دوست عزیز اشعار و دلنوشته های خود را برای ما ارسال کنید تا دیگر عزیزان و دوستان نیز استفاده کنند. اثر شما به نام خودتون در کانال منتشر خواهد شد.🌷
dastannevis.com
dastannevis.com
کتابخانهها به ویژه نقش مهمی در ترویج خواندن در کودکان و نوجوانان دارند. با برگزاری برنامهها و فعالیتهای مناسب برای این گروه سنی، کتابخانهها کودکان و نوجوانان را به خواندن تشویق میکنند و علاقه آنها را به کتابها و دنیای مطالعه افزایش میدهند.
dastannevis.com
dastannevis.com
۱. آهسته و با دقت بنویسید.
۲. برای اینکه مطمئن شوید آهسته مینویسید، با دست بنویسید.
۳. فقط در مورد چیزهایی که برایتان جالب است، آهسته و با دست بنویسید.
۴. هنر خود را با سالها مطالعهٔ گسترده، توسعه دهید.
۵. بازنویسی و ویرایش کنید تا بهترین عبارت/جمله/پارگراف/صفحه/فصل /داستان را داشته باشید.
آنی پرولکس
dastannevis.com
۲. برای اینکه مطمئن شوید آهسته مینویسید، با دست بنویسید.
۳. فقط در مورد چیزهایی که برایتان جالب است، آهسته و با دست بنویسید.
۴. هنر خود را با سالها مطالعهٔ گسترده، توسعه دهید.
۵. بازنویسی و ویرایش کنید تا بهترین عبارت/جمله/پارگراف/صفحه/فصل /داستان را داشته باشید.
آنی پرولکس
dastannevis.com
نویسندگان بزرگ چگونه عرق میریزند!
(منبع: «آداب روزانه» نوشتهی میسون کاری)
_
۷۳ تن از ۱۶۲ انسان مشهوری که فرهنگ معاصر غرب را شکل دادهاند، مشخصاً «رماننویس» هستند. یعنی حدود ۴۵ درصد. در میان این ۷۳ نفر، همه جور آدمی با همه جور عادتی هست. اما تقریباً اکثر قریب به اتفاق آنها واجد یک صفت هستند: نظم روزانهی کاری.
لئون تولستوی: «باید هر روز بنویسم و هیچ روزی را از دست ندهم. این کار بیش از آن که برای موفقیت در نوشتن ضروری باشد، یاریام میکند تا مهار برنامهی روزانهام از دست نرود.»
گوستاو فلوبر: «در زندگیات مثل یک بورژوا منظم و مرتب باش تا بتوانی در کارت اصیل و بیرحم باشی.»
هنری میلر: «برای حفظ لحظات راستین شهود هنری، باید بسیار منضبط بود و به زندگی انضباط بخشید.»
هاروکی موراکامی: «بیهیچ تغییری به برنامهی روزانهام (بیدار شدن در ساعتِ چهار صبح/ پنج شش ساعت نوشتن بیوقفه/ ورزش/ مطالعه/ گوش کردن موسیقی/ به بستر رفتن در ساعت ۹ شب) پایبندم. آن چه اهمیت دارد تکرار این کار است، یک جور هیپتونیزم. خود را هیپتونیزم میکنم تا بر ژرفای ذهنیام بیفزایم.»
چاک کلوز: «آماتورها منتظر الهام میمانند، اما ما میرویم سر کار و شروع میکنیم به کار کردن.»
از بین ۷۳ نویسندهی بزرگِ دوران فقط و فقط ۱۲ نفرشان (حدود ۱۶درصد) شبها مینوشتهاند. بقیه آدمِ صبح بودهاند، و راستش را بخواهید، آدمِ صبح خیلی زود. یعنی بیدار شدن در ساعت چهار، پنج یا شش صبح بین آنها کاملاً رایج بوده است.
خوشبختانه شمار معتادان در بین داستاننویسان خیلی کمتر از شمار آنان در سایر بزرگان است. از بین این ۷۳ نفر فقط به ۶ نفر اشاره شده که به مخدرها یا الکل معتاد بودهاند.
