زنم دختر همسایه رو برام جور كرد
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
سوراخ موش بودیم که لخت شیم و همدیگرو بمالیم.
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام من رضا هستم متاهلم
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi
زنم دختر همسایه رو برام جور كرد
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
سوراخ موش بودیم که لخت شیم و همدیگرو بمالیم.
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام من رضا هستم متاهلم
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi
این ربات از شما 8 تا سوال میپرسه،اگر به این سوالات پاسخ درست بدی، اتفاقات که در آینده قراره بیوفته واست رو شرح میده🤗اگر شگفت زده نشدی 😏 دیگه امتحان نکن☺️
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgermbot?start=495146276
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgermbot?start=495146276
کردن کون زن داداش
سلام من آرش هستم و ۲۹ سالمه این داستان برمیگرده به ۲۳ سالگیم یه برادر دارم که ۸ سال از خودم بزرگتره و زنش هم یک سال از خودش کوچیکتره حالا زن داداشه من چند سالش میشه؟??? شوخی کردم بریم سر داستان زمانی که ازدواج کردن هر وقت میومدن خونه ی ما من دائما چشمم به کونش بود همیشه هم شاوار تنگ میپوشید خدا وکیلی هیکلش یه چیزی تو مایه های الکسیس بود، کون گنده سینه های خوب که با دیدنش همیشه من حشری میشدم وای از قیافش واستون نگم یه چیز عجیبیِ خلاصه من همیشه تو فکر کردن ایشون بودم و همیشه به یادش جق میزدم خیلی دوست داشتم یه بار بکنمش، من همیشه دوس دخترامو میبردم خونه داداشم میکردم با داداشم راحت بودم خونه رو واسم خالی میکرد، یه روز که دوس دخترمو بردم اونجا و وقتی که کارم باهاش تموم شد و رفت، صدف (زن داداشم) اومد خونه و من هنوز اونجا بودم برادرم تو یه کارخونه کار میکرد و کارش شیفتی بود اون روزم ساعت ۵ بعد از ظهر رفته بود و ساعت ۶ صبح میومد خلاصه اومدم که لباسامو بپوشمو برم خونه یهو صدف گفت که کجا بمون حالا شام بخور میری گفتم نه دیگه میرم گفت بمون بابا منم تنهام… گفتم باشه. جلوی من راحت بود اینبار یه شلوار سفید نازک پوشیده بود که شرت صورتیش از زیر معلوم بود منم چشمم فقط به کونه لامصبش بود. شروع کردیم حرف زدن گفت آرش خوب این دخترارو میاری ترتیبشونو میدی یهو من جا خوردم اصلا از این حرفا با هم نمیزدیم. منم پرو پرو گفتم اره دیگه من راضی اونا راضی خدام رذضیه دیگه، گفت نه حال کردم هر روز یه نفرووو اره… خلاصه بحث کشید به باشگاه رفتنو گفت ارش من جدیدن باشگاه میرم هیکلم چطور شده؟ دیگه یواش یواش کیرم داشت بلند میشد، گفتم خیلی خوب شده مخصوصا باسنت گفت خدایی گفتم آره.کلا آدمِ دیوسی هستم??? بعد از این حرفا دیگه کیرم داشت از جا کنده میشد با خودم گفتم من امشب باید اینو بکنم، اینم بگم صدف خیلی ترسو تا دست ببری سمتش زود تسلیم میشه شام که خوردیم داشت تو اشپزخونه ظرفارو میشست با خودم گفتم بهترین موقعیتِ رفتم تو آشپزخونه پشت سرش وایسادم گفتم صدف کمک نمیخوای گفت نه مرسی یهو چسبیدم بهش گفتم بزار کمکت کنم عزیزم یهو یخ کرد گفت میشه بری عقب منم کیرِ گندموچسبونده بودم به کونش عقب نشینی نمیکردم در گوشش گفتم صدف جون میدونی چقدر دوست دارم بکنمت گفت زشته چی میگی ارش گفتم حرف دلمو میگم گفت بسه بروعقب گفتم تا نکنمت امشب ولت نمیکنم محکم گرفتمش بلندش کردم آوردمش تو اتاق خواب از همو آشپزخونه تسلیم شد فقط گفت داداشت چی گفتم کیر منو داداشم نداره، کیر من حلاله هیچی نمیگفت درازش کردم رو تخت شلوارشو کندم یه راس رفتم سراغ کصش شرو کردم به خوردن وای چه کصی نه مو نه گوشت اضافه نه سیاه، صورتیه صورتی آهو ناله هاش شروع شد بلندش کردم گفتم کیر خور هستی ؟ گفت بده بده بده بخورم کیرمو از جاش میکند با مِک زدن درازش کردم پاهاشو دادم بالا یهو کردمش تو کصش چه کص تنگی لعنتی کیرم قفل میشد توش در گوشم میگفت چه کیری داری دیوس دوبرابر کیر داداشته تو وسطا ارضا شد در گوشش گفتم نوبت کونت گفت نه نه جر میخورم گفتم میخوام جرت بدم من ارزوم کردنه کونه تو بوده رو دل خوابوندمش کونشو باز کردم وای چه کونی شرو کردم سوراخه کونشو خوردمو یه توف انداختم رو سوراخشو کیرمو گذاشتم رو سوراخش یه فشاردادم جیغ زد دروووردم دوباره کردم تو داشت بیهوش میشد از درد التماس میکرد که در بیار منم تا ته فشار میدادم یه خورده جلو عقب کردم گشاد که شد تولومبه ها تند تر میشد اونم جیغاش بیشتر میشد وای چه کونی بود اولین بار بود کوم به اون تنگی میکردم آبم که داشت میو
مد در گوشش گفتم خالیش کنم تو کونت گفت اره همینو که گفت آبمو تا ته خالی کردم توش دادا میزد وای چه داغه جون خلاصه اون شب دو بار کردمش بعد از اون داستانم هر وقت کونش خارش میگرفت بهم زنگ میزد میرفتم میکردمش تا اینکه بچه دار شدن از اون موقع دیگه نکردم ولی باز هم دوس میدارم که یه کامِ دیگه ازش بگیرم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام من آرش هستم و ۲۹ سالمه این داستان برمیگرده به ۲۳ سالگیم یه برادر دارم که ۸ سال از خودم بزرگتره و زنش هم یک سال از خودش کوچیکتره حالا زن داداشه من چند سالش میشه؟??? شوخی کردم بریم سر داستان زمانی که ازدواج کردن هر وقت میومدن خونه ی ما من دائما چشمم به کونش بود همیشه هم شاوار تنگ میپوشید خدا وکیلی هیکلش یه چیزی تو مایه های الکسیس بود، کون گنده سینه های خوب که با دیدنش همیشه من حشری میشدم وای از قیافش واستون نگم یه چیز عجیبیِ خلاصه من همیشه تو فکر کردن ایشون بودم و همیشه به یادش جق میزدم خیلی دوست داشتم یه بار بکنمش، من همیشه دوس دخترامو میبردم خونه داداشم میکردم با داداشم راحت بودم خونه رو واسم خالی میکرد، یه روز که دوس دخترمو بردم اونجا و وقتی که کارم باهاش تموم شد و رفت، صدف (زن داداشم) اومد خونه و من هنوز اونجا بودم برادرم تو یه کارخونه کار میکرد و کارش شیفتی بود اون روزم ساعت ۵ بعد از ظهر رفته بود و ساعت ۶ صبح میومد خلاصه اومدم که لباسامو بپوشمو برم خونه یهو صدف گفت که کجا بمون حالا شام بخور میری گفتم نه دیگه میرم گفت بمون بابا منم تنهام… گفتم باشه. جلوی من راحت بود اینبار یه شلوار سفید نازک پوشیده بود که شرت صورتیش از زیر معلوم بود منم چشمم فقط به کونه لامصبش بود. شروع کردیم حرف زدن گفت آرش خوب این دخترارو میاری ترتیبشونو میدی یهو من جا خوردم اصلا از این حرفا با هم نمیزدیم. منم پرو پرو گفتم اره دیگه من راضی اونا راضی خدام رذضیه دیگه، گفت نه حال کردم هر روز یه نفرووو اره… خلاصه بحث کشید به باشگاه رفتنو گفت ارش من جدیدن باشگاه میرم هیکلم چطور شده؟ دیگه یواش یواش کیرم داشت بلند میشد، گفتم خیلی خوب شده مخصوصا باسنت گفت خدایی گفتم آره.کلا آدمِ دیوسی هستم??? بعد از این حرفا دیگه کیرم داشت از جا کنده میشد با خودم گفتم من امشب باید اینو بکنم، اینم بگم صدف خیلی ترسو تا دست ببری سمتش زود تسلیم میشه شام که خوردیم داشت تو اشپزخونه ظرفارو میشست با خودم گفتم بهترین موقعیتِ رفتم تو آشپزخونه پشت سرش وایسادم گفتم صدف کمک نمیخوای گفت نه مرسی یهو چسبیدم بهش گفتم بزار کمکت کنم عزیزم یهو یخ کرد گفت میشه بری عقب منم کیرِ گندموچسبونده بودم به کونش عقب نشینی نمیکردم در گوشش گفتم صدف جون میدونی چقدر دوست دارم بکنمت گفت زشته چی میگی ارش گفتم حرف دلمو میگم گفت بسه بروعقب گفتم تا نکنمت امشب ولت نمیکنم محکم گرفتمش بلندش کردم آوردمش تو اتاق خواب از همو آشپزخونه تسلیم شد فقط گفت داداشت چی گفتم کیر منو داداشم نداره، کیر من حلاله هیچی نمیگفت درازش کردم رو تخت شلوارشو کندم یه راس رفتم سراغ کصش شرو کردم به خوردن وای چه کصی نه مو نه گوشت اضافه نه سیاه، صورتیه صورتی آهو ناله هاش شروع شد بلندش کردم گفتم کیر خور هستی ؟ گفت بده بده بده بخورم کیرمو از جاش میکند با مِک زدن درازش کردم پاهاشو دادم بالا یهو کردمش تو کصش چه کص تنگی لعنتی کیرم قفل میشد توش در گوشم میگفت چه کیری داری دیوس دوبرابر کیر داداشته تو وسطا ارضا شد در گوشش گفتم نوبت کونت گفت نه نه جر میخورم گفتم میخوام جرت بدم من ارزوم کردنه کونه تو بوده رو دل خوابوندمش کونشو باز کردم وای چه کونی شرو کردم سوراخه کونشو خوردمو یه توف انداختم رو سوراخشو کیرمو گذاشتم رو سوراخش یه فشاردادم جیغ زد دروووردم دوباره کردم تو داشت بیهوش میشد از درد التماس میکرد که در بیار منم تا ته فشار میدادم یه خورده جلو عقب کردم گشاد که شد تولومبه ها تند تر میشد اونم جیغاش بیشتر میشد وای چه کونی بود اولین بار بود کوم به اون تنگی میکردم آبم که داشت میو
مد در گوشش گفتم خالیش کنم تو کونت گفت اره همینو که گفت آبمو تا ته خالی کردم توش دادا میزد وای چه داغه جون خلاصه اون شب دو بار کردمش بعد از اون داستانم هر وقت کونش خارش میگرفت بهم زنگ میزد میرفتم میکردمش تا اینکه بچه دار شدن از اون موقع دیگه نکردم ولی باز هم دوس میدارم که یه کامِ دیگه ازش بگیرم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سکس با خواهر کوچیکم
