مجمع دیوانگان
15K subscribers
701 photos
123 videos
27 files
908 links
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_
Download Telegram
یادداشت وارده: نقشه‌راهی ساده و عملی
#V 104
نویسنده مهمان: علیرضا افشاری @@afshari1397

برای مطالعه متن کامل یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


✍️ ایراد بزرگِ اصلاح‌طلبان ــ که زین پس مرادم از این کلمه همان اکثریتی است که وصف شد ــ ‌این بود که به اعتماد مردم، که البته در فضایی خالی از رقیب چنین شده بود، خیانت کرده و همان‌طور که تقی رحمانی جایی نوشت آنان می‌بایست زمینه‌ی حضور دیگران در سیاست را آماده می‌کردند نه آن که تا ابد خود را تنها نماینده‌ی دیگر سلیقه‌های سیاسی جامعه نزد حاکمیت بدانند و فقط شعار «ایران برای همه‌ی ایرانیان» را بدهند. این‌جاست که نظر اکبر اعلمی درباره‌ی بافتِ قبیله‌گونه‌ی اصلاح‌طلبان تأیید می‌شود.

✍️ نمونه‌ی روشن چنین رفتاری را در انتخابات شورای شهر دوره‌ی پیش از نزدیک شاهد بودم که اصلاح‌طلبان با وجود همه‌ی شعارهای زیبایی که درباره‌ی جامعه‌ی مدنی سر می‌دهند حاضر نشدند در فهرست‌ خود جایی برای حتی یکی دو تن کنشگر مدنی واقعی باز کنند و با وجود آن که می‌بایست این‌قدر تجربه می‌داشتند که این فرصت را دائمی نبینند اندکی همسویی و حتا سیاست نداشتند تا با وجودِ آن فراخوان‌های پرآب‌وتاب اولیه کسانی غیر از سهمیه‌های حزبیِ خودشان را فضا بدهند. حمیدرضا جلایی‌پور حتماً به یاد دارد که در نشست نشست «مطالبات نهادهای مدنی از پنجمین شوراهای شهر و روستا» در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به تاریخ بیست‌وچهارم اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۶، چگونه نزدِ کنشگران مدنی به توجیه فهرستی که در حال بستنش بودند پرداخت و کوچک‌ترین انعطافی را نشان نداد. او معتقد بود که شورای شهر جای کنشگران مدنی نیست! در نهایت هم آنان توانستند سبب استعفای برخی کنشگران مدنی شوند... و بعد در شورا چه شد؟ دست‌کم در حوزه‌ی کاری خودم، کسانی مانند حجت نظری که قبل از انتخابات پیگیرِ دیدنِ ما بود و قول‌هایی مبنی بر همکاری با نهادهای مدنی شهر تهران داده بود به راحتی همه‌ی قول و قرارهایش را فراموش کرد و حتا دکتر حق‌شناس هم که پیش از انتخابات نشست‌های مرتبی را با او داشتیم تلفن ما را هم پاسخ نمی‌داد! و در نهایت آن شورا، با همه‌ی آب‌وتاب‌هایی که در تبلیغات حزبی از فعالیت آنان می‌شود اگر شورای فعلی مثلا موضوعِ البته قابل دفاعی چون سایت شفافیت را دنبال نکند عملاً هیچ کاری نکرده و هیچ عملی از آنان نهادینه نشده است.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
#A 343

تصویر متعلق است به کاریکاتوری از «مانا نیستانی»


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
اندر دستاوردهای رای ندادن!

#A 343

آرمان امیری @armanparian : آقای رییسی دستور صریح و قاطعی بر واردات هرچه سریع‌تر چندین میلیون دوز واکسن کرونا صادر کرده است. گویا سناریوی متوهمانه تولید واکسن ملی به کلی از دستور کار خارج شده است و بالاخره همان کاری که همه می‌دانستند از اول باید انجام می‌شد، با بیش از یک سال تاخیر در دستور کار قرار گرفت. هرچند هزاران هم وطن ما در این مدت جان‌شان را از دست داده‌اند و معلوم نیست چند هزار نفر دیگر تا اجرایی شدن این تصمیم دیرهنگام قربانی شوند؛ بحث این یادداشت اما بیشتر مربوط به انتخابات است و نکته‌اش از اینجا آغاز می‌شود: «یک لحظه تصور کنید اگر برنده انتخابات آقای همتی بود و همین دستور را به جای رییسی، همتی صادر کرده بود، الآن اصلاح طلبان صندوق‌محور چه غوغایی به پا می‌کردند!»

البته که من نمی‌خواهم برای صدور چنین فرمان دیرهنگامی مدال افتخاری به سینه جناب رییسی بزنم؛ چرا که برای من هم به مانند اکثر قریب به اتفاق مردم مسجل است که این تصمیم نه به آقای رییسی ربط دارد، نه به همتی، نه به روحانی، نه به وزیر بهداشت یا وزیر خارجه. شخص اول کشور، تنها مسوول قطعی جلوگیری از واردات واکسن غربی و در افتادن کشور در این وضعیت بود و حالا هم، به هر دلیلی، از جمله گسترش فاجعه انسانی، تصمیم‌اش تغییر کرده است؛ اما «ثبت رسمی» این باور بدیهی، به همین اندازه که به نظر می‌رسد ساده و بدیهی نبوده و نیست؛ چرا که اصلاح‌طلبان دقیقا مترصد یک همچین وضعیتی بودند که دوباره علت‌العلل تمامی مسائل کشور را منحرف کرده و ویرانی بنیادین ساختار را در سطح ترمیم نقش ایوان تقلیل بدهند.

به سال ۹۲ برگردیم. زمانی که رهبر نظام از «نرمش قهرمانانه» سخن گفت و پس از پیروزی روحانی، اصلاح‌طلبان امضای برجام را تمام و کمال محصول سیاست صندوقی خود معرفی کردند. البته شواهد مشخصی وجود داشت که رهبری مذاکره را حتی پیش از دولت روحانی آغاز کرده بود و باز هم تصویب بیست دقیقه‌ای برجام در مجلسی افراطی و تماما مخالف نشان داد که اراده اصلی از جای دیگری آمده، اما به هر حال دستگاه تبلیغاتی اصلاح‌طلبان این فرصت مناسب را داشت که سند افتخار ماجرا را به نام خود ثبت کند و از آن یک «حجت قطعی» برای ضرورت تداوم سیاست صندوقی بسازد. طبیعتاً در این پارادایم تحلیلی، تمام نقاط حضیض سیاسی و اجتماعی کشور یا محصول رویگردانی مردم از صندوق معرفی می‌شود یا محصول «اشتباه مردم» در رای دادن!

