مجمع دیوانگان
14.9K subscribers
703 photos
123 videos
28 files
915 links
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_
Download Telegram
علی کریمی دیوار خودی-غیرخودی را به چالش می‌کشد

#M 024

کانال «مجمع دیوانگان»-@divanesara
علی کریمی دیوارخودی-غیرخودی را به چالش می‌کشد
#M 024
محمد افخمی-@Mohamad_Afkhami
https://t.me/divanesara/634
اکثر مدیران سطح میانی کشور ویژگی‌های مشابهی دارند: متظاهرا مذهبی‌اند، مثل هم لباس می‌پوشند، ریش داشتند که بعد ته‌ریش شد و حالا کلا نیست. از همه مهم‌تر، شبیه به هم حرف می‌زنند. می‌توانند سی دقیقه شمرده درباره یک موضوع یا یک سوال توضیح بدهند بدون اینکه کمترین اطلاعات مفیدی دستگیر مخاطب بشود. در انتها هم یادآور بشوند که همواره از «انتقاد سازنده» استقبال می‌کنند. مساله مهم این ویژگی‌ها نه کیفیت، که کارکرد اصلی آن‌هاست که در طول زمان ثابت بوده است: این ویژگی‌ها همواره برای ایفای نقش دیواری بین این مدیران و «غیرخودی‌ها» حفظ شده‌اند. بخش تلخ ماجرا این که به مرور زمان از سوی بخشی از آن‌ها که «غیرخودی» بودند هم پذیرفته شده یا ترویج داده‌ شده‌اند.

یکی از اصلی‌ترین وظایف یک حکومت، تغییر شرایط کشورش به سمتی است که تلاش، توانایی و سخت‌کوشی در هر زمینه‌ای متضمن پاداش باشد. پر واضح است که دیواری که پیشتر بدان اشاره شد جلوی اجرای چنین روندی را می‌گیرد. مدیران «نخبه» نه به واسطه دانش و تلاش و شایستگی که به واسطه خودی بودن و ویژگی‌هایی که صحبتش رفت، مستقیم و غیرمستقیم برچسب نخبه می‌خورند و از حق خدادادی مدیریت کردن بهره‌مند می‌شوند. راه‌هایی از بیرون دیوار برای ورود به حلقه مدیران هست، اما بیشتر مردم ترجیح می‌دهند به این نوع راه‌ها تن ندهند. در نتیجه مدیران حاضر باور می‌کنند یا وانمود می‌کنند باور کرده‌اند که درزی ازل جامه مدیریت را به قامت ایشان دوخته است و هرچه می‌کنند صواب است و اگر هم کیفیت کار با انتظار «مردم» هم‌خوانی ندارد، از ناآگاهی مردم است.

به فوتبال بپردازیم. برخی از منتقدان کی‌روش که دیگر به کیفیت بازی عالی تیم ملی نمی‌توانند ایرادی بگیرند، حالا دستاویز جدیدی پیدا کرده‌اند که چرا کی‌روش به روایتی سالی سیزده میلیارد تومان دست‌مزد می‌گیرد؟ واقعیت این است که فدراسیون فوتبال خیلی بیشتر از سیزده میلیارد تومان را هم با کمال میل به کی‌روش پرداخت خواهد کرد. دلیلش فقط موفقیت کی‌روش و کارنامه موفقش نیست. کی‌روش به مدیران فوتبال فرصتی یکتا عطا می‌کند تا همه چیز را پشت حضورش و کارنامه‌اش پنهان کنند. از تقلب افتضاح انتخابات هیات فوتبال استان فارس گرفته تا مزایده‌های صوری با جریمه‌های (بخوانید تخفیف‌های) ۶۹ میلیارد تومانی. از اساسنامه‌ای که از سال ۹۰ هنوز تصویب نشده تا پول‌هایی که به اسم دور زدن تحریم در حساب‌ افراد گمنام جابه‌جا می‌شود. از لیگ‌ حرفه‌ای فدراسیون پنج ستاره‌ای که فقط یکی از تیم‌هایش استادیوم خودش را دارد تا دلالی سیستماتیک بازیکن‌ها با پول‌هایی که معلوم نیست از کجا می‌آیند و چطور خرج می‌شوند.

نوابغی یادآور می‌شوند که پرداختن به این دست مسائل کار رسانه است نه بازیکن و مربی فوتبال. بدیهتا جمله درستی است. اما نوابغ گویی فراموش می‌کنند که به غیر از برنامه نود باقی رسانه‌ها چقدر در ایفای نقششان اهتمام می‌ورزند. گویا فراموش می‌کنند که حتی بعد از مناظره علی کریمی و ساکت هیچ کدام از رسانه‌ها هیچ‌کدام از اتهامات را پی‌گیری نکردند. فراموش می‌کنند که قاعدتا اگر اساسنامه فدراسیون بعد از شش سال هنوز تصویب نشده باشد، قاعدتا باید تیتر یک تمام رسانه‌ها باشد ولی نیست.

در این بین، فوتبال ما و کشور ما، بسیار سعادتمند است که فردی چون علی کریمی در آن صدایی بلند می‌کند و لختی پادشاه را فریاد می‌زند. یادآور می‌شود که مردم ناآگاه و پرت نیستند اگر انتظار دارند آقایان فدراسیون در مزایده تقلب نکنند و می‌کنند. اگر انتظار دارند حق پخش تلویزیونی معضل نباشد و هست. اگر انتظار دارند یک باشگاه به قراردادش با باشگاهی خارجی احترام بگذارد تا دو فصل از نقل و انتقلات محروم نشود که می‌شود. اگر انتظار دارند بعد از بیست سال تکلیف خصوصی‌سازی باشگاه‌ها معلوم شود که هیچ وقت نمی‌شود. اگر انتظار دارند دادگاهی اگر هست شفاف باشد یا حداقل درباره نفس وجودش اطلاع‌رسانی شود که نه شفاف است و نه اطلاع‌رسانی می‌شود و نه هیچ وقت مشخص می‌شود در شش ماهی که طول کشیده چه گذشته و چند وقت دیگر باید بگذرد؟ اگر انتظار دارند بدانند لاتری‌های فوتبال ۳۰۹۰ از کجا آمده‌اند و چه کسی چه سهمی از آن‌ها می‌برد. علی کریمی وظیفه پرداختن به هیچ کدام این‌ها را ندارد. وظیفه مجری‌گری و حفظ بودن قانون را هم ندارد. طعنه و تحقیرهای مدیر هفت خطی چون ساکت را هم می‌شنود که به ما یادآور شود لازم نیست اینگونه باشد. که آن دیوار، مصونیت نمی‌آورد، که حتی اگر رسانه‌ای نیست، پاسخ‌گویی وظیفه است. که باید صدای مردم در بودنش شنیده شود و باید برای مردم کار کند. قدر این فرصت را بدانیم.

کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
فایده تجارت آزاد بین کشورها چیست؟

#M 025
کانال «مجمع دیوانگان»
@divanesara
فایده تجارت آزاد بین کشورها چیست؟

#M 025
https://t.me/divanesara/636
محمد افخمی- @Mohamad_Afkhami
گرگوری منکیو استاد شناخته شده اقتصاد دانشگاه هاروارد در مقاله‌ای در نیویورک تایمز خلاصه‌ای از تئوری‌های اقتصادی و شواهد تجربی در دفاع از تجارت بین‌المللی را ارائه کرده است. منکیو می‌گوید نخستین تئوری‌ را باید در کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت، پیشگام دانش اقتصاد، جستجو کرد.

اسمیت در کتاب مدعی است تجارت بین کشورها مثل تجارت بین انسان‌هاست. هیچ کس صرفا محض بی‌کار نبودن لباس خودش را نمی‌دوزد یا غذایش را پرورش نمی‌دهد. در عوض، مردم در کاری که در آن بیشترین توان را دارند مشغول به کار می‌شوند و برای به دست آوردن بیشتر کالاها و خدمات مورد نیازشان روی انسان‌های دیگر حساب می‌کنند. به طریق مشابه، کشورها هم باید روی تولید چیزی که در تولید آن مزیت رقابتی دارند تمرکز کنند و از طریق تجارت آزاد با دیگر کشورها نیازهای مصرفی دیگر خود را رفع کنند.

این بحث توسط دیوید ریکاردو در قرن نوزدهم بسط داده می‌شود. ریکاردو به این سوال می‌پردازد: فرض کنیم کشوری در همه کارها از بقیه کشورها بهتر است، در آن صورت چه؟ ریکاردو در پاسخ می‌گوید تجارت در این حالت وابسته به مزیت نسبی است. این که یک کشور در تولید یک محصول نسبت به تولید یک محصول دیگر چقدر بهتر است؟ ریکاردو با استفاده از مثال انگلیس و پرتغال می‌گوید حتی اگر پرتغال هم در تولید شراب و هم در تولید لباس نسبت به انگلیس مزیت داشته باشد و در تولید شراب بهتر از تولید لباس باشد، باید شراب را صادر و لباس را (از انگلیس) وارد کند. بدین‌ترتیب هردو کشور از طریق تجارت در شرایط بهتری قرار می‌گیرند.

همین اصول در مورد انسان‌ها هم صادق است. راجر فدرر با توجه به قدرت بدنی‌اش ممکن است بتواند سریع‌تر از هر انسانی چمن‌های جلوی خانه‌اش را کوتاه کند. اما معنی این گزاره این نیست که او باید پشت ماشین چمن‌زنی بایستد. مزیت رقابتی فدرر در بازی تنیس بسیار بیشتر از توان چمن‌زنی‌اش است و بر اساس تئوری ریکاردو (و عقل سلیم) فدرر باید به یک نفر پول بدهد تا چمن‌های جلوی خانه‌اش را کوتاه کند و آن وقت را در زمین تنیس صرف کند.

اقتصاددانان متاخرتر روی تاثیر تجارت بر بهره‌وری تمرکز می‌کنند. بر اساس تئوری مارک ملیتز، وقتی کشوری وارد تجارت جهانی می‌شود، بازار مولدترین شرکت‌هایش بسط می‌یابند و شرکت‌هایی که کمترین بهره‌وری را دارند بر اثر افزایش رقابت حذف می‌شوند. با انتقال منابع از شرکت‌های با بهره‌وری کمتر به شرکت‌های با بهره‌وری بیشتر، بهره‌وری کلی افزایش می‌یابد.

اما این‌ها همه تئوری است. شواهد تجربی در این باره چه می‌گویند؟

منکیو به سه دسته از شواهد موجود در مطالعات تجربی می‌پردازد. دسته اول به این مساله می‌پردازند که آیا کشورهایی که وارد تجارت آزاد می‌شوند به رفاه بیشتری هم می‌رسند؟ داد‌ها نشان می‌دهد سرعت رشد کشورهایی که اقتصاد باز دارند به صورت معناداری سریع‌تر از کشورهای با اقتصاد بسته است. دسته دوم مطالعات تجربی به دنبال تاثیر حذف موانع و محدودیت‌های تجارت آزاد در کشورهاست است. در طول تاریخ کشورهایی که وارد اقتصاد جهانی شده‌اند عموما جهش در رشد اقتصادی را تجربه کرده‌اند. ژاپن در دهه ۱۸۵۰، کره در دهه ۱۹۶۰ و ویتنام در دهه ۱۹۹۰ مثال‌هایی از این کشورها هستند.

اما ممکن است جهش رشد معلول سیاست‌های دیگری باشد که هم‌زمان با حذف موانع تجارت آزاد توسط دولت‌ها اجرایی می‌شود. دسته سوم مطالعات تجربی با تمرکز بر جغرافیا به اندازه‌گیری همین تاثیرها می‌پردازد. برخی کشورها به خاطر محدودیت‌های جغرافیایی کمتر تجارت می‌کنند. مثلا نیوزلند به نسبت بلژیک (که به کشورهای پرجمعیت نزدیک‌تر است) وضعیت جغرافیایی بدتری دارد. به همین ترتیب کشورهایی که به آب‌های آزاد دسترسی ندارند هم محدودیت بیشتری نسبت به دیگر کشورها دارند. با توجه به این که این ویژگی‌های جغرافیایی به تجارت مرتبطند و به دیگر عوامل رفاه هم بستگی چندانی ندارند، می‌توان از آن‌ها برای تفکیک تاثیر تجارت و دیگر عوامل استفاده کرد. پس از بررسی داده‌ها فرنکل و رامر در مقاله‌ای نتیجه می‌گیرند که یک درصد افزایش در نسبت تجارت به جی‌دی‌پی درآمد سرانه کشور را حداقل نیم درصد افزایش می‌دهد. یا به عبارت دیگر کشورها باید تئوری‌های اسمیت، ریکاردو و ملیتز را جدی‌تر بگیرند.

