کسش که چشمم خورد به لباس دخترش گوشه اتاق بهش گفتم یهو دختره نیاد بگا بریم که گفت نترس به مادربزرگش سپردم بعد از مهدکودک برش داره ببره خونه خودشون منم با خیال راحت شروع کردم فشار دادن کیرم تو کسش که دیدم اصلا نمیره هم اون خشک خشک بود هم من خیلی زود شروع کرده بودیم خلاصه ۵ دقیقه ای لب گرفتیم و بمال بمال کردیم تا خیس شدیم و با خیال راحت کردمش اما چون کمرم پر بود خیلی سریع شاید ۸_۱۰ دقیقه ای آبم اومد و ریختم رو سینه هاش . میخاستم آماده شم برای راند دوم که نذاشت و گفت بسته و من تو کف موندم و خودش سریع پاشد رفت حموم یه دوش گرفت که من در رو باز کردم و با حموم کردنش یه جق مشتی زدم و دیدم سریع لباسشو پوشید و منم به ناچار لباس تنم کردم و بهم گفت که ماشین داری منو تا خونه مادرم برسونی ؟ منم بهش گفتم نه از شانست امروز پیاده اومدم ک با خنده ی طعنه آمیزی بهم گفت پس کلا به غیر کیرت هیچ خاصیتی نداری و خنده کنان زنگ زد آژانس و تا ماشین بیاد دنبالش از هم ل
ب گرفتیم و سینه ها و کسشو از لباس مالیدم و اونم به نشانه احترام کیرمو برام میمالید تا ماشین اومد و رفت و منم رفتم پی زندگیم اما از همون لحظه چه توی تلگرام چه توی مهمونی ها و بیرون که همو میدیدم مثل قبل از این جریان های سکسی باهام رفتار میکرد طوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و منم از خط قرمزم عبور نکردم و متاسفانه دوباره اون لحظات تکرار نشد ، درسته به اون بی نقصی که انتظار داشتم نبود اما واقعت لذت بخش بود و دلم میخاد دوباره تکرار بشه
#پایان
@dastankadhi
ب گرفتیم و سینه ها و کسشو از لباس مالیدم و اونم به نشانه احترام کیرمو برام میمالید تا ماشین اومد و رفت و منم رفتم پی زندگیم اما از همون لحظه چه توی تلگرام چه توی مهمونی ها و بیرون که همو میدیدم مثل قبل از این جریان های سکسی باهام رفتار میکرد طوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و منم از خط قرمزم عبور نکردم و متاسفانه دوباره اون لحظات تکرار نشد ، درسته به اون بی نقصی که انتظار داشتم نبود اما واقعت لذت بخش بود و دلم میخاد دوباره تکرار بشه
#پایان
@dastankadhi
ناپدری
طبق معمول بعدظهر رفتم خونه نزدیک ساعت پنج بود که کلید رو انداختم روی در و رفتم تو … دیدم خونه ساکت ساکته باخودم فکر کردم هیچکی خونه نیست و میتونم یه قلیون میوه ای حسابی بزنم تورگ … البته شیطونی دیگه هم کنارش انجام میدادم آدم وقتی تنهاست فکرای شیطونی زیادی به سرش میزنه … مثه : فیلم سوپر س و عکس و داستانهای سکسی و ور رفتن با خودش و کلی کار دیگه که تو یه سنی کلی حال میده به آدم … اما خوب که متوجه شدم دیدم نه یکی خونه است اونم پدر خوانده ام یا همون ناپدریم …حالم گرفته شد …نه بخاطر وجود اون بلکه بخاطر اینکه نمیتونستم خیلی ازاون کارا رو انجام بدم … اگه بخوایم بی انصافی نکنیم والحق والنصاف پدر خونده باحالی داشتم که همجوره پایه همه چیز بود …خودشم خیلی خوشتیپ و خوش استایل و رو فرم بود با اینکه از من بیست سال بزرگتر بود اما عین یه پسر سی ساله رفتار میکرد قیافه اش خیلی خوش استایل و تیپش که دیگه حرف نداشت واسه همین مامانم عاشقش شده بود … پ هم مرد خیلی عالی از نظر فکری و اجتماعی و شخصیتی به نظر میرسید هرچند که من و پ خیلی کم باهم حرف میزدیم … اونم بخاطر فکرایی بود که اطرافیانم تو ذهنم کاشته بودن که حواست باشه بهت دست نزنه حواست باشه شب نیاد طرفت حواست باشه به زور کاری نکنه حواست باشه تنها نشی باهاش توخونه و ازاین مزخرفات اما اگه بخوام بی انصافی نکنم تا حالا هیچکدوم ازاین موارد حتی به اندازه یه نگاه هیز مانند از طرف پ برام پیش نیومده بود که بخوام اذیت بشم یا باعث ناراحتی یا فاصله گرفتن ازم بشه هرچند که یکی دو مرتبه دعوای شدیدی بینمون پیش اومد که از سوبرداشت و نحوه رفتار همه تو خونه ازجمله مادرم بود … اما اینقد اخلاقش باحال بود و جسارت عذرخواهی داشت که به مرور فراموش میشد و جاش به خاطرات خوب میداد … خلاصه سرتون رو درد نیارم … دیدم تو حموم صدای آب میاد البته از مستر اتاق خواب بود یواش اومدم تو و یه سلام خارجی بلند کردم …گفتم هلوو …اونم با لحن طنزآمیز همیشگیش یه جواب باحال داد گفت بپر جلوو …خلاصه اینجوری اعلام حضور کردم که اونم متوجه باشه من برگشتم خونه و حواسش به نحوه پوشش باشه … یه چند دقیقه ای از حموم کردنش گذشت که دیدم پ اومد بیرون و صدای سشوار بلند شد پ خیلی به خودش میرسید چه تو خونه چه بیرون همیشه شیف کرده و شیک لباس میپوشید حتی لباسهای تو خونه اش ست و جالب بود بگذریم … بعد از پوشیدن لباساش که شامل یه شورت سفیداسپورت کوتاه پاچه دار بود یه رکابی سفید رفت سمت کابینت آشپزخونه منم داشتم فیلمی رو که از کلوپ گرفتم نگاه میکردم … دیدم شیشه مشروب اسمیرونوف رو آورد پایین و یه لیوان که شروع کنه به مشروب خوردن … همینجوری که مشروب میریخت با همون لحن همیشگیش یه تعارف زد و گفت بفرما بریم فضا تگری بزنیم … و یه لیوان پر مشروب رو سر کشید … بعد هم شیشه رو گذاشت تو یخچال رو رفت سراغ سیگارش منم غرق فیلم دیدنم بودم … جایی که من فیلم رو میدیدم دقیقا روبروی اتاق خواب بود ساعت حدود شش و نیم بعدظهرشده بود … دیدم پ شروع کرد به ترانه خوندن وگیتار زدن بعد از ده دقیقه دیدم تلو تلو خورن رفت طرف اتاق خواب و گفت ما که خوشیم خدایا بقیه رو هم خوش کن … و خودشو انداخت روی تخت و ولو شد روی تختش لامپ اتاق خواب خاموش بود ولی نور سالن کاملا داخل اتاق رو نیمه روشن میکرد و راحت میشد توی اتاق و روی تخت رو دید …تو همین لحظه متوجه شدم که پ داره توی خواب بالا میاره و میخواد تگری بزنه … که دویدم و یه پلاستیک براش آوردم خلاصه روم به دیوار پ جان تگریشو زد وخودشو راحت کرد تو همین گیرو دارها بود که دیدم شورت
پ رفته بالا و لای پاهاش کاملا مشخصه البته چیزی که خودش نمیفهمید … داشتم حالی به حالی میشدم با این صحنه که رفتم بیرون اتاق و پلاستیک رو انداختم تو سطل اشغال آشپزخونه و دوباره نشستم روبروی اتاق روی مبل به فیلم دیدن …که دیدیم از گوشه شورت پ یه چیزی زده بیرون خوب که دقت کردم دیدم کیر پ که واقعا هم کیر بود از گوشه شورتش زده بیرون … اونموقع بود که دیگه داشتم احساسی میشدم … توجه ام از فیلم جلب اتاق خواب شد و افکار سکسی اومد سراغم بیشترازاون که به فیلم نگاه کنم توجه ونگاهم لای پای پ بود … پ هم مثل مرده ها خواب خواب بود ولی فکر کنم داشت خوابهای سکسی میدید چون کیرش داشت بزرگ و بزرگتر میشد و من احساسی تر … ناخوداگاه دستم رفت لای پاهام و شروع کردم به مالیدن و ماساژ دادن کوسم که دیدم حسابی حشری شدم … و کیر پ هم روبروم داره منو صدا میکنه اینقد کیرش لات و راست شده بود که رگ هاش زده بود بیرون …به یه بهونه رفتم توی اتاق خواب که ببینم واقعا خوابه … رفتم سراغ وسایل آرایشی مامان دیدم هیچ تکونی نمیخوره عمدا یه چیزی رو انداختم پایین تا ببینم عکس العمل پ چیه بازم دیدم اون خواب خوابه و مشروب کارخودش رو کرده و اونو عین یه بچه خوابونده …به خودم جرات دادم و رفتم جلوتر و صداش کردم دیدم جوابی
طبق معمول بعدظهر رفتم خونه نزدیک ساعت پنج بود که کلید رو انداختم روی در و رفتم تو … دیدم خونه ساکت ساکته باخودم فکر کردم هیچکی خونه نیست و میتونم یه قلیون میوه ای حسابی بزنم تورگ … البته شیطونی دیگه هم کنارش انجام میدادم آدم وقتی تنهاست فکرای شیطونی زیادی به سرش میزنه … مثه : فیلم سوپر س و عکس و داستانهای سکسی و ور رفتن با خودش و کلی کار دیگه که تو یه سنی کلی حال میده به آدم … اما خوب که متوجه شدم دیدم نه یکی خونه است اونم پدر خوانده ام یا همون ناپدریم …حالم گرفته شد …نه بخاطر وجود اون بلکه بخاطر اینکه نمیتونستم خیلی ازاون کارا رو انجام بدم … اگه بخوایم بی انصافی نکنیم والحق والنصاف پدر خونده باحالی داشتم که همجوره پایه همه چیز بود …خودشم خیلی خوشتیپ و خوش استایل و رو فرم بود با اینکه از من بیست سال بزرگتر بود اما عین یه پسر سی ساله رفتار میکرد قیافه اش خیلی خوش استایل و تیپش که دیگه حرف نداشت واسه همین مامانم عاشقش شده بود … پ هم مرد خیلی عالی از نظر فکری و اجتماعی و شخصیتی به نظر میرسید هرچند که من و پ خیلی کم باهم حرف میزدیم … اونم بخاطر فکرایی بود که اطرافیانم تو ذهنم کاشته بودن که حواست باشه بهت دست نزنه حواست باشه شب نیاد طرفت حواست باشه به زور کاری نکنه حواست باشه تنها نشی باهاش توخونه و ازاین مزخرفات اما اگه بخوام بی انصافی نکنم تا حالا هیچکدوم ازاین موارد حتی به اندازه یه نگاه هیز مانند از طرف پ برام پیش نیومده بود که بخوام اذیت بشم یا باعث ناراحتی یا فاصله گرفتن ازم بشه هرچند که یکی دو مرتبه دعوای شدیدی بینمون پیش اومد که از سوبرداشت و نحوه رفتار همه تو خونه ازجمله مادرم بود … اما اینقد اخلاقش باحال بود و جسارت عذرخواهی داشت که به مرور فراموش میشد و جاش به خاطرات خوب میداد … خلاصه سرتون رو درد نیارم … دیدم تو حموم صدای آب میاد البته از مستر اتاق خواب بود یواش اومدم تو و یه سلام خارجی بلند کردم …گفتم هلوو …اونم با لحن طنزآمیز همیشگیش یه جواب باحال داد گفت بپر جلوو …خلاصه اینجوری اعلام حضور کردم که اونم متوجه باشه من برگشتم خونه و حواسش به نحوه پوشش باشه … یه چند دقیقه ای از حموم کردنش گذشت که دیدم پ اومد بیرون و صدای سشوار بلند شد پ خیلی به خودش میرسید چه تو خونه چه بیرون همیشه شیف کرده و شیک لباس میپوشید حتی لباسهای تو خونه اش ست و جالب بود بگذریم … بعد از پوشیدن لباساش که شامل یه شورت سفیداسپورت کوتاه پاچه دار بود یه رکابی سفید رفت سمت کابینت آشپزخونه منم داشتم فیلمی رو که از کلوپ گرفتم نگاه میکردم … دیدم شیشه مشروب اسمیرونوف رو آورد پایین و یه لیوان که شروع کنه به مشروب خوردن … همینجوری که مشروب میریخت با همون لحن همیشگیش یه تعارف زد و گفت بفرما بریم فضا تگری بزنیم … و یه لیوان پر مشروب رو سر کشید … بعد هم شیشه رو گذاشت تو یخچال رو رفت سراغ سیگارش منم غرق فیلم دیدنم بودم … جایی که من فیلم رو میدیدم دقیقا روبروی اتاق خواب بود ساعت حدود شش و نیم بعدظهرشده بود … دیدم پ شروع کرد به ترانه خوندن وگیتار زدن بعد از ده دقیقه دیدم تلو تلو خورن رفت طرف اتاق خواب و گفت ما که خوشیم خدایا بقیه رو هم خوش کن … و خودشو انداخت روی تخت و ولو شد روی تختش لامپ اتاق خواب خاموش بود ولی نور سالن کاملا داخل اتاق رو نیمه روشن میکرد و راحت میشد توی اتاق و روی تخت رو دید …تو همین لحظه متوجه شدم که پ داره توی خواب بالا میاره و میخواد تگری بزنه … که دویدم و یه پلاستیک براش آوردم خلاصه روم به دیوار پ جان تگریشو زد وخودشو راحت کرد تو همین گیرو دارها بود که دیدم شورت