حالا اما به مدد تحریم انتخابات ۱۴۰۰ فرصتی پدید آمده که یک بار برای همیشه خط بطلانی بر این تحلیل پوشالی (اگر نگوییم دروغین) زده شود. حالا همه به چشم می‌بینیم که اگر راس هرم قدرت اراده کند، هیچ واکسنی در کار نخواهد بود، ولو آنکه دولت روحانی با رای‌های «تکرار می‌کنم» سر کار باشد؛ و اگر راس هرم قدرت نظرش عوض بشود، دولت ابراهیم رییسی هم دستور سریع واردات واکسن می‌دهد و هیچ نیازی به یک تدارکاتچی دیگر همچون همتی وجود ندارد.

حامیان صندوق رای برای ۸ سال حق به جانب و از موضع عاقل اندر سفیه می‌پرسیدند: «یعنی شما فکر می‌کنید اگر جلیلی هم برنده انتخابات ۹۲ می‌شد برجام به امضا می‌رسید»؟ تا دیروز شاید پاسخ به این ادعا سخت بود، اما حالا می‌شود به خوی جواب داد: «جلیلی و برجام که جای خود داشتند، به چشم دیدیم که وقتی حضرت اراده کند، امضا کنندگان طومار ممنوعیت واکسن، مسئولیت ضرب‌العجل واردات ده‌ها میلیون دوز واکسن خارجی را هم به عهده می‌گیرند».

حالا به راحتی می‌توان مرور کرد که کل دولت روحانی هم بر اراده رهبر برای واردات واکسن هیچ تاثیری نداشت و اتفاقا وزارت بهداشت همین دولت هزار یک توجیه دروغین برای تئوریزه کردن مخالفت با واکسن تراشید و وزیر خارجه همین دولت (که اتفاقا گزینه اول اصلاح‌طلبان بود) برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت سیستماتیک به «دروغ» مساله واکسن را محصول تحریم‌های غرب معرفی می‌کرد؛ اما وقتی فشار عمومی یا بغرنجی وضعیت جامعه از حد گذشت، دیگر برای تغییر نظر رهبری نه نیاز به صندوق بود و نه حضور اصلاح‌طلبان بلی‌قربان‌گو.

برای هر ناظر خردمندی، تا همین‌جای کار، این درس قطعی می‌تواند یک دستاورد بزرگ از «رای ندادن» در انتخابات باشد؛ جالب‌تر آنکه باید گفت: آن جمعیت ۳-۴ درصدی هم که همچنان ترجیح می‌دهند صندوق رای را مسوول تعیین سرنوشت مملکت معرفی کنند، اتفاقا بنابر استدلال خودشان باید نتیجه بگیرند که صدور دستور واردات واکسن هم محصول پیروزی آقای رییسی بوده و در نتیجه آن‌ها هم به از نظرگاه خودشان باید مدیون و سپاس‌گزار تحریم کنندگان انتخابات باشند!

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
آرمان امیری @armanparian - از سال ۹۶ پژوهشی را در حوزه جامعه‌شناسی رمان آغاز کردم، با این هدف که ببینم اگر از منظر رمان‌های فارسی به جامعه ایرانی نگاه کنیم، گفتمان غالب طبقه متوسط شهری در دهه‌های مختلف چه بوده و چه اثرات متقابلی بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور گذاشته است؟ تمرکز اصلی پژوهش بر روی رمان‌های دهه هفتاد بود و خیلی زود به نتایجی رسید که برای خودم هم شگفت‌انگیز بود.

بعدها تصمیم گرفتم همین روند را در مورد رمان‌های دهه ۸۰ و ۹۰ هم ادامه بدهم. به مرور نتایجی حاصل شد که شاید بتوانند هم نظریه‌ای جدید برای فصل‌بندی تحولات جامعه ایرانی پس از انقلاب ارائه دهند. پژوهش در مورد رمان‌های دهه ۸۰ و ۹۰ هنوز تکمیل نشده و شاید برای رسیدن به قضاوت نهایی هنوز زود باشد؛ اما نسخه تکمیل شده پژوهش دهه ۷۰ را در قالب شش یادداشت در اختیار نشریه «مشق فردا» قرار دادم که انتشار آن‌ها از هفتمین شماره این مجله آغاز شده است.

عنوان آن دهه را در مجموعه حاضر «عصر طغیان» گذاشته‌ام.

برای اطلاعات بیشتر به کانال «مشق فردا» مراجعه کنید:
@mashghefarda


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
هدیه‌ای که باز نکرده پس فرستاده شد
#A 344

آرمان امیری @armanparian : در دهه هفتاد خورشیدی، دو خطر امنیتی مرزهای کشور ما را تهدید می‌کرد. یکی رژیم صدام که علی‌رغم پایان جنگ ۸ ساله همچنان یک تهدید بالقوه در مرزهای غربی به شمار می‌رفت، و دیگری ظهور پدیده طالبان و پیروزی آن بر بیشترین بخش‌های افغانستان که آرامش و امنیت در شرق را به خطر انداخته بود. کشوری که از هر دو سو چنین مخاطرات امنیتی وحشتناکی داشته باشد، عملا در معرض خفگی تمام قرار می‌گیرد، اما این وضعیت به مدد یک امداد غیبی به کلی دگرگون شد: «آمریکایی‌ها»!

بلایی که آمریکایی‌ها بر سر طالبان و سپس صدام آوردند، برای هرکسی که مصیبت‌بار بود، برای رفع تهدیدات امنیتی ایران یک هدیه معجزه‌آسا به شمار می‌آمد. هرچند به نظر می‌رسید ممکن است بوش بخواهد به ایران هم حمله کند، اما به هر حال آنچه در عمل پیاده شد، تبدیل دو تهدید بسیار بزرگ امنیتی به دو فرصت استثنایی برای کشور ما بود. در عراق پس از صدام، با ترکیب اکثریت شیعه، هر دولت دموکراتیکی که بر سر کار می‌آمد می‌توانست یک دوست و هم‌پیمان بالقوه منطقه‌ای باشد. در افغانستان البته وضعیت فرق داشت. همچنان اکثریت با پشتون‌های افراطی بود؛ اما دولتی که تحت حمایت آمریکا سر کار آمد، تمام توان خودش را معطوف به مدیریت داخلی افغانستان کرد. تلاشی که به معنای کنترل تروریست‌های بنیادگرا و در نتیجه کاهش هزینه امنیتی برای ایران بود.

