داستانکده شبانه
18.4K subscribers
88 photos
8 videos
161 links
Download Telegram
ماجرا با پسر همسایه
1401/01/26

#گی #خاطرات_نوجوانی

دوستان این داستان بر می گرده به ۸سال پیش زمانی که من ۱۷سالم بود.۱۳سالم بود که اولین باردر حین کشتی گرفتن با پسرخاله ام که یه سال از من بزرگتر بود دیدم وقتی روم خوابید کیرش سیخ شد و من راست شدن کیرشو که روم خوابیده بود حس می کردم . چند ماه بعد با پسرعمو که یه شب خونشون خوابیده بودم و همسن بودیم و پیش هم خوابیده بودیم دیدم منو از پشت بغل کرد و همون داستان کیر راست شده .منم خودمو به بی‌خیالی زدم و این داستان ها تکرار شد با پسرخاله ام چند بار بیشتر تکرار نشد ولی با پسرعمو زیاد شد جوری که تا یه سال بعد اینقدر پرو شده بود که راحت انگشتم می کرد شب روم می خوابید دست میزد به کیرم ووووو… البته منم خوشم میومد ولی هنوز کار به جای باریک نرسیده بود این داستان ها مالوندن به من ادامه داشت تا اینکه پسر خاله ام که روز خونشون بودم توی کامپیوتر اش یه فیلم سکسی پلی کرد البته گی نبود با هم دیدیم هر دو تا مون شهوتی شده بودیم جوری که سر پا وایساده بودیم و دستامون توی شرتمون بود و داشتیم با کی مون ور می رفتیم که پسر خالم که دید من تو حسم منو از پشت بغل کرد گفتم چیکار می کنی گفت همون کاری که تو کشتی می کنیم الان سر پا می کنیم از من انکار از اون اصرار و دست کردن تو شرتم و سوراخمو پیدا کردن مخمو زد اولین کله لاپایی از من گرفت البته اینقدر جق زده بود که توی دو دقیقه آبش اومد .منم که نه بدم اومد نه زیاد حال کردم ولی خوب دو ماه بعد که شب خونه پسر عمو م بودم و اون در حین انگشت کردن من بود بهش فهموندم که می تونم تا لاپایی پیش بره اون ولی کیرشو میزاشت سر سوراخ و منو تا صبح بغل می کرد یه دوسالی گذشت دو سه بار دیگه پسر خاله لاپایی زد ولی بیشتر اوقات با پسر عمو بودم .مستاجرمون رفته بود داشتم واحد پایین رو تمیز می کردم که یکی در زد پسر همسایه بود سلام علیک مختصری داشتیم در وا کردم توضیح داد که مادرش از همسایه ها شنیده که واحد ما خالی شده و اونا هم موعد تخلیه شون بود اگه اجازه بدید بیام ببینم اگه خوب باشه مادرم اینا بیان ببینند گفتم بفرمایید من یه شلوارک تنگ پوشیده بودم و یه رکابی .کسی خونه نبود پسر همسایه سه سال از من بزرگتر صورت سبزه و تو پرتر از من بود .اومد تو واحد دید.خو شش اومد گفت مادرش حتما اکی میده تو این حین خیلی صحبت کردیم و گرم گرفتیم و خیلی شوخی کردیم . وسط شوخی ها ش یه دفعه گفت اینجوری نری بیرون جدی . گفتم چرا چی شده با خنده گفت بچه های محل می دزدنت البته اگه من بزارم .خنده گرفته بود گفتم یعنی نمی زاری گفت نه اول خودم می دزدمت دوباره خندم بیشتر شده بود پروتر شدو اومد نزدیکم با یه لبخند و دست زدن به کونم گفت حیفه این دست غریبه بیوفته من زدم تو شوخی شماره رد و بدل کردیم اون روز گذشت .بعد چند روز مادرش اینا اومدن دیدن و رفتن .یه چند روز گذشت زنگ زد دوباره سلام و علیک و شوخی و خنده گفت اکی بودی بیام خونه رو یه بار دیگه ببینم من گفتم که مگه مادرت نیومد ببینه (البته جدی) خندش گرفته بود گفت خونه خودتو می گم حیفه دست کسی دیگه بیوفته دوزاریم افتاد ولی به روی خودم نیاوردم گفتم چشم قابل شما رو نداره پروتر شد گفت خوب اگه قابل نداره بیا یه دست پی اس بازی کنیم بیا تعارف نکن بزور از من اکی گرفت گفتم باشه مزاحم نباشم گفت نه سریع بیا کسی خونه نیست گوشی قطع کردم به فکر فرو رفتم می دونستم می خواد منو بکنه ترسیدم آبرمو ببره از یه طرف شهوت از یه طرف ترس از آبرو تو محل . رفتم ولی تا اونجا دلشوره شدیدی داشتم زنگ زدم رفتم تو خیلی منو تحویل گرفت رفتیم کنار تلویزیون نشستیم شروع کردیم به بازی کردن
از اون روز کونی افشین شدم!
1401/01/26

