شب که آرام تر از پلک تو را میبندم
با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من و تو ساحل و دریای همیم، اما نه
ساحل اینقدر که در فاصله با دریا نیست!
#محمدعلی_بهمنی
با دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
من و تو ساحل و دریای همیم، اما نه
ساحل اینقدر که در فاصله با دریا نیست!
#محمدعلی_بهمنی
در خود، هرآنچه ساخته بودم خراب شد
دریای پُرخروشِ امیدم سراب شد
خورشید مُرد و ابر غریبانهتر گریست
روزم سیاه چون شبِ بیماهتاب شد
#محمدعلی_بهمنی
دریای پُرخروشِ امیدم سراب شد
خورشید مُرد و ابر غریبانهتر گریست
روزم سیاه چون شبِ بیماهتاب شد
#محمدعلی_بهمنی
بی صدا تر ز سکوتیم ولی گاهِ خروش
نعرهی ماست که در گوشِ شما میماند
بروید ای دلتان نیمه، که در شیوهی ما
مرد با هرچه ستم، هرچه بلا، میماند...
#محمدعلی_بهمنی
نعرهی ماست که در گوشِ شما میماند
بروید ای دلتان نیمه، که در شیوهی ما
مرد با هرچه ستم، هرچه بلا، میماند...
#محمدعلی_بهمنی
بگیر دست مرا تا تب تو را بسرایم
تو را تپنده تر از نبض واژه ها بسرایم
نپرس تازه تر چه داری که هر دقیقه هرآن
بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم...
#محمدعلی_بهمنی
تو را تپنده تر از نبض واژه ها بسرایم
نپرس تازه تر چه داری که هر دقیقه هرآن
بگیر دست مرا و بخواه تا بسرایم...
#محمدعلی_بهمنی
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
#محمدعلی_بهمنی
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
#محمدعلی_بهمنی
همیشه منظر دریاو کوه، روح افزاست
و منظر تو تلاقی کوه با دریاست
نفس ز عمق توو قله ی تو می گیرم
به هر کجا که تو باشی، هوای من آنجاست
#محمدعلی_بهمنی
و منظر تو تلاقی کوه با دریاست
نفس ز عمق توو قله ی تو می گیرم
به هر کجا که تو باشی، هوای من آنجاست
#محمدعلی_بهمنی
ماجرایِ من و تو، باورِ باورها نیست
ماجراییست که در حافظهی دنیا نیست
نَه دروغیم، نَه رویا، نَه خیالیم، نَه وَهْم
ذاتِ عشقیم، که در آینه ها پیدا نیست...
#محمدعلی_بهمنی
ماجراییست که در حافظهی دنیا نیست
نَه دروغیم، نَه رویا، نَه خیالیم، نَه وَهْم
ذاتِ عشقیم، که در آینه ها پیدا نیست...
#محمدعلی_بهمنی
گفتم که با خیال تو دلی خوش کنم ولی
با این عطش سراب قبولم نمیکند
بیسایهتر ز خویش حضوری ندیدهام
حق دارد آفتاب قبولم نمیکند
#محمدعلی_بهمنی
با این عطش سراب قبولم نمیکند
بیسایهتر ز خویش حضوری ندیدهام
حق دارد آفتاب قبولم نمیکند
#محمدعلی_بهمنی
تو تنها میتوانی آخرین درمان من باشی
و بی شک دیگران بیهوده میجویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمیخوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو میگویند تحسینم
#محمدعلی_بهمنی
و بی شک دیگران بیهوده میجویند تسکینم
تو آن شعری که من جایی نمیخوانم، که میترسم
به جانت چشم زخم آید چو میگویند تحسینم
#محمدعلی_بهمنی
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چہ رازی که به هر شیوہ تو را میجویم
تازہ مییابم و بازت اثری پیدا نیست
#محمدعلی_بهمنی
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چہ رازی که به هر شیوہ تو را میجویم
تازہ مییابم و بازت اثری پیدا نیست
#محمدعلی_بهمنی
دیشب من و تو بستهی این خاک نبودیم
من یکسره آتش، همه ذرات هـوا تو
بیدارم اگـر دغـدغهی روز نمیکرد
با آتشمان سوخته بودی همه را تو
#محمدعلی_بهمنی
من یکسره آتش، همه ذرات هـوا تو
بیدارم اگـر دغـدغهی روز نمیکرد
با آتشمان سوخته بودی همه را تو
#محمدعلی_بهمنی