وقتی نگاه به دانشگاه مثل سالن مرغداری باشد!
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- کنار گذاشتن استاد و جامعهشناسی در اندازه و آوازۀ دکتر محمد فاضلی تنها از حیث ظلمی که بر او رفته و جفایی که بر دانشجویان و جامعه روا داشته شده و بطلان داعیۀ نظرخواهی از نخبگان، قابل بحث نیست بلکه بار دیگر نوع نگاه نهاد دولت به نهاد علم و دانشگاه در ایران را ترسیم می کند و یادآور سخن حکیمانه ای از فرزانۀ دوران دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی است.
قریب 4 سال قبل او در یکی از سه شنبه های مشهور نشست های عمومی خود با دانشجویان و در اردیبهشت 1397 این سخن را گفت: «نیست که دولت مبعوث بازار است، نگاه دولت به علم هم مثل سالن مرغ داری است! جایی زمینی پیدا می کنند و چند تا اتاق و فکر می کنند در اینجا می شود سالن مرغ داری درست کرد و جوجه و تخم مرغ تولید کرد. تصور برنامه ریزان وزارت علوم این است که پولی می گیریم و ثبت نامی می کنیم و کاغذی دست بچه ها می دهیم.»
دکتر شفیعی کدکنی البته این سخن را قریب 4 سال قبل گفته که هیچ کس تصور نمی کرد مغلوبان انتخابات سال پیش از آن برکشیده خواهند شد. داستان اخراج یا کنار گذاشتن استادان هم در میان نبود. به دانشگاه های بزرگ هم نمی خواست طعنه بزند. بلکه نوع نگاه را نقد می کرد اما اکنون که ثمرۀ آن نوع نگاه در مواجهه با استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی که دانشگاهی واقعی و معتبر است پیش چشم همه قرار گرفته آن نگاه را دوباره می توان یادآور شد.
از آن سخنان این عبارت بیشتر در یادها مانده است: «یک روز احوال دختری از شاگردانم را از یکی از همکلاسیهای او پرسیدم که پدرش دوست مشترک من و ایرج افشار بود. گفتم فلانی کجاست و چه میکند؟ گفت: رفته شهرشان. دانشگاه زده! عینا مثل این که سالن مرغداری زده باشد. دقیقاً مثل سالن مرغداری! کاش برنامهیزان آموزش عالی ما را به عنوان توریست میبردند کمبریج، آکسفورد یا پرینستون تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه.»
ربط سخنان اردیبهشت 97 به اتفاق مورد بحث در بهمن 1400 چیست؟ این است که در نگاه به دانشگاه به مثابه نهاد علم، امثال محمد فاضلی را روی سرشان می گذارند. چرا؟ چون دغدغه دارند. باور ندارید؟ کتاب او (ایران بر لبۀ تیغ) را بخوانید. راستی برای این که نشان دهید تصمیم به کنار گذاشتن استادی مانند او چقدر چندش آور و حقیر است این کتاب را بخرید. ولو نمی خوانید. اعتراض حداقلی همین است. با 84 هزار و 500 تومان یک کیلو گوشت چرخ کرده هم به شما نمی دهند! (مقایسه ای که حاصل نوع نگاه مورد نقد است).
وقتی نوع نگاه مثل سالن مرغ داری باشد بی حساب و کتاب دانشگاه تأسیس می کنند. در آن جاهای بی حساب و کتاب مدرکی می گیرند و بعد خیز برمی دارند دانشگاه های ریشه دار را تسخیر کنند. منتها ابتدا باید امثال دکتر فاضلی و آرش اباذری را بگذارند کنار تا جا برای خودشان باز شود!
اتفاق بامزه در این میان البته این است که آقای زلفی گل وزیر علوم گفته «این گونه موارد مربوط به دانشگاه ها را نباید سیاسی کرد. چون در دانشگاه های ما تصمیمات سیاسی گرفته نمی شود و دانشگاه باید استقلال خود را داشته باشد؟»
اگر دانشگاه استقلال داشته باشد طبعا آدمی مثل دکتر فاضلی را یک دانشگاه دیگر به سادگی باید بتواند جذب کند و باید دید این اتفاق رخ می دهد یا نه. اگر دانشگاه دیگری که دانشگاه باشد نه مثل مؤسساتی که اینجا و آنجا مثل سالن مرغ داری احداث شده اند او را جذب کند آن گاه می گوییم به نفع نهاد علم بوده است.
هر چند این پرسش را هم به میان می آورد که اگر دانشگاه ها می توانند و باید مستقل باشند نقش وزارت علوم در این میان چیست؟
اصلا به خاطر ضرورت همین استقلال بود که نام وزارت آموزش عالی به علوم بازگشت و این بار به صورت «علوم، تحقیقات و فناوری» درآمد و به قول دکتر رضا منصوری فیزیک دان: «عتف» و البته این «عتف» مثل «صمت» جا نیفتاد.
در نگاه دبیرستانی به دانشگاه همان گونه که آموزش و پرورش دبیرستان ها را زیر نظر دارد و برای آنها مدیر ودبیر تعیین می کند و در پایان دوره مدرک دیپلم می دهد وزارت آموزش عالی هم دانشگاه ها را مدیریت و و برای آنها رییس و استاد تعیین می کند و در پایان هر مقطع به فارغ التحصیلان لیسانس و فوق لیسانس و دکتری می دهد.
این که وزیر علوم گفته هر دانشگاه استقلال خود را دارد از این منظر خوب است و امیدواریم برای فرار از پاسخ گویی نباشد. هر چند اگر دانشگاه ها مستقل اند و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای آنها قانون گذاری می کند این پرسش هم پدید می آید که وزارت علوم دقیقاً چه کاره است؟ لابد برای تحقیقات. خدا کند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- کنار گذاشتن استاد و جامعهشناسی در اندازه و آوازۀ دکتر محمد فاضلی تنها از حیث ظلمی که بر او رفته و جفایی که بر دانشجویان و جامعه روا داشته شده و بطلان داعیۀ نظرخواهی از نخبگان، قابل بحث نیست بلکه بار دیگر نوع نگاه نهاد دولت به نهاد علم و دانشگاه در ایران را ترسیم می کند و یادآور سخن حکیمانه ای از فرزانۀ دوران دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی است.
قریب 4 سال قبل او در یکی از سه شنبه های مشهور نشست های عمومی خود با دانشجویان و در اردیبهشت 1397 این سخن را گفت: «نیست که دولت مبعوث بازار است، نگاه دولت به علم هم مثل سالن مرغ داری است! جایی زمینی پیدا می کنند و چند تا اتاق و فکر می کنند در اینجا می شود سالن مرغ داری درست کرد و جوجه و تخم مرغ تولید کرد. تصور برنامه ریزان وزارت علوم این است که پولی می گیریم و ثبت نامی می کنیم و کاغذی دست بچه ها می دهیم.»
دکتر شفیعی کدکنی البته این سخن را قریب 4 سال قبل گفته که هیچ کس تصور نمی کرد مغلوبان انتخابات سال پیش از آن برکشیده خواهند شد. داستان اخراج یا کنار گذاشتن استادان هم در میان نبود. به دانشگاه های بزرگ هم نمی خواست طعنه بزند. بلکه نوع نگاه را نقد می کرد اما اکنون که ثمرۀ آن نوع نگاه در مواجهه با استاد جامعهشناسی دانشگاه شهید بهشتی که دانشگاهی واقعی و معتبر است پیش چشم همه قرار گرفته آن نگاه را دوباره می توان یادآور شد.
از آن سخنان این عبارت بیشتر در یادها مانده است: «یک روز احوال دختری از شاگردانم را از یکی از همکلاسیهای او پرسیدم که پدرش دوست مشترک من و ایرج افشار بود. گفتم فلانی کجاست و چه میکند؟ گفت: رفته شهرشان. دانشگاه زده! عینا مثل این که سالن مرغداری زده باشد. دقیقاً مثل سالن مرغداری! کاش برنامهیزان آموزش عالی ما را به عنوان توریست میبردند کمبریج، آکسفورد یا پرینستون تا بفهمند آموزش عالی یعنی چه.»
ربط سخنان اردیبهشت 97 به اتفاق مورد بحث در بهمن 1400 چیست؟ این است که در نگاه به دانشگاه به مثابه نهاد علم، امثال محمد فاضلی را روی سرشان می گذارند. چرا؟ چون دغدغه دارند. باور ندارید؟ کتاب او (ایران بر لبۀ تیغ) را بخوانید. راستی برای این که نشان دهید تصمیم به کنار گذاشتن استادی مانند او چقدر چندش آور و حقیر است این کتاب را بخرید. ولو نمی خوانید. اعتراض حداقلی همین است. با 84 هزار و 500 تومان یک کیلو گوشت چرخ کرده هم به شما نمی دهند! (مقایسه ای که حاصل نوع نگاه مورد نقد است).
وقتی نوع نگاه مثل سالن مرغ داری باشد بی حساب و کتاب دانشگاه تأسیس می کنند. در آن جاهای بی حساب و کتاب مدرکی می گیرند و بعد خیز برمی دارند دانشگاه های ریشه دار را تسخیر کنند. منتها ابتدا باید امثال دکتر فاضلی و آرش اباذری را بگذارند کنار تا جا برای خودشان باز شود!
اتفاق بامزه در این میان البته این است که آقای زلفی گل وزیر علوم گفته «این گونه موارد مربوط به دانشگاه ها را نباید سیاسی کرد. چون در دانشگاه های ما تصمیمات سیاسی گرفته نمی شود و دانشگاه باید استقلال خود را داشته باشد؟»
اگر دانشگاه استقلال داشته باشد طبعا آدمی مثل دکتر فاضلی را یک دانشگاه دیگر به سادگی باید بتواند جذب کند و باید دید این اتفاق رخ می دهد یا نه. اگر دانشگاه دیگری که دانشگاه باشد نه مثل مؤسساتی که اینجا و آنجا مثل سالن مرغ داری احداث شده اند او را جذب کند آن گاه می گوییم به نفع نهاد علم بوده است.
هر چند این پرسش را هم به میان می آورد که اگر دانشگاه ها می توانند و باید مستقل باشند نقش وزارت علوم در این میان چیست؟
اصلا به خاطر ضرورت همین استقلال بود که نام وزارت آموزش عالی به علوم بازگشت و این بار به صورت «علوم، تحقیقات و فناوری» درآمد و به قول دکتر رضا منصوری فیزیک دان: «عتف» و البته این «عتف» مثل «صمت» جا نیفتاد.
در نگاه دبیرستانی به دانشگاه همان گونه که آموزش و پرورش دبیرستان ها را زیر نظر دارد و برای آنها مدیر ودبیر تعیین می کند و در پایان دوره مدرک دیپلم می دهد وزارت آموزش عالی هم دانشگاه ها را مدیریت و و برای آنها رییس و استاد تعیین می کند و در پایان هر مقطع به فارغ التحصیلان لیسانس و فوق لیسانس و دکتری می دهد.
این که وزیر علوم گفته هر دانشگاه استقلال خود را دارد از این منظر خوب است و امیدواریم برای فرار از پاسخ گویی نباشد. هر چند اگر دانشگاه ها مستقل اند و شورای عالی انقلاب فرهنگی برای آنها قانون گذاری می کند این پرسش هم پدید می آید که وزارت علوم دقیقاً چه کاره است؟ لابد برای تحقیقات. خدا کند.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔻 روایتی از هم جهانی بامهمان ناخوانده :کروناجهان ما را چگونه عوض می کند؟
🔻 دکترجوادافشارکهن-دانشگاه بوعلی سینا-گروه علوم اجتماعی
🔹نظم ،مطلوب انسان است.تغییرنوعی تطبیق را می طلبدوتمایل ما به حفظ منابع دردسترس ما را وادار می کند از تغییرهراسان باشیم ،چه،تغییر می تواندمنابع مزبور را دراموری نادلخواه صرف کندتاآشفتگی برآمده از تغییر کنترل پذیرشود.
🔹کرونا که آمد همگان تمایل داشتیم نادیده اش بنگاریم،سپس گذرا و موقتش پنداشتیم و حالا به اکراه درحال پذیرش این مهمان تازه ایم:جایی باید برایش باز کنیم،تغییر، خود را تحمیل کرده است.
🔹درحوزه آموزش، کرونا اهمیت آموزش مجازی و ترکیبی را برجسته کرد:شایداین شیوه آموزش واجدمزایایی بوده است که پیشتر به آن نیندیشیده بودیم.امروز پس از فراز و نشیب های فراوان وآموختن درس های مختلف از رفتارهای نو شونده این ویروس،والبته سیاست های افتان و خیزان مقابله باآن ،کارگزاران آموزش(که می توان پسوند کلاسیک یا سنتی را با قاطعیت بیشتری درادامه آن آورد)دربرابر تغییر مقاومت می کنند.اما اهمیت ناگزیری که باید برای جان آدمی قائل شد،تغییر را گریز ناپذیرمی سازد.آموزش درسطوح مختلف تغییر کرده است و باید باز هم تغییرنماید.
🔹من دراین نوشته براساس تجربه زیسته ام درنقش آموزش دهنده دانشگاهی در یک خانواده دارای دانش آموز،مهاجر ازشهری دیگروساکن در شهرمرکز استان،به شکل فهرست گونه برخی از موضوعات را بیان می کنم وبه آن ها به عنوان مظاهر تغییرمی نگرم.قصدمن آن است که نشان دهم این تغییرات،جهان ما را عوض کرده اند و ،به تناسب،آموزش درجهات و ابعاد مختلف آن باید متناسب با این تغییرات تحول پذیرندوما باید خود را برای تطبیق بااین وضعیت آماده ترسازیم.یادآورشوم محدودیت های ناگزیر ذهنی وادراکی،به طور قطع این فهرست را ناقص خواهد کردوخواننده فرهیخته خود می تواند مواردی کم یا زیاد برآن بیفزاید.همچنین روشن است این موضوعات قابلیت تبدیل به مسائل پژوهشی درقالب رشته های تخصصی متنوع راخواهندداشت.
1️⃣ اهمیت وسائل و ابزارهای ارتباطی(موبایل،تبلت و...)واینترنت برجسته ترشد.به علاوه فرزندان دانش آموز شاید برای اولین بار صاحب فرصت برای طرح ادعا درمورد تملک شخصی این وسائل شدند:ارتباطات،وسائل ارتباطی.