سلام اسمم رضاس الان33سالمه واین داستان مال6سال قبله ماه رمضون بود خواهرم.تواتاقم فیلم میدیم(الان25سالشه اسمش فاطمه قد170وزن53سینه75)که خوابش برد پیشم منم خوابیدم نصفه های شب بود که ناخوداهگاه همدیگروبغل کردیمو بوس ونیم ساعتم.لب گرفتیم ولی وقتی دستم میرفت سمت کونش دستمو پس میزد بعدا فهمیدم که.باید سحری واسه روزه پاک.میموند خلاصه یه چن ماهی گزشت من و فاطی رفتیم سر باغمون واسه اب دادن درختها موقع ظهر زیر سایه درخت استراحت میکردیم که دوباره همون جریان بوس البتهداین بارفاطی همراهی نمیکرد و بی حرکت خوابیده بود منم کم کم دست بردم.به سینش سینشو در اوردم کلی خوردم فاطیم فقط با صدای که از ته گلوش میومد ناله میکرد.منم کم کم رفتم سمت شلوارش و کشیدم پاین با چوچولش وررفتم چون که دختر بود انگشت نمیکردم توش البته نمیدونم شایدم دختر نباشه هنوزم مجرده ومنم الان 6ساله نکردمش فقط میدونم که به خیلی از دوستان و اشنایان داده اخه 3ماهی گوشیشو یواشکی یه روز که خواستم برنامه بگیرم هک کردم ازاونجا فهمیدم که خیلی حشریه این خواهراخریمون 5تا خواهرم دارم که این اخریو کردم وسطیم با پسر همسایه دوباردیدم ک تعریف میکنم.اون روزم که کیرم داشت از شلوارم در میومد به شکم فاطیو خابوندم یه تف به کیرم زدمو یه تف به کونش کیرمو گزاشتم رو سوراخ کونش خواستم یواش یواش بکنم توش که دیدم فاطی کونشو داده بالا همه کیرم به ناموسم رفت داخل بدون این که من حرکتی کنم خیلی تند کونشو میداد بالا و پاین واه اهش باغو گرفته بود منم که انقد حشری بودم و استرس و هیجان بود چی بود به دقیقه نرسیده بود که ابم اومد و لباسشو کشیدم.بالا و رفتیم خونه تا چن ماهم به رو خودمون نمیاوردیم تا یه روز قرص خوردم البته چن بار خوردم ولی نتونستم بکنمش اونروزم خونمون.کسی نبود رفتم.تو اتاقش بغلش کردم.کلیم کلنجار کرد ک نکنمش ولی من بزورم.بود لخت لختش.کردم.کلی سینشو خوردم که کم کم بعد کلی تقلا و چنگ زدن.رام شد اومدم پشتش دوباره تف زدم و کم.کم کیرمو کردم تو کونش البته نمیدونم چی شد اینبار انگار اون سوراخ کون قبلی نبود هی کونشو جمع میکرد که درد داره منم یواش یواش جلو.عقب میکردم.ی ده مین تلنبه زدم دیگه رون میرفت و میومد اصلا هم مثل دفعه اول حال نکردم دفعه اول خیلی حال داد بهم ببخشید که بد نوشتم
#پایان
@dastankadhi
سلام اسمم رضاس الان33سالمه واین داستان مال6سال قبله ماه رمضون بود خواهرم.تواتاقم فیلم میدیم(الان25سالشه اسمش فاطمه قد170وزن53سینه75)که خوابش برد پیشم منم خوابیدم نصفه های شب بود که ناخوداهگاه همدیگروبغل کردیمو بوس ونیم ساعتم.لب گرفتیم ولی وقتی دستم میرفت سمت کونش دستمو پس میزد بعدا فهمیدم که.باید سحری واسه روزه پاک.میموند خلاصه یه چن ماهی گزشت من و فاطی رفتیم سر باغمون واسه اب دادن درختها موقع ظهر زیر سایه درخت استراحت میکردیم که دوباره همون جریان بوس البتهداین بارفاطی همراهی نمیکرد و بی حرکت خوابیده بود منم کم کم دست بردم.به سینش سینشو در اوردم کلی خوردم فاطیم فقط با صدای که از ته گلوش میومد ناله میکرد.منم کم کم رفتم سمت شلوارش و کشیدم پاین با چوچولش وررفتم چون که دختر بود انگشت نمیکردم توش البته نمیدونم شایدم دختر نباشه هنوزم مجرده ومنم الان 6ساله نکردمش فقط میدونم که به خیلی از دوستان و اشنایان داده اخه 3ماهی گوشیشو یواشکی یه روز که خواستم برنامه بگیرم هک کردم ازاونجا فهمیدم که خیلی حشریه این خواهراخریمون 5تا خواهرم دارم که این اخریو کردم وسطیم با پسر همسایه دوباردیدم ک تعریف میکنم.اون روزم که کیرم داشت از شلوارم در میومد به شکم فاطیو خابوندم یه تف به کیرم زدمو یه تف به کونش کیرمو گزاشتم رو سوراخ کونش خواستم یواش یواش بکنم توش که دیدم فاطی کونشو داده بالا همه کیرم به ناموسم رفت داخل بدون این که من حرکتی کنم خیلی تند کونشو میداد بالا و پاین واه اهش باغو گرفته بود منم که انقد حشری بودم و استرس و هیجان بود چی بود به دقیقه نرسیده بود که ابم اومد و لباسشو کشیدم.بالا و رفتیم خونه تا چن ماهم به رو خودمون نمیاوردیم تا یه روز قرص خوردم البته چن بار خوردم ولی نتونستم بکنمش اونروزم خونمون.کسی نبود رفتم.تو اتاقش بغلش کردم.کلیم کلنجار کرد ک نکنمش ولی من بزورم.بود لخت لختش.کردم.کلی سینشو خوردم که کم کم بعد کلی تقلا و چنگ زدن.رام شد اومدم پشتش دوباره تف زدم و کم.کم کیرمو کردم تو کونش البته نمیدونم چی شد اینبار انگار اون سوراخ کون قبلی نبود هی کونشو جمع میکرد که درد داره منم یواش یواش جلو.عقب میکردم.ی ده مین تلنبه زدم دیگه رون میرفت و میومد اصلا هم مثل دفعه اول حال نکردم دفعه اول خیلی حال داد بهم ببخشید که بد نوشتم
#پایان
@dastankadhi
ساناز خاله ی فوق سکسی
زن_شوهردار
سلام ، اول از همه بگم که ساناز خاله که توی عنوان داستان نوشتم در اصل خاله ی من نیست بلکه دوست خیلی صمیمی مادرم هستش که من و داداش کوچولوم ساناز خاله صداش میکنیم خب اول از خودم بگم تا برسیم به ساناز جون ، من الان ۲۴ سالمه اما داستانی ک میگم برای پارساله یعنی ۲۳ سالگی و اما اسم خودم علی ( مستعار ) هستش ساکن یکی از شهرهای نزدیک تهران که کلا دوست ندارم بگم کجا ( مگه زوره ??? ) قدم ۱۸۰ و وزنم ۷۵ کیلو راستش من از ۱۹ سالگی رفتم باشگاه فیتنس کار کردم و بعدش دماغمو عمل کردم تا بتونم تو آژانس مدلینگ استخدام بشم و البته بعد از ۲ بار قهوه ای شدن توسط کادر آژانس بالاخره تو ۲۱ سالگی موفق شدم که مدل بشم و الانم برای چندجا مدل پوشاک و کفش شدم و خداروشکر زندگی بکامه ، میدونم نصف تون وقتی داشتین ۲ خط بالارو میخوندیم تو دلتون به زیبایی گفتین ( به کیرم ) اما کلا اینا رو گفتم که بدونیدخلاصه منم مادرزاد هیج گوهی نبودم براش زحمت کشیدم و تلاش کردم تا به یه هیکل و قیافه سکسی رسیدم که راحت هر دختری ک میخام ۵ دقیقه مخشو بزنم و برای شب با یه بسته کاندوم رو تخت ازش پذیرایی کنم ،
به هر حال از ساناز جون میگفتم یه زن فوق سکسی که جدیدا بهشون میگن milf با ۳۲ سال سن و قد حدودا ۱۷۰ یا ۱۶۸ اینا و بدن تو پر خیلی هات با پوستی به سفیدی برف و چشم های عسلی و موهای لختی که بلوند رده و سینه ها و باسنی که هر مردی رو دیوونه ی خودش میکنه .اما ایشون یه دختربچه داشت که حدودا ۶_۷ ساله بود و این اونو تبدیل میکرد به یه مادر و بزرگترین سدی ک میتونست بین من و اون قرار بگیره برای همین زیاد تو نخش نبودم و راستش چون تو کف کس و کون نبودم خیلی بهش اهمیت نمیدادم اما لامصب همیشه وقتی پیش هم بودیم خودش کرم میریخت و یا مثلا شوخی میکرد باهام و بغلم مینشست به بهانه ی سوالای گوشی و این کسشعرا کاملا میچسبید بهم تا اینکه یه روز خونه شون دعوت بودیم و وقتی رفتیم و پذیرایی شدیم و خلاصه بابای ما و شوهر ساناز جون تصمیم گرفتن برن استخر و ساک و وسایل رو جمع کردن اما من باهاشون نرفتم چون واقعا هم حس و حالش نبود ، خلاصه اونا رفتن اسختر و به محض رفتنشون ساناز جون رفت تو اتاقش و یه لباس مثلا خونگی راحت پوشید تا با خیال راحت شام رو بپزه و تدارکات مهمونی رو ببینه اما وقتی سرمو از گوشی درآوردم و وقتی ک داشت با اون لباسای سکسیش از اتاق میومد بیرون واقعا یه حال عجیبی بهم دست داد یه شلوار مشکی تنگ که تمام برجستگی های پاها و باسنشو نشون میداد با یه تی شرت سفید که کاملا چاک سینه هاش معلوم بود و انگار که سینه های به فشار اون تو جا شده بودن و میخاستن تی شرتو پاره کنن ، مادرم ک متوجه سنگینی نگاهم شد به دوستش گفت ساناز خجالت نمیکشی جلو پسرم ؟ ناسلامتی مردی شده برای خودش هاااا ، منم سریع دوباره سرمو بردم تو گوشی اما گوش هام هشیار تر از همیشه بود که ساناز جون گفت علی هم مثل پسر خودمه ماشالا چشم و دلش هم که سیره براش فرقی نداره بعد با یه لبخند رفت آشپزخونه و باقی داستان . اون شب کلا فکرم درگیرش شده بود و از مغزم بیرون نمیرفت تا اینکه دلو زدم به دریا و گفتم به جهنم بذار یه امتحانی بکنم ، ساعت ۱۲ شب بود یه آهنگ کسشعر فرستادم برای رفیقم بعدش اونو فوروارد کردم برای سانازجون و سریع بعدش نوشتم که ببخشید اشتباه شده میخاستم اینو برای دوستم بفرستم که دستم اشتباهی خورده و از این داستانا … چند دقیقه نگذشته بود که دیدم جواب داده اشکالی نداره ولی من دانلودش کردم قشنگ بود کم کم سر صحبت رو باز کردم و بابت شب ازش تشکر کردم که مهمونی به اون خوبی رو برامون
ترتیب داده بود و … راستش خیلی عجول بودم و همیشه هم تو مخ زنی هام ۲ تا کس لیسی زیر میرفتم و طرف سریع خر میشد و پا میداد با خودم گفتم چرا که نه حتما رو اینم جواب میده ، براش فرستادم راستی امروز خیلی قشنگ شده بودید که نوشت مرسی اما تو که همش سرت تو گوشی بود چجوری فهمیدی امروز قشنگ شده بودم . گفتم ببخشید رفتارم بی ادبانه بود اما راستش با یه نفر چت میکردم که واجب بود باید جوابشو میدادم که نوشت ای شیطون دوست دخترت بود ؟ منم نوشتم حالا دیگه … بعدش شب به خیر و لالا ، یه مدت گذشت هر شب واسه هم پیام و عکس خنده داره و علمی و خلاصه هر کسشعری ک میدیدم برای هم تو پیوی میفرستادیم که کم کم جوک ها سکسی شد منم از خدا خواسته ، یه روز دلو زدم به دریا و یه جوک تمام سکسی از یه کانالی که تمام مطالبش سکسی بود براش فرستادم که بعدا فهمیدم رفته عضو کاناله شده که حدودا ۲۰ دقیقه بعد بهم پیام داد علی یه چیزی ازت بپرسم ؟ گفتم بپرس گفت چرا توی این کاناله عضو هستی منم نوشتم خب جک های قشنگی میذاره که نوشت اما فقط جک نبودااااا مطالب بزرگسال هم توش بود که منم نوشتم پس کاملا رفتی همه رو چک کردی که گفت نبابا فقط میخاستم ببینم تو چه چیزایی میبینی ??? و کم کم از اون شب روی ما به
زن_شوهردار
سلام ، اول از همه بگم که ساناز خاله که توی عنوان داستان نوشتم در اصل خاله ی من نیست بلکه دوست خیلی صمیمی مادرم هستش که من و داداش کوچولوم ساناز خاله صداش میکنیم خب اول از خودم بگم تا برسیم به ساناز جون ، من الان ۲۴ سالمه اما داستانی ک میگم برای پارساله یعنی ۲۳ سالگی و اما اسم خودم علی ( مستعار ) هستش ساکن یکی از شهرهای نزدیک تهران که کلا دوست ندارم بگم کجا ( مگه زوره ??? ) قدم ۱۸۰ و وزنم ۷۵ کیلو راستش من از ۱۹ سالگی رفتم باشگاه فیتنس کار کردم و بعدش دماغمو عمل کردم تا بتونم تو آژانس مدلینگ استخدام بشم و البته بعد از ۲ بار قهوه ای شدن توسط کادر آژانس بالاخره تو ۲۱ سالگی موفق شدم که مدل بشم و الانم برای چندجا مدل پوشاک و کفش شدم و خداروشکر زندگی بکامه ، میدونم نصف تون وقتی داشتین ۲ خط بالارو میخوندیم تو دلتون به زیبایی گفتین ( به کیرم ) اما کلا اینا رو گفتم که بدونیدخلاصه منم مادرزاد هیج گوهی نبودم براش زحمت کشیدم و تلاش کردم تا به یه هیکل و قیافه سکسی رسیدم که راحت هر دختری ک میخام ۵ دقیقه مخشو بزنم و برای شب با یه بسته کاندوم رو تخت ازش پذیرایی کنم ،
