اجازه هست برات بخورمش..؟
#دوست دختر #متاهل
هرگز فکر نمیکردم کار به سکس بکشه
عاشقش بودم و با تمام وجودم میخاستمش...
من زن داشتم و اون ۲۰ سالش بود
۳ سال دانش آموزم بود و از همون اول فهمیدم خوشم میاد ازش،از اخلاقش از شیطنتاش از چشماش...
۱۷ سالش بود که اومد پیشم کلاس و از همون روز یه جور دیگه بود برام،۱۰ سال کوچیکتر تر بود ازم،گذشت و گذشت تا سال آخر که دیگه نمیتونستم تحمل کنم و سعی کردم اونو عاشق خودم کنم و کاملا هم موفق شدم،عاشقم شده بود منم شدیدا بهش وابسته بودم حتی یه لحظه هم فکرش از ذهنم نمیرفت،کم کم دوست شدیم باهم و خیلی صمیمی رفتار میکردیم،کنکورشو داد و وارد دانشگاه شد،پدر مادرش رفتن شهرستان و غزل موند تنها...
از هیچ چیز اینقدر خوشحال نبودم که میتونم هروقت دلم خواست به غزلم سر بزنم و ساعت ها پیشش باشم...
کم کم رابطمون داشت به سمت سکس کشیده میشد و منم سعی میکردم بیشترش کنم یه روز خسته رو تخت افتادم و غزل با ناز اومد کنارم و زیر گوشم زمزمه میکرد و کم کم با دندونش گازای ریز به گوشم میزد بعد رفت سمت گردنم و میبوسید...
غزل خیلی ناز و دخترونه رفتار میکرد و عاشق این ظرافتش بودم،شاید به خاطر کم سن بودنشه اما به نظرم بی نظیر بود!
لبامو با حوصله میبوسید گاز میگرفت میمکید،پیرهنمو در آورد و تمام بدنمو میبوسید منم فقط نگاش میکردم و لذت میبردم...
رفت سمت شلوارم و بازش کرد شرتمو داد پایین و کیرمو دستش گرفت و گفت اجازه هست برات بخورمش؟؟؟
خندیدم و گفتم چی از این بهتر؟! اومد بالا باز شروع کرد بوسیدن لبام گونه هام گردنم و رفت پایین تر نوک سینه هامو آروم میبوسید و از رو شکمم اومد پایین و دور و بر کیرمو میبوسید و هی بالا پایین میرفت،لباشو خیلی آروم رو کیرم کشید و سرشو بوسید،دیگه نفسم بالا نمیومد دلم میخاست زودتر شروع کنه به ساک زدن ولی انگار قصد دیگه ای داشت،رفت سراغ بیضه هام و اونارو هم آروم آروم میبوسید ازش خواهش کردم بخوره برام که از دوباره اومد بالا از از لب و گردن شروع کرد ب بوسین تا از دوباره رسید پایین و همون کارای قبلی رو تکرار کرد...
با زبونش آرووووم روی رگای باد کرده ی کیرم لیس میزد،دیگه طاقتم تموم شده بود التماسش میکردم برام بخوره ولی اون از دوباره میومد و از بالا شروع میکرد
یهو کنترلمو از دست دادم و گفتم بخورش دیگه وگرنه دهنتو سرویس میکنماااا
شیطنتش گل کرد و گفت مثلا چجوری؟؟
پاشدم از رو تخت و یه شال پیدا کردم و دستاشو محکم از پشت بستم و نشوندمش رو زانو و گفتم الان بهت نشون میدم،منو اذیت میکنی؟؟؟
کیرمو گذاشتم تو دهنش و محکم شروع کردم به تلمبه زدن،اونم همراهی میکرد یهو زد به سرم که تا ته حلقش فرو کنم،میدونستم ممکنه اذیت بشه ولی اون لحظه فقط به حال خودم فکر میکردم،زنم هیچ وقت حتی ساک هم نمیزد برام...
با دو تا دستم سر غزلو ثابت نگه داشتم و محکم کیرمو فرو کردم و هی بیشتر فرو میبردم تا جایی که کیرم رسید به ته حلقش و من تنگیش رو حس میکردم لبای غزل کاملا چسبیده بود به بدنم و چشماش داشت از حدقه میزد بیرون و حلقه ی اشک دورش حلقه زده بود و داشت با چشماش بهم التماس میکررررد که تمومش کنم
دستاش بسته بود و سرش تو دستام،تنها راه التماس چشماش بود...
بهش گفتم منو اذیت میکنی هان؟؟؟
با من بازی میکنی؟؟؟؟
دیدی گفتم دهنتو سرویس میکنم؟
الان دهنت حسابی گاییده شده نه؟؟؟
دیگه اشکش در اومده بود و زل زده بود به چشمام
حالت چشماش عااالی بود حس حقارت و التماس توش موج میزد
دلم سوخت و کیرمو در آوردم
سرفه کرد اوق زد و نفسش بالا نمیومد...
گفتم الان قهر میکنه و میره ولی گفت غلط کررررررردم دیگه اذیتت نمیکنم گوووووه خوردم...
از التماساش خوشم میومد
حس مردونگی و قدرت بهم دست میداد از دوباره کیرمو گزاشتم تو دهنش و شروع کرد برام خوردن
عالی ساک میزد و من تو آسمونا بودم بیضه هامو میکرد تو دهنش میمکید سرشو کردم لا پام و ازش خواستم لای پاهام رو ببوسه اونم هرکاری میخاستم انجام میداد...
هلش دادم سمت مقعدم و اونم با زبونش مقعدمو میلسید و مک میزد خیلی حس خوبی بود...
ابم با فشار اومد و همشو ریختم روی صورتش و بی حال افتادم رو تخت
چند لحظه بعد با ناز و ادا اومد کنارم گفت دستامو باز میکنی؟میخام صورتمو تمیز کنم،گفتم خودم برات تمیز میکنم و آبمو رو صورتش پخش میکردم گاهیم انگشتمو میکردم تو دهنش تا ابمو بلیسه خوشش میومد و هی خودشو لوس میکرد دستاشو باز کردم و رفت تا خودشو تمیز کنه...
پایان
نوشته: نوبل
#دوست دختر #متاهل
هرگز فکر نمیکردم کار به سکس بکشه
عاشقش بودم و با تمام وجودم میخاستمش...
من زن داشتم و اون ۲۰ سالش بود
۳ سال دانش آموزم بود و از همون اول فهمیدم خوشم میاد ازش،از اخلاقش از شیطنتاش از چشماش...
۱۷ سالش بود که اومد پیشم کلاس و از همون روز یه جور دیگه بود برام،۱۰ سال کوچیکتر تر بود ازم،گذشت و گذشت تا سال آخر که دیگه نمیتونستم تحمل کنم و سعی کردم اونو عاشق خودم کنم و کاملا هم موفق شدم،عاشقم شده بود منم شدیدا بهش وابسته بودم حتی یه لحظه هم فکرش از ذهنم نمیرفت،کم کم دوست شدیم باهم و خیلی صمیمی رفتار میکردیم،کنکورشو داد و وارد دانشگاه شد،پدر مادرش رفتن شهرستان و غزل موند تنها...
از هیچ چیز اینقدر خوشحال نبودم که میتونم هروقت دلم خواست به غزلم سر بزنم و ساعت ها پیشش باشم...
کم کم رابطمون داشت به سمت سکس کشیده میشد و منم سعی میکردم بیشترش کنم یه روز خسته رو تخت افتادم و غزل با ناز اومد کنارم و زیر گوشم زمزمه میکرد و کم کم با دندونش گازای ریز به گوشم میزد بعد رفت سمت گردنم و میبوسید...
غزل خیلی ناز و دخترونه رفتار میکرد و عاشق این ظرافتش بودم،شاید به خاطر کم سن بودنشه اما به نظرم بی نظیر بود!
لبامو با حوصله میبوسید گاز میگرفت میمکید،پیرهنمو در آورد و تمام بدنمو میبوسید منم فقط نگاش میکردم و لذت میبردم...
رفت سمت شلوارم و بازش کرد شرتمو داد پایین و کیرمو دستش گرفت و گفت اجازه هست برات بخورمش؟؟؟
خندیدم و گفتم چی از این بهتر؟! اومد بالا باز شروع کرد بوسیدن لبام گونه هام گردنم و رفت پایین تر نوک سینه هامو آروم میبوسید و از رو شکمم اومد پایین و دور و بر کیرمو میبوسید و هی بالا پایین میرفت،لباشو خیلی آروم رو کیرم کشید و سرشو بوسید،دیگه نفسم بالا نمیومد دلم میخاست زودتر شروع کنه به ساک زدن ولی انگار قصد دیگه ای داشت،رفت سراغ بیضه هام و اونارو هم آروم آروم میبوسید ازش خواهش کردم بخوره برام که از دوباره اومد بالا از از لب و گردن شروع کرد ب بوسین تا از دوباره رسید پایین و همون کارای قبلی رو تکرار کرد...
با زبونش آرووووم روی رگای باد کرده ی کیرم لیس میزد،دیگه طاقتم تموم شده بود التماسش میکردم برام بخوره ولی اون از دوباره میومد و از بالا شروع میکرد
یهو کنترلمو از دست دادم و گفتم بخورش دیگه وگرنه دهنتو سرویس میکنماااا
شیطنتش گل کرد و گفت مثلا چجوری؟؟
پاشدم از رو تخت و یه شال پیدا کردم و دستاشو محکم از پشت بستم و نشوندمش رو زانو و گفتم الان بهت نشون میدم،منو اذیت میکنی؟؟؟
کیرمو گذاشتم تو دهنش و محکم شروع کردم به تلمبه زدن،اونم همراهی میکرد یهو زد به سرم که تا ته حلقش فرو کنم،میدونستم ممکنه اذیت بشه ولی اون لحظه فقط به حال خودم فکر میکردم،زنم هیچ وقت حتی ساک هم نمیزد برام...
با دو تا دستم سر غزلو ثابت نگه داشتم و محکم کیرمو فرو کردم و هی بیشتر فرو میبردم تا جایی که کیرم رسید به ته حلقش و من تنگیش رو حس میکردم لبای غزل کاملا چسبیده بود به بدنم و چشماش داشت از حدقه میزد بیرون و حلقه ی اشک دورش حلقه زده بود و داشت با چشماش بهم التماس میکررررد که تمومش کنم
دستاش بسته بود و سرش تو دستام،تنها راه التماس چشماش بود...
بهش گفتم منو اذیت میکنی هان؟؟؟
با من بازی میکنی؟؟؟؟
دیدی گفتم دهنتو سرویس میکنم؟
الان دهنت حسابی گاییده شده نه؟؟؟
دیگه اشکش در اومده بود و زل زده بود به چشمام
حالت چشماش عااالی بود حس حقارت و التماس توش موج میزد
دلم سوخت و کیرمو در آوردم
سرفه کرد اوق زد و نفسش بالا نمیومد...
گفتم الان قهر میکنه و میره ولی گفت غلط کررررررردم دیگه اذیتت نمیکنم گوووووه خوردم...
از التماساش خوشم میومد
حس مردونگی و قدرت بهم دست میداد از دوباره کیرمو گزاشتم تو دهنش و شروع کرد برام خوردن
عالی ساک میزد و من تو آسمونا بودم بیضه هامو میکرد تو دهنش میمکید سرشو کردم لا پام و ازش خواستم لای پاهام رو ببوسه اونم هرکاری میخاستم انجام میداد...
هلش دادم سمت مقعدم و اونم با زبونش مقعدمو میلسید و مک میزد خیلی حس خوبی بود...
ابم با فشار اومد و همشو ریختم روی صورتش و بی حال افتادم رو تخت
چند لحظه بعد با ناز و ادا اومد کنارم گفت دستامو باز میکنی؟میخام صورتمو تمیز کنم،گفتم خودم برات تمیز میکنم و آبمو رو صورتش پخش میکردم گاهیم انگشتمو میکردم تو دهنش تا ابمو بلیسه خوشش میومد و هی خودشو لوس میکرد دستاشو باز کردم و رفت تا خودشو تمیز کنه...
پایان
نوشته: نوبل
فرید و رها عشق دانشگاه (۱)
1402/05/02
#دانشجویی #دوست_دختر
سلام به همگی این ی داستان واقعی برای زمان دانشگاه ممنون میشم بخوانید و نظرتون و بگید
من فرید الان ۳۲ سالم و این خاطره برای سال ۹۳ اون موقع رفته بودم دانشگاه و تو دانشگاه یه اکیپ شدیم دختر پسری که منو رها از هم خوشمون آمد و رفیق فاب شدیم من اون موقع ۲۳ سالم بود و رها ۲۹ سالش یعنی ۶ سال از من بزرگتر بود ولی به خاطر جثه ریزش اصلا نشون نمیداد این اختلاف سن رفته رفته با هم صمیمی شدیم بیرون ۲ نفره حرف سکسی اینا هم شروع شد و دیگه دوست داشتیم سکس کنیم بغل و بوس داشتیم تو ماشین ولی خب سکس نه ،ی تعطیلی شنبه خورد و با بچه ها قرار شد بریم شمال آخر هفته و برنامه همه چیز اوکی شد فقط صبح پنج شنبه باید میرفتیم یه کلاس داشتیم بعدش راهی شمال میشدیم شبش با بچه ها قرار گزاشتیم بریم بیرون پارک رفتیم اونجا رها حالش زیاد خوب نبود متوجه شده بودم خیلی داغ کرده بود همش قلیون میکشید میرقصید بوسم میکرد حتی جلو بچه ها لبم گرفت ( البته جای خلوت و دنجی بودیم ) دیگه فهمیدم حسابی زده بالا موقع برگشت ازم خواست برم پیشش امشب خونه دختر عموش ( تو پرانتز دختر عموی رها هم شده بود جزء اکیپ ما دختر پایه و باحالی بود که مجرد بود و هم سن رها بود ) مادرش اینا رفته بودن مسافرت و خونشون خالی بود و رها و دختر عموش شب اونجا تنها بودن آخه رها خونشون کرج بود و به خاطر مسافرت آمده بود اونجا رها اصرار کرد که بیا بریم صبح هم از همون جا میریم دانشگاه و بعد میریم شمال منم خب حالشو دیده بودم و اوکی کردم و زنگ زدم خونه و گفتم نمیام و رفتیم خونه عموش اینا ی خونه ۳ طبقه قدیمی که طبقه سوم مال دختر عموش بود اول ۳ تایی نشستیم و یکم حرف زدن ساعت ۲ بود مهستی دختر عموش رفت طبقه اول بخوابه و گفت رها برا تو هم جا پهن میکنم بیا بزار فرید راحت باشه و رفت و منو رها تنها شدیم همون دقیقه رها ولو شد رو تخت مهستی و سینه ۷۵ ولی شق شده بود و سر بالا منم بغلش دراز کشیدم گفتم چت شده تو امشب دختر چرا انقدر حشری گفت نمیدونم فقط ترو خدا خالیم کن اولین بار بود با هم تنها تو خونه شده بودیم و جفتمون هیجان داشتیم رفتم روش و سینش و لمس کردم و تیشرت و در آوردم از رو سوتین نوکش و لیس میزدم و اون به خودش می پیچید دستم و بردم لای پاش شلوار پارچه ای پاش بود و کسش و یکم مالیدم و رفتم ازش لب گرفتم جون تو تنش نبود فقط داشت نفس نفس میزد گفتم شلوارتو در بیارم گفت در بیار شلوارش و در آوردم شرتش خیس شده بود شرتش و در آوردم یکم براش مالیدم گفتم بلیسم برات گفت نه خوشم نمیاد گفتم چرا گفت دوست ندارم بیا بغلم لب بگیریم من هنوز لباس تنم بود بغلش کردم خودش فهمید گفت انقدر حشرم بالاست هواسم نبود تو لخت نشدی پیرهنم و درآورد شلوار و شرتم و درآورد و با کیرم یکم ور رفت معمولی و سایز ۱۶ گفت بیا بغلم بخوابیم لب بگیریم، دفعه اول بود میدونستم پرده داره ولی خب گفتم حداقل کون و میده ، گفتم اوکی دراز کشیدیم لب تو لب و منم با کسش ور میرفتم و انگشتم و می کشیدم وسطش حسابی لیز شده بود زبون و لبم و گاز میگرفت تو همین حین ارضا شد و به شدت لرزید یکم گریه کرد منم پیش خودم گفتم حتما به خاطر شدت ارضا شدنش و تو بغلم ولو شد چند دقیقه بعد گفت فرید آتیش امشبم و خاموش کردی ممنونم ازت منم گفتم خب آتیش من چی گفت چی کار کنم عزیزم گفتم کون بده گفت نه ترو خدا اصلا درد داره تازشم فردا مسافریم جرم بدی آبروم میره گفتم خب بخور گفت بلد نیستم ولی باشه یکم خورد دیدم اینجوری ابم نمیاد گفتم دراز بکش منم بخوابم روت لاپایی بزنم خلاصه کیرم و کردم لای پاش و میمالیدم رو کسش که اونم دوباره حشر
1402/05/02
#دانشجویی #دوست_دختر
سلام به همگی این ی داستان واقعی برای زمان دانشگاه ممنون میشم بخوانید و نظرتون و بگید
من فرید الان ۳۲ سالم و این خاطره برای سال ۹۳ اون موقع رفته بودم دانشگاه و تو دانشگاه یه اکیپ شدیم دختر پسری که منو رها از هم خوشمون آمد و رفیق فاب شدیم من اون موقع ۲۳ سالم بود و رها ۲۹ سالش یعنی ۶ سال از من بزرگتر بود ولی به خاطر جثه ریزش اصلا نشون نمیداد این اختلاف سن رفته رفته با هم صمیمی شدیم بیرون ۲ نفره حرف سکسی اینا هم شروع شد و دیگه دوست داشتیم سکس کنیم بغل و بوس داشتیم تو ماشین ولی خب سکس نه ،ی تعطیلی شنبه خورد و با بچه ها قرار شد بریم شمال آخر هفته و برنامه همه چیز اوکی شد فقط صبح پنج شنبه باید میرفتیم یه کلاس داشتیم بعدش راهی شمال میشدیم شبش با بچه ها قرار گزاشتیم بریم بیرون پارک رفتیم اونجا رها حالش زیاد خوب نبود متوجه شده بودم خیلی داغ کرده بود همش قلیون میکشید میرقصید بوسم میکرد حتی جلو بچه ها لبم گرفت ( البته جای خلوت و دنجی بودیم ) دیگه فهمیدم حسابی زده بالا موقع برگشت ازم خواست برم پیشش امشب خونه دختر عموش ( تو پرانتز دختر عموی رها هم شده بود جزء اکیپ ما دختر پایه و باحالی بود که مجرد بود و هم سن رها بود ) مادرش اینا رفته بودن مسافرت و خونشون خالی بود و رها و دختر عموش شب اونجا تنها بودن آخه رها خونشون کرج بود و به خاطر مسافرت آمده بود اونجا رها اصرار کرد که بیا بریم صبح هم از همون جا میریم دانشگاه و بعد میریم شمال منم خب حالشو دیده بودم و اوکی کردم و زنگ زدم خونه و گفتم نمیام و رفتیم خونه عموش اینا ی خونه ۳ طبقه قدیمی که طبقه سوم مال دختر عموش بود اول ۳ تایی نشستیم و یکم حرف زدن ساعت ۲ بود مهستی دختر عموش رفت طبقه اول بخوابه و گفت رها برا تو هم جا پهن میکنم بیا بزار فرید راحت باشه و رفت و منو رها تنها شدیم همون دقیقه رها ولو شد رو تخت مهستی و سینه ۷۵ ولی شق شده بود و سر بالا منم بغلش دراز کشیدم گفتم چت شده تو امشب دختر چرا انقدر حشری گفت نمیدونم فقط ترو خدا خالیم کن اولین بار بود با هم تنها تو خونه شده بودیم و جفتمون هیجان داشتیم رفتم روش و سینش و لمس کردم و تیشرت و در آوردم از رو سوتین نوکش و لیس میزدم و اون به خودش می پیچید دستم و بردم لای پاش شلوار پارچه ای پاش بود و کسش و یکم مالیدم و رفتم ازش لب گرفتم جون تو تنش نبود فقط داشت نفس نفس میزد گفتم شلوارتو در بیارم گفت در بیار شلوارش و در آوردم شرتش خیس شده بود شرتش و در آوردم یکم براش مالیدم گفتم بلیسم برات گفت نه خوشم نمیاد گفتم چرا گفت دوست ندارم بیا بغلم لب بگیریم من هنوز لباس تنم بود بغلش کردم خودش فهمید گفت انقدر حشرم بالاست هواسم نبود تو لخت نشدی پیرهنم و درآورد شلوار و شرتم و درآورد و با کیرم یکم ور رفت معمولی و سایز ۱۶ گفت بیا بغلم بخوابیم لب بگیریم، دفعه اول بود میدونستم پرده داره ولی خب گفتم حداقل کون و میده ، گفتم اوکی دراز کشیدیم لب تو لب و منم با کسش ور میرفتم و انگشتم و می کشیدم وسطش حسابی لیز شده بود زبون و لبم و گاز میگرفت تو همین حین ارضا شد و به شدت لرزید یکم گریه کرد منم پیش خودم گفتم حتما به خاطر شدت ارضا شدنش و تو بغلم ولو شد چند دقیقه بعد گفت فرید آتیش امشبم و خاموش کردی ممنونم ازت منم گفتم خب آتیش من چی گفت چی کار کنم عزیزم گفتم کون بده گفت نه ترو خدا اصلا درد داره تازشم فردا مسافریم جرم بدی آبروم میره گفتم خب بخور گفت بلد نیستم ولی باشه یکم خورد دیدم اینجوری ابم نمیاد گفتم دراز بکش منم بخوابم روت لاپایی بزنم خلاصه کیرم و کردم لای پاش و میمالیدم رو کسش که اونم دوباره حشر