نزدیک به ۴۰ درصد بزرگانی که در این کتاب از آنان نام برده شده، اهل فعالیتهای ورزشی روزانه بودهاند. البته در این زمینه، نویسندگان وضعشان بدتر است. از بین ۷۳ نفری که کتاب شرح حالشان را نوشته، فقط در مورد ۱۷ نفر (حدود ۲۳درصد) به صراحت گفته شده که اهل ورزش بودهاند.
جالبترین موردِ معتاد به ورزش در میان نویسندگان کسی است که احتمالاً شما هم با شنیدن نامش مثل من تعجب میکنید؛ فرانتس کافکا. این قهرمان ادبیات مدرن هر روز صبح، ده دقیقه برهنه جلوی آینه ورزش میکرده، بعد لباس میپوشیده و یک ساعت پیادهروی میکرده. تازه به این هم بسنده نمیکرده و همیشه، هم بعد از نوشتن و هم قبل از خواب، باز حداقل ده دقیقه ورزش میکرده است.
حدود ۹۳ درصد از نویسندگان بزرگ، تقریباً هر روز مینوشتهاند. در بین آنها نویسندگانی چون «گرترود استاین» است که فقط روزی نیم ساعت کار میکرده و برخی مانند «جویس کارول اوتس» (نویسندهی بیش از ۵۰ رمان، ۳۶ مجموعهداستان، و تعداد زیادی مجموعهشعر و نمایشنامه و مقاله) که هر روز از ساعت هشت تا یک بعدازظهر و چهار تا هفت بعدازظهر و برخی روزها یکی دو ساعتی هم بعد از شام مینویسد.
«تامس وولف» و «ارنست همینگوی» ایستاده مینوشتهاند. وولف، که نزدیک به دو متر قد داشته، کاغذهایش را روی یخچال میگذاشته و مینوشته و همینگوی روی رحلیِ بالای کتابخانه.
«آنتونی ترولوپ»، که در دورهای سیساله ۴۷ اثر داستانی و ۱۶ کتاب در موضوعات دیگر نوشته، به خدمتکارش پول میداده تا او را هر روز ساعت پنج و نیم صبح به زور بیدار کند. او هر روز تا ساعت هشت و نیم مینوشته. مواردی بوده که مثلاً ساعت هفت رمانش تمام میشده. بلافاصله کاغذ دیگری جلویش میگذاشته و رمان بعدیاش را شروع میکرده و این رمان جدید را تا ساعت هشت و نیم مینوشته.
جیمز جویس هفت سال پیوسته روی اولیس کار کرد. طبق محاسبات خودش، این شاهکار بیست هزار ساعت از او وقت گرفت و طی آن هشت بیماری، ۱۹ تغییر آدرس (از اتریش گرفته تا سوئیس، ایتالیا و فرانسه) را پشت سر گذراند.
جان چیور هر روز صبح همزمان با سایر کارمندان مجتمع مسکونیای که در آن ساکن بوده، حمام میکرده و صبحانه میخورده و کت و شلوار تن میکرده و سوار آسانسور میشده. اما از ساختمان خارج نمیشده. به انباری میرفته، کت و شلوارش را در میآورده و با لباس زیر تا ظهر مینوشته. بعد کت و شلوارش را میپوشیده و برای ناهار برمیگشته به آپارتمان خودش.
برنامهی روزانهی انوره دوبالزاک؛ اعجوبهای که طی ۳۲ سال نوشتن، ۹۰ رمان و ۲۰ اثر غیرداستانی به نگارش در آورد: ساعت شش بعدازظهر: خوردن شام سبک و بعد خواب/ بیدار شدن در ساعت یک نیمه شب/ هفت ساعت نوشتن/ خواب از ساعت هشت تا نه و نیم/ نوشتن از ساعت نه و نیم تا چهار بعدازظهر/ پیادهروی/ دوش/ ملاقات با دوستان تا ساعت شش/ بعد خوردن شامی سبک و رفتن به بستر.
-
توضیحات:
آنچه خواندید، پارههایی است تلگرامیشده (!) از یادداشت محمدحسن شهسواری، که آن را بر پایهی اطلاعات کتاب «آداب روزانه» نوشتهی میسون کاری نگاشته است.
_
dastannevis.com
(منبع: «آداب روزانه» نوشتهی میسون کاری)
_
۷۳ تن از ۱۶۲ انسان مشهوری که فرهنگ معاصر غرب را شکل دادهاند، مشخصاً «رماننویس» هستند. یعنی حدود ۴۵ درصد. در میان این ۷۳ نفر، همه جور آدمی با همه جور عادتی هست. اما تقریباً اکثر قریب به اتفاق آنها واجد یک صفت هستند: نظم روزانهی کاری.
