دیدن سکس برادرم با دوستش
1402/04/31
#برادر #تابو
سلام من اولین بار هست وارد این سایت شدم و میخوام موضوعی که برام اتفاق افتاده بگم و از کسایی که تجربه دارن کمک بخوام به من کمک کنید چی کار کنم اسمم مونا هست 16 سالمه تا حدی چاق هستم پوستم سفید هست میشه گفت تا حدی هات هستم اما خیلی خجالتی هستم و می ترسم کسی از خانوادم یا دوستام بفهمه سکس میخوام یا نظرم در موردش چیه خانوادم تا حدی گیر هستن یعنی اجازه نمیدن دوست پسر داشته باشم یا در موردش فکر کنم یا حرفی بزنم از لز و این طور چیزا هم خوشم نمیاد خوشم هم بیاد مکانشو ندارم یعنی خانوادم اصلا نمی زارن با کسی تو خونه تنها باشم یا وقتی کسی از دوستام هست در اتاقمو قفل کنم که بخوام کاری کنم پدر مادرم هر دو کارمند بانک هستن یک برادر دارم که 20 سالشه دانشگاه میره و بدن سازی هم میره و هیکل ورزشی و قوی داره معمولا پدر مادرم به من زیاد گیر میدن که تو خونه لباس مناسب بپوشم یعنی پیرهن آستین دار یا نهایت نصف آستین و شلوار بلند یا اگر دامن باشه تا زیر زانو و با جوراب اجازه نمیدن از این راحت تر باشم به خاطر اینکه برادر دارم اما برادرمو آزاد تر میزارن زیاد بهش گیر نمیدن البته اجازه نمیدن دوست دختر داشته باشه و دنبال این چیزا بره فقط به هر دومون میگن درس بخونید دیگه به این وضع عادت کرده بودم تا اینکه یک روز چیزی دیدم که کنج کاویم گل کرد معمولا برادرم دوستاشو می آورد خونه ولی بیشترشون هم سن خودش بودن جز یکی که 15 سالش بود اسم داداشم کیان هست و دوستش سعید بود عجیب اینکه وقتی سعید می آورد خونه که پدر مادرم نبودن یا سر کار بودن یا بیرون یا جایی اول مطمئن میشد پدر مادرم نیستن بعد به سعید می گفت بیاد خلاصه فضولیم گل کرده بود که چرا پسره با این سن با داداشم دوست هست چون به هر حال هم سن نبودن و دیگه اینکه وقتی می آمدن میرفتن اتاق داداشم و در اتاقم قفل می کردن مدتی بود به این فکر بودم که چی کار می کنن نمی دونستم چه طوری بفهمم بدون اینکه برادرم متوجه بشه تا اینکه یک فکری به ذهنم رسید اتاقش یک نور گیر به اتاق خواب من داشت ولی پشت اونجا کمدش را گذاشته بود و وسائلش را و نمیشد هیچی دید تصمیم گرفته بودم یک روز برم اتاقش وسایل بالای کمدش را کمی جابجا کنم تا بتونم دید بزنم ببینم چه خبره اما مثل سگ می ترسیدم جراتشو هم نداشتم یک روز که برادرم سعید را آورده بود خانه مادرم زنگ زد که فلان چیز بخر مهمون قراره بیاد و برادرم هم سریع با سعید از اتاق زدن بیرون و رفتن خونه تنها بود و من و در اتاق برادرم باز کلی به خودم جرات دادم برم اتاقش یک کم وسائل روی کمدش را عقب و جلو کشیدم خیلی خیلی کم انقدر که اندازه در یک استکان باز باشه و بشه چیزی دید تختش هم روبروی اون بود خلاصه با ترس و لرز از اتاق زدم بیرون مثل سگ ترسیده بودم که اگر برادرم بفهمه چی میشه البته خرت و پرت های بالای کمد انقدر قدیمی بود که بهشون احتیاج پیدا نمی کرد که بره نگاه کنه اونجا را خلاصه شب برادرم آمد و رفت اتاقش و خوش بختانه متوجه چیزی نشد و خطر از سرم گذشت مهمون ها آمدن و رفتن و هیچ مشکلی پیش نیومد دیگه همه چی آماده بود فقط منتظر بودم سعید را بیاره تا ببینم چی کار می کنن که در اتاق را قفل می کنن و چرا وقتی پدر مادرم نیستن فقط سعید میاد البته گاکول که نبودم یک حدس هایی زده بودم اما باورم نمی شد اصلا به داداشم نمی خورد چون همش دنبال درس هاش یا ورزش بود تو فامیل و خانواده هم هیچ کس باورش نمی شد اهل این حرفا باشه به هر حال حدود دو هفته بعد سر و کله سعید پیدا شد من رفتم اتاقم و به داداشم گفتم من درس دارم خودت میوه و شربت ببر مزاحم من نشو در اتاقمو هم قفل می کنم که به درسم برسم برادرم هم مثل اینکه از خدا خواسته گفت باشه سعید اومد و برادرم بردش اتاقش میوه و شربت هم برد و در قفل کردن من هم رفتم اتاقم در قفل کردم و سریع رفتم روی میز آرایش تو اتاقم که خودمو برسونم به اون جا که قبلا برای دید زدن آماده کرده بودم که ببینم اتاق داداشم چه خبره اما قدم نمی رسید چند تا متکا هم گذاشتم تا رسیدم و دیدم پسره با داداشم کامل لخت شدن داداشم سعید را برد تو تختش خوابوندش و خوابید کنارش یک کم بقل کرد با هم ور رفتن بعد سعید داگی شد و برادرم رفت یک چیز آورد درشو باز کرد و مالید لای کون سعید از اونجا معلوم نبود چیه ولی بعد فهمیدم روغن هست یک کم سعید را انگشت کرد و بعد رفت تو تخت و دو تا متکا گذاشت زیر شکم سعید و خوابید روی کونش کیر هر دو شونو دیدم مال سعید کوچیک بود اما مال داداشم از متوسط یک کم بیشتر بود حالا موقع روغن مالی کون سعید کیر سیخ شده داداشمو می دیدم خیلی تحریک کننده بود خلاصه رفت روی سعید و کیرشو گذاشت لای کون سعید و کم کم فرو کرد توش به نظر می اومد خیلی راحت رفت توش چون دفعه اولشون نبود و از قیافه سعید که یکهو خودشو جمع کرد و صورتش معلوم بود درد داره داداشم یک کم روی کمر
1402/04/31
#برادر #تابو
سلام من اولین بار هست وارد این سایت شدم و میخوام موضوعی که برام اتفاق افتاده بگم و از کسایی که تجربه دارن کمک بخوام به من کمک کنید چی کار کنم اسمم مونا هست 16 سالمه تا حدی چاق هستم پوستم سفید هست میشه گفت تا حدی هات هستم اما خیلی خجالتی هستم و می ترسم کسی از خانوادم یا دوستام بفهمه سکس میخوام یا نظرم در موردش چیه خانوادم تا حدی گیر هستن یعنی اجازه نمیدن دوست پسر داشته باشم یا در موردش فکر کنم یا حرفی بزنم از لز و این طور چیزا هم خوشم نمیاد خوشم هم بیاد مکانشو ندارم یعنی خانوادم اصلا نمی زارن با کسی تو خونه تنها باشم یا وقتی کسی از دوستام هست در اتاقمو قفل کنم که بخوام کاری کنم پدر مادرم هر دو کارمند بانک هستن یک برادر دارم که 20 سالشه دانشگاه میره و بدن سازی هم میره و هیکل ورزشی و قوی داره معمولا پدر مادرم به من زیاد گیر میدن که تو خونه لباس مناسب بپوشم یعنی پیرهن آستین دار یا نهایت نصف آستین و شلوار بلند یا اگر دامن باشه تا زیر زانو و با جوراب اجازه نمیدن از این راحت تر باشم به خاطر اینکه برادر دارم اما برادرمو آزاد تر میزارن زیاد بهش گیر نمیدن البته اجازه نمیدن دوست دختر داشته باشه و دنبال این چیزا بره فقط به هر دومون میگن درس بخونید دیگه به این وضع عادت کرده بودم تا اینکه یک روز چیزی دیدم که کنج کاویم گل کرد معمولا برادرم دوستاشو می آورد خونه ولی بیشترشون هم سن خودش بودن جز یکی که 15 سالش بود اسم داداشم کیان هست و دوستش سعید بود عجیب اینکه وقتی سعید می آورد خونه که پدر مادرم نبودن یا سر کار بودن یا بیرون یا جایی اول مطمئن میشد پدر مادرم نیستن بعد به سعید می گفت بیاد خلاصه فضولیم گل کرده بود که چرا پسره با این سن با داداشم دوست هست چون به هر حال هم سن نبودن و دیگه اینکه وقتی می آمدن میرفتن اتاق داداشم و در اتاقم قفل می کردن مدتی بود به این فکر بودم که چی کار می کنن نمی دونستم چه طوری بفهمم بدون اینکه برادرم متوجه بشه تا اینکه یک فکری به ذهنم رسید اتاقش یک نور گیر به اتاق خواب من داشت ولی پشت اونجا کمدش را گذاشته بود و وسائلش را و نمیشد هیچی دید تصمیم گرفته بودم یک روز برم اتاقش وسایل بالای کمدش را کمی جابجا کنم تا بتونم دید بزنم ببینم چه خبره اما مثل سگ می ترسیدم جراتشو هم نداشتم یک روز که برادرم سعید را آورده بود خانه مادرم زنگ زد که فلان چیز بخر مهمون قراره بیاد و برادرم هم سریع با سعید از اتاق زدن بیرون و رفتن خونه تنها بود و من و در اتاق برادرم باز کلی به خودم جرات دادم برم اتاقش یک کم وسائل روی کمدش را عقب و جلو کشیدم خیلی خیلی کم انقدر که اندازه در یک استکان باز باشه و بشه چیزی دید تختش هم روبروی اون بود خلاصه با ترس و لرز از اتاق زدم بیرون مثل سگ ترسیده بودم که اگر برادرم بفهمه چی میشه البته خرت و پرت های بالای کمد انقدر قدیمی بود که بهشون احتیاج پیدا نمی کرد که بره نگاه کنه اونجا را خلاصه شب برادرم آمد و رفت اتاقش و خوش بختانه متوجه چیزی نشد و خطر از سرم گذشت مهمون ها آمدن و رفتن و هیچ مشکلی پیش نیومد دیگه همه چی آماده بود فقط منتظر بودم سعید را بیاره تا ببینم چی کار می کنن که در اتاق را قفل می کنن و چرا وقتی پدر مادرم نیستن فقط سعید میاد البته گاکول که نبودم یک حدس هایی زده بودم اما باورم نمی شد اصلا به داداشم نمی خورد چون همش دنبال درس هاش یا ورزش بود تو فامیل و خانواده هم هیچ کس باورش نمی شد اهل این حرفا باشه به هر حال حدود دو هفته بعد سر و کله سعید پیدا شد من رفتم اتاقم و به داداشم گفتم من درس دارم خودت میوه و شربت ببر مزاحم من نشو در اتاقمو هم قفل می کنم که به درسم برسم برادرم هم مثل اینکه از خدا خواسته گفت باشه سعید اومد و برادرم بردش اتاقش میوه و شربت هم برد و در قفل کردن من هم رفتم اتاقم در قفل کردم و سریع رفتم روی میز آرایش تو اتاقم که خودمو برسونم به اون جا که قبلا برای دید زدن آماده کرده بودم که ببینم اتاق داداشم چه خبره اما قدم نمی رسید چند تا متکا هم گذاشتم تا رسیدم و دیدم پسره با داداشم کامل لخت شدن داداشم سعید را برد تو تختش خوابوندش و خوابید کنارش یک کم بقل کرد با هم ور رفتن بعد سعید داگی شد و برادرم رفت یک چیز آورد درشو باز کرد و مالید لای کون سعید از اونجا معلوم نبود چیه ولی بعد فهمیدم روغن هست یک کم سعید را انگشت کرد و بعد رفت تو تخت و دو تا متکا گذاشت زیر شکم سعید و خوابید روی کونش کیر هر دو شونو دیدم مال سعید کوچیک بود اما مال داداشم از متوسط یک کم بیشتر بود حالا موقع روغن مالی کون سعید کیر سیخ شده داداشمو می دیدم خیلی تحریک کننده بود خلاصه رفت روی سعید و کیرشو گذاشت لای کون سعید و کم کم فرو کرد توش به نظر می اومد خیلی راحت رفت توش چون دفعه اولشون نبود و از قیافه سعید که یکهو خودشو جمع کرد و صورتش معلوم بود درد داره داداشم یک کم روی کمر
سعید خوابید و بعدش کیرشو در آورد و دوباره کرد توش یک کم دیگه روی کمر سعید خوابید و بعد شروع کرد به کردنش اولین بار بود تو عمرم سکس می دیدم درسته پسر با پسر بود اما برای من خیلی تحریک کننده بود تا اون موقع حتی فیلم سکس هم ندیده بودم یعنی جراتشو نداشتم ببینم دوستام هم که می دیدن یا تو مدرسه یا جای دیگه خجالت می کشیدم نگاه کنم خلاصه بعد از چند دقیقه سعید هم دیگه معلوم بود راحت هست و داره کیف می کنه از صورتش معلوم بود و خودشو شل کرده بود و برادرم داشت می کردش من هم داشتم می دیدم و برای اولین بار شهوتم دیونم کرده بود نمی دونستم چی کار کنم از اون روز به خود ارضایی رو آوردم نمی تونم بی خیال بشم الان چند ماهی هست هر بار برادرم سعید را میاره دید می زنم و سکس اونا منو دیوونه می کنه نمی دونم چم شده دیوونه شدم خر شدم باید با یکی درد دل کنم اما نمی تونم چون خیلی خجالت می کشم مثل سگ می ترسم که کسی بفهمه من چی کار کردم یا چی دیدم در ضمن تو خانواده و فامیل همه منو دختری متین و منطقی و مثبت میشناسن و اگر کسی اینو بفهمه آبروم میره موضوع تعریف سکس داداشم نبود ممکنه بهم فحش بدید یا باور نکنید یا هر چی اما در دنیای واقعی نمی تونم به کسی بگم یا از کسی راهنمایی بخوام چون خیلی خیلی زشته اما واقعیتش اینه از وقتی کیر داداشمو دیدم به این فکر افتادم که چرا سعید بکنه و چرا دنبال من نباشه یا منو نخوابونه نمی دونم شدنی هست یا نه ولی مدتی هست بهش فکر می کنم اگر اوکی بود و با من می خوابید عالی میشد اما گفتم که خیلی خجالتی هستم مثل سگ می ترسم کسی اینو بفهمه از همه کسایی که تجربه داشتن درخواست می کنم صادقانه منو راهنمایی کنید چی کار کنم برادرم بیاد سراغ من اینم بگم نمی خوام بهش پیشنهاد بدم یا کاری کنم بفهمه من سکس میخوام فقط میخوام خودش به فکر کردن من بیفته نمی دونم چه طوری باید تحریکش کنم یا چی کار کنم که تابلو نباشه ولی به فکر کردن من بیفته هر کسی این متن می خونه بهم پیام بده و راهنمایی کنه چی کار کنم ؟ خواهش می کنم سر کار نزارید خواهش می کنم با احساسات من بازی نکنید خواهش می کنم مسخره بازی در نیارید موضوع کاملا جدی هست اینم بگم بعضی ها که میخوان نصیحت کنن خیلی به قضیه فکر کردم دیگه نمی تونم تحمل کنم دارم دیوونه میشم هر طور شده سکس میخوام خوش بختانه نه من می تونم دوست پسر داشته باشم نه برادرم می تونه دوست دختر داشته باشه چون پدر مادرمون به شدت مخالفن و برادرم هم جراتشو نداره و چون برادرم تا حالا با هیچ دختری سکس نکرده فکر می کنم تحریک بشه حاظر بشه با من سکس کنه اما نمی دونم چه طوری خواهش می کنم بهم کمک کنید خواهش می کنم فقط مسخره بازی در نیارید عکس نخواهید اذیت نکنید حتما به نظرتون خیلی زشت هست ولی به احساسات یک دختر احترام بزارید اذیت نکنید فقط راهنمایی کنید اینم بگم تو یک عروسی یک سال قبل من و دختر خالم لباس راحت تنمون بود البته زن و مرد جدا بودن من یک تاپ که شونه هام توش لخت بود و دامن تا زانو بدون جوراب پوشیده بودم دختر خالم هم یک تاب بندی لختی تر از من با دامن تا زانو تنش بود همراه هم بودیم برادرم اومده بود منو صدا کنه به مامانم بگم زود بیاد که بابا منتظره بریم برادرم اومده بود دم در زنونه و به کسی گفته بود دنبال خواهرشه و بیان منو صدا کنن من با دختر خالم رفتیم جلو متوجه شدم برادرم یک جورایی داره دید می زنه اما مطمئن نیستن منو دید می زد یا دختر خالم یا هر دو اما فهمیدم بد روی ما کلیک کرده تا رسیدم دم در و گفت جمع کنیم با مادرم بریم بابا منتظره یعنی اینکه می دونم اگر دختر براش جور بشه از خداشه و دوست داره ولی جراتشو نداره تا حالا هم با هیچ دختری سکس نکرده حرف سکس هم نزده تا جایی که من می دونم چون از پدر مادرم مثل سگ حساب می بره فقط هم همون یک بار منو با اون لباس دیده بقیه وقت ها لباس هام بیشتر پوشیده بوده تو خونه به هر حال خواهش می کنم کمک کنید راهنمایی کنید تشکر از همه