پ رفته بالا و لای پاهاش کاملا مشخصه البته چیزی که خودش نمیفهمید … داشتم حالی به حالی میشدم با این صحنه که رفتم بیرون اتاق و پلاستیک رو انداختم تو سطل اشغال آشپزخونه و دوباره نشستم روبروی اتاق روی مبل به فیلم دیدن …که دیدیم از گوشه شورت پ یه چیزی زده بیرون خوب که دقت کردم دیدم کیر پ که واقعا هم کیر بود از گوشه شورتش زده بیرون … اونموقع بود که دیگه داشتم احساسی میشدم … توجه ام از فیلم جلب اتاق خواب شد و افکار سکسی اومد سراغم بیشترازاون که به فیلم نگاه کنم توجه ونگاهم لای پای پ بود … پ هم مثل مرده ها خواب خواب بود ولی فکر کنم داشت خوابهای سکسی میدید چون کیرش داشت بزرگ و بزرگتر میشد و من احساسی تر … ناخوداگاه دستم رفت لای پاهام و شروع کردم به مالیدن و ماساژ دادن کوسم که دیدم حسابی حشری شدم … و کیر پ هم روبروم داره منو صدا میکنه اینقد کیرش لات و راست شده بود که رگ هاش زده بود بیرون …به یه بهونه رفتم توی اتاق خواب که ببینم واقعا خوابه … رفتم سراغ وسایل آرایشی مامان دیدم هیچ تکونی نمیخوره عمدا یه چیزی رو انداختم پایین تا ببینم عکس العمل پ چیه بازم دیدم اون خواب خوابه و مشروب کارخودش رو کرده و اونو عین یه بچه خوابونده …به خودم جرات دادم و رفتم جلوتر و صداش کردم دیدم جوابی
نمیده با دستم تکونش دادم به بهونه پرسیدن وضعیتش و چند بار این کار رو تکرار کردم دیدم یه عکس العمل کوچیک از خودش نشون داد که فهمیدم … یه حال حسابی و سکس باحال میتونم داشته باشم …داستان ازاینجا شروع شد آهسته دستمو بردم طرف کیر راست شده پ و با دوتا انگشتم لمسش کردم داشتم از ترس و لذت میمردم که دیدم کیرش سفت تر شد و دل دل میکنه … یواش یواش گرفتم تو دستم و آهسته نوازشش دادم با یه دستمم داشتم کوسمو میمالیدم که حشری تر بشم … متوجه شدم صدای پ هم در اومد و داره آه و اوخ میکنه ولی از خواب تکون نمیخورد نمیتونستم جلوی خودمو روبگیرم …دهنمو بردم طرف کیرش و نوک زبونم رو زدم روی سر کیرش ولیسیدم بعد گوشه شورتش رو زدم کنار و کل کیرشو کردم تو دهنم که دیدم پ داره تلمبه میزنه و بالا پایین میشه ولی اینقد اثر مشروب زیاد بود که نمیتونست چشماش رو باز کنه و حتی فکر کنه که توی خوابه یا بیداره یا تشخیص بده مامانه یا یه کس دیگه … بهرحال دیگه اگه بیدار هم میشد نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم … ساک زدنمو شروع کردم و حسابی کیر پ رو ساک زدمو خوردم خایه و باسنش رو همینطور … و سینه هامو آوردم طرف کیرش و کیرش رو گذاشتم لای سینه هام و مالوندن کیر پ… کوسم خیس خیس شده بود … شلوارمو کامل در آوردم آهسته نشستم روی کیرش و از اونجایی که من پرده ارتجاعی داشتم واین موضوع رو میدونستم کیرشو آهسته گذاشتم توی کوسم و شروع کردم بالا و پایین شدن که دیدم دستهای پ از پشت رفت روی باسنم و کون بزرگم رو گرفت و از پایین شروع کرد به تلمبه زدن … لامصب اینکاره بود اینقد سریع و قشنگ تلمبه میزد که تو چند ثانیه آبم اومد و تو همین لحظه منو از روی خودش خوابوند روی تخت و پاهامو از دوطرف باز کرد و شورتشو کاملا در آورد و اصلا به روی خودش نیاورد که من مامان نیستم اینقد مست و حشری بود که فقط تلمبه میزد پاهامو تا جایی که میشد باز کرد و سریع و تند و سکسی تلمبه بارونم کرد اینقد تواینکار حرفه ای بود که دوباره آبم اومد … منو به بغل برگردوند طوری که نیم تنه من روبروش بود و نصف کونم طرفش روی زانوهاش خم شده بود و کیرش کاملا توی کوسم داشت قلقلم میداد سینه هامو کامل گرفت توی دستاش و شروع کرد به تلمبه زدن …ناخن هاشو از بالا تا پایین کمرم کشید … و ددستشو گذاشت روی کونم و شر
وع کردن مالیدنش …برمگردوند و کاملا منو به پشت خوابوند طوری که کونم به طرف بالا بود … پاهامو از دوطرف باز کرد و نوک زبونش رو از پایین کوسم کشید تا سوراخ کونم و اینقد مکید که داشت ابم میومد که تو همین لحظه کیرشو گذاشت تو کوسم و تلمبه زد دستاشو از پشت حلقه کرد دور سینه هام و جفت سینه هامو تو دستاش گرفت که دیدم داره آبم میاد تو همین نیم ساعت از بس حسابی منو میکرد چهار بار آبم اومد … ولی بازهم دلم میخواست این سکس تموم نشه و پ منو بکنه …البته بخاطرمشروبی که خورده بود باعث دیر اومدن آبش میشد و اونم که تو سکس حرفه ای بود چیزی واسم کم نذاشت و تقربیا همه مدلی منو کرد … طوری که دیگه نای بلند شدن از روی تخت نداشتم … تو آخرین لحظه ها دیدیم منو برگردوند روی تخت و کیرش رو از کوسم در آورد و یکی از سینه هامو شروع کرد به مالیدن و بااون دستش جق زد تا آبش بیاد و اینقد زد که آبش رو کل سینه هام پخش کرد عجب آب گرم و سفیدی منم که باز حشری شده بودم با دستام آبشو روی تمام سینه هام کشیدم … پ یه لب ازم گرفت و ازم بابت سکس خوبم تشکر کرد …
#پایان
کانال
@dastankadhi
وع کردن مالیدنش …برمگردوند و کاملا منو به پشت خوابوند طوری که کونم به طرف بالا بود … پاهامو از دوطرف باز کرد و نوک زبونش رو از پایین کوسم کشید تا سوراخ کونم و اینقد مکید که داشت ابم میومد که تو همین لحظه کیرشو گذاشت تو کوسم و تلمبه زد دستاشو از پشت حلقه کرد دور سینه هام و جفت سینه هامو تو دستاش گرفت که دیدم داره آبم میاد تو همین نیم ساعت از بس حسابی منو میکرد چهار بار آبم اومد … ولی بازهم دلم میخواست این سکس تموم نشه و پ منو بکنه …البته بخاطرمشروبی که خورده بود باعث دیر اومدن آبش میشد و اونم که تو سکس حرفه ای بود چیزی واسم کم نذاشت و تقربیا همه مدلی منو کرد … طوری که دیگه نای بلند شدن از روی تخت نداشتم … تو آخرین لحظه ها دیدیم منو برگردوند روی تخت و کیرش رو از کوسم در آورد و یکی از سینه هامو شروع کرد به مالیدن و بااون دستش جق زد تا آبش بیاد و اینقد زد که آبش رو کل سینه هام پخش کرد عجب آب گرم و سفیدی منم که باز حشری شده بودم با دستام آبشو روی تمام سینه هام کشیدم … پ یه لب ازم گرفت و ازم بابت سکس خوبم تشکر کرد …
#پایان
کانال
@dastankadhi
برم توی کار خواهرزنم ساغر یا نه ؟
سلام
این یک خاطره واقعی هست که برای من اتفاق افتاده و من را دچار تردید کرده و نمیدانم چه کار کنم و از همین ابتدا هم بگویم که زیاد سکسی نیست .
اسم ها همگی مستعار هست
اسمم آرش هست 28 ساله با یک قیافه معمولی ، یک خواهر زن دارم به اسم ساغر که حدود 23 سالش هست قبلا یک کم تپل بود ولی چند وقت هست که باشگاه میره و حسابی به خودش میرسه ، حدود 165 قدش هست و حدود 55 وزنش با یک صورت معمولی ولی اندام عالی با یک سینه 75 فوق العاده خوشگل .
داستان از اینجا شروع شد که من گاهی به خانه پدر خانمم سر میزدم برای کار یا هر چیزی چون برای دیدن همیشه با خانمم با هم می رویم اونجا ، یک روز که رفتم اونجا چون خانمم و مادر خانمم با هم رفته بودند بیرون و قرار بود زود برگردند و من هم بروم آنجا ، شام دعوت بودیم وقتی رسیدم پدر خانمم داشت می رفت بیرون و من که رسیدم رفتم داخل و اون رفت رفتم خونه دیدم کسی نیست ولی صدا اب از حمام می آمد فهمیدم که ساغر حمام هست چون غیر از اون کسی دیگه تو خانه نداریم . نشسته بودم مشغول دیدن تلویزیون بودم که یک کم در حمام باز شد و ساغر گفت میشه بری بیرون من بیام برم اتاق من هم گفتم باشه رفتم بیرون از خانه ولی در باز بود پشت ایستاده بودم که بره و من را صدا کنه بروم داخل ، کنار در چسبیده به دیوار یک آینه قدی هست خدایی اصلا حواسم نبود که یک مرتبه ساغر صدام کرد گفت یک چند لحظه صبر کنی الان من میرم توی اتاق ، با گفتن حرفش من یک لحظه برگشتم و ساغر را از توی آینه لخت مادر زاد دیدم که آمده بود بیرون و می خواست لباس هایش را بردارد و داخل اتاق برود چون به تصور اینکه کسی نیست لباس هایش را بیرون گذاشته بود . او را که دیدم میخکوب شدم باورم نمیشد چی می بینم در همین لحظه ساغر هم متوجه من شد ولی خیلی طبیعی همون طور لخت خم شد شورت صورتی اش را برداشت پوشید لباس هایش را برداشت و به سمت اتاق رفت و بعد من را صدا کرد و من رفتم داخل . اون روز هیچ چیزی بین ما رد و بدل نشد بعد از این اتفاق من به ساغر بیشتر توجه می کردم و سعی می کردم کمی دیدش بزنم و به رفتارش بیشتر توجه می کردم و مشکوک شده بودم بهش تا اینکه متوجه شدم کمی سر و گوشش می جنبد . گوشیش مشکل داشت آورده بود درست کنم اس ام اس های زیادی داخل گوشیش بود که با پسرها اس میداد یا پی ام میداد بهشون . چند وقت بعد اس های مشکوکی بهم می رسید که می گفت ساغر این کاره هست و … . با شماره ای ناشناس با ساغر شروع به اس کردم و وقتی فهمیدم که آره جواب میده بهش گفتم که یکی به من اس داده و این طور میگه و قبول نمی کرد . یک روز که تنها خونه بود رفتم خونه شون و مجبورش کردم که به همه میگم و تو این کاره ای و اون هم می گفت که نه در آخر قبول کرد که بدنش را ببینم و وقتی لختش کردم بالاتنه اش را و سینه اش را خوردم فوراً آهی از روی شهوت کشید ولی چون شرایط مساعد نبود من به همین مقدار بسنده کردم و رفتم . از اون روز به بعد دیگه نمیزاره تنها جایی گیرش بندازم ولی خیلی بهش شک دارم . چند بار دیگه هم دیدم که توی گوشیش با پسرها اس بازی می کنی وبهش هم گفتم میگه فقط دارم اسکلشون می کنم . یک بار هم که باغ رفته بودیم تاب درست کردیم با طناب سوار شده بود من هلش میدادم قشنگ به اون باسن هاش دست میزدم متوجه میشد ولی هیچ چیزی نمی گفت حالا نمی دونم چه کار کنم باهاش ؟ راهنمایی کنید اصلا برم توی کارش یا نه ؟
#پایان
@dastankadhi
سلام
این یک خاطره واقعی هست که برای من اتفاق افتاده و من را دچار تردید کرده و نمیدانم چه کار کنم و از همین ابتدا هم بگویم که زیاد سکسی نیست .
اسم ها همگی مستعار هست
اسمم آرش هست 28 ساله با یک قیافه معمولی ، یک خواهر زن دارم به اسم ساغر که حدود 23 سالش هست قبلا یک کم تپل بود ولی چند وقت هست که باشگاه میره و حسابی به خودش میرسه ، حدود 165 قدش هست و حدود 55 وزنش با یک صورت معمولی ولی اندام عالی با یک سینه 75 فوق العاده خوشگل .
