_چرا سعینمیکنی آرومباشی و عصبانینشی فقط؟
+تو متوجه نیستی؛ من عصبی نیستم فقط دارم درد میکشم.
-ونوم
+تو متوجه نیستی؛ من عصبی نیستم فقط دارم درد میکشم.
-ونوم
_درمانگر؛ اگر برگشتی، روح نگاهت رو به آینهها قرض نده، افسانههاشون رو باور نکن، دلقکهای گریان رو به خونه راه نده و برای صدای افسونگرشون مثلِ یه سرما عمل کن...مثل خودت.
-ونوم
-ونوم
𝐒𝐭𝐮𝐫𝐦𝐟𝐫𝐞𝐢
به نامِ دریای شب ، چشمانِ تو.
قصه ام تلخ شد،زهر مار شد،قصه ی چشمات بارون شد و از چشمای من بارید،قصه ی چشمات...قصه ی اشکات بود...اونجا بود که فهمیدم داستان های زیبا همیشه پایان تلخی دارن و تو ممنوعه ترین زیبایی دنیایی...