نوشته: مونا
@dastankadhi
نوشته: مونا
@dastankadhi
سکس ناخواسته با دختر داداشم
1402/04/30
#سکس_تصادفی #دختر_نوجوان
تا قبلش نقشه و کراشی روش نداشتم
دختر داداشم سه سال از من کوچکتره و با هم جور هستیم
طبقه بالا خونه داداشم بودم
میخواستم به دختر داداشم چندتا راهنمایی راجع ب لپتاپ بهش بدم و فیلمی هم ببینیم
تو اتاق خواب داداشم تنها بودیم و زنداداشم سرکار بود
لب تاپ رو میز کنار تخت بود
رو تخت من دراز کشیده بودم ، اون رو زمین به تخت تکیه داده بود ولی یکی دوبار از اتاق بیرون رفت و برای بار آخری که اومد ، رو تخت نشست
ولی دقایقی بعدش اونه هم رو تخت دراز کشید، البته با فاصله
خواستم صحنه ای از فیلم رو بزنم عقب که غیر عمدی بدنم ،به طول به بدنش چسبید
به خاطر طوری که دراز کشیده بود ، باسنش کمی عقب تر از بدنش بود
باسنش قشنگ به معامله من چسبیده بود
وای چقدر نرم بود ، طوری که از قصد کمی لفت دادم
ممانعت که نکرد
خودشو خیلی اروم شروع به تکون دادن کرد و متوجه شدم بدش نمیاد
معلوم بود کمی شک و تردید هم داره
قشنگ متوجه شدم ماهیچه های باسنش رو داره منقبض و منبسط میکنه
من بیشتر شروع به چسبوندن بدنم به بدنش کردم
اروم لب هام رو روی گردنش گذاشتم
و گردنش رو شروع به خوردن با لب هام کردم
بدون اینکه حرفی بزنیم
هی شروع به مالوندن و ور رفتن کردیم
یه لحظه چشم تو چشم شدم باهاش
جفتمون میدونستیم نباید ادامه بدیم
ولی شهوت مانع میشد
برای اینکه بیشتر شهوتی بشه ، با دست چپم از رو شورت ، کمی کوسش رو مالیدم
دامن بلندی پوشیده بود
خواستم دامنش رو بالا بدم که که گفت ملافه را بندازم رو خودمون
حدس زدم خجالت میکشه و میخواد زیر ملافه باشیم
دامنش رو بالا دادم
دستش رو گذاشت رو شورتش که یعنی شورتش را پایین ندم
کمی سر کیرم تف زدم که گفت عههه دیگه تف نزن
دستش رو دراز کرد و کرمی که رو میز بود و خیلی لغزنده بود رو داد بهم
همونجوری که از پشت بغلش کرده بودم
گذاشتم لای پاهاش
خیلی نرم بود
کمی تلمبه زدم
سپس بهش گفتم میشه بزارم پشت ؟
با یه حالتی خاص گفت : کــون ؟
با دستپاچگی گفتم نه ، لای قاچ کونت
چیزی نگفت
کمی لای قاچ کونش مالوندم
کونش خیلی نرم بود و از شهوت دیوونه شده بودم
سپس با انگشت کمی سوراخ کونش رو چرب کردم
اروم سر کیرم رو گذاشتم دم سوراخ کونش
که اعتراضی کرد و گفت ببین همون جا بزار دیگه
گفتم فقط دم درش می مالم ، باور کن بهت حال میده
گفت نه خیرم حال نمیده
با حالتی مثلا شوخی گفتم مگه تجربه ش رو داری ؟
کمی بیشتر مالوندم و یه تلمبه دو سانتی زدم و از زور شهوت ، آبم امد
ناچارا با شورتم جلوی .پاشیده شدن آبم رو گرفتم
خیلی شاکی بودم که چرا آبم زود اومد و اگر کمی کمرم سفت تر بود ، تازه راه کونش رو باز کرده بودم
خودش سریع رفت حمام و به من هم گفت جایی نمالی ، برو دستشویی
همه چی یهویی و در عرض پنج دقیقه اتفاق افتاد و نقشه و غرض قبلی نداشتم
ولی بعدش دیگه شرایطش پیش نیامد و رفت دانشگاه
نوشته: شرمنده
@dastankadhi
1402/04/30
#سکس_تصادفی #دختر_نوجوان
تا قبلش نقشه و کراشی روش نداشتم
دختر داداشم سه سال از من کوچکتره و با هم جور هستیم
طبقه بالا خونه داداشم بودم
میخواستم به دختر داداشم چندتا راهنمایی راجع ب لپتاپ بهش بدم و فیلمی هم ببینیم
تو اتاق خواب داداشم تنها بودیم و زنداداشم سرکار بود
لب تاپ رو میز کنار تخت بود
رو تخت من دراز کشیده بودم ، اون رو زمین به تخت تکیه داده بود ولی یکی دوبار از اتاق بیرون رفت و برای بار آخری که اومد ، رو تخت نشست
ولی دقایقی بعدش اونه هم رو تخت دراز کشید، البته با فاصله
خواستم صحنه ای از فیلم رو بزنم عقب که غیر عمدی بدنم ،به طول به بدنش چسبید
به خاطر طوری که دراز کشیده بود ، باسنش کمی عقب تر از بدنش بود
باسنش قشنگ به معامله من چسبیده بود
وای چقدر نرم بود ، طوری که از قصد کمی لفت دادم
ممانعت که نکرد
خودشو خیلی اروم شروع به تکون دادن کرد و متوجه شدم بدش نمیاد
معلوم بود کمی شک و تردید هم داره
قشنگ متوجه شدم ماهیچه های باسنش رو داره منقبض و منبسط میکنه
من بیشتر شروع به چسبوندن بدنم به بدنش کردم
اروم لب هام رو روی گردنش گذاشتم
و گردنش رو شروع به خوردن با لب هام کردم
بدون اینکه حرفی بزنیم
هی شروع به مالوندن و ور رفتن کردیم
یه لحظه چشم تو چشم شدم باهاش
جفتمون میدونستیم نباید ادامه بدیم
ولی شهوت مانع میشد
برای اینکه بیشتر شهوتی بشه ، با دست چپم از رو شورت ، کمی کوسش رو مالیدم
دامن بلندی پوشیده بود
خواستم دامنش رو بالا بدم که که گفت ملافه را بندازم رو خودمون
حدس زدم خجالت میکشه و میخواد زیر ملافه باشیم
دامنش رو بالا دادم
دستش رو گذاشت رو شورتش که یعنی شورتش را پایین ندم
کمی سر کیرم تف زدم که گفت عههه دیگه تف نزن
دستش رو دراز کرد و کرمی که رو میز بود و خیلی لغزنده بود رو داد بهم
همونجوری که از پشت بغلش کرده بودم
گذاشتم لای پاهاش
خیلی نرم بود
کمی تلمبه زدم
سپس بهش گفتم میشه بزارم پشت ؟
با یه حالتی خاص گفت : کــون ؟
با دستپاچگی گفتم نه ، لای قاچ کونت
چیزی نگفت
کمی لای قاچ کونش مالوندم
کونش خیلی نرم بود و از شهوت دیوونه شده بودم
سپس با انگشت کمی سوراخ کونش رو چرب کردم
اروم سر کیرم رو گذاشتم دم سوراخ کونش
که اعتراضی کرد و گفت ببین همون جا بزار دیگه
گفتم فقط دم درش می مالم ، باور کن بهت حال میده
گفت نه خیرم حال نمیده
با حالتی مثلا شوخی گفتم مگه تجربه ش رو داری ؟
کمی بیشتر مالوندم و یه تلمبه دو سانتی زدم و از زور شهوت ، آبم امد
ناچارا با شورتم جلوی .پاشیده شدن آبم رو گرفتم
خیلی شاکی بودم که چرا آبم زود اومد و اگر کمی کمرم سفت تر بود ، تازه راه کونش رو باز کرده بودم
خودش سریع رفت حمام و به من هم گفت جایی نمالی ، برو دستشویی
همه چی یهویی و در عرض پنج دقیقه اتفاق افتاد و نقشه و غرض قبلی نداشتم
ولی بعدش دیگه شرایطش پیش نیامد و رفت دانشگاه
نوشته: شرمنده
@dastankadhi
سمانه خانوم در اختیار امیر
1402/04/30
#ضربدری
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه.
قضیه ما از اونجا شروع شد که از طرف همسایه واحد بغلی به عروسی داداشش دعوت شدیم . تو عروسی چون زیاد با اقوام اونا آشنا نبودیم من و همسرم سمانه تنها برا خودمون نشسته بودیم که یه آقا به اسم امیر و خانومش به اسم عاطفه که بعد از آشنایی اسمشونو رو گفتن از من درخواست فندک کرد که منم به شوخی گفتم بعد مشروب سیگار میچسبه اونم گفت والله ما اینجا تنهاییم کسی رو نمیشناسیم خانومم دوست خواهر داماده و … بعد گفت تو ماشین یکم مشروب دارم بیا بریم باهم بزنیم منم پایه گفتم بریم و خانوماهم کنار هم گذاشتیم تا رفتیم و برگشتیم خانوما هم حسابی دوست شده بودن و شماره هم گرفته بودن گویا عاطفه خانوم امیر آرایشگر بود و با خانومم قرار آرایش چیز گذاشته بودن. تا اینکه چند روز بعد خانومم از آرایشگاه عاطفه زن امیر برگشته بود گفت رفتم پیشش هرکاری کردم برا ابرو و بند صورتم پول نگرفته. حتما یکشب دعوتشون کنیم جبران شه منم قبول کردم و دعوت کردیمو اونام قبول کردن و اومدن و این شد که رفت او اومد خانوادگی شروع شد . چند بار مارو دعوت کردن وهمچنیین ما هم چند بار اونا رو و هر بار راحت تر از قبل میشدن خانومامون … عاطفه زن امیر تو خونشون معمولا با شلوار و تیشرت بود و خانوم منم معمولا با پیراهن و شلوار تا جایی که عاطفه با شلوارک بلند و خانوم منم با تیشرت و شلوار . تو این رفتو آمدا بود که عاطفه زن امیر خیلی با من شوخی میکرد یه جاهایی هم شوخی شوخی مثلا میگفت امشب رفتید خونه سمانه رو باید اصلاح بدنی کنی یا مثلا از این حرفا. که سمانه هیکل خوبی داره البته خودش قدش از سمانه 5 سانتی حدودا بلند تر بود بخاطر همین لاغر تر نسبت به سمانه میزد … خلاصه شوخی های عاطفه بامن دیگه زیاد شده بود تا جایی که مثلا میگفت روزایی که می خواید بیاد اینجا آقا مهدی سمانرو کاریش نکن که جون داشته باشه اینجا کمکم کنه از بس شبا بیدار نگهش میداری میاد اینجا خوابش میاد و می خندید.امیرم سر به سر سمانه زیاد میذاشت طبق معمول یشب دعوت بودیم و سمانه هم حدودا ساعت 2 ظهر رفت که سرشو هم پیش عاطفه رنگ کنه .امیر شوهر عاطفه هم از صبح میرفت سر کار عصر حدودا 7 میومد منم همون حدود قرار شد برم خونشون تا اینکه رفتم در زدم و درو باز کردن چی میدیدم سمانه موی سرشو هایلایت زده بود خیلی جذاب شده بود این به کنار دیدم یه شلوارک کوتاه پوشیده خیلی تعجب کردم گفتم امیر برگشته گفت نبابا نترس جلو امیر اینجوری که نمیچرخم یه نفس راحت کشیدم و رفتم تو که دیدم عاطفه خانوم که تیپش از سمانه بدتره گفتم چه خبره اینجا امشب همه آزادی دادید عاطفه خندید و گفت آقا مهدی تو که ضرر نمیکنی برا خودت حسابی دید میزنی . منم خندیدم . گفتم پس امیرکو گفتن تو راهه تا یه ساعت دیگه میرسه. منم رفتم شلوارکی از شلوارک های امیر پوشیدمو نشستم بعد گفتم سمانه شلوارکتو به نظرت عوض نمیکنی گفت چشم که عاطفه گفت آقا مهدی اگه ناراحتی منم عوض کنم به کنایه منم گفتم این چه حرفیه گفت پس چرا به سمانه میگی منم گفتم خودتون میدونید جلو امیر زشت نباشه که عاطفه گفت امیر اصلا براش مهم نیست ولی من خودم یه جوریم شد هم دلم میخواست عاطفه رو دید بزنم هم دلم نمیخواست سمانه رو امیر دید بزنه که دیگه به خودم قبولوندم که مشکلی نداره. ولی هر بار که سمانه رد میشد نگاهش میکردم حس میکردم پوستشم سفیدتر شده اصلا احساس میکردم خیلی جیگر تر شده و چون یکم گوشتی تر نسبت به عاطفه بود خیلی دلبری میکرد . تا اینکه امیر اومدو سلام احوال پرسی کرد و با دیدن سمانه و عاطفه اصلا جا نخورد و
هیچی انگار عادی بود.
1402/04/30
#ضربدری
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه.
قضیه ما از اونجا شروع شد که از طرف همسایه واحد بغلی به عروسی داداشش دعوت شدیم . تو عروسی چون زیاد با اقوام اونا آشنا نبودیم من و همسرم سمانه تنها برا خودمون نشسته بودیم که یه آقا به اسم امیر و خانومش به اسم عاطفه که بعد از آشنایی اسمشونو رو گفتن از من درخواست فندک کرد که منم به شوخی گفتم بعد مشروب سیگار میچسبه اونم گفت والله ما اینجا تنهاییم کسی رو نمیشناسیم خانومم دوست خواهر داماده و … بعد گفت تو ماشین یکم مشروب دارم بیا بریم باهم بزنیم منم پایه گفتم بریم و خانوماهم کنار هم گذاشتیم تا رفتیم و برگشتیم خانوما هم حسابی دوست شده بودن و شماره هم گرفته بودن گویا عاطفه خانوم امیر آرایشگر بود و با خانومم قرار آرایش چیز گذاشته بودن. تا اینکه چند روز بعد خانومم از آرایشگاه عاطفه زن امیر برگشته بود گفت رفتم پیشش هرکاری کردم برا ابرو و بند صورتم پول نگرفته. حتما یکشب دعوتشون کنیم جبران شه منم قبول کردم و دعوت کردیمو اونام قبول کردن و اومدن و این شد که رفت او اومد خانوادگی شروع شد . چند بار مارو دعوت کردن وهمچنیین ما هم چند بار اونا رو و هر بار راحت تر از قبل میشدن خانومامون … عاطفه زن امیر تو خونشون معمولا با شلوار و تیشرت بود و خانوم منم معمولا با پیراهن و شلوار تا جایی که عاطفه با شلوارک بلند و خانوم منم با تیشرت و شلوار . تو این رفتو آمدا بود که عاطفه زن امیر خیلی با من شوخی میکرد یه جاهایی هم شوخی شوخی مثلا میگفت امشب رفتید خونه سمانه رو باید اصلاح بدنی کنی یا مثلا از این حرفا. که سمانه هیکل خوبی داره البته خودش قدش از سمانه 5 سانتی حدودا بلند تر بود بخاطر همین لاغر تر نسبت به سمانه میزد … خلاصه شوخی های عاطفه بامن دیگه زیاد شده بود تا جایی که مثلا میگفت روزایی که می خواید بیاد اینجا آقا مهدی سمانرو کاریش نکن که جون داشته باشه اینجا کمکم کنه از بس شبا بیدار نگهش میداری میاد اینجا خوابش میاد و می خندید.امیرم سر به سر سمانه زیاد میذاشت طبق معمول یشب دعوت بودیم و سمانه هم حدودا ساعت 2 ظهر رفت که سرشو هم پیش عاطفه رنگ کنه .امیر شوهر عاطفه هم از صبح میرفت سر کار عصر حدودا 7 میومد منم همون حدود قرار شد برم خونشون تا اینکه رفتم در زدم و درو باز کردن چی میدیدم سمانه موی سرشو هایلایت زده بود خیلی جذاب شده بود این به کنار دیدم یه شلوارک کوتاه پوشیده خیلی تعجب کردم گفتم امیر برگشته گفت نبابا نترس جلو امیر اینجوری که نمیچرخم یه نفس راحت کشیدم و رفتم تو که دیدم عاطفه خانوم که تیپش از سمانه بدتره گفتم چه خبره اینجا امشب همه آزادی دادید عاطفه خندید و گفت آقا مهدی تو که ضرر نمیکنی برا خودت حسابی دید میزنی . منم خندیدم . گفتم پس امیرکو گفتن تو راهه تا یه ساعت دیگه میرسه. منم رفتم شلوارکی از شلوارک های امیر پوشیدمو نشستم بعد گفتم سمانه شلوارکتو به نظرت عوض نمیکنی گفت چشم که عاطفه گفت آقا مهدی اگه ناراحتی منم عوض کنم به کنایه منم گفتم این چه حرفیه گفت پس چرا به سمانه میگی منم گفتم خودتون میدونید جلو امیر زشت نباشه که عاطفه گفت امیر اصلا براش مهم نیست ولی من خودم یه جوریم شد هم دلم میخواست عاطفه رو دید بزنم هم دلم نمیخواست سمانه رو امیر دید بزنه که دیگه به خودم قبولوندم که مشکلی نداره. ولی هر بار که سمانه رد میشد نگاهش میکردم حس میکردم پوستشم سفیدتر شده اصلا احساس میکردم خیلی جیگر تر شده و چون یکم گوشتی تر نسبت به عاطفه بود خیلی دلبری میکرد . تا اینکه امیر اومدو سلام احوال پرسی کرد و با دیدن سمانه و عاطفه اصلا جا نخورد و
هیچی انگار عادی بود.
بعد از اینکه یه ساعتی نشستیم با سمانه شوخی رو شروع کرد گفت عاطفه سمانه رو هم آوردی رو دین خودت و خندیدن هردوتاشون سمانه هم یکم خجالت میکشید و سرخ میشد و سعی میکرد زیاد حرف نزنه امیر گفت بیایید قبل شام یه چند پیک بزنیم منم قبول کردم و خانوما هم قبول کردن امیر یه پیک اولو خورد و گفت من امشب نمیتونم زیاد زیاد بخورم معده درد دارم شما بخورید حالا برا من و سمانه سنگین میریخت برا خودش خیلی کم چند پیک خوردیمو خانوما بلند شدن شام رو ردیف کنن که عاطفه منو همش برای کمک صدا میزد و خودشو میمالوند به من منم که بدم نمیومد هیچ نمیگفتم شامو خوردیم که امیر شامم خیلی کم خورد . و بعد شام گفت من برم تو اتاقم یه زنگ بزنم سمانه هم رفت توالت که عاطفه اروم در گوشم گفت آقا مهدی خوشگلم منم گفتم خیلی گفت دوست داری گفتم چرا نه یه لبخند ریز زد و گفت امشب یه درخواستی ازت دارم گفتم جون بخواه یهو گفت بیا امشب هممون آزاد باشیم هرکی هرچی دوس داشت منم که تو دلم داشت قند آب میشد فک میکردم برای منو خودش میگه که یهو گفت خیلی دوست دارم امیرو با یه زن دیگه ببینم منم خشکم زد موندم چی بگم گفتم گفتم اخه سمانه قبول نمیکنه گفت تو قبول کن من با توام سمانه هم با امیر منم گفتم من مشکلی ندارم سمانه باید قبول کنه که فکر نمیکنم. یهو سمانه اومد بیرون و عاطفه صداش کرد و گفت سمانه امشب از اقا مهدی اجازتو گرفتم که امشب زن امیر بشیا. من خواستم بگم کی این حرفو زدم یهو سمانه گفت اقا مهدی اجازه بده و بگه من حرفی ندارم البته یکم با خجالت از من منم گفتم اخه و عاطفه گفت اخه نداره نکنه از من خوشت نمیاد منم گفتم نه راحت باشیم که یهو امیرم اومد بیرون و گفت ببخشید با همکارم زیاد حرف زدم رفت رو کناپه نشست عاطفه هم که کنار من بود به سمانه اشاره داد که بشین کنار امیر سمانه جان سمانه هم آروم رفت کنار امیر امیرم انگار آماده بود با دست زد رو رونهای سفیدو گوشتی سمانه و گفت شلوارک عاطفه رو پوشیدی نمیگی من چقدر با این خاطره دارم و خندید عاطفه هم برای حمایت از من گفت امشب اقا مهدیم با این شلوارکا خاطره کسب میکنه و منم خندیدم بعد عاطفه گفت امیر امشب سمانه قول داده زن تو بشه بجای من منم پیش اقا مهدیم امیرم گفت چه خوب من که از خدامه سمانه خانوم امشب و زن من بشه یعد عاطفه گفت سمانه امشب باید یه حال حسابی به کیر امیر بدیااا سمانه هم همش قرمز میشد منم باورم نمیشد که این سمانس اینقدر رام شده و حرفی نمیزنه اصلا خیلی تعجب داشت که یهو عاطفه گفت نترس توام بهت خوش میگذره نمیزارم دست خالی بری بیرون منم یه لبخند زدمو گفتم میدونم گفت خیلی دوست دارم امیرو با یه زن دیگه ببینم .بعد عاطفه برا این که جو عوض شه شروع کرد از من لب گرفتن و امیرم از سمانه بعد من زیر چشمی نگاه میکردم که دیدم تیشرت سمانه رو امیر دراورد و چشام به یه سوتین جدید و سکسی افتاد امیر گفت اینم که سوتین عاطفس امشب مثل اینکه قراره تمام کمال جای عاطفه باشیا من پیش خودم داشتم فکر میکردم ایا سمانه عمدی سوتین عاطفرو پوشیده که دیدم امیر بلند شد و کیرشو درآورد گفت بخور خانومی. بعدم داد دهن سمانه سمانه هم بدونه مکث شروع کرد کیر امیر که حسابی بزرگ شد متوجه شدم کیرش طولش از کیر من یزره بزرگتره و قطرشم همینطور از مال من یکم کلفت تره بعد امیر پاهای سمانرو داد بالا که شلوارکو دراره که بازم صحنه عجیبی دیدم سمانه اصلا شرت پاش نبود وچنان شیو کرده بود که اصلا اینقد سفید ندیده بودمش بعد امیر گفت عاطفه راست میگفتی عجب کسو کونی داره این زن مهدی عاطفه گفت امشب زن خودته امیر من اصلا گیج شده ب
ودم مگه عاطفه قبلا سمانه رو لخت دیده بود ! امیر گفت سمانه داگی وایسا سمانه هم سریع داگی شد و امیرم یک راست زبون انداخت لای کسو کون سمانه و با دستاش لای کون سمانرو باز کرده بود که انگشت شصتشم افتاده بود تو سوراخ کون سمانه سمانه نالهاش بلند شد یهو امیر دیدم بلند شدو کیرشو مالوند رو سوراخ کون سمانه من گفتم عاطفه امیر داره چیکار میکنه سمانه تا حالا از کون نداده سمانه گفت نگران نباش عزیزم خودم آمادش کردم یهو من دیگه فهمیدم سمانه امروز زودتر اومده بوده با عاطفه چه خبر بوده که یهو سمانه خودش به سمانه گفت سمانه ترو خدا به امیر بگو اولاش یکم آروم بکنه من بار اولمه عاطفه خندیدو گفت سمانه جان تو دیگه امروز حسابی خودم آب بندیت کردم از چی میترسی امیرم که کارشو بلده سمانه قرمز شد یهو امیر گفت عاطفه بدو ژلرو بیار این سمانه خیلی تنگه معلومه عاطفه هم سریع ژله رو آورد داد امیر امیرم حسابی مالید بکیرش و کیرشو آروم گذاشت رو سوراخ کون سمانه که سمانه دیگه نتونست خودشو کنترل کنه یه داد کشید امیر گفت سمانه جون مگه خودت نگفته بودی دوس دارم امیر کونمو جر بده پس خوب وایسا کارت دارم من دیگه کلا سکوت کرده بودمو نگاه میکردم عطفه هم میخندیدو کیرمو میمالید و گفت عزیزم از منظره لذت ببر حیف این کون نیست درضمن سمانه خودش کاملا راضیه و دیدم امیر تا نصفه کیرشو کرده تو کون سمانه سمانه هم همش میگفت وای عاطفه کونم جر خورد امیرم بی توجه داشت سعی میکرد کون سمانرو باز کنه که داشت موفق میشد سمانه هم از داد به ناله های شهوانی صداش تعقیر کرد وای چی میدیدم امیر داشت کون سمانرو محکم میکرد عاطفه هم کیر منو میمالیدو میگفت نگران نباش منم برات جبران میکنم فعلا لذت ببر منم یکم آروم شدم گفتم منم به خدمت عاطفه میرسم بعد امیر سمانرو برگردوند و گفت پاتو واکن کستم بگام عاطفه گفت سمانه ببینم تو زود تر آب امرو میاری یا من امیرم کرد تو کس سمانه و هی از کس سمانه تعریف میکرد چه کس خوبی داری سمانه به این سفیدی عاطفه گفت خودم پاکسازی پوست براش کردم یه هفتس دارم کسو کونشو پاکسازی میکنم ها امیرم داشت وحشیانه فقط کس سمانرو میگایید میکشید بیرون و میکرد توش سمانه کاملا سوراخش باز شده بود و دیگه خودش میگفت امیر منو هم مثل عاطفه جر بده من امشب زن توام امیرم بیشتر حشیری میشد کس سمانه پر از آب بودو صدای شلاپ شلوپ کس سمانه همجارو پر کرده بود دیدم سمانه نالهاش زیاد شدو ارضاع شد عاطفه گفت آقا مهدی ببین زنت چه حالی میبره امیرم همینطور محکم داشت میکرد که یهو گفت داره آبم میاد قرصاتو خوردی بریزم توش سمانه هم گفت آره بریز توش همشو امیرم کل آبشو خالی کرد تو کس سمانه من پیش خودم گفتم همه از برنامه امشب خبر داشتن جز من که امیر گفت بریم اتاق خواب عاطفه توام پاشو به امیر یه حالی بده سمانه هم سریع شرتشو درآورد و گفت اقا مهدی بریم تو اتاق خواب همه رفتیم اتاق خواب امیر سمانه رو بغل کرد و برد انداخت رو تخت منو عاطفه هم رفتیم که عاطفه پاهاشو داد بالا و گفت آقا مهدی تلافی امیر رو سر من درار من که از دیدن سکس امیر و سمانه دیگه داشتم ارضا میشدم با چندتا تلمبه آبم اومد و ریختم تو کس عاطفه اونشب امیر تا صبح سه بار سمانه رو از کون و کس کرد تا صبح سمانه هم هر بار که امیر میکردش ارضا میشد اون شب هیچ وقت فراموشم نمیشه پیشاپیش از غلط املایی هایم پوزش میطلبم
نوشته: آقا مهدی
@dastankadhi
نوشته: آقا مهدی
@dastankadhi
اولین بار
دختر_خاله
رفتم جلوش تا دوباره ساک بزنه یکم که زد ، تف انداختم پشتش و اروم داشتم فشار میداد ، هی میخواست حرف بزنه که هنشو گرفتم . تا ته فرو کردم تو و شروع کردم اروم اروم تلمبه زدن و با اون دستم کصشو میمالوندم . اونقدر خودشو سفت گرفته بود که دیگه کیرم تکون نمیخورد . اونقدر کصشو مالوندم که دوباره جیغ زد و خودشو ول کرد روی تخت . روتختیش خیس شده بود و از فرصت استفاده کردم تند تلمبه زدن . نای حرف زدن نداشت گفت بزار توی کصم دارم میمیرم . تعجب کردم گفتم چی میگی احمق الان داغی نمیفهمی حرف نزن بزار حال کنیم . گفت حلقوی ام . یکم صبر کردم مغزم نمیکشید تصمیم بگیرم دروغه یا نه . ولی اونقدر دوتایی رو ابرا بودیم که دلم میخواست . بر گردوندمش و کیرمو گذاشتم روی کصش و نکردم توش ، خوابیدم روش و شروع کردم به خوردن گردنش و از اون طرف کیرمو تکون میدادم روی کصش ، دست و پا میزد بکنه توش و منم وقت تلف میکرم که حسابی داغ بشه . هولم داد اون طرف و خودش اومد روم و کیرمو کرد تو کصش داغیش سوزوندم واقعا حس خوبی بود . تند تند بالا پایین میشد به خودم که اومدم دیدم دارم سفت تر از خودش باهاش همراهی میکنم تو بالا پایین کردنش . اونقدر رو ابرا بودیم که جیغ هایی که میزد و نمیشنیدم .
داشت ابم میومدم که سفت بغلم کرد و خودشو روم تکون میداد . بعد که خودمو خالی کردم نفهمیدم چیشد وقتی بیدار شدم دیدم همه دورهم نشستن حرف میزنن و من تو اتاقم .
بعدها گفت وقتی از روت پاشدم دیدم خوابت برده منم روتختی جمع کردم و ی پتو روت انداختم و خودمم رفتم حمام . الناز رشتش تجربی بود بلد بود باید ۱۲ ساعت قبل رابطه قرص ضد بارداری خورد . اماده بود تا من شروع کنم .
از اون بار سه بار دیگه باهم رابطه داشتیم تا اینکه رفت تهران برای دانشگاه . چند وقت پیش بهم زنگ زد و گفت داره میاد و خودمو اماده کنم داغ کرده اولین بار
اسم من امید و ۲۰ سالمه ، خاطره ای که براتون مینویسم مال ۱۸ سالگیم وقتی که اولین رابطم تجربه کردم .
تیرماه بود و حسابی هوا گرم ، ما خانوادگی عادت داشتیم تابستون چند هفته خونه یکی دور هم جمع میشدیم . اما این جمع جز من که تک پسر اون جمع بودم پسر دیگه ای نداشت . خاله هام و ما و خاله مامانم و دخترش . الناز دختر خاله مامانم هم سن من بود ، از بچگی همیشه باهم رابطه خوبی داشتیم . همیشه دورهم جمع میشدیم و کلی بهمون خوش میگذشت .
اما این تیرماه مثل تیرماه های قبل نبود ، بدجور چشمم الناز گرفته بود . مخصوصا که چون تک پسر بودم تو جمع و همه منو به پسر سر به زیر میشناختن جلوم راحت بودن و محدودیتی نبود . همش تو کف الناز بودم اما هی باخودم میگفتم عمرا ، اصلا امکان نداره . همش فیلم و داستان چرتو پرته امکان نداره این اتفاق بیوفته . به جایی رسیده بودم که میخواستم تنهایی برگردم خونه چون نه میتونستم کاری بکنم نه میتونستم الناز تحمل کنم . حالم خیلی بد بود از اون طرفم همش این بی صاحاب بلند میشد و ابرو برام نمیزاشت . چند روز گذشت و تا ی شب قرار شد منو الناز و خاله کوچیکم ی فیلم ببینیم که دیروقت پخش میشد ، پس بقیه خوابیدن و ما رفتیم تو اتاق بیدار موندیم . حدودا ساعت ۴ بود که رفتیم بخوابیم و دیدیم که بقیه جوری خوابیدن که ماها باید بغل هم میخوابیدیم ( سالن پذیرایی کوچیک بود که همه کنار هم میخوابیدیم ) جاهامون که پهن کردیم الناز بغل من و خالم بغل الناز خوابید . حالا دیگه تموم فکرم شده بود داستان ها و فیلمهایی که توی همین صحنه اتفاق میوفتاد ، نتونستم تحمل کنم گفتم همینجوری ی دست بزنم تا شاید اینجوری خالی بشم حالم عوض بشه . از بد ماجرا دستمال کاغذی نزدیک نبود و منم شلوارمو دراورده بودم زیر پتو ، دیدم ی چیزی پارچه مانند روی مبل بالای سرمه . برداشتم بااون خودمو پاک کنم تا فردا ی کاریش بکنم . صبح که شد فهمیدم چه گندی زدم و شال الناز بوده و وقتی من خواب بودم ، شال از زیر بالشم برداشته بود و سرش کرده بود و بعد که دیده بود چه گندی به شالش زدم فکر کرده بود از قصد کردم و به یادش زدم .