به هر حال از ساناز جون میگفتم یه زن فوق سکسی که جدیدا بهشون میگن milf با ۳۲ سال سن و قد حدودا ۱۷۰ یا ۱۶۸ اینا و بدن تو پر خیلی هات با پوستی به سفیدی برف و چشم های عسلی و موهای لختی که بلوند رده و سینه ها و باسنی که هر مردی رو دیوونه ی خودش میکنه .اما ایشون یه دختربچه داشت که حدودا ۶_۷ ساله بود و این اونو تبدیل میکرد به یه مادر و بزرگترین سدی ک میتونست بین من و اون قرار بگیره برای همین زیاد تو نخش نبودم و راستش چون تو کف کس و کون نبودم خیلی بهش اهمیت نمیدادم اما لامصب همیشه وقتی پیش هم بودیم خودش کرم میریخت و یا مثلا شوخی میکرد باهام و بغلم مینشست به بهانه ی سوالای گوشی و این کسشعرا کاملا میچسبید بهم تا اینکه یه روز خونه شون دعوت بودیم و وقتی رفتیم و پذیرایی شدیم و خلاصه بابای ما و شوهر ساناز جون تصمیم گرفتن برن استخر و ساک و وسایل رو جمع کردن اما من باهاشون نرفتم چون واقعا هم حس و حالش نبود ، خلاصه اونا رفتن اسختر و به محض رفتنشون ساناز جون رفت تو اتاقش و یه لباس مثلا خونگی راحت پوشید تا با خیال راحت شام رو بپزه و تدارکات مهمونی رو ببینه اما وقتی سرمو از گوشی درآوردم و وقتی ک داشت با اون لباسای سکسیش از اتاق میومد بیرون واقعا یه حال عجیبی بهم دست داد یه شلوار مشکی تنگ که تمام برجستگی های پاها و باسنشو نشون میداد با یه تی شرت سفید که کاملا چاک سینه هاش معلوم بود و انگار که سینه های به فشار اون تو جا شده بودن و میخاستن تی شرتو پاره کنن ، مادرم ک متوجه سنگینی نگاهم شد به دوستش گفت ساناز خجالت نمیکشی جلو پسرم ؟ ناسلامتی مردی شده برای خودش هاااا ، منم سریع دوباره سرمو بردم تو گوشی اما گوش هام هشیار تر از همیشه بود که ساناز جون گفت علی هم مثل پسر خودمه ماشالا چشم و دلش هم که سیره براش فرقی نداره بعد با یه لبخند رفت آشپزخونه و باقی داستان . اون شب کلا فکرم درگیرش شده بود و از مغزم بیرون نمیرفت تا اینکه دلو زدم به دریا و گفتم به جهنم بذار یه امتحانی بکنم ، ساعت ۱۲ شب بود یه آهنگ کسشعر فرستادم برای رفیقم بعدش اونو فوروارد کردم برای سانازجون و سریع بعدش نوشتم که ببخشید اشتباه شده میخاستم اینو برای دوستم بفرستم که دستم اشتباهی خورده و از این داستانا … چند دقیقه نگذشته بود که دیدم جواب داده اشکالی نداره ولی من دانلودش کردم قشنگ بود کم کم سر صحبت رو باز کردم و بابت شب ازش تشکر کردم که مهمونی به اون خوبی رو برامون
ترتیب داده بود و … راستش خیلی عجول بودم و همیشه هم تو مخ زنی هام ۲ تا کس لیسی زیر میرفتم و طرف سریع خر میشد و پا میداد با خودم گفتم چرا که نه حتما رو اینم جواب میده ، براش فرستادم راستی امروز خیلی قشنگ شده بودید که نوشت مرسی اما تو که همش سرت تو گوشی بود چجوری فهمیدی امروز قشنگ شده بودم . گفتم ببخشید رفتارم بی ادبانه بود اما راستش با یه نفر چت میکردم که واجب بود باید جوابشو میدادم که نوشت ای شیطون دوست دخترت بود ؟ منم نوشتم حالا دیگه … بعدش شب به خیر و لالا ، یه مدت گذشت هر شب واسه هم پیام و عکس خنده داره و علمی و خلاصه هر کسشعری ک میدیدم برای هم تو پیوی میفرستادیم که کم کم جوک ها سکسی شد منم از خدا خواسته ، یه روز دلو زدم به دریا و یه جوک تمام سکسی از یه کانالی که تمام مطالبش سکسی بود براش فرستادم که بعدا فهمیدم رفته عضو کاناله شده که حدودا ۲۰ دقیقه بعد بهم پیام داد علی یه چیزی ازت بپرسم ؟ گفتم بپرس گفت چرا توی این کاناله عضو هستی منم نوشتم خب جک های قشنگی میذاره که نوشت اما فقط جک نبودااااا مطالب بزرگسال هم توش بود که منم نوشتم پس کاملا رفتی همه رو چک کردی که گفت نبابا فقط میخاستم ببینم تو چه چیزایی میبینی ??? و کم کم از اون شب روی ما به
همدیگه باز شد تا اینکه مطالب ارسالی ما به همدیگه به گیف ها و عکس های نیمه سکسی رسید مثل گیف های زن های بدن ساز که اسکات کون میزنن یا عکس های مدل های لاکچری ک بدون سوتین کنار آب عکس میگیرن و … منم پیش خودم فکر کردم که حتما چراغ سبز داده و باید کار رو یکسره کنم تا اینکه خودش گفت دخترش کامپیوترشون رو خراب کرده و من برم درستش کنم و وقتی رفتم خونه شون هیچکسی نبود نه شوهرش که سرکار بود و نه دخترش ک مهدکودک بود منم خیلی سریع رفتم سراغ اصل مطلب و خاستم که سریع بحث رو سکسی کنم و بی افتم روش که هی تفره میرفت و بحث رو عوض میکرد منم که اعصابم خورد شده بود یهویی تو چشاش نگاه کردم و گفتم من واقعا دوست دارم و میخام باهات باشم که گرمی ۴ تا انگشت مبارکش رو روی صورتش احساس کردم و در عین ناباوری بزرگتری کیر زندگیم رو اون لحظه خوردم که خیلی ناز و زیبا خابوند تو گوشم و منو هل داد تا از خونه انداختم بیرون ، خیلی خایه کرده بودم که به ننم چیزی نگه هی بهش پیام میدادم و زنگ میزدم اما جواب نمیداد تا اینکه بعد حدودا ۵ روز دیدم خیلی سنگین جواب پیام هامو داد ازش خاستم به کسی جیزی نگه و منو ببخشه که نوشت به کسی چیزی نمیگم اما تورو نمیبخشم ، از فاز سکس و حشر اومدم بیرون و فقط میخاستم این ناراحتی رو از دلش پاک کنم برای همین گفتم دوباره میخام بیام خونه تون اما اینبار فقط برای معذرت خواهی و رفع کدورت ها که اول قبول نکرد و با هزار اصرار بالاخره راضیش کردم ، اون روز رفتم یه دسته گل بزرگ با گل های رز قرمز براش خریدم و یه شعر قشنگ دادم براش روی یه کاغذ مخصوص خیلی قشنگ نوشتن و چسبوندم روی دسته گل و رفتم خونه شون ، وقتی در رو باز کرد مثل غریبه ها رفتار میکرد اما وقتی گل رو دید دلش نرم شد و کم کم صحب کردیم و چای برام آورد ک مثل قبل عادی شدیم و خودش گفت که منو بخشید منم خیالم راحت شد و برگشتم خونه و دیدم که پیام داده ممنون بابت گل ها منم نوشتم خواهش میکنم ببخشید که برای جبران اشتباهم خیلی کم بود اونم که نرم شده بود نوشت بالاخره انسانه دیگه از سر نیاز گاهی اشتباه میکنه اما از تو توقع نداشتم با این همه دختری ک دور و برت ریخته ، راستش اصلا دیگه تو فاز زدن مخش و اینا نبودم و فقط برای دلگرمیش بی اختیار شروع کردم به استفاده از فنون باستانی کس لیسی که آخه زیب
ایی شما آدمو از خود بی خود میکنه و هیچ کدوم از دخترایی که دیدم به پای شما نمیرسن و از این حرفا و درکمال ناباوری و بدون اینکه خودم بدوم اون شب مخشو زدم ، هفته ی دیگه اش خودش منو دعوت کرد خونه شون که بیا کارت دارم میخام توی جابه جایی میز تلویزیون و کمد و بوفه ها کمکم کنی منم پاشدم و با شیرینی رفتم خونه شون که دیدم اون روز به صورت دیوانه کننده ای آرایش غلیظ و سکسی کرده بود و لباسای خیلی تنگ و کوتاه و البته نازک پوشیده بود و مهم ترین نکته اش این بود که سوتین نبسته بود و نوک سینه هاش کاملا روی اون تی شرت تنگ سیاه رنگش معلوم بود ، برام نسکافه درست کرد و اون روز خیلی عشوه میریخت کلا منم دوباره سگ حشرم زد بالا اما از ترس سیلی بعدی که صورتم رو نوازش نکنه اصلا به خودم نمیاوردم که دیدم خودش رو به روم نشست و شروع کرد صحبت و اینا ۱ لیوان آب هم دستش بود ک میخاست نوش جان کنه اما الکی یا واقعی یهویی پرید لای گلوش و کل آب لیوان و دهنش ریخت رو تی شرتش و کاملا چسبید به ممه هاش حالا دیگه کاملا به وضوح سینه های بلوریش مشخص شده بودن و منم چشم ازشون برنمیداشتم که کیرم آمپر ترکوند و سیخ واستاد که میخاست شلوارمو جر بده که با صدای سانازجون به خودم اومدم که میگفت کجارو نگاه میکنی مثل اینکه خوشت اومده ها منم گفتم آخه مگه میشه آدم اینارو دوست نداشته باشه که دیدم پاشد رفت دوباره خایه کردم و با خودم گفتم ناراحت شده که دیدم رفت در رو قفل کرد و پرده هارو کشید اومد بقلم نشست و پاشو انداخت رو پام بعدش درحالی که تو چشام زل زده بود گفت تو خیلی شیطونیااااا بالاخره منو راضی کردی اما یادت باشه فقط همین یه باره هااا تا منم مزه ی تورو بچشم اما دیگه از این خبرا نیست هااا که من بعد از شنیدن این جمله مثل وحشیا افتادم به جونش و لباشو میخوردم و با دستام سینه هاشو از زیر لباسش میمالیدم و یه کوچولو نیشگون میگرفتم ک حشری شد و شلوارمو درآورد و لباسای خودشم درآورد و اومد نشست جلوی پام که برام ساک بزنه یه ذره به کیرم نگاه کرد بهم گفت اول برو بشورش منم طبق گفت اش رفتم شستم و اومدم دوباره رو کاناپه نشستم و شروع کرد برام ساک زدن و بعد ۳_۴ بار که کیرمو کرد دهنش دیدم داره عوق میزنه ??? خداییش خندم گرفته بود و خب از طرفی معلوم بود زیاد از این کار ها نکرده و ایرادی بهش نبود خلاصه بردمش رو تخت شون و پاهاشو باز کردم بر خلاف اون هیکل و سینه های نازش زیاد کس جالبی نداشت اما چه میشد کرد حشر زده بود بالا و من حاضر بودم اون لحظه حتی خرم بکنم بعدش کیرمو تفی کردم و خاستم بذارم تو
ایی شما آدمو از خود بی خود میکنه و هیچ کدوم از دخترایی که دیدم به پای شما نمیرسن و از این حرفا و درکمال ناباوری و بدون اینکه خودم بدوم اون شب مخشو زدم ، هفته ی دیگه اش خودش منو دعوت کرد خونه شون که بیا کارت دارم میخام توی جابه جایی میز تلویزیون و کمد و بوفه ها کمکم کنی منم پاشدم و با شیرینی رفتم خونه شون که دیدم اون روز به صورت دیوانه کننده ای آرایش غلیظ و سکسی کرده بود و لباسای خیلی تنگ و کوتاه و البته نازک پوشیده بود و مهم ترین نکته اش این بود که سوتین نبسته بود و نوک سینه هاش کاملا روی اون تی شرت تنگ سیاه رنگش معلوم بود ، برام نسکافه درست کرد و اون روز خیلی عشوه میریخت کلا منم دوباره سگ حشرم زد بالا اما از ترس سیلی بعدی که صورتم رو نوازش نکنه اصلا به خودم نمیاوردم که دیدم خودش رو به روم نشست و شروع کرد صحبت و اینا ۱ لیوان آب هم دستش بود ک میخاست نوش جان کنه اما الکی یا واقعی یهویی پرید لای گلوش و کل آب لیوان و دهنش ریخت رو تی شرتش و کاملا چسبید به ممه هاش حالا دیگه کاملا به وضوح سینه های بلوریش مشخص شده بودن و منم چشم ازشون برنمیداشتم که کیرم آمپر ترکوند و سیخ واستاد که میخاست شلوارمو جر بده که با صدای سانازجون به خودم اومدم که میگفت کجارو نگاه میکنی مثل اینکه خوشت اومده ها منم گفتم آخه مگه میشه آدم اینارو دوست نداشته باشه که دیدم پاشد رفت دوباره خایه کردم و با خودم گفتم ناراحت شده که دیدم رفت در رو قفل کرد و پرده هارو کشید اومد بقلم نشست و پاشو انداخت رو پام بعدش درحالی که تو چشام زل زده بود گفت تو خیلی شیطونیااااا بالاخره منو راضی کردی اما یادت باشه فقط همین یه باره هااا تا منم مزه ی تورو بچشم اما دیگه از این خبرا نیست هااا که من بعد از شنیدن این جمله مثل وحشیا افتادم به جونش و لباشو میخوردم و با دستام سینه هاشو از زیر لباسش میمالیدم و یه کوچولو نیشگون میگرفتم ک حشری شد و شلوارمو درآورد و لباسای خودشم درآورد و اومد نشست جلوی پام که برام ساک بزنه یه ذره به کیرم نگاه کرد بهم گفت اول برو بشورش منم طبق گفت اش رفتم شستم و اومدم دوباره رو کاناپه نشستم و شروع کرد برام ساک زدن و بعد ۳_۴ بار که کیرمو کرد دهنش دیدم داره عوق میزنه ??? خداییش خندم گرفته بود و خب از طرفی معلوم بود زیاد از این کار ها نکرده و ایرادی بهش نبود خلاصه بردمش رو تخت شون و پاهاشو باز کردم بر خلاف اون هیکل و سینه های نازش زیاد کس جالبی نداشت اما چه میشد کرد حشر زده بود بالا و من حاضر بودم اون لحظه حتی خرم بکنم بعدش کیرمو تفی کردم و خاستم بذارم تو
