_ازم دور نشو ...
+طوری رفتار میکنم که حس کنی دارم ازت دور میشم؟!
_خیلی وقت بود اینطوری ازم سوال نمیپرسیدی.
+چطوری سوال میپرسم؟
_شبیه خودت ...
+و این اذیتت میکنه؟!
_تو بوسه های منو پس نمیزدی ...
+طوری رفتار میکنم که حس کنی دارم ازت دور میشم؟!
_خیلی وقت بود اینطوری ازم سوال نمیپرسیدی.
+چطوری سوال میپرسم؟
_شبیه خودت ...
+و این اذیتت میکنه؟!
_تو بوسه های منو پس نمیزدی ...
_ مردن هیچوقت تورو نمیترسونه، نه؟
+ زندگی کردن میتونه.
_ چرا همیشه زندگی ترسناک تر بنظر میرسه؟
+ شاید چون وقتی میمیری چیزی برای از دست دادن نداری اما وقتی زندهای بارها و بارها مرگ های مختلفی رو با چشم هات میبینی و حس میکنی که دردش از بین نمیره فقط خسته ترت میکنه و تو آرزو میکنی که کاش به جای تمام اتفاقات فقط به سادگی مرده بودی ...
+ زندگی کردن میتونه.
_ چرا همیشه زندگی ترسناک تر بنظر میرسه؟
+ شاید چون وقتی میمیری چیزی برای از دست دادن نداری اما وقتی زندهای بارها و بارها مرگ های مختلفی رو با چشم هات میبینی و حس میکنی که دردش از بین نمیره فقط خسته ترت میکنه و تو آرزو میکنی که کاش به جای تمام اتفاقات فقط به سادگی مرده بودی ...
+ازم دور نمیشی، مگه نه؟
_دور نمیشم عمرِ من ، به عشقی که بینمونه قسم میخورم هیچوقت ازت دور نمیشم.
_من همیشه کنارت بودم حتی وقتی تو کنار خودت نبودی!
_دور نمیشم عمرِ من ، به عشقی که بینمونه قسم میخورم هیچوقت ازت دور نمیشم.
_من همیشه کنارت بودم حتی وقتی تو کنار خودت نبودی!
_من هیچوقت زندگی آرومی نداشتم و نخواستم داشته باشمش چون تورو از دست میدادم و من دیگه بدون تو نمیتونم زندگی کنم ...
_مسئله این نبود که نمیتونستی، ترس من از تونستن تو بود ، از اینکه بتونی واقعا بدون من زندگی کنی و این فاجعه بود.
_تو همیشه زیاد به من و اتفاقات دورت فکر میکنی.
_چون تو ارزش فکر کردن رو داری حتی اگر دیوونم کنه.
_مسئله این نبود که نمیتونستی، ترس من از تونستن تو بود ، از اینکه بتونی واقعا بدون من زندگی کنی و این فاجعه بود.
_تو همیشه زیاد به من و اتفاقات دورت فکر میکنی.
_چون تو ارزش فکر کردن رو داری حتی اگر دیوونم کنه.