ترک کردن جایی که
میدانی هیچ تعلقی به آنجا نداری
یعنی پُختگی،
فقط عاجزها به ماندن اصرار میکنند.
#ویکتور_هوگو
میدانی هیچ تعلقی به آنجا نداری
یعنی پُختگی،
فقط عاجزها به ماندن اصرار میکنند.
#ویکتور_هوگو
.
عاشقی؟
عاشقی کرده ای؟
همین کفایت میکند،
بیش از این نخواه!
به جُز عشق!
هیچ مروارید دیگری
در چینهای تاریک
زندگی پیدا نمیشود.
#ویکتور_هوگو
عاشقی؟
عاشقی کرده ای؟
همین کفایت میکند،
بیش از این نخواه!
به جُز عشق!
هیچ مروارید دیگری
در چینهای تاریک
زندگی پیدا نمیشود.
#ویکتور_هوگو
هیچکس بار غمت را به دوش نمیکشد
جز شانهی خودت
دیگران فقط دوست دارند
از ماجرایت سر در آورند!
#نجیب محفوظ
جز شانهی خودت
دیگران فقط دوست دارند
از ماجرایت سر در آورند!
#نجیب محفوظ
خوشا و خرما آن دل
که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم
دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد
از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل
برون از نم نمیبینم
#سعــــدی
که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم
دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد
از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل
برون از نم نمیبینم
#سعــــدی
.
به هرکس دل ببندم بعد از این
خود نیز می دانم
به جز اندوهِ دل کندن
ندارد حاصلی دیگر ...
#فاضل_نظری
شبتون بی ملال🌙✨
به هرکس دل ببندم بعد از این
خود نیز می دانم
به جز اندوهِ دل کندن
ندارد حاصلی دیگر ...
#فاضل_نظری
شبتون بی ملال🌙✨
.
چو از بنفشه ی شب بوی صبح برخیزد
هزار وسوسه در جان من برانگیزد
کبوتر دلم از شوق میگشاید بال
که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد ...
#فریدون_مشیری
چو از بنفشه ی شب بوی صبح برخیزد
هزار وسوسه در جان من برانگیزد
کبوتر دلم از شوق میگشاید بال
که چون سپیده به آغوش صبح بگریزد ...
#فریدون_مشیری
.
خاک تپید
هوا موجی زد
علفها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند؛
میان دو دست تمنایم روییدی
در من تراویدی ...!
#سهراب_سپهری
خاک تپید
هوا موجی زد
علفها ریزش رویا را در چشمانم شنیدند؛
میان دو دست تمنایم روییدی
در من تراویدی ...!
#سهراب_سپهری
در کشور ما که مهد اندوه و غم است
در آن، دل و جان شاد بسیار کم است
از همقدمان خود عقب خواهد ماند
هر کس که در این زمانه ثابت قدم است
#فرخی_یزدی
┄
در آن، دل و جان شاد بسیار کم است
از همقدمان خود عقب خواهد ماند
هر کس که در این زمانه ثابت قدم است
#فرخی_یزدی
┄
محفل اشعار
. کوچه به کوچه های خرمشهر تا آخرین قطره خونمان جنگیدیم تا خرمشهر، خرمشهر بماند و ماند. سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر، خجسته باد.🌸🌸🌸🌸
.
سالها گذشت
تا شهر
خانههایش را
بر نخلستان بسازد
تا هر خرما درون خود
خاطر پلاکی را
شیرین کند
به خونخواهی جنگی تلخ
حالا هر مناره
سربند سبز خویش را
باز میکند
تا دوباره خونی جهنده
به یادمان بیاورد
روزگاران خرمی باغ را
#مهتاب_میرقاسمی
سالها گذشت
تا شهر
خانههایش را
بر نخلستان بسازد
تا هر خرما درون خود
خاطر پلاکی را
شیرین کند
به خونخواهی جنگی تلخ
حالا هر مناره
سربند سبز خویش را
باز میکند
تا دوباره خونی جهنده
به یادمان بیاورد
روزگاران خرمی باغ را
#مهتاب_میرقاسمی
محفل اشعار
. کوچه به کوچه های خرمشهر تا آخرین قطره خونمان جنگیدیم تا خرمشهر، خرمشهر بماند و ماند. سوم خرداد سالروز آزادسازی خرمشهر، خجسته باد.🌸🌸🌸🌸
.