رفتارش باهام سر و سنگین شده بود و من همش استرس اینو داشتم که ی موقع به کسی نگه و بیچاره بشم . دو روز از اون اتفاق گذشته بود و یکم رفتارش به حالت قبل برگشته بود اما هنوز سنگینی داشت . قرار شد همگی برن پیاده روی تا پارک ، اصلا حوصله نداشتم یک ساعت پیاده بریم تا به پارک برسیم بعد یکم بشینیم و دوباره برگردیم . رفتم تو اتاق درو بستم و خودمو زدم به خواب . صدای در که اومد فهمیدم رفتن ، یکم با گوشیم کار کردم و بعد رفتم یچیزی بخورم که دیدم الناز نشسته پای تلویزیون . هیچی نگفتم رفتم یچیزی خوردم و بعدش نشستم ی گوشه به تلویزیون دیدن . یکم که گذشت الناز همونطور که داشت تلویزیون میدید گفت چند وقته ؟ گفتم چی ، گفت شنیدی چی گفتم
گفتم اصلا اونجوری که فکر میکنی نیست من فقط اشتباهی شال تورو برداشتم . گفت اونو
دختر_خاله
رفتم جلوش تا دوباره ساک بزنه یکم که زد ، تف انداختم پشتش و اروم داشتم فشار میداد ، هی میخواست حرف بزنه که هنشو گرفتم . تا ته فرو کردم تو و شروع کردم اروم اروم تلمبه زدن و با اون دستم کصشو میمالوندم . اونقدر خودشو سفت گرفته بود که دیگه کیرم تکون نمیخورد . اونقدر کصشو مالوندم که دوباره جیغ زد و خودشو ول کرد روی تخت . روتختیش خیس شده بود و از فرصت استفاده کردم تند تلمبه زدن . نای حرف زدن نداشت گفت بزار توی کصم دارم میمیرم . تعجب کردم گفتم چی میگی احمق الان داغی نمیفهمی حرف نزن بزار حال کنیم . گفت حلقوی ام . یکم صبر کردم مغزم نمیکشید تصمیم بگیرم دروغه یا نه . ولی اونقدر دوتایی رو ابرا بودیم که دلم میخواست . بر گردوندمش و کیرمو گذاشتم روی کصش و نکردم توش ، خوابیدم روش و شروع کردم به خوردن گردنش و از اون طرف کیرمو تکون میدادم روی کصش ، دست و پا میزد بکنه توش و منم وقت تلف میکرم که حسابی داغ بشه . هولم داد اون طرف و خودش اومد روم و کیرمو کرد تو کصش داغیش سوزوندم واقعا حس خوبی بود . تند تند بالا پایین میشد به خودم که اومدم دیدم دارم سفت تر از خودش باهاش همراهی میکنم تو بالا پایین کردنش . اونقدر رو ابرا بودیم که جیغ هایی که میزد و نمیشنیدم .
داشت ابم میومدم که سفت بغلم کرد و خودشو روم تکون میداد . بعد که خودمو خالی کردم نفهمیدم چیشد وقتی بیدار شدم دیدم همه دورهم نشستن حرف میزنن و من تو اتاقم .
بعدها گفت وقتی از روت پاشدم دیدم خوابت برده منم روتختی جمع کردم و ی پتو روت انداختم و خودمم رفتم حمام . الناز رشتش تجربی بود بلد بود باید ۱۲ ساعت قبل رابطه قرص ضد بارداری خورد . اماده بود تا من شروع کنم .
از اون بار سه بار دیگه باهم رابطه داشتیم تا اینکه رفت تهران برای دانشگاه . چند وقت پیش بهم زنگ زد و گفت داره میاد و خودمو اماده کنم داغ کرده اولین بار
اسم من امید و ۲۰ سالمه ، خاطره ای که براتون مینویسم مال ۱۸ سالگیم وقتی که اولین رابطم تجربه کردم .
تیرماه بود و حسابی هوا گرم ، ما خانوادگی عادت داشتیم تابستون چند هفته خونه یکی دور هم جمع میشدیم . اما این جمع جز من که تک پسر اون جمع بودم پسر دیگه ای نداشت . خاله هام و ما و خاله مامانم و دخترش . الناز دختر خاله مامانم هم سن من بود ، از بچگی همیشه باهم رابطه خوبی داشتیم . همیشه دورهم جمع میشدیم و کلی بهمون خوش میگذشت .
اما این تیرماه مثل تیرماه های قبل نبود ، بدجور چشمم الناز گرفته بود . مخصوصا که چون تک پسر بودم تو جمع و همه منو به پسر سر به زیر میشناختن جلوم راحت بودن و محدودیتی نبود . همش تو کف الناز بودم اما هی باخودم میگفتم عمرا ، اصلا امکان نداره . همش فیلم و داستان چرتو پرته امکان نداره این اتفاق بیوفته . به جایی رسیده بودم که میخواستم تنهایی برگردم خونه چون نه میتونستم کاری بکنم نه میتونستم الناز تحمل کنم . حالم خیلی بد بود از اون طرفم همش این بی صاحاب بلند میشد و ابرو برام نمیزاشت . چند روز گذشت و تا ی شب قرار شد منو الناز و خاله کوچیکم ی فیلم ببینیم که دیروقت پخش میشد ، پس بقیه خوابیدن و ما رفتیم تو اتاق بیدار موندیم . حدودا ساعت ۴ بود که رفتیم بخوابیم و دیدیم که بقیه جوری خوابیدن که ماها باید بغل هم میخوابیدیم ( سالن پذیرایی کوچیک بود که همه کنار هم میخوابیدیم ) جاهامون که پهن کردیم الناز بغل من و خالم بغل الناز خوابید . حالا دیگه تموم فکرم شده بود داستان ها و فیلمهایی که توی همین صحنه اتفاق میوفتاد ، نتونستم تحمل کنم گفتم همینجوری ی دست بزنم تا شاید اینجوری خالی بشم حالم عوض بشه . از بد ماجرا دستمال کاغذی نزدیک نبود و منم شلوارمو دراورده بودم زیر پتو ، دیدم ی چیزی پارچه مانند روی مبل بالای سرمه . برداشتم بااون خودمو پاک کنم تا فردا ی کاریش بکنم . صبح که شد فهمیدم چه گندی زدم و شال الناز بوده و وقتی من خواب بودم ، شال از زیر بالشم برداشته بود و سرش کرده بود و بعد که دیده بود چه گندی به شالش زدم فکر کرده بود از قصد کردم و به یادش زدم .
رفتارش باهام سر و سنگین شده بود و من همش استرس اینو داشتم که ی موقع به کسی نگه و بیچاره بشم . دو روز از اون اتفاق گذشته بود و یکم رفتارش به حالت قبل برگشته بود اما هنوز سنگینی داشت . قرار شد همگی برن پیاده روی تا پارک ، اصلا حوصله نداشتم یک ساعت پیاده بریم تا به پارک برسیم بعد یکم بشینیم و دوباره برگردیم . رفتم تو اتاق درو بستم و خودمو زدم به خواب . صدای در که اومد فهمیدم رفتن ، یکم با گوشیم کار کردم و بعد رفتم یچیزی بخورم که دیدم الناز نشسته پای تلویزیون . هیچی نگفتم رفتم یچیزی خوردم و بعدش نشستم ی گوشه به تلویزیون دیدن . یکم که گذشت الناز همونطور که داشت تلویزیون میدید گفت چند وقته ؟ گفتم چی ، گفت شنیدی چی گفتم
گفتم اصلا اونجوری که فکر میکنی نیست من فقط اشتباهی شال تورو برداشتم . گفت اونو
فهمیدم چون اگه میخواستی کاری بکنی همون شب میکردی ، چند وقته میزنی . مِن مِن کنان گفتم دو سه سالی میشه .
گفت تاحالا چنتا رو....
سریع گفتم اصلا ، تاحالا به هیچ کسی حتی فکر نکردم چه برسه که کاری بکنم .
گفت ولی از روز اول حواسم بهت هست خیلی اون پایینی شیطونه .
جا خورده بودم از الناز اصلا توقع این حرفا نداشتم . ی لحظه کاملا از خود بی خود شدم رفتم جلوش ایستادم گفتم ، تو بلدی ارومش کنی ؟ جا خورده بود از پایین داشت بهم نگا میکرد ، تو دلم میترسیدم از اینکه زیاده روی کرده باشم و همه چیز خراب بشه همه چیز . چند ثانیه همینطور با چشمای سبزش بهم نگا میکرد و اروم دستشو برد سمت شلوارم . دستمو گذاشتم پشت گردنش و بلندش کردم . شیرین ترین چیزی که چشیده بودم جلو لب های الناز هیچی نبود . چند دقیقه همینطور توی بغل هم بودیم که گفت اون پایینی طاقت نداره ها . زانو زد جلوم و شلوارمو کشید پایین . نمیخوام دروغ بگم ، بزرگ نیست ولی صورتش نزدیک بود شلوارمو که کشید پایین خورد توی صورتش . ی جوری داشت میخورد که به دقیقه نکشید حسی تو بدنم جریان گرفت نتونستم وایسم نشستم و ادامه داد . جوری میخورد که مبل زیر پام خیس شده بود و ازش اب میچکید . ابم داشت میومد که سرشو محکم گرفتم و تا اخر توی دهنش خالی کردم ، باورم نمیشد ولی همشو خورد . بغلش کردم با اینکه لاغر بود ولی توقع سنگینیشو نداشتم ، بردمش توی اتاقش و انداختمش روی تخت . شلوارشو دراوردم و پاچه هاشو دور باهاش گره زدم و انداختم دور بالای تخت ، اومدم بین پاهاش . ی کص سفید تپل که اگه از دور زیر شلوار میدیدم فکر میکردم دو جنسس . اروم شروع کردم زبون زدن و کنارش شروع کردم با سوراخ پشتش بازی کردن تا عادت کنه . اروم اه کشیدناش بلند میشد به جایی رسیدم که دیگه زبونمو حس نمیکرد اونقدر تند تند زبون میزدم که یهو صورتم خیس شد و جیغی کشید که مجبور شدم پنجره ببندم .
#پایان
@dastankadhi
گفت تاحالا چنتا رو....
سریع گفتم اصلا ، تاحالا به هیچ کسی حتی فکر نکردم چه برسه که کاری بکنم .
گفت ولی از روز اول حواسم بهت هست خیلی اون پایینی شیطونه .
جا خورده بودم از الناز اصلا توقع این حرفا نداشتم . ی لحظه کاملا از خود بی خود شدم رفتم جلوش ایستادم گفتم ، تو بلدی ارومش کنی ؟ جا خورده بود از پایین داشت بهم نگا میکرد ، تو دلم میترسیدم از اینکه زیاده روی کرده باشم و همه چیز خراب بشه همه چیز . چند ثانیه همینطور با چشمای سبزش بهم نگا میکرد و اروم دستشو برد سمت شلوارم . دستمو گذاشتم پشت گردنش و بلندش کردم . شیرین ترین چیزی که چشیده بودم جلو لب های الناز هیچی نبود . چند دقیقه همینطور توی بغل هم بودیم که گفت اون پایینی طاقت نداره ها . زانو زد جلوم و شلوارمو کشید پایین . نمیخوام دروغ بگم ، بزرگ نیست ولی صورتش نزدیک بود شلوارمو که کشید پایین خورد توی صورتش . ی جوری داشت میخورد که به دقیقه نکشید حسی تو بدنم جریان گرفت نتونستم وایسم نشستم و ادامه داد . جوری میخورد که مبل زیر پام خیس شده بود و ازش اب میچکید . ابم داشت میومد که سرشو محکم گرفتم و تا اخر توی دهنش خالی کردم ، باورم نمیشد ولی همشو خورد . بغلش کردم با اینکه لاغر بود ولی توقع سنگینیشو نداشتم ، بردمش توی اتاقش و انداختمش روی تخت . شلوارشو دراوردم و پاچه هاشو دور باهاش گره زدم و انداختم دور بالای تخت ، اومدم بین پاهاش . ی کص سفید تپل که اگه از دور زیر شلوار میدیدم فکر میکردم دو جنسس . اروم شروع کردم زبون زدن و کنارش شروع کردم با سوراخ پشتش بازی کردن تا عادت کنه . اروم اه کشیدناش بلند میشد به جایی رسیدم که دیگه زبونمو حس نمیکرد اونقدر تند تند زبون میزدم که یهو صورتم خیس شد و جیغی کشید که مجبور شدم پنجره ببندم .
#پایان
@dastankadhi
سکس با دختر عموم
تریسام
سلام امید هستم25ساله. داستانی که میخوام تعریف کنم برمیگرده به زمان سربازی که تهران بودم. قدم 175 وزنم 75 باچهره ای معمولی.توو خدمت پام از مچ در رفت برای اینکه بتونم مرخصی بگیرم خودموو زدم به موش مردگی و رفتم بیمارستان پاموو گچ عصاء خریدم رفتم ترمینال جنوب برای ساعت 6 عصر بلیط گرفتم به مقصد شهرمون.سوار اتوبوس شدیم و کلا 20 نفر بودیم و ارضی اتوبان تهران .قم اتوبوسمون خراب شد و ایراد جزئی پیدا کرد.همه از اتوبوس پیدا شدیم منم با عصاء پیاده شدم. چنددقیقه ای که گذشت دیدم یه زنه تقریبا 33.34 ساله بااندامی مناسب و آرایشی نسبتا غلیظ . همینجور که راننده ماشین رو درستننده و با خوشرویی ازش پرسید کی درست میشه عجله دارم..... همینجا بود که فهمیدم خانم اهل حاله.بدلیل اینکه داستان طولنجا به بعد براتون خلاصه میکنم. آقایی شما باشین همونجا سرصحبت رو باهاش باز کردم بعد دعوتش کردم کیک ساندیس خوردیم شمارشوو گرفتم اسمش مریم بود.یه دختر 12ساله داشت و فکر میکنم مطلقه بود. شب توو مسیر زنگ زدم آمد کنارم عقب اتوبوس که فقط خودم بودم نشست. نیم ساعتی صحبت کردیم فهمیدم خانم خیلی حشریه منم یه سرباز کف کرده. و پایه هرخلافی هم هست (نشگی و چتی ) و کلی سینه هاش و کسشوو از زیر مالیدم آه آه میکرد اونم کیرمووو مالید. قول خونه خالی رو ازش گرفتم روز بعد که رسیدم شهرمون سریع گچ پاموو باز کردم و بارفیقم که اکثرا خونشون خالی بودهناهنگ کردم و بساط نشگی و چتی شب هم ردیف کردم.شب رفتم دنبال مریم جون و باهمون رفیقم نشستیم سه تایی نشه و چت کردیم یک ساعتی که گذشته منو مریم توو فضا بودیم لب تو لب شدیم پیچیدیم بهم.رفیقم هم بلندشد از اتاق رفت بیرون. رفتیم رو تخت یکنفره ی رفیقم خوابیدیم همیدگرو لخت کردیم شروع کردم مه مه های 75 رو خوردن آه نالش بلندشده بود. شما تصور کنید سرباز کف کرده که بودم توو فضا هم
بودم چ حالی به مریم حشری دادم.همه جاشوو لیس زدم.به کمر خوابید یه پاشم گذاشتم رو شونم.اوووووف جوووووون. کیرم که 17 سانت و خوش فرم هست. کردم توو کس پر آبش و شروع به تلمبه زدن کردم. مریم فقط اوووف اووووف و ناله میکرد 20 دقیقه ای تلمبه زدم آبم با فشار اومد ریختم روی شکم و سینه هاش.چون دستمال کاغذی نداشتیم مریم با شورتش منی هارو پاک کرد.منم رفتم به رفیقم یه تعارف زدم که بیا بکن. گفت نمیکنم حالا نمیدونم چرا. بعد که بامریم حرف میزدم میگفت پات شکسته بود دلم برات سوخت باهات دوست شدم ولی فکر نمیکردم بکن باشی خخخخخ. توو این 7روزی که مرخصی بودم 2بار دگه هم به همین ترتیب
هربار هم با یکی از رفیقام کردیمش.که اگر دوست داشته باشین داستان اونا هم براتون تعریف میکنم.بعداز خدمت هم چندباری تنهایی از کس و کون کردمش.خدا برکتش بده خوب بهم حال میداد.
#پایان
@dastankadhi
تریسام
سلام امید هستم25ساله. داستانی که میخوام تعریف کنم برمیگرده به زمان سربازی که تهران بودم. قدم 175 وزنم 75 باچهره ای معمولی.توو خدمت پام از مچ در رفت برای اینکه بتونم مرخصی بگیرم خودموو زدم به موش مردگی و رفتم بیمارستان پاموو گچ عصاء خریدم رفتم ترمینال جنوب برای ساعت 6 عصر بلیط گرفتم به مقصد شهرمون.سوار اتوبوس شدیم و کلا 20 نفر بودیم و ارضی اتوبان تهران .قم اتوبوسمون خراب شد و ایراد جزئی پیدا کرد.همه از اتوبوس پیدا شدیم منم با عصاء پیاده شدم. چنددقیقه ای که گذشت دیدم یه زنه تقریبا 33.34 ساله بااندامی مناسب و آرایشی نسبتا غلیظ . همینجور که راننده ماشین رو درستننده و با خوشرویی ازش پرسید کی درست میشه عجله دارم..... همینجا بود که فهمیدم خانم اهل حاله.بدلیل اینکه داستان طولنجا به بعد براتون خلاصه میکنم. آقایی شما باشین همونجا سرصحبت رو باهاش باز کردم بعد دعوتش کردم کیک ساندیس خوردیم شمارشوو گرفتم اسمش مریم بود.یه دختر 12ساله داشت و فکر میکنم مطلقه بود. شب توو مسیر زنگ زدم آمد کنارم عقب اتوبوس که فقط خودم بودم نشست. نیم ساعتی صحبت کردیم فهمیدم خانم خیلی حشریه منم یه سرباز کف کرده. و پایه هرخلافی هم هست (نشگی و چتی ) و کلی سینه هاش و کسشوو از زیر مالیدم آه آه میکرد اونم کیرمووو مالید. قول خونه خالی رو ازش گرفتم روز بعد که رسیدم شهرمون سریع گچ پاموو باز کردم و بارفیقم که اکثرا خونشون خالی بودهناهنگ کردم و بساط نشگی و چتی شب هم ردیف کردم.شب رفتم دنبال مریم جون و باهمون رفیقم نشستیم سه تایی نشه و چت کردیم یک ساعتی که گذشته منو مریم توو فضا بودیم لب تو لب شدیم پیچیدیم بهم.رفیقم هم بلندشد از اتاق رفت بیرون. رفتیم رو تخت یکنفره ی رفیقم خوابیدیم همیدگرو لخت کردیم شروع کردم مه مه های 75 رو خوردن آه نالش بلندشده بود. شما تصور کنید سرباز کف کرده که بودم توو فضا هم
بودم چ حالی به مریم حشری دادم.همه جاشوو لیس زدم.به کمر خوابید یه پاشم گذاشتم رو شونم.اوووووف جوووووون. کیرم که 17 سانت و خوش فرم هست. کردم توو کس پر آبش و شروع به تلمبه زدن کردم. مریم فقط اوووف اووووف و ناله میکرد 20 دقیقه ای تلمبه زدم آبم با فشار اومد ریختم روی شکم و سینه هاش.چون دستمال کاغذی نداشتیم مریم با شورتش منی هارو پاک کرد.منم رفتم به رفیقم یه تعارف زدم که بیا بکن. گفت نمیکنم حالا نمیدونم چرا. بعد که بامریم حرف میزدم میگفت پات شکسته بود دلم برات سوخت باهات دوست شدم ولی فکر نمیکردم بکن باشی خخخخخ. توو این 7روزی که مرخصی بودم 2بار دگه هم به همین ترتیب
هربار هم با یکی از رفیقام کردیمش.که اگر دوست داشته باشین داستان اونا هم براتون تعریف میکنم.بعداز خدمت هم چندباری تنهایی از کس و کون کردمش.خدا برکتش بده خوب بهم حال میداد.
#پایان
@dastankadhi
سکس با دختر عموم
آنال
سلام
داریوش هستم ۲۴ سالمه .
پسری خوش لباس و خوشتیپ هستم و تقریبا دختری تو دانشگاه نبوده ک روم کراش نداشته باشه . وضعیت مالیم هم خوبه .
از اینا بگذریم بریم سر اصل مطلب
۷ سال پیش قشنگ یادمه داداشم و عمو و زن عموم رفتن تا برای دختر عموم کادو تولد بگیرن .
من و داداشم زود تر رفته بودیم خونشون تا کمک کنیم . دختر عموم هم خونه بود و نمیدونست که کجا رفتن .
من تو پذیرایی نشسته بودم که تصمیم گرفتم برم دختر عموم صدا کنم تا بیاد پذیرایی که در حال خود ارضایی دیدمش. در رو باز کردم و گفتم چ غلطی میکنی و اون شروع کرد گفتن اینکه به تو ربطی نداره اینا ...
بعد ک دید قانع نمیشم خیلی سریع نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام (حسابی شهوتی شده بود )
زیپ شلوار لیم رو کشید و کیرمو در آوردم .
اولش فقط سرش لیس میزد و کم کم سلام
داریوش هستم ۲۴ سالمه .
پسری خوش لباس و خوشتیپ هستم و تقریبا دختری تو دانشگاه نبوده ک روم کراش نداشته باشه . وضعیت مالیم هم خوبه .
از اینا بگذریم بریم سر اصل مطلب
۷ سال پیش قشنگ یادمه داداشم و عمو و زن عموم رفتن تا برای دختر عموم کادو تولد بگیرن .
من و داداشم زود تر رفته بودیم خونشون تا کمک کنیم . دختر عموم هم خونه بود و نمیدونست که کجا رفتن .
من تو پذیرایی نشسته بودم که تصمیم گرفتم برم دختر عموم صدا کنم تا بیاد پذیرایی که در حال خود ارضایی دیدمش. در رو باز کردم و گفتم چ غلطی میکنی و اون شروع کرد گفتن اینکه به تو ربطی نداره اینا ...
بعد ک دید قانع نمیشم خیلی سریع نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام (حسابی شهوتی شده بود )
زیپ شلوار لیم رو کشید و کیرمو در آوردم .
اولش فقط سرش لیس میزد و کم کم کل کیرمو گذاشت دهنش . منم نامردی نکردم و حسابی کص صورتیشو لیس زدم و هم من اب اونو آوردم و هم اون آب منو
من رفتم دستشویی تا به خودم بیام و دست و صورتمو بشورم و دیدم که وارد راهرو دستشویی شد و گفت بیا دنبالم . بهش گفتم الان میام و وقتی رفتم دیدم این دفعه کاملا برهنست
چشای مشکی موهای مشکی کمر باریک و کون بزرگ و خوش فرم سایز ممه هاشم ۷۵ .
وارد شدم و هیچی نگفته بود ک انداختمش رو خودم و پتو رو کشیدم . کیرمو کردم تو سوراخ کونش و اول جیغ و داد میکرد ولی بعدش آروم شد سلام
داریوش هستم ۲۴ سالمه .
پسری خوش لباس و خوشتیپ هستم و تقریبا دختری تو دانشگاه نبوده ک روم کراش نداشته باشه . وضعیت مالیم هم خوبه .
از اینا بگذریم بریم سر اصل مطلب
۷ سال پیش قشنگ یادمه داداشم و عمو و زن عموم رفتن تا برای دختر عموم کادو تولد بگیرن .
من و داداشم زود تر رفته بودیم خونشون تا کمک کنیم . دختر عموم هم خونه بود و نمیدونست که کجا رفتن .
من تو پذیرایی نشسته بودم که تصمیم گرفتم برم دختر عموم صدا کنم تا بیاد پذیرایی که در حال خود ارضایی دیدمش. در رو باز کردم و گفتم چ غلطی میکنی و اون شروع کرد گفتن اینکه به تو ربطی نداره اینا ...
بعد ک دید قانع نمیشم خیلی سریع نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام (حسابی شهوتی شده بود )
زیپ شلوار لیم رو کشید و کیرمو در آوردم .
اولش فقط سرش لیس میزد و کم کم کل کیرمو گذاشت دهنش . منم نامردی نکردم و حسابی کص صورتیشو لیس زدم و هم من اب اونو آوردم و هم اون آب منو
من رفتم دستشویی تا به خودم بیام و دست و صورتمو بشورم و دیدم که وارد راهرو دستشویی شد و گفت بیا دنبالم . بهش گفتم الان میام و وقتی رفتم دیدم این دفعه کاملا برهنست
چشای مشکی موهای مشکی کمر باریک و کون بزرگ و خوش فرم سایز ممه هاشم ۷۵ .
وارد شدم و هیچی نگفته بود ک انداختمش رو خودم و پتو رو کشیدم . کیرمو کردم تو سوراخ کونش و اول جیغ و داد میکرد ولی بعدش آروم شد
همش بالا پایین میپرید و داشتم ارضا میشدم ک بهش گفتم آبم داره میاد ریختم تو دهنش .
حسابی ازش لب گرفتم و عشق بازی میکردیم .
و الان ی زندگی خیلی عالی در کنار هم داریم
#پایان
@dastankadhi
آنال
سلام
داریوش هستم ۲۴ سالمه .
پسری خوش لباس و خوشتیپ هستم و تقریبا دختری تو دانشگاه نبوده ک روم کراش نداشته باشه . وضعیت مالیم هم خوبه .
از اینا بگذریم بریم سر اصل مطلب
۷ سال پیش قشنگ یادمه داداشم و عمو و زن عموم رفتن تا برای دختر عموم کادو تولد بگیرن .
من و داداشم زود تر رفته بودیم خونشون تا کمک کنیم . دختر عموم هم خونه بود و نمیدونست که کجا رفتن .
من تو پذیرایی نشسته بودم که تصمیم گرفتم برم دختر عموم صدا کنم تا بیاد پذیرایی که در حال خود ارضایی دیدمش. در رو باز کردم و گفتم چ غلطی میکنی و اون شروع کرد گفتن اینکه به تو ربطی نداره اینا ...
بعد ک دید قانع نمیشم خیلی سریع نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام (حسابی شهوتی شده بود )
زیپ شلوار لیم رو کشید و کیرمو در آوردم .
اولش فقط سرش لیس میزد و کم کم سلام
داریوش هستم ۲۴ سالمه .
پسری خوش لباس و خوشتیپ هستم و تقریبا دختری تو دانشگاه نبوده ک روم کراش نداشته باشه . وضعیت مالیم هم خوبه .
از اینا بگذریم بریم سر اصل مطلب
۷ سال پیش قشنگ یادمه داداشم و عمو و زن عموم رفتن تا برای دختر عموم کادو تولد بگیرن .
من و داداشم زود تر رفته بودیم خونشون تا کمک کنیم . دختر عموم هم خونه بود و نمیدونست که کجا رفتن .
من تو پذیرایی نشسته بودم که تصمیم گرفتم برم دختر عموم صدا کنم تا بیاد پذیرایی که در حال خود ارضایی دیدمش. در رو باز کردم و گفتم چ غلطی میکنی و اون شروع کرد گفتن اینکه به تو ربطی نداره اینا ...
بعد ک دید قانع نمیشم خیلی سریع نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام (حسابی شهوتی شده بود )
زیپ شلوار لیم رو کشید و کیرمو در آوردم .
اولش فقط سرش لیس میزد و کم کم کل کیرمو گذاشت دهنش . منم نامردی نکردم و حسابی کص صورتیشو لیس زدم و هم من اب اونو آوردم و هم اون آب منو
من رفتم دستشویی تا به خودم بیام و دست و صورتمو بشورم و دیدم که وارد راهرو دستشویی شد و گفت بیا دنبالم . بهش گفتم الان میام و وقتی رفتم دیدم این دفعه کاملا برهنست
چشای مشکی موهای مشکی کمر باریک و کون بزرگ و خوش فرم سایز ممه هاشم ۷۵ .
وارد شدم و هیچی نگفته بود ک انداختمش رو خودم و پتو رو کشیدم . کیرمو کردم تو سوراخ کونش و اول جیغ و داد میکرد ولی بعدش آروم شد سلام
داریوش هستم ۲۴ سالمه .
پسری خوش لباس و خوشتیپ هستم و تقریبا دختری تو دانشگاه نبوده ک روم کراش نداشته باشه . وضعیت مالیم هم خوبه .
از اینا بگذریم بریم سر اصل مطلب
۷ سال پیش قشنگ یادمه داداشم و عمو و زن عموم رفتن تا برای دختر عموم کادو تولد بگیرن .
من و داداشم زود تر رفته بودیم خونشون تا کمک کنیم . دختر عموم هم خونه بود و نمیدونست که کجا رفتن .
من تو پذیرایی نشسته بودم که تصمیم گرفتم برم دختر عموم صدا کنم تا بیاد پذیرایی که در حال خود ارضایی دیدمش. در رو باز کردم و گفتم چ غلطی میکنی و اون شروع کرد گفتن اینکه به تو ربطی نداره اینا ...
بعد ک دید قانع نمیشم خیلی سریع نزدیکم شد و لباشو گذاشت رو لبام (حسابی شهوتی شده بود )
زیپ شلوار لیم رو کشید و کیرمو در آوردم .
اولش فقط سرش لیس میزد و کم کم کل کیرمو گذاشت دهنش . منم نامردی نکردم و حسابی کص صورتیشو لیس زدم و هم من اب اونو آوردم و هم اون آب منو
من رفتم دستشویی تا به خودم بیام و دست و صورتمو بشورم و دیدم که وارد راهرو دستشویی شد و گفت بیا دنبالم . بهش گفتم الان میام و وقتی رفتم دیدم این دفعه کاملا برهنست
چشای مشکی موهای مشکی کمر باریک و کون بزرگ و خوش فرم سایز ممه هاشم ۷۵ .
وارد شدم و هیچی نگفته بود ک انداختمش رو خودم و پتو رو کشیدم . کیرمو کردم تو سوراخ کونش و اول جیغ و داد میکرد ولی بعدش آروم شد
همش بالا پایین میپرید و داشتم ارضا میشدم ک بهش گفتم آبم داره میاد ریختم تو دهنش .
حسابی ازش لب گرفتم و عشق بازی میکردیم .
و الان ی زندگی خیلی عالی در کنار هم داریم
#پایان
@dastankadhi
Forwarded from
⭕️ ربات معتبر پیکسل
دوستان این ربات بسیار مهمتر از رباتاییه که تابحال معرفی شدن و اول راهشه.
لینک عضویت در ربات:
pixelversexyzbot
pixelversexyzbot
دوستان این ربات بسیار مهمتر از رباتاییه که تابحال معرفی شدن و اول راهشه.
لینک عضویت در ربات:
pixelversexyzbot
pixelversexyzbot
سکس با دوست دخترم ساحل
سلام.تقریبا اوایل سال ۹۷ بودم که تو مسابقات هلال احمر شرکت کردم.چند روز اول که خودمون واسه مسابقه آماده میکردیم عادی بود مثه همه مسابقات دیگه تا اینکه ی روز ی دختر به اسم ساحل به ما اضافه شد.ی جوری بود ازونا که با ی نگاه عاشقشون میشی.سعی میکردم خودمو کنترل کنم و بیشتر بفکر مسابقات باشم تا اون.چن روزی گذشت هی بیشتر بهم نزدیک میشدیم.انگار اونم از من خوشش اومده بود.روز بعدش گفتن ی گروه تو واتساپ میزارن تا مطالبی رو بزارن واسه آزمون کتبی.منم سوالات مسابقه رو داشتم البته سوالات پارسالش بود ولی واسه خود شیرینی به این بهونه رفتم پی وی ساحل تا بیشتر بهش نزدیک بشم. یادم رفت بگم که منو ساحل تو رشته زبان انگلیسی مسابقات رفاقت مهر شرکت کرده بودیم.بهش پیام دادمو سوالاتو فرستادم اخر گپ به زبان اسپانیایی خدافطی کرد منم یکم آلمانی بلد بودمو خودی نشون دادم . چند روزی اینطوری گذشت نگو اونم از من خوشش اومده.تا اینکه بعد کلی اومدنو رفتن ی روز بهش پیشنهاد دادم ولی انگار خودش منتطر این پیشنهاد بود.و همه چی تازه شروع شد. خیلی زود جواب مثبت رو ازش گرفتم تا اینکه روز مسابقات فرا رسید. روز مسابقات ساحل یه جوریش بود هی دستشویی میرفت تا اینکه ی مدت بعد بهم گفت که اون روز پریود بوده. در جریان هستید که وقتی پریود میشن به محبت بیشتری نیاز دارن. اون روز اتفاقی واسه اولین بار دستشو گرفتم.یجوری نگام کرد فک کردم میزنتم.ولی نه خوشش اومد و دستشو گذاشت روسینم. اون روز مسابقات هم گذشت و ارتباط منو ساحل رنگ بویی دیگه گرفته بود.البته هرکسی هم جای من بود بهش پیشنهاد میداد ی دختر با اندام فوق العاده قد کوتاه ممه های سربالا و البته کون گنده.شهر ما کوچیک و جای زیادی واسه بیرون رفتن نداره. اواخر پاییز بود و ساعت ۷ که هوا کاملا تاریک بود قرار گذاشته بودیم همو ببینیم منم به بهونه باشگاه ماشین و ورداشتمو رفتم پیشش.سوار شد ی خیابونی اون حوالی بود که خاکی بود و بیشتر باغ بود. رفتیم نگه داشتیم قرار بود برای اولین بار بیاد بغلم ولی چه بغلی!! هر بار که میدیمش دیونه میشدم واسه اون لباش.ولی این دفعه ساحل همیشگی نبود. قبل من دوست پسر داشته بود و میدونستم.شروع کرد به گریه کردن که میخوام ی حقیقتو بهت بگم.گفتم بگو عزیزم میشنوم. گفت من با دوس پسر قبلیم رابطه داشتم و سر کیرشو تو کونم کرده.یکم ساکت شدیم دیدم هی گریه میکنه. بهرحال دوسش داشتم یا شایدم هوسیش بودم بغلش کردم سینه هاش چسبید به سینم. گفتم چشاتو ببند دستمو گذاشتم دم کونش گفتم کون چیه حتی اگه کوصتم پاره میکرد واسم مهم نبود.یکم اروم تر شد. شردع کرد به بوسیدن گردنم گرمای نفسش به گرونم میخورد و از خود بیخود شده بودم دستمو کردم زیر شلوارش و گفتم به همین خاطره این کونا انقد تپلن گفتت اععع ازین ببعد همش ماله خودته دیدم فرصت خوبیه دستمو بردم رو سوراخ کصش جیغ زد و ی ااه کشید چشاش خمارو مست بود معلوم بود دیگه چاره ای نداره.ااه کشیدناش شروع شد.ساحل کوچولوم هی اصرار داشت تند تر براش بمالم و منم همین کارو میکردم.رفتیم صندلی عقب لباساشو درآوردم.از شانس ما هم اون شب جاده کاملا خلوت بود دریغ از یک ماشین.خودشو لخت کرد و صندلی عقب دراز کشیدمنم روش دراز کشیدمو شروع کردیم به لب گرفتن اوفف چقد سفید بود.هنوزم طعم شیرین لباش رو میتونم حس کنم.رفتم سراغ ممه هاش بهترین ممه هایی بود که بعمرم دیده بودم نوکش قهوه ای بود ولی نه کمرنگ نه پر رنگ.ممه هاش کاملا گرد گرد بود انگار ممه هاشو تراشیدن. با اولین لیسم و برخورد زبونم به نوکش دادش به آسمون رفت خودشو روم تکون میداد.ازم میخواس
ت ریشمو رو ممه هاش بکشم.داشت ارضا میشد ولی نمدونم چطوری خودشو کنترل کرد طاق باز شد و ازم خواست کصشو بلیسم.منم از خدا خواسته زبونمو رو چوچولش و ترشحاتش اومد تو دهنم طعم خاصی داشت فکر میکردم بد مزس ولی خیلی بهم چسبید اما هنوز ارضا نشده بود سرمو گرفت و فشار میداد رو کصش و میگفت لیس بزن عوضی انگار اون ساحل کوچولوی آروم ذاشت مثه آتشفشان فوران میکرد انقد لیس زدم تا ارضا شد و مثله جنازه ها افتاد.اما حالا نوبت من بود تا حالمو سرجاش بیارم ولی نه میتونستم تو کصش بزارم چون پرده داشت نه زمان داشتم که کونشو آماده کنم به لاپایی زدن بسنده کردم و بعد چن بار عقب جلو کردن ابمو رو شکمش ریختم. و منم افتادم تو بغلش ازون روز ببعد رابطمون شکل جدیدی گرفت و سکسامونم زیاد تر شد.تا اینکه ی شب تو خونشون گیر افتادم و آبروم به کل رفت.ولی واقعا ارزششو داشت.الانم از ته دلم هوس اون کوص کوچولوی ابدارشو میکنم
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام.تقریبا اوایل سال ۹۷ بودم که تو مسابقات هلال احمر شرکت کردم.چند روز اول که خودمون واسه مسابقه آماده میکردیم عادی بود مثه همه مسابقات دیگه تا اینکه ی روز ی دختر به اسم ساحل به ما اضافه شد.ی جوری بود ازونا که با ی نگاه عاشقشون میشی.سعی میکردم خودمو کنترل کنم و بیشتر بفکر مسابقات باشم تا اون.چن روزی گذشت هی بیشتر بهم نزدیک میشدیم.انگار اونم از من خوشش اومده بود.روز بعدش گفتن ی گروه تو واتساپ میزارن تا مطالبی رو بزارن واسه آزمون کتبی.منم سوالات مسابقه رو داشتم البته سوالات پارسالش بود ولی واسه خود شیرینی به این بهونه رفتم پی وی ساحل تا بیشتر بهش نزدیک بشم. یادم رفت بگم که منو ساحل تو رشته زبان انگلیسی مسابقات رفاقت مهر شرکت کرده بودیم.بهش پیام دادمو سوالاتو فرستادم اخر گپ به زبان اسپانیایی خدافطی کرد منم یکم آلمانی بلد بودمو خودی نشون دادم . چند روزی اینطوری گذشت نگو اونم از من خوشش اومده.تا اینکه بعد کلی اومدنو رفتن ی روز بهش پیشنهاد دادم ولی انگار خودش منتطر این پیشنهاد بود.و همه چی تازه شروع شد. خیلی زود جواب مثبت رو ازش گرفتم تا اینکه روز مسابقات فرا رسید. روز مسابقات ساحل یه جوریش بود هی دستشویی میرفت تا اینکه ی مدت بعد بهم گفت که اون روز پریود بوده. در جریان هستید که وقتی پریود میشن به محبت بیشتری نیاز دارن. اون روز اتفاقی واسه اولین بار دستشو گرفتم.یجوری نگام کرد فک کردم میزنتم.ولی نه خوشش اومد و دستشو گذاشت روسینم. اون روز مسابقات هم گذشت و ارتباط منو ساحل رنگ بویی دیگه گرفته بود.البته هرکسی هم جای من بود بهش پیشنهاد میداد ی دختر با اندام فوق العاده قد کوتاه ممه های سربالا و البته کون گنده.شهر ما کوچیک و جای زیادی واسه بیرون رفتن نداره. اواخر پاییز بود و ساعت ۷ که هوا کاملا تاریک بود قرار گذاشته بودیم همو ببینیم منم به بهونه باشگاه ماشین و ورداشتمو رفتم پیشش.سوار شد ی خیابونی اون حوالی بود که خاکی بود و بیشتر باغ بود. رفتیم نگه داشتیم قرار بود برای اولین بار بیاد بغلم ولی چه بغلی!! هر بار که میدیمش دیونه میشدم واسه اون لباش.ولی این دفعه ساحل همیشگی نبود. قبل من دوست پسر داشته بود و میدونستم.شروع کرد به گریه کردن که میخوام ی حقیقتو بهت بگم.گفتم بگو عزیزم میشنوم. گفت من با دوس پسر قبلیم رابطه داشتم و سر کیرشو تو کونم کرده.یکم ساکت شدیم دیدم هی گریه میکنه. بهرحال دوسش داشتم یا شایدم هوسیش بودم بغلش کردم سینه هاش چسبید به سینم. گفتم چشاتو ببند دستمو گذاشتم دم کونش گفتم کون چیه حتی اگه کوصتم پاره میکرد واسم مهم نبود.یکم اروم تر شد. شردع کرد به بوسیدن گردنم گرمای نفسش به گرونم میخورد و از خود بیخود شده بودم دستمو کردم زیر شلوارش و گفتم به همین خاطره این کونا انقد تپلن گفتت اععع ازین ببعد همش ماله خودته دیدم فرصت خوبیه دستمو بردم رو سوراخ کصش جیغ زد و ی ااه کشید چشاش خمارو مست بود معلوم بود دیگه چاره ای نداره.ااه کشیدناش شروع شد.ساحل کوچولوم هی اصرار داشت تند تر براش بمالم و منم همین کارو میکردم.رفتیم صندلی عقب لباساشو درآوردم.از شانس ما هم اون شب جاده کاملا خلوت بود دریغ از یک ماشین.خودشو لخت کرد و صندلی عقب دراز کشیدمنم روش دراز کشیدمو شروع کردیم به لب گرفتن اوفف چقد سفید بود.هنوزم طعم شیرین لباش رو میتونم حس کنم.رفتم سراغ ممه هاش بهترین ممه هایی بود که بعمرم دیده بودم نوکش قهوه ای بود ولی نه کمرنگ نه پر رنگ.ممه هاش کاملا گرد گرد بود انگار ممه هاشو تراشیدن. با اولین لیسم و برخورد زبونم به نوکش دادش به آسمون رفت خودشو روم تکون میداد.ازم میخواس
ت ریشمو رو ممه هاش بکشم.داشت ارضا میشد ولی نمدونم چطوری خودشو کنترل کرد طاق باز شد و ازم خواست کصشو بلیسم.منم از خدا خواسته زبونمو رو چوچولش و ترشحاتش اومد تو دهنم طعم خاصی داشت فکر میکردم بد مزس ولی خیلی بهم چسبید اما هنوز ارضا نشده بود سرمو گرفت و فشار میداد رو کصش و میگفت لیس بزن عوضی انگار اون ساحل کوچولوی آروم ذاشت مثه آتشفشان فوران میکرد انقد لیس زدم تا ارضا شد و مثله جنازه ها افتاد.اما حالا نوبت من بود تا حالمو سرجاش بیارم ولی نه میتونستم تو کصش بزارم چون پرده داشت نه زمان داشتم که کونشو آماده کنم به لاپایی زدن بسنده کردم و بعد چن بار عقب جلو کردن ابمو رو شکمش ریختم. و منم افتادم تو بغلش ازون روز ببعد رابطمون شکل جدیدی گرفت و سکسامونم زیاد تر شد.تا اینکه ی شب تو خونشون گیر افتادم و آبروم به کل رفت.ولی واقعا ارزششو داشت.الانم از ته دلم هوس اون کوص کوچولوی ابدارشو میکنم
#پایان
کانال
@dastankadhi
این ربات از شما 8 تا سوال میپرسه،اگر به این سوالات پاسخ درست بدی، اتفاقات که در آینده قراره بیوفته واست رو شرح میده🤗اگر شگفت زده نشدی 😏 دیگه امتحان نکن☺️
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgermbot?start=684873376
💫اگر به فال و این موضوعات اعتقاد نداری ،من بهت پیشنهاد میکنم کمی وقت بذاری وبه سوالات پاسخ بدی ، مطمئن باش جوابی بهت میده که شگفت زده میشی 😲 و قدرت فال و ربات رو میبینی
💥لطفا پس از دریافت جواب ،خونسردی خودتون رو حفظ کنید و اگر رضایت داشتین ربات به دوستان خودتون معرفی کنید ❤️👇👇👇
http://telegram.me/falgermbot?start=684873376
لجبازی
همسر_شوهر
سلام سلام
امروز میخام یه داستان از روزای زندگی خودم بگم
اسم من سارا هست و اسم همسرم علی
ما همدیگر رو خیلی درک میکنیم و خیلی هم روابطمون خوبه ولی ولی، امان از روزی که باهم لجبازی کنیم،کم نمیاریم
داستان ما از اونجا شروع شد که منو علی شوخی شوخی باهم کل کل کردیمو از سر لج طبق معلوم، رابطه داشتن تعطیل شد و من تحریم شدم،بماند که چه روزای سختی مطمئنم برای خودشم بود ،هرچند اون میتونست خودشو سرگرم کنه ولی من اونو میدم دوست داشتم بپرم بغلش و شروع کنم….
شب بود وعلی نشسته بود رو مبل جلوی تلویزیون که تخت خواب شو بود و پاهاشو دراز کرده بود وداشت یکی از این فیلم ترسناکاشو که گذاشته بودو نگاه میکرد که خودشو سرگرم کنه تا چشم تو چشم هم نشیم و کم نیاره تو لجبازی.
منم که کرمم گرفته بود تو دلم باخودم گفتم به درک،بزار فکر کنه که من کم آوردم . یکم پف فیل درست کردموبه بهونه ی اون رفتم پیشش.ظرف پف فیل رو گرفتم جلوی صورتش،گفتم بیا ببین چه کردم ،با فیلم میچسبه و ظرفو دادم دستشو سریع سرمو گذاشتم رو پاهاشو دستامو انداختم دور یکی از رون هاشو بغل کردمو گفتم،منم دلم میخواد ببینم .ولی ته دلم حوصله فیلم نداشتم.اونم گفت باشه ببین ببین چه ایرادی داره و دوباره سکوت کرد.چند دقیقه گذشت،دیدم اینطوری نمیشه یکم سرمو عقبتر بردم و کامل چسبوندم جایی که کیرش بود و سرمو هی تکون دادم روش.یه نگاه از بالا بهم انداختو گفت تنت میخاره نه!!؟ اعتراف کن که کم آوردی!؟منم پررو پررو، برای اینکه کم نیارم گفتم، کی گفته.ته دلم همینطور خودمو فحش میدادم که این چی بود آخه دیوانه گفتی، چرا نگفتی آره ،که یهو پاشدم و رفتم از پشت، بالای سرش و دستمو انداختم دور گردنشو گفتم میخام این پشت بشینم برو جلو ،اونم یه نگاه کرد و خندید گفت باشه باشه… خلاصه نشسته مو از پشت بغلش کردمو آروم آروم هی دستمو دور کمرش بالا و پایین می کشیدم که یهو گفت بچه کار میدم دستت نکن.فهمیدم اونم دلش میخواد که باهم باشیمو لجاجتو بزاریم کنار. گفتم جوووون، کار بده دستم تو فقططططط ،اساسی شو بده و…. تو همون حالت از پشت شروع کردم به خوردن گوشش.گوشش رو كه خوردم خيلي حال كرد، ازم خواست ادامه بدم ،منم گوشش رو ميخوردم و تو گوشش هی نفس ميكشيدم. یهو برگشت سمت من نگاهم کرد ،با چشماش که نگاهم کرد بیشتر داغون شدم.گفت آخه توله چرا با من اینکارو میکنی و سریع شروع کرد به خوردن لب و گردنم .صدای نفس نفس زدن من بالاتر میرفت.اوففففففف همینطور بدنم داغتر می شد.همینطوری که لب میگرفت لباسشم در اورد و سنگینی بدنشو انداخت رومو گفت
جنده من، کوس من، دوستداری کیر بخوره تو کوست .منم بلند داد زدم ،اوووووممممم جوووووون بکن عشقم جرررررم بده اخ ایییییییی.شروع کرد به خوردن بدنم از بالا تا پایین ،رسید به کوسم .مثل همیشه عاشق این بود که حسابی بخور چوچولامو تا صدای منو در بیاره.گفت چه کوسی نانازی داره خانوممم وبدون معطلي از لبه هاي كسم شروع به خوردن كرد،زبونشو رو هی می كرد لاي كسم كه از داغي داشت ميسوخت.هی صدام بالاتر میرفتو میگفتم ،بخورررررررررررر جون جون جوننننننننننننننننننننن
واييييييييييييييييييييييييي
پاهام رو انداخت روي شونه هاش وازجلو شروع کرد سوراخ كونمو ليس زدن تا بالاي كسم. چوچولامو رو گاز ميگرفت و با نوك زبونس هی فشارش ميداد .منم داشتم لذت میبردمو کسم حسابی آب انداخته بود،گفتم
آخ بكن بخور كشتي من رو
انگار آماده ی این حرف بود سریع کیرشونفهمیدم تا ته کرد تو کسم ،اووووف ،کل بدنم انگار بهش شوک زدن یه چند ثانیه بی حس شدم،گفتم
واييييييييييييييييييييييييي كسم باز زنده شد،زود باش ،تند تند بكن كسم رو ،جر بده زود باش كسم داره ميميره كسم رو حال بيار نذار بميره بهش شوك بزن زود باش من هی تکرار میکردمو علی بیشتر از قبل و محکمتر کیرشو تو کوسم عقب و جلو میکرد ،منم هی داد میزدم
بكن تا ته بكن! جرم بده! اين كس مال تو هستش.! بكنش بكنش!با تمام وجود احساس لذت مي كردمو….
کیرشو کشید بیرون ،بلند شدمو كيرشوبوسيدمو آروم داخل دهنم کردم. شروع كردم به خوردن و ساك زدن ،هر چقدر بیشتر میخوردم حس میکردم داره ديوانه مي شه و منم با ولع بیشتر میخوردم.یه نگاه بهم کردو گفت
کونت همیشه مال منه میدونی که؟ منم گفتم آره میدونم،گفت پس،بچرخ .منم قمبل کردم.علی هم با یه فشار کیرشو تا ته فرو کردو شروع کرد به عقب و جلو کردن تو کونم یهو کل بدنم داغتر از قبل شدو لرزیدو صدام بالا رفت ،فهمید ارضا شدم.گفت جوووووون حالا نوبت کنه تند باش دوباره بچرخ که باز میخام برم تو اون کس داغت.سریع کیرشو از کونم درآوردو شروع کرد به تلمبه زدن تو کسم.گفتم دوست دارم وقتی اب داغتو میریزی تو کصم از کنارش میزنه بیرون لیسش بزنیو من نگاه کنم .اینو که گفتم شروع کرد به تندتر حرکت دادن کیرش تو کسم وگفت جنده ی کی بودی؟ حالا منو محروم میکنی، یه طوری میکنمت که هیچ وقت فراموش نکنی.جررررت
میدم.منم که ه
همسر_شوهر
سلام سلام
امروز میخام یه داستان از روزای زندگی خودم بگم
اسم من سارا هست و اسم همسرم علی
ما همدیگر رو خیلی درک میکنیم و خیلی هم روابطمون خوبه ولی ولی، امان از روزی که باهم لجبازی کنیم،کم نمیاریم
داستان ما از اونجا شروع شد که منو علی شوخی شوخی باهم کل کل کردیمو از سر لج طبق معلوم، رابطه داشتن تعطیل شد و من تحریم شدم،بماند که چه روزای سختی مطمئنم برای خودشم بود ،هرچند اون میتونست خودشو سرگرم کنه ولی من اونو میدم دوست داشتم بپرم بغلش و شروع کنم….
شب بود وعلی نشسته بود رو مبل جلوی تلویزیون که تخت خواب شو بود و پاهاشو دراز کرده بود وداشت یکی از این فیلم ترسناکاشو که گذاشته بودو نگاه میکرد که خودشو سرگرم کنه تا چشم تو چشم هم نشیم و کم نیاره تو لجبازی.
منم که کرمم گرفته بود تو دلم باخودم گفتم به درک،بزار فکر کنه که من کم آوردم . یکم پف فیل درست کردموبه بهونه ی اون رفتم پیشش.ظرف پف فیل رو گرفتم جلوی صورتش،گفتم بیا ببین چه کردم ،با فیلم میچسبه و ظرفو دادم دستشو سریع سرمو گذاشتم رو پاهاشو دستامو انداختم دور یکی از رون هاشو بغل کردمو گفتم،منم دلم میخواد ببینم .ولی ته دلم حوصله فیلم نداشتم.اونم گفت باشه ببین ببین چه ایرادی داره و دوباره سکوت کرد.چند دقیقه گذشت،دیدم اینطوری نمیشه یکم سرمو عقبتر بردم و کامل چسبوندم جایی که کیرش بود و سرمو هی تکون دادم روش.یه نگاه از بالا بهم انداختو گفت تنت میخاره نه!!؟ اعتراف کن که کم آوردی!؟منم پررو پررو، برای اینکه کم نیارم گفتم، کی گفته.ته دلم همینطور خودمو فحش میدادم که این چی بود آخه دیوانه گفتی، چرا نگفتی آره ،که یهو پاشدم و رفتم از پشت، بالای سرش و دستمو انداختم دور گردنشو گفتم میخام این پشت بشینم برو جلو ،اونم یه نگاه کرد و خندید گفت باشه باشه… خلاصه نشسته مو از پشت بغلش کردمو آروم آروم هی دستمو دور کمرش بالا و پایین می کشیدم که یهو گفت بچه کار میدم دستت نکن.فهمیدم اونم دلش میخواد که باهم باشیمو لجاجتو بزاریم کنار. گفتم جوووون، کار بده دستم تو فقططططط ،اساسی شو بده و…. تو همون حالت از پشت شروع کردم به خوردن گوشش.گوشش رو كه خوردم خيلي حال كرد، ازم خواست ادامه بدم ،منم گوشش رو ميخوردم و تو گوشش هی نفس ميكشيدم. یهو برگشت سمت من نگاهم کرد ،با چشماش که نگاهم کرد بیشتر داغون شدم.گفت آخه توله چرا با من اینکارو میکنی و سریع شروع کرد به خوردن لب و گردنم .صدای نفس نفس زدن من بالاتر میرفت.اوففففففف همینطور بدنم داغتر می شد.همینطوری که لب میگرفت لباسشم در اورد و سنگینی بدنشو انداخت رومو گفت
جنده من، کوس من، دوستداری کیر بخوره تو کوست .منم بلند داد زدم ،اوووووممممم جوووووون بکن عشقم جرررررم بده اخ ایییییییی.شروع کرد به خوردن بدنم از بالا تا پایین ،رسید به کوسم .مثل همیشه عاشق این بود که حسابی بخور چوچولامو تا صدای منو در بیاره.گفت چه کوسی نانازی داره خانوممم وبدون معطلي از لبه هاي كسم شروع به خوردن كرد،زبونشو رو هی می كرد لاي كسم كه از داغي داشت ميسوخت.هی صدام بالاتر میرفتو میگفتم ،بخورررررررررررر جون جون جوننننننننننننننننننننن
واييييييييييييييييييييييييي
پاهام رو انداخت روي شونه هاش وازجلو شروع کرد سوراخ كونمو ليس زدن تا بالاي كسم. چوچولامو رو گاز ميگرفت و با نوك زبونس هی فشارش ميداد .منم داشتم لذت میبردمو کسم حسابی آب انداخته بود،گفتم
آخ بكن بخور كشتي من رو
انگار آماده ی این حرف بود سریع کیرشونفهمیدم تا ته کرد تو کسم ،اووووف ،کل بدنم انگار بهش شوک زدن یه چند ثانیه بی حس شدم،گفتم
واييييييييييييييييييييييييي كسم باز زنده شد،زود باش ،تند تند بكن كسم رو ،جر بده زود باش كسم داره ميميره كسم رو حال بيار نذار بميره بهش شوك بزن زود باش من هی تکرار میکردمو علی بیشتر از قبل و محکمتر کیرشو تو کوسم عقب و جلو میکرد ،منم هی داد میزدم
بكن تا ته بكن! جرم بده! اين كس مال تو هستش.! بكنش بكنش!با تمام وجود احساس لذت مي كردمو….
کیرشو کشید بیرون ،بلند شدمو كيرشوبوسيدمو آروم داخل دهنم کردم. شروع كردم به خوردن و ساك زدن ،هر چقدر بیشتر میخوردم حس میکردم داره ديوانه مي شه و منم با ولع بیشتر میخوردم.یه نگاه بهم کردو گفت
کونت همیشه مال منه میدونی که؟ منم گفتم آره میدونم،گفت پس،بچرخ .منم قمبل کردم.علی هم با یه فشار کیرشو تا ته فرو کردو شروع کرد به عقب و جلو کردن تو کونم یهو کل بدنم داغتر از قبل شدو لرزیدو صدام بالا رفت ،فهمید ارضا شدم.گفت جوووووون حالا نوبت کنه تند باش دوباره بچرخ که باز میخام برم تو اون کس داغت.سریع کیرشو از کونم درآوردو شروع کرد به تلمبه زدن تو کسم.گفتم دوست دارم وقتی اب داغتو میریزی تو کصم از کنارش میزنه بیرون لیسش بزنیو من نگاه کنم .اینو که گفتم شروع کرد به تندتر حرکت دادن کیرش تو کسم وگفت جنده ی کی بودی؟ حالا منو محروم میکنی، یه طوری میکنمت که هیچ وقت فراموش نکنی.جررررت
میدم.منم که ه
یچ وقت سعی میکردم کم نیارم ، گفتم جررر بده کسمو پاره ش کن و….اوووف.پامو چسبوند بهمو بالا برد شروع کرد به محکمتر زدن کیرش تو کسم.بدنم قشنگ به لرزه افتاده بود از ضربات محکمش که یهو یه آخخخخ بلند گفتو کسم داغ داغ شد از آب کیرش .خودشو انداخت رومو هی بوسم کرد.بعد چند دقیقه استراحتم رفتیم باهم دوش بگیریم که بازم یه بار دیگه از نو شروع کردیم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
#پایان
کانال
@dastankadhi
زنم دختر همسایه رو برام جور كرد
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
مرد_متاهل
سلام هومنم خاطره اولم بنام چطور شوهر مادرزنم شدم راخواندید و دیدید چطور اتفاقی اولین سکس خارج از ازدواجم واقع شد. تا یک ماه در ترس وعذاب وجدان غوطه میخوردم تا اینکه یک شب اتفاق عجیب تری افتاد.
سحر همسرم بعدشام گفت باید با هم حرف بزنیم و برایم گفت دوسال تدارک میدیده تا من ومادرش سکس کنیم گفت وقتی کیرت تو کس زن دیگریه من غرق لذت میشم بیشتر از کس دادن حال میکنم درآخرم گفت اگر میخوای جبران کنی مشکل یکی ازدوستام رو حل کن. گفتم اصلاح پروژه و پایان نامه ندارم که گفت مشکل دوستم این نیست مشکلش اینه میخواد کون بده یعنی میخواد به تو کون بده. گفتم چرامن؟ جواب داد کت وشلوارت جنتلمن بازیت صدای گرم و زیبات چندنفری رو هول کرده بپرن تو دیگ. گفتم کدوم دوستت؟ گفت رویا.
اینو که شنیدم جوش آوردم زدم رو میز بشقابها ریخت کف آشپزخونه گفتم من یه غلطی کردم که بانیش تو بودی اجازه نمیدم تحقیرم کنی. نامه ای درآورد و بهم داد. یه نامه عاشقانه و آتشی که رویا در آن از عشقش به من میگفت و اینکه دارد از درد فراق میسوزد در آخرم مدعی بود اگر بی تفاوت باشم به بیراهه خواهد رفت و منو نفرین خواهد کرد. رویا دختر یک ارتشی بودکه باباش درحادثه مین کشته شده بود و با مادرش طبقه بالای ما زندگی میکردند. جالب اینکه دو تا شون عاشق داریوش بودند. رویا پشت کنکوری بود. سحر همیشه کمکش میکرد و دوستی نزدیکی داشتند. من و مادر رویا هم خوشحال بودیم که دوستی نزدیک وسالمی داشتند.
نامه روکه تموم کردم لبخندرضایت رو لبانم نقش بست. پس منم مالی بودم وخبرنداشتم. ولی سریع خودموجمع کردم گفتم غلط کرده نامه نوشته. نجابتم خوب چیزیه سحر جواب دادبشین بابا حال نداریم. کون دست نخورده برات جور کردم طلبکارم هستی؟ یه سیگار به من بده هوس کردم. سیگارش روآتیش زد و گفت فرداپنجشنبه مادر رویا با گروهشون برنامه صعود دارند تا شنبه نمیاد. من گفتم هومن هم قراره با دوستاش بره شمال قرارشده رویابیاد پیش من همه چی درسته توفقط بایدجفتمونو خوب تلمبه بزنی فقط این دختره تجربه اولشه خوب بسازش که بازم اینجاپیداش بشه.
فرداش از اداره که خلاص شدم بازار سنتی تجریش باسحر و رویا قرار داشتم رویابامانتو وکوله پشتی مدرسه اومده بود. سوارشون کردم سحر با اصرار رویارانشوندجلو. هی میگفت مبارکه چقد به هم میاید و سه تایی میخندیدم. بردمشون طلافروشی یک گردنبدقیمتی برا رویا گرفتم. میگن طلابه زن غروروآرامش میده. اومدیم توماشین گردنش انداختم خیلی ذوق زده شده بود. سحر گفت دیونه ببوسش خوب. اینهمه برات خرج کرده و اولین بوسه ردوبدل شد…
من و رویا رو مبل دونفره کنارهم بودیم یه شلوارراحتی سفیدبایه تاپ صورتی تنش بودبدن ورزیده وگوشتی داشت آثارجوشهای جوانی روصورتش بودموهای پرپشتش رودم اسبی درست کرده بود.ممه های کوچولویی داشت اماکونش انگار زائده ای بودکه به بدنش چسیبیده بود. الحق کون آینده داریه سحر روبرومون نشسته بودپاهاش روهم بوددامنش تا نزدیکی کونش بالا رفته بودیه دفتر دستش بودچندجمله عربی گفت سپس گفت دوشیزه رویا… آیامایلید شمارابه عقد دایم شوهرم دربیارم سه بارتکرار کرد و بالاخره رویا بله رو گفت و زدیم زیرخنده. ازیخچال آبسلوت نارنگی آوردم وساقی شدم رویابااولین پیک گرم شد و برگشت گفت آقاهومن میشه لطفا منو از کون بکنید.بچه هامیگن هرکی قبل کنکور کون بده تک رقمی میشه. گفتم بله یک جوری بکنمت که انوشه انصاری روبذاری توجیبت.
سحر تی شرت ودامنش رو درآوردشورت وکرست قرمزخوشگلی تنش بودگفت هومن زن جدیدت چطوره؟ گفتم خیلی ماهه مرسی چقدر شده حق زحمت؟ گفت ناقابله پانزده سانت کیر داغ. اینوکه گفت تادسته شق شد. پریدم روش لختش کردم به رویاگفتم منو لخت کن کس دوستت بذارم. لختم کرد زل زده بودبه کیرم. سحرگفت خوشت میادگفت؟ رویا جواب داد خیلی بزرگه میترسم. سحر جواب داد خودم اینجام عزیزم نترس. به رویاگفتم دهنتو بازکن کیرمو گذاشتم دهنش بلدنبودساک بزنه مث خرتو گل مونده بود.پارچ نوشابه رابرداشتم خالی کردم روکس وکون سحر به رویا گفتم کس سحرو برام بازکن. باپنجه های ظریف وتپلش کس سحروبازکرد. سر کیرموگرفت گذاشت روسوراخش یه فشار دادم داغ بودیم تاخایه رفت تو. رویاروبغل کردم تاپشو درآوردم بعد سوتینشوبادست ممه هاشومالیدم وبعدکردم تودهنم خیلی حال میکرد ازکس سحرکشیدم بیرون سحرگفت برم اسپری بیارم رویاتوبغلم بودسینه هاشومیخوردم دستمو گذاشتم روکونش ومالش میدادم برا شلوارش چیزی نگفت امانمیذاشت شورتشودربیارم خوابیدم روش همه بدنشولیسیدم تاتحریک بشه تازه شورتشودرآورده بودم که سحراومدتواسپری روزدروکیرم خوابیدم رورویاکیرم لای پاهاش بودممه هاشو میخوردم سحرهی میگفت زودباش بکنش دق کردم اومدم پایین ترکس کوچولو و تمیزش خیس شده بود زبونمو کشیدم روچاک کسش. آی نازی گفت کسش بوی تازگی میداد بوی دخترانه یاد روزهایی افتادم که تا
زه با سحر آشناشده بودم و همش دنبال
سوراخ موش بودیم که لخت شیم و همدیگرو بمالیم.
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سحر یه بالش گذاشت زیرکمرش وبه پشت خوابوندش لمبه های تپل کونشوبازکردو بامرطوب کننده کونشوچرب کردبعد کونشوخوب انگشت کردطاقتم تموم شد یه تف گنده ریختم روسوراخش وسرکیرموفشاردادم تویه جیغ کشیدو خودشوکشیدجلو باتمام وزنم افتادم روشوکیرموتوکونش فشاردادم صداش درنمیومدترسیدم سحریه خورده با کسش وررفت که دوباره جیغ کشید کیرم داشت منفجر میشدبه زورکرده بودمش تویه جای تنگ وداغ رویاهی میگفت درش بیار تانصف بکن توهمون حالت خوابیده بودم روش نمیذاشتم تکون بخوره سحر شروع کردکمرمو مالش دادن بعدگفت کونشوپرآب داغ کن بذارمعنی لذت روبچشه محکم چسبیدم بهش و سیل آب کیرم رو توکونش خالی کردم فعلا بسه منتظرشنیدن یک ماجرای جالب باشیداگر عمر کفاف کند.
#پایان
کانال
@dastankadhi
Forwarded from تکست غم_بیوغمگین ()
کردن کون زن داداش
سلام من آرش هستم و ۲۹ سالمه این داستان برمیگرده به ۲۳ سالگیم یه برادر دارم که ۸ سال از خودم بزرگتره و زنش هم یک سال از خودش کوچیکتره حالا زن داداشه من چند سالش میشه؟??? شوخی کردم بریم سر داستان زمانی که ازدواج کردن هر وقت میومدن خونه ی ما من دائما چشمم به کونش بود همیشه هم شاوار تنگ میپوشید خدا وکیلی هیکلش یه چیزی تو مایه های الکسیس بود، کون گنده سینه های خوب که با دیدنش همیشه من حشری میشدم وای از قیافش واستون نگم یه چیز عجیبیِ خلاصه من همیشه تو فکر کردن ایشون بودم و همیشه به یادش جق میزدم خیلی دوست داشتم یه بار بکنمش، من همیشه دوس دخترامو میبردم خونه داداشم میکردم با داداشم راحت بودم خونه رو واسم خالی میکرد، یه روز که دوس دخترمو بردم اونجا و وقتی که کارم باهاش تموم شد و رفت، صدف (زن داداشم) اومد خونه و من هنوز اونجا بودم برادرم تو یه کارخونه کار میکرد و کارش شیفتی بود اون روزم ساعت ۵ بعد از ظهر رفته بود و ساعت ۶ صبح میومد خلاصه اومدم که لباسامو بپوشمو برم خونه یهو صدف گفت که کجا بمون حالا شام بخور میری گفتم نه دیگه میرم گفت بمون بابا منم تنهام… گفتم باشه. جلوی من راحت بود اینبار یه شلوار سفید نازک پوشیده بود که شرت صورتیش از زیر معلوم بود منم چشمم فقط به کونه لامصبش بود. شروع کردیم حرف زدن گفت آرش خوب این دخترارو میاری ترتیبشونو میدی یهو من جا خوردم اصلا از این حرفا با هم نمیزدیم. منم پرو پرو گفتم اره دیگه من راضی اونا راضی خدام رذضیه دیگه، گفت نه حال کردم هر روز یه نفرووو اره… خلاصه بحث کشید به باشگاه رفتنو گفت ارش من جدیدن باشگاه میرم هیکلم چطور شده؟ دیگه یواش یواش کیرم داشت بلند میشد، گفتم خیلی خوب شده مخصوصا باسنت گفت خدایی گفتم آره.کلا آدمِ دیوسی هستم??? بعد از این حرفا دیگه کیرم داشت از جا کنده میشد با خودم گفتم من امشب باید اینو بکنم، اینم بگم صدف خیلی ترسو تا دست ببری سمتش زود تسلیم میشه شام که خوردیم داشت تو اشپزخونه ظرفارو میشست با خودم گفتم بهترین موقعیتِ رفتم تو آشپزخونه پشت سرش وایسادم گفتم صدف کمک نمیخوای گفت نه مرسی یهو چسبیدم بهش گفتم بزار کمکت کنم عزیزم یهو یخ کرد گفت میشه بری عقب منم کیرِ گندموچسبونده بودم به کونش عقب نشینی نمیکردم در گوشش گفتم صدف جون میدونی چقدر دوست دارم بکنمت گفت زشته چی میگی ارش گفتم حرف دلمو میگم گفت بسه بروعقب گفتم تا نکنمت امشب ولت نمیکنم محکم گرفتمش بلندش کردم آوردمش تو اتاق خواب از همو آشپزخونه تسلیم شد فقط گفت داداشت چی گفتم کیر منو داداشم نداره، کیر من حلاله هیچی نمیگفت درازش کردم رو تخت شلوارشو کندم یه راس رفتم سراغ کصش شرو کردم به خوردن وای چه کصی نه مو نه گوشت اضافه نه سیاه، صورتیه صورتی آهو ناله هاش شروع شد بلندش کردم گفتم کیر خور هستی ؟ گفت بده بده بده بخورم کیرمو از جاش میکند با مِک زدن درازش کردم پاهاشو دادم بالا یهو کردمش تو کصش چه کص تنگی لعنتی کیرم قفل میشد توش در گوشم میگفت چه کیری داری دیوس دوبرابر کیر داداشته تو وسطا ارضا شد در گوشش گفتم نوبت کونت گفت نه نه جر میخورم گفتم میخوام جرت بدم من ارزوم کردنه کونه تو بوده رو دل خوابوندمش کونشو باز کردم وای چه کونی شرو کردم سوراخه کونشو خوردمو یه توف انداختم رو سوراخشو کیرمو گذاشتم رو سوراخش یه فشاردادم جیغ زد دروووردم دوباره کردم تو داشت بیهوش میشد از درد التماس میکرد که در بیار منم تا ته فشار میدادم یه خورده جلو عقب کردم گشاد که شد تولومبه ها تند تر میشد اونم جیغاش بیشتر میشد وای چه کونی بود اولین بار بود کوم به اون تنگی میکردم آبم که داشت میو
مد در گوشش گفتم خالیش کنم تو کونت گفت اره همینو که گفت آبمو تا ته خالی کردم توش دادا میزد وای چه داغه جون خلاصه اون شب دو بار کردمش بعد از اون داستانم هر وقت کونش خارش میگرفت بهم زنگ میزد میرفتم میکردمش تا اینکه بچه دار شدن از اون موقع دیگه نکردم ولی باز هم دوس میدارم که یه کامِ دیگه ازش بگیرم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سلام من آرش هستم و ۲۹ سالمه این داستان برمیگرده به ۲۳ سالگیم یه برادر دارم که ۸ سال از خودم بزرگتره و زنش هم یک سال از خودش کوچیکتره حالا زن داداشه من چند سالش میشه؟??? شوخی کردم بریم سر داستان زمانی که ازدواج کردن هر وقت میومدن خونه ی ما من دائما چشمم به کونش بود همیشه هم شاوار تنگ میپوشید خدا وکیلی هیکلش یه چیزی تو مایه های الکسیس بود، کون گنده سینه های خوب که با دیدنش همیشه من حشری میشدم وای از قیافش واستون نگم یه چیز عجیبیِ خلاصه من همیشه تو فکر کردن ایشون بودم و همیشه به یادش جق میزدم خیلی دوست داشتم یه بار بکنمش، من همیشه دوس دخترامو میبردم خونه داداشم میکردم با داداشم راحت بودم خونه رو واسم خالی میکرد، یه روز که دوس دخترمو بردم اونجا و وقتی که کارم باهاش تموم شد و رفت، صدف (زن داداشم) اومد خونه و من هنوز اونجا بودم برادرم تو یه کارخونه کار میکرد و کارش شیفتی بود اون روزم ساعت ۵ بعد از ظهر رفته بود و ساعت ۶ صبح میومد خلاصه اومدم که لباسامو بپوشمو برم خونه یهو صدف گفت که کجا بمون حالا شام بخور میری گفتم نه دیگه میرم گفت بمون بابا منم تنهام… گفتم باشه. جلوی من راحت بود اینبار یه شلوار سفید نازک پوشیده بود که شرت صورتیش از زیر معلوم بود منم چشمم فقط به کونه لامصبش بود. شروع کردیم حرف زدن گفت آرش خوب این دخترارو میاری ترتیبشونو میدی یهو من جا خوردم اصلا از این حرفا با هم نمیزدیم. منم پرو پرو گفتم اره دیگه من راضی اونا راضی خدام رذضیه دیگه، گفت نه حال کردم هر روز یه نفرووو اره… خلاصه بحث کشید به باشگاه رفتنو گفت ارش من جدیدن باشگاه میرم هیکلم چطور شده؟ دیگه یواش یواش کیرم داشت بلند میشد، گفتم خیلی خوب شده مخصوصا باسنت گفت خدایی گفتم آره.کلا آدمِ دیوسی هستم??? بعد از این حرفا دیگه کیرم داشت از جا کنده میشد با خودم گفتم من امشب باید اینو بکنم، اینم بگم صدف خیلی ترسو تا دست ببری سمتش زود تسلیم میشه شام که خوردیم داشت تو اشپزخونه ظرفارو میشست با خودم گفتم بهترین موقعیتِ رفتم تو آشپزخونه پشت سرش وایسادم گفتم صدف کمک نمیخوای گفت نه مرسی یهو چسبیدم بهش گفتم بزار کمکت کنم عزیزم یهو یخ کرد گفت میشه بری عقب منم کیرِ گندموچسبونده بودم به کونش عقب نشینی نمیکردم در گوشش گفتم صدف جون میدونی چقدر دوست دارم بکنمت گفت زشته چی میگی ارش گفتم حرف دلمو میگم گفت بسه بروعقب گفتم تا نکنمت امشب ولت نمیکنم محکم گرفتمش بلندش کردم آوردمش تو اتاق خواب از همو آشپزخونه تسلیم شد فقط گفت داداشت چی گفتم کیر منو داداشم نداره، کیر من حلاله هیچی نمیگفت درازش کردم رو تخت شلوارشو کندم یه راس رفتم سراغ کصش شرو کردم به خوردن وای چه کصی نه مو نه گوشت اضافه نه سیاه، صورتیه صورتی آهو ناله هاش شروع شد بلندش کردم گفتم کیر خور هستی ؟ گفت بده بده بده بخورم کیرمو از جاش میکند با مِک زدن درازش کردم پاهاشو دادم بالا یهو کردمش تو کصش چه کص تنگی لعنتی کیرم قفل میشد توش در گوشم میگفت چه کیری داری دیوس دوبرابر کیر داداشته تو وسطا ارضا شد در گوشش گفتم نوبت کونت گفت نه نه جر میخورم گفتم میخوام جرت بدم من ارزوم کردنه کونه تو بوده رو دل خوابوندمش کونشو باز کردم وای چه کونی شرو کردم سوراخه کونشو خوردمو یه توف انداختم رو سوراخشو کیرمو گذاشتم رو سوراخش یه فشاردادم جیغ زد دروووردم دوباره کردم تو داشت بیهوش میشد از درد التماس میکرد که در بیار منم تا ته فشار میدادم یه خورده جلو عقب کردم گشاد که شد تولومبه ها تند تر میشد اونم جیغاش بیشتر میشد وای چه کونی بود اولین بار بود کوم به اون تنگی میکردم آبم که داشت میو
مد در گوشش گفتم خالیش کنم تو کونت گفت اره همینو که گفت آبمو تا ته خالی کردم توش دادا میزد وای چه داغه جون خلاصه اون شب دو بار کردمش بعد از اون داستانم هر وقت کونش خارش میگرفت بهم زنگ میزد میرفتم میکردمش تا اینکه بچه دار شدن از اون موقع دیگه نکردم ولی باز هم دوس میدارم که یه کامِ دیگه ازش بگیرم.
#پایان
کانال
@dastankadhi
سکس با خواهر کوچیکم
سلام اسمم رضاس الان33سالمه واین داستان مال6سال قبله ماه رمضون بود خواهرم.تواتاقم فیلم میدیم(الان25سالشه اسمش فاطمه قد170وزن53سینه75)که خوابش برد پیشم منم خوابیدم نصفه های شب بود که ناخوداهگاه همدیگروبغل کردیمو بوس ونیم ساعتم.لب گرفتیم ولی وقتی دستم میرفت سمت کونش دستمو پس میزد بعدا فهمیدم که.باید سحری واسه روزه پاک.میموند خلاصه یه چن ماهی گزشت من و فاطی رفتیم سر باغمون واسه اب دادن درختها موقع ظهر زیر سایه درخت استراحت میکردیم که دوباره همون جریان بوس البتهداین بارفاطی همراهی نمیکرد و بی حرکت خوابیده بود منم کم کم دست بردم.به سینش سینشو در اوردم کلی خوردم فاطیم فقط با صدای که از ته گلوش میومد ناله میکرد.منم کم کم رفتم سمت شلوارش و کشیدم پاین با چوچولش وررفتم چون که دختر بود انگشت نمیکردم توش البته نمیدونم شایدم دختر نباشه هنوزم مجرده ومنم الان 6ساله نکردمش فقط میدونم که به خیلی از دوستان و اشنایان داده اخه 3ماهی گوشیشو یواشکی یه روز که خواستم برنامه بگیرم هک کردم ازاونجا فهمیدم که خیلی حشریه این خواهراخریمون 5تا خواهرم دارم که این اخریو کردم وسطیم با پسر همسایه دوباردیدم ک تعریف میکنم.اون روزم که کیرم داشت از شلوارم در میومد به شکم فاطیو خابوندم یه تف به کیرم زدمو یه تف به کونش کیرمو گزاشتم رو سوراخ کونش خواستم یواش یواش بکنم توش که دیدم فاطی کونشو داده بالا همه کیرم به ناموسم رفت داخل بدون این که من حرکتی کنم خیلی تند کونشو میداد بالا و پاین واه اهش باغو گرفته بود منم که انقد حشری بودم و استرس و هیجان بود چی بود به دقیقه نرسیده بود که ابم اومد و لباسشو کشیدم.بالا و رفتیم خونه تا چن ماهم به رو خودمون نمیاوردیم تا یه روز قرص خوردم البته چن بار خوردم ولی نتونستم بکنمش اونروزم خونمون.کسی نبود رفتم.تو اتاقش بغلش کردم.کلیم کلنجار کرد ک نکنمش ولی من بزورم.بود لخت لختش.کردم.کلی سینشو خوردم که کم کم بعد کلی تقلا و چنگ زدن.رام شد اومدم پشتش دوباره تف زدم و کم.کم کیرمو کردم تو کونش البته نمیدونم چی شد اینبار انگار اون سوراخ کون قبلی نبود هی کونشو جمع میکرد که درد داره منم یواش یواش جلو.عقب میکردم.ی ده مین تلنبه زدم دیگه رون میرفت و میومد اصلا هم مثل دفعه اول حال نکردم دفعه اول خیلی حال داد بهم ببخشید که بد نوشتم
#پایان
@dastankadhi
سلام اسمم رضاس الان33سالمه واین داستان مال6سال قبله ماه رمضون بود خواهرم.تواتاقم فیلم میدیم(الان25سالشه اسمش فاطمه قد170وزن53سینه75)که خوابش برد پیشم منم خوابیدم نصفه های شب بود که ناخوداهگاه همدیگروبغل کردیمو بوس ونیم ساعتم.لب گرفتیم ولی وقتی دستم میرفت سمت کونش دستمو پس میزد بعدا فهمیدم که.باید سحری واسه روزه پاک.میموند خلاصه یه چن ماهی گزشت من و فاطی رفتیم سر باغمون واسه اب دادن درختها موقع ظهر زیر سایه درخت استراحت میکردیم که دوباره همون جریان بوس البتهداین بارفاطی همراهی نمیکرد و بی حرکت خوابیده بود منم کم کم دست بردم.به سینش سینشو در اوردم کلی خوردم فاطیم فقط با صدای که از ته گلوش میومد ناله میکرد.منم کم کم رفتم سمت شلوارش و کشیدم پاین با چوچولش وررفتم چون که دختر بود انگشت نمیکردم توش البته نمیدونم شایدم دختر نباشه هنوزم مجرده ومنم الان 6ساله نکردمش فقط میدونم که به خیلی از دوستان و اشنایان داده اخه 3ماهی گوشیشو یواشکی یه روز که خواستم برنامه بگیرم هک کردم ازاونجا فهمیدم که خیلی حشریه این خواهراخریمون 5تا خواهرم دارم که این اخریو کردم وسطیم با پسر همسایه دوباردیدم ک تعریف میکنم.اون روزم که کیرم داشت از شلوارم در میومد به شکم فاطیو خابوندم یه تف به کیرم زدمو یه تف به کونش کیرمو گزاشتم رو سوراخ کونش خواستم یواش یواش بکنم توش که دیدم فاطی کونشو داده بالا همه کیرم به ناموسم رفت داخل بدون این که من حرکتی کنم خیلی تند کونشو میداد بالا و پاین واه اهش باغو گرفته بود منم که انقد حشری بودم و استرس و هیجان بود چی بود به دقیقه نرسیده بود که ابم اومد و لباسشو کشیدم.بالا و رفتیم خونه تا چن ماهم به رو خودمون نمیاوردیم تا یه روز قرص خوردم البته