مجمع دیوانگان
15.4K subscribers
697 photos
123 videos
27 files
899 links
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_
Download Telegram
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان درباره‌ی شائبه‌ی قوم‌گرایی
#V 135


برای مطالعه‌ی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده:
پرسشی از جناب دکتر پزشکیان درباره‌ی شائبه‌ی قوم‌گرایی
#V 135

✍️ نویسنده‌ی میهمان: علیرضا افشاری @afshari1397

بریده‌ای از متن:
✍️ آن‌چه سبب شد این یادداشت را خطاب به شما بنویسم و از فرصت فضای انتخابات بهره ببرم، چرا که در این هنگام هم آسوده‌تر می‌توان سخن گفت و هم طرف‌های سخن به جهتِ تبلیغی هم که باشد شنونده‌ی بهتری خواهند بود، سخن شما در مناظره‌ی تلویزیونی‌تان بود که بخش‌هایی از آن پنج‌شنبه سی‌ویکم خردادماه به صورتی گسترده در فضای مجازی و حتا خبرگزاری‌های رسمی پخش شد:

«اگر پان‌تُرکیسمی وجود دارد، پان‌عربیسمی یا پان‌بلوچیسمی یا پان‌کُردیسمی، به خاطر بی‌عدالتی است که ما می‌کنیم. هیچ کسی از آن‌ها در حکومت جایگاهی ندارد... وقتی هیچ‌جا به بلوچی پستی نمی‌دهند، هر چه قدر نابغه باشد... در حکومت جایی برای این‌ها نمی‌بینی، او بلند می‌شود اعتراض می‌کند. مشکل عدالت است... من که بهتر می‌فهمم، چه در گزینش و چه در پست‌ها.... شما چند تا استان‌دار کُرد داری؟... حرف‌شان را گوش نمی‌دهیم، ناراضی می‌شوند... می‌روند آن‌طرف... بر اساس عدالت رفتار کنیم این اتفاقات نخواهد افتاد... ایران برای همه است».

✍️ اما چرا این‌ها را، با آن که بارها گفته شده است، به‌گونه‌ای فشرده برای شما می‌نویسم؛ این که شاید اکنون آن‌ها را بهتر بشنوید. شما رئیس فراکسیون ترک‌زبانان در مجلس دهم شورای اسلامی بودید که نخستین فراکسیون قومی و زبانی در تاریخ مجالس ایران بود و این به معنای رودررویی شما با مناسباتی بود که از دلِ جنبشِ بزرگ مشروطیت سر برآورد که همه باید، جدا از دین و زبان و تبار، دارای حقوقی یکسان باشند و یک ملت بر زیرِ یک پرچم باشیم. به سخنِ دیگر رودررویی شما با ستارخان که شجاعانه به دفاع از مشروطه‌خواهان در برابر حکومتِ وقت ایستاد یا شیخ محمد خیابانی، و هم‌سویی شما با پیشه‌وری که بر خلافِ همه‌ی نوشته‌های قدیمی‌اش در تقبیحِ قوم و قبیله‌بازی به ناگهان بر مسند رهبریِ جریانی آشکارا قومیتی و وابسته به بیگانه‌ای ایران‌برافکن ایستاد که هزینه‌ای بالا برای کشورمان داشت. پس، این مهم است که اکنون در مرحله‌ی به دست گرفتنِ قوه‌ی اجراییِ کشور در این‌باره صادقانه با خودتان بیندیشید که کدام راه را خواهید رفت، و آیا تا پیش از این جایی را بر خطا رفتید یا نه... اگر به این نتیجه رسیدید که بر خطا بوده حتماً بیان کنید. صداقت همیشه یاریگر است.

برای مطالعه‌ی متن کامل این یادداشت اینجا کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
چرا رای نمی‌دهم؟

#A 444


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
چرا رای نمی‌دهم؟

#A 444

آرمان امیری @armanparian

۱ من، بزرگترین عامل رسیدن کشور و جامعه به وضعیت بحرانی فعلی را رویکرد بسیار کلانی می‌دانم که شخص رهبر نظام تدبیر کرده است. هرچند قانون اساسی فعلی هم باید تغییر کند، اما من این رویکرد را حتی از اصل قانون اساسی کشور هم قدرتمندتر و نقش‌آفرین‌تر می‌دانم. در سال‌های گذشته، با وعده‌هایی همچون قانون‌گرایی، بازگشت به حاکمیت قانون و مردم‌سالاری، یا حتی برجام و حل مسائل بین‌الملل، امیدواری‌هایی برای توقف این رویکرد در چهارچوب خود حکومت پیدا شد که می‌شد نامش را اصلاحات گذاشت. اما بالاترین وعده و شعار این دور آقای پزشکیان «اجرای بی‌کم و کاست سیاست‌های رهبری است». من نگران نیستم که ایشان خلف وعده کنند؛ کاملا برعکس! اتفاقا وحشت دارم که ایشان به بهترین وجه ممکن این وعده را عملی کرده و سرعت سقوط و نابودی کشور را تسریع کنند!