بدیهتا، افزایش تجارت در کوتاه مدت به برخی افراد لطمه می‌زند. به خصوص آن‌هایی که در رقابت با کالای وارداتی هستند و باید شغل جدیدی پیدا کنند. به همین خاطر باید تورهای رفاهی اجتماعی نیرومند و طرح‌های کارآموزی و آموزش مجدد نیروی کار در دستور کار قرار گیرد. اما این مساله، نتیجه گرفته شده را خدشه دار نمی‌کند: تجارت آزاد میانگین استاندارد زندگی مردم کشور را افزایش می‌دهد.

کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کی بود؟ کی بود؟ من نبودم

#M 026

کانال «مجمع دیوانگان»- @divanesara
کی بود؟ کی بود؟ من نبودم
#M 026
محمد افخمی - @Mohamad_Afkhami
مجلس ششم پس از فاجعه هجده تیر، کنفرانس برلین و با توقیف فله‌ای مطبوعات آغاز به کار کرد. جمعی از فعالین سیاسی با آرایی خیره‌کننده وارد مجلس شده بودند تا کار نیمه‌کاره مانده دولت را تمام کنند و به تعبیر آيت‌الله منتظری پیغام را برسانند که ما آن تشکیلات که شما می‌گویید و آن را که شما می‌گویید قبول نداریم. رای‌دهندگانی که ایشان را راهی کرده بودند جز این و کمتر از این نمی‌خواستند. نمایندگان هم نه در خطاب قرار دادن مسئولین اصلی تعلل کردند و نه از زندان رفتن و برخورد ترسیدند. پیشرفتی اما حاصل نمی‌شد. از یک طرف، مصوبات مجلس پشت سد شورای نگهبان تلنبار می‌شد و از سوی دیگر، «سبد مطالبات جامعه» روزبه‌روز سنگین‌تر و متنوع‌تر می‌شد. هیچ دستاوردی کافی نبود. روزی که نمایندگان استعفانامه‌های دسته‌جمعی تقدیم کردند، جامعه ایشان را محافظه‌کارتر، ناکارآمدتر و غیر خودی‌تر از این می‌دید که لازم ببیند حمایتشان کند. برایند تفکر به این سمت می‌رفت که اگر نتیجه مطلوب حاصل نشده و به مقصود نرسیده‌ایم، نه به خاطر دست کم گرفتن سختی‌های مسیر که به خاطر این بوده که کم گاز داده‌ایم. تا دو سال پس از مجلس هم بنا بر این بود که بیش از پیش گاز بدهیم تا برسیم.

آن مجلس تمام شد و هشت سال بعد مردمی که دیگر هیچ‌ صدایی در حاکمیت نداشتند، درمانده و به انتظار آینده‌ای هر روز سیاه‌تر از روز قبل، تنها کورسوی امیدشان به تحریم و دعواهای بین جریان‌های تمامیت‌خواه بود. طرفه این که امروز، خاطره و یاد دورتر مجلس ششم شفاف‌تر در ذهن‌ها می‌آید تا آن‌چنان که شش سال پیش بودیم. به طریقی مشابه شش سال پیش و چهار سال پیش و دو سال پیش دیگر کسی به یاد نمی‌آورد که «اکبرشاه» ورد زبان همه بود و عالیجناب خاکستری زمانی مسبب بلاتردید تمام بدبختی‌ها و ناخوشایندی‌ها بود. این که ده سال دیگر دوباره مقصر همه چیز شناخته شود یا امام‌زاده‌ شده باشد، به حال و روز ده سال دیگر بستگی دارد.

تجارب تبدیل به خاطرات می‌شوند و هرچند رخدادها کمابیش در خاطرات ثبت می‌شوند، احساسات افراد و جامعه در آن زمان نسبت به آن اتفاقات حسب نیاز و شرایط امروز بازنویسی می‌شود. حالا که نتایج مزمن بالا رفتن از سفارت آمریکا با زندگی عجین شده، مقصر اول و آخر قضیه «اینا» و همان‌هایی هستند که از دیوار بالا رفتند. حتی وقتی مدارکی منتشر می‌شود که نه فقط توده‌ای‌های کانون نویسندگان که جریان اصلی آن‌ هم حامی این عمل بوده، نهایت لیست متهمان کمی طولانی‌تر می‌شود. کسی درنگ نمی‌کند که شاید آن بالا رفتن آن زمان آنقدری هم مذموم نبوده و هرچند عده‌ای مقصرترند و می‌توان همه‌چیز را پایشان نوشت، با این حال متهمان امروز از فضا نیامده بودند و این همه وصله ناچسب جامعه‌شان نبودند. شنیدن این که حکومت پهلوی به زیبایی روایتی است که «تونل زمان» من و تو می‌کند و انقلاب کار اجلاس گوادلوپ و آمریکا انگلیس بود خوشایندتر است.

این بازنویسی آزادانه تاریخ آنجا مشکل‌زا می‌شود که جامعه‌ای که هیچ‌گاه نقش خود در تصمیمات، اتفاقات و اشتباهات گذشته را نپذیرد، نسبت به تصمیمات کنونی‌اش هم کمتر احساس وظیفه خواهد کرد. در شرایط همین امروز، که دیگر کمتر کسی شک دارد کشور آبستن تحولات بزرگی است و بار انتخاب‌هایی بزرگ بر دوش جامعه افتاده و احتمالا در ماه‌های آتی بیشتر هم خواهد افتاد، احساس ضرورتی و اضطراری مبنی بر سنجیدن عواقب عملکرد و انتخاب‌هایش حس نمی‌کند. گمان می‌کند هرچه که بشود، ده سال دیگر و بیست سال دیگر، مقصری از همین حاضرین کنونی پیدا خواهد شد.

رضا عطاران خاطره‌ای با مضمون مشابه از پدرش تعریف می‌کند
https://t.me/divanesara/664
کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
بازگشت به مردم و شفافیت

کانال «مجمع دیوانگان»
@divanesara

#M 027
بازگشت به مردم و شفافیت

محمد افخمی- @Mohamad_Afkhami
#M 027
https://t.me/divanesara/682

شش سال پیش ایران در برابر انسدادی بزرگتر و یاسی عمیق‌تر از امروز قرار داشت. در آن سال‌های ۹۱ و ۹۲ کشور به حدی دوپاره شده بود که کوچک‌ترین روزنه امیدی به بهبودش نبود. توافق چنان شد که جریان پیشرو و اصلاح‌طلب از ریاست جمهوری حسن روحانی حمایت کنند تا کشور کمی از بحران و سقوط و دره فاصله بگیرد تا از قِبَل این آرامش، جریان‌هایی که زیر چتر جنبش سبز قرار داشتند، فرصتی دوباره برای پی‌گیری مطالبات خود به دست آورند. در عمل اتفاق دیگری افتاد. حسن روحانی در بسیاری زمینه‌ها خود را پیشروتر از آن‌چه انتظار می‌رفت نشان داد. دور کردن سایه جنگ، بهبود روابط خارجی، باز شدن نسبی فضای فرهنگی و سیاسی، سر خم نکردن در برابر دلواپسان، کنترل تورم و ایجاد خوش‌بینی نسبت به آینده اقتصادی به رییس جمهور کمک کرد تا حتی بتواند به نسبت از زیر سایه خاتمی و هاشمی خارج شود و خود را بازیگر قابل و جدیدی نشان دهد. حسن روحانی در انتخابات خبرگان در تهران کمتر از هاشمی رای آورد، اما با مرگ هاشمی همه تخم‌مرغ ها به سبد او روانه شد.

خوش‌بینی، خامی، کهولت، تنبلی یا هر دلیل دیگری باعث شد توان واقعی این سبد دیده نشود. کارنامه چهار سال اول حسن روحانی موفق بود، اما این موفقیت، علاوه بر توانایی‌های خودش و تیمش، مرهون بادهای موافق بسیاری از جمله ریاست جمهوری اوباما، نیاز بخش اصلی هسته قدرت به توافق هسته‌ای، نیاز آن بدنه به روحانی برای بازگرداندن کشور از دره و مهم‌تر از همه جریان اجتماعی حامی روحانی بود.

با حذف این بادهای موافق، بالا گرفتن سهم‌خواهی اصحاب ژن خوب و مقداری بدشانسی، کارایی دولت و رییسش در مدتی کوتاه، افت شدیدی کرد. دولت دوم با همان سیاست ایجاد بحران پشت بحران جریان ارتجاعی، نیامده زمین‌گیر شد و در کمتر از یک سال به وضعیت امروز دچار شدیم. اما چاره چیست؟ شفافیت و بازگشت به مردم.

وضعیت امروز کمابیش از سال ۹۱ بهتر است ولی میزان خشم و ناامیدی مردم از اوضاع و به خضوص نقش اصلاح‌طلبان حتی قابل مقایسه با آن دوران نیست. این موضوع قطعا تا حدی ناشی از شکست‌های سیاسی اصلاح‌طلبان در این شش سال است، اما ناکامی برای هرجریان سیاسی پیش می‌آید. عامل مهم‌تر این وضعیت بغرنج و خشم پیش آمده پنهان‌کاری، غیر خودی دانستن و بازی ندادن مردم و عدم شفافیت است. جالب این که موفقیت‌های سیاسی اصلاح‌طلبان هم عمدتا تنها زمانی حاصل شده که از این رفتار فاصله گرفته‌اند و با این حال همچنان روی آن اصرار دارند. ریشه پویایی چتر بزرگ جنبش سبز، هزینه دادنش و تاثیرگذاری‌اش این بود که میرحسین موسوی مستقیم با مردم صحبت می‌کرد نه با موجودات نامریی پشت پرده. به طریق مشابه «تکرار» دم مسیحایی نبود. حاصل مستقیما خطاب قرار دادن مردم بود. متاسفانه به یک ویدیوی پنج دقیقه‌ای محدود ماند.

جریان اصلا‌ح‌طلب اگر نمی‌خواهد بیش از این منگنه شود، نیاز دارد پیش از هرچیز رودربایستی با خودش را کنار بگذارد. ریش‌سفیدی و پشت‌پرده بازی شاید زمانی در گذشته‌ کمک‌هایی به گشایش‌هایی کرده باشد، اما آیا امروز کسی هست که حتی در توان این بازی‌ها ولو در ایفای نقش مسکن باوری داشته باشد؟ منافع شاخه‌های مختلف هسته قدرت و اصلاح‌طلبان آن‌قدر با هم تفاوت و زاویه دارد که اصلاح‌طلبان هرچقدر هم بخواهند باور کنند «خودی» و از «صاحبان سفره انقلابند»، در نهایت فقط در طول زمان خواهند سوخت و بلاموضوع خواهند شد. در این فاصله بعیدی که بین مردم و حاکمیت شکل گرفته است، سیاست‌ورزی عاری از مردم و با توسل به مرز خودی-غیرخودی بودن محلی از اعراب ندارد و چنانچه اصلاح‌طلبان به روند کنونی ادامه دهند، خلا مردم و قدرت توسط نیروهای دیگری پر خواهد شد. ایران تا کنون کمابیش از موج جهانی پوپولیسم مصون مانده است. تا چند صباح دیگر این نیک‌بختی ادامه خواهد داشت؟

چند روز پیش فیلمی یک دقیقه‌ای ازمحمد خاتمی درباره رفع حصر پخش شد که هیچ معنای مشخصی از آن نمی‌شد استنباط کرد. پس از آن نقل قولی از تابش منتشر شده به این مضمون که رهبری با رفع حصر موافقت کرده و دولت در این باره دست دست می‌کند. رفع حصر فقط یک نمونه از مشکلاتی است که اگر راه حلی داشته باشند، راهشان نه دعا برای این ستون به آن ستون شدن، که صحبت مستقیم و دخیل کردن مردم است. مردمی که منافعشان با منافع اصلاحات هم‌پوشانی دارد. کمابیش سرنوشتشان به اصلاحات گره خورده و هنوز می‌توانند به افرادی مانند خاتمی اعتماد کنند. امروز گوش شنوا برای شنیدن حرف خاتمی هست اما بدیهتا این پنجره تا ابد باز نمی‌ماند.

