داستانکده شبانه
15.6K subscribers
108 photos
9 videos
192 links
Download Telegram
روز خوب با نرگس جون
1402/06/23
#مترو #آنال

سلام من حمید هستم 22 ساله و اتفاق مال چند روز پیشه.
قبلش بگم که به سنت شهوانی 19 سانته برام و نسبتا کیرم کلفته و زیاد کون کردم.
صبح بود باید میرفتم سرکار و سوار متروی خط دو از ایستگاه صادقیه تا امام خمینی شدم و به شدت هم شلوغ بود، هیچی جا نبود برای ایستادن و بخش مردان که انگار همه تو هم عین لونه مورچه چپیده بودن.
مجبور شدم برم بخش زنان و خب اونجا یه کوچولو جا بیشتر بود ولی صندلی ها همه پر بود، اما کنار در زرد رنگ انتهایی مترو میتونستم تکیه بدم.
کیر منم که از دیدن داف و کلی دختر و زن خوشگل راست شده بود جوری که دوست داشتم قشنگ کون یکیشون رو فتح کنم.
مترو راه افتاد و رسید ایستگاه دانشگاه شریف، توی لحظه ای که می‌خواست مترو ایست بکنه، یه زن بود که چادری بود و از عقب که نگاه نامحسوس میزدم خدایی کون بدی نداشت و خوب بود کونش. گفتم خدایا من بتونم امروز این فتحش بکنم روزمو ساختم.
بماند، مترو تا خواست بایسته، یهو یه تکون بدجوری خورد مترو و این زنه از عقب پرت شد به سمت دری که من دقیقا روش تکیه دادم بود و ایستاده بودم.
وقتی مترو تکون شدید خورد اینه زنه پرت شد از عقب سمت من.
انگار یکی رو از جلو هلش بدن و تو بی تعادلی بخوره زمین.
خدا رو شکر حداقل افتاد روی من والا ضربه بدی به سرش می‌خورد.
منم که از اول سوار شدن تو مترو کیرم کلفت شده بود داشت انگار شلوارم رو جر میداد. این زنه وقتی پرت شد قشنگ جوری پرت شد که خط کونش از پشت فیت شد روی کیرم.
یهو گفت وای، گفتم خانم چیزی شده یکم نگاه نگاهم کرد، گفت نه چیزی نشده آقا. ولی میدونستم داره تو ذهنش یا خدا این چی بود خورد از پشت به کونم.
باز این مترو تو ایستگاه نواب صفوی تکون شدید داشت، این دفعه جوری بود تکون که مجبور شدم از پشت بگیرمش.
نمیدونم چرا همیشه تکونش جوری بود که باید می افتاد رو من. 😂😂😂😂😂😂
دیگه وقتی این حرکتو زدم فهمیدم دوست داره باهاش سکس بکنه و اون کیرمو ساک بزنه و منم بکنم براش.
خلاصه بماند، مترو که به امام خمینی رسید، بهم که از مترو پیاده شدم گفت آقا میشه یه چند لحظه بمونید کارتون دارم.
گفتم بفرما. گفتش که بیا یه گوشه کارت دارم.
گفتم بفرما چیکارم داری.
ناکس بهم گفت که سایزش چنده؟ گفتم 19 س.م
گفت یا خدا یعنی این کیرو همه جا با خودت میبری؟
گفتم خب کیرمه دیگه نمیتونم مال کسی رو که قرص بگیرم 😂😂😂😂😂😂
با یه حالت خنده گفت ای ناقلا حالا ببینمش چقدریه.
گفتم شرط داره نرگس جون. گفت از کجا فهمیدی اسممو؟
گفتم خب دیگه من این کارم. تو گوشیت اسمت رو دیدم نرگسی.
گفت اسم تو چیه؟ گفتم حمید هستم مخلصتم هستم و کون خیلی خوبی داری نرگس جون.
گفت اختیار داری نفرما به کیر تو که نمیرسه حمید جون.
گفتم میدونی شرطم چیه؟ گفت چیه شرطت کیر گنده من.
گفتم شرطم اینه که برام 10 دقیقه خوب ساک بزنی.
البته اینو بگم لب های خوبی هم داشت و قشنگ به درد این می خورد برات ساک بزنه ابتو جانانه بیاره.
گفتش این که چیزی نیست عشقم.
گفتم جون همشو بخوری برام نرگسی.
خلاصه بهم گفت که من تو طرشت خونه خالی دارم، بیا برگردیم طرشت پیاده بشیم یه سکس حسابی داشته باشیم، منم گفتم چی از این بهتر که قرعه شانس بهم افتاده.
رفتیم سمت مترو که میره از امام خمینی به حسن آباد تا طرشت.
گفتم میتونم ازت یه سوال بپرسم؟ گفت بپرس عزیزم.
گفت 21 سالمه و تاحالا عاشق کسی نشدم، اما من عاشق تو شدن وقتی کیرتو دیدم عشقم.
گفتم جون پس هر روز میکنمت. گفت عاشق اینم که هر روز بخورم برات و منو تا جون دارم بکنی کیر کلفت من.
یه بوسه ازش تو مترو گرفتم و سوار مترو شدیم.
دائما توی مترو وقتی کسی حواسش نبود دس
سکس با بیتا
1400/05/20

#آنال #زن_مطلقه

از وقتی زن پسر خالم شد تو کفش بودم…من اونموقع 15-16سالم بود بسیار هوسی…چشم اینو گرفته بود…راستش چند باری هم خواستم ب بهانه های مختلف بهش نزدیک بشم …اون ازم چهار سالی بزرگتر بود …ی جواریی هم میترسیدم از واکنشش که نمیدونستم چیه …خلاصه ما اونموقع تا شونه کردن موهاش بیشتر نتونستم پیش برم …روزها گذشت هر چند وقت یک بار میدیدمش گذری…تا اینکه بعد سالها اونو تو بیمارستان دیدم …اونموقع شاید 34-35شده بودم…خلاصه بعد کلی صحبت و خبر گرفتن متوجه شدم 5ساله از این فامیل ما جدا شده همینطور تو بیمارستان صحبت میکردیم که ب بهانه ایی شمارشو گرفتم…اوووف مردم زنده شدم…خلاصه اینکه دیدار اونروز باعث این شد که بخوایم رفت و امد کنیم …من جدا زندگی میکردم …اونم خونه مادرش بود مادرشم بنده خدا خیلی پیر بود و زن خیلی مهربونی بود…بعد از چند ماه بهش گفتم که اون موقع ها چقد بهش حس داشتم .ولی روم نمیشد بگم اونم خیلی حرفها زد البته همه اینا رو دارم تلفنی بهش میگم اونم بعد کلی سوال و جواب …گفت نمیشه باهم باشیم و زشته…خلاصه اینکه از اینکه تونسته بودم رازمو بهش بگم خوشحال بودم و احساس پیروزی میکردم…اها اینم بگم بعد اینکه گفت ن نمیشه منم بهش گفتم اشکال نداره من کاری که باید میکردمو کردم باقیش دیگه ب تو مربوط میشه و این حرفها بعدشم که گوشی قطع کردیم خداحافظی و مواظب خودت باشو اینجا بیا و …من دیگه بعد اونروز بهش زنگ نزدم تا اینکه بعد سه چهار هفته زنگ زد …سلام و احوال پرسیو دیگه پیدات نیست و ازاینجور حرفا …منم گفتم نخواستم مزاحمت بشم و انم گفت ن بابا چ مزلحمتی و مامان سراغتو میگیره و این پسره کجاست خلاصه اش این شد که شب برم خونشون …رفتیم و کلی حرف زدیمو صحبت و اینا دیدم ریز ریز ی نگاههای طولانی بهم میکنه و هر کاری که نظرمو ب خودشو اندامش جلب کنه…لامصب من خاطرتو میخوام اینجوری میکنی داغون میشم …حشرم بزنه بالا عصبی میشم…طاقت نیاوردم گفتم من زودتر برم بهانه گرفتم اونم فهمید رسیدم خونه خودم اس دادم رسیدم…اونم در جا گفت چرا رفتی باهات( قهلم)همراه با دوتا استیکر زبون…دوباره راست کردم …گفتم اونجور که تو میگشتی و با کارات ادمو دیوونه کردی دیگه من مقصر نیستم…اونم در جواب گفت اگه من مقصرم خودم درستش میکنم…با یک استیکر چشمک تموم کرد پیامشو من گفتم باش درستش کن…
دو سه روز بعد گفت میام خونه ات کارت دارم گفتم اوکیه اونم اومد -قبلش بگم منم حموم رفتم و حسابی ب خودم رسیدم و اصلاح کردم-اومدو نشستیم ب صحبت کردن که گفت اصلا درد تو چیه…منم رک گفتم اغوشت.یکم من من کرد داشت دنبال علتش میگشت که من گفتم با اجازت میخواهم مثل اون موقع ها موهاتو شونه بزنم…مخالفتی نکرد …منم اونو جلوی خودم پایین مبل نشودم و خودم نشستم رومبل و شروع کردم ب بازی با موهاش …وای انگار داشتم خواب میدیدم تموم سلولهای بدنم اومده بودن سر انگشتام…ی حس عجیبی بود…بیشتر سکوت بود …من موهاشو بو میکشیدم نفس عمیق…بسیار عمیق…و با ی اااااه بلند میدادم بیزون چند باری رو اینجوری کردم و بعدش بی اختیار گردنشو بوسیدم و بوسیدم خیلی اروووم اروووم میبوسیدم بو میکشیدم …نا خواسته با دوتا دستام از پشت یواش از روپیراهن گذاشتم رو سینه هاش و ماعش میدادم لبام کلا رو گردنش و لاله گوشش در حرکت بود اون کاملا اماده بود و من سالها تشنه این لحظه …لباسشو در اوردم بعدش سوتینش رو دیگه داشتیم رسما لب میگرفتیم باورم نمیشد وقتی نوک سینه شو کردم تو دهنم نا خوداگاه ی جیغ زد و بعدش محکم سرمو ب سینش فشار میداد منم محکمتر میخوردم نوک سینه هاشو …ی خانوم حدودا چهل ساله خوش اندام …وای من خو
دخترخاله گلی
1400/05/21