۲- پرتکرارترین کلیدواژه‌ در کلام نامزدهای حاضر، به ویژه مسعود پزشکیان تاکید بر «کار کارشناسی» است. این بزرگترین اسم رمز «سیاست‌زدایی» از بحران‌های کلان ماست. تمامی کارشناسان واقعی کشور، به ویژه در حوزه‌های اقتصادی و بین‌المللی، همان‌ها که اتفاقا اغلب سوابق اصلاح‌طلبی دارند معترفند که بحران‌های کشور ما تنها و تنها راه‌حل «سیاسی» دارد. پزشکیان، درست به مانند باقی نامزدهای موجود، با تقلیل مساله‌ی کلان سیاست به تکنسین‌گرایی، اصل وجود بحران را انکار کرده و آدرس غلط می‌دهد. من به این دروغ‌پردازی بزرگ مهر تایید نمی‌زنم.

۳- در عرصه‌ی روابط بین‌الملل، کشور ما در یکی از خطرناک‌ترین وضعیت‌های تاریخی خودش قرار گرفته و مواجهه‌ای تمام عیار با اسرائیل و تمامی هم‌پیمانان قدرتمندش بسیار قریب‌الوقوع است. آنچه ما را در معرض این خطر بزرگ قرار داده همان رویکرد کلان حکومت، و تداوم نگرش نظامی در عرصه‌ی بین‌الملل است. سخن گفتن از برجام و تقلیل مساله‌ی این بحران به ماجرای پرونده‌ی هسته‌ای یک آدرس غلط بزرگ است. اگر نیروهای نظامی تنش‌ها در منطقه را متوقف نکنند، جنگ بسیار زودتر از آنکه تصورش را بکنید از راه می‌رسد. هیچ دولتی اختیار تغییر چنین رویکردی را ندارد و امثال محمدجواد ظریف تنها برای فریب افکار عمومی و سرپوش گذاشتن بر عوامل آشکار جنگ به صحنه احضار می‌شوند. حتی برای پرهیز از جنگ هم باید از این صحنه‌آرایی دروغین فاصله گرفت.

۴- تمامی تلاش‌های تبلیغاتی اصلاح‌طلبان معطوف به این ادعاست که ما برای مشکلات کشور راه‌حل‌های خوبی (مثل برجام) داشتیم اما کارشکنی‌های جناح مقابل جلوی حصول نتیجه را گرفت. اینان اما پاسخ نمی‌دهد که امروز چه چیزی تغییر کرده که می‌خواهند دوباره قبول مسوولیت کنند؟ اگر این فرض بیش‌ از اندازه خوش‌بینانه را در نظر بگیریم که تصمیمات و رویکردهای آن‌ها همگی درست بوده، باید جواب بدهند که با کدام نیرو، یا کدام تغییر در ساختار قدرت قرار است این‌بار به نتیجه‌ای متفاوت از شکست برجام، یا کشتار آبان برسند؟ این شیوه از بازگشت به عقب، انکار تمامی تجربه‌های تاریخی است که ملت ما با صرف هزینه‌های گزاف به دست آورده. من با رای خودم این بازگشت به عقب را تایید نمی‌کنم.

۵- من به عنوان یک لیبرال، به آزادسازی قیمت سوخت و حذف مداخلات دولتی در اقتصاد باور عمیق دارم. اما گران کردن دستوری بنزین، در عین تداوم سیطره‌ی وحشتناک حکومت بر تمامی ارکان اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را گامی در راستای‌ «آزادسازی» یا اصلاح اقتصادی نمی‌دانم. این یک چپاول‌گری آشکار است. دست بردن در جیب مردم است از جانب حکومتی که خودش مسوول فقر و فلاکت عمومی است. من هشدار می‌دهم که جراحی‌هایی حتی بزرگتر از جراحی آبان ۹۸ در همین دولت آینده به اجرا درخواهد آمد و من به کسانی که آمده‌اند تا صرفا مجریان حلقه‌به‌گوش این جراحی‌های خونین باشند رای نمی‌دهم و بار مسوولیت تکرار فجایع احتمالی را متوجه تمامی آمران، عاملان و حامیان‌شان می‌دانم.

