برای ایجاد یک شخصیت زن جذاب در داستان ماجراجویی خود، میتوانید مراحل زیر را دنبال کنید:
تعیین ویژگیهای شخصیت: ابتدا نیاز دارید تا ویژگیها و صفات اصلی شخصیت زن را مشخص کنید. این ویژگیها میتوانند شامل جسارت، هوش، قدرت جسمانی، آگاهی، استقلال، انگیزه، دستاوردها و نقاط ضعف باشند. با توجه به چهرههای مشهور، کتابها و فیلمها میتوانید الهام بگیرید.
ایجاد زمینه داستانی: برای شخصیت زن خود، یک زمینه داستانی مناسب ایجاد کنید. این زمینه میتواند شامل جهان ماجراجویی، تاریخچه شخصیت، خانواده، تجربیات قبلی و هدفهای شخصیت باشد.
ظاهر و پوشش: توصیف ظاهر شخصیت زن نیز بسیار مهم است. شما میتوانید جزئیاتی در مورد رنگ موها، چشمان، قد، سن، لباس و سبک پوشش ارائه دهید.
نام گذاری: یک نام مناسب برای شخصیت زن خود انتخاب کنید. نامی که با شخصیت و صفات آن همخوانی داشته باشد و در ذهن خواننده باقی بماند.
تعامل با شخصیت دیگر: برای ایجاد یک شخصیت زن زنده و جذاب، نیاز است تا در تعامل با شخصیتهای دیگر داستان، روابط، صحبتها و تفاعلها را نشان دهید. این تعاملات میتوانند رقابت، همکاری، دوستی یا حتی دشمنی باشند.
توسعه و تغییر: یک شخصیت زن قوی، رشد میکند و تغییر میکند. در طول داستان، شخصیت زن شما باید مواجهه با چالشها و مشکلاتی را تجربه کند و از آنجا که یاد بگیرد و بهبود یابد.
نشان دادن قدرت و قدرتهای شخصیت: نشان دادن قدرتها و تواناییهای شخصیت زن در جهت دستیابی به هدفهایش مهم است. این قدرتها میتوانند شامل مهارتهای فیزیکی، فکری، روانشناختی و معنوی باشند.
توصیف عواطف و درونگرایها: شخصیت زن شما نیز باید دارای عواطف، اندیشهها، ترسها، آرزوها و درونگرایی باشد. نشان دادن این جوانب درونی شخصیت، آن را واقعیتر و قابل ارتباط با خواننده میکند.
ایجاد تنش و تداخل: برای جذابیت داستان، شخصیت زن شما باید با تنشها، تداخلها و موانعی مواجه شود. این موانع میتوانند از جنس درگیریهای فیزیکی، معماها، دشمنان، محدودیتها و مشکلات داخلی باشند.
نمادها و موجودیتهای وابسته: میتوانید از نمادها و موجودیتهای وابسته به شخصیت زن استفاده کنید تا ارتباطی عمیقتر و قویتر با خواننده برقرار کنید. این موجودیتها میتوانند شیءهای معنوی، سلاحها، حیوانات همراه و یا هر نماد دیگری باشند که به شخصیت زن شما ارتباطی دارد.
با این روشها، میتوانید شخصیت زنی جذاب، قوی و دلنشین در داستان ماجراجویی خود ایجاد کنید. به یاد داشته باشید که جزئیات، تعاملات و رشد شخصیت در طول داستان بسیار مهم هستند تا خواننده را به شخصیت زن شما متصل کنند.
dastannevis.com
تعیین ویژگیهای شخصیت: ابتدا نیاز دارید تا ویژگیها و صفات اصلی شخصیت زن را مشخص کنید. این ویژگیها میتوانند شامل جسارت، هوش، قدرت جسمانی، آگاهی، استقلال، انگیزه، دستاوردها و نقاط ضعف باشند. با توجه به چهرههای مشهور، کتابها و فیلمها میتوانید الهام بگیرید.
ایجاد زمینه داستانی: برای شخصیت زن خود، یک زمینه داستانی مناسب ایجاد کنید. این زمینه میتواند شامل جهان ماجراجویی، تاریخچه شخصیت، خانواده، تجربیات قبلی و هدفهای شخصیت باشد.
ظاهر و پوشش: توصیف ظاهر شخصیت زن نیز بسیار مهم است. شما میتوانید جزئیاتی در مورد رنگ موها، چشمان، قد، سن، لباس و سبک پوشش ارائه دهید.
نام گذاری: یک نام مناسب برای شخصیت زن خود انتخاب کنید. نامی که با شخصیت و صفات آن همخوانی داشته باشد و در ذهن خواننده باقی بماند.
تعامل با شخصیت دیگر: برای ایجاد یک شخصیت زن زنده و جذاب، نیاز است تا در تعامل با شخصیتهای دیگر داستان، روابط، صحبتها و تفاعلها را نشان دهید. این تعاملات میتوانند رقابت، همکاری، دوستی یا حتی دشمنی باشند.
توسعه و تغییر: یک شخصیت زن قوی، رشد میکند و تغییر میکند. در طول داستان، شخصیت زن شما باید مواجهه با چالشها و مشکلاتی را تجربه کند و از آنجا که یاد بگیرد و بهبود یابد.
نشان دادن قدرت و قدرتهای شخصیت: نشان دادن قدرتها و تواناییهای شخصیت زن در جهت دستیابی به هدفهایش مهم است. این قدرتها میتوانند شامل مهارتهای فیزیکی، فکری، روانشناختی و معنوی باشند.
توصیف عواطف و درونگرایها: شخصیت زن شما نیز باید دارای عواطف، اندیشهها، ترسها، آرزوها و درونگرایی باشد. نشان دادن این جوانب درونی شخصیت، آن را واقعیتر و قابل ارتباط با خواننده میکند.
