Audio
#سلام_بر_دانایی_۱۳
#آشنایی_با_منابع_ادبیات_عرفانی
موضوع: آشنایی با منابع ادبیات عرفانی
آقای دکتر مهدی محبتی
دانشگاه زنجان
به درخواست دکتر بهادر باقری
کانال: "عشق انگار اختراع من است"
@bahadorbagheri1347
ارتباط با دکتر مهدی محبتی:
ایمیل: golmakan110@yahoo.com
اینستاگرام: https://instagram.com/dr.mohabbati?igshid=14v32msuazho6
تلگرام: @doctormohabati
کارنامک ایشان : https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D8%A8%D8%AA%DB%8C
#آشنایی_با_منابع_ادبیات_عرفانی
موضوع: آشنایی با منابع ادبیات عرفانی
آقای دکتر مهدی محبتی
دانشگاه زنجان
به درخواست دکتر بهادر باقری
کانال: "عشق انگار اختراع من است"
@bahadorbagheri1347
ارتباط با دکتر مهدی محبتی:
ایمیل: golmakan110@yahoo.com
اینستاگرام: https://instagram.com/dr.mohabbati?igshid=14v32msuazho6
تلگرام: @doctormohabati
کارنامک ایشان : https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D8%A8%D8%AA%DB%8C
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
دریا باش تا نگندی
مردی پیش بویزید بسطامی شد ، گفت :
_ چرا هجرت نکنی و به سفر بیرون نشوی تا خلق را فائده دهی ؟
جواب داد که :
دوستم مقیم است ؛ به وی مشغولم و به دیگری نمی پردازم .
آن مرد گفت :
_ آب که دیر ماند در جایگاه خویش بگندد .
بویزید جواب داد که :
_ دریا باش تا هرگز نگندی .
《کشف الاسرار ، رشیدالدین میبدی》
پیمانه های بی پایان ، جلد دوم ، مهدی محبتی
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
@doctormohabati
دریا باش تا نگندی
مردی پیش بویزید بسطامی شد ، گفت :
_ چرا هجرت نکنی و به سفر بیرون نشوی تا خلق را فائده دهی ؟
جواب داد که :
دوستم مقیم است ؛ به وی مشغولم و به دیگری نمی پردازم .
آن مرد گفت :
_ آب که دیر ماند در جایگاه خویش بگندد .
بویزید جواب داد که :
_ دریا باش تا هرگز نگندی .
《کشف الاسرار ، رشیدالدین میبدی》
پیمانه های بی پایان ، جلد دوم ، مهدی محبتی
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
@doctormohabati
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
سخنرانی دکتر مهدی محبتی در تحلیل شخصیت سنایی
مکان : مرکز فرهنگی شهر کتاب
زمان : مهر 97
مدت زمان سخنرانی : 30 دقیقه
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
@doctormohabati
سخنرانی دکتر مهدی محبتی در تحلیل شخصیت سنایی
مکان : مرکز فرهنگی شهر کتاب
زمان : مهر 97
مدت زمان سخنرانی : 30 دقیقه
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
@doctormohabati
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
چکیده ای از درس گفتارهای شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری
سخنران : دکتر مهدی محبتی
تهیه شده توسط خانم ناهید محمدی
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
جلسه ی دوم ....
🌼🍃بيت اول :
بنام آنكه جان را فكرت آموخت
چراغ دل به نور جان بر افروخت
🌼🍃معنى :
شروع مى كنم كتابم را بنام آن كسى كه به جان فكرت آموخت .
♦️فکرت دو نوع است :
١-فكرت تعقلى از طريق استدلال
٢-فكرت شهودى از طريق بصيرت
❓سوال : دل از جان فكرت مى گيرد يا جان از دل ؟
پاسخ : سى در صد افراد مى گويند دل عصاره ى جان است و دل بالاتر از جان است.
اكثريت مى گويند وقتى دل به كمال برسد مى شود جان.
❓سوال : دل یا جان یعنی چه ؟
پاسخ : اكثريت معتقدند هستى شكل هرم دارد كه به هرم هستى معروف است . ترتيب قرار گرفتن مخلوقات در هرم به اينصورت است :
جماد-نبات-حيوان-انسان-جان .
جماد رشد ندارد ، اما بعضى از جمادات رشد مى كنند.
بعضى نباتات حس دارند . بعضى حيوانات فكر مى كنند. بعضى آدمها دل دارند .
دل همان عقل تلطيف شده است.
جان همان دل تلطيف شده است.
جان حد فاصل انسان و خداست ؛ همان كه مصداق "نفخت فيه من روحى " است .
"جان" كلمه فارسى است ؛ "روح" عربى است.
🌼🍃بیت دوم :
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فيضش خاك آدم گشت روشن
🌼🍃معنى بيت : از فضل خدا هر دو عالم روشن شد.
رحمت خدا دو نوع است :
١-رحمت عام : خلق كردن كل هستى
٢-رحمت خاص: چيزهاى اضافه كه به كسى عطا مى شود ؛ مثلا : صداى خوب ، جان شعله ور، فكر قوى .
از منظر عرفان " عالم " نتيجه فيض خدا يا فضل خداست
فضل : چيزى كه زياده از اصل است.
فيض : وقتى چشمه پر مى شود و سر ريز مى كند.
معنى بيت: پيمانه ى لطف الهى كه پر شد، سر ريز كرد و دو عالم بوجود آمد.
دو عالم : دنيا و آخرت .
❓ سوال : تصورات در مورد دنيا و آخرت چند نوع است ؟
پاسخ :
١-اول دنيا مى آيد و بعد آخرت
٢-دنيا و آخرت مثل پوسته و مغز هستند.
٣-دنيا و آخرت رابطه رتبى دارند .اين رابطه نه زمانى است و نه مكانى .
🌼🍃معنی مصرع دوم : در دل دو عالم رحمت خاصه اى بود كه آدم را خلق كرد.
منظور از خاک جسم است
🍃خلقت سه مرحله دارد: حق ، هستى ، آدم .
روشنى عالم از فضل اوست، كه به سه نوع بيان مى شود:
از منظر دين :روح الهى
از منظر كلام :روح ناطقه
از منظر فلسفه :نفس
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@doctormohabati
چکیده ای از درس گفتارهای شرح گلشن راز شیخ محمود شبستری
سخنران : دکتر مهدی محبتی
تهیه شده توسط خانم ناهید محمدی
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
جلسه ی دوم ....
🌼🍃بيت اول :
بنام آنكه جان را فكرت آموخت
چراغ دل به نور جان بر افروخت
🌼🍃معنى :
شروع مى كنم كتابم را بنام آن كسى كه به جان فكرت آموخت .
♦️فکرت دو نوع است :
١-فكرت تعقلى از طريق استدلال
٢-فكرت شهودى از طريق بصيرت
❓سوال : دل از جان فكرت مى گيرد يا جان از دل ؟
پاسخ : سى در صد افراد مى گويند دل عصاره ى جان است و دل بالاتر از جان است.
اكثريت مى گويند وقتى دل به كمال برسد مى شود جان.
❓سوال : دل یا جان یعنی چه ؟
پاسخ : اكثريت معتقدند هستى شكل هرم دارد كه به هرم هستى معروف است . ترتيب قرار گرفتن مخلوقات در هرم به اينصورت است :
جماد-نبات-حيوان-انسان-جان .
جماد رشد ندارد ، اما بعضى از جمادات رشد مى كنند.
بعضى نباتات حس دارند . بعضى حيوانات فكر مى كنند. بعضى آدمها دل دارند .
دل همان عقل تلطيف شده است.
جان همان دل تلطيف شده است.
جان حد فاصل انسان و خداست ؛ همان كه مصداق "نفخت فيه من روحى " است .
"جان" كلمه فارسى است ؛ "روح" عربى است.
🌼🍃بیت دوم :
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فيضش خاك آدم گشت روشن
🌼🍃معنى بيت : از فضل خدا هر دو عالم روشن شد.
رحمت خدا دو نوع است :
١-رحمت عام : خلق كردن كل هستى
٢-رحمت خاص: چيزهاى اضافه كه به كسى عطا مى شود ؛ مثلا : صداى خوب ، جان شعله ور، فكر قوى .
از منظر عرفان " عالم " نتيجه فيض خدا يا فضل خداست
فضل : چيزى كه زياده از اصل است.
فيض : وقتى چشمه پر مى شود و سر ريز مى كند.
معنى بيت: پيمانه ى لطف الهى كه پر شد، سر ريز كرد و دو عالم بوجود آمد.
دو عالم : دنيا و آخرت .
❓ سوال : تصورات در مورد دنيا و آخرت چند نوع است ؟
پاسخ :
١-اول دنيا مى آيد و بعد آخرت
٢-دنيا و آخرت مثل پوسته و مغز هستند.
٣-دنيا و آخرت رابطه رتبى دارند .اين رابطه نه زمانى است و نه مكانى .
🌼🍃معنی مصرع دوم : در دل دو عالم رحمت خاصه اى بود كه آدم را خلق كرد.
منظور از خاک جسم است
🍃خلقت سه مرحله دارد: حق ، هستى ، آدم .
روشنى عالم از فضل اوست، كه به سه نوع بيان مى شود:
از منظر دين :روح الهى
از منظر كلام :روح ناطقه
از منظر فلسفه :نفس
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
@doctormohabati
🔷🔹🔷🔹🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
بند هفتاد و شش ...
چندان خندید و خود را شکافت که چاهی در خود شد .چون ماری ایستاده و از دم و دُم شکافته، با نیشی بر کمر، که بر حلق مادینه ی ماران ، می زد و خود را می پراکند .بر سرِ " چاه مارِ "خود راست ایستاده بود که عکس خود را در آبِ زرد چاه ببیند.خواست تا چون شیر شرزه ای ، از آب زرد چاه داس دیگری بر دوشِ ابروان نهد که چاه ، لب فرو کشید و بسته شد . و او گریخت .
حتی یک آن ،این کردارهای رویا گون شگفت از ذهن و چشمم دور نمی شد .انگار تازه حس یک مورمور خفته را در خود می چشیدم که مثل غلغل نرم و نازک حبابک های سبک ، از ژرفای آب خفته ای که نرم نرمک گرم می شود و آهسته و با ناز ، از تهِ آب، گرما می گیرد و خود را به سطح می رساند و با صدایی چست و نازک ، می شکفد و باز حبابکی دیگر و کندشی نرم دیگر و سفری کش دار و کوتاه، و گذارِ مسیرهای ولرم ، و غلت غلتان پریدن و به سطح رسیدن و انفجاری نرم و مطبوع و باز ....
حباب های تازه ی نرم و نیم گرمی از ژرفای دلم بر می خاست . سبک قد می کشید .آراسته می شد و نرم به سطح چشمانم می آمد و آرام ،تَرَک بر می داشت : پدر کشی! وه که چه دلپذیر است این!
اگر من هم ، هم از آغاز همچون این مار- دوش ، پدرم را در گودای برکه فرو می کردم و هر چه داشت و هر چه بود و هر چه هست از خود می ساختم و مادرم را شهبانوی هستی خود می ساختم و ....
دیدم که می گریخت و گریزان می رفت و از کناره ی چاه شتابان دور می شد... به سه گوش باغ درآمدم ......
#رمان_آیه_های_آبی ، دکتر مهدی محبتی
🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
@doctormohabati
بند هفتاد و شش ...
چندان خندید و خود را شکافت که چاهی در خود شد .چون ماری ایستاده و از دم و دُم شکافته، با نیشی بر کمر، که بر حلق مادینه ی ماران ، می زد و خود را می پراکند .بر سرِ " چاه مارِ "خود راست ایستاده بود که عکس خود را در آبِ زرد چاه ببیند.خواست تا چون شیر شرزه ای ، از آب زرد چاه داس دیگری بر دوشِ ابروان نهد که چاه ، لب فرو کشید و بسته شد . و او گریخت .
حتی یک آن ،این کردارهای رویا گون شگفت از ذهن و چشمم دور نمی شد .انگار تازه حس یک مورمور خفته را در خود می چشیدم که مثل غلغل نرم و نازک حبابک های سبک ، از ژرفای آب خفته ای که نرم نرمک گرم می شود و آهسته و با ناز ، از تهِ آب، گرما می گیرد و خود را به سطح می رساند و با صدایی چست و نازک ، می شکفد و باز حبابکی دیگر و کندشی نرم دیگر و سفری کش دار و کوتاه، و گذارِ مسیرهای ولرم ، و غلت غلتان پریدن و به سطح رسیدن و انفجاری نرم و مطبوع و باز ....
حباب های تازه ی نرم و نیم گرمی از ژرفای دلم بر می خاست . سبک قد می کشید .آراسته می شد و نرم به سطح چشمانم می آمد و آرام ،تَرَک بر می داشت : پدر کشی! وه که چه دلپذیر است این!
اگر من هم ، هم از آغاز همچون این مار- دوش ، پدرم را در گودای برکه فرو می کردم و هر چه داشت و هر چه بود و هر چه هست از خود می ساختم و مادرم را شهبانوی هستی خود می ساختم و ....
دیدم که می گریخت و گریزان می رفت و از کناره ی چاه شتابان دور می شد... به سه گوش باغ درآمدم ......
#رمان_آیه_های_آبی ، دکتر مهدی محبتی
🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
@doctormohabati
🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
هموارکرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری!
گویی گماشته است بلایی او
بر هرچه تو دل بر او بگماری!...
《 رودکی 》
🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
@doctormohabati
هموارکرد خواهی گیتی را؟
گیتی است کی پذیرد همواری!
گویی گماشته است بلایی او
بر هرچه تو دل بر او بگماری!...
《 رودکی 》
🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
@doctormohabati
Forwarded from امید کرمی
مصاحبه.pdf
2.5 MB
سخنرانی دکتر مهدی محبتی
قلمرو و معنای غیب در شعر حافظ
مکان : مرکز فرهنگی شهر کتاب
مدت زمان سخنرانی : چهل و یک
دقیقه
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
@doctormohabati
قلمرو و معنای غیب در شعر حافظ
مکان : مرکز فرهنگی شهر کتاب
مدت زمان سخنرانی : چهل و یک
دقیقه
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
@doctormohabati
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
《 بررسی زیبا شناختی شعر " ترانه ی شرقی " از لورکا _ از بزرگترین شاعران اسپانیا _ با ترجمه ی احمد شاملو 》
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
✏️بخش سوم ...
شعر از منظر شکلی و ساختاری در اوج است .
با توجه به این مقدمه به اختصار اجزای صوری و معنوی شعر را می شکافیم و اجزای سازنده ی آن را بر می رسیم و در حد توان از بیان همه ی انواع تلمیحات و معانی حسی و مضمون های معنوی آن برای گریز از تطویل می پرهیزیم . برای سهولت دریافت ، شعر را به صورتِ بند بند مطرح می کنیم مگر اینکه دو بند کاملا وابسته و پیوسته به یکدیگر باشد . شعر را نیز به صورت نثر می نویسم تا فضای کمتری را از آن خود سازد :
🌸در انار عطرآگین ، آسمانی متبلور هست .هر دانه ، ستاره ای است ، هر پرده غروبی ، آسمانی خشک و گرفتار در چنگ سالیان .
_ تشبیه مرکب و متعدد بند فوق العاده زیباست بدینگونه که :
مشبه : انار مشبه به : آسمان
مشبه : دانه ها مشبه به : ستاره ها
مشبه : پیه انار مشبه به : غروب آسمان
که وجه شبه ها : کشیدگی و سرخی و درخشندگی و گرفتگی هستند با حذف ادات . بعد با استعاری روشنگر ، آسمان انار را در چنگال زمان خشک و گرفتار می بیند . در عین اینکه صفت عطرآگین در ضمن خود هوای تازه بامدادان آسمانی را به یاد می آورد که نفس باد صبا مشک فشان شده است .
شروع شعر با فضای آکنده از عطر و گستردگی و ستاره افشانی و سرخی غروب و در عین حال ، بندی چنگ زمان ، می تواند پیش درامد و براعت استهلال زیبایی برای شعر باشد . اگر چه تشبیهات پیوسته ادامه می یابد اما هر بار موضوع و ماده ی تازه ای مشبه به و وجه شبه قرار می گیرد ؛ تا بدانجا که گویی کل تشبیهات چون شعاع های رخشانی بر گرد یک کانون نورانی ( انار ) می درخشند . ما برای گریز از تطویل ارکان تشبیه را نیاورده و تنها به زیبایی های آن نگاهی گذرا می اندازیم !
ادامه دارد ....
بدیع نو ، دکتر مهدی محبتی
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
@doctormohabati
《 بررسی زیبا شناختی شعر " ترانه ی شرقی " از لورکا _ از بزرگترین شاعران اسپانیا _ با ترجمه ی احمد شاملو 》
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
✏️بخش سوم ...
شعر از منظر شکلی و ساختاری در اوج است .
با توجه به این مقدمه به اختصار اجزای صوری و معنوی شعر را می شکافیم و اجزای سازنده ی آن را بر می رسیم و در حد توان از بیان همه ی انواع تلمیحات و معانی حسی و مضمون های معنوی آن برای گریز از تطویل می پرهیزیم . برای سهولت دریافت ، شعر را به صورتِ بند بند مطرح می کنیم مگر اینکه دو بند کاملا وابسته و پیوسته به یکدیگر باشد . شعر را نیز به صورت نثر می نویسم تا فضای کمتری را از آن خود سازد :
🌸در انار عطرآگین ، آسمانی متبلور هست .هر دانه ، ستاره ای است ، هر پرده غروبی ، آسمانی خشک و گرفتار در چنگ سالیان .
_ تشبیه مرکب و متعدد بند فوق العاده زیباست بدینگونه که :
مشبه : انار مشبه به : آسمان
مشبه : دانه ها مشبه به : ستاره ها
مشبه : پیه انار مشبه به : غروب آسمان
که وجه شبه ها : کشیدگی و سرخی و درخشندگی و گرفتگی هستند با حذف ادات . بعد با استعاری روشنگر ، آسمان انار را در چنگال زمان خشک و گرفتار می بیند . در عین اینکه صفت عطرآگین در ضمن خود هوای تازه بامدادان آسمانی را به یاد می آورد که نفس باد صبا مشک فشان شده است .
شروع شعر با فضای آکنده از عطر و گستردگی و ستاره افشانی و سرخی غروب و در عین حال ، بندی چنگ زمان ، می تواند پیش درامد و براعت استهلال زیبایی برای شعر باشد . اگر چه تشبیهات پیوسته ادامه می یابد اما هر بار موضوع و ماده ی تازه ای مشبه به و وجه شبه قرار می گیرد ؛ تا بدانجا که گویی کل تشبیهات چون شعاع های رخشانی بر گرد یک کانون نورانی ( انار ) می درخشند . ما برای گریز از تطویل ارکان تشبیه را نیاورده و تنها به زیبایی های آن نگاهی گذرا می اندازیم !
ادامه دارد ....
بدیع نو ، دکتر مهدی محبتی
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
@doctormohabati
🦋🌷🍀🦋🌷🍀🦋🌷🍀🦋🌷🍀
" به بهار "
همه جا ، تپه ها و رودها ترا به یکدیگر مژده می دهند و همه جا دره ها گوش فرا داشته اند تا صدای قدم های تو را بشنوند . ما همه نیز بی تابانه چشم به پرده های لطیف بستر تو دوخته ایم نا مگر زودتر آن را پس زنی و پاهای نازنینت را بر آسمان ما بگذاری .
ای بهار زیبا ، از تپه های مشرق به دیدار ما بیا . بگذار بادهای سرزمین ما بر جامه ی عطر آگین تو بوسه زنند و هر صبح و شب ، نفس حیات بخش تو بر ما بوزد . بگذار مرواریدی چند با دست تو بر زمین ما که از عشق تو می میرد ؛ افشانده شود .
با سرانگشتان زیبای خود، سرزمین ما را با گوهر بیارای . بوسه های پر مهر خویش را بر سینه ی آن نثار کن .تاج زرین خود را نیز بر سر او گذار ، زیرا دیری است که وی گیسوان خویش رل در انتظار تاج طلای تو آراسته است .
《 ویلیام بلیک 》
فارسی عمومی ، دکتر مهدی محبتی
🦋🍀🌷🍀🦋 🌷🍀🦋🌷🍀🦋
" به بهار "
همه جا ، تپه ها و رودها ترا به یکدیگر مژده می دهند و همه جا دره ها گوش فرا داشته اند تا صدای قدم های تو را بشنوند . ما همه نیز بی تابانه چشم به پرده های لطیف بستر تو دوخته ایم نا مگر زودتر آن را پس زنی و پاهای نازنینت را بر آسمان ما بگذاری .
ای بهار زیبا ، از تپه های مشرق به دیدار ما بیا . بگذار بادهای سرزمین ما بر جامه ی عطر آگین تو بوسه زنند و هر صبح و شب ، نفس حیات بخش تو بر ما بوزد . بگذار مرواریدی چند با دست تو بر زمین ما که از عشق تو می میرد ؛ افشانده شود .
با سرانگشتان زیبای خود، سرزمین ما را با گوهر بیارای . بوسه های پر مهر خویش را بر سینه ی آن نثار کن .تاج زرین خود را نیز بر سر او گذار ، زیرا دیری است که وی گیسوان خویش رل در انتظار تاج طلای تو آراسته است .
《 ویلیام بلیک 》
فارسی عمومی ، دکتر مهدی محبتی
🦋🍀🌷🍀🦋 🌷🍀🦋🌷🍀🦋