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
📍 یادداشت وارده
پزشکیان روی صندلی پاستور: گامی به عقب
#V 136

✍️ نویسنده‌ی میهمان - حمزه عربزاده: روی سخن این نوشته دوستانی هستند که با دغدغه آینده کشور، به دوراهی شرکت یا عدم شرکت در انتخابات می اندیشند و البته انگیزه ی شرکت احتمالی شان در انتخابات رای دادن به آقای پزشکیان است، به امید اصلاحاتی هرچند تدریجی و گام به گام، و به امید وقفه ای هرچند مختصر در روند سقوط و اضمحلال کشور. تمرکز اصلی نوشته از منظر اقتصادی خواهد بود و در پایان استدلال می‌کنم که چرا از نگاه من منطق این نوشتار قابل تعمیم به حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی نیز هست.

۱- گره کور اقتصاد: توافقی گسترده میان صاحب نظران اقتصادی وجود دارد که گره کور وضعیت اقتصادی کشور نه در وضعیت مدیریتی و نه در بدنه کارشناسی اقتصادی و مالی، بلکه در وضعیت سیاسی کشور است. به عبارت دیگر، قدم اول در حل مشکلات اقتصادی، نه در سیاستگذاری اقتصادی بلکه در امر سیاسی است. تنها اشاره‌ای کوتاه می‌کنم: حل مسائل اقتصادی ما در اولین قدم نیازمند حل مساله تحریم، حل FATF، و ایجاد اعتماد و جذابیت برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی و ورود تکنولوژی و امکان صادرات برای رشد تولید داخل است. در درجات بعدی: رقابتی کردن اقتصاد (از طریق آزادسازی اقتصادی و حذف قیمت گذاری دستوری و کوتاه کردن دست بازیگران غیررقابتی اقتصاد مانند نهادهای نیمه دولتی و نظامی) و اصلاح بودجه و کاهش ناترازی های مالی دولت (از جمله با حذف و کاهش رانت های حکومتی) برای کاهش تورم است.

بی‌شک حل هرکدام از این مسائل جز با چراغ سبز هسته قدرت امکان‌پذیر نیست. در صورت عدم تحقق این اصلاحات، مسائل اقتصادی ما با تغییر مدیریت و دادن امور به دست حتی مجرب‌ترین کارشناسان اقتصادی و مالی قابل حل نیست و قفل اقتصاد باز نمی‌شود. تفاوت مدیریتی و سیاستگذاری در غیاب این اصلاحات، تنها بحث بر سر باز توزیع منابعی رو به افول خواهد بود. عدم وجود تفاوت معنادار در وضعیت اقتصادی ۳سال آخر دولت روحانی و ۳سال عمر دولت رئیسی تنها شاهدی بر این مدعا است. علاقه‌مندان می‌توانند برای توضیحات بیشتر به صحبت‌های آقایان نیلی، غنی نژاد، مشایخی و به‌کیش در «دور ِهمی اقتصادی» رجوع کنند. (اینجا)

۲- هزینه اصلاحات اقتصادی:
شکی نیست که بازکردن گره کورهای مذکور، هزینه‌زا است، برخی برای حاکمیت و برخی برای مردم. حل مساله سیاست خارجی و تحریم‌ها و FATF و کاهش و حذف قدرت اقتصادی نهادها و خصولتی‌ها، و ایجاد رقابت واقعی در اقتصاد، برای حاکمیت هزینه‌زا است. از سوی دیگر، در صورت باز نشدن گره‌های سیاست خارجی، رفتن به سمت آزادسازی اقتصادی به معنای افزایش قیمت‌ها خواهد بود که فشار زیادی را به مردم تحمیل می‌کند و به نارضایتی‌های گسترده از دولت مستقر منجر می‌شود. لازم به ذکر است که افزایش قیمت به معنی اصلاح/آزادسازی قیمت نیست، و صرفا به افزایش قیمت ختم می‌شود. از این منظر رفتن به سمت آزادسازی اقتصادی، در فقدان حل مسائل سیاست خارجی و در فقدان حذف بازیگران غیررقابتی، نه از منظر اقتصاد سیاسی امری ممکن است و نه عملا توفیقی در برون رفت وضعیت اقتصادی کشور از وضعیت فعلی ایجاد می‌کند.

