پویش ملی دوباره دانشگاه
2.16K subscribers
72 photos
51 videos
43 files
446 links
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Download Telegram
📜 پویش حمایت از دکتر مهدی گلشنی
✍️ حمایت از تداوم بهره‌مندی از دکتر مهدی گلشنی، استاد ممتاز دانشگاه صنعتی شریف و چهره ماندگار فیزیک خطاب به وزیر محترم علوم
🖌حمایت کنید:
fa.petitions24.com/dr_golshani
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نتیجه انتقاد از آموزش عالی! 🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
@vahdaniasadi
پویش ملی دوباره دانشگاه
بر اساس گزارش دانشگاه کلمبیا در سال 2017-2018، ایران در دسترسی به متخصصین، دانشمندان و مهندسین، ایران رتبه ۳۹ دنیا را دارد ولی در مورد ارتباط صنعت با دانشگاه رتبه ۹۴ را بین 137 کشور کسب کرده است!
بر اساس گزارش دانشگاه کلمبیا در سال 2017-2018 ایران با پوشش بیش از 70 % جمعیت در آموزش عالی رتبه ۲۵ جهانی را بدست آورده ولی متاسفانه در شاخص کیفیت سیستم آموزشی رتبه ۹۴ را بین ۱۳۷ کشور بدست آورده است!
معاون یکی از وزرا با ثبت ۷۹۹ مقاله (به ازای هر ۴ روز یک مقاله) افتخاری دیگر برای ایران و عرصه پژوهش افرید!!! (اقتباس از حامیان علیه تقلب و فریب علمی)
ما مثل نیجریه و کشورهای آفریقایی می‌شویم!؟

استاد مهدی محقق (برنامه شوکران)

🔻 نظام علمی ما نظام غیرپویا است. به علت اینکه از فرنگی‌ها یاد گرفتیم درس‌ها را واحدی کنیم.

🔻 چندین سال در مدرسه علمیه نواب معمم بودم و هر روز چشممان به استادهایمان می‌‌افتاد و ارتباط ما، ارتباط پدر و فرزند بود ولی در نظام جدید می‌‌بینیم شاگرد می‌‌خواهد یک سؤال از استاد بکند، استاد می‌‌گوید من وقت ندارم و رها می‌‌کند! علم در همچین محیطی زایندگی پیدا نمی‌کند.

🔻 در اروپا تا وقتی‌که استاد خودش می‌‌تواند درس بدهد ولو اینکه با ویلچر او را به دانشگاه بیاوردند از او استفاده می‌‌کنند. ولی اینجا یک استاد را بازنشسته می‌‌کنند! خود من از وقتی بازنشسته شدم 30 ‌سال تدریس کردم. در دانشگاه مک‌گیل کانادا و در دانشگاه بین‌المللی مالزی و آکسفورد درس دادم. چرا باید در مملکت خودمان ما را محروم کنند؟

🔻 متأسفانه سنت مملکت ما این هست که «أُولو الفضلِ، فی أوطانهم، غرباءُ» صاحبان فضل در وطن خود غریب هستند. من عضو فرهنگستان مصر هستم!

🔻 به جای تشویق، بی‌مهری‌های زیادی دیدم. مثلاً بعد از انقلاب گفتند دکتر محقق در خارج از ایران، اسلام آریامهری درس داده است! در حالی که کتاب حاج ملاهادی سبزواری را با کمک ایزوتسو ترجمه کردیم و در نیویورک چاپ شد؛ بعد از 800 سال، این اولین کتابی بود که از عالم اسلام به غرب رفت.

🔻 محمدبن‌زکریای رازی می‌گوید: «سر اینکه متاخرین باسوادتر از متقدمین هستند، این است که متاخرین «علم گذشته» را یاد می‌گیرند و یک چیزی بر آن می‌افزایند و سرّ پیشرفت علوم، همین است.» اما متاسفانه [در ایران کنونی] ما هر دانشمندی که از دنیا می‌رود - اعم از اینکه روحانی باشد یا استاد دانشگاه – می‌گوییم دیگر جانشینی برای او نیست!

🔻 این نقیصه ما را با خطر و بحران فراموشی حکمت مواجه نخواهد کرد؟ چرا. استاد فروزانفر که استاد خود ما بود، یا استاد جلال‌الدین همایی زمانی که از این دنیا رفتند، دیگر جانشینی نداشتند، در حالی که باید جانشین داشته باشند و جانشین‌شان باید چیزی هم بر علم آنان اضافه کند تا علم دائما در ترقی و تزاید باشد. بحران جانشینی عالمان، چشم‌انداز خطرناکی است.

🔻 مملکتی که بزرگ‌ترین دانشمندان را در تمام علوم تربیت می‌کرده، یک‌مرتبه راکد می‌شود و اولیای علمی آن باید این را در نظر داشته باشند. این یعنی چه که کشور ما به لحاظ علمی تبدیل بشود به بیابانی بی‌آب و علف؛ مثل نیجریه و کشورهای آفریقایی.

🔻 دچار ضعف و خودباختگی در برابر فرهنگ غربی هستیم. باید به میراث اصیل گذشته توجه کنیم.


🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah



پویش ملی دوباره دانشگاه
▪️وزارت علوم مانع تحقیر ما در دنیا شود!

▪️دکتر غلامحسین ریاضی- رئیس دپارتمان بیوشیمی ibb دانشگاه تهران
▪️برگرفته از گفتگو با تابناک

🔻در حال حاضر، جامعه علمی کشورمان در دنیا به دو شکل تحقیر می‌شود: یا اعتبار علمی ما را به دلیل فرسوده بودن تجهیرات آزمایشگاه‌ها پایین ارزیابی می‌کنند و مقالات‌مان را چاپ نمی‌کنند، یا اینکه به سختی زیر بار چاپ آن‌ها در ژورنال‌ها می‌روند.

🔻وزارت علوم به جای لیست سیاه، نشریه دایر کند. وزارت علوم می‌تواند ژورنال داخلی معتبری با داوران خارجی تعیین کند تا دانشجویان ملزم نباشند در ژورنال‌های آمریکایی و اروپایی مقاله ارایه کنند. همچنین قانون سنوات ظلم به دانشجویان است و مطلوب دانشگاه‌ها هم نیست. دانشجو به من می‌گوید از ترس سنوات و اخراج از دانشگاه شب‌ها خوابم نمی‌برد، زیرا به پایان کار تحقیقاتی رسیده، ولی ممکن است از دانشگاه اخراج شود.

🔻مدیران یکی از شرکت‌های انتشاراتی بعد از بازدید از آزمایشگاه‌های دانشگاه تهران، اعلام کردند که دیگر نمی‌توانیم مقالات شما را چاپ کنیم، زیرا دستگاه‌های آزمایشگاه‌های دانشگاه تهران، آنقدر قدیمی است که قابلیت شناسایی دقیق از سابجکت را ندارد و در نتیجه، تمام دیتا‌های شما با نوعی خطا همراه است و نتایجی که از این خطا‌ها می‌گیرید، از اصل مسأله [مورد پژوهش] بزرگتر است.

🔻پنجاه سال است که در دانشگاه تهران از سانتریفوژ "بکمن" استفاده می‌شود که شاید این دستگاه‌ها برای موزه علوم گزینه مناسبی باشند.

🔻یکی از مشکلات ما با شرکت‌ها این است که از ابتدای تحریم‌ها مواد قلابی به ما می‌دهند. آن‌ها مواد را از پاکستان می‌آورند و با گچ مخلوط می‌کنند و به آزمایشگاه‌های ما می‌دهند.

🔻ضوابط و شرایط پرداخت گرنت را به ۲۰ سال پیش برگردانید. زمان مرحوم هاشمی، گرنت هر دانشجوی دکترا یک میلیون و ۲۰۰ هزار تومان بود که این رقم اکنون به یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان رسیده که ناکافی است.

🔻شرایط نامطلوب که اگر نگوییم به توقف رشد علمی کشور منجر شده یا خواهد شد، دورنمایی تاریک در این خصوص ترسیم می‌کند و آسیب‌های فراوانی به دنبال خواهد داشت.


🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah

پویش ملی دوباره دانشگاه
Forwarded from تحلیل اجتماعی (shafagh)
ارتقای زودرس و استادی نارس

دکتر_آیت_میرزایی

موسسات آموزش عالی در ایران بیش از آن‌که به استادی این و آن نیاز داشته باشند، به پاسداشت حقیقت‌جویی به‌مثابه غایت علم نیازمندند. اما رواج علم‌بازی به شیوه جویندگان استادی، به غایت از این حقیقت‌جویی فاصله دارد. «هشت سال برای خودم فرصت گذاشته‌ام که از درجه استادیاری به استادی برسم»، این بخشی از سخنان یک عضو هیات علمی در یکی از دانشگاه‌های ایران در آغاز بازی استاد شدن بود. این تازه‌کارِ جوینده استادی، به امید استاد شدن همه را داشت، همه جا بود. هرجا سفره امتیاز‌آوری پهن بود، بر سر آن بود. آیین‌نامه‌های وزارت علوم را از بر بود. امتیازات مدیریتی، فرهنگی، علمی و... همه را می‌دانست. او که از هر شگردی برای استاد شدن بهره می‌برد، هیچ پست ربط و بی‌ربطی را در نمی کرد. می گفت: «اگر استادی را بگیری همه مزایا به سوی تو می‌آیند. اما استادیار باشی نه پایان‌نامه می‌توانی بگیری نه کلاسِ در خوری، نه پستی و مقامی، هرچند از نظر علمی قوی باشی»، پس هر طور می‌توانی باید «زود استاد شوی.» از خوش‌اقبالی، دولتش یار بود و با فراهم آمدن اسباب قدرت و کسب مدیریت بر شتاب استاد شدن افزود و از بهره انتصابی مدیریت سود فراوان برد. عضو همه نوع کمیسیون، شورا و هیاتی شد. خیلی زود بر کرسی ریاست نشست و ارتقای خودش و دیگران را مدیریت می‌کرد. نامش بر پایان هر نامه‌ای بود. مجله‌ای راه‌اندازی کرد، خودش شد سردبیرش. سپس مجله دوم را و عضو تحریریه مجلات دیگر هم شد. همه‌چیز می‌نوشت، همه جا می‌نوشت. البته به مدد دانشجویان بی‌مزد و مواجب. در راهنمایی، مشاوره و داوری پایان‌نامه‌ها حد و مرزی نمی‌شناخت. خوب می‌دانست هر پایان‌نامه مزایای مادی و معنوی وافری دارد. هر دانشجویی موظف بود مقاله‌ای را با رعایت اولویت، مزین به نام وی کند وگرنه اذن دفاع نمی‌یافت. به مدد تعهدنامه‌ها و آیین‌نامه‌ها، دانشجو موظف بود ایده‌هایش را به نام استاد راهنما به عنوان مالک اصلی (نویسنده اول) مقاله چاپ کند. باران امتیاز بود که از هر سو بر جوینده استادی باریدن گرفت. جوینده استادی کثیرالانتشار بود، اما کم مطالعه. گذر به استادی، فرصتی برای مطالعه و آموختن باقی نمی‌گذاشت و پروژه استاد شدن همه وقت وی را می‌گرفت تا این‌که بالاخره زودتر از برنامه‌اش «گذر از استادیاری به استادی را کمی بالاتر از 40سالگی جشن گرفت.» آن‌چه آمد روایتی مختصر از شیوه خاص گذر به استادی در مراکز آموزش عالی ایران در روزگار ماست. روایتی از «ارتقای زودرس و استادی نارس.» روایتی که در هر موسسه آموزشی و پژوهشی بیش و کم وجود دارد. توشه این راه «شعبده‌بازی با آیین‌نامه‌های ارتقا»ی وزارت علوم و کمی «بند و بست» بوروکراتیک و داشتن روحیه فرصت‌طلبی و مصلحت‌بینی است. نباید فراموش کرد که همنشینی با قدرت و نشستن بر مسند مدیریت و ریاست بر شتاب «ارتقای زودرس» و نیل به «استادی نارس» می‌افزاید. پایان این راه، تولید استادانی اغلب نارس است. در این راه، استاد شدن هدف اصلی و حقیقت‌جویی هدف فرعی است. در این راه بازی با علم تا جایی ارزش دارد که به کار استاد شدن آید. اگرچه استاد می‌شوی اما صاحب‌نظر نمی‌شوی. بی‌دلیل نیست که بر خیل استادان افزوده می‌شود اما صاحب‌نظر نداریم. اما راه دیگری هم هست و البته همواره جویندگانی داشته است و آن راه جویندگان علم با هدف حقیقت‌جویی است؛ راهی سخت، دشوار و ناهموار با پیچیدگی‌های خاص خود. غایت این مسیر ارتقا نیست، انتهای این مسیر روشن نیست. جشن پایانی هم ندارد، چون پایانی ندارد. در این مسیر میل به حقیقت‌جویی مجالی برای استاد شدن یا میل به قدرت و کسب مدیریت باقی نمی‌گذارد. استادی موضوعی فرعی است که اگر محقق شود همراه با پختگی، شایستگی و احترام در میان اجتماع علمی است. اگر ارتقایی هم باشد ماهیتا با ارتقای علمی از طریق بند و بست و همنشینی با قدرت و نشستن بر مسند مدیریت و ریاست و بازی با آیین‌نامه‌ها متفاوت است. هستند کسانی که حقیقت‌جویی را فدای مصلحت‌بینی و فرصت‌طلبی نمی‌کنند. آکادمی ایرانی باید میدان تعامل این پویندگان حقیقت باشد نه میدان بازی آن جویندگان استادی. بخشی از این بازی سراسری ارتقای زودرس استادان نارس در نظام آموزش عالی ما ناشی از تمرکزگرایی شدید در وزارت علوم و فقدان استقلال نهادهای علمی و نقش تسهیل‌کننده همین آیین‌نامه‌های فراگیر ارتقا در وزارت علوم است. در این بازی استاد شدن، نباید نقش آیین‌نامه‌های ارتقای وزارت علوم را نادیده گرفت. تمرکز منابع، فرصت‌ها و مزایا در رتبه استادی بر میل به این بازی افزوده است. اکنون بازی استادشدن به یک بازی سراسری و فراگیر در همه مراکز آموزشی و پژوهشی ایران تبدیل شده است. در این راه جویندگان استادی، «غایت علم» یعنی «حقیقت‌جویی» را وانهاده‌اند.

http://telegram.me/tahlyleejtemaaey
@DrNematallahFazeli

👥 گفتگوی دکتر نعمت الله فاضلی و دکتر آیت اللهی با موضوع

🔸 چگونگی تعاملات جهانی ایران در زمینه علم🔸

شبکه چهار سیما، برنامه زاویه

امشب (یازدهم مهرماه 97)، ساعت 21:15

https://www.instagram.com/p/BodwBcnB-q_/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=n58i90y8dj46
Forwarded from حامیان علیه تقلب و فریب علمی
به علت گسترش بی‌رویه رشته‌های دانشگاهی وافزایش فارغ‌التحصیلان بیکار ،بازار رشته‌های حقوق ،کودک یاری، مامایی، روانشناسی، زمین شناسی جغرافیا و... اشباع شده‌اند


🔶سیدمحمدجواد ابطحی عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس با اشاره به سوال خود از وزیر علوم، تحقیقات و فناوری که در دستور کار صحن علنی مجلس قرار گرفته است، گفت: سوال مشترک من از وزیر علوم در خصوص گسترش بی‌رویه رشته‌های دانشگاهی بدون توجه به بازار کار است.

🔹گسترش رشته‌های دانشگاهی؛ افزایش فارغ‌التحصیلان بیکار

بسیاری از رشته‌های دانشگاهی بدون توجه به نیاز بازار کار گسترش پیدا کرده‌اند در حالیکه این عملکرد باعث افزایش فارغ‌التحصیلان بیکار در سال‌های اخیر شده است.

🔹بیکار ماندن دانشگاه‌رفته‌ها پیامد اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های اشتباه دستگاه‌های ذی‌ربط

مساله بیکار ماندن دانشگاه‌رفته‌ها مربوط به امروز و دیروز نیست، بلکه پیامد اجرای سیاست‌ها و برنامه‌های اشتباه دستگاه‌های ذی‌ربط در طول دهه‌های گذشته است که ثمره چنین نگرش و اقداماتی، ایجاد جمعیت بی‌شماری از جوانان دختر و پسر است که چند سال از عمر ارزشمند جوانی‌شان را به امید ساختن آینده بهتر از لحاظ شغلی و موقعیت اجتماعی در دانشگاه‌ها و موسسات مختلف آموزشی سپری کرده‌اند و هم‌اکنون که وارد جامعه شده اند نمی‌توانند در مشاغل مرتبط با رشته‌های دانشگاهی خود مشغول شوند.

🔹 توسعه دانشگاه‌ها ضرورت ندارد

گسترش واحدهای دانشگاه‌های آزاد، علمی کاربردی، پیام نور و غیر انتفاعی باعث افزایش تعداد فارغ التحصیلان بیکار شد

این نماینده مردم در مجلس با بیان اینکه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تحت فشارهای وارد شده با به کارگیری سیاست‌های غلط بدون توجه به نیازهای بازار کار و جامعه رشته‌های دانشگاهی را گسترش داد، خاطرنشان کرد: گسترش واحدهای دانشگاه‌های آزاد، علمی کاربردی، پیام نور و غیر انتفاعی باعث افزایش تعداد فارغ التحصیلان بیکار شد.

🔹بازار رشته‌های کودک یاری، مامایی، روانشناسی، حقوق، زمین شناسی جغرافیا و... اشباع شده‌اند

بازار رشته‌های کودک یاری، مامایی، روانشناسی، حقوق، زمین شناسی جغرافیا و... اشباع شده‌اند و کشش دانشجو بیشتر را ندارد، استخدام در بخش دولتی ممنوع است و بخش خصوص نیز به دلیل رکورد اقتصادی توانایی جذب فارغ‌التحصیلان را ندارد.

🔹اجرای طرح آمایش آموزشی عالی می‌تواند در کاهش تعداد فارغ التحصیلان بیکار نقش موثری دارد

اجرای طرح آمایش آموزشی عالی می‌تواند در کاهش تعداد فارغ التحصیلان بیکار نقش موثری دارد اگرچه براساس گزارش‌های ارائه شده توسط معاون آموزشی وزارت علوم این طرح در سال‌های اخیر در حال اجرا است اما بهتر است در این مسیر از نظرات کارشناسان مرکز پژوهش ها نیز استفاده شود.

عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس ادامه داد: بیکاری فارغ‌التحصیلان در سال‌های اخیر از اهمیت خاصی برخوردار شده و تبدیل به یک چالش اساسی شده است./خانه ملت


@nofaking
به مناسبت ۱۹ مهر، هفتاد و نهمین زادروز دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
اقتباس از مقاله‌ی «این استاد استثنائی است»، مجله‌ی اندیشه‌ی پویا نوشته‌ی دکتر مهدی فیروزیان، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران

... او آمیزه‌ای است از هنر، دانش، اخلاق. یا از دیدی دیگر: کوشش (برای آموختن)، روش (برای جستن و یافتن و نقد و بررسی) و منش (برای رفتار فردی و اجتماعی). البته شفیعی‌کدکنی امروز تنها یک پژوهشگر، استاد دانشگاه یا شاعر نیست. او به‌شایستگی به نمادی از فرهنگ و هنر ایران تبدیل شده است و از سرمایه‌های ملی ماست.

شفیعی کدکنی دوره‌های آموزشی استثنائی‌ای را گذرانده و طبیعی است که در جایگاه آموزگار هم به گونه‌ای استثنائی رفتار کند. کدام استاد دانشگاهی را می‌شناسید که هرگز به دبستان و دبیرستان نرفته باشد؟ شفیعی برخلاف ما به‌جای اتلاف عمر در یک سیستم آموزشی بیمار و بی‌جان، از شیوه‌ی آموزشِ ازمیان‌رفته‌ی پیشینیان بهره برده و ادبیات عرب و بلاغت اسلامی را در مکتب کسانی چون ادیب نیشابوری آموخته است. تا مرتبه‌ی اجتهاد در حوزه‌های علمیه‌ی خراسان، با کسب فیض از بزرگانی چون آیت‌الله هاشم قزوینی، آیت‌الله حسین سبزواری، آیت‌الله محمدکاظم دامغانی، تحصیل کرده و در دانشگاه از استادانی مانند فروزانفر و خانلری راز و رمزهای هنر و دانش ادبیات را فراگرفته و درست در روزی که در شهریور 1348 از پایان‌نامه‌ی دکتری خود دفاع کرده به پیشنهاد همان استادان و با قید «احترامی به فضیلت» به استادی دانشگاه تهران پذیرفته شده است.

شیوه‌ی آموزگاری شفیعی کدکنی بر کتاب و یادداشت استوار نشده است و او مانند استادش فروزانفر، همواره با تکیه بر حافظه‌ای حیرت‌انگیز با دستِ خالی (ولی در اصل با دستِ پر) به کلاس می‌رود. هنگام درس گفتن، حتی در همین سن، بیشتر می‌ایستد. از دانشجویان می‌خواهد که بپرسند و او درس خود را در چهارچوبِ پاسخ به آنان می‌دهد. هرچه بیشتر بپرسید بیشتر بهره خواهید برد. با این‌که به معنی واقعی کلمه «علامه» است و کمتر پیش می‌آید چیزی را حتی در جزئی‌ترین مسائل نداند، از گفتنِ «نمی‌دانم» نمی‌هراسد.

استاد ما یادگاری زنده از روزگاری است که دانش و دانشگاه هنوز شأنی داشت. امروز با گسترش کمّی دانشگاه‌ها و افزایش بسیارِ شمار دانشجویان، سقوط کیفی استاد و دانشجو را به‌روشنی می‌بینیم. در چنین روزگاری که هرکس با گرفتن مدرکی که ارزش معنوی آن از ارزش مادی کاغذِ همان مدرک کمتر است، و با رزومه‌ای ساخته‌شده از مقالاتی پر از «ایسم»های بی‌معنی که ارزششان باز از آن مدرک یادشده نیز فروتر است (و بیشتر آنها را هم دانشجویان بی‌نوا نوشته‌اند)، «استاد» می‌شود و دانشجویان را ناچار می‌کند کتابی را که خود با ترفندِ «چسب و قیچی» از کتاب‌های دیگران برای خود «ساخته است» بخرند و بخوانند و مدام به مقاله‌ی بی‌سروتهی که باز به کمکِ ناخواسته‌ی دیگران نوشته ارجاع می‌دهد، دیدن و تنها دیدنِ مردی دانشمند چون شفیعی‌کدکنی رویدادی فرخنده است؛ کسی که بیش از 40 کتاب گرانسنگ نوشته که برخی از آنها یگانه مرجع عالی در حوزه‌ی تحقیقاتی خاص خود هستند، و با این‌همه تا آنجا که می‌تواند می‌کوشد از آنها یاد نکند. در کلاس نظم او خواندن از هر دیوانی آزاد است جز دفترهای شعر او. او به‌گونه‌ای باورنکردنی از هر گونه ستایشی درباره‌ی خود بیزاری می‌جوید. با همین منش است که سخنان او درباره‌ی میراث عرفانی بوسعید و عطار بر دل می‌نشیند. او برخلاف برخی داعیه‌داران فرهنگ و ادب، ارزش‌های اخلاقی بازتاب‌یافته در متون کهن را در رفتار خود نشان می‌دهد، نه در گفتار.

یک بار دانشجویی از ﺍو درباره اسکندر مقدونی پرسید و استاد ﺿﻤﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﻭ ﺗﻮﺿﯿﺢ، یادی کرد از یکی از شعرهای معروف ملک‌الشعرای بهار و چند بیت آن را خواند:
زﺍﻥ ﭘﺲ ﮐﻪ ﺯ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭ ﻭ ﺍﺧﻼﻑ ﻟﻌﯿﻨﺶ
ﯾﮏ ﻗﺮﻥ ﮐﺸﯿﺪﯾﻢ ﺑﻼﯾﺎ ﻭ ﻣﺤﻦ ﺭﺍ
ﻧﺎﮔﻪ ﻭﺯﺵ ﺧﺸﻢ ﺩﻫﺎﻗﯿﻦ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ
ﺍﺯ ﺑﺎﻍ ﻭﻃﻦ ﮐﺮﺩ ﺑﺮﻭﻥ ﺯﺍﻍ ﻭ ﺯﻏﻦ ﺭﺍ ...
ایران بوَد آن چشمه صافی که به‌تدریج
بگرفته لجن تا گلو و زیر ذقن را
بالجمله محال است که مشاطه تدبیر
از چهره این پیر برَد چین و شکن را
جز آن که سراپای جوان گردد و جوید
در وادیِ اصلاح رهِ تازه شدن را ...

بعد گفت ﺑﭽﻪﻫﺎ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻫﮑﺎﺭ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺑﺮ ﺑﺎﺷﻪ؟ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻼﺱ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ. ﺍﺳﺘﺎﺩ گفت ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺖ ﺩﻩ ﺑﯿﺘﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺑﺨﻮﻧﻪ؟ ﺑﺎﺯ ﮐﺴﯽ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ. ﭘﻨﺞ ﺑﯿﺖ؟ ﺑﺎﺯ ﮐﺴﯽ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ.
ﯾﮏ ﺑﯿﺖ؟ کلاس همچنان در سکوت بود. ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺩﺳﺖﻫﺎ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪ ﻭ
گفت: «ﺍﯼ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﺎئن...»

🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah

پویش ملی دوباره دانشگاه
Forwarded from حامیان علیه تقلب و فریب علمی
یک مقاله ارزشمند با 21 نویسنده توسط گروهی از محققان داخلی،

همیشه بهترین کارها با روحیه همکاری تیمی زاده می شود.

@nofaking
Forwarded from شبکه توسعه
🔲⭕️عقیم پروری سیستماتیک

در هر دو مقطع تحصیلی ارشد و دکتری دانشگاه، شاگرد اول بود‌. اما توان نوشتن یک متن هزار کلمه‌ای را نداشت. یادم هست که برای نوشتن یک مقاله مفهومی، ایده نداشت و در اواخر ترم، از عدم توانایی نوشتن، به گریه افتاد. در تمام طول دوران تحصیل‌اش، نه در هیچ فعالیت دانشجویی شرکت کرد، نه مطلبی در نشریه‌ ای نوشت، نه موضوع پایان‌نامه‌اش ربطی به درد مردم‌اش داشت. آرام می‌آمد و آرام می‌رفت. از همان کنار. اما نام تمامی مجلات دارای امتیاز علمی و پژوهشی را می‌دانست. با جزئیات می‌دانست که هر مقاله ای که منتشر شود، چند امتیاز دارد و ... ماه قبل شنیدم که عضو هیأت علمی یکی از مهمترین دانشگاه‌های تهران شد.

این یک استثناء نیست. یک قاعده است. داستان یک نسل! مهم‌ترین خروجی‌ ما در ده های گذشته چه بوده است؟ سیستم آموزشی ما، دانشگاه ما، نظام مدیریتی ما، حتی حوزه علمیه ما چه تیپ‌هایی را پرورش داده‌است؟ چه بچه‌هایی تربیت کرده‌ایم؟ چه مدرسان دانشگاهی را جذب کرده‌ایم؟ چه مدیرانی را در سیستم بالاتر برده‌ایم؟ سیستم کنکور و تست و قلمچی چه بچه‌هایی ساخته‌است؟

احساس می‌کنم خروجی‌های سیستم، تیپ‌های منفعت‌طلب، اهل حساب و کتاب، دو رو، محاسبه‌گر، غیرسیاسی و ترسو و فردگرا بوده‌است. در دانشگاه، چه کسانی به عنوان هیأت علمی جذب می‌شوند؟ کسانی که در طول دوران تحصیل‌شان در دانشگاه، فعالیت دانشجوی صنفی، مطبوعاتی یا جمعی نداشته‌اند، آسته رفته و آسته آمده‌اند که هیچ گربه‌ای شاخشان نزند. بچه‌ مثبت‌هایی که فقط نمره روی نمره گذاشته‌اند و بی‌سر و صدا بالا آمده‌اند.

چه دانشگاهیانی ارتقاء پیدا می‌کنند؟ کسانی که نه با درد جامعه کار دارند، نه جز پروژه گرفتن از این نهاد و آن سازمان و مقالات علمی پژوهشی تلنبار کردن و پرونده ارتقاء را تکمیل‌تر کردن دغدغه‌ای. همین جنس کارمندان، همین جنس مدیران، همین جنس حوزویان. ما دیگر فقط تیپ‌هایی را تربیت می‌کنیم که «گرد» باشند. به هیچ‌جا «گیر» نکنند. هیچ‌چیز و هیچ‌کس را «نخ‌کش» نکنند. سر می‌خورند و بالا می‌روند. (برگرفته از نوشته مهدی سلیمانیه).


☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
سه گروه کلیدی می توانستند و می توانند گرهی از جامعه بگشایند و موتور پیشرفت کشور باشند: دانشگاهیان، حوزیان و مدیران. اولی با افق گشایی (پیشنهاد راهکارها، رویکردها و نگاه های تازه)، دومی با طبابت روح و سومی با گره گشایی عملی. اما هر سه این روزها دچار کژکارکردی شده اند.
مجموعه سازوکارهایی که انگیزه این سه گروه را شکل می دهند باعث شده اند که این سه گروه نسبت به گذشته، بی انگیزه، بی رمق، حسابگر و ظاهرگراتر شوند. به عنوان مثال ما همیشه مدیران اجرایی این کشور را به بی مسوولیتی، بی انگیزگی و بی تفاوتی متهم می کنیم. این می رود و آن می آید اما چیزی عوض نمی شود. وقتی تغییر افراد تفاوتی ایجاد نمی کند این یعنی مشکل ساختاری (و نه رفتاری) وجود دارد.
مدیران اجرایی با انبوهی از قوانین و مقررات کهنه، منسوخ و متعارض، انبوهی از نهادهای نظارتی، انبوهی از دست اندازهای بروکراتیک و ضدانگیزه ها روبرو هستند. این می شود که مدیران هر چند با انگیزه، پاک دست و خلاق به انفعال کشیده می شوند [اگر به فساد کشیده نشوند] و بعد از مدتی تبدیل می شوند به یک موجود عقیم و بی خاصیت [اگر به موجودی رانت خوار و نان به نرخ روزخور تبدیل نشوند]. یک ماشین امضای خوب که به دقت عطف و پیرو می زنند. جلسات پربار برگزار می کنند! نامه دو صفحه ای را با جوابی سه صفحه ای پاسخ می دهند. گزارش کارهای کرده و نکرده تولید می کنند. به بالادستی ها اعتراض نمی کنند. به پایین دستی ها انتقاد نمی کنند. احترام نهادهای نظارتی را نگاه می‌دارند. آهسته می آیند، آهسته می روند تا بازنشسته شوند.

زمان آن رسیده است که فرهنگستان علوم و وزارت آموزش عالی به عنوان داعیه داران نظام آموزش عالی در کشور، مراجع و مرکز مدیریت حوزه های علمیه به مثابه راهبران نظام حوزوی، شورای عالی اداری و سازمان امور اداری و استخدامی، فقط یک روز کار عادی شان را تعطیل کنند و به چهار سوال فکر کنند.

در طول ده سال گذشته، حوزه و دانشگاه، چه مساله ای را از کشور حل کرده اند؟
اگر همین امروز حوزه و دانشگاه را به مدت یک سال تعطیل کنیم، غیر از اینکه یک عده بیکار می شوند، چه مشکلی برای چه کسی پیش می آید؟
چرا همه مدیران اجرایی، راه حل ها را می دانند اما آن ها را اجرا نمی کنند؟
آیا واقعا باور داریم این خروجی ها، مولد و موثر هستند یا عقیم و بی خاصیت؟

وقتی برای هر تقی که به توقی می خورد تدریس و کار را تعطیل می کنیم، چه ایرادی دارد برای این چهار سوال مهم، یک روز را روز توقف و تامل اعلام کنیم و واقعا از خود بپرسیم داریم به کجا می رویم؟

مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
⭕️ دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!

🔹استاد محمدرضا شفیعی کدکنی

دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی! جز این چه می‌توانم گفت، در این راسته بازار مدرک‌فروشان با ارزِ شناور. در این سیاهی لشکر استاد و دانشجو. سیاهی لشگری از خیل دانشجویان و استادان چیزی برابر تمام دانشگاه‌های فرانسه و آلمان و انگلستان و شاید هم چندین کشور پیشرفته دیگر و جهل مرکّب مدیرانی که این سیاهی لشگر را افتخاری از برای زمانه خویش می‌دانند. کفاهُم جَهلُهُم!

اگر از همه رشته‌های دانش زمان بی‌خبرم، اما، در کار خویش خبره‌ام و می‌دانم که محیط دانشگاهیِ ما، در چه سکراتی به سر می‌برد. در هیچ جای جهان کار دانشگاه و تحقیقات دانشگاهی از اینگونه که ما داریم نیست، در عصر معرکه‌گیران و منکران «حُسن و قبح عقلی».

در عصری که «تحقیقات» دانشگاهی ما از یک سوی در شکل اوراد و عزایم خود را نشان می‌دهد و از سوی دیگر نسخه‌برداری کمرنگی از فرهنگ ژورنالیستی زمانه است، چه می‌توان گفت، جز اینکه بگویم: دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!

در عصر «محققانی» که اگر از تألیفات خودشان امتحانشان کنند از عهده قرائت متن «تحقیقات» خویش برنمی‌آیند و دولت، با ساده‌لوحی، به فهرست انبوه استادان و دانشیارانش مباهات می‌کند و چندان بی‌خبر است که این رتبه‌های کاملاً «اداری» را ملاک پیشرفت علم و تحقیق تلقی می‌کند، چه می‌توانم گفت، جز اینکه بگویم: دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!

نمی‌گویم او واپسین بود، ولی در میان واپسین‌ها، بی‌گمان، برجسته‌ترین بود، برجسته‌ترین چهره از آخرین پژوهندگانی که بر مجموعه فرهنگ و مدنیت ایرانی احاطه ژرف و اشراف کامل دارند و بدان عشق می‌ورزند: از فلسفه و کلام و تفسیر و حدیث و فقه و اصول تا ادبیات فارسی و عربی و تاریخ و جغرافیای تاریخی تا آنچه در مغرب‌زمین می‌گذرد در حوزه پژوهش‌های ایرانی و اسلامی تا آگاهی درست و سنجیده از مجموعه میراث خردمندان غرب، از افلاطون تا هگل و مارکس و ناقدان معاصرش. زریاب در شرایط فرهنگی عصر ما، شاید، والاترین مصداق کلمه «حکیم» بود یعنی فرزانه‌ای که بسیار خوانده است و بسیار آموخته و بسیار اندیشیده و از انبوه خوانده‌ها و دانسته‌های خویش، منظومه‌ای عقلانی برای تبیین جهان و فرهنگ ملی خویش تدارک دیده است و براساس این منظومه عقلانی و فرهنگی است که نگران پیرامون خویش است.

به راستی دیگر، در کجای ایران باید جست مردی را که بتواند «شفاء» و «اشارات» ابن‌سینا و «اسفار» صدرالمتالهین و «شاهنامه فردوسی» و «صیدنه» ابوریحان بیرونی و «دیوان خاقانی» و فلسفه تاریخ ایران و تاریخ فلسفه ایران را در عالی‌ترین سطوح ممکن تدریس و تحقیق کند و آنگاه که درباره گوته، شیلر، کانت، هگل، صادق هدایت و مهدی اخوان ثالث سخن می‌گوید سخنش از ژرف‌ترین سخن‌ها باشد؟

اکنون که او دیگر در میان ما نیست، لحظه به لحظه، زیان بزرگ غیاب او را از آفاق فرهنگ معاصر ایران، بیشتر و هولناک‌تر احساس می‌کنیم و به‌گونه‌ای ژرف‌تر درمی‌یابیم که چه غبن بزرگی بوده است محروم شدن دانشگاه تهران، در این پانزده ساله اخیر از وجود او. من از آنجا که هیچ‌گاه اهل سیاست و هیچ حزب و جماعت و دسته‌ای نبوده‌ام و نخواهم بود ندانستم و نتوانستم بدانم که چرا از یک سوی، دانشگاه تهران را از فیض دانش بیکران و بینش ژرف او، محروم کردند و از سوی دیگر با خواهش و تقاضا و اصرار او را به مؤسسات فرهنگی و تحقیقی دیگر، برای تدریس و تحقیق و تألیف و ترجمه، فراخواندند. جز اینکه خصومت‌های شخصی را عامل این کار بدانم موجب دیگری برای توجیه این غبن بزرگ تاریخی نمی‌توانم تصور کنم و با اینکه سی سال در محضر او شاگردی کردم و با او در «کتابخانه مجلس سنا» و «دایره‌المعارف فارسی» و «دانشگاه تهران» سالیان دراز افتخار همکاری داشتم، هرگز دلم بار نداد که در این‌باره از او پرسشی کنم. او نیز در این‌باره سکوتی حکیمانه داشت.

در این عصر، با محققان و استادان و فضلا و شبه‌ فضلای بسیاری توفیق حشر و نشر داشته‌ام و آنها را در چند دسته دیده‌ام: گروهی می‌شناسم-و چه انبوه!- که «نخوانده»‌ها و «ندانسته»های خویش را به قلم می‌آورند و گاه با لعابی از اصطلاحات دهن پرکن شرقی و غربی، خیل عظیمی از «عوام روشنفکران» را نیز فریفته خویش می‌کنند؛ هم اینان‌اند که اگر کسی از «تحقیقات» و نوشته‌های خودشان امتحانشان کند از عهده پاسخ برنمی‌آیند. در نوشته‌های اینان تمام «افعال مثبت» را می‌توان «منفی
رد و تمام «افعال منفی» را «مثبت» و آب از آب تکان نخواهد خورد!

گروه دوم، آنان که هر چه دارند همان است که نوشته‌اند و گاه این نوشته‌ها تکرار گونه‌های یک «دانسته» است که غالباً از مصادیق علم برگرفته از «افواه‌الرجال» است و یا پشت جلد کتاب‌ها.
گروه سوم آنها که هرچه دانسته‌اند نوشته‌اند یا به گونه یادداشت باقی گذاشته‌اند، امثال قزوینی و پورداوود و دهخدا و کسروی و تقی‌زاده و اقبال و معین و همایی و مینوی و خانلری (از گذشتگان) و جمعی از استادان حی و حاضر که خداوند آنان را برای پاسداری از فرهنگ ایران زمین در زینهار خویش نگه دارد! اینان‌اند که سازندگان فرهنگ ملی ما در عصر حاضر به شمار می‌روند، در کنار آفرینندگانی از نوع بهار و هدایت و نیما و شهریار.

ولی نوع چهارم و نادری نیز در این میان هست که اینان خوانده‌ها و نوشته‌ها و اندیشیده‌هاشان، به هیچ روی، با آنچه از ایشان به صورت مکتوب باقی مانده است، هماهنگ نیست، یعنی میراث تألیفی و مکتوب ایشان، از حجم دانسته‌ها و برق هوش و ژرفای اطلاعات ایشان حکایت نمی‌کند، گیرم چندین اثر برجسته از ایشان باقی بماند. در میان آنانی که از نزدیک به سالیان محضر ایشان را درک کردم، دکتر علی‌اکبر فیاض (مصحح تاریخ بیهقی) و استاد بدیع‌الزمان فروزانفر از اینان بودند و زریاب نیز یکی دیگر.

با اینکه تألیفات و ترجمه‌ها و مقالات زریاب، در حد چشمگیری است و او را در صدر پدید‌آورندگان فرهنگ ایرانی در عصر ما قرار می‌دهد، ولی باز هم می‌توانم با اطمینان بگویم که دانسته‌ها و خوانده‌ها و اندیشیده‌های او، چندین برابر آن چیزی است که از وی به عنوان میراث مکتوب باقی می‌ماند. از این بابت نیز مرگ او، غبن بزرگی است برای فرهنگ ایرانی و دریغی دیگر که چرا بیشتر از این ننوشت و یا دردناک‌تر اینکه بگویم با کارهای گِلی، که پیرانه‌سر- برای گذران زندگی روزمره‌اش بر دوش او گذاشتند- نگذاشتند که آنچه را دلش می‌خواست بنویسد. آخر مگر این مملکت چندتا زریاب داشت. (میراث مکتوب)


🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah

پویش ملی دوباره دانشگاه
Forwarded from حامیان علیه تقلب و فریب علمی
http://www.irna.ir/fa/News/82802622


ابتدا باید بحران را بپذیریم تا برایش درمان پیدا کنیم، وقتی درد را با مسکن، آرام کنیم، عفونتش بعدا امان می برد، اینک معاون پژوهش و فناوری وزارت علوم، متاثر از تئوری مملکت گل و بلبل، ادعا دارد میزان تقلب علمی بسیار ناچیز است!
معاون وزیر علوم: میزان تقلب در تولیدات علمی ایران ناچیز است!
‍ سه توصیه مهم استاد #مصطفی_ملکیان پیرامون فرآیند تحصیلی


1. قدر 22 سال طلایی عمر خود را بدانید
2. به دانشگاه ها اکتفا نکنید
3. به هرم مطالعاتی عمل کنید

🔹قدر 22 سال طلایی عمر خود را بدانید و به دانشگاه اکتفا نکنید
روانشناسان با همه اختلافی که با هم دارند در این نقطه متفق القولند که از 18 تا 40 سالگی بهترین سالهای عمر هر انسانی اند . نه سالهای قبل از 18 سالگی انسان پختگی لازم را دارد برای استفاده از عمر و وقت و استعدادهایش نه بعد از 40 سالگی .

🔹 اما دانشگاه های ما با کمال تاسف باید گفت درست نصف این 28 سال را از شما می گیرند – تازه اگر دانش آموز زرنگی باشید- 11 سال را از شما می گیرند و فقط یک ورق کاغذ به شما می دهند که بهش می گویند مدرک دکتری؛ یعنی نصف عمر مفیدتون را که بر روی این کره زمین اقامت دارید را داده اید و یک ورق کاغذ گرفته اید که به آن می گویند مدرک دکتری.

🔹من هیچ کس را تشویق نمی کنم که مدرک دکتری نگیرد ؛ اصلا و ابدا . اما می گویم اگر در خارج از کشور درس می خوانید خب دکتر می شوید و به اندازه یک دکتر هم معلومات پیدا می کنید ولی اگر به هر جهتی یا نمی خواهید یا نمی توانید بروید خارج از کشور و می خواهید در اینجا علوم انسانی را دنبال کنید بیایید و این کار را بکنید .

🔹فرض کنید دو بازار وجود دارد در یک بازار مدرک می فروشند و در یک بازار علم . بروید در آن بازار که اسمش دانشگاهست مدرک بخرید ؛اما برای خودتان با استفاده از کارشناسان ، اساتید و مشاوران برنامه ریزی کنید و شروع کنید به این برنامه عمل کردن .

تا این برنامه را به شما دادند شما شروع کنید که متوازن این مدرک، معلوماتتان را داشته باشید
وگرنه دانشگاه های ما هیچ چیز به شما نمی دهند جز مدرک !

🔹اگر واقعا به فلسفه علاقه مندید اصلا به دانشگاه اعننا نداشته باشید و به قدر ضرورت و به وقت ضرورت فقط به دانشگاه بروید آن مقدار که اگر غایب باشید چیزی را از دست خواهید داد.

ولی تمام اهتمامتان این باشد که کار کنید و وقتی به سنی مثل سن من برسید می فهمید عمق تلخ این واقعیت را که الان به شما می گویم که به لحاظ ریاضی 51 منهای 50 مساوی یک هست و 21 منهای 20 هم مساوی یک است ولی اصلا فکر نکنید ارزش آن عمری که 20 تا 21 سالگی دارید مساویست با عمری که از 50 تا 51 سالگی دارید .

باور کنید از من و بعدا به رأی العین می بینید یک هفته بیست تا بیست و یک سالگیتان اندازه یک سال 50 تا 51 سالگی ارزش دارد. این سالها بی نمونه اند بی همتایند و آن وقت است که حیفتان می آید.

من به دوستانم می گویم اگر برای عمر خودتان حیفتان نمی آید تا 40 سالگی حیفتان بیاید بعد خواستید ضایعش کنید و هر کاری می خواهید بکنید ولی واقعا تا 40 سالگی را ضایع نکنید .

🔹مثلا 16 سال دیگر که شما دارید؛ ثانیه ثانیه اش را استفاده کنید. اگر این کار را بکنید نه پشیمانی خواهید داشت نه حسرتی و نه اندوهی ولی اگر این کار را نکنید درست به میزانی که استفاده نمی کنید پشیمان می شوید و دائما با خودتان نزاع دارید و با خودتان نمی توانید آشتی کنید و همین طور تا آخر عمرتان خودتان را سرزنش می کنید همیشه قدر تا 40 سالگیتان را بدانید کاری به این دانشگاه ها نداشته باشید برنامه ریزی کنید و کار کنید و البته وقتی برنامه ریزی سنجیده صورت گرفت باید 4 ویژگی هم داشته باشد در آن برنامه :1. نظم داشته باشد 2. پشتکار داشته باشد 3. اعتدال را رعایت کند 4. دائما خودش را بازنگری کنید درست مثل کوهنوردانی که وضعشان را هر از چندگاهی از نو مورد ارزیابی قرار می دهند .
🔹التزام به هرم مطالعاتی
من همیشه عقیده ام این بوده که اشخاص موفق باید به صورت مخروطی یا هرمی درس بخوانند یعنی اول در قاعده این مخروط موضوعات بسیار متعددی را بخوانند اما با عمق کم بعد یک درصد بیایند پایین تر و بعد یک تعدادی از موضوعات قبلی کمتر بشود ولی آنهایی که در این دایره کوچتر است عمیق تر بخوانند بعد بیایند این هرم را بالا تا برسد به راس اما اینکه در این طبقات پنج - شش گانه که از قاعده هرم تا رأس هست چه بخوانند بستگی به این دارد که در راس هرم می خواهند به کجا برسند ؟

🔹من خودم اعتقادم بر این است که برنامه ریزی صحیح این است که در 40 سالگی فرد به راس هرم رسیده باشد .
این معنایش این است که از 40 سالگی تا آخر عمر می خواهد دائما بر روی آن نقطه مرکزی ای که در راس هرم قرار دارد کار کند و عمق بیشتر و باز هم عمق بیشتر به آن بدهید. (اقتباس از کانال سخنرانی ها)
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
الناس علی دین ملوکهم!
🔻 مطالبه برای آزادی اندیشه (به مناسبت روز دانشجو و دانشگاه)
🔻 دکتر منوچهر ذاکر
🔹شانزدهم آذر را روز دانشجو نام داده اند، ولی روز دانشگاه نیز هست. زیرا از بارزترین آرمانها و رسالتهای دانشگاه یعنی هوشیاری، روشن اندیشی و حس مسئولیت، نقادی و افشاگری اجتماعی با ایفاگری دانشجویان در آن ایام تاریخی متجلی شد. تاکنون فکر کرده اید چرا برای دانشگاه روز خاصی تعریف نشده است؟ مگر روز بیمارستان یا روز ورزشگاه تعریف شده که روز دانشگاه داشته باشیم؟ دانشگاه صرفا مکان نیست. در مفهوم دانشگاه آرمانها و رسالت هایی لایتغیر نهفته است. بدون سودای این آرمانها و مجاهدت در راه تحقق شان، دانشگاه بدنه ای بیش نیست. امروزه روز، بایستی بیش از هر زمان دیگر، آرمانها و اهداف دانشگاه پاس داشته شود، و چه مناسبتی بهتر از شانزدهم آذر هر سال.
🔹دانشگاه ادامه دبیرستان نیست. بیشتر مکانهای آموزشی که در ایران عنوان دانشگاه را یدک میکشند دبیرستانی بزرگ هستند. البته دبیرستان بزرگ مکان ارزشمندی است ولی دانشگاه را نمیتوان به آن کاهش داد. از دیدگاه وزارتخانه ای هرگاه یک مرکز آموزشی بتواند تعدادی دانشکده را تشکیل دهد یعنی زمانی که از یک آستانه اداری - آموزشی عبور کند، بدل به دانشگاه میگردد. مثل این می ماند ارگانیسم های زنده را فقط برحسب عده یا بزرگای اندامهایش طبقه بندی و ارزشگذاری کنیم و کاری به تکامل و قابلیت ذهن و خرد آن نداشته باشیم. امروزه نهاد دانشگاه در ایران کاستی های فراوان دارد که صاحب نظران بسیاری روی این موضوع صحه گذاشته اند. دانشگاه نیاز به احیاء و اصلاح دارد ولی موانع محیطی و درونی متعددی سر راه تحقق این هدف است. کم نیستند دانشگاهیانی که خود مانع گسترش دانشگاه هستند. برخی از این اساتید بزرگوار، هم و غمشان دریافت هر چه بیشتر تحسین و تمجید اجتماعی است و انگیزه شان کسب شهرت و پرستیز از رهگذر مباحث علمی است. این موضوع بخش کوچکی است از آنچه نگارنده ”آکادمی پاداش“ نامیده و در چند نوشته تحلیل کرده است. معیارهای آکادمی پاداش که با حدت بر دانشگاه ها سایه انداخته، بدیل ناحقی برای گفتمان حقیقی دانشگاه بوجود آورده است.
🔹کارل یاسپرس اندیشمند آلمانی و از تئوریسین های دانشگاه معاصر، در اثر درخشان خود ”ایده دانشگاه“ که به فارسی نیز ترجمه شده، شرح میدهد ایده آکادمی و دانشگاه در عصر روشنگری اروپا مرهون دکترین ”مطالبه برای آزادی اندیشه“ است که باروخ اسپینوزا در رساله الهیاتی -سیاسی خود به سال ۱۶۷۰ میلادی مطرح کرده است. دانشگاه های قرن نوزدهم اروپایی که با معیارهای فون هومبولتی تاسیس شدند، تلاش کردند آرمان اسپینوزایی فکر و اندیشه را زنده نگه دارند. چقدر جای اسپینوزا در جمع متکلمین و متفکرین ایران زمین خالی است، کاش ما نیز اسپینوزایی داشتیم.
🔹منازعه خرده فرهنگها و صف آرایی جریانات سیاسی در مودبانه ترین حالت پشت لوای اندیشه ها و گفتمانهای فرهنگی و سیاسی به عمل می آید. زیرا اتکاء به سلاح منطق و استدلال، اخلاقی ترین شکل رودررویی و حل اختلاف است. فهم، تحلیل و نقد اندیشه ها از بنیادی ترین مباحث نظری و ایدئولوژیک گرفته تا حکمت عملی، مکانی تخصصی و با ظرفیت، لازم دارد که به دلایل متعددی فقط از عهده دانشگاه بر می آید.
🔹گفتمان دانشگاه که از آن صحبت خواهیم کرد گفتمان دانشگاهیان نیست بلکه مجموعه معیارها و روشهای فکری و پژوهشی است که دغدغه فهم صحیح و نقد بیطرفانه اندیشه ها را داشته و جانب حقیقت را میگیرد. هر آینه دانشگاه نتوانسته باشد در راستای این رسالت موفق عمل کند، جامعه تاوان آنرا در کج اندیشی ها، بحرانهای اجتماعی و سوخت و سوز های سیاسی داده است و نمونه بارز آن قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و مناقشات سیاسی متعاقب آن است. در عصر پهلوی دوم نه تنها دانشگاه در تصمیمات و مشاوره برای مصالح مملکت شرکت داده نشد بلکه به دیده مزاحم و معترض نگریسته شد. این موضوع به ضرر جامعه بود و چوبش را هم خورد. آراء سیاسی بجای اینکه در دانشگاه ها فهمیده و نقد شوند از طریق بیانیه ها، شعارها و تظاهرات خیابانی عرض اندام و صف آرایی کردند. چنانچه اندیشه های سیاسی با محکهای دانشگاهی چکش نخورند، تقابل دگماتیک و جاهلانه آنها به بیانیه ها و برخوردهای خیابانی که تابع اخلاقیات گفتگویی پائین تر از اخلاق آکادمیک هستند کشیده میشود و در نهایت به قطبی شدن و وخامت اختلاف نظرها با هزینه های سیاسی بالا می انجامد.