مجمع دیوانگان
15.1K subscribers
700 photos
123 videos
27 files
905 links
وبلاگ «مجمع دیوانگان» از سال ۱۳۸۶ آغاز به کار کرد و نسخه تلگرامی آن با سه نویسنده مدیریت می‌شود. اینجا به مسایل روز، سیاست، جامعه و هنر می‌پردازیم.
.

ارتباط با ادمین کانال:
@DivaneSaraAdmin
.

اینستاگرام:
instagram.com/divanesara_
Download Telegram
چرا اصلاح‌طلبان رد صلاحیت می‌شوند؟

https://t.me/divanesara/1054
#N 056

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -از ظواهر امر بر می‌آید که عملکرد شورای نگهبان اصلاح‌طلبان را شگفت‌زده کرده است. گویی توقع چنین قلع و قمعی را نداشته‌اند. سردرگمی این جریان در برابر رد صلاحیت‌ها موضوع جدیدی نیست و به ویژه پس از وقایع ماه‌های گذشته برای ناظر بیرونی رقت‌انگیز به نظر می‌رسد. اما از لابه‌لای اظهارات اصلاح‌طلبان می‌توان دریافت که از خود می‌پرسند: مگر چه کرده‌ایم که رد صلاحیت شده‌ایم؟ حتی مهم‌تر، مگر چه کاری مانده بود که نکردیم تا ضامن تأیید صلاحیت‌مان شود؟

پاسخ به پرسش نخست دشوار است. به واقع نتیجه کارنامه اصلاح‌طلبان در دولت و مجلس «هیچ» بوده! در پیگیری هیچ‌کدام از مطالبات اساسی مردم دست از پا خطا نکردند و قدمی در مخالفت با «منویات رهبری» برنداشتند. برعکس، از پس احکام حکومتی یا صرفا با اشارت انگشتی از جانب رهبری از پیگیری هر موضوعی دست کشیدند؛ با افتخار لباس سپاه به تن کردند؛ معترضین آبان‌ماه را اغتشاش‌گران فریب‌خورده خواندند و در پیگیری این همه خونی که بی‌گناه به زمین ریخته شد، دست روی دست گذاشتند و حتی نتوانستند تعداد کشته شدگان را مشخص کنند. در نهایت به پاداش این همه احتیاط و خوش‌خدمتی، مزدشان را هم با رد صلاحیت دریافت کردند.

به گمان من، این وضعیت نتیجه سیطره تحلیلی بود که به سیاست «بچه مثبت» منجر شد. بر اساس این تحلیل، اصلاح‌طلبان گمان می‌کردند گذر کردن از صافی شورای نگهبان در گرو اطاعت از خواست و منویات مراکز قدرت است. عملکرد این گروه در مجلس و دولت و حتی شورا را با تحلیل دیگری نمی‌توان توضیح داد. فرجام امروزشان هم البته شاخص مناسبی در رد صحت و اعتبار تحلیل‌شان است!

من اما گمان می‌کنم که تنها نقش و کارکرد قابل تصور برای اصلاح‌طلبان این بوده که نماینده ناگزیر مخالفان وضع موجود به حساب بیایند تا هرگاه حاکمیت بخواهد روی خوشی به منتقدان خود نشان بدهد به آن‌ها مجوز حضور بدهد. اما پی‌گیری سیاست «بچه مثبت» باعث شد که از پس پیروزی خیره کننده سال ۹۶، اصلاح‌طلبان در سراشیبی سقوط بیفتند. نه در مجلس، نه در شورا و نه در دولت، حتی بر سر یکی از وعده‌های خود مقاومت نکردند. شکستن حصر که هیچ، حتی عرضه تغییر نام خیابان‌ها را هم از خود نشان ندادند. وزرای کابینه را یکی پس از دیگری واگذار کردند و به جای حمایت از اعتراضات مردمی جانب حکومت را گرفتند تا سرانجام فریاد «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا، دیگه تموم ماجرا» بلند شد. طبیعتا گوش‌های حکومت هم خیلی تیز بود و بلافاصله دریافت که این گروه دیگر اعتباری در دل جامعه ندارد و نمی‌تواند نقش میانجی‌گری خود را ایفا کند. در چنین وضعیتی، تنها دلیل تایید صلاحیتِ این شرکای سفره انقلاب هم از بین رفت و شد آنچه می‌بینیم.

در حال حاضر، به شخصه این موضع طلب‌کاری و مظلوم‌نمایی را از جانب اصلاح‌طلبان درک نمی‌کنم. به نظرم این گروه بیشتر باید در جایگاه پاسخ‌گویی قرار بگیرند و توضیح بدهند چطور به روند رد صلاحیت‌هایی اعتراض دارند که هیچ‌گاه در دوران حضورشان در قدرت برای رفع آن قدمی بر نداشتند؟ چرا حالا که همه‌شان اخراج شده‌اند به یاد تهیه لایحه اصلاح نظارت استصوابی افتاده‌اند؟ در طول چهار سال گذشته چه کار می‌کردند؟ اصلا چرا از همان سال ۷۸ که دولت و مجلس را یکسره در اختیار داشتند گامی در مسیر آزادتر شدن انتخابات بر نداشتند؟ آیا به این دلیل نبود که همواره امید داشتند خودشان را به دایره «خودی»های نظام بچسبانند و در بهره‌مندی از رانت حذف رقبا با اصول‌گرایان شریک شوند؟

به نظرم دلیل رد صلاحیت اصلاح‌طلبان را باید در همان فرجام سیاست‌ورزی به شیوه «بچه مثبت» جستجو کرد. یک زمان، هم بدنه اجتماعی به این جریان نیاز داشت که مطالبات و اعتراضات‌اش را در حکومت نمایندگی کند و هم حکومت بدان‌ها نیاز داشت که نقش واسطه‌گری را با جامعه مدنی بر عهده بگیرند. اما وقتی خودشان تصمیم گرفتند به یک جریان محافظه‌کار دیگر در کنار رقیب سنتی‌شان بدل شوند، طبیعتا هم حمایت مردمی را از دست دادند و هم دیگر کارکردی برای حکومت ندارند. «از اینجا رانده و از آنجا مانده»، در قامت یک جریان ورشکسته سیاسی کنار گذاشته شدند و مشخص است که کسی هم بجز خودشان سوگوار این اتفاق نیست.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مجموعه #یادآر - ویدیوی پنجم
موسیقی: نغمه ارمنی از آلبوم به تماشای آب‌های سپید - حسین علیزاده
#remember_them

کاری از هما سمیعی @homaSamiei و نیلوفر نوربخش @nilou_nour

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
یادداشت وارده: انتخابات، نه. حق انتخاب، آری.
#V 070
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

کارتون بالا اثر مانا نیستانی است.
یادداشت وارده: انتخابات، نه. حق انتخاب، آری
#V 070
https://t.me/divanesara/1057

نویسنده مهمان: ایمان آقایاری @Mehrgan96
«هیچ‌کس نمی‌تواند مرا مجبور کند به سعادتی مطابق سلیقه او تن دهم*».

