ڪلبہ‎‌‌‎‌‌شـ؏ـردلاویز
5.59K subscribers
871 photos
1 video
10 links
زیر امضای تمام شعرهایم مینویسم" دل" نوشت
تابدانند " عشق را باید فقط با "دل " نوشت

#رزگار_موکریان

@Delaviz_20
Download Telegram
من با دگری دست به پیمان ندهم
دانم که نیوفتد حریف از تو بهم

دل بر تو نهم که راحت جان منی
ور زانکه دل از تو برکنم بر که نهم؟


#سعدی
هزارم درد می‌باشد که می‌گویم نهان دارم
لبم با هم نمی‌آید چو غنچه روز بشکفتن

ز دستم برنمی‌خیزدکه انصاف ازتو بستانم
روا داری گناه خویش و آنگه بر من آشفتن


#سعدی
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
سرِ مویی به غلط در همه اندامم نیست

میل آن دانه ی خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم رهِ بیرون شدن از دامم نیست


#سعدی
در ســرو رسیدست ولیکن به حقیقت
از سرو گذشتست که سیمین بدنست آن

هرگـز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روحست که در پیرهنست آن


#سعدی
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگرآدمی به چشم است ودهان وگوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت


#سعدی
‏ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
‏غیر از خیالِ جانان، در جان و سر نباشد

‏در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
‏بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد...


‏‌ #سعدی
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار


#سعدی
تا سر نکنم در سَرت ای مایه‌ی ناز
کوته نکنم زِ دامنت دست نیاز

هرچند که راهم به تو دورست و دراز
در راه بمیرم و نگردم زِ تو باز


#سعدی
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالی و ندانمت کجایی

دل خویش را بگفتم چو تو دوست می‌گرفتم
نه عجب که خوبرویان بکنند بی‌وفایی


#سعدی
تا قدم باشدم اندر قدمش افتم و خیزم
تا نفس ماندم اندر عقبش پرسم و پویم

دشمن خویشتنم هر نفس از دوستی او
تا چه دید از من مسکین که ملولست ز خویم


#سعدی
مه است این یا ملک یا آدمی‌زاد
پری یا آفتابِ عالم‌افروز

ندانستی که ضدان در کمینند
نکو کردی علی‌رغم بدآموز


#سعدی
آن یار که عهد دوستاری بشکست
می‌رفت و مَنَش گرفته دامان در دست

می‌گفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست


#سعدی