سال ۹۶ در مقاله مفصلی سعی کردم با تحلیل الگوی روابط ایران افغانستان، نشان بدهم که چرا برای تامین تمامی منافع ملی، امنیتی و حتی اقتصادی خود، باید تا حد امکان از تقویت و موفقیت دولت افغانستان حمایت کنیم. (متن کامل آن مقاله را از اینجا+ دریافت کنید) رویکرد کلی نظام جمهوری اسلامی اما چیز دیگری بود. محور اصلی تمامی سیاست‌های بین‌المللی کشور بر پایه «آمریکاستیزی» تنظیم شده بود و «خروج آمریکا از منطقه» اولویت اول و آخر حکومت در محاسبات منطقه‌ای به شمار می‌آمد. می‌گویند «باید مراقب آرزوهایتان باشید، چون ممکن است محقق شوند». مطالبه اصلی حکومت ما هم در مجادلات منطقه‌ای بالاخره محقق شد، اما تجسم این رویای کورکورانه به قدری وحشت‌ناک از آب درآمده که حالا همه به حیرت افتاده‌اند.

من نمی‌خواهم گناه وضعیت فعلی افغانستان را به گردن سیاست‌های جمهوری اسلامی بیندازم. واقعیت این است که وضعیت فعلی افغانستان در درجه اول به اوضاع داخلی خودش مربوط است و در درجه دوم از میان بازیگران منطقه‌ای، بیشتر محصول کار پاکستان، آمریکا و حتی عربستان است تا جمهوری اسلامی؛ اما این دلیل نمی‌شود که ما رویکردهای نظام حاکم بر کشور را نقد نکنیم.

خردادماه ۱۳۹۷، دولت آمریکا فهرستی از مطالبات منطقه‌ای خود برای بازگشت به برجام را اعلام کرد که در میان آن‌ها یک گزینه واقعا حیرت‌انگیز بود: «ایران باید به حمایت از طالبان و دیگر گروه‌های تروریستی در افغانستان و منطقه، و پناه دادن به رهبران ارشد القاعده پایان دهد». در واقع آمریکایی‌ها از سال‌ها پیش می‌دانستند که باید از افغانستان خارج شوند، اما امیدوار بودند که پس از خروج‌شان یک دولت ملی با حمایت همسایگانی نظیر ایران به کار خودش ادامه دهد تا کارنامه حمله خود به افغانستان را موجه کنند. حکومت ما اما آنچنان بر ضرورت «شکست دادن» آمریکایی‌ها متمرکز بود که دیگر به هیچ گزینه‌ای فکر نمی‌کرد.

از آنجا که گزینه‌های محیرالعقولی چون «نه جنگ نه مذاکره» در دستور آمریکایی‌ها قرار نداشت؛ بلافاصله پس از رد پیشنهاد برجام منطقه‌ای از جانب ایران به سراغ طرف مقابل رفتند، با طالب‌ها و حامیان منطقه‌ایشان مذاکره کردند و به توافقاتی رسیدند که افغانستان از وضعیت یک «نقطه امنیت‌ساز برای ایران» به وضعیت «تهدید بالقوه امنیتی» تغییر موقعیت داد.

البته مقامات حکومتی ما ادعا خواهند کرد که مذاکرات‌شان با طالبان صرفا پس از مذاکرات آمریکا انجام شده و هدفی جز تامین حداقلی از امنیت کشور نداشته است؛ اما شواهد بسیاری وجود دارد که حمایت و همکاری جمهوری اسلامی، نه تنها با طالبان، بلکه حتی با نیروهای القاعده به سال‌ها پیشتر باز می‌گردد، کما اینکه در تمامی طول این سال‌ها با تحریک گروه‌های شبه‌تروریستی نه تنها آرامش را از عراق گرفتند، بلکه در پیدایش زمینه‌های ظهور داعش نیز نقش فعالی بازی کردند. (مراجعه کنید به مقاله «نقش ایران در انحراف جنبش‌های سوریه به سمت فرقه‌گرایی»)

در واقع، حکومتی که اصرار داشت واکسن‌های شفابخش آمریکایی را هم تحویل نگیرد، با رد گزینه «برجام منطقه‌ای»، عملا دو هدیه بزرگ امنیتی را که در سال‌های آغازین دهه هشتاد دریافت کرده بود بدون کوچکترین فرصتی برای استفاده از دست داد و از فرصت‌ها تهدید ساخت.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
داستان‌نویسی ایرانی و کودتای ۲۸ مرداد
نیم قرن مقاومت در آخرین سنگر

#A 345

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
Divanesara-Koudeta.pdf
232.7 KB
داستان‌نویسی ایرانی و کودتای ۲۸ مرداد
نیم قرن مقاومت در آخرین سنگر

#A 345

نسخه پی.دی.اف مقاله.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
داستان‌نویسی ایرانی و کودتای ۲۸ مرداد
نیم قرن مقاومت در آخرین سنگر
#A 345

آرمان امیری @armanparian : سناریوی داستان انگلیسی/آمریکایی بود اما اجرایی تماما ایرانی داشت. نتیجه این محصول مشترک، داغِ کودتایی بود که بر پیکر نحیف جریان دموکراسی‌خواهی ایران زده شد. هرچند کودتای ۲۸مرداد نه نخستین کودتای معاصر ایران بود و نه آخرین آن، اما چرا در زمانه‌ای که بسیاری از مردم حتی نام کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را هم نشنیده‌اند، ۲۸مرداد هنوز اینقدر خبرساز و حسیاسیت‌برانگیز است؟ به باورم، بخشی از ریشه این مساله را می‌توان در جریان‌شناسی نیروهای درگیر در کودتای ۳۲ جستجو کرد.

در یک خوانش نسبتا ساده، نیروهای اجتماعی دهه ۳۰ را می‌توان به سه جریان اصلی تقسیم کرد. نخست، جریان دربار که از پشتیبانی ارتش و مجموعه‌ای از زمین‌داران سنتی بهره‌مند بود. این نیروها بزرگترین زخم‌خوردگان انقلاب مشروطه بودند. گرایش‌های دموکراتیک مشروطه قدرت شاه و دربار را محدود کرده بود. رویکرد مدنی تجددگرایان، با خوی اقتدارگرای نظامیان سر ستیز داشت و می‌خواست آن‌ها را بار دیگر به پادگان‌هایشان بازگرداند. در نهایت، اندیشه برابری‌طلبی برآمده از انقلاب، خوانین و زمین‌داران سنتی را در سطحی برابر با شهروندان و حتی زارعینی می‌نشاند که برای قرن‌ها در جایگاه «رعایا»ی خود دیده بودند. بازگشت یک پادشاهی مستبد، متکی بر اقتدار ارتش و نظام طبقاتی خوان‌سالار، رویای مشترک نیروهای حاضر در این جریان بود.