"در روزهایی که خرمشهر در دست بیگانگان بود"
👇
اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو
ای بغض گل انداخته، فریاد خطر شو
ای روی بر افروخته، خود پرچمِ ره باش
ای مشت بر افراخته، افراختهتر شو
ای حافظِ جانِ وطن، از خانه برون آی
از خانه برون چیست که از خویش به در شو
گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش
ور تیغ فرو بارد، ای سینه سپر شو
خاک پدران است که دستِ دگران است
هان ای پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو
دیوارِ مصیبت کدهیِ حوصله بشکن
شرم آیدم از این همه صبرِ تو، ظفر شو
تا خود جگرِ روبهکان را بدرانی
چون شیر در این بیشه سراپای، جگر شو
مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست
خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو
فریاد به فریاد بیفزای، که وقت است
در یک نفس تازه اثرهاست، اثر شو
ایرانی آزاده! جهان چشم به راه است
ایرانِ کهن در خطر افتاده، خبر شو
مشتی خس و خارند، به یک شعله بسوزان
بر ظلمتِ این شامِ سیه فام، سحر شو
#فریدون_مشیری
"در روزهایی که خرمشهر در دست بیگانگان بود"
👇
اى خشمِ به جان تاخته، توفانِ شرر شو
ای بغض گل انداخته، فریاد خطر شو
ای روی بر افروخته، خود پرچمِ ره باش
ای مشت بر افراخته، افراختهتر شو
ای حافظِ جانِ وطن، از خانه برون آی
از خانه برون چیست که از خویش به در شو
گر شعله فرو ریزد، بشتاب و میندیش
ور تیغ فرو بارد، ای سینه سپر شو
خاک پدران است که دستِ دگران است
هان ای پسرم، خانه نگهدارِ پدر شو
دیوارِ مصیبت کدهیِ حوصله بشکن
شرم آیدم از این همه صبرِ تو، ظفر شو
تا خود جگرِ روبهکان را بدرانی
چون شیر در این بیشه سراپای، جگر شو
مسپار وطن را به قضا و قدر ای دوست
خود بر سرِ آن، تن به قضا داده، قدر شو
فریاد به فریاد بیفزای، که وقت است
در یک نفس تازه اثرهاست، اثر شو
ایرانی آزاده! جهان چشم به راه است
ایرانِ کهن در خطر افتاده، خبر شو
مشتی خس و خارند، به یک شعله بسوزان
بر ظلمتِ این شامِ سیه فام، سحر شو
#فریدون_مشیری
.در سوم خرداد سال ۶۱ خرمشهر نگین انگشتری ایران که پس از ۳۴ روز مقاومت به اشغال رژیم بعثی صدام در آمده بود پس از ۵۷۶ روزاز اشغال آزاد شد و ایران از غرور این آزادی سر از پا نمی شناخت.
🌸سالروز آزاد سازی خرمشهر مبارک🌸
🌸سالروز آزاد سازی خرمشهر مبارک🌸
@golhayejavidaneiran
غلام کویتی پور،ممد نبودی mp3
آهنگ بسیار زیبای حماسی زمان آزادی خرمشهر عزیز، غوغا کرد به یاد شهید محمد جهان آرا
«ممد نبودی»
با صدای: غلام کویتی پور
https://t.me/didochanal
«ممد نبودی»
با صدای: غلام کویتی پور
https://t.me/didochanal
گفتم دوش عشق را: ای تو قرین و یارِ من
هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من
نورِ دو دیدهٔ منی، دور مشو ز چشمِ من
شعلهٔ سینهٔ منی، کم مکن از شرارِ من
یارِ من و حریفِ من، خوبِ من و لطیفِ من
چستِ من و ظریفِ من، باغِ من و بهارِ من
ای تنِ من خرابِ تو، دیدهٔ من سحابِ تو
ذرّهٔ آفتابِ تو، این دلِ بیقرارِ من
لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم
کآخر تا کجا رسد پنج و ششِ قمارِ من
تا که چه زاید این شبِ حامله از برایِ من
تا به کجا کشد بگو مستیِ بیخمارِ من؟
تا چه عمل کند عجب شُکرِ من و سپاس من
تا چه اثر کند عجب ناله و زینهارِ من
گفت: خُنُک تو را که تو در غمِ ما شدی دوتو
کار تو راست در جهان ای بگزیده کارِ من
مستِ منی و پستِ من، عاشق و میپرستِ من
برخورد او ز دستِ من، هر که کشید بارِ من
رو، که تو راست کرّ و فر، مجلسِ عیش نِهْ ز سر
زانکه نظر دهد نظر، عاقبت انتظارِ من
گفتم: وانما که چون زنده کنی تو مرده را؟
زنده کن این تنِ مرا از پیِ اعتبارِ من
مردهتر از تنم مجو، زنده کنش به نورِ هو
تا همه جان شود تنم، این تنِ جانسپارِ من