کسش که چشمم خورد به لباس دخترش گوشه اتاق بهش گفتم یهو دختره نیاد بگا بریم که گفت نترس به مادربزرگش سپردم بعد از مهدکودک برش داره ببره خونه خودشون منم با خیال راحت شروع کردم فشار دادن کیرم تو کسش که دیدم اصلا نمیره هم اون خشک خشک بود هم من خیلی زود شروع کرده بودیم خلاصه ۵ دقیقه ای لب گرفتیم و بمال بمال کردیم تا خیس شدیم و با خیال راحت کردمش اما چون کمرم پر بود خیلی سریع شاید ۸_۱۰ دقیقه ای آبم اومد و ریختم رو سینه هاش . میخاستم آماده شم برای راند دوم که نذاشت و گفت بسته و من تو کف موندم و خودش سریع پاشد رفت حموم یه دوش گرفت که من در رو باز کردم و با حموم کردنش یه جق مشتی زدم و دیدم سریع لباسشو پوشید و منم به ناچار لباس تنم کردم و بهم گفت که ماشین داری منو تا خونه مادرم برسونی ؟ منم بهش گفتم نه از شانست امروز پیاده اومدم ک با خنده ی طعنه آمیزی بهم گفت پس کلا به غیر کیرت هیچ خاصیتی نداری و خنده کنان زنگ زد آژانس و تا ماشین بیاد دنبالش از هم ل
ب گرفتیم و سینه ها و کسشو از لباس مالیدم و اونم به نشانه احترام کیرمو برام میمالید تا ماشین اومد و رفت و منم رفتم پی زندگیم اما از همون لحظه چه توی تلگرام چه توی مهمونی ها و بیرون که همو میدیدم مثل قبل از این جریان های سکسی باهام رفتار میکرد طوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و منم از خط قرمزم عبور نکردم و متاسفانه دوباره اون لحظات تکرار نشد ، درسته به اون بی نقصی که انتظار داشتم نبود اما واقعت لذت بخش بود و دلم میخاد دوباره تکرار بشه
#پایان
@dastankadhi
ب گرفتیم و سینه ها و کسشو از لباس مالیدم و اونم به نشانه احترام کیرمو برام میمالید تا ماشین اومد و رفت و منم رفتم پی زندگیم اما از همون لحظه چه توی تلگرام چه توی مهمونی ها و بیرون که همو میدیدم مثل قبل از این جریان های سکسی باهام رفتار میکرد طوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و منم از خط قرمزم عبور نکردم و متاسفانه دوباره اون لحظات تکرار نشد ، درسته به اون بی نقصی که انتظار داشتم نبود اما واقعت لذت بخش بود و دلم میخاد دوباره تکرار بشه
#پایان
@dastankadhi
Forwarded from
💎💎ایردراپ خیلی قوی و معتبر
🟢این ایردراپ از ایردراپایی که این چند وقت دیدم جاهای دیگه معرفی میکنن از همشون بهتر بوده
🟢مینی اپ این پروژه در کمتر از 24 ساعت یک میلیون کاربر داشته. حتی ناتکوین هم همچین رکوردی رو نداره 🔥
😀لینک شروع پروژه😀
هر سه ساعت نیاز هست یک بار به اون قسمت سر بزنید و دکمه start farming رو بزنید و ربات خودش براتون تعدادی توکن جمع میکنه.
🔥🔥🔥🔥
🔗لینک شروع پروژه
کلیک کنید
🟢این ایردراپ از ایردراپایی که این چند وقت دیدم جاهای دیگه معرفی میکنن از همشون بهتر بوده
🟢مینی اپ این پروژه در کمتر از 24 ساعت یک میلیون کاربر داشته. حتی ناتکوین هم همچین رکوردی رو نداره 🔥
😀لینک شروع پروژه😀
هر سه ساعت نیاز هست یک بار به اون قسمت سر بزنید و دکمه start farming رو بزنید و ربات خودش براتون تعدادی توکن جمع میکنه.
🔥🔥🔥🔥
🔗لینک شروع پروژه
کلیک کنید
سلام من رضا هستم ۳۸ سالمه متاهلم
یک روز با خونواده رفته بودیم شمال رسیدیم شهر رضوان شهر دنبال خونه میگشتیم ایام اواسط تابستان بود
چندتا پسر جوان تابلو دستشون بود نوشته بودن خونه ویلا متزل
من ماشینو نگه داشتم دوتا پسر حدود ۲۸ ساله گفتن اقا منزل داریم ارزون حساب میکنیم
گفتیم میخاییم نزدیک دریا باشیم
یکی سوار ماشینمون شد نشست من با خانم ودخترم بودم
رفتیم متزل را دیدیم خانمم اینا پسند کردن ولی پسره که اسمش میلاد بود قیمت که گفت گفتم گرونه
بعد بهم گفت اقا اگه بخوای یک متزل اینطرفی را نشون بدم ارزون تره
خانم ودخترم موندن اونجا گفتن برو ببین بیا
من با میلاد رفتم کمی اونطرف تر دیدم گفتم اقا میلا گرونه باز
میلاد گفت بخوای ارزون تر هم میشه گفتم چجوری گفت اگه ناراحت نشی من ورفیقم شب یکبار با خانمت باشیم
من که تا حالا ازاینکارا نداشتم یهو شوکه شدم
گفتم اینا چه حرفیه
اونم گفت خوب باید پول متزل و بدی یا بخای رایگان باشه قبول کنی
شب دیر وقت بود
گفتم میخابیم پولشو میدم گفت قبول
منتها من ورفیقم یکساعت بعد میاییم اتاق بغلی اتاق ماست نظرت عوض شد ما درخدمتیم
وسایل را خالی کردیم و شام درست کرده و خوردیم حدود ساعت ۱۲ ونیم بود میلاد با رفیقش اومد ازمون پرسید چیزی لازم نداریم گفتیم نه
به خانمم گفتم این میلاد چشمش بتو افتاده
خانمم گفت چرا
قضیه را گفتم
دیدم خانمم گفت اگه تو مشکل نداشته باشی من حرفی ندارم
من تعجب کردم
بعد از نیم ساعت رفتم اتاق اونا صداشون کردم یکی اومد بیرون دعوتم کرد تو رفتم دیدم سه نفرن
گفتم اخه شما گفتی دونفرید
میلا گفت اونم خودیه نگران نباش
گفتم اگه بخوازن اون قضیه را موافقم
اونا هم از خدا خواسته گفتن خانمت بفرست بیاد اتاقمون
گفتم بعد از خوابیدن دخترم
حدود ساعت ۱ ونیم شب خانم بردم اتاقشون
میلاد گفت صبح تحویلت میدیم
منم اومدم منزل
منتها کنجکاو بودم اخه چکار میکنن
نیم ساعت بعد رفتم یواش در اتاقشونو باز کردم صحنه ای که دیدم خیلی شهوتی بود
سه تاشونم لخت لخت شد بودن
وزنم وسط اونا
لخت لخت
یکیش کیرسو تو کوص زنم کرده بود یکیش دهن زنم
بعد دیدم یکی هی میخاد بزور کون زنمو بکنه
زنم هم تا حالا کون نداده بود
مقاومت میکرد
ولی چون کیر میلاد تو کوسش بود اون یکی رفیقش که اسمش سعید بود اخرسز کیرشو تو کون زنم کرد زنم جیغ کوناهی کشید بعد اروم اروم دیدم تلنبه میزنه سعید
بله کامل دو کیره میگایدنش
بعد سومی هم گاها میداد دهنش گاه می مالید به صورت وممه هاش
خلاصه وقتی آبشونو خالی کردن من زود ا مدم اتاقمون گفتم الان زنم میاد خوالم گرفته بود نصف شب پاشدم دیدم زنم نیست نیومده
دوباره ازلای در اتاق اونا نگاه کردم دیدم بله دست بردار نیستن
ودارن میکنن
وارد اتاق شدم گفتم بکبار قرار بود شما بگاین نه تا صبح
میلاد گفت رضا جان گفتم صبح تحویل میدیم
الانم دخترت پامیشه بد میشه برو
بعد صبح دیدم با صبحونه کامل اونا اومدن متزل ما وگفتن صلحونه را باهم بخوریم
صبحونه را خوردیم همگی
بعد رفتیم دریا
تقریبا سه شب ما موندیم
منتها شب دوم فقط میلاد بود وشب سوم دوتاشون بودن
خیلی هم خوش گذشت
جاتون خالی
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
کانال
@dastankadhi
یک روز با خونواده رفته بودیم شمال رسیدیم شهر رضوان شهر دنبال خونه میگشتیم ایام اواسط تابستان بود
چندتا پسر جوان تابلو دستشون بود نوشته بودن خونه ویلا متزل
من ماشینو نگه داشتم دوتا پسر حدود ۲۸ ساله گفتن اقا منزل داریم ارزون حساب میکنیم
گفتیم میخاییم نزدیک دریا باشیم
یکی سوار ماشینمون شد نشست من با خانم ودخترم بودم
رفتیم متزل را دیدیم خانمم اینا پسند کردن ولی پسره که اسمش میلاد بود قیمت که گفت گفتم گرونه
بعد بهم گفت اقا اگه بخوای یک متزل اینطرفی را نشون بدم ارزون تره
خانم ودخترم موندن اونجا گفتن برو ببین بیا
من با میلاد رفتم کمی اونطرف تر دیدم گفتم اقا میلا گرونه باز
میلاد گفت بخوای ارزون تر هم میشه گفتم چجوری گفت اگه ناراحت نشی من ورفیقم شب یکبار با خانمت باشیم
من که تا حالا ازاینکارا نداشتم یهو شوکه شدم
گفتم اینا چه حرفیه
اونم گفت خوب باید پول متزل و بدی یا بخای رایگان باشه قبول کنی
شب دیر وقت بود
گفتم میخابیم پولشو میدم گفت قبول
منتها من ورفیقم یکساعت بعد میاییم اتاق بغلی اتاق ماست نظرت عوض شد ما درخدمتیم
وسایل را خالی کردیم و شام درست کرده و خوردیم حدود ساعت ۱۲ ونیم بود میلاد با رفیقش اومد ازمون پرسید چیزی لازم نداریم گفتیم نه
به خانمم گفتم این میلاد چشمش بتو افتاده
خانمم گفت چرا
قضیه را گفتم
دیدم خانمم گفت اگه تو مشکل نداشته باشی من حرفی ندارم
من تعجب کردم
بعد از نیم ساعت رفتم اتاق اونا صداشون کردم یکی اومد بیرون دعوتم کرد تو رفتم دیدم سه نفرن
گفتم اخه شما گفتی دونفرید
میلا گفت اونم خودیه نگران نباش
گفتم اگه بخوازن اون قضیه را موافقم
اونا هم از خدا خواسته گفتن خانمت بفرست بیاد اتاقمون
گفتم بعد از خوابیدن دخترم
حدود ساعت ۱ ونیم شب خانم بردم اتاقشون
میلاد گفت صبح تحویلت میدیم
منم اومدم منزل
منتها کنجکاو بودم اخه چکار میکنن
نیم ساعت بعد رفتم یواش در اتاقشونو باز کردم صحنه ای که دیدم خیلی شهوتی بود
سه تاشونم لخت لخت شد بودن
وزنم وسط اونا
لخت لخت
یکیش کیرسو تو کوص زنم کرده بود یکیش دهن زنم
بعد دیدم یکی هی میخاد بزور کون زنمو بکنه
زنم هم تا حالا کون نداده بود
مقاومت میکرد
ولی چون کیر میلاد تو کوسش بود اون یکی رفیقش که اسمش سعید بود اخرسز کیرشو تو کون زنم کرد زنم جیغ کوناهی کشید بعد اروم اروم دیدم تلنبه میزنه سعید
بله کامل دو کیره میگایدنش
بعد سومی هم گاها میداد دهنش گاه می مالید به صورت وممه هاش
خلاصه وقتی آبشونو خالی کردن من زود ا مدم اتاقمون گفتم الان زنم میاد خوالم گرفته بود نصف شب پاشدم دیدم زنم نیست نیومده
دوباره ازلای در اتاق اونا نگاه کردم دیدم بله دست بردار نیستن
ودارن میکنن
وارد اتاق شدم گفتم بکبار قرار بود شما بگاین نه تا صبح
میلاد گفت رضا جان گفتم صبح تحویل میدیم
الانم دخترت پامیشه بد میشه برو
