@ddrreamm
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جان را ز لب پیاله بستان
#خواجوی_کرمانی
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان
که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان
به سحر که جان فزاید لب یار و جام باده
بنشین و کام جان را ز لب پیاله بستان
#خواجوی_کرمانی
👍2
@ddrreamm
روزی ز پی گلاب می گردیدم
پژمرده عذار گل در آتش دیدم
گفتم که چه کرده ای که میسوزندت
گفتا که در این باغ دمی خندیدم
#ابوسعید_ابوالخیر
روزی ز پی گلاب می گردیدم
پژمرده عذار گل در آتش دیدم
گفتم که چه کرده ای که میسوزندت
گفتا که در این باغ دمی خندیدم
#ابوسعید_ابوالخیر
👍3
@ddrreamm
در خواب خیال یار خود می دیدم
وز باغ وصال او گلی می چیدم
مرغ سحری ز خواب بیدارم کرد
ای کاش که بیدار نمی گردیدم
#ابوسعید_ابوالخیر
در خواب خیال یار خود می دیدم
وز باغ وصال او گلی می چیدم
مرغ سحری ز خواب بیدارم کرد
ای کاش که بیدار نمی گردیدم
#ابوسعید_ابوالخیر
👍2🔥1
@ddrreamm
عزم آن دارم
که امشب نیم مست
پای کوبان
کوزه ی دُردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت
ببازم هر چه هست
#عطار_نیشابوری
عزم آن دارم
که امشب نیم مست
پای کوبان
کوزه ی دُردی به دست
سر به بازار قلندر در نهم
پس به یک ساعت
ببازم هر چه هست
#عطار_نیشابوری
👍3
👍1
@ddrreamm
#پدرم ،،
پدرم تنها بود ،
توی دنیای به این زیبایی ،
هم میانِ زن و فرزند خودش تنها بود ،
مهربان بود ولی سختی دوران ،
کمی از چهره او سخت نمود ،
نه که فرزند نداشت ،
خواهری چند و برادر هم داشت ،
یکه و تنها بود ،،
پسر و دختر و داماد و عروس ،
نوه ها را دوست داشت ،
دختران را بیشتر ،
با پسرهاش کمی جدی بود ،
تا بدانند که دنیا سخت است ،
"زندگی رحم ندارد پسرم ،
و اگر دیر بجنبی همه ی هستی عمر ،
آتش و دود شود خاک به سر باید کرد ، "
پدرم مرد بزرگی که هنوزم مردم ،
عزتی مانده از او باز به یادش آرند ،
بعد یک عمر منم مثل پدر تنهایم ،
مهربانم ،
ولی تنهایم ،
ارث بردم ز پدر ،
چونکه قانون طبیعت این است ،
هر کسی مهر بورزد آخر ،
تک و تنها شود و تنهایی ،
امتیازیست خدا خاص خودش گرداند ،
#امیر_مومنی
#پدرم ،،
پدرم تنها بود ،
توی دنیای به این زیبایی ،
هم میانِ زن و فرزند خودش تنها بود ،
مهربان بود ولی سختی دوران ،
کمی از چهره او سخت نمود ،
نه که فرزند نداشت ،
خواهری چند و برادر هم داشت ،
یکه و تنها بود ،،
پسر و دختر و داماد و عروس ،
نوه ها را دوست داشت ،
دختران را بیشتر ،
با پسرهاش کمی جدی بود ،
تا بدانند که دنیا سخت است ،
"زندگی رحم ندارد پسرم ،
و اگر دیر بجنبی همه ی هستی عمر ،
آتش و دود شود خاک به سر باید کرد ، "
پدرم مرد بزرگی که هنوزم مردم ،
عزتی مانده از او باز به یادش آرند ،
بعد یک عمر منم مثل پدر تنهایم ،
مهربانم ،
ولی تنهایم ،
ارث بردم ز پدر ،
چونکه قانون طبیعت این است ،
هر کسی مهر بورزد آخر ،
تک و تنها شود و تنهایی ،
امتیازیست خدا خاص خودش گرداند ،
#امیر_مومنی
❤1
👍2
❤2👍1
@ddrreamm
ملکالشعرا بهار » قطعات »
شمارهٔ ۱۱۵ - ضلال مبین
دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش
میخواند درس قرآن در پیش شیخ شهر
وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش
میداد شیخ، درس ضلال مبین بدو
و آهنگ ضاد رفته به اوج کمال خویش
دختر نداشت طاقت گفتار حرف ضاد
با آن دهان کوچک غنچه مثال خویش
میداد شیخ را به «دلال مبین» جواب
وان شیخ مینمود مکرر مقال خویش
گفتم به شیخ راه ضلال اینقدر مپوی
کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش
بهتر همان بود که بمانید هر دوان
او در دلال خویش و تو اندر ضلال خویش
ملکالشعرا بهار » قطعات »
شمارهٔ ۱۱۵ - ضلال مبین
دیدم به بصره دخترکی اعجمی نسب
روشن نموده شهر به نور جمال خویش
میخواند درس قرآن در پیش شیخ شهر
وز شیخ دل ربوده به غنج و دلال خویش
میداد شیخ، درس ضلال مبین بدو
و آهنگ ضاد رفته به اوج کمال خویش
دختر نداشت طاقت گفتار حرف ضاد
با آن دهان کوچک غنچه مثال خویش
میداد شیخ را به «دلال مبین» جواب
وان شیخ مینمود مکرر مقال خویش
گفتم به شیخ راه ضلال اینقدر مپوی
کاین شوخ منصرف نشود از خیال خویش
بهتر همان بود که بمانید هر دوان
او در دلال خویش و تو اندر ضلال خویش
👍2👏1