داستان از اینجا شروع شد که من گاهی به خانه پدر خانمم سر میزدم برای کار یا هر چیزی چون برای دیدن همیشه با خانمم با هم می رویم اونجا ، یک روز که رفتم اونجا چون خانمم و مادر خانمم با هم رفته بودند بیرون و قرار بود زود برگردند و من هم بروم آنجا ، شام دعوت بودیم وقتی رسیدم پدر خانمم داشت می رفت بیرون و من که رسیدم رفتم داخل و اون رفت رفتم خونه دیدم کسی نیست ولی صدا اب از حمام می آمد فهمیدم که ساغر حمام هست چون غیر از اون کسی دیگه تو خانه نداریم . نشسته بودم مشغول دیدن تلویزیون بودم که یک کم در حمام باز شد و ساغر گفت میشه بری بیرون من بیام برم اتاق من هم گفتم باشه رفتم بیرون از خانه ولی در باز بود پشت ایستاده بودم که بره و من را صدا کنه بروم داخل ، کنار در چسبیده به دیوار یک آینه قدی هست خدایی اصلا حواسم نبود که یک مرتبه ساغر صدام کرد گفت یک چند لحظه صبر کنی الان من میرم توی اتاق ، با گفتن حرفش من یک لحظه برگشتم و ساغر را از توی آینه لخت مادر زاد دیدم که آمده بود بیرون و می خواست لباس هایش را بردارد و داخل اتاق برود چون به تصور اینکه کسی نیست لباس هایش را بیرون گذاشته بود . او را که دیدم میخکوب شدم باورم نمیشد چی می بینم در همین لحظه ساغر هم متوجه من شد ولی خیلی طبیعی همون طور لخت خم شد شورت صورتی اش را برداشت پوشید لباس هایش را برداشت و به سمت اتاق رفت و بعد من را صدا کرد و من رفتم داخل . اون روز هیچ چیزی بین ما رد و بدل نشد بعد از این اتفاق من به ساغر بیشتر توجه می کردم و سعی می کردم کمی دیدش بزنم و به رفتارش بیشتر توجه می کردم و مشکوک شده بودم بهش تا اینکه متوجه شدم کمی سر و گوشش می جنبد . گوشیش مشکل داشت آورده بود درست کنم اس ام اس های زیادی داخل گوشیش بود که با پسرها اس میداد یا پی ام میداد بهشون . چند وقت بعد اس های مشکوکی بهم می رسید که می گفت ساغر این کاره هست و … . با شماره ای ناشناس با ساغر شروع به اس کردم و وقتی فهمیدم که آره جواب میده بهش گفتم که یکی به من اس داده و این طور میگه و قبول نمی کرد . یک روز که تنها خونه بود رفتم خونه شون و مجبورش کردم که به همه میگم و تو این کاره ای و اون هم می گفت که نه در آخر قبول کرد که بدنش را ببینم و وقتی لختش کردم بالاتنه اش را و سینه اش را خوردم فوراً آهی از روی شهوت کشید ولی چون شرایط مساعد نبود من به همین مقدار بسنده کردم و رفتم . از اون روز به بعد دیگه نمیزاره تنها جایی گیرش بندازم ولی خیلی بهش شک دارم . چند بار دیگه هم دیدم که توی گوشیش با پسرها اس بازی می کنی وبهش هم گفتم میگه فقط دارم اسکلشون می کنم . یک بار هم که باغ رفته بودیم تاب درست کردیم با طناب سوار شده بود من هلش میدادم قشنگ به اون باسن هاش دست میزدم متوجه میشد ولی هیچ چیزی نمی گفت حالا نمی دونم چه کار کنم باهاش ؟ راهنمایی کنید اصلا برم توی کارش یا نه ؟
#پایان
@dastankadhi
ساناز خاله ی فوق سکسی
زن_شوهردار
سلام ، اول از همه بگم که ساناز خاله که توی عنوان داستان نوشتم در اصل خاله ی من نیست بلکه دوست خیلی صمیمی مادرم هستش که من و داداش کوچولوم ساناز خاله صداش میکنیم خب اول از خودم بگم تا برسیم به ساناز جون ، من الان ۲۴ سالمه اما داستانی ک میگم برای پارساله یعنی ۲۳ سالگی و اما اسم خودم علی ( مستعار ) هستش ساکن یکی از شهرهای نزدیک تهران که کلا دوست ندارم بگم کجا ( مگه زوره ??? ) قدم ۱۸۰ و وزنم ۷۵ کیلو راستش من از ۱۹ سالگی رفتم باشگاه فیتنس کار کردم و بعدش دماغمو عمل کردم تا بتونم تو آژانس مدلینگ استخدام بشم و البته بعد از ۲ بار قهوه ای شدن توسط کادر آژانس بالاخره تو ۲۱ سالگی موفق شدم که مدل بشم و الانم برای چندجا مدل پوشاک و کفش شدم و خداروشکر زندگی بکامه ، میدونم نصف تون وقتی داشتین ۲ خط بالارو میخوندیم تو دلتون به زیبایی گفتین ( به کیرم ) اما کلا اینا رو گفتم که بدونیدخلاصه منم مادرزاد هیج گوهی نبودم براش زحمت کشیدم و تلاش کردم تا به یه هیکل و قیافه سکسی رسیدم که راحت هر دختری ک میخام ۵ دقیقه مخشو بزنم و برای شب با یه بسته کاندوم رو تخت ازش پذیرایی کنم ،
به هر حال از ساناز جون میگفتم یه زن فوق سکسی که جدیدا بهشون میگن milf با ۳۲ سال سن و قد حدودا ۱۷۰ یا ۱۶۸ اینا و بدن تو پر خیلی هات با پوستی به سفیدی برف و چشم های عسلی و موهای لختی که بلوند رده و سینه ها و باسنی که هر مردی رو دیوونه ی خودش میکنه .اما ایشون یه دختربچه داشت که حدودا ۶_۷ ساله بود و این اونو تبدیل میکرد به یه مادر و بزرگترین سدی ک میتونست بین من و اون قرار بگیره برای همین زیاد تو نخش نبودم و راستش چون تو کف کس و کون نبودم خیلی بهش اهمیت نمیدادم اما لامصب همیشه وقتی پیش هم بودیم خودش کرم میریخت و یا مثلا شوخی میکرد باهام و بغلم مینشست به بهانه ی سوالای گوشی و این کسشعرا کاملا میچسبید بهم تا اینکه یه روز خونه شون دعوت بودیم و وقتی رفتیم و پذیرایی شدیم و خلاصه بابای ما و شوهر ساناز جون تصمیم گرفتن برن استخر و ساک و وسایل رو جمع کردن اما من باهاشون نرفتم چون واقعا هم حس و حالش نبود ، خلاصه اونا رفتن اسختر و به محض رفتنشون ساناز جون رفت تو اتاقش و یه لباس مثلا خونگی راحت پوشید تا با خیال راحت شام رو بپزه و تدارکات مهمونی رو ببینه اما وقتی سرمو از گوشی درآوردم و وقتی ک داشت با اون لباسای سکسیش از اتاق میومد بیرون واقعا یه حال عجیبی بهم دست داد یه شلوار مشکی تنگ که تمام برجستگی های پاها و باسنشو نشون میداد با یه تی شرت سفید که کاملا چاک سینه هاش معلوم بود و انگار که سینه های به فشار اون تو جا شده بودن و میخاستن تی شرتو پاره کنن ، مادرم ک متوجه سنگینی نگاهم شد به دوستش گفت ساناز خجالت نمیکشی جلو پسرم ؟ ناسلامتی مردی شده برای خودش هاااا ، منم سریع دوباره سرمو بردم تو گوشی اما گوش هام هشیار تر از همیشه بود که ساناز جون گفت علی هم مثل پسر خودمه ماشالا چشم و دلش هم که سیره براش فرقی نداره بعد با یه لبخند رفت آشپزخونه و باقی داستان . اون شب کلا فکرم درگیرش شده بود و از مغزم بیرون نمیرفت تا اینکه دلو زدم به دریا و گفتم به جهنم بذار یه امتحانی بکنم ، ساعت ۱۲ شب بود یه آهنگ کسشعر فرستادم برای رفیقم بعدش اونو فوروارد کردم برای سانازجون و سریع بعدش نوشتم که ببخشید اشتباه شده میخاستم اینو برای دوستم بفرستم که دستم اشتباهی خورده و از این داستانا … چند دقیقه نگذشته بود که دیدم جواب داده اشکالی نداره ولی من دانلودش کردم قشنگ بود کم کم سر صحبت رو باز کردم و بابت شب ازش تشکر کردم که مهمونی به اون خوبی رو برامون
ترتیب داده بود و … راستش خیلی عجول بودم و همیشه هم تو مخ زنی هام ۲ تا کس لیسی زیر میرفتم و طرف سریع خر میشد و پا میداد با خودم گفتم چرا که نه حتما رو اینم جواب میده ، براش فرستادم راستی امروز خیلی قشنگ شده بودید که نوشت مرسی اما تو که همش سرت تو گوشی بود چجوری فهمیدی امروز قشنگ شده بودم . گفتم ببخشید رفتارم بی ادبانه بود اما راستش با یه نفر چت میکردم که واجب بود باید جوابشو میدادم که نوشت ای شیطون دوست دخترت بود ؟ منم نوشتم حالا دیگه … بعدش شب به خیر و لالا ، یه مدت گذشت هر شب واسه هم پیام و عکس خنده داره و علمی و خلاصه هر کسشعری ک میدیدم برای هم تو پیوی میفرستادیم که کم کم جوک ها سکسی شد منم از خدا خواسته ، یه روز دلو زدم به دریا و یه جوک تمام سکسی از یه کانالی که تمام مطالبش سکسی بود براش فرستادم که بعدا فهمیدم رفته عضو کاناله شده که حدودا ۲۰ دقیقه بعد بهم پیام داد علی یه چیزی ازت بپرسم ؟ گفتم بپرس گفت چرا توی این کاناله عضو هستی منم نوشتم خب جک های قشنگی میذاره که نوشت اما فقط جک نبودااااا مطالب بزرگسال هم توش بود که منم نوشتم پس کاملا رفتی همه رو چک کردی که گفت نبابا فقط میخاستم ببینم تو چه چیزایی میبینی ??? و کم کم از اون شب روی ما به
زن_شوهردار
سلام ، اول از همه بگم که ساناز خاله که توی عنوان داستان نوشتم در اصل خاله ی من نیست بلکه دوست خیلی صمیمی مادرم هستش که من و داداش کوچولوم ساناز خاله صداش میکنیم خب اول از خودم بگم تا برسیم به ساناز جون ، من الان ۲۴ سالمه اما داستانی ک میگم برای پارساله یعنی ۲۳ سالگی و اما اسم خودم علی ( مستعار ) هستش ساکن یکی از شهرهای نزدیک تهران که کلا دوست ندارم بگم کجا ( مگه زوره ??? ) قدم ۱۸۰ و وزنم ۷۵ کیلو راستش من از ۱۹ سالگی رفتم باشگاه فیتنس کار کردم و بعدش دماغمو عمل کردم تا بتونم تو آژانس مدلینگ استخدام بشم و البته بعد از ۲ بار قهوه ای شدن توسط کادر آژانس بالاخره تو ۲۱ سالگی موفق شدم که مدل بشم و الانم برای چندجا مدل پوشاک و کفش شدم و خداروشکر زندگی بکامه ، میدونم نصف تون وقتی داشتین ۲ خط بالارو میخوندیم تو دلتون به زیبایی گفتین ( به کیرم ) اما کلا اینا رو گفتم که بدونیدخلاصه منم مادرزاد هیج گوهی نبودم براش زحمت کشیدم و تلاش کردم تا به یه هیکل و قیافه سکسی رسیدم که راحت هر دختری ک میخام ۵ دقیقه مخشو بزنم و برای شب با یه بسته کاندوم رو تخت ازش پذیرایی کنم ،
به هر حال از ساناز جون میگفتم یه زن فوق سکسی که جدیدا بهشون میگن milf با ۳۲ سال سن و قد حدودا ۱۷۰ یا ۱۶۸ اینا و بدن تو پر خیلی هات با پوستی به سفیدی برف و چشم های عسلی و موهای لختی که بلوند رده و سینه ها و باسنی که هر مردی رو دیوونه ی خودش میکنه .اما ایشون یه دختربچه داشت که حدودا ۶_۷ ساله بود و این اونو تبدیل میکرد به یه مادر و بزرگترین سدی ک میتونست بین من و اون قرار بگیره برای همین زیاد تو نخش نبودم و راستش چون تو کف کس و کون نبودم خیلی بهش اهمیت نمیدادم اما لامصب همیشه وقتی پیش هم بودیم خودش کرم میریخت و یا مثلا شوخی میکرد باهام و بغلم مینشست به بهانه ی سوالای گوشی و این کسشعرا کاملا میچسبید بهم تا اینکه یه روز خونه شون دعوت بودیم و وقتی رفتیم و پذیرایی شدیم و خلاصه بابای ما و شوهر ساناز جون تصمیم گرفتن برن استخر و ساک و وسایل رو جمع کردن اما من باهاشون نرفتم چون واقعا هم حس و حالش نبود ، خلاصه اونا رفتن اسختر و به محض رفتنشون ساناز جون رفت تو اتاقش و یه لباس مثلا خونگی راحت پوشید تا با خیال راحت شام رو بپزه و تدارکات مهمونی رو ببینه اما وقتی سرمو از گوشی درآوردم و وقتی ک داشت با اون لباسای سکسیش از اتاق میومد بیرون واقعا یه حال عجیبی بهم دست داد یه شلوار مشکی تنگ که تمام برجستگی های پاها و باسنشو نشون میداد با یه تی شرت سفید که کاملا چاک سینه هاش معلوم بود و انگار که سینه های به فشار اون تو جا شده بودن و میخاستن تی شرتو پاره کنن ، مادرم ک متوجه سنگینی نگاهم شد به دوستش گفت ساناز خجالت نمیکشی جلو پسرم ؟ ناسلامتی مردی شده برای خودش هاااا ، منم سریع دوباره سرمو بردم تو گوشی اما گوش هام هشیار تر از همیشه بود که ساناز جون گفت علی هم مثل پسر خودمه ماشالا چشم و دلش هم که سیره براش فرقی نداره بعد با یه لبخند رفت آشپزخونه و باقی داستان . اون شب کلا فکرم درگیرش شده بود و از مغزم بیرون نمیرفت تا اینکه دلو زدم به دریا و گفتم به جهنم بذار یه امتحانی بکنم ، ساعت ۱۲ شب بود یه آهنگ کسشعر فرستادم برای رفیقم بعدش اونو فوروارد کردم برای سانازجون و سریع بعدش نوشتم که ببخشید اشتباه شده میخاستم اینو برای دوستم بفرستم که دستم اشتباهی خورده و از این داستانا … چند دقیقه نگذشته بود که دیدم جواب داده اشکالی نداره ولی من دانلودش کردم قشنگ بود کم کم سر صحبت رو باز کردم و بابت شب ازش تشکر کردم که مهمونی به اون خوبی رو برامون
ترتیب داده بود و … راستش خیلی عجول بودم و همیشه هم تو مخ زنی هام ۲ تا کس لیسی زیر میرفتم و طرف سریع خر میشد و پا میداد با خودم گفتم چرا که نه حتما رو اینم جواب میده ، براش فرستادم راستی امروز خیلی قشنگ شده بودید که نوشت مرسی اما تو که همش سرت تو گوشی بود چجوری فهمیدی امروز قشنگ شده بودم . گفتم ببخشید رفتارم بی ادبانه بود اما راستش با یه نفر چت میکردم که واجب بود باید جوابشو میدادم که نوشت ای شیطون دوست دخترت بود ؟ منم نوشتم حالا دیگه … بعدش شب به خیر و لالا ، یه مدت گذشت هر شب واسه هم پیام و عکس خنده داره و علمی و خلاصه هر کسشعری ک میدیدم برای هم تو پیوی میفرستادیم که کم کم جوک ها سکسی شد منم از خدا خواسته ، یه روز دلو زدم به دریا و یه جوک تمام سکسی از یه کانالی که تمام مطالبش سکسی بود براش فرستادم که بعدا فهمیدم رفته عضو کاناله شده که حدودا ۲۰ دقیقه بعد بهم پیام داد علی یه چیزی ازت بپرسم ؟ گفتم بپرس گفت چرا توی این کاناله عضو هستی منم نوشتم خب جک های قشنگی میذاره که نوشت اما فقط جک نبودااااا مطالب بزرگسال هم توش بود که منم نوشتم پس کاملا رفتی همه رو چک کردی که گفت نبابا فقط میخاستم ببینم تو چه چیزایی میبینی ??? و کم کم از اون شب روی ما به
همدیگه باز شد تا اینکه مطالب ارسالی ما به همدیگه به گیف ها و عکس های نیمه سکسی رسید مثل گیف های زن های بدن ساز که اسکات کون میزنن یا عکس های مدل های لاکچری ک بدون سوتین کنار آب عکس میگیرن و … منم پیش خودم فکر کردم که حتما چراغ سبز داده و باید کار رو یکسره کنم تا اینکه خودش گفت دخترش کامپیوترشون رو خراب کرده و من برم درستش کنم و وقتی رفتم خونه شون هیچکسی نبود نه شوهرش که سرکار بود و نه دخترش ک مهدکودک بود منم خیلی سریع رفتم سراغ اصل مطلب و خاستم که سریع بحث رو سکسی کنم و بی افتم روش که هی تفره میرفت و بحث رو عوض میکرد منم که اعصابم خورد شده بود یهویی تو چشاش نگاه کردم و گفتم من واقعا دوست دارم و میخام باهات باشم که گرمی ۴ تا انگشت مبارکش رو روی صورتش احساس کردم و در عین ناباوری بزرگتری کیر زندگیم رو اون لحظه خوردم که خیلی ناز و زیبا خابوند تو گوشم و منو هل داد تا از خونه انداختم بیرون ، خیلی خایه کرده بودم که به ننم چیزی نگه هی بهش پیام میدادم و زنگ میزدم اما جواب نمیداد تا اینکه بعد حدودا ۵ روز دیدم خیلی سنگین جواب پیام هامو داد ازش خاستم به کسی جیزی نگه و منو ببخشه که نوشت به کسی چیزی نمیگم اما تورو نمیبخشم ، از فاز سکس و حشر اومدم بیرون و فقط میخاستم این ناراحتی رو از دلش پاک کنم برای همین گفتم دوباره میخام بیام خونه تون اما اینبار فقط برای معذرت خواهی و رفع کدورت ها که اول قبول نکرد و با هزار اصرار بالاخره راضیش کردم ، اون روز رفتم یه دسته گل بزرگ با گل های رز قرمز براش خریدم و یه شعر قشنگ دادم براش روی یه کاغذ مخصوص خیلی قشنگ نوشتن و چسبوندم روی دسته گل و رفتم خونه شون ، وقتی در رو باز کرد مثل غریبه ها رفتار میکرد اما وقتی گل رو دید دلش نرم شد و کم کم صحب کردیم و چای برام آورد ک مثل قبل عادی شدیم و خودش گفت که منو بخشید منم خیالم راحت شد و برگشتم خونه و دیدم که پیام داده ممنون بابت گل ها منم نوشتم خواهش میکنم ببخشید که برای جبران اشتباهم خیلی کم بود اونم که نرم شده بود نوشت بالاخره انسانه دیگه از سر نیاز گاهی اشتباه میکنه اما از تو توقع نداشتم با این همه دختری ک دور و برت ریخته ، راستش اصلا دیگه تو فاز زدن مخش و اینا نبودم و فقط برای دلگرمیش بی اختیار شروع کردم به استفاده از فنون باستانی کس لیسی که آخه زیب
ایی شما آدمو از خود بی خود میکنه و هیچ کدوم از دخترایی که دیدم به پای شما نمیرسن و از این حرفا و درکمال ناباوری و بدون اینکه خودم بدوم اون شب مخشو زدم ، هفته ی دیگه اش خودش منو دعوت کرد خونه شون که بیا کارت دارم میخام توی جابه جایی میز تلویزیون و کمد و بوفه ها کمکم کنی منم پاشدم و با شیرینی رفتم خونه شون که دیدم اون روز به صورت دیوانه کننده ای آرایش غلیظ و سکسی کرده بود و لباسای خیلی تنگ و کوتاه و البته نازک پوشیده بود و مهم ترین نکته اش این بود که سوتین نبسته بود و نوک سینه هاش کاملا روی اون تی شرت تنگ سیاه رنگش معلوم بود ، برام نسکافه درست کرد و اون روز خیلی عشوه میریخت کلا منم دوباره سگ حشرم زد بالا اما از ترس سیلی بعدی که صورتم رو نوازش نکنه اصلا به خودم نمیاوردم که دیدم خودش رو به روم نشست و شروع کرد صحبت و اینا ۱ لیوان آب هم دستش بود ک میخاست نوش جان کنه اما الکی یا واقعی یهویی پرید لای گلوش و کل آب لیوان و دهنش ریخت رو تی شرتش و کاملا چسبید به ممه هاش حالا دیگه کاملا به وضوح سینه های بلوریش مشخص شده بودن و منم چشم ازشون برنمیداشتم که کیرم آمپر ترکوند و سیخ واستاد که میخاست شلوارمو جر بده که با صدای سانازجون به خودم اومدم که میگفت کجارو نگاه میکنی مثل اینکه خوشت اومده ها منم گفتم آخه مگه میشه آدم اینارو دوست نداشته باشه که دیدم پاشد رفت دوباره خایه کردم و با خودم گفتم ناراحت شده که دیدم رفت در رو قفل کرد و پرده هارو کشید اومد بقلم نشست و پاشو انداخت رو پام بعدش درحالی که تو چشام زل زده بود گفت تو خیلی شیطونیااااا بالاخره منو راضی کردی اما یادت باشه فقط همین یه باره هااا تا منم مزه ی تورو بچشم اما دیگه از این خبرا نیست هااا که من بعد از شنیدن این جمله مثل وحشیا افتادم به جونش و لباشو میخوردم و با دستام سینه هاشو از زیر لباسش میمالیدم و یه کوچولو نیشگون میگرفتم ک حشری شد و شلوارمو درآورد و لباسای خودشم درآورد و اومد نشست جلوی پام که برام ساک بزنه یه ذره به کیرم نگاه کرد بهم گفت اول برو بشورش منم طبق گفت اش رفتم شستم و اومدم دوباره رو کاناپه نشستم و شروع کرد برام ساک زدن و بعد ۳_۴ بار که کیرمو کرد دهنش دیدم داره عوق میزنه ??? خداییش خندم گرفته بود و خب از طرفی معلوم بود زیاد از این کار ها نکرده و ایرادی بهش نبود خلاصه بردمش رو تخت شون و پاهاشو باز کردم بر خلاف اون هیکل و سینه های نازش زیاد کس جالبی نداشت اما چه میشد کرد حشر زده بود بالا و من حاضر بودم اون لحظه حتی خرم بکنم بعدش کیرمو تفی کردم و خاستم بذارم تو
ایی شما آدمو از خود بی خود میکنه و هیچ کدوم از دخترایی که دیدم به پای شما نمیرسن و از این حرفا و درکمال ناباوری و بدون اینکه خودم بدوم اون شب مخشو زدم ، هفته ی دیگه اش خودش منو دعوت کرد خونه شون که بیا کارت دارم میخام توی جابه جایی میز تلویزیون و کمد و بوفه ها کمکم کنی منم پاشدم و با شیرینی رفتم خونه شون که دیدم اون روز به صورت دیوانه کننده ای آرایش غلیظ و سکسی کرده بود و لباسای خیلی تنگ و کوتاه و البته نازک پوشیده بود و مهم ترین نکته اش این بود که سوتین نبسته بود و نوک سینه هاش کاملا روی اون تی شرت تنگ سیاه رنگش معلوم بود ، برام نسکافه درست کرد و اون روز خیلی عشوه میریخت کلا منم دوباره سگ حشرم زد بالا اما از ترس سیلی بعدی که صورتم رو نوازش نکنه اصلا به خودم نمیاوردم که دیدم خودش رو به روم نشست و شروع کرد صحبت و اینا ۱ لیوان آب هم دستش بود ک میخاست نوش جان کنه اما الکی یا واقعی یهویی پرید لای گلوش و کل آب لیوان و دهنش ریخت رو تی شرتش و کاملا چسبید به ممه هاش حالا دیگه کاملا به وضوح سینه های بلوریش مشخص شده بودن و منم چشم ازشون برنمیداشتم که کیرم آمپر ترکوند و سیخ واستاد که میخاست شلوارمو جر بده که با صدای سانازجون به خودم اومدم که میگفت کجارو نگاه میکنی مثل اینکه خوشت اومده ها منم گفتم آخه مگه میشه آدم اینارو دوست نداشته باشه که دیدم پاشد رفت دوباره خایه کردم و با خودم گفتم ناراحت شده که دیدم رفت در رو قفل کرد و پرده هارو کشید اومد بقلم نشست و پاشو انداخت رو پام بعدش درحالی که تو چشام زل زده بود گفت تو خیلی شیطونیااااا بالاخره منو راضی کردی اما یادت باشه فقط همین یه باره هااا تا منم مزه ی تورو بچشم اما دیگه از این خبرا نیست هااا که من بعد از شنیدن این جمله مثل وحشیا افتادم به جونش و لباشو میخوردم و با دستام سینه هاشو از زیر لباسش میمالیدم و یه کوچولو نیشگون میگرفتم ک حشری شد و شلوارمو درآورد و لباسای خودشم درآورد و اومد نشست جلوی پام که برام ساک بزنه یه ذره به کیرم نگاه کرد بهم گفت اول برو بشورش منم طبق گفت اش رفتم شستم و اومدم دوباره رو کاناپه نشستم و شروع کرد برام ساک زدن و بعد ۳_۴ بار که کیرمو کرد دهنش دیدم داره عوق میزنه ??? خداییش خندم گرفته بود و خب از طرفی معلوم بود زیاد از این کار ها نکرده و ایرادی بهش نبود خلاصه بردمش رو تخت شون و پاهاشو باز کردم بر خلاف اون هیکل و سینه های نازش زیاد کس جالبی نداشت اما چه میشد کرد حشر زده بود بالا و من حاضر بودم اون لحظه حتی خرم بکنم بعدش کیرمو تفی کردم و خاستم بذارم تو
کسش که چشمم خورد به لباس دخترش گوشه اتاق بهش گفتم یهو دختره نیاد بگا بریم که گفت نترس به مادربزرگش سپردم بعد از مهدکودک برش داره ببره خونه خودشون منم با خیال راحت شروع کردم فشار دادن کیرم تو کسش که دیدم اصلا نمیره هم اون خشک خشک بود هم من خیلی زود شروع کرده بودیم خلاصه ۵ دقیقه ای لب گرفتیم و بمال بمال کردیم تا خیس شدیم و با خیال راحت کردمش اما چون کمرم پر بود خیلی سریع شاید ۸_۱۰ دقیقه ای آبم اومد و ریختم رو سینه هاش . میخاستم آماده شم برای راند دوم که نذاشت و گفت بسته و من تو کف موندم و خودش سریع پاشد رفت حموم یه دوش گرفت که من در رو باز کردم و با حموم کردنش یه جق مشتی زدم و دیدم سریع لباسشو پوشید و منم به ناچار لباس تنم کردم و بهم گفت که ماشین داری منو تا خونه مادرم برسونی ؟ منم بهش گفتم نه از شانست امروز پیاده اومدم ک با خنده ی طعنه آمیزی بهم گفت پس کلا به غیر کیرت هیچ خاصیتی نداری و خنده کنان زنگ زد آژانس و تا ماشین بیاد دنبالش از هم ل
ب گرفتیم و سینه ها و کسشو از لباس مالیدم و اونم به نشانه احترام کیرمو برام میمالید تا ماشین اومد و رفت و منم رفتم پی زندگیم اما از همون لحظه چه توی تلگرام چه توی مهمونی ها و بیرون که همو میدیدم مثل قبل از این جریان های سکسی باهام رفتار میکرد طوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و منم از خط قرمزم عبور نکردم و متاسفانه دوباره اون لحظات تکرار نشد ، درسته به اون بی نقصی که انتظار داشتم نبود اما واقعت لذت بخش بود و دلم میخاد دوباره تکرار بشه
#پایان
@dastankadhi
ب گرفتیم و سینه ها و کسشو از لباس مالیدم و اونم به نشانه احترام کیرمو برام میمالید تا ماشین اومد و رفت و منم رفتم پی زندگیم اما از همون لحظه چه توی تلگرام چه توی مهمونی ها و بیرون که همو میدیدم مثل قبل از این جریان های سکسی باهام رفتار میکرد طوری که انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده و منم از خط قرمزم عبور نکردم و متاسفانه دوباره اون لحظات تکرار نشد ، درسته به اون بی نقصی که انتظار داشتم نبود اما واقعت لذت بخش بود و دلم میخاد دوباره تکرار بشه
#پایان
@dastankadhi
ناپدری
طبق معمول بعدظهر رفتم خونه نزدیک ساعت پنج بود که کلید رو انداختم روی در و رفتم تو … دیدم خونه ساکت ساکته باخودم فکر کردم هیچکی خونه نیست و میتونم یه قلیون میوه ای حسابی بزنم تورگ … البته شیطونی دیگه هم کنارش انجام میدادم آدم وقتی تنهاست فکرای شیطونی زیادی به سرش میزنه … مثه : فیلم سوپر س و عکس و داستانهای سکسی و ور رفتن با خودش و کلی کار دیگه که تو یه سنی کلی حال میده به آدم … اما خوب که متوجه شدم دیدم نه یکی خونه است اونم پدر خوانده ام یا همون ناپدریم …حالم گرفته شد …نه بخاطر وجود اون بلکه بخاطر اینکه نمیتونستم خیلی ازاون کارا رو انجام بدم … اگه بخوایم بی انصافی نکنیم والحق والنصاف پدر خونده باحالی داشتم که همجوره پایه همه چیز بود …خودشم خیلی خوشتیپ و خوش استایل و رو فرم بود با اینکه از من بیست سال بزرگتر بود اما عین یه پسر سی ساله رفتار میکرد قیافه اش خیلی خوش استایل و تیپش که دیگه حرف نداشت واسه همین مامانم عاشقش شده بود … پ هم مرد خیلی عالی از نظر فکری و اجتماعی و شخصیتی به نظر میرسید هرچند که من و پ خیلی کم باهم حرف میزدیم … اونم بخاطر فکرایی بود که اطرافیانم تو ذهنم کاشته بودن که حواست باشه بهت دست نزنه حواست باشه شب نیاد طرفت حواست باشه به زور کاری نکنه حواست باشه تنها نشی باهاش توخونه و ازاین مزخرفات اما اگه بخوام بی انصافی نکنم تا حالا هیچکدوم ازاین موارد حتی به اندازه یه نگاه هیز مانند از طرف پ برام پیش نیومده بود که بخوام اذیت بشم یا باعث ناراحتی یا فاصله گرفتن ازم بشه هرچند که یکی دو مرتبه دعوای شدیدی بینمون پیش اومد که از سوبرداشت و نحوه رفتار همه تو خونه ازجمله مادرم بود … اما اینقد اخلاقش باحال بود و جسارت عذرخواهی داشت که به مرور فراموش میشد و جاش به خاطرات خوب میداد … خلاصه سرتون رو درد نیارم … دیدم تو حموم صدای آب میاد البته از مستر اتاق خواب بود یواش اومدم تو و یه سلام خارجی بلند کردم …گفتم هلوو …اونم با لحن طنزآمیز همیشگیش یه جواب باحال داد گفت بپر جلوو …خلاصه اینجوری اعلام حضور کردم که اونم متوجه باشه من برگشتم خونه و حواسش به نحوه پوشش باشه … یه چند دقیقه ای از حموم کردنش گذشت که دیدم پ اومد بیرون و صدای سشوار بلند شد پ خیلی به خودش میرسید چه تو خونه چه بیرون همیشه شیف کرده و شیک لباس میپوشید حتی لباسهای تو خونه اش ست و جالب بود بگذریم … بعد از پوشیدن لباساش که شامل یه شورت سفیداسپورت کوتاه پاچه دار بود یه رکابی سفید رفت سمت کابینت آشپزخونه منم داشتم فیلمی رو که از کلوپ گرفتم نگاه میکردم … دیدم شیشه مشروب اسمیرونوف رو آورد پایین و یه لیوان که شروع کنه به مشروب خوردن … همینجوری که مشروب میریخت با همون لحن همیشگیش یه تعارف زد و گفت بفرما بریم فضا تگری بزنیم … و یه لیوان پر مشروب رو سر کشید … بعد هم شیشه رو گذاشت تو یخچال رو رفت سراغ سیگارش منم غرق فیلم دیدنم بودم … جایی که من فیلم رو میدیدم دقیقا روبروی اتاق خواب بود ساعت حدود شش و نیم بعدظهرشده بود … دیدم پ شروع کرد به ترانه خوندن وگیتار زدن بعد از ده دقیقه دیدم تلو تلو خورن رفت طرف اتاق خواب و گفت ما که خوشیم خدایا بقیه رو هم خوش کن … و خودشو انداخت روی تخت و ولو شد روی تختش لامپ اتاق خواب خاموش بود ولی نور سالن کاملا داخل اتاق رو نیمه روشن میکرد و راحت میشد توی اتاق و روی تخت رو دید …تو همین لحظه متوجه شدم که پ داره توی خواب بالا میاره و میخواد تگری بزنه … که دویدم و یه پلاستیک براش آوردم خلاصه روم به دیوار پ جان تگریشو زد وخودشو راحت کرد تو همین گیرو دارها بود که دیدم شورت
پ رفته بالا و لای پاهاش کاملا مشخصه البته چیزی که خودش نمیفهمید … داشتم حالی به حالی میشدم با این صحنه که رفتم بیرون اتاق و پلاستیک رو انداختم تو سطل اشغال آشپزخونه و دوباره نشستم روبروی اتاق روی مبل به فیلم دیدن …که دیدیم از گوشه شورت پ یه چیزی زده بیرون خوب که دقت کردم دیدم کیر پ که واقعا هم کیر بود از گوشه شورتش زده بیرون … اونموقع بود که دیگه داشتم احساسی میشدم … توجه ام از فیلم جلب اتاق خواب شد و افکار سکسی اومد سراغم بیشترازاون که به فیلم نگاه کنم توجه ونگاهم لای پای پ بود … پ هم مثل مرده ها خواب خواب بود ولی فکر کنم داشت خوابهای سکسی میدید چون کیرش داشت بزرگ و بزرگتر میشد و من احساسی تر … ناخوداگاه دستم رفت لای پاهام و شروع کردم به مالیدن و ماساژ دادن کوسم که دیدم حسابی حشری شدم … و کیر پ هم روبروم داره منو صدا میکنه اینقد کیرش لات و راست شده بود که رگ هاش زده بود بیرون …به یه بهونه رفتم توی اتاق خواب که ببینم واقعا خوابه … رفتم سراغ وسایل آرایشی مامان دیدم هیچ تکونی نمیخوره عمدا یه چیزی رو انداختم پایین تا ببینم عکس العمل پ چیه بازم دیدم اون خواب خوابه و مشروب کارخودش رو کرده و اونو عین یه بچه خوابونده …به خودم جرات دادم و رفتم جلوتر و صداش کردم دیدم جوابی
طبق معمول بعدظهر رفتم خونه نزدیک ساعت پنج بود که کلید رو انداختم روی در و رفتم تو … دیدم خونه ساکت ساکته باخودم فکر کردم هیچکی خونه نیست و میتونم یه قلیون میوه ای حسابی بزنم تورگ … البته شیطونی دیگه هم کنارش انجام میدادم آدم وقتی تنهاست فکرای شیطونی زیادی به سرش میزنه … مثه : فیلم سوپر س و عکس و داستانهای سکسی و ور رفتن با خودش و کلی کار دیگه که تو یه سنی کلی حال میده به آدم … اما خوب که متوجه شدم دیدم نه یکی خونه است اونم پدر خوانده ام یا همون ناپدریم …حالم گرفته شد …نه بخاطر وجود اون بلکه بخاطر اینکه نمیتونستم خیلی ازاون کارا رو انجام بدم … اگه بخوایم بی انصافی نکنیم والحق والنصاف پدر خونده باحالی داشتم که همجوره پایه همه چیز بود …خودشم خیلی خوشتیپ و خوش استایل و رو فرم بود با اینکه از من بیست سال بزرگتر بود اما عین یه پسر سی ساله رفتار میکرد قیافه اش خیلی خوش استایل و تیپش که دیگه حرف نداشت واسه همین مامانم عاشقش شده بود … پ هم مرد خیلی عالی از نظر فکری و اجتماعی و شخصیتی به نظر میرسید هرچند که من و پ خیلی کم باهم حرف میزدیم … اونم بخاطر فکرایی بود که اطرافیانم تو ذهنم کاشته بودن که حواست باشه بهت دست نزنه حواست باشه شب نیاد طرفت حواست باشه به زور کاری نکنه حواست باشه تنها نشی باهاش توخونه و ازاین مزخرفات اما اگه بخوام بی انصافی نکنم تا حالا هیچکدوم ازاین موارد حتی به اندازه یه نگاه هیز مانند از طرف پ برام پیش نیومده بود که بخوام اذیت بشم یا باعث ناراحتی یا فاصله گرفتن ازم بشه هرچند که یکی دو مرتبه دعوای شدیدی بینمون پیش اومد که از سوبرداشت و نحوه رفتار همه تو خونه ازجمله مادرم بود … اما اینقد اخلاقش باحال بود و جسارت عذرخواهی داشت که به مرور فراموش میشد و جاش به خاطرات خوب میداد … خلاصه سرتون رو درد نیارم … دیدم تو حموم صدای آب میاد البته از مستر اتاق خواب بود یواش اومدم تو و یه سلام خارجی بلند کردم …گفتم هلوو …اونم با لحن طنزآمیز همیشگیش یه جواب باحال داد گفت بپر جلوو …خلاصه اینجوری اعلام حضور کردم که اونم متوجه باشه من برگشتم خونه و حواسش به نحوه پوشش باشه … یه چند دقیقه ای از حموم کردنش گذشت که دیدم پ اومد بیرون و صدای سشوار بلند شد پ خیلی به خودش میرسید چه تو خونه چه بیرون همیشه شیف کرده و شیک لباس میپوشید حتی لباسهای تو خونه اش ست و جالب بود بگذریم … بعد از پوشیدن لباساش که شامل یه شورت سفیداسپورت کوتاه پاچه دار بود یه رکابی سفید رفت سمت کابینت آشپزخونه منم داشتم فیلمی رو که از کلوپ گرفتم نگاه میکردم … دیدم شیشه مشروب اسمیرونوف رو آورد پایین و یه لیوان که شروع کنه به مشروب خوردن … همینجوری که مشروب میریخت با همون لحن همیشگیش یه تعارف زد و گفت بفرما بریم فضا تگری بزنیم … و یه لیوان پر مشروب رو سر کشید … بعد هم شیشه رو گذاشت تو یخچال رو رفت سراغ سیگارش منم غرق فیلم دیدنم بودم … جایی که من فیلم رو میدیدم دقیقا روبروی اتاق خواب بود ساعت حدود شش و نیم بعدظهرشده بود … دیدم پ شروع کرد به ترانه خوندن وگیتار زدن بعد از ده دقیقه دیدم تلو تلو خورن رفت طرف اتاق خواب و گفت ما که خوشیم خدایا بقیه رو هم خوش کن … و خودشو انداخت روی تخت و ولو شد روی تختش لامپ اتاق خواب خاموش بود ولی نور سالن کاملا داخل اتاق رو نیمه روشن میکرد و راحت میشد توی اتاق و روی تخت رو دید …تو همین لحظه متوجه شدم که پ داره توی خواب بالا میاره و میخواد تگری بزنه … که دویدم و یه پلاستیک براش آوردم خلاصه روم به دیوار پ جان تگریشو زد وخودشو راحت کرد تو همین گیرو دارها بود که دیدم شورت
پ رفته بالا و لای پاهاش کاملا مشخصه البته چیزی که خودش نمیفهمید … داشتم حالی به حالی میشدم با این صحنه که رفتم بیرون اتاق و پلاستیک رو انداختم تو سطل اشغال آشپزخونه و دوباره نشستم روبروی اتاق روی مبل به فیلم دیدن …که دیدیم از گوشه شورت پ یه چیزی زده بیرون خوب که دقت کردم دیدم کیر پ که واقعا هم کیر بود از گوشه شورتش زده بیرون … اونموقع بود که دیگه داشتم احساسی میشدم … توجه ام از فیلم جلب اتاق خواب شد و افکار سکسی اومد سراغم بیشترازاون که به فیلم نگاه کنم توجه ونگاهم لای پای پ بود … پ هم مثل مرده ها خواب خواب بود ولی فکر کنم داشت خوابهای سکسی میدید چون کیرش داشت بزرگ و بزرگتر میشد و من احساسی تر … ناخوداگاه دستم رفت لای پاهام و شروع کردم به مالیدن و ماساژ دادن کوسم که دیدم حسابی حشری شدم … و کیر پ هم روبروم داره منو صدا میکنه اینقد کیرش لات و راست شده بود که رگ هاش زده بود بیرون …به یه بهونه رفتم توی اتاق خواب که ببینم واقعا خوابه … رفتم سراغ وسایل آرایشی مامان دیدم هیچ تکونی نمیخوره عمدا یه چیزی رو انداختم پایین تا ببینم عکس العمل پ چیه بازم دیدم اون خواب خوابه و مشروب کارخودش رو کرده و اونو عین یه بچه خوابونده …به خودم جرات دادم و رفتم جلوتر و صداش کردم دیدم جوابی
نمیده با دستم تکونش دادم به بهونه پرسیدن وضعیتش و چند بار این کار رو تکرار کردم دیدم یه عکس العمل کوچیک از خودش نشون داد که فهمیدم … یه حال حسابی و سکس باحال میتونم داشته باشم …داستان ازاینجا شروع شد آهسته دستمو بردم طرف کیر راست شده پ و با دوتا انگشتم لمسش کردم داشتم از ترس و لذت میمردم که دیدم کیرش سفت تر شد و دل دل میکنه … یواش یواش گرفتم تو دستم و آهسته نوازشش دادم با یه دستمم داشتم کوسمو میمالیدم که حشری تر بشم … متوجه شدم صدای پ هم در اومد و داره آه و اوخ میکنه ولی از خواب تکون نمیخورد نمیتونستم جلوی خودمو روبگیرم …دهنمو بردم طرف کیرش و نوک زبونم رو زدم روی سر کیرش ولیسیدم بعد گوشه شورتش رو زدم کنار و کل کیرشو کردم تو دهنم که دیدم پ داره تلمبه میزنه و بالا پایین میشه ولی اینقد اثر مشروب زیاد بود که نمیتونست چشماش رو باز کنه و حتی فکر کنه که توی خوابه یا بیداره یا تشخیص بده مامانه یا یه کس دیگه … بهرحال دیگه اگه بیدار هم میشد نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم … ساک زدنمو شروع کردم و حسابی کیر پ رو ساک زدمو خوردم خایه و باسنش رو همینطور … و سینه هامو آوردم طرف کیرش و کیرش رو گذاشتم لای سینه هام و مالوندن کیر پ… کوسم خیس خیس شده بود … شلوارمو کامل در آوردم آهسته نشستم روی کیرش و از اونجایی که من پرده ارتجاعی داشتم واین موضوع رو میدونستم کیرشو آهسته گذاشتم توی کوسم و شروع کردم بالا و پایین شدن که دیدم دستهای پ از پشت رفت روی باسنم و کون بزرگم رو گرفت و از پایین شروع کرد به تلمبه زدن … لامصب اینکاره بود اینقد سریع و قشنگ تلمبه میزد که تو چند ثانیه آبم اومد و تو همین لحظه منو از روی خودش خوابوند روی تخت و پاهامو از دوطرف باز کرد و شورتشو کاملا در آورد و اصلا به روی خودش نیاورد که من مامان نیستم اینقد مست و حشری بود که فقط تلمبه میزد پاهامو تا جایی که میشد باز کرد و سریع و تند و سکسی تلمبه بارونم کرد اینقد تواینکار حرفه ای بود که دوباره آبم اومد … منو به بغل برگردوند طوری که نیم تنه من روبروش بود و نصف کونم طرفش روی زانوهاش خم شده بود و کیرش کاملا توی کوسم داشت قلقلم میداد سینه هامو کامل گرفت توی دستاش و شروع کرد به تلمبه زدن …ناخن هاشو از بالا تا پایین کمرم کشید … و ددستشو گذاشت روی کونم و شر
وع کردن مالیدنش …برمگردوند و کاملا منو به پشت خوابوند طوری که کونم به طرف بالا بود … پاهامو از دوطرف باز کرد و نوک زبونش رو از پایین کوسم کشید تا سوراخ کونم و اینقد مکید که داشت ابم میومد که تو همین لحظه کیرشو گذاشت تو کوسم و تلمبه زد دستاشو از پشت حلقه کرد دور سینه هام و جفت سینه هامو تو دستاش گرفت که دیدم داره آبم میاد تو همین نیم ساعت از بس حسابی منو میکرد چهار بار آبم اومد … ولی بازهم دلم میخواست این سکس تموم نشه و پ منو بکنه …البته بخاطرمشروبی که خورده بود باعث دیر اومدن آبش میشد و اونم که تو سکس حرفه ای بود چیزی واسم کم نذاشت و تقربیا همه مدلی منو کرد … طوری که دیگه نای بلند شدن از روی تخت نداشتم … تو آخرین لحظه ها دیدیم منو برگردوند روی تخت و کیرش رو از کوسم در آورد و یکی از سینه هامو شروع کرد به مالیدن و بااون دستش جق زد تا آبش بیاد و اینقد زد که آبش رو کل سینه هام پخش کرد عجب آب گرم و سفیدی منم که باز حشری شده بودم با دستام آبشو روی تمام سینه هام کشیدم … پ یه لب ازم گرفت و ازم بابت سکس خوبم تشکر کرد …
#پایان
@dastankadhi
وع کردن مالیدنش …برمگردوند و کاملا منو به پشت خوابوند طوری که کونم به طرف بالا بود … پاهامو از دوطرف باز کرد و نوک زبونش رو از پایین کوسم کشید تا سوراخ کونم و اینقد مکید که داشت ابم میومد که تو همین لحظه کیرشو گذاشت تو کوسم و تلمبه زد دستاشو از پشت حلقه کرد دور سینه هام و جفت سینه هامو تو دستاش گرفت که دیدم داره آبم میاد تو همین نیم ساعت از بس حسابی منو میکرد چهار بار آبم اومد … ولی بازهم دلم میخواست این سکس تموم نشه و پ منو بکنه …البته بخاطرمشروبی که خورده بود باعث دیر اومدن آبش میشد و اونم که تو سکس حرفه ای بود چیزی واسم کم نذاشت و تقربیا همه مدلی منو کرد … طوری که دیگه نای بلند شدن از روی تخت نداشتم … تو آخرین لحظه ها دیدیم منو برگردوند روی تخت و کیرش رو از کوسم در آورد و یکی از سینه هامو شروع کرد به مالیدن و بااون دستش جق زد تا آبش بیاد و اینقد زد که آبش رو کل سینه هام پخش کرد عجب آب گرم و سفیدی منم که باز حشری شده بودم با دستام آبشو روی تمام سینه هام کشیدم … پ یه لب ازم گرفت و ازم بابت سکس خوبم تشکر کرد …
#پایان
@dastankadhi
این ربات از شما 8 تا سوال میپرسه،اگر به این سوالات پاسخ درست بدی، اتفاقات که در آینده قراره بیوفته واست رو شرح میده🤗اگر شگفت زده نشدی 😏 دیگه امتحان نکن☺️
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgerhoshmandbot?start=495146276
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgerhoshmandbot?start=495146276
Forwarded from تکست غم_بیوغمگین ()
.
بلوم یک ربات کاملا معتبر دارای تیک ابی هستش فقط از طریق لینک دعوت میتونید وارد شید
سریع بزن ظرفیت محدودع👇🏻👇🏻
t.me/BlumCryptoBot/app?startapp=ref_YtCHCIPYRS
ظرفیت ۱۰نفر👆👆👆
http://t.me/BlumCryptoBot/app?startapp=ref_nuPdaL4lZr
ظرفیت۵نفر👆👆👆
بلوم یک ربات کاملا معتبر دارای تیک ابی هستش فقط از طریق لینک دعوت میتونید وارد شید
سریع بزن ظرفیت محدودع👇🏻👇🏻
t.me/BlumCryptoBot/app?startapp=ref_YtCHCIPYRS
ظرفیت ۱۰نفر👆👆👆
http://t.me/BlumCryptoBot/app?startapp=ref_nuPdaL4lZr
ظرفیت۵نفر👆👆👆
تجاوز سه نفره
تجاوز
سکس_خشن
سلام من کیمیام 21 سالمه بیبی فیسم و و فیس خوبی دارم بدن سفیدی دارم ممه ها 85 کون رو فرمی دارم ب یه کص کولوچی داستان از اونجا شروع میشه که توی مجازی بایکی اشنا شدم پسری خوبی بود اسمش سروش بود هیکل ورزشکاری و بدن سفیدی داشت ک هرکسیو جذب خودش میکرد ما باهم اوکی شده بودیم خلاصه ی روز قرار گذاشتبم بیرون همو ببینیم رفتیم کافی شاپ و همچی اوکی بود س ماهی میشد باهم دوست بودیم و کمو بیش سکس چت میکردیم ی روز گفت بیا بریم ویلای دوستم عشق و حال منم قبول کردم فردا ی نیم تنه مشکی جذب پوشبدم جوری ک ممه هام داشت لباسو جر میداد ی شلوار جذب مشکی پوشیدم با مانتوی جلو باز و ی شال ی ارایش ملایمم کردمو مایو ورداشتم چون قرار بود بریم استخر قرار بود شب بمونیم اونجا ماشین گرفتم ادرسو دادم بعد نیم ساعت رسیدم جای خلوتی بود و فقد همین یدونه ویلا اونجا بود در زدم درو باز کرد رفتم داخل ی ویلای شیکی بود یکم نشتم رو مبل و پذیرایی کرد و گفت برو لباستو عوض کن و راحت باش رفتم داخل ی اتاق لباسمو عوض کردم و ی شلوارک پوشیدم ک با نیم تنم ست بود رفتم نشتم پیشش ک دیدم با نگاهش بدنمو برانداز کرد و گفت جون چه هیکلی از عکسات بهتری دوتا از دوستاشم بودن پیشمون ک رفتن مشروب اوردن شروع کردیم خوردن ک من دیگه حالم داشت بد میشد رفتیم تو اتاق و من ولو شدم رو تخت ک دیدم س نفرشون اومدن تو اتاق و درو بستن سروش لباسمو در اورد و گفت قراره س نفر بکنیمت جذاب با این حرفش ب خودم اومدم و ترسیدم چون من فقد ی بار سکس داشتم اونم از عقبلباساشونو در اوردن و شروع کردن ب مالیدنم منم حشری شده بودمو ک صدای اه نالم کل خونه رو پر کرده بود سروش کیرشو تنظیم کرد تو سوراخم و وارد کرد دردش زیاد بود ولی داشتم لذت میبردم ک یکی از دوستاش ک اسمش فرهاد بود کیرشو کرد تو دهنم و با دستم داشتم کیر اونیکی رفیقش محمد رو میمالیدم ک سرورش کیرشو در اورد و رو تخت ی جوذی من خابوند ک خودش کیرشو از کص و محمد از کونم کردن توم دوتا کیر توم بود داشتم حال میکردم و از ی طرف کیر فرهادو میخوردم و سرورش میگفت جوون تو جنده ای مای از ابن ب بعد باید ب ستامون کص بدی از اون طرف محمد میگفت جنده دارم از کون جرت میدم و سینه هامو فشار میداد سروش ابش اومد و ریخت رو صورتم و ب رفیقاش گفت گایدنش بیاین استخر فرهاد از فرصت استفاده کرد و کیرش ک 23 سانت بود و خیلی کلفت بودو کرد تو کصم اونا داشتن بهم تجاوز میکردن و من هم درد میکشیدم و هم لذت میبردم دیگه نمیتونستم تحمل کنم و گفتم محمد ترو خدا کیرتو در بیار کونم داره جر میخوره این حرفو ک زدم بیشتر حشری شد و کیرشو تا ته توم میکرد اب اونم اومد و ریخت تو دهنم و مجبورم کرد بخورمش داشت میرفت ب فرهاد گفت نمیای فرهاد گفت من حالا حالا با این جنده کوچولو کار دارم و تقریبا 20 دیقه داشت محکم بهم تلمبه میزد من سه چهار بار ارضا شده بودم و دیگه اصن جون نداشتم فرهاد ابش اومد و ریخت رو ممه هام و از اتاق رفت من بی حال رو تخت افتاده بودم و حتا حال نداشتم تکون بخورم ک دیدم فرهاد اومد داخل و دوتا چیز ک شبیه دیلدو بود ولی خیلی از سایز نرمال ی دیلدو بزرگ تر بود اومد بالا سرم و از کشویی بغل تخت طناب اورد و دستو پامو بزور بست ب تخت و یکی از اون دیلدو های بلند و کلفتو کرد تو کصم و سعی داشت تا اخر بکن توم ک از درد فقد داشتم جیغ میزدم ک دهنمو بست و اونیکی کرد تو کونم و از دو طرف فشار میاورد فقد تو اون لحضه ها داشتم درد میکشیدم ک بعد از 10 دیقه ول کرد و رفت بی صدا اشک میرختم و ب خودم ک با پای خودم تو اون باغ رفته بودم لعنت فرستادم خلاصه فرداش از اون باغ زدم بیرون و رفتم خونه خیلی احساس بدی داشتم دوسال از اون ماجرا گذشته و من هنوز نتونستم از فکرش بیام بیرون و هیچ مردیو وارد زندگیم نکردم این داستانم براتون تعریف کردم تا شماهم مثل من خودتونو بگا ندین
#پایان
کانال
@dastankadhi
تجاوز
سکس_خشن
سلام من کیمیام 21 سالمه بیبی فیسم و و فیس خوبی دارم بدن سفیدی دارم ممه ها 85 کون رو فرمی دارم ب یه کص کولوچی داستان از اونجا شروع میشه که توی مجازی بایکی اشنا شدم پسری خوبی بود اسمش سروش بود هیکل ورزشکاری و بدن سفیدی داشت ک هرکسیو جذب خودش میکرد ما باهم اوکی شده بودیم خلاصه ی روز قرار گذاشتبم بیرون همو ببینیم رفتیم کافی شاپ و همچی اوکی بود س ماهی میشد باهم دوست بودیم و کمو بیش سکس چت میکردیم ی روز گفت بیا بریم ویلای دوستم عشق و حال منم قبول کردم فردا ی نیم تنه مشکی جذب پوشبدم جوری ک ممه هام داشت لباسو جر میداد ی شلوار جذب مشکی پوشیدم با مانتوی جلو باز و ی شال ی ارایش ملایمم کردمو مایو ورداشتم چون قرار بود بریم استخر قرار بود شب بمونیم اونجا ماشین گرفتم ادرسو دادم بعد نیم ساعت رسیدم جای خلوتی بود و فقد همین یدونه ویلا اونجا بود در زدم درو باز کرد رفتم داخل ی ویلای شیکی بود یکم نشتم رو مبل و پذیرایی کرد و گفت برو لباستو عوض کن و راحت باش رفتم داخل ی اتاق لباسمو عوض کردم و ی شلوارک پوشیدم ک با نیم تنم ست بود رفتم نشتم پیشش ک دیدم با نگاهش بدنمو برانداز کرد و گفت جون چه هیکلی از عکسات بهتری دوتا از دوستاشم بودن پیشمون ک رفتن مشروب اوردن شروع کردیم خوردن ک من دیگه حالم داشت بد میشد رفتیم تو اتاق و من ولو شدم رو تخت ک دیدم س نفرشون اومدن تو اتاق و درو بستن سروش لباسمو در اورد و گفت قراره س نفر بکنیمت جذاب با این حرفش ب خودم اومدم و ترسیدم چون من فقد ی بار سکس داشتم اونم از عقبلباساشونو در اوردن و شروع کردن ب مالیدنم منم حشری شده بودمو ک صدای اه نالم کل خونه رو پر کرده بود سروش کیرشو تنظیم کرد تو سوراخم و وارد کرد دردش زیاد بود ولی داشتم لذت میبردم ک یکی از دوستاش ک اسمش فرهاد بود کیرشو کرد تو دهنم و با دستم داشتم کیر اونیکی رفیقش محمد رو میمالیدم ک سرورش کیرشو در اورد و رو تخت ی جوذی من خابوند ک خودش کیرشو از کص و محمد از کونم کردن توم دوتا کیر توم بود داشتم حال میکردم و از ی طرف کیر فرهادو میخوردم و سرورش میگفت جوون تو جنده ای مای از ابن ب بعد باید ب ستامون کص بدی از اون طرف محمد میگفت جنده دارم از کون جرت میدم و سینه هامو فشار میداد سروش ابش اومد و ریخت رو صورتم و ب رفیقاش گفت گایدنش بیاین استخر فرهاد از فرصت استفاده کرد و کیرش ک 23 سانت بود و خیلی کلفت بودو کرد تو کصم اونا داشتن بهم تجاوز میکردن و من هم درد میکشیدم و هم لذت میبردم دیگه نمیتونستم تحمل کنم و گفتم محمد ترو خدا کیرتو در بیار کونم داره جر میخوره این حرفو ک زدم بیشتر حشری شد و کیرشو تا ته توم میکرد اب اونم اومد و ریخت تو دهنم و مجبورم کرد بخورمش داشت میرفت ب فرهاد گفت نمیای فرهاد گفت من حالا حالا با این جنده کوچولو کار دارم و تقریبا 20 دیقه داشت محکم بهم تلمبه میزد من سه چهار بار ارضا شده بودم و دیگه اصن جون نداشتم فرهاد ابش اومد و ریخت رو ممه هام و از اتاق رفت من بی حال رو تخت افتاده بودم و حتا حال نداشتم تکون بخورم ک دیدم فرهاد اومد داخل و دوتا چیز ک شبیه دیلدو بود ولی خیلی از سایز نرمال ی دیلدو بزرگ تر بود اومد بالا سرم و از کشویی بغل تخت طناب اورد و دستو پامو بزور بست ب تخت و یکی از اون دیلدو های بلند و کلفتو کرد تو کصم و سعی داشت تا اخر بکن توم ک از درد فقد داشتم جیغ میزدم ک دهنمو بست و اونیکی کرد تو کونم و از دو طرف فشار میاورد فقد تو اون لحضه ها داشتم درد میکشیدم ک بعد از 10 دیقه ول کرد و رفت بی صدا اشک میرختم و ب خودم ک با پای خودم تو اون باغ رفته بودم لعنت فرستادم خلاصه فرداش از اون باغ زدم بیرون و رفتم خونه خیلی احساس بدی داشتم دوسال از اون ماجرا گذشته و من هنوز نتونستم از فکرش بیام بیرون و هیچ مردیو وارد زندگیم نکردم این داستانم براتون تعریف کردم تا شماهم مثل من خودتونو بگا ندین
#پایان
کانال
@dastankadhi
سکس با دوست دخترم ساحل
سلام.تقریبا اوایل سال ۹۷ بودم که تو مسابقات هلال احمر شرکت کردم.چند روز اول که خودمون واسه مسابقه آماده میکردیم عادی بود مثه همه مسابقات دیگه تا اینکه ی روز ی دختر به اسم ساحل به ما اضافه شد.ی جوری بود ازونا که با ی نگاه عاشقشون میشی.سعی میکردم خودمو کنترل کنم و بیشتر بفکر مسابقات باشم تا اون.چن روزی گذشت هی بیشتر بهم نزدیک میشدیم.انگار اونم از من خوشش اومده بود.روز بعدش گفتن ی گروه تو واتساپ میزارن تا مطالبی رو بزارن واسه آزمون کتبی.منم سوالات مسابقه رو داشتم البته سوالات پارسالش بود ولی واسه خود شیرینی به این بهونه رفتم پی وی ساحل تا بیشتر بهش نزدیک بشم. یادم رفت بگم که منو ساحل تو رشته زبان انگلیسی مسابقات رفاقت مهر شرکت کرده بودیم.بهش پیام دادمو سوالاتو فرستادم اخر گپ به زبان اسپانیایی خدافطی کرد منم یکم آلمانی بلد بودمو خودی نشون دادم . چند روزی اینطوری گذشت نگو اونم از من خوشش اومده.تا اینکه بعد کلی اومدنو رفتن ی روز بهش پیشنهاد دادم ولی انگار خودش منتطر این پیشنهاد بود.و همه چی تازه شروع شد. خیلی زود جواب مثبت رو ازش گرفتم تا اینکه روز مسابقات فرا رسید. روز مسابقات ساحل یه جوریش بود هی دستشویی میرفت تا اینکه ی مدت بعد بهم گفت که اون روز پریود بوده. در جریان هستید که وقتی پریود میشن به محبت بیشتری نیاز دارن. اون روز اتفاقی واسه اولین بار دستشو گرفتم.یجوری نگام کرد فک کردم میزنتم.ولی نه خوشش اومد و دستشو گذاشت روسینم. اون روز مسابقات هم گذشت و ارتباط منو ساحل رنگ بویی دیگه گرفته بود.البته هرکسی هم جای من بود بهش پیشنهاد میداد ی دختر با اندام فوق العاده قد کوتاه ممه های سربالا و البته کون گنده.شهر ما کوچیک و جای زیادی واسه بیرون رفتن نداره. اواخر پاییز بود و ساعت ۷ که هوا کاملا تاریک بود قرار گذاشته بودیم همو ببینیم منم به بهونه باشگاه ماشین و ورداشتمو رفتم پیشش.سوار شد ی خیابونی اون حوالی بود که خاکی بود و بیشتر باغ بود. رفتیم نگه داشتیم قرار بود برای اولین بار بیاد بغلم ولی چه بغلی!! هر بار که میدیمش دیونه میشدم واسه اون لباش.ولی این دفعه ساحل همیشگی نبود. قبل من دوست پسر داشته بود و میدونستم.شروع کرد به گریه کردن که میخوام ی حقیقتو بهت بگم.گفتم بگو عزیزم میشنوم. گفت من با دوس پسر قبلیم رابطه داشتم و سر کیرشو تو کونم کرده.یکم ساکت شدیم دیدم هی گریه میکنه. بهرحال دوسش داشتم یا شایدم هوسیش بودم بغلش کردم سینه هاش چسبید به سینم. گفتم چشاتو ببند دستمو گذاشتم دم کونش گفتم کون چیه حتی اگه کوصتم پاره میکرد واسم مهم نبود.یکم اروم تر شد. شردع کرد به بوسیدن گردنم گرمای نفسش به گرونم میخورد و از خود بیخود شده بودم دستمو کردم زیر شلوارش و گفتم به همین خاطره این کونا انقد تپلن گفتت اععع ازین ببعد همش ماله خودته دیدم فرصت خوبیه دستمو بردم رو سوراخ کصش جیغ زد و ی ااه کشید چشاش خمارو مست بود معلوم بود دیگه چاره ای نداره.ااه کشیدناش شروع شد.ساحل کوچولوم هی اصرار داشت تند تر براش بمالم و منم همین کارو میکردم.رفتیم صندلی عقب لباساشو درآوردم.از شانس ما هم اون شب جاده کاملا خلوت بود دریغ از یک ماشین.خودشو لخت کرد و صندلی عقب دراز کشیدمنم روش دراز کشیدمو شروع کردیم به لب گرفتن اوفف چقد سفید بود.هنوزم طعم شیرین لباش رو میتونم حس کنم.رفتم سراغ ممه هاش بهترین ممه هایی بود که بعمرم دیده بودم نوکش قهوه ای بود ولی نه کمرنگ نه پر رنگ.ممه هاش کاملا گرد گرد بود انگار ممه هاشو تراشیدن. با اولین لیسم و برخورد زبونم به نوکش دادش به آسمون رفت خودشو روم تکون میداد.ازم میخواس
ت ریشمو رو ممه هاش بکشم.داشت ارضا میشد ولی نمدونم چطوری خودشو کنترل کرد طاق باز شد و ازم خواست کصشو بلیسم.منم از خدا خواسته زبونمو رو چوچولش و ترشحاتش اومد تو دهنم طعم خاصی داشت فکر میکردم بد مزس ولی خیلی بهم چسبید اما هنوز ارضا نشده بود سرمو گرفت و فشار میداد رو کصش و میگفت لیس بزن عوضی انگار اون ساحل کوچولوی آروم ذاشت مثه آتشفشان فوران میکرد انقد لیس زدم تا ارضا شد و مثله جنازه ها افتاد.اما حالا نوبت من بود تا حالمو سرجاش بیارم ولی نه میتونستم تو کصش بزارم چون پرده داشت نه زمان داشتم که کونشو آماده کنم به لاپایی زدن بسنده کردم و بعد چن بار عقب جلو کردن ابمو رو شکمش ریختم. و منم افتادم تو بغلش ازون روز ببعد رابطمون شکل جدیدی گرفت و سکسامونم زیاد تر شد.تا اینکه ی شب تو خونشون گیر افتادم و آبروم به کل رفت.ولی واقعا ارزششو داشت.الانم از ته دلم هوس اون کوص کوچولوی ابدارشو میکنم
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام.تقریبا اوایل سال ۹۷ بودم که تو مسابقات هلال احمر شرکت کردم.چند روز اول که خودمون واسه مسابقه آماده میکردیم عادی بود مثه همه مسابقات دیگه تا اینکه ی روز ی دختر به اسم ساحل به ما اضافه شد.ی جوری بود ازونا که با ی نگاه عاشقشون میشی.سعی میکردم خودمو کنترل کنم و بیشتر بفکر مسابقات باشم تا اون.چن روزی گذشت هی بیشتر بهم نزدیک میشدیم.انگار اونم از من خوشش اومده بود.روز بعدش گفتن ی گروه تو واتساپ میزارن تا مطالبی رو بزارن واسه آزمون کتبی.منم سوالات مسابقه رو داشتم البته سوالات پارسالش بود ولی واسه خود شیرینی به این بهونه رفتم پی وی ساحل تا بیشتر بهش نزدیک بشم. یادم رفت بگم که منو ساحل تو رشته زبان انگلیسی مسابقات رفاقت مهر شرکت کرده بودیم.بهش پیام دادمو سوالاتو فرستادم اخر گپ به زبان اسپانیایی خدافطی کرد منم یکم آلمانی بلد بودمو خودی نشون دادم . چند روزی اینطوری گذشت نگو اونم از من خوشش اومده.تا اینکه بعد کلی اومدنو رفتن ی روز بهش پیشنهاد دادم ولی انگار خودش منتطر این پیشنهاد بود.و همه چی تازه شروع شد. خیلی زود جواب مثبت رو ازش گرفتم تا اینکه روز مسابقات فرا رسید. روز مسابقات ساحل یه جوریش بود هی دستشویی میرفت تا اینکه ی مدت بعد بهم گفت که اون روز پریود بوده. در جریان هستید که وقتی پریود میشن به محبت بیشتری نیاز دارن. اون روز اتفاقی واسه اولین بار دستشو گرفتم.یجوری نگام کرد فک کردم میزنتم.ولی نه خوشش اومد و دستشو گذاشت روسینم. اون روز مسابقات هم گذشت و ارتباط منو ساحل رنگ بویی دیگه گرفته بود.البته هرکسی هم جای من بود بهش پیشنهاد میداد ی دختر با اندام فوق العاده قد کوتاه ممه های سربالا و البته کون گنده.شهر ما کوچیک و جای زیادی واسه بیرون رفتن نداره. اواخر پاییز بود و ساعت ۷ که هوا کاملا تاریک بود قرار گذاشته بودیم همو ببینیم منم به بهونه باشگاه ماشین و ورداشتمو رفتم پیشش.سوار شد ی خیابونی اون حوالی بود که خاکی بود و بیشتر باغ بود. رفتیم نگه داشتیم قرار بود برای اولین بار بیاد بغلم ولی چه بغلی!! هر بار که میدیمش دیونه میشدم واسه اون لباش.ولی این دفعه ساحل همیشگی نبود. قبل من دوست پسر داشته بود و میدونستم.شروع کرد به گریه کردن که میخوام ی حقیقتو بهت بگم.گفتم بگو عزیزم میشنوم. گفت من با دوس پسر قبلیم رابطه داشتم و سر کیرشو تو کونم کرده.یکم ساکت شدیم دیدم هی گریه میکنه. بهرحال دوسش داشتم یا شایدم هوسیش بودم بغلش کردم سینه هاش چسبید به سینم. گفتم چشاتو ببند دستمو گذاشتم دم کونش گفتم کون چیه حتی اگه کوصتم پاره میکرد واسم مهم نبود.یکم اروم تر شد. شردع کرد به بوسیدن گردنم گرمای نفسش به گرونم میخورد و از خود بیخود شده بودم دستمو کردم زیر شلوارش و گفتم به همین خاطره این کونا انقد تپلن گفتت اععع ازین ببعد همش ماله خودته دیدم فرصت خوبیه دستمو بردم رو سوراخ کصش جیغ زد و ی ااه کشید چشاش خمارو مست بود معلوم بود دیگه چاره ای نداره.ااه کشیدناش شروع شد.ساحل کوچولوم هی اصرار داشت تند تر براش بمالم و منم همین کارو میکردم.رفتیم صندلی عقب لباساشو درآوردم.از شانس ما هم اون شب جاده کاملا خلوت بود دریغ از یک ماشین.خودشو لخت کرد و صندلی عقب دراز کشیدمنم روش دراز کشیدمو شروع کردیم به لب گرفتن اوفف چقد سفید بود.هنوزم طعم شیرین لباش رو میتونم حس کنم.رفتم سراغ ممه هاش بهترین ممه هایی بود که بعمرم دیده بودم نوکش قهوه ای بود ولی نه کمرنگ نه پر رنگ.ممه هاش کاملا گرد گرد بود انگار ممه هاشو تراشیدن. با اولین لیسم و برخورد زبونم به نوکش دادش به آسمون رفت خودشو روم تکون میداد.ازم میخواس
ت ریشمو رو ممه هاش بکشم.داشت ارضا میشد ولی نمدونم چطوری خودشو کنترل کرد طاق باز شد و ازم خواست کصشو بلیسم.منم از خدا خواسته زبونمو رو چوچولش و ترشحاتش اومد تو دهنم طعم خاصی داشت فکر میکردم بد مزس ولی خیلی بهم چسبید اما هنوز ارضا نشده بود سرمو گرفت و فشار میداد رو کصش و میگفت لیس بزن عوضی انگار اون ساحل کوچولوی آروم ذاشت مثه آتشفشان فوران میکرد انقد لیس زدم تا ارضا شد و مثله جنازه ها افتاد.اما حالا نوبت من بود تا حالمو سرجاش بیارم ولی نه میتونستم تو کصش بزارم چون پرده داشت نه زمان داشتم که کونشو آماده کنم به لاپایی زدن بسنده کردم و بعد چن بار عقب جلو کردن ابمو رو شکمش ریختم. و منم افتادم تو بغلش ازون روز ببعد رابطمون شکل جدیدی گرفت و سکسامونم زیاد تر شد.تا اینکه ی شب تو خونشون گیر افتادم و آبروم به کل رفت.ولی واقعا ارزششو داشت.الانم از ته دلم هوس اون کوص کوچولوی ابدارشو میکنم
#پایان
کانال
@dastankadhi
لجبازی
همسر_شوهر
سلام سلام
امروز میخام یه داستان از روزای زندگی خودم بگم
اسم من سارا هست و اسم همسرم علی
ما همدیگر رو خیلی درک میکنیم و خیلی هم روابطمون خوبه ولی ولی، امان از روزی که باهم لجبازی کنیم،کم نمیاریم
داستان ما از اونجا شروع شد که منو علی شوخی شوخی باهم کل کل کردیمو از سر لج طبق معلوم، رابطه داشتن تعطیل شد و من تحریم شدم،بماند که چه روزای سختی مطمئنم برای خودشم بود ،هرچند اون میتونست خودشو سرگرم کنه ولی من اونو میدم دوست داشتم بپرم بغلش و شروع کنم….
شب بود وعلی نشسته بود رو مبل جلوی تلویزیون که تخت خواب شو بود و پاهاشو دراز کرده بود وداشت یکی از این فیلم ترسناکاشو که گذاشته بودو نگاه میکرد که خودشو سرگرم کنه تا چشم تو چشم هم نشیم و کم نیاره تو لجبازی.
منم که کرمم گرفته بود تو دلم باخودم گفتم به درک،بزار فکر کنه که من کم آوردم . یکم پف فیل درست کردموبه بهونه ی اون رفتم پیشش.ظرف پف فیل رو گرفتم جلوی صورتش،گفتم بیا ببین چه کردم ،با فیلم میچسبه و ظرفو دادم دستشو سریع سرمو گذاشتم رو پاهاشو دستامو انداختم دور یکی از رون هاشو بغل کردمو گفتم،منم دلم میخواد ببینم .ولی ته دلم حوصله فیلم نداشتم.اونم گفت باشه ببین ببین چه ایرادی داره و دوباره سکوت کرد.چند دقیقه گذشت،دیدم اینطوری نمیشه یکم سرمو عقبتر بردم و کامل چسبوندم جایی که کیرش بود و سرمو هی تکون دادم روش.یه نگاه از بالا بهم انداختو گفت تنت میخاره نه!!؟ اعتراف کن که کم آوردی!؟منم پررو پررو، برای اینکه کم نیارم گفتم، کی گفته.ته دلم همینطور خودمو فحش میدادم که این چی بود آخه دیوانه گفتی، چرا نگفتی آره ،که یهو پاشدم و رفتم از پشت، بالای سرش و دستمو انداختم دور گردنشو گفتم میخام این پشت بشینم برو جلو ،اونم یه نگاه کرد و خندید گفت باشه باشه… خلاصه نشسته مو از پشت بغلش کردمو آروم آروم هی دستمو دور کمرش بالا و پایین می کشیدم که یهو گفت بچه کار میدم دستت نکن.فهمیدم اونم دلش میخواد که باهم باشیمو لجاجتو بزاریم کنار. گفتم جوووون، کار بده دستم تو فقططططط ،اساسی شو بده و…. تو همون حالت از پشت شروع کردم به خوردن گوشش.گوشش رو كه خوردم خيلي حال كرد، ازم خواست ادامه بدم ،منم گوشش رو ميخوردم و تو گوشش هی نفس ميكشيدم. یهو برگشت سمت من نگاهم کرد ،با چشماش که نگاهم کرد بیشتر داغون شدم.گفت آخه توله چرا با من اینکارو میکنی و سریع شروع کرد به خوردن لب و گردنم .صدای نفس نفس زدن من بالاتر میرفت.اوففففففف همینطور بدنم داغتر می شد.همینطوری که لب میگرفت لباسشم در اورد و سنگینی بدنشو انداخت رومو گفت
جنده من، کوس من، دوستداری کیر بخوره تو کوست .منم بلند داد زدم ،اوووووممممم جوووووون بکن عشقم جرررررم بده اخ ایییییییی.شروع کرد به خوردن بدنم از بالا تا پایین ،رسید به کوسم .مثل همیشه عاشق این بود که حسابی بخور چوچولامو تا صدای منو در بیاره.گفت چه کوسی نانازی داره خانوممم وبدون معطلي از لبه هاي كسم شروع به خوردن كرد،زبونشو رو هی می كرد لاي كسم كه از داغي داشت ميسوخت.هی صدام بالاتر میرفتو میگفتم ،بخورررررررررررر جون جون جوننننننننننننننننننننن
واييييييييييييييييييييييييي
پاهام رو انداخت روي شونه هاش وازجلو شروع کرد سوراخ كونمو ليس زدن تا بالاي كسم. چوچولامو رو گاز ميگرفت و با نوك زبونس هی فشارش ميداد .منم داشتم لذت میبردمو کسم حسابی آب انداخته بود،گفتم
آخ بكن بخور كشتي من رو
انگار آماده ی این حرف بود سریع کیرشونفهمیدم تا ته کرد تو کسم ،اووووف ،کل بدنم انگار بهش شوک زدن یه چند ثانیه بی حس شدم،گفتم
واييييييييييييييييييييييييي كسم باز زنده شد،زود باش ،تند تند بكن كسم رو ،جر بده زود باش كسم داره ميميره كسم رو حال بيار نذار بميره بهش شوك بزن زود باش من هی تکرار میکردمو علی بیشتر از قبل و محکمتر کیرشو تو کوسم عقب و جلو میکرد ،منم هی داد میزدم
بكن تا ته بكن! جرم بده! اين كس مال تو هستش.! بكنش بكنش!با تمام وجود احساس لذت مي كردمو….
کیرشو کشید بیرون ،بلند شدمو كيرشوبوسيدمو آروم داخل دهنم کردم. شروع كردم به خوردن و ساك زدن ،هر چقدر بیشتر میخوردم حس میکردم داره ديوانه مي شه و منم با ولع بیشتر میخوردم.یه نگاه بهم کردو گفت
کونت همیشه مال منه میدونی که؟ منم گفتم آره میدونم،گفت پس،بچرخ .منم قمبل کردم.علی هم با یه فشار کیرشو تا ته فرو کردو شروع کرد به عقب و جلو کردن تو کونم یهو کل بدنم داغتر از قبل شدو لرزیدو صدام بالا رفت ،فهمید ارضا شدم.گفت جوووووون حالا نوبت کنه تند باش دوباره بچرخ که باز میخام برم تو اون کس داغت.سریع کیرشو از کونم درآوردو شروع کرد به تلمبه زدن تو کسم.گفتم دوست دارم وقتی اب داغتو میریزی تو کصم از کنارش میزنه بیرون لیسش بزنیو من نگاه کنم .اینو که گفتم شروع کرد به تندتر حرکت دادن کیرش تو کسم وگفت جنده ی کی بودی؟ حالا منو محروم میکنی، یه طوری میکنمت که هیچ وقت فراموش نکنی.جررررت
میدم.منم که ه
همسر_شوهر
سلام سلام
امروز میخام یه داستان از روزای زندگی خودم بگم
اسم من سارا هست و اسم همسرم علی
ما همدیگر رو خیلی درک میکنیم و خیلی هم روابطمون خوبه ولی ولی، امان از روزی که باهم لجبازی کنیم،کم نمیاریم
داستان ما از اونجا شروع شد که منو علی شوخی شوخی باهم کل کل کردیمو از سر لج طبق معلوم، رابطه داشتن تعطیل شد و من تحریم شدم،بماند که چه روزای سختی مطمئنم برای خودشم بود ،هرچند اون میتونست خودشو سرگرم کنه ولی من اونو میدم دوست داشتم بپرم بغلش و شروع کنم….
شب بود وعلی نشسته بود رو مبل جلوی تلویزیون که تخت خواب شو بود و پاهاشو دراز کرده بود وداشت یکی از این فیلم ترسناکاشو که گذاشته بودو نگاه میکرد که خودشو سرگرم کنه تا چشم تو چشم هم نشیم و کم نیاره تو لجبازی.
منم که کرمم گرفته بود تو دلم باخودم گفتم به درک،بزار فکر کنه که من کم آوردم . یکم پف فیل درست کردموبه بهونه ی اون رفتم پیشش.ظرف پف فیل رو گرفتم جلوی صورتش،گفتم بیا ببین چه کردم ،با فیلم میچسبه و ظرفو دادم دستشو سریع سرمو گذاشتم رو پاهاشو دستامو انداختم دور یکی از رون هاشو بغل کردمو گفتم،منم دلم میخواد ببینم .ولی ته دلم حوصله فیلم نداشتم.اونم گفت باشه ببین ببین چه ایرادی داره و دوباره سکوت کرد.چند دقیقه گذشت،دیدم اینطوری نمیشه یکم سرمو عقبتر بردم و کامل چسبوندم جایی که کیرش بود و سرمو هی تکون دادم روش.یه نگاه از بالا بهم انداختو گفت تنت میخاره نه!!؟ اعتراف کن که کم آوردی!؟منم پررو پررو، برای اینکه کم نیارم گفتم، کی گفته.ته دلم همینطور خودمو فحش میدادم که این چی بود آخه دیوانه گفتی، چرا نگفتی آره ،که یهو پاشدم و رفتم از پشت، بالای سرش و دستمو انداختم دور گردنشو گفتم میخام این پشت بشینم برو جلو ،اونم یه نگاه کرد و خندید گفت باشه باشه… خلاصه نشسته مو از پشت بغلش کردمو آروم آروم هی دستمو دور کمرش بالا و پایین می کشیدم که یهو گفت بچه کار میدم دستت نکن.فهمیدم اونم دلش میخواد که باهم باشیمو لجاجتو بزاریم کنار. گفتم جوووون، کار بده دستم تو فقططططط ،اساسی شو بده و…. تو همون حالت از پشت شروع کردم به خوردن گوشش.گوشش رو كه خوردم خيلي حال كرد، ازم خواست ادامه بدم ،منم گوشش رو ميخوردم و تو گوشش هی نفس ميكشيدم. یهو برگشت سمت من نگاهم کرد ،با چشماش که نگاهم کرد بیشتر داغون شدم.گفت آخه توله چرا با من اینکارو میکنی و سریع شروع کرد به خوردن لب و گردنم .صدای نفس نفس زدن من بالاتر میرفت.اوففففففف همینطور بدنم داغتر می شد.همینطوری که لب میگرفت لباسشم در اورد و سنگینی بدنشو انداخت رومو گفت
جنده من، کوس من، دوستداری کیر بخوره تو کوست .منم بلند داد زدم ،اوووووممممم جوووووون بکن عشقم جرررررم بده اخ ایییییییی.شروع کرد به خوردن بدنم از بالا تا پایین ،رسید به کوسم .مثل همیشه عاشق این بود که حسابی بخور چوچولامو تا صدای منو در بیاره.گفت چه کوسی نانازی داره خانوممم وبدون معطلي از لبه هاي كسم شروع به خوردن كرد،زبونشو رو هی می كرد لاي كسم كه از داغي داشت ميسوخت.هی صدام بالاتر میرفتو میگفتم ،بخورررررررررررر جون جون جوننننننننننننننننننننن
واييييييييييييييييييييييييي
پاهام رو انداخت روي شونه هاش وازجلو شروع کرد سوراخ كونمو ليس زدن تا بالاي كسم. چوچولامو رو گاز ميگرفت و با نوك زبونس هی فشارش ميداد .منم داشتم لذت میبردمو کسم حسابی آب انداخته بود،گفتم
آخ بكن بخور كشتي من رو
انگار آماده ی این حرف بود سریع کیرشونفهمیدم تا ته کرد تو کسم ،اووووف ،کل بدنم انگار بهش شوک زدن یه چند ثانیه بی حس شدم،گفتم
واييييييييييييييييييييييييي كسم باز زنده شد،زود باش ،تند تند بكن كسم رو ،جر بده زود باش كسم داره ميميره كسم رو حال بيار نذار بميره بهش شوك بزن زود باش من هی تکرار میکردمو علی بیشتر از قبل و محکمتر کیرشو تو کوسم عقب و جلو میکرد ،منم هی داد میزدم
بكن تا ته بكن! جرم بده! اين كس مال تو هستش.! بكنش بكنش!با تمام وجود احساس لذت مي كردمو….
کیرشو کشید بیرون ،بلند شدمو كيرشوبوسيدمو آروم داخل دهنم کردم. شروع كردم به خوردن و ساك زدن ،هر چقدر بیشتر میخوردم حس میکردم داره ديوانه مي شه و منم با ولع بیشتر میخوردم.یه نگاه بهم کردو گفت
کونت همیشه مال منه میدونی که؟ منم گفتم آره میدونم،گفت پس،بچرخ .منم قمبل کردم.علی هم با یه فشار کیرشو تا ته فرو کردو شروع کرد به عقب و جلو کردن تو کونم یهو کل بدنم داغتر از قبل شدو لرزیدو صدام بالا رفت ،فهمید ارضا شدم.گفت جوووووون حالا نوبت کنه تند باش دوباره بچرخ که باز میخام برم تو اون کس داغت.سریع کیرشو از کونم درآوردو شروع کرد به تلمبه زدن تو کسم.گفتم دوست دارم وقتی اب داغتو میریزی تو کصم از کنارش میزنه بیرون لیسش بزنیو من نگاه کنم .اینو که گفتم شروع کرد به تندتر حرکت دادن کیرش تو کسم وگفت جنده ی کی بودی؟ حالا منو محروم میکنی، یه طوری میکنمت که هیچ وقت فراموش نکنی.جررررت
میدم.منم که ه
یچ وقت سعی میکردم کم نیارم ، گفتم جررر بده کسمو پاره ش کن و….اوووف.پامو چسبوند بهمو بالا برد شروع کرد به محکمتر زدن کیرش تو کسم.بدنم قشنگ به لرزه افتاده بود از ضربات محکمش که یهو یه آخخخخ بلند گفتو کسم داغ داغ شد از آب کیرش .خودشو انداخت رومو هی بوسم کرد.بعد چند دقیقه استراحتم رفتیم باهم دوش بگیریم که بازم یه بار دیگه از نو شروع کردیم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
#پایان
کانال
@dastankadhi
زنم دختر همسایه رو برام جور كرد
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
سوراخ موش بودیم که لخت شیم و همدیگرو بمالیم.
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام من رضا هستم متاهلم
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi
زنم دختر همسایه رو برام جور كرد
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
سوراخ موش بودیم که لخت شیم و همدیگرو بمالیم.
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام من رضا هستم متاهلم
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi
ازوقتی اونشب با دخترم رفتیم خونه محمدرضا رفیقم دیگه باهم صمیمی شدیم
یک بار تابستان بلیط گرفتم برای تهران که بریم ازونجا قم
خانمم چون زایمان خواهرش بود نتونست باما بیاد بلیط اونو پس دادیم ومن با دخترم
ساعت ۱۰ونیم شب از ایستگاه زنجان سوار قطار تبریز تهران شدیم
یک کوپه ۴ نفری بود
من ودخترم و دوتا مرد اونجا بودن
بعد از صحبت باهم یکدفعه دیدم اینمرد که اسمش خیراله بوداز شهرستانهای تبریز رفیق علی دوست محمدرضا هستش
دخترم تخت بالا خوابیده بود
اون که مارا شناخت درمورد اونشب باهام صحبت کرد منم ناراحت شدم که چرا علی نامردی کرده و جریان عشقبازی با دخترمو به این گفته
بعد خیراله بهم گفت بابا ماهم اهل دلیم ناراحت نباش
اینم که تخت بالاهست مهدی رفیق فابریکمه ما جوشکاریم میریم تهران برا کار
بعد یکی دوساعت دیدم خیراله بهم گفت اگه اجازه بدی من لباسام کم کنم کوپه خیلی گرمه
منم گفتم اشکالی نداره
اون کم کم لباساش درآورد وآخرسر دیدم زیرپیرهنش هم دراورده و بایک شلوارک هست
بعد مهدی رفیقش که یکم سنش بالا ترازون بود اونم لباساش کند
بعد دیدم خیراله هی داره با کیرش ورمیره
بهش گفتم زشته داداش دخترم از بالا ممکنه ببینه
گفت این که خوبه بزار ببینه
حالشو ببره
من اولش مقاومت کردم
بعد دیدم مهدی گفت داداش مال ما خارداره ؟
بزار یک حال هم ما ببریمامشب
بااین سروصدا دخترم از خواب بیدارشد
اومد پایین رفت سرویس قطار
بعد برگشت نشست پیش من
پرده ها را خیراله کشید تا سالن دیده نشه و تقریبا چون ساعت ۱۲ ونیم شب بود همه تو قطار خواب بودن
دیدم خیراله گفت دخترنلزم بیا بغل عمویی ببینم چقدر خوشگلی عموجان
دخترم خجالت می کشید
چون اون فقط با شلوارک بود
مهدی هم با شورت مامان دوز و زیر پیرهن
به دخترم گفتم اشکال نداره اینا آدمای مطمینین
دخترم رفت رو تخت خیراله نشست
من گفتم بااجازه برم سرویس بیام
رفتم بیرون
اوتا باز پرده را کشیده ولامپ های کوپه را خاموش کردن
من تقریبا یک ربعی بیرون بودم بعد که اومدم تو دیدم توی تخت پایینی دخترم با مهدی اون مرده دارن عشقبلزی میکنن ومهدی کامل خودشو لخت کرده
ومارچ مارچ مثل ندید بدیدها ممه ها وپایین دخترمو میخوره
دخترم که کامل شل شده بود
من به روی خودم نیاوردم که منو نبینه وخجالت نکشه
بهد دیدم یهو دخترم یک جیغ کوتاهی زد ترسیدم نگاه که کردم دیدم مهدی نامردی کرده و کیرشو تو کون دخترم جا داده
یک دقیقه اونجوری واستادن بعد دیدن مهدی داره تلنبه میزنه
یکهو گفت اخ دارم میام که خواستم دستمالی چیزی بدم بهش اونم گفت دیگه لازم نیست توش خالی کردم
خلاصه بعدش نوبت خیراله بود
خواستم نزارم
گفت این بایست بخابه سعی میکنم زود تموم کنم
بعد خیراله اومد پایین تخت ومهدی رفت بالا
اونم کمی عشقبلزی کرد ولاپایی زد وکمرشو خالی کردرو پشت دخترم و بوسش کرد .
بعد رفت تخت بالا
دخترم دراز کشید تو تخت پایین
بعد نفهمیدم چحوری رسیدیم تهران که صبح زود بود دیدم مهدی بیدارم میکنه میگه رسیدیم پاشو
بعد دخترمو خواستم بیدار کنم دیدم تخت قطار که دخترم خوابیده لکه های سفید هست
پرسیدماینا چیه خیراله گفت راستش نتونستم از دختر نازت دست بکشم یکبار هم لاپایی زدم
بعد لباسامونو پوشیدم تهران که رسیدیم پیاده شدیم خیراله شماره تلفن داد گفت خواستین تهران میتونین بیاییم پیشمون شبا
وما رفتیم قم
بقیه ماجرا را بعدا تعریف میکنم
#ارسالیاعضایکانال
#پایان
@dastankadhi