لئون تولستوی: «باید هر روز بنویسم و هیچ روزی را از دست ندهم. این کار بیش از آن که برای موفقیت در نوشتن ضروری باشد، یاریام میکند تا مهار برنامهی روزانهام از دست نرود.»
گوستاو فلوبر: «در زندگیات مثل یک بورژوا منظم و مرتب باش تا بتوانی در کارت اصیل و بیرحم باشی.»
هنری میلر: «برای حفظ لحظات راستین شهود هنری، باید بسیار منضبط بود و به زندگی انضباط بخشید.»
هاروکی موراکامی: «بیهیچ تغییری به برنامهی روزانهام (بیدار شدن در ساعتِ چهار صبح/ پنج شش ساعت نوشتن بیوقفه/ ورزش/ مطالعه/ گوش کردن موسیقی/ به بستر رفتن در ساعت ۹ شب) پایبندم. آن چه اهمیت دارد تکرار این کار است، یک جور هیپتونیزم. خود را هیپتونیزم میکنم تا بر ژرفای ذهنیام بیفزایم.»
چاک کلوز: «آماتورها منتظر الهام میمانند، اما ما میرویم سر کار و شروع میکنیم به کار کردن.»
از بین ۷۳ نویسندهی بزرگِ دوران فقط و فقط ۱۲ نفرشان (حدود ۱۶درصد) شبها مینوشتهاند. بقیه آدمِ صبح بودهاند، و راستش را بخواهید، آدمِ صبح خیلی زود. یعنی بیدار شدن در ساعت چهار، پنج یا شش صبح بین آنها کاملاً رایج بوده است.
خوشبختانه شمار معتادان در بین داستاننویسان خیلی کمتر از شمار آنان در سایر بزرگان است. از بین این ۷۳ نفر فقط به ۶ نفر اشاره شده که به مخدرها یا الکل معتاد بودهاند.
نزدیک به ۴۰ درصد بزرگانی که در این کتاب از آنان نام برده شده، اهل فعالیتهای ورزشی روزانه بودهاند. البته در این زمینه، نویسندگان وضعشان بدتر است. از بین ۷۳ نفری که کتاب شرح حالشان را نوشته، فقط در مورد ۱۷ نفر (حدود ۲۳درصد) به صراحت گفته شده که اهل ورزش بودهاند.
جالبترین موردِ معتاد به ورزش در میان نویسندگان کسی است که احتمالاً شما هم با شنیدن نامش مثل من تعجب میکنید؛ فرانتس کافکا. این قهرمان ادبیات مدرن هر روز صبح، ده دقیقه برهنه جلوی آینه ورزش میکرده، بعد لباس میپوشیده و یک ساعت پیادهروی میکرده. تازه به این هم بسنده نمیکرده و همیشه، هم بعد از نوشتن و هم قبل از خواب، باز حداقل ده دقیقه ورزش میکرده است.
حدود ۹۳ درصد از نویسندگان بزرگ، تقریباً هر روز مینوشتهاند. در بین آنها نویسندگانی چون «گرترود استاین» است که فقط روزی نیم ساعت کار میکرده و برخی مانند «جویس کارول اوتس» (نویسندهی بیش از ۵۰ رمان، ۳۶ مجموعهداستان، و تعداد زیادی مجموعهشعر و نمایشنامه و مقاله) که هر روز از ساعت هشت تا یک بعدازظهر و چهار تا هفت بعدازظهر و برخی روزها یکی دو ساعتی هم بعد از شام مینویسد.
«تامس وولف» و «ارنست همینگوی» ایستاده مینوشتهاند. وولف، که نزدیک به دو متر قد داشته، کاغذهایش را روی یخچال میگذاشته و مینوشته و همینگوی روی رحلیِ بالای کتابخانه.
«آنتونی ترولوپ»، که در دورهای سیساله ۴۷ اثر داستانی و ۱۶ کتاب در موضوعات دیگر نوشته، به خدمتکارش پول میداده تا او را هر روز ساعت پنج و نیم صبح به زور بیدار کند. او هر روز تا ساعت هشت و نیم مینوشته. مواردی بوده که مثلاً ساعت هفت رمانش تمام میشده. بلافاصله کاغذ دیگری جلویش میگذاشته و رمان بعدیاش را شروع میکرده و این رمان جدید را تا ساعت هشت و نیم مینوشته.
جیمز جویس هفت سال پیوسته روی اولیس کار کرد. طبق محاسبات خودش، این شاهکار بیست هزار ساعت از او وقت گرفت و طی آن هشت بیماری، ۱۹ تغییر آدرس (از اتریش گرفته تا سوئیس، ایتالیا و فرانسه) را پشت سر گذراند.
جان چیور هر روز صبح همزمان با سایر کارمندان مجتمع مسکونیای که در آن ساکن بوده، حمام میکرده و صبحانه میخورده و کت و شلوار تن میکرده و سوار آسانسور میشده. اما از ساختمان خارج نمیشده. به انباری میرفته، کت و شلوارش را در میآورده و با لباس زیر تا ظهر مینوشته. بعد کت و شلوارش را میپوشیده و برای ناهار برمیگشته به آپارتمان خودش.
برنامهی روزانهی انوره دوبالزاک؛ اعجوبهای که طی ۳۲ سال نوشتن، ۹۰ رمان و ۲۰ اثر غیرداستانی به نگارش در آورد: ساعت شش بعدازظهر: خوردن شام سبک و بعد خواب/ بیدار شدن در ساعت یک نیمه شب/ هفت ساعت نوشتن/ خواب از ساعت هشت تا نه و نیم/ نوشتن از ساعت نه و نیم تا چهار بعدازظهر/ پیادهروی/ دوش/ ملاقات با دوستان تا ساعت شش/ بعد خوردن شامی سبک و رفتن به بستر.
-
توضیحات:
آنچه خواندید، پارههایی است تلگرامیشده (!) از یادداشت محمدحسن شهسواری، که آن را بر پایهی اطلاعات کتاب «آداب روزانه» نوشتهی میسون کاری نگاشته است.
_
dastannevis.com
شخصیت نمایشی خوب، موقعیتهای مهیج و سرشار از هیجان و خطهای داستانی مبتکرانه، تصادفی و شانسی به وجود نمیآیند. نویسندگان بزرگ، فنونِ حرفهٔ خود را یاد میگیرند تا تمام قدرت و عمقِ تخیل و تجربیات خود را روی کاغذ بیاورند.
📚جرأت کن و نویسنده بزرگی شو
لئونارد بیشاپ
dastannevis.com
📚جرأت کن و نویسنده بزرگی شو
لئونارد بیشاپ
dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
dastannevis.com
یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
dastannevis.com
استفاده از تغییرات غیرمنتظره و رویدادهای ناگهانی میتواند جذابیت و هیجان را به داستان اضافه کند. توصیه میکنیم در نوشتن داستانهای مهیج از این عوامل استفاده کنید تا داستان شما جذاب، هیجانانگیز و مشوق باشد. همچنین، میتوانید از عناصری مانند پیچیدگیها، رازها، تعقیب و گریز، خیانت، نبرد و رقابت، ماجراجویی و ترس و وحشت نیز بهره ببرید تا داستان را از طریق تنش و هیجان به اوج برسانید. این عوامل میتوانند به داستان شما عمق و تنوع ببخشند و خواننده را به خود جذب کنند.
dastannevis.com
dastannevis.com
استفاده از توصیفات واضح و زیبا برای توصیف صحنهها، شخصیتها و موقعیتها میتواند جذابیت و هیجان به داستان اضافه کند. توصیفات قوی و زنده میتواند خواننده را به دنیای داستان کشانده و او را در داستان به نقشآفرینی وادار کند.
dastannevis.com
dastannevis.com
ایجاد تعارض و تنش بین شخصیتها و وقوع رویدادهای غیرمنتظره مهیجیت داستان را افزایش میدهد. میتوانید شخصیتها را در مواجهه با چالشها، تهدیدها و موانع قرار دهید تا تنش و تعارض در داستان ایجاد شود.