2️⃣فضای خانه بازتوزیع شدودرراستای تدارک محیطی مناسب برای فرزندان جهت دریافت آموزش ونیز ایفاء نقش معلمی توسط من،محدوده های جدیدی تعیین گردیدوزمان بندی تازه ای برای انجام کارها و غیره تدارک دیده شد.همچنین نیاز به فضایی برای تحرک جسمانی یا گذران اوقات فراغت درنظرگرفته شد.بگذریم از تداخل های ناخواسته صدا یا تصویر از سوی معلم،من،دانش جویان یا فرزندان که هم موجب خنده بود و هم دستمایه نوعی عصبانیت بابت عمومی شدن آنچه خصوصی پنداشته می شد:جابجایی در مرزهای امرخصوصی و عمومی.
3️⃣حضور در مدرسه برای دانش آموزان وتجربه روابط دوستانه و پرهیجان برای آن ها و نیز حضور در محل کار ومراوده و گفتگوباهمکاران و دانشجویان برای من کم رنگ شد.باگذشت زمان حسرت آنچه داشتیم فائق آمد برلذت آنچه داریم:گذشته شکلی نوستالژیک به خود گرفت.دانشجو برای من چهره ای خیالی شد که فقط ازروی نام یا صدای او چهره اش را بازسازی می کردم و بالعکس،من بازسازی می شدم در ذهن او:فقدان تجربه اجتماع.
4️⃣ همه به گروهای اجتماعی اعم از تلگرام و واتساپ و غیره کوچ کردند.رفته رفته وبینار جای سمینار را گرفت واستادان بامخاطبانی درنقاط دور تر مرتبط شدند.دیگر نیازی نبود در زمان و مکان واحدی به تبادل پیام آموزشی اقدام شود:اهمیت فضای مجازی.
5️⃣ زمان تغییر معنا دادوآموزش وکار اداری همه زمانی شد.درهر ساعتی که سئوالی به ذهن کسی می رسید در ارسال آن تردید نمی کردوجواب هر پرسش را در هرزمانی می شد ارائه کرد.ساعتی از نیمه شب گذشته دستورالعملی تازه به دستت می رسیدو اخبار جدیدوپیاپی و گاه نادرست یا موقت و گذرا،ذهن تو را به خودمشغول می کرد:آشفتگی.
6️⃣ سفر دشوارشدو تداوم حضور کرونا،بسیاری را از گردهمایی های دوستانه یاخانوادگی برحذر داشت.هرکس بی مهابا تر بود ممکن بود به تجربه ای دردناک مرتبط با خود یا اطرافیانش متنبه شود ویا ازترس نائل شدن به این تجربه احتیاط پیشه کند.افراد درون گرا تر یا تنها تر کمترمشکل داشتند به نسبت آنان که برون گرا تر بودند.این همه برای برخی فرصتی بود که درمورد مقولاتی چون معنای زندگی،دیگری،زندگی ومرگ جدی تر بیندیشند:تغییرسیاست زندگی.
7️⃣ سامانه های آموزشی و امتحانی به کار گرفته شدند تاکارآموزش تداوم یابد.هنرنمایی معلمان در ارائه آموزش ویابرگزاری امتحانات به شیوه ای حتی الامکان استاندارد و دانش آموزان و دانشجویان در دریافت آموزش و نیز ابداع روش هایی برای کم کردن بار اضطراب آلود آزمون ها دیدنی بود:تغییرآموزش و عناصرآن.
8️⃣ نوعی قابلیت در همه کنش گران رشد کرد و ارتقاء یافت که معطوف به شیوه بیان نظر،سکوت
🔻 دکترجوادافشارکهن-دانشگاه بوعلی سینا-گروه علوم اجتماعی
🔹نظم ،مطلوب انسان است.تغییرنوعی تطبیق را می طلبدوتمایل ما به حفظ منابع دردسترس ما را وادار می کند از تغییرهراسان باشیم ،چه،تغییر می تواندمنابع مزبور را دراموری نادلخواه صرف کندتاآشفتگی برآمده از تغییر کنترل پذیرشود.
🔹کرونا که آمد همگان تمایل داشتیم نادیده اش بنگاریم،سپس گذرا و موقتش پنداشتیم و حالا به اکراه درحال پذیرش این مهمان تازه ایم:جایی باید برایش باز کنیم،تغییر، خود را تحمیل کرده است.
🔹درحوزه آموزش، کرونا اهمیت آموزش مجازی و ترکیبی را برجسته کرد:شایداین شیوه آموزش واجدمزایایی بوده است که پیشتر به آن نیندیشیده بودیم.امروز پس از فراز و نشیب های فراوان وآموختن درس های مختلف از رفتارهای نو شونده این ویروس،والبته سیاست های افتان و خیزان مقابله باآن ،کارگزاران آموزش(که می توان پسوند کلاسیک یا سنتی را با قاطعیت بیشتری درادامه آن آورد)دربرابر تغییر مقاومت می کنند.اما اهمیت ناگزیری که باید برای جان آدمی قائل شد،تغییر را گریز ناپذیرمی سازد.آموزش درسطوح مختلف تغییر کرده است و باید باز هم تغییرنماید.
🔹من دراین نوشته براساس تجربه زیسته ام درنقش آموزش دهنده دانشگاهی در یک خانواده دارای دانش آموز،مهاجر ازشهری دیگروساکن در شهرمرکز استان،به شکل فهرست گونه برخی از موضوعات را بیان می کنم وبه آن ها به عنوان مظاهر تغییرمی نگرم.قصدمن آن است که نشان دهم این تغییرات،جهان ما را عوض کرده اند و ،به تناسب،آموزش درجهات و ابعاد مختلف آن باید متناسب با این تغییرات تحول پذیرندوما باید خود را برای تطبیق بااین وضعیت آماده ترسازیم.یادآورشوم محدودیت های ناگزیر ذهنی وادراکی،به طور قطع این فهرست را ناقص خواهد کردوخواننده فرهیخته خود می تواند مواردی کم یا زیاد برآن بیفزاید.همچنین روشن است این موضوعات قابلیت تبدیل به مسائل پژوهشی درقالب رشته های تخصصی متنوع راخواهندداشت.
1️⃣ اهمیت وسائل و ابزارهای ارتباطی(موبایل،تبلت و...)واینترنت برجسته ترشد.به علاوه فرزندان دانش آموز شاید برای اولین بار صاحب فرصت برای طرح ادعا درمورد تملک شخصی این وسائل شدند:ارتباطات،وسائل ارتباطی.
2️⃣فضای خانه بازتوزیع شدودرراستای تدارک محیطی مناسب برای فرزندان جهت دریافت آموزش ونیز ایفاء نقش معلمی توسط من،محدوده های جدیدی تعیین گردیدوزمان بندی تازه ای برای انجام کارها و غیره تدارک دیده شد.همچنین نیاز به فضایی برای تحرک جسمانی یا گذران اوقات فراغت درنظرگرفته شد.بگذریم از تداخل های ناخواسته صدا یا تصویر از سوی معلم،من،دانش جویان یا فرزندان که هم موجب خنده بود و هم دستمایه نوعی عصبانیت بابت عمومی شدن آنچه خصوصی پنداشته می شد:جابجایی در مرزهای امرخصوصی و عمومی.
3️⃣حضور در مدرسه برای دانش آموزان وتجربه روابط دوستانه و پرهیجان برای آن ها و نیز حضور در محل کار ومراوده و گفتگوباهمکاران و دانشجویان برای من کم رنگ شد.باگذشت زمان حسرت آنچه داشتیم فائق آمد برلذت آنچه داریم:گذشته شکلی نوستالژیک به خود گرفت.دانشجو برای من چهره ای خیالی شد که فقط ازروی نام یا صدای او چهره اش را بازسازی می کردم و بالعکس،من بازسازی می شدم در ذهن او:فقدان تجربه اجتماع.
4️⃣ همه به گروهای اجتماعی اعم از تلگرام و واتساپ و غیره کوچ کردند.رفته رفته وبینار جای سمینار را گرفت واستادان بامخاطبانی درنقاط دور تر مرتبط شدند.دیگر نیازی نبود در زمان و مکان واحدی به تبادل پیام آموزشی اقدام شود:اهمیت فضای مجازی.
5️⃣ زمان تغییر معنا دادوآموزش وکار اداری همه زمانی شد.درهر ساعتی که سئوالی به ذهن کسی می رسید در ارسال آن تردید نمی کردوجواب هر پرسش را در هرزمانی می شد ارائه کرد.ساعتی از نیمه شب گذشته دستورالعملی تازه به دستت می رسیدو اخبار جدیدوپیاپی و گاه نادرست یا موقت و گذرا،ذهن تو را به خودمشغول می کرد:آشفتگی.
6️⃣ سفر دشوارشدو تداوم حضور کرونا،بسیاری را از گردهمایی های دوستانه یاخانوادگی برحذر داشت.هرکس بی مهابا تر بود ممکن بود به تجربه ای دردناک مرتبط با خود یا اطرافیانش متنبه شود ویا ازترس نائل شدن به این تجربه احتیاط پیشه کند.افراد درون گرا تر یا تنها تر کمترمشکل داشتند به نسبت آنان که برون گرا تر بودند.این همه برای برخی فرصتی بود که درمورد مقولاتی چون معنای زندگی،دیگری،زندگی ومرگ جدی تر بیندیشند:تغییرسیاست زندگی.
7️⃣ سامانه های آموزشی و امتحانی به کار گرفته شدند تاکارآموزش تداوم یابد.هنرنمایی معلمان در ارائه آموزش ویابرگزاری امتحانات به شیوه ای حتی الامکان استاندارد و دانش آموزان و دانشجویان در دریافت آموزش و نیز ابداع روش هایی برای کم کردن بار اضطراب آلود آزمون ها دیدنی بود:تغییرآموزش و عناصرآن.
8️⃣ نوعی قابلیت در همه کنش گران رشد کرد و ارتقاء یافت که معطوف به شیوه بیان نظر،سکوت
های حرفه ای،به کارگیری علائم و نمادهای متنوع وغیره بود تا در فضای مجازی کمتر سوء تفاهم برانگیزد.فقدان ارتباطات چهره به چهره امکان سوء تفاهم های ارتباطی را بیشترمی کرد:ارتقاء سوادرسانه ای.
9️⃣بی مکان شدگی آموزش امکان آن را فراهم کرد که گاه در محیط های عمومی فردی شروع به ارائه آموزش کند یا آن را دریافت نماید.همچنین امکان آن فراهم شدکه درس را درزمان دلخواه ضبط کنیم و بعدآن را درموعددلخواه درسامانه های مربوطه بارگذاری نماییم:بی مکانی-بی زمانی آموزش.
دوران صنعتی شدن بود،کم رنگ شده بود.برهمین اساس تداخلی در نقش های مختلف افراد پدیدار می شدوفردناگزیر ازتنظیم مجددآن ها می شد:تغییربرداشت ازکار.
🔟 در سطحی جهانی،سیاست گذارهای متمرکز برای آموزش دچارتلاطم و آشفتگی فزاینده شد.تغییرمداوم تصمیم گیری ها و اغلب عدم اجرای کامل آنچه تدوین و اطلاع رسانی می شد،نشان داد دولت هاآنچنان که تصور عمومی گمان می برد، نه دانای کل اند ونه توانای مطلق.حفره هاوتشتت ها در تصمیم سازی ها بیشتر عیان شدودامنه خود را به نوعی بی اعتمادی یا کم توجهی به رسانه نیز گسترد.مردم در بسیاری از مواقع براساس حدس وگمان خود پیش رفتندوسیاست زندگی راهی مستقل در پیش گرفت:تغییرنگرش های عمومی به رسانه هاو دولت ها.
🔻 نتیجه گیری:کرونا موجب تغییرات قابل توجهی برای نقش ها،وظایف وکارکردهای مرتبط با فعالیت های آموزشی شده است.برای درک این تغییرات و اتخاذ سیاست های مناسب برای موثرسازی آموزش،نیازمندهسته ای پژوهش محور هستیم،(بخوانید پژوهشکده یامرکزیا هر چیز دیگری،به شکل متمرکز یا پراکنده،رسمی یا غیر رسمی،و...)که بتواند محدودیت ها و فرصت های برآمده ازاین تغییرات رامدنظر قراردهد و آن ها یکپارچه و منسجم ارزیابی نماید.روایت های همه حاضران در میدان آموزش،به حاشیه رانده شدگان،حذف شدگان(ازجمله آنان که فاقدسوادرسانه ای یا توان دسترسی به اینترنت و غیره)،و...درمتن دشواری های روزافزون درزندگی روزمره در جامعه ایران باید شنیده شود،ارزش داده شود ومهم قلمداد گردد.آموزش درجهان امروزامری موقتی و گذرا نیست بلکه نیاز مداوم ماست برای داشتن یک زندگی باکیفیت تر.شایسته است درباره این موضوعات هرچه بیشتربیندیشیم وخود را برای تغییرات بیشتر و تطبیق خودباآن ها آماده تر سازیم.ما هر روز درمعرض نیازهای تازه قرارمی گیریم که باید به آن ها پاسخ دهیم و یا روش های کارآمدترونوینی برای حل مسائل پیشین خود می یابیم.ما به آموزش نیازدائمی داریم،آموزش تحول یابنده ای که تغییررا درک پذیر می سازد، مولفه های آن(معنای آموزش،نهاد آموزش،ابزارهای آموزش،اهداف آموزش و...) خود درحال تغییر مداوم اند،ودرنهایت مارا برای تطبیق با الزامات تغییرآماده می سازد.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
9️⃣بی مکان شدگی آموزش امکان آن را فراهم کرد که گاه در محیط های عمومی فردی شروع به ارائه آموزش کند یا آن را دریافت نماید.همچنین امکان آن فراهم شدکه درس را درزمان دلخواه ضبط کنیم و بعدآن را درموعددلخواه درسامانه های مربوطه بارگذاری نماییم:بی مکانی-بی زمانی آموزش.
دوران صنعتی شدن بود،کم رنگ شده بود.برهمین اساس تداخلی در نقش های مختلف افراد پدیدار می شدوفردناگزیر ازتنظیم مجددآن ها می شد:تغییربرداشت ازکار.
🔟 در سطحی جهانی،سیاست گذارهای متمرکز برای آموزش دچارتلاطم و آشفتگی فزاینده شد.تغییرمداوم تصمیم گیری ها و اغلب عدم اجرای کامل آنچه تدوین و اطلاع رسانی می شد،نشان داد دولت هاآنچنان که تصور عمومی گمان می برد، نه دانای کل اند ونه توانای مطلق.حفره هاوتشتت ها در تصمیم سازی ها بیشتر عیان شدودامنه خود را به نوعی بی اعتمادی یا کم توجهی به رسانه نیز گسترد.مردم در بسیاری از مواقع براساس حدس وگمان خود پیش رفتندوسیاست زندگی راهی مستقل در پیش گرفت:تغییرنگرش های عمومی به رسانه هاو دولت ها.
🔻 نتیجه گیری:کرونا موجب تغییرات قابل توجهی برای نقش ها،وظایف وکارکردهای مرتبط با فعالیت های آموزشی شده است.برای درک این تغییرات و اتخاذ سیاست های مناسب برای موثرسازی آموزش،نیازمندهسته ای پژوهش محور هستیم،(بخوانید پژوهشکده یامرکزیا هر چیز دیگری،به شکل متمرکز یا پراکنده،رسمی یا غیر رسمی،و...)که بتواند محدودیت ها و فرصت های برآمده ازاین تغییرات رامدنظر قراردهد و آن ها یکپارچه و منسجم ارزیابی نماید.روایت های همه حاضران در میدان آموزش،به حاشیه رانده شدگان،حذف شدگان(ازجمله آنان که فاقدسوادرسانه ای یا توان دسترسی به اینترنت و غیره)،و...درمتن دشواری های روزافزون درزندگی روزمره در جامعه ایران باید شنیده شود،ارزش داده شود ومهم قلمداد گردد.آموزش درجهان امروزامری موقتی و گذرا نیست بلکه نیاز مداوم ماست برای داشتن یک زندگی باکیفیت تر.شایسته است درباره این موضوعات هرچه بیشتربیندیشیم وخود را برای تغییرات بیشتر و تطبیق خودباآن ها آماده تر سازیم.ما هر روز درمعرض نیازهای تازه قرارمی گیریم که باید به آن ها پاسخ دهیم و یا روش های کارآمدترونوینی برای حل مسائل پیشین خود می یابیم.ما به آموزش نیازدائمی داریم،آموزش تحول یابنده ای که تغییررا درک پذیر می سازد، مولفه های آن(معنای آموزش،نهاد آموزش،ابزارهای آموزش،اهداف آموزش و...) خود درحال تغییر مداوم اند،ودرنهایت مارا برای تطبیق با الزامات تغییرآماده می سازد.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
🔵🔴 خودتحریمیِ از علوم انسانی
✅ آنچه در این یادداشت مینویسم نه "شکستنفسی" است و نه چیزی که بشود "فروتنی" نامید؛ این یادداشت حکایت یک دردِ وجودی است که از ذهن یک انسان بر میخیزد و تا عمق نهاد علمِ این کشور تیر میکشد.
✅ من در یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور درس خوانده و دکترای جامعهشناسی فرهنگی گرفتهام. بیش از سی و هفت سال است که طلبهام و دروس حوزوی را تا سطوح عالی خوانده و تدریس میکنم. با این حال، وقتی میبینم هیچ دردی از مردم سرزمینام را نمیتوانم درمان کنم و هیچ باری را از دوشِ آنان نمیتوانم بردارم؛ عمیقا احساس پوچی میکنم. سرگیجه میگیرم که جای من و امثال من، در میان این همه گرفتاری و رنج کجاست؟ چرا از ماها کاری بر نمیآید؟ وقتی تازه طلبه شده بودم، یک شب بعد از نماز عشا، آیتالله بهاءالدینی را گفتم به منِ طلبهی نوپا پندی بیاموزید، گفت: راه سختی را انتخاب کردهای، میترسم روزی بیاید که به این نتیجه برسی آهنگری از درسهای طلبگی برای این مردم مفیدتر است." این روزها عمیقا به این فکر میکنم که من و درسی که در حوزه و دانشگاه خواندهام دوای کدام درد است و چه سودی برای این مردم دارد.
✅ اشتباه نکنید، این حرف، خودزنی نیست؛ من دارم به یک چالش اجتماعی اشاره میکنم. واقعا در این کشور، جای اندیشمندان علوم انسانی کجاست؟ چرا برای تحصیل و تربیتِ آنها این همه هزینه میشود ولی آخرِ کار، یا حرفی برای گفتن ندارند و یا گوشی بدهکار حرفشان نیست و یا به سکوت دعوت میشوند؟ مگر نه این است که ما با سرمایهی همین مردم درس خواندهایم تا مشکلاتشان را حل کنیم و زندگی را برایشان آسانتر و خواستنیتر کنیم، پس چرا حالا هیچ گرهای با دست ما باز نمیشود؟ اساساً چرا در کشور ما این علوم به هیچ گرفت میشوند؟!
✅ در این کشورِ "مهندسزده"، گمان میشود که غرب ما را در علوم طبیعی، در پزشکی، در صنعت، و یا در امور فنی و مهندسی تحریم کرده است؛ غافل از این که هم غرب و هم خود ما، خود را در علوم انسانی تحریم کردهایم. ما در خودتحریمی از علوم انسانی به سر میبریم. این جامعه خود را از دانش اندیشمندان علوم انسانی محروم کرده است. واقعیّت آن است که جامعهای که در آن به مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، فلسفه، مطالعات فرهنگی، روانشناسی، و ... اهمیّت داده نشود و اندیشمندان علوم انسانیاش یا ساکت باشند و یا "ساکت شده باشند"، علوم طبیعی و مهندسی هم به بیراهه میروند.
✍️مهراب صادقنیا- ۱۴۰۰/۱۱/۲۱
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
✅ آنچه در این یادداشت مینویسم نه "شکستنفسی" است و نه چیزی که بشود "فروتنی" نامید؛ این یادداشت حکایت یک دردِ وجودی است که از ذهن یک انسان بر میخیزد و تا عمق نهاد علمِ این کشور تیر میکشد.
✅ من در یکی از معتبرترین دانشگاههای کشور درس خوانده و دکترای جامعهشناسی فرهنگی گرفتهام. بیش از سی و هفت سال است که طلبهام و دروس حوزوی را تا سطوح عالی خوانده و تدریس میکنم. با این حال، وقتی میبینم هیچ دردی از مردم سرزمینام را نمیتوانم درمان کنم و هیچ باری را از دوشِ آنان نمیتوانم بردارم؛ عمیقا احساس پوچی میکنم. سرگیجه میگیرم که جای من و امثال من، در میان این همه گرفتاری و رنج کجاست؟ چرا از ماها کاری بر نمیآید؟ وقتی تازه طلبه شده بودم، یک شب بعد از نماز عشا، آیتالله بهاءالدینی را گفتم به منِ طلبهی نوپا پندی بیاموزید، گفت: راه سختی را انتخاب کردهای، میترسم روزی بیاید که به این نتیجه برسی آهنگری از درسهای طلبگی برای این مردم مفیدتر است." این روزها عمیقا به این فکر میکنم که من و درسی که در حوزه و دانشگاه خواندهام دوای کدام درد است و چه سودی برای این مردم دارد.
✅ اشتباه نکنید، این حرف، خودزنی نیست؛ من دارم به یک چالش اجتماعی اشاره میکنم. واقعا در این کشور، جای اندیشمندان علوم انسانی کجاست؟ چرا برای تحصیل و تربیتِ آنها این همه هزینه میشود ولی آخرِ کار، یا حرفی برای گفتن ندارند و یا گوشی بدهکار حرفشان نیست و یا به سکوت دعوت میشوند؟ مگر نه این است که ما با سرمایهی همین مردم درس خواندهایم تا مشکلاتشان را حل کنیم و زندگی را برایشان آسانتر و خواستنیتر کنیم، پس چرا حالا هیچ گرهای با دست ما باز نمیشود؟ اساساً چرا در کشور ما این علوم به هیچ گرفت میشوند؟!
✅ در این کشورِ "مهندسزده"، گمان میشود که غرب ما را در علوم طبیعی، در پزشکی، در صنعت، و یا در امور فنی و مهندسی تحریم کرده است؛ غافل از این که هم غرب و هم خود ما، خود را در علوم انسانی تحریم کردهایم. ما در خودتحریمی از علوم انسانی به سر میبریم. این جامعه خود را از دانش اندیشمندان علوم انسانی محروم کرده است. واقعیّت آن است که جامعهای که در آن به مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی، حقوق، فلسفه، مطالعات فرهنگی، روانشناسی، و ... اهمیّت داده نشود و اندیشمندان علوم انسانیاش یا ساکت باشند و یا "ساکت شده باشند"، علوم طبیعی و مهندسی هم به بیراهه میروند.
✍️مهراب صادقنیا- ۱۴۰۰/۱۱/۲۱
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سید جلال الدین کزازی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
🔻 فرهنگ و دانشگاه
🔻 مجتبی مجرد
اما بعد؛ خداوند را سپاس که نَفَس داد برای کشیدن و خرد بخشید برای اندیشیدن و گوش شنوا برای شنیدن و چشم بینا برای دیدن.
🔻 غرض از تحریر این مسوده، نه تسویدِ اوراقِ سپیدِ مملکتداری، که تبییضِ سوادِ کجرفتاری محتسبانِ فرهنگ وطن است. روزگار غریبی است... «فرهنگ» بر صدر گفتار است و در قعر کردار... و این خاموشِ پُر سخن، کریمانه مینگرد و جز تلخندی پرمعنا بر لبان نمیآورد. ما نه در آستانۀ تحولی شگرفیم و نه در مقطعی حساس از تاریخ... قرنها است که خود را در آستانۀ تحول دانستهایم، اما از رکودی به رکودی متحول شدهایم. این قصۀ پُر غصۀ چنان زبانزد است که صلاح در زبان نزدن دارد. فرهنگ امروز ما، پیر سپیدمویی است که زخمهای کاری بدکارانش التیام نیافته و اکنون دردهای دیگر بر پیکرۀ نحیفش تازیانه میزند؛ این مسوّده، دردنامهای است کوتاه از بیماریِ فرهنگِ دانشگاه، که دواخانهای نیز بر دوش میکشد، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
🔻دردِ دردهای ما، فهم کژ و کوژ از حدود و ثغور معنایی فرهنگ است که گاه و بیگاه آن را چون کشتی بیلنگر بدین سو و آن سو میکشاند. همین فهم ناتندرست، بنیادی برساخته برای تجویز و دستورمَنِشی فرهنگی، چه در کوی و کارگاه و چه در مکتب و دانشگاه. آنان که گمان بردهاند فرهنگ را میتوان به زور در دلها نشاند، همان کسانیاند که میپندارند این «بذر آزاده» را میتوان در شورهزار فشاند و به امید شکوفایی آن چشمانتظار ماند. از آن سو، هرکه از هرکجا سربرمیآورد، پنجه در دامان فرهنگ میافکند و خود را میراثدارِ این سرچشمه میشمارد، بیآنکه بتواند نسبتش را به زبانی گویا اثبات گرداند. دانشگاهها در عرصۀ فرهنگ چنان پابند دستورند که هزار فرسنگ از مسیر خلاقیت دورند.
🔻 گمان میرود که رخسار بیآلایش فرهنگ- و به دور از آرایشهای دویست و چندگانهاش- چیزی نیست جز «تعالی اخلاق و خرد انسانی». اما این پالودگی چنان اسیر آلودگی شده که دستکم در بسیاری از دانشگاههای ما فرهنگ عبارت است از: برگزاری چند نوع جشن و برنامه و سخنرانی تکراری و تقویمی که با هدف «انجام کار» انجام میشود. این «انجام کارها» چندین دهه است که نه پرچم اخلاق را برافراشته و نه گامی در مسیر خردورزی و سنجیده اندیشیدن برداشته؛ بهشت را به بها دهند نه به بهانه! ما نه بهایی دادهایم و نه در این هوا بال و پری زدهایم. خواستهایم عریضه خالی نماند و ما نیز چیزی گفته باشیم.
🔻 درد دیگر، سپردن فرهنگ است به دست غوغاییان عدد و رقم. از روزی که فرهنگ را با ترازوی آمار و عددهای چنین و چنان برکشیدند، دیگر خیری از آن ندیدند. گزارشها مینویسند و آمارها میستانند و بسیار چیزها میبافند، اما در این میانه، فرهنگ غریبانه نشسته و با انگشتشمار یاران خویش نجوای پنهانی میکند که: درد مرا شفا نمیدهند و هر روز برایم جامه نو میدوزند، بیمار را از جامههای رنگین و کمر زرین چه فایده؟! در این دهسالههای پی درپی، جز خشکسال درخت فرهنگ چه دیدهایم؟ با این همه، هر سال صدها میلیارد به نام فرهنگ و به کام آب و رنگ هدر میشود و تنها عایدیاش ارقام و اعدادی است که نه اخلاق را والایی تواند بخشید و نه اندیشه را رهایی و پویایی. عددپرستی و آماربارگی، گورستانی است برای خلاقیتهای فرهنگی نامعدود و معبدی برای پرستشگرانِ بیمعبود. اعدادی که اگر منتهای درجات باشند، ژرفای تاثیرشان را باید در اسفل درکات جُست و بزرگترین برهان این سخن، همین است که اکنون هستیم!
🔻 این دردها را دوا چیست؟ در این زمانهای که تا نگاه میکنی، هر نگریستهای، شتابان در گذر است و اجتماع عظیم تناقضهای فکری و فرهنگی، آدمی را سرگردان و سر گِران مینماید، باید در پی مرهمی گشت که درد را شفا باشد و تندرستی را مایۀ بقا. پیکرۀ فرهنگ ایرانی- اسلامی در حال «شدن» است، «شدنی» که شتابناک، در پیچ و خمهای کوچۀ روزگار مدرن و پسامدرن، در پی یافتن دریچهای است برای اتصال دوبارۀ انسان به خویشتنِ خویش. حال که بُنبستهای خودساخته، مجالِ جولانِ انسان را گرفته، چاره را باید در دو سو جُست: نخست در درون و دُدیگر در برون.
🔻 مجتبی مجرد
اما بعد؛ خداوند را سپاس که نَفَس داد برای کشیدن و خرد بخشید برای اندیشیدن و گوش شنوا برای شنیدن و چشم بینا برای دیدن.
🔻 غرض از تحریر این مسوده، نه تسویدِ اوراقِ سپیدِ مملکتداری، که تبییضِ سوادِ کجرفتاری محتسبانِ فرهنگ وطن است. روزگار غریبی است... «فرهنگ» بر صدر گفتار است و در قعر کردار... و این خاموشِ پُر سخن، کریمانه مینگرد و جز تلخندی پرمعنا بر لبان نمیآورد. ما نه در آستانۀ تحولی شگرفیم و نه در مقطعی حساس از تاریخ... قرنها است که خود را در آستانۀ تحول دانستهایم، اما از رکودی به رکودی متحول شدهایم. این قصۀ پُر غصۀ چنان زبانزد است که صلاح در زبان نزدن دارد. فرهنگ امروز ما، پیر سپیدمویی است که زخمهای کاری بدکارانش التیام نیافته و اکنون دردهای دیگر بر پیکرۀ نحیفش تازیانه میزند؛ این مسوّده، دردنامهای است کوتاه از بیماریِ فرهنگِ دانشگاه، که دواخانهای نیز بر دوش میکشد، تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
🔻دردِ دردهای ما، فهم کژ و کوژ از حدود و ثغور معنایی فرهنگ است که گاه و بیگاه آن را چون کشتی بیلنگر بدین سو و آن سو میکشاند. همین فهم ناتندرست، بنیادی برساخته برای تجویز و دستورمَنِشی فرهنگی، چه در کوی و کارگاه و چه در مکتب و دانشگاه. آنان که گمان بردهاند فرهنگ را میتوان به زور در دلها نشاند، همان کسانیاند که میپندارند این «بذر آزاده» را میتوان در شورهزار فشاند و به امید شکوفایی آن چشمانتظار ماند. از آن سو، هرکه از هرکجا سربرمیآورد، پنجه در دامان فرهنگ میافکند و خود را میراثدارِ این سرچشمه میشمارد، بیآنکه بتواند نسبتش را به زبانی گویا اثبات گرداند. دانشگاهها در عرصۀ فرهنگ چنان پابند دستورند که هزار فرسنگ از مسیر خلاقیت دورند.
🔻 گمان میرود که رخسار بیآلایش فرهنگ- و به دور از آرایشهای دویست و چندگانهاش- چیزی نیست جز «تعالی اخلاق و خرد انسانی». اما این پالودگی چنان اسیر آلودگی شده که دستکم در بسیاری از دانشگاههای ما فرهنگ عبارت است از: برگزاری چند نوع جشن و برنامه و سخنرانی تکراری و تقویمی که با هدف «انجام کار» انجام میشود. این «انجام کارها» چندین دهه است که نه پرچم اخلاق را برافراشته و نه گامی در مسیر خردورزی و سنجیده اندیشیدن برداشته؛ بهشت را به بها دهند نه به بهانه! ما نه بهایی دادهایم و نه در این هوا بال و پری زدهایم. خواستهایم عریضه خالی نماند و ما نیز چیزی گفته باشیم.
🔻 درد دیگر، سپردن فرهنگ است به دست غوغاییان عدد و رقم. از روزی که فرهنگ را با ترازوی آمار و عددهای چنین و چنان برکشیدند، دیگر خیری از آن ندیدند. گزارشها مینویسند و آمارها میستانند و بسیار چیزها میبافند، اما در این میانه، فرهنگ غریبانه نشسته و با انگشتشمار یاران خویش نجوای پنهانی میکند که: درد مرا شفا نمیدهند و هر روز برایم جامه نو میدوزند، بیمار را از جامههای رنگین و کمر زرین چه فایده؟! در این دهسالههای پی درپی، جز خشکسال درخت فرهنگ چه دیدهایم؟ با این همه، هر سال صدها میلیارد به نام فرهنگ و به کام آب و رنگ هدر میشود و تنها عایدیاش ارقام و اعدادی است که نه اخلاق را والایی تواند بخشید و نه اندیشه را رهایی و پویایی. عددپرستی و آماربارگی، گورستانی است برای خلاقیتهای فرهنگی نامعدود و معبدی برای پرستشگرانِ بیمعبود. اعدادی که اگر منتهای درجات باشند، ژرفای تاثیرشان را باید در اسفل درکات جُست و بزرگترین برهان این سخن، همین است که اکنون هستیم!
🔻 این دردها را دوا چیست؟ در این زمانهای که تا نگاه میکنی، هر نگریستهای، شتابان در گذر است و اجتماع عظیم تناقضهای فکری و فرهنگی، آدمی را سرگردان و سر گِران مینماید، باید در پی مرهمی گشت که درد را شفا باشد و تندرستی را مایۀ بقا. پیکرۀ فرهنگ ایرانی- اسلامی در حال «شدن» است، «شدنی» که شتابناک، در پیچ و خمهای کوچۀ روزگار مدرن و پسامدرن، در پی یافتن دریچهای است برای اتصال دوبارۀ انسان به خویشتنِ خویش. حال که بُنبستهای خودساخته، مجالِ جولانِ انسان را گرفته، چاره را باید در دو سو جُست: نخست در درون و دُدیگر در برون.
🔻 بیگمان بنیادیترین نیاز فرهنگی امروزِ دانشگاههای ما، گسترش واقعی گفتمانهای خردورزانه و انتقاد است. با آنکه پیرانِ طریقت، این ذکر را بر زبان آوردهاند، اما هنوز جای آن در میانۀ صحن و سرای دانشگاه، خالی است. اندیشهای انتقادی که بتواند در تندبادهای سهمگین این روزگار، تکیهگاهی باشد برای سنجش درست- ویژه در میان عالمان و طالبعلمان- اصلیترین و بلکه اوجبِ واجبات دانشگاه است. گسترش خردورزی، نیازمند دو بال است: نخست ستیزِ مردانه و جانانه با خرافههایی که چونان بختک بر پیکرۀ نحیف فرهنگ عمومی و دانشگاهی چنبره زده است و دُدیگر دگرسازی حقیقی دانشگاه به سرایی برای آوازهای گوناگون سخته و سنجیده و نه پیلهای برای فریاد و تکصداییهای سنگیده! و این هر دو نیازمند از خودگذشتگی و مردانه در میدان آمدن است. روزی که بذر گفتمان و خردورزی ناقدانه در دل دانشگاه کاشته شود، بزرگترین ثمرۀ درخت فرهنگ را میتوان چشم کشید.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فرهیختگی: دکتر تقی آزاد ارمکی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram (https://t.me/dobarehdaneshgah)
لغزشهای راهبردی در دانشگاهها
آزموده را آزمودن خطاست!
محمدصال مصلحیان*: درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم.
روزنامه شرق، ۲۵، فروردین ۱۴۰۱
درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم. تصمیمهای راهبردی ما هم به دلیل عدم درک صحیح و کامل از چرخه علم، فناوری و توسعه با اشتباهاتی همراه است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1 بیتوجهی به اهمیت ارتباطات علمی و تبادلات بینالمللی: در چند دهه اخیر، مهلکترین ضربه به علم و فناوری کشور که دانشگاهها را هم تحت تأثیر خود قرار داد، حذف اعزام دانشجو برای تحصیل در دورههای دکتری به خارج از کشور بوده است. این همراه با گسترش بیرویه (و در مواردی بیکیفیت) دورههای دکتری، ارتباطات محدود بینالمللی با مؤسسات پژوهشی پیشرفته، مشارکت کمشمار در پروژههای مشترک در سطح بینالمللی، دانشگاههای ما را کموبیش با مشکلاتی مانند بازتولید تخصصهای تکراری، همگامنشدن و دورماندن از علم و فناوری روز، تحقیقات غیراصیل و پژوهش روی مسائل حاشیهای روبهرو کرده است.
2 سفسطه حل مشکل صنعت توسط دانشگاهها: گذر از دانشگاههای آموزشمحور به پژوهشمحور و سرانجام ارزشمحور به چند دهه آمادهسازی زیرساختها، نیروی انسانی ماهر، بودجه مکفی، صبر و استمرار احتیاج دارد. نمیتوان راه چنددهساله را در یک شب پیمود. «علم برای علم» و «علم برای جامعه» همان دوگانه «پژوهشهای نظری برای گشودن افقهای جدید در علم، چشم سوم ما برای دیدن نیازها و مشکلات فردا» و «پژوهشهای کاربردی برای حل مسائل بنیادی در جامعه و صنعت، چشمان ما برای دیدن نیازها و مشکلات امروز» است. هر دو مهم و مکمل هماند و نباید آنها را ضد هم پنداشت. توجه بیش از اندازه به پژوهشهای کاربردی و زودبازده، منجر به ظهور پژوهشهایی کممایه تحت لوای تحقیقات کاربردی شده است. به غیر از تعدادی از صنایع کشور، عمدتا صنعت ما، نه پذیرش دانش «هایتک» را دارد و نه توان کافی برای تبدیل علم به ثروت. یکی از دلایل آن محدودیت در واحدهای تحقیق و توسعه صنایع و عدم ارتباط مؤثر با دانشگاههاست. دانشگاهها میتوانند علم روز را در کشور گسترش دهند؛ اما گسترش فناوریهای نوین و صنعتی نیاز به زیرساخت، تجهیزات و سرمایهگذاری عظیم دارد و این دلیل اصلی عدم پیشرفت کافی صنعت نسبت به علم در ایران است. جریان آب در جوی (توسعه صنعتی) به مانع خورده است. به جای اینکه مانع را رفع کنیم، میخواهیم سرچشمه (توسعه علمی) را خشک کنیم. این پاککردن صورتمسئله است.
3 زیرسؤالبردن نگارش مقاله: بعضی با زیرسؤالبردن مقالات بینالمللی محققان کشور، کار آنان را کماهمیت و بیفایده جلوه میدهند؛ اما مقاله «گزارش مستند نتایج پژوهش» است. پژوهشی که باید برنامهمحور و همراستا و همافق با نیازهای علم، صنعت و جامعه باشد و در جریان اصلی پژوهشهای بینالمللی صورت گیرد. با انتشار مقاله در مجلات معتبر بینالمللی، دستاوردهای حاصل از تحقیق هر پژوهشگر، رؤیتپذیر، نقدپذیر و کاربستپذیر میشود؛ بنابراین انتشار دستاوردهای پژوهشی بخش اجتنابناپذیر هر پژوهشی است.
4 سفسطه تولید ثروت در دانشگاهها: آن کسی که بذر تولید میکند، همان نیست که بذر را در مزرعه میکارد. کار اصلی دانشگاهها تولید محتوای اصیل علمی و گسترش فناوری است. تبدیل دانشگاهها به شهرکهای صنعتی برای تولید درآمد، آنها را از مأموریت اصلیشان بازمیدارد و خسارات جبرانناپذیری به کشور وارد میکند. انتظار میرود دانشگاهها دانش فنی یا محصولات دانشبنیان خود را به بازار عرضه کنند؛ اما تولید ثروت از طریق تجاریسازی در کشور را باید بخش خصوصی برعهده بگیرد. البته، دانشگاه میتواند از طریق واگذاری حق امتیاز یا مشاوره، در کنار کارآفرینان، در تولید ثروت سهیم باشد.
آزموده را آزمودن خطاست!
محمدصال مصلحیان*: درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم.
روزنامه شرق، ۲۵، فروردین ۱۴۰۱
درختی را از جایی آباد درآوردهایم و در کویر کاشتهایم و دائم نگران این هستیم که چرا میوه مطلوبی نمیدهد. این حکایت علم و فناوری در ایران است. علم و فناوری را بدون توجه به فرهنگ و زمینههایی که در آن به وجود آمده، زیرساختهایی که در آن رشد کرده است و فلسفه پیدایش آن وارد ایران کردهایم. تصمیمهای راهبردی ما هم به دلیل عدم درک صحیح و کامل از چرخه علم، فناوری و توسعه با اشتباهاتی همراه است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره میکنیم:
1 بیتوجهی به اهمیت ارتباطات علمی و تبادلات بینالمللی: در چند دهه اخیر، مهلکترین ضربه به علم و فناوری کشور که دانشگاهها را هم تحت تأثیر خود قرار داد، حذف اعزام دانشجو برای تحصیل در دورههای دکتری به خارج از کشور بوده است. این همراه با گسترش بیرویه (و در مواردی بیکیفیت) دورههای دکتری، ارتباطات محدود بینالمللی با مؤسسات پژوهشی پیشرفته، مشارکت کمشمار در پروژههای مشترک در سطح بینالمللی، دانشگاههای ما را کموبیش با مشکلاتی مانند بازتولید تخصصهای تکراری، همگامنشدن و دورماندن از علم و فناوری روز، تحقیقات غیراصیل و پژوهش روی مسائل حاشیهای روبهرو کرده است.
2 سفسطه حل مشکل صنعت توسط دانشگاهها: گذر از دانشگاههای آموزشمحور به پژوهشمحور و سرانجام ارزشمحور به چند دهه آمادهسازی زیرساختها، نیروی انسانی ماهر، بودجه مکفی، صبر و استمرار احتیاج دارد. نمیتوان راه چنددهساله را در یک شب پیمود. «علم برای علم» و «علم برای جامعه» همان دوگانه «پژوهشهای نظری برای گشودن افقهای جدید در علم، چشم سوم ما برای دیدن نیازها و مشکلات فردا» و «پژوهشهای کاربردی برای حل مسائل بنیادی در جامعه و صنعت، چشمان ما برای دیدن نیازها و مشکلات امروز» است. هر دو مهم و مکمل هماند و نباید آنها را ضد هم پنداشت. توجه بیش از اندازه به پژوهشهای کاربردی و زودبازده، منجر به ظهور پژوهشهایی کممایه تحت لوای تحقیقات کاربردی شده است. به غیر از تعدادی از صنایع کشور، عمدتا صنعت ما، نه پذیرش دانش «هایتک» را دارد و نه توان کافی برای تبدیل علم به ثروت. یکی از دلایل آن محدودیت در واحدهای تحقیق و توسعه صنایع و عدم ارتباط مؤثر با دانشگاههاست. دانشگاهها میتوانند علم روز را در کشور گسترش دهند؛ اما گسترش فناوریهای نوین و صنعتی نیاز به زیرساخت، تجهیزات و سرمایهگذاری عظیم دارد و این دلیل اصلی عدم پیشرفت کافی صنعت نسبت به علم در ایران است. جریان آب در جوی (توسعه صنعتی) به مانع خورده است. به جای اینکه مانع را رفع کنیم، میخواهیم سرچشمه (توسعه علمی) را خشک کنیم. این پاککردن صورتمسئله است.
3 زیرسؤالبردن نگارش مقاله: بعضی با زیرسؤالبردن مقالات بینالمللی محققان کشور، کار آنان را کماهمیت و بیفایده جلوه میدهند؛ اما مقاله «گزارش مستند نتایج پژوهش» است. پژوهشی که باید برنامهمحور و همراستا و همافق با نیازهای علم، صنعت و جامعه باشد و در جریان اصلی پژوهشهای بینالمللی صورت گیرد. با انتشار مقاله در مجلات معتبر بینالمللی، دستاوردهای حاصل از تحقیق هر پژوهشگر، رؤیتپذیر، نقدپذیر و کاربستپذیر میشود؛ بنابراین انتشار دستاوردهای پژوهشی بخش اجتنابناپذیر هر پژوهشی است.
4 سفسطه تولید ثروت در دانشگاهها: آن کسی که بذر تولید میکند، همان نیست که بذر را در مزرعه میکارد. کار اصلی دانشگاهها تولید محتوای اصیل علمی و گسترش فناوری است. تبدیل دانشگاهها به شهرکهای صنعتی برای تولید درآمد، آنها را از مأموریت اصلیشان بازمیدارد و خسارات جبرانناپذیری به کشور وارد میکند. انتظار میرود دانشگاهها دانش فنی یا محصولات دانشبنیان خود را به بازار عرضه کنند؛ اما تولید ثروت از طریق تجاریسازی در کشور را باید بخش خصوصی برعهده بگیرد. البته، دانشگاه میتواند از طریق واگذاری حق امتیاز یا مشاوره، در کنار کارآفرینان، در تولید ثروت سهیم باشد.
5 سفسطه حل معضلات کشور توسط دانشگاه: یکی از وظایف اصلی دانشگاه، تربیت نیروی متخصص و نوآور است. وظیفه مستقیم دانشآموختگان آن، رفع نیازهای علمی در صنعت، کشاورزی، جامعه و فرهنگ آن است. دانشگاهیان هم میتوانند به ارائه مشاورههای تخصصی در تیمهای پژوهشی بپردازند. مأموریتهای دیگر دانشگاه را میتوان پژوهش، ارزشآفرینی و توسعه فناوری برشمرد. توسعه یک کشور به سه چیز وابسته است: دولتمردان مترقی، سرمایهگذاران حامی و پژوهشگران و فناوران توانمند و خلاق با دیدی باز به افق علم، جامعه و صنعت. با ضعف در اولی و دومی، یعنی در سیاستگذاری و سرمایهگذاری، تمام مشکلات پیشآمده در کشور به پای سومی گذاشته شده است که نه واقعبینانه است و نه منصفانه.
* مدیر پژوهشی دانشگاه فردوسی مشهد
*رئیس انجمن ریاضی ایران.
* مدیر پژوهشی دانشگاه فردوسی مشهد
*رئیس انجمن ریاضی ایران.
در انتقاد از اوضاع تحصیلات تکمیلی و مجلّه های دانشگاهی*
یادداشتی از دکتر باقر صدری نیا
استاد ادبیات فارسی دانشگاه تبریز
و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی
* (بخشی از سخن سردبیر آخرین شماره مجلّه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز / اسفند ۱۴۰۰)
...پس از حدود بیست سالی که بر اساس تصمیم کمیسیون نشریات وزارت علوم، تحقیقات و فنّآوری، تغییراتی در وضعیت انتشار مجلات دانشگاهی پدید آمد و در جای خود گامی به پیش بود، رخدادها و اتخاذ تصمیمات و سیاستهای گوناگون، بهویژه در شانزده سال اخیر، هر یک به گونهای هم در وضعیت دانشگاهها و مجلات و نشریات علمی دانشگاهی و هم در سلامت اخلاق علمی دانشگاهها و مراکز علمی، تأثیر نامطلوبی برجای گذاشته است.
گسترش بیرویۀ دانشگاهها و شبهدانشگاهها، ایجاد بدون مطالعه و ارزیابی دقیق دورههای دکتری حتی در دورافتادهترین شهرها و شهرکهای فاقد توان و امکانات علمی لازم، معیارهای نهچندان سنجیدۀ ارتقا و تبدیل وضعیت اعضای هیئت علمی، پذیرش بیرویّۀ دانشجو در دورههای دکتری و ملزمکردن آنان به چاپ مقاله پیش از دفاع از رسالۀ خود، ازجمله پیامدهای اتخاذ چنین سیاستهایی بوده است.
این تصمیمات و سیاستها، به موازات غلبۀ بینش کمیتگرایانه و ظاهربینانۀ فراگیر در حوزۀ دانش و آنچه تولید علم نامیده میشود، نهفقط نشریات دانشگاهی، بلکه آیندۀ دانشگاهها و کشور را در معرض آسیبهای مختلفی قرار داده است.
سربرآوردن و توسعۀ بنگاههای جعل پایاننامه، مقالات علمی - پژوهشی وISI ، سرقتهای رو به تزاید علمی و ادبی، تنزل سطح مجلات پژوهشی، انحطاط اخلاق علمی در محیطهای دانشگاهی، مقالهسازی و مقالهبازی از جملۀ این آفت و آسیبهاست و هریک داستان پر آب چشمی است که باید تفصیل آن را به مجال دیگر واگذاشت.
اکنون براین گمانم که هنگام آن رسیده است تا اندکی درنگ کنیم، نگاهی به راه پیمودهشده بیفکنیم، لغزشگاهها، پرتگاهها، گردنهها و گردابهای پیش رو را از نظر بگذرانیم و با درایت افزونتر به ادامۀ راه بیندیشیم.
بیمجامله بگویم باید ازاین کمیتگرایی، شکلگرایی و تظاهر به تولید علم و خشنود بودن به افزایش عدد و آمار اجتناب ورزیم، کیفیت را فدای کمّیت نکنیم، خود را بازشناسیم و چنانکه هستیم بنماییم. تردیدی نیست که بازاندیشی و اصلاح مسیر، درمرحلۀ نخست نیازمند وقوف به ابعاد پرتنوع مسئله است و آنگاه به جستجوی راه چاره و علاج برخاستن. این همه، البته جسارتی میطلبد و همت و دردمندی و کوششی. باید ملاحظههای غیرعلمی را کنار نهاد و به مصالح ملی و علمی میانمدت و بلندمدت و مصالح و منافع کشور اندیشید.
به نظر میرسد هنگام آن رسیده است تا وزارت علوم، پیشگامی ارزیابی مسیر پیمودهشده را برعهده گیرد و با تشکیل کارگروههایی از کارشناسان کاردان وزارتخانه، مدیران و سردبیران مجلات علمی - پژوهشی دانشگاههای بزرگ کشور، مجال آسیبشناسی جدّی، عالمانه و بدون مجاملۀ مجلات و نشریات علمی - پژوهشی را فراهم آورد.
امروز برای کسانی که دستی از نزدیک بر آتش دارند بهوضوح عیان است که در گسترش بیشازاندازه و نیاز مؤسسات آموزش عالی و آنچه دانشگاه مینامیم به خطا رفتهایم، چنانکه در افزایش بیرویّۀ تعداد مجلات بهاصطلاح علمی و پژوهشی نیز. به صراحت بگویم ما نه به این همه دانشگاه و شبهدانشگاه نیاز داریم و نه به این همه دانشجوی فوقلیسانس و دکتری و نه به این همه مجلات به اصطلاح علمی - پژوهشی. باید بپذیریم که در این حوزه نیز مثل برخی عرصهها و حوزههای دیگر نسنجیده عمل کردهایم، به شکل و صورت و عدد وآمار دل خوش داشتهایم و کیفیت و معنی را به مسلخ مصلحتها بردهایم. باید درنگ کنیم و از خود بپرسیم به کجا چنین شتابان؟. باید از تجربهها درس عبرت بیاموزیم، به تکرار خطاها خطر نکنیم و پای نفشاریم.
جای آن است که از ورای قرون به نهیب مولانای بزرگ گوش دل بسپاریم، از صورت بگذریم و به معنی بگراییم و دریابیم که در کارزار رقابتهای علمی، بهویژه در حوزۀ علوم انسانی و پژوهشهای ادبی، تیغ چوبین به دست گرفتهایم و تا چنین است کار زار خواهد بود. باید تیغ پولادینی به کف آورد و از خودفریبی که بدترین فریبهاست، فاصله گرفت، واقعیتها را چنانکه هست دید و دعای پیامبر رحمت(ص) را تکرار کرد که: اللّهمَّ أَرِنی الأشیاءَ کَما هی، و آنگاه طرحی نو درافکند و سرفرازانه در عرصۀ آموزش، پژوهش و خلاقیت علمی و ادبی گام فراپیش نهاد. به امید آن روز!
رو به معنی کوش ای صورتپرست
زانک معنی بر تن صورتپرست
جان بیمعنی درین تن بیخلاف
هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بود با قیمت است
چون برون شد سوختن را آلت است
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول تا نگردد کار، زار
گر بود چوبین برو دیگر طلب
ور بود الماس پیش آ با طرب
یادداشتی از دکتر باقر صدری نیا
استاد ادبیات فارسی دانشگاه تبریز
و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی
* (بخشی از سخن سردبیر آخرین شماره مجلّه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تبریز / اسفند ۱۴۰۰)
...پس از حدود بیست سالی که بر اساس تصمیم کمیسیون نشریات وزارت علوم، تحقیقات و فنّآوری، تغییراتی در وضعیت انتشار مجلات دانشگاهی پدید آمد و در جای خود گامی به پیش بود، رخدادها و اتخاذ تصمیمات و سیاستهای گوناگون، بهویژه در شانزده سال اخیر، هر یک به گونهای هم در وضعیت دانشگاهها و مجلات و نشریات علمی دانشگاهی و هم در سلامت اخلاق علمی دانشگاهها و مراکز علمی، تأثیر نامطلوبی برجای گذاشته است.
گسترش بیرویۀ دانشگاهها و شبهدانشگاهها، ایجاد بدون مطالعه و ارزیابی دقیق دورههای دکتری حتی در دورافتادهترین شهرها و شهرکهای فاقد توان و امکانات علمی لازم، معیارهای نهچندان سنجیدۀ ارتقا و تبدیل وضعیت اعضای هیئت علمی، پذیرش بیرویّۀ دانشجو در دورههای دکتری و ملزمکردن آنان به چاپ مقاله پیش از دفاع از رسالۀ خود، ازجمله پیامدهای اتخاذ چنین سیاستهایی بوده است.
این تصمیمات و سیاستها، به موازات غلبۀ بینش کمیتگرایانه و ظاهربینانۀ فراگیر در حوزۀ دانش و آنچه تولید علم نامیده میشود، نهفقط نشریات دانشگاهی، بلکه آیندۀ دانشگاهها و کشور را در معرض آسیبهای مختلفی قرار داده است.
سربرآوردن و توسعۀ بنگاههای جعل پایاننامه، مقالات علمی - پژوهشی وISI ، سرقتهای رو به تزاید علمی و ادبی، تنزل سطح مجلات پژوهشی، انحطاط اخلاق علمی در محیطهای دانشگاهی، مقالهسازی و مقالهبازی از جملۀ این آفت و آسیبهاست و هریک داستان پر آب چشمی است که باید تفصیل آن را به مجال دیگر واگذاشت.
اکنون براین گمانم که هنگام آن رسیده است تا اندکی درنگ کنیم، نگاهی به راه پیمودهشده بیفکنیم، لغزشگاهها، پرتگاهها، گردنهها و گردابهای پیش رو را از نظر بگذرانیم و با درایت افزونتر به ادامۀ راه بیندیشیم.
بیمجامله بگویم باید ازاین کمیتگرایی، شکلگرایی و تظاهر به تولید علم و خشنود بودن به افزایش عدد و آمار اجتناب ورزیم، کیفیت را فدای کمّیت نکنیم، خود را بازشناسیم و چنانکه هستیم بنماییم. تردیدی نیست که بازاندیشی و اصلاح مسیر، درمرحلۀ نخست نیازمند وقوف به ابعاد پرتنوع مسئله است و آنگاه به جستجوی راه چاره و علاج برخاستن. این همه، البته جسارتی میطلبد و همت و دردمندی و کوششی. باید ملاحظههای غیرعلمی را کنار نهاد و به مصالح ملی و علمی میانمدت و بلندمدت و مصالح و منافع کشور اندیشید.
به نظر میرسد هنگام آن رسیده است تا وزارت علوم، پیشگامی ارزیابی مسیر پیمودهشده را برعهده گیرد و با تشکیل کارگروههایی از کارشناسان کاردان وزارتخانه، مدیران و سردبیران مجلات علمی - پژوهشی دانشگاههای بزرگ کشور، مجال آسیبشناسی جدّی، عالمانه و بدون مجاملۀ مجلات و نشریات علمی - پژوهشی را فراهم آورد.
امروز برای کسانی که دستی از نزدیک بر آتش دارند بهوضوح عیان است که در گسترش بیشازاندازه و نیاز مؤسسات آموزش عالی و آنچه دانشگاه مینامیم به خطا رفتهایم، چنانکه در افزایش بیرویّۀ تعداد مجلات بهاصطلاح علمی و پژوهشی نیز. به صراحت بگویم ما نه به این همه دانشگاه و شبهدانشگاه نیاز داریم و نه به این همه دانشجوی فوقلیسانس و دکتری و نه به این همه مجلات به اصطلاح علمی - پژوهشی. باید بپذیریم که در این حوزه نیز مثل برخی عرصهها و حوزههای دیگر نسنجیده عمل کردهایم، به شکل و صورت و عدد وآمار دل خوش داشتهایم و کیفیت و معنی را به مسلخ مصلحتها بردهایم. باید درنگ کنیم و از خود بپرسیم به کجا چنین شتابان؟. باید از تجربهها درس عبرت بیاموزیم، به تکرار خطاها خطر نکنیم و پای نفشاریم.
جای آن است که از ورای قرون به نهیب مولانای بزرگ گوش دل بسپاریم، از صورت بگذریم و به معنی بگراییم و دریابیم که در کارزار رقابتهای علمی، بهویژه در حوزۀ علوم انسانی و پژوهشهای ادبی، تیغ چوبین به دست گرفتهایم و تا چنین است کار زار خواهد بود. باید تیغ پولادینی به کف آورد و از خودفریبی که بدترین فریبهاست، فاصله گرفت، واقعیتها را چنانکه هست دید و دعای پیامبر رحمت(ص) را تکرار کرد که: اللّهمَّ أَرِنی الأشیاءَ کَما هی، و آنگاه طرحی نو درافکند و سرفرازانه در عرصۀ آموزش، پژوهش و خلاقیت علمی و ادبی گام فراپیش نهاد. به امید آن روز!
رو به معنی کوش ای صورتپرست
زانک معنی بر تن صورتپرست
جان بیمعنی درین تن بیخلاف
هست همچون تیغ چوبین در غلاف
تا غلاف اندر بود با قیمت است
چون برون شد سوختن را آلت است
تیغ چوبین را مبر در کارزار
بنگر اول تا نگردد کار، زار
گر بود چوبین برو دیگر طلب
ور بود الماس پیش آ با طرب
peyvast.pdf
241.7 KB
جایگاه ایران در شاخص جهانی دانشِ سال 2021 میلادي
Global Knowledge Index (GKI)
Global Knowledge Index (GKI)
دو رویِ یک سکّه: «تحمیل رئیس بر دانشگاهها» و «تمرکز اعضای هیئت علمی بر همسانسازی»
✍️ یک دانشگاهی کوچک
تحمیل رئیس بر دانشگاه
عموم ما دانشگاهیان از تحمیل رئیس بر دانشگاهها توسّط اشخاص و نهادهای خارج از دانشگاه گلایهمندیم؛ هر دولتی که بر سر کار میآید، بدون توجه به نظر استادان و بدون مشورت با آنان، براساس رویکرد سیاسی و جناحی خود، برای هریک از دانشگاههای کشور یک رئیس انتخاب و بر اعضای هیئت علمی آن دانشگاه تحمیل میکند. اگر قرار نیست اصحاب دانش و تخصص، حتّی در امور دانشگاهِ محلّ کار خود محلّ مشورت قرار بگیرند و به نظراتشان توجه شود، چگونه ممکن است در کلّیت جامعه مورد اعتناء و محل رجوع باشند و کشور به سمت دانشبنیانی حرکت کند؟!
هرچند این معضل عمومیت دارد و به یک جناح سیاسی خاص محدود نمیشود، امّا به نظر میآید در دولت حاضر به اوج خود رسیده است (لااقل در مورد برخی از دانشگاهها). لااقل در برخی از دانشگاههای کشور، کسانی به ریاست گماشته شدهاند که سابقۀ مدیریتی قابل بیانی نداشتهاند و حتّی استادان باسابقه و شناختهشدۀ منتسب به جریان اصولگرا در آن دانشگاهها -که همراستا با دولت انتخابی هستند- نیز این رئیسان جدید را شایستۀ چنین جایگاهی نمیدانند و نسبت به انتخاب (تحمیل) آنها معترضند.
این مسئله، همچنین در مورد انتخاب (تحمیل) اعضای هیئت امنای برخی دانشگاهها نیز موضوعیت دارد.
تمرکز مطالبات بر «همسانسازی»
طی سالیان گذشته، تأکید و تمرکز فعّالیتهای مدنی و صنفیِ عموم اعضای هیئت علمی بر «همسانسازی و افزایش حقوق» قرار گرفته است. همکاران محترم این حقیر، تقریباً تمام امکانها و فرصتها برای هرگونه مطالبهگری را صَرفِ پیگیری این مسئلۀ خاص کردند و «کانونهای صنفی» به «کانونهای پیگیری همسانسازی حقوق» تبدیل شدند. در بیشتر دانشگاههای کشور جوّی ایجاد شد که هیچیک از استادان جرأت نمیکرد در مخالفت با این «مطالبۀ ناموسی» اظهار نظر کند؛ حتّی مخالفتهای نرم، ضمنی و غیرمستقیم، با نیش و کنایههای تند همکاران پاسخ داده و باب گفتگو بسته میشد.
دو روی یک سکّه!
به نظر این بنده، واقعیتهای بالا، دو روی یک سکّه هستند.
دو وضعیتِ «آزادی و استقلال» از یک سو و «عدم آزادی و فقدان استقلال» از سوی دیگر، هیچگاه بهصورت مطلق وجود ندارند؛ حالت مطلق این دو ویژگی در واقع، دو سوی یک پیوستار هستند و تمام جوامع و سازمانها در نقطهای روی این پیوستار و میان این دو «حدّ نهایت» قرار دارند.
بههمین ترتیب، دانشگاهها و دانشگاهیان ما نیز همواره از اندکی آزادی عمل و حیطۀ اختیارات برخوردار بودهاند. یکی از مهمترین عوامل موثّر بر افزایش یا کاهشِ نقش، میزان اثرگذاری و استقلال دانشگاهیان، استفادۀ مناسب، مسئولانه و خردمندانه از این آزادیِ عمل و حیطۀ اختیارات است.
چنانچه خدای ناکرده، در میان همکاران محترم این حقیر، فردی وجود داشته باشد که بگوید «برای من فرقی نمیکند که نظرم در انتخاب رئیس مؤثّر باشد یا نباشد، یا اینکه نهایتاً چه کسی به عنوان رئیسم انتخاب شود؛ اگر حقوقم را افزایش دهند، ریاست هر کوتولهای را با کمال میل میپذیرم»، چنین فردی مخاطب نوشتار حاضر نیست. فرض بر این است (و قطعاً نیز چنین است) که اعضای هیئت عملی شأن و شخصیتی دارند که موجب میشود نسبت به این که چه کسی بر آنها مسلّط و رئیس شود حساسیت نشان دهند و پذیرش ریاست افراد نالایق و کوچک، برای آنها بسیار سخت و آزاردهنده است (مسلّماً این به معنای آن نیست که سایر اشخاص، اصناف و اقشار جامعه فاقد چنین شأن و شخصیتی باشند).
منکر مشکلات اقتصادی نیستم، امّا به نظرم، اگر به جای «سر به لاک خود فرو بردن» یا تمرکز 100 درصدی بر همسانسازی و افزایش حقوق، برای پیگیری مطالباتی مانند «لحاظشدن نظر استادان در انتخاب اعضای هیئت امناء، رئیس و مدیران داخلی دانشگاه»، «افزایش مشارکت استادان در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای دروندانشگاهی»، «شفافیت عملکرد مسئولان دانشگاه»، «ایجاد سازوکارهایی مشخص برای ارزیابی عملکرد مسئولان دانشگاه توسّط استادان» و «ایجاد فرصتهایی نظاممند برای پاسخگویی مسئولان به استادان» اولویت قائل میشدیم، هم شأنمان بیشتر میشد، هم آزادیِ عمل و حیطۀ اختیاراتمان افزایش مییافت، هم کسی به خودش اجازه نمیداد هر مهرۀ ناشایست و فاقدمقبولیتی را به عنوان رئیس دانشگاه بر ما تحمیل کند و هم مطالبات اقتصادیمان (شامل همسانسازی و افزایش حقوق) بدون نیاز به این همه تلاش و بدون نیاز به علنیکردن آن، بهتر به نتیجه میرسید.
«گذشته» با رفتن خود، عبرتهایی برایمان به ارمغان آورده است؛ اکنون و آینده را دریابیم.
منبع: مقالات منتخب
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
✍️ یک دانشگاهی کوچک
تحمیل رئیس بر دانشگاه
عموم ما دانشگاهیان از تحمیل رئیس بر دانشگاهها توسّط اشخاص و نهادهای خارج از دانشگاه گلایهمندیم؛ هر دولتی که بر سر کار میآید، بدون توجه به نظر استادان و بدون مشورت با آنان، براساس رویکرد سیاسی و جناحی خود، برای هریک از دانشگاههای کشور یک رئیس انتخاب و بر اعضای هیئت علمی آن دانشگاه تحمیل میکند. اگر قرار نیست اصحاب دانش و تخصص، حتّی در امور دانشگاهِ محلّ کار خود محلّ مشورت قرار بگیرند و به نظراتشان توجه شود، چگونه ممکن است در کلّیت جامعه مورد اعتناء و محل رجوع باشند و کشور به سمت دانشبنیانی حرکت کند؟!
هرچند این معضل عمومیت دارد و به یک جناح سیاسی خاص محدود نمیشود، امّا به نظر میآید در دولت حاضر به اوج خود رسیده است (لااقل در مورد برخی از دانشگاهها). لااقل در برخی از دانشگاههای کشور، کسانی به ریاست گماشته شدهاند که سابقۀ مدیریتی قابل بیانی نداشتهاند و حتّی استادان باسابقه و شناختهشدۀ منتسب به جریان اصولگرا در آن دانشگاهها -که همراستا با دولت انتخابی هستند- نیز این رئیسان جدید را شایستۀ چنین جایگاهی نمیدانند و نسبت به انتخاب (تحمیل) آنها معترضند.
این مسئله، همچنین در مورد انتخاب (تحمیل) اعضای هیئت امنای برخی دانشگاهها نیز موضوعیت دارد.
تمرکز مطالبات بر «همسانسازی»
طی سالیان گذشته، تأکید و تمرکز فعّالیتهای مدنی و صنفیِ عموم اعضای هیئت علمی بر «همسانسازی و افزایش حقوق» قرار گرفته است. همکاران محترم این حقیر، تقریباً تمام امکانها و فرصتها برای هرگونه مطالبهگری را صَرفِ پیگیری این مسئلۀ خاص کردند و «کانونهای صنفی» به «کانونهای پیگیری همسانسازی حقوق» تبدیل شدند. در بیشتر دانشگاههای کشور جوّی ایجاد شد که هیچیک از استادان جرأت نمیکرد در مخالفت با این «مطالبۀ ناموسی» اظهار نظر کند؛ حتّی مخالفتهای نرم، ضمنی و غیرمستقیم، با نیش و کنایههای تند همکاران پاسخ داده و باب گفتگو بسته میشد.
دو روی یک سکّه!
به نظر این بنده، واقعیتهای بالا، دو روی یک سکّه هستند.
دو وضعیتِ «آزادی و استقلال» از یک سو و «عدم آزادی و فقدان استقلال» از سوی دیگر، هیچگاه بهصورت مطلق وجود ندارند؛ حالت مطلق این دو ویژگی در واقع، دو سوی یک پیوستار هستند و تمام جوامع و سازمانها در نقطهای روی این پیوستار و میان این دو «حدّ نهایت» قرار دارند.
بههمین ترتیب، دانشگاهها و دانشگاهیان ما نیز همواره از اندکی آزادی عمل و حیطۀ اختیارات برخوردار بودهاند. یکی از مهمترین عوامل موثّر بر افزایش یا کاهشِ نقش، میزان اثرگذاری و استقلال دانشگاهیان، استفادۀ مناسب، مسئولانه و خردمندانه از این آزادیِ عمل و حیطۀ اختیارات است.
چنانچه خدای ناکرده، در میان همکاران محترم این حقیر، فردی وجود داشته باشد که بگوید «برای من فرقی نمیکند که نظرم در انتخاب رئیس مؤثّر باشد یا نباشد، یا اینکه نهایتاً چه کسی به عنوان رئیسم انتخاب شود؛ اگر حقوقم را افزایش دهند، ریاست هر کوتولهای را با کمال میل میپذیرم»، چنین فردی مخاطب نوشتار حاضر نیست. فرض بر این است (و قطعاً نیز چنین است) که اعضای هیئت عملی شأن و شخصیتی دارند که موجب میشود نسبت به این که چه کسی بر آنها مسلّط و رئیس شود حساسیت نشان دهند و پذیرش ریاست افراد نالایق و کوچک، برای آنها بسیار سخت و آزاردهنده است (مسلّماً این به معنای آن نیست که سایر اشخاص، اصناف و اقشار جامعه فاقد چنین شأن و شخصیتی باشند).
منکر مشکلات اقتصادی نیستم، امّا به نظرم، اگر به جای «سر به لاک خود فرو بردن» یا تمرکز 100 درصدی بر همسانسازی و افزایش حقوق، برای پیگیری مطالباتی مانند «لحاظشدن نظر استادان در انتخاب اعضای هیئت امناء، رئیس و مدیران داخلی دانشگاه»، «افزایش مشارکت استادان در سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای دروندانشگاهی»، «شفافیت عملکرد مسئولان دانشگاه»، «ایجاد سازوکارهایی مشخص برای ارزیابی عملکرد مسئولان دانشگاه توسّط استادان» و «ایجاد فرصتهایی نظاممند برای پاسخگویی مسئولان به استادان» اولویت قائل میشدیم، هم شأنمان بیشتر میشد، هم آزادیِ عمل و حیطۀ اختیاراتمان افزایش مییافت، هم کسی به خودش اجازه نمیداد هر مهرۀ ناشایست و فاقدمقبولیتی را به عنوان رئیس دانشگاه بر ما تحمیل کند و هم مطالبات اقتصادیمان (شامل همسانسازی و افزایش حقوق) بدون نیاز به این همه تلاش و بدون نیاز به علنیکردن آن، بهتر به نتیجه میرسید.
«گذشته» با رفتن خود، عبرتهایی برایمان به ارمغان آورده است؛ اکنون و آینده را دریابیم.
منبع: مقالات منتخب
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
✅ کمبود تحمّل و برخوردهای حذفی در دانشگاهها!
🔹 مانع اصلی «گفتگوهای واقعی بین صاحبان اندیشه»: کمبود تحمل و برخوردهای حذفی در حوزه اندیشهای
🔹 چارچوب برخی از آقایان آنقدر تنگ است که حتی برخی دلسوزان درسپسداده نظام اسلامی نیز تحمل نمیشوند.
🔹 نتیجه این نوع نگاه این شده که دانشگاههای ما از پویایی بحثهای فکری و رفت و آمدِ اندیشمندان، خالی شده و تنها برخی چهرههای سیاسی کمبنیه، حق رفت و آمد به دانشگاه را دارند!
⬅️ بخشی از صحبتهای محسن نراقی، دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی کشور، در دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب، 5 اردیبهشت 1401
منبع: تسنیم
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🔹 مانع اصلی «گفتگوهای واقعی بین صاحبان اندیشه»: کمبود تحمل و برخوردهای حذفی در حوزه اندیشهای
🔹 چارچوب برخی از آقایان آنقدر تنگ است که حتی برخی دلسوزان درسپسداده نظام اسلامی نیز تحمل نمیشوند.
🔹 نتیجه این نوع نگاه این شده که دانشگاههای ما از پویایی بحثهای فکری و رفت و آمدِ اندیشمندان، خالی شده و تنها برخی چهرههای سیاسی کمبنیه، حق رفت و آمد به دانشگاه را دارند!
⬅️ بخشی از صحبتهای محسن نراقی، دبیر شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی کشور، در دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب، 5 اردیبهشت 1401
منبع: تسنیم
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
خبرگزاری تسنیم | Tasnim
دانشجویان در دیدار با رهبر انقلاب چه گفتند؟
به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری تسنیم، جمعی از دانشجویان و نمایندگان تشکلهای دانشجویی سراسر کشور با حضور در حسینیه امام خمینی (ره) با حضرت آیتالله خامنه ای دیدار کردند.
⭕️من معلم بدی هستم
✍️ دکتر مجتبی لشکربلوکی
روز معلم است و کم و بیش تبریک هایی برایم ارسال می شود اما باید اینجا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم.
☑️ اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاس هایم زیاد استفاده می کردم:
الف) من این موضوع را بلد نیستم. بگذارید جلسه بعد برای تان بگویم.
ب) این نکته ای که درس دادم برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه و بنابراین قابل ابطال و اصلاح است.
ج) من از شما انتظار دارم درس های مرا بفهمید اما نمی خواهم که قبول کنید.
☑️ اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم می گفتم
الف) من فقط کمی، بله! واقعا فقط کمی بیشتر از شما بلدم.
ب) کسوت استادی به معنای آن نیست که من در همه زمینه های آن رشته صاحب نظر باشم. چه اینکه در بسیاری از حوزه ها صاحب نظر که هیچ، حتی انتقال دهنده درست نظر دیگران نیز نیستم.
ج) متواضعانه بگویم که آنچه من/ما می دانیم در برابر آن چه نمی دانیم یک سوزن در کویر بیش نیست.
☑️ معلم بدی هستم
الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه می کنم، خجالت می کشم که بگویم اشتباه کردم، سعی می کنم که توجیه کنم.
ب) چون وقتی دانشجویی به نظریه ای نقد وارد می کند، سعی می کنم با ترفندهای مختلف مثلا بزرگ نشان دادن آن نظریه پرداز قدرت نقادی دانشجویم را اگر نه سرکوب، دست کم مهار کنم.
ج) چون وقتی دانشجویی ایده جدیدی مطرح می کند، سعی می کنم آنقدر نقدش کنم که قدرت خلاقیتش را دست کم تا آخر ترم کنترل کنم که مرا آزار ندهد.
معلم خوب آنست که تدریس اندیشه ها را سکویی کند برای تحریک قدرت اندیشیدن (قدرت نقادی و خلاقیت) و نه اینکه گرزی کند برای سرکوب خلاقیت و نقادی دانش جویان و نیادیشیدن.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
من و سایر معلمان اگر می خواهیم خوب باشیم باید ۵ کار انجام دهیم:
▫️فضیلت را برتر از علم و دانش بدانیم: با توجه به شناختم از انسان ایرانی و شکاف توسعه جمع بندی من این است که باید این فضائل را لابه لای مباحثم باید به دانشجویانم/دانش آموزانم منتقل کنم: انضباط، صداقت و تعهد به سه گانه «عقل و عدد و علم» در مقابله با این ۱۳ آفت: آرزواندیشی، هیجانزدگی، کوتاهنگری، شتاب زدگی، محدود اندیشی، تقدیرپذیری، زودپذیری، تلقینپذیری، القاءپذیری، خرافهپرستی، شخصیتپرستی، سلطهگری و سلطهپذیری.
▫️به جای پذیرش مقلدانه، تفکر انتقادی و استقلال را آموزش دهیم. به جای پر کردن حافظه، حفره و سوراخ ایجاد کنیم: حفره هایی که با سوال و به چالش کشیدن مفروضات ایجاد می شود.
▫️به دانش آموزان/دانشجویانمان بیاموزیم هیچ کدام از ما مالک صد در صد حقیقت نیست ما تا انتهای عمر جستجوگر حقیقتیم.
▫️معلم نه خداست و نه پیغمبر. آدمی است خطاپذیر که ممکن است گذشته اش، تیپ روانشناختی اش و علاقه اش روی اندیشه اش تاثیر بگذارد. پس ما را به دیده تردید بنگرید.
▫️بیاموزانیم معلم یک پل است یا یک پله. باید پای روی معلم بگذاری و بروی. احترام بگذار ولی از من عبور کن.
به خودم و شما یادآوری می کنم:
اشتباه پزشك زير خاك دفن مي شود،
اشتباه مهندس روي خاك سقوط مي كند،
اما اشتباه معلم روي خاك راه مي رود و جهانی را به نابودی می کشاند..!
منبع: کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
✍️ دکتر مجتبی لشکربلوکی
روز معلم است و کم و بیش تبریک هایی برایم ارسال می شود اما باید اینجا و امروز اعتراف تلخی کنم: من معلم خوبی نیستم.
☑️ اگر معلم خوبی بودم باید از سه جمله سر کلاس هایم زیاد استفاده می کردم:
الف) من این موضوع را بلد نیستم. بگذارید جلسه بعد برای تان بگویم.
ب) این نکته ای که درس دادم برداشت من از دستاورد بشر است تا بدین لحظه و بنابراین قابل ابطال و اصلاح است.
ج) من از شما انتظار دارم درس های مرا بفهمید اما نمی خواهم که قبول کنید.
☑️ اگر معلم خوبی بودم باید با صداقت به دانشجویانم می گفتم
الف) من فقط کمی، بله! واقعا فقط کمی بیشتر از شما بلدم.
ب) کسوت استادی به معنای آن نیست که من در همه زمینه های آن رشته صاحب نظر باشم. چه اینکه در بسیاری از حوزه ها صاحب نظر که هیچ، حتی انتقال دهنده درست نظر دیگران نیز نیستم.
ج) متواضعانه بگویم که آنچه من/ما می دانیم در برابر آن چه نمی دانیم یک سوزن در کویر بیش نیست.
☑️ معلم بدی هستم
الف) چون وقتی سر کلاس اشتباه می کنم، خجالت می کشم که بگویم اشتباه کردم، سعی می کنم که توجیه کنم.
ب) چون وقتی دانشجویی به نظریه ای نقد وارد می کند، سعی می کنم با ترفندهای مختلف مثلا بزرگ نشان دادن آن نظریه پرداز قدرت نقادی دانشجویم را اگر نه سرکوب، دست کم مهار کنم.
ج) چون وقتی دانشجویی ایده جدیدی مطرح می کند، سعی می کنم آنقدر نقدش کنم که قدرت خلاقیتش را دست کم تا آخر ترم کنترل کنم که مرا آزار ندهد.
معلم خوب آنست که تدریس اندیشه ها را سکویی کند برای تحریک قدرت اندیشیدن (قدرت نقادی و خلاقیت) و نه اینکه گرزی کند برای سرکوب خلاقیت و نقادی دانش جویان و نیادیشیدن.
☑️⭕️تجویز راهبردی:
من و سایر معلمان اگر می خواهیم خوب باشیم باید ۵ کار انجام دهیم:
▫️فضیلت را برتر از علم و دانش بدانیم: با توجه به شناختم از انسان ایرانی و شکاف توسعه جمع بندی من این است که باید این فضائل را لابه لای مباحثم باید به دانشجویانم/دانش آموزانم منتقل کنم: انضباط، صداقت و تعهد به سه گانه «عقل و عدد و علم» در مقابله با این ۱۳ آفت: آرزواندیشی، هیجانزدگی، کوتاهنگری، شتاب زدگی، محدود اندیشی، تقدیرپذیری، زودپذیری، تلقینپذیری، القاءپذیری، خرافهپرستی، شخصیتپرستی، سلطهگری و سلطهپذیری.
▫️به جای پذیرش مقلدانه، تفکر انتقادی و استقلال را آموزش دهیم. به جای پر کردن حافظه، حفره و سوراخ ایجاد کنیم: حفره هایی که با سوال و به چالش کشیدن مفروضات ایجاد می شود.
▫️به دانش آموزان/دانشجویانمان بیاموزیم هیچ کدام از ما مالک صد در صد حقیقت نیست ما تا انتهای عمر جستجوگر حقیقتیم.
▫️معلم نه خداست و نه پیغمبر. آدمی است خطاپذیر که ممکن است گذشته اش، تیپ روانشناختی اش و علاقه اش روی اندیشه اش تاثیر بگذارد. پس ما را به دیده تردید بنگرید.
▫️بیاموزانیم معلم یک پل است یا یک پله. باید پای روی معلم بگذاری و بروی. احترام بگذار ولی از من عبور کن.
به خودم و شما یادآوری می کنم:
اشتباه پزشك زير خاك دفن مي شود،
اشتباه مهندس روي خاك سقوط مي كند،
اما اشتباه معلم روي خاك راه مي رود و جهانی را به نابودی می کشاند..!
منبع: کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
نقد کتاب «استادان استادان چه کردند»
با حضور نویسنده (دکتر مقصود فراستخواه)، در دانشگاه مشهد
ناقد : دکتر روح الله اسلامی ، عضو هیأت علمی دانشگاه مشهد
18 اردیبهشت 1401
ساعت هفت عصر
با امکان شرکت آنلاین برای عموم:
https://farasatkhah.blogsky.com/
منبع: کانال مقصود فرستخواه
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی شما دانشگاهیان دغدغهمند نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
با حضور نویسنده (دکتر مقصود فراستخواه)، در دانشگاه مشهد
ناقد : دکتر روح الله اسلامی ، عضو هیأت علمی دانشگاه مشهد
18 اردیبهشت 1401
ساعت هفت عصر
با امکان شرکت آنلاین برای عموم:
https://farasatkhah.blogsky.com/
منبع: کانال مقصود فرستخواه
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی شما دانشگاهیان دغدغهمند نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
⁉️ کدام گناهکارتریم: استادان نسل جدید یا استادان نسل قدیم!؟
🍃به بهانهی روز معلم
✍️ دکتر عباسعلی منصوری (عضو هیئت علمی دانشگاه رازی)
معتقدم که بخشی از گناه ما اساتید جوان دانشگاه، بر گردن نسل قدیمتر دانشگاه است و البته بخشی دیگر بر گردن خودمان.
قبل از هر چیز لازم میدانم این نکته را عرض کنم که آرمانگرا نیستم و اساسا نسل ما بهخاطر تجربه نسل پیشینمان یاد گرفتهایم که در ابرهای آرمان و آسمان سیر نکنیم بلکه در زمین باشیم و البته چشمی به آسمان داشته باشیم. بنابراین آنچه در پی میآید از جنس آرمانگرایی و فراموش کردن زمین واقعیت و بیتوجهی به توان و توشه انسان نیست. چون میدانم بخش زیادی از مشکلات ما بهخاطر همین خطاست.
اما منظورم از گناه اساتید دانشگاه چیست؟
ما اساتید دانشگاه هر چقدر هم عذر تراشی کنیم و موانع و سختیها را فهرست کنیم و برشمریم، باز گناهکار و شایسته سرزنشیم.
گناهکاریم چون روزبهروز عنوان استاد دانشگاه/هیئت علمی برای ما به محل ارتزاق و درآمد تنزل مییابد و از اقتضائات این عنوان دورتر و دورتر میشویم؛ گناه ما این است که مسئولیت اخلاقی و علمی دانشگاه و دانشگاهیان را در قبال جامعه فراموش کردهایم.
مجددا یادآوری میکنم که منظورم آرمانگرایی نیست بنابراین منظورم این نیست که ما نقش سیاستمداران یا مدیران را بازی کنیم و یا دانشگاه را تبدیل به زمین سیاست کنیم. دانشگاه زمین علم است و از دانشگاه علم انتظار میرود و از اهل علم انتظار میرود که در عین متانت با صدای صریح بگویند که چه عملی یا تصمیمی درست و علمی است و کدام یک نادرست و غیر علمی.
ما اساتید جوان گرچه در گناه عملنکردن به اقتضاء علم مسئولیم، اما مسئولیت بیشتر این گناه با نسل قدیم و بزرگان دانشگاه است، چون بسیاری از ایشان هم خودشان گامی در راستای انجام اقتضائات عنوان استاد دانشگاه بر نمیدارند و هم معلم ما جوانترها هستند. یعنی بیتفاوتی، محافظهکاری و پرداختن به منفعت شخصی را خواسته یا ناخوسته به ما درس میدهند.
واقعا نمیتوانم عدم کنشگری و سکوت محض بسیاری از اساتید نسل قدیم را بفهمم، خصوصا در موارد و موضوعاتی که موضعگیری ایشان هیچ ضرری برای آنها در پی ندارد و در عین حال محتمل است که منشا اصلاحاتی ولو جزئی شود.
آدمی ممکن است مدتی از سر مصلحت یا حتی به دلایلی که واقعا دلیل هستند (مثل اینکه به این نتیجه برسیم که کنشگری هیچ فایده و ثمری ندارد) سکوت کند و البته از سکوت خود ناراحت باشد و همواره در ذهن خود چنین تحلیل کند که به محض فراهم شدن فرصت حتما سخن خواهم گفت، اما این سکوت در برابر ناحق و زمین خوردن حق، وقتی طولانی میشود هاضمه ما در تحمل ظلم و خطا و تصمیم غیرعلمی فراختر و فراختر میشود و آنگاه بدون اینکه خود بدانیم، این سکوت طولانی، ما را به انسانهای بیتفاوت تبدیل میکند.
خصلت دیگر آدمی این است که وقتی در مدتی طولانی همچون شجاعان رفتار نمی کند، واقعا همچون ترسویان میشود و از ترس کمترین احتمال ضرر، دست از اقدام باز میدارد.
این متن جسارت به هیئت علمی و پیشکسوتان نیست.بیان انتظاراتمان از پیشکسوتان است. و البته واقف هستیم که واقعا برخی از اساتید دانشگاه حق معلمی و پیشکسوتی را ادا میکنند و اگر احیانا ما جوانترها گاهی علیه گناه بیتفاوتی عصیان میکنیم، بهخاطر وجود ایشان و تعلیم و سبک زندگی علمی ایشان است.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
🍃به بهانهی روز معلم
✍️ دکتر عباسعلی منصوری (عضو هیئت علمی دانشگاه رازی)
معتقدم که بخشی از گناه ما اساتید جوان دانشگاه، بر گردن نسل قدیمتر دانشگاه است و البته بخشی دیگر بر گردن خودمان.
قبل از هر چیز لازم میدانم این نکته را عرض کنم که آرمانگرا نیستم و اساسا نسل ما بهخاطر تجربه نسل پیشینمان یاد گرفتهایم که در ابرهای آرمان و آسمان سیر نکنیم بلکه در زمین باشیم و البته چشمی به آسمان داشته باشیم. بنابراین آنچه در پی میآید از جنس آرمانگرایی و فراموش کردن زمین واقعیت و بیتوجهی به توان و توشه انسان نیست. چون میدانم بخش زیادی از مشکلات ما بهخاطر همین خطاست.
اما منظورم از گناه اساتید دانشگاه چیست؟
ما اساتید دانشگاه هر چقدر هم عذر تراشی کنیم و موانع و سختیها را فهرست کنیم و برشمریم، باز گناهکار و شایسته سرزنشیم.
گناهکاریم چون روزبهروز عنوان استاد دانشگاه/هیئت علمی برای ما به محل ارتزاق و درآمد تنزل مییابد و از اقتضائات این عنوان دورتر و دورتر میشویم؛ گناه ما این است که مسئولیت اخلاقی و علمی دانشگاه و دانشگاهیان را در قبال جامعه فراموش کردهایم.
مجددا یادآوری میکنم که منظورم آرمانگرایی نیست بنابراین منظورم این نیست که ما نقش سیاستمداران یا مدیران را بازی کنیم و یا دانشگاه را تبدیل به زمین سیاست کنیم. دانشگاه زمین علم است و از دانشگاه علم انتظار میرود و از اهل علم انتظار میرود که در عین متانت با صدای صریح بگویند که چه عملی یا تصمیمی درست و علمی است و کدام یک نادرست و غیر علمی.
ما اساتید جوان گرچه در گناه عملنکردن به اقتضاء علم مسئولیم، اما مسئولیت بیشتر این گناه با نسل قدیم و بزرگان دانشگاه است، چون بسیاری از ایشان هم خودشان گامی در راستای انجام اقتضائات عنوان استاد دانشگاه بر نمیدارند و هم معلم ما جوانترها هستند. یعنی بیتفاوتی، محافظهکاری و پرداختن به منفعت شخصی را خواسته یا ناخوسته به ما درس میدهند.
واقعا نمیتوانم عدم کنشگری و سکوت محض بسیاری از اساتید نسل قدیم را بفهمم، خصوصا در موارد و موضوعاتی که موضعگیری ایشان هیچ ضرری برای آنها در پی ندارد و در عین حال محتمل است که منشا اصلاحاتی ولو جزئی شود.
آدمی ممکن است مدتی از سر مصلحت یا حتی به دلایلی که واقعا دلیل هستند (مثل اینکه به این نتیجه برسیم که کنشگری هیچ فایده و ثمری ندارد) سکوت کند و البته از سکوت خود ناراحت باشد و همواره در ذهن خود چنین تحلیل کند که به محض فراهم شدن فرصت حتما سخن خواهم گفت، اما این سکوت در برابر ناحق و زمین خوردن حق، وقتی طولانی میشود هاضمه ما در تحمل ظلم و خطا و تصمیم غیرعلمی فراختر و فراختر میشود و آنگاه بدون اینکه خود بدانیم، این سکوت طولانی، ما را به انسانهای بیتفاوت تبدیل میکند.
خصلت دیگر آدمی این است که وقتی در مدتی طولانی همچون شجاعان رفتار نمی کند، واقعا همچون ترسویان میشود و از ترس کمترین احتمال ضرر، دست از اقدام باز میدارد.
این متن جسارت به هیئت علمی و پیشکسوتان نیست.بیان انتظاراتمان از پیشکسوتان است. و البته واقف هستیم که واقعا برخی از اساتید دانشگاه حق معلمی و پیشکسوتی را ادا میکنند و اگر احیانا ما جوانترها گاهی علیه گناه بیتفاوتی عصیان میکنیم، بهخاطر وجود ایشان و تعلیم و سبک زندگی علمی ایشان است.
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com
⁉️ تخریب دانشگاه یا کمک به دانشگاه؟!
✍️ دکتر عباسعلی منصوری (عضو هیئت علمی دانشگاه رازی)
وقتی داشتم متن بالا را مینوشتم، حدس میزدم که برخی همکاران متذکر شوند که: «این نوع متنها ناخواسته، افتادن در دام نسخه کسانی است که عامدانه قصد تخریب اعضای هیئت علمی را دارند. بنابراین این نوع متنها نه در راستای کمک به دانشگاه بلکه علیه دانشگاه و به نفع دشمنان دانشگاه است».
اتفاقا حدسم درست بود و برخی همکاران همین سخن را به صورت شخصی برایم فرستادند. البته نمیدانم چرا در فضای گروه همین نقدشان را مطرح نکردند و ترجیحشان این بود که به صورت شخصی پیام بفرستند.
هر چند من نیز چنین احساسی دارم که دانشگاه در ساختار سیاست ایران مهجور و گاه مغضوب است. اما حقیقتا نمیدانم چنین نیتی علیه دانشگاه هست یا نه.
اما صرف نظر از صحت یا عدمصحت چنین برنامه و نیتی، فرض را بر صحت چنین نیت و برنامهای میگیرم و با این وجود از عزیزانی که چنین تذکری را در ذهن دارند، چند سوال دارم:
۱- برفرض که ما اعضای هیئت علمی دشمنان قسم خوردهای داریم و کسانی قصد تخریب ما را دارند، چه شده است و چه کار کردهایم که نیت آنها میتواند عملی شود و امکان تخریب ما فراهم هست (ما همین نقد را بر ساختار قدرت به این نحو مطرح میکنیم که بر فرض که ما در جهان دشمنانی داریم اما چرا مردم سخن این دشمنان را گوش میدهند)
۲- حالا که وضع چنین است (یعنی عدهای یا نهادی قصد تخریب دانشگاه و دانشگاهیان را دارند) راهکار و تکلیف چیست؟ آیا راهکاری بهتر از این وجود دارد که در کنار دفاع از خود، سعی کنیم نقاط ضعف و نقدهایی که واقعا بر ما وارد است را اصلاح کنیم؟ آیا صرف دفاع از خود، ما را وارد یک بازی صنفی و سخیف نمیکند؟ و اگر ما از صنف خود مصرانه دفاع کنیم اما نسبت به مشکلات جامعه و ظلمها و خطاها بیتفاوت باشیم، صدق سخن بدخواهان دانشگاه به کرسی نمینشیند؟
۳- گرچه قبول دارم سهم دانشگاه در ایجاد وضع فعلی کشور بسیار کمتر از سهم اهل سیاست و قدرت است، اما آیا واقعا سهم ما در ایجاد وضع فعلی بسیار ناچیز و در حد توپ جمع کن است و پاسخگوی وضع فعلی باید دیگران باشند و ما به هیچ وجه در موضع پاسخگویی نیستیم؟
۴- گیرم که ما در ایجاد وضع فعلی سهم اندک و ناچیز داریم و دستمان به اصلاح امور نمیرسد، آیا در مورد وضع نابهسامان آموزش عالی هم میتوانیم همین ادعا را داشته باشیم؟ آیا در اینجا هم دست ما به اصلاح امور (در حد توان ) نمیرسید و نمیرسد؟!
۵- دفاع از شأن دانشگاه چه هنگام تحقق می یابد؟ آیا با بیان اینکه دشمنان قصد تخریب ما را دارند. یا با نشان دادن توان خود و نشان دادن مواردی که دست به اصلاح زدهایم؟
ممکن است گفته شود وقتی حرفزدن هیچ فایده و اصلاحی در پی ندارد، آیا سخن گفتن عاقلانه است؟
البته برخی از این سخن برآشفته میشوند و معتقدند که واقعیت امر چنین نیست و این سنخ سخنان را سیاهنمایی و سخن دشمنان میدانند. اینکه چقدر این سخن درست است یا نه میتواند محل بحث باشد. بنده نیز معتقدم که سخن دانشگاهیان تاثیر بسیار اندک داردريال اما بر فرض که این ادعا (که سخن گفتن ما دانشگاهیان دیگر فایدهای ندارد) کاملا و مطلقا درست باشد،
اولا چرا از موانع جلوی روی دانشگاه برای جامعه سخن نمیگوییم چرا اگر باور به بیتاثیری سخن گفتن دانشگاهیان داریم، از این باورمان سخن نمیگویم و در تنهاییهایمان در گوش هم سخن میگویم؟ چرا از وضع دانشگاه و وضع نهاد علم و نسبت آن با قدرت و سیاست چیزی نمیگوییم. اگر واقعا ما هیچکارهایم چرا این هیچکارهبودنمان را به گوش جامعه نمیرسانیم؟
ثانیا بر فرض که سخن ما در اصلاح امور بیرون از دانشگاه بیاثر یا کماثر است، آیا در اصلاح امور دانشگاه و آموزش عالی نیر سخن ما بیاثر است؟! اینجا چرا سکوت اختیار کردهایم؟!
آیا اقتضای علم و خرد این نیست که حتی در راستای اصلاحات حداقلی گام برداریم؟
همچنان که سخن اکثر ما دانشگاهیان در خطاب به ساختار سیاست و مدیریت کشور این است که:
«وضع فعلی کشور حاصل ناکارآمدی در مدیریت و تصمیمهای غیرعلمی است و تاثیر دشمنان بسیار حداقلی است و حتی آن تاثیر حداقلی بهخاطر بستر ضعیف مدیریت داخلی و نارضایتی مردم است»، خود ما دانشگاهیان هم باید بپزیدیم که:
«مقصر اصلی وضع فعلی دانشگاه و کسی که بیشترین نقش در تخریب دانشگاه را دارد، خود ما دانشگاهیان هستیم و تاثیر نهادهای خارج از دانشگاه بر دانشگاه، بهخاطر ضعف عملکرد خود ماست».
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
✍️ دکتر عباسعلی منصوری (عضو هیئت علمی دانشگاه رازی)
وقتی داشتم متن بالا را مینوشتم، حدس میزدم که برخی همکاران متذکر شوند که: «این نوع متنها ناخواسته، افتادن در دام نسخه کسانی است که عامدانه قصد تخریب اعضای هیئت علمی را دارند. بنابراین این نوع متنها نه در راستای کمک به دانشگاه بلکه علیه دانشگاه و به نفع دشمنان دانشگاه است».
اتفاقا حدسم درست بود و برخی همکاران همین سخن را به صورت شخصی برایم فرستادند. البته نمیدانم چرا در فضای گروه همین نقدشان را مطرح نکردند و ترجیحشان این بود که به صورت شخصی پیام بفرستند.
هر چند من نیز چنین احساسی دارم که دانشگاه در ساختار سیاست ایران مهجور و گاه مغضوب است. اما حقیقتا نمیدانم چنین نیتی علیه دانشگاه هست یا نه.
اما صرف نظر از صحت یا عدمصحت چنین برنامه و نیتی، فرض را بر صحت چنین نیت و برنامهای میگیرم و با این وجود از عزیزانی که چنین تذکری را در ذهن دارند، چند سوال دارم:
۱- برفرض که ما اعضای هیئت علمی دشمنان قسم خوردهای داریم و کسانی قصد تخریب ما را دارند، چه شده است و چه کار کردهایم که نیت آنها میتواند عملی شود و امکان تخریب ما فراهم هست (ما همین نقد را بر ساختار قدرت به این نحو مطرح میکنیم که بر فرض که ما در جهان دشمنانی داریم اما چرا مردم سخن این دشمنان را گوش میدهند)
۲- حالا که وضع چنین است (یعنی عدهای یا نهادی قصد تخریب دانشگاه و دانشگاهیان را دارند) راهکار و تکلیف چیست؟ آیا راهکاری بهتر از این وجود دارد که در کنار دفاع از خود، سعی کنیم نقاط ضعف و نقدهایی که واقعا بر ما وارد است را اصلاح کنیم؟ آیا صرف دفاع از خود، ما را وارد یک بازی صنفی و سخیف نمیکند؟ و اگر ما از صنف خود مصرانه دفاع کنیم اما نسبت به مشکلات جامعه و ظلمها و خطاها بیتفاوت باشیم، صدق سخن بدخواهان دانشگاه به کرسی نمینشیند؟
۳- گرچه قبول دارم سهم دانشگاه در ایجاد وضع فعلی کشور بسیار کمتر از سهم اهل سیاست و قدرت است، اما آیا واقعا سهم ما در ایجاد وضع فعلی بسیار ناچیز و در حد توپ جمع کن است و پاسخگوی وضع فعلی باید دیگران باشند و ما به هیچ وجه در موضع پاسخگویی نیستیم؟
۴- گیرم که ما در ایجاد وضع فعلی سهم اندک و ناچیز داریم و دستمان به اصلاح امور نمیرسد، آیا در مورد وضع نابهسامان آموزش عالی هم میتوانیم همین ادعا را داشته باشیم؟ آیا در اینجا هم دست ما به اصلاح امور (در حد توان ) نمیرسید و نمیرسد؟!
۵- دفاع از شأن دانشگاه چه هنگام تحقق می یابد؟ آیا با بیان اینکه دشمنان قصد تخریب ما را دارند. یا با نشان دادن توان خود و نشان دادن مواردی که دست به اصلاح زدهایم؟
ممکن است گفته شود وقتی حرفزدن هیچ فایده و اصلاحی در پی ندارد، آیا سخن گفتن عاقلانه است؟
البته برخی از این سخن برآشفته میشوند و معتقدند که واقعیت امر چنین نیست و این سنخ سخنان را سیاهنمایی و سخن دشمنان میدانند. اینکه چقدر این سخن درست است یا نه میتواند محل بحث باشد. بنده نیز معتقدم که سخن دانشگاهیان تاثیر بسیار اندک داردريال اما بر فرض که این ادعا (که سخن گفتن ما دانشگاهیان دیگر فایدهای ندارد) کاملا و مطلقا درست باشد،
اولا چرا از موانع جلوی روی دانشگاه برای جامعه سخن نمیگوییم چرا اگر باور به بیتاثیری سخن گفتن دانشگاهیان داریم، از این باورمان سخن نمیگویم و در تنهاییهایمان در گوش هم سخن میگویم؟ چرا از وضع دانشگاه و وضع نهاد علم و نسبت آن با قدرت و سیاست چیزی نمیگوییم. اگر واقعا ما هیچکارهایم چرا این هیچکارهبودنمان را به گوش جامعه نمیرسانیم؟
ثانیا بر فرض که سخن ما در اصلاح امور بیرون از دانشگاه بیاثر یا کماثر است، آیا در اصلاح امور دانشگاه و آموزش عالی نیر سخن ما بیاثر است؟! اینجا چرا سکوت اختیار کردهایم؟!
آیا اقتضای علم و خرد این نیست که حتی در راستای اصلاحات حداقلی گام برداریم؟
همچنان که سخن اکثر ما دانشگاهیان در خطاب به ساختار سیاست و مدیریت کشور این است که:
«وضع فعلی کشور حاصل ناکارآمدی در مدیریت و تصمیمهای غیرعلمی است و تاثیر دشمنان بسیار حداقلی است و حتی آن تاثیر حداقلی بهخاطر بستر ضعیف مدیریت داخلی و نارضایتی مردم است»، خود ما دانشگاهیان هم باید بپزیدیم که:
«مقصر اصلی وضع فعلی دانشگاه و کسی که بیشترین نقش در تخریب دانشگاه را دارد، خود ما دانشگاهیان هستیم و تاثیر نهادهای خارج از دانشگاه بر دانشگاه، بهخاطر ضعف عملکرد خود ماست».
💢 پویش ملی دوباره دانشگاه با هدف اصلاح روالهای حاکم بر سیاستهای وزارت علوم حرکت خود را آغاز کرده است. در این مسیر به همراهی تمامی استادان دانشگاهها و پژوهشگاههای ایران نیازمندیم.
🆔 https://t.me/dobarehdaneshgah
Telegram
پویش ملی دوباره دانشگاه
لطفا جهت ارتباط با ما از رایانامه زیر استفاده بفرمایید:
dobaredaneshgah@gmail.com
dobaredaneshgah@gmail.com