مجمع دیوانگان
15.4K subscribers
697 photos
123 videos
27 files
899 links
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_
Download Telegram
پیام دقیق به ما رسیده است: خفه می‌کنیم*

#V 129

✍️ایمان آقایاری @Imraz6768 - داستان «مسمومیت‌های سریالی» دختران یا همانطور که عده‌ای به درستی نام گذاری کرده‌اند «حمله‌ی شیمیایی» به مدارس و خوابگاه‌های دخترانه، مانند بسیاری از پرونده‌های دیگر در جمهوری اسلامی با ابهامات بسیاری همراه است. هنوز به درستی نمی‌دانیم که این حملات از جانب کدام نهاد و با چه اهداف مشخصی پی ریزی شده و پیگیری می‌شوند. اگر به برآيند افکار عمومی آنچنان که در فضای مجازی بازتاب یافته اعتنا کنیم «کار کارِ خودشان است». احتمالا این بار هم حدس عمومی که مبتنی بر شناختی بی واسطه از حکومت است درست باشد.

جمهوری اسلامی در تمام حوزه‌های داخلی و خارجی به بن بست رسیده است. البته این مساله‌ی کاملا جدیدی نیست، اما به صحنه آمدن کثیری از مردم در داخل و خارجِ ایران با هدف مشخصِ پایان دادن به تمامیت وضع موجود و کوتاه نیامدن طرفین، مختصات جدیدی را پدید آورده است. این موقعیتِ خطیر، خطرات بیشتری را برای نظام به همراه دارد. از آغاز جنبش زن-زندگی-آزادی حکومت از اِعمالِ هیچ فشار و سرکوبی خودداری نکرده، اما علیرغم آرام‌تر شدن التهابات، هر دو طرفِ منازعه می‌دانند که این حتی «صلحِ مسلح» نیز نیست، بلکه وقفه‌ای در میانه‌ی نبرد است.

حال حکومتی که بیگانگی ذاتی‌اش با امرِ کفایت و کاردانی بر احدی پوشیده نیست و پایه‌های حکومتش همواره روی سلطه بر ذهن و بدن شهروندان استوار بوده چه ترفندی را باید در پیش بگیرد؟ کانون‌های خیزش و اعتراض، به جز خیابان که فعلا کمابیش در تصرف قلدران جمهوری اسلامی است، کجاها بوده؟ شعارهای محوری چه دلالت‌هایی داشته؟ کدام اقشار پیش قراولان جنبش بوده‌اند؟

قتل مهسا امینی یا بهتر بگویم قربانی کردن مهسای ایران در پای «خدای دهه‌ی شصت» جرقه‌ی آغاز اعتراضاتی بود که شعار زن-زندگی-آزادی را سرلوحه قرار داد و امروز جمهوری اسلامی دقیقا زن، زندگی و آزادی را آماج حملاتِ بی امان و مجددِ خود قرار داده است. با این اوصاف، اگرچه مستندات درخوری وجود ندارد اما بنا به دلایلی گمان می‌کنم که این حملات به صورت سازمان یافته و با چند هدف دنبال می‌شود:

اولا سرکوب‌های شدید، گسترده و چند لایه در کنار فشارهای کمرشکن معیشتی، جامعه را به وضع بدی دچار کرده که جمهوری اسلامی می‌تواند با افزودن بر حجم مسائل و آوار آن‌ها از جوانب دیگر بر سر مردم نوعی کرختی را بر جامعه تحمیل کند. ضمنا توجیهاتی را بر امنیتی کردن فضا بیفزاید.

دوم اینکه وقتی این فجایع از جانب نهادی نامرئی رقم می‌خورند بر ابهام و گنگی می‌افزایند و اگرچه مردم منشا شرارت‌ها را می‌شناسند، اما چون بر خلاف سرکوبِ عریانِ خیابانی، حضور فیزیکی‌اش لمس نمی‌شود هم به آشفتگی در فضای ذهنی جامعه می‌انجامد و هم زبان دولت‌های خارجی و نهادهای بین‌المللی را در محکومیت دچار لکنت می‌کند.

سوم اینکه چنین اقداماتی حاوی پیامی ضمنی به داخل و خارج نیز هست؛ یعنی رونمایی از آنچه در صورت لزوم و در وقت مقتضی، در سطح وسیع و با شدت بیشتر انجام خواهد شد.

و در آخر اینکه فصل گرما در پیش است. بهار و تابستان می‌تواند برای جمهوری اسلامی همان زمستانی باشد که دیگران را به رسیدنش تهدید می‌نمود. از کاهش لباس تا افزایش محافل، از مطبوع شدنِ هوا برای گردِ هم آمدن در خیابان تا گردهمایی‌های دانشجویی، همواره برای حکومت جمهوری اسلامی تهدیداتی بالقوه بوده‌اند، چه رسد به حالا که مردم در معنای تام و تمامِ آن دیگر جانشان از دست این جانیان به لب رسیده است.

به نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی وضعیت را به خوبی دریافته، نیک آگاه است که به سرحدّاتِ خود رسیده و نمی‌تواند به پیش رَوَد، هر گام به پس را نیز سقوط خود تلقی می‌‌نماید؛ بنابراين تقلا می‌کند بازی را در لب مرز ادامه دهد و این برزخ را _ که البته برای مردم به منزله‌ی زیستن در دوزخ است _ حفظ کند.

پانویس:
* برگرفته از سخنان هوشنگ گلشیری در مراسم محمد مختاری: «آن‌قدر عزا بر سرمان ریخته‌اند که فرصت زاری کردن نداریم، پیام دقیق به ما رسیده است: خفه می‌کنیم».



کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
شرح پریشانی ما
#V 130


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
شرح پریشانی ما

#V 130

ایمان آقایاری @Imraz6768 - نگارنده جسارت کرده و حکایتی به این شرح ساخته است:

«جمعی شبانه به خانه‌ی فردی یورش برده، اعضای خانواده‌اش را کشته، تمام اموالش را غارت و خودش را مضروب نموده و خانه‌اش را به آتش کشیده و گریختند. چندی بعد قاصدی سر رسید و به فردِ فلک زده گفت: خبر داری که سارقانِ اموال و قاتلانِ اعضای خانواده‌ات بر سر تقسیم غنایم با هم مشاجره کرده‌، چند تن در توطئه‌ای دیگران را قال گذاشته و همه‌ی اموال مسروقه را با خود برده‌اند؟
فرد بخت برگشته که هنوز حیرانِ بلایی بود که بر سرش آمده‌، زاری کنان فریاد برآورد که: وامصیبتا! مرا دیگر طاقت چنین خبر تلخی نبود.»

طنز حکایت بالا هر چقدر هم که سرگیجه آور باشد به گردِ پای داستان «ابسورد» اما واقعیِ پایین نیز نمی‌رسد: اخیرا «کلیپی» در فضای مجازی منتشر شده که با جمع بندی سخنان «حاتم قادری» و «عابد توانچه» نتیجه میگیرد حملات شیمیایی صورت گرفته به مدارس و خوابگاه‌های دخترانه، از جانب طیفی از حاکمان، برای ضربه زدن به دیگر طیف‌ها و مقامات جمهوری اسلامی طراحی شده است. این قبیل تحلیل‌ها حاوی هشدارهای غیر قابل درکی هستند.

اولا برای مردمی که حکومت از هر دری به مال، جان و روانشان تعرض می‌کند چه اهمیتی دارد که کدام بخش از حاکمیت پیروز نهایی این صحنه‌سازی‌ها است؟

ثانیا مگر نهاد و دستگاهی در این حکومت کارکرد مطلوبی داشته و یا ملجأی برای دادخواهی مردم بوده که باید از کودتای بخشی علیه بخش دیگر هراسان شد؟ ضمن اینکه این روایات طوری منعکس می‌شوند که گویی باید بیشتر نگران توطئه‌ای علیه نظام بود تا توطئه‌ی نظام علیه مردم.

ثالثا این قبیل تحلیل‌ها مرجع شرارت‌ها را نادیده می‌گیرند و با حواله‌ی آن‌ها به دست‌های پشت پرده از قضا به بازی ابهام آفرینی که حکومت بانی آن است دامن می‌زنند.

و اما باید از صاحبان چنین تحلیل‌ها یا سازندگان چنین کلیپ‌هایی منابع اطلاعاتشان را جویا شویم. در چنین مواردی، متهم کردن کلیت حکومت حائز توجیهاتی است. مثلا اینکه چطور در چنین فضای امنیتی سهمگینی که هر حرکت ریز و درشتی از جانب شهروندان زیر نظر قرار دارد گروهی بدون هماهنگی با دستگاه‌های حکومتی می‌تواند در سطحی وسیع اقداماتی مخرب صورت دهد؟ یا وقتی هیچ نهاد مستقلی برای رسیدگی در درون حکومت وجود ندارد و نهادهای بین‌المللی نیز مجوز ورود نمی‌یابند، چنین ظنی طبیعی است. اما وقتی ادعا کنیم نه تمام حکومت یا رأس آن و یا دستگاه‌های مرتبط با این موضوع، بلکه گروه‌هایی خاص مرتکب اقدامات مذکور شده‌اند، آنگاه باید منابع اخبار و مستندات مدعایمان را به میان آوریم؛ چرا که پا را از دایره‌ی حدس و از مرزهای متهم کردن حکومت بر حسب تجربیاتِ نقش بسته بر حافظه‌ی جمعی، بیرون گذاشته و دعوی نوعی اشراف بر امور پشت پرده کرده‌ایم.

استناد به سخنان مقامات نیز اساسا محلی از اعراب ندارد. چرا که در این فقره نیز همچون موارد پیشین، مقامات می‌توانند همان «آتشنشان‌های آتش افروز»ی باشند که پس از ایجاد بحران خود را در هیات قهرمان به محل حادثه می‌رسانند.

به باورم نسبت دادن این قبیل اقدامات به گروهی تندرو در درون حاکمیت، معنای سلب صفت تندرو برای کل رژیم را دارد و این بخشی از پروژه‌ی خود خواسته‌ی حکومت است. همچنین پیوند دادن آن به گروهی که میخواهد با ضربه زدن به بخش‌هایی خود را جایگزین حکومت فعلی کند، تا این لحظه نه ناظر به مستندات قابل اعتنا و نه مویدات نظری قابل تاملی است.

به گمانم بهتر است به جای چنین گمانه زنی‌هایی که بیشتر پیچیده کردن موضوعات ساده است، به این مسأله‌ی فی‌نفسه پیچیده بپردازیم که چطور می‌توان خط بطلانی بر این تباهی کشید؛ و الّا چون و چرا در جوانب پرونده‌های عاملین این تباهی ما را در هزارتویی بی‌خروج و بی‌بازگشت می‌اندازد.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
یادداشت وارده:
سال مهسا و انقلاب ملی ایران
#V 131

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
سال مهسا و انقلاب ملی ایران
#V 131

«بهاری دیگر آمده است آری
اما برای آن زمستان‌ها که گذشت
نامی نیست»*

نویسنده مهمان: مهرداد محمدی- نوروز مهم‌ترین باقی‌مانده‌ی «ایرانی بودن» ایرانی‌ها به عنوان یک ملت و بخشی مهم از هویت آنهاست. بعد از انقلاب ۵۷، ملیت خلاف اسلام نامیده شد و حکومت اسلامی از هر فرصتی برای شبیخون به ملت ایران و تبدیل آن به امتی بی‌دروپیکر و بنیاد‌گرا، غفلت نکرد اما نتوانست نوروز را از ایرانیان بگیرد و بدیل‌هایی هم که ارائه داد، هیچ گاه پا نگرفت.

در شروع سال نو، خواه یا ناخواه، نگاهی به سالی که گذشت می‌اندازیم و برآیندی از آن به‌دست می‌آوریم. سال ۱۴۰۱ حامل بزرگ‌ترین جنبش مردمی ضد کلیت و تمامیت ساختار موجود از آغاز حکومت اسلامی در ۴۴ سال گذشته بود. اگر مناسبت‌ها و مناسک ملی بخشی از هویت‌ تاریخی یک ملت‌اند لحظه‌هایی هم در تاریخ هرکشوری هم وجود دارند که ملتی را از نو می‌سازند یا پایه‌های ملیت را محکم‌تر می‌کنند. «لحظه‌ی مهسا»، وقتی بود که نشان داد چرا ایران یک ملت است و چطور ایرانیان به یکدیگر هم‌بسته‌ی تاریخی، اجتماعی و سیاسی شده‌اند. احتمالا هر یک از ایرانیان می‌دانند در لحظه‌ای که قتل حکومتی ژینا مهسا امینی اتفاق افتاد کجا بودند؛ در کافه‌ای در تهران نشسته بودند یا از نمازجمعه در زاهدان برمی‌گشتند یا در کمپ پناهندگان در یونان برای زندگی تقلا می‌کردند.

علی‌رغم تمام حمایت و پوشش‌های جهانی از انقلاب مهسا، اتفاقی که در ۲۵ شهریور رخ داد و جنبشی که بعد از آن ایرانیان را درگیر کرد، کاملا ایرانی بود. قتل و گرفتن زندگی برای همه‌ی انسان‌ها‌ در همه جای جهان شاید معنای مشترکی داشته باشد اما قتل مهسا امینی برای یک ایرانی در ساختار و بافتار خشونتی سیستماتیک و سرکوبی همه‌جانبه معنا شد. یک ایرانی حتی اگر ۴۰ سال از سرزمین خود دور مانده باشد، می‌داند که ماشین کشتاری که مهسا را کشت چگونه کار می‌کند و این قتل را در بستری می‌بیند که در آن کشتارهای ۶۰ و ۶۷، اوایل دهه ۷۰ تا کوی دانشگاه، جنبش سبز، دی ۹۶، آبان ۹۸ و شلیک عمدی به هواپیمای مسافربری قرار دارند.

برای یک غیرایرانی، شاید همین‌که کسی به خاطر لباس‌اش کشته می‌شود عجیب باشد و عجیب‌تر اینکه حجاب در کشوری اجباری است، اما با دیدن کشته‌شدن یک زن به‌دست گشت ارشاد، زن ایرانی با تجربه زیسته‌اش و با تاریخ سرکوب آزادی پوشش‌ و بدن‌اش می‌تواند به‌راحتی خود را جای کسی تصور کند که کشته می‌شود. یک ایرانی این قتل را نه صرفا حادثه‌ای دردناک، که تکه‌ای از پازل جنایت‌های یک سیستم می‌بیند و از طرف دیگر، مبارزه‌اش را هم در امتداد تاریخ خود صورت‌بندی و پیگیری می‌کند.

نام ژینا به معنای دقیق کلمه «رمزی» شد که راهپیمایی زنان در اسفند ۵۷، خودسوزی هما دارابی، قتل‌های زنجیره‌ای، قتل ندا آقاسلطان، دختران خیابان انقلاب و همه رنج‌های آزادی‌خواهانه ایرانیان را دربرگرفت. لحظه‌ی مهسا، ملی بود شعار و موضوعیتی داشت که پیونددهنده ایران با جهان بود: زن، زندگی، آزادی! مساله زنان سال‌هاست که در دموکراتیک‌ترین کشورها هم جدی گرفته می‌شود و مبارزه‌ای جاری است، زندگی که به‌طور بدیهی پیونددهنده‌ موجودیت‌هاست و اهمیت و اولویت آزادی هم که بزرگ‌ترین دستاورد دنیای جدید است.

خلاصه‌ی سالی که گذشت همان می‌شود که مادر ژینا نوشت: «نازم به سر زلف تو ای دختر ایران/ کز پرده برون‌رفت و بهم‌ریخت جهانی»

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
آری، این روز مهم است

#V 132

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
آری، این روز مهم است

#V 132

ایمان آقایاری @Imraz6768 - ایمان آقایاری - ژان ژاک روسو فیلسوفِ باورمند به حقوق طبیعی بشر، معتقد بود که انسان نمی‌تواند آزادی خود را به دیگری واگذار کند. یعنی شما مالک خود و آزادیتان هستید اما نمی‌توانید خودتان را به عنوان برده بفروشید. حق آزادی حتی از طرف خود فرد نیز قابل رد و نفی نیست.

حق انتخاب آزادانه در پهنه‌ی آزادیِ فرد و از ارجمندترین حقوق آدمی است. فرد، مختار است که دست به گزینش بزند. از گزینش سبک زندگی و شغل و تفریح گرفته تا انتخاب شکل حکومت و حاکمان. اما حقِ انتخاب، لزوما به هر انتخابی حقانیت نمی‌دهد. وقتی هم که استناد به آن و یا استفاده از آن برای سلبِ حقِ انتخاب از خود در آینده باشد، یکسره باطل است.

چهل و چهار سال پیش در چنین روزهایی اراده‌ی یک ملت (دانسته یا نادانسته) بر این قرار گرفت که در عرصه‌ای باریک و بی‌رقیب عملا از خود سلب حق و آزادی کند. ملتی که اجازه داد دیگری برایش بیاندیشد: «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد». چنین انتخاب‌هایی البته که در لفظ معنی انتخاب می‌دهد، اما در معنا چیزی شبیه به تصمیم به خودکشی جمعی است، چرا که نوبت دیگری برای انتخاب وجود نخواهد داشت.

از آن روز تا به امروز، هر سال بر تعداد کسانی که خودشان را برای آن انتخاب لعنت می‌کنند افزوده شده است. عده‌ی زیادی از آنان دیگر در قید حیات نیستند. اکثریت جمعیت امروز نقشی در آن تصمیم نداشت، اما دایره‌ی شمولِ آن تصمیمِ شوم، مرزی نمی‌شناسد. داغ ننگ این قبیل انتخاب‌ها تا دنیا دنیاست بر پیشانی نسلی که خالقشان بوده باقی خواهد ماند.

اکنون روزی هزار بار در ذهن و ضمیر ایرانیان آن رفراندوم تکرار می‌شود و هر بار با الفاظی رکیک تر، پاسخ «نه» را تَکرار می‌کنند. حتی دیگر این پاسخ را در خیابان‌ها فریاد نیز می‌زنند. ولی تا به این لحظه هنوز در زیر سایه‌ی سنگین سرنوشتی هستند که غفلت پیشینیان برایشان رقم زده است. «سرنوشت تو را بتی رقم زد که دیگران می‌پرستیدند».*

شاید روزی که چندان دیر هم نباشد، این مناسبت دیگر فاقد معنا و مبنا شد و اسمش از تقویم رسمی قلم خورد. اما اگر ما نبودیم نصیحتمان به یادگار بماند: این روز را حذف نکنید، حتی اگر می‌توانید این روز را در تقویم جهانی نیز نشان گذاری کنید، فقط اسمش را عوض کنید؛ مثلا بگذارید روزِ «عبرت» یا چیزی شبیه به آن، تا هر کس از دیدن آن ورقِ تقویم بر خود بلرزد و در زمان تصمیم گیری کمی بیشتر تامل کند.

* شاملو


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
یادداشت وارده: نقدی بر ایده‌ی انقلاب راهگشا

#V 133

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
یادداشت وارده: نقدی بر ایده‌ی انقلاب راهگشا

#V 133

ایمان دستیار @jemong_bio_bio - گرچه بنده از یادداشت آرمان امیری با عنوان «قضیه، شکل اول، شکل دوم» استفاده کرده‌ام ولی تلاش داشتم که نقدها و مسئله‌های خود را از طریق گفتگو و یا فضای مجازی نیز پیرامون مطالب ایشان مطرح کنم.

در فضای مسدود سیاسی کنونی، راه حل انقلاب راهگشای آقای امیری جای تامل دارد و شاید اگر واقع‌بینانه به شرایط کنونی بنگریم، با چکش کاری می‌تواند مبنای عمل شخصیت‌های سیاسی و انقلابی معتقد به جنبش «زن زندگی آزادی» باشد. (البته بعد از مباحثه و گفتگو پیرامون آن)

۱- ظاهرا آقای امیری در انقلاب راهگشای خود همه‌ی امور را به فردای بعد از انقلاب موکول می‌کند، ولی به هیچ وجه ترس ناشی از عدم سازگاری گروه‌های دخیل در انقلاب را به جامعه یادآور نمی‌شود.

بنده متوجه نشدم که ایشان هیچ خط قرمز و یا سنگ زیر بنای خاصی برای گردهمایی گروه‌های مختلف در کنار هم برای پیشبرد انقلاب ترسیم کرده باشند، که شاید چنین مبانی‌‌ای در فردای تغییر ساختار، از برهم خوردن نظم دموکراتیک جلوگیری کند و شرایط را برای استقرار یک نظام مردم‌سالار فراهم آورد.

به نظرم برای حرکت در مسیر یک انقلاب راهگشا می‌توانیم از خیلی از تفاوت دیدگاه‌ها صرف نظر کنیم، اما باید حداقل‌هایی برای نشستن دور یک میز داشته باشیم و نفس زدودن ساختار کنونی، مبنای کافی نباشد.

شاید کنار گذاشتن اسلحه و از طرفی عدم استفاده و اعتقاد به آن در فردای آزادی، اعتقاد به مسیر دموکراتیک برای عبور از ساختار کنونی و رسیدن به ساختار دموکراتیک، حفظ تمامیت ارضی و سکولاریسم، از لازمات و حداقلیات هر ائتلافی حتی به منظور حرکت به سمت انقلاب راهگشا باشد؛ زیرا مگر می‌شود کسی به ایران اعتقاد نداشته باشد ولی ادعای مبارزه در راه آن را یدک بکشد؟ و یا به سکولاریسیم که یکی از محتواهای اصلی جنبش کنونی است اعتقاد نداشته باشد و یا با در دست داشتن اسلحه در برابر زندگی، مدعی مبارزه برای زندگی مردم ایران باشد؟

۲- ایشان آقای تاجزاده را به عنوان یکی از شخصیت‌های داخل کشور جهت حضور در ائتلاف معرفی می‌کنند در حالی که خود آقای تاجزاده نظری خلاف آن دارد. در آخرین صحبت های آقای تاجزاده در زندان، همچنان به بازنگری قانون اساسی تاکید دارند و نه عبور از آن؛ از طرفی در آخرین گفتگوهای خود پیش از دستگیری اخیر با نگاه واپس‌گرایانه، با اعتراضات خیابانی مخالفت کرده و این حق اولیه و حتی قانونی مردم ایران را زمینه‌ی آشوب و سوریه شدن معرفی کردند.

آقای امیری عزیز چرا نباید این اعتماد به نفس در نیرو های جوان که با پوست و گوشت به جنبش کنونی اعتقاد دارند و آن را می‌فهمند و به چارچوبش پایبند هستند، به وجود آید که دیگر تا این اندازه نیاز به رجوع به افرادی که اعتقادی به مسیر ما ندارند، نباشد؟ (البته بنده مسیر میرحسین موسوی را از مسیر آقای تاجزاده جدا و متفاوت می‌دانم؛ زیرا که محتواهای منتشر شده توسط ایشان مسیر متفاوتی را دنبال می‌کند)

گرچه اگر آقای تاجزاده روزی این شجاعت را پیدا کنند که به صراحت از صحبت‌های گذشته‌ی خود عبور کرده و پا در مسیر جدید و متفاوت با دوستان خود بگذارد، ما نیز از حضور ایشان در هر ائتلافی استقبال می‌کنیم.

۳- جناب آقای امیری ما در داخل کشور تمام تخم مرغ های خود را در سبد اپوزوسیون خارج از کشور قرار داده‌ایم و حالا از تکه انداختن مسیح علینژاد ناراحتیم؟ ما نه تنها قدمی در جهت معرفی جامعه‌ی مدنی داخل و شخصیت‌های تاثیر گذار آن برنداشتیم؛ بلکه متاسفانه عده‌ای از شخصیت‌های تاثیرگذار، خود نیز، خود را در اپوزیسیون خارج از کشور محو کرده‌اند.

انسداد سیاسی می‌تواند بخشی از انفعال ما را توجیه کند، ولی قطعا کنش ما می‌توانست هم وزن شخصیت‌های سیاسی داخلی و هم‌وزن نیروهای نزدیک به ذهنیت ما در اپوزیسیون خارج کشور را افزایش دهد.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
دوستانِ اصلاح‌طلبِ سابق، محافظه‌کار شدن‌تان را تبریک می‌گویم!
#V 134

نویسنده‌ی میهمان: علیرضا افشاری


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
دوستانِ اصلاح‌طلبِ سابق، محافظه‌کار شدن‌تان را تبریک می‌گویم!
#V 134

✍️ نویسنده‌ی میهمان: علیرضا افشاری @afshari1397 - به عنوان کنشگری مدنی از هر تلاشی برای بهبود وضعیت کشور استقبال می‌کنم و در آن مشارکت خواهم داشت و از این رو خط قرمزی به عنوانِ تأیید نظام سیاسی موجود ندارم؛ چرا که در حوزه‌ی کنشگریِ مثلاً محیط‌زیستی یا میراثی اگر محیطی حفاظت‌شده یا بنایی تاریخی نابود گشت دیگر امکانِ بازگشت وجود ندارد، در نتیجه برای حفظ آن‌ها گاه ناگزیر از ارتباط گرفتن با همین مدیرانِ دولتیِ بعضاً سودجو یا نالایق هستیم. اما آیا در انتخاباتِ ریاست‌جمهوریِ پیشِ رو امیدی به بهبود وجود دارد؟

آن‌چه آشکار است در موضوع‌های کلان حکومتی مانند سیاست خارجی یا توجه به خواست‌های برجسته‌ی مردمی، که برخی از آن‌ها در اعتراض‌های مردمی نمایان شد، یا مبارزه با فساد و انحلال سازمان‌های بزرگ اقتصادیِ حکومتی، که در دوره‌ای انقلابی و به جهتِ اسلامی کردن سازوکارهای اقتصادی شکل گرفتند اما اکنون که کل حکومت و دولت بر مبنای نگاهی اسلامی اداره می‌شود وجودشان بلاموضوع است، یا یکی شدنِ ارتش و سپاه و برچیده شدن فعالیت‌های اقتصادیِ نیروهای مسلح... امکان تغییری وجود ندارد.

اصلِ نقدِ من به اصلاح‌طلبان هم به همین موضوع برمی‌گردد. اگر آن‌ها خود را دارای وجهه و اعتباری مردمی می‌دانند که حضورشان برای حفظ نظام یا پایداریِ ایران مفید است چرا برای حضورشان شرایطی را نگذاشتند و مثلاً در همین زمینه‌های یادشده تعهد یا دست‌کم چراغ سبزی را از نظام نگرفته‌اند تا اگر توانستند بر مسند ریاست‌جمهوری تکیه دهند بتوانند مصدر تغییری در شیوه‌ی اداره‌ی حکومت شوند؟ حتا دکتر محمد مصدق هم در مجلس شورای ملی برای پذیرش جایگاه نخست‌وزیری شرایطی را گذاشت تا بتواند مسؤولیتی را بپذیرد که به اندازه‌اش ــ ‌ولو تا حدودی ــ اختیار داشته باشد.

جای شگفتی دارد سیاسیونی باتجربه چون آنان، آن‌هم پس از دیدنِ دوره‌های ریاست‌جمهوریِ بزرگ‌ترانی چون خاتمی و روحانی، بخواهند برای در اختیار گرفتن منصبِ ریاست‌جمهوری‌ای بجنگند که در آن جایگاه توانِ تغییرِ هیچ سیاستِ کلانی را ندارند. طبیعی است که در چنین شرایطی مردم گمان کنند که آن‌ها تنها برای نفع شخصی و گرفتن مقام‌هایی، و مهم‌تر از آن بقای خود در چهارچوبِ نظام، است که وارد عرصه‌ی انتخابات شده‌اند.

وگرنه برای من دیدگاه‌های قوم‌گرایانه‌ی نامزدِ مورد حمایتِ ایشان در جایگاه دوم قرار دارد و بدیهی است که در میانِ آن جریان، اگر او آدم صادق و باهوشی باشد و اصلاح‌طلبان هم حداقل این بینش را داشته باشند که نخست باید ایرانی باشد تا آنان بتوانند در آن پُست و مقامی داشته باشند، این دیدگاه‌ها به شدت تقلیل خواهد یافت و حتا می‌تواند چنان تهدیدی به فرصتِ تغییر دیدگاه‌ِ پیروانِ چنان فکری بینجامد، چرا که برای اداره‌ی کشوری چون ایران نیاز به زبانی ملی است ــ جدا از پیشینه‌ی غنیِ زبان فارسی که خزانه‌ی تاریخ و ادب و فرهنگِ مشترکِ همه‌ی اقوام‌مان است ــ و نیاز به مرکزی فرماندهی و تمرکز. نقدی هم اگر بر مرکزگرایی وارد باشد جامع نبودنِ آن در این سال‌هاست (از فرزندانِ همه‌ی کشور در آن باشند) و ناشایسته‌سالاری‌اش (بهترین‌های کشور در آن باشند)، وگرنه به قول پیامبر؛ «هرگاه سه نفر هم‌سفر شدند، از ميان خود يك نفر را به سالارى انتخاب كنند».

دومین نقد بزرگ بر این جریان نداشتن برنامه‌ای برای تغییر است. البته خودشان نیک می‌دانند که اگر چنین برنامه‌ای را بخواهند تدوین کنند ــ جدا از آن که می‌تواند همان برنامه‌های گذشته باشد چرا که هیچ پیشرفتی در گذشته نداشته‌اند! ــ زیر ضرباتِ حامیانِ هسته‌ی اصلی حکومت قرار خواهند گرفت چرا که راهی جز نقدِ روش‌های پیش از این انجام‌شده به‌دستِ مثلاً رییس‌جمهورِ پیشین نخواهند داشت.

برای خواندن ادامه این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان درباره‌ی شائبه‌ی قوم‌گرایی
#V 135


برای مطالعه‌ی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان درباره‌ی شائبه‌ی قوم‌گرایی
#V 135

✍️ نویسنده‌ی میهمان: علیرضا افشاری @afshari1397

بریده‌ای از متن:
✍️ آن‌چه سبب شد این یادداشت را خطاب به شما بنویسم و از فرصت فضای انتخابات بهره ببرم، چرا که در این هنگام هم آسوده‌تر می‌توان سخن گفت و هم طرف‌های سخن به جهتِ تبلیغی هم که باشد شنونده‌ی بهتری خواهند بود، سخن شما در مناظره‌ی تلویزیونی‌تان بود که بخش‌هایی از آن پنج‌شنبه سی‌ویکم خردادماه به صورتی گسترده در فضای مجازی و حتا خبرگزاری‌های رسمی پخش شد:

«اگر پان‌تُرکیسمی وجود دارد، پان‌عربیسمی یا پان‌بلوچیسمی یا پان‌کُردیسمی، به خاطر بی‌عدالتی است که ما می‌کنیم. هیچ کسی از آن‌ها در حکومت جایگاهی ندارد... وقتی هیچ‌جا به بلوچی پستی نمی‌دهند، هر چه قدر نابغه باشد... در حکومت جایی برای این‌ها نمی‌بینی، او بلند می‌شود اعتراض می‌کند. مشکل عدالت است... من که بهتر می‌فهمم، چه در گزینش و چه در پست‌ها.... شما چند تا استان‌دار کُرد داری؟... حرف‌شان را گوش نمی‌دهیم، ناراضی می‌شوند... می‌روند آن‌طرف... بر اساس عدالت رفتار کنیم این اتفاقات نخواهد افتاد... ایران برای همه است».

✍️ اما چرا این‌ها را، با آن که بارها گفته شده است، به‌گونه‌ای فشرده برای شما می‌نویسم؛ این که شاید اکنون آن‌ها را بهتر بشنوید. شما رئیس فراکسیون ترک‌زبانان در مجلس دهم شورای اسلامی بودید که نخستین فراکسیون قومی و زبانی در تاریخ مجالس ایران بود و این به معنای رودررویی شما با مناسباتی بود که از دلِ جنبشِ بزرگ مشروطیت سر برآورد که همه باید، جدا از دین و زبان و تبار، دارای حقوقی یکسان باشند و یک ملت بر زیرِ یک پرچم باشیم. به سخنِ دیگر رودررویی شما با ستارخان که شجاعانه به دفاع از مشروطه‌خواهان در برابر حکومتِ وقت ایستاد یا شیخ محمد خیابانی، و هم‌سویی شما با پیشه‌وری که بر خلافِ همه‌ی نوشته‌های قدیمی‌اش در تقبیحِ قوم و قبیله‌بازی به ناگهان بر مسند رهبریِ جریانی آشکارا قومیتی و وابسته به بیگانه‌ای ایران‌برافکن ایستاد که هزینه‌ای بالا برای کشورمان داشت. پس، این مهم است که اکنون در مرحله‌ی به دست گرفتنِ قوه‌ی اجراییِ کشور در این‌باره صادقانه با خودتان بیندیشید که کدام راه را خواهید رفت، و آیا تا پیش از این جایی را بر خطا رفتید یا نه... اگر به این نتیجه رسیدید که بر خطا بوده حتماً بیان کنید. صداقت همیشه یاریگر است.

برای مطالعه‌ی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده
پزشکیان روی صندلی پاستور: گامی به عقب
#V 136

✍️ نویسنده‌ی میهمان - حمزه عربزاده: روی سخن این نوشته دوستانی هستند که با دغدغه آینده کشور، به دوراهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات می اندیشند و البته انگیزه ی شرکت احتمالی شان در انتخابات رای دادن به آقای پزشکیان است، به امید اصلاحاتی هرچند تدریجی و گام به گام، و به امید وقفه ای هرچند مختصر در روند سقوط و اضمحلال کشور. تمرکز اصلی نوشته از منظر اقتصادی خواهد بود و در پایان استدلال می‌کنم که چرا از نگاه من منطق این نوشتار قابل تعمیم به حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی نیز هست.

۱- گره کور اقتصاد: توافقی گسترده میان صاحب نظران اقتصادی وجود دارد که گره کور وضعیت اقتصادی کشور نه در وضعیت مدیریتی و نه در بدنه کارشناسی اقتصادی و مالی، بلکه در وضعیت سیاسی کشور است. به عبارت دیگر، قدم اول در حل مشکلات اقتصادی، نه در سیاستگذاری اقتصادی بلکه در امر سیاسی است. تنها اشاره‌ای کوتاه می‌کنم: حل مسائل اقتصادی ما در اولین قدم نیازمند حل مساله تحریم، حل FATF، و ایجاد اعتماد و جذابیت برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی و ورود تکنولوژی و امکان صادرات برای رشد تولید داخل است. در درجات بعدی: رقابتی کردن اقتصاد (از طریق آزادسازی اقتصادی و حذف قیمت گذاری دستوری و کوتاه کردن دست بازیگران غیررقابتی اقتصاد مانند نهادهای نیمه دولتی و نظامی) و اصلاح بودجه و کاهش ناترازی های مالی دولت (از جمله با حذف و کاهش رانت های حکومتی) برای کاهش تورم است.

بی‌شک حل هرکدام از این مسائل جز با چراغ سبز هسته قدرت امکان‌پذیر نیست. در صورت عدم تحقق این اصلاحات، مسائل اقتصادی ما با تغییر مدیریت و دادن امور به دست حتی مجرب‌ترین کارشناسان اقتصادی و مالی قابل حل نیست و قفل اقتصاد باز نمی‌شود. تفاوت مدیریتی و سیاستگذاری در غیاب این اصلاحات، تنها بحث بر سر باز توزیع منابعی رو به افول خواهد بود. عدم وجود تفاوت معنادار در وضعیت اقتصادی ۳سال آخر دولت روحانی و ۳سال عمر دولت رئیسی تنها شاهدی بر این مدعا است. علاقه‌مندان می‌توانند برای توضیحات بیشتر به صحبت‌های آقایان نیلی، غنی نژاد، مشایخی و به‌کیش در «دور ِهمی اقتصادی» رجوع کنند. (اینجا)

۲- هزینه اصلاحات اقتصادی:
شکی نیست که بازکردن گره کورهای مذکور، هزینه‌زا است، برخی برای حاکمیت و برخی برای مردم. حل مساله سیاست خارجی و تحریم‌ها و FATF و کاهش و حذف قدرت اقتصادی نهادها و خصولتی‌ها، و ایجاد رقابت واقعی در اقتصاد، برای حاکمیت هزینه‌زا است. از سوی دیگر، در صورت باز نشدن گره‌های سیاست خارجی، رفتن به سمت آزادسازی اقتصادی به معنای افزایش قیمت‌ها خواهد بود که فشار زیادی را به مردم تحمیل می‌کند و به نارضایتی‌های گسترده از دولت مستقر منجر می‌شود. لازم به ذکر است که افزایش قیمت به معنی اصلاح/آزادسازی قیمت نیست، و صرفا به افزایش قیمت ختم می‌شود. از این منظر رفتن به سمت آزادسازی اقتصادی، در فقدان حل مسائل سیاست خارجی و در فقدان حذف بازیگران غیررقابتی، نه از منظر اقتصاد سیاسی امری ممکن است و نه عملا توفیقی در برون رفت وضعیت اقتصادی کشور از وضعیت فعلی ایجاد می‌کند.

۳- هزینه-فایده تن دادن به اصلاحات از منظر حاکمیت: بی‌شک حل مسائل مذکور که ریشه‌های بن بست اقتصادی کشورند، نیازمند عزم سیاسی و چراغ سبز هسته قدرت است. عزم حاکمیت برای حل مسائل مربوط به سیاست خارجی (از جمله تحریم‌ها و FATF) و کاهش نفوذ بازیگران غیررقابتی اقتصاد، به معنی ایجاد نارضایتی در نیروهای رانتی و منتفع از وضعیت موجود و نیز طرفداران ایدئولوژیک حاکمیت است و از این منظر برای حاکمیت هزینه‌زا است. اما در عین حال، حل این مسائل از طریق آثار مثبت اقتصادی می‌تواند رضایت بخشی از جامعه را برای حاکمیت به ارمغان بیاورد. تجربه ۳ساله دولت رئیسی نشان داد، که همچنان برای حاکمیت، هزینه چنین اصلاحاتی بیشتر از منافع آن است. چنانکه همین هزینه/فایده در مسائل اجتماعی (نظیر فیلترینگ و مساله حجاب) نیز در سه ساله اخیر وجود داشته است. اما افزایش فشارهای اجتماعی و خطرات سیاسی ناشی از آن می‌تواند موازنه این هزینه/فایده را برای حاکمیت تغییر دهد.

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.