The other in Proust by EL.pdf
193.1 KB
«دیگری در پروست»،
امانوئل #لویناس
"کیفیتهای بیزمان یک شاهکار، به هیچ وجه آن را به بیرون زمان نمیکشانند."
امانوئل #لویناس
"کیفیتهای بیزمان یک شاهکار، به هیچ وجه آن را به بیرون زمان نمیکشانند."
«عموماً، و بطور قطعی، پذیرفتهشده که کارکرد هنر بیان است، و بیان هنری بر شناخت متکیست. یک هنرمند ـ حتی یک نقاش، حتی یک موسیقیدان ـ میگوید. او از ناگفتنی میگوید. یک اثر هنری تصور مشترک را امتداد داده و به ماورای آن میرود. آنچه را که تصور مشترک ناچیز شمرده و از دست میدهد، اثر هنری در ذات تقلیل ناپذیرش دریافت میکند. از این رو با شهود متافیزیکی منطبق میشود. هر کجا زبان مشترک رها شود، یک شعر یا یک موسیقی حرف میزند. از این رو اثر هنری واقعیتر از واقعیت است و بر منزلت تخیل هنری، که خود را در جایگاه دانش مطلق قرار داده، شهادت میدهد. هرچند رئالیسم به عنوان یک حکم زیباییشناسی بی اعتبار شده، اما تمام اعتبارش را حفظ میکند. در واقع، صرفاً به نام یک رئالیسم فرادستی رد شده است. سوررئالیسم صفت متعالیست.»
امانوئل لویناس
از «واقعیت و سایهاش».
#لویناس
@demonkratia
امانوئل لویناس
از «واقعیت و سایهاش».
#لویناس
@demonkratia
از «زمان و دیگری»،
نوشتهی
امانوئل لویناس:
نوازشْ حالتی از هستیِ سوژه است، که آنجا سوژه در تماس با یک دیگری از این تماس فراتر میرود. این تماس به عنوان احساسْ بخشی از جهانِ نور است. اما آنچه نوازش میشود، به معنای واقعی کلمه، لمس نمیشود. نَرما یا گرمای دست که با تماس داده میشود نیست که نوازش جستجو میکند. این جستجوی نوازشْ ذاتِ آن را بر این واقعیت بنا میکند که نوازش نمیداند در جستجوی چیست. این «ندانستن»، این آشفتگیِ بنیادینْ [آنْ امرِ] ذاتی [ضروری و لاینفک] است. مثل یک بازیست با چیزی که به یغما میرود، بازیای مطلقاً بی برنامه و نقشه، نه با آنچه میتواند از ما یا ما شود، بلکه با چیز دیگر، همیشه دیگر، همیشه دستنیافتنی، همیشه آـینده. نوازشْ انتظارِ این آیندهی محضِ بی محتواست؛ متشکل است از تشدیدِ گرسنگی، با وعدههایی حتی غنیتر، که چشماندازهایی نو را به [امرِ] درفهمنیامدنی میگشاید؛ و از گرسنگیهای بیشماری تغذیه میکند.
این قصدمندیِ [intentionalité] شهوت [volupté]، این یگانه قصدمندیِ خود آینده، و نه انتظارِ یک واقعهی آینده، همیشه از سوی تحلیلهای فلسفی نادیدهگرفتهشدهاند. خود فروید چیز زیادی دربارهی لیبیدو نمیگوید جز اینکه لذت را جستجو میکند، با در نظر گرفتن لذت به عنوان محتوایی ساده، تحلیل را با آن آغاز میکند اما خود آن را تحلیل نمیکند. فروید اهمیتِ این لذت را در اقتصادِ عامِ هستی نمیجوید. رسالهی ما که عبارتست از آریگفتن به لذت در مقامِ خودِ رخدادِ آینده، آن آیندهی محض از هر محتوا، که خودِ رازِ آینده است، در جستجوی فهمِ جایگاهِ استثنایی آن است.
آیا این رابطه با دیگری از [طریقِ] اروس را میتوان به منزلهی یک شکست توصیف نمود؟ یکبار دیگر، پاسخ آریست، اگرکه ترمینولوژی شرحیاتِ کنونی را قبول کنیم، و اگر بخواهیم امر اروتیک را با «به چنگ آوردن»، «داشتن» یا «شناختن» توصیف کنیم. هیچ یک از اینها، یا شکستِ هیچ یک، در اروس نیست. اگر میشد دیگری را داشت، به چنگ آورد و شناخت، دیگری نبود. داشتن، شناختن، به چنگ آوردن مترادفهای قدرتاند. #لویناس
@demonkratia
نوشتهی
امانوئل لویناس:
نوازشْ حالتی از هستیِ سوژه است، که آنجا سوژه در تماس با یک دیگری از این تماس فراتر میرود. این تماس به عنوان احساسْ بخشی از جهانِ نور است. اما آنچه نوازش میشود، به معنای واقعی کلمه، لمس نمیشود. نَرما یا گرمای دست که با تماس داده میشود نیست که نوازش جستجو میکند. این جستجوی نوازشْ ذاتِ آن را بر این واقعیت بنا میکند که نوازش نمیداند در جستجوی چیست. این «ندانستن»، این آشفتگیِ بنیادینْ [آنْ امرِ] ذاتی [ضروری و لاینفک] است. مثل یک بازیست با چیزی که به یغما میرود، بازیای مطلقاً بی برنامه و نقشه، نه با آنچه میتواند از ما یا ما شود، بلکه با چیز دیگر، همیشه دیگر، همیشه دستنیافتنی، همیشه آـینده. نوازشْ انتظارِ این آیندهی محضِ بی محتواست؛ متشکل است از تشدیدِ گرسنگی، با وعدههایی حتی غنیتر، که چشماندازهایی نو را به [امرِ] درفهمنیامدنی میگشاید؛ و از گرسنگیهای بیشماری تغذیه میکند.
این قصدمندیِ [intentionalité] شهوت [volupté]، این یگانه قصدمندیِ خود آینده، و نه انتظارِ یک واقعهی آینده، همیشه از سوی تحلیلهای فلسفی نادیدهگرفتهشدهاند. خود فروید چیز زیادی دربارهی لیبیدو نمیگوید جز اینکه لذت را جستجو میکند، با در نظر گرفتن لذت به عنوان محتوایی ساده، تحلیل را با آن آغاز میکند اما خود آن را تحلیل نمیکند. فروید اهمیتِ این لذت را در اقتصادِ عامِ هستی نمیجوید. رسالهی ما که عبارتست از آریگفتن به لذت در مقامِ خودِ رخدادِ آینده، آن آیندهی محض از هر محتوا، که خودِ رازِ آینده است، در جستجوی فهمِ جایگاهِ استثنایی آن است.
آیا این رابطه با دیگری از [طریقِ] اروس را میتوان به منزلهی یک شکست توصیف نمود؟ یکبار دیگر، پاسخ آریست، اگرکه ترمینولوژی شرحیاتِ کنونی را قبول کنیم، و اگر بخواهیم امر اروتیک را با «به چنگ آوردن»، «داشتن» یا «شناختن» توصیف کنیم. هیچ یک از اینها، یا شکستِ هیچ یک، در اروس نیست. اگر میشد دیگری را داشت، به چنگ آورد و شناخت، دیگری نبود. داشتن، شناختن، به چنگ آوردن مترادفهای قدرتاند. #لویناس
@demonkratia
از «زمان و دیگری»،
[یک پاراگراف] نوشتهی
امانوئل لویناس
***
«باروری»، (صفحه 85)...
برگردیم به همان ملاحضهای که ما را از دیگریتِ مرگ به دیگریتِ زنانه سوق میداد. در برابر رخدادی محض، در برابر آیندهای محض، یعنی مرگ، آنجا که این خودِ من [ایگوی من] دیگر هیچ کاری نمیتواند کند، به عبارتی یعنی دیگر نمیتواند خودِ من [یک ایگو] باشد، ـ ما در جستجوی موقعیتی هستیم که آنجا با این اوصاف، برای آن [خودِ من] امکانِ خودِ من ماندن وجود دارد و این موقعیت را ما «پیروزی بر مرگ» مینامیم.
یک بار دیگر [میگویم]، این موقعیت را نمیتوان قدرت تلقی کرد. در دیگریتِ یک تو، من چگونه میتوانم بی تحلیل بردنِ خودم در این تو، و بی از دست رفتنام آنجا، من باقی بمانم؟ این خودِ من چگونه در یک تو خود من میماند، بی اینکه هنوز خودِ منی باشد که من در حضورم هستم، یعنی خودِ منی که ناگزیر به خودش بازمیگردد؟ چگونه این خودِ من میتواند با خودش دیگری شود؟ نمیتواند مگر فقط به یک طریق: از طریقِ پِدَریت [پدری، پدربودن:la paternité].
#لویناس.
@demonkratia
[یک پاراگراف] نوشتهی
امانوئل لویناس
***
«باروری»، (صفحه 85)...
برگردیم به همان ملاحضهای که ما را از دیگریتِ مرگ به دیگریتِ زنانه سوق میداد. در برابر رخدادی محض، در برابر آیندهای محض، یعنی مرگ، آنجا که این خودِ من [ایگوی من] دیگر هیچ کاری نمیتواند کند، به عبارتی یعنی دیگر نمیتواند خودِ من [یک ایگو] باشد، ـ ما در جستجوی موقعیتی هستیم که آنجا با این اوصاف، برای آن [خودِ من] امکانِ خودِ من ماندن وجود دارد و این موقعیت را ما «پیروزی بر مرگ» مینامیم.
یک بار دیگر [میگویم]، این موقعیت را نمیتوان قدرت تلقی کرد. در دیگریتِ یک تو، من چگونه میتوانم بی تحلیل بردنِ خودم در این تو، و بی از دست رفتنام آنجا، من باقی بمانم؟ این خودِ من چگونه در یک تو خود من میماند، بی اینکه هنوز خودِ منی باشد که من در حضورم هستم، یعنی خودِ منی که ناگزیر به خودش بازمیگردد؟ چگونه این خودِ من میتواند با خودش دیگری شود؟ نمیتواند مگر فقط به یک طریق: از طریقِ پِدَریت [پدری، پدربودن:la paternité].
#لویناس.
@demonkratia