داستانکده شبانه
24.1K subscribers
64 photos
6 videos
125 links
Download Telegram
فرید و رها عشق دانشگاه (۱)
1402/05/02
#دانشجویی #دوست_دختر

سلام به همگی این ی داستان واقعی برای زمان دانشگاه ممنون میشم بخوانید و نظرتون و بگید
من‌ فرید الان ۳۲ سالم و این خاطره برای سال ۹۳ اون موقع رفته بودم دانشگاه و تو دانشگاه یه اکیپ شدیم دختر پسری که منو رها از هم خوشمون آمد و رفیق فاب شدیم من اون موقع ۲۳ سالم بود و رها ۲۹ سالش یعنی ۶ سال از من بزرگتر بود ولی به خاطر جثه ریزش اصلا نشون نمیداد این اختلاف سن رفته رفته با هم صمیمی شدیم بیرون ۲ نفره حرف سکسی اینا هم شروع شد و دیگه دوست داشتیم سکس کنیم بغل و بوس داشتیم تو ماشین ولی خب سکس نه ،ی تعطیلی شنبه خورد و با بچه ها قرار شد بریم شمال آخر هفته و برنامه همه چیز اوکی شد فقط صبح پنج شنبه باید میرفتیم یه کلاس داشتیم بعدش راهی شمال میشدیم شبش با بچه ها قرار گزاشتیم بریم بیرون پارک رفتیم اونجا رها حالش زیاد خوب نبود متوجه شده بودم خیلی داغ کرده بود همش قلیون میکشید میرقصید بوسم میکرد حتی جلو بچه ها لبم گرفت ( البته جای خلوت و دنجی بودیم ) دیگه فهمیدم حسابی زده بالا موقع برگشت ازم‌ خواست برم پیشش امشب خونه دختر عموش ( تو پرانتز دختر عموی رها هم شده بود جزء اکیپ ما دختر پایه و باحالی بود که مجرد بود و هم سن رها بود ) مادرش اینا رفته بودن مسافرت و خونشون خالی بود و رها و دختر عموش شب اونجا تنها بودن آخه رها خونشون کرج بود و به خاطر مسافرت آمده بود اونجا رها اصرار کرد که بیا بریم صبح هم از همون جا میریم دانشگاه و بعد میریم شمال منم خب حالشو دیده بودم و اوکی کردم و زنگ زدم خونه و گفتم نمیام و رفتیم خونه عموش اینا ی خونه ۳ طبقه قدیمی که طبقه سوم مال دختر عموش بود اول ۳ تایی نشستیم و یکم حرف زدن ساعت ۲ بود مهستی دختر عموش رفت طبقه اول بخوابه و گفت رها برا تو هم جا پهن میکنم بیا بزار فرید راحت باشه و رفت و منو رها تنها شدیم همون دقیقه رها ولو شد رو تخت مهستی و سینه ۷۵ ولی شق شده بود و سر بالا منم بغلش دراز کشیدم گفتم چت شده تو امشب دختر چرا انقدر حشری گفت نمیدونم فقط ترو خدا خالیم کن اولین بار بود با هم تنها تو خونه شده بودیم و جفتمون هیجان داشتیم رفتم روش و سینش و لمس کردم و تیشرت و در آوردم از رو سوتین نوکش و لیس میزدم و اون به خودش می پیچید دستم و بردم لای پاش شلوار پارچه ای پاش بود و کسش و یکم مالیدم و رفتم ازش لب گرفتم جون تو تنش نبود فقط داشت نفس نفس میزد گفتم شلوارتو در بیارم گفت در بیار شلوارش و در آوردم شرتش خیس شده بود شرتش و در آوردم یکم براش مالیدم گفتم بلیسم برات گفت نه خوشم نمیاد گفتم چرا گفت دوست ندارم بیا بغلم لب بگیریم من هنوز لباس تنم بود بغلش کردم خودش فهمید گفت انقدر حشرم بالاست هواسم نبود تو لخت نشدی پیرهنم و درآورد شلوار و شرتم و درآورد و با کیرم یکم ور رفت معمولی و سایز ۱۶ گفت بیا بغلم بخوابیم لب بگیریم، دفعه اول بود میدونستم پرده داره ولی خب گفتم حداقل کون و میده ، گفتم اوکی دراز کشیدیم لب تو لب و منم با کسش ور میرفتم و انگشتم و می کشیدم وسطش حسابی لیز شده بود زبون و لبم و گاز میگرفت تو همین حین ارضا شد و به شدت لرزید یکم گریه کرد منم پیش خودم گفتم حتما به خاطر شدت ارضا شدنش و تو بغلم ولو شد چند دقیقه بعد گفت فرید آتیش امشبم و خاموش کردی ممنونم ازت منم گفتم خب آتیش من چی گفت چی کار کنم عزیزم گفتم کون بده گفت نه ترو خدا اصلا درد داره تازشم فردا مسافریم جرم بدی آبروم میره گفتم خب بخور گفت بلد نیستم ولی باشه یکم خورد دیدم اینجوری ابم نمیاد گفتم دراز بکش منم بخوابم روت لاپایی بزنم خلاصه کیرم و کردم لای پاش و میمالیدم رو کسش که اونم دوباره حشر