dastannevis.com
dastannevis.com
اضافه کردن عناصر معما و پیچیدگی به داستان میتواند خواننده را به تفکر و تحلیل واقعیتهای داستان ترغیب کند و او را درگیر کند. حل معماها و پیچیدگیها میتواند به خواننده احساس رضایت و رهایی از تنش داستان بدهد و به ویژه زمانی که رازهای مخفی و رویدادهای غیرمنتظره به نمایش گذاشته میشوند.
dastannevis.com
dastannevis.com
ایجاد تعارض و تنش بین شخصیتها و وقوع رویدادهای غیرمنتظره مهیجیت داستان را افزایش میدهد. میتوانید شخصیتها را در مواجهه با چالشها، تهدیدها و موانع قرار دهید تا تنش و تعارض در داستان ایجاد شود.
dastannevis.com
dastannevis.com
برنامهریزی مناسب برای جریان داستان از اهمیت بالایی برخوردار است. میتوانید از عواملی مانند تعارضات، معماها، ناگهانیها، رازها و تغییرات غیرمنتظره استفاده کنید تا جریان داستان را جذابتر کنید و خواننده را در هر صفحه به تعجب بیاندازید.
dastannevis.com
dastannevis.com
ایجاد شخصیتهای قوی و جذاب برای داستان میتواند به افزایش جذابیت و هیجان داستان کمک کند. شخصیتهایی با ویژگیها و خصوصیات منحصر به فرد، به تنش و تعارض در داستان اضافه میکنند و خواننده را به دنیای داستان جذب میکنند.
dastannevis.com
dastannevis.com
در قرن نوزدهم میلادی، در شهر لندن، دو خواهر نوجوان به نامهای ماری و الیزابت در خانوادهای متعصب زندگی میکردند. آنها از خانوادهای فقیر به دنیا آمده بودند و در یکی از محلههای شلوغ لندن، در یک خانه کوچک و ساده زندگی میکردند.
ماری، خواهر بزرگتر، دختری با روحیه پرانرژی و ماجراجویی بود. او دوست داشت به خیابانهای لندن پا بگذارد و با مردمی از جمله هنرمندان، نویسندگان و تاجرانی که به این شهر زیبا آمده بودند، آشنا شود. ماری توانست با شخصیت زنده و خلاق خود، در دنیای هنر و فرهنگ شهر به تدریج جا افتاده و از زندگی در لندن لذت ببرد.
الیزابت، خواهر کوچکتر، کاملاً متفاوت از ماری بود. او دختری با طبع محافظهکار و مسئولیتپذیر بود. الیزابت به دنبال یک زندگی مرتب و پیشبینیپذیر بود و عاشق مطالعه و یادگیری بود. او به عنوان یک خانم خانهدار مسئولیتهای خانه و مراقبت از خانواده را بر عهده داشت و به نوشتن داستانها و شعرهایش علاقه زیادی داشت.
با این وجود، علاقهها و شخصیتهای آنها موجب تعارض بین دو خواهر شد. ماری همیشه به الیزابت برای خروج به خیابانها و تجربه ماجراجوییها فشار میآورد، اما الیزابت ترجیح میداد در خانه بماند و به تکالیف خانه اهمیت بیشتری بدهد. همچنین، الیزابت نمیتوانست با نشاط و انرژی بالای ماری همراه شود و اغلب به عنوان شخصیت دلسوز و محتاط در میان بستگان توصیف میشد.
اما در طول زمان، با تلاش و تفاهم، ماری و الیزابت درک بهتری از یکدیگر پیدا کردند. ماری فهمید که به جای فشار بر الیزابت، باید او را در شکوفایی استعدادهای خود حمایت کند و به او اجازه دهد به نحو احسن در هنر و ادبیات پیشرفت کند. از سوی دیگر، الیزابت نیز درک کرد که برخلاف خود، ماری احتیاج به هیجان و ماجراجویی دارد و گاهی اوقات باید خارج از محدوده خانه به ماجراجویی بپردازد.
با گذر زمان، ماری و الیزابت به دنبال رویاهای خود میرفتند و هر یک به سمت مسیرهایی که برای خود تعیین کرده بودند پیش میرفتند. ماری برای تحقق رویاهای هنری خود، به عنوان بازیگری موفق در سنین بالاتر شناخته شد و الیزابت، با علاقه خود به نوشتن، به یک نویسنده مشهور تبدیل شد. هر دو خواهر در زمینههای استعداد خود به موفقیتهای بزرگ رسیدند و به عنوان دو زن قدرتمند و مستقل در جامعه شناخته شدند.
به این ترتیب، ماجراهای دو خواهر نوجوان در لندن در قرن نوزدهم با تمرکز بر رشد شخصیتی و تلاش برای تحقق رویاها و علاقههایشان، به یک پیشروی بزرگ و موفقیتآمیز ختم شد. آنها نمادی از اراده بانوان در زمانی بود که جامعهی ویکتوریایی به طور کلی به زنان کمترین فرصتها را میدهد.
dastannevis.com
ماری، خواهر بزرگتر، دختری با روحیه پرانرژی و ماجراجویی بود. او دوست داشت به خیابانهای لندن پا بگذارد و با مردمی از جمله هنرمندان، نویسندگان و تاجرانی که به این شهر زیبا آمده بودند، آشنا شود. ماری توانست با شخصیت زنده و خلاق خود، در دنیای هنر و فرهنگ شهر به تدریج جا افتاده و از زندگی در لندن لذت ببرد.
الیزابت، خواهر کوچکتر، کاملاً متفاوت از ماری بود. او دختری با طبع محافظهکار و مسئولیتپذیر بود. الیزابت به دنبال یک زندگی مرتب و پیشبینیپذیر بود و عاشق مطالعه و یادگیری بود. او به عنوان یک خانم خانهدار مسئولیتهای خانه و مراقبت از خانواده را بر عهده داشت و به نوشتن داستانها و شعرهایش علاقه زیادی داشت.
با این وجود، علاقهها و شخصیتهای آنها موجب تعارض بین دو خواهر شد. ماری همیشه به الیزابت برای خروج به خیابانها و تجربه ماجراجوییها فشار میآورد، اما الیزابت ترجیح میداد در خانه بماند و به تکالیف خانه اهمیت بیشتری بدهد. همچنین، الیزابت نمیتوانست با نشاط و انرژی بالای ماری همراه شود و اغلب به عنوان شخصیت دلسوز و محتاط در میان بستگان توصیف میشد.
اما در طول زمان، با تلاش و تفاهم، ماری و الیزابت درک بهتری از یکدیگر پیدا کردند. ماری فهمید که به جای فشار بر الیزابت، باید او را در شکوفایی استعدادهای خود حمایت کند و به او اجازه دهد به نحو احسن در هنر و ادبیات پیشرفت کند. از سوی دیگر، الیزابت نیز درک کرد که برخلاف خود، ماری احتیاج به هیجان و ماجراجویی دارد و گاهی اوقات باید خارج از محدوده خانه به ماجراجویی بپردازد.
با گذر زمان، ماری و الیزابت به دنبال رویاهای خود میرفتند و هر یک به سمت مسیرهایی که برای خود تعیین کرده بودند پیش میرفتند. ماری برای تحقق رویاهای هنری خود، به عنوان بازیگری موفق در سنین بالاتر شناخته شد و الیزابت، با علاقه خود به نوشتن، به یک نویسنده مشهور تبدیل شد. هر دو خواهر در زمینههای استعداد خود به موفقیتهای بزرگ رسیدند و به عنوان دو زن قدرتمند و مستقل در جامعه شناخته شدند.
به این ترتیب، ماجراهای دو خواهر نوجوان در لندن در قرن نوزدهم با تمرکز بر رشد شخصیتی و تلاش برای تحقق رویاها و علاقههایشان، به یک پیشروی بزرگ و موفقیتآمیز ختم شد. آنها نمادی از اراده بانوان در زمانی بود که جامعهی ویکتوریایی به طور کلی به زنان کمترین فرصتها را میدهد.
dastannevis.com
نوشتن ما را به سطحی میرساند تا بتوانیم تمام زمانهها را کشف کنیم. شاعران، کودکانی نجات یافتهاند. آنها بچگیشان را کاملا زنده نگه داشتهاند. اما یکی از دشوارترین چیزها برای انسان، پیشاندیشی است. یعنی خود را در هیأت کسانی بپنداریم که هنوز نشدهایم.
الن سیکسو
سه گام بر نردبان نوشتار
dastannevis.com
الن سیکسو
سه گام بر نردبان نوشتار
dastannevis.com
Forwarded from داستان نویس نوجوان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زندگینامه حسن صباح خداوند الموت!
حشاشین، فرشتگان مرگ حسن صباح و اولین تروریستهای تاریخ!
چه عواملی باعث به وجود آمدن این فدائیان شده و اینکه چه اهدافی را در طول حیات خود مورد ترور قرار داده اند!
آیا نام حشاشین از مصرف حشیش توسط آنها آمده!
آیا بهشت ساختگی حسن صباح در قلعه الموت واقعیت داشته؟!
آنها را اولین تیم حرفهای ترور میشود دانست، رهبرشان کسی نیست جز حسن صباح، جوان، مشتاق و خردمند اما طرد شده!
دیدن این ویدئو رو از دست ندید..
dastannevis.com
حشاشین، فرشتگان مرگ حسن صباح و اولین تروریستهای تاریخ!
چه عواملی باعث به وجود آمدن این فدائیان شده و اینکه چه اهدافی را در طول حیات خود مورد ترور قرار داده اند!
آیا نام حشاشین از مصرف حشیش توسط آنها آمده!
آیا بهشت ساختگی حسن صباح در قلعه الموت واقعیت داشته؟!
آنها را اولین تیم حرفهای ترور میشود دانست، رهبرشان کسی نیست جز حسن صباح، جوان، مشتاق و خردمند اما طرد شده!
دیدن این ویدئو رو از دست ندید..
dastannevis.com
اهمیت خواندن داستان برای نویسنده
كتاب خواندن یكی از اولین دل مشغولیهایم بود و هر چه بزرگتر شدم، بیشتر هم شد. به نظرم محال است كسی كه در نوجوانی ولع خواندن نداشته، بتواند نویسنده شود. خواننده واقعی میفهمد كه كتابها به خودی خود یك دنیا هستند- و این دنیا غنیتر و جالبتر از هر دنیایی است كه قبلا در آن سفر كردهایم. به گمانم همین باعث میشود مردها و زنهای جوان نویسنده شوند- همین سعادتی كه آدم در كتابها پیدا میكند. هنوز آن قدر عمر نكردهاید تا مسائل زیادی داشته باشید كه دربارهشان بنویسید، ولی زمانی میرسد كه میفهمید برای این كار ساخته شدهاید.
dastannevis.com
كتاب خواندن یكی از اولین دل مشغولیهایم بود و هر چه بزرگتر شدم، بیشتر هم شد. به نظرم محال است كسی كه در نوجوانی ولع خواندن نداشته، بتواند نویسنده شود. خواننده واقعی میفهمد كه كتابها به خودی خود یك دنیا هستند- و این دنیا غنیتر و جالبتر از هر دنیایی است كه قبلا در آن سفر كردهایم. به گمانم همین باعث میشود مردها و زنهای جوان نویسنده شوند- همین سعادتی كه آدم در كتابها پیدا میكند. هنوز آن قدر عمر نكردهاید تا مسائل زیادی داشته باشید كه دربارهشان بنویسید، ولی زمانی میرسد كه میفهمید برای این كار ساخته شدهاید.
dastannevis.com
تمرین
دوروتی آلیس در تبیین پیرنگ گفته است:«اتفاقی میافتد. یک اتفاق واقعی.» فهرستی از رویدادهای «واقعی» تهیه کن که بتواند حرکت زنجیرهٔ حوادث زندگی شخصیت رمانت را نشان دهد. این رویدادها ممکن است مهم باشند مثل سقوط شخصیت از بام یا بی اهمیت باشند مثل دیدار دو دوست دبیرستانی در خواربارفروشی. مهم این است که رویدادها بتوانند تغییری در زندگی شخصیت به وجود آورند.
دوروتی آلیسن
dastannevis.com
دوروتی آلیس در تبیین پیرنگ گفته است:«اتفاقی میافتد. یک اتفاق واقعی.» فهرستی از رویدادهای «واقعی» تهیه کن که بتواند حرکت زنجیرهٔ حوادث زندگی شخصیت رمانت را نشان دهد. این رویدادها ممکن است مهم باشند مثل سقوط شخصیت از بام یا بی اهمیت باشند مثل دیدار دو دوست دبیرستانی در خواربارفروشی. مهم این است که رویدادها بتوانند تغییری در زندگی شخصیت به وجود آورند.
دوروتی آلیسن
dastannevis.com