۳- هزینه-فایده تن دادن به اصلاحات از منظر حاکمیت: بی‌شک حل مسائل مذکور که ریشه‌های بن بست اقتصادی کشورند، نیازمند عزم سیاسی و چراغ سبز هسته قدرت است. عزم حاکمیت برای حل مسائل مربوط به سیاست خارجی (از جمله تحریم‌ها و FATF) و کاهش نفوذ بازیگران غیررقابتی اقتصاد، به معنی ایجاد نارضایتی در نیروهای رانتی و منتفع از وضعیت موجود و نیز طرفداران ایدئولوژیک حاکمیت است و از این منظر برای حاکمیت هزینه‌زا است. اما در عین حال، حل این مسائل از طریق آثار مثبت اقتصادی می‌تواند رضایت بخشی از جامعه را برای حاکمیت به ارمغان بیاورد. تجربه ۳ساله دولت رئیسی نشان داد، که همچنان برای حاکمیت، هزینه چنین اصلاحاتی بیشتر از منافع آن است. چنانکه همین هزینه/فایده در مسائل اجتماعی (نظیر فیلترینگ و مساله حجاب) نیز در سه ساله اخیر وجود داشته است. اما افزایش فشارهای اجتماعی و خطرات سیاسی ناشی از آن می‌تواند موازنه این هزینه/فایده را برای حاکمیت تغییر دهد.

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
هفت پیام از انتخابات
#A 444

آرمان امیری @armanparian

۱- پیروزی جنبش مقاومت مدنی

مساله‌ی اصلی تحریم، شکستن دیوار مشارکت ۵۰درصدی نبود. این اتفاق در انتخابات ۱۴۰۰ رخ داده بود؛ اما در آن انتخابات، بخش بزرگی از ریزش آرا محصول نوعی انفعال و سرخوردگی از اصلاح سیستم بود. هنوز جنبشی وجود نداشت که چشم‌انداز تحول از مسیر دیگری را نمایان کند. پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، انفعال قبلی به سمت یک کنش فعال تغییر جهت پیدا کرد. برخی منفعلین از ترس سقوط نظام به داخل انتخابات بازگشتند و تحریم، اگر می‌خواست پیروز شود باید بر سد بزرگترین غلبه می‌کرد. این اتفاقی بود که به نظرم فراتر از تمامی پیش‌بینی‌ها و انتظارات محقق شد. به قول بازاری‌ها، با سقوط میزان مشارکت از «کانال ۴۰درصد» به «کانال ۳۰درصد»، مساله از انفعال مخالفان به یک جنبش فعال تحریم بدل شد که آشکارا طی سه انتخابات پیاپی (ریاست‌جمهوری، مجلس و دوباره ریاست‌جمهوری) در حال پیشرفت بوده است. حالا این تحریمی‌ها هستند که بزرگترین وزنه‌ی قدرت سیاسی و اجتماعی را کسب کرده‌اند و بی‌شک فرصت دارند که سرنوشت آینده‌ی کشور را رقم بزنند.

۲- شکست سیاسیون فرصت‌سوز

هرچند جنبش و جوش فعال در بدنه‌ی جنبش اجتماعی کاملا آشکار بود و تمامی ترفندهای انتخاباتی را خنثی کرد، اما بزرگترین تحریم تاریخ جمهوری اسلامی در وضعیتی محقق شد که اکثر چهره‌های شاخص سیاسی و حتی نیروهای میانی ترجیح دادند یک سکوت منفعلانه در پیش بگیرند. به گمان من، اعلام دیرهنگام «ما رای ندادیم»، در ساعات پایان رای‌گیری، ابدا یک کنش سیاسی معنادار برای همراهی با تحریم نبود. بیشتر می‌شد حدس زد چه آن‌ها که کاملا سکوت کردند و چه آن‌ها که دیرهنگام رای ندادن خودشان را اعلام کردند، به انتظار نشستند تا ببینند تیم برنده کدام سمت است. بحران انسداد سیاسی فقط در داخل حاکمیت رخ نداده. با این وضعیت نیروهای سیاسی، باید اعتراف کنیم که اپوزوسیون هم گرفتار مهره‌هایی شده که نه شهامت سیاست‌ورزی واقعی را دارند و نه درایت تشخیص موقعیت را. اگر این ضعف در آینده جبران نشود، سرمایه‌ی بزرگ تحریم به نتیجه نخواهد رسید و همچنان شاهد هدررفت هزینه‌های کلان مقاومت اجتماعی خواهیم بود. به نظرم نقد این انفعال و طلب موضع‌گیری‌های صریح‌تر و شفاف‌تر، مطالبه‌ای است که جامعه می‌تواند از این چهره‌ها داشته باشد تا این ضعف را به مرور جبران کند.

۳- رفراندوم قاطع علیه قومیت‌گرایی!

مسعود پزشکیان در استان‌های آذری‌زبان بیشترین رای را به خود اختصاص داده است. او سال‌های سال پیشینه‌ی دامن زدن به شکاف‌های قومی را در کارنامه دارد و در رقابت اخیر نیز دیدیم که ستادهای تبلیغاتی‌ش چطور به چنین حربه‌ای متوسل شدند. با این حال، نتیجه‌ی نهایی تصویر بسیار بزرگتری نیز در اختیار ما قرار داد: در هیچ یک از استان‌های آذری‌زبان، مشارکت از میانگین عمومی ۴۰درصد فراتر نرفت. این یعنی حتی اگر تمامی آرای پزشکیان در این مناطق را یکسره به پای آرای قومیتی بگذاریم (که تخمین درستی نیست)، باز هم اکثریت قاطع آذری زبان‌های ایران (چیزی بین ۷۰ تا ۸۰ درصد با جمع آرای تحریمی و دیگر نامزدها) نیز به این بازی ارتجاعی و خطرناک یک «نه» بزرگ گفتند. این فقط یک سرمایه‌ی ارزشمند و تودهنی آشکار به کسانی که پشت ادعای «نابودی ایران» پنهان شده بودند نیست. بلکه یک هشدار جدی است به تمامی سیاسیونی که همچنان سودای این را دارند که منافع طولانی‌مدت ملی را قربانی مطامع کوتاه‌مدت خود کنند.

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Audio
واقع‌بینی کلاغ‌ها

آرمان امیری
۱۶آذرماه ۱۳۹۷ - دانشگاه کاشان


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام
@divanesara_
.
Audio
بخش دوم #سخنرانی به مناسبت #۱۶آذر ۱۳۹۸

با عنوان: در دفاع از #انقلاب_راهگشا

دانشگاه خواجه نصیر / آرمان امیری
مدت زمان: ۹ دقیقه
#پادکست


کانال "مجمع دیوانگان"
@Divanesara
.
✍️ انتخابات ۱۴۰۳، فرصتی برای کنش‌گران مرزی

#A 445

آرمان امیری @armanparian - کنشگران مرزی، تعبیری بود که بیششتر توسط دکتر مقصود فراستخواه در فضای سیاسی ما طرح و تشریح شد. تعبیر جالبی برای توصیف نخبگانی که می‌توانند نقش پل ارتباطی میان جامعه و حکومت را بازی کنند و به قول معروف «پایی در دل جامعه و پایی در حکومت» دارند. با این حال، صدور بیانیه‌های «روزنه‌گشایی» در بی‌معناترین نمایش‌های رای‌گیری (مثل مجلس گذشته) عملا نشان داد که مدعیان اصلی این تعبیر هیچ‌گونه پایبندی به ملزومات طرح خودشان ندارند و در مسیر نزدیک شدن به حکومت هیچ خط قرمزی برای خود قائل نیستند؛ تا اینکه انتخابات دو مرحله‌ای اخیر از راه رسید.

حد فاصل مرحله‌ی اول و دوم رای‌گیری اخیر، شاهد ظهور یک قشر جدید در فضای سیاسی کشور بودیم که دور اول رای ندادند اما دور دوم رای دادند. هرچند دلایل این تغییر نظر متفاوت است و گاه صرفا سلبی بوده و یا از ترس تشدید فضا شکل گرفته، اما در نهایت این لایه‌ی ۱۰درصدی جدید، جایی میان شکاف اپوزوسیون و حکومت قرار گرفتند و از این منظر فرصت یک نقش‌آفرینی تاریخی را دارند.

نتایج مرحله‌ی اول نشان داد که حامیان تداوم حکومت کمتر از ۴۰درصد جامعه را تشکیل می‌دهند و مناقشات داخلی‌شان بروز معناداری در نگاه اکثریت جامعه ندارد. همچنین در مرحله‌ی دوم دیدیم که بیش از ۵۰درصد جامعه چنان از رژیم عبور کرده که نسبت به هیچ اتفاقی در درون چهارچوب‌های حکومت حساس نیست و «نه»ی بزرگ خود را به کلیت سیستم و اجزای داخلی‌اش نشانه گرفته.

