دیوارنوشتهای یک نویسنده
رولد دال از آن دست نویسندههایی است که از میز کنار صندلی و دیوار پشت آن، به عنوان دفترچه خاطرات استفاده میکند. او یادداشتها و ایدههای یکخطیاش را روی کاغذهای کوچک مینویسد و به دیوار نصب میکند و داستانهایش را به تدریج کامل میکند.
درباره نوشتن داستانهایش میگوید :«نویسندگی مانند قدم نهادن در یک پیادهروی طولانی است. در طول این پیادهروی، شما نخستین منظرهای را که میبینید، دربارهاش یادداشت میکنید، سپس کمی جلوتر میروید، به بالای تپهای میرسید، آن را هم یادداشت میکنید و به همین ترتیب هر روز ادامه میدهید و از زاویههای مختلف، همان چشمانداز را میبینید. وقتی به قلهی بلندترین کوه میرسید، کتاب به پایان میرسد. چرا که از آن بالا بهترین منظره را خواهید دید. همه چیز را در کنار هم میبینید. اما این مسیر، بسیار طولانی و حرکت، بسیار کُند است.
ممکن است شما به مدت یک سال در این سو و آن سو پرسه بزنید تا بذر ایدهای خوب پیدا کنید. وقتی ایدهای خوب پیدا میکنم، سریع آن را یادداشت میکنم تا از یادم نرود. اما عجله نمیکنم و بلافاصله شروع به نوشتن داستان نمیکنم. خیلی با دقت دور و بر آن بذر ایده قدم میزنم و نگاهش میکنم. آن را بو میکنم تا ببینم آیا این بذر قابل رشد است یا نه. چرا که وقتی شروع به نوشتن داستان کردید، قدم به سفری یک ساله گذاشتهاید و این تصمیمی بزرگ است.
هر داستان من حدود شش ماه طول میکشد. هر روز صبح و هفت روز هفته کار میکنم. از ده صبح تا موقع ناهار و از چهار تا ۶ بعدازظهر. به نویسندههایی که سریع کار میکنند، اعتماد ندارم. البته «دی اچ لورنس» یک استثنا بود. او نبوغ داشت. موضوع مهم این است که شتاب نکنم. معمولا شش ماه تا یک سال زمان میبرد تا داستانی بنویسم و اولین صفحه آن بیش از همه، شاید نزدیک به یک ماه وقت میبرد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
رولد دال از آن دست نویسندههایی است که از میز کنار صندلی و دیوار پشت آن، به عنوان دفترچه خاطرات استفاده میکند. او یادداشتها و ایدههای یکخطیاش را روی کاغذهای کوچک مینویسد و به دیوار نصب میکند و داستانهایش را به تدریج کامل میکند.
درباره نوشتن داستانهایش میگوید :«نویسندگی مانند قدم نهادن در یک پیادهروی طولانی است. در طول این پیادهروی، شما نخستین منظرهای را که میبینید، دربارهاش یادداشت میکنید، سپس کمی جلوتر میروید، به بالای تپهای میرسید، آن را هم یادداشت میکنید و به همین ترتیب هر روز ادامه میدهید و از زاویههای مختلف، همان چشمانداز را میبینید. وقتی به قلهی بلندترین کوه میرسید، کتاب به پایان میرسد. چرا که از آن بالا بهترین منظره را خواهید دید. همه چیز را در کنار هم میبینید. اما این مسیر، بسیار طولانی و حرکت، بسیار کُند است.
ممکن است شما به مدت یک سال در این سو و آن سو پرسه بزنید تا بذر ایدهای خوب پیدا کنید. وقتی ایدهای خوب پیدا میکنم، سریع آن را یادداشت میکنم تا از یادم نرود. اما عجله نمیکنم و بلافاصله شروع به نوشتن داستان نمیکنم. خیلی با دقت دور و بر آن بذر ایده قدم میزنم و نگاهش میکنم. آن را بو میکنم تا ببینم آیا این بذر قابل رشد است یا نه. چرا که وقتی شروع به نوشتن داستان کردید، قدم به سفری یک ساله گذاشتهاید و این تصمیمی بزرگ است.
هر داستان من حدود شش ماه طول میکشد. هر روز صبح و هفت روز هفته کار میکنم. از ده صبح تا موقع ناهار و از چهار تا ۶ بعدازظهر. به نویسندههایی که سریع کار میکنند، اعتماد ندارم. البته «دی اچ لورنس» یک استثنا بود. او نبوغ داشت. موضوع مهم این است که شتاب نکنم. معمولا شش ماه تا یک سال زمان میبرد تا داستانی بنویسم و اولین صفحه آن بیش از همه، شاید نزدیک به یک ماه وقت میبرد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
آیا شروع داستان بیش از حد کند نیست؟
پنجاه کلمه نخست داستان خود را روی یک ورق کاغذ سفید بنویسید و روز بعد نگاهی سریع به آن بیندازید. به همان طریق که خواننده ضمن ورق زدن مجله این کار را میکند. اگر کلمات شما را به خود جلب نمیکند و فقط باعث تأسف میشوند، چیز بیشتری در آن وجود ندارد و بهتر است فورا آن را عوض کنید. شاید تعداد خوانندگان بالقوهای که طی پنجاه کلمه نخست داستان از دست میروند، بیشتر از هر قسمت دیگر داستان باشد.
آلن اکرت
از مقاله «فهرستی از اشکالات احتمالی داستانهایی که خریدار ندارند»
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
پنجاه کلمه نخست داستان خود را روی یک ورق کاغذ سفید بنویسید و روز بعد نگاهی سریع به آن بیندازید. به همان طریق که خواننده ضمن ورق زدن مجله این کار را میکند. اگر کلمات شما را به خود جلب نمیکند و فقط باعث تأسف میشوند، چیز بیشتری در آن وجود ندارد و بهتر است فورا آن را عوض کنید. شاید تعداد خوانندگان بالقوهای که طی پنجاه کلمه نخست داستان از دست میروند، بیشتر از هر قسمت دیگر داستان باشد.
آلن اکرت
از مقاله «فهرستی از اشکالات احتمالی داستانهایی که خریدار ندارند»
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
کتاب بلندیهای بادگیر، تنها رمان امیلی برونته است که شهرتی جهانی یافته است. امیلی برونته خواهر کوچکتر شارلوت برونته و خواهر بزرگتر ان برونته بود که آنها نیز امروزه از بزرگترین نویسندگان کلاسیک جهان به حساب میآیند.
کتاب بلندی های بادگیر در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، اما آن زمان با استقبال فوری خوانندگان روبهرو نشد. یک سال بعد، یعنی در سال ۱۸۴۸، امیلی برونته بر اثر بیماری سل از دنیا رفت.
این رمان داستان عشق آتشین ولی مشکلدار میان هیث کلیف و کترین ارنشاو است و اینکه این عشق نافرجام چگونه سرانجام این دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی میکشاند. هیثکلیف کولیزادهای است که موفق به ازدواج با کتی نمیشود و پس از مرگ کتی به انتقامگیری روی میآورد. داستان رمان از زبان خدمتکار عمارت برای مسافری به نام لاکوود تعریف شدهاست و او آن را به اول شخص روایت میکند.
در بخشی از کتاب بلندیهای بادگیر میخوانیم:
براى لحظهاى فکر کردم او خطاب به من سخن مىگوید و در حالىکه بسیار خشمگین بودم، به سوى این آدم رذل سالخورده پیش رفتم و چیزى نمانده بود که با لگد او را از اتاق بیرون بیندازم. اما خانم هیتکلیف با جوابى که داد، مرا متوقف کرد. او گفت: پیرمرد ریاکار نفرتانگیز! وقتى اسم جهنم را مىآورى نمىترسى از این که خودت هم به آنجا بروى؟ به تو اخطار مىکنم که از عصبانى کردن من بپرهیزى والا بلایى به سرت مىآورم که حظ کنى. صبر کن ببینم جوزف، ببین.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
کتاب بلندی های بادگیر در سال ۱۸۴۷ منتشر شد، اما آن زمان با استقبال فوری خوانندگان روبهرو نشد. یک سال بعد، یعنی در سال ۱۸۴۸، امیلی برونته بر اثر بیماری سل از دنیا رفت.
این رمان داستان عشق آتشین ولی مشکلدار میان هیث کلیف و کترین ارنشاو است و اینکه این عشق نافرجام چگونه سرانجام این دو عاشق و بسیاری از اطرافیانشان را به نابودی میکشاند. هیثکلیف کولیزادهای است که موفق به ازدواج با کتی نمیشود و پس از مرگ کتی به انتقامگیری روی میآورد. داستان رمان از زبان خدمتکار عمارت برای مسافری به نام لاکوود تعریف شدهاست و او آن را به اول شخص روایت میکند.
در بخشی از کتاب بلندیهای بادگیر میخوانیم:
براى لحظهاى فکر کردم او خطاب به من سخن مىگوید و در حالىکه بسیار خشمگین بودم، به سوى این آدم رذل سالخورده پیش رفتم و چیزى نمانده بود که با لگد او را از اتاق بیرون بیندازم. اما خانم هیتکلیف با جوابى که داد، مرا متوقف کرد. او گفت: پیرمرد ریاکار نفرتانگیز! وقتى اسم جهنم را مىآورى نمىترسى از این که خودت هم به آنجا بروى؟ به تو اخطار مىکنم که از عصبانى کردن من بپرهیزى والا بلایى به سرت مىآورم که حظ کنى. صبر کن ببینم جوزف، ببین.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
از داستانهای شاهنامه (ضحاک) که در آمریکا منتشر شده است!!!
چقدر جای چنین آثاری در کشورمان خالی است...
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
چقدر جای چنین آثاری در کشورمان خالی است...
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
🌷 شخصیت پردازی
1️⃣ پرداخت مستقیم ویژگی های شخصیت ها معمولا در داستان هایی صورت می گیرد که تعداد آنها زیاد باشد و نویسنده در طول داستان، مجال پرداخت غیر مستقیم مشخصات آنها را پیدا نکند به همین جهت خصوصیات آنها را در یک یا دو جمله از زبان خود یا از زبان شخصیت های داستان بیان می کند. در داستان هایی که یک یا دو شخصیت اصلی دارند، این کار از قوت داستان می کاهد و نویسنده باید غیر مستقیم - یعنی از طریق گفتار و کردار آن شخصیت ها - به آنها بپردازد.
2️⃣ در داستانهایی که تعداد شخصیت ها زیاد است باید خصوصیات آنهایی را بیان کرد که در داستان نقش اصلی دارند. در غیر این صورت، باعث پراکندگی ذهن خواننده می شود.
3️⃣ نباید همه ی لحظاتی را که بر شخصیت های داستان می گذرد، با ذکر جزییات در داستان بیاوریم، بلکه تنها به لحظاتی باید پرداخت که در آن زمان، حوادث خاص - که در طرح داستان نقشی داشته باشند - اتفاق می افتد. از لحظات دیگر به راحتی و تنها با اشاره می توان گذشت.
4️⃣ داستان هایی که از زبان اول شخص تعریف می شود، داستان های عاطفی و دارای فضای صمیمانه اند و داستان هایی که از زبان سوم شخص به آنها پرداخته می شود، داستان های حادثه ای هستتد و بهتر است که جایگاه این دو رعایت شود.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
1️⃣ پرداخت مستقیم ویژگی های شخصیت ها معمولا در داستان هایی صورت می گیرد که تعداد آنها زیاد باشد و نویسنده در طول داستان، مجال پرداخت غیر مستقیم مشخصات آنها را پیدا نکند به همین جهت خصوصیات آنها را در یک یا دو جمله از زبان خود یا از زبان شخصیت های داستان بیان می کند. در داستان هایی که یک یا دو شخصیت اصلی دارند، این کار از قوت داستان می کاهد و نویسنده باید غیر مستقیم - یعنی از طریق گفتار و کردار آن شخصیت ها - به آنها بپردازد.
2️⃣ در داستانهایی که تعداد شخصیت ها زیاد است باید خصوصیات آنهایی را بیان کرد که در داستان نقش اصلی دارند. در غیر این صورت، باعث پراکندگی ذهن خواننده می شود.
3️⃣ نباید همه ی لحظاتی را که بر شخصیت های داستان می گذرد، با ذکر جزییات در داستان بیاوریم، بلکه تنها به لحظاتی باید پرداخت که در آن زمان، حوادث خاص - که در طرح داستان نقشی داشته باشند - اتفاق می افتد. از لحظات دیگر به راحتی و تنها با اشاره می توان گذشت.
4️⃣ داستان هایی که از زبان اول شخص تعریف می شود، داستان های عاطفی و دارای فضای صمیمانه اند و داستان هایی که از زبان سوم شخص به آنها پرداخته می شود، داستان های حادثه ای هستتد و بهتر است که جایگاه این دو رعایت شود.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
موتور محرکهٔ نوشتن داستان
«فکر نمیکنم کسی بتواند بدون نظم استثنایی کتابی ارزشمند بنویسد.»
گابریل گارسیا مارکز
امروز دو صفحه نوشتم و یک صفحه را حذف کردم. چیزی به پایان داستانم نمانده است و از این بابت خوشحالم. نویسندگی علاوه بر الهام نیاز به نظم و انضباط دارد و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم نقل قول پیکاسو در این باره به هدف نزدیکتر است: «الهام تنها پس از پشتکار و کارسخت به سراغتان میآید.»
اما حتی اگر زمان زیادی برای نوشتن ندارید یادداشتهای روزانه را از دست ندهید. نوشتن منظم خاطرات روزانه روی کاغذ، انرژی نوشتن شما را تأمین میکند. موضوع بسیاری از داستانهایم در همان یک ربعی شکل گرفته که مشغول نوشتن یادداشتهای روزانه بودهام. وقتی موضوع برای فکر کردن و پر و بال دادن به تخیلتان پیدا شود سرانجام وقت و انگیزه نوشتن هم از پی آن میآید و به قول معروف میتوانید با دکمه لباس بدوزید.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
«فکر نمیکنم کسی بتواند بدون نظم استثنایی کتابی ارزشمند بنویسد.»
گابریل گارسیا مارکز
امروز دو صفحه نوشتم و یک صفحه را حذف کردم. چیزی به پایان داستانم نمانده است و از این بابت خوشحالم. نویسندگی علاوه بر الهام نیاز به نظم و انضباط دارد و اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم نقل قول پیکاسو در این باره به هدف نزدیکتر است: «الهام تنها پس از پشتکار و کارسخت به سراغتان میآید.»
اما حتی اگر زمان زیادی برای نوشتن ندارید یادداشتهای روزانه را از دست ندهید. نوشتن منظم خاطرات روزانه روی کاغذ، انرژی نوشتن شما را تأمین میکند. موضوع بسیاری از داستانهایم در همان یک ربعی شکل گرفته که مشغول نوشتن یادداشتهای روزانه بودهام. وقتی موضوع برای فکر کردن و پر و بال دادن به تخیلتان پیدا شود سرانجام وقت و انگیزه نوشتن هم از پی آن میآید و به قول معروف میتوانید با دکمه لباس بدوزید.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
✍️تمرین:
در این مورد آزادانه بنویسید:
بعد از ناهار به دنبالشان رفتم. جای خیلی باصفایی چادر زده بودند...
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
در این مورد آزادانه بنویسید:
بعد از ناهار به دنبالشان رفتم. جای خیلی باصفایی چادر زده بودند...
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
وقتی میخواهید بچهها را به ادبیات علاقهمند کنید باید چیزی برای گفتن داشته باشید؛ یا به اندازه شهرزاد هزار و یک شب، قصهگویی بدانید یا داستانی مانند پینوکیو در قفسه کتابها داشته باشید و به فرزندتان هدیه دهید.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
پینوکیو خود را انداخت روی صندلی و
جفت پاهای خیسش را گذاشت روی بخاری که پر از ذغال بود و داشت گروگر میسوخت. هنگامی که در خواب خوش بود و خوخورش بلند بود پاهای چوبیش برشته و دودش بلند شد و تا زانوهایش سوخت. وقتی ژپتو در زد، پینوکیو بیدار شد و رفت در کوچه را باز کند که یکهو قایم خورد زمین و در حالی که روی زمین غلت میزد، باناراحتی گفت :
باباجان نمیتوانم در را باز کنم
چرا؟
چون پاهام رو خوردند.
کی پاهاتو خورده؟
گربه
پینوکیو از اینرو خیال میکرد پاهایش را گربه خورده که گربهای را گوشه اتاق دیده بود که داشت با تکه چوبی بازی می کرد.
📚پینوکیو آدمک چوبی
کارلو کلودی
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
جفت پاهای خیسش را گذاشت روی بخاری که پر از ذغال بود و داشت گروگر میسوخت. هنگامی که در خواب خوش بود و خوخورش بلند بود پاهای چوبیش برشته و دودش بلند شد و تا زانوهایش سوخت. وقتی ژپتو در زد، پینوکیو بیدار شد و رفت در کوچه را باز کند که یکهو قایم خورد زمین و در حالی که روی زمین غلت میزد، باناراحتی گفت :
باباجان نمیتوانم در را باز کنم
چرا؟
چون پاهام رو خوردند.
کی پاهاتو خورده؟
گربه
پینوکیو از اینرو خیال میکرد پاهایش را گربه خورده که گربهای را گوشه اتاق دیده بود که داشت با تکه چوبی بازی می کرد.
📚پینوکیو آدمک چوبی
کارلو کلودی
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
غرور و تعصب
غرور و تعصب، رمان مشهوری اثر جین آستن، نویسندهی انگلیسی است. این اثر دومین کتاب جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، درحالی که تنها ۲۱ سال داشت نوشت، اما تا سال ۱۸۱۳ چاپ نشد. اکثر منتقدان غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن میدانند و خود او آن را بچهی دلبند من مینامید. بااینحال، این کتاب، که ابتدا با نام تأثرات اولیه نوشته شده بود، تا مدتها توسط ناشران رد میشد و وقتی پس از ۱۷ سال به چاپ رسید، بهجای نام آستن، نام یک خانم بهعنوان نام نویسنده روی جلد به چشم میخورد.
از این رمان بارها فیلمسازی شده است، که یکی از معروفترین نسخههای آن متولد سال ۲۰۰۵ با بازی کیرا نایتلی در نقش الیزابت و متیو مکفادین در نقش آقای دارسی بوده است.
جین آستن نویسندهی مشهور انگلیسی در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در همپشر انگلستان متولد شد. از جین آستن شش رمان باقی مانده است که همگی به زندگی زنان و دغدغههای آنان میپردازد. هرچند خودش هیچگاه ازدواج نکرد. غرور و تعصب، عقل و احساس، اِما، منسفیلد پارک، ترغیب و نورثنگر ابی از آثار او هستند. او به شدت روی آثارش حساس بود و هرکدام از کتابهایش را پیش از انتشار، بارها بازخوانی و اصلاح میکرد. او در میان آثارش غرور و تعصب را از همه بیشتر دوست داشت. جین آستن در ۱۸ ژوئیهی ۱۸۱۷ درگذشت.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
الیزابت که دلیلی نمیدید این حالت بلاتکلیفی را ادامه بدهد، به محض رفتن کیتی، با جسارت تمام باز هم با آقای دارسی راه رفت. حال وقتش شده بود که تصمیمش را عملی کند. به خودش جرئت داد و گفت: آقای دارسی، من آدم کاملا خودخواهی هستم. برای آرامش دادن به احساسات خودم هیچ فکر نمیکنم که شاید احساسات شما جریحهدار بشود. نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و بابت محبت فوقالعادهای که در حق خواهر بیچارهام کردهاید از شما تشکر نکنم.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
غرور و تعصب، رمان مشهوری اثر جین آستن، نویسندهی انگلیسی است. این اثر دومین کتاب جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، درحالی که تنها ۲۱ سال داشت نوشت، اما تا سال ۱۸۱۳ چاپ نشد. اکثر منتقدان غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن میدانند و خود او آن را بچهی دلبند من مینامید. بااینحال، این کتاب، که ابتدا با نام تأثرات اولیه نوشته شده بود، تا مدتها توسط ناشران رد میشد و وقتی پس از ۱۷ سال به چاپ رسید، بهجای نام آستن، نام یک خانم بهعنوان نام نویسنده روی جلد به چشم میخورد.
از این رمان بارها فیلمسازی شده است، که یکی از معروفترین نسخههای آن متولد سال ۲۰۰۵ با بازی کیرا نایتلی در نقش الیزابت و متیو مکفادین در نقش آقای دارسی بوده است.
جین آستن نویسندهی مشهور انگلیسی در ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ در همپشر انگلستان متولد شد. از جین آستن شش رمان باقی مانده است که همگی به زندگی زنان و دغدغههای آنان میپردازد. هرچند خودش هیچگاه ازدواج نکرد. غرور و تعصب، عقل و احساس، اِما، منسفیلد پارک، ترغیب و نورثنگر ابی از آثار او هستند. او به شدت روی آثارش حساس بود و هرکدام از کتابهایش را پیش از انتشار، بارها بازخوانی و اصلاح میکرد. او در میان آثارش غرور و تعصب را از همه بیشتر دوست داشت. جین آستن در ۱۸ ژوئیهی ۱۸۱۷ درگذشت.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
الیزابت که دلیلی نمیدید این حالت بلاتکلیفی را ادامه بدهد، به محض رفتن کیتی، با جسارت تمام باز هم با آقای دارسی راه رفت. حال وقتش شده بود که تصمیمش را عملی کند. به خودش جرئت داد و گفت: آقای دارسی، من آدم کاملا خودخواهی هستم. برای آرامش دادن به احساسات خودم هیچ فکر نمیکنم که شاید احساسات شما جریحهدار بشود. نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم و بابت محبت فوقالعادهای که در حق خواهر بیچارهام کردهاید از شما تشکر نکنم.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
چه چیزی باعث ایجاد یک داستان خوب می شود؟ عناصر مشترک خوب داستان نویسی کدامند؟ در اینجا چند مورد مشترک وجود دارد که من مشاهده و خواندن داستان نویسان مورد علاقه خود را مشاهده کرده ام:
1. ساده
درک داستانهای خوب آسان است. به آنها همچنین به زبانی گفته می شود که با نحوه ارتباط مخاطب مورد نظر مطابقت داشته باشد ، بنابراین نیازی به صرف وقت برای تفسیر و سپس جذب نیست. سادگی در یادآوری نیز کمک می کند ، زیرا به طور خلاصه درک کل درس آسان است.
2. احساسی
درست مثل روی هنری که هنگام گفتن داستان هایی که تعریف می کند را تجربه می کند ، داستان سرایی خوب نیاز به یک م emotionalلفه احساسی دارد. بیشتر افراد خاطره انگیز دارای شوخ طبعی ، درد یا شادی هستند (گاهی اوقات هر سه). اگر هر داستان به سادگی واقعیت هایی بیان می شد ، یکی پس از دیگری ، بسیاری از ما هیچ یک از آنها را گوش نمی دادیم و به یاد نمی آوردیم.
3. راستگو
نه حقیقت به معنای علمی ، جایی که یک واقعیت عینی بیان شده است ، بلکه واقعیت تا آنجاست که گوینده به گفته های خود اعتقاد داشته باشد و با خود و مخاطبانش در این باره صادق باشد.
4. واقعی
داستان های خوب تجربیاتی دست اولی است که گوینده واقعاً شاهد آن بوده است. حتی اگر این داستانی باشد که به صورت نسلی منتقل شده باشد ، در یک داستان م stillثر هنوز عنصری از نحوه ارتباط مستقیم آن داستان با گوینده وجود دارد که به قول خود گوینده بیان شده است.
5. معتبر
صرف نظر از میزان مخاطب ، یک داستان خوب برای هر مخاطبی کارساز است. یک تا یک میلیون این موضوع به این فکر نمی کند که چند نفر می توانند آن را بشنوند ، فقط کسی در جایی به آن گوش می دهد.
📘 نویسنده: PAUL JARVIS
📎 سایت زبان اصلی: Inc
🔹 داستان نویس نوجوان
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
1. ساده
درک داستانهای خوب آسان است. به آنها همچنین به زبانی گفته می شود که با نحوه ارتباط مخاطب مورد نظر مطابقت داشته باشد ، بنابراین نیازی به صرف وقت برای تفسیر و سپس جذب نیست. سادگی در یادآوری نیز کمک می کند ، زیرا به طور خلاصه درک کل درس آسان است.
2. احساسی
درست مثل روی هنری که هنگام گفتن داستان هایی که تعریف می کند را تجربه می کند ، داستان سرایی خوب نیاز به یک م emotionalلفه احساسی دارد. بیشتر افراد خاطره انگیز دارای شوخ طبعی ، درد یا شادی هستند (گاهی اوقات هر سه). اگر هر داستان به سادگی واقعیت هایی بیان می شد ، یکی پس از دیگری ، بسیاری از ما هیچ یک از آنها را گوش نمی دادیم و به یاد نمی آوردیم.
3. راستگو
نه حقیقت به معنای علمی ، جایی که یک واقعیت عینی بیان شده است ، بلکه واقعیت تا آنجاست که گوینده به گفته های خود اعتقاد داشته باشد و با خود و مخاطبانش در این باره صادق باشد.
4. واقعی
داستان های خوب تجربیاتی دست اولی است که گوینده واقعاً شاهد آن بوده است. حتی اگر این داستانی باشد که به صورت نسلی منتقل شده باشد ، در یک داستان م stillثر هنوز عنصری از نحوه ارتباط مستقیم آن داستان با گوینده وجود دارد که به قول خود گوینده بیان شده است.
5. معتبر
صرف نظر از میزان مخاطب ، یک داستان خوب برای هر مخاطبی کارساز است. یک تا یک میلیون این موضوع به این فکر نمی کند که چند نفر می توانند آن را بشنوند ، فقط کسی در جایی به آن گوش می دهد.
📘 نویسنده: PAUL JARVIS
📎 سایت زبان اصلی: Inc
🔹 داستان نویس نوجوان
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
من
شيفته ی خوشی های ساده ام.
همین فنجان چای عصر گاهی !
این ها آخرين پناه جان های خسته اند....
#اسکار_وایلد
#عصر_بخیر☕️
dastannevis.com
شيفته ی خوشی های ساده ام.
همین فنجان چای عصر گاهی !
این ها آخرين پناه جان های خسته اند....
#اسکار_وایلد
#عصر_بخیر☕️
dastannevis.com
طرفداران کتاب های هری پاتر، حتما این جمله را بارها شنیده اند که هری پاتر بر روی دستمال کاغذی متولد شد. درواقع معنی این جمله این است که جی کی رولینگ در آن زمان وضعیت مالی مناسبی نداشت و به علّت فقر نمی توانست کاغذ بخرد! بنابراین هرروز به یک کافه می رفت و بر روی دستمال کاغذی های آن کافه، صفحات اول هری پاتر را نوشت.
بیوگرافی جی کی رولینگ (زندگینامه بزرگان)
برای مطالعه زندگینامه ی جذاب این بانوی نویسنده که یک باره توانست از وضعیت رقت بار خود، به یکی از معروف ترین و ثروتمندترین نویسنده های دنیا تبدیل شود، با ما همراه باشید.
دوران کودکی جی کی رولینگ
در زندگی نامه جی کی رولینگ اینگونه آمده است که : جوآن رولینگ متولد ۳۱ جولای ۱۹۶۵ در انگلستان است. او عمدتاً کودکی شادی داشت و از همان دوران به نام خانوادگی پاتر علاقه خاصی داشت. از همان کودکی دوست داشته است نویسنده باشد و هرازگاهی هم می نوشت اما اوایل کمتر موفق می شد که نوشته ی خوبی ارائه دهد.
وقتی ۶ ساله شد یک داستان جالب درباره یک خرگوش نوشت و نام آن را «خرگوشی به نام خرگوش» گذاشت. وقتی مادرش از داستان خوشش آمد و از آن تعریف کرد، رولینگ به او جواب داد: «پس چاپش کنیم!» خود رولینگ در ادامه این خاطره می گوید، گفتن این حرف از زبان یک کودک ۶ ساله بسیار عجیب بود اما من واقعا نمی دانم آن موقع این حرف از کجا آمده است!
جی کی رولینگ تو اتوبیوگرافی خود نوشته است: «برای نخستین بار یکی از دوستانش به نام سین او را بسیار تشویق کرد و به او گفت که باید یک روز نویسنده ی بزرگی شود». سین یک اتومبیل فورد قدیمی داشت که در کتاب های هری پاتر به عنوان ماشین پرنده وارد می شود.
پس از این که رولینگ مدرسه اش را تمام کرد، در امتحان ورودی دانشگاه آکسفورد شرکت کرد اما پذیرفته نشد! پدر و مادرش او را تشویق کردند تا در دانشگاه اِکستر انگلستان، زبان فرانسه بخواند. خود رولینگ بعضی اوقات با حسرت می گوید که بسیار علاقه داشته در دانشگاه زبان انگلیسی بخواند؛ اما پدر و مادرش خیلی دوست داشتند او یک زبان پرکاربرد تر از انگلیسی یاد بگیرد.
شکل گیری ایده ی هری پاتر
در سال ۱۹۹۰ اولین ایده ی هری پاتر به ذهن او رسید. بنا به گفته های خودش در یک سفر طولانی با قطار این ایده به ذهن او رسید و همان جا شخصیت های داستان را پرداخت کرد. اولین چیزی که به ذهن رولینگ رسید، داستان یک پسربچه بود که خودش نمی دانست جادوگر است.
قطار حدود چهار ساعت تاخیر داشت و رولینگ هم هیچ خودکار یا مدادی همراهش نبود. خودش می گوید برایم خیلی سخت بود، چون هیچ خودکاری نداشتم و خجالت می کشیدم آن را از کسی قرض بگیرم. به محض این که به مقصد رسید و وارد آپارتمانش شد، سریع دست به کار شده و شروع به نوشتن کرد و چند سال هم برای ویرایش آن زمان صرف کرد.
در سال ۱۹۹۰ بود که مادر رولینگ از دنیا رفت. در جریان فوت مادرش، رولینگ خیلی آزرده خاطر شد و این آزردگی را توانست به صورتی کاملا هنرمندانه به ماجرای مرگ مادر هری پاتر منتقلش کرد. ازنظر خودش یکی از زیباترین و دوست داشتنی ترین صحنه های فیلم هری پاتر، آن موقع است که هری، پدر و مادر خودش را در آیینه می بیند.
ازدواج و جدایی رولینگ
در سال ۱۹۹۰ پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در سازمان عفو بین الملل به عنوان منشی و مترجم مشغول به کار شد و بعد از دو سال با یک روزنامه نگار پرتغالی به نام «ژورگه آرانتس» آشنا شد. هردوی آن ها به سبک نویسندگی جین آستین علاقه داشتند. رولینگ با هزاران امید و آرزو به ژورگه علاقه مند شد و در همان زمان باهم ازدواج کردند.
حاصل این ازدواج دختری به نام «جسیکا» بود. اما پس از گذشت دو سال، جوآن متوجه شد همسرش مرد رویاهای او نیست به این دلیل که ژورگه با او به شدت بدرفتاری می کرد به اندازه ای که خشونت و رفتارهای او سبب کلافگی و عصبی شدن رولینگ شده بود. سرانجام در سال ۱۹۹۳ آن دو پس از یک دعوای سخت، که باعث شد همسرش او را از خانه بیرون کند، از یکدیگر جدا شدند.
طلاق رولینگ روی روحیات او تاثیرات منفی زیادی برجای گذاشت و باعث شد شغل خود را از دست دهد.
او در سال ۱۹۹۳ به ادینبرو اسکاتلند رفت در حالی که افسردگی و سختی های زندگی او را به سختی تحت فشار قرار داده بود. به اندازه ای که چندبار اقدام به خودکشی کرد اما هربار خودکشی هایش ناموفق بود.
وضعیت روحی رولینگ به قدری وخیم بود که مدتی در درمانگاه افسردگی بستری شد. او شغلی نداشت به همین دلیل دخترش را با کمک هایی که از خیریه می گرفت، بزرگ می کرد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
بیوگرافی جی کی رولینگ (زندگینامه بزرگان)
برای مطالعه زندگینامه ی جذاب این بانوی نویسنده که یک باره توانست از وضعیت رقت بار خود، به یکی از معروف ترین و ثروتمندترین نویسنده های دنیا تبدیل شود، با ما همراه باشید.
دوران کودکی جی کی رولینگ
در زندگی نامه جی کی رولینگ اینگونه آمده است که : جوآن رولینگ متولد ۳۱ جولای ۱۹۶۵ در انگلستان است. او عمدتاً کودکی شادی داشت و از همان دوران به نام خانوادگی پاتر علاقه خاصی داشت. از همان کودکی دوست داشته است نویسنده باشد و هرازگاهی هم می نوشت اما اوایل کمتر موفق می شد که نوشته ی خوبی ارائه دهد.
وقتی ۶ ساله شد یک داستان جالب درباره یک خرگوش نوشت و نام آن را «خرگوشی به نام خرگوش» گذاشت. وقتی مادرش از داستان خوشش آمد و از آن تعریف کرد، رولینگ به او جواب داد: «پس چاپش کنیم!» خود رولینگ در ادامه این خاطره می گوید، گفتن این حرف از زبان یک کودک ۶ ساله بسیار عجیب بود اما من واقعا نمی دانم آن موقع این حرف از کجا آمده است!
جی کی رولینگ تو اتوبیوگرافی خود نوشته است: «برای نخستین بار یکی از دوستانش به نام سین او را بسیار تشویق کرد و به او گفت که باید یک روز نویسنده ی بزرگی شود». سین یک اتومبیل فورد قدیمی داشت که در کتاب های هری پاتر به عنوان ماشین پرنده وارد می شود.
پس از این که رولینگ مدرسه اش را تمام کرد، در امتحان ورودی دانشگاه آکسفورد شرکت کرد اما پذیرفته نشد! پدر و مادرش او را تشویق کردند تا در دانشگاه اِکستر انگلستان، زبان فرانسه بخواند. خود رولینگ بعضی اوقات با حسرت می گوید که بسیار علاقه داشته در دانشگاه زبان انگلیسی بخواند؛ اما پدر و مادرش خیلی دوست داشتند او یک زبان پرکاربرد تر از انگلیسی یاد بگیرد.
شکل گیری ایده ی هری پاتر
در سال ۱۹۹۰ اولین ایده ی هری پاتر به ذهن او رسید. بنا به گفته های خودش در یک سفر طولانی با قطار این ایده به ذهن او رسید و همان جا شخصیت های داستان را پرداخت کرد. اولین چیزی که به ذهن رولینگ رسید، داستان یک پسربچه بود که خودش نمی دانست جادوگر است.
قطار حدود چهار ساعت تاخیر داشت و رولینگ هم هیچ خودکار یا مدادی همراهش نبود. خودش می گوید برایم خیلی سخت بود، چون هیچ خودکاری نداشتم و خجالت می کشیدم آن را از کسی قرض بگیرم. به محض این که به مقصد رسید و وارد آپارتمانش شد، سریع دست به کار شده و شروع به نوشتن کرد و چند سال هم برای ویرایش آن زمان صرف کرد.
در سال ۱۹۹۰ بود که مادر رولینگ از دنیا رفت. در جریان فوت مادرش، رولینگ خیلی آزرده خاطر شد و این آزردگی را توانست به صورتی کاملا هنرمندانه به ماجرای مرگ مادر هری پاتر منتقلش کرد. ازنظر خودش یکی از زیباترین و دوست داشتنی ترین صحنه های فیلم هری پاتر، آن موقع است که هری، پدر و مادر خودش را در آیینه می بیند.
ازدواج و جدایی رولینگ
در سال ۱۹۹۰ پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در سازمان عفو بین الملل به عنوان منشی و مترجم مشغول به کار شد و بعد از دو سال با یک روزنامه نگار پرتغالی به نام «ژورگه آرانتس» آشنا شد. هردوی آن ها به سبک نویسندگی جین آستین علاقه داشتند. رولینگ با هزاران امید و آرزو به ژورگه علاقه مند شد و در همان زمان باهم ازدواج کردند.
حاصل این ازدواج دختری به نام «جسیکا» بود. اما پس از گذشت دو سال، جوآن متوجه شد همسرش مرد رویاهای او نیست به این دلیل که ژورگه با او به شدت بدرفتاری می کرد به اندازه ای که خشونت و رفتارهای او سبب کلافگی و عصبی شدن رولینگ شده بود. سرانجام در سال ۱۹۹۳ آن دو پس از یک دعوای سخت، که باعث شد همسرش او را از خانه بیرون کند، از یکدیگر جدا شدند.
طلاق رولینگ روی روحیات او تاثیرات منفی زیادی برجای گذاشت و باعث شد شغل خود را از دست دهد.
او در سال ۱۹۹۳ به ادینبرو اسکاتلند رفت در حالی که افسردگی و سختی های زندگی او را به سختی تحت فشار قرار داده بود. به اندازه ای که چندبار اقدام به خودکشی کرد اما هربار خودکشی هایش ناموفق بود.
وضعیت روحی رولینگ به قدری وخیم بود که مدتی در درمانگاه افسردگی بستری شد. او شغلی نداشت به همین دلیل دخترش را با کمک هایی که از خیریه می گرفت، بزرگ می کرد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
شما هم میتونید از طریق این لینک داستان هاتون رو ارسال کنید تا براتون رایگان توی سایت منتشر کنیم 😃:
https://dstn.ir/story/
و یا از طریق این یکی لینک نثر های ادبی (دلنوشته و شعر) هاتون رو ارسال کنید 😉:
https://dstn.ir/literary/
داستان نویس نوجوان 😎
@dastannevisenojavan
https://dstn.ir/story/
و یا از طریق این یکی لینک نثر های ادبی (دلنوشته و شعر) هاتون رو ارسال کنید 😉:
https://dstn.ir/literary/
داستان نویس نوجوان 😎
@dastannevisenojavan
داستان فیلم: The Rise of Gru
در سال ۱۹۷۶، یک گرو ۱۱ ساله به مینیون ها اجازه می دهد تا برای او به عنوان رهبر جدید خود کار کنند.
یک روز، گرو دعوتنامه ای از طرف Vicious 6 دریافت می کند، یک سازمان جنایی که توسط ابرشرور Wild Knuckles تأسیس شده است. اکنون توسط رهبر تازه منصوب شده Belle Bottom به دنبال تلاش به ظاهر موفق آنها برای کشتن Knuckles، که امیدوارند یک عضو جدید پیدا کنند، رهبری می شود. مصاحبه گرو بد پیش می رود، اما با خشم Vicious ۶، او موفق می شود سنگی را بدزدد که می تواند هر کسی را تا سال نو چینی به یکی از حیوانات زودیاک چینی تبدیل کند.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
در سال ۱۹۷۶، یک گرو ۱۱ ساله به مینیون ها اجازه می دهد تا برای او به عنوان رهبر جدید خود کار کنند.
یک روز، گرو دعوتنامه ای از طرف Vicious 6 دریافت می کند، یک سازمان جنایی که توسط ابرشرور Wild Knuckles تأسیس شده است. اکنون توسط رهبر تازه منصوب شده Belle Bottom به دنبال تلاش به ظاهر موفق آنها برای کشتن Knuckles، که امیدوارند یک عضو جدید پیدا کنند، رهبری می شود. مصاحبه گرو بد پیش می رود، اما با خشم Vicious ۶، او موفق می شود سنگی را بدزدد که می تواند هر کسی را تا سال نو چینی به یکی از حیوانات زودیاک چینی تبدیل کند.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
ژانر فانتزی، پرورشگاه تخیل و خلاقیت
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
مدت ها است که فانتزی، جزء جدایی ناپذیر تمام جوامع بشری بوده است. برای قرن ها مردم سراسر جهان، قصه هایی از اتفاقات شگفت انگیز و فراتر از زندگی انسان ها، خدایان، قهرمانان و ضدقهرمانان نقل کرده اند.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟
مدت ها است که فانتزی، جزء جدایی ناپذیر تمام جوامع بشری بوده است. برای قرن ها مردم سراسر جهان، قصه هایی از اتفاقات شگفت انگیز و فراتر از زندگی انسان ها، خدایان، قهرمانان و ضدقهرمانان نقل کرده اند.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
داستان فانتزی ۱
دلایل متعددی وجود دارد که نیاکان ما از هیچ، داستان خلق می کردند: ترس از ناشناخته ها، سردرگمی و گیجی بعد از وقوع حوادث ناگوار و تمایل به دانستن اسرار دنیایی وسیع و غیرقابل درک. زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟ ویژگی های اصلی ژانر فانتزی چیست و چرا این ژانر برای جامعه و فرزندانمان از اهمیت بالایی برخوردار است؟
در این مطلب به ویژگی ها و جنبه های مختلف رمان های فانتزی خواهیم پرداخت و پس از آشنایی بهتر با این ژانر فوق العاده پرطرفدار و خیال انگیز، در مورد دو نمونه از جریان سازترین و تأثیرگذارترین عناوین این ژانر، مجموعه ی «ارباب حلقه ها» نوشته ی جی. آر. آر. تالکین و مجموعه ی «هری پاتر» نوشته ی جی.کی. رولینگ صحبت خواهیم کرد و اهمیت این دو عنوان به خصوص برای کودکان و دانش آموزان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇
دلایل متعددی وجود دارد که نیاکان ما از هیچ، داستان خلق می کردند: ترس از ناشناخته ها، سردرگمی و گیجی بعد از وقوع حوادث ناگوار و تمایل به دانستن اسرار دنیایی وسیع و غیرقابل درک. زمانی در تاریخ بشر، تمامی آثار ادبی به نوعی فانتزی به حساب می آمدند. اما چه زمانی روایت داستان های فانتزی از ترس از ناشناخته ها فاصله گرفت و به عاملی تأثیرگذار برای بهبود زندگی انسان تبدیل شد؟ ویژگی های اصلی ژانر فانتزی چیست و چرا این ژانر برای جامعه و فرزندانمان از اهمیت بالایی برخوردار است؟
در این مطلب به ویژگی ها و جنبه های مختلف رمان های فانتزی خواهیم پرداخت و پس از آشنایی بهتر با این ژانر فوق العاده پرطرفدار و خیال انگیز، در مورد دو نمونه از جریان سازترین و تأثیرگذارترین عناوین این ژانر، مجموعه ی «ارباب حلقه ها» نوشته ی جی. آر. آر. تالکین و مجموعه ی «هری پاتر» نوشته ی جی.کی. رولینگ صحبت خواهیم کرد و اهمیت این دو عنوان به خصوص برای کودکان و دانش آموزان را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
dastannevis.com
نظرتان را برایمان کامنت کنید! 👇