بعد صبح دیدم با صبحونه کامل اونا اومدن متزل ما وگفتن صلحونه را باهم بخوریم
صبحونه را خوردیم همگی
بعد رفتیم دریا
تقریبا سه شب ما موندیم
منتها شب دوم فقط میلاد بود وشب سوم دوتاشون بودن
خیلی هم خوش گذشت
جاتون خالی
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام من عسل هستم 28 سالمه
اول از خودم میگم من سفیدرو هستم قدم 160 وزنم 50 سینه هام 75 کس و کونم بد نیست در کل نرمالم و یه کم سکسی
بماند که چه چوری با همکارم آشنا شدم و دوستیمون شروع شد نمی خوام حوصلتونو سر ببرم ، پنج شنبه بود و ساعت کاری ما تا 2 بود من بیشتر اوقات اضافه کاری می موندم خلاصه واسه اون روز حسابی به خودمون رسیده بودیمو و صاف صوف کرده بودیم واز صبحش باهم چت میکردیمو حرفای سکسی میزدیم این که چطوری میخواد جرم بده و... دعا میکردیم همه برن که ما تنها بشیم ساعت 2 شدو هم رفتن به جز منشی ، دیدیم نمیشه و خیال رفتن نداره ، خلاصه یه نقشه کشیدیم که من زودتر برم شاید منشی ام ببینه تنهاست پاشه بره خلاصه من حاضر شدم خداحافظی کردمو رفتم ، یه نیم ساعت صبر کردم دیدم فربد (همکارم) زنگ زد گفت بیا رفت ، خلاصه تو کونمون عروسی بود دوهفته بود منتظر یه همچین موقعیتی بودیم ، در زدم دروباز کرد و رفتم تو ،بغلم کردومنو بوسید مثله همیشه عطر بلک رز زده بودو منو مست خودش کرده بود
لباش داغ بود با اینکه عادت داشت آروم لب بگیره من محکم لباشو میخوردم و زبونشو میک میزدم رفتیم تو اتاقم انقدر حالمون بد بود که نمیتونستیم از هم جدا بشیم ، لبامون رو لب هم بود و فربد سینه هامو از رو مانتو گرفته بود محکم فشار میداد روسریمو باز کردم شروع کرد به خوردن گردنم حسابی حشری شده بودم و آه میکشیدم و فربد بیشتر تحریک میشد نگاهمون به هم قفل شد لبامونو از هم جدا کردیم یه نگاه عمیق و پر از شهوت به هم کردیم خماری چشماش دیوونم میکرد نتونستم تحمل کنم خودمو کشیدم بالا آخه فربد قدش بلند بود رو نوک پاهم وایسادمو گردنشو بوسیدم و شروع کردم به خوردنش اونم کمی خم شد که من راحتر بخورمش گردنشو لیس میزدم تا رسیدم به لاله گوشش و شروع کردم به میک زدنش و کل گوشش و کردم تو دهنمو زبونمو کردم تو گوشش منو محکم بغل کرد و یه آه بلندی کشید و گفت بسه دیوووووووونم کردی تمام تنم یخ کرد شل شدم نکن نکن بی شرف نکن سکسی من اما من ول کنش نبودم با یه هل دادن کوچیک چسبوندمش به دیوار همین طور که لباشو میخوردم دکمه شلوارشو باز کردمو شلواروشرتشو باکمک خودش کشیدم پایین آآآآآآآآآآآآآآآآخ چه کیره نازی داشت زیاد بزرگ نبود بود خودش که با شوخی می گفت 18 سانته راست میگفت ولی زیاد کلفت نبود ولی کلاهکش خیلی خوش تراش بود یه کیر سفید و تمیز ،حسابی هوس انگیز بود بادستم مالیدمشو یه نگاه به چشمای قهوه ای خمارش انداختم شروع کردم به خوردن کیرش
اول سرشو میک زدم بعد از تخماش تا نوک کیرشو لیسیدم و کیرشو تا جایی که میتونستم کردم تو دهنم دیگه واقعا حالش بد شده بود و ناله میکرد و قربون صدقم میرفت یه کم ساک زدنو سریع تر کردم دیدم داره خودش تو دهنم تلمبه میزنه دهنمو باز و بیحرکت نگه داشتم تا خودش تلمبه بزنه خیلی حال میکرد اما حواسش بود که من اذیت نشم همیشه از این اخلاقش خوشم میومد که همیشه هوامو داشت اذیت نشم . دیگه واقعا آمپر چسبوند منو بلند کرد چشمای نازش سرخ شده بودن شروع کرد به خوردنم مانتومو باز کرد وتاپمو زد بالا سینه های سفیدو تپلمو کشید بیرونو شروع کرد به خوردن، من به میز تکیه داده بودمو داشتم خوردنشو نگاه میکردمو از لذت لبامو گاز میگرفتم همینطور که داشت سینه هامو میخورد شلواروشرتمو کشید پایین با دیدن کسم گفت جوووووووون چه سفید کردی عسل مثله اسمت شیرین و خوشمزه ست با انگشتش کسمو مالید و شروع کردن به لیسیدن آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ تو فضا بودم صدام دراومده بود و نمی فهمیدم ناله هام خیلی بلنده ،که فربد گفت عزیزم آروم تر همه میشنون منو برگردوندو لباسامو زد کنار و کونمو نگا میکرد و با دست میزد روش میگفت عسلم امروز جرت میدم میکنمت حسابی تا دوروز وقتی داری راه میری به فکر کیرم بیوفتی منم خندیمو گفتم کونم مال فربد جونمه و هرکاری میخواد میتونه باهاش بکنه نشست و از کسم تا سوراخ کونمو لیس زد انقدر این کارو کرد که واقعا دیوووووووووونه شده بودم کسم خیس خیس بود دیگه تحمل نداشتم کسم تشنه کیر بود با صدای حشری گفتم فربد منو بکن جرم بده میخوااااااااام منو بکنی چون میدونست از کس خیلی دوست دارم گاییده بشم کاندوم گذاشتو سرشو گذاشت دم سوراخ کسم خودمو خم کرده بودم روی میز و از پشت قمبل کرده بودم با یه فشار کوچیک نوک کیرش رفت تو کسم یه آه کشیدمو با یه فشار دیگه همش رفت تو کسم از پشت سینه هامو گرفتو گفت خوبه جیگر حال میکنی با کیرم منم که تو اوج لذت بودم با اشاره سر بهش فهموندم که حسابی دارم حال میکنم یه کم رفت عقب و پهلوهامو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن اول آروم میزد بعد من یه کم بلند شدم دستامو گذاشتم رومیز گفتم میخواااااااااااام کیرتو بزن محکم تر تلمبه بزن ...
با حرفام حشری تر شده بود ولی نمیخواست آبش بیاد آخه میخواست تو کونم آبشو بریزه ، دست
اشو گذاشت رو شونه هامو با تمام فشاری که می تونست تلمبه میزد و من
از درد جیغ میزدم صدای ج
اول از خودم میگم من سفیدرو هستم قدم 160 وزنم 50 سینه هام 75 کس و کونم بد نیست در کل نرمالم و یه کم سکسی
بماند که چه چوری با همکارم آشنا شدم و دوستیمون شروع شد نمی خوام حوصلتونو سر ببرم ، پنج شنبه بود و ساعت کاری ما تا 2 بود من بیشتر اوقات اضافه کاری می موندم خلاصه واسه اون روز حسابی به خودمون رسیده بودیمو و صاف صوف کرده بودیم واز صبحش باهم چت میکردیمو حرفای سکسی میزدیم این که چطوری میخواد جرم بده و... دعا میکردیم همه برن که ما تنها بشیم ساعت 2 شدو هم رفتن به جز منشی ، دیدیم نمیشه و خیال رفتن نداره ، خلاصه یه نقشه کشیدیم که من زودتر برم شاید منشی ام ببینه تنهاست پاشه بره خلاصه من حاضر شدم خداحافظی کردمو رفتم ، یه نیم ساعت صبر کردم دیدم فربد (همکارم) زنگ زد گفت بیا رفت ، خلاصه تو کونمون عروسی بود دوهفته بود منتظر یه همچین موقعیتی بودیم ، در زدم دروباز کرد و رفتم تو ،بغلم کردومنو بوسید مثله همیشه عطر بلک رز زده بودو منو مست خودش کرده بود
لباش داغ بود با اینکه عادت داشت آروم لب بگیره من محکم لباشو میخوردم و زبونشو میک میزدم رفتیم تو اتاقم انقدر حالمون بد بود که نمیتونستیم از هم جدا بشیم ، لبامون رو لب هم بود و فربد سینه هامو از رو مانتو گرفته بود محکم فشار میداد روسریمو باز کردم شروع کرد به خوردن گردنم حسابی حشری شده بودم و آه میکشیدم و فربد بیشتر تحریک میشد نگاهمون به هم قفل شد لبامونو از هم جدا کردیم یه نگاه عمیق و پر از شهوت به هم کردیم خماری چشماش دیوونم میکرد نتونستم تحمل کنم خودمو کشیدم بالا آخه فربد قدش بلند بود رو نوک پاهم وایسادمو گردنشو بوسیدم و شروع کردم به خوردنش اونم کمی خم شد که من راحتر بخورمش گردنشو لیس میزدم تا رسیدم به لاله گوشش و شروع کردم به میک زدنش و کل گوشش و کردم تو دهنمو زبونمو کردم تو گوشش منو محکم بغل کرد و یه آه بلندی کشید و گفت بسه دیوووووووونم کردی تمام تنم یخ کرد شل شدم نکن نکن بی شرف نکن سکسی من اما من ول کنش نبودم با یه هل دادن کوچیک چسبوندمش به دیوار همین طور که لباشو میخوردم دکمه شلوارشو باز کردمو شلواروشرتشو باکمک خودش کشیدم پایین آآآآآآآآآآآآآآآآخ چه کیره نازی داشت زیاد بزرگ نبود بود خودش که با شوخی می گفت 18 سانته راست میگفت ولی زیاد کلفت نبود ولی کلاهکش خیلی خوش تراش بود یه کیر سفید و تمیز ،حسابی هوس انگیز بود بادستم مالیدمشو یه نگاه به چشمای قهوه ای خمارش انداختم شروع کردم به خوردن کیرش
اول سرشو میک زدم بعد از تخماش تا نوک کیرشو لیسیدم و کیرشو تا جایی که میتونستم کردم تو دهنم دیگه واقعا حالش بد شده بود و ناله میکرد و قربون صدقم میرفت یه کم ساک زدنو سریع تر کردم دیدم داره خودش تو دهنم تلمبه میزنه دهنمو باز و بیحرکت نگه داشتم تا خودش تلمبه بزنه خیلی حال میکرد اما حواسش بود که من اذیت نشم همیشه از این اخلاقش خوشم میومد که همیشه هوامو داشت اذیت نشم . دیگه واقعا آمپر چسبوند منو بلند کرد چشمای نازش سرخ شده بودن شروع کرد به خوردنم مانتومو باز کرد وتاپمو زد بالا سینه های سفیدو تپلمو کشید بیرونو شروع کرد به خوردن، من به میز تکیه داده بودمو داشتم خوردنشو نگاه میکردمو از لذت لبامو گاز میگرفتم همینطور که داشت سینه هامو میخورد شلواروشرتمو کشید پایین با دیدن کسم گفت جوووووووون چه سفید کردی عسل مثله اسمت شیرین و خوشمزه ست با انگشتش کسمو مالید و شروع کردن به لیسیدن آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ تو فضا بودم صدام دراومده بود و نمی فهمیدم ناله هام خیلی بلنده ،که فربد گفت عزیزم آروم تر همه میشنون منو برگردوندو لباسامو زد کنار و کونمو نگا میکرد و با دست میزد روش میگفت عسلم امروز جرت میدم میکنمت حسابی تا دوروز وقتی داری راه میری به فکر کیرم بیوفتی منم خندیمو گفتم کونم مال فربد جونمه و هرکاری میخواد میتونه باهاش بکنه نشست و از کسم تا سوراخ کونمو لیس زد انقدر این کارو کرد که واقعا دیوووووووووونه شده بودم کسم خیس خیس بود دیگه تحمل نداشتم کسم تشنه کیر بود با صدای حشری گفتم فربد منو بکن جرم بده میخوااااااااام منو بکنی چون میدونست از کس خیلی دوست دارم گاییده بشم کاندوم گذاشتو سرشو گذاشت دم سوراخ کسم خودمو خم کرده بودم روی میز و از پشت قمبل کرده بودم با یه فشار کوچیک نوک کیرش رفت تو کسم یه آه کشیدمو با یه فشار دیگه همش رفت تو کسم از پشت سینه هامو گرفتو گفت خوبه جیگر حال میکنی با کیرم منم که تو اوج لذت بودم با اشاره سر بهش فهموندم که حسابی دارم حال میکنم یه کم رفت عقب و پهلوهامو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن اول آروم میزد بعد من یه کم بلند شدم دستامو گذاشتم رومیز گفتم میخواااااااااااام کیرتو بزن محکم تر تلمبه بزن ...