به گمان من، این دو قشر جامعه، چنان از هم فاصله گرفته‌اند که اصلا زبان همدیگر را نمی‌فهمند. اما قشر ۱۰درصدی که دور اول مقابل حکومت قرار گرفت و دور دوم وارد بازی حکومت شد، خواسته یا ناخواسته در همان موقعیت «پایی در جامعه و پایی در دل حکومت» قرار گرفت و می‌شود گفت حالا این فرصت را دارند تا به زبان میانجی مخالفان با حکومت بدل شوند. تنها ایفای فعال چنین نقشی است که می‌تواند به تعبیر «کنش‌گر مرزی» یک معنای واقعی بدهد و تنها در چنین شرایطی است که این قشر خاص می‌توانند مدعی شوند پشت کردن‌شان به اتحاد علیه حکومت در دور دوم توانسته است دریچه‌هایی برای کاهش هزینه‌های گذار ایجاد کند.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
سه پرسش در باب سه نگرانی آقای علوی‌تبار


#A 446

آرمان امیری @armanparian - جناب علوی‌تبار، در یادداشتی، به مشاهدات خود از صحنه‌ی انتخابات اخیر پرداخته‌اند و برخی نگرانی‌هایی را که از فرآیند امور احساس کرده‌اند با مخاطبان در میان گذاشته‌اند. یادداشت کامل ایشان را می‌توانید از وب‌سایت مشق نو (اینجا) بخوانید. من فقط می‌خواهم در مورد سه نمونه از نگرانی‌های ایشان، سه پرسش طرح کنم:

نخستین مشاهده‌ نگران‌کننده آقای علوی‌تبار از فرآیند این انتخابات «تنزل سطح‌ سیاست‌ورزی در ایران امروز است» و من به شخصه بیشتر از این نمی‌توانم با کسی هم‌نظر و موافق باشم. من از ۳ سال پیش در باب همین نگرانی با تعبیر «هدم سیاست» هشدار دادم و اتفاقا در انتخابات همین امسال هم دلیل اصلی رای ندادن خودم را «نه» گفتن به فرآیند «سیاست‌زدایی از چالش‌های اصلی کشور» معرفی کردم. اما تعجب می‌کنم جناب علوی‌تبار که نگاه تحلیلی عمیقی در تشخیص ریشه‌های مشکلات کشور دارد، چطور در توصیف تنزل سطح سیاست کشور، به موارد نامربوطی همچون حضور نامزدهای پوششی اشاره کرده‌اند؟ ابتذال سیما و هویت این نامزدها را که عموم مردم خیلی خوب می‌فهمند و جوابش را هم می‌دهند. توقعی اگر از امثال آقای علوی‌تبار می‌رود، انگشت گذاشتن بر ابتذال سیاست‌ورزی در اردوگاهی است که به ظاهر مورد حمایت ایشان و یا دست‌کم دوستان‌شان قرار دارد.

سوال مشخص من از ایشان این است که اولا چرا وضعیت سیاست ما به اینجا کشیده است؟ این سقوط آزاد محصول کنش‌گری چه جریاناتی بوده؟ من به شخصه و اتفاقا در گفتگوی مکتوبی با جناب علوی‌تبار، از دو سال پیش روی همین تناقض عجیب در ادعاها و استراتژی‌های دوستان اصلاح‌طلب انگشت گذاشتم. (از اینجا بخوانید) لطفا یک نگاهی به عقب بیندازید و ببینید آیا عین همین وضعیت انسداد و بحران بی‌معنایی پیشتر پیش‌بینی شده بود یا نه؟ چرا فکر کردید با مسکوت گذاشتن آن تناقض‌های قدیمی، وقتی تمامی پیش‌بینی‌ها به تحقق پیوست، حق دارید در جایگاه مدعی و منتقد وضعیتی قرار بگیرید که خودتان سنگ بنای تحقق‌ش را گذاشتید؟

سوال دوم این است که چرا همین امروز هم انگشت اتهام را به سوی دیگران اشاره می‌روید؟ چرا گروهی را با عنوان «راست افراطی» متهم می‌کنید؟ چرا نمی‌گویید نامزدی که به صورت ضمنی مورد حمایت شما بود، افتخارش این بود که اصلا شعاری ندارد؟ آیا ابتذال سیاست محصول یک جناح رادیکال افراطی است که حداقل باب اهداف خودش طرح و ایده‌های سیاسی مطرح می‌کند؟ یا جناحی که ژست معتدل و منطقی به خودش می‌گیرد اما تمام افتخارش این است که هیچ ایده، هیچ برنامه، هیچ شعار و هیچ چشم‌اندازی را دنبال نمی‌کند؟

دومین نگرانی جناب علوی‌تبار، مشاهده‌ی تقویت «نوعی اقتدارستیزی سیاسی در جامعه» بوده است. در یک معنا نگرانی ایشان قابل درک است. هر جامعه‌ی بالغی، نیازمند سطحی از نهادینه شدن مراکز و نهادهای مرجع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است؛ اما این فقط یک سوی ماجراست. سوی دیگر ماجرا، وضعیت نیم قرن «شبیه‌سازی» در تمامی ساحت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشور ماست. همان شترگاوپلنگی که از سوار کردن موتور پیکان روی بدنه‌ی پژو شاهدش بودیم برای اینکه مدعی شویم ما هم صنعت خودرو داریم! مملکتی که «حقوق بشر اسلامی» تولید می‌کند، البته همچنان می‌تواند مدعی شود که مقادیری هم نخبه‌ی «بومی» تولید کرده، اما اینکه جدی‌جدی باورش بشود که این ماکت‌های خودساخته واقعا قرار است کارکردهای مدل اصلی را داشته باشند، مرحله‌ای از خودفریبی است که به نظرم خطرناک‌تر از تلاش برای فریب دیگران است.

نیم قرن حکومت «خودی‌ساز» و حاکمیت رانتیر، البته که قشری از نخبگان «خودی» را هم درست کرده و جالب (و حتی دردناک) اینکه از این نخبگان خودی، بخش بزرگی‌شان حتی هزینه‌هایی از جنس زندان و محرومیت را هم پرداخته‌اند، اینقدری که اصلا یادشان رفته که این رقابت «خودی و غیرخودی»، در چهارچوب یک آکواریوم محدودی است به نام «نظام جمهوری اسلامی»، که پیشاپیش بخش بزرگی از جامعه را از هست و نیست ساقط کرده! حالا چرا باید نگران کننده باشد که بالاخره کاسه‌ی اعتبار و شعبده‌های بی‌مسمای این الیت رانتی هم درست به اندازه‌ی گفتمان کلان حکومت ته کشیده باشد؟

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بحران اپوزوسیون هویت‌گرا!


#A 447

آرمان امیری @armanparian - در بحث فلسفه‌ی علم، تمثیلی برای توصیف پارادایم‌های علمی وجود دارد که آن‌ها را شامل یک هسته‌ی مرکزی و یک جبّه‌ی پوششی قلمداد می‌کند. یک گوی کروی را در نظر بگیرید که در مرکزش یک هسته‌ی سخت وجود دارد و اصول بنیادین و اصلی را تشکیل می‌دهد. در اطراف این هسته‌ی سخت، جبّه‌ی نرم و انعطاف‌پذیری وجود دارد که پیامدهای اصول بنیادین است اما قابلیت انعطاف و تغییر دارد. از همین الگوی توصیف، به خوبی می‌توانیم برای تشریح وضعیت جریانات سیاسی نیز استفاده کنیم.

هر جریان سیاسی، طبیعتا باید اصول بنیادینی داشته باشد که تخطی‌ناپذیر هستند و هسته‌ی مرکزی این جریان را تشکیل می‌دهند. این اصول را می‌شود «پرنسیب» این جریان خواند و به چشم «خط قرمز»های جریان سیاسی به آن نگاه کرد. هرگاه این هسته‌ی مرکزی به هر دلیل مخدوش شده یا ای بسا متلاشی شود، اصل وجود پارادایم یا جریان سیاسی با بحران مواجه خواهد شد و ای بسا بلاموضوع می‌شود. این دقیقا همان بلایی است که من احساس می‌کنم بر سر جریان اصلاحات در ایران آمده و از آنجا که هیچ خط قرمزی برای خودش تعریف نکرده، عملا به یک جریان بی‌پرنسیب و در نتیجه بی‌هویت بدل شده. اما اوضاع جریانات اپوزوسیون نیز به گونه‌ی دیگری بحرانی شده است.

در مقابل هسته‌ی سخت و مرکزی، هر جریان سیاسی باید مجموعه‌ی بسیار گسترده‌ای از رویکردها، ارزش‌ها و سیاست‌ها را داشته باشد که قابلیت انعطاف‌پذیری داشته باشند تا بتواند در مواجهه با جریانات دیگر به سمت گونه‌هایی از مذاکره، چانه‌زنی و ای بسا ائتلاف پیش برود. برای مثال، در حزب لیبرال، مساله‌ی «قداست مالکیت خصوصی» بخشی از هسته‌ی سخت و پرنسیب بنیادین حساب می‌شود که قابل مذاکره و گفتگو نیست. اما این حزب می‌تواند مثلا بر سر چند درصد افزایش یا کاهش مالیات با دیگر احزاب سیاسی وارد رقابت و تعامل بشود. سطح و گستره‌ی سیاست‌های «انعطاف‌پذیر» یک جریان سیاسی، توانایی تعامل آن جریان و در نتیجه قدرت مانورپذیری و نقش‌آفرینی سیاسی‌اش را تعیین می‌کند.

حال جریانی را تصور کنید که هسته‌ی مرکزی و متصلب خودش را به قدری گسترش داده که کل گوی کروی را اشغال کرده. یعنی هیچ جبّه‌ی انعطاف‌پذیری برای خودش باقی نگذاشته که بر سر آن بتواند با دیگران تعامل و گفتگو کند. این عارضه‌ای است در نقطه‌ی مقابل نابودی کامل هسته‌ی مرکزی. چنین وضعیتی را من با توصیف بحران «هویت‌گرایی» توضیح می‌دهم. یعنی وضعیتی که یک جریان سیاسی، از تمامی ایده‌هایی که دارد برای خودش مساله‌ی «هویتی» می‌سازد و گمان می‌کند کوچکترین تعدیلی در هر موضعی، ولو در هر زمینه‌ای که باشد، برایش یک شکست و مصداق نابودی است.

این بحران هویت‌گرایی، به اشکال مختلف و عناوین متفاوتی برای همه‌ی ما آشناست و طرح بحث جدیدی نیست. مثلا به آن سیاست «همه یا هیچ» می‌گوییم. یا برایمان یادآور نوع کنش‌گری «چریکی / انقلابی» است که هرگونه تعامل سیاسی را مصداق «سازشکاری» قلمداد کرده و با برچسب «خیانت» تخطئه می‌کند. بحرانی که در نیمه‌ی دوم دهه‌ی پنجاه بر فضای سیاسی منتقدان حکومت کاملا سیطره پیدا کرده بود و نتیجه‌اش را هم دیدیم. اما جالب و البته تاسف‌آور این است که نیم قرن بعد، در حالی که از هرگوشه و کناری تریبون‌ها علیه روحیه‌ی «۵۷ی» فعال هستند، دقیقا و عینا شاهد تکرار همان رویکرد غلط، این بار در میان مدعیان مخالفت با آن هستیم!

به عنوان یک مثال کاملا ملموس و عینی، من فکر می‌کنم شروط سه‌گانه‌ای که شاهزاده پهلوی به عنوان مبنای عمل سیاسی خود قرار دادند یک الگوی بسیار درست و دقیق از شیوه‌ی تشکیل یک هسته‌ی بنیادین برای جریان سیاسی بود: «تمامیت ارضی، دموکراسی‌خواهی و سکولاریسم» سه اصل بنیادین هستند که بنده نیز به شخصه باور دارم نه تنها پاسخ‌گوی بخش بزرگی از بحران‌ها و چالش‌های امروز جامعه هستند، بلکه اساسا به قدری حداقلی و اساسی هستند که تحت هیچ شرایطی نمی‌توانند مورد تخطی قرار بگیرند.

اما آنچه عملا در عرصه‌ی عمومی شاهدش هستیم و به صورتی گسترده مورد انتقاد قرار می‌گیرد این است که برای بخش بزرگی از هواداران آقای پهلوی، این اصول حداقلی، تا سر حد جزیی‌ترین مسائل گسترش پیدا کرده‌اند و عملا هیچ حوزه‌ی انعطاف‌پذیری را باقی نگذاشته‌اند. در تازه‌ترین مصداقش، سخنان علی کریمی را داریم که مرز هسته‌ی سخت و بنیادین خودش را به قدری گسترش می‌دهد که عملا هرکسی با «شخص شاهزاده پهلوی» مخالفتی کند، از دایره‌ی گفتگو بیرون پرتاب می‌شود!

برای خواندن ادامه‌ی این یادداشت «اینجا کلیک کرده» و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.