۷۹۰
@ddrreamm
عطار » دیوان اشعار » غزلیات
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
در آرزوی رویت ای آرزوی جانم
دل نوحه کنان تا چند، جان نعرهزنان تا کی
بشکن به سر زلفت این بند گران از دل
بر پای دل مسکین این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی
ای پیر مناجاتی در میکده رو بنشین
درباز دو عالم را این سود و زیان تا کی
اندر حرم معنی از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه زین مدعیان تا کی
گر طالب دلداری از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر از کون و مکان تا کی
گر عاشق دلداری ور سوختهٔ یاری
بی نام و نشان میرو زین نام و نشان تا کی
گفتی به امید تو بارت بکشم از جان
پس بارکش ار مردی این بانگ و فغان تا کی
عطار همی بیند کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد عمر گذران تا کی
@ddrreamm
عطار » دیوان اشعار » غزلیات
جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی
نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی
در آرزوی رویت ای آرزوی جانم
دل نوحه کنان تا چند، جان نعرهزنان تا کی
بشکن به سر زلفت این بند گران از دل
بر پای دل مسکین این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی
ای پیر مناجاتی در میکده رو بنشین
درباز دو عالم را این سود و زیان تا کی
اندر حرم معنی از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه زین مدعیان تا کی
گر طالب دلداری از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر از کون و مکان تا کی
گر عاشق دلداری ور سوختهٔ یاری
بی نام و نشان میرو زین نام و نشان تا کی
گفتی به امید تو بارت بکشم از جان
پس بارکش ار مردی این بانگ و فغان تا کی
عطار همی بیند کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد عمر گذران تا کی
👍2
@ddrreamm
گويي به خواب بود
جواني مان گذشت
گاهي چه زود
فرصتمان دير ميشود
کاري ندارمت كه
کجايي چه ميکني
بي عشق سر مکن که
دلت پير ميشود
#قیصر_امين_پور
گويي به خواب بود
جواني مان گذشت
گاهي چه زود
فرصتمان دير ميشود
کاري ندارمت كه
کجايي چه ميکني
بي عشق سر مکن که
دلت پير ميشود
#قیصر_امين_پور
👏2
@ddrreamm
نومید مشو امید می دار ای دل
در غیب عجایب است بسیار ای دل
گر جمله جهان قصد به جان تو کنند
تو دامن دوست را نه بگذار ای دل
#مــولــانــا
نومید مشو امید می دار ای دل
در غیب عجایب است بسیار ای دل
گر جمله جهان قصد به جان تو کنند
تو دامن دوست را نه بگذار ای دل
#مــولــانــا
👍3
👍2
@ddrreamm
صبح امروز کسے گفت به من..؟؟
تو چقدر تنهایی..!!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی...؛
تن من گر تنهاست
دل من با دلهاست...!!
#سهراب_سپهری
صبح امروز کسے گفت به من..؟؟
تو چقدر تنهایی..!!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی...؛
تن من گر تنهاست
دل من با دلهاست...!!
#سهراب_سپهری
❤1👍1
@ddrreamm
نريز باده که دستی به زلف يار ندارم
دلم گرفته و کاری به روزگار ندارم
کدام کوچهی تنگی کدام کافهی دنجی
که هيچ جای جهان با کسی قرار ندارم
نشسته گَرد به خانه، نگير خرده که من هم
مسافری که بگيرد مرا به کار ندارم
ببند پنجرهها را ببند پنجرهها را
به روی من که اميدی به انتظار ندارم
بگو به مرگ بگيرد تمام هستیِ من را
به جز فراق که چيزی در اختيار ندارم
اگر به خانهی من آمدی چراغ بياور
که هيچ صبح سپيدی به شام تار ندارم
#میترا_سادات_دهقانی
نريز باده که دستی به زلف يار ندارم
دلم گرفته و کاری به روزگار ندارم
کدام کوچهی تنگی کدام کافهی دنجی
که هيچ جای جهان با کسی قرار ندارم
نشسته گَرد به خانه، نگير خرده که من هم
مسافری که بگيرد مرا به کار ندارم
ببند پنجرهها را ببند پنجرهها را
به روی من که اميدی به انتظار ندارم
بگو به مرگ بگيرد تمام هستیِ من را
به جز فراق که چيزی در اختيار ندارم
اگر به خانهی من آمدی چراغ بياور
که هيچ صبح سپيدی به شام تار ندارم
#میترا_سادات_دهقانی
👏2😢1
@ddrreamm
نقاشی غمانگیز مرگ #داریوش_سوم_هخامنشی
نقاشی کمیاب فوق توسط یک نقاش اروپایی حدود ۱۳۰ سال پیش، ماجرای غمانگیز مرگ آخرین پادشاه هخامنشی به تصویر کشیده است و هماکنون در آرشیو کتابخانه نیویورک آمریکا نگهداری میشود. در این نقاشی اسکندر بهمراه ارتش متجاوزش بر بالای پیکر بیجان داریوش سوم (۳۳۰ پیش ازمیلاد) ایستادهاند و نظارهگر جسد شاه ایران هستند.
در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، داریوش با وجود شکستهایی که از اسکندر متحمل شد هنوز مأیوس نشد و درصدد بود قشون جدیدی در ماد تجهیز کند و به جنگ برود اما با خیانت یک ایرانی به سرانجام نرسید و کشته شد. این شخص خائن بسوس ساتراپ باختر نام داشت که برادرزاده داریوش سوم محسوب میشد. در منطقه دامغان امروزی بسوس، که از تعیقب اسکندر مطلع شده بود، داریوش سوم را به قتل رساند و خود را بعنوان اردشیر پنجم، شاه ایران معرفی کرد. اسکندر وقتی به بالین آخرین پادشاه هخامنشی رسید با احترام جسد او را به پارس فرستاد و پس از تعقیب و گریزی طولانی بسوس را نیز یافته و به قتل رساند
نقاشی غمانگیز مرگ #داریوش_سوم_هخامنشی
نقاشی کمیاب فوق توسط یک نقاش اروپایی حدود ۱۳۰ سال پیش، ماجرای غمانگیز مرگ آخرین پادشاه هخامنشی به تصویر کشیده است و هماکنون در آرشیو کتابخانه نیویورک آمریکا نگهداری میشود. در این نقاشی اسکندر بهمراه ارتش متجاوزش بر بالای پیکر بیجان داریوش سوم (۳۳۰ پیش ازمیلاد) ایستادهاند و نظارهگر جسد شاه ایران هستند.
در سال ۳۳۰ پیش از میلاد، داریوش با وجود شکستهایی که از اسکندر متحمل شد هنوز مأیوس نشد و درصدد بود قشون جدیدی در ماد تجهیز کند و به جنگ برود اما با خیانت یک ایرانی به سرانجام نرسید و کشته شد. این شخص خائن بسوس ساتراپ باختر نام داشت که برادرزاده داریوش سوم محسوب میشد. در منطقه دامغان امروزی بسوس، که از تعیقب اسکندر مطلع شده بود، داریوش سوم را به قتل رساند و خود را بعنوان اردشیر پنجم، شاه ایران معرفی کرد. اسکندر وقتی به بالین آخرین پادشاه هخامنشی رسید با احترام جسد او را به پارس فرستاد و پس از تعقیب و گریزی طولانی بسوس را نیز یافته و به قتل رساند
💯3
@ddrreamm
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور
ز گفت و گوی مایی و تویی دور
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده دست شانه
صبا از طره اش نگسسه تاری
ندیده چشمش از سرمه غباری
نگشته با گلش همسایه سنبل
نبسته سبزه ای پیرایه بر گل
رخش ساده ز هر خطی و خالی
ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
ولی زانجا که حکم خوبروییست
ز پرده خوبرو در تنگ خوییست
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
#جامی_هفت_اورنگ_یوسف_زلیخا
در آن خلوت که هستی بی نشان بود
به کنج نیستی عالم نهان بود
وجودی بود از نقش دویی دور
ز گفت و گوی مایی و تویی دور
جمال مطلق از قید مظاهر
به نور خویش هم بر خویش ظاهر
دلارا شاهدی در حجله غیب
مبرا دامنش از تهمت عیب
نه با آیینه رویش در میانه
نه زلفش را کشیده دست شانه
صبا از طره اش نگسسه تاری
ندیده چشمش از سرمه غباری
نگشته با گلش همسایه سنبل
نبسته سبزه ای پیرایه بر گل
رخش ساده ز هر خطی و خالی
ندیده هیچ چشمی زو خیالی
نوای دلبری با خویش می ساخت
قمار عاشقی با خویش می باخت
ولی زانجا که حکم خوبروییست
ز پرده خوبرو در تنگ خوییست
نکو رو تاب مستوری ندارد
ببندی در ز روزن سر برآرد
#جامی_هفت_اورنگ_یوسف_زلیخا
❤2👍1👌1
👍1👏1
❤2👍1
Forwarded from ĐŔĖĄM$ (" Amir امیر_مومنی# ")
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👍2