با حرفام حشری تر شده بود ولی نمیخواست آبش بیاد آخه میخواست تو کونم آبشو بریزه ، دست
اشو گذاشت رو شونه هامو با تمام فشاری که می تونست تلمبه میزد و من
از درد جیغ میزدم صدای ج
یغمو که میشنید تلمبه رو آروم میکرد یه نگا بهش انداختم دیدم خیس عرق شده لباشو چسبوند به لبام اینطوری کیرش تا ته تو کسم بود، گفت عسلم اگه اومدی منم بیام که گفتم یه کم دیگه میامو دوباره شروع کرد با فشار تلمبه زدن که من ارضا شدم کیرشو از کسم کشید بیرونو کاندومو درآورد گفتم عزیزم میخوام حسابی کمرتو خالی کنم یه جووونی گفت و رفت کرممو از تو کیفم آورد من کامل خم شدم رومیز جوری که کونم روبروی کیرش بود اول یه سری دیگه سوراخ کس و کونمو لیسید تا دوباره حشری بشمو خودمو شل کنم بعد کرمو زد به سوراخ کونم با انگشت یه کم بازش کرد همزمان که دردم میومد قربون صدقم میرفت و حرفای سکسی میزد منم به عشق فربد خودمو حسابی شل کرده بودم چون میخواستم ازم لذت ببره بعد گفت خب عزیزم حالا موقعشه با دستاش لپای کونمو از هم باز کردو نوکشو گذاشت دم سوراخه کونمو یه کم فشار داد یه آخی گفتمو همونجا صبر کرد
دوباره یه فشار کوچولو داد کلاهکش تو کونم بود یه جیغ بنفش زدم چشمام پرآب شده بود واقعا درد داشت خیلی میسوخت انگار یبوست گرفتی و نمیتونی کارتو بکنی دردش اینطوری بود ترسید بهم گفت میخوای درش بیارم گفتم نه صبر کن یه کم تکونش نده میخوام عادت کنم حسابی داشتم درد میکشیدم اما به خاطر عشقم تحمل میکردم که بازم یه کم فشار دارد بازم جیغ زدم داشتم پاره میشدم یه نگاه بهش انداختم و گفتم فربد چقدر رفته تو گفت کمتر از نصفش گفتم خیلی درد دارم و گفت باشه دیگه نمیکنم تو همینم خوبه و شروع کرد آروم عقب و جلو کردن دردش مثله اول نبود ولی داشتم می مردم دیدم سرعت تلمبه هاش بیشتر شده منم کمی اومدم بالاتر تا بتونه سینه هامو تو دستش بگیره سینه هامو تو مشتش گرفته و تلمبه میزد تا این که آبش اومدو ریخت تو کونم ، یه حسی خوبی داشتم ولی دردش تموم شدنی نبود کیرشو کشید بیرونو یه بوسه از پیشونیم کرد و لبامو خورد و ازم تشکر کرد .
#پایان
کانال
@dastankadhi
دوباره یه فشار کوچولو داد کلاهکش تو کونم بود یه جیغ بنفش زدم چشمام پرآب شده بود واقعا درد داشت خیلی میسوخت انگار یبوست گرفتی و نمیتونی کارتو بکنی دردش اینطوری بود ترسید بهم گفت میخوای درش بیارم گفتم نه صبر کن یه کم تکونش نده میخوام عادت کنم حسابی داشتم درد میکشیدم اما به خاطر عشقم تحمل میکردم که بازم یه کم فشار دارد بازم جیغ زدم داشتم پاره میشدم یه نگاه بهش انداختم و گفتم فربد چقدر رفته تو گفت کمتر از نصفش گفتم خیلی درد دارم و گفت باشه دیگه نمیکنم تو همینم خوبه و شروع کرد آروم عقب و جلو کردن دردش مثله اول نبود ولی داشتم می مردم دیدم سرعت تلمبه هاش بیشتر شده منم کمی اومدم بالاتر تا بتونه سینه هامو تو دستش بگیره سینه هامو تو مشتش گرفته و تلمبه میزد تا این که آبش اومدو ریخت تو کونم ، یه حسی خوبی داشتم ولی دردش تموم شدنی نبود کیرشو کشید بیرونو یه بوسه از پیشونیم کرد و لبامو خورد و ازم تشکر کرد .
#پایان
کانال
@dastankadhi
سوغاتی برای زن همکارم
سلام خاطره ای که تعریف میکنم کاملا واقعیه .اول از خودم بگم من یاسینم 30 سالمه قدم 180 خونمم تو شماله اما تو کشتیرانی در جنوب کار میکنم کارمونم جوریه ک شیش ماه اونجا و فقط دو ماه میایم خونه ،بگذریم میریم سر اصل داستان من یه پنج ماه میشدک اونجا بودم و فقط یک ماه ب مرخصیم باقی مونده بود که یه نفر تازه جانشین یکی از بچه ها شد و از شانس ماهم اونم بچه شمال و همشهریم بود اسمش خلیل بود باهم گرم گرفتیم طی اين یک ماه که باهم آشنا شدیم موقع مرخصی من اون یه مقدار وسایل آرایشی و…خریده بود واسه همسرش ک من براش ببرم آدرسشو با شمارشو هم بهم داد بعد اینکه رسیدم خونه فرداییش آماده شدم ک برم وسایل ها رو تحویل بدم رسییدم جلو درشون ک درو باز کرد چی میدیدم یه خانوم گوشت کون گنده با یه شلوار تنگ و یه آستین کوتاه. وسایل رو که دادم هی تعارف میکرد بیا تو خسته اینا از اینجور چیزا ک منم رفتم تو اونم رفت و یه دامن پوشید پاهای سفیدی داشت اومد جلوم نشست پاهاشو باز کرده بود یه شورت سبز پوشیده بود منم آمپرم زده زود بالا بعد کم کم خدافظی کردمو رفتم ک شبش بهم زنگ زد گفت سلام ببخشید مزاحمتون شدم منم سلام کردم گفتم اين حرفا چیه بفرمائید گفت ببخشیدا اما میشه واسم مشروب بگیرین بیارین خونمون منم هنگ کرده بودم که گفتم باشه رفتم واسش یه ودکا گرفتم اومدم بهش بدم ک گفت من همشو نمیتونم تنهای بخورم شما هم بیاین کمکم منم قبول کردم رفتیم تو بعد دو سه پیک خوردن دیدم حال نداره اومد بلند بشه افتاد تو بغلم منم بغلش کردم کاملا شهوتی شده بودم اومدم لباشو خوردم اونم از خدا خواسته میخورد لبامو کم کم لخت شدیم شروع کرد ب خوردن کیرم وای چه میخورد منم بعد شروع کردم ب خورن سینه و کوس میزانش ک گفت بسته بکن منم یکی کیرمو کردم تو دهنش که خیس بشه بعد گذاشتم تو کوسش کوس نبود ک محشر بود وای کیرم داشت پرواز میکرد هی کمر میزدم اونم اه ناله میکرد منم بدتر شهوتی میشدم بعد من خسته شدم دراز کشیدم که بهش گفتم تو بیا رو کیرم بشین بالا پایین برو اونم اینکارو میکرد منم هی لب میگرفتمو سینشو میخوردم اونم آه ناله میکرد بعد بلندشدم به حالت سگی میکردمش سینه هاش 85 میشد مثل ژله بالا پایین میرفتم دیگه کم کم داشت آبم میومد ک برگردوندمش همشو ریختم تو صورتش بعد یه حموم رفتیمو با هم لباس پوشیدمو اونم هنوز مست بود خوابوندمش تو تخت و خودم رفتم از اون روز ب بعد 7 بار باهم سکس داشتیم هنوزم شوهر خرش نفهمیده ممنون از همتون ک خوندین.
#پایان
@dastankadhi
سلام خاطره ای که تعریف میکنم کاملا واقعیه .اول از خودم بگم من یاسینم 30 سالمه قدم 180 خونمم تو شماله اما تو کشتیرانی در جنوب کار میکنم کارمونم جوریه ک شیش ماه اونجا و فقط دو ماه میایم خونه ،بگذریم میریم سر اصل داستان من یه پنج ماه میشدک اونجا بودم و فقط یک ماه ب مرخصیم باقی مونده بود که یه نفر تازه جانشین یکی از بچه ها شد و از شانس ماهم اونم بچه شمال و همشهریم بود اسمش خلیل بود باهم گرم گرفتیم طی اين یک ماه که باهم آشنا شدیم موقع مرخصی من اون یه مقدار وسایل آرایشی و…خریده بود واسه همسرش ک من براش ببرم آدرسشو با شمارشو هم بهم داد بعد اینکه رسیدم خونه فرداییش آماده شدم ک برم وسایل ها رو تحویل بدم رسییدم جلو درشون ک درو باز کرد چی میدیدم یه خانوم گوشت کون گنده با یه شلوار تنگ و یه آستین کوتاه. وسایل رو که دادم هی تعارف میکرد بیا تو خسته اینا از اینجور چیزا ک منم رفتم تو اونم رفت و یه دامن پوشید پاهای سفیدی داشت اومد جلوم نشست پاهاشو باز کرده بود یه شورت سبز پوشیده بود منم آمپرم زده زود بالا بعد کم کم خدافظی کردمو رفتم ک شبش بهم زنگ زد گفت سلام ببخشید مزاحمتون شدم منم سلام کردم گفتم اين حرفا چیه بفرمائید گفت ببخشیدا اما میشه واسم مشروب بگیرین بیارین خونمون منم هنگ کرده بودم که گفتم باشه رفتم واسش یه ودکا گرفتم اومدم بهش بدم ک گفت من همشو نمیتونم تنهای بخورم شما هم بیاین کمکم منم قبول کردم رفتیم تو بعد دو سه پیک خوردن دیدم حال نداره اومد بلند بشه افتاد تو بغلم منم بغلش کردم کاملا شهوتی شده بودم اومدم لباشو خوردم اونم از خدا خواسته میخورد لبامو کم کم لخت شدیم شروع کرد ب خوردن کیرم وای چه میخورد منم بعد شروع کردم ب خورن سینه و کوس میزانش ک گفت بسته بکن منم یکی کیرمو کردم تو دهنش که خیس بشه بعد گذاشتم تو کوسش کوس نبود ک محشر بود وای کیرم داشت پرواز میکرد هی کمر میزدم اونم اه ناله میکرد منم بدتر شهوتی میشدم بعد من خسته شدم دراز کشیدم که بهش گفتم تو بیا رو کیرم بشین بالا پایین برو اونم اینکارو میکرد منم هی لب میگرفتمو سینشو میخوردم اونم آه ناله میکرد بعد بلندشدم به حالت سگی میکردمش سینه هاش 85 میشد مثل ژله بالا پایین میرفتم دیگه کم کم داشت آبم میومد ک برگردوندمش همشو ریختم تو صورتش بعد یه حموم رفتیمو با هم لباس پوشیدمو اونم هنوز مست بود خوابوندمش تو تخت و خودم رفتم از اون روز ب بعد 7 بار باهم سکس داشتیم هنوزم شوهر خرش نفهمیده ممنون از همتون ک خوندین.
#پایان
@dastankadhi
مانتو
تجاوز
من نسرین هستم ما همسایه ای داشتیم که تو محله مون تولیدی مانتو داشت و چون دوست خانوادگی بودن الگوی بعضی مانتوهای جدیدشون رو میاورد خونه ما من میپوشیدم و بعضی جاهاش علامت میزد که چقدر باید تغییر کنه.من و دوستم الهه پنجشنبه ها بعد از دبیرستان میرفتیم یه باشگاهی بدمینتون و اسکواش بازی میکردیم.یه روز از باشگاه میرفتم خونه و خسته بودم و با همون شلوار ورزشی و مانتوی مدرسه داشتم برمیگشتم که پسر همسایه از در مغازه اونور خیابون بلند صدا کرد.پسر همسایه آرش که یکی دو سال بود سربازیش تموم شده بود و در مغازه باباش کار میکرد پسر معمولی و خوش خنده ای بود.خلاصه رفتم در مغازه سلام کردم گفت نسرین خانم بابا دوتا مانتو گذاشته لطفا بپوشید گفتم خوب بفرستید خونه من الان خیلی خسته ام و راستش انقدر عرق کرده بودم که روم نمیشد لباس تمیز بپوشم.اصرار کرد که تورو خدا اینا باید سریع تموم شه الگوش.انقدر خواهش کرد و خندوند که گفتم باشه.رفتم تو گفتم پدرت کو گفت رفته خونه ناهار بخوره و یه کم بخوابه سر درد داشت.گفتم خوب کجا بپوشم مانتو رو؟ یه اتاق انتهای کارگاه که یه آبدارخونه خیلی کوچک بود و گفت توی این اتاق لطفا. یه کارگر تو مغازه بود فقط که بهش گفت درو ببند کسی نیاد تا ایشون تشریف ببرن.من رفتم تو اتاق کوچیکه درو بستم و قفل هم نداشت.مانتو و تاپم در آوردم با تاپم عرقم رو خشک کردم و مانتوی اول رو پوشیدم و آرش و صدا کردم اومد و یه مقدار علامت زد و رفت بیرون و مانتوی دوم پوشیدم و باز صداش کردم اومد تو.مانتوی دوم حالت یقه باز بود و یه کم سینه دیده میشد.همینطور که زیر بقل و اینا رو چک میرد هی دستاش به سینه هام میخورد و منم نمیدونستم چی بگم.از بغل مانتو رو میکشید که دوتا دکمه بالاش در رفت و سوتین و سینه هام کامل معلوم شد.من هول شدم و اونم یه دفعه شروع کرد عذر خواهی و یه دفعه بغلم کرد که ببخشید من خراب کردم من شما رو خیلی دوس دارم و نمیخواستم اینطوری شه که دیدم کارگره داره از لای در نگاه میکنه من جیغ زدم و آرش هم فحشش داد و گفت از مغازه برو و در مغازه هم ببند.یه موکت گوشه بود که سریع پهن کرد و گفت بشینید راحت باشید یه لیوان آب بریزم.گفتم بسته میخوام برم خسته ام.نشستم یه کم آب خوردم و اونم نشست و طبق معمول زبون ریخت و منو خندوند که نزدیکتر شد و دوباره بغل کرد تا اومدم بگم نکن دیدم دستش از یقه مانتو و سوتین رفته تو سینمو گرفت من ترسیدم و داغ شد تنم و تا گفتم نکن نمیخوام اون دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد لبام بوس کردن.داشتم میمردم از ترس و زور زدم دستاشو جدا کم ولی زورم بهش نمیرسید اونم منو چسبونده بود به دیوار و لب میگرفت و سینه هامو محکم میمالید من حتی نمیتونستم جیغ بزنم دیگه چون آبرومون تو محل میرفت.اونم میمالید و میگفت دوست دارم عاشقتم و مانتو رو کامل باز کرد و سوتین و در آورد.من داشتم از حال میرفتم و ازینکه سینه هامو میمالید بدم نمیومد دیگه.منو دراز کرد رو موکت و سریع خودش لخت شد و من تا حالا کیر از نزدیک ندیده بودم.اومد روم کیرش آورد جلو دهنم گفت میخوری یه کم؟گفتم نه و اصلا درست نمیدونستم چجوری میشه ساک زد فقط تو مدرسه از بچه ها شنیده بودم که واسه دوس پسراشون میزنن.اونم گفت باشه و سریع کفش و جوراب و شلوار ورزشیم رو در آورد.دستم گذاشتم رو شورتم گفتم نه که دستم و گرفت و اونم در آورد داشتم میمردم از خجالت چون هم کامل لخت بودم هم بوی پاهام همه اتاق رو برداشت.دستام رو صورتم بود که حس کردم داره کوسم لیس میزنه و میخوره که تا حالا همچین لذتی تجربه نکرده بودم.حشری شده بودم و خیس شده بودم بع
د رونامو چسبوند به سینم و هی تف میمالید رو سوراخ کونم.کیرشو هم تفی کرد و همونجوری خوابید روم.دیگه هم میخواستم هم میترسیدم.شروع کرد مالیدن و خوردن سینه و لب گرفتن و گردنم و لیس میزد که دیگه خیلی حشریم کرد.کیرشو با دستش گذاشت رو سوراخ کونم و دو تا پاهام گذاشت رو شونش و خوابید روم.آروم فشار میداد و یه درد شدید گرفت کونم که تا حالا حس نکرده بودم.داشتم از درد میمردم و اشکم در اومد.شروع کرد لب گرفتن و مالیدن و کیرش و تو کونم جلو عقب میرد که حس کردم دیگه داره تا ته میکنه تو کونم.داشتم جیغ میزدم که شورتم کرد تو دهنم و پاهامو گرفت بالا و تند تند میکرد تو کونم و کف پاهام بوس میکرد و لیس میزد.من هم درد داشتم هم لذت میبردم.انقدر کرد تا چند دفعه آه آه کرد و باز خوابید روم گفت تموم شد نسرین جون خیلی دوست دارم.من انگار فلج شده بودم نمیتونستم تکون بخورم با بد بختی پاشدم لباس پوشیدم و چندتا دسمال گذاشت لای کونم که آب کیرش از سوراخم نریزه تو شلوار.با بد بختی رفتم خونه و مامانم گفت چقد دیر اومدی گفتم زیاد باشگاه موندم و کیفم انداختم و با لباس رفتم توی حموم
#پایان
کانال
@dastankadhi
تجاوز
من نسرین هستم ما همسایه ای داشتیم که تو محله مون تولیدی مانتو داشت و چون دوست خانوادگی بودن الگوی بعضی مانتوهای جدیدشون رو میاورد خونه ما من میپوشیدم و بعضی جاهاش علامت میزد که چقدر باید تغییر کنه.من و دوستم الهه پنجشنبه ها بعد از دبیرستان میرفتیم یه باشگاهی بدمینتون و اسکواش بازی میکردیم.یه روز از باشگاه میرفتم خونه و خسته بودم و با همون شلوار ورزشی و مانتوی مدرسه داشتم برمیگشتم که پسر همسایه از در مغازه اونور خیابون بلند صدا کرد.پسر همسایه آرش که یکی دو سال بود سربازیش تموم شده بود و در مغازه باباش کار میکرد پسر معمولی و خوش خنده ای بود.خلاصه رفتم در مغازه سلام کردم گفت نسرین خانم بابا دوتا مانتو گذاشته لطفا بپوشید گفتم خوب بفرستید خونه من الان خیلی خسته ام و راستش انقدر عرق کرده بودم که روم نمیشد لباس تمیز بپوشم.اصرار کرد که تورو خدا اینا باید سریع تموم شه الگوش.انقدر خواهش کرد و خندوند که گفتم باشه.رفتم تو گفتم پدرت کو گفت رفته خونه ناهار بخوره و یه کم بخوابه سر درد داشت.گفتم خوب کجا بپوشم مانتو رو؟ یه اتاق انتهای کارگاه که یه آبدارخونه خیلی کوچک بود و گفت توی این اتاق لطفا. یه کارگر تو مغازه بود فقط که بهش گفت درو ببند کسی نیاد تا ایشون تشریف ببرن.من رفتم تو اتاق کوچیکه درو بستم و قفل هم نداشت.مانتو و تاپم در آوردم با تاپم عرقم رو خشک کردم و مانتوی اول رو پوشیدم و آرش و صدا کردم اومد و یه مقدار علامت زد و رفت بیرون و مانتوی دوم پوشیدم و باز صداش کردم اومد تو.مانتوی دوم حالت یقه باز بود و یه کم سینه دیده میشد.همینطور که زیر بقل و اینا رو چک میرد هی دستاش به سینه هام میخورد و منم نمیدونستم چی بگم.از بغل مانتو رو میکشید که دوتا دکمه بالاش در رفت و سوتین و سینه هام کامل معلوم شد.من هول شدم و اونم یه دفعه شروع کرد عذر خواهی و یه دفعه بغلم کرد که ببخشید من خراب کردم من شما رو خیلی دوس دارم و نمیخواستم اینطوری شه که دیدم کارگره داره از لای در نگاه میکنه من جیغ زدم و آرش هم فحشش داد و گفت از مغازه برو و در مغازه هم ببند.یه موکت گوشه بود که سریع پهن کرد و گفت بشینید راحت باشید یه لیوان آب بریزم.گفتم بسته میخوام برم خسته ام.نشستم یه کم آب خوردم و اونم نشست و طبق معمول زبون ریخت و منو خندوند که نزدیکتر شد و دوباره بغل کرد تا اومدم بگم نکن دیدم دستش از یقه مانتو و سوتین رفته تو سینمو گرفت من ترسیدم و داغ شد تنم و تا گفتم نکن نمیخوام اون دستشو انداخت دور گردنم و شروع کرد لبام بوس کردن.داشتم میمردم از ترس و زور زدم دستاشو جدا کم ولی زورم بهش نمیرسید اونم منو چسبونده بود به دیوار و لب میگرفت و سینه هامو محکم میمالید من حتی نمیتونستم جیغ بزنم دیگه چون آبرومون تو محل میرفت.اونم میمالید و میگفت دوست دارم عاشقتم و مانتو رو کامل باز کرد و سوتین و در آورد.من داشتم از حال میرفتم و ازینکه سینه هامو میمالید بدم نمیومد دیگه.منو دراز کرد رو موکت و سریع خودش لخت شد و من تا حالا کیر از نزدیک ندیده بودم.اومد روم کیرش آورد جلو دهنم گفت میخوری یه کم؟گفتم نه و اصلا درست نمیدونستم چجوری میشه ساک زد فقط تو مدرسه از بچه ها شنیده بودم که واسه دوس پسراشون میزنن.اونم گفت باشه و سریع کفش و جوراب و شلوار ورزشیم رو در آورد.دستم گذاشتم رو شورتم گفتم نه که دستم و گرفت و اونم در آورد داشتم میمردم از خجالت چون هم کامل لخت بودم هم بوی پاهام همه اتاق رو برداشت.دستام رو صورتم بود که حس کردم داره کوسم لیس میزنه و میخوره که تا حالا همچین لذتی تجربه نکرده بودم.حشری شده بودم و خیس شده بودم بع
د رونامو چسبوند به سینم و هی تف میمالید رو سوراخ کونم.کیرشو هم تفی کرد و همونجوری خوابید روم.دیگه هم میخواستم هم میترسیدم.شروع کرد مالیدن و خوردن سینه و لب گرفتن و گردنم و لیس میزد که دیگه خیلی حشریم کرد.کیرشو با دستش گذاشت رو سوراخ کونم و دو تا پاهام گذاشت رو شونش و خوابید روم.آروم فشار میداد و یه درد شدید گرفت کونم که تا حالا حس نکرده بودم.داشتم از درد میمردم و اشکم در اومد.شروع کرد لب گرفتن و مالیدن و کیرش و تو کونم جلو عقب میرد که حس کردم دیگه داره تا ته میکنه تو کونم.داشتم جیغ میزدم که شورتم کرد تو دهنم و پاهامو گرفت بالا و تند تند میکرد تو کونم و کف پاهام بوس میکرد و لیس میزد.من هم درد داشتم هم لذت میبردم.انقدر کرد تا چند دفعه آه آه کرد و باز خوابید روم گفت تموم شد نسرین جون خیلی دوست دارم.من انگار فلج شده بودم نمیتونستم تکون بخورم با بد بختی پاشدم لباس پوشیدم و چندتا دسمال گذاشت لای کونم که آب کیرش از سوراخم نریزه تو شلوار.با بد بختی رفتم خونه و مامانم گفت چقد دیر اومدی گفتم زیاد باشگاه موندم و کیفم انداختم و با لباس رفتم توی حموم
#پایان
کانال
@dastankadhi
شب بیادماندنی با امیر
شب_زفاف
بکارت
آخرین نفر مادرم از در خونه بیرون رفت،اشک تو چشماش جمع شده بود منم با دیدنش گریم گرفت.امیر از پشت بقلم کرد.
-عزیزم من که تو رو ندزدیدم همیشه میریم بهشون سر میزنیم.
نمیخواستم شب امیر رو خراب کنم.اشکامو پاک کردم و برگشتم بقلش کردم.امیر رفت از یخچال یه لیوان آب خورد و شروع به دراوردن کتش کرد.
-امیر بیا کمکم این گیره سرهای لامصب درنمیان.
بدون حرفی اومد و کمکم کرد موهامو باز کنم.
-من میرم یه دوش بگیرم نگار.
-امیر زیپ لباسمم باز کن دستم بهش نمیرسه.
زیپ رو باز کرد،لباسم داشت میوفتاد که جمعش کردم.
-میشه از اتاق بری بیرون من لباس عوض کنم؟
اومد جلوتر و بقلم کرد.
-قربون نگار خانمم برم که انقدر خجالتیه هنوز.
منو تو بقلش فشار میداد و به سر شونه هام که لخت بود بوسه های ریز میزد.یه لحظه از خودم بدم اومد.من و خجالتی بودن؟منی که همیشه حرفمو به همه رک میزدم نمیدونم چی شده که حالا از امیر؛از شوهر خودم خجالت میکشم.همراهیش کردم و گردنش رو بوسیدم.بعد از یه دقیقه ازم جدا شد و رفت دوش بگیره.لباس عروسم و در آوردم و اومدم لباس خواب قرمز توری که روی تخت آماده گذاشته بودم رو بپوشم که خودم احساس کردم چقدر بوی گند عرق میدم.اصلا دوست نداشتم اولین خاطره امیر از من اینطوری شروع بشه.یه فکری به سرم زد که امیر رو سورپراز کنم و جبران خل بازی چند دقیقه قبلم هم بشه.با همون شرت و سوتین سفید رفتم دم در حموم و در رو باز کردم. امیر شکّه شد،معلوم بود اصلا انتظارشو نداشته پس تا اینجای کارم موفق بودم.
-نه به خجالت چند دقیقه قبلت نه به الان که زرتی اومدی تو حموم.
-حموم خونه خودمه دوس دارم زرتی بیام تو.
اومد جلو از کمر گرفت بلندم کرد و برد زیر دوش.با خنده گفتم:
-نکن امیر پات سر میخوره میفتم.
گوشش بدهکار نبود یه دقیقه به خنده و مسخره بازی و نگه داشتن من زیر شیر گذشت.منو گذاشت پایین و لیفو برداشت شروع کرد شستن من.اول کل بدن منو کفی کرد بعدم خودشو شست.معلوم بود شیطونیش گل کرده به کصم که رسید خوب میمالید و خنده های ریز میزد.با هم رفتیم زیر دوش و مشغول پاک کردن بدن هم دیگه شدیم.امیر شروع کرد به مالیدن سینه ها و پهلوهام.
-قربون نگارم برم که مثل عروسک میمونه.
-بریم بقیش باشه برای بیرون؟
با سر تاییدم کرد.خودمونو آب کشیدیم و رفتیم بیرون.خودمو خشک کردم،لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم رو تخت.امیر از پشت بقلم کرد شروع کرد بوسیدن پشت گردنم.منو چرخوند و خودش بالا قرار گرفت.لباس خوابم و در آورد و دوتا دستامو بالای سرم نگه داشت.از نوک انگشتای دستام شروع کرد لمس کردن با لب هاش و بوسیدن.برعکس چیزی که توی ذهنم بود خیلی آروم پیشروی میکرد میخواست منو کامل آماده کنه. کل دستامو غرق بوسه کرد و اومد سراغ صورتم.تو این مدت چشمامو بسته بودم و لذت حضورش رو میچشیدم.یک آن دست نگه داشت نگاهش کردم دیدم خیره به چشمامه.
-خیلی خواستی هستی نگار.با هیچی عوضت نمیکنم.
بی معطلی سرم و بردم بالا و شروع به لب گرفتن کردم.با ولع لب هامو میخورد و زبونم رو میک میزد.تو همین حال تی شرتش رو از تنش در آوردم.رفت پایین تر و شروع به بازی با سینه هام کرد،میخورد و ماساژشون میداد.سفتی آلتش رو بین پاهام حس میکردم.شروع به بازی دادن آلتش بین پاهام کردم.شکمم رو لیس میزد و با زبونش بازی میداد.رسید به شرتم.شرتمو با دندوناش در آورد که خیلی تحریکم کرد. خیس خیس بودم.
-بخورم برات؟
باورم نمیشد. تا قبل ازدواج کلی شنیده بودم که کم تر مردیه که برا زنش بخوره خودمم باورم همین بود چون منم نمیخواستم کیرشو بخورم.ساکت موندم ولی خودش شروع به خودن کرد.لذتش وصف ناپذیر بود.از با
لا تا پایین زبون میکشید با انگشتش چوچولم رو بازی میداد،زبونش رو میکرد تو و در میاورد.تو همین حال بود که لرزیدم و کل پاهام منقبض شد.خیلی قشنگ ارضام کرد.
-فدای لذت بردن نگارم برم من. اجازه هست؟
-خیر.
میخواستم خودی نشون بدم.درسته که بدم میومد بخورم ولی امیر خیلی بهم حال داده بود میخواستم جبران کنم.خوابوندمش رو تخت و بین پاهاش نشستم.شرتش رو کشیدم پایین. کیرش سفت سفت شده بود دست زدم بهش خیلی داغ بود.آروم سرشو توی دهنم کردم و شروع کردم مک زدن. خیلی تلاش میکردم به دندونام نخوره.اونقدرا هم که فکر میکردم بد نبود.بعد چند دقیقه امیر گفت
-بسه نگار میام الان.
منو خوابود و پاهامو از هم باز کرد.تا اینجای کار هیچ ترسی نداشتم ولی کم کم ترس از دردی که داره داشت وجودمو فرا میگرفت.
-امیر من یه کم میترسم.
-قربونت برم نترس کمکت میکنم آروم پیش بریم.
سر کیرشو گذاشت رو کسم و آروم فشار داد،نمیرفت تو.خم شد رو من و شروع به لب بازی کرد و کم کم فشار میداد.یک آن پاره شدن پردمو حس کردم،نصف کیرش یک هو رفت تو،درد با لذت کل تنمو گرفت.حواسم نبود لبشو گاز گرفتم.
شب_زفاف
بکارت
آخرین نفر مادرم از در خونه بیرون رفت،اشک تو چشماش جمع شده بود منم با دیدنش گریم گرفت.امیر از پشت بقلم کرد.
-عزیزم من که تو رو ندزدیدم همیشه میریم بهشون سر میزنیم.
نمیخواستم شب امیر رو خراب کنم.اشکامو پاک کردم و برگشتم بقلش کردم.امیر رفت از یخچال یه لیوان آب خورد و شروع به دراوردن کتش کرد.
-امیر بیا کمکم این گیره سرهای لامصب درنمیان.
بدون حرفی اومد و کمکم کرد موهامو باز کنم.
-من میرم یه دوش بگیرم نگار.
-امیر زیپ لباسمم باز کن دستم بهش نمیرسه.
زیپ رو باز کرد،لباسم داشت میوفتاد که جمعش کردم.
-میشه از اتاق بری بیرون من لباس عوض کنم؟
اومد جلوتر و بقلم کرد.
-قربون نگار خانمم برم که انقدر خجالتیه هنوز.
منو تو بقلش فشار میداد و به سر شونه هام که لخت بود بوسه های ریز میزد.یه لحظه از خودم بدم اومد.من و خجالتی بودن؟منی که همیشه حرفمو به همه رک میزدم نمیدونم چی شده که حالا از امیر؛از شوهر خودم خجالت میکشم.همراهیش کردم و گردنش رو بوسیدم.بعد از یه دقیقه ازم جدا شد و رفت دوش بگیره.لباس عروسم و در آوردم و اومدم لباس خواب قرمز توری که روی تخت آماده گذاشته بودم رو بپوشم که خودم احساس کردم چقدر بوی گند عرق میدم.اصلا دوست نداشتم اولین خاطره امیر از من اینطوری شروع بشه.یه فکری به سرم زد که امیر رو سورپراز کنم و جبران خل بازی چند دقیقه قبلم هم بشه.با همون شرت و سوتین سفید رفتم دم در حموم و در رو باز کردم. امیر شکّه شد،معلوم بود اصلا انتظارشو نداشته پس تا اینجای کارم موفق بودم.
-نه به خجالت چند دقیقه قبلت نه به الان که زرتی اومدی تو حموم.
-حموم خونه خودمه دوس دارم زرتی بیام تو.
اومد جلو از کمر گرفت بلندم کرد و برد زیر دوش.با خنده گفتم:
-نکن امیر پات سر میخوره میفتم.
گوشش بدهکار نبود یه دقیقه به خنده و مسخره بازی و نگه داشتن من زیر شیر گذشت.منو گذاشت پایین و لیفو برداشت شروع کرد شستن من.اول کل بدن منو کفی کرد بعدم خودشو شست.معلوم بود شیطونیش گل کرده به کصم که رسید خوب میمالید و خنده های ریز میزد.با هم رفتیم زیر دوش و مشغول پاک کردن بدن هم دیگه شدیم.امیر شروع کرد به مالیدن سینه ها و پهلوهام.
-قربون نگارم برم که مثل عروسک میمونه.
-بریم بقیش باشه برای بیرون؟
با سر تاییدم کرد.خودمونو آب کشیدیم و رفتیم بیرون.خودمو خشک کردم،لباس خوابم رو پوشیدم و رفتم رو تخت.امیر از پشت بقلم کرد شروع کرد بوسیدن پشت گردنم.منو چرخوند و خودش بالا قرار گرفت.لباس خوابم و در آورد و دوتا دستامو بالای سرم نگه داشت.از نوک انگشتای دستام شروع کرد لمس کردن با لب هاش و بوسیدن.برعکس چیزی که توی ذهنم بود خیلی آروم پیشروی میکرد میخواست منو کامل آماده کنه. کل دستامو غرق بوسه کرد و اومد سراغ صورتم.تو این مدت چشمامو بسته بودم و لذت حضورش رو میچشیدم.یک آن دست نگه داشت نگاهش کردم دیدم خیره به چشمامه.
-خیلی خواستی هستی نگار.با هیچی عوضت نمیکنم.
بی معطلی سرم و بردم بالا و شروع به لب گرفتن کردم.با ولع لب هامو میخورد و زبونم رو میک میزد.تو همین حال تی شرتش رو از تنش در آوردم.رفت پایین تر و شروع به بازی با سینه هام کرد،میخورد و ماساژشون میداد.سفتی آلتش رو بین پاهام حس میکردم.شروع به بازی دادن آلتش بین پاهام کردم.شکمم رو لیس میزد و با زبونش بازی میداد.رسید به شرتم.شرتمو با دندوناش در آورد که خیلی تحریکم کرد. خیس خیس بودم.
-بخورم برات؟
باورم نمیشد. تا قبل ازدواج کلی شنیده بودم که کم تر مردیه که برا زنش بخوره خودمم باورم همین بود چون منم نمیخواستم کیرشو بخورم.ساکت موندم ولی خودش شروع به خودن کرد.لذتش وصف ناپذیر بود.از با
لا تا پایین زبون میکشید با انگشتش چوچولم رو بازی میداد،زبونش رو میکرد تو و در میاورد.تو همین حال بود که لرزیدم و کل پاهام منقبض شد.خیلی قشنگ ارضام کرد.
-فدای لذت بردن نگارم برم من. اجازه هست؟
-خیر.
میخواستم خودی نشون بدم.درسته که بدم میومد بخورم ولی امیر خیلی بهم حال داده بود میخواستم جبران کنم.خوابوندمش رو تخت و بین پاهاش نشستم.شرتش رو کشیدم پایین. کیرش سفت سفت شده بود دست زدم بهش خیلی داغ بود.آروم سرشو توی دهنم کردم و شروع کردم مک زدن. خیلی تلاش میکردم به دندونام نخوره.اونقدرا هم که فکر میکردم بد نبود.بعد چند دقیقه امیر گفت
-بسه نگار میام الان.
منو خوابود و پاهامو از هم باز کرد.تا اینجای کار هیچ ترسی نداشتم ولی کم کم ترس از دردی که داره داشت وجودمو فرا میگرفت.
-امیر من یه کم میترسم.
-قربونت برم نترس کمکت میکنم آروم پیش بریم.
سر کیرشو گذاشت رو کسم و آروم فشار داد،نمیرفت تو.خم شد رو من و شروع به لب بازی کرد و کم کم فشار میداد.یک آن پاره شدن پردمو حس کردم،نصف کیرش یک هو رفت تو،درد با لذت کل تنمو گرفت.حواسم نبود لبشو گاز گرفتم.
-ببخشید نگارم تموم شد ببخشید.
نمیتونستم حرف بزنم فقط آه میکشیدم.کیرشو در آورد و خون روشو با دستمال پاک کرد.
-میخوای ادامه ندیم؟
-نه عزیزم خوبم بیا.
کیرشو گذاشت روی کسم و فشار داد.سخت رفت تو ولی درد دفعه قبل رو نداشت.شروع کرد تلمبه زدن.بعد چند دقیقه دیگه دردی حس نمیکردم،فقط لذت بود.با یه لرزش ارضا شدم و امیرم چند ثانیه بعد از من ارضا شد و ریخت رو شکمم.با دستمال من رو تمیز کرد و تو بقل هم دیگه ولو شدیم.
-بهترین شب زندگیم بود نگار خیلی ممنونم قربونت برم ببخشید اگه اذیت شدی.
-نه امیر کلی لذت بردم ممنون که انقدر خوب بودی.
زودتر از من خوابش برد.من بیدار بودم و به لبش که گاز گرفته بودم و قرمز شده بود نگاه میکردم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
نمیتونستم حرف بزنم فقط آه میکشیدم.کیرشو در آورد و خون روشو با دستمال پاک کرد.
-میخوای ادامه ندیم؟
-نه عزیزم خوبم بیا.
کیرشو گذاشت روی کسم و فشار داد.سخت رفت تو ولی درد دفعه قبل رو نداشت.شروع کرد تلمبه زدن.بعد چند دقیقه دیگه دردی حس نمیکردم،فقط لذت بود.با یه لرزش ارضا شدم و امیرم چند ثانیه بعد از من ارضا شد و ریخت رو شکمم.با دستمال من رو تمیز کرد و تو بقل هم دیگه ولو شدیم.
-بهترین شب زندگیم بود نگار خیلی ممنونم قربونت برم ببخشید اگه اذیت شدی.
-نه امیر کلی لذت بردم ممنون که انقدر خوب بودی.
زودتر از من خوابش برد.من بیدار بودم و به لبش که گاز گرفته بودم و قرمز شده بود نگاه میکردم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
Forwarded from تکست غم_بیوغمگین ()
. یس کوین ربات تلگرامی کاملا معتبر وقرارع اخرای تیر لیست شه پس از همین الان استارت بزن شروع کن به جمع کردن سازنده تلگرام هم اسکواد داره 👇 👇 👇
https://t.me/theYescoin_bot/Yescoin?startapp=fSZOPD
👆 👆 👆 👆 👆
https://t.me/theYescoin_bot/Yescoin?startapp=fSZOPD
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM