*ـزیباییـ
زیبایم من، ای میرایان! همچو رویایی از سنگ،
و سینهی من، آنجا که هر کس به نوبهی خویش زخم برمیدارد،
احداث شد تا که در شاعر برانگیزانَد عشقی را
ابدی و خاموش به سانِ مادّهای.
همچو ابوالهولی فهمناشده بر لاجورد مینشینم من؛
قلبی از برف را به سپیدیِ قوها پیوند میزنم؛
از حرکتی که خطوط را میجُنباندْ نفرت دارم
و هرگز من نه میگریم و هرگز من نه میخندم.
شاعران، در محضرِ تعابیرِ گرانم،
که انگار از مغرورترین بناها وامشان گرفتهام،
روزهای خویش را به مشقهایی مشقتبارْ میسوزانند؛
چراکه از برای شیفتنِ این عاشقانِ مطیعْ من،
آیینههایی پاک دارم که همهچیز را زیباتر مینمایند:
چشمانِ من، چشمانِ گشادهی من با فروغهایی ابدی.
****
ـ زیبایی ـ
سرودهی شارل بودلر
از دفتر «گلهای شر».
ت:ع.س.
ـ متن اصلی شعر به فرانسوی، به همراه چند ترجمهی انگلیسی دیگر:
https://fleursdumal.org/poem/116
#بودلر
@demonkratia
زیبایم من، ای میرایان! همچو رویایی از سنگ،
و سینهی من، آنجا که هر کس به نوبهی خویش زخم برمیدارد،
احداث شد تا که در شاعر برانگیزانَد عشقی را
ابدی و خاموش به سانِ مادّهای.
همچو ابوالهولی فهمناشده بر لاجورد مینشینم من؛
قلبی از برف را به سپیدیِ قوها پیوند میزنم؛
از حرکتی که خطوط را میجُنباندْ نفرت دارم
و هرگز من نه میگریم و هرگز من نه میخندم.
شاعران، در محضرِ تعابیرِ گرانم،
که انگار از مغرورترین بناها وامشان گرفتهام،
روزهای خویش را به مشقهایی مشقتبارْ میسوزانند؛
چراکه از برای شیفتنِ این عاشقانِ مطیعْ من،
آیینههایی پاک دارم که همهچیز را زیباتر مینمایند:
چشمانِ من، چشمانِ گشادهی من با فروغهایی ابدی.
****
ـ زیبایی ـ
سرودهی شارل بودلر
از دفتر «گلهای شر».
ت:ع.س.
ـ متن اصلی شعر به فرانسوی، به همراه چند ترجمهی انگلیسی دیگر:
https://fleursdumal.org/poem/116
#بودلر
@demonkratia
شرّ
آرتور رمبو
آندم که تُفهای سرخِ بمبهای خوشهای
تمامیِ روز را در بینهایتِ آسمانِ آبی سوت میزنند؛
که چه سرخجامگان چه سبزها، نزدِ شاهی که به ریششان میخندد،
گُردانها جملگی در آتش فرو میریزند؛
آندم که جنونی دهشتناک، میساید
و به تودهی دودی بدل میکند صدها هزار آدم را؛
ـ بیچاره مردگان! در تابستان، در چمن، در شادیِ تو،
ای طبیعت! آه تو که این آدمیان را مقدّس ساختی!...ـ
ـ خداییست، که میخندد به قماشهای دمشقیِ
محرابها، به بخورات و به جامهای بزرگ طلا؛
او که در لالایی هوشیعانا به خواب میرود،
و بیدار میشود، هرگاه مادرانی، گردهمآمده
از تشویش، و گریانْ به زیرِ کهنه کلاههای سیاهشان، به او
پاپاسیِ دُرشتی را میبخشند که در دستمالهایشان پیچیدهاند.
***
ـ شرّ ـ
سرودهی آرتور #رمبو،
از شعرهای مورخهی 1870.
ت:ع.س.
***
[عکسها: رمبوی نوجوان، نسخهی فارسی، متن اصلی و ترجمهی انگلیسی این شعر از والاس فاولی].
@demonkratia
آرتور رمبو
آندم که تُفهای سرخِ بمبهای خوشهای
تمامیِ روز را در بینهایتِ آسمانِ آبی سوت میزنند؛
که چه سرخجامگان چه سبزها، نزدِ شاهی که به ریششان میخندد،
گُردانها جملگی در آتش فرو میریزند؛
آندم که جنونی دهشتناک، میساید
و به تودهی دودی بدل میکند صدها هزار آدم را؛
ـ بیچاره مردگان! در تابستان، در چمن، در شادیِ تو،
ای طبیعت! آه تو که این آدمیان را مقدّس ساختی!...ـ
ـ خداییست، که میخندد به قماشهای دمشقیِ
محرابها، به بخورات و به جامهای بزرگ طلا؛
او که در لالایی هوشیعانا به خواب میرود،
و بیدار میشود، هرگاه مادرانی، گردهمآمده
از تشویش، و گریانْ به زیرِ کهنه کلاههای سیاهشان، به او
پاپاسیِ دُرشتی را میبخشند که در دستمالهایشان پیچیدهاند.
***
ـ شرّ ـ
سرودهی آرتور #رمبو،
از شعرهای مورخهی 1870.
ت:ع.س.
***
[عکسها: رمبوی نوجوان، نسخهی فارسی، متن اصلی و ترجمهی انگلیسی این شعر از والاس فاولی].
@demonkratia
«خشونت آنچیزیست که حرف نمیزند. آنجا که بین بزدلی و خشونت فقط یک انتخاب وجود دارد، من خشونت را توصیه میکنم. استعمارْ ماشینی متفکر نیست، بدنی بهرهمند از خرد [هم] نیست. [استعمار] در حالت طبیعی خودش [همان] خشونت است و جز دربرابر خشونتی بزرگتر سرِ تعظیم فرود نمیآورد.»
#دلوز
@demonkratia
#دلوز
@demonkratia
*
برهنه. خوابِ تنْ شفّافْ چون درختی از شیشه. نزدِ خویش شایعهی وحشیانهی آرزویی آشفته را میشنوی. شبْ کورمالْ مالِ من. تو از من دورتری. وحشتِ تو را جُستن در فضای پر از ضجهی شعرم. نامِ تو مرضِ چیزهاست در نیمهشب. سکوتی را به من وعده دادند. چهرهات از چهرهام به من نزدیکتر است. خاطرهی خیالین. چه دوست دارم به قتل رسانمات ـ
سرودهای از آلخاندرا پیسارنیک
از «اشعارِ فرانسوی».
ت: ع.س.
[تصویر شاعر، متن اصلی، نسخهی دستنویس و ترجمههای فارسی و انگلیسی، #پیسارنیک]
@demonkratia
برهنه. خوابِ تنْ شفّافْ چون درختی از شیشه. نزدِ خویش شایعهی وحشیانهی آرزویی آشفته را میشنوی. شبْ کورمالْ مالِ من. تو از من دورتری. وحشتِ تو را جُستن در فضای پر از ضجهی شعرم. نامِ تو مرضِ چیزهاست در نیمهشب. سکوتی را به من وعده دادند. چهرهات از چهرهام به من نزدیکتر است. خاطرهی خیالین. چه دوست دارم به قتل رسانمات ـ
سرودهای از آلخاندرا پیسارنیک
از «اشعارِ فرانسوی».
ت: ع.س.
[تصویر شاعر، متن اصلی، نسخهی دستنویس و ترجمههای فارسی و انگلیسی، #پیسارنیک]
@demonkratia