#گی #خاطرات_نوجوانی #

توی یکی از محله های نسبتا فقیر نشین بزرگ شده بودم و تقریبا همه دوستام در سطح مالی خودم بودن.
البته دوستای زیادی نداشتم و بیشتر وقتمو با افشين میگذروندم .از هفت و هشت سالگی با افشين دوست بودم و همه جا باهم بودیم. همسایه روبه روی ما بودن و ارتباط خانوادگي هم داشتیم.
تفریح اصلیمون فوتبال بود. چه توی کوچه و چه توی خونه با پلی استیشن. افشين سه سال از من بزرگتر بود.
رابطه‌ ما روز به روز صمیمی تر میشد و گاهی شبا خونه همدیگه میخوابیدیم و…
دوازده سالگیم شروع داستان من بود.
من یه پسر معمولی با قد و وزن معمولی و پوستی سفید بودم که روابط اجتماعی بالایی نداشتم و برعکس تموم بچه های محلمون خیلی آروم و مودب بودم.
طبق سالای گذشته سرگرمیم همون فوتبال بود.
یه روز که خیلی حوصله ام سر رفته بود و مادرم و خواهرم میخواستن برن مهمونی، توپم رو برداشتم و رفتم در خونه‌ افشين که بازی کنیم اما خب هیچکدوم از بچه ها نبودن. واسه همین افشين منو دعوت کرد خونه‌.
افشين سه چهار ماهی بود ورزش کشتی رو انتخاب کرده بود و ازم خواست یار تمرينش بشم و منم قبول کردم. و شروع کردیم به کشتی گرفتن اما خب پشت سر هم زمین میخوردم و افشين هر فنی بلد بود روم پیاده کرد. کلی عرق کرده بودیم و به نفس نفس افتاده بودیم که دوباره افشين منو زمین زد و روم دراز کشید. تقلا می‌کردم که خودم رو جدا کنم که افشين گفت بیا همین حالت کمی استراحت کنیم و منم قبول کردم .تازه با جق زدن آشنا شده بودم و چيز زیادی نمیدونستم اما میدونستم این کار بدیه. بعد از چند لحظه افشین خودشو خیلی آروم بهم میمالید طوری که کیرشو روی کونم حس میکردم اما از این حالت بدم نیومده بود و ساکت زیرش وایساده بودم.
افشین که دید عکس العملی نشون نمیدم دستشو دو طرفم گذاشت و سرشو کنار صورتم آورد و شروع کرد از روی شلوار تلمبه زدن و نفس های تند تندش به گوش و صورتم میخورد.
بهش گفتم داری چیکار میکنی؟ بلندشو دیگه
که با خنده‌ گفت: توی باشگاه این تنبیه کسیه که میبازه . وایسا
و به کارش ادامه داد.
میدونستم که داره الکی میگه و اینکار اشتباهه اما از طرفیم حس خوبی داشتم و دیگه حرفی نزدم.
بدنم داغ کرده بود و چشمامو بسته بودم که افشین وایساد و گفت ی لحظه وایسا! بدون اینکه تکون بخورم دراز کشیده بودم که دوباره روم دراز کشید. متوجه شدم کیرشو بهتر دارم حس میکنم. سرمو برگردوندم و دیدم شلوارش تا نصفه پایینه! خودمو کمی بالا دادم.
+چرا لخت شدی؟ ولم کن
-بخواب مهدی
+میگم بلندشو
اما بدون توجه روم دراز کشید و با دست سعی می‌کرد شلوارمو پایین بده.
با دستام شلوارمو گرفتم و سعی کردم بلندشم اما افشين زورش خیلی بیشتر از من بود و نميتونستم
-ساکت باش مهدی. الان مادرم میاد تو
+ولم کن
-هیسسس بیاد تو بد میشه واسمونا
به هق هق افتاده بودم و دستمو روی صورتم گذاشتم که افشين از همین استفاده کرد و شلوارمو کشید پایین و دوباره روم دراز کشید. با دستش کیرشو لای کونم گذاشت و شروع کرد تلمبه زدن. نمیتونستم از روی خودم بلندش کنم و افشین بدون توجه لای پاهام تلمبه میزد. گاهی کیرش به پشت تخمام میخورد و یه درد کوچیک اما لذت بخش کل وجودم رو گرفته بود . و من کل مدت چشمامو بسته بودم و دستام روی صورتم بود. ديگه تسلیم شده بودم و تکون نمیخوردم یا بهتر بگم شهوت بهم غلبه کرده بود.
چهار پنج دقیقه مدام کیرشو عقب جلو میکرد و کل وزنشو روم انداخته بود. توی همین حال نفساش تند تر شد و ناله اش بلند شد و یهو پشت تخمام خیس شد و فهمیدم ارضا شده. چند ثانیه روم موند و بعد بلند شد.
با اینکه لذت برده بودم اما ترس بدنمو به لرزه انداخته
اولین لاپایی
1401/01/30

#گی #لاپایی #خاطرات_نوجوانی

سلام دوستان اولین باره که دارم داستان مینویسم و نمیدونم تهش چی بشه 🙂 داستان همجنسگرایی داره اگر دوست ندارید نخونید.
این داستانی که براتون میگم مال 14 سالگیمه که کلاس اول راهنمایی بودم من یه هیکل درشت و تپل تقریبا پر مو دختر پسند و دوستم که درموردش میگم یه بدن لاغر با نهایتا وزن۴۰ تا ۵۰ ، میشه گفت اواسط سال تحصیلی بود که من متوجه یه پسر لاغر با قد حدود شاید 145 شده بودم و قد خودم اون موقع ۱۶۶ بود و کونش شاید اندازه یه ممه ۸۵ بود ولی انقدر نرم و گوشتی که نگم اووووف
یه روز که بنا به یه سری تغییرات مدیرمون مارو جا به جا کرد من چون قدم بلند تر بود همیشه آخر بودم و یکی دیگه تو اون میز کنارم بود، و اون پسر که اسمش علیرضا باشه جلو من (: .
چون همیشه استاد تفکر و سبک زندگی میاد تو کلاس و شروع میکنه به کسشر تعریف کردن و فیلم آموزشی اینا بغل دستی من رو به سمت چپ خوابیده بود (سرش رو میز بود و از اون جایی که میدونید میز های مدارس معمولا سه نفره ان و پشت سر هم قرار میگیرن و یه فاصله ای برای رفت آمد)
خلاصه منم داشتم گوش میکرم به کشسرا که گفتم برم یکم سیخش بزنم ببینم چی میشه نهایتش میگم دستم خورد…
رفتم به کونش دست زدم دیدم نگام کرد و هیچی نگفت این دفعه اون کون لامصبو گرفتم فشار دادم دیدم آروم کونش رو داد عقب (توضیح میز سخته که واستون تصویر سازی کنم ولی معمولا از صندلی که طرف جلویی میشینه و چوب جلو جامیز میز عقبی یه فصله ای هست از اونجا داد عقب)
و متوجه پیام سبزش شدم!
اینم بگم قبلنا هم خودم رو گاهی اوقات بهش می‌مالید و کیرمو بهش میزدم خیییلی حال میداد چون بار اولم بود.
وقتی کونش رو داد عقب من با دست قشنگ مالیدمش و کیرم شق شده بود کیری که جوری شق شده بود که حتما باید آبش میومد تا بخوابه
چون ذهن بازی دارم خداروشکر 😂😂 اومدم کیرم رو از زیپ شلوارم با شرت در آوردم و مدادم رو مثلا انداختم و رفتم محکم کیرم رو به کون جیگرش فشار دادم و تو اون زنگ آبم رو آوردم (از استاد اجازه گرفتم برم دستشویی و با فکر کردن به اون نمیچه لمبر نرم آبم رو آوردم
زنگ تفریح بین ۲۰۰ نفر و یه صحن بزرگ گیرش آوردم و باهاش صحبت کردم و اونم مثل این که دلش خیلی باهام همراه بود به بهانه درس ریاضی رفتم خونش و با یه لباس راحتی تو یه اتاق…
چون میدونستم کار به کجا ختم میشه یکم وازلین و یه پلاستیک آورده بودم بعد که در اتاق و بست و قفل زد از پشت بغلش کردم و روی پوست نرم و سفید گردنش رو خوردم و حسابی شل شده بود روی کیرم وازلین زدم و لای پاش کردم و محکم خودمو بهش فشار دادم(فعلا به کون نرسیدیم) خیلی حشری شده بودم لب نمی‌داد نمیدونم بدش میومد یا نه ولی من کارمو خوب انجام می‌دادم بدنش رو لمس میکردم و لاپایی میزدم و آبم اومد متاسفانه من زود ارضام و و یه کیر ۱۶ سانتی کفلت و دوتا تخم تمیز دارم ولی نهایتا ۳ دقیقه بتونم دووم بیارم بعد لاپایی تخمام یه جوری آبم رو ریخته بودن بیرون که زیر شکمم درد میکرد و چرخوندمش و کیر ۱۳ سانتی نازک و سفیدش رو میخوردم و تخماش رو هم بی نصیب نزاشتم از اون جایی که بدن سفید و بی مویی داشت خیلی حال داد و خوب اون دیر ارضا بود و داشتم یه ۷ دقیقه ای میخوردم و دهنم درد اومده بود چون کیرش کوچیک بود گفتم بخواد تو کونم کنه حال نمیده خلاصه اب اونم اومد ولی چون یکم بدم میاد براش جق زدم بعد از اتمام کار و تمیز کردن فرش دستمال هارو ریختم توی پلاستیک و بستم و یه عطر تو هوا و تمام…
خیلی بدن خوبی داشت روی تخت دراز کشیدم و بغلش کردم و دستم روی شکمش و لبام روی گردنش و بوی شامپوی خوبی که به موهاش زده بود و دستش
اولین سکسم با مرد
1401/02/01

#گی #زنپوش #اولین_سکس

سلام آقایون
اسمم زنونم یاسی هستش زنپوشم
این خاطرم به اولین سکسم در شهر تهران و برای 22 سالگیم هستش
من مدتها دوستداشتم با یک مرد واقعی سکس کنم
از بچگی با خودم ور میرفتم
بدنم خیلی بی مو هستش
قدم 168
وزنم 74
تقریبا تپلم
مخصوصا کونم خیلی بزرگتر از معمولیه
خودمم روش خیلی کار کردم بزرگ بشه تپل بشه
خیلی خیلی کم مو هستم
آرزوم بود لذت سکس واقعی با کیر واقعی و سکس با یک مرد خیلی بزرگتر از خودمو تجربه کنم
وقتی 22 سالم بود دانشجو بودم و از طریق چت یاهو سرچ میکردم تهران گی کسی هستش که یه آقایی از محدوده دروازه دولت پیام دادش که اره بیا چت خصوصی
باهاش چت کردم و سنش 35 بود و خیلی بدن پشمالویی داشت و کیرش سایز کوتاه و کلفت بود همون جوری که آرزوم بود خلاصه چت کردیم گفتش همین امشب بیا منم از خدام بود رفتم خونه تمام بدنم و موبر گذاشتم و جوراب زنونه بالا زانو پوشیدم شرت مشکی لامبادا و یه تاپ قرمز و روی همشون یه تیپ خیلی معمولی زدم رفتم سر قرار جلو در مترو اولش از دور دیدمش ترسیدم. نرفتم جلو اولین بارم بود قلبم داشت از دهنم میزد بیرون خیلی خیلی استرس داشتم
.
خلاصه رفتش و بهم زنگ زد دفتر شکرتشون اونجا بود منو میخاست ببره دفترشون جواب دادم گفتم ترسیدم خلاصه یکربع صحبت کرد ارومم کرد و گفتش خیالت راحت تنهام و خیلی خیلی آرزومه ببینمت منم رفتم در شرکتشون زنگ و زدم و رفتم بالا…
بهم گفت دیدمت جلو مترو شک کردم خودتی
خلاصه رفتیم نشستیم جلو سیستمش واسم یه فیلم گذاشت و بهم دستم نزد
بهش گفتم اولین بارمه خیلی استرس دارم و هی ارومم میکرد
فیلمه رفت تا جایی که کیرش زیر شلوار بلند شد منم داشتم خیس میشدم بهش گفتم اتاق و تختت کجاست بهم گفت اون پشت جا خاب داریم برو ببین تنهایی رفتم لباسام و دراوردم با لباس زنونه اومدم بیرون یهویی دیدم خشکش زد گفتش الهی بمیرم عشقم امشب زنم میشی گفتم هرچی شما بگین…
رفتم که بشینم کنارش گفتش بیا رو پام بشین
نشستم یه ور رونش و همینجور نشستم شروع کرد به خودنم و دست کشیدن به پاهام و بالاتر…
گردنم و خورد گوشم و خورد خیلی حال کردم دیگه شل شدم و شروع کردیم لب بازی
اینقدر عاشقانه لب گرفتیم که داشت آب هردومون میومد
گفتش عشقم من قبل اومدنت تریاک کشیدم اشکال نداره آبم دیر بیاد من که از خدام بود گفتم خودم زیاد میارمش
… گفتش پاشو بریم تو اتاق
یه سیبیل خیلی بزرگ داشت و خیلی پشمالو بود گفتش من گیتار برقی میزنم یه اهنگ با سیستم گذاشت راک بود و گیتار برقی خفن…
منو برد تو اتاق تاریک و سرپا شرو کرد به خوردنم از پایین پام تا لبم و اروم اروم میبوسید و میلیسید…
منم دیگه واقعا حس زن بودن کردم
بهش گفتم میشه امشب بهم بگی خانمم گفتش چشم خانمم
منم بهش میگفتم آقام
گفتش بیا بخابیم زیر پتو یکم گرم شیم هوا تقریبا بیرون سرد بود زمستون بود
رفتیم دوتایی زیر پتو و خودش همه لباساشو دراورد
پشت کردم بهش به بغل خابیدم اونم کیرشو گذاشت لاپام
هی عقب جلو میکرد منم برمیگشتم لب میدادم
اونم با نوک سینم ور میرفت
خلاصه وقتی کلی حشری شدیم هردو
رفت کاندوم گذاشت رو کیرش و کرم اورد
اول گفتش چهار زانو شو عشقم
منم شدم و شروع کرد سوراخ کونمو خوردن
دیوووونم کردش ازونور با دستش کیرمو میمالید
من صدام درومد ناخوداگاه میگفتم آههههههههههه میخام
گفتم بخاب اول بشینم روش خودم
خودم نشستم رو کیرش اروم اروم جا کردم تو کونم دقیقا سایز هم بودیم
وقتی حسابی دردم اروم شد و کیرش تا ته رفتش خوابیدم روش ازش لب گرفتم گفتم حالا تا میتون تند تند بکن عزیزم
شروع کرد به کردنم واااااای چقدر تند میزد
بعدش مدل و عوض کردم به بغل خابیدم از
اولین بار در ۳۰ سالگی کون دادم
1401/02/08

#گی #اولین_سکس

سلام خدمت دوستان این ی خاطره است و کاملا واقعیه من ی پسر ۳۰ ساله هستم ک میخوام لذتی ک از کون دادن بردم براتون بگم بریم سر اصل داستان از خودم بگم پسری با قد ۱۷۰ وزن ۷۰ سبزه کونی برجسته ک هر وقت ی مرد میبینم فقط بی اختیار چشمم میره سمت برجستگی التش دهنم اب میوفته واقعا
تقریبا اخرای پاییز بود و من سر کار بودم وقتایی ک مینشستم واسه خوردن چای سری ب اینترنت میزدم وقتایی ک تنها میشم با خودم ور میرم و حالشو میبرم .یادمه نشسته بودم ورفتم تو اینستا دنبال فاعل بگردم شاید یکی پیدا بشه بهش اعتماد کنم .وقتی گفتم از شهرری هستم ی نفر اومد تو دایرکت داد و منم اصل دادم اونم خودشو معرفی کرد تقریبا مردی پشمالو ۴۸ ساله خیلی هیکلی عکس کیرشو فرستاد واااای چ کیری یهو ضربان قلبم رفت بالا دهنم اب افتاد گفتم ینی میشه این کیرو لیس بزنم وقتی عکس کونمو فرستادم واسش خوشش اومد .چون میترسم ب هر کسی اعتماد کنم خیلی کلنجار رفتم با خودم و اخرش دلو زدم ب دریا شماره دادم زنگ زد و قرار گذاشتیم .واییی میترسیدم تاحالا نداده بودم ولی تو کونم همه چیز فرو کرده بودم .ولی خوب کیر حتما لذتش بیشتر بود .توی اون سرما داغ کرده بودم حالم بد بود .تا اینکه زنگ زد با دو دلی جواب دادم .گفت رسیده فلان جا منم گفتم زیر پل عابر وایسادم اومد پیشم وای دلم ریخت بدجور هوس کیر کرده بودم رفتیم بالا دستش رو کونم بود خودمو خیس کردم تا رسیدیم محل کارم رفتیم اسانسور توی اسانسور بغلم کرد ی لبی گرفت ازم ک حس کردم ی زن شدم ودارم ب ی مرد حال میدم .دستش رو کونم بود و تا برسیم طبقه پنجم لبامو خورد جرات نمیکردم ب کیرش دست بزنم .فهمید بار اولمه .گفت جوری میکنمت ک حال بیای .دستمو گرفت گذاشت رو کیرش .واییی کیرش خوابیده بود خیلی بزرگ بود یکم مالیدم واسش تا رسیدم جلو در واحد باز کردم رفتیم داخل تا درو بستم دررو بست سریع چسبوندم دیوار حسابی لاله گوشو لبمو خورد دیگه باید ی کاری میکردم سریع شلوارشو کشیدم پایین وااای چی میدیدم ی کیر ۲۰ سانتی خیلی کلفت و یکم کج بود گرفتم دستم خیلی داغ بود مالیدم واسش یکم بلند شد هیچ رقمه تو کونم جاش نمیشد ترسیدم ولی خوب کاریه ک شده بود باید بهش میدادم .شروع کردم ب ساک زدن سعی کردم حال اساسی بهش بدم حسابی خوردم بوی خوبی میداد کیرش تو دهنم بزرگ میشد من فقط میتونستم بزور یک سوم کیرشو بخورم .از زیر تخماش شروع کردم دونه بدونه میخوردم واقعا حال میداد کیر بزرگشو میزد ب لبام و فرو میکرد حلقم سیر نمیشدم برم گردوند و بهم گفت خم شم سر کیرش روی سوراخم بود منم همیشه شیو میکنم و روغن زیتون استفاده میکنم و همیشه لطیفه خیلی کیرش بزرگ بود و اصلا داخل نمیشد .هی گفت شل کن و لبامو میخورد و نوک سینمو میمالید وااااای ی لحظه دنیا رو سرم خراب شد دلشتم پاره میشدم فقط سرش کرده بود یکم نگه داشت و اروم کشید بیرون دوباره تف زد وایندفعه نصفه فرو کرد دلشتم از درد ب خودم میپیچیدم و چون خودمو تمیز نکرده بودم سر کیرش کثیف شد .یکم خجالت کشیدم و رفتم خودمو شستم و داخل توالت ژل موی سر داشتیم اوردم و اونم سر کیرشو شست واسش ساک زدم حسابی شق کرده بود از ژل ب کیرش و سوراخم مالید و واااای دوباره فرو کرد سر خورد وتمام کیرش رفت کونم احساس کردم تا معدم اومد کشید بیرون دوباره کرد ی گوز دادم وااای چ لذتی داشت اینقد لذت بخش بود ک ی جسم گرم تو خودم حس میکردم و اون اقا هم خوب بلد بود بکنه با چند بار تلمبه تمام ابشو خالی کرد تو کونم و اینقد حشری بودم ک پاره شدن کونمو حس نکردم واقعا لذت بردم بعد از ارضا شدنش من هنوز سیر نشده بودم چون دیر وقت بود مجب
واقعیت رویایی (۳)
1401/02/09

#ساک_زدن #گی


یه چند وقتی با تجربه‌های باحال و پر آب و تاب با رامین گذشت و خیلی داشت خوش میگذشت تا دیگه اعتماد به نفس رامین زیاد شده بود و جلو من هر از گاهی حرف از دختر و از این خوشم اومده و با اون حال کردم و اینا میزد من کم کم دستگیرم شد که باید هم تو رابطه‌ام با رامین هیجان ایجاد کنم واسه این که از دست نره و هم این که به فکر کیس جدید باشم که اگه رامین پرید حالا که دیگه تجربه خوردن کیرو داشتم بی کیر نمونم…
شده بود تعطیلات بین دو ترم و من و رامین با ماشین من راهی تهران شدیم وسط راه به رامین پیشنهاد دادم که پایه‌ای یه جا بزنم بغل یه زیرانداز بندازیم و تو طبیعت واست بخورم که اون یه خنده از سر شیطنت کرد گفت حالا بزن کنار یه هوایی بخوریم یه جای دنج پیدا کردم و یه زیرانداز انداختیم و من به حالت وداع با کیرش شروع کردم به ساک زدن هی واسش میخوردم و هی بوسش میکردم سرشو میبوسیدم تخماشو میبوسیدم و انقد پرتف و حرفه‌ای واسش میخوردم که کیرش نبض میزد تو دهنم و رامین از انقباض خارج نمیشد خیلی زود آبشو تو دهنم خالی کرد و منم با تمرین دیگه معتاد مزه آب کیر شده بودم هنوز قورت دادنشو یاد نگرفته بودم اما واسه رامین که ساک میزدم آبشو چندین دیقه تو دهنم نگه میداشتم و بعد میریختم بیرون… سوار ماشین شدیم و راهی تهران…
یکی دو روز تهران موندم و کلافه شده بودم راه زندگیم مشخص بود من یه ساکر حشری بودم و همیشه باید یه کیر آماده خوردن میداشتم در غیر اینصورت حالم خوب نبود وقتایی که پیش رامین بودم میشد تو دو روزی که پیش همیم یه بار واسش میخوردم اما همین که بود خیالم و راحت میکرد اما تا که جدا میشدیم از هم استرس میگرفتم و حالم بد بود و…
خلاصه تصمیم جدیدی گرفتم رفتم تو فیس بوک و شروع کردم به گشتن تو گروهای گی تهران و با یکی شروع کردم به چت کردن و شماره دادیم به هم تلفنم زنگ خورد یه صدایی که از پشت تلفن انگار ۳۰ ساله باشه و خیلی مودب با یه لهجه ریز انگلیسی خیلی از حروف مثل “ر” و “ل” اینارو یه جوری تلفظ میکرد. خلاصه بعد از کلی صحبت و در و دیوار زدن رفتیم سر اصل مطلب گفت تجربه‌شو داشتی؟ گفتم آره ساک زدن زیاد ولی بقیشو نه گفت اصلش بقیشه که چجوری تجربه نداشتی گفتم اتفاقا اصلش ساکه بذا من واست ساک بزنم اگه تو دلت خواست اوکی یه فکری هم واسه بقیه‌ش میکنیم‌‌…
صحبت، آدرس، فیکس ساعت و قراااااار
یه خونه مجردی داشت تو شیخ بهایی یه خونه تو یه کوچه باحال رفتم دم در یه شاخه گلم دستم بود و پر از استرس، دوباره شروع شده بود همون حسای اولیه اومد سراغم و زنگ‌ پایینو زدم بدون این که آیفونو جواب بده در و زد وارد ساختمون که شدم دیدم روبروم طبقه همکف یه در باز شد. یه خونه خوشکللللللل یه دیزاین جذاااااااب بود عود پیچیده بود آهنگ‌ملو با تمام وجود آدم دوست داشت بده تو این محیط فقط اما اونا به کنار خود لعنتیش…یه پسر ۳۵ ساله خوشتییییپ موهای مرتب سر و روی مرتب یه شلوارک کوتاه سفید پاش بود و تمام پاهاش عضلانی و یه زیرپوش یقه باز لش تنش بود که باعث میشد عضله های بالاتنه‌اش هم به خوبی دیده بشه…چیزی که در انتظارم بود هرچی بود به نظرم جذاب میومد آرامش محیط منو گرفت انگار اختیارم دست خودم نبود هر سوالی ازم میکرد فقط نگاش میکردم و تاییدش میکردم تو هپروت کامل بودم که گفت اوکیی بریم تو اتاق آب دهنمو قورت دادم گفتم آره اوکیه بریم…
گفت نظرت راجع به ماساژ چیه؟
گفتم بدم نمیاد
شروع کرد درآوردن لباسام و من محو تماشای دیزاین اتاق و هیکل جذابش بودم و اصن نمیدونستم چی میخواد بشه، چی باید بشه و چی در انتظارمه…دیگه فقط شورت پام مونده
چه ساده با ترس کونی و بیغیرت شدم (۳)
1401/02/11

#گی #بیغیرتی #تابو

سلام دوستان
تو خونه بودم یه چند روزی گذشت دیدم ایمان پیام داده من دارم میرم قشم مسابقات ۲۰ روز نیستم ولی
جمشید هست نگران نباش الانم کنارم هست داره میگه
امشب بهت زنگ میزنه فعلا من دارم میرم اگر قشم کاری داری بگو ؟
بردیا : نه ممنون ایمان کاری ندارم برو به سلامت .
همین که تلفن قطع شد استرس گرفتم چون توقع جمشید تو سکس بالا بود و میدونستم باید این سه هفته با اون باشم تا این که شب شد و اخر زنگ زد .
جمشید : سلام جیگر
بردیا : خوبی جمشید
جمشید : فردا صبح میای ، لاک میزنیا هم پا هم دست
بردیا : جمشد بیخیال شو ، تو انگار قسم خوردی ابروی منو ببری ، بخدا میفهمن نمیشه جعمش کرد
جمشید : عیب نداره بگو دو روز پیش ما خواستی بمونی جاش تا دو روز رفته
بردیا : نمیشه بیخیال شی؟
جمشید : نه
اقا خلاصه لاک صورتی مینا رو زدم و رفتم
در رو باز کرد
من دستکش دستم بود کسی تو خیابون نبینه، دستکش رو از دستم در اوردم و جوراب رو هم از پام بیرون کشید دیدم تا دست و پام رو لاک زده دید قشنگ از شلوارش معلوم بود که حسابی شق کرده
جمشید : لاک کدوم رو زدی؟
بردیا : مینا
جمشید : جون کونیه من امروز مینا شده ، جووووون ، برو رو تخت بخواب لخت شو تا بیام .
رفتم رو تخت خوابیدم اونم لخت اومد تو اتاق بهم گفت خواهر جنده بخورش
بردیا : چرا فوش میدی می خورم خوب
جمشید : بخور لاک مینا رو زدی مثل مینا بخورش
بردیا : بیخیال جمشید چی میگی اخه .
من رو تخت نشسته بودم و جمشید جلوم ایستاده بود
کیرش درست جلوی لبم بود وقتی خودم با دسته لاک زده کیرش رو گرفتم خیییلی شهوتی تر شدم قشنگ براش شروع کردم لیسیدن و خوردن هر از گاهی هم چشام رو می اوردم بالا صورتش رو میدیدم قشنگ رضایت از چشماش میبارید
جمشید : تا تح بخور
بردیا : باشه .
تا تح اروم اروم کردمش تو دهنم لبم خورد به تخمش
که ناگهان از پشت سرم رو گرفت ، کیرش کامل تو دهنم بود نمی تونستم نفس بکشم فقط با دستام به رون پاهاش فشار می اوردم تا سرم رو عقب بکشم ، چشام پر از اشک شد تا ولم کرد
جمشید : جوووون قشنگ وقتی به لوزه هات خورد فهمیدم ، چه حالی داد خواهر کوسه
بردیا : حال کردی دست کم فوش نده
جمشید : برگرد ، برگرد وقت دادن هست .
تا برگشتم خییلی سریع کرم زد و نوکش رو کرد تو منم یه اهه شهوت ناک کشیدم و اونم خورد خورد برد توش و گفت جوووون کونی چه لاک مینا به پاهات میاد
و کشید بیرون و باز اروم اروم میکرد توش
جمشید : بخور ببین کونت چه مزه ای میده؟
بردیا : براش خوردم فکر کردم داره ابش میاد که گفت بخور ، حتما می خواد بریزه تو حلقم اما نه واقع می خواست فقط براش بخورم و بعد خوردن گفت الان بعد تلمبه زدن تو دهنت ابم رو میریزم رو لاک پاهای قشنگت ایشالا قسمت باشه صاحب لاک مهمونمون باشه همراه با داداش کونیش .
من خیلی از حرفاش ناراحت شدم اما اگر دست از پا خطا میکردم ایمان ابرومو به صد روش میبرد پس سکوت کردم
اونم سو استفاده کرد از سکوتم و حین تلمبه زدن گفت کدوم خواهرت خوشکل تره
بردیا : جفتشون .
تا گفتم جفتشون جمشید تا اخر کرد تو دهنم و گفت جوووون جفتشون خوبن ، پس حالا بگو، جیگرشون برم چیکار کردن انقدر سینه و کونشون خوش فرمه ، البته کونتون که ارثی هست چون کون خودتم گرد و نازه بچه کونی و بعدم کیرش رو کرد تو کنم و ربع ساعت بدون وقفه تلمبه زد _
بردیا : خیلی وقته می کنی چرا ابت نمیاد
جمشید : از خواهرات تعریف کنی زودتر میاد
بگو چیکار کردن سینه هاشون خوش فرمه .
وقتی از خواهرام حرف میزد تند تند تلمبه میزد طوری که دیگه سوراخم کامل بی حس بود فقط از اینکه تخماش می خورد تو کونم می فهمیدم کامل گ
هدیه زنِ فاعل
1401/02/17

#برده #گی #دوست_دختر

با سامان توی یه گروه تلگرامی آشنا شدم.بعد از یکی دو ماه شوخی های توی گروه اومد توی چت خصوصی و شرو کردیم به چت کردن.چت همانا و شرو یه رابطه ی سه ساله همانا.
من خودم همیشه توی سکسهامون و وقت تنهایی و صحبتامون از گرایشم به همجنس میگفتم و اینکه چقدر دوس دارم زنها رو لمس کنم.
هروقت پشت سامان به من بود به شوخی و گاهی حالت جدی یه جووووون میگفتم.سامان هم لبخند میزد.
رابطمون خیلی عمیق و عاطفی شده بود و بدون هم هیچ کاری نمیکردیم.
خیلی صمیمانه و هر روز راحت تر از قبل حرف دلمون رو به هم میزدیم.
از رابطمون یه سالی گذشته بود و هرشب چت میکردیم.یه شب توی چت سامان بهم گفت واقعا دوس داری یه زن رو بکنی؟؟؟منم گفتم آره خیلی دوس دارم.
بعد به شوخی گفت منو چی؟؟؟منم گفتم تو که از هر دختری واسم جذابتری و به شوخی گفتم چرا که نه؟؟؟؟
گفت جدی صحبت میکنم.خداییش میکنی؟؟؟منم گفتم آره،یعنی میشه؟؟؟
به من گفت دوس دارم لذت ببری و چیزی توی دلت نمونه و این حرفا.
گفت فردا همو دیدیم راجبش حرف بزنیم.
فردا خونه رو جور کرد و باهم تنها شدیم.
اینو بگم واقعا دوس داشتم با دخترای قشنگ حال کنم.با دوستای دخترم وقتی تنها میشدم به شوخی میمالوندمشون و وقتی کنار هم دراز میکشیدیم پامو میزاشتم روی کصشون.
اونا هم جیغ میزدن و فاصله میگرفتن.اونا گرایش به همجنس نداشتن و یه جورایی از حرکاتم میترسیدن.
توی اینستا هم زیاد ازین پیجهای ارباب و برده میدیدم و چند باری هم چند تا پسر واسم درخواست میفرستادن.
یکیشون عکس تراولهای زیادی واسم فرستاد توی دایرکت و میگفت بردت میشم فقط قبول کن و این پولا واسه تو.اما خب اعتماد سخت بود و مسافت دور.
تا روزی که با سامان تنها شدم.
به شکم دراز کشید و گفت این کون مال تو،شرو کن ببینم چه میکنی.
واقعا حس خوشحالی و لذت و شهوت اومده بود سراغم.
واقعا باسن و اندام قشنگی داشت.
بار اول خیلی بی تجربه بودم.از بالا آب دهنمو ریختم وسط کونش و شرو کردم با دستم روی سوراخش بازی کردن.
بهم گفت انگشتتو بکن تو.تعجب کردم گفتم دردت نگیره.گفت بکن آروم و انگشتم به زور یه بندش رفت داخل.واقعا لذت میبردم و سامان هم سکوت کرده بود.
چند دقیقه ادامه دادم و بعدش سکس کردیم و سامان شرو کرد کردن و ارضا شدن ، اما این بار حشری تر از قبل.
شب توی چت خیلی راجبش حرف زدیم و دوباره سامان شق کرده بود و سکس چت کردیم و عکس فرستادیم تا هردومون ارضا شدیم.
دیگه کار همیشمون شد این که قبل سکس من اونو انگشت کنم و بعدش اون منو بکنه.
این روند تا یه سال ادامه داشت که سامان بیشتر و بیشتر اعتماد میکرد و حرف دلش رو به من میزد.
شاید توی اون مدت خجالت میکشید راحت تر از من درخواست کنه.
خداییش دو نفرمون خیلی وابسته بودیمو همو درک میکردیم و یه رابطه ی خوب داشتیم و سعی میکردیم بپذیریم گرایشای همدیگه رو.
اونم هرچی من ازش میخواستم و هر مدلی ازش میخواستم واسه من موقع سکس انجام میداد.
یه روز گفت اینجوری راحت انگشتت تو نمیره و پاهاشو داد بالا و گفت حالا بده خودم بکنمش داخل و انگشتمو تا ته کرد داخل و چشماشو بست.گفتم درد نداره میگفت نه.
چند باری به همین شکل گذشت.یه شب توی چت گفت دوس داری دو تایی بکنی داخل؟؟؟منم گفتم آره ولی دردت میاد و گفت حال امتحان میکنیم.
باز پاهاشو داد بالا من یه دونه ای کردم گفت حال دو تایی.
بعد چند بار دیگه خودش نمیکردش داخل و خودم انجام میدادم.
دو تایی کردم داخل و راحت رفت داخل و سامان بازم رفت توی لذت.
هم اون هم من ازین کار لذت میبردیم.
آب کصم راه میگرفت ازین کار و بعدش هم طبق معمول سکس و ارضا شدنامون.
بار بعد توی چت گفت حال سه