محوریت جریان دوم با طبقه متوسط سنتی بود. اتحاد دیرین و آشنای روحانیت با خرده‌بازاریان، که البته تا حدودی از حمایت اقشار روستایی، خرده‌دهقانی و حاشیه‌نشین شهری نیز برخوردار بودند. اینان که زمانی در تقابل با خوی تجاوزگر پادشاهان قاجار از انقلاب مشروطه حمایت کرده بودند، به مرور تهدید جدیدی از جانب رویکرد تجددگرایان احساس کردند. اگر پادشاهان مطلقه قاجار گاه و بی‌گاه از سر زیاده‌خواهی و هوس‌رانی به حریم بازار و روحانیت تجاوز می‌کردند، حالا توسعه صنعتی و تجدد فرهنگی، همراه با گرایشات مدنی شهرنشینی و عرفی‌سازی حاصل از فعالیت‌های آزاد سیاسی، به کلی بنیان‌های سنت‌گرا و محافظه‌کارانه این جریان دوم را در معرض نابودی قرار داده بود. آنقدر که شاید حسرت بازگشت به همان دوران پیش از انقلاب مشروطه و چالش‌های گاه و بی‌گاه با پادشاه را می‌خوردند.

در نهایت، گروه سوم را می‌توان طبقه متوسط جدید قلمداد کرد. گروهی که در آستانه مشروطه صرفا در سطح نخبگان تحصیل کرده و منورالفکرهای فرنگ رفته محدود بودند، اما به مدد دو دهه توسعه آمرانه پهلوی، حالا خود را در سطح کارگران صنعتی و طبقات بوروکراتیک و دانشگاهیان جدید گسترش داده بودند. به جرات می‌توان گفت که تمامی نخبگان فرهنگی و دانشگاهی کشور، نویسندگان، شعرا، هنرمندان و اصحاب اندیشه جزو این گروه سوم بودند و همین مساله باعث شد که اثرات سیاسی و فرهنگی کودتا هرگز از دستور کار جامعه روشنفکری ایرانی خارج نشود.

جنبش ملی دهه ۳۰، با محوریت و البته رهبری همین جریان سوم به راه افتاد و تا مدتی نیز از حمایت جریان دوم بهره‌مند شد، اما در نهایت، سنت‌گرایان جریان دوم ترجیح دادند برای حذف رقبای تجددگرای خود، با دشمن قدیمی سازش و دست دوستی به سوی دربار و ارتش دراز کنند. بدین ترتیب، در ظهر گرم تابستان کودتا، الواط و لمپن‌ها تحریک شده از جانب بازار و برخی روحانیان، سوار بر تانک‌های ارتشی در خیابان به راه افتادند. آن روز، در مقابل چماق‌های آخته و تانک‌های به خیابان آمده، طبقه متوسط جدید ابزاری برای دفاع از خود نداشت. کودتا که پیروز شد و رهبر ملی که به حصر رفت اما، زمین بازی تغییر کرد. حالا، قلم‌های پنهان شده می‌توانست سلاح جدیدی باشد برای یک جدال بلند مدت. بدین ترتیب، شکست‌خوردگان کودتای ۲۸ مرداد، که از قضا، خاستگاه اصلی جامعه فرهنگی و هنری کشور را تشکیل می‌دادند، از تنها سنگر باقی مانده برای خود استفاده کردند تا برای دهه‌های بعدی، نبرد با دو جریان استبداد و ارتجاع را ادامه بدهند. مبارزه‌ای که به باور من، تا کنون در چهار مرحله مختلف شکل و شمایل متفاوتی از خود به جای گذاشته است.

ادامه این یادداشت، تقسیم‌بندی چهار دوره زمانی برای شیوه‌های متفاوت بازتاب کودتای ۲۸ مرداد، در جریان‌های ادبی و داستانی کشور است. برای مطالعه آن «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید. همچنین متن کامل این مقاله را می‌توانید در قالب یک فایل پی.دی.اف از اینجا دریافت کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
یادداشت وارده: نقشه‌راهی ساده و عملی -۲

#V 105
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
یادداشت وارده: نقشه‌راهی ساده و عملی - ۲
#V 105

نویسنده مهمان: علیرضا افشاری @@afshari1397 - در نوشتار پیشینم اشاره کردم که مهم‌ترین نیاز جامعه را که ما ــ کنشگران منتقدِ وضع موجود که مقامی نداریم و صادقانه خواهانِ تغییر این وضع هستیم ــ می‌توانیم برآورده کنیم برپاییِ سازمان یا گروه یا جریانی است که بیشینه‌ی مردم به آنها اعتماد داشته باشند؛ هر چه بیشتر، مؤثرتر و نیز کم‌هزینه‌تر برای دگرگونی.

طبیعتاً از میان رفتن بیماریِ کرونا؛ ارزانی نیازمندی‌های زندگی در برابر گران شدن روزبه‌روزشان؛ و اجرای برنامه‌ی مؤثرِ درازمدت برای بهبود وضعیت آب و کار به‌ویژه در بخش‌های پیرامونی کشور، در کنار اجرا کردن برنامه‌های فوریِ کوتاه‌مدت، نیازمندی‌های دارای اولویتِ بیشتری برای مردم هستند اما ما توانِ پاسخ‌گویی به این نیازها را نداریم چرا که این نیازها به راه‌حل‌هایی چون برقراری نگاه خردمندانه و بر پایه‌ی منافع ملی در سیاست خارجی و مبارزه با فساد و به‌ویژه شایسته‌سالاری در نظام مدیریتی کشور وابسته است که از توانِ ما خارج است، هر چند درباره‌شان نوشته‌ایم و خواهیم نوشت.

این گروهی را که در نظر دارم ــ هم‌چنان که در نوشتار پیشین اشاره کردم ــ فعلاً جمعِ «تحول‌خواهان» می‌نامم تا بعد، اگر توافقی رخ داد، نامی دیگر بر آن بگذاریم. این جمع قرار است در همین ایران و با باور به قانون اساسی شکل بگیرد هر چند برای تغییرِ قانونی آن بکوشد؛ از این رو، «برانداز» نیست. تا امروز کم نبوده‌اند کنشگرانی سیاسی که از سازمانِ خود کنده شدند چرا که آن سازمان به خاطر بدنه‌ی اصلاح‌طلبش ــ با همان ویژگی‌هایی که در یادداشت پیشین نام بردم ــ توانِ تحمل آنان را نداشت اما به خاطر نبود یا ساخته ‌نشدنِ سطح جدیدی از مطالبه‌گری و کنشگریِ سیاسی ــ یعنی همین تحول‌خواهان، که شماری از بزرگان و پیش‌کسوتان لزومِ شکل‌گیری‌اش را یادآور می‌شدند ــ ناگزیر به کوچ شده یا مواضعی را اتخاذ کردند که با آنها برخوردِ امنیتی شد و چون پایگاهی در پشت‌شان وجود نداشت از بدنه‌ی کنشگری کنده شدند.

امروز ــ‌ به‌ویژه پس از انتخابات ۱۴۰۰ ــ دیگر زمانِ آن رسیده که این لایه شکل گیرد چرا که کسانی صاحب‌نام و دارای تریبون روشن اعلام کردند که رأی ندادند. هر چند به‌شدت می‌توان شکل نگرفتن جریانی تا پیش از این را نقد کرد و در دنباله دلیل‌هایی را که به نظرِ خودم سببِ این شکل نگرفتن شده است عنوان خواهم کرد، اما امروز اگر این جریان شکل نگیرد نشان از عدم صداقت و بی‌توجهی ما خواهد داشت چرا که بسیاری از مردم اکنون آمادگی پذیرشِ ورود به این عرصه‌ی تازه را دارند، افزون بر آن که شیوه‌ی رفتارِ هسته‌ی قدرت و محافظه‌کاران و بی‌توجهیِ آنان به بدیهی‌ترین مناسباتِ فرمان‌روایی و حکم‌رانی سبب آشوب‌ناک شدنِ جامعه شده است و می‌رود تا با بی‌توجهیِ بیشتر به نقطه‌ای که اکثریتِ ما خواهانش نیستیم برسد.

اما سازمانِ تحول‌خواهان ــ و نه الزاماً بدنه و پیرو که می‌تواند هر کسی در آن باشد ــ از چه کسانی می‌بایست تشکیل شود؟ به نظرم تحریم‌کنندگان یا دست‌کم اعلام‌کنندگانِ این که در آن انتخابات رأی ندادند معیار خوب و شفافی است، و نیز توجه به این شرط که اگر از میانِ آنان کسانی شائبه و پیشینه‌ی فساد اقتصادی داشتند کنار گذارده شوند. به سخن دیگر، کنار گذاشتنِ کسانی که پیش از این بسیار تند و محافظه‌کارانه می‌اندیشیدند یا سمتی دولتی یا حکومتی داشتند به نظرم معیارِ خوبی نیست چرا که اتفاقاً بخش بزرگی از کنشگرانِ سیاسیِ کنونی چنین بوده‌اند، و این را هم در نظر داشته باشیم که اصولاً افراد کنشگر هستند که توانِ مطلوبِ اثرگذاری را دارند و طبیعتاً انسان هم جایزالخطا است. اگر این افراد در گذشته صادقانه چنان کرده و بعد تغییر کرده و به اشتباه‌شان هم معترف باشند جای‌شان در همین تحول‌خواهان است. شرط‌هایی مانند نداشتن پیشینه‌ی جنایت یا فساد اخلاقی و چیزهایی از این دست البته به نظرم بدیهی است و نیازی به گفتنش نیست.

با این شرط‌های عمومی، بسیاری از زندان‌رفته‌ها و کنشگران صنفی (وکیلان، معلمان، کارگران،...) و آنهایی که وابستگانِ حکومت آنها را اصلاح‌طلبان تندرو یا رادیکال می‌نامند و نیز وابستگان جریان‌هایی حذف‌شده از نظام چون نهضت آزادی، جبهه‌ی ملی ایران، حزب ملت ایران،... و حتا کسانی از جریانِ چپ‌گرا، که شخصاً علاقه‌ای به مرامِ آنان ندارم اما اگر با این چهارچوب هماهنگ بودند می‌بایست پذیرای‌شان شویم در این گروه می‌گنجند که پیش از هر چیز، نخست می‌بایست بر روی یک هدف روشن و آشکار توافق نمایند؛ تغییر قانون اساسی به سوی حذفِ جنبه‌های ایدیولوژیکِ آن.

در این‌باره توضیح خواهم داد.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
عماد‌الدین باقی و تراژدی حقوق بشر در ایران
#A 346

آرمان امیری @armanparian : دو سال پس از بازداشت فعالین محیط زیستی، پرونده آن‌ها همچنان در یک سکوت خبری عجیب، بدون هیچ اتهام مشخصی مسکوت باقی مانده بود. در چند نوبت وزارت اطلاعات صراحتا اتهام جاسوسی را مردود دانست اما هیچ کس از جزییات و ابعاد مساله هیچ خبری نداشت. با گذشت دو سال از تداوم بی‌خبری مطلق و بازداشتی که بدون توضیح مدام به درازا می‌کشید، بالاخره خواهر یکی از زندانیان در توییتی مدعی شد که نهادهای امنیتی به شدت خانواده‌ها را برای ساکت ماندن و رسانه‌ای نکردن پرونده تحت فشار قرار داده‌اند. خبر عجیبی نبود و همه از این رویکرد همیشگی نهادهای امنیتی مطلع بودند؛ مساله اما وقتی بغرنج شد که همین فرد خبر داد: «در تمام این مدت، برخی گزارشگران حقوق بشر نیز به موازات نهادهای امنیتی خانواده‌ها را دعوت به سکوت کرده‌اند!»

تا جایی که شخص من در خاطر دارم، طی دو دهه گذشته، این احتمالا تنها موردی است که «گزارشگران حقوق بشر»، به جای انجام وظیفه گزارشگری خود، دوش به دوش نهادهای امنیتی خانواده‌ها را «دعوت به سکوت» کرده‌اند! شگفتی و اعجاب از دلایل چنین مساله‌ای تا همین امروز بی‌پاسخ مانده است اما گمان می‌کنم گفتگوی اخیر عمادالدین باقی با وبسایت انصاف‌نیوز تا حد خوبی بتواند به چرایی چنین روند جدیدی در میان گزارشگران حقوق بشر پاسخ بدهد.

برای مطالعه ادامه این یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.


کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#A 347

توتالیتاریسمِ شکست خورده

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
توتالیتاریسمِ شکست خورده

#A 347

آرمان امیری @armanparian : در داستان «فقط یک طاعون ساده»، (که گویا بر اساس یک ماجرای واقعی در شوروی کمونیستی نوشته شده) ماموران امنیتی به خانه یکی از مقامات ارشد حکومتی یورش می‌برند و او را بدون توضیح بازداشت می‌کنند. همسر مقام ارشد، در برابر چنین یورشی، ابدا به این فکر نمی‌کند که مگر شوهرش چه گناهی مرتکب شده؟ ابدا اعتراضی نمی‌کند. حتی سعی نمی‌کند تماسی بگیرد و از دوستان با نفوذ شوهرش کمکی بخواهد. او چنان وحشت زده شده که بلافاصله دست به قلم می‌برد و علیه شوهر خودش شروع به افشاگری می‌کند. راست و دروغ «افکار انحرافی» و «خیانت‌آمیز» به او نسبت می‌دهد و برای تبرئه خودش به مقامات حزبی تحویل می‌دهد.

خواننده داستان البته این را می‌داند که دلیل بازداشت مقام ارشد فقط خطر شیوع طاعون بوده. یعنی او با یک فرد مبتلا برخورد داشته و دستگاه امنیتی برای جلوگیری سریع از همه‌گیری بیماری افراد مظنون به ابتلا را قرنطینه می‌کنند. طبیعتاً بدون هیچ توضیحی و مساله همینجاست: وضعیتی که شما حتی حاضر نباشی به اینکه اصلا گناهت چیست فکر کنی! دفاع کردن و مقاومت که جای خود دارد. شما به محض متهم شدن حتما مجرم هستی و اگر خودت هم در دادگاه‌های استالینی خودت را به خیانت متهم نکنی، قطعا هیچ یک از نزدیکانت، ولو صمیمی‌ترین آن‌ها به مخیله‌اش خطور نمی‌کند که بخواهد از تو دفاع کند.

تصویر مادری که در ابتدای انقلاب فرزند خودش را تسلیم مقامات کرده، نمونه‌ای کاملا عینی و آشکار از همین جنس است. فرزند آشکارا ضجه می‌زند؛ ضجه‌ها و التماس‌هایی که شاید اگر خطاب به جلاد یا بازپرس انجام شده بود اندک احتمال اثرگذاری داشت، اما مادر با خون‌سردی کامل به او می‌گوید: «تو که اعدام می‌شوی»!

این وضعیت را «هانا آرنت» با تعبیر «چیرگی تام» توصیف می‌کند. او می‌نویسد: «تخیل سرشار از هراس یاد شده این امتیاز بزرگ را دارد که می‌تواند بسیاری از تفسیرهای دیالکتیکی و پیچیده سیاسی را که بر این توهم استوارند که خوبی می‌تواند از بدی برخیزد نقش بر آب کند. این بندبازی دیالکتیکی زمانی می‌توانست موجه باشد که بدترین بلایی که یک انسان می‌توانست بر سر انسانی دیگر بیاورد قتل بود». (توتالیتاریسم / ص۲۷۰)

توصیف بسیار درستی است که آنچه ما در این فیلم می‌بینیم به مراتب وحشتناک‌تر از قتل است! رژیم‌های استبدادی زیادی دست به جنایت زده‌اند و انسان‌های بسیاری را قربانی کرده‌اند، اما اکثر این انسان‌ها این شانس را داشته‌اند که دست‌کم در نزد عزیزان‌شان، اگر نه به عنوان یک «قهرمان شهید»، دست‌کم به عنوان یک «عزیز مظلوم» زنده بمانند. چیرگی تام توتالیتر اما قربانیان‌اش را به درجه مطلق نیستی، یعنی فراموشی ابدی پرتاب می‌کند.

این عنصر «چیرگی تام»، دقیقا همان پیچ آخر یا «فوت کوزه‌گری» رژیم‌های توتالیتر در برابر دیگر نظام‌های استبدادی یا اقتدارگراست و دقیقا به همین دلیل است که من وضعیت حکومت امروز کشور را به هیچ وجه «توتالیتر» قلمداد نمی‌کنم. البته که حاکمیت گرایش‌های آشکار توتالیتر و تمامیت‌خواهی دارد. همینکه پس از فتح مطلق عرصه عمومی، تمام تلاش خودش را برای نفوذ در عرصه‌خصوصی شهروندان و حتی پنهان‌ترین زوایای زیست شخصی به خرج داده، اما این تلاش آشکار با یک مقاومت بسیار قدرتمند به شکست مطلق انجامیده است. وضعیتی که البته در دهه شصت به گونه دیگری بود.

چیرگی تام، در سال‌های آغازین انقلاب و شاید به مدت یک دهه تقریبا در کشور ما محقق شده بود و تصویر حاضر نیز نمونه‌ای بارز از مصادیق آن است. در سه دهه گذشته اما، این وضعیت در یک شیب منفی آشکار قرار گرفته و حالا حکومت و گفتمان و ارزش‌های آن به کمترین سطح نفوذ در دل جامعه رسیده‌اند؛ دیگر «الگویِ مادری» آنان نیستند که فرزندان خود را به کشتن می‌دهند، بلکه «مادران داغ‌دار»ی هستند که صلیب دادخواهی فرزندان را به دوش می‌کشند. با این الگوهای جدید، صرف تمایل حکومت به یک موضوع (هرچند غیرسیاسی مثل مدال المپیک) کفایت می‌کند تا بخش بزرگی از جامعه واکنشی کاملا وارونه و منفی به آن نشان بدهند.

شاید برازنده‌ترین عنوان برای خوی تمامیت‌خواهی حکومت، یک «توتالیتاریسمِ شکست خورده» یا «توتالیتاریسم ناتمام» باشد. هجومی که در گام نخست و به هر ضرب و زور و سرکوبی که بود عرصه عمومی را به اشغال در آورد، اما جنگی که برای ورود به عرصه خصوصی شهروندان آغاز کرد به شکستی مفتضحانه کشیده شد. سرنوشت آینده کشور را هم شاید همین مساله مشخص کند که چه زمان، این مقاومت قدرتمند، پا را از عرصه خصوصی فراتر بگذارد و بتواند عرصه عمومی را هم از حکومت بازپس بگیرد.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
مگر فرقی هم می‌کند؟

#V 106

نویسنده مهمان: فریبا امیری - این روزها که بازار اظهار نظرهای مختلف در واکنش به موضوع هک دوربین‌های زندان اوین گرم است موضوعی که بیش از هر چیز توجه شخص مرا به خود جلب کرده این است که چرا افکار عمومی، بیش از آنچه که می‌بایست به متن قضیه که روزگار جهنمی زندانیان نظام و پدیدار شدن دم خروس به این بزرگی از پس عبای مدعیان داشتن بهترین زندان‌های دنیا (سخنرانی جناب رییسی) بپردازد به حاشیه‌های دیگری از قبیل واقعی بودن یا نبودن جمعیت عدالت علی، نقش پشت پرده جریان احمدی نژادی و لاریجانی‌ها و مافیای زمین و ... در هک دوربین‌های اوین توجه کرده است؟!

جدیدترین سناریوی منتشر شده هم ادعای دست داشتن مافیای زمین خواری و برج سازان است که هدف نهایی این افشاگری را از بین بردن زندان اوین و استفاده از زمین‌های چندهزار میلیاردی آن برای برج‌سازی دانسته است! (و حتماً طرح کنندگان آن برای چنین استدلال موشکافانه‌ای انتظار دریافت جایزه هوش برتر را هم دارند!)

اما اجازه بدهید فرض کنیم اصلا دو باند جنایتکار یا رقیب وجود دارند که هدف مشترکی برای جنایت یا دزدی دارند و یکدیگر را نیز رصد می‌کنند. حالا اگر یکی از این دو فیلمی از صحنه جنایت یا سرقت دیگری تهیه کرده باشد آیا مال باخته یا پلیس به جای برخورد و انجام هرگونه عملی در رابطه با شناسایی یا دستگیری عاملین جنایت به دنبال کشف تهیه کنندگان فیلم می‌گردد؟!

موضوعی که در جریان هک دوربین‌های اوین واضح است اینکه فیلم واقعی است و تصاویر منتشر شده نشانگر رفتار غیرانسانی با زندانیان است. نشانگر: دست داشتن مأموران در معاملات مواد مخدر، بی‌توجهی به آسیب‌هایی که توسط زندانیان قدرتمند بر زندانیان آسیب‌پذیر و جوان‌تر آنچنان که در بند زنان می‌بینیم (و قبل‌تر توسط منیژه حکمت در فیلم به یاد ماندنی زندان زنان به تصویر کشیده شده بود)، سر شکسته شده جناب نوری‌زاد و نامه مفتضحانه مبنی بر ممانعت از هرگونه عکس یا فیلم برداری از انتقال ایشان؛ نشان‌گر بی‌رحمی «به ظاهر» مردِ خدایی که به بی‌تفاوتی گام برداشتن از روی یک گونی نخاله از روی تن بی‌رمق یک زندانی گام بر می‌دارد.

حالا جای تعجب نیست که به جای مطالبه‌گری شخصیت‌های حقوقی، صاحب نظران و وکلا و ... در رساندن صدای زندانیان و خانواده‌های آن‌ها و مجبور کردن مسئولین به پاسخ گویی، بیشترین بحث‌های مطرح شده بر سر این است که کار، کارِ خود حکومتیان و تسویه حساب شخصی و ... هست یا نیست؟!

مسئله زمانی دردناکتر می‌شود که عده‌ای که خود را اپوزوسیون شکنجه دیده در زندان‌های رژیم می‌دانند به این موضوع اشاره می‌کنند که چرا فیلمی از بندهای ۲۰۹ و سایر بندهای سیاسیون به بیرون درز پیدا نکرده؟ این ابهام در جای خودش قابل تأمل است اما آنچه جای تأسف دارد این است که آیا کنشگران اجتماعی حق این را دارند که رفتار با زندانی را هم در ورطه مسائل ارزشی دسته‌بندی کنند و حقوق انسانی زندانیان را صرفأ برای زندانیان عقیدتی محفوظ بدانند؟ آیا هدف نهایی یک فعال سیاسی یا مدنی ساختن جهانی بهتر و طرح راه کارهایی برای تقلیل زمینه‌های بزه‌کاری و جرم در جامعه نیست؟

برخی به جای تمرکز بر رفتار زندان‌بانان به رمز گشایی از جرم و حالت جسمی زندانیان پرداخته و تشخیص داده‌اند که معتاد، شرور و خلافکار هستند. (گویی انتظار می‌رفته به اصطلاح بچه مثبت‌ها در زندان‌های عادی باشند!) آن هم در کشوری که از عالی‌ترین مقام مملکتی گرفته تا مداحان و مبلغین خورده پا برای کشته شدن جرج فلوید آمریکایی بدون هرگونه اشاره‌ای به جرائم او از کلیه امکانات تبلیغاتی استفاده می‌کردند.

هدف از این یادداشت اصلا این نیست که خط بطلان بر تمام گمانه‌زنی‌های مختلف در مورد عاملین انتشار این تصاویر کشیده شود؛ بلکه افسوس برای پراکنده شدن افکار عمومی از تمرکز بر مطالبات حقوق بشری و اصرار بر اعتراض، استعفا، استغفار و ابراز شرمساری مسئولین و رساندن صدای زندانیان و خانواده آنان به مجامع حقوقی است.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
اندک سرمایه‌‌ای برای جامعه سیاسی ایران

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
اندک سرمایه‌‌ای برای جامعه سیاسی ایران

#A 348

آرمان امیری @armanparian : با خروج فاجعه‌بار آمریکایی‌ها از افغانستان، یک تحلیل بسیار رایج در میان ناظران به کرسی نشسته: «ماحصل عملکرد ۲۰ ساله آمریکایی‌ها در افغانستان فقط شکست مطلق بوده است». به ویژه اصلاح‌طلبان ایرانی به شدت و با انواع و اقسام مدل‌های گوناگون همین یک سطر تحلیل ساده را بازنشر و بازنویسی می‌کنند که البته در جای خود حق دارند، اما وقتی به نظر می‌رسد که می‌خواهند به زعم خود مردم را از منجیان «خارجی» ناامید کنند و کلاه مشروعیتی برای روش خود بتراشند وضعیت فرق می‌کند.

شیوه تحلیل کارنامه ۲۰ساله افغانستان را باید تحلیل در «سطح کلان» قلمداد کرد. یعنی فاصله گرفتن از جزییات امر، کنار گذاشتن ریزه‌کاری‌های وقایع ۲۰ ساله و سنجش و جمع‌بندی دستاوردهای نهایی یک مسیر. البته این شیوه در برخی سطوح شامل کلی‌گویی می‌شود و برخی ریزه‌کاری‌ها را نادیده می‌گیرد، اما اتفاقا یکی از بهترین شیوه‌ها برای جمع‌بندی نهایی کارنامه یک جریان یا رویکرد سیاسی است و در جای خود بسیار هم مفید است. همینکه برای مثال گزینه «دخالت خارجی به قصد تحقق دموکراسی در افغانستان» یک بار برای همیشه از فهرست گزینه‌ها حذف شود خودش کم دستاوردی نیست؛ برای کشور خودمان هم می‌توان مثال‌هایی از این دست پیدا کرد.

برای مثال، اگر کارنامه دولت پهلوی را در همین «سطح کلان» بررسی کنیم، به یک پاسخ ساده می‌رسیم: «ایده توسعه اقتدارگرایانه، در بهترین مدل خودش (یعنی دولتی که واقعا توسعه‌گرا بود) یک بار در کشور ما آزموده شد و به طرز وحشتناکی نتیجه معکوس داد و به یک انقلاب ارتجاعی ختم شد. همین درس ساده، البته اگر فراموش نشود، باید جامعه ایرانی را در مقابل جریاناتی که نسخه یک توسعه اقتدارگرای دیگر (این بار در دل حکومتی تماما ضدتوسعه) می‌پیچند واکسینه کرده باشد.

در نمونه‌ای دیگر، سال ۹۶ و به مناسبت ۲۰ سالگی پیروزی دوم خرداد، ما مجموعه نقدهایی بر کارنامه ۲۰ ساله جریان اصلاحات منتشر کردیم و در بخشی از سطوح آن سعی کردیم این کارنامه را «در سطح کلان» نقد کنیم. (از اینجا+ بشنوید) آنجا ۱۸ شاخص کلان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی، فرهنگی و روابط بین‌المللی را فهرست کردیم و با آمار و ارقام رسمی نشان دادیم که در هر ۱۸ شاخص کلان، وضعیت کشور در سال ۹۶ به مراتب بدتر از ۷۶ بود!

در مقابل چنین نقدهایی، اگر پاسخی از جانب اصلاح‌طلبان دریافت شود معمولا از جنس بندبازی بین سطوح تحلیل است! یعنی با خروج از سطح تحلیل کلان و پرداختن به جزییات وقایع، گناه هر اتفاقی را به گردن عوامل مختلف (از کارشکنی حکومت گرفته تا اشتباه مردم!) می‌اندازند تا هرچیزی را بپذیرند بجز اصل یک شکست آشکار را.

تصور کنید امروز کسی بخواهد به جای پذیرش شکست نهایی حمله نظامی آمریکا به افغانستان، یا مدام بحث را به مقصریابی‌های کاذب منحرف کند که: تقصیر طالبان بود! (عجب!) تقصیر عربستان و پاکستان بود و... یا اینکه خیلی بدتر؛ با ذره‌بین دستاوردهای نامربوط و جزیی را پیدا کرده و به طرز مضحکی بزرگنمایی کنند تا اصل واضح بازگشت به نقطه صفر را منکر شوند: هفت سال پیش دولت افغانستان رشد اقتصادی خوبی داشت! ۵ سال پیش چند تا مدرسه ساخت! یا مثلا کسی بگوید دولت پهلوی در نهایت شکست نخورد، چون فلان و بهمان! شیوه‌هایی آشنا که در تمام این سال‌ها از جانب توجیه‌گران بنیان غلط اصلاح‌طلبی شاهدش بوده و هستیم.

در حال حاضر، به نظر نمی‌رسد که هیچ کس راه حل و چشم‌اندازی برای آینده افغانستان داشته باشد. برخی به مقاومت در آخرین سنگر دره پنج‌شیر امید بسته‌اند. برخی ناامیدانه منتظر هستند که شاید طالبان خودش چهره متفاوتی را به نمایش بگذارد. یعنی در انفعال محض دست به سوی آسمان بلند کرده‌اند. باقی هم صرفا ناظر هستند و حرفی برای گفتن ندارند. یعنی انسداد کامل در مقابل یک فروپاشی آشکار؛ اندک بخش پر شده لیوان همچنان می‌تواند همان یک دانسته کوچک باشد که با هزینه بسیار گزاف به دست آمده: «راه حل حمله نظامی در افغانستان شکست کامل خورده و باید از فهرست تمام گمانه‌زنی‌ها خارج شود».

در مورد ایران هم شاید نداشتن یک راهکار عملی یا چشم‌انداز مشخص در کوتاه مدت چنته جامعه سیاسی ما را بسیار خالی نشان دهد، اما خود فهمیدن یک «راه غلط» می‌تواند اندک سرمایه‌ای به شمار آید. سرمایه‌ای که بهای بسیار گزافی در این بیست سال برای حصول آن پرداخته شده و نباید اجازه داد منفعت‌طلبی یک دایره اندک و احتمال موج‌سواری بر استیصال و درماندگی جامعه آن را دوباره به باد دهد.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.
یادداشت وارده: نقشه‌راهی ساده و عملی ـ ۳

#V 107

نویسنده مهمان: علیرضا افشاری @@afshari1397 - در نوشتار نخستم به لزومِ برپاییِ جمعِ تحول‌خواهان (سازمان یا گروه یا جریانی که بیشینه‌ی مردم به آن اعتماد داشته باشند و گامی فراتر از اصلاح‌طلبیِ حکومتی بردارد) اشاره کردم؛ چرا که اصولاً بدونِ وجود جریانی که اعتمادِ مردم را در پشت داشته و خواستِ آنان را هدف قرار داده باشد کاری نمی‌شود کرد، جز غر زدن‌های متداولِ روشن‌فکرانه. در سال‌هایی که گذشت بسیاری از فرهیختگان جامعه یا با اشتباهِ خود و درس نگرفتن از پیامدهای آنچه در گذشته می‌اندیشیدند و یا با ترفندهایی که بخشِ ناآگاه اما اطلاعاتی و باهوشِ حاکمیت (به پیروی از الگوهای کلاسیکِ جوامعی دیگر) چیده بودند اعتبار اجتماعی‌شان را از دست دادند یا از آن بسیار کاسته شد. صدالبته عصبانیتِ ایرانیانِ مخالفِ نظام یا توطئه‌هایی که وابستگان به سیاست‌های رقیب یا دشمنی که پی‌گیرِ منافعِ ملی کشورهای خودشان بودند نیز در ایجادِ این وضعیت بی‌تأثیر نبود. آنچه اکنون داریم برهوتی از بی‌اعتمادی و انبوهی از گام‌های برنداشته و مطالباتِ پاسخ‌نداده است. پس، گام به گام، و با دقت، که فرصتِ خطایی دیگر را نداریم، باید پیش برویم و امید که بخشِ آگاه حاکمیت مانعِ آسیب رسیدن به چنین جمعی شود که خواستش خواستِ همین مردمی است که آنها را بر کرسی‌های حکومتی‌شان نشاندند و هیچ قصد تندی یا آسیب‌رساندنی ندارند و تنها به بهبود اوضاع برای مردم و میهن می‌اندیشند.



در یادداشتِ دوم به معیارهای کلیِ هم‌وندان و اعضای این جمع پرداختم و این که این جمع (به مصداقِ نامی که بر خود دارد) می‌بایست هدفش «تغییر قانون اساسی به سوی حذفِ جنبه‌های ایدیولوژیکِ آن» باشد، چرا که گا‌م‌های دیگر شاید به تحولی بینجامند اما دیرپا نخواهد بود و امکان بازگشت وجود دارد و حل ریشه‌ای مشکلات تنها از راهِ رسیدن به این هدف خواهد بود. درست است که خواستِ مردم موردهایی است که در همان یادداشت به آنها اشاره کردم اما ما (روشن‌فکران جامعه) می‌دانیم که آن‌ها پیامد و نتیجه‌ی موضوعی دیگر هستند که آن ناشایسته‌سالاری است. به سخن دیگر، گسترشِ بیماریِ کرونا یا به فاجعه انجامیدنِ معضلِ تاریخیِ کم‌آبی یا گسترشِ بیکاری و فقر، که خود مادرِ هزاران سختی و کاستیِ دیگر هستند، همه حاصل قرارگیریِ نامدیرانی بر مسند است که انبوه منابع و پتانسیل‌های انسانیِ این مرز و بوم را یا نبود کرده و فراری دادند و یا در راه‌هایی هزینه کردند که پیامدش وضعیتِ کنونیِ ایران است. از این رو، ما می‌بایست به‌جای پی‌گیریِ عینِ مطالبه‌ی مردم آن را به‌سویی جهت دهیم که مشکلات ریشه‌ای حل شوند.

برای خواندن ادامه این یادداشت «اینجا» کلیک کرده و یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
اینستاگرام «مجمع دیوانگان»
.