ایجاد تنش و تداخل: برای جذابیت داستان، شخصیت زن شما باید با تنشها، تداخلها و موانعی مواجه شود. این موانع میتوانند از جنس درگیریهای فیزیکی، معماها، دشمنان، محدودیتها و مشکلات داخلی باشند.
نمادها و موجودیتهای وابسته: میتوانید از نمادها و موجودیتهای وابسته به شخصیت زن استفاده کنید تا ارتباطی عمیقتر و قویتر با خواننده برقرار کنید. این موجودیتها میتوانند شیءهای معنوی، سلاحها، حیوانات همراه و یا هر نماد دیگری باشند که به شخصیت زن شما ارتباطی دارد.
با این روشها، میتوانید شخصیت زنی جذاب، قوی و دلنشین در داستان ماجراجویی خود ایجاد کنید. به یاد داشته باشید که جزئیات، تعاملات و رشد شخصیت در طول داستان بسیار مهم هستند تا خواننده را به شخصیت زن شما متصل کنند.
dastannevis.com
من از منابع بیشماری تأثیر گرفته و میگیرم. گاهی حتی از یک تصویر یا از تخیل و رویاهایم تأثیر گرفتهام، اما بیشتر اوقات تأثیر، از خواندن مداوم حاصل میشود. داستانهایی که من به عنوان مخاطب با آن ارتباط بیشتری برقرار میکنم، عمدتا داستانهایی هستند که من را به قلمرو وسیع قصهگویی خود دعوت میکند.
جدیدیه بری
نویسنده «کتاب راهنمای حرفه کارآگاهی»
dastannevis.com
جدیدیه بری
نویسنده «کتاب راهنمای حرفه کارآگاهی»
dastannevis.com
اگرهای جادویی قادرند در همین کوچه خلوت و پرت حوادثی بیافرینند و دستمایه های خوبی برای تکوین یک اثر داستانی باشند:
_ اگر همین حالا کودکانی در این خیابان به حال خود رها شده باشند چه می شود؟
dastannevis.com
_ اگر همین حالا کودکانی در این خیابان به حال خود رها شده باشند چه می شود؟
dastannevis.com
🔻 موضوع انشاء یک دانش آموز،
چگونه میشود آمریکا را نابود کرد.
به نام خدا
اول، يك گروه جاسوس كه از دستورات ما پيروی كنند در كشور آمريكا مستقر ميكنيم.
سپس آنها را در راس امور قرار ميدهيم و با كمك آنها به پنج دستورالعمل زير عمل ميكنيم،
۱. دخترها و پسرها را از همان كودكستان از هم جدا ميكنيم تا از همان زمان، همگي آنها تبديل به انسانهای بیماری شوند و تا سطح كمي كمتر از ديوانگي به پيش روند.
مثلا پسرها فكر كنند دخترها چقدر جاذبه دارند، چقدر متفاوتند، چقدر فرشتهاند، ولي غير قابل دستيابي اند، نميتوانم با آنها حرف يا قدم بزنم
و همين افكار را هم دخترها نسبت به پسرها پيدا خواهند كرد.
بعد كه همه را تا آخر عمر بیمار جنسی كرديم تا به چیزی جز جنس مخالف نیاندیشند كليه ثروت مادي و معنويشان را غارت ميكنيم.
۲. علومانساني را بيحيثيت ميكنيم.
كاري ميكنيم تا آمريكاييها،رشتههای علومانسانی را مسخره كنند و بی ارزش بشمارند.
دستور ميدهيم به فارغ التحصيلان رشتههای:فلسفه،مديريت،جامعهشناسی ، اقتصاد، روانشناسي، حقوق، قضاوت و ... كار ندهند و بيشترشان سالها دنبال كار بگردند.
در عوض رشتههای فنی مهندسی، پزشكی و دندانپزشكی را خيلی پررونق و پولساز ميكنيم.
ميگوييم علومانساني مربوط به انسانهاي خنگ و لات است.
سپس، مغزها را ميبريم رشتههاي مهندسی، پزشكی و دندانپزشكی.
به دليل اينكه بچههاي علومانساني از استعدادهاي متوسط به پايين انتخاب شدهاند توانايي حل مشكلات مديريتی و اجتماعی را نخواهند داشت،
بنابراين آمريكاييان مجبور ميشوند بااستعدادترها كه درس اين كار را نخواندهاند مثل مهندسها و پزشكها را بگذارند كار مديريت بكنند.
تمام كارهای مديريتی كشور به جاي اينكه دست مديران بيفتد، به مهندسان و پزشكان و.... سپرده ميشود.
فيلسوفي وجود نخواهد داشت كه تئوريهای عقلانی را به جامعه عرضه كند.
جامعهشناس قوي براي حل مشكلات جامعه به وجود نخواهد آمد.
يك وكيل و حقوقدان باهوش و خبره نخواهند داشت و تا آخر، در نتيجه كشور درست اداره نشده و همه ارگانها و سازمانهايش از هم ميپاشد.
سپس ما ايرانيان وارد عمل مي شويم و تمام آن استعدادهاي آمريكا كه در رشتههاي مهندسي مثل: فيزيك، فضا، نانو، مكانيك، برق و ...تحصيل كردهاند را دعوتنامه ميزنيم تا بيايند كشور ما،مفت و مجاني شروع به كار كنند.
روزي ۱۵ ساعت از آنها كار مي كشيم و گاهي هم توي سرشان ميزنيم كه اگر به كار زيادت اعتراض كني، مجوز اقامتت را ميگيريم و تو مجبور ميشوی به همان ديوانهخانه آمريكا باز گردی.
آنوقت است كه وي مثل اسب،شروع به كار ميكند و دم نميزند تا روز مرگ.
۳. موسيقي را كلا از مدارس حذف ميكنيم.
اول وقتي موسيقی خوب، از كشورشان حذف مي شود،جای آنرا افسردگی و دلمردگی خواهد گرفت.