واژه انتخابات در کشور ما با نوعی سوء تفاهم آمیخته شده است. این سوء تفاهم که هم مورد سو استفاده اصحاب قدرت قرار گرفته و هم موجبات انفعال شهروندان را فراهم آورده چنین وانمود می‌کند که عرصه انتخاب افراد محدود است به برگزیدن یکی از میان پیش‌تر برگزیده شده‌ها. جامعه نیز در تقابل با این نمایش موضع سکوت و عدم مشارکت اتخاذ می‌کند.

حال آن که ریشه مشارکت سیاسی در «حق انتخاب» به عنوان بنیادی برای «آزادی سیاسی» است. این پدیده قابل تقلیل به بیعت با حاکمان و یا تبدیل رأی‌دهنده به بیعت‌کننده‌ای منفعل نیست. ضمن این که دست‌آوردِ انتخابات محصول مشقت‌های بسیارِ فکری و عملی انسان‌های بی‌شماری در طول تاریخ است. انسان صاحب حق، موجودی است که از انقیاد و تحت ولایت دیگری بودن بیرون آمده، نمی‌تواند دو عنصر خود مختاری و صغیر بودن را در یک جا جمع کند.

وقتی جامعه‌ای به مرحله‌ای از بلوغ و آگاهی می‌رسد که اراده می‌کند از قیمومیت دیگری سر باز زند، هر بهانه‌ای جهت حفظ و تداوم این انقیاد، بیدادی ناموجه است. ساختارهای سیاسی اگر انعطاف لازم در مواجهه با تکانه‌های سیاسی و پویایی اجتماعی را داشته باشند، هرگز چنین احساسی تمامی اقشار و طبقات یک جامعه را در بر نمی‌گیرد. حال آن که در انسداد سیاسی و وضعیت غیر قابل اصلاح، اکثریت قریب به اتفاق جمعیت در حاشیه قرار گرفته و به محض اطلاع از وضع خود شروع به تکاپو برای بر هم زدن متن می کند؛ حال با هر نتیجه ای، چه نیک و چه شر. همانطور که در آغاز رساله ی «طبقه ی سوم چیست؟» نوشته «ژوزف سی‌یز» اندیشمند انقلابی فرانسه می‌یابیم: «طبقه ی سوم چیست؟ همه چیز. تا کنون چه بوده است؟ هیچ چیز. اکنون چه می‌خواهد؟ می‌خواهد چیزی بشود». و این آغاز ماجراست.

در مقدمه اعلامیه استقلال آمریکا می‌خوانیم:
«ما این حقایق را بدیهی می‌انگاریم که همه انسان‌ها برابر آفریده شده‌اند و آفریدگارشان حقوق سلب ناشدنی معینی به آن‌ها اعطا کرده است؛ که حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی از جمله آن‌هاست. و این که برای تضمین این حقوق، حکومت‌هایی در میان انسان‌ها بر پا می‌شوند که اختیارات به حق خود را از رضایت حکومت شوندگان کسب می‌کنند. و این که هر گاه هر شکلی از حکومت پایمال کننده این اهداف شود، حق مردم است که آن را تغییر دهند، یا براندازند، و حکومت تازه‌ای بر پا دارند و بنیان آن را بر چنان اصولی بگذارند ... البته دوراندیشی حکم می‌کند که حکومت‌هایی که مدت‌هاست استقرار یافته‌اند به دلایل جزئی و زودگذر تغییر داده نشوند... اما هر گاه رشته دراز سوء رفتارها و زورستانی‌ها پیوسته به همان سیاق ادامه یافت و از قصد کشاندن آن‌ها به زیر یوغ استبداد مطلقه حکایت داشت، حق آن‌ها، بلکه وظیفه آن‌هاست که چنین حکومتی را کنار بگذارند و برای امنیت آینده خود پاسداران تازه‌ای بگمارند».

این بیان انقلابی توأم با دوراندیشی، ایده راهنمای انسان مدرن در پهنه سیاست است. این متن مؤید استقلال و حقانیت انسان، و مکلف بودن حکومت در قبال او است. حق انتخاب بر خاسته از نگاه نو به انسان و سیاست، تحمیل سبک خاصی از نگرش یا زندگی و هم چنین تحمیل حزب یا فردی خاص برای هدایت امور جمعی را بر نمی‌تابد. و نیز اجازه نمی‌دهد که با تفسیر به رأی و به صورت قلب شده این حق، به ملعبه‌ای برای مشروعیت‌سازی حکومت بدل شود.

از این روی می‌توان با استناد به آگاهی انکشاف یافته در عصر نوین و با اتکا به پشتوانه‌ای محکم و غنی مرز میان مقولات مجزا را باز شناخت و جلوی خلط مباحث را گرفت. و نهایتا از موضع فعالانه گفت: انتخابات، نه؛ حق انتخاب، آری.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مجموعه #یادآر - ویدیوی ششم
موسیقی: فریدون پوررضا
#remember_them

کاری از هما سمیعی @homaSamiei و نیلوفر نوربخش @nilou_nour

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
سیاستی ویرانگرتر از جنگ!
#A 246
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara
.
سیاستی ویرانگرتر از جنگ!

https://t.me/divanesara/1060
#A 246

آرمان امیری @ArmanParian - عباس عبدی، یادداشتی در روزنامه «اعتماد» منتشر کرده با عنوان «واردات دموکراسی». (از کانال خودشان بخوانید) خلاصه این یادداشت نقدی است به سرنوشت دموکراسی‌هایی که آمریکا می‌خواست با جنگ و حمله نظامی برای خاورمیانه و به ویژه افغانستان به ارمغان بیاورد. بند پایانی این یادداشت بسیار درخشان است:

«تحلیل‌های نادرست كه خود را پشت منافع كثیف پنهان كرده‌اند، منطقه را چنان وارد چالش نموده كه امكان تحولات درون‌زا و پایدار را از جوامع منطقه سلب كرده است. آیا در سال 2001 كه به افغانستان حمله كردند، هیچ یك از طرفداران آن حمله، وضعیت 20 سال بعد این كشور را چنین درمانده، فاسد و بدون مشاركت و ناامید تصویر می‌كرد؟»

این پرسش بسیار کلیدی و راهگشا است و البته دو موضوع را به صورت پیش‌فرض در دل خود حفظ کرده. نخست اینکه این پرسش را نمی‌توان از امثال خاندان کرزای یا خاندان اشرف غنی پرسید، چرا که این گروه‌ها ۲۰ سال است رانت این وضعیت را خورده‌اند و قطعا شرایط کنونی را ترجیح می‌دهند. این‌ها مصداق همان «منافع کثیف پنهان» هستند.

دوم اینکه این پرسش یک وضعیت کلان را یکجا قضاوت می‌کند و با جزییات آن کاری ندارد. نه بدین معنا که جزییات جای تحلیل و تحقیق ندارند، اما این خودش یک شیوه مفید است که ما برآیند کلی یک سیاست را در چشم‌اندازی کلان قضاوت کنیم. در نتیجه توجیهاتی از این قبیل که اگر در فلان مورد طالبان چنان نمی‌کرد یا اگر دخالت کشورهای همسایه نبود و خلاصه هزار جور عذر و بهانه دیگر، در این پرسش جایی ندارد. این‌ها همه صورت مساله هستند و وقتی کسی در مقام استراتژی سیاسی نسخه‌ای می‌پیچد باید از ابتدا بداند که تمامی این مشکلات پیش خواهد آمد که اگر نمی‌آمد اصلا سیاست ضرورتی پیدا نمی‌کرد.

ما نیز دو سال پیش پرسش مشابهی را برای اصلاح‌طلبان طرح کردیم (مجموعه کامل آن نقدها به همراه پاسخی از دوستان اصلاح‌طلب را از اینجا بخوانید) اما متاسفانه آن زمان دوستان گوش شنوایی نداشتند. نقدهای ما در سه سطح کلان، میانی و خرد مطرح شد و پیشنهاداتی هم دادیم. طبیعتا عزیزان اصلاح‌طلب صرفا موضع انکار گرفتند و با مثبت قلمداد کردن مسیر خود بر ضرورت «استمرارطلبی» (با همین لفظ) تاکید کردند. (صوت سه جلسه مناظره با دوستان را از اینجا و اینجا و اینجا می‌توانید بشنوید)

اما طی دو سال گذشته اتفاقاتی افتاد که وضعیت کشور به کلی دگرگون شد. حالا دیگر نیازمند چشم مسلح نیستیم که تبعات فاجعه‌بار یک سیاست‌ورزی علیل را به چشم ببینیم. پس شاید بتوان بار دیگر همان پرسش را به همان شیوه آقای عبدی مطرح کرد: آیا ۲۰ سال پیش که جنبش دوم خرداد در کشور ما فراگیر شد، حتی یک نفر از حامیان آن نیز «وضعیت 20 سال بعد كشور را چنین درمانده، فاسد و بدون مشاركت و ناامید تصویر می‌كرد؟»

من اینقدر بدبین نیستم که بگویم وضعیت کشور مان امروز از افغانستان هم بدتر است. هرچند در مواردی حتی رییس جمهور ما هم حسرت انتخابات افغانستان را می‌خورد و یا زنان کشورمان حسرت فرصت‌های زنان افغانستان را. با این حال، حتی اگر بپذیریم که اوضاع ما هنوز به صورت کلی بهتر از افغانستان است، این را هم نمی‌توانیم از یاد ببریم که ۲۰سال پیش هم به مراتب بهتر از افغانستان بودیم. یعنی اگر از نقطه مبدا تحولات شروع کنیم، اوضاع افغانستان نسبت به ۲۰ سال پیش که درگیر جنگ داخلی و سیطره طالبان بود اگر نگوییم بهتر شده، دست‌کم بدتر هم نشده؛ اما وضعیت کشور ما، از نظر فساد، از نظر سرکوب، ثبات اقتصادی، پیوندهای اجتماعی، انزوای جهانی و در یک کلام، از نظر امید به آینده به مراتب بدتر شده است.

با این مقایسه ساده، من هم که به مانند آقای عبدی هیچ چشم امیدی به دخالت نظامی ندارم، باز با خود فکر می‌کنم: فرجام اصلاح‌طلبی در نسخه اصلاح‌طلبان وطنی ما، با گذشت ۲۰ سال نتایجی بدتر از حمله نظامی به کشور همسایه‌مان به همراه داشت است. حتی اگر کسی گمان می‌کند این نتیجه‌گیری کمی اغراق شده است، باز هم نمی‌تواند سقوط ما در تمامی جنبه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را انکار کند، مگر همان گروهی که به تعبیر درست آقای عبدی دارای «منافع کثیف پنهان» هستند. در چنین شرایطی، آیا این جریان اصلاح‌طلب مسوولیت این سبک از سیاست‌ورزی خود را می‌پذیرد؟ یا همچنان با فرار به جلوهای معمول خود، تمام گناه را به گردن رد صلاحیت‌های انتخاباتی انداخته و به جای موضع پاسخ‌گویی، ژست مظلوم‌نمایی و طلب‌کاری به خود می‌گیرد تا همان سبک و سیاق ۲۰ ساله را در آینده هم ادامه بدهد؟

کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مجموعه #یادآر – ویدیوی هفتم
کاری از هما سمیعی @homaSamiei و نیلوفر نوربخش @nilou_nour
#remember_them

موسیقی این ویدیو را جمعی از هنرمندان قشقایی به سوگواری غنیمت اژدری درست کرده‌اند. خواننده ترانه: ابراهیم کهن‌دل‌پور، موسیقی: مسعود نامداری، ترانه: ارسلان میرزایی، تنظیم صدا: آرمان فرهادی. ترجمه ترانه توسط حمیده بهمنی @HamidehBahmani برای مجمع دیوانگان ارسال شده است.

گنجشک‌های سوخته
بال درآورده و از قفس رها شدند
و به آسمان پرواز کردند
هر تکه‌شان به طرفی افتاد
از درد و غم او جان می‌دهم
صبح، باران خون بارید و
از آسمان گنجشک بارید
از ما "غنیمت‌ها " را گرفت
دروغ قصه گنجشک‌ها رو شد و حقیقت آشکار شد
چشمم را گریان کرد
سیر غم را قطار کرد
ترلانم را شکار کرد
دردش را به جان باید خرید
در سوگشان باید ماند
ای گنجشک‌هایی که آزادی‌تان ستانده شد.

برای شنیدن نسخه کامل موسیقی اینجا را کلیک کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
حکمرانی از کارافتاده؛ یا چرا کرونا در ایران خطرناک‌تر از چین است؟
#N 057
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara

عکس بالا نمایی از مجسمه یادبود قحطی اثر Rowan Gillespie در ایرلند است که بیشتر از یک میلیون قربانی گرفت.
حکمرانی از کارافتاده؛ یا چرا کرونا در ایران خطرناک‌تر از چین است؟
#N 057
https://t.me/divanesara/1063

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -بعد از مدت‌ها شک و شبهه نسبت به شیوع ویروس کرونا در ایران، یکی دو روز است که اخبار رسمی وجود این ویروس در ایران و جان‌دادن تعدادی از شهروندان‌مان را تأیید کرده است. با این که متخصص نیستیم، همگی از یک چیز مطئنیم و آن منشأ این ویروس است. بدون شک این ویروس از کشور چین به ایران وارد شده و می‌شد با اقدامات ساده‌ای در عمل جلوی ورود آن را گرفت. می‌شد هیچکس نمیرد. پس باید پرسید چرا ناگهان با بروز این بیماری در شهرهایی به وسعت جغرافیای ایران روبروییم؟

اگر یادتان بیاید مدت‌ها پیش تصاویری از آزمایش مسافران پروازهای چینی پخش شد که حتی برای هر بیننده‌ای نمایشی بودن آن مشخص بود و به قولی مرغ پخته را هم به خنده می‌انداخت. پس از آن وزاری بهداشت، سازمان هواپیمایی، انتظامات فرودگاه‌ها و سپاه به دعوا افتادند که فیلم را تأیید یا تکذیب کنند و مقصر این مسخره‌بازی را نهاد دیگر نشان دهند.

در زمانی که تمام کشورهای دنیا رفت و آمد شهروندان‌شان را به چین تا مدتی که شیوع این بیماری کنترل شود ممنوع کردند، وزارت خارجه ما کاملا برعکس عمل کرد. نه تنها پروازها را محدود نکردند بلکه از پروزاهای چینی استقبال هم به عمل آمد و در کنفرانسی مطبوعاتی تبلیغات منفی آمریکا علیه عملکرد چین در مقابل این ویروس را محکوم کردند! بعد از آن که به چشم خود شیوع ویروس در ایران را دیدند، اعلام شد پروازها به ایران ممنوع شده است، اما بلافاصله شهروندان اطلاع دادند این طور نشده و پروازها همچنان دایر و برقرار است.

در این میان اطلاع‌رسانی شبکه‌های اجتماعی باعث شد تا ملت از وجود ماسکی که شانس ابتلا به این بیماری را کاهش می‌دهد مطلع شوند. طبیعتا این ماسک‌ها الان نایاب است اما در همین زمان مطلع شدیم که دولت صادرات این ماسک‌ها به چین را شروع کرده و تنها هفته پیش معلوم نیست به دروغ یا راست اعلام کردند این صادرات متوقف شده است.

در نهایت هم، حالا که ابتلای تعدادی از شهروندان به این بیماری تأیید شده، کم‌کم مشخص می‌شود که آن همه هشدار برای آماده‌باش به بیمارستان‌ها تنها یک نمایش دیگر بوده است. هیچ بیمارستانی برای مقابله با این بیماره از قبل و طبق برنامه آماده نشده است و پزشکان بیمارستان‌های شهرهای بزرگ اطلاع می‌دهند حتی هنوز وسایل لازم برای تست این بیماری را هم در اختیار ندارند.

از خلال این همه ناکارآمدی، پنهان‌کاری، دروغ‌گویی، پاسخ‌گو نبودن و خلاف عقل سلیم عمل کردن چه می‌توان فهمید؟ آیا این نشانه یک دولت یا مجلس ناکارآمد است؟ یا به اصولگراها و اصلاح‌طلب‌ها مربوط می‌شود. به نظر من، این وضعیت ییش از آنکه به اصولگرا و اصلاح‌طلب مربوط باشد، نشان‌دهنده یک حکمرانی تماما ناکارآمد و شکست‌خورده است. دیگر از هیچ کدام از ارکان حکومت و نهادهای عمومی نمی‌توان انتظار داشت وظیفه حداقلی خود را انجام دهند.

در همین واقعه شیوع ویروس کرونا، نهادهای دولتی مثل وزارت بهداشت، وزارت امور خارجه و وزارت کشور نه تنها خلاف عقل سلیم رفتار کردند بلکه از پنهان‌کاری و فریب و فرار رو به جلو هم دریغ نکردند. مجلس طبق معمول وظیفه نظارتی خود را به فراموشی سپرد و در مقابل مسئله‌ای که جان شهروندان را به خطر می‌اندازد سکوت کرد. حتما خطر جانی این ویروس نوعی «ناامنی» محسوب می‌شود ولی نهادهای حکومتی مثل شورای امنیت ملی و نظامیانی که مسئول پاسداری از مرزهای هوایی هستند هم جز شرکت در فریب‌کاری و دغل‌بازی کاری نکردند.

نهادهای عمومی و غیر دولتی مثل سازمان نظام پزشکی و سازمان هواپیمایی کشوری نیز ترجیح دادند در مسئله‌ای عمومی که مستقیما به ایشان مربوط می‌شود، مطیع و ترس‌خورده مطابق سیاست انتزاعی حکومت پیش بروند. در نهایت این همه روزنامه و خبرنگار و رسانه که بسیاری هم از دولت و حکومت مستقل هستند، بدیهی‌ترین تکلیف خود یعنی پاسخگو نگه داشتن مسئولین یا تحقیق و اطلاع‌رسانی مستند را انجام ندادند. حالا که جان عده‌ای از دست رفته، معلوم می‌شود این بیماری مدت‌هاست در ایران شیوع پیدا کرده اما ناکارآمدی رسانه‌ها و مطبوعات فرصت فشار افکار عمومی به مسئولان را هم از مردم گرفت.

ناکارآمدی و شکست تمامی این نهادها در مواجهه با واقعه‌ای که مستقیما با جان و امنیت ایرانی‌ها سر کار دارد، اما سیاسی نیست، اصلاح‌طلب و اصول‌گرا نمی‌شناسد، به منافع مستقیم نظامیان و محافظه‌کاران و رانت‌خورها ضربه نمی‌زند و ربطی هم به منویات رهبری و اصل نظام ندارد نشانه محکمی است که جمهوری اسلامی در حکمرانی شکست خورده است. نیاز به یک دولت «نرمال» در سطح جهانی با این اتفاقات یک خیال خام است. فعلا از داشتن حکومتی که بتواند مسائل فوری، مهم و روزانه ما را حل کند و امنیت جانی و مالی‌مان را تأمین کند محرومیم.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مجموعه #یادآر - ویدیوی هشتم
موسیقی: تصنیف بارون از آلبوم شب، سکوت، کویر به آهنگ‌سازی کیهان کلهر با صدای محمدرضا شجریان
#remember_them

کاری از هما سمیعی @homaSamiei و نیلوفر نوربخش @nilou_nour

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنرمندان نمی‌میرند
#A 247
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
هنرمندان نمی‌میرند
#A 247
https://t.me/divanesara/1066

آرمان امیری @ArmanParian -در فیلمی بریده شده از یکی از جلسات دربار، شهبانو، با صدایی لرزان از فرهنگ و هنر کشور دفاع می‌کند. شاه، چنان خشمگین و غضب‌آلود است که همه ساکت و میخکوب می‌شوند. به نظر می‌رسد نظر شاهنشاه متفاوت است. او معتقد است در برابر حمله دشمن از فرهنگ و هنر کاری ساخته نیست و به تمسخر دستش را به نشانه ساز زدن تکان می‌دهد. این صحنه کوتاه، به باور من یکی از کهن‌ترین دوگانه‌های تاریخ این کشور را به کمال در خود خلاصه کرده و بازتاب می‌دهد. پرسش این است: چه چیز ضامن بقای ایران در طول قرن‌ها و هزاره‌های سپری‌ شده بوده؟

یک روایت، شکوه، عظمت و اقتدار ایران را در گروه یک قدرت مقتدر، احتمالا با دولتی متمرکز و ارتش و تجهیزات نظامی کافی می‌داند. قدرتی که بتواند کشور را از گزند دشمنان در امان نگه دارد. برای این گروه، تاریخ ایران در جنگ‌هایش تجلی می‌یابد. در کشورگشایی‌های کوروش و داریوش، در لشکرکشی‌های نادرشاه و آقامحمدخان. ایران مقتدر و پایدار برای اینان، ایرانی متکی به نظامی‌گری و پیروز در جنگ‌جویی است. قهرمانان ملی از نگاه این گروه، سرداران نظامی هستند. از سورنا و آریو برزن گرفته تا نسخه‌های جدیدتر که به زور و زحمت تلاش می‌شود به نام «سرداران ملی» معرفی شوند.

برای گروه دوم اما، نام ایران طنین دیگری دارد. از جنس لطافت اشعار حافظ و سعدی است. خردنامه فردوسی، پندنامه مولوی، داستان‌پردازی‌های نظامی، طنز شیرین عبید، دو بیتی‌های باباطاهر با دوتار خراسان و تنبور کرمانشاه و تار و سه‌تار و سنتور. برای این گروه، جنگ‌ها همه مصیبت بوده‌اند و ویرانی؛ کشت و کشتار و قتل و غارت، به دست مستبدان خون‌خوار و دیوانگان کشورگشا. می‌خواهد ویرانی ایران از پس حمله اسکندر و مغول و اعراب باشد، یا ویرانی هندوستان از پس حمله نادر و قتل‌عام گرجستان از پس یورش آقامحمدخان.

نمادهای ملی برای این گروه از جنس قداره‌بندها و شمشیرزنان نیستند. اینان به خوبی به یاد دارند که هر عظمت و شکوهی که بر پایه شمشیر بنا شد به چه سادگی دود شد و به هوا رفت. این گروه، فرجام فرّ و شکوه فرمانروایان را در ویرانه‌های «ایوان مداین» دیده‌اند و فراموش نکرده‌اند: اگر ایران زمین، در همان جلال و جبروت حکومتی و نظامی‌اش خلاصه شده بود، در طول این هزاره‌ها، ای بسا صدها بار به کلی نیست و نابود می‌شد. پس اگر رازی در ماندگاری این سرزمین وجود دارد، باید آن را جای دیگری جست. نمادهای ملی و رازهای ماندگاری تمدن کهن ایرانی برای این گروه، اهل فرهنگ و هنرش هستند. آنان که جاودانه می‌مانند و فراتر از حکومت‌ها و سلسله‌ها و جنگ‌ها، تمدن و تاریخ و فرهنگ این سرزمین را نیز بر دوش خود جاودانه می‌کنند.

در این سال‌ها، البته گروهی هم بوده‌اند که مزورانه تلاش کرده‌اند «وسط داری» کنند و سنگ و شیشه را با هم آشتی بدهند که به قول معروف «نه سیخ بسوزد و نه کباب». با روحیه «هم این لازم است و هم آن» آشنایی داریم، اما سرنوشت سال‌ها سیطره این اقتدارگرایی نظامی به خوبی نشان داده که سلاح و فرهنگ با هم سر آشتی نخواهند داشت. والاترین هدف هنر پاک کردن جهان از هرگونه خشونت و نظامی‌گری است و کم‌ترین خصلت نظامیان، سرکوب آن وحدت در عین تکثری است که هنر میان تمامی ملل جهان ایجاد می‌کند.

آن اختلاف نظر قدیمی که در شکل جدال لفظی میان شاه و شهبانو جلوه یافت، با سرنگونی رژیم پادشاهی نیز به پایان نرسید. بسیاری از آنان که مدعی ستیز با شاه پیشین بودند، خیلی زود نشان دادند که اتفاقا میراث‌داران همان نگرش به تاریخ این کشور هستند. منتقدان خریدهای نجومی تسلیحات در زمان شاه، سال‌ها بعد خودشان دار و ندار کشور را به پای ماجراجویی‌های جنون‌آمیز هسته‌ای و موشکی و منطقه‌ای به باد دادند و درست در همان زمان، نمایش سازهای ایرانی را در رسانه‌های حکومتی را ممنوع کردند؛ قلم‌ها را شکستند و سانسور و خفقان را بر فضای فرهنگ و هنر حاکم ساختند.

سال‌ها پیش، «رضا براهنی» برای رژیم پیشین سرود:
جهان ما
به دو چیز زنده است
اولی شاعر
و دومی شاعر
و شما
هر دو را کشته‌اید
اول: خسرو گلسرخی را
دوم: خسرو گلسرخی را.

این سروده کوتاه به طرز عجیبی هنوز شرح حال ماست. شاید باید ما نیز خطاب به تمام آنانی که با ضرب و زور و تهدید و تطمیع می‌خواهند مشتی چکمه‌پوش را به عنوان چهره‌های ملی و نمادهای وحدت به ما قالب کنند بگوییم:

جهان ما
به دو چیز زنده است
اولی هنرمند
و دومی هنرمند
و شما
هر دو را کشته‌اید
اول: محمدرضا شجریان را
دوم: محمدرضا شجریان را.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
نقد و نگاهی به بیانیه دانشجویان متحد
#A 248
کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara
.
نقد و نگاهی به بیانیه دانشجویان متحد
#A 248
https://telegra.ph/A248-02-26


آرمان امیری @ArmanParian - در آستانه انتخابات، بیانیه «دانشجویان متحد» یکی از معدود تحلیل‌ها و بیانیه‌های قابل توجهی بود که به شخصه با آن مواجه شدم. (متن کامل آن را از اینجا بخوانید) همزمان با جمود و سردرگمی اصلاح‌طلبان و بی‌برنامگی اکثر نیروهای اپوزوسیون، اینکه گروهی تلاش کنند با صدور بیانیه‌ای، ضمن اعلام یک موضع عملی (تحریم انتخابات) تلاش کنند تا یک خط فکری جدید را تدوین و ارائه نمایند به نظرم بسیار قابل تقدیر و امیدوار کننده بود. به شخصه گمان می‌کنم در وضعیتی که به اذعان اکثر صاحب‌نظران تنها می‌توان با عنوان «انسداد سیاسی» از آن یاد کرد، نوعی بازگشت به مبانی نظری و تلاش برای پایه‌ریزی گفتمان‌های جدید بزرگترین ضرورت فضای سیاسی کشور است. از نگاه من گفتمان اصلاح‌طلبی، در تمامی ارکان نظری و عملی خود به شکست مطلق انجامیده است، اما هنوز هیچ گفتمان دیگری نتوانسته تناسب قابل قبولی میان راهکارهای پیشنهادی و مبانی نظری ارائه کند. هرچند نیروهای برانداز یا منتقد فراوانی در عرصه خبری فعال به نظر می‌رسند اما کمتر نیرویی توانسته از کلیشه‌های سطحی و مقدماتی در سطح «دموکراسی‌خواهی» فراتر برود و نوع نگاه و گفتمان خود را با جزییات بیشتر تشریح کند. از این نظر، به نظرم نقد و گفتگو در باب این گام مثبتی که برداشته شده بسیار ضروری است.

در مورد خود بیانیه نیز به نظرم چندین نکته مثبت وجود داشت که نشان از عزم و اراده‌ای برای ایجاد یک تحلیل فراگیر و زیربنایی دارد. نخست، تاکید بر جای خالی «عدالت اجتماعی» در میان نیروهای منتقد بود که نکته بسیار مهمی است. به ویژه که فراموش نشود این مفهوم مدل‌های تقلبی و حکومت‌ساخته زیادی پیدا کرده که صرفا قصد مخدوش کردن فضای خبری و سیاسی را دارند. ضرورت تاکید صریح بر «آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی» به عنوان لازمه و حتی مقدمه حصول عدالت اجتماعی به نظرم می‌تواند تمایزبخش میان نیروهای اصیل با نسخه‌های فریبنده باشد که خوشبختانه رد پای این تاکیدات در بیانیه دانشجویان متحد به چشم می‌خورد.

از سوی دیگر تاکید بر افول بنیادین نهادهای جمهوریت در کشور و موازی‌سازی‌های مداوم طی ۴۰ سال گذشته، نکته مثبت دیگری است که بر خلاف گفتمان تقلیل‌گرای اصلاحات، راه حل مشکلات امروز را جایی عمیق‌تر از تغییر و تحول در کارگزاران سیاسی جستجو می‌کند. همچنین، اشاره به ضرورت فعال‌سازی نیروهای اجتماعی، به نظرم رویکرد درستی به ابزارهای ضروری در مسیر اصلاح وضعیت است. هرچند هنوز کم و کیف آن مشخص نیست و به نظر می‌رسد دست‌کم در این مرحله، بیانیه حاضر نیز نتوانسته فرمول مشخص‌تری را برای این مشارکت جنبشی ارائه کند. البته این ضعفی نیست که یک گروه بتواند به تنهایی برای آن ایده پردازی کرده و فرمولی ارائه بدهد و به نظرم همین طرح بحث‌ها و همین گفتگوهای مقدماتی است که در نهایت می‌تواند به مسیرهای عملی نیز منجر شود.

با این مقدمات می‌توانم بگویم که من با کلیت بیانیه حاضر بسیار همدل بودم و آن را مثبت و امیدوارکننده می‌دانم، اما در چند مورد مشخص هم به نظرم ضعف‌هایی داشت که باید حتما مورد توجه قرار گیرد و ای بسا در یک بستر گفتگویی پخته‌تر شود.

برای مطالعه نقدهای وارد بر بیانیه بر روی این لینک کلیک کرده یا از گزینه instant view استفاده کنید.

کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مجموعه #یادآر - ویدیوی نهم
موسیقی: لالایی مازندرانی
#remember_them

کاری از هما سمیعی @homaSamiei و نیلوفر نوربخش @nilou_nour

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
دردنامه‌ای از مراکز نگهداریِ معلولان و سالمندان
#V 071
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
کارتون بالا اثر مانا نیستانی است.
یادداشت وارده: دردنامه‌ای از مراکز نگهداریِ معلولان و سالمندان
#V 071
https://t.me/divanesara/1071

در حال حاضر بیش از ٢٠٠٠ مرکز نگهداری از معلولین و سالمند در سطح کشور وجود دارد که زیر نظر سازمان بهزیستی فعالیت می‌کنند. نیاز به یادآوری نیست که اغلب مددجویان تحت پوشش این مراکز، معمولا در کوچکترین فعالیت‌های روزانه اعم از غذا خوردن، جابجایی و ... نیازمند کمک هستند و در چنین شرایطی و با توجه به ضعف سیستم جسمانی و دفاعی این افراد، در صورت ورود کرونا به هر مرکز احتمالا با یک فاجعه انسانی مواجه خواهیم شد.

آنچه این روزها کمتر بدان توجه شده، حفاظت از این مراکز آسیب‌پذیر در برابر حمله ویروس کروناست. البته اغلب این مراکز حتی پیش از بسیج عمومی بیمارستان‌های کشور نیز با وضع قوانینی مثل ممنوعیت ملاقات، لغو مرخصی‌ها، اردوها و برنامه‌های تجمعی حالت دفاعی به خود گرفتند و سعی کردند از ورود این ویروس به مرکز و مددجویان جلوگیری کنند، اما در این میان مشکلات بسیاری مسوولین مراکز را تحت فشار قرار داده است.

نظر به اینکه ساختار مدیریتی کلان مملکتی نیاز به توضیح ندارد، فشار کاری و روانی مدیران مراکز دو چندان شده است. مراکز بهزیستی همواره از ضعف حمایت و برنامه‌ریزی دولتی در رنج بوده‌اند اما این جای خالی در شرایط بحرانی فعلی بیش از هر زمانی به چشم می‌آید. مدیران میانی و خرد عموما (و احتمالا به مانند معمول) به استراتژی دفع تقصیر از شخص خود روی آورده‌اند و با انتشار دستورالعمل‌هایی که به لطف شبکه‌های اجتماعی خیلی هم یافتن‌شان سخت نیست تکرار مکررات می‌کنند.

پرسنل مددکار به علت دستمزدهای نامتناسب با سختی کارشان شروع به ریزش کرده‌اند و این احتمالا تازه اول ماجراست. تعداد زیادی از خانواده‌ها حاضر نیستند در این شرایط بحرانی معلولان یا سالمندان خود را به مرخصی ببرند؛ برخی حتی حاضر شده‌اند به دست خود نامه‌ای بنویسند که مسئولیت «هر اتفاقی» را هم می‌پذیرند تا فقط مددجویان‌شان در مراکز باقی بمانند. گویی به همین راحتی حاضرند پیش‌نویس گواهی فوت معلول خود را بنویسند. هرچند، اساسا بخش بزرگی از مددجویان سرپرستی ندارند و در نتیجه ماندن در مراکز تنها گزینه پیش روی آن‌هاست.

در این یادداشت کوتاه، نه به دنبال ساختن قهرمان‌های جدید برای این مرز و بوم هستیم و نه گله و شکایت تکراری. اگر نیاز به خبر خوبی هم باشد می‌توان گفت حاصل جمع بخت و اقبال با مدیریت فعلی مراکز دست‌کم تا این لحظه نسبتا مثبت بوده است؛ اما در مورد وضعیت آینده بدون تردید جای نگرانی فراوانی وجود دارد.

ای کاش دست‌کم مدیران مراکز باور کنند که شانس همیشه با ما یار نخواهد بود. توصیه به «روغن بنفشه» و «گل میخک» و خرافاتی از این دست برای مایی که سرنوشت جان یک عده را به دست گرفته‌ایم کمال بی‌مسوولیتی و بی‌مبالاتی است. حداقل می‌توانیم از یاد نبریم که علی‌رغم غیاب اندک حمایت و پشتوانه دولتی، هر اتفاق و فاجعه‌ای که رخ بدهد، در نهایت خود مراکز مقصر هستند و بازخواست خواهند شد، پس بهتر است ولو برای مصلحت خود مدیران دست از این رفتارها و نسخه‌های غیرعلمی برداریم.

به نظر می‌رسد، در آشفته‌بازار مدیریت بحران کشور، تنها راه حل مراکز بهزیستی، ایجاد یک انسجام و اتحاد درونی میان تمامی مراکز است. در حال حاضر، کمترین اولویت‌هایی که مراکز ما بدان احتیاج دارند ایجاد قرنطینه برای افراد مشکوک به ابتلا، تهیه تجهیزات بهداشتی برای پیش‌گیری و ضدعفونی، لباس مخصوص پرسنل، تجهیزات و داروهای اولیه مراقبت و درمان اولیه از جمله اکسیژن و در نهایت، نیروهای داوطلبی است که هرچه سریع‌تر آموزش‌های لازم را ببینند. در غیاب کمک‌های دولتی، هیچ یک از این موارد محقق نخواهد شد، مگر آنکه دست‌کم خود مراکز به کمک یکدیگر بشتابند و اتحادی را سازمان‌دهی کنند که البته سابقه‌ای نداشته است، اما شاید خطرات این بحران برای نخستین بار ما را وادار به یک کار موفق جمعی کند.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در این روزهای قرنطینه کرونایی چه بخوانیم؟

یک #پیشنهاد_کتاب که موضوع‌ش بی‌ارتباط با شرایط فعلی کشور نیست.

رمان: «خدایان شهری و اشباح پرسه زننده»
نوشته: محمد زارعی
نشر چشمه

از مجموعه #ادبیات

کانال «مجمع دیوانگان»
@Divanesara
.
چرا خرد جمعی و تجربه جهانی جدی گرفته نمی‌شود؟
#N 059
کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara
.
کارتون بالا اثر بزرگ‌مهر حسین‌پور است.
چرا خرد جمعی و تجربه جهانی جدی گرفته نمی‌شود؟
#N 059
https://t.me/divanesara/1074

امیرعلی نصراله‌زاده @AmirA_N -وزیر بهداشت دیروز اعلام کرده که سیصد هزار نفر را به خانه هر ایرانی می‌فرستند تا کرونا را قلع و قمع کنند. دقیقا خلاف توصیه‌های همه مراکز بهداشتی جهانی و داخلی که هشدار می‌دهند از تماس‌های غیر ضروری بپرهیزیم. این در شرایطی‌ست که اخبار هر روز از کمبود تجهیزات و پرسنل برای بیمارستان‌ها حکایت دارد. وقتی پرستار و تجهیزات برای درمان کسی که از پیش ابتلایش معلوم شده در دسترس نیست، چطور می‌توان پذیرفت که سیصد‌هزار نیروی آموزش دیده و مجهز بزودی به در خانه‌ها می‌روند؟ پس بیراه نیست اگر فکر کنیم به سبک و سیاق کارهای نمایشی و بی‌فایده تعدادی را اجیر می‌کنند و بدون امکانات مناسب به در خانه‌ها می‌فرستند که خود شاید خطرناک‌ترین کار ممکن باشد.

این رفتار عجیب پرسشی دیگر هم بوجود می‌آورد. چرا وقتی همه به روشنی دریافته‌ایم که این کارها بی‌فایده و خطرناک هست باز هم حکومت به انجام آن اصرار دارد؟ چرا به الگوی دیگر کشورها که امکانات بیشتری دارند و در کنترل شیوع بیماری بسیار موفق‌تر عمل کرده‌اند توجهی نمی‌شود؟ حتما می‌دانید که همین بحران ویروس کرونا چندین مورد از این بی‌توجهی به خرد و تجربه جهانی در حاکمیت را عیان کرده است. این سلسله بلند از اقدامات عجیب و غریب ربطی به اختلافات سیاسی روزمره و مرسوم در کشور ندارد. نمی‌شود آنها را به اشتباه فلان مسئول، ناکارآمدی یک نهاد خاص، یا مواضع دار و دسته این و آن تقلیل داد. گویی کل حاکمیت،‌ از سر تا ذیل، پایش را در یک کفش کرده تا به هزینه جان ما خلاف عقل و منطق، خلاف تجربه جهانی، و خلاف صداهایی نگران که از هر گوشه بلند می‌شود به لجبازی خود ادامه دهد. این مقاومت لجوجانه با واقعیت نشانه‌ایست که به وسیله آن می‌توانیم حکومت خود را بهتر بشناسیم. هانا آرنت در توصیف جنبش‌های توتالیتر به مثال جالبی از شوروی سابق اشاره می‌کند:

«توتالیتاریسم به این بسنده نمی‌کند که با وجود واقعیت‌های متناقض اصرار کند بیکاری وجود ندارد؛ بلکه به عنوان بخشی از تبلیغاتش، حقوق بیکاری را نیز لغو می‌کند». آرنت در ادامه هم نکته ظریف دیگری مطرح می‌کند: «این واقعیت نیز جالب است که این گونه انکار بیکاری، یکی از ایدئولوژی‌های سوسیالیستی قدیمی را البته به شکلی غیر منتظره محقق می‌کند: کسی که کار نمی‌کند، غذا هم نمی‌خورد». حاکمان ما هم به جای مراقبت از مرزها، به ملاقات سفیر چین رفتند و درهای کشور را به روی پروازهایی کنترل نشده گشوند. بعد برای این که کسی در این تصمیم شک نکند، شروع به صادرات ماسک به چین هم کردند. به جای هشدار به مردم در مراسم ۲۲ بهمن یا انتخابات پنهان‌کاری کردند، اما بعدش با اینکه می‌دانستند ویروسی مرگبار به جان ما انداخته‌اند حضور پرشور مردمی را جشن گرفتند. لابد بعد از به کشتن دادن این مردم یک روزی پیروزی بر کرونا را هم جشن می‌گیرند تا نشان دهند انقلاب اسلامی‌شان بر آمریکا و غرب و علم و صنعت و ویروس پیروز شده است.

شاید در این ایام که مجبوریم و بهتر است در خانه بمانیم بد نباشد به وضع خود نگاهی سخت و دقیق بکنیم. پس از چهل سال تکرار نسخه‌ای معیوب از حکمرانی، در تأمین نان و حفظ جان شکست خورده‌ایم. درست مانند حکومت‌های توتالیتر گذشته تنها کارنامه این نوع حکمرانی اعلام پیروزی‌های تو خالی بوده است؛ یک نبرد تبلیغاتی چهل ساله که برای اعلام پیروزی، برای فرار از پذیرش شکست، برای شانه‌خالی کردن از زیر بار مسئولیت، برای ماندن بر سریر قدرت اول اعلام می‌کند بیکاری ریشه‌کن شده، بعد هم لغو حقوق بیکاری را شاهد می‌آورد.

پیش از کرونا، برخی گمان می‌کردند انتقاد از ساز و کار حکومت یک جور جدال قدرت و مختص گروهی خاص به نام «سیاسیون» است. تعابیر آشنایی چون «من سیاسی نیستم» یا «موضوع را سیاسی نکنید» نشانگر همین وضعیت بودند. در ماجراهای آبان، تهی دستان و حاشیه نشین‌ها نیز بیش از هر زمان دیگر دریافتند که معیشت روزمره‌شان تا چه حد در گرو سیاست است. مسئله کرونا ابعاد جدیدی به درک اجتماعی از سیاست بخشید. حالا به چشم می‌بینیم که حتی اگر در خانه خودتان را حبس و قرنطینه کنید هم حکمرانی بد به سراغ‌تان می‌آید و جان‌تان را تهدید می‌کند.

کانال «مجمع دیوانگان»
@DivaneSara