و مگر سیاست‌ورزی اصلاح‌طلبانه چیزی جز دخیل بودن مردم در سرنوشتشان است؟

کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
توضیحاتی در باب یک خبر جعلی
#M 28
کانال «مجمع دیوانگان»
@divanesara
.
توضیحاتی در باب یک خبر جعلی
#M 28
https://t.me/divanesara/720

محمد افخمی- @Mohamad_Afkhami - در روزهای اخیر اظهار نظری منتسب به استیو منوچن وزیر خزانه‌داری آمریکا در تلگرام منتشر شده است که در آن ادعا می‌شود به زودی بالغ بر ۱۴۸ میلیارد دلار از اموال «آقازاده‌ها» در آمریکا مصادره خواهد شد. خبر همچنین به نقل از منوچن جزییاتی درباره تعداد این «آقازاده‌‌های» ساکن آمریکا و شغل‌های آنان منتشر کرده است. در این باره ذکر چند نکته ضروری است.

۱- آقای منوچن اساسا نه در کنفرانس مطبوعاتی و نه در هیچ مصاحبه‌ای چنین اظهار نظری نکرده است. آخرین صحبت مربوط به ایران او درباره تحریم انصار حزب‌الله است که متعلق به بیست و سه روز پیش است. به عبارت دیگر، این خبر از اساس ساختگی است.

۲- در آمریکا نمی‌توان فرد را به واسطه شغل پدرش مورد مواخذه قرار داد یا اموالش را مصادره کرد. چنین کاری نیازمند داشتن ادله کافی برای نامشروع بودن مال شخص و حکم نهایی دادگاه است. وزارت خزانه‌داری یا دولت حق مصادره اموال کسی بنا به تشخیص خود را ندارند. به علاوه مفهوم «آقازاده» انقدر مفهوم خوش‌تعریفی نیست که دولت بتواند با دقت مشخص کند چه کسی آقازاده هست و چه کسی نیست. اگر چنین اظهار نظری بشود چیزی شبیه به این خواهد بود: «بالغ بر این تعداد ایرانی که پدرانشان وزیر، فرمانده سپاه یا معاون رییس‌جمهور هستند در ایالات متحده ساکنند».

۳- پی‌روی کردن یا پی‌روی نکردن ایران از FATF مساله‌ای نیست که آمریکایی‌ها بابت آن بتوانند اموال افراد را مصادره کنند. چنانچه پیشتر اشاره شد چنین کاری نیازمند رای دادگاه است. آن هم آرایی مستقل برای هر کدام از افراد. بانک‌ها البته همین الان هم موظفند هر نوع انتقال پولی که نقطه آغازش به ایران مرتبط است را بررسی کنند و مطمئن شوند مشکوک به غیرقانونی بودن و پول‌شویی نباشد. به صورت یک قاعده کلی بانک‌ها موظفند تمامی انتقال پول‌های بیش از ده هزار دلار، چه درون کشور و چه از بیرون به داخل در آمریکا را به سازمان IRS اطلاع دهند.

۴- چندی پیش خبری به صورت گسترده دست به دست می‌شد که مدعی بود جان بولتون گفته در تیر ماه سورپرایز ویژه‌ای برای ایران دارد. این خبر هم از اساس صحت نداشت و ساختگی بود. این‌که آیا هدفی پشت تولید و انتشار این دست اخبار ساختگی است یا نه، شاید فعلا قابل بررسی نباشد، اما وظیفه ما، به خصوص روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های رسمی، اطمینان از صحت خبر پیش از بازنشر آن است.

کانال «مجمع دیوانگان»
@divanesara
.
باهاتون حرف دارم

#M 029
وقتی به صحنه رقابت‌های جام جهانی نگاه می‌کنیم، چه چیز را می‌بینیم؟ تیم‌هایی از سراسر دنیا؛ با ملیت‌ها و کشورهای متفاوت و البته بازیکنانی که اغلب بهترین‌های جهان هستند. فوق ستاره‌هایی از بهترین باشگاه‌های جهان و طبیعتا به همین میزان موفق و البته ثروتمند.

گاهی در رقابت بین کشورهای پیشرفته‌تر با کشورهای به نسبت فقیر، جدال فوتبال به نوعی رنگ و بوی تقابل غنی و فقیر به خود می‌گیرد. حتی خودمان هم وقتی در مقابل کشورهای اروپایی قرار می‌گیریم، معمولا گمان می‌کنیم که بخشی از نبرد، جدال بین فقر و کمبود و تلاش ما است، با ثروت و امکانات و رفاه طرف مقابل. اما آیا همه تصویر همین است؟ آیا این فوق‌ستاره‌های ثروتمند همه در رفاه و آسایش رشد یافته‌اند؟

روایت‌های متعددی هست که این تصویر کلیشه‌ای را مخدوش می‌کند. مثل خاطره «ریوالدو»ی افسانه‌ای که در فقر مطلق بزرگ شده و از سوءتغذیه رنج برده بود. یا «لوکا مودریچ»، ستاره کرواسی که یکی از قربانیان جنگ‌های بالکان بوده و در کمپ‌های آوارگان بزرگ شده است. این روایت‌ها بعد جدید و متفاوتی به جهان فوتبال می‌دهند: اینجا عرصه نبرد انسان‌های پرتلاش است، با اراده‌های آهنین.

