This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
@ddrreamm
شریعت میگوید:
"آنچه برای توست، برای تو باشد
و آنچه برای من است، برای من باشد.”
طریقت میگوید:
”آنچه برای توست، برای تو باشد و آنچه هم برای من است، برای تو باشد."
معرفت میگوید:
"نه من چیزی دارم و نه تو چیزی داری."
و حقیقت میگوید: "نه من وجود دارم و نه تو."
#الیف_شافاک
#ملت_عشق
شریعت میگوید:
"آنچه برای توست، برای تو باشد
و آنچه برای من است، برای من باشد.”
طریقت میگوید:
”آنچه برای توست، برای تو باشد و آنچه هم برای من است، برای تو باشد."
معرفت میگوید:
"نه من چیزی دارم و نه تو چیزی داری."
و حقیقت میگوید: "نه من وجود دارم و نه تو."
#الیف_شافاک
#ملت_عشق
🤔1
👍1
👍1
آمد امّا...
غلامحسین بنان
@ddrreamm
ابوالحسن ورزی زن زیبائی داشت که از خوبرویان تهران بود و علاوه بر چهره، روحی زیباپرست و لطیف داشت. اهل دل و شیفته شعر و ادبیات و هنر بود و با این خصائل جسمی و روحی، الهامبخش طبع شاعرانه ورزی به شمار میآمد و در جلساتی که همسرش شرکت میکرد، حضور داشت و در همین نشستها بین او و جوانِ بلندبالای مازندرانی علائق عاشقانه شکفته شد و حدیث مهرورزی آنها به یکدیگر از پرده بیرون افتاد و نهایتاً بین ورزی و همسرش جدائی رخ داد و آن دو باهم ازدواج کردند.
طبع ظریف و حساس ورزی از این جدائی بسیار مکدّر و ملول شد و به آشفتگیهای روحی گرفتار آمد. دوستان مشترک آنها که رنج بیحد وی را میدیدند، احتمال میدادند که به جنون گرفتار آید و بسیار رنجیده شدند. آن را مغایر آئین دوستی و جوانمردی میدانستند و جمعاً به مرد مازندرانی فشار آوردند و پس از چند ماه آن دو از هم جدا شدند و زن بار دیگر به زندگی ورزی پیوست و غزل زیبا و پرمعنای «آمد امّا در نگاهش آن نوازشها نبود»، بازتاب این رویداد بود. موجب شد ورزی، آزردگیهای روحی و احساسات لگدمال شده خود را بیان کند. که استاد بنان حقِ داستان را به نیکی ادا کرد
ابوالحسن ورزی زن زیبائی داشت که از خوبرویان تهران بود و علاوه بر چهره، روحی زیباپرست و لطیف داشت. اهل دل و شیفته شعر و ادبیات و هنر بود و با این خصائل جسمی و روحی، الهامبخش طبع شاعرانه ورزی به شمار میآمد و در جلساتی که همسرش شرکت میکرد، حضور داشت و در همین نشستها بین او و جوانِ بلندبالای مازندرانی علائق عاشقانه شکفته شد و حدیث مهرورزی آنها به یکدیگر از پرده بیرون افتاد و نهایتاً بین ورزی و همسرش جدائی رخ داد و آن دو باهم ازدواج کردند.
طبع ظریف و حساس ورزی از این جدائی بسیار مکدّر و ملول شد و به آشفتگیهای روحی گرفتار آمد. دوستان مشترک آنها که رنج بیحد وی را میدیدند، احتمال میدادند که به جنون گرفتار آید و بسیار رنجیده شدند. آن را مغایر آئین دوستی و جوانمردی میدانستند و جمعاً به مرد مازندرانی فشار آوردند و پس از چند ماه آن دو از هم جدا شدند و زن بار دیگر به زندگی ورزی پیوست و غزل زیبا و پرمعنای «آمد امّا در نگاهش آن نوازشها نبود»، بازتاب این رویداد بود. موجب شد ورزی، آزردگیهای روحی و احساسات لگدمال شده خود را بیان کند. که استاد بنان حقِ داستان را به نیکی ادا کرد
👍1
@ddrreamm
یاد من باشد دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا،
آب،
زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانهی دل، بتکانم از غم...
#فریدون_مشیری
یاد من باشد دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا،
آب،
زمین
مهربان باشم، با مردم شهر
و فراموش کنم، هر چه گذشت
خانهی دل، بتکانم از غم...
#فریدون_مشیری
👍3❤1🕊1
@ddrreamm
عمر زاهد همه طى شد
«به تمناى بهشت»
او ندانست که در
«ترک تمناست بهشت»
این چه حرفیست که در
«عالم بالاست بهشت»
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...!
#صائب_تبریزی
عمر زاهد همه طى شد
«به تمناى بهشت»
او ندانست که در
«ترک تمناست بهشت»
این چه حرفیست که در
«عالم بالاست بهشت»
هر کجا وقت خوش افتاد
همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت...!
#صائب_تبریزی
❤2💯1
👍2❤1
@ddrreamm
رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن
تَرک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن
بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
#مولانا
رو سر بِنِه به بالین، تنها مرا رها کن
تَرک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن
ماییم و آب دیده، در کنج غم خزیده
بر آب دیدهٔ ما، صد جای آسیا کن
بر شاه خوبرویان، واجب وفا نباشد
ای زردروی عاشق، تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم، کاین درد را دوا کن
در خواب دوش پیری، در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد، که عزم سوی ما کن
#مولانا
👍2❤1
@ddrreamm
یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
بس دیو را که صورت فرزند آدم است
آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی
یا لطف صورتیست، دگر حشو عالم است
هرگز حسد نبرده و حسرت نخوردهام
جز بر دو روی یار موافق که در هم است
آنان که در بهار به صحرا نمیروند
بوی خوش ربیع بر ایشان مُحَرَّم است
وان سنگدل که دیده بدوزد ز روی خوب
پندش مده که جهل در او نیک محکم است
آرام نیست در همه عالم بهاتفاق
ور هست در مجاورتِ یارِ مَحْرَم است
گر خون تازه میرود از ریش اهل دل
دیدار دوستان که ببینند مرهم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
مُمسِک برای مال همهساله تنگدل
سعدی به روی دوست همهروزه خرم است
#سعدی
یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
بس دیو را که صورت فرزند آدم است
آن است آدمی که در او حُسنِ سیرتی
یا لطف صورتیست، دگر حشو عالم است
هرگز حسد نبرده و حسرت نخوردهام
جز بر دو روی یار موافق که در هم است
آنان که در بهار به صحرا نمیروند
بوی خوش ربیع بر ایشان مُحَرَّم است
وان سنگدل که دیده بدوزد ز روی خوب
پندش مده که جهل در او نیک محکم است
آرام نیست در همه عالم بهاتفاق
ور هست در مجاورتِ یارِ مَحْرَم است
گر خون تازه میرود از ریش اهل دل
دیدار دوستان که ببینند مرهم است
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
مُمسِک برای مال همهساله تنگدل
سعدی به روی دوست همهروزه خرم است
#سعدی
💯2
@ddrreamm
#کلیم_کاشانی
هلاکِ چشمِ ادا فهمیام که دریابد
هر آن سخن که ز دل بر زبان نمیآید
#کلیم_کاشانی
هلاکِ چشمِ ادا فهمیام که دریابد
هر آن سخن که ز دل بر زبان نمیآید
👌1
👍2