#دختر_خاله #آنال

سلام خدمت دوستان عزیزداستان سکسی من ودخترخاله …اسم من محمد موقع داستانم ۲۱سال داشتم با کیری ۲۰سانتی… اسم دختر خالم گلی ۱۶ساله وتپل و کون بزرگ … اسمها مستعار هستن…سال ۹۰خدمت بودم یه شب دخترخاله بهم اس داد احوال پرسی دیگه ما هم شروع کردیم چت کردن پیام بهم داد گفت محمد دوست دارم لباتو بخورم منم شوکه شدم گفتم داری سرکارم میذاری یا راست میگی خدایی که گفت بخدا جدی میگم عاشقتم میخوام باهم باشیم منم قبول کردم دیگه کم کم شروع کردیم حرفای عشق وعاشقی این حرفا کع رومون از هم باز شد پیامهامون سکسی شد ما هم داخل خدمت تو کف حسابی دختر خاله هم هر شب منو هوسی میکرد ۱۰روزی گدشت منم مجبور شدم مرخصی بگیرم برم رفتم یه روز خونه موندم رفتم خونه خاله اینا رسیدم دختر خاله هم خوشحال از اومدن من ظهر نهار خوردیم بعداظهر خواب بودم که دخترخالم اومد روم دراز کشید گفتم پاشو یکی میبینه گفت نترس همه رفتن بیرون لب تو لب شدیم بدجور لبامو میخورد اومد پایین شلوار کشید پایین کیرمو گذاشت دهنش خورد منم بیکار نموندم گفتم بچرخ منم کستو بلیسم تا ۱۰دقیقه ای برا هم خوردیم بعدش لخت شدیم منم از پشت گذاشتم لاپاش یه دقیقه ای لاپا زدم گفت از عقب میخوام اولش گفت درد داره منم اصرار کردم که اروم میزنم قبول کردم رفت کرم اورد اول زدم سوراخش با دست بازش کردم خوب بعد زدم رو کیرم گذاشتم دم سوراخ کونش وای چ کونی داشت فداش بشم الان که میگم راست کرده براش اروم گذاشتم سوراخش اروم زدم داخل یه کم که رفت درد گرفت چون کیرم۲۰سانت کلفت بود میگفت الان پاره میشم درش بیار منم معطل نکردم تا اخر کردم توش که خواست فرار کنه گرفتمش گفتم وایسا الان جا باز میکنه یه دقیقه ای همونجور گذاشتمش بعد شروع کردم عقب وجلو تلمبه زدن ۲۰دقیق از عقب میکردمش که التماس میکرد ابت بیا دیگه گفتم بریزم داخلش گفت من دیگه حواسم نبود تا قطره اخرش رو خالی کردم تو کونش ۵دقیقه روش خوابیدم کیرمم داخلش بود پاشدیم چندتا بوسش کردم قوربون بلاش رفتم چون کونش بدجور بازش شده بود واسه بار اول بود…
نوشته: محمد
@dastankadhi
منِ‌ حشری
1400/07/07

#دکتر #آنال

سلام اسم من کیاناعه و ۱۸ سالمه این داستانم واقعیه ولی لزومی نداره حتما باور کنین راحت باشید
همیشه توی همه داستانا یه اتفاقی هس که همه چی ازون شروع میشع
و خب اتفاق داستان من شکستن دستم بود با بابام روی موتور تصادف کردیم و دست من شکست ولی اون خداروشکر طوریش نشده بود بعد یه ماه گچ و مسخره بازی و درد دستم تقریبا اوکی شده بود ولی تکون نمیخورد و دکتر ده جلسه فیزیوتراپی نوشت
هر کلینیک و دکتری رفتیم جلسه ای ۶۵ هزینه اش میشد و خب ده جلسش یکم زیاد میشد برا مایی که زیر خط فقریم تا اینکه دوست بابام یه مرکز تازه کار معرفی کرد که جلسه ای ۵۵ میگرفت و میگفت کارش خوبه فقط فیزیوتراپیست مرده بابام با تموم سخت گیریاش گف چون مچ دستمه و لازم به دیدن بدنم نیست اوکیه و اینطوری شد که فرداش اولین جلسه رو رفتم ساختار مطب طوری بود که یه اتاق کوچولو داش با میز منشی بعد درو که باز میکردی سه تا کابین که برا مریضا بود گزاشته بودن و همه کاملا پوشیده بودن
به جز من یه پسر حدودا۹ ساله هم اونجا بود و هردو منتظر آقای دکتر بودیم
کمی که گذشت یه مرد میانسال که بهش میخورد۳۵یا۳۶سالش باشه اومد و خودشو دکتر معرفی کرد من رفتم تو یکی از کابینا و روی تخت نشستم که دکتر اومد بهم گف میتونم مانتومو درآرم و راحت باشم منم که چشم بابامو دور دیده بودم مانتومو درآوردم با یه بلوز جذب و شلوار قد نود و شال روی سرم دراز کشیدم
دکتر اومد و بعد از احوال پرسیای معمولی جریان برق رو به دستم وصل کرد که حدود چهل دقیقه طول کشید و حین کار بین کابین من و اون یکی مریضش در رفت و آمد بود
برق که تموم شد اومد و از حرفاش فهمیدم که اون یکی مریض کارش تموم شده
نشست روبروم و دستمو نرم ماساژ میداد که نگاهشو روی خشتک شلوارم دیدم
تپلیم بدجور خودنمایی میکرد و چون لباسم کوتاه بود اقای دکتر داش فیض میبرد شیطون درونم بیدار شد و یهو خودمو انداختم بغل دکتر و گفتم دردم گرفت و سعی کردم کیرشو فشار بدم
اونم معلوم بود زده بالا ولی حرکتی نزد و آرومم کرد ولی همش به یه بهونه ای به ممه هام دست میزد
با شیطنت گفتم آقای دکتر راسته که میگن مالیدن ممه تو ترمیم شکستگی تاثیر داره؟
بلوزمو با یه حرکت داد بالا و سوتین صورتیمو باز کرد و گفت امتحانش میکنیم
سینه های هفتاد و پنج گرد و سفیدمو میک میزد و من از لذت آه میکشیدم گه جون کشداری گفت و ازم جدا شد رفت بیرون و چیزی به منشی گفت و برگشت یهو شلوارمو درآورد و بلوزمم خودم در آوردم
حسابی نانازمو مالید و ممه هامو خورد داشتم از شدت لذت جیغ میکشیدم که سرشو برد بین پاهام و نانازمو خورد بعد منو برگردوند و سوراخ کونمو تف زد
میخاستم مخالفت کنم ولی با دست جلوی دهنمو گرفته بود کیرشو توی کونم جا داد و جیغای من بود که خفه میشد دردش خیلی زیاد بود ولی اون انگار خیلی حال میکرد چون تلمبه های شلاقی میزد و مردونه آه میکشید
کمرمو محکم چسبید و چارتا تلمبه محکم زد که جونم دراومد و ارضا شد
به خاطر سختگیری خانوادم و اینکه میدونستم بفهمن دارم میزنن هیچی به کسی نگفتم فقط گفتم فیزیوتراپی درد داره و دیگه نمیرم…
نمیدونم تجاوز بود یا ن تقصیر خودم بودم یا ن ولی هرچی بود دست تقدیر بود با دخالت منِ حشری😁
نوشته: هرمیونم
@dastankadhi
دخترخاله گلی
1400/05/21

#دختر_خاله #آنال

سلام خدمت دوستان عزیزداستان سکسی من ودخترخاله …اسم من محمد موقع داستانم ۲۱سال داشتم با کیری ۲۰سانتی… اسم دختر خالم گلی ۱۶ساله وتپل و کون بزرگ … اسمها مستعار هستن…سال ۹۰خدمت بودم یه شب دخترخاله بهم اس داد احوال پرسی دیگه ما هم شروع کردیم چت کردن پیام بهم داد گفت محمد دوست دارم لباتو بخورم منم شوکه شدم گفتم داری سرکارم میذاری یا راست میگی خدایی که گفت بخدا جدی میگم عاشقتم میخوام باهم باشیم منم قبول کردم دیگه کم کم شروع کردیم حرفای عشق وعاشقی این حرفا کع رومون از هم باز شد پیامهامون سکسی شد ما هم داخل خدمت تو کف حسابی دختر خاله هم هر شب منو هوسی میکرد ۱۰روزی گدشت منم مجبور شدم مرخصی بگیرم برم رفتم یه روز خونه موندم رفتم خونه خاله اینا رسیدم دختر خاله هم خوشحال از اومدن من ظهر نهار خوردیم بعداظهر خواب بودم که دخترخالم اومد روم دراز کشید گفتم پاشو یکی میبینه گفت نترس همه رفتن بیرون لب تو لب شدیم بدجور لبامو میخورد اومد پایین شلوار کشید پایین کیرمو گذاشت دهنش خورد منم بیکار نموندم گفتم بچرخ منم کستو بلیسم تا ۱۰دقیقه ای برا هم خوردیم بعدش لخت شدیم منم از پشت گذاشتم لاپاش یه دقیقه ای لاپا زدم گفت از عقب میخوام اولش گفت درد داره منم اصرار کردم که اروم میزنم قبول کردم رفت کرم اورد اول زدم سوراخش با دست بازش کردم خوب بعد زدم رو کیرم گذاشتم دم سوراخ کونش وای چ کونی داشت فداش بشم الان که میگم راست کرده براش اروم گذاشتم سوراخش اروم زدم داخل یه کم که رفت درد گرفت چون کیرم۲۰سانت کلفت بود میگفت الان پاره میشم درش بیار منم معطل نکردم تا اخر کردم توش که خواست فرار کنه گرفتمش گفتم وایسا الان جا باز میکنه یه دقیقه ای همونجور گذاشتمش بعد شروع کردم عقب وجلو تلمبه زدن ۲۰دقیق از عقب میکردمش که التماس میکرد ابت بیا دیگه گفتم بریزم داخلش گفت من دیگه حواسم نبود تا قطره اخرش رو خالی کردم تو کونش ۵دقیقه روش خوابیدم کیرمم داخلش بود پاشدیم چندتا بوسش کردم قوربون بلاش رفتم چون کونش بدجور بازش شده بود واسه بار اول بود…
نوشته: محمد
@dastankadhi
بعد از سکس باهاش، عاشقش شدم
1400/09/11

#آنال #عاشقی #دانشجویی

به نام خدا
من اسمم نگینه، بیست ساله هستم و در دانشگاه … روانشناسی می خونم.
داستانی که می خوام بگم واقعیه ولی کمی جزئیات رو تغییر دادم. دو هفته ی پیش باید برای یه کاری می رفتم دانشگاه. ولی خونه مون تا اونجا یکم راهش زیاد بود برای همین گفتم از این فرصت استفاده کنم یه چند ساعتی هم توی کتابخونه درس بخونم. بنابراین قرار شد ناهار رو توی دانشگاه بخورم.
من دختر حشری نیستم ولی یکی از پسرای دانشگاه هست که از سال اول روش کراش داشتم. هیچ وقت باهاش صحبت خاصی نکردم ولی گاهی پیش میومد که خیلی طولانی مدت بهش زل می زدم. اینو دوستام می گفتن. هروقت این پسر رو می دیدم شدیدا هیجان زده می شدم و یسری ترشحات لزج از واژنم بیرون میومد که خیلی عجیب بود. یه بار ازم یه سوالی داشت برای همین اومد نزدیکم و چون شلوغ بود یکم نزدیک تر از حالت عادی اومد و منم خشکم زده بود و عقب نرفتم . قدش بلنده حدودا باید صد و هشتاد باشه . صورتم رو بالا گرفتم و گفتم چیشده سهیل؟ سعی کردم لحنم جذاب باشه تا تاثیر خوبی روش بذارم . یه لبخند خوشگل زد و قبل از اینکه سوال اصلیش رو بپرسه گفت شما چقدر خوشگلید. اون لحظه یهو تپش قلب شدیدی گرفتم و مقدار زیادی مایع بی رنگ شبیه آب از واژنم ریخت بیرون و شرتم کامل خیس شد. چون مانتوم بلند بود و تا نزدیک زانوم اومده بود نمی ترسیدم که خیسی شلوارم دیده بشه. ولی سریع سوالشو جواب دادم و رفتم دستشویی.
خلاصه که خیلی هاته. خیلی خیلی هاته. اسمشم سهیله دیگه گفتم. قد بلند با یه صورت جذاب، یکم خسته و پوکر . و وقتی به من میرسید با یه لبخند و لحن مردونه ولی صمیمانه و جذاب سلام میکرد.
دو هفته پیش خفن ترین اتفاق جنسی زندگیم رقم خورد و بعدش من عاشق سهیل شدم.
بعد از اینکه کار اصلیم رو توی قسمت دفتری دانشکده انجام دادم رفتم سمت کتابخونه و همینطور که داشتم می رفتم که وارد قسمت خودمون بشم دیدم سهیل با یه چهره ی عجیب و ناامیدکننده پشت به دیوار، ولو شده روی زمین. سریع رفتم پیشش با به صدای عجیب و نازک از روی نگرانی که خودمم ازش تعجب کردم گفتم سهیل؟ چی شده؟ سهیل بالا سرش رو بالا آورد.
یاد اون خاطره افتادم که قبل از شروع کرونا سهیل ازم یه سوالی پرسیده بود. اون موقع من داشتم به بالا نگاه می کردم و حالا سهیل داشت به بالا نگاه می کرد.
همین که سرش رو بالا آورد فهمیدم که چقدر داغون شده و از زندگی ناامیده. می دونستم نباید ازش توضیح بخوام. چون قطعا این کار حالش رو بدتر می کرد. برام واضح بود که حالش خیلی بده. چیزی نگفت و دوباره سرش رو انداخت پایین . من یه لحظه با خودم فکر کردم. می دونستم که از من خوشش میاد و ممکنه از وقت گذروندن با من حالش بهتر بشه. بهش پیشنهاد دادم که باهم بریم کافه. دیدم داره من من میکنه‌ . یه لحظه دور و اطراف رو نگاه کردم دیدم کسی نیست. همونجور که وایساده بودم دستم رو آروم چسبوندم به صورتش. دوباره سرش رو بالا آورد و این دفعه صاف توی چشمام نگاه کرد.
سکانس بعدی رو یادم میاد که داشتم دستش رو میکشیدم و همراه خودم از فضای کتابخونه بیرون می بردمش. اونم هی میگفت نکن. ول کن زشته. بعد از اینکه از ساختمون بیرون رفتیم روی پله ها دستشو ول کردم . بهش گفتم نمی خوام برام تعریف کنی که چی شده . فقط بیا بریم کافه. و اونم با بی میلی قبول کرد.
توی کافه ای که نزدیک دانشگاه بود نشستیم. مثل همیشه یکم فضا رو رمانتیک کرده بودن. یه خانومی اومد و گفت چی میل دارید. منم گفتم دو تا کاپوچینو با کیک بدید.
یکم نشستیم و از فرط سکوتی که بین مون برقرار بود شروع کردم به چرت و پرت گفتن. یه مشت سم و جوک های بی مزه تع
من و مادر زن توی پادگان
1400/11/05

#فانتزی #آنال #سربازی

از بین مهمونا ۵ نفر مونده بودیم، ۴ تا دختر و من خودم. البته هنوز رفت و آمد بود و افراد می اومدند و می رفتند ولی ما ۵ نفر خیلی وقت بود اونجا بودیم و کسی هم بنا نداشت جلسه رو ترک کنه.
یکی از دخترا که یکمی هم تکیده تر بود و نسبتا لاغر با چشم های نافذ به دلم نشسته بود و روش کراش زده بودم اسمش یادم نیست برای همین اینجا اسمشو مهسا می ذارم. حواسم بهش بود و زیر چشمی نگاهش می کردم اونم احتمالا متوجه شده بود و گاه بی گاه بر می گشت و نگاهم می کرد، شایدم نگاهش عادی بود و من اونطور برداشت می کردم ولی حس غریبی بهش داشتم حسی که فراتر از کراش معمولی بود و دوست داشتم باهاش سکس کنم.
یکی از دخترای دیگه هم یکم سبزه تر و توپر تر بود نزدیک شد بهم، بقدری خودشو نزدیکم کرد که عطرشو حس می کردم، یه عطر تلخی داشت که جذاب ترش کرده بود اسمش نوشین بود.
خیلی بهم نزدیک شد و دستشو گذاشت روی صورتم، لابد اونم روی من کراش داشت ولی با جرات تر از من بود. لبشو گذاشت روی لبم منم ناخودآگاه همراهیش کردم. ولی مدام حواسم به مهسا بود که برنگرده ما رو توی این حال ببینه. دوست نداشتم اگه یه وقت تونستم بهش نزدیک بشم این رابطه بی مقدمه و بی اختیار رو به روم بیاره.
ولی نوشین کارشو بلد بود و خیلی زود تونست کاری کنه که وا بدم. توی چند لحظه هر دومونو لخت کرد، دو تا دختر دیگه حواسشون به کار خودشون بود و اصلا انگار توجهی به ما نداشتند و من همچنان حواسم به مهسا بود.
نوشین کیرمو گرفت دستش و شروع کرد با عمق وجود ساک زدن خیلی کارشو بلد بود معلوم بود تجربه داشت ساکش واقعا بی نقص بود همین باعث شد احتمال پس زدنش توسط من دیگه به صفر برسه، اما همچنان استرس اینو داشتم که مهسا ما رو نبینه و البته توقع مسخره ای بود چون کافی بود برگرده و اون وقت همه چیو میدید.
نوشین دست از خوردن کیرم کشید و اومد بالا و قمبل کرد به سمت من، تابحال سکس بی مقدمه نداشتم ولی این یکی خیلی بی مقدمه بود کیرمو روی سوراخ کونش که با آب کسش لیز شده بود تنظیم کردم آروم فرو کردم تو. کونش مکش عجیبی داشت تمام سطح کیرم با جداره های کونش تماس عجیبی داشت انگار که تار و پود بوده باشن. چند باری به آرامی تلنبه زدم تا اینکه مهسا برگشت به سمت ما.
نگاهمو دوختم به نگاهش، خیلی آروم و بی تفاوت نگاه می کرد با چشمم اشاره کردم بیاد سمت ما اونم بلافاصله پاشد و اومد کنارم نشست.
کیرمو از کون نوشین درآوردم و دست مهسا رو گرفتم و گذاشتم روی کیرم. نگاهش به نگاهم دوخته شده بود و کیرمو آروم آروم میمالید. لذتی که داشتم تجربه می کردم غیر قابل وصف بود. نوشین هم شاید متوجه شده بود که اصل کاری مهساست و نباید مزاحم کار بشه اونم دست مهسا رو گرفت و با احتیاط کشید سمت خودش.
دوتاشونم برگشتند و قمبل کردند کون مهسا سفید و برجسته بود سوراخ کونش قهوه ای کمرنگ بود و چین های دورش نظم زیبایی داشت. کسش مثل یه کلوچه کوچیک لای پاش جا خوش کرده بود. بجاش کون نوشین سبزه بود و سوراخش تیره تر بود و کون گوشتی ای داشت.
کیرمو با آب کس نوشین که سرازیر شده بود خیس کردم و مالیدم به سوراخ کون مهسا. آهی کشید و پاهاشو کمی بیشتر باز کرد. کمی با کیرم به دور سوراخش ماساژ دادم بعد از کمی بازی کردن آروم فرو کردم تو. اثری از درد نبود، دردی که توی رابطه های آنال ازش حرف زده میشه نه توی مهسا حس کردم نه نوشین. از تنگی کون مهسا معلوم بود که قبلا از کون نداده بود. چند بار که تلنبه زدم کیرمو در آوردم و کردم توی کون نوشین. این کارو چند بار تکرار کردم، نمی دونم تجربه سکس با دو نفر رو داشتید یا نه ولی لذت غیر قابل وصفی
از پیشنهاد به سارا تا کون سفید صفورا (۱)
1400/11/13

#همکلاسی #عاشقی #آنال

سلام دوستان وقت همگیتون بخیر
داستان کمی طولانیه ممکنه تو چند پارت روایت کنم.
14 سال پیش شمال دانشجو بودم. تیپ و قیافه ام خوب بود شاگرد اول کلاسم بود بخاطر همین زیاد تو کانون توجه بودم ولی اهل دختر بازی و وقت گذاشتن واسه این کوس کلک بازیا نبودم.
یه همکلاسی داشتم خیلی زیبا و ناز و مودب بود اهل شیراز بود جز خوشگلترین دخترای دانشگاه و اسمش سارا بود . من کم کم بهش علاقمند شده بودم و همش به این فکر میکردم چطوری باهاش این حسمو مطرح کنم و بهش پیشنهاد بدم. هرچی که میگذشت این حس علاقه و دوست داشتن بیشتر میشد. تا اینکه یه روز دل رو به دریا زدم و رفتم بهش گفتم. آقا اینم نه گذاشت و نه برداشت گفت آقای فلانی ببخشید من نامزد دارم و بزودی قراره عقد کنم، البته راست میگفت و این اتفاق هم چند ماه بعدش افتاد. من چنان شکست عشقی خوردم که خودمم باورم نمیشد اینقدر داغون بشم. خلاصه این قضیه پیشنهاد دادن من به سارا تو کلاس کم کم پیچید ، فکر میکنم یکی از دوستای صمیمی سارا که قضیه رو بهش گفته بود که نیما به من پیشنهاد داده اونم بازگو کرده بود و کم کم نقل محافل شده بود که نیما به سارا پبشنهاد داده و سارا قبول نکرده . منم داغون تر از قبل آش نخورده و دهن سوخته. خیلی پکر و تو خودم بودم. یه ماهی از این قضیه گذشته بود
لب ساحل نشسته بودم که یه اکیپ از دختر پسرای همکلاسی و هم دانشگاهی داشتن قدم میزدن و بگو بخند میکردن اومدن نشستن پیش من و سلام علیکی رد و بدل شد و به کسشعر گفتناشون ادامه دادن. من زیاد تو مودشون نبودم نه اینکه آدم یوبسی باشم ، اتفاقا سر زبون خوبی داشتم و گرم و اجتماعی بودم ولی بخاطر مسائلی که پیش اومده بود زیاد حال و حوصله نداشتم. هندزفری تو گوشم بود یه گوشی سونی اریکسون k750 داشتم اونموقع هنوز این گوشیای هوشمند نیومده بود و آهنگ الهه ناز معین رو گوش میدادم. یهو یه سنگینی نگاهو رو خودم حس کردم. دیدم صفورا که اصفهانی بود و همکلاسی خودم بود با لبخند بهم زل زده، منم یه لبخند زدم و دوباره به ساحل چشم دوختم ، هر از گاهی نگا میکردم و یکی از گوشیای هندزفری رو درآورده بودم و تو بحث بچه ها با جوابای کوتاه شرکت میکردم. این صفورا خانوم چت کرده بود رو من. از صفورا بگم یه دختر سفید و چش عسلی کمی تپل و تیپشم معمولی بود ، کون خوش فرمی داشت ولی سینه هاش کوچیک بود و به اندامش نمیخورد یه جورایی تو ذوق میزد.من پا شدم و از بچه ها خداحفظی کردم و اونام تازه حرفاشون گل انداخته بود و مشغول بودن. قدم زنان از بچه ها دور شدم صد متری نرفته بودم دیدم کسی صدام میزنه از پشت گفت نیما، آقا نیما برگشتم دیدم صفوراست، تعجب کردم آخه من کلا با همه دخترای کلاسمون رسمی بودم و هیچکیو به اسم کوچیک صدا نمیزدم حتی تو اکیپای دوستانه.
گفتم بفرمایید خانوم فلانی گفت وای این بچه ها چقده حرف میزنن حوصله منم سر رفت ، گفتم بیام با شما قدم بزنم. من باز تعجب کردم ولی سعی کردم حساس نشم. گفتم خواهش میکنم. چند دقیقه ای هم قدم شدیم و بحث درسا و تکالیف و اساتید رو کردیم، یهو سر و کله چندتا از این بسیجا پیدا شد، لباس پلنگی پوشیده بودن و کم سن و سال ۱۸ ساله میزدن ، یکیشونم یه مرد میانسال بود که لباس شخصی تنش بود معلوم بود چوپون گله اشونه. گفتن چه نسبتی دارید . گفتم هیچ
این صفورا هم بد جور رنگش پرید.
یکیشون گفت هیچ نسبتی ندارید اینجوری دست همو گرفتید دارید هر هر و کرکر میکنید؟
گفتم آقا چرا حرف الکی میزنی ایشون همکلاسی من هستن یه قدم هم فاصله امونه تو محیط عمومی این همه آدم اینجاست کجا دست همو گرفتیم داشتیم قدم میزدیم اینجا اتفاقی
دخترخاله گلی
1400/05/21

#دختر_خاله #آنال

سلام خدمت دوستان عزیزداستان سکسی من ودخترخاله …اسم من محمد موقع داستانم ۲۱سال داشتم با کیری ۲۰سانتی… اسم دختر خالم گلی ۱۶ساله وتپل و کون بزرگ … اسمها مستعار هستن…سال ۹۰خدمت بودم یه شب دخترخاله بهم اس داد احوال پرسی دیگه ما هم شروع کردیم چت کردن پیام بهم داد گفت محمد دوست دارم لباتو بخورم منم شوکه شدم گفتم داری سرکارم میذاری یا راست میگی خدایی که گفت بخدا جدی میگم عاشقتم میخوام باهم باشیم منم قبول کردم دیگه کم کم شروع کردیم حرفای عشق وعاشقی این حرفا کع رومون از هم باز شد پیامهامون سکسی شد ما هم داخل خدمت تو کف حسابی دختر خاله هم هر شب منو هوسی میکرد ۱۰روزی گدشت منم مجبور شدم مرخصی بگیرم برم رفتم یه روز خونه موندم رفتم خونه خاله اینا رسیدم دختر خاله هم خوشحال از اومدن من ظهر نهار خوردیم بعداظهر خواب بودم که دخترخالم اومد روم دراز کشید گفتم پاشو یکی میبینه گفت نترس همه رفتن بیرون لب تو لب شدیم بدجور لبامو میخورد اومد پایین شلوار کشید پایین کیرمو گذاشت دهنش خورد منم بیکار نموندم گفتم بچرخ منم کستو بلیسم تا ۱۰دقیقه ای برا هم خوردیم بعدش لخت شدیم منم از پشت گذاشتم لاپاش یه دقیقه ای لاپا زدم گفت از عقب میخوام اولش گفت درد داره منم اصرار کردم که اروم میزنم قبول کردم رفت کرم اورد اول زدم سوراخش با دست بازش کردم خوب بعد زدم رو کیرم گذاشتم دم سوراخ کونش وای چ کونی داشت فداش بشم الان که میگم راست کرده براش اروم گذاشتم سوراخش اروم زدم داخل یه کم که رفت درد گرفت چون کیرم۲۰سانت کلفت بود میگفت الان پاره میشم درش بیار منم معطل نکردم تا اخر کردم توش که خواست فرار کنه گرفتمش گفتم وایسا الان جا باز میکنه یه دقیقه ای همونجور گذاشتمش بعد شروع کردم عقب وجلو تلمبه زدن ۲۰دقیق از عقب میکردمش که التماس میکرد ابت بیا دیگه گفتم بریزم داخلش گفت من دیگه حواسم نبود تا قطره اخرش رو خالی کردم تو کونش ۵دقیقه روش خوابیدم کیرمم داخلش بود پاشدیم چندتا بوسش کردم قوربون بلاش رفتم چون کونش بدجور بازش شده بود واسه بار اول بود…
نوشته: محمد
@dastankadhi
کون مریم جون
1400/09/13

#دوست_دختر #سربازی #آنال

سلام خدمت دوستان گرامی . اولین باره ک دارم داستان مینویسم . از خودم بگم چهره ی خوبی دارم و بد نیس اهل موزیک و موسیقی هستم و الان ۲۸ سالمه و این داستان برمیگرده به سال ۹۱ فک کنم زمانی ک سرباز بودم . جونم براتون بگه ک سال ۹۰ اینا بود قبل اینکه برم خدمت و یه رفیق داشتم ک کلوپ فیلم و آهنگ داشت و یه مدتی اونجا بودم . چون میدونست آموزش گیتار میدم یکی از دوستان قدیمیش رو بهم معرفی کرد برای آموزش . خلاصه کلاس ها برگزار شد و این خانوم خیلی خوب بود لامصب ولی متاهل بود . کلاس هارو خونه ی خواهرش برگذار میکردیم چون نمیخواست شوهرش بفهمه . این خانوم یه خواهرزاده داشت به اسم مریم اون زمان ۱۵ سالش بود فک کنم ولی از هر لحاظ عالی بود 🤤 هیچی کم نداشت . خیلی توی کلاس هامون به من توجه میکرد و منم کم کم فهمیدم ک علاقه داره به من اما خب هیچ رابطه ای برقرار نشد تا اینکه من رفتم خدمت سربازی . اونجا یه گوشی اکی کردم بعد چند ماهی یکی پیام داد و احوال پرسی ک بعد خودشو معرفی کرد و شناختمش مریم بود . دیگه کار ما شده بود صب تا شب اس دادن تا اینکه اومدم مرخصی ‌. فاصله خونه هامون تا هم یه کوچه بود هم محلی بودیم . جونم براتون بگه ک فردای اون روزی ‌ک مرخصی بودم گفت اگه دوسداری بیا خونمون اینجا پیش هم باشیم منم ک تو کف قبول کردم اما فکرشو نمیکردم به این خوبی پیش بره و به سکس ختم بشه . رفتم اونجا و خوشگل ‌کرده بود و منم توی فکرم فقط به کردنش فک میکردم و میدونستم چون دختره احتمالا قراره یه کون حسابی بکنم و دیگه کیرم بلند شده بود اما خودم پیش قدم نشدم ‌. نشستیم و کلی حرف زدیم و اون فک میکنم دیگه ۱۶ سالش شده بود و توی خونه منو میچرخوند و جاهارو بهم نشون میداد تا یخمون یکمی آب شه بعد منو برد توی اتاقش و مدال هاشو نشونم داد تازه اونجا فهمیدم ک ورزش کاره و اهل تکواندو بود و با خودم گفتم پس از دخترایی هستش ک از درد خوشش میاد و نازک نارنجی نیست . توی اتاقش نشستیم روی تخت و کمی ک حرف زدیم گفت صب کن یه چیزی گرفتم بخوریم هوام ک گرم بود دیدم رفتو سریع برگشت دوتا ایستک خنک و یخخخخ آورده بود جاتون خالی خوردیم و اومد کم کم نزدیک من نشست و شروع ‌کردیم حرف زدن و فهمیدم از همون پارسال به من علاقه مند شده و اینا و منم بهش گفتم ک منم ازت خوشم میومد اما صلاح نبود بیان کنم ک فکر بدی بکنی . دیگه کم کم در همین حین ک حرف میزدیم اومده بود کنارم دقیقا منم بغلش کردم و توی بغلم حرف میزد . همینجوری ک حرف میزد دیگه من داشتم حشری میشدمو فقط به کردنش فک میکردم . موهاشو ناز میکردم سرشو گرفتم تو دستامو آوردم بالا ضربان قلب شدیدی داشتم یواش اولین لبو ک ازش گرفتم اونم شروع کرد لب گرفتن خیلی عالی بود مخصوصا اینکه عطر خوبی زده بود به خودش و دیوونم میکرد . دراز کشوند منو روی تخت و اومد نشست رو شکمم و خم شد و شروع کردیم به لب گرفتن ‌. همینجوری دستای منم دور کمرش تکون میخورد ‌. یواش یواش دستامو بردم روی کونشو میمالوندم کونشو خیلی محشر بود هیکلش و کونش . گفتم بذا ببینم پایست یا نه آروم دستمو از کش شلوارش رد کردم گذاشتم روی شرتش دیدم چیزی نمیگه کم کم ک مطمئن شدم از روی شرتش کستو آروم مالوندم دیدم خیس شده و لذتم دوچندان شد ‌. خیلی یواش دستمو کردم زیر شرتش شروع کردم با آب کسش بازی کردنو مالوندن روی تمام کسش ک حسابیم صافش کرده بود دیگه دستم داشت لیز میخورد روی کسش . من خیلی دوسدارم توی این حالت سوراخ کون دخترو بمالم . شروع کردم با آبش سوراخ کونشو مالوندن و یواش یواش ک حس کردم نرم شده آروم انگشتمو کردم توش دیدم هیچی نمیگه دیگه گفت
خاطره سکس من با خاله نوشین
1401/01/14

#خاله #زن_میانسال #آنال

سلام قبل از هرچیز دوست دارم حال دلتون و سلامتیتون خوب باشه ‌‌دوستان من حقیقتا این اتفاق برام افتاد . خیلی دوست داشتم با شما هم اشتراک بزارم تا از این احساس عذاب و پشیمانی ازم کمتر بشه .
راستش من اسمم علیرضا هست و تهرانیم . و تقریبا ۲۱ سال سن دارم . رشته برق تحصیل میکنم . قدمم والا دقیق یادم نیست ولی ۱۸۰ اینا میشد دفعه آخری که گرفتم . وزن ام رو تقریبا ۶۰ هست .همچین راک ام نیستم رفته باشم باشگاه و از خودم تعریف کنم . قیافه معمولی دارم و زیاد اهل سکس و خود ارضایی نیستم . این خاله من هم اسمش نوشین هست ۴۰ ساله است. ۲ تا بچه داره که همشون از من بزرگتر ان . سینه و کون خوبی داره والا نرفتم سایز کنم ببینم چند ان تا براتون بنویسم ولی یچیزی هست که آدم دلش میخواد از صبح تا شب توش تلمبه بزنه . آقا خلاصه من هر هفته یه سر به مادر بزرگم میزنم. . منم راستیت بعد از دانشگاه تو شهرمون میرم کار میکنم که سرم مشغول باشه بعدش یه سر میرم خونه مادر بزرگم که براش خرید کنم . خلاصه هرکاری داره انجام بدم یه وقت میوه ای و چیزی خواست براش تهیه کنم . من رفتم و کاراش رو انجام دادم . که خبر داد خاله ام قراره بیاد منم برام مهم نبود چون هر هفته میومد و گفتم باشه . خلاصه کار نداریم . من عصری ساعت ۳ رفتم کار که سر کوچه مادر بزرگم دیدم خالم با شوهرش اومد . سلام علیک کردم و اونام همینطور. خلاصه گفتم من برم کار و داستان دارم . گفتن باشه مشکل نداره من میرم . شوهر خاله ام اون شبایی که میومد میرقت خونه پدرش چون پدرش ام اس داشت و نیاز به نگهداری داشت تا بیماریش بدتر نشه . من رفتم سر کار تقریبا از ساعت ۳ اینا تا برم شد ۴ رفتم و ساعت ۷.۵ صاحاب مغازه داشت می بست که منم گفتم برم و اینا خیلی خداوکیلی خسته بودم .
چندتا مشتری سر درد مادر قهوه داشتم که هعی قیمت می پرسید اما خرید نمی کرد کاری ام که کار میکردم سقف کاذب و نور مخفی بود . من رفتم خونه . یکم بعدتر خاله ام ازم پرسید . کارم درآمدش خوبه یانه منم گفتم خدا و شکر بد نیست . بعد شام مادربزرگم برام عدس گذاشته بود. با خالم رفتم کمک کردم که ظرف ها و بشقاب هارو بیاریم . من قاشق و اینا رو آوردم با قابله غذا که روی سفره گذاشتم و به خاله نوشینم گفتم شما ظرف ها رو بیار . اونم گفت اوکی . همین نشستم سر سفره . انگار جن کونم گذاشته بود دیدم پشتم بدجور گرفت . یکم مالش دادم خوب شد . خالم اومد ظرفو گذاشت طرف مادربزرگم و بعدش که اومد رو به من بزاره خم شد رو به من . منم یه لحظه خدا چشم خورد به ممه هاش . دیدم یه سوتین مشکی سکسی پوشیده بود که منم از خود بی خود شدم . یهو خالم گفت هواست کجاست ؟ منم خودمو زدم به اون راه که جلو مادربزرگم و خالم تابلو نشه . گفتم هیچی یه لحظه هواسم پرت شد . منم از شق درد کیرم داشت درد میگرفت الکی رفتم دستشویی کیرم رو جا به جا کردم تا اذیت نشم . خلاصه شام تموم شد . آقا خدا برات روز بد نیاره . هعی اون صحنه میومد تو ذهن ام همش به ممه های تو پرش فکر میکردم . اون شب فکر کنم خالم فهمیده بود که من هواسم رفته بود بهش . فردا صبح بیدار شدم با صدای مادربزرگم گفت علی بلند شو کار داریم . خلاصه یکم حیاط شونو تمیز کردم . رفتم بالا کولرشون نشتی داشت شلنگش رفتم گرفتم نصب کردم . ظهر شد . ظهر جمعه ام بود . من کارم که تمام شد گفتم مادر من برم یه لیوان آب بخورم . گفت اون قرص منم بیار رو میز گفتم باشه. همین که من اومدم داخل دیدن صدای دوش میاد دیدم خالم رفته حمام رفتم قرصو برداشتم و یه لیوان آب خوردم دیدم صدا قطع ضد . که تازه در حمام رو باز کرد . فکر کنم نفهمی
جر دادن شکیلا خانوم
1401/02/20

#دوست_دختر #آنال

سلام آرین هستم 18 ساله با قد 183 و هیکل نسبتا خوب
توی روبیکا با دختری آشنا شدم که تقریبا 1.5 ساعت خونشون با ما فاصله داشت و جایی ک زندگی میکرد محل زندگی مامانبزرگم بود، بگذریم…
شکیلا دختری با قد 178 به گفته خودش،بدن خیلی سفید و کشیده سینه های 70 و اندام فوقالعاده بود که قبلا 6 ماه نامزدی بود ک چند ماهی میشد بهم خورده بودو مطمعن بودم تشنه کیره و تو سکس ماهره
مدتی باهم چت میکردیم که قرار شد برم خونه ننم(مامانبزرگم) بهش گفتم که گفت میام پیشت
رفتم به محلشون اونجا هم رفیق زیاد داشتم و شب خونه ننم خوابیدمو فردا صبح ساعت 10 قرار شد بیاد پیشم که ساعت 10 شد زنگش زدمو گوشیش خاموش بود تا ساعت 11 خبری نشد.ساعت 11.5 زنگ زد که گفت خوابش برده و عصر میاد، گفت شاید میخواد کیرم کنه و سیاست زدم و اعتمادشو بیشتر جلب کردم که حتما بیاد. عصر ساعتای 3 رفتم داروخونه و یه بسته سیلدنافیل خریدم،خونه رفیقم که خالی بودو اوکی کردم و کلید گرفتم.ساعتای 4یا5 قرار بود بیاد که دوتا از سیلدنافیلو خوردم که گوشیم زنگ خوردو بله خانوم زنگ زدو آدرسو بهش دادمو نیم ساعت بعد اومد. یه شلوار پارچه ای تنگ که خیلی سکسی بود با یه تاپ نیم تنه و یه مانتو کوتاه (تاپ نیم تنه رو بعد از لخت کردنش فهمیدم تنش بوده) طبق چیزی ک بهش گفته بودم و جزو فانتزیام بود لاک مشکی مات زده بود یه رژ لب ملایم و آرایش خیلی کم،بگذریم.وارد شد دور برو یه نگاهی انداخت خیالش ک راحت شد بغل دستم نشست یکم حرف زدیم و من رفتم سر اصل مطلب لباشو بوسیدم ک آروم رفتم برای لب گرفتن که دیدم بله خیلی حشریه لباشو سیر خوردم ک خودش گفت اینجوری حال نمیده میخوابم بیا روم لب بگیر‌.همینجور ک لباشو میخوردم سینه هاشو میمالیدم و رفتم سراغ گردنش ک دیگه آه و نالش بالا رفته بود و میگفت توروخدا فقط زود تمومش کن دارم دیوونه میشم خواستم لباسشو در بیارم که اولش گفت نه و فلان ولی بعدش گفت چون خیلی دوست دارم باشه عشقم، تاپ و سوتین سکسیشو در اوردم و اون سینه های سفیده نسبتا کوچولو رو میخوردم و دستمم تو شرتش بود ک دیگه داشت از شدت حشری بودن از حال میرفت شرتو شلوارشو تا زانو کشیدم پایین و خودم کامل لخت شدم.آره چیزی ک میخواستم بود یه کص سفید و بدون تیرگی و تپل یه کون سفیدو خوش فرم ولی نرمو گوشتی.رو شکم خوابوندمش گفت تورو خدا فقط آروم بکن.کرم که از قبل گذاشته بودم رو تاقچه رو برداشتم و مالیدم به کونش انگشتمو کردم توش که جای کیرم باز بشه که دیدم نیاز نداره و آماده آماده هس.کیرمو هل دادم تو کونش که یه آهههههه بلند کشید گفت بکش بیرون واااااییییی بکش بیرون سوختممممم توجهی نکردم چند ثانیه مکث و بعد تلنبه زدنو شروع کردم کون واقعااااا داغی داشت جوری بود که احساس میکردم داغیشو حشری وار تلنبه میزدم با دست راستم سینشو میمالیدم و دست چپمو قفل کرده بودم تو دستاش ناله های ریزو سکسیش و آخ گفتنای کش دارش خیلی زود داشت آبمو میاورد که 6.7 دقیقه ای شد یه اوفف گفتم که سریع سرشو تو همون حالت برگردوند و دید داره آبم میاد لباشو رو لبام گذاشتو دستمو سفت تر فشار داد با یه آخخخ بلند کل آبمو تو اون بدن کشیدش خالی کردم،شرتو شلوارمو پوشیدم ولی لباسمو نه اونم شلوار و شرتشو ک پاش بود اورد بالا و پوشید ولی نزاشتم لباسشو تنش کنه یه 5 دقه دوباره تو بغلم ولو بود و لب میگرفتیم که دیدم بله سیلدنافیل کار خودشو کردو کیرم دوباره بلند شد(من برای بار دوم آبم دور میاد و تا 15 دقیقه هم شاید طول بکشه) گفتم خانومی میخوام دوباره جرت بدم که گفت نه دارم میسوزم لطفا نه، ولی چون خیلی منو دوست داشت خیلی زود راض
لیسیدن آب کس دختر باجناقم
1401/02/21

#آنال #اقوام

سلام من کسری هستم تابحال داستان سکسی ارسال نکردم ولی دوست دارم خاطره ای رو که ۳ماه پیش برام اتفاق افتاده براتون بنویسم من ۳۸ سالمه ۱۸۰ قدمه و سایز کیرم ۱۶ سانته.من ده سالی میشه دییوونه کون دختر باجناقم یلدا شدم هر موقع خونشون میرم یه جای دنج پیدا میکنم تا موقعی که یلدا راه میره کونشو دید بزنم .چند سالی میشه که یلدا ازدواج کرده و تو ترکیه شهر استانبول زندگی میکنه یه روز که تنهایی اومده بودم استانبول خونه یلدا اومدم شوهرش شب دیر وقت میاد خونه.خودش هم برای امرار معاش ترکی استانبولی درس میده صبح که بیدار شدم دوتایی رفته بودن سر کار من همت از سر کنجکاوی رفتم سراغ قفسه لباساش و کشوی پایینی رو که باز کردم کیرم راست راست شد یه کمد پر شرت و سوتین یلدا.همینطور که دونه دونه بوشون میکردم و میلیسیدمشون از پایین لباسای زیرش یه چیز قرمز رنگ خودنمایی کرد دیلدوی قرمز با یه پلاگ مخصوص کون خوسگل یلدا.دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و ابمو ریختم رو یکی از شرتهای یلدا که از فرط حشر تنم کرده بودم.سریع درش اوردم و شستمش ولی انقدر دیوونه لباس زیراش شدم که یه شرت سفید دراوردم از تو شرتاش و دوباره پوشیدم.من حشرم خیلی زیاده فکر کردن به اینکه دیلدو رفته تو کس یلدا دیوونم کرد و داشتم دیلدو رو بو میکردم و میلیسیدمش .یلدا منو خیلی دوس داره ولی نه از رو ی شهوت بلکه بخاطر احترام زیاد.دیوونه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم چنبار ابمو ریختم رو بالشش تا موقع خواب بخوره دهنش واقعا دیوونه شده بودم چنبار با اینکه میدونستم تو توالته ولی عمدا درو باز میکردم و نگاه میکردم تا بتونم کون لختش رو ببینم و میگفتم شرمنده متوجهت نشدم چنبار موفق شدم ببینم کونشو.ولی مثل اینکه آروم آروم اونم دلش یه چیزایی میخواست موقعی که تو حموم بودم میگفت میتونم دستشوییمو بکنم.منم از خدا خواسته میگفتم این چه حرفیه و دیدش میزدم.یه بار مست پاره اومده بودن از مهمونی شوهرش که کاملا بیهوش بود یلدا گفت حالت تهوع دارم که من بردمش دستشویی گفتم استفراغ کن نتونست دوتا انگشتمو کردم تو حلقش آروم آروم استفراغ کرد ولی دیدم بلوزش و دامنش کاملا کثیف شده آروم آروم بلوزشو درآوردم دیدم واکنشی نشون نمیده دامنش رو هم دراوردم شرتش رو که میخواستم دربیارم گفت درنیار گفتم نمیشه کثیف شده و درش اوردم خدااااااا چی میدیدم به بهونه اینکه دوباره استفراغ کنه از پشت چسبیدم سه تا انگشتمو کردم تو دهنش ولی آروم که میک بزنه اروم انگشتامو عقب جلو میکردم که گفت بربم تو اتاق سردمه.شوهرش رو کاناپه بیهوش بیهوش بود فقط خروپف میکرد. گفت خیلی سردمه بغلش کردم با اینکه مست بود متوجه راست شدن کیرم شد و خندید دستمو گرفت گذاشت رو کسش دیگه دلمو زدم به دریا و گفتم کیر میخوای؟گفت خیلی.کسش داغ داغ بود کونشو میمالیدم و میگفتم ده ساله تو کف کونت بودم.گفت بعد ازدواج یه بار هم کون ندادم در حالی که هر هفته قبل ازدواج کون میدادم.انگشتمو کردم تو کونش عقب جلو کردم ودرش اوردم گفتم میکش بزن مثل جنده های گرسنه میک میزد انگشتمو آروم آروم دو تا و سه تا یلدا داشت ناله میکرد انگشتامو تا ته میکردم تو کونش و درشون میاوردم و دوباره میکردم دهنش یه دفعه گفت بریم حموم گفتم چرا گفت شاش دارم گفتم خب برو دستشویی گفت نه میخوام رو کیرت بشاشم کیرمو کردم تو کسش و در آوردم اینم میشاشید رو کیرم بعد اینکه شاشش تموم شد کیرمو کردم دهنش گفتم شاشتو بلیس با اشتها میلیسید گفتم بعد اینکه آبم اومد میخوام بشاشم دهنت اونم از خدا خواسته قبول کرد تو حموم جوری در کونش میزدم که هر ان احتمال داشت شوهرش بیدار شه نمیخو
واقعا زن طرفو گایید
1401/02/22

#زن_شوهردار #آنال #سکس_خشن

عصر سه شنبه ،
اواخر مهر ماه بود؛
هوا به شدت ابری و گرفته…
دور سرم چند هکتار باغ به شدت دنج میچرخید که تا خرخره علف هرز و درخت داشت ؛
یک کانکس نگهبانی فرسوده که دقیقا مرکز باغ بود و پیاده روی زیاد داشت ؛
ضلع شمالی باغ دیوار داشت اما سه طرف دیگه سیم توری بود که خیلی جاهاش خم شده بود ؛
خلاصه تا جایی که می‌شد و راه میداد بی در و پیکر بود ؛
رو علفای از پیش پا خورده که مسیرو مشخص می‌کرد جلو میرفتم و شاخ و برگ هارو با دستم کنار میزدم ؛
چشممو تا جایی که می‌شد به جلو دوخته بودم که صدای ناله کوتاه اما نزدیکی از پشت شاخ و برگا شوکه ام کرد ؛
چند ثانیه واستادم…
ضربان قلبمو تو گوشم حس میکردم و تو بدنم ضعف افتاد ؛
صدا قطع نمیشد و تقریباً متوجه شدم چه خبره ؛
کمی رفتم جلو تر…
پشت انبوه علف های قد کشیده نگاهم خیره به کف پاشنه دو جفت کفش شد ؛
ی جفتش پاشنه بلند بودو به پاشنه اش ی گوله گل خشک شده چسبیده بود و اون‌ یکی ساده بود ؛
کمی نزدیک شدم و دقت نگاهم رو بالا بردم؛
دو نفر به پهلو رو موکت خوابیده بودنو سکس میکردن ؛ نیم رخشونو میدیدم ؛
ی پسر ٢۵ الی ٣٠ ساله که صورت جذابی داشت؛
پیراهن تنگ سفید مجلسی تنش بود و ی شلوار پارچه ای قد نود که پایین نکشیده بود ؛
خیلی شیک و خوش تیپ بود ؛
و جلوش ی زن پخته ی ۴٠ الی ۴۵ ساله با صورتی پر از حرارت و چندتا عمل زیبایی؛
شلوار لی آبی روشنشو تا زیر زانو کشیده بود پایین ؛
درحالی که کون پهن و سفیدش ، مثل قله برفی یک کوه از پشت کوهپایه های  شلوار پسره زده بود بیرون،
فشار حاصل از تلمبه رون و زیر شکم پسره ،
حجم کونشو پهن تر میکرد ؛
پسره دست بالاشو از زیر بغل زنه رد کرده بود و پستوناشو از روی لباسش ورز میداد ؛
گاهی ام همون دستشو بالای تیکه ی نرم کون زنه میذاشت و فشار میداد یا کیرشو که از لای زیپ شلوار رد کرده بود با تف لیز می‌کرد و دوباره میفرستاد تو ؛
پسره کمرو باسنشو رو موکت به سمت جلو حرکت میداد و تا جایی که راه میداد کیرشو جا میداد و کمی مکث می‌کرد ،
از پشت ، گردن زنرو عمیق بو میکشید ؛  
چشممو از روشون برداشتمو ؛
صدای آه و اوه به همراه شلپشلوپ تلمبه ها شدیدتر میشد ؛
چند دقیقه بعد صدا قطع شد…
وقتی برگشتم زنه دولا شده بود و کفِ دستاشو یکی بالاتر و یکی پایین تر گذاشت رو تنه درخت ؛
لباس حالت شیشه ای آستیندار تنش بود که به شدت تنگ بود و میشد تمام اعضای بدنشو از رو دید ،
حتی نگین کاشته شده رو نافش…
پستونای درشتی داشت ، دولا که شده بود ، لباسش که زیر پستوناش فرو رفته بود آزاد شد ؛
سوتین نداشت‌ بخاطر همین سنگینی پستوناش انقدر پارچه لباسشو از سمت سرشونه و بالا سینه می‌کشید که اون ی تیکه رو نازک کرده بود ،
از رو میشد چاک سینه های به هم چسبیده شدشو کامل دید ؛
موهاش که مشکی دودی کرده بود با طرح کمرنگ لباسش ست بود ،
گلوبند چوکر مشکی تور انداخته بود که با گوشواره های کوچولو رو لاله گوشش جلوه ی قشنگی داشت ؛
نگین کوچولوی پرسینگ رو بینیش چهرشو گرمتر کرده بود ؛
ساق شلوارش انقدر تنگ بود که برآمدگی خوش تراش عضله های دوقلو پشت ساقشو نشون میداد ؛
بالای زانوش که گوشتای رونش شروع می‌شد، پهنو پهن تر میشد تا  به ی تپه کون فوق پهن، برجسته، نرم و سفید ختم میشد که روی کمری ظریف سوار بود ؛
چند لحظه بعد ، پسره کیرو خایه رو که فکر کنم با اسب پیوند زده بود از لای زیپ شلوار قد نودش گرفته بود تو دست راستش ،
کف دست چپشو گذاشت رو نیمه راست کون زنه و آستین پیرهنشو بالا زد ،
زیر پاشو تنظیم کرد و کمی کالجش رفته بود روی مانتو زنه که افتاده بود کنار موکت ؛
بعد تف مالی کلاهک کیرشو
بالاخره دختر باجناقمو کردم
1401/03/08

#آنال #زن_شوهردار #اقوام

سلام خدمت دوستان و کاربران عزیز شهوانی
من نادرم از یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی که البته تو دهاتشون
سنم ۵۷ قدم ۱۸۰ وزنم ۱۰۵ و اندازه سالار هم دقیقا (۱۷ با ۳)
بنده حدود بیش ۴ ساله از خوانندگان دائمی داستاهای شهوانی هستم و خودم هم چند تا داستان البته واقعیت برا سایت شهوانی ارسال کردم که مورد لطف و محبت بعضی کاربران عزیز شهوانی هم قرار گرفتم.اصلا هم ناراحت این موضوع نیستم چون هر کسی اومده تو این سایت خودش میدونه چی خواهد دید و چی خواهد شنید.
بنده با توجه به بالا بودن سنم نسبت به این سایت ولی کودک درونم خیلی فعاله تا جایی که خانم خودم اصلا ده درصد جوابگوی سکسهای من نیست بگذریم.
اگر بخوام تمام واقعیاتو با جزئیات بنویسم خیلی طولانی میشه بخاطر همین یکم بر میگردم عقب تا اینکه برسم به اصل قضیه که حدود دو هفته پیش برام اتفاق افتاد.
من یه باجناق داشتم خدا بیامرزتش آدم خوب ومنطقی و جدیی بود برا همه فامیل مخصوصاً برا خانوادش و همیشه حرف حرف خودش بود. تا حدودی میشه گفت نقش پدرسالاری داشت تو فامیل و خانواده و ۱۵ سال هم سنش از من بزرگتر بود.
ولی با من خیلی رابطه صمیمی و گرمی داشتیم تا جایی که حتی تو تصمیمات جزئی خانواده هم همدیگرو دخیل میکردیم.
اینم بگم که باجناق عزیز بعد از به دنیا آمدن اولین بچش در سال ۵۸ از دهات رفتن تهران، که اون موقع هنوز باجناق نبودیم فقط فامیل بودیم یعنی پسرعمه پدرم بود
تو مدت ۶ سال یعنی تا سال ۶۴ صاحب ۴ بچه شدن که اخریش که همین سوژه سکس من هستش اسمش هم پریسا خانمه هستش تو ۱۲ بهمن سال ۶۴ به دنیا آمد دقیقا وقتی که من یک سال بود نامزد بودم
من باوجود فامیل زیاد تو تهران همیشه وقتی میرفتم تهران اکثراً بخواسته خود باجناقم و خانوادش تو خونه اونا میموندم
یادمه که یه شب که خونه اونا خوابیده بودم خودش با خانمش تو اتاق خواب خودشون بچه‌هاش دخترا هم تو یه اتاق خواب منو دوتا پسرش هم تو پذیرایی خوابیده بودیم
من خیلی رعایت میکردم تو رفتارم مثلاً شب قبل اینکه لامپا خاموش نمیشد با لباس خواب نمینشستم،. تعریف از خود نباشه من نه که بگم ورزشکارم ولی بخاطر فعالیت کاری زیاد، که کشاورز هستیم بدن رو فرمی داشتم مخصوصاً اون موقع بدون یه ذره شکم اضافی تا حدودی بدن عضله ای
بالاخره یک شب که خوابیده بودیم صبح زود من با رکابی پاشدم رفتم سرویس بهداشتی نگو این پریسا خانم هم پاشده رفته پیش بابا مامانش منکه که از سرویس دراومدم همزمان پریسا با باباش از اتاق اومدن بیرون منو با رکابی دیدن پریسا که اون موقع ۱۲ ۱۳ سالش بود تا منو دید یه هینی از ته دل کشید، گفت وای بدن عمو نادرو ببین چه خوش تیپه.
منم واقعا خجالت کشیدم فوری رفتم پیراهنم رو پوشیدم بالاخره گذشت
تا اینکه پریسا بزور بعد چند سال با وساطت من با پسر عمه خود ازدواج کردن، چون پریسا و مامانش راضی به این وصلت نبودن ولی بابا دوست داشت بخاطر همین از من خواست که صحبت کنیم با پریسا و خواهرزن
که الحمدلله اونا هم قبول کردن و داماده هم که بالاخره فامیل منم میشد خیلی خودشو از این بابت مدیون بنده میدونست الان هم همینطور.
چون اگر از پریسا بخوام بگم یک دختر واقعا لاکچری واسه خودش بود و الانم هست حداقل سه چهار تا از فامیلای باجناقم خواستگارش بودن غریبه ها که بالاخره قسمت این یکی شد
پریسا خانم ما وقتی اون موقع من باهاش در مورد ازدواج با پسر عمش صحبت میکردیم یه چیزی به من گفت در مورد معیار انتخاب همسر که عمو نادر من دوست دارم شوهرم تیپ هیکل و قیافش شبیه تو باشه. هم از حق نگذریم واقعا قد قیافش از من بلندتر و خوشگل تره ولی همون موقع ه
خانومم و مردای هیز و کاکولدی من
1401/03/08

#بیغیرتی #همسر #آنال

از زمانی که از نوجوونیم یادمه عاشق فیلمای کاکولدی بودم اما اینکه کاکولد زنم بشم حتی به ذهنمم نمی رسید. سال 99 با دنیز ازدواج کردم. یه دختر چشم سبز بور ترک که هیکلش مثل دختر دبیرستانیا بود. 168 قد، 55 کیلو وزن. اوایل خیلی رومون باز نبود برا اینجور چیزا اما یه روز تو یه پاساژ جلو یه شلوارفروشی یه شلوار کوتاه چشممو گرفت. از تصور اینکه اینو بپوشه بیرون و مردا ساق پاهاشو دید بزنن قلقلکم داد. با یه بهونه بردمش تو و بعد از پرو چندتا شلوار، اون کوتاهه که مد نظرم بودو دادم بپوشه. از پرو اومد بیرون، ساق پاهای سفیدش قشنگ معلوم بود. قد شلوار 77 سانت بود و قشنگ 8 سانت بین جوراب و شلوار کوتا فاصله بود. یهو دیدم همه مردای مغازه چشم چرون ساق پاهای دنیز شدن. چرا دروغ، خوشم اومد. قرار شد بریم تو ماشین شلوار کوتاهو بپوشه. پوشید و پاهاشو گذاشت رو پاهای من. دیوونه شدم از سفیدی ساق پاهاش. بهم گفت بریم کافی شاپ؟ منم فورا" قبول کردم. رفتیم سمت فرشته به کافی شاپ خفن. نشست روبروی من و یه پاشو گذاشت رو اونیکی. یهو شلوار 5 سانتم بالاتر رفت. فرم ماهیچه ساق پای لختش عالی بود. پشت سر ما، ردیف کناری 3 تا پسر خوشتیپ نشسته بودن. زول زده بودن به پاهای دنیز. منم کیرم داشت شلوارمو پاره می کرد. بعد رفتیم خونه. شبش یه فیلم سوپر شر کردن وایف دیدیمو یه سکس عالی داشتیم. چند روز بعد پیشنهاد دادم حلقه هارو در بیاریمو جدا بریم کافی شاپ پاتوق مخ زنی بعد من دیرتر بیام و اونجا مثلا بلندش کنم. همون شلوار کوتاهو پوشید با کفش ساق دار و یه مانتو تنگ یا آستینای کوتاه. من مونده به پاتوق پیادش کردمو خودم دنبال یه جای پارک بودم. حدود 15 دقیق طول کشید و رسیدم کافی شاپ دیدم 2 تا پسر با زنم چه لاسی میزنن بعد رفتم تو و از دور نگاه میکردم. یکم رفتم جلوتر شنیدم که یکی از پسرا به دنیز میگه که اندامت باربی ه و پاهات چقدر خوشگلن و از این حرفا، بعد به زنم شماره داد و رفت. بعد من رفتم جلو و باهاش حرف زدم و مثلا بلندش کردم و یه چیزی خوردیمو رفتیم. تو را برگشت گفتم شماره گرفتی؟ خندید و گفت رفته بودم مخ بزنم که زدم و مخم زده شه که تو زدی. شب با پسره شروع کرد واتس اپ بازی و دو تایی چتارو می خوندیم و می خندیدیم. بعدش باز پورن هابو باز کردیمو یه فیلم کاکولدی باز کردم. دیدم خوشش اومد. برگشت بهم گفت: بیا هر دومون یه بار کاکولد شیم. قرار شد شانشی تاس بندازیم 3 بار جمع هرکی کمتر شد اون اول کاکولد شه. از شانس گوه من هر 3 تا تاس من 1 شد اون برد. گفتم کی؟ گفت همونی که تو کافی شاپ شماره داده پیشنهاد داد تو ماشین پاهامو بخورهو یه جا میریمو توام از دور نگا کن. با اکراه قبول کردم چون میدونستم یکی پاهای دنیزو لمس کنه، تا آخر میره و می کندش. خلاصه تو واتس اپ قرار گذاشتن که 4 شنبه دنیز و ببره یه پارکینگ خلوت و بازیش بده. اومد دنبالش و منم سر کوچه تو ماشین بودمو افتادم دنبالشون. تو پارکینگ یه جا نگه داشتمو رفتم ببینم چیکار می کنن. ماشین پسره پرادو بود و من زیاد دید نداشتم. کنارش یه پاترول لاستیک پاره بود. معلوم بود که خیلی وقته اونجاس. آروم رفتم رو سقفش دراز کشیدم و داخل پرادو معلموم بود. دنیز پاهاش رو پاهای پسره بود و کیر پسره شق لای ساق پاهای دنیز، داشت براش لگ جاب میزد. اونم دستش تو مانتوی دنیز بود و داشت نوک سینه هاشو بازی میداد. بعد گفت وقته ساک زدنه. دنیز بی مقاومت خم شد و شروع کرد به ساک زدن. در عرض چند دقیقه آب طرف اومد. دنیز آب طرفو تو دهنش نگه داشت بعد تف کرد تو دستمال. فکر کردم کار تمومه اما یارو تازه گرم شده بود. صندلی د
سکس با دختر دایی ۱۴ ساله ام
1401/03/11

#دختر_دایی #روستا #آنال

من 24 سالمه و از یه روستا هستیم دایی من کارمند بود تو شهر و خودش اونجا خونه داشت به علت نداشتن کار تو روستا من تو خونه دایی ام تو شهر بودم یه خونه پر جمعیت بود . منم اونجا تقریبا راحت بودم سه تا دختر داشت مدرسه میرفتن یکی ۲۰ ساله یکی ۱۸ ساله ویکی ۱۴ ساله
وقتی من یه روز عصر گوشیم زنگ خورد برداشتم گفت محیا رو از مدرسه بیار چون من امروز رفتم جایی نیومدم
از طرفی خونه همه با هم رفته بودن جایی وقتی طبق معمول دایی ام نمی‌رفت دنبالش من میرفتم اون روز یه حس داشتم وقتی رفتم دنبالش جلو مدرسه با موتور سوارش کردم ما بین منو اون رو موتور کیفش بود رسوندمش خونه خودم موتور رو تو حیاط گذاشتم وقتی دید از خونه هیچ صدایی نمیاد پرسید کسی نیست منم بهش گفتم رفتن خرید بابات قراره بره دنبالش فعلا نمیان شاید دو ساعت دیگه
محیا هم رفت لباس عوض کنه منم با گوشیم ور میرفتم نمیدونم چرا ولی رفتم در حیاط رو قفل کردم بعد رفت حموم لباساش رو عوض کرد و بعدش تلویزیون رو روشن کرد همینجوری جلو تلویزیون خوابیده بود منم تقریبا نزدیکش نشستم تلویزیون نگاه میکردم حس خونه عوض شده بود کسی نبود ما هم حرفی نمیزندیم کم کم نزدیکش شدم بعد از امتحانات پرسیدم دوتا سه سوال کتاب پرسیدم بعد در مورد موبایل پرسیدم خلاصه جای رسید که موبایلش رو دستم داده بوده همینجوری که کنارم نشسته بود داشتم براش یه بازی فکری که معلومات رو می‌برد بالا خواستم براش دانلود کنم رفتم رو سرچ گوگلش در حالی که داشت تلویزیون تماشا می‌کرد کنارم نشسته بود تو سرچش بیشتر مطالب درسی بود یه جا لب گرفتن رو سرچ زده بود ازش پرسیدم چرا اینو جستجو کردی شرمنده شد با یه لبخند کوچیک گفت دوستم سرچ زده خلاصه در مورد دوستش گفت دوست پسر داره و از این حرفا گفتم تو بلدی گفت نه بلد نیستم خلاصه گفت برنامه چی شده منم مخش میکردم گفتم اول جواب بده مجبورش کردم نشسته بود خودش رو جمع کرد آخرش حرفامون به اینجا رسیده بود گفتم پریود میشی تو یا نه شوکه شده بود جواب نمی‌داد بهش فضای راحتی دادم گفتم دارم معلومات جنسیت رو می‌سنجم اونم گفت آره میشه گفتم چند روز در هفته اونم جواب میداد آخرش گفت شکمش موقع پریود درد میکنه منم اصرار داشتم ببینم یا دست بزنم اونجای شکمش بعد فیلتر شکن رو روشن کردم گفتم بیا یه چیز بهت نشون بدم منم کلیپ ها لب گرفتن و اینا رو براش آوردم اونم خجالت می‌کشید همش از یه گوشه لبش می‌خندید جند دقیقه ای گذشت خلاصه بهش کلیپ های تحریک کننده نشون میدادم شق شده بود کیرم گفتم از اینا نگاه کردی گفت نه گفتم بیا بهت نشون میدم اولش نمی‌خواست ببینه گفتم چیزی نیست اینا رو باید بدونی به دردت میخوره خلاصه یه جوری کنارم نشسته بود انگار زورکی و مجبوری از یه گوشه چشم به موبایل یه گوشه چشم به تلویزیون بود هوا داشت تاریک میشد هیچ لامپی تو خونه روشن نبود الا نور تلویزیون منم به بهانه اینکه موبایل رو نگاه کنه تلویزیون رو خاموش کردم فضا تاریک شد حالا صفحه موبایل نور داشت کم کم کلیپ های که می‌آوردم سکسی تر‌می شدن اونم پیشم نشسته بود یه کلیپ آوردم دوتا ایرانی نوجوان بودن داشتن لب میگرفتن منم گفتم گوشیو نگه دار اونم گوشیش رو نگه داشت من رفتم یخچال آب خوردم تو کلیپ دختره تازه داشت لخت میشد گوشی دستش بود پیشش نشستم بهش گفتم اولین باره میبینی با تکان دادن سر تایید کرد همینجوری که فیلم سکسی تر میشد منم پاهامو میزدیم به پاش کم کم بهش چسپیدم دهنم نزدیک گوشش بردم یه جوری که صدای نفسم رو میشنید فیلم همچنان ادامه داشت زبونم رو زدم به گوشش یهو یه کم رفت عقب گفت قلقلکم میاد گفتم باش گرد
چند سال اشتباه (۱)
1401/03/16

#دوست_دختر #آنال #دنباله_دار

با سلام
این یک داستان دنباله دار هست که چند سال طول کشیده و سعی میکنم به بهترین شکل ممکن بنویسم و این اولین بار هست که مینویسم
داستان از اینجا شروع شد که که پنجم خرداد نودوپنج خدمت مقدس سربازی من تموم میشد
و تقریبا بیست روز قبلش اومده بودم مرخصی پایان دوره
هنوز چهار روزی از مرخصی مونده بود که توی برنامه بیتالک یکی به اسم دختر درخواست دوستی داد خلاصه اینقدر بهم پیام دادیم ولی خودش رو معرفی نکرد
ما توی یه شهر کوچیک زندگی میکردیم که تقریبا همه همیدیگر رو میشناختن
تو راه برگشت به خدمت بودم که آیدی تلگرام خودشو داد منم تل باهاش چت کردم
رسیدم محل خدمتم چابهار و گوشی رو تحویل دادم و گذشت بعد از چهار روز خدمتم تموم شد و اومدم از یگانم بیرون و حرکت کردم سمت زاهدان بعد از کارهای تسویه توی زاهدان عازم خونه شدم و همش باهاش در ارتباط بودم
گذشت بعد از ۱۵ روز من به هزار بدبختی تونستم بفهمم که کی هست و دیگه راحت باهم صحبت میکردیم تا من پیله کردم که باید ببینمت و گفت که اصلا نمیتونم بیام بیرون به هیچ وجه
از بس من پیله کردم گفت که شب شد و پدرومادرم خوابیدن بیا در خونه منم فقط انتظار میکشیدم که شب بشه
ساعت تقریبا یک شب بود که سوار ماشین شدم و رفتم سه چهارتا کوچه قبل از خونشون پارک کردم و پیاده رفتم سمت خونشون رسیدم پشت در و بهش پیام دادم که من رسیدم بعد از چند دقیقه دروباز کرد و رفتم توی راهرو پشت در قبلم سرعت هزارتا میزد استرس داشت خفه ام میکرد نمیتونستم حرف بزنم
دستاشو توی دستم گرفته بودم و حرف نمیزدم بعد از چند دقیقه آروم تر شدم اون هم دست کمی از من نداشت.
بعد از حدود نیم ساعت حرف زدن حتی اجازه نداد ببوسمش و من زدم بیرون اومدم خونه دیگه توی هفته ای تقریبا دو بار میرفتم توی راهرو خونه و میدیدمش
شاید پنج شش باری رفته بودم دیدنش ولی فقط به بوسیدن ختم میشد و می اومدم بیرون.
یک شب که با رفیقام مست کرده بودیم بهش پیام دادم و گفتم میخوام بیام دنبالت باهم بریم بیرون دوری بزنیم و راضی شد و رفتم جلوی خونه دستشو گرفتم باهم توی تاریکی شب قدم زدیم و رسیدیم به ماشین سوار شدیم و رفتیم سمت جاده خارج از شهر و صحبت کردن و این حرفا تقریبا نیم ساعتی شد که گفت برگردیم سمت خونه قبل از رسیدن به خونه توی تاریکی زدم کنار و شروع کردم ازش لب گرفتن اینقدر مست بودم که حد نداشت اون شب نزدیک یه ربع ازش لب گرفتم بعد رفتم تو کوچشون و دوباره دستشو گرفتم بردمش سمت خونه، چند روز گذشت
دیگه بهش پیشنهاد سکس دادم و اینقدر گفتم تا قبول کرد، طبق معمول شب وقتی پدرومادرش خواب بودن رفتم توی همون راهرو شروع کردم ازش لب گرفتن من عاشق خوردن لب هاش بودم همینجور که ازش لب میگرفتم با دستم سینه هاشو میمالیدم و دستمو روی کونش حرکت میدادم چند دقیقه ای که گذشت آروم دستمو بردم زیر شلوارش و شروع کردم مالیدن کسش اینقدر مالیدم که خودم خسته شده بودم اونم نفس هاش به شماره افتاده بود که بهش گفتم برگرد و شلوارشو تا زانو کشیدم پایین یکم تف زدم به کیرم و از عقب گذاشتم لای پاهاش همنجوری آروم جلو عقب میکردم و سینه هاشو میمالیدم بهش گفتم خم بشه و میخوام بزارم توش اونم خم شد دوباره تف زدم دم سوراخش و روی کیرم سرشو گذاشتم روی سوراخش و آروم آروم شروع کردم فشار دادن با دستش بهم چنگ میزد میگفت درد داره منم بهش میگفت طاقت بیار بره تو خوب میشه
به زور درد بالاخره کلشو کردم تو و شروع کردم آروم آروم جلو عقب کردن بعد چند دقیقه همینجور که از پشت گردنشو میخوردم ولیس میزدم با دستم سینه هاشو میمالیدم دیدم نزدیکم و آب داره میاد بهش گفتم تحمل کن
ک مثل کُس
1401/04/01

#ترسناک #آنال

با صدای جارو برقی کشیدن مامانم از خواب بیدار شدم . یه چشممو باز کردم یه ذره غر بزنم واسش که دیدم اصلا اعتنایی نکردو رفت .
به ناچار از جام پا شدم و شورتمو که لای چاک کونم گیر کرده بود بیرون کشیدمو تلک و تلک از اتاق بیرون رفتم و رو کاناپه ولو شدم و دلیل این خونه تکونی یهویی و از مامانم پرسیدم که گفت :”خالت و شوهر خالت دارن از کانادا میان و شب میرسن . “
آخرین باری که دیدمشون روز عروسیشون بود و سن و سالی نداشتم ولی الان دیگه واسه خودم شاه کسی شده بودم و خیلی دوست داشتم ری اکشن خاله و شوهرشو بعد این چند سال ببینم .
تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد و علی زنگ زد .
بعد از سکس زورکی ای که از کون باهام داشت دلم نمیخواست صداشو بشنوم . اونطوری که به زور کمرمو از پشت گرفته بودو سرشو کرده بود تو گردنمو تلمبه میزدو از کون تنگم تعریف میکرد هنوز تو ذهنمه .
با همین فکرا پاشدم گوشیو گذاشتم تو اتاقمو لباسامو در آوردمو رفتم سمت حموم که یه دوش بگیرم تا از این حالت کرخت در بیام .
زیر دوش فقط به این فکر میکردم واسه شب چی بپوشم ، به هر حال مهمون خارجی داشتیم و دوست نداشتم چیزی کم داشته باشم .
همینطوری که فکر میکردم دستمو بردم رو کسم تا بشورمش که یه جوری شدم . کرمم گرفت یه ذره بیشتر بمالمش و دستمو میکشیدم رو کسمو باهاش بازی میکردم و چشامو بسته بودم و داشتم لذت میبردم که صدای کوبیده شدن در اومد و گند زد به حس و حالم .
خودمو آب کشیدم و حولمو دورم پیچیدمو از حموم اومدم بیرون ، داشتم لباسامو میپوشیدم که چشمم افتاد به کبودی روی پام . وحشی مثل سگ کرده بود منو انقد فشارم داده بود که کبود شده بودم .
سریع لباسامو تنم کردم و رفتم پایین به مامانم کمک کنم و با هم وسایل شب و آماده کردیم و وقت شو آف نزدیک بود .
پس رفتم پیرهن سفیدی که روش با مروارید تزئین شده بودو آستینای حریر داشت و پوشیدم و ادکلن مورد علاقه مو هم زدم ، موهای‌ بلند مشکی مو که اا روی باسنم بود دم اسبی بستم و یه میک آپ لایت و رژ صورتی هم زدم و جلوی آینه ایستادم .
به خودم نگاه کردم و لذت بردم و واسه خودم به نشانه ی رضایت یه بوس فرستادم که مامانم صدام کرد و گفت :” خالت اینا چند دقیقه دیگه میرسن حواست به زنگ باشه “
بالاخره بعد کلی انتظار از راه رسیدن و چیزی که میدیدم واسم قابل باور نبود .
شوهر خالم به طور غیر قابل باوری سکسی تر از قبل شده بود . اونقدر جذاب و جنتلمن شده بود که تک تک سلولای بدنم میخواستن بهش بدن .
تو فکر و خیال خودم بودم که دیدم همه نگاها رو منه ، خودمو جمع و جور کردمو سعی کردم بی تفاوت جلوه بدم و‌ موفق هم شدم .
اون شب به خوبی گذشت و خالم و شوهر آب درارش -_- رفتن به اتاق مهمون و من موندمو یه کس خیس که دلش کیر میخواست . اون شب از ته دل میخواستم جای خالم باشم و تو آغوش مردونه ی شهاب باشم .
هرکار کردم خوابم نمیبرد تصمیم گرفتم برم آشپزخونه یه چیزی درست کنم بخورم ، مشغول خورد کردن توت فرنگیا بودم که یه صدایی از اتاق نشیمن اومد .
یکم صبر کردم دیدم چیزی نبود گفتم شاید خیالاتی شدم پس دوباره ادامه دادم کارمو که یبار دیگه صدا اومد تا اومدم برگردم با شهاب چشم تو چشم شدم .
چاقو از دستم ول شد و افتاد رو پام و شروع کرد به خون ریزی ، چشمام از درد بسته شد چشامو که باز کردم دیدم شهاب داره با چشای بیرون زده پای منو نگاه میکنه .
انتظار داشتم مثل فیلما بغلم کنه یا حد اقل دولا شه پامو ببنده ولی در‌کمال تعجب با سرعت هرچه تمام تر از آشپزخونه رفت.
هرچی حس خوب بهش داشتم چس شد رفت هوا ، با خودم گفتم بیا اینم جنتلمنت که مث گاو میمون
دادن قرص خواب و کردن کون زنم
1401/04/12

#همسر #آنال

سلام دوستان
این داستان برا چند سال پیشه
یه زن داشتم به اسم باران.کهاون موقع ۲۷سالش بود .قدش ۱۶۵ و وزنش ۶۰ کیلو بود…
من از اول هر وقت باهاش سکس داشتم اول از کوس حسابی میکردمش ووقتی ارزا میشد با بدبختی راصیش میکردم واز کون میکردمش وابمو تو کونش خالی میکردم که باعث شده بود که کونش خوش فرم بشه…
یه روز باهم رفته بودیم رستوران برا خوردن شام .که حرف به سکس کشیده شد.
اون میگفت مردم شوهر دارن منم شوهر دارم…گفتم چطور گفت خواهرم باشوهرش سکس از عقب میکنن وبعد سکس هرچی از شوهرش میخواد براش میگیره .گفتم تو تو سکس فقط قور میزنی نمیزاری آدم درست وحسابی حال کنه…گفت چیگار کنم .گفتم بهت قرص خواب میدم.اگه قبول کنی هرچی بخوای منم برات میگیرم یه خورده مکث کرد اما قبول کرد.منم چون همیشه قرص توکیفم دارم دوتا قرص گداشتم رومیز …گفت میریم خونه میخورم که گفتم الان بخور تا برسیم خونه اثر کنه …قرصارو خورد منم رفتم غذا رو حسلب کردم …سوار موتور شدیم یه خوده تو خیابونا گشتیم که گفت بریم خونه که قرصا داره اثر میکنه وخوابش میاد وقتی رسیدیم دم خونه دیگه رو پاش نمیتونس بایسته…یه جور مثل آدمای مست میخندید وهی قور میزد که اینا چی بود بهم دادی
رفتیم تو خونه رو مبل ولو شد من رفتم جاهارو پهن کردم .بعدش رفتم مانتو ولباساشو از تنش در اوردم…لخت مادر زادش کردم و درازش کردم .وگذاشتم تو جا…
الن که دارم مینویسم سیخ کردم …
خودمم لخت شدم .همیشه وقتی میخواستم از کون بکنمش براش کرم بیحسی میزدم…اما امشب دیگه نمیخواستم بیحسش کنم فقط رفتم از تو اتاق روغن بچه فیروزه اوردم…خیلی اروم شروع کردم به مالیدن کونش تو حالت خاب الودگی هزیون میگفت…منم بعد چند دقیقه مالش به کیرم یه مقدار روغن زدم و خوابیدم روش سر کیرمو با سولاخ کونش تنظیم کردم ویواش یواش فرستادم توش…وقتی خایه هام بک کونش خورد فهمیدم تا ته توشه .
بارا فقط دهنش باز بود …شروکردم به تلمبه زدن اینقدر تو شهوت بودم وفقط میکردمش یه بیست دقیقه ی میکردم کونش قشنگ آب انداخته بود یه صدای خواستی میداد .به پشت خوابوندم و هر دو پاشو گذاشتم رو شونم از جلو کردم تد کونش .تواین حالت کیرم تا دسته تو کونش میرفت.بعد چند دقیقه دیگه ابمو تو کونش خالی کردم .وگذاشتم کیرم تو کونش بخوابه و بیرون بیاد…اون شب تا صبخ دو دفعه دیگه از کون کردمش…اما فرداش از دماغم در آورد هرچی تونس برا خودش خرید …تا یه داستانه دیگه بدرود
نوشته: علی
@dastankadhi