روایت پیوست، ترجمه یادداشتی است به قلم «روملو لوکاکو» بازیکن تیم ملی بلژیک و باشگاه منچستر یونایتد. یک فوق ستاره دیگر، این بار از کشور بسیار ثروتمند بلژیک؛ با روایتی که از هر جنبه می‌تواند غافل‌گیرکننده باشد. نخست از این باب که شاید کمتر کسی انتظار داشت ستاره‌های بلژیکی هم از آن قاعده نبرد با فقر مطلق پیروی کرده باشند، و دوم، به دلیل قلم شیوا و روایت کاملا خواندنی و تاثیرگذار، از جانب فوتبالیستی که فقط ۲۴ سال سن دارد.

این مقاله را با ترجمه محمد افخمی @Mohamad_Afkhami اینجا بخوانید:
http://telegra.ph/باهاتون-حرف-دارم-07-09


کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
نبرد با سرطان و بوروکراسی و سومدیریت
#M 030

کانال «مجمع دیوانگان»
@divanesara
نبرد با سرطان و بوروکراسی و سومدیریت
#M 030
https://t.me/divanesara/747

محمد افخمی- @Mohamad_Afkhami
سرطان یکی از بدنام‌ترین بیماری‌هاست. حتی نام آن ترسناک است و تا گذشته ای نه چندان دور به عنوان بیماری لاعلاجی شناخته می‌شد. شبهه ابتلا به سرطان (و نه حتی اثبات آن) برای بیمار و اطرافیان او دلهره آور، هولناک و التهاب آفرین است. جامعه پزشکی هم با در نظر گرفتن این عوارض روانی گسترده علاوه بر روند دارویی درمان توصیه‌هایی اکید بر فراهم کردن آرامش خاطر، دوری از استرس و پرستاری مناسب می‌کند. نظام درمان، دارویی و بیمه‌ کشور هم مجموعه دستورالعمل‌هایی در تسهیل روند درمان و فراهم آوردن امکانات مورد نیاز دارند تا به بیمار و خانواده‌اش تضمین بدهند در این مسیر به آنچه نیاز دارند دسترسی خواهند داشت. با این حال در عمل اتفاق دیگری می‌افتد.

پس از تشخیص بیماری، تهیه دارو بر عهده بستگان بیمار است. این داروها در رده «خاص» دسته‌بندی می‌شوند و فقط در داروخانه‌های خاصی قابل تهیه‌اند. مثلا در استان همدان این داروها تنها در یک داروخانه عرضه می شود. تصور اولیه مراجعه‌کننده از پروسه تهیه دارو، روالی طبیعی است که در طی آن فرد با مراجعه به داروخانه و مدتی در صف انتظار ایستادن دارو را تهیه می‌کند. اما زهی خیال باطل. عموما اولین پاسخی که پس از تحویل نسخه شنیده می‌شود عدم وجود یک یا چند قلم از داروهای اصلی است. در پاسخ به اینکه چاره چیست کجا می‌شود آن ها را تهیه کرد پاسخ می‌گیرد قم، سنندج یا تهران. این پاسخ چنان عادی است که در لحظه اول فکر می کند اینها نام داروخانه هایی در شهر همدان است و لحظه ای بعد به خود می آید که نه چنین نیست. اولین شوک وارد می شود و نگرانی پیدا نشدن دارو در عمق جان فرد می نشیند وبه تبع آن در جان بیمار. نگرانی و استرسی در بیمار و اطرافیان ایجاد می‌شود که تصور آن آسان نیست. رفتن به شهری دیگر و خرید و انتقال دارویی که باید در دمای حداقل ۲ و حد اکثر ۸ درجه سانتی‌گراد نگهداری شود کار ساده‌ای نیست و برای هرکسی امکان‌پذیر نیست. مضاف بر این، این پروسه یافتن و انتقال دارو در هر نوبت شیمی‌درمانی مجدد تکرار می‌شود. ولی حتی یافتن و انتقال هم تمام ماجرا نیست. حتی اگر مراجعه‌کننده بتواند دارو را در داروخانه‌ای پیدا کند، پیش از تحویل گرفتن آن نیاز به تایید بیمه دارد. فرم تایید پس از مراجعه به مطب پزشک توسط ایشان تکمیل و به اداره بیمه سلامت تحویل می‌شود. این روند هم در مراجعه نخست به نظر امری ضروری و منطقی است و هم‌زمان به نظر می رسد که با یک بار انجام این امر حداقل تا پایان آن مرحله از درمان، نیاز به تایید مجدد نباشد. متاسفانه این هم انتظار بی جایی است و هربار باید برای تایید داروی همان مرحله برای گرفتن تایید دارو همان مسیر اداری را مجدد طی کرد .

مشکل دیگری که مراجعه کننده در اداره بیمه سلامت با آن مواجه می‌شود سرگردانی و نگرانی به دلیل عدم تایید نسخ پزشکان به دلیل برداشت اشتباه از بخشنامه ها و یا هر علت غیرموجه دیگر است. به طوری که مثلا برای بیماری که بر اساس نسخه پزشک متخصص باید هفته ای یک بار تزریق و به عبارتی ماهانه چهار تزریق دارو داشته باشد، دارو فقط برای دو بار تزریق تایید می‌کنند و بنابر این داروی دو نوبت تزریق بعدی را باید با قیمت آزاد تهیه نماید. به همه این‌ها، رفتار برخی پرسنل داروخانه را هم اضافه کنید و حال به این‌ها اضافه کنید مشکلات بیمارانی که وسع مالی کافی و پوشش بیمه‌ای مناسب هم ندارند.

به عبارت دیگر برخلاف اهداف اولیه نظام درمانی، روند تهیه دارو و پروسه درمان به جای تسهیل مواجهه با بیماری، عملا به دردی مضاعف برای مبتلایان به سرطان تبدیل می‌شود. آیا امکان نداشت و ندارد که با تهیه دارو توسط نظام بهداشت و درمان و عرضه کافی آن در شهر‌ها به آلام بیمار و اطرافیان اضافه نکرد؟ داشتن آمار و داده به روز از تعداد بیماران و داروی مورد نیاز آن ها کار سختی نیست و انجام آن به راحتی در توان نظام درمان هست. در پاسخ به اینکه چرا این کار انجام نمی شود، به جز سومدیریت و بی‌کفایتی، به چه گزینه‌ای می‌توان فکر کرد؟ کابوس و سردرگمی افرادی که التهاب و هراسشان به سختی با کلمات قابل توصیف است به دنبال داروهایی که توزیعشان قاعدتا می‌تواند یک پروسه روزمره استاندارد باشد، محصول کلکسیونی از بوروکراسی زائد، سومدیریت در سیستمی است که در آن دستورالعمل‌های کافی برای تک تک این موارد پیشتر تعبیه شده و با این حال آنچه در عمل اتفاق می‌افتد به هر چیز شباهت دارد جز آن دستورالعمل‌ها.

کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
روزی که فهمیدم زندگی‌ام به یک نخ بسته است

#M 031

مایتی AI یکی از شناخته شده‌‌ترین استارت‌آپ‌های حوزه هوش مصنوعی امروز جهان است. تخصص این شرکت که در سال ۲۰۱۴ تاسیس شده توسعه و ساخت نرم‌افزار برای خودروهای بدون راننده است. انقلابی شگرف در صنعت حمل و نقل که حالا رخ دادنش بیش از هر زمانی به نظر قطعی می‌رسد. در این مسیر، شرکت مایتی با وجود عمر کوتاهش نقشی حیاتی در پیشرفت این تکنولوژی داشته و این نقش تا حد زیادی مدیون مت بِنک مدیرعامل سابق و از بنیان‌گذاران این شرکت است.

اما هم‌زمان با پیشرفت سریع مایتی AI اتفاقی ناگهانی باعث شد زندگی مت بنک برای همیشه مسیر دیگری طی کند. او در این یادداشت داستان این اتفاق را تعریف می‌کند. این یادداشت را با ترجمه محمد افخمی @Mohamad_Afkhami اینجا بخوانید

https://telegra.ph/روزی-که-فهمیدم-زندگی‌ام-به-یک-نخ-بسته-است-09-12

کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
چرا عادل باید می‌رفت؟

#M 032
کانال «مجمع دیوانگان»

@divanesara
چرا عادل باید می‌رفت؟
#M 032
https://t.me/divanesara/805

محمد افخمی @mohamad_afkhami- چرا عادل فردوسی‌پور درست پس از انتخاب شدن نود به عنوان «برترین برنامه تلویزیونی جشنواره جام‌جم» کنار گذاشته شد؟ بسیاری گمانه‌زنی‌ها دلیل این مساله را شباهت سیما و سیرت مدیر سی ساله شبکه سه و بی‌‌علاقگی شخصی این فرد به عادل فردوسی‌پور دانستند، اما به نظر می رسد علت اصلی چیزی فراتر از کینه و عداوت شخصی جناب رییس است. در مرداد ۹۶ برنامه نود پرده از قراردادی حیرت‌انگیز بین فدراسیون فوتبال و «شرکت مدیریت توسعه هوشمند برهان مبین» برای فروش بلیط بازی‌ها برداشت. شرایط غیرقابل دفاع این قرار (از جمله سهم پورسانت ۳۵٪ای) مسئولان فدراسیون را به واکنش واداشت. در نهایت و پس از بحثی طولانی، کفاشیان، رییس فدراسیون در زمان تنظیم قرارداد ضمن پذیرفتن ایرادات و ضعف نظارت قول پی‌گیری این موضوع را داد. در طول برنامه فردوسی‌پور چند بار تکرار کرد که چنین قراردادی بدون وجود «ژن خوب» و فشار بیرونی قابل عقد نبوده. اما «شرکت مدیریت توسعه هوشمند برهان مبین» متعلق به کیست؟

بر اساس اسناد رسمی، سهامداران اصلی این شرکت، سه شرکت «مدیریت برهان نوین ابتکار»، «توسعه بازار صنایع خلاق برهان» و «مدیریت توسعه برهان مبین» هستند. این شرکت‌ها علاوه بر شباهت اسمی، اشتراکات دیگری هم دارند. من‌جمله این‌که به صورت متقابل سهامدار همدیگر هم هستند. با توجه به گم‌نامی این شرکت‌ها دو سوال ارزش بررسی دارد: نخست این‌که چنین رانتی چطور در اختیار آن‌ها قرار گرفته؟ و دوم اینکه انگیزه ایجاد این ساختار مالکیت تودرتو و در هم‌تنیده چیست؟ ظن قوی می‌توان برد که این شرکت‌ها صرفا ویترینی برای گم کردن رد اصلی هستند.* در حقیقت این دسته شرکت‌ها در عمل به عنوان پوششی برای سه مالک و کنترل کننده اصلی این ساختار عمل می‌کنند:

۱-«کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین» تحت مالکیت مشترک ستاد اجرایی فرمان امام و بنیاد تعاون سپاه است. چند سال پیش همین کنسرسیوم در یکی از مشکوک‌ترین قراردادهای معاملاتی تاریخ ایران برنده مزایده خرید سهام شرکت مخابرات اعلام شد. مزایده‌ای که در آن یکی از شرکت‌کنندگان به طرز نامعلومی به قتل رسید. «علی‌رضا شاه‌میرزایی» به نمایندگی از ستاد اجرایی فرمان امام در هر سه شرکت نام‌برده شده حضور دارد. این حضور نیز به طرزی مشکوک تو در تو و سردرگم است. مثلا ایشان نماینده سهام شرکت «مدیریت توسعه برهان مبین» در شرکت «توسعه بازار صنابع خلاق برهان» است. همچنین ایشان عضو هیأت مدیره شرکت «پردیس هوشمند آسمان» مالک اصلی برند «روبیکا» است. روبیکا همان برندی است که از طریق اپلیکیشنی در نظرسنجی محبوب‌ترین برنامه تلویزیون به ضرر برنامه نود تقلب کرده بود. در واقع حالا مشخص می‌شود که سر نخ همه این ماجراها به یک جا ختم می‌شود. گردانندگان اصلی فساد در فروش بلیط بازی‌های فوتبال، همان گردانندگان مضحکه تقلب در نظرسنجی صدا و سیما هستند. غیر از «شاه میرزایی»، افرادی به نام‌های «امین کلاه‌دوزان» و «مهدی صفری» تقلب در نظرسنجی و فساد در فروش بلیط را به هم مربوط می‌کنند. هر دوی این افراد به نمایندگی از «کنسرسیوم توسعه اعتماد مبین»، گرداننده اصلی تقلب در نظرسنجی، در سه شرکت مالک سهام «مدیریت توسعه برهان مبین»، یعنی، گرداننده اصلی فساد در فروش بلیط حضور دارند.

۲-«شرکت مهر اقتصاد مبین» دومین سازمانی است که در هر سه شرکت نماینده دارد. شاید یادآوری این نکته خالی از لطف نباشد که نام پیشین موسسه مالی مهر اقتصاد، «صندوق قرض‌الحسنه بسیجیان» بود.

۳- اما صندلی سوم هیات مدیره سه شرکت گمنامِ مالکِ شرکت فروشنده بلیط، پس از زنجیره‌ای از مالکیت‌های غیرمستقیم، به یک خیریه می‌رسد. «انجمن خیرین توسعه علم و فناوری ایرانیان». در بین شرکا و مدیران این خیریه که در شهر پردیس تاسیس شده دو نام آشنا جلب توجه می‌کند: «محسن رفیق‌دوست» و «قربانعلی دری نجف‌آبادی».

«علی فروغی اصل» رییس فعلی شبکه سه و رییس سابق بسیج صدا و سیما، هم‌زمان عضو هیات مدیره موسسه فرهنگی رزمندگان اسلام هم هست. هیات‌ مدیره‌ای که سردار غلامحسین غیب‌پرور، فرمانده سازمان بسیج مستضعفین هم در آن حضور دارد. چنین سناریویی بیراه نیست. افشاگری فردوسی‌پور فساد فروش بلیط منافع ستاد اجرایی فرمان امام و سپاه را به خطر می‌اندازد. آنها از طریق فروغی دست‌نشانده تلاش می‌کنند امکان افشاگری‌های بیشتر را از سر راه خود بردارند و در این مسیر با تقلب میلیونی در نظرسنجی محبوبیت فردوسی‌پور را دستکاری می‌کنند تا توجیه بیشتری برای اخراج او از نود پیدا شود.

* تعداد این شرکت‌های پوششی بسیار بیشتر از این است. علاقمندان به کسب تصویر کامل‌تر این ساختار می‌توانند به مستندات این سه شرکت نگاه کنند: «شرکت توسعه فناوری برهان»، «سامان سرمایه هما» و «صندوق پژوهشی و فناوری ایرانیان»

کانال «مجمع دیوانگان» @divanesara
چرنوبیل و واقعیت
#M 033
محمد افخمی- @Mohamad_Afkhami

میخائیل گورباچف، آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی، حادثه چرنوبیل را مهم‌ترین عامل فروپاشی شوروی می‌داند. از یک منظر، می‌توان نظر گورباچف را تایید کرد. در زنجیره اقدامات اصلاحی گورباچف، اتفاقات پیش‌بینی نشده زیادی افتاد که منجر به غافل‌گیری گورباچف و کمیته مرکزی شد و در این بین شاید بتوان فاجعه چرنوبیل را نقطه‌ای دانست که حتی پس از گردش شدید گورباچف به سمت نیروهای ارتجاعی، بازگشت به دوران قبل را امکان‌ناپذیر کرد. چرنوبیل نقش ضربه مهلک به بدن فرسوده نظام را وارد کرد و در بدنامی رسوایی آن می‌توان به این نکته بسنده کرد که پس از واپسین اقدام به کودتا در روزهای آخر حیات شوروی، مخالفین در خیابان در شعارهایشان خواستار فرستادن حزب به چرنوبیل بودند.

اما از زاویه‌ای دیگر، باید در نظر گرفت که چرنوبیل بلای آسمانی و حاصل بدشانسی محض نبود. چرنوبیل اتفاق افتاد چون نظام شوروی تمام بسترهای ممکن برای اتفاق افتادنش را فراهم کرده بود. بخشی از دلایل ایجاد این بسترها را می‌توان در ناکارآمدی نظام و دولت دانست. اما ناکارآمدی تمام مساله را توضیح نمی‌دهد. عامل مهم‌تر، حذف مفهوم «واقعیت» از عرصه سیاسی و اجتماعی بود. نظام شوروی به سرعت دریافته بود در نبود آزادی بیان، واقعیت را می‌توان به هر شکل مطلوبی درآورد و آن‌گاه این واقعیت شناور را به خدمت اهداف حزب گرفت. در این بین بدیهتا جان انسان کمترین اهمیت را دارد و چه جای تعجب که دادگاه هم در پروسه شکل دادن به واقعیت، به عمله کمیته مرکزی تبدیل شود؟ در چنین سیستمی افراد پایین هم یگانه راه پیشرفت را کشف می‌کنند: واقعیت همان چیزی است که از بالا گفته می‌شود و باقی سو اطلاعات و اقدامات دشمن است. اگر در موضع رسمی حزب و منویات رهبران، رآکتورها نقطه ضعفی ندارند، پس رآکتورها نقطه ضعفی ندارند. اما واقعیت بالاخره راهی برای پیدا کردن آدم پیدا می‌کند و گاه این رویارویی ناخواسته به فجایعی با عظمت چرنوبیل منجر می‌شوند.

شبکه HBO چندی پیش سریالی پنج قسمتی درباره فاجعه چرنوبیل پخش کرد. سریالی که با استقبال گسترده‌ای هم مواجه شد. ماشا گرن نویسنده نشریه نیویورکر در مقاله‌ای به نقد یک نقطه ضعف حیاتی این سریال پرداخته. هرچند مطلب بر اساس سریال نوشته شده، بحث‌های مطرح شده در آن برای خواننده‌ای که سریال را ندیده هم جذابیت‌هایی دارد. پس از این مقدمه نسبتا طولانی از شما دعوت می‌کنیم ترجمه این مطلب را از اینجا یا با instant view بخوانید.

منبع: نیویورکر
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
تولیت آستان قدس، حکومت خودمختار خراسان و امارت اسلامی ایران
#M 034

کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara