موقعیت هایی برای نوشتن
خواب و رؤیا
از چرت بعد ازظهر چشمم را که باز کردم این ترکیب توی ذهنم آمد: «شلاق قمارباز سیاه». نمیدانمچه مفهومی دارد یا چرا به ذهنم خطور کرده! یادداشتش میکنم. دو ساعت بعد تصمیم میگیرم کاملشترش کنم. شلاق قمارباز سیاه ژلهای... شاید چند روز دیگر بشود چند صفت دیگر به آن اضافه کرد و برایش داستانهایی ساخت. یک مجموعه داستان درباره قمارباز سیاه و ماجرای شلاقش. یا ماجرای ژله ای شدنش.
تصویرها
لئوناردو داوینچی تصاویر مختلف را در ابرها و خطوط سیمانی جستجو میکرد و آنها را در دفترش یادداشت میکرد. او معتقد بوداینکار برای خلاقیت خوب است:
در دستشویی یک جوجه تیغی است. با شلنگ رویش آب میریزم، شکلش تغییر میکند به یک خرس تبدیل میشود که از توی کوزه عسل میخورد. بعد هم میشود کلم بروکلی و بعد تبدیل به یک خرس بزرگ قهوهای و آخرش هم پروانه میشود. فهمیدم کنارش یک جادوگر زندگی میکند. یک تصویر میتواند هزار چیز باشد. یک برگ میتواند یک گربه باشد. یک دوچرخه میتواند تبدیل به یک پروانه شود و هزاران وضععیت را تجربه کنند.
استعاره
لحظات کوتاه میتوانند همچون استعارهای در دل همه لحظههای دیگر وارد شوند. زیبایی و شادیای که همچون برق آسمان، گذرا ظاهر میشود و تاریکی را برای لحظاتی کنار میزند. ما توان نادیده گرفتنش را نداریم و در مقابل هجومش به زانو در میآییم. باید آن را به صورت یک استعاره کوچک برداری و در جیبت بگذاری و در مواجهه با روزمرگی ها نگاهی به آن بیندازی و گاهی هم با سرانگشتانت لمسش کنی.
مردن از فرط لذت چیزی بود که میشل فوکو آرزویش را داشت. این ایده را توماس مان هم در کتاب «مرگ در ونیز» به صورت مرگ در برابر زیبایی مطرح میکند. ایده من اما به کلی متفاوت از آن است.
اگر قدرت داشته باشیم تا ایده خودمان را بسط و پرورش دهیم، شانس آن را پیدا میکنیم که به نویسنده خوبی تبدیل شویم.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
خواب و رؤیا
از چرت بعد ازظهر چشمم را که باز کردم این ترکیب توی ذهنم آمد: «شلاق قمارباز سیاه». نمیدانمچه مفهومی دارد یا چرا به ذهنم خطور کرده! یادداشتش میکنم. دو ساعت بعد تصمیم میگیرم کاملشترش کنم. شلاق قمارباز سیاه ژلهای... شاید چند روز دیگر بشود چند صفت دیگر به آن اضافه کرد و برایش داستانهایی ساخت. یک مجموعه داستان درباره قمارباز سیاه و ماجرای شلاقش. یا ماجرای ژله ای شدنش.
تصویرها
لئوناردو داوینچی تصاویر مختلف را در ابرها و خطوط سیمانی جستجو میکرد و آنها را در دفترش یادداشت میکرد. او معتقد بوداینکار برای خلاقیت خوب است:
در دستشویی یک جوجه تیغی است. با شلنگ رویش آب میریزم، شکلش تغییر میکند به یک خرس تبدیل میشود که از توی کوزه عسل میخورد. بعد هم میشود کلم بروکلی و بعد تبدیل به یک خرس بزرگ قهوهای و آخرش هم پروانه میشود. فهمیدم کنارش یک جادوگر زندگی میکند. یک تصویر میتواند هزار چیز باشد. یک برگ میتواند یک گربه باشد. یک دوچرخه میتواند تبدیل به یک پروانه شود و هزاران وضععیت را تجربه کنند.
استعاره
لحظات کوتاه میتوانند همچون استعارهای در دل همه لحظههای دیگر وارد شوند. زیبایی و شادیای که همچون برق آسمان، گذرا ظاهر میشود و تاریکی را برای لحظاتی کنار میزند. ما توان نادیده گرفتنش را نداریم و در مقابل هجومش به زانو در میآییم. باید آن را به صورت یک استعاره کوچک برداری و در جیبت بگذاری و در مواجهه با روزمرگی ها نگاهی به آن بیندازی و گاهی هم با سرانگشتانت لمسش کنی.
مردن از فرط لذت چیزی بود که میشل فوکو آرزویش را داشت. این ایده را توماس مان هم در کتاب «مرگ در ونیز» به صورت مرگ در برابر زیبایی مطرح میکند. ایده من اما به کلی متفاوت از آن است.
اگر قدرت داشته باشیم تا ایده خودمان را بسط و پرورش دهیم، شانس آن را پیدا میکنیم که به نویسنده خوبی تبدیل شویم.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
داستان: پند زندگی
نویسنده: گلناز تقوائی
برای خواندن این نوشته، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇
https://dastannevis.com/12069/
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شما هم میتونید از طریق این لینک داستان هاتون رو ارسال کنید تا براتون رایگان توی سایت منتشر کنیم 😃:
https://dstn.ir/story/
نویسنده: گلناز تقوائی
برای خواندن این نوشته، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇
https://dastannevis.com/12069/
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شما هم میتونید از طریق این لینک داستان هاتون رو ارسال کنید تا براتون رایگان توی سایت منتشر کنیم 😃:
https://dstn.ir/story/
یک روز بدون آنکه بدانم چه میکنم، برداشتم یک جمله نوشتم. همین جمله یک کتاب شد. جمله جمله میزاید. نخستین جملات خیلی مهماند، خیلی خیلی مهم. آنها بذرهای کتاب هستنند.
ادگار لارنس دکتروف
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
ادگار لارنس دکتروف
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
داستان: دنیا هیچ وقت با تو عادلانه رفتار نمی کند!
نویسنده: محیا یارندی
برای خواندن این نوشته، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇
https://dastannevis.com/12071/
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شما هم میتونید از طریق این لینک داستان هاتون رو ارسال کنید تا براتون رایگان توی سایت منتشر کنیم 😃:
https://dstn.ir/story/
نویسنده: محیا یارندی
برای خواندن این نوشته، از لینک زیر اقدام کنید! 😉👇
https://dastannevis.com/12071/
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
شما هم میتونید از طریق این لینک داستان هاتون رو ارسال کنید تا براتون رایگان توی سایت منتشر کنیم 😃:
https://dstn.ir/story/
سه قاعده برای غنی ساختن داستان
شما باید بسیار بیشتر روی ارتباط زبانی و مکالمه تکیه کنید، زیرا توصیف بیش از حد و داستانسرایی بیش از اندازه، درباره اشخاص داستان، سنگین و خسته کننده است و مشابه با زندگی واقعی. تا زمانی که اشخاص داستان عملا صحبت نکنند، خواننده آنها را واقعا نمیشناسد. وقتی به وسیله مکالمه، شخصیت پردازی میکنید در واقع داستان را تقویت و محکم می سازید. با در نظر گرفتن نکته فوق، این سه قاعده را برای مکالمهٔ مؤثر مورد توجه قرار دهید:
قاعده اول: مکالمه باید چیزهایی درباره شخصیت و احساسات شخص داستان به خواننده بگوید. احوالپرسی های معمولی، خداحافظیها و صحبت های بی اهمیت درباره هوا خیلی کم میتواند این قاعده را برآورده کند البته از آن قطع امید هم نکنید و در جای خوداستفاده کنید.
قاعده دوم: مکالمه باید طرح را جلو ببرد. حرفهای شخصیت ها باید احساسات ، روابطشان با یکدیگر و نقشی را که در طرح بازی میکنند، تقویت کند و در جهت تشدید کشمکش و تنش داستان باشند.
قاعده سوم: مکالمه باید هر شخص داستانی را متمایز از دیگر شخصیت ها معرفی کند. هر یک از ما متفاوت به نظر میرسیم. کلمات، اصطلاحات، حس تعبیرها، لهجه، سبک صحبت و افعال متفاوتی به کار میبریم. اینکه چه میگوییم و چگونه میگوییم منعکس کننده این است که ما واقعا چه کسی هستیم و اوضاع و احوال ما و سیستم ارزشی ما، گویش و گفتار ما را تعریف و تبیین میکند.
رابین کار
📚فنون آموزش داستان کوتاه
ترجمه و گردآوری: رضا فرد
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
شما باید بسیار بیشتر روی ارتباط زبانی و مکالمه تکیه کنید، زیرا توصیف بیش از حد و داستانسرایی بیش از اندازه، درباره اشخاص داستان، سنگین و خسته کننده است و مشابه با زندگی واقعی. تا زمانی که اشخاص داستان عملا صحبت نکنند، خواننده آنها را واقعا نمیشناسد. وقتی به وسیله مکالمه، شخصیت پردازی میکنید در واقع داستان را تقویت و محکم می سازید. با در نظر گرفتن نکته فوق، این سه قاعده را برای مکالمهٔ مؤثر مورد توجه قرار دهید:
قاعده اول: مکالمه باید چیزهایی درباره شخصیت و احساسات شخص داستان به خواننده بگوید. احوالپرسی های معمولی، خداحافظیها و صحبت های بی اهمیت درباره هوا خیلی کم میتواند این قاعده را برآورده کند البته از آن قطع امید هم نکنید و در جای خوداستفاده کنید.
قاعده دوم: مکالمه باید طرح را جلو ببرد. حرفهای شخصیت ها باید احساسات ، روابطشان با یکدیگر و نقشی را که در طرح بازی میکنند، تقویت کند و در جهت تشدید کشمکش و تنش داستان باشند.
قاعده سوم: مکالمه باید هر شخص داستانی را متمایز از دیگر شخصیت ها معرفی کند. هر یک از ما متفاوت به نظر میرسیم. کلمات، اصطلاحات، حس تعبیرها، لهجه، سبک صحبت و افعال متفاوتی به کار میبریم. اینکه چه میگوییم و چگونه میگوییم منعکس کننده این است که ما واقعا چه کسی هستیم و اوضاع و احوال ما و سیستم ارزشی ما، گویش و گفتار ما را تعریف و تبیین میکند.
رابین کار
📚فنون آموزش داستان کوتاه
ترجمه و گردآوری: رضا فرد
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
فقط خیابانهای هموار را برای گذرکردن انتخاب مکن، در جادههایی که هنوز ناشناختهاند قدم بنه تا اثری از تو برجای ماند، نه فقط غبار راه.
دو سنت اگزوپری
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
دو سنت اگزوپری
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
به عنوان یک نویسنده ، باید باور داشته باشید که یکی از بهترین نویسندگان جهان هستید. نشستن هر روز پشت ماشین تحریر با شک و تردید به خود ایده خوبی نیست.
یو نسبو
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
یو نسبو
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
#تمرین
منظره ای را از دید یک پرنده توصیف کنید. به پرنده بودن راوی اشاره نکنید.
جان گاردنر
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
منظره ای را از دید یک پرنده توصیف کنید. به پرنده بودن راوی اشاره نکنید.
جان گاردنر
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
نویسندگان مبتدی از احساسات آغاز میکنند و در پی آن واقعگرایی را از یاد میبرند. نخست طرح واقعبینانهای بریز، قرص و محکم. بعد روی کاناپه لم بده، تخیل کن و تا آنجا که میتوانی فکرت را بپروران، احیایش کن، جان هنری به آن ببخش، به آن فرم بده تا بیهویت و بیچهارچوب نماند.
سیلویا پلات
📚خاطرات سیلویا پلات
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
سیلویا پلات
📚خاطرات سیلویا پلات
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
گویند در یک روز پنج پسر از زنان برادرزاده آغامحمدخان زاده شد و چون این خبر مسرت بخش را به خواجه تاجدار دادند، با حسرت گفت: کاش از زنانِ بی شمارش یکی فرزندی به دنیا می آورد و آن یکی، سلحشوری همچون لطفعلی خان زند میشد!!
لطفعلى خان زند نهمين و آخرين فرمانرواى زنديه بود. علاوه بر صورت بسيار زيبايش، پر قدرت، راستگو، شجاع و درستكار بود. او را بهترين شمشير زن شرق ميدانستند و با شخصيت هاى شاهنامه مقايسه ميكردند. آغامحمد خان قاجار پس از شكنجه هاى فراوان چشم هايش را درآورد و او را كشت!
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
لطفعلى خان زند نهمين و آخرين فرمانرواى زنديه بود. علاوه بر صورت بسيار زيبايش، پر قدرت، راستگو، شجاع و درستكار بود. او را بهترين شمشير زن شرق ميدانستند و با شخصيت هاى شاهنامه مقايسه ميكردند. آغامحمد خان قاجار پس از شكنجه هاى فراوان چشم هايش را درآورد و او را كشت!
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
-کریمی! بیا پاتخته انشاتو بخون.
-بله آقا چشم.
موضوع انشا:تابستان خود را چگونه گذراندید؟
به نام خدا.من هر روز تا دوازدهٔ ظهر میخوابیدم و بعد که بیدار میشدم دست و رو نشسته موبایلم را برمیداشتم و قسمتهای جدید پهلوانان و رکابزنان کوهستان را میدیدم.بعد که شارژ موبایلم تمام میشد.از کنار مبل چهار دست و پا خودم را به نزدیکی های تلویزیون میرساندم و چهارتا بالش را طبق عادت همیشگیام زیر دست و سرم میگذاشتم و بعد شبکهٔ پویا را میزدم و چند برنامهٔ کودک موردعلاقهام مثل پاندای کونگفوکار و فوتبالیستها را تا زمانی که صدای مادرم در نمیآمد میدیدم.بعد برای اینکه مادرم نرود به خالههایم بگوید که پسرم دست به سیاه و سفید نمیزند و همیشه خون به دل من میکند.چند نان میگرفتم و به خانه میآوردم.تقریباً نزدیکای غروب که میشد با رفقا به پارک میرفتیم و تا یازده،دوازده شب بازی میکردیم.البته بماند چه بازیهایی!
بعد که میآمدم شامی را با نگاههای خشمگین پدرم که چاشنی غذایم بود میخوردم و در آخر با گشتزنی در اینستاگرام میخوابیدم.
این برنامهٔ کاری بنده تا چند روز پیش یعنی قبل از آنکه ماه دوستداشتنی مهر شروع شود ادامه داشت.پایان.
-خب...دفترت رو بیار میخوام نمرتو بدم.
-بفرما آقا؟
-بیست تمام.
-آقا بیست؟!
-آره...حداقلش تو نگفتی صد جلد رمان خوندم یا روزی شونزده ساعت مطالعه داشتم.
-برو بشین پسرم.
#دژم
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
-بله آقا چشم.
موضوع انشا:تابستان خود را چگونه گذراندید؟
به نام خدا.من هر روز تا دوازدهٔ ظهر میخوابیدم و بعد که بیدار میشدم دست و رو نشسته موبایلم را برمیداشتم و قسمتهای جدید پهلوانان و رکابزنان کوهستان را میدیدم.بعد که شارژ موبایلم تمام میشد.از کنار مبل چهار دست و پا خودم را به نزدیکی های تلویزیون میرساندم و چهارتا بالش را طبق عادت همیشگیام زیر دست و سرم میگذاشتم و بعد شبکهٔ پویا را میزدم و چند برنامهٔ کودک موردعلاقهام مثل پاندای کونگفوکار و فوتبالیستها را تا زمانی که صدای مادرم در نمیآمد میدیدم.بعد برای اینکه مادرم نرود به خالههایم بگوید که پسرم دست به سیاه و سفید نمیزند و همیشه خون به دل من میکند.چند نان میگرفتم و به خانه میآوردم.تقریباً نزدیکای غروب که میشد با رفقا به پارک میرفتیم و تا یازده،دوازده شب بازی میکردیم.البته بماند چه بازیهایی!
بعد که میآمدم شامی را با نگاههای خشمگین پدرم که چاشنی غذایم بود میخوردم و در آخر با گشتزنی در اینستاگرام میخوابیدم.
این برنامهٔ کاری بنده تا چند روز پیش یعنی قبل از آنکه ماه دوستداشتنی مهر شروع شود ادامه داشت.پایان.
-خب...دفترت رو بیار میخوام نمرتو بدم.
-بفرما آقا؟
-بیست تمام.
-آقا بیست؟!
-آره...حداقلش تو نگفتی صد جلد رمان خوندم یا روزی شونزده ساعت مطالعه داشتم.
-برو بشین پسرم.
#دژم
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
نویسندهای مینویسد و نویسنده دیگری لذت میبرد.
لذت بردن سرچشمه موفقیت است. این موضوع نه فقط در نوشتن، بلکه به طور کلی در خلاقیت اهمیت دارد. اگر نویسندهای نوشتن را دوست داشته باشد و این باعث لذتش شود، قادر خواهد شد تا بر موانع موجود در راه رسیدن به رویای خود غلبه کند.
اما این هرگز به معنای آسان بودن نوشتن نیست.
ممکن است اولین تلاشها برای نوشتن بسیار ناچیز بنظر بیاید. در این مواقع کلمات مانند سربازان نافرمان، از نشستن در سرجایشان امتناع میکنند. جملات فقط توی ذهنمان زیبایند و روی کاغذ وحشتناک به نظر میرسند.
این آسان نیست؛ اما اگر در مواقع سقوط بلند نشوید، هرگز راه رفتن را یاد نمیگیرید. نکته اصلی این است که باید به کار خودتان ادامه دهید تا بتوانید به تدریج به عنوان ژنرال احترام سربازان خود را بدست آورید و آن وقت است که سرخوشی را در نوشتن تجربه میکنید.
من چرا مینویسم؟
شما به این دلیل نمینویسید که بهآن نیاز دارید بلکه به این دلیل مینویسید که دوستش دارید.
پل لاگتین
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
لذت بردن سرچشمه موفقیت است. این موضوع نه فقط در نوشتن، بلکه به طور کلی در خلاقیت اهمیت دارد. اگر نویسندهای نوشتن را دوست داشته باشد و این باعث لذتش شود، قادر خواهد شد تا بر موانع موجود در راه رسیدن به رویای خود غلبه کند.
اما این هرگز به معنای آسان بودن نوشتن نیست.
ممکن است اولین تلاشها برای نوشتن بسیار ناچیز بنظر بیاید. در این مواقع کلمات مانند سربازان نافرمان، از نشستن در سرجایشان امتناع میکنند. جملات فقط توی ذهنمان زیبایند و روی کاغذ وحشتناک به نظر میرسند.
این آسان نیست؛ اما اگر در مواقع سقوط بلند نشوید، هرگز راه رفتن را یاد نمیگیرید. نکته اصلی این است که باید به کار خودتان ادامه دهید تا بتوانید به تدریج به عنوان ژنرال احترام سربازان خود را بدست آورید و آن وقت است که سرخوشی را در نوشتن تجربه میکنید.
من چرا مینویسم؟
شما به این دلیل نمینویسید که بهآن نیاز دارید بلکه به این دلیل مینویسید که دوستش دارید.
پل لاگتین
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
چگونه در ۵ گام عاشق کتاب خواندن شویم؟
پردیس جلالی
اگر دوست دارید کتابهای بیشتری بخوانید، راهش این نیست که کتابها را سریعتر تمام کنید. کارهایی مثل برنامهریزی، تعیین هدف، درست کردن چک لیست، استفاده از اپلیکیشنهای جدید و عضو شدن در گروههای کتابخوانی هم ممکن است کمکی به شما نکند. برای کتابخوان شدن، نباید سعی کنید خودتان را گول بزنید. کافی است عاشق کتابها شوید. در این یادداشت توضیح میدهیم که چگونه عاشق کتابها شوید.
گام اول: کتابهای مورد علاقهی خودتان را انتخاب کنید
اصلا قرار نیست سراغ کتابهای کلاسیک یا پرفروش بروید. نه کسی انتظار دارد که عمیقترین کتابها را بخوانید و نه بهترین عاشقانهها را. مهم این است که ببینید دقیقا چه موضوعی شما را برمیانگیزد و باعث لذتتتان میشود. ممکن است رمانهای جنایی و ترسناک را ترجیح دهید، شاید از فلسفه و علوم اجتماعی خوشتان بیاید یا به سادگی خواندن شعرهای کلاسیک، حلقهی گمشدهتان باشد. راهش این است که فکر کنید که چه موضوعاتی باعث میشود در بین یک جمع، دست از سکوت بردارید و حتما وارد گفت و گو و نظر دادن شوید؟ آن وقت میتوانید بفهمید که دقیقا چه چیزی جذبتان میکند.
گام دوم: تلویزیون را خاموش کنید و از توییتر فاصله بگیرید
جهان به سمتی پیش میرود که همه چیز را سریع و حاضر و آماده میخواهیم. ساندویچ ژامبونمان را به قورمهسبزیِ جا افتاده ترجیح میدهیم، چون هم آماده کردنش وقت کمتری میبرد و هم خوردنش. اما لذت بردن از یک کتاب، بسته به این است که چشممان به ماندن روی بیش از ۲۸۰ کاراکتر (حداکثر تعداد کاراکتر هر توییت) عادت کند. شرط میبندیم که دیدن سریال غرور و تعصب، خیلی آسانتر از خواندن رمان آن است. اما تفاوت لذت غرق شدن در کلمات، به اندازهی لذت بردن از همان قورمهسبزیِ جا افتاده است.
باید تمرین کنید از راههای آسان و فست فودی فاصله بگیرید. طبیعتا اول کار، سخت است. اما همین تمرین، شما را در معرض لذت بزرگتری قرار میدهد.
گام سوم: خواندن را جزئی از برنامهی روزمرهتان کنید
کتاب خواندن، نباید برایتان شبیه به بلعیدن یک قاشق شربت سینه باشد! خواندن وظیفه نیست، درست مثل مسواک زدن، باید جزئی از برنامهی روزمرهتان باشد. هر طور شده، بخشی هر چند کوچک و غیر قابل توجه از روز را به کتاب خواندن اختصاص دهید. ساعتهای طولانی نشسته در مترو یا کمی قبل از خواب، میتواند شروع خوبی باشد. به این ترتیب، دیگر مجبور نیستید آن پروژهی بزرگ و دست نیافتنی را همیشه توی کتابخانه در حال خاک خوردن ببینید. کافی است به مرور، مزه مزهاش کنید.
گام چهارم: دایرهی انتخابتان را کوچک کنید
وقتی بین انبوهی از کتابها گم میشوید، جز سردرگمی و احساس گناه از این همه کتاب ناخوانده، چیزی برایتان باقی نمیماند. راستش اصلا مهم نیست چه کتابی را انتخاب میکنید. مهم این است که بالاخره آن را بخوانید! بهترین کار این است که به یک کتابفروشی کوچک بروید یا در فروشگاه اینترنتی بگردید و نگاهی به دور و برتان بیاندازید. بعد، اولین چیزی که نظرتان را جلب کرد بخرید و مشغول شوید. راه دیگر این است که با یک کتابخوان حرفهای مشورت کنید. در این وبلاگ نیز سعی میکنیم کتابهای برای خواندن پیشنهاد بدهیم. کافی است به قسمت «پیشنهادیی برای خواندن» بروید و توضیحات هر یادداشت را بخوانید.
به این ترتیب، اگر از اول لیست شروع کنید به خواندن، همه چیز حل خواهد شد. کتاب خواندن، درست مثل هر فعالیت دیگری، خودش را تشدید میکند. هر چه کتابهای بیشتری بخوانید، بیشتر میفهمید که انتخاب بعدیتان چیست و باید سراغ چه عنوانهایی را بگیرید.
گام پنجم: چیزهایی که در مدرسه یادگرفتهاید فراموش کنید
در مدرسه بچهها را مجبور میکنند داستانهای قدیمی و کلاسیک را بخوانند. درصورتی که مدرسه باید جایی باشد که یاد بدهد «چطور بخوانیم» نه اینکه بگوید «چه چیزی بخوانیم» مدرسه لذت خواندن را در بچهها میکشد. اگر زیر جملهای خط نکشیم، فکر میکنیم که به اندازهی کافی از متن استفاده نکردهایم. فکر میکنیم در تک تک جملههای کتاب باید دنبال چیز مهم و مفیدی بگردیم. همین است که خواندن را به کابوس تبدیل میکند و از آن یک تکلیف سخت میسازد. همان طور که اِستفن کینگ میگوید، «کتابها، جادوی قابل حمل هستند!»
دنیایی که کتابها پیش روی ما میگذارند، آنقدر جذاب و لذتبخش است و به قدری میتواند به نگاه و رویکردمان در زندگی وسعت بخشد، که اگر وقت با ارزشی که میتوان از غوطهور شدن در جهانشان گذراند، صرف تلاش برای بیرون کشیدن یک نکتهی مهم کنیم، بازی را باختهایم.
برای اینکه از خواندن لذت ببریم باید عاشق کتابها شویم. با تمرین «خواندن» و نه «چه چیزی خواندن» وقتی لذتِ خواندن، زیر پوستتان نفوذ کرد و به استخوانها رسید، حتی یک روز بدون کتابها، تلف کردن عمر به نظر میرسد.
پردیس جلالی
اگر دوست دارید کتابهای بیشتری بخوانید، راهش این نیست که کتابها را سریعتر تمام کنید. کارهایی مثل برنامهریزی، تعیین هدف، درست کردن چک لیست، استفاده از اپلیکیشنهای جدید و عضو شدن در گروههای کتابخوانی هم ممکن است کمکی به شما نکند. برای کتابخوان شدن، نباید سعی کنید خودتان را گول بزنید. کافی است عاشق کتابها شوید. در این یادداشت توضیح میدهیم که چگونه عاشق کتابها شوید.
گام اول: کتابهای مورد علاقهی خودتان را انتخاب کنید
اصلا قرار نیست سراغ کتابهای کلاسیک یا پرفروش بروید. نه کسی انتظار دارد که عمیقترین کتابها را بخوانید و نه بهترین عاشقانهها را. مهم این است که ببینید دقیقا چه موضوعی شما را برمیانگیزد و باعث لذتتتان میشود. ممکن است رمانهای جنایی و ترسناک را ترجیح دهید، شاید از فلسفه و علوم اجتماعی خوشتان بیاید یا به سادگی خواندن شعرهای کلاسیک، حلقهی گمشدهتان باشد. راهش این است که فکر کنید که چه موضوعاتی باعث میشود در بین یک جمع، دست از سکوت بردارید و حتما وارد گفت و گو و نظر دادن شوید؟ آن وقت میتوانید بفهمید که دقیقا چه چیزی جذبتان میکند.
گام دوم: تلویزیون را خاموش کنید و از توییتر فاصله بگیرید
جهان به سمتی پیش میرود که همه چیز را سریع و حاضر و آماده میخواهیم. ساندویچ ژامبونمان را به قورمهسبزیِ جا افتاده ترجیح میدهیم، چون هم آماده کردنش وقت کمتری میبرد و هم خوردنش. اما لذت بردن از یک کتاب، بسته به این است که چشممان به ماندن روی بیش از ۲۸۰ کاراکتر (حداکثر تعداد کاراکتر هر توییت) عادت کند. شرط میبندیم که دیدن سریال غرور و تعصب، خیلی آسانتر از خواندن رمان آن است. اما تفاوت لذت غرق شدن در کلمات، به اندازهی لذت بردن از همان قورمهسبزیِ جا افتاده است.
باید تمرین کنید از راههای آسان و فست فودی فاصله بگیرید. طبیعتا اول کار، سخت است. اما همین تمرین، شما را در معرض لذت بزرگتری قرار میدهد.
گام سوم: خواندن را جزئی از برنامهی روزمرهتان کنید
کتاب خواندن، نباید برایتان شبیه به بلعیدن یک قاشق شربت سینه باشد! خواندن وظیفه نیست، درست مثل مسواک زدن، باید جزئی از برنامهی روزمرهتان باشد. هر طور شده، بخشی هر چند کوچک و غیر قابل توجه از روز را به کتاب خواندن اختصاص دهید. ساعتهای طولانی نشسته در مترو یا کمی قبل از خواب، میتواند شروع خوبی باشد. به این ترتیب، دیگر مجبور نیستید آن پروژهی بزرگ و دست نیافتنی را همیشه توی کتابخانه در حال خاک خوردن ببینید. کافی است به مرور، مزه مزهاش کنید.
گام چهارم: دایرهی انتخابتان را کوچک کنید
وقتی بین انبوهی از کتابها گم میشوید، جز سردرگمی و احساس گناه از این همه کتاب ناخوانده، چیزی برایتان باقی نمیماند. راستش اصلا مهم نیست چه کتابی را انتخاب میکنید. مهم این است که بالاخره آن را بخوانید! بهترین کار این است که به یک کتابفروشی کوچک بروید یا در فروشگاه اینترنتی بگردید و نگاهی به دور و برتان بیاندازید. بعد، اولین چیزی که نظرتان را جلب کرد بخرید و مشغول شوید. راه دیگر این است که با یک کتابخوان حرفهای مشورت کنید. در این وبلاگ نیز سعی میکنیم کتابهای برای خواندن پیشنهاد بدهیم. کافی است به قسمت «پیشنهادیی برای خواندن» بروید و توضیحات هر یادداشت را بخوانید.
به این ترتیب، اگر از اول لیست شروع کنید به خواندن، همه چیز حل خواهد شد. کتاب خواندن، درست مثل هر فعالیت دیگری، خودش را تشدید میکند. هر چه کتابهای بیشتری بخوانید، بیشتر میفهمید که انتخاب بعدیتان چیست و باید سراغ چه عنوانهایی را بگیرید.
گام پنجم: چیزهایی که در مدرسه یادگرفتهاید فراموش کنید
در مدرسه بچهها را مجبور میکنند داستانهای قدیمی و کلاسیک را بخوانند. درصورتی که مدرسه باید جایی باشد که یاد بدهد «چطور بخوانیم» نه اینکه بگوید «چه چیزی بخوانیم» مدرسه لذت خواندن را در بچهها میکشد. اگر زیر جملهای خط نکشیم، فکر میکنیم که به اندازهی کافی از متن استفاده نکردهایم. فکر میکنیم در تک تک جملههای کتاب باید دنبال چیز مهم و مفیدی بگردیم. همین است که خواندن را به کابوس تبدیل میکند و از آن یک تکلیف سخت میسازد. همان طور که اِستفن کینگ میگوید، «کتابها، جادوی قابل حمل هستند!»
دنیایی که کتابها پیش روی ما میگذارند، آنقدر جذاب و لذتبخش است و به قدری میتواند به نگاه و رویکردمان در زندگی وسعت بخشد، که اگر وقت با ارزشی که میتوان از غوطهور شدن در جهانشان گذراند، صرف تلاش برای بیرون کشیدن یک نکتهی مهم کنیم، بازی را باختهایم.
برای اینکه از خواندن لذت ببریم باید عاشق کتابها شویم. با تمرین «خواندن» و نه «چه چیزی خواندن» وقتی لذتِ خواندن، زیر پوستتان نفوذ کرد و به استخوانها رسید، حتی یک روز بدون کتابها، تلف کردن عمر به نظر میرسد.
در یادداشت چگونه از کتابخواندن لذت ببریم؟ چند راهکار برای لذت بردن از خواندن پیشنهاد دادهایم.
این یادداشت ترجمهی آزادی است از مقالهای به همین عنوان در سایت Rosie Leizrowice
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
این یادداشت ترجمهی آزادی است از مقالهای به همین عنوان در سایت Rosie Leizrowice
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
شما اگر روزنامه نخوانید از اخبار بی اطلاعید ، اما اگه روزنامه بخوانید از واقعیت بی اطلاعید !
کتاب درست برعکس این جمله است، اگر کتاب نخوانی از واقعیت بی اطلاعی، مطالعه باعث میشه همه چیز رو واقعیتر ببینی و اتفاقات پیرامونت رو بهتر درک کنی ...
آدمی که کتاب بخونه نیازی به چراغ نداره، چون فکرش به اندازه کافی نور داره، این بستگی به خودمون داره که توی زندگی روزنامه خوان باشیم یا کتاب خوان !
👤مارک تواین
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
کتاب درست برعکس این جمله است، اگر کتاب نخوانی از واقعیت بی اطلاعی، مطالعه باعث میشه همه چیز رو واقعیتر ببینی و اتفاقات پیرامونت رو بهتر درک کنی ...
آدمی که کتاب بخونه نیازی به چراغ نداره، چون فکرش به اندازه کافی نور داره، این بستگی به خودمون داره که توی زندگی روزنامه خوان باشیم یا کتاب خوان !
👤مارک تواین
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
ملت عشق - قسمت سی و پنجم
داستان نویس نوجوان
#داستان_شبانه 🌙
🔹 ملت عشق ❤️
🔸 قسمت سی و پنجم (بخش دوم: آب - قسمت سیزدهم: اللا، بوستون، ۵ ژوئن ۲۰۰۸)
📕 پرفروشترین کتاب رمان در ترکیه و ایران
تهیه اختصاصی در داستان نویس نوجوان
داستان نویس نوجوان 😎
🔹 ملت عشق ❤️
🔸 قسمت سی و پنجم (بخش دوم: آب - قسمت سیزدهم: اللا، بوستون، ۵ ژوئن ۲۰۰۸)
📕 پرفروشترین کتاب رمان در ترکیه و ایران
تهیه اختصاصی در داستان نویس نوجوان
داستان نویس نوجوان 😎
#داستان_نویس_نوجوان اولین رسانه اطلاع رسانی آموزش داستان نوجوان از سال۱۳۹۶ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۱
dastannevis.com
dastannevis.com
من همیشه به داستانهایم فکر میکنم و این کار مورد علاقه من است. نویسندگان جوان اغلب از من درباره برنامهریزی و نحوه نوشتن احتمالیام سوال میکنند؛ اما به نظرم مهمترین چیز داشتن یک روند و یک روتین نویسندگی نیست. روتین فکرکردن و تفکر است که اهمیت دارد. اگرچه برنامه نوشتن هم مفید است، من دست کم به ۱۰۰ ساعت فکر درباره ایدههایم نیاز دارم.
فردریک بکمن
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
فردریک بکمن
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