دوم همگي نسبت به موسيقي،بيسواد ميشوند و فرق ماماي گاو و موسيقي بتهوون را نخواهند فهميد و همين موضوع به ما كمك ميكند تا بهتر بتوانيم آنها را نسبت به خوانندههای خودمان علاقمند و عاشق كنيم.
تا مثلا وقتي نام يكي از خوانندههاي ما را ميشنوند از حس حقارت،حتي نتوانند حرف بزنند.
آنوقت است كه عاشق كشور ما، موسيقي ما، فرهنگ ما، فيلمهاي ما و كلا عاشق ما ميشوند و ما تا ميتوانيم از اين قضيه سوءاستفاده کنیم.
۴. اجازه نمیدهیم که تاریخ گذشته خود را بدانند به این روش آنها کم کم بی هویت شده و نسبت به کشورشان هیچ عشق و علاقه ای نخواهند داشت و واژه ملیت برایشان ناشناخته میگردد.
۵. برای سرگرمی جوونهاشون هم انواع مواد مخدر ارزان و فراوان در اختیارشون میذاریم تا اینجوری نسل جوونشون هیچ خواسته ای نداشته باشن و کم کم نابود بشن.
به اين صورت است كه شما مي توانيد آمريكا را ظرف ۳۰ سال نابود كنيد.
اين بود انشاي من براي نابود كردن آمريكا...
معلم زیر برگه ام نوشته:
انشاء خیلی خوبی بود.
البته اشاره نکردید بهشان یاد میدهیم بی مورد و بدون درک و فهم شعار دهند.
نمره شما ۱۹
dastannevis.com
چگونه میشود آمریکا را نابود کرد.
به نام خدا
اول، يك گروه جاسوس كه از دستورات ما پيروی كنند در كشور آمريكا مستقر ميكنيم.
سپس آنها را در راس امور قرار ميدهيم و با كمك آنها به پنج دستورالعمل زير عمل ميكنيم،
۱. دخترها و پسرها را از همان كودكستان از هم جدا ميكنيم تا از همان زمان، همگي آنها تبديل به انسانهای بیماری شوند و تا سطح كمي كمتر از ديوانگي به پيش روند.
مثلا پسرها فكر كنند دخترها چقدر جاذبه دارند، چقدر متفاوتند، چقدر فرشتهاند، ولي غير قابل دستيابي اند، نميتوانم با آنها حرف يا قدم بزنم
و همين افكار را هم دخترها نسبت به پسرها پيدا خواهند كرد.
بعد كه همه را تا آخر عمر بیمار جنسی كرديم تا به چیزی جز جنس مخالف نیاندیشند كليه ثروت مادي و معنويشان را غارت ميكنيم.
۲. علومانساني را بيحيثيت ميكنيم.
كاري ميكنيم تا آمريكاييها،رشتههای علومانسانی را مسخره كنند و بی ارزش بشمارند.
دستور ميدهيم به فارغ التحصيلان رشتههای:فلسفه،مديريت،جامعهشناسی ، اقتصاد، روانشناسي، حقوق، قضاوت و ... كار ندهند و بيشترشان سالها دنبال كار بگردند.
در عوض رشتههای فنی مهندسی، پزشكی و دندانپزشكی را خيلی پررونق و پولساز ميكنيم.
ميگوييم علومانساني مربوط به انسانهاي خنگ و لات است.
سپس، مغزها را ميبريم رشتههاي مهندسی، پزشكی و دندانپزشكی.
به دليل اينكه بچههاي علومانساني از استعدادهاي متوسط به پايين انتخاب شدهاند توانايي حل مشكلات مديريتی و اجتماعی را نخواهند داشت،
بنابراين آمريكاييان مجبور ميشوند بااستعدادترها كه درس اين كار را نخواندهاند مثل مهندسها و پزشكها را بگذارند كار مديريت بكنند.
تمام كارهای مديريتی كشور به جاي اينكه دست مديران بيفتد، به مهندسان و پزشكان و.... سپرده ميشود.
فيلسوفي وجود نخواهد داشت كه تئوريهای عقلانی را به جامعه عرضه كند.
جامعهشناس قوي براي حل مشكلات جامعه به وجود نخواهد آمد.
يك وكيل و حقوقدان باهوش و خبره نخواهند داشت و تا آخر، در نتيجه كشور درست اداره نشده و همه ارگانها و سازمانهايش از هم ميپاشد.
سپس ما ايرانيان وارد عمل مي شويم و تمام آن استعدادهاي آمريكا كه در رشتههاي مهندسي مثل: فيزيك، فضا، نانو، مكانيك، برق و ...تحصيل كردهاند را دعوتنامه ميزنيم تا بيايند كشور ما،مفت و مجاني شروع به كار كنند.
روزي ۱۵ ساعت از آنها كار مي كشيم و گاهي هم توي سرشان ميزنيم كه اگر به كار زيادت اعتراض كني، مجوز اقامتت را ميگيريم و تو مجبور ميشوی به همان ديوانهخانه آمريكا باز گردی.
آنوقت است كه وي مثل اسب،شروع به كار ميكند و دم نميزند تا روز مرگ.
۳. موسيقي را كلا از مدارس حذف ميكنيم.
اول وقتي موسيقی خوب، از كشورشان حذف مي شود،جای آنرا افسردگی و دلمردگی خواهد گرفت.
دوم همگي نسبت به موسيقي،بيسواد ميشوند و فرق ماماي گاو و موسيقي بتهوون را نخواهند فهميد و همين موضوع به ما كمك ميكند تا بهتر بتوانيم آنها را نسبت به خوانندههای خودمان علاقمند و عاشق كنيم.
تا مثلا وقتي نام يكي از خوانندههاي ما را ميشنوند از حس حقارت،حتي نتوانند حرف بزنند.
آنوقت است كه عاشق كشور ما، موسيقي ما، فرهنگ ما، فيلمهاي ما و كلا عاشق ما ميشوند و ما تا ميتوانيم از اين قضيه سوءاستفاده کنیم.
۴. اجازه نمیدهیم که تاریخ گذشته خود را بدانند به این روش آنها کم کم بی هویت شده و نسبت به کشورشان هیچ عشق و علاقه ای نخواهند داشت و واژه ملیت برایشان ناشناخته میگردد.
۵. برای سرگرمی جوونهاشون هم انواع مواد مخدر ارزان و فراوان در اختیارشون میذاریم تا اینجوری نسل جوونشون هیچ خواسته ای نداشته باشن و کم کم نابود بشن.
به اين صورت است كه شما مي توانيد آمريكا را ظرف ۳۰ سال نابود كنيد.
اين بود انشاي من براي نابود كردن آمريكا...
معلم زیر برگه ام نوشته:
انشاء خیلی خوبی بود.
البته اشاره نکردید بهشان یاد میدهیم بی مورد و بدون درک و فهم شعار دهند.
نمره شما ۱۹
dastannevis.com
امسال چه شکوفه های زیبایی داریم. اما ببین این یکی دیر شکفته شده اما شرط می بندم که وقتی شکوفا شود از همه زیباتر خواهد بود. - فا ژو (مولان)
dastannevis.com
dastannevis.com
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال ۱۳۹۶
شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲
dastannevis.com
شنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۲
dastannevis.com
نوشتن میتواند راهی برای برقراری ارتباط با دیگران و انتقال افکار و احساسات به آنها باشد. از طریق نوشتهها، افراد میتوانند داستانها، نظرات، دیدگاهها و تجربیات خود را به اشتراک بگذارند.
dastannevis.com
dastannevis.com
⭕️ انجام ندادید
وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکهی اسپانیا به افتخارش مهمانیِ مفصلی ترتیب داد.
درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کردهای هیچ کار مهمی نیست. ما نیز همه میدانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمیگردی.
ملکهی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست، کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان ..!
او نتوانست.
تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد.
گفتند: تو خودت اگر میتوانی این کار را بکن!
کریستف ته تخممرغ را بر سطح میز کوبید، تهِ آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد.
همگی زدند زیر خنده که ما هم این را میدانستیم.
گفت: آری شاید میدانستید اما انجام ندادید، من میدانستم و عمل کردم.
انجام دادن چیزی که میدانیم احتیاج به شهامتی دارد که هر کسی توان انجامش را ندارد .
dastannevis.com
وقتی کریستف کلمب، از سفر معروف و پرماجرایش برگشت، ملکهی اسپانیا به افتخارش مهمانیِ مفصلی ترتیب داد.
درباریان که سر میز ناهار حاضر بودند با تمسخر گفتند: کاری که تو کردهای هیچ کار مهمی نیست. ما نیز همه میدانستیم که زمین گرد است و از هر سویی بروی و به رفتن ادامه دهی، از آن سوی دیگرش برمیگردی.
ملکهی اسپانیا پاسخ را از کریستف کلمب خواست، کریستف تخم مرغی را از سر میز برداشت و به شخص کناری خود داد و گفت: این را بر قاعده بنشان ..!
او نتوانست.
تخم مرغ دست به دست مجلس را دور زد و از راست ایستادن و بر قاعده نشستن اِبا کرد.
گفتند: تو خودت اگر میتوانی این کار را بکن!
کریستف ته تخممرغ را بر سطح میز کوبید، تهِ آن شکست و تخم مرغ به حالت ایستاده ایستاد.
همگی زدند زیر خنده که ما هم این را میدانستیم.
گفت: آری شاید میدانستید اما انجام ندادید، من میدانستم و عمل کردم.
انجام دادن چیزی که میدانیم احتیاج به شهامتی دارد که هر کسی توان انجامش را ندارد .
dastannevis.com
در یک روز آفتابی، در یک کارگاه کوچک عروسک سازی، یک عروسک کوچک به نام آلیس به دنیا آمد. آلیس بسیار کنجکاو و هنرمند بود و همیشه به دنبال راههای جدید برای ایجاد زیبایی بود.
یک روز، آلیس یک مجموعه از کانواهای رنگی را پیدا کرد. او به همراه آنها به کارگاه برگشت و متوجه شد که میتواند از این کانواها برای ساختن لباسهای زیبا برای عروسکها استفاده کند. آلیس به همراه معلمش، آقای جانسون، شروع به کار کرد.
آلیس با استفاده از کانواهای رنگی، لباسهای مختلفی برای عروسکها طراحی کرد. او از رنگهای زنده و شاد استفاده کرد و الگوهای خلاقانهای روی لباسها نقاشی کرد. هر عروسک که آلیس آن را تکمیل میکرد، به یک شخصیت منحصر به فرد تبدیل میشد.
اولین عروسکی که آلیس ساخت، یک عروسک پرنسس بود. او لباسی با رنگهای صورتی و براق برای عروسک بافت و روی لباس گلهای رنگارنگی نقاشی کرد. عروسک پرنسس آلیس، با لباسی شکوهمند و زیبا، درخششی والا داشت.
بعد از عروسک پرنسس، آلیس یک عروسک قهرمان ساخت. او لباسی با رنگهای قوی و جسورانه طراحی کرد. روی لباس، علامت قهرمانی برجستهای نقاشی شد. این عروسک قهرمان با شجاعت و قدرت، همه را شگفتزده کرد.
آلیس به تدریج عروسکهای مختلفی با کانواهای رنگی ساخت. او یک عروسک خبرنگار با لباسی شیک و یک دوربین کوچک، یک عروسک هنرمند با رنگهای پرطراوت و قلابهای نقاشی شده، و حتی یک عروسک ورزشکار با لباس و توپی رنگارنگ.
یک روز که آلیس کارش در کارگاه تمام شده بود در کارگاه رو قفل کرد و به طرف خانه رفت. عروسک خبرنگار از جاش حرکت کرد و از روی میز افتاد .....
ادامه داستان را بنویس ....
dastannevis.com
یک روز، آلیس یک مجموعه از کانواهای رنگی را پیدا کرد. او به همراه آنها به کارگاه برگشت و متوجه شد که میتواند از این کانواها برای ساختن لباسهای زیبا برای عروسکها استفاده کند. آلیس به همراه معلمش، آقای جانسون، شروع به کار کرد.
آلیس با استفاده از کانواهای رنگی، لباسهای مختلفی برای عروسکها طراحی کرد. او از رنگهای زنده و شاد استفاده کرد و الگوهای خلاقانهای روی لباسها نقاشی کرد. هر عروسک که آلیس آن را تکمیل میکرد، به یک شخصیت منحصر به فرد تبدیل میشد.
اولین عروسکی که آلیس ساخت، یک عروسک پرنسس بود. او لباسی با رنگهای صورتی و براق برای عروسک بافت و روی لباس گلهای رنگارنگی نقاشی کرد. عروسک پرنسس آلیس، با لباسی شکوهمند و زیبا، درخششی والا داشت.
بعد از عروسک پرنسس، آلیس یک عروسک قهرمان ساخت. او لباسی با رنگهای قوی و جسورانه طراحی کرد. روی لباس، علامت قهرمانی برجستهای نقاشی شد. این عروسک قهرمان با شجاعت و قدرت، همه را شگفتزده کرد.
آلیس به تدریج عروسکهای مختلفی با کانواهای رنگی ساخت. او یک عروسک خبرنگار با لباسی شیک و یک دوربین کوچک، یک عروسک هنرمند با رنگهای پرطراوت و قلابهای نقاشی شده، و حتی یک عروسک ورزشکار با لباس و توپی رنگارنگ.
یک روز که آلیس کارش در کارگاه تمام شده بود در کارگاه رو قفل کرد و به طرف خانه رفت. عروسک خبرنگار از جاش حرکت کرد و از روی میز افتاد .....
ادامه داستان را بنویس ....
dastannevis.com
❇️ شرایط داستان خوب
هدف:
نویسنده باید از بیان انواع افکار آنهایی را برگزیند که گذشته از تناسبشان با نیاز خواننده، در میان خود نیز تجانس داشته باشند. فکرها را خوب بپردازند نه آنکه همه افکار را یکجا و شکل نگرفته به ماجرا بسپارند.
ب: ماجرا
داستان، شروع و نقطه اوج و پایانی دارد. پیوستگی درست این سه مرحله در گرایش بیشتر خواننده موثر است. ماجرای داستان باید به نظر قابل قبول بیاید، حوادث بی دلیل و بی ربط پیش نیایند. ماجرا دارای اصالت باشد. خواننده در نیمه راه خسته نشود و ماجرا او را با خود ببرد، نه او ماجرا را به جلو بکشد. شروع، نقطه اوج و نتیجه چنان به هم آمیخته باشند که هیچ حادثه ای جدا از این سه نیفتد.
محیط:
موفقیت داستان رابطه مستقیم با محیط مناسب برای جریان ماجرای داستان دارد. مهم نیست محیط مربوط به گذشته، حال یا آینده باشد. دور یا نزدیک، شناخته یا ناشناخته.
ماجرا و محیط از یک سنخ باشند.
د: شخصیت ها
شخصیت ها باید چون شخصیت های واقعی باشند. بسیاری از شخصیت های افسانه ای چنان شکل می گیرند و زندگی می کنند که همیشه ملموس تر از انسانهایی هستند که زندگی می کنند، تصور غیر واقعی بودن آنها مشکل است. شخصیت باید نمونه خاص نبوده و قابل تقلید باشد.
ه: سبک نگارش
گزینش سبکی مناسب در رساندن فکر اصلی داستان و درست جلوه دادن شخصیتها از نکاتی است که باید بر آن دقیق بود. سبک نگارش مکمل اساسی فکر و هدف اصلی داستان و ماجراست. واژه ها، جملات، آهنگ کلام، فلسفه خاص ارائه شده در آن همه به هنرمندی نویسنده ارتباط دارد.
@dastannevisenojavan
هدف:
نویسنده باید از بیان انواع افکار آنهایی را برگزیند که گذشته از تناسبشان با نیاز خواننده، در میان خود نیز تجانس داشته باشند. فکرها را خوب بپردازند نه آنکه همه افکار را یکجا و شکل نگرفته به ماجرا بسپارند.
ب: ماجرا
داستان، شروع و نقطه اوج و پایانی دارد. پیوستگی درست این سه مرحله در گرایش بیشتر خواننده موثر است. ماجرای داستان باید به نظر قابل قبول بیاید، حوادث بی دلیل و بی ربط پیش نیایند. ماجرا دارای اصالت باشد. خواننده در نیمه راه خسته نشود و ماجرا او را با خود ببرد، نه او ماجرا را به جلو بکشد. شروع، نقطه اوج و نتیجه چنان به هم آمیخته باشند که هیچ حادثه ای جدا از این سه نیفتد.
محیط:
موفقیت داستان رابطه مستقیم با محیط مناسب برای جریان ماجرای داستان دارد. مهم نیست محیط مربوط به گذشته، حال یا آینده باشد. دور یا نزدیک، شناخته یا ناشناخته.
ماجرا و محیط از یک سنخ باشند.
د: شخصیت ها
شخصیت ها باید چون شخصیت های واقعی باشند. بسیاری از شخصیت های افسانه ای چنان شکل می گیرند و زندگی می کنند که همیشه ملموس تر از انسانهایی هستند که زندگی می کنند، تصور غیر واقعی بودن آنها مشکل است. شخصیت باید نمونه خاص نبوده و قابل تقلید باشد.
ه: سبک نگارش
گزینش سبکی مناسب در رساندن فکر اصلی داستان و درست جلوه دادن شخصیتها از نکاتی است که باید بر آن دقیق بود. سبک نگارش مکمل اساسی فکر و هدف اصلی داستان و ماجراست. واژه ها، جملات، آهنگ کلام، فلسفه خاص ارائه شده در آن همه به هنرمندی نویسنده ارتباط دارد.
@dastannevisenojavan
تعلیق در داستان
آلفرد هیچکاک زمانی پاسخ جامعی به این سؤال داد که «چه تفاوتی میان تعلیق و تنش ناگهانی در داستان وجود دارد؟"
فرض کنید در یک هتل چند نفر نشستهاند. آنها سرگرم هستند، پوکر بازی میکنند، چای مینوشند و گرم صحبتاند. ناگهان صدای انفجاری میآید و یک میز کوچک متلاشی میشود و افرادی کشته میشوند. این اتفاق ناگهانی و غیرمنتظره رخ دادهاست و بیننده شوکه میشود. چنین احساسی زنده اما کوتاه مدت است.
اما اگر نشان دهید که بمبی زیر میز وجود دارد و بیننده برخلاف شخصیتهای داستان از این ماجرا خبر دارد. او نگران منفجر شدن بمب خواهد بود و اینکه آیا قهرمانان میمیرند یا قادر به جلوگیری از مرگشان هستند، آیا متوجه وجود بمب میشوند یا نه؟ چنین تنشی مؤثرتر است، باعث هول ولایی عمیقتر میشود و ببینده برای دانستن ماجرا کنجکاو است.
پس برای تقویت داستانتان، باید چیزهایی برای مخاطب فاش کنید تا او را با خود همراه و همدل کنید.
dastannevis.com
آلفرد هیچکاک زمانی پاسخ جامعی به این سؤال داد که «چه تفاوتی میان تعلیق و تنش ناگهانی در داستان وجود دارد؟"
فرض کنید در یک هتل چند نفر نشستهاند. آنها سرگرم هستند، پوکر بازی میکنند، چای مینوشند و گرم صحبتاند. ناگهان صدای انفجاری میآید و یک میز کوچک متلاشی میشود و افرادی کشته میشوند. این اتفاق ناگهانی و غیرمنتظره رخ دادهاست و بیننده شوکه میشود. چنین احساسی زنده اما کوتاه مدت است.
اما اگر نشان دهید که بمبی زیر میز وجود دارد و بیننده برخلاف شخصیتهای داستان از این ماجرا خبر دارد. او نگران منفجر شدن بمب خواهد بود و اینکه آیا قهرمانان میمیرند یا قادر به جلوگیری از مرگشان هستند، آیا متوجه وجود بمب میشوند یا نه؟ چنین تنشی مؤثرتر است، باعث هول ولایی عمیقتر میشود و ببینده برای دانستن ماجرا کنجکاو است.
پس برای تقویت داستانتان، باید چیزهایی برای مخاطب فاش کنید تا او را با خود همراه و همدل کنید.
dastannevis.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بچههای بد (انگلیسی: The Bad Guys؛ همچنین رفقای بد؛ دوبلهٔ فارسی: بد سابقهها) یک فیلم پویانمایی رایانهای کمدی-جنایی آمریکایی محصول ۲۰۲۲ است که توسط دریمورکس انیمیشن بر پایهٔ مجموعهکتابهای کودکانه به همین نام از آرون بلبی ساختهشده و توسط یونیورسال پیکچرز توزیع شدهاست.
dastannevis.com
dastannevis.com
داستان
در لس آنجلس بزرگ جایی که انسانها و حیوانات انساننما در کنار هم زندگی میکنند، باندی از حیوانات جنایتکار بدنام ملقب به «بد سابقهها» (شامل آقای گرگ، آقای مار، خانم تارانتولا، آقای کوسه و آقای پیرانیا) با رهبریِ آقای گرگِ خونسرد دست به دزدیهای گستاخانه میزنند و با موفقیت از دست مقامات فرار میکنند؛ مردم شهر آنها را به عنوان حیواناتی ذاتاً «بَد» تعبیر کردهاند.
وُلف پس از اینکه توسط فرماندار دایان فاکسینگتون در تلویزیون زنده مورد توهین قرار میگیرد، باند خود را متقاعد میکند که برای سرقت جایزهٔ ارزشمندی به نام دلفین طلایی از پروفسور مارمالاد، یک خوکچه هندی بشردوست، در جریان مراسم تحلیف او در یک جشن دزدی کنند. وُلف در طول دزدی بهطور ناخواسته به یک زن مسن کمک میکند و به خاطر این کار خوبش مورد ستایش قرار میگیرد اما منجر به رنجبردن از کارهای اشتباهش در گذشته میشود. او پس از افشای باند و دستگیری، با تأیید فاکسینگتون مارمالاد را متقاعد میکند که آنها را «اصلاح» کند اما مخفیانه با تیمش نقشه میکشد که از این تظاهر برای سرقت مجدد جایزه استفاده کند.
مارمالاد باند را به خانهاش دعوت میکند، اما آنها با درسهای او مبارزه میکنند و نمیتوانند خود را با رفتار «خوب» وفق دهند. پس از اینکه یک برنامهٔ «آخرین سرقت برای همیشه» برای نجات یک گله از خوکچههای هندی از یک آزمایشگاه تحقیقاتی به دلیل بلعدین آنها توسط آقای مار، شخص دوم وُلف، شکست میخورد، فاکسینگتون آزمایش را لغو میکند؛ وُلف به او اعتراف میکند که از منفور بودن گونهاش متنفر است، فاکسینگتون نیز اعتراف میکند که درد او را متوجه میشود و به خوبشدن او امیدوار است. وُلف روی این موضوع فکر میکند و گربهای را از درختی نجات میدهد، که ناغافل این صحنه توسط مارمالاد ضبط و منتشر میشود و چهرهٔ عمومی این باند را تغییر میدهد. اِسنِیک با این حال ترس دارد که ارتباطش را با دوست صمیمیاش از دست بدهد.
وُلف هنگامی که باند برای ربودن مجدد جایزه سرقت جدیدی انجام میدهد، نمیتواند خود را مجبور به اتمام نقشه کند. در همین حال شهاب سنگی به سرقت میرود که باعث میشود باند مسئول سرقت آن شناخته شود. مارمالاد هنگامی که آنها دستگیر میشوند بهطور خصوصی با آنها ملاقات میکند و نشان میدهد که او شهاب سنگ را دزدیده و در تمام مدت برنامهریزی میکرد که باند سقوط کند. وُلف در زندان به گروهش توضیح میدهد که دیگر نمیخواهد یک جنایتکار و «بَد» باشد و آنها میتوانند بهتر از این باشند، اما مار قبول نمیکند و معتقد است که دنیا هرگز آنها را بهعنوان چیزی جز هیولا نخواهد دید. دعوای آنها زمانی قطع میشود که یک جنایتکار بدنام دیگر با نام کریمسون پا آنها را نجات میدهد و خود را به عنوان فاکسینگتون رونمایی میکند و توضیح میدهد که وی زمانی اصلاح شد که تلاش کرده بود دلفین طلایی را بدزدد.
وُلف به محض رسیدن به امنیت از سوی دیگر اعضای باند به دلیل خیانتش رها میشود؛ اما زمانی که دیگران به مخفیگاه خود بازمیگردند، متوجه میشوند که مکان بهطور کامل خالی است، زیرا وُلف مکان را به فاکسینگتون به عنوان غرامت برای جنایاتش فاش کردهبود. اسنیک پس از اینکه با کمال میل آخرین دارایی خود را از روی مهربانی به آقای کوسه که گرسنه است، میدهد، دیگران متوجه میشوند که همه میتوانند راه خود را تغییر دهند و به کمک وُلف بروند، اما مار با انکار این امر آنها را رها میکند تا با مارمالاد متحد شود؛ مارمالاد در همین حال قصد دارد از شهاب سنگ برای قدرتدادن به یک دستگاه کنترل ذهن استفاده کند تا ارتشی از خوکچههای هندی را هیپنوتیزم کرده و سرمایههای خیریه را سرقت کند.
وُلف و فاکسینگتون در همین حال وارد خانهٔ مارمالاد میشوند تا شهاب سنگ را بدزدند اما توسط مارمالاد و مار دستگیر میشوند. آنها توسط باقیماندهٔ باند نجات مییابند، سپس شهاب سنگ را میدزدند و اقدام به خنثیسازی دزدی مارمالاد میکنند. آنها سپس به ایستگاه پلیس میرسند تا شهاب سنگ را تحویل دهند اما باند در آخرین لحظه تصمیم میگیرد مار را با وجود خیانتش نجات دهند. مارمالاد در طول تعقیب و گریز به عنوان مزیت به مار خیانت میکند و باند برای نجات او جان خود را به خطر میاندازد در نتیجه مارمالاد شهاب سنگ را پس میرباید.
در لس آنجلس بزرگ جایی که انسانها و حیوانات انساننما در کنار هم زندگی میکنند، باندی از حیوانات جنایتکار بدنام ملقب به «بد سابقهها» (شامل آقای گرگ، آقای مار، خانم تارانتولا، آقای کوسه و آقای پیرانیا) با رهبریِ آقای گرگِ خونسرد دست به دزدیهای گستاخانه میزنند و با موفقیت از دست مقامات فرار میکنند؛ مردم شهر آنها را به عنوان حیواناتی ذاتاً «بَد» تعبیر کردهاند.
وُلف پس از اینکه توسط فرماندار دایان فاکسینگتون در تلویزیون زنده مورد توهین قرار میگیرد، باند خود را متقاعد میکند که برای سرقت جایزهٔ ارزشمندی به نام دلفین طلایی از پروفسور مارمالاد، یک خوکچه هندی بشردوست، در جریان مراسم تحلیف او در یک جشن دزدی کنند. وُلف در طول دزدی بهطور ناخواسته به یک زن مسن کمک میکند و به خاطر این کار خوبش مورد ستایش قرار میگیرد اما منجر به رنجبردن از کارهای اشتباهش در گذشته میشود. او پس از افشای باند و دستگیری، با تأیید فاکسینگتون مارمالاد را متقاعد میکند که آنها را «اصلاح» کند اما مخفیانه با تیمش نقشه میکشد که از این تظاهر برای سرقت مجدد جایزه استفاده کند.
مارمالاد باند را به خانهاش دعوت میکند، اما آنها با درسهای او مبارزه میکنند و نمیتوانند خود را با رفتار «خوب» وفق دهند. پس از اینکه یک برنامهٔ «آخرین سرقت برای همیشه» برای نجات یک گله از خوکچههای هندی از یک آزمایشگاه تحقیقاتی به دلیل بلعدین آنها توسط آقای مار، شخص دوم وُلف، شکست میخورد، فاکسینگتون آزمایش را لغو میکند؛ وُلف به او اعتراف میکند که از منفور بودن گونهاش متنفر است، فاکسینگتون نیز اعتراف میکند که درد او را متوجه میشود و به خوبشدن او امیدوار است. وُلف روی این موضوع فکر میکند و گربهای را از درختی نجات میدهد، که ناغافل این صحنه توسط مارمالاد ضبط و منتشر میشود و چهرهٔ عمومی این باند را تغییر میدهد. اِسنِیک با این حال ترس دارد که ارتباطش را با دوست صمیمیاش از دست بدهد.
وُلف هنگامی که باند برای ربودن مجدد جایزه سرقت جدیدی انجام میدهد، نمیتواند خود را مجبور به اتمام نقشه کند. در همین حال شهاب سنگی به سرقت میرود که باعث میشود باند مسئول سرقت آن شناخته شود. مارمالاد هنگامی که آنها دستگیر میشوند بهطور خصوصی با آنها ملاقات میکند و نشان میدهد که او شهاب سنگ را دزدیده و در تمام مدت برنامهریزی میکرد که باند سقوط کند. وُلف در زندان به گروهش توضیح میدهد که دیگر نمیخواهد یک جنایتکار و «بَد» باشد و آنها میتوانند بهتر از این باشند، اما مار قبول نمیکند و معتقد است که دنیا هرگز آنها را بهعنوان چیزی جز هیولا نخواهد دید. دعوای آنها زمانی قطع میشود که یک جنایتکار بدنام دیگر با نام کریمسون پا آنها را نجات میدهد و خود را به عنوان فاکسینگتون رونمایی میکند و توضیح میدهد که وی زمانی اصلاح شد که تلاش کرده بود دلفین طلایی را بدزدد.
وُلف به محض رسیدن به امنیت از سوی دیگر اعضای باند به دلیل خیانتش رها میشود؛ اما زمانی که دیگران به مخفیگاه خود بازمیگردند، متوجه میشوند که مکان بهطور کامل خالی است، زیرا وُلف مکان را به فاکسینگتون به عنوان غرامت برای جنایاتش فاش کردهبود. اسنیک پس از اینکه با کمال میل آخرین دارایی خود را از روی مهربانی به آقای کوسه که گرسنه است، میدهد، دیگران متوجه میشوند که همه میتوانند راه خود را تغییر دهند و به کمک وُلف بروند، اما مار با انکار این امر آنها را رها میکند تا با مارمالاد متحد شود؛ مارمالاد در همین حال قصد دارد از شهاب سنگ برای قدرتدادن به یک دستگاه کنترل ذهن استفاده کند تا ارتشی از خوکچههای هندی را هیپنوتیزم کرده و سرمایههای خیریه را سرقت کند.
وُلف و فاکسینگتون در همین حال وارد خانهٔ مارمالاد میشوند تا شهاب سنگ را بدزدند اما توسط مارمالاد و مار دستگیر میشوند. آنها توسط باقیماندهٔ باند نجات مییابند، سپس شهاب سنگ را میدزدند و اقدام به خنثیسازی دزدی مارمالاد میکنند. آنها سپس به ایستگاه پلیس میرسند تا شهاب سنگ را تحویل دهند اما باند در آخرین لحظه تصمیم میگیرد مار را با وجود خیانتش نجات دهند. مارمالاد در طول تعقیب و گریز به عنوان مزیت به مار خیانت میکند و باند برای نجات او جان خود را به خطر میاندازد در نتیجه مارمالاد شهاب سنگ را پس میرباید.
باند پس از نجات مار و از بینبردن کلاه ایمنی مارمالاد تسلیم پلیس میشود تا فاکسینگتون مجبور نشود گذشتهٔ جنایتکارانهٔ سابق خود را فاش کند. مارمالاد اعتبار بازیابی این شهاب سنگ را بر عهده میگیرد، اما مشخص میشود که این شهاب سنگ تقلبی است که توسط مار کاشته شده بود که شهاب سنگی اصلی را جعل کردهاست؛ او پس از جابجایی شهاب سنگ با لامپ، شهاب سنگ واقعی را در محوطه مارمالاد رها کرده و آن را بیش از حد شارژ کرد که باعث انفجار آن شده و ترکیب را از بین برد. وقتی شهاب سنگ تقلبی روی مارمالاد میاُفتد، الماسی که او از فاکسینگتون دزدیده بود از جیبش اُفتاده و مقامات تشخیص میدهند که این الماس سالها پیش توسط پنجهزرشکی به سرقت رفته بود؛ مارمالاد که اکنون به عنوان پنجهزرشکی قاب شدهاست، دستگیر شده و اعتبارش از بین میرود.
یک سال بعد، بچههای بد به دلیل رفتار خوبشان از زندان آزاد میشوند؛ آنها با فاکسینگتون شریک میشوند تا حرفهٔ جدید خود را برای مبارزه با جرم و جنایت آغاز کنند.
dastannevis.com
یک سال بعد، بچههای بد به دلیل رفتار خوبشان از زندان آزاد میشوند؛ آنها با فاکسینگتون شریک میشوند تا حرفهٔ جدید خود را برای مبارزه با جرم و جنایت آغاز کنند.
dastannevis.com
اگر اطلاعات مهمی دربارهٔ شخصيت اصلی وجود دارد كه خودش نمیتواند بداند، ولی برای داستان يا روابط متقابل اشخاص ضروری است و خواننده را بايد از آن مطلع كرد، شيوه مؤثر براي اين كار، دادن اطلاعات از زوايه ديد شخصيت فرعی است.
لئونارد بیشاپ
📚درسهایی درباره داستاننویسی
dastannevis.com
لئونارد بیشاپ
📚درسهایی درباره داستاننویسی
dastannevis.com
از طاووسی پرسیدند
زیباترین حیوان در نظرت کیست؟
پاسخ داد:کلاغ
چرا که او
در آسمان هم آزاد است.
#دژم
dastannevis.com
زیباترین حیوان در نظرت کیست؟
پاسخ داد:کلاغ
چرا که او
در آسمان هم آزاد است.
#دژم
dastannevis.com
دوست عزیز اشعار و دلنوشته های خود را برای ما ارسال کنید تا دیگر عزیزان و دوستان نیز استفاده کنند. اثر شما به نام خودتون در کانال منتشر خواهد شد.🌷
dastannevis.com
dastannevis.com
کتابخانهها به ویژه نقش مهمی در ترویج خواندن در کودکان و نوجوانان دارند. با برگزاری برنامهها و فعالیتهای مناسب برای این گروه سنی، کتابخانهها کودکان و نوجوانان را به خواندن تشویق میکنند و علاقه آنها را به کتابها و دنیای مطالعه افزایش میدهند.
dastannevis.com
dastannevis.com