردم و باز هم چیزی کم بود. تمام کارهایی را که میدانستم حالم را خوب میکنند انجام دادم و باز هم چیزی کم بود. صدای مسعود توی سرم میپیچید که "بیشتر به مادرت سر بزن💫". شاید اگر این جمله را بعد از آن همه حرف که بارش کرده بودم تحویلم نمیداد این قدر ذهنم را به خودش مشغول نمیکرد.
🔹ادامه دارد...
✍️سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
چشمان شماست چشمه جود و کرَم
از لطف و بزرگی❣️ شما با خبرم
تا آخر شب، حال خوشی دارم اگر
از اوّل صبح☀️ نامتان را ببرم...
#سلام_آقا
🖌ن. آقانوری
دخترونه نور الهدی
@dokhtar_razavi
از لطف و بزرگی❣️ شما با خبرم
تا آخر شب، حال خوشی دارم اگر
از اوّل صبح☀️ نامتان را ببرم...
#سلام_آقا
🖌ن. آقانوری
دخترونه نور الهدی
@dokhtar_razavi
🌀پاک گیج شده بودم. خواب میدیدم ساعت داره زنگ میزنه. کلی اعصابم خورد شده بود. بیدار شدم. زنگِ ساعت، خونه رو گذاشته بود روی سرش. کوبیدم روش و ... ادامه خواب.
دوباره که بلند شدم، هوا🌤 روشن بود. خواب مونده بودم. نمیدونستم چند دقیقه به طلوع آفتاب مونده؛ ولی گمان داشتم اگه بخوام وضو بگیرم، نمازم قضا میشه.
سریع تیمم کردم و به نیت ما فیالذِمّه نمازم رو بستم. سوره و مستحبات رو حذف کردم هیچ، تازه توی رکوع و سجود هم یک بار سبحانالله📿 میگفتم.
بالاخره، تموم شد. نمازم درست بود؛ ولی این رسمش نیست.😕
📗جلسههای من و خدا
#وقت_عاشقی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
دوباره که بلند شدم، هوا🌤 روشن بود. خواب مونده بودم. نمیدونستم چند دقیقه به طلوع آفتاب مونده؛ ولی گمان داشتم اگه بخوام وضو بگیرم، نمازم قضا میشه.
سریع تیمم کردم و به نیت ما فیالذِمّه نمازم رو بستم. سوره و مستحبات رو حذف کردم هیچ، تازه توی رکوع و سجود هم یک بار سبحانالله📿 میگفتم.
بالاخره، تموم شد. نمازم درست بود؛ ولی این رسمش نیست.😕
📗جلسههای من و خدا
#وقت_عاشقی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #موشن_گرافیک " توصیههای سفر #اربعین از زبان امام صادق (ع) "
#قسمت_دوم:👇
❤️"خوشرفتاری در سفر"❤️
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#قسمت_دوم:👇
❤️"خوشرفتاری در سفر"❤️
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#داستان سودای رفتن
4️⃣قسمت چهارم
غروب بود. پدر تازه از کارخانه برگشته بود و داشت صورت بدون آرایشم را با چشمهای گرد😯 زیر و رو میکرد. دسته کلید را انداخت روی اپن و گفت:
- کجا تشریف میبرن سرکار خانم؟ مجلس ختم؟
کولهپشتی🎒 را انداختم روی دوشم و همینطور که پلهها را دو تا یکی میکردم گفتم:
- زود برمیگردم.
خودم هم نمیدانستم دارم چه کار میکنم. ماشین🚘 را روشن کردم و راه افتادم. پایم را گذاشتم روی پدال گاز. نمیدانستم دارم کدام مسیر را انتخاب میکنم. سر این بلوار اگر به راست میپیچیدم میافتادم توی خیابان منتهی به آتلیه. قبلا" برای کارهای نمایشگاه چند بار با بچهها رفته بودیم آتلیهی مسعود. میدانستم الان نشسته پشت میز و لابد دارد عکسهای💑 دامادی یکی از همین حاجی بالاشهریها را ادیت میکند. اما میرفتم آنجا چه میگفتم؟ میگفتم دلم برای مادرم تنگ💔 شده؟ میگفتم حرف آن روزت مثل ضبط صوت توی سرم تکرار میشود؟ میگفتم اگر مردهها میروند زیارت، خودت بگو کجا بروم که مادرم هم بیاید آنجا؟
پیچیدم به چپ. انتهای این خیابان میرسید به مسجد بزرگی که خوب یادم بود توی 🏴دهه محرم چقدر جلویش شلوغ میشد. توی یکی از کوچههای فرعی پارک کردم و رفتم سمت ورودی. صدای اذان بلند شده بود. جلوی ورودی مردانه شلوغ بود. جمع شده بودند دور یک نفر و داشتند حرف میزدند. از سر و وضعش معلوم بود حاج آقای مسجد است. میخواستم حرف بزنم. اما میرفتم جلو چه میگفتم؟ میگفتم مسعود گفته مرده ها هم میروند زیارت؟ لابد بعدش میپرسید مسعود چه کارهات میشود! میگفتم دلتنگ💓 مادرم شدهام و میخواهم یک جایی ببینمش؟
میگفتم شما که میگویید آدمها بعد از مرگ هنوز زندگی میکنند، بگویید کجا بروم که بتوانم یک دقیقه مادرم❣️ را محکم بغل کنم و یادم برود استخوانهایش توی آن قبر چند وجبی پوسیدهاند؟
لابد اگر اینها را میشنید میگفت خودت را ببر به یکی از روانپزشکهای کلینیک ته بلوار نشان بده.
دلم گرفته بود و یک دنیا حرف داشتم که بزنم و هیچ گوشی انگار برای شنیدن پیدا نمیشد.😕
از درِ زنانه رفتم داخل. گوشهی حیاط، لبهی حوض کاشیکاری شدهی مسجد نشستم و با نوک انگشت ماهیقرمزها🐟 را پخش و پلا کردم. صدای نازکی از پشت سرم گفت:
- چه کولهپشتی بزرگی!😀 خیلی خوبه! برای ✅پیادهروی اربعین خریدی؟
🔹ادامه دارد...
✍️سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
4️⃣قسمت چهارم
غروب بود. پدر تازه از کارخانه برگشته بود و داشت صورت بدون آرایشم را با چشمهای گرد😯 زیر و رو میکرد. دسته کلید را انداخت روی اپن و گفت:
- کجا تشریف میبرن سرکار خانم؟ مجلس ختم؟
کولهپشتی🎒 را انداختم روی دوشم و همینطور که پلهها را دو تا یکی میکردم گفتم:
- زود برمیگردم.
خودم هم نمیدانستم دارم چه کار میکنم. ماشین🚘 را روشن کردم و راه افتادم. پایم را گذاشتم روی پدال گاز. نمیدانستم دارم کدام مسیر را انتخاب میکنم. سر این بلوار اگر به راست میپیچیدم میافتادم توی خیابان منتهی به آتلیه. قبلا" برای کارهای نمایشگاه چند بار با بچهها رفته بودیم آتلیهی مسعود. میدانستم الان نشسته پشت میز و لابد دارد عکسهای💑 دامادی یکی از همین حاجی بالاشهریها را ادیت میکند. اما میرفتم آنجا چه میگفتم؟ میگفتم دلم برای مادرم تنگ💔 شده؟ میگفتم حرف آن روزت مثل ضبط صوت توی سرم تکرار میشود؟ میگفتم اگر مردهها میروند زیارت، خودت بگو کجا بروم که مادرم هم بیاید آنجا؟
پیچیدم به چپ. انتهای این خیابان میرسید به مسجد بزرگی که خوب یادم بود توی 🏴دهه محرم چقدر جلویش شلوغ میشد. توی یکی از کوچههای فرعی پارک کردم و رفتم سمت ورودی. صدای اذان بلند شده بود. جلوی ورودی مردانه شلوغ بود. جمع شده بودند دور یک نفر و داشتند حرف میزدند. از سر و وضعش معلوم بود حاج آقای مسجد است. میخواستم حرف بزنم. اما میرفتم جلو چه میگفتم؟ میگفتم مسعود گفته مرده ها هم میروند زیارت؟ لابد بعدش میپرسید مسعود چه کارهات میشود! میگفتم دلتنگ💓 مادرم شدهام و میخواهم یک جایی ببینمش؟
میگفتم شما که میگویید آدمها بعد از مرگ هنوز زندگی میکنند، بگویید کجا بروم که بتوانم یک دقیقه مادرم❣️ را محکم بغل کنم و یادم برود استخوانهایش توی آن قبر چند وجبی پوسیدهاند؟
لابد اگر اینها را میشنید میگفت خودت را ببر به یکی از روانپزشکهای کلینیک ته بلوار نشان بده.
دلم گرفته بود و یک دنیا حرف داشتم که بزنم و هیچ گوشی انگار برای شنیدن پیدا نمیشد.😕
از درِ زنانه رفتم داخل. گوشهی حیاط، لبهی حوض کاشیکاری شدهی مسجد نشستم و با نوک انگشت ماهیقرمزها🐟 را پخش و پلا کردم. صدای نازکی از پشت سرم گفت:
- چه کولهپشتی بزرگی!😀 خیلی خوبه! برای ✅پیادهروی اربعین خریدی؟
🔹ادامه دارد...
✍️سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
🌹وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ
و شهادتیافتگان پیش رویش
🔹دعای عهد
به اینجای دعا که میرسم🙏
فکر میکنم مگر چیزی بهتر از این هم هست؟
در راه تو❣️ پیکار کنم، در راه تو کشته شوم
به امید اینکه سرم بر دامان تو باشد و جان بدهم🌟
بر آستان تو جان میدهم چه بهتر از این
سعادتست بر آن خاک آستان مردن💫
#سلام_حضرت_باران
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
و شهادتیافتگان پیش رویش
🔹دعای عهد
به اینجای دعا که میرسم🙏
فکر میکنم مگر چیزی بهتر از این هم هست؟
در راه تو❣️ پیکار کنم، در راه تو کشته شوم
به امید اینکه سرم بر دامان تو باشد و جان بدهم🌟
بر آستان تو جان میدهم چه بهتر از این
سعادتست بر آن خاک آستان مردن💫
#سلام_حضرت_باران
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #موشن_گرافیک " توصیههای سفر #اربعین از زبان امام صادق(ع) "
#قسمت_سوم:👇
🕋"ذکر یاد خدا در سفر"🕋
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#قسمت_سوم:👇
🕋"ذکر یاد خدا در سفر"🕋
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#داستان سودای رفتن
5⃣قسمت پنجم
سرم را برگرداندم. چشمهای شیطنتآمیز دختری را دیدم که هم سن و سال خودم به نظر میرسید. از این چادرهای آستین دار پوشیده بود و زیپش را هم تا بالا کشیده بود.
حس کردم الان است که خفه شود. روسریاش را هم تا روی ابروها پایین کشیده بود و با این گیرههای آویزدار سمت راست صورتش، بسته بود. روسریاش آبیِ توپتوپی بود. ناخودآگاه خندهام گرفت.😀
- من یک مانتو دارم طرحش دقیقا" عین همین روسری ست.
ریز ریز خندید و گونهاش چال افتاد. زیپ چادرش را کشید پایین و گفت:
- تو هم از هفت تیر خریدی؟
مانتویش درست مثل مانتوی خودم بود. گفتم:
- تو که مانتویت از زیر چادر پیدا نمیشود این همه رفتهای گشتهای روسریات را با مانتویت ست کردی که چه؟😉
با ناز و ادا گفت:
- اختیار داری خانم! مگر ما چادریها دل نداریم؟ همین الان از خانهی دوستم آمدهم. آنجا مانتویم هم پیدا بود.😏
- خب میدانی که از نظر تکنیکهای طراحی لباس، نباید طرح روسری و مانتویت یکشکل باشد. باید مثلا" روسریات را همرنگ🌈 مانتویت انتخاب میکردی اما ساده و بدون طرح. یا برعکس، مانتویت را ساده برمیداشتی و روسری.ات را طرحدار.
- واو (wow) 😲مگر تو طراح لباس هستی خانمِ خوشگلِ موفرفری؟
- نه. من معماری میخوانم. اما خب ما بچههای معماری زیاد با رنگها و ترکیبهایشان سر و کار داریم. دستمان آمده است که کدام طرح را باید کنار کدام یکی بگذاریم که هارمونی داشته باشد.
- باز هم wow! خیلی باکلاسیها دختر جان!😜 خب من خیلی از این قرتی بازیها سر در نمیآورم. من عاشق طرحهای گلگلی🌺 و توپتوپیام. سر تا پایم را هم همان شکلی میکنم. نگاه کن حتی پیکسلش را هم زدهام پشت کولهام.
پشتش را به من کرد تا کولهاش را ببینم. یک پیکسل گلگلیِ صورتی را روی جیب بیرونی کولهپشتی اش آویزان کرده بود. خندیدم😁 و گفتم:
- قشنگه.
برگشت این طرف و گفت:
- کوله پشتیام را میگویی یا پیکسلم را؟🤔
این پا و آن پا کردم و گفتم:
- هر دوتا. این دو تا واقعا" با هم هارمونی دارند. کیف ساده با پیکسل طرح دار.
- چه عجب یک جا را درست تشخیص دادهام. مرسی فرفری جان. ولی به درد اربعین نمیخورد. میخواهم یکی دیگر بخرم مثل کولهی خودت. بزرگ و جادار.
- اربعین؟🙄 همان مراسمِ چهلمِ امام حسین؟ مگر مراسم چهلم هم کوله پشتی میخواهد؟
خندید و گفت:
- مراسم چهلم که به خودی خود کولهپشتی🎒 نمیخواهد. اما آدم وقتی میخواهد برود سفر، کولهپشتی لازم دارد. میروم پیادهروی اربعین.
- میخواهی پیاده بروی کربلا؟ برو توی یکی از این NGOها ثبتنام کن حداقل یک دلیل منطقی برای پیادهروی گروهیات داشته باشی که به پابلیک فِیس معرفی کنی. مثلا" دفاع از حقوق زنان. یا چه میدانم، حمایت از کودکان کار. همین طور راه بیفتی بروی که چه؟ به خاطر آدمی که هزار سال پیش کشته شده؟ بیکاری؟🤔
- نه اتفاقا" چون کار و زندگیام را دوست دارم میخواهم پیاده بروم کربلا. طرف برای یک گربهی زخمی میرود کمپین حمایت از حقوق حیوانات تشکیل میدهد، آن وقت من یک کمپین درست و حسابی برای امام حسینم راه نیندازم؟ هزار سال پیش هم او را کشته باشند، نامردی کردهاند. داغ نامردی که با سال و ساعت و ثانیه تمام نمیشود. همیشه تازه است. یک نفر سر کلاس حرف زور بزند، سریع بغضمان میترکد. آن وقت به عزیزترین آدمهای جهان زور بگویند و بنشینیم و تماشا کنیم؟
- تمام شده دختر جان! زور هم گفته باشند، تمام شده....
🔹ادامه دارد...
✍سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
5⃣قسمت پنجم
سرم را برگرداندم. چشمهای شیطنتآمیز دختری را دیدم که هم سن و سال خودم به نظر میرسید. از این چادرهای آستین دار پوشیده بود و زیپش را هم تا بالا کشیده بود.
حس کردم الان است که خفه شود. روسریاش را هم تا روی ابروها پایین کشیده بود و با این گیرههای آویزدار سمت راست صورتش، بسته بود. روسریاش آبیِ توپتوپی بود. ناخودآگاه خندهام گرفت.😀
- من یک مانتو دارم طرحش دقیقا" عین همین روسری ست.
ریز ریز خندید و گونهاش چال افتاد. زیپ چادرش را کشید پایین و گفت:
- تو هم از هفت تیر خریدی؟
مانتویش درست مثل مانتوی خودم بود. گفتم:
- تو که مانتویت از زیر چادر پیدا نمیشود این همه رفتهای گشتهای روسریات را با مانتویت ست کردی که چه؟😉
با ناز و ادا گفت:
- اختیار داری خانم! مگر ما چادریها دل نداریم؟ همین الان از خانهی دوستم آمدهم. آنجا مانتویم هم پیدا بود.😏
- خب میدانی که از نظر تکنیکهای طراحی لباس، نباید طرح روسری و مانتویت یکشکل باشد. باید مثلا" روسریات را همرنگ🌈 مانتویت انتخاب میکردی اما ساده و بدون طرح. یا برعکس، مانتویت را ساده برمیداشتی و روسری.ات را طرحدار.
- واو (wow) 😲مگر تو طراح لباس هستی خانمِ خوشگلِ موفرفری؟
- نه. من معماری میخوانم. اما خب ما بچههای معماری زیاد با رنگها و ترکیبهایشان سر و کار داریم. دستمان آمده است که کدام طرح را باید کنار کدام یکی بگذاریم که هارمونی داشته باشد.
- باز هم wow! خیلی باکلاسیها دختر جان!😜 خب من خیلی از این قرتی بازیها سر در نمیآورم. من عاشق طرحهای گلگلی🌺 و توپتوپیام. سر تا پایم را هم همان شکلی میکنم. نگاه کن حتی پیکسلش را هم زدهام پشت کولهام.
پشتش را به من کرد تا کولهاش را ببینم. یک پیکسل گلگلیِ صورتی را روی جیب بیرونی کولهپشتی اش آویزان کرده بود. خندیدم😁 و گفتم:
- قشنگه.
برگشت این طرف و گفت:
- کوله پشتیام را میگویی یا پیکسلم را؟🤔
این پا و آن پا کردم و گفتم:
- هر دوتا. این دو تا واقعا" با هم هارمونی دارند. کیف ساده با پیکسل طرح دار.
- چه عجب یک جا را درست تشخیص دادهام. مرسی فرفری جان. ولی به درد اربعین نمیخورد. میخواهم یکی دیگر بخرم مثل کولهی خودت. بزرگ و جادار.
- اربعین؟🙄 همان مراسمِ چهلمِ امام حسین؟ مگر مراسم چهلم هم کوله پشتی میخواهد؟
خندید و گفت:
- مراسم چهلم که به خودی خود کولهپشتی🎒 نمیخواهد. اما آدم وقتی میخواهد برود سفر، کولهپشتی لازم دارد. میروم پیادهروی اربعین.
- میخواهی پیاده بروی کربلا؟ برو توی یکی از این NGOها ثبتنام کن حداقل یک دلیل منطقی برای پیادهروی گروهیات داشته باشی که به پابلیک فِیس معرفی کنی. مثلا" دفاع از حقوق زنان. یا چه میدانم، حمایت از کودکان کار. همین طور راه بیفتی بروی که چه؟ به خاطر آدمی که هزار سال پیش کشته شده؟ بیکاری؟🤔
- نه اتفاقا" چون کار و زندگیام را دوست دارم میخواهم پیاده بروم کربلا. طرف برای یک گربهی زخمی میرود کمپین حمایت از حقوق حیوانات تشکیل میدهد، آن وقت من یک کمپین درست و حسابی برای امام حسینم راه نیندازم؟ هزار سال پیش هم او را کشته باشند، نامردی کردهاند. داغ نامردی که با سال و ساعت و ثانیه تمام نمیشود. همیشه تازه است. یک نفر سر کلاس حرف زور بزند، سریع بغضمان میترکد. آن وقت به عزیزترین آدمهای جهان زور بگویند و بنشینیم و تماشا کنیم؟
- تمام شده دختر جان! زور هم گفته باشند، تمام شده....
🔹ادامه دارد...
✍سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
Telegram
💌 دخترونه حرم امام رضا علیهالسلام
خوش اومدین به
🎀 #دخترونه ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊
🌱 کپی آزاد
صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرسهای دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
🎀 #دخترونه ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊
🌱 کپی آزاد
صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرسهای دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
امروز
چند ثانیه
چشمهات رو ببند
دستت رو روی قلبت❣ بگذار
و با تمام وجود، از خدا بخواه
یه روز عالی برات رقم بزنه...
#صبح_بخیر
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
چند ثانیه
چشمهات رو ببند
دستت رو روی قلبت❣ بگذار
و با تمام وجود، از خدا بخواه
یه روز عالی برات رقم بزنه...
#صبح_بخیر
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
Forwarded from کانال رسمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام
📸 #زنده_از_حرم
◀️هماکنون مراسم گرامیداشت یومالله ۱۳ آبان و روز دانشآموز
📍رواق امام خمینی
🎙با حضور مهندس ضرغامی
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
کانال رسمی حرم امام رضا(ع)
🆔 @Razavi_aqr_ir
◀️هماکنون مراسم گرامیداشت یومالله ۱۳ آبان و روز دانشآموز
📍رواق امام خمینی
🎙با حضور مهندس ضرغامی
عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام
کانال رسمی حرم امام رضا(ع)
🆔 @Razavi_aqr_ir
همه، فرنوش رو خوب میشناختند؛ قیافهاش دوستداشتنی بود و حرفهای بامزه میزد؛ بیاحترامی نمیکرد امّا روی بعضی حرفها حسّاس بود و تکّهکلامهاش، تا مدّتها ورد زبون بچهها میشد؛
مثلاً یه روز، همینکه خانم سعیدی توی یکی از برنامهها گفت «امید کشور به شما محصّلهاست»☺️، به بچهها نگاه کرد و با نیشخند گفت «آره! ما خیلی باحالیم»😁😏، بعد آروم گفت «من کلاً با این حرفها مشکل دارم! باید واقعبین بود؛ یه محصّل نوجوون، یا باید خیلی باهوش باشه یا خیلی پولدار یا خیلی خوششانس، تا بتونه کار بزرگی انجام بده! از امثالِ ما تا حالا کار خاصّی برنیومده»😐
از اون روز، «آره، ما خیلی باحالیم!» تکّهکلامش شده بود و خیلی جاها با همین جمله، کلّی میخندیدیم و کنار هم، سرگرم میشدیم🤓.
فرنوش یه دختر پر انرژی بود و از بین استادها و معلّمها، خانم وثوق رو، که توی یکی از بهترین دانشگاها درس خوندهبود، خیلی دوست داشت و به حرفهاش با دقّت گوش میداد؛ یه روز خانم وثوق بعد از تعریف کردنِ یه خاطره از زمان تحصیلش، شروع کرد به تعریف و تمجید از شور و حال و نیروی جوونی💕
اون از بچههای دوره انقلاب هم گفت...
از بچههایی که دستشون خالی بود امّا به تواناییهای خودشون اعتقاد داشتند و میخواستند خودشون، کشور رو اداره کنند🌱
از جوونهایی که بر علیه ظلم و استبداد پهلوی قیام کردند✊️
از دانشآموزها و دانشجوهایی که روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷، به دانشگاه تهران اومدند، به دخالتهای کشورهای استعمارگر در ایران اعتراض کردند، و پای آرمانهاشون به شهادت رسیدند❣️. شهادت اونها ملّت ایران رو بیدارتر کرد💫
خانوم وثوق میگفت هنوز هم دانشآموزها و نوجوونها تواناییهاشون زیاده و میتونن برای کشورشون، کارهای بزرگ انجام بدن...💪
فرنوش چشمهاش گرد شده بود و تحت تأثیر حرفهای خانوم وثوق قرار گرفته بود، که آروم روی شونهاش زدم و بهش گفتم «شنیدی؟ آره، ما خیلی باحالیم...»😎😍😇
#روز_دانش_آموز_مبارک🌱🌷
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
مثلاً یه روز، همینکه خانم سعیدی توی یکی از برنامهها گفت «امید کشور به شما محصّلهاست»☺️، به بچهها نگاه کرد و با نیشخند گفت «آره! ما خیلی باحالیم»😁😏، بعد آروم گفت «من کلاً با این حرفها مشکل دارم! باید واقعبین بود؛ یه محصّل نوجوون، یا باید خیلی باهوش باشه یا خیلی پولدار یا خیلی خوششانس، تا بتونه کار بزرگی انجام بده! از امثالِ ما تا حالا کار خاصّی برنیومده»😐
از اون روز، «آره، ما خیلی باحالیم!» تکّهکلامش شده بود و خیلی جاها با همین جمله، کلّی میخندیدیم و کنار هم، سرگرم میشدیم🤓.
فرنوش یه دختر پر انرژی بود و از بین استادها و معلّمها، خانم وثوق رو، که توی یکی از بهترین دانشگاها درس خوندهبود، خیلی دوست داشت و به حرفهاش با دقّت گوش میداد؛ یه روز خانم وثوق بعد از تعریف کردنِ یه خاطره از زمان تحصیلش، شروع کرد به تعریف و تمجید از شور و حال و نیروی جوونی💕
اون از بچههای دوره انقلاب هم گفت...
از بچههایی که دستشون خالی بود امّا به تواناییهای خودشون اعتقاد داشتند و میخواستند خودشون، کشور رو اداره کنند🌱
از جوونهایی که بر علیه ظلم و استبداد پهلوی قیام کردند✊️
از دانشآموزها و دانشجوهایی که روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷، به دانشگاه تهران اومدند، به دخالتهای کشورهای استعمارگر در ایران اعتراض کردند، و پای آرمانهاشون به شهادت رسیدند❣️. شهادت اونها ملّت ایران رو بیدارتر کرد💫
خانوم وثوق میگفت هنوز هم دانشآموزها و نوجوونها تواناییهاشون زیاده و میتونن برای کشورشون، کارهای بزرگ انجام بدن...💪
فرنوش چشمهاش گرد شده بود و تحت تأثیر حرفهای خانوم وثوق قرار گرفته بود، که آروم روی شونهاش زدم و بهش گفتم «شنیدی؟ آره، ما خیلی باحالیم...»😎😍😇
#روز_دانش_آموز_مبارک🌱🌷
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
Telegram
💌 دخترونه حرم امام رضا علیهالسلام
خوش اومدین به
🎀 #دخترونه ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊
🌱 کپی آزاد
صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرسهای دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
🎀 #دخترونه ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊
🌱 کپی آزاد
صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرسهای دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #موشن_گرافیک " توصیههای سفر #اربعین از زبان امام صادق(ع) "
#قسمت_چهارم:👇
✅ برپایی 🕋"نماز"🕋
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#قسمت_چهارم:👇
✅ برپایی 🕋"نماز"🕋
🔸مجموعه هفت قسمتی ویژه پیادهروی #اربعین
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
#داستان سودای رفتن
6⃣قسمت ششم
- تمام شده دختر جان! زور هم گفته باشند، تمام شده. همان جا زیر خاک دفن شده. البته من قبول دارم که انسانهای خیلی بزرگی هستند. به تو هم یک جورهایی حق میدهم. میدانی که علم روانشناسی هم میگوید خوب است آدم یه یک چیزی اعتقاد داشته باشد که آرام شود. من به عقایدت احترام میگذارم که میروی زیارت و این حرفها. ولی دیگر این همه به آب و آتش زدن ندارد که! بنشین از همین جا سلام🙏 بده. مگر نمیگویید سلامتان را میشنود؟ اگر زنده باشد میشنود دیگر.
- فرفری جان! مگر امام حسین به پیادهروی ما محتاج است😏 که بگوییم نیاز دارد سلام ما را بشنود و جواب بدهد؟
- خب من هم همین را میگویم دیگر. این همه راه را بروی توی کشور غریب که چه؟ امنیت درست و حسابی هم که ندارد. همین پارسال بود که یکی از اتوبوسها را توی پمپ بنزین فرستادند هوا. اخبار نمیبینی؟ یعنی از جانت سیر شدهای؟😲
- از این خبرها هم نیست فرفری جان! پیازداغش را زیاد کرده اند. مثل موهای خودت که اینقدر خوشگل اند، قضیه را پیچپیچی کرده اند. ولی ماجرا خیلی سادهتر از این حرفهاست.
موهایم را مثل سیم تلفن پیچیدم دور انگشتم. باز گفت:
- میدانی؟ پیاده رویِ ما یک مسیر مستقیم دارد که آدم میرود و میرسد به آن جایی که باید برسد. یک مسیر صافِ صاف. مثل همین خطکشیهای وسط خیابان. حسین که به من نیاز ندارد. حسین سختیهایش را تحمل کرده و حالا پیش خدایش خوشبخت است. این منم که بدبختم.😔
من بدبختم فرفری جان! میروم آنجا بدبختی هایم را بریزم کف جاده و حالم خوب شود. دیدهای آدم وقتی خیلی اعصابش😤 به هم ریخته است دوست دارد فقط راه برود؟ همین طور بی هدف راه میرود و بعد از چند ساعت یک کمی بهتر میشود. حالا فکر کن پیادهروی ات هدف هم داشته باشد. یک هدفی که بیارزد ادم برایش بمیرد حتی! خیلی قشنگ میشود دیگر! آدم خوب میشود.
- من وقتی میرفتم سر مزار مادرم حالم خوب میشد.
- خدا رحمتش کند. ببخش😢 اگر ناراحتت کردم. اما میدانی چرا حالت خوب میشده؟ چون لابد وقتی با مادرت حرف میزدی او هم جوابت را میداده. درست است که انگار نشنیده ای، اما بالاخره شنیدهای دیگر. گوشهایت نفهمیده اند، اما روحت که فهمیده حرفهایش را. روح آدمها خیلی با هم مهرباناند. روحت فهمیده روحش را.
- پس چرا این اواخر که میروم سر خاک، دیگر حالم خوب نمیشود؟ یعنی روحش از آنجا رفته است؟
ریز ریز خندید🙂 و گفت:
- روحش که آنجا نمیماند فرفری جان. هر وقت میروی دیدنش میآید و با تو حرف میزند. اما هر روز که نمیروی دیدنش. روزهای دیگر راه میگیرد و همه جا میرود. میرود عالم را دور میزند. زمین را. آسمان🌥 را. خانهی خدا را. کربلا را. خدا را چه دیدی. شاید مادرت هم با ما بیاید کربلا.
- چقدر شبیه مسعود حرف میزنی!
- اسم شوهرت مسعود است؟😉
- اسمِ هیچکارهام مسعود است. اما زیاد مهم نیست اسمش. مهم این است که بگویی واقعا" ممکن است آنجا هم بیاید؟ مادرم را میگویم. ممکن است بیاید آنجا و من پیدایش کنم؟ ممکن است بین همان جمعیت کولهپشتیاش🎒 را روی دوش بیندازد و راه بیفتد سمت کربلا؟
🔹ادامه دارد...
✍سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
6⃣قسمت ششم
- تمام شده دختر جان! زور هم گفته باشند، تمام شده. همان جا زیر خاک دفن شده. البته من قبول دارم که انسانهای خیلی بزرگی هستند. به تو هم یک جورهایی حق میدهم. میدانی که علم روانشناسی هم میگوید خوب است آدم یه یک چیزی اعتقاد داشته باشد که آرام شود. من به عقایدت احترام میگذارم که میروی زیارت و این حرفها. ولی دیگر این همه به آب و آتش زدن ندارد که! بنشین از همین جا سلام🙏 بده. مگر نمیگویید سلامتان را میشنود؟ اگر زنده باشد میشنود دیگر.
- فرفری جان! مگر امام حسین به پیادهروی ما محتاج است😏 که بگوییم نیاز دارد سلام ما را بشنود و جواب بدهد؟
- خب من هم همین را میگویم دیگر. این همه راه را بروی توی کشور غریب که چه؟ امنیت درست و حسابی هم که ندارد. همین پارسال بود که یکی از اتوبوسها را توی پمپ بنزین فرستادند هوا. اخبار نمیبینی؟ یعنی از جانت سیر شدهای؟😲
- از این خبرها هم نیست فرفری جان! پیازداغش را زیاد کرده اند. مثل موهای خودت که اینقدر خوشگل اند، قضیه را پیچپیچی کرده اند. ولی ماجرا خیلی سادهتر از این حرفهاست.
موهایم را مثل سیم تلفن پیچیدم دور انگشتم. باز گفت:
- میدانی؟ پیاده رویِ ما یک مسیر مستقیم دارد که آدم میرود و میرسد به آن جایی که باید برسد. یک مسیر صافِ صاف. مثل همین خطکشیهای وسط خیابان. حسین که به من نیاز ندارد. حسین سختیهایش را تحمل کرده و حالا پیش خدایش خوشبخت است. این منم که بدبختم.😔
من بدبختم فرفری جان! میروم آنجا بدبختی هایم را بریزم کف جاده و حالم خوب شود. دیدهای آدم وقتی خیلی اعصابش😤 به هم ریخته است دوست دارد فقط راه برود؟ همین طور بی هدف راه میرود و بعد از چند ساعت یک کمی بهتر میشود. حالا فکر کن پیادهروی ات هدف هم داشته باشد. یک هدفی که بیارزد ادم برایش بمیرد حتی! خیلی قشنگ میشود دیگر! آدم خوب میشود.
- من وقتی میرفتم سر مزار مادرم حالم خوب میشد.
- خدا رحمتش کند. ببخش😢 اگر ناراحتت کردم. اما میدانی چرا حالت خوب میشده؟ چون لابد وقتی با مادرت حرف میزدی او هم جوابت را میداده. درست است که انگار نشنیده ای، اما بالاخره شنیدهای دیگر. گوشهایت نفهمیده اند، اما روحت که فهمیده حرفهایش را. روح آدمها خیلی با هم مهرباناند. روحت فهمیده روحش را.
- پس چرا این اواخر که میروم سر خاک، دیگر حالم خوب نمیشود؟ یعنی روحش از آنجا رفته است؟
ریز ریز خندید🙂 و گفت:
- روحش که آنجا نمیماند فرفری جان. هر وقت میروی دیدنش میآید و با تو حرف میزند. اما هر روز که نمیروی دیدنش. روزهای دیگر راه میگیرد و همه جا میرود. میرود عالم را دور میزند. زمین را. آسمان🌥 را. خانهی خدا را. کربلا را. خدا را چه دیدی. شاید مادرت هم با ما بیاید کربلا.
- چقدر شبیه مسعود حرف میزنی!
- اسم شوهرت مسعود است؟😉
- اسمِ هیچکارهام مسعود است. اما زیاد مهم نیست اسمش. مهم این است که بگویی واقعا" ممکن است آنجا هم بیاید؟ مادرم را میگویم. ممکن است بیاید آنجا و من پیدایش کنم؟ ممکن است بین همان جمعیت کولهپشتیاش🎒 را روی دوش بیندازد و راه بیفتد سمت کربلا؟
🔹ادامه دارد...
✍سیده نرگس میرفیضی
دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
Telegram
💌 دخترونه حرم امام رضا علیهالسلام
خوش اومدین به
🎀 #دخترونه ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊
🌱 کپی آزاد
صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرسهای دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
🎀 #دخترونه ترین کانال رسمی امام رضایی
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 🕊
🌱 کپی آزاد
صفحه ما در اینستاگرام👇
www.instagram.com/dokhtar_razavi/
آدرسهای دیگر👇
https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi/
با روح و دل❣ ای خون خدا یار تواَم
من خادم عاشقان و زوّار تواَم
هرچند که روسیاهم امّا آقا
صد شُکر🙏 که اربعین عزادار تواَم...
#چند_قدم_تا_اربعین
ن. آقانوری
دخترونه حرم امامرضا(ع)
@dokhtar_razavi
من خادم عاشقان و زوّار تواَم
هرچند که روسیاهم امّا آقا
صد شُکر🙏 که اربعین عزادار تواَم...
#چند_قدم_تا_اربعین
ن. آقانوری
دخترونه حرم امامرضا(ع)
@dokhtar_razavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز🌤
کفشهات رو بپوش
یه «🚩یا حسین» بگو
و همینجا، به نیّت اربعین
چند قدم پیادهروی کن...
بگذار حال و هوات حسینی بشه❣️
#صبح_بخیر
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
کفشهات رو بپوش
یه «🚩یا حسین» بگو
و همینجا، به نیّت اربعین
چند قدم پیادهروی کن...
بگذار حال و هوات حسینی بشه❣️
#صبح_بخیر
دخترونه حرم امام رضا(ع)
@dokhtar_razavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #موشن_گرافیک" توصیه های سفر #اربعین از زبان امام صادق(ع)"
5️⃣قسمت پنجم:👇
♦️"مسئولیت پذیری در سفر"♦️
دخترونه حرم امام رضا(ع)
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
5️⃣قسمت پنجم:👇
♦️"مسئولیت پذیری در سفر"♦️
دخترونه حرم امام رضا(ع)
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
🚩دخترونهترین موکب
همه توانشان همین موکب سادهست؛ این دخترونهترین✨ موکبهاست.
#اربعین
🏴دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw
همه توانشان همین موکب سادهست؛ این دخترونهترین✨ موکبهاست.
#اربعین
🏴دخترونه حرم امام رضاعلیه السلام
t.me/joinchat/CV6mzj5nQlqtLULJeMERkw