داستانکده شبانه
15.6K subscribers
108 photos
9 videos
192 links
Download Telegram
خونه خالی با مسعود


سلام ب همه من هستی ام 18 سالمه…داستانی ک میخوام بنویسم زندگی خودمه از اسم مستعار هم استفاده نکردم…نظر یادتون نره مرسی
ب شدت گرفته بودم اونقدری ک ناراحتی از چهرم پیدا بود…خیلی وقت بود حرفامون تکراری شده بود دیگه مثل اولای دوستیمون شوق و ذوق نداشتیم…آمار sms مون تو روز ب 20 تا نمیرسید…تصمیم گرفتیم تمومش کنیم تو اتاق نشسته بودم اماده منتظر اینکه مسعود بیاد ک یهو گوشیم زنگ خورد " بهونه " در حال تماس
جانم؟؟
هستی جان بیا پایین من اومدم
نمیدونستم برم یا نرم دوست نداشتم اخر دوستیمون ب سکس تموم بشه اما از ی طرف نمیخواستم دلشو بشکنم خیلی غمگین بودم سوار ماشینش شدم و رفتیم قرار شده بود بریم خونه خالش تا حرفامون رو بزنیم و منطقی منو راضی کنه…
وقتی رسیدیم ب خونه مسعود اول رفت بالا تا همسایه ها شک نکنن منم دو دقه بعد از مسعود رفتم بالا…ب خونه ک رسیدم در نیمه باز بود رفتم تو خونه
_ سلام خانمم…به به ببین کی اینجاس هستی جونم بیا بشین عشقم
_ مسعودی کسی نیاد یهویی
_ نترس عسلم هیشکی نمیاد
اینو گفت و لبامو بوسید
_ نمیخوای لباساتو برام عوض کنی خوشگلم؟
_ چشم مسعودم الان میام تو همینجا بشین
رفتم تو اتاق دختر خالشو لباسامو عوض کردم ی شلوارک سورمه ای پوشیدم با ی تی شرت سورمه ای چون سفیدم خیلی بهم میاد با آرایش و سایم عجین شده بود
همینکه وارد حال شدم مسعود شروع کرد قربون صدقه رفتنم
واااااااااو نیگاش کن…نکنه منو میخوای بکشی دختر
اومد جلو و بغلم کرد همینطوری ک لباش رو لبام بود منو برد تو اتاق و خوابوندم رو تخت شروع کرد ب خوردن لبام…اون موقع مسعود روم خوابیده بود دکمه های پیرهنشو باز کردمو بوسیدمش…شروع کردم گردنشو خوردم صدای نفساش تو گوشم میپیچید خیلی حشری شده بود و تند تند نفس میکشید عاشق اینکارش بودم…
برگردوندمش رو تخت و خودم روش خوابیدم این دفعه این مسعود بود ک لاله ی گوش منو با گردنم میخورد…دستمو کشیدم رو سینشو نازش کردم لپمو بوسید و گفت " دوست دارم " اینو ک گفت انگار آب سرد ریختن روم بغض گلومو گرفت…یادم اومد ک امروز اخرین باریه ک با مسعودم و واسه ی آخرین بار تنشو دستاشو موهاشو پوستشو لمس میکنم…چون مسعود حشری بود ب خودم اجازه ندادم گریه کنم و بهش ضدحال بزنم فقط هر طور بود خودمو کنترل کردم…مسعود با ی حرکت تیشرتمو از تنم دراورد و ملتمسانه ب سینه هام نگا میکرد بند سوتینمو باز کرد و شروع کرد ب خوردن سینه هام اما من هیچ حسی نداشتم ینی نیتونستم داشته باشم…یاد جدایی آتیشم میزد ولی مسعود حسابی داشت حال میکرد شلوارکو شرتمو با هم کشید پایین و از پام دراورد و یهو کیرشو گذاشت لا کسم و گفت آآآآآآآآااهههههه جوووون چقد داغه عاشقتم هستی تو مال منی…نفس نفس میزد و کیرشو ب کسم میمالید وااااااای هستی من اوفففففففف همش صداش تو سرم میپیچید درد عجیبی رو تو ناحیه ی قفسه سینم احساس کردم اما هیچی نگفتم با مرور زمان دردش بیشتر میشد
مسعود گف هستی جونم میذاری از کون بکنمت؟؟
بار اولم نبود ک با مسعود میرفتم خونه واسه همین اجازه دادم و بهش گفتم مسعودی فقط یواش یواش… گف چشم خانومم و با انگشتش میکرد تو کونم تا جا بازکنه منم براش کیرشو ماساژ میدادم هر دو ب اینکار ادامه دادیم تا اینکه مسعود گف بیا بشین روش نفسم…اولش خیلی درد داشت حتی بار اول ک میخواست بره توش جیغ زدم و چند لحظه وایستادیم تا دردش ساکت بشه و دوباره نشستم آررروم ارروم خود مسعود تلمبه میزد و کمرشو پایین بالا میکرد منم کمکش میکردم اما بلد نبودم بشینم روش و پاشم تند تند اخه مسعود تند تند دوست داشت و ترجیح میداد خودش اینکارو بکنه…نمیدونم چرا اصلا

ب من حال نمیداد مسعود چشاش خمار شده بود و فقط آه و ناله میکرد منم نگاش میکردم… چشاشو بسته بود و نفس نفس میزد ی لحظه چشمم افتاد ب چینی ک زیر چشماش افتاده بود…یاد خنده هاش افتادم آخه وقتی میخندید اون چین بیشتر میشد و همین باعث میشد وقتی بخنده خوشگل تر بشه مسعود پسری بود از خانواد ه ی پولدار و فقط خودش سانتافه سفید داشت همین مسیله باعث جداییمون شد چون اون گفته بود اگه پزشکی قبول نشی بهم نمیرسیم…
وقتی چشاشو دیدم بغض گلوم ترکید اون چشاشو بسته بود ولی من اشک میریختم فقط نگاش میکردمو گریه میکردم…
دردی ک قفسه سینمو فشار میداد بیشتر شده بود نمیتونستم تحملش کنم…قلبم بود
ب شدت فشرده شد و درد گرفت و من چشام بسته شد
از اینجا ب بعدشو سوم شخص نقل میکنم :
هستی بر اثر فشاری ک ب قلبش اومده بود روی سینه ی مسعود افتاد و مسعود اول زیاد متوجه نشد اما بعد فهمید هستی حرف نمیزنه حتی دیگه گرمی نفساشو رو شونش حس نکرد…مسعود با تمام حس و حالی ک داشت دیگه همه چیز رو فراموش کرد…
هستی قبلا بهش نگفته بود ک قلبش درد میگیره واسه همین رفت اشپزخونه و برا هستی اب اورد اما هرچی روش اب پاشید هستی ب هوش نیومد هر چی سیلی زد هستی بیدار نشد سرشو گذاشت رو سینه هستی تازه متوجه شد چی شده مسعود فقط گریه میکرد و سینه هستی رو ماساژ میداد اما هستی برنمیگشت لباشو گذاشت رو لبای هستی و بهش نفس داد اما هستی برنگشت…نه میتونست ب اورزانس زنگ بزنه نه میتونست کاری بکنه فقط تلاش خودشو میکرد و ب هستی التماس میکرد
هستی تورو خدا چشاتو باز کن…هستی منو تنها نذار…غلط کردم برگرد هستی
همینطوری ک مسعود گریه میکرد و ب هستی ماساژ قلبی میداد یهو هستی برگشت نفسش بالا اومد…مسعود ک هستی رو دید خودشو انداخت روشو بلند بلند گریه کرد
_ خیلی بدی هستی…چرا میخواستی منو تنها بذاری…من دوست دارم هستی تورو خدا منو تنها نذار غلط کردم
هستی زیاد نمیفهمید مسعود چی میگف هنوز چشاش تار بود ولی صدای مسعود رو میشنید
نیم ساعتی گذشت تا حالم جا اومد ولی مسعود هنوز تو شوک بود همش دستامو میگرفت لبامو میبوسید و آروم اشک میریخت…
گوشیم زنگ خورد مامانم بود و ازم خواست تا زودتر برگردم خونه واسه همین مسعود خودش منو رسوند اما تا صبح همش نگرانم بود…
این سکس باعث شد منو مسعود عاشق تر از قبل کنار هم بمونیم و ب عشقمون جون دوباره داد

#پایان
@dastankadhi
این ربات از شما 8 تا سوال میپرسه،اگر به این سوالات پاسخ درست بدی، اتفاقات که در آینده قراره بیوفته واست رو شرح میده🤗اگر شگفت زده نشدی 😏 دیگه امتحان نکن☺️

💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی


💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇

http://telegram.me/falgermbot?start=684873376
رابطه_عاشقانه_با_دوس_پسر_۴۳ساله


سلام،من ستاره هستم،25 ساله از رشت.دوس دارم اول از همه بگم ک سکس رو از کی شروع کردم.وقتی ک پیش دانشگاهی رو تموم کردم با ی مرد متاهل دوس شدم،اولش نمیدونستم ک متاهله ولی وقتی فهمیده بووم ک دیگه خیلی بهش علاقمند شده بودم و نمیتونستم ازش دل بکنم.اولین بوسه رو لب رو باهاش تجربه کردم ک اونجا فهمیدم چقد سکس لذت بخشه.سکس ما در حد لب و خوردن کیرش بود،چون معمولا تو مغازش اینکارو میکردیم،من سینه های متوسطی دارم ک نوکش خیلی درشته و اون عاشق سینه هام بود، در هرصورت طولی نکشید ک رابطه ما بهم خورد.چند سال بعد تو سن 21 سالگی با ی پسر هم سن خودم دوس شدم.اینم جز تجارب تلخ منه،چون پسر ایده آلی نبود.ما 10ماه دوس بودی ک ی بار تو ی شرایطی 1هفته باهم زندگی کردیم.2شب اول سکس ما فقط معاشقه بود ولی شب سوم ازم خواست ک فقط سر کیرشو بکنه تو کسم،منم چون خیلی داغ بودم قبول کردم اما اون بعد اینکه سرشو کرد تو بیشتر ادامه داد کیرش کامل رفت تو کسم.خیلی درد داشتم و بی حس شده بودم و اصلا نمیدونستم که چه اتفاقی میفته، بعد 4سال دوستی باهاش کات کردم،بعد اون با هر پسری دوس میشدم سکس میکردم و لذت میبردم،فقط ب سکس فک میکردم و روحیه عشقو علاقه در من مرده بود.تا اینکه با ی مردی 43 ساله و متاهل دوست شدم.


از روز اول بهم گفت ک متاهله و چون زنش توانایی سکس نداره میخواد بامن دوس شه،2ماه دنبالم اومد تا بالاخره راضی شدم باهاش دوس شم.این مرد بهترین اتفاق زندگی من بود،چ از نظر روحی و چ از نظر سکسی همیشه پشتمه.سکس ما هر روزه،کیرش حدود 15 سانته و کلفته،اولین بار ک باهاش سکس کردنم هیچوقت از یادم نمیره،ما ناهار رو باهم بیرون بودیم،بعدش اون منو برد ب یکی از خونه هاش نه اون خونه ای ک زندگی میکرد.خونه ای ک خریده بود واس همین کار.اونجا یکم باهام صحبت کردو شروع کرد ب نوازش دستام.من از جام پاشدم ک ازش فاصله بگیرم،اما اون منو تو گوشه اتاق گیر انداخت طوری ک نمیتونستم تکون بخورم،لباشو آروم ب صورتم مالید و کم کم لبامو میخورد،خیلی حس بی نظیری بود.منم زبونمو انداختم تو دهنش وقتی زبونشو با زبونم حس کردم کسم شروع کرد ب خیس شدن،اون همزمان کسمو میمالیدو بهم میگفت ک عاشقم شده،من سرپا بودم .اون نشست و شلوارمو کشید پایین،شروع کرد ب خوردن کسم.منم موهاشو با دستام نوازش میکردم.آروم منو برد تو ی اتاق دیگه ک کل دیوارش آینه کاری بود،من ک اون اتاقو دیدم هیجان زده شدم،بهم گفت دیدن سکس آدمو حشری تر میکنه واس همین این اتاقو آینه کاری کردم ک لذت بیشتری ببریم.خلاصه آروم من خوابوند کف زمین و لباسمو زد بالا و از رو سوتین با زبون سینمو لمس میکرد،کیرشم احساس میکردم ک هر از گاهی ب کسم میمالوند،سوتینمو خودم خیلی شتابزده درآوردم داشتم دیوونه میشدم،سرشو چسبوندم ب سینم گفتم نوکشو گاز بگیر طوری ک دردم بیاد،اونم محکم گاز میگرفتو میلیسید،دستمو برم رو کیرش بلند شدم شروع کردم ب خوردن کیرش،کیرش خوشبو بود چون ب کل بدنش ادوکلن زده بود و این لذت سکسو واسم بیشتر کرده بود.اونقد مکیدم کیرشو ک فکم خسته شده بود،کیرشو انداختم تو کسم،اومد روم خیلی آروم تلمبه میزدو دستش زیر سرمو رو کمرم بود،یعنی محکم بغلم کرده بود و لبامو آهسته میمکیدو تو گوشم میگفت عاشقتم،منم بهش میگفتم من بیشتر عاشقتم،بهم میگفت زن ب این خوشگلی و جوونی رو باید هر روز کرد.منم از حرفاش ذوق میکردم.بعدش حالت داگی وایسادمو گفتم محکم تلمبه بزن ک دردم بیاددوس پسرم کمرمو گرفتو محکم کیرشو میکرد تو کسم از لذت جیغ میکشیدم و بهش میگفتم میخوامتتتتتت،اونم میگفت من واست میمیییرمممم.گفتم میخوام ارضا شم،ازم پرسید چجوری ارضا میشی،گفتم دراز بکش،اون دراز کشیدو من رفتم رو کیرش سوارشدم،بهش گفتم اصلا کاری نکنه فقط سینه هامو بماله باقیش با خودم.خلاصه سینه هامو فشار میداد منم رو کیرش بالا پایین میکردم ک بعد چند دقیقه آبم اومد و درحین ارضاشدن تمام بدنشو چنگ انداخته بودم،بیچاره زخمی شد ولی بهم گفت این اولین باره ک میبینم ی زن اینجوری بدنمو زخمی کنه.نوبت اون شده بود ک ارضا شه،رفتیم رو صندلی و من ب حالت داگی موندم،از پشت کیرشو انداخت تو کسمو تند تند تلمبه میزد،بهم گفت ستاره آبمو بیارم؟گفتم آره عشقم،و اون چند لحظه بعد آبشو ریخت تو کسم،چون وازکتومی کرده بود میتونست آبشو بریزه توش.از دوستی ما 1سالو 3ماهه میگذره اما هر بار ک سکس میکنیم انگار اولین باره،بقول دوس پسر نازم ما سکسو میفهمیم.


#پایان
@dastankadhi
سکسهای_بعداز_طلاقم

اولین سکسم با شهرام


اسم من تینا است،سنم ۴۴ این داستان واقعی زندگیمه در جریان طلاقم بودم اون موقع من ۴۲ سالم بود حال روحیم خوب نبود یه کاری باید میکردم خودمو از این وضعیت نجات بدم تو شبکه های مجازی چت میکردم برام سرگرمی شده بود تا اینکه با شهرام آشنا شدم تو بیتاک شهرام ۳۸ سالش بودو مجرد بود ،ازش بدم نیومد با هم یه مدتی فقط چت میکردیم بعد تلفنی حرف زدیم پسر بدی نبود حرفاش آرومم میکرد بهم دلداری میداد بهش گفتم دارم طلاق میگیرم تا طلاق نگیرم نمیخوام رودررو بشیم اونم نظرش همین بودتا اینکه من طلاقمو گرفتم بعدش همدیگرو دیدیم باهم بیشتر جلو رفتیم ،اغلب تو این شبکه ها تا با یکی چت میکنی حرف سکس و پیش میکشن و من زنی نبودم که فوری وا بدم شهرامم در وهله اول حرفی از سکس که بخواهیم داشته باشیم نزد


برای همین بدم نمیومد با شهرام دوست بشم یه هفته ایی از رابطمون گذشت ،اینم بگم من زن هات و سکسی هستم پوست سفید ،تو پرم ،قدم ۱۷۵،با چشم و موهای مشکی ،شهرامم قدش ۱۹۰،چهرش معمولی پوست سبزه و خیلی لاغر بود و شیطون ،شهرام خونه ی مجردی داشت بعد از چند بار بیرون رفتن منو دعوت کرد خونش اول دو دل بودم با این حال قبول کردم
میدونستم بی منظور منو دعوت نکرده ،چون یه حرفهایی غیر مستقیم بهم گفته بود که من خیلی سکسیم و...رفتم خونش بساط مشروب مزه مشروب رو میزش بود بعد از اینکه یکم مشروب خوردیم جفتمون داغ شدیم شیطونیش گل کرد که موهات چقدر قشنگه و دست کشید تو موهامو و خودشو کشید طرفم منم بدم نمیومد چون مدتها بود هیچ رابطه ایی با مردی نداشتم و حسابی داغ بودم بعد سرشو برد تو گردنم و شروع کرد گردنمو بوسیدن من یکم مشروب خورده بودم حسابی داغ و حشری شده بودم


آهنگ گذاشت دستمو گرفت که برقصیم در حین رقص حس کردم یه چیز سفت میخوره به رونام ،چشممو انداختم پایین دیدم وای یه کیر بزرگ شق شده داره شلوارشو پاره میکنه چشمام گرد شده بود واااو تا حالا همچین کیر گنده ایی ندیده بودم اونم فهمید من دیدم شلوارکشو کشید پایین کیر بزرگ ۲۴ سانتیشو نشون من داد در همین حین داشت سینه های منو میمالید که جوون چه سینه های بزرگ و سفیدی داری
منم که انقدر حشری شده بودم کسم خیس خیس شده بود ،همین طور که میرقصیدیم دستشو انداخت به کمرمو من و به خودش چسبوند و بوسید من دیگه حال خودم نبودم بعد از اینکه کلی منو بوسید منو برد رو تختش ،بهم گفت من خیلی از تو خوشم اومده و خیلی وقته سکس نداشتم بهم گفت معلومه که تو هم نداشتی گفتم نه منم نداشتم


اول بلوزمو در آورد چشمش به سینه هام افتاد دیونه شد شروع کرد به مالیدن و خوردن سینه هام بعد خوابیدیم رو تختش بعد لب و سینه هام رفت سراغ کس سفید و داغ و خیسم شروع کرد به لیس زدن و خوردن منم به شدت حشری شدم و حال کردم بعدش نوبت من شد کیرشو ساک زدم ولی انقدر بزرگ بود تو دهنم جا نمیشد ولی کلی حال کرد بعد گفت اینجوری نمیشه به صورت69 شدیم و دوتایی با هم میخوردیم بعد شهرام اومد روم کیرش تو کسم نمیرفت چون من خیلی وقت بود سکس نداشتم تنگ بودم آروم آروم کرد تو کسم که خیلی درد داشت ولی بعد عادت کردم ،تا دسته نمیتونست بکنه تو کسم چون خیلی هم بزرگ بود هم من دردم میگرفت و لذت نمیبردم


بعد شهرام شروع کرد تلمبه زدن بهش گفتم انقدر کیرشو فشار نده تو کسم دردم میاد اونم حواسش بود ،بعد اینکه یکم تلمبه زد گفت چون خیلی وقته سکس نداشنه زود ارضا شد کیرشو سریع درآورد آبشو ریخت رو سینم ،من هنوز ارضا نشده بودم افتاد رو کسم و خوردن و لیسیدن چوچولم بعد کیرش زود شق شد دوباره کرد تو کسم حدود ۳۰ دقیقه کیرش تو کسم بود ولی آبش نمیومد من ارضا شدم ولی اون نه کسم درد گرفته بود گفتم چرا ارضا نمیشی گفت من بدنم اینطوریه ،مدل داگ استایل کرد منو دوباره تلمبه میزد محکم منم جیغ میکشیدم تا اینکه ارضا شد آبشو ریخت رو کونم جفتمون بیحال افتادیم کنار هم ،خوابمون برد وسطای شب دیدم دستشو میکشه رو کونم بهم گفت بیداری کیرم شق شده کستو میخواد دوباره سکس کردیم تا صبح دو دفعه سکس داشتیم صبح هم بعد از صبحانه بازم سکس داشتیم ،بعدش که اومدم خونه تا چند روز زیر دل درد داشتم به خاطره کیر بزرگ شهرام


نوشته: تینا

#پایان
@dastankadhi
معشوقی_که۲۳سال_ازم_بزرگتربود



این داستان واقعیه دوستان خیلی وقته میخونم وامروز تصمیم گرفتم که منم بنویسم
مریم هستم 25 سالمه هیکل درشتی دارم 175 قدمه و 80 وزنم
مدت زیادی بود که تنها بودم حدود دوسال قبلٰ تا اینکه تو یه جمعی با یه اقای متشخص اشنا شدم که سن و سالشم زیاد بود .حرف زدیم همه حرف میزدن که رسیدیم به جایی که من و اون اقا داستان زندگیمون مث هم بودٰ باعث شد نزدیک هم بشینیم و حرف بزنیم داستانش طولانیه که قصه زندگیم و زندگیش چی بود بگذریم.اونشب گذشت و ازهم جداشدیم ولی بواسطه دوست مشترکی که داشتیم خواست باهام بیشتر اشنا بشه و با دوستم تماس گرفت و خواست شمارشو من داشته باشم من اون زمان خب فکرشم نمیکردم با یه مردی تو این سن و سال بخوام اشنا بشم اونم تو شرایطی که دوتا شهر مختلف زندگی میکردیم با دوساعت فاصله
چندماه که گدشت و هنوز تنها بودم دلم خواست باهاش حرف بزنم دردل کنم از دوستم شمارشو گرفتم و تماس گرفتم و حرف زدیم و اشنا شدیم و قرار شد بیاد شهرمون منو ببینه و اومد‍ ازش انتظار نداشتم بیاد ولی اومد و انقد حرف زد تا مخ بزنه و منو راضی کنه باهم باشیم. اون متاهل بود و بچه داشت !48 سالش بود!اما خب مرد محترم و متشخصی بود رئیس یه شرکت خصوصی معتبر که اگه بگم خیلیا میشناسنش.قانع نمیشدم گفتم برفرض راضی بشم این فاصبه چی؟ چطوری میخوایم همو ببنیم؟میگفت من میام هروقت بخوای .خلاصه چندبار اون اومد چندبار من رفتم .یه دفه که رفته بودیم باغش داشتیم قدم میزدیم و حرف میزدیم که یهو چسبیدو لب گرفت ازم!!! و رهام کرد و منتظر عکس العمل من بود منم بدون هیچ واکنشی بقیه حرفمو ادامه دادم و اوروز گدشت ولی از کارش خوشم اومد بوسه یهویی!!
یه دفه که اون اومد بود شهرمون (راستی؟اسمش سعید بود) گفت من اینجا یه اشنایی دارم بریم اونجا راحتتریم اول قبول نمیکردم با شناختی که ازش پیدا کرده بودم میدونستم دنبال فرصت میکرده تا هرجوری هست سکس داشته باشه باهام.از تیپ و قیافش خوشم میومد یه مرد جا افتاده که به هرکی نشونش میدم میگه 40 بیشتر نمیخوره بهش درصورتی که 48 سالشه ! به خودش میرسه ورزش میکنه و خلاصه حواسش هست و سعی میکنه جوونتر باشه از همسن وسالاش.اونروز خر شدم رفتم دفترهمکارش .نمیخواستم یعنی هنوز دلم راضی نشده بود باهاش سکس داشته باشم ولی اون حالیش نبود خیلی باهام ور رفت تا تحریکم کنه اما دلم نمیخواست دکمه های مانتومو باز کرده بود و من رو مبل بودم و اون رو میز روبروم با فاصله کمی نشسته بود تقلا میکرد م تا نذارم اما هنوز یادمه که میگفت مقاومت مذبوحانه نکن! بالاخره موفق شد شلوار و شورتمو بکشه پایین خودشم که از قبل فقط شلوارشو دراورده بود دکمه های پیرهنش باز بود شرتشو داورد پاهامو داد بالا کیرشو چسبوند به کسم !!! هنوز یادمه یهو از خود بیخود صدام دراومد اخه خیلی وقت بود هیچ رابطه ای نداشتم و دلم تنگ شده بود واسه سکس ، خوشم اومد اه و نالم بلند شد اونم تو همون حالت حسابی کیرشو لای کسم کشید خیلی حال میکردم من باکره ام و اون نمیدونست سوال هم نکرد هموننجوری ادامه داد تا دوتامون ارضا شدیم
بعد ازون حالی که بهم داد دیگه راضی شده بود یعنی اون بهترین کیری بود که تا اونروز دیده بودم اندازش حرف نداشت همونی بود که همیشه دوس داشتم.دیگه رومون باز شده بود و بعدا ازم پرسید پرده دارم یانه(الان همه ارزوش اینه پردمو بزنه به قول خودش بخاطر خودم تا بیشتر لذت ببرم.
دوسدارم بازم بنویسم چون خاطرات سکسی قشنگی باهاش دارم اگه خوب بود بگید تا بازم بنویسم


نوشته: مریم

#پایان
@dastankadhi
سکس با خواهرم آتنا




سلام خدمت دوستان اولین داستانمه لطفا فوش ندید اگه غلط املایی داشتم به بزرگی خودتون ببخشیداسم هارو تغیر میدم خوب بریم سر اصل مطلب من اسمم نیما هستم الانکه این داستان رومی نویسم ۲۴سالمه و این داستان مال ۷سال پیشه یه خواهر دارم خیلی سکسی ودوسال ازم کوچیک تره وخوشگله من وخواهرم از بچگی توی یه اتاق می خوابیدیم ولی من اصلا حسی بهش نداشتم که باهاش سکس کنم یه دوست دارم به اسم امیر یه روز رفته بودم خونشون یه خواهر داره به اسم منیژه اونم دختره خوشگلیه ولی نه به اندازه خواهرم کون بزرگ و رو فرمی داره داشتیم توی اتاق امیر درس می خوندیم من وامیر خیلی باهم راحت هستیم خواهرش اومد توی اتاق و دو لیوان ابمیوه و یه بشقاب کیک اورد من وقتی می رفتم خونشون خیلی کون منیژه رو دیدمیزدم وقتی می خواست بره بیرون به کونش نگاه می کردم که از دهنم پرید گفتم چه کونی داره امیر داشت نگام می کرد از خجالت می خواستم اب شم به خودم کلی فوش دادم که این حرف رو زدم از امیر معذرت خواستم گفتم ببخشید شرمنده از دهنم در رفت که خندید گفت خودم بزرگش کردم گفتم چی؟ گفت کونش رو می گم گفتم یعنی می کنیش؟گفت اره گفتم خوش به حالت گفت خوب توهم خواهرت رو بکن گفتم نه آتنا نمی زاره بدبختم می کنه به باباومامانم میگه زد توسرم گفت خاک تو سرت خواهر به این قشنگی داری بکنش گفتم چه جوری گفت یه نقطه ضعف ازش پیداکن چندروز گذشت از مدرسه داشتم می رفتم خونه و به حرف امیر فکر می کردم اون روز زنگ اخر ورزش داشتیم که من ازمدرسه فرارکردم بابام ومامانم هم سرکار بودن ودیروقت می اومدن البته بابام زود تر ازمامانم میاد بابام معلمه و صبح وبعدظهر رو هردو درس میده مامانم هم پرستاره و تا دیروقت بیمارستانه رفتم توی خونه اون روز خواهرم خونه بود رفتم توی اتاق که لباسم رو عوض کنم دیدم خواهرم داره گوشیش رو نگاه میکنه و خودش رو می مالید تا رفتم تو اتاق یهو مثل اینکه برق گرفته باشه از جاش پرید معلوم بود ترسیده گفتم چیکارمی کردی گفت هیچی یه پتو رو خودش کشیده بود پتو رو به زور از روش کشیدم پایین نه شرت پاش بود نه شلوار یه کص کوچلو وسفید داشت ادم دلش می خواست فقط بخورتش گفتم به باباومامان میگم چیکار می کردی گفت نیما تورو قران نگو من نمی تونستم با کسی باشم چون ازتو وبابا می ترسیدواسه همین خود ارضایی می کنم خوب ادم یه نیازهای داره گفتم‌یه شرط داره گفت چی گفتم باید بزاری برات بخورم اول قبول نمی کرد گفتم باشه پس به بابا می گم چیکارمی کردی گفت باشه بیا بخور(بایه حالت عصبانی) می دونستم که زن ها خیلی دوست دارن واسشون بخوری من هم از فرصت استفاده کردم انداختمش روی تخت خودم اول شرو کردم به خوردن لباش خیلی خوشمزه بودن لبای گوشتی ونرمی داشت اون هم اولش همراهی نمی کرد ولی بعدش شل شد زبونش رو کرد تودهنم ومن میکش میزدم وزبونمون رو توی دهن هم میکریم بعد گردنش رو می خوردم هنوز هم یادش می افتم راست میکنم رفتم سراغ سینه هاش و تابش رو در اوردم وبعد سوتینش و افتادم به جون سینه هاش زیاد بزرگ نبودن وتوی دهنم جاشون می شد اندازه لیمو بودن شرو کردم به خوردنشون ونوبتی می خوردمشون اول سمت راستیه رو خوردم وبایه دست اون یکی ممه رو می مالیدم وبادست دیگه کصش رو می مالیدم بعد اه واوخش کل خونه رو گرفته بود بعد رفتم سراغ کص سفیدش که یه تار مونداشت شروع کردم به خوردن کصش یه بوی خوبی میداد ومزه عجیبی داشت واونم نالا هاش بلند شده بود وکصش اب افتاده بود حدود ۵دقیقه براش خوردم دستش رو روی سرم گذاشته بود وبه سمت کصش حول می داد منم میک میزدم وبعد زبون میزدم که ابش اومد وپاشید تو صورتم گفت ببخشیدرفتم دستشوی وصورتم رو شستم برگشتم که دوباره گفت ببخشید گفتم عیب نداره ولی دفعه بعد که خواست ابت بیاد بگو گفت باشه و لبام رو بوس کرد وگفت نوبت منه که بهت حال بدم کمربندم رو باز کردوشروالم رو در اورد بعد شرتم رو ازپام بیرون اورد ویهو کیرم مثلا فنر اومد بیرون کیرم اون موقع ۱۶سانت بود ویه گاز از لبش گرفت که بیشتر حشریم کرد اومد شرو کرد به ساک زدن واسم خیلی حرفه ای ساک می زد من هم اولین بارم بود که واسم یکی ساک میزد یه ۵دقیقه داشت می خورد که ابم داشت می اومد گفتم داره میادگفت بزار بیادو ادامه داد وابم تو دهنش خالی شد و تااخرین قطرش رو خورد ولی کیرم نخوابید گفتم لاپای می خوام گفت باشه وشروع کردم به لاپایی کردن صدای نفس هامون بلند شده بود وضربان قلبم تندشده بود اونم اه واوه راه انداخته بود ابم اومد و لاپاش خالی کردم ولی اون ارضا نشده بود بادستمال کاغذی آب رو پاک کردم براش و بعد رفتیم حموم من دیگه نا نداشتم ولی اون دوباره می خواست شروع کردم به خوردن کصش یه دودقیقه خوردم که گفت داره میادمن هم جبران کردم وهمه ابش رو خوردم مزش خوب نبود ولی واسه ای اینکه لذتش واسش بیشتر باشه اینکار رو کردم

#پایان

@dastankadhi
سکس با داداشم


سلام من نیکا هستم
۱۸ سالمه
وزنم ۵۶ کیلو هستش(لاغرم)
و قدم ۱۵۹
و سایز سینه هامم ۷۵ هستش
امروز میخوام سکس با متین(داداشم) و براتون تعریف کنم
یه روز مامان و بابام برای یه کاری رفته بودن بیرون و من و متین تنها خونه بودیم. من رفتم حموم زیر دوش آب گرم بودم حدود چند دقیقه گذشت یهو دیدم در باز شد،ترسیدم خودمو جمع کردم و دیدم داداشمه که حوله شو دور کمرش پیچیده بود حدود چند ثانیه همینجوری همو نگاه میکردیم که داداشم حولشو در آورد و انداخت رو زمین،بعدش اومد تو حموم گفتش که
میخوای یکم حال کنیم
اولش رد کردم
یکم اصرار کرد گفتم باشه
همین که اینو گفتم اومد زیر دوش
از هم لب گرفتیم
بعدش
پشتم وایساد
کیرشو از پشت چسبوند به کونم
سرشو چسبوند به گردنم
بعدش دستشو آورد جلو سینه هامو میمالید
چند دقیقه تو همین وضعیت بودیم
که ازم فاصله گرفت و گفت ساک میزنی
گفتم آره
گفت پس جلوم بشین رو زمین و شروع کن
نشستم رو زمین و کیرشو گرفتم تو دستم
خیلی بزرگ بود و همینطور کلفت
سرشو گذاشتم دهنم
کم کم رفتم جلو و آروم آروم شروع کردم تند تند خوردم که آه و نالش شروع شد
دستش و گذاشت پشت سرم و موهاشو و تو دستش گرفت
و سرم و عقب جلو کرد
خودشم تند تند‌ تو دهنم تلمبه میزد
کیرش انقدر کلفت و دراز بود داشتم خفه میشدم
تا یه جایی اینجوری ادامه دادیم و کیرش و کشید عقب گفت بشین رو زمین و پاهاتو باز کن
کاری که گفت و کردم که اومد بین کصم و با دستاش بیشتر بازش کرد سرشو گذاشت لاش و زبون زد و همه جاشو خورد
نالم کل فضا رو پر کرده بود
یه حس خیلی خوبی داشتم
چند دیقه ای برام خورد که آبم داشت میومد
بهش گفتم گفت بزار بیاد آبم اومد که همشو خورد
بعد از رو کصم بلند شد و دوباره کیرشو گذاشت دهنم یکم خوردم و کیرشو در آورد
گفت کاش میشد بکنم تو کصت
گفتم میتونی
پردم حلقویه
گفتش خیلی خوب شد
گفت پس اگه اینجوریه تکیه بده به دیوار پاهاتو بزار رو شونه هام،همینکارو کردم
کیرشو گذاشت دم کصم و آروم فشار داد تو
و شروع کرد تلمبه زدن
جفتمون رفته بودیم رو فضا
گفت داره میاد
کجا بریزم
گفتم بریز تو دهنم
تند تند تلمبه زد
بعد درش آورد سریع کردش تو دهنم و همشو خالی کرد
تا آخرشو خوردم
درش آورد از تو دهنم
گفت داگی شو
داگی شدم گذاشت دم سوراخ کونم و آروم داد تو
گفت جون چه تنگی
آروم آروم توش داشت تکونش میداد
یکم که باز شد شروع کرد تند تند تلمبه زدن
همش آه و ناله میکردم و جیغ میکشیدم
خیلی درد داشتم
اما لذتش بیشتر بود
در حین کردن یه چند تا محکم هم زد رو کونم
همینجوری عقب جلو کرد
بعد چند دیقه درش آورد نشست رو زمین پاهاشم دراز کرد
گفت بشین روش سواری کن
نشستم روش
اولش آروم آروم شروع کردم
بعدش شروع کردم تند تند
که خودشم کمرمو گرفت و همراهیم کرد
صدای شلپ شولوپ کل فضا رو گرفته بود
تا یه مدت اینجوری ادامه دادیم که گفت بلند شو
بلند شدم اونم بلند شد
همین که بلند شد لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد خوردنش
منم همراهیش کردم
و بعدش باهم حموم کردیم و حوله پوشیدیم و رفتیم بیرون
ازم تشکر کرد
بهش لبخند زدم
رفتیم لباس پوشیدیم و بعدشم زنگ و زدن و رفتم درو باز کردم
مامان و بابام بودن
پایان....
راستی(این داستان بر اساس واقعیت بود)
امیدوارم لذت برده باشین
ممنونم که داستانمو خوندین
خدانگهدار

#پایان

کانال
@dastankadhi
بهترین سکس با سن پایین



دوست_دختر

خسته نباشی
این یه خاطره هست از اولین باری که یه دختر ۱۶ ساله از کص کردم . من بچه شمال ایران هستم تابستون ها همیشه تو خونه ییلاقی زندگی میکنم وضع مالی خوبی هم دارم
از بچگی راجب سکس میدونستم اولین سکس با دختر کلاس پنجم ابتدایی بود که اخرشم به خاطر دهن لقی یه کس کش چک خوردم از یه مدیر مدرسه
بریم سر داستان
یه پسر ۲۲ ساله بودم تو روستا یه دختر بود که داستان زندگی شو میدونستم وخیلی تو نخش بودم ولی سنش ۱۶ بود ولی هیکل به ۲۵ میخورد سینه ها ۸۵ پرتقالی با پوست سفید برف قد ۱۶۵ کون برجسته وعالی
یه مدت با یه پسر بود تو روستا ولی بعدش پسره رفت منم رفتم تو مخش یه روزی بالاخره قبول کرد قرار گذاشتیم تو یه دره چون مکان نداشتیم تو روستا زیر یه درخت اولین بار فقط لب ولب باز کردیم مالش کار هر روزمون شده بود ساعت ۳ از خونه میرفتم بیرون تا ۵ طوری شده بود که حتی ننه وبابام شک کردن خریتی که کردم براش مرام گذاشتم میدونستم اوپن هست سکس داشت ولی نخواستم غرورش رو بشکونم توواین یک هفته فقط از عقب گایدمش طوری بود که اخری میخواست بره خونه از درد به سختی راه میرفت این روال همین طوری یک هفته ادامه داشت تا سرپا یه روز داشتم میکردمش اول دادم برام ساک زد قشنگ خیس کرد ولی دندون میزد برا این که بگه من بده نیستم ولی بده عالی بود .از کون که کردم در اوردم‌گذاشتم لاپا که رو کسش باشه ولی یهو رفت تو سوراخ کص وقتی رفت انگار دنیا رو بهم دادن یه کص سرد با یه کون داغ که بهترین کصی بود که کردم تو عمرم تو تلمبه ها که میزدم اخ وای که میکرد کل دره صداش پیچیده بود خدایی هم خوبم کردمش تا ابم اومد کشیدم بیرون ریختم زمین اب کیر مبارک و بعدشم به روش نیاوردم که چرا اوپنی کلا چیزی نگفتم لب ولب بازی اونو راهی خونه کردم دو تا راه وجود داشت برا رفتن خونه . این دختر از راه بالا رفت من از راه پایین منم شنگول سرمست از کصی کردم تو فاذ وحال خودم بودم کیف ذوق داشتم یهو دیدم یه نفر برگشت گفت خسته نباشی من از رو فاز صد شنگولی یهو خایه هام چسبید تو گلوم گه زدم وقتی سرمو برگردوندم دیدم یه پیر زن هست از اشنا ها که همش صداش میکردم عم زن این بنده خدا از چیزی خبر نداشت فقط طبق همیشه سلام علیک کرد ورفتم . این کص سال بعد تابستون هم کردمش یه بار ولی دیگه نیومد هنوز تو کف کصش هستم هنوز از هم دوریم نمیشه کردش
ولی کص مثل این رودستش نکردم

#پایان

کانال
@dastankadhi
دمش گرم خوب بهم حال داد

سلام امید هستم25ساله. داستانی که میخوام تعریف کنم برمیگرده به زمان سربازی که تهران بودم. قدم 175 وزنم 75 باچهره ای معمولی.توو خدمت پام از مچ در رفت برای اینکه بتونم مرخصی بگیرم خودموو زدم به موش مردگی و رفتم بیمارستان پاموو گچ گرفتم به زحمت تونستم 7روز استعلاجی بگیرم.یه جفت عصاء خریدم رفتم ترمینال جنوب برای ساعت 6 عصر بلیط گرفتم به مقصد شهرمون.سوار اتوبوس شدیم و کلا 20 نفر بودیم و قسمت انتهای اتوبوس خالی بود.اولین عوارضی اتوبان تهران .قم اتوبوسمون خراب شد و ایراد جزئی پیدا کرد.همه از اتوبوس پیدا شدیم منم با عصاء پیاده شدم. چنددقیقه ای که گذشت دیدم یه زنه تقریبا 33.34 ساله بااندامی مناسب و آرایشی نسبتا غلیظ . همینجور که راننده ماشین رو درست میکرد رفت سمت راننده و با خوشرویی ازش پرسید کی درست میشه عجله دارم..... همینجا بود که فهمیدم خانم اهل حاله.بدلیل اینکه داستان طولانی نشه از اینجا به بعد براتون خلاصه میکنم. آقایی شما باشین همونجا سرصحبت رو باهاش باز کردم بعد دعوتش کردم کیک ساندیس خوردیم شمارشوو گرفتم اسمش مریم بود.یه دختر 12ساله داشت و فکر میکنم مطلقه بود. شب توو مسیر زنگ زدم آمد کنارم عقب اتوبوس که فقط خودم بودم نشست. نیم ساعتی صحبت کردیم فهمیدم خانم خیلی حشریه منم یه سرباز کف کرده. و پایه هرخلافی هم هست (نشگی و چتی ) و کلی سینه هاش و کسشوو از زیر مالیدم آه آه میکرد اونم کیرمووو مالید. قول خونه خالی رو ازش گرفتم روز بعد که رسیدم شهرمون سریع گچ پاموو باز کردم و بارفیقم که اکثرا خونشون خالی بودهناهنگ کردم و بساط نشگی و چتی شب هم ردیف کردم.شب رفتم دنبال مریم جون و باهمون رفیقم نشستیم سه تایی نشه و چت کردیم یک ساعتی که گذشته منو مریم توو فضا بودیم لب تو لب شدیم پیچیدیم بهم.رفیقم هم بلندشد از اتاق رفت بیرون. رفتیم رو تخت یکنفره ی رفیقم خوابیدیم همیدگرو لخت کردیم شروع کردم مه مه های 75 رو خوردن آه نالش بلندشده بود. شما تصور کنید سرباز کف کرده که بودم توو فضا هم
بودم چ حالی به مریم حشری دادم.همه جاشوو لیس زدم.به کمر خوابید یه پاشم گذاشتم رو شونم.اوووووف جوووووون. کیرم که 17 سانت و خوش فرم هست. کردم توو کس پر آبش و شروع به تلمبه زدن کردم. مریم فقط اوووف اووووف و ناله میکرد 20 دقیقه ای تلمبه زدم آبم با فشار اومد ریختم روی شکم و سینه هاش.چون دستمال کاغذی نداشتیم مریم با شورتش منی هارو پاک کرد.منم رفتم به رفیقم یه تعارف زدم که بیا بکن. گفت نمیکنم حالا نمیدونم چرا. بعد که بامریم حرف میزدم میگفت پات شکسته بود دلم برات سوخت باهات دوست شدم ولی فکر نمیکردم بکن باشی خخخخخ. توو این 7روزی که مرخصی بودم 2بار دگه هم به همین ترتیب
هربار هم با یکی از رفیقام کردیمش.که اگر دوست داشته باشین داستان اونا هم براتون تعریف میکنم.بعداز خدمت هم چندباری تنهایی از کس و کون کردمش.خدا برکتش بده خوب بهم حال میداد.


#پایان
@dastankadhi
سلام اسم من امين ٢١ سالمه ساكن كرج اون اتفاق مال ٦سال پيشه…
هر سال با دايي و زن دايي و خاله و شوهر خالم ميريم شمال يادمه ما سال ٩١ با فاميلامون رفتيم شمال خونه ي اون يكي خالم.من از ١٣ سالگي تو كف زن داييمم اسمش عسله ٣٤ سالشه خيلي كون گنده اي داره و ممه هاي ٧٥ پرتقالي خلاصه يه فرشته ايه كه دومي نداره موهاي مشكي چشماي قهوه اي روشن خيييييليييي خوووب بود
من شمال عصرا با پسر خالم كه بچه شماله ميريم زمين چمن اونروز سه ساعت بازي كرديم منم كه خيس عرق خسته كوفته در اومدم پسرخالم چون خودش تو تيم بازي ميكنه
گفت من ميمونم يه هفته ديگه بازي داريم اقا من پياده رفتم تا خونه ي خالم
١٠ دقيقه اي رسيدم ديدم خونه خاليه بوي گند عرق ميدادم خواستم برم حموم كه زنداييمو
ديدم دور سرش يه حوله بود و دور خودشم يه حوله كه فقط خط ممه هاش از بالاي حوله معلوم شده بود منم كه كيرم بد جور شق كرده بود و داغ شده بود و تو كف ممه هاي زنداييم بودم سلام كردم اونم جواب داد ديدم داره به شلوارم نيگا ميكنه كه كيرم شق كرده و بود و خيلي خيت بود ازش پرسيدم بقيه كجان گفت رفتن بازار گفتم چرا تو نرفتي
گفت من سرم درد ميكنه…
من كه داشتم از شق درد ميمردم تندي لباسمو در اوردم و با شرت رفتم حموم
تو حموم همش به عسل فكر ميكردم گفتم چي ميشد اون مال من ميشد
از حموم در اومدم عسلو ديدم پشتش به منه با سوتين و شرت داشت لباس مي پوشيد
منم كه لخت بودمو فقط شرت پام بود يه لحظه برگشت و كيرمو ميديد كه هي بزرگ و سفت تر ميشد اومد جلو و كيرمو از رو شرت گرفت داشت با سر كيرم بازي ميكرد منم كه داشتم ديوونه ميشدم دستشو كرد تو شرتم واااااي دستاي داغ و سكسيشو حس ميكردم
سرشو اورد جلو منم بي معطل باهاش لب دادم لباي سكسي و داغش و ميخوردم سينه هاي بزرگش به سينم چسبيد سفت شد منم بي معطل ممه هاشو ميماليدم دستمو از توي سوتين كردم تو ممه هاش خيلي داغ و سفيد بود محححححشر بود ديگه وحشي شدم هلش دادم تو تخت كون گندشو ديدم بد جور حشري شدم از پشت سوتينشو باز كردم
ديوانه وار ممه هاشو ميخوردم اه و اوه ميكرد ميگفت كافيه كافيههه برو كونمو بكن منو جررر بدههههه حرف تموم نشده بود كه سريع باهاش لب گرفتم لباشو ٥ دقيقه خوردم دستمو كردم تو شرتش معلوم بود كه پشماشو زده چه رطوبتي تو شرتش بود!!!!چه كس خيسي داشت همونجا شرتشو در اوردم
وااااي خداااا چي دارم ميبينم يه كس صورتي و تپل و سفيييد و يه كون گنده خييييلي گننندهههه و سفيد محكم به كونش زدم كون سفيد و داغ و نرمشو ميماليدم يهو عسل نشست شورتمو كشيد پايين كيرمو كه ديد گفت واااي به سنت نميخوره اينقد كير بزرگي داشته باشي اون زمان كيرم ١٦ سانت بود كيرمو با دستاي نرم و داغش گرفت به دهنش نزديك كرد و خورد همينطوري ساك ميزد زبونشو تو دهنش دور كيرم ميچرخوند كيرمو در اورد و هي ميكرد تو دهنش هي در مي اورد و هي ميكرد تو دهنش بعدش تند تند ساك زد داشت ابم ميومد كه كيرمو در اوردم و كير خيسمو ميزدم به صورتو دماغ و لباش بعدش پاشو بردم بالا با دستم كيرمو گرفتم و كردم تو كونش نميرفت تو پس نشستم لبه ي تخت و سريع سوراخ كونشو ليس ميزدم با كسش با يه زبون و با يه ليس هم كسش و هم كونش رو خيس كردم كسشو اينقد ليس زدم و چوچولشو مي مكيدم كه يهو لرزيد و ارضا شد
بعد تو سوراخ كونش تف كردم و كيرمو با فشار كردم تو كونش فقط تا سرش رفت تو كونش خيلي تنگ بود چند بار عقب جلو كردم با فشار خيلي آه آه ميكرد و جيغ ميزد با جيغش منو حشري تر ميكرد بعد تونستم تلمبه بزنم سريع كيرمو در اوردم و كردم تو كس تنگش با دو بار كير جابجا كردن رفت تو ديوانه وار تلمبه زدم عين برق و سريع همينطوري ٥ دقيقه تلمبه زدم تا ارضا شد گفت كافيه گفتم من كه ابم نيومده!
گفت پس سريع بكن تو كونم و ابتو همونجا بريز گفت چشم بغلش كردم از پشت و كيرمو با سه بار تلاش كردم تو كونش واااااااس چه كون داغي
خييييييييللللللييييييي حال داد خيييلي همينطوري تلمبه زدم بعد ٥ دقيقه حس كردم ابم داره مياد
بدنمو بيشتر به بدن داغش چسبوندم ديوانه وار تلمبه ميزدم داشتم ديوونه ميشدم كه ابمو همونجا خالي كردم
بعدش رفتيم حموم و تو حموم با هم ور رفتيم يا ساك خوشگل هم برام زد كه ابم اومد…
اميدوارم خوشتون اومده باشه.


#پایان
@dastankadhi
سلام من بابک هستم ومیخواهم خاطره خودم وزن عموم را برایتان بگویم آن زمان من سرباز بودم ودرشهرستان خدمت میکردم من یک زن عمو دارم که هیکل مناسبی دارد ومن ان روزها در خانه آنها بودم من چند وقتی بودکه تو کف زن عموم بودم تو روزهایی که میگذشت میدیدم که
عمداً لباسهای زیر خودشو جلو دید من میگذاشت تا من آنها را ببینم من هم در فرصت مناسب و
زمانی که کسی منو نمیدید آنها رو به کیرم میمالیدم و با آنها حال میکردم و این کارهای من از چشم زن عموی عزیزم پنهان نبود و او میفهمید که من به لباسهای زیر او دست میزنم یک روز که من در حمام بودم وداشتم به یاد لباسهای زیر او و کون خوش فرمش جلق میزدم زن عموم پشت در حمام اومد و گفت بابک جان میخوای کمرتو لیف بزنم من تا اومدم بگم نه اون وارد حمام شد من هم که فقط شورت پام بود خیلی جا خوردم نا خوداگاه دستم روی کیرم رفت چون از داخل شورتم داشت میرد بیرون و زن عموم متوجه اون شده بود به روی خودش نمیاورد من پشتمو به زن عموم کردم و اون لیفو دستش گرفت شروع کرد به لیف کشیدن کمرم و همینطور که کمرمو لیف میکشید یک مرتبه شورتم پاین اورد و کونمو لیف کشیدوقتی پشتم تموم شد گفت برگرد من هم که خیلی خجالت میکشیدم گفتم نه خودم میتونم دستت درد نکنه که گفت چرا خجالت میکشی من تو رو از بجگی بزرک کردم و مثل مادرت میمونم منم که کیرم بلند شده بود نمیدونستم چی بگم یه مرتبه خودش منو برگردوند و متوجه کیرم شد و به رو خودش نیاورد و شورع به لیف کشیدن شد از بالا که به پایین میومد یه مرتبه دستش به کیرم خورد وچند ثانیه رو کیرم مکث کرد من متوجه اون شدم که با دو چشمش به کیرم زل زده بود بعد یه نگاهی به من کرد و گفت بزرگ شدی ها خوش به حال کسی که زن تو بشه منم که دیدم بدش نیومده بهش گفتم دوسش داری گفت کی رو گفتم کسی نه کیرم رو میگم گفت اره خیلی دلم میخاد مال من باشه منم بهش گفتم مال تو هر کاری که میخای بکن زن عموم که منتظر همین حرف بود زود شروع به خوردن کیرم کرد همینطور که کیرم رو میخورد منم با سینه هاش بازی میکردم و شروع به لخت کردنش کردم وبا سینه هاش ور میرفتم بعد شروع به خیس کردنش کردم وبا آب وصابون کسش رو شستم وشروع به خوردن کسش کردم که صدای ناله اش بلند شد منم که نمیتونستم طاقت بیارم کف حموم درازش کردم سر کیرمو گذاشتم در کسش و یهو فشارش دادم که صدای دادش بلند شد شانس آوردم که اون زمان کسی خونه نبود منم شروع کردم به تلمبه زدن همینطور که تلمبه میزدم داد میزد بکنم منم تلمبه میزدم وبا صابون بدنشو لیز میکردم که دیدم بی حال شد و من بهش گفتم برگرد کیرمو گذاشتم در سوراخ کونش و آرام داخش کردم که یه آهی کشید ولی از شدت بی حالی چیزی نگفت منم شروع کردم به عقب وجلو کردن کونش تقریباً گشاد بود راحت میتونستم عقب وجلو کنم که بعد از دو دقیقه ابم اومد و من همشو داخل کونش خالی کردم و بی حال رو زن عموم افتادم ومحکم بوسش کردم و ازش بابت این سکس تشکر کردم این بود خاطره من.


#پایان
@dastankadhi
سلام به همه دوستان عزیز شهوانی خاطره ای که براتون تعریف میکنم . من الان 12 ساله ازدواج کردم و بعد عروسیم یعنی بعد 6 ماه از عروسیم متوجه شدم که شدیدا عاشق خواهر زنم هستم و دیونه وار دوستش داشتم از من 3 سال کوچکتر به هر دری میزدم که بتونم برم تو کارش و باهاش سکس کنم ولی هر دفعه یه حسی و یه چیزی مانعم میشد البته اونموقع دختر بود . هر دفعه به بهانه بیرون رفتن یا کاری با خودم میبردمش و به بهانه ای میرفتم سمت خونه خودم البته همسرم خونه مادرش بود ولی هرکاری میکردم نمیتونستم بکشمش بالا تو آپارتمان یه چیزی مانعم میشد تا اینکه بلاخره روز حساس فرا رسید و خانواده همسرم رفته بودن خونه داییش و چون قبلا یبار پسر داییش خواستگار خواهر زنم بود و اون مایل به ازدواج با پسر داییش نبود و خواهرزنم مونده بود خونه البته همیشه و هر وقت که میدیدمش لباسای تنگ و کوتاه میپوشید ولی میترسیدم حرفی بزنم و یا کاری کنم که یدفعه بره به همه بگه خلاصه وقتی فهمیدم تنها تو خونس به خودم گفتم هرطوری شده کارشو تموم میکنم و رفتم اونجا زنگ زدم وقتی درو باز کرد با چادر بود ولی آرایش کرده بود وارد خونه که شدیم چادرشو در آورد دیدم یه ساپورت تنگ پاشه با یه تاپ قشنگ که خودم براش سوغاتی اورده بودم حسابی حشری شده بودم و نمیتونستم خودمو کنترل کنم رفت برام شربت اورد وقتی لیوانو ازش گرفتم تمام بدنم سرد بود ازم پرسید چیشده از دهنم در اومد گفتم هیچی فقط بد رقم حشری تو شدم و میخوام بکنمت و گرفتمش تو بغلم اولش خیلی مخالفت کرد ولی من نمیتونستم خودمو کنترل کنم و گفتم حالا که این کارو کردم تا آخرش میرم باد باد پیرهنشو کشیدم بالا وقتی سینه هاشو دیدم طاقت نیوردم و سوتینشو به زور از تنش در آوردم داش گریه میکرد و بهش گفتم تقصیر خودشه که همش باعث تحریک شدنم میشه و همه چیزو بهش گفتم که از بعد عروسیمون دیونه وار دوستش داشتم و دارم یه کمی آروم شد ولی نمیذاشت دست به ساپورتش بزنم و لختش کنم همش میگفت با این کار به خواهرم خیانت میکنم ولی من این حرفا حالیم نمیشد شروع کردم به خوردن سینه هاش و گوشش و لیسیدن گردنش احساس میکردم یواش یواش داره سست میشه خوب که حشریش کردم اروم رفتم سراغ کسش از روی ساپورت شروع به خوردن کسش کردم دیگه طاقت نداشتم ساپورتو کندم اونم مخالفتی نکرد چه کس قشنگی داشت عجب اندام زیبایی داشت آخه همیشه ورزش میکرد و به خودش و اندامش خیلی اهمیت میداد هیکلش مانکنی بود دستشو گرفتم و گذاشتم رو کیرم اروم شروع به مالیدنش کرد اونقدرهر دوتامون حشری شده بودیم که نمیدونستیم چکار داری میکنیم اول از پشت کردمش چون دختر بود اونقدر حالش توپ بود که خودش خواست بذارم تو کسش مخالفت کردم چون میترسیدم ولی تهدید کرد و به خاک پدرش قسم خورد اگه از جلو نکنمش به خانوادش میگه برای همین پاهاشو کذاشتم روی شونه هام کیرمو کردم تو کسش و شروع به تلمبه زدن یدفعه دیدم ملافه ای که خوابیده بودیم روش خونی شده اونقدر کردم تا آبم میومد در بیاد تکون نمیخوردیم بعد چند بار دیگه نمیشد برای همین ریختمش روی شکمش بعد با هم رفتیم حمام و قبل اینکه خانوادش بیان رفتم که منو اونجا نبین
3 سال گذشت و باهم رابطه داشتیم تا اینکه با یه نفر ازدواج کرد طرف آدم ساده و گاگولی بود فرق بین پاره شدن و پاره بودن یه دخترو نمیدونست البته خواهر زنم بهش گفته بود بعضی از خانما بعد پاره شدن خون ریزی نمیکنن و اون احمقم باورش شده بود آخه خیلی ساده بود هروقت شوهرش میرفت سرکار و من خونه بودم بهم زنگ میزد و میرفتم سمتش آخه من کارم شیفته بعد چند ماه از ازدواجش حدودا 8یا 9 ماه بود ازم خواست که اولین بچش از من باشه اول مخالفت کردم و گفتم همسرش متوجه میشه و گفت اون با من اینکارو کردم و بعد فهمیدم سر اون بیچاره رو شیره مالیده و الانم دخترمون 4 سالشه و از همسرمم یه پسر 7 ساله دارم خدارو شکر کاملا دخترم شبیه خواهرزنم بود و کسی شکی نکرد و هنوزم با وجود این باهم در ارتباطیم نمیدونم چرا وقتی پیش هم هستیم اونقدر خوشحالیم و شاد که باورتون نمیشه البته ناگفته نمونه بعد بچه دار شدن همسرم دیگه اونطوری که نیاز داشتم باهام سکس نمیکرد و این موضوع ناراحتم میکرد چون علاقه شدیدی به سکس داشتم برای جبرانش خواهرش جورشو میکشید آخه همه چیزو به هم میگفتیم که بین اون و شوهرش و بین من و زنم چی میگذره بارها بهم میگه بیا تا باهم فرار کنیم پسر و دخترمونو برداریم بریم یه جای دور چند بار حقیقتش وسوسه شدم و به بهونه ای دعوا راه میانداختم و لباسامو برمیداشتم ولی تا میومدم بهش زنگ بزنم یه چیزی مانعم میشد و الان اون توی خونشه و با شوهرشو و دختر کوچولوی من و منم سر زندگیم ولی هنوز هم باهم ارتباط جنسی داریم
خلاصه ببخشید که وقتتونو گرفتم و سرتونو درد آوردم.

@dastankadhi
ﻋﺸﻘﻢ ﺣﺪﯾﺚ

ﺳﻼﻡ ﻣﻦ 21 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﻫﻞ ﺗﻬﺮﺍﻥ .... ﺧﺴﺘﺘﻮﻥ ﻧﮑﻨﻢ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ..... ﺍﯾﻦ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻣﺜﻪ ﺑﺴﮑﺘﺒﺎﻟﯿﺴﺘﻪ .... ﺷﯿﻔﺖ ﺍﻭﻧﺎ ﻗﺒﻞ ﻣﺎﺳﺖ .... ﺍﺯ ﺷﺎﻧﺲ ﺧﻮﺑﻤﻮﻥ ﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎ ﻣﺸﻬﺪ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ..... ﺧﻼﺻﻪ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻭ ﻣﺮﺑﯿﺸﻮﻧﻮ ﭼﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺭﻭ ﺳﮑﻮ ﻫﺎ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺗﺎ ﺑﺎﺯﯾﻮ ﺑﺒﯿﻨﻦ ..... ﭼﻮﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ..... ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ... ﺗﻤﻮﻡ .... ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺭﺧﺘﮑﻦ ﺳﺮﯾﻊ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺗﯿﺸﺮﺕ ﻣﺸﮑﯽ ﺯﺭﺩ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﯾﻪ ﮐﻔﺶ ﺯﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻄﺎﯾﻪ ﻣﺸﮑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﻤﻮ ﭘﻮﺷﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﻋﻄﺮ ﺗﻠﺨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺯﺩﻡ .... ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺎ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻡ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﺷﺪﯾﻢ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﺎﻡ ﯾﮑﻢ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﺎﻡ ﯾﮑﻢ ﭼﺮﺥ ﺯﺩﯾﻢ .... ﺑﻌﺪ ﺭﻭ ﺑﻬﻢ ﮐﺮﺩﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﯿﺮ ﺍﻣﺸﺐ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﯿﺮﻥ ﮐﺮﺝ ﺣﺎﻟﻪ ﺧﺎﻟﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺵ ﻧﯿﺲ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﯿﺎﯼ ﭘﯿﺸﻢ؟؟؟ ﻣﻨﻢ ﯾﮑﻢ ﻣﻦ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﻼﺻﻪ ﯾﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﻣﺦ ﺑﺎﺑﺎﺭﻭ ﺯﺩﻡ .... ﻟﭙﻤﻮ ﻭﺭﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ... ﺩﺭ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﻡ ﯾﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻮﺭﻣﻪ ﺍﯼ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺟﻠﻮ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻣﻨﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺸﺶ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻮ ﺑﻐﻠﻢ ﻧﺸﺴﺖ ﯾﮑﻢ ﺑﻮﺳﺶ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﺶ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮑﻢ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﯾﻤﻮ ﺍﯾﻨﺎ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ... ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ ﺟﺎ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﻭﺭﺍﻥ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ .... ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺧﻮﺭﺩﯾﻤﻮ ﺗﻮ ﯾﻪ ﭘﺎﺭﮎ ﻧﺸﺴﺘﯿﻢ .... ﺩﯾﺪﻡ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﭼﺸﺎﺵ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺱ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ..... ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮐﯿﻨﮓ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩﻡ ... ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ...... ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺗﻮ ﮐﻮﭼﻪ ﭘﺎﯾﯿﻨﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ... ﺭﻓﺘﯿﻢ ﻧﯿﻠﻮ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ .. ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ...... ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﯾﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ ..... ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺮﻕ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻔﺴﺎﻣﻮﻥ ﻣﯿﻮﻣﺪ .... ﯾﮑﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ﭘﺲ ﯾﮑﻢ ﻟﺬﺕ ﻫﻢ ﺑﺪ ﻧﯿﺲ .... ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﻻﯾﻪ ﻣﻮﻫﺎﺷﻮ ﯾﮑﻢ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻣﺸﻮﻥ ... ﺑﻌﺪﺵ ﻋﺸﻖ ﺑﻨﺪﻩ ﺳﺮﺷﻮ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﺷﻮ ﺑﺴﺖ ... ﻣﻨﻢ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﺭﻭ ﺷﮑﻤﺶ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ .... ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﻧﻘﺲ ﻣﯿﺰﻧﻪ ... ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﯿﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺑﺪﺷﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ ... ﮐﻢ ﮐﻢ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﻟﺒﺸﻮ ﮔﺎﺯ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ .... ﺑﻌﺪ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﮐﺮﺩﻣﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮎ ﻣﯿﻤﺎﻟﻮﻧﺪﻣﺶ ﺍﺯﺵ ﻟﺐ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .... ﮐﻢ ﮐﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺴﺶ ﯾﮑﻢ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﯿﺮ ﻟﻄﻔﺎ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺍﺯﺍﺭﻡ ﻧﺪﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺟﻮﺍﺑﻤﻮ ﻧﺪﺍﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﯾﻊ ﺗﻮﺍﻡ ﻣﻌﺘﻞ ﻧﮑﻦ .... ﻣﻨﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ .... ﺩﯾﺪﻡ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺶ ﯾﮑﻢ ﺑﺎﻻ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺮﺩ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺣﺪﻭﺩﺍ ﯾﻪ ﺩﻭﺳﻪ ﺩﯾﻘﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﺳﺎﮎ ﺯﺩ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺴﻪ ﻧﯿﻠﻮ ﺍﺑﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺎﺩ ﺣﺎﻻ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻨﻪ ..... ﺩﺭﺍﺯﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﺲ ﺳﻔﯿﺪ ﺗﭙﻞ ﺑﯽ ﻣﻮ ..... ﯾﮑﻢ ﻣﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﺶ .... ﻭﺍﺳﺶ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﻔﺖ ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻪ .... ﺩﯾﺪﻡ ﺍﭘﻦ ﻧﯿﺲ ... ﺣﯿﻒ .... ﮔﺬﺍﺷﺘﻤﺶ ﻟﺒﻪ ﺗﺨﺖ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﮐﺮﻡ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺩﻡ ﮐﻮﻧﺸﻢ ﻣﺎﻟﯿﺪﻡ ﺍﻭﻟﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﻧﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺧﻼﺻﻪ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺩﺭﺩﺕ ﻧﻤﯿﺎﺭﻡ .... ﺍﺭﻭﻡ ﺳﺮ ﮐﯿﺮﻣﻮ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭﺩﺵ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﻌﺪ ﯾﮑﻢ ﺳﺮﺷﻮ ﻋﻘﺐ ﺟﻠﻮ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﯾﻪ ﻫﻮ ﮐﻼ ﺑﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺩﯾﺪﻡ ﺟﯿﻐﺶ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﺭﻓﺖ ﺍﺧﻮ ﻭﺍﺥ ﻣﯿﮑﺮﺩ .... ﺣﺪﻭﺩ 40 ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺶ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺭﻭﻡ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩﻡ ...... ﮐﻮﻧﺶ ﺟﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ .... ﺩﯾﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺷﺪ ...... ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﻭ ﭘﺎﻫﺎﻡ ﻧﺸﺴﺖ .... ﮐﯿﺮﻣﻮ ﺗﻨﻈﯿﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺟﺎ ﺳﻮﺭﺍﺧﺶ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩﻡ .... ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﺑﻢ ﻣﯿﺎﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﯿﻠﻮ ﺍﺑﻤﻮ ﮐﺠﺎ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ ﻣﻨﻢ ﮎ ﻣﯿﻤﺮﺩﻡ ﮐﻠﺸﻮ ﺗﻮ ﺩﻫﺸﻦ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﻢ ..... ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺷﻢ ﻣﯿﻤﺎﻟﻮﻧﺪﻡ ...... ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺑﻢ ﺍﻭﻣﺪ ﻫﻤﺸﻮ ﺗﻮ ﺩﻫﻨﺶ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻡ ..... ﺑﻌﺪ ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﯽ ﺣﺎﻝ ﺭﻭﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ..... ﺣﺪﻭﺩﺍ ﺳﺎﻋﺖ 1/30 ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ... ﺭﻓﺖ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﺍﻭﺭﺩ ﺧﻮﺭﺩﯾﻤﻮ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﻻﻻ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺬﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺍﮔﻪ ﺳﮑﺴﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎﺣﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻣﯿﺪ ﻭﺍﺭﻡ ﺧﻮﺷﺘﻮﻥ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ
پایان #ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺍﻣﯿﺮ
@dastankadhi
سلام دوستان اسمم امیر هست ۱۹ سالمه میخوام داستان سکس با دختر عمه ام رو براتون بگم
(سکس با دختر عمه و زدن پرده دختر عمه)
من یه دختر عمه دارم اسمش شکوفه است ۲۵ سالشه دختر خوشگل و زیباییست و من ازش خوشم میاد همیشه تو فکرمه همیشه که میبینمش به کون و ممه هاش نگاه میکنم براش جق میزنم خلاصه تو مخش بودم و به خود گفته بودم که باید بکنمش این شکوفه دانشجوست بابا و مامانش هر دوتاش معلم هستن صبح میرن و بعد ظهر میان شکوفه هم هر وقت کلاس داشت میره هر وقت نداشت تو خونه می مونه یه روزی روز چهارشنبه بود شکوفه خونه بود بابا مامانش مدرسه بودن خواهرش هم که اونم مدرسه بود منم چون میدونستم چهارشنبه ها تنها تو خونشونه با خود گفتم که باید امروز برم و بکنمش خلاصه بهش زنگ زدم به شکوفه بهش گفتم خونه ای گفت اره دروغکی بهش گفتم چون بابا مامانت دیر میان مامانم گفت برو شکوفه رو بیار خونه ما ناهار بابا و مامان و خواهرش هم میان بهش گفتم اونم گفت باشه منم رفتم در خونشون رو زدم رفتم داخل شکوفه گفت بزار آماده شیم بریم منم گفتم بیا بشین الان میریم همین که نشستیم بی اختیار دستشو گرفتم بردم سمت کیرم که تعجب کرد یه جوری نگام کرد خواست دستشو بکشه عقب که اجازه نداد اونم فهمیده بود که بهش دروغ گفتم خلاصه لبامو گذاشتم رو لباش خواست بره عقب که محکم گرفتمش کمی ازش لب گرفتم بعدش جداش کردم عصبانی بود لباسامو درآوردم لباسهای شکوفه رو هم درآوردم لختش کردم رفتیم تو تخت خواب دراز کشیدم گفتم بخورش اولش نمی خواست ولی بعدش ساک زد کرد تو دهنش یه ده دقیقه ای ساک زد کیرمو با تف دهنش خیس کرده بودم بعدش اون دراز کشید پاهاشو از هم جدا کردم کسشو لیس زدم عجب کسی داشت مو نداشت کسش بسته بود چون دختر بود تا حالا بهش کسی دست نزده بود منم کمی لیس زدم و بعدش سینه هاشو مالیدم و چنگ زدمشون و کیرمو گفتم تف بزن همین کارو کرد چهار دست و پا نشست خواستم کونشو بکنم کونش تنگ بود اصلا باز نبود سر کیرمو بردم سمت سوراخش که خیلی تنگ بود کمی سرشو که بردم راخل محکم جیغ کشید که گفت بکش بیرون ولی من گوش ندادم و کمی هم با زحمت دادم داخل که اینبار جیغ محکم تر کشید و خواست خودشو ازم جدا کنه اجازه ندادم کمی که جلو عقب کردم کونش باز شد تا ته کردم داخل تلمبه زدم شکوفه جون هم اه و ناله میکرد کونش خیلی سفید بود یه چند تا سیلی هم زدم به کونش سرخ شده بود همینطوری داشتم تلمبه میزدم و اه و ناله میکرد بهم حال میداد کیرمو کشیدم بیرون دراز کشید یه پاشو دادم بالا گفت از جلو نه نمیدم منم گفتم نگران نباش کاریت ندارم فقط سرشو میزارم رو کست همین منم سر کیرمو میمالوندم به کسش ولی نتونستم از کسش بگذرم کمی کیرمو کردم تو کسش که گفت چیکار میکنی بکش بیرون میخواست کیرمو بیاره بیرون اجازه ندادم و کیرمو تا ته کردم داخل که شکوفه جیغ و فریاد کشید که تو رو خدا درش بیار یه چند تا تلمبه زدم دیدم خون داره میاد کیرمو کشیدم بیرون خونی بود کس شکوفه هم خونی بود داشت گریه میکرد بهش توجه نکردم کیرمو باز کردم تو کسش و کردمش اه و ناله هاش بهم حال میداد بعدش دراز کشیدم شکوفه هم نشست رو کیرم بالا پایین میپرید سینه هاشو تو دستم گرفته بودم داشتم تلمبه میزدم و بعدش دادم برام ساک زد و بعدش ابم اومد همشو ریختم رو صورتش بازم برام ساک زد و انگشتمو کردم تو کسش . تموم که کردیم داشت گریه میکرد گفتم گریه نکن و این جور چیزا بلند شدم کیرم خونی بود شستمش و لباسامو پوشیدم و از شکوفه لب گرفتم و رفتم . شکوفه زو اون روز زن کردم و از اون روز به بعد یه دوبار هم کردمش.


@dastankadhi
#پایان
شب عروسی با زنم

  

سلام من سامانم 29 سالمه و 1 ساله که ازدواج کردم ، قدم 178 و کیرمم تقریبا 18 سانته ، این قضیه برای 1 سال پیشه یعنی موقع ای که عروسی کردم ! از دوران دانشگاه سارا (زنم) ـو میشناختم خیلی با هم صمیمی بودیم ، اما بگم که با چند تا دختر دیگه هم بودم ، بالاخره بعد از چند سال تصمیم به ازدواج گرفتیم و... با هم رابطه نداشتیم ، من مشتاق بودم اما اون میگفتتا قبل نامزدی نه ، البته چند باری از هم لب گرفته بودیم و وقتی هم مست میشد و میفتاد تو بغلم ی خورده میمالوندمش!


خلاصه گذشت تا شب عروسی ، بعد از آتلیه با ماشین رفتیم تو باغی که مراسم بود ، طبق معمول دیر کرده بودم ! مهمونا قرار بود از ساعت 7:30 بیان و تازه 8:45 بود که ما رسیده بودیم ، همینطور تا وسطای مراسم گذشت تا گفتن وقت رقصه تانگوئه عروس و دوماده!! منم که البته بلد نبودم باس میرفتم دست سارا رو میگرفتم میاوردم وسط ، به هر سختی ای که بود رقصیدم و آخرش یهو دی جی ـهه برگشت گفت داماد باید عروسو ببوسه ، منم آروم لپای سارا رو بوسیدم اون خیلی خجالت کشید اما بعد دی جی گفت: از اینا نه! از اوناش و ی چشمک به من زد ! منم دلو جرئتمو جمع کردمو لباشو بوسیدم ، سارا که دیگه داشت از خجالت آب میشد!! به محض اینکه لبمو از رو لباش برداشتم رفت اونور باغ البته خیلی عادی و ریلکس رفت تا کسی فکر نکنه ناراحت شده ، اما من فهمیده بودم که ناراحت شده ، منم رفتم دنبالش ، گفتم چی شد؟ گفت آبرومونو بردی ! گفتم چرا؟ گفت خر خودتی اما لحن حرف زدنش جوری بود که معلوم بود حشری شده ، منم که نمیخواستم شبمون خراب بشه دستاشو گرفتم و بوس کردم و گفتم ببخشید فک نمیکردم ناراحت بشی عزیزم ، اونم به من با کلی اکراه دستمو گرفتو و رفتیم و مراسم ساعت 1 بود که مراسم تموم شد و ما برگشتیم خونه ی خودمون ، مامان و بابای من و اون تا نزدیکای 2 - 2:30 خونه ما بودن اما بعد رفتن و شب نموندن ، من سریع لباسامو عوض کردم و رفتم تو تخت ، سارا قبلا لباسای خونشو پوشیده بود و اومد کنار من خوابید ، دست راستشو گذاشت رو شونه ی راست بدنمو ی لب ازم گرفت منم خیلی داغ شدم و دستاشو گرفتمو کشیدمش رو خودم ، هی از هم لب میگرفتیم و تو اون حالت قشنگ چاک سینه هاش معلوم بود و سوتینم نداشت ، با خوشحالی بلوزشو در آوردم اول گردنشو خوردم تا رسیدم به سینه هاش سینه هاشو هم میمالوندم هم نوکشونو گاز میگرفتم ، که یهو آروم با کلی آه و ناله در گوشیم گفت جرم بده ناکس ، منم شلوار و شورتشو با هم کشیدم پایین چرخوندمش اول کسشو هی میخوردم تا اینکه دوباره گفت ناکس جرم بده ، زودباش! منم نامردی نکردم بلند شدم ، گفتم پشت کن به من ، گقت از کس نه از کون ، گفتم پشت کن حرف نباشه! برگشت و من کیرمو آروم از پشت گذاشتم دم کسش و آه و ناله هاش زیاد شد با دستش کسشو ی خورده باز تر کرد منم کیرمو فشار دادم به چیزی نخورد و دفعه بعد که آوردم بیرون و بردم تو ی جیغه خیلی بلند زد و از بغل کیرم خون میومد و فهمیدم پردش پاره شد بعد شروع کردم پشت سر هم تلمبه زدن ، حدودا 15 ربع تلمبه زدم گفتم بریزم توش؟ گفت گه خوردی بده بخورمش ، درآوردم کیرمو کرد تو دهنش چند تا جلق هم برام زد و تمام آبمو خورد . ی لب دیگه ازش گرفتمو گفتم عاشقتم ، اونم هیچی نگفت و گفتنم میخوام از پشت جرت بدم ، عزیزم ، معلوم بود دوست نداره اما گفت فقط یه امشب! با دستش باز کرد سوراخ کونشو و کیرمو فشار دادم تو خیلییییییییییی تنگ و داغ بود ، داشتم دیوونه میشدم ! میگفت نکن کسکش نکن درد داره و آه و ناله میکرد و من هی محکم تر تلبمه میزدم ، اونم با کسش ور میرفت اول آب اون اومد و بعد من 2 بار آبم اومدو هر 2 بار آبمو ریختم تو کسش ، بعدشم ی دور کسشو خوردم تا آبش اومد ، گفتم عزیزم دیگه فقط برا خودمی! تا صبح کنار هم لخت خوابیدیم و بعد از چند ماه که هر شب سکس داشتیم تصمیم به بچه دار شدن کردیم ، الانم زنم حاملس و منتظر پسرمونیم

نوشته:‌سامان
@dastankadhi
من عاشق ساک زدنم



من غزلم 19سالمه
راستش من عاشق ساک زدن و خوردن آب مردام...حدود دوسالی هس که با یه پسر دوستم اسمش ابوالفضله...همه چیش خوبه فقط یه مشکل بزرگ داریم اونم اینه که همیشه با کمبود مکان مواجه ایم
واسه همین همیشه تو پارکای خلوت قرار میذاریم و به هزار زور و زحمت میتونیم یه لب بگیریم!
دفعه پیش حسابی حشر بودیم کیف کولمو گذاشتم رو پاش کمربندشو باز کردم و کیرشو دراوردم زیاد بزرگ نبود اما خوش حالت بود...اول یه ذره با دست مالیدم تا حسابی حشری شه بعد کردمش تو دهنم و تا میتونستم مکیدمش اونم حسابی خوشش اومده بود و بلند بلند آه میکشید از دهنم دراوردم و تو چشاش نگاه کردم و گفتم عزییییییییزززممم حال میکنیی؟
اونم با یه لحنی که حشر ازش میبارید گفت خیلییییی بخور بدو...قربون لبای صورتیت بشم....همشو بکن تو دهنت
منم واسه اینکه حال کنه سر کیرشو زبون میزدم و زبونمو میکردم تو چاک سرش!
بعد گفت عشقم؟؟؟همشو میکنی تو دهنت؟؟
منم یه نفس عمیق کشیدم چون میدونستم اگه تا ته بکنم تو دهنم تا چند دقیقه نمیذاره در بیارمش
آروم آروم شروع کردم به فرو کردن کیرش تو دهنم تا جایی که تخماش رو با لبام حس میکردم اونم سرمو گرفت و محکم نگه داشت و شروع کرد آروم آروم تلمبه زدن یکم تحمل کردم اما بعدش دیگه نفس کم آوردم
درآورد از دهنم گفتم آروم عزیزم خفم کردی
گفت میخوام یجوری کیر بخوری که تا آخر عمرت دیگه هوس نکنی
منم که از خدا خواسته گفتم پس پاشو وایسا تو دهنم تلمبه بزن
اول ابوالفضل باورش نمیشد چون من کلا آدم وسواسی هستم فکر کرد خوشم نمیاد گفت نه بسه گلم تا همینجاشم اذیت شدی میدونم بدت میاد
گفتم ببین من الان حشرم تو ندی میرم یکیو پیدا میکنم براش ساک بزنم تا آبش بیاد
با بهت و ناباوری رفتیم تو یه کوچه خلوت شلوارشو تا روناش کشیدم پایین و شروع کردم محکم ساک زدن
انقدر محکم که میترسیدم کیرش کنده شه بمونه تو دهنم!
دوباره حشری شد سرمو با دستاش گرفت و شروع کرد تلمبه زدن همون موقع حس کردم یه آبی که یه ذره شور و تلخ بود اومد تو دهنم گفتم این چی بود؟گفت پیش منیم بود
دوباره کیرشو تا ته کردم تو دهنم و اونم تلمبه زد
گفت قربون هیکل نازت بشم پاشو وایسا سینه هاتو درآر و خودش شروع کرد دکمه های مانتومو باز کردن اون یکی دستشم کرد تو شرتم و با چوچولم بازی کرد منم همزمان کیرشو میمالیدم سینمو درآورد افتاد روش میمکید گاز میزد بش گفتم من رو سینه هام حساس نیستم واقعا هم حسی ندارم فک کنم چون سینه هام خیلی بزرگن!
اونم نهایت استفادرو کرد و حسابی سینه هامو مکید و گاز گرفت طوری که نوک سینه هام تا یه هفته کبود بودن
شونه هامو فشار داد که بشینم نشستم کیرشو کرد تو دهنمو و محکم تر و تندتر از دفعه پیش تلمبه زد میگفت آره دارم دهنتو میگام قربون این دهنت بشم همه کیرمو بخور ببینم و یهو محکم تلمبه زد که کیرش تا ته رفت تو دهنم یکم دردم اومد و ناله کردم اما اون فکر کرد خوشم ومده شروع کرد تند تند تلمبه زدن
 نمیدونم چرا آبش نمیومد حدود بیست دقیقه تلمبه زد آخرم آبش نیومد
بش گفتم چرا نمیاد آبت؟؟
میگفت شرایطش نیست اینجوری استرس دارم یکی بیاد واسه همین آبم نمیاد
اما فکر کنم اسپریی قرصی چیزی مصرف کرده بود
مجبور شدم تندتر و محکم تر بزنم انقدرخوردم که دهنم بی حس شد و به معنای واقعی حسه گاییده شدن دهن رو درک کردم چند لحظه بعد جیغش دراومد یهو گفت سرتو بکش الان آبم میاد اما من کونشو بغل کردم که آبش بریزه تو دهنم
یهو یه مایع داغ تلخ که یه بویه خاصی میداد دهنمو پر کرد فکر کنم خیلی وقت بود جلق نزده بود چون واقعا زیاد بود
با لذت آبشو رو دادم همونجوری سرمو بردم بالا و دهنمو باز کردم که ببینه آبشو تماما خوردم!
فکر کنم تازه یادش افتاده بود خجالت بکشه شروع کرد معذرت خواهی منم پاشدم بغلش کردم اونم یه دستشو از پشت برد با کونم بازی کرد و با اون یکی دستش شروع کرد ناز کردنم و قربون صدقم میرفت!
خیلی اون بار بهم چسبید اما حیف دیگه موقعیتش پیش نیومد براش ساک بزنم


نوشته:‌ غزل

@dastankadhi

#پایان
سودابه_عزیزم




ادش بخیر زمانی که دانشجو بودم به طور اتفاقی و توی سوپری سر کوچه با یه خانم چادری که همچین چپ چپ منو می پایید آشنا شدم .شماره تلفن خونه رو بهش دادم . راستش بخواید فکر نمی کردم بهم زنگ بزنه ولی زنگ زد اسمش سودابه بود و مدتی تلفنی باهم صحبت میکردیم . درددل میکرد که شوهرش آدم خوبی نیستو از این صحبتا و منم که خدای کس کلاس گذاشتنو و بچه مثبت بازی بودم حسابی توی دل ایشون جا باز کرده بودم که بعد از مدتی به زیر دلش هم کشیده شد . شوهر سودابه خانم توی اداره برق شیفت اتفاقات برق بود . بعد از مدتی ازش خواستم که از نزدیک ببینمش و اونم قبول کرد که موقعی که حاج آقا شیفت شبه برم اونجا .


ساعت 10 شب بود که دفعه اول رفتم اونجا و توی حیاط نشستیم , یه لباس تنگ و یه شلوارک پوشیده بود که خداییش هیکل خوبی داشت . پایین تنه اش خیلی خوش استیل بود ولی نمیدونم چرا سینه هاش کوچیک بود . خیلی باهاش لاس زدم ولی نتونستم بکنمش . بعد از مدتی که باهاش صحبت می کردم بهش گفتم دوست دارم بکنمش که یه طوری گفت نه که هوس از حرفش میبارید . یکی از شبهایی که رفته بودم اونجا خیلی ازش لب گرفتم و به زور هم که شده بود با کسش رو شلوار بازی کردم و حدود 1 ساعت باهاش حال کردم تا تونستم دستمو برسونم به چوچولش . اینقدر کسش صاف بود که دستم روش لیز میخورد . خلاصه اینقدر با چوچولش بازی کردم که داشت میمرد و خودش گفت بریم توی اتاق . توی اتاق همینکه که خم شد که ضبط رو روشن بکنه بهش چسبیدم و روش خوابیدم . سودابه خیلی زور زیادی داشت منو کنار زد و گفت علی جون من باهات شوخی ندارم چرا اینکار میکنی و زد زیر خنده . لباسشو توی نور کم لامپای بیرون در اورد . داشتم میمردم , سودابه از بس هوسی بود کس شعراش گل کرده بود . خلاصه رفتم سر وقت سینه هاش که گفت نه , سینه رو با کس میده و جدا شرمنده ام . روش خوابیدم کیرم آروم گذاشتم تو کسش و دستمو روی سینهاش . بعدشم همونطور که کیرم تو کسش بود با زبون روی سینهاش میکشیدم و میمکیدمشون . سودابه دقیقاً وحشی شده بود و اینقدر لرزید که آبش اومد و موقعی که ابش اومد جیغ میزد .شما تجسم کنید من هم داشتم حال میکردم و هم ترسیده بودم . از یه طرف میترسیدم شوهرش اتفاقی بیاد خونه و از طرف دیگه از حالت هوسی اون .


وقتی آبش اومد گفت هنوزم میخواد که بکنمش که بهش گفتم لامصب من هنوز آبم نیومده و مطمئن باش کردنم ادامه داره . خلاصه بعد حدود 20 تلمبه زدن آبم اومد و ریختم تو کس داغش . از بس ترسیده بودم لباسامو ÷وشیدم که برم خونه ولی اون با همون حالت لختش اومد توی حیاط بر خداحافظی که وقتی دوباره هیکلشو دیدم کیرم بلند شد و موقعی که بهش چسبیدم که خداحافظی کنم دوباره کیرمو از تو شلوار در آوردم و گذاشتم لای ÷اش . سودابه گفت علی مگه سیر نشدی ؟ گفتم راتش بخوای میخوام یه بار دیگه اینجا بکنمت . قبول کرد . خم شد , وای که چه کس بزرگی داشت . از پشت گذاشتم داخل کسش و اونم دستشو به میله گاراز گرفته , اینقدر تلمبه زدم که آبم اومد و اونم مثل وحشیا حال میکرد . ازش خداحافشی کردمو رفتم خونه , ساعت 1 شب بود و نای راه رفتن نداشتم . بعد از اون هم بارها کردمش , ولی بعد از مذتی که با زنهای دیگه دوست شدم و سودابه تکراری شده بود ازش جدا شدم . ولی واقعاً کس نازی بود و کمتر برام پیش اومد که یکی اینقدر موقع سکس حال بده .


نوشته:‌ علی


#پایان
@dastankadhi
سکس با زن فامیل


سلام دوستان این داستانی که مینویسم واقعیه و واسه خودم اتفاق افتاده و اگرم دقت کنید چیز خارق العاده ای نداره که بگید دروغه...من مهرانم و 20 سالمه
خب از اینجا بگم که یکی از فامیلهای دورمون میخواستن بیان شهر ما و با پدرم صحبت کردن و قرار شد که مستاجر ما بشن...یه اقا(رضا) و خانومش(فاطی) و یه پسر 2 ساله.
خلاصه اسباب کشی کردن و اومدن.این فاطی خانوم قصه ما قیافش به شدت تخمی بود...درحدی که میدیدم کیرم میخوابید جوری که انگار تا حالا بیدار نشده!!!(اینم شانس ما) 
از همون اول که اومدن یه چیزایی فهمیدم که این میخاره و ... از نگاه کردنش و بقیه رفتاراش.ولی چون اون موقع دوس دختر داشتم اصلا نگاشم نمیکردم.بازم میگم قیافش خیلی کیری بود...! اما بعدا که بیشتر توجه کردم فهمیدم بدن قابل قبولی داره.خلاصه یه چند ماهی گذشت و اون همچنان امار میداد و من دایورت میکردم... تا اینکه بعد چند وقت من با دوست دخترم به هم زده بودم و بد جور تنها شده بودم و افتاده بودم تو فکر فاطی خانوم..
از خودم بگم که قیافه معمولی دارم. قدم185 و ورنم 70 یکم لاغرم ولی بدنسازی کار میکنم. 
خلاصه تصمیم گرفتم که هم یه حالی به فاطی خانوم بدم که خیلی میخاره هم خودم که چند ماهی میشد تنها بودم یه حالی کنم...
شوهرش صبح میرفت سر کار تا 6 غروب.بچشم که 2 سالش بود و هیچی نمیفهمید.کم کم مهربون تر نگاهش میکردم و امار بازی میکردیم.ولی منتظر بودم که اون پیش دستی کنه..!
خلاصه هرروز پشمای سالار(کیرمو عرض میکنم) رو تمیز میکردم که قافلگیر نشم. تا اینکه یه روز اومد دم خونمون و به مامانم گفت که رفته بیرون و کلید رو داخل جا گذاشته.مامانمم صدام کرد گفت بیا برو ببین میتونی بازش کنی.منم که فهمیدم نقشه کشیده به مامانم گفتم کارم که تموم شد میرم پارک.تا به اندازه کافی وقت داشته باشم.خلاصه رفتم پایین و یکم با در ور رفتم که با یه لبخند مرموز با اون قیافه کیریش گفت برو اون ور کیلید دارم....! رفتیم داخل گفت بزار بچه رو بخوابونم میام پیشت.رفت و برگشت نشست پیشم.لبمو بوسید احساس کردم دارم بالا میارم!!سریع خودمو زدم به اون راه که انقد حشری ش
دم نمیتونم جلو خودمو بگیرم!!!دست انداختم دارزش کردم رو مبل با یه حرکت شلوارشو کشیدم پایین و با حرکت دوم تا خایه کردم توش.سعی میکردم سقفو نگاه کنم تا لذت ببرم!!! من کمرم زیاد سفت نیست و معمولا7_8 دقیقه ای ابم میاد.اما این دفه حداقل یه ربع کردم!! تا ابم اومد.بس که این زن تخمی بود خخخ.خلاصه ابم اومد و پا شدم زدم بیرون که مثلا خجالت کشیدم.بعد از اونم یه چند باری اس ام اس داد که بیا پیشم ولی من بهونه کردم که تو شوهر داری و نرفتم خخخ خلاصه تجربه خوب و تخمی بود...
مرسی که وقت گذاشتید

@dastankadhi
#پایان
من و همسایه جنده مون مامان محمد


این داستان من مال دوران دبیرستانمه زمانی که از شدت حشر به کیرم رحم نمیکردم هی جق میزدم خیلی جق میزدم
اینم داستان من با همسایه جندمون صابرینه
اون زمانا 18 سالم بود یه پسر خوش تیپ قد بلند ورزشکار . یه روز بعد مدرسه برگشتم نهار خوردم که بعدش بخوابم به بقیه درسام برسم که خواب دیدیم دارم همسایمون مامان محمد رو که یه سوپری سر کوچه دارن میکنم وای یه زن زیبای تپل با اون کون ژله ایش یه بار که رفته بودم خیارشور بخرم خم شد تا شیشه خیارشور رو برام تو کیسه بزاره منم اون سینه های تپل قشنگشو دید میزدم کیرم از فشار زیاد شق کرده بود اونم یه نگاه بهش کرد یه نیش خندی کرد
من همیشه خواب مامان محمد میدیدم که باهاش سکس میکنم با اون کون تپول کس داغش غیر از خواب میومد پیش مادرم و اوقاتی که بیکارن با هم صحبت میکردن خودش مامانم یه بار یواشکی به حرفاشون گوش میدادم بهش میگفت با یه صدای سکسی میگفت پسرت هانی بزرگ قوی شده ..... کیرشم خیلی بزرگ شده ...... یلا دختر دیگه باید زنش بدی ازش خلاص شی .... مادرم هم میخندید آروم میزدش تا ساکت بشه
البته من زیاد فال گوش وا میستادم حرفاشون درباره تراشیدن موی کس حموم کرداناشون منو حشری میکرد .
ارتباط بصری قویی بین من و مامان محمد وجود داشت طوری که وقتی تو خوابم میکردمش آب منیم با فشار میپاشید رو لحاف تشک منم هروز صبح باید میرفتم حموم خودمو تمیز میکردم
یه روز صبح با صدای در زدن بلندی از خواب بیدار شدم هیچ کس به غیر از من تو خونه نبود به همین دلیل فکر کردم مادرمه رفته بیرون و کلیداشو یادش رفته منم با عجله رفتم تا رو براش باز کنم اصلا هواسم نبود که رو خودم خراب کاری کرده بودم آب منیم حتا روی پاهام ریخته بود بوی بدی ازم یاد
درو باز کردم دیدم مامان محمده همون همسایه که شبا خوابشو میبینم همونی که پیش مادرم غیبتمو میکنه
سلام کردم
پرسید مامانت کجاست
گفت نیستش رفته بیرون
باشه منتظرش میشم تا بیاد
امد داخ منم هول شدم
ازم پرسید چته هول کردی از چی ترسیدی ؟
من کاری کردم ؟
بعدش جنده خانوم بدون اجازه رفت تو اتاقم وقتی بوی اتاق به دماغش زد آب منی خش شدم رو لحاف دید دهنش از تعجب باز مونده بود
هانی این خیسی ، آب منی چیه که رو لباساته ؟
من هول کردم از خجالت دستمو گذاشتم رو کیرم
اونم مثل گرگ بو میکشید بدش نیومده بود با یه شیطنت خاصی میخندید
چشمو انداخته بود رو کیرم که شق کرده بود با خنده میگفت پسر جون این آبا رو حروم کی کردی .... دیگه بسه ... تو خری نه تو اسبی
گذاشتم هرچی میخواد بهم بگه منم سرمو انداخته بودم پایین
منو فرستاد حموم اوندم دنبال یه نشونه از دختری که من بخاطرش این کارو کردم میگشت از حموم امدم بیرون دیدم ملحفه تختمو داشت عوض میکرد
بهم رو کرد گفت اگه یه کاری ازت بخوام برام میکنی
گفتم : اگه بتونم برات انجام میدم
اونم با خنده گفت حتما میتونی شک نکن
ضربان قلبم با حرفاش بالا رفت کیرم دوباره داشت شق میشد
با جدیدت گفتم تو دقیقا چی میخوای ؟
با ناز عشوه گفت منم خسته شدم پسر جون .... من خیلی وقته خسته ... میتونی خستگیمو رفع کنی ....
از چی راحتت کنم
بهم نزدید شد گفت من یه مدت پیش انجامش دادم
با تعجب پرسیدم : چکار کردی
... نمی فهمم
جنده خانوم خندید دم گوشم آهسته گفت : خودت میدونی
منم با تعجب بهش نگاه کردم
یعنی با من بخوابی ..... همون کاری که یه مرد با یه زن میکنه
برقی تو چشمام درخشید بهش نگاه کردم دم گوشش گفتم : یعنی ... یعنی .. بکنمت خونم جوش امد گفتم راست میگی؟
اونم پاهاشو باز کرد شروع کرد از رو لباس با کسش ور رفتن منم مثل این ندیده ها بهش حمله کردم پستوناشو گاز میگرفتم نمیدونستم باید چکار کنم
همینه که لباسشو کند برای بار اول یه کس واقعی دیدیم آبم امد
دوباره کیرم شق کرد رفتم مامان محمدو رو تختم بکنم
یه دست
دو دست
سه دست
تمام آبمو تو کسش خالی کرد برای بار اول بود که گرمای کس شیرینشو میچشیدم
بعد از بار سوم کیرمو گرفت برام ساک میزد تا آبم تو صورتش بپاشم کیرمو تو دستش گرفته بود برام جق میزد آروم دم گوشم به کیرم میگفت : خدا برام نگهت داره .... بعد از این همه مدت آرومم کردی

@dastankadhi


#پایان
فاطمه




سلام من يه بسر ٢٢ ساله هستم
ميخوام جريان سكس با دختر عموم رو براتون بنويسم.
دختر عموم اسمش فاطمه س پدر و مادرش از هم طلاق كرفتن واين اتفاق باعث شد كه عموم بجه هاشو بياره بيش مادرش وخونواده برادراش
 وخودش هم براي كار راهي يكي از كشور هاي عربي شد
 وبجه هاشو بيش مادرش و ما كذاشت ورفت عموم سالي يه دفعه به مدت دوماه مي يومد ايران وبه بجه هاش سر ميزد و دوباره ميرفت
جرياني كه ميخوام براتون تعريف كنم حدودا مال سال ٨٦ هست
ما توي يه خونه اي زندي ميكرديم كه ٧تا اتاق داشت يه اتاقش مال من و داداشم بود
يه اتاقش هم مال بسر عمو هام بود
يه اتاق هم مال مادر بزركم بود
يه اتاق هم مال دختر عمو هام بود
ويه اتاق هم مال مادر و بدرم بود
ويه اتاق هم مال خواهرم بود
يكي از اتاق ها هميشه خالي بود
من با فاطمه خيلي صميمي بودم فاطمه هم بامن خيلي راحت بود
شبي كه عموم برا كار خارج از كشور رفت فاطمه خيلي كريه ميكرد من رفتم و يه كمي آرومش كردم تا اون وقت هيج حسي بهش نداشتم تا اين كه از رفتن عموم حدود دو سه ماهي ميكذشت كه منو داداشم وخواهرم يه شب واسه فيلم نكاه كردن رفتيم تو اتاق فاطمه.
داداشم و خواهرم وخواهر برادراى فاطمه همه جلو تر از من و فاطمه نشسته بودن و من و فاطمه بشت سر همه بوديم .
همه داشتن فيلم نكاه ميكردن بجز من آخه من داشتم به سينه هاي فاطمه نكاه ميكردم كه يه دفعه متوجه شدم فاطمه داره بهم اشاره ميكنه و ميكه كجا رو نيكاه ميكني منم با برويي تمام با اشاره بهش فهموندم دارم اون سينه هاي قشنكت رو ديد ميزنم و بعد رفتم كنارش نشستم و شروع كردم باهاش شوخي كردن ولي اون زود از جاش بلند شد و از اتاق رفت بيرون منم از دنبالش بيرون رفتم ديدم بشت در اتاق منتظر ايستاده تا منو ديد كفت جرا اين كارا رو ميكني منم هيج جوابي بهش ندادم وفورا اونو توبغلم كرفتم شروع كردم به ماج كردنش بعد سينه هاشو تو دستم كرفتم اون داشت مقاومت ميكرد اما فايده اي نداشت همينتور كه توبغلم بود بلندش كردم ديكه كاملا بهم جسبيده بود من كيرم حسابي شق شده بود همين كه بلندش كردم كيرم لاي باهاش رفت واي جه رون هاي نرمي بود خيلي اصرار ميكرد كه ولش كنم منم ديدم داره خيلي طولاني ميشه ولش كردم
فردا صبح ش كه از خواب بيدار شدم نمي دونستم جه جوري با فاطمه رو برو بشم واقعا اتفاق ديشب اصلا دست خودم نبود اما من بايد با فاطمه رو برو ميشدم جون تو يه خونه زندكي ميكرديم وقتي از اتاقم او مدم بيرون رفتم رو حياط ديدم فاطمه كنار حوض داره دست وصورت شو ميشوره رفتم كنارش تا اومدم باهاش حرف بزنم كفت راجب ديشب هيجي نكو،منم كفتم يعني از من ناراحت نيستي؟ هيجي نكفت! اما من متوجه يه جيز ديكه شدم واقعا دارم درست ميبينم اون داشت لبخند ميزد مثل اين كه اونم بدش نيومده بود.
حدود يكي دو هفته بعد از اين جريان همه بجز فاطمه و مادربزركم همه رفتيم خونه عمه من هم از اين موقعيت استفاده كردم و ازخونه عمم جيم شدم و اومدم خونه خودمون بيش فاطمه جونم!
در زدم فاطمه درو باز كرد كفت جرا بركشتي؟ كفتم دلم هواي تورو كرده بود
فاطمه كفت ديونه شدي اين جه حرفيه كه ميزني
منم رفتم داخل دستشو كرفتم بردم توي يه اتاق كه هميشه خالي بود فاطمه ميكفت منو اينجا اوردي جيكار كه ديكه نذاشتم حرف بزنه ازش لب كرفتم اولش ممانعت ميكرد اما بعدش خودش رام شد ديكه ممانعت نمي كرد همين طور كه داشتم سينه هاشو ميماليدم لباسش رو از تنش در اوردم واي جه سينه هاي سفيدي داشت يكم سينه هاشو خوردم ديكه حسابي حشري شده بود شلوارشو با شورتش از تنش در اوردم شرتش حسابي خيس شده بود واي جه كس داشت سفيد سفيد با دستم سروع كردم به ماليدنش ديكه داشت صداي اه وناله ش در ميومد خوابوندمش كف اتاق با هاشو از هم باز كردم واي جه
صحنه اي هيج وقت ازيادم نميره رفتم لاي دوتا باهاش كيرمو لاي درز كسش مي كشيدم كه فاطمه كفت معتل نكن بكن توش ديكه منم بدون اين كه معتلش كنم يه دفعه كيرمو هل دادم تو كسش يه جيغ كوتاه زد ديدم كيرم كيرم خونيه من پرده بكارت شو باره كردم


نوشته: محسن
@dastankadhi
#پایان