گفت: ز من نه بارها دیدهای اعتبارها
بر تو یقین نشد عجب قدرت و کار و بارِ من؟
گفتم: دید دل، ولی سیر کجا شود دلی
از لُطَف و عجایبت، ای شه و شهریارِ من؟
عشق کشید در زمان گوشِ مرا به گوشهای
خواند فسون، فسونِ او دامِ دلِ شکارِ من
جان ز فسونِ او چه شد؟ دم مزن و مگو چه شد
ور بِچَخی، تو نیستی محرم و رازدارِ من
#مولانا
┄
هیچ مباش یک نَفَس غایب از این کنارِ من
نورِ دو دیدهٔ منی، دور مشو ز چشمِ من
شعلهٔ سینهٔ منی، کم مکن از شرارِ من
یارِ من و حریفِ من، خوبِ من و لطیفِ من
چستِ من و ظریفِ من، باغِ من و بهارِ من
ای تنِ من خرابِ تو، دیدهٔ من سحابِ تو
ذرّهٔ آفتابِ تو، این دلِ بیقرارِ من
لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم
کآخر تا کجا رسد پنج و ششِ قمارِ من
تا که چه زاید این شبِ حامله از برایِ من
تا به کجا کشد بگو مستیِ بیخمارِ من؟
تا چه عمل کند عجب شُکرِ من و سپاس من
تا چه اثر کند عجب ناله و زینهارِ من
گفت: خُنُک تو را که تو در غمِ ما شدی دوتو
کار تو راست در جهان ای بگزیده کارِ من
مستِ منی و پستِ من، عاشق و میپرستِ من
برخورد او ز دستِ من، هر که کشید بارِ من
رو، که تو راست کرّ و فر، مجلسِ عیش نِهْ ز سر
زانکه نظر دهد نظر، عاقبت انتظارِ من
گفتم: وانما که چون زنده کنی تو مرده را؟
زنده کن این تنِ مرا از پیِ اعتبارِ من
مردهتر از تنم مجو، زنده کنش به نورِ هو
تا همه جان شود تنم، این تنِ جانسپارِ من
گفت: ز من نه بارها دیدهای اعتبارها
بر تو یقین نشد عجب قدرت و کار و بارِ من؟
گفتم: دید دل، ولی سیر کجا شود دلی
از لُطَف و عجایبت، ای شه و شهریارِ من؟
عشق کشید در زمان گوشِ مرا به گوشهای
خواند فسون، فسونِ او دامِ دلِ شکارِ من
جان ز فسونِ او چه شد؟ دم مزن و مگو چه شد
ور بِچَخی، تو نیستی محرم و رازدارِ من
#مولانا
┄
آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم باخت
سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
در غم عشق تو با این ناله های دردناک
اختر بیدادگر را دادگر خواهیم کرد
هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست
ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
تا جهانی در خور شرح غمت پیدا کنیم
خویش را زین عالم فانی به در خواهیم کرد
تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما
روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
لابهها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
ور به بیرحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت
پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد
#ملک الشعرای بهار
خلق را از طرهات آشفتهتر خواهیم کرد
اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم باخت
سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
در غم عشق تو با این ناله های دردناک
اختر بیدادگر را دادگر خواهیم کرد
هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست
ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
تا جهانی در خور شرح غمت پیدا کنیم
خویش را زین عالم فانی به در خواهیم کرد
تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما
روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
لابهها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
ور به بیرحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت
پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد
#ملک الشعرای بهار
جانم ز هواهای تو یادی دارد
بیرون ز مرادها مرادی دارد
بر باد دهم خویش در این بادهٴ عشق
کاین باده ز سودای تو بادی دارد
#مولانا
بیرون ز مرادها مرادی دارد
بر باد دهم خویش در این بادهٴ عشق
کاین باده ز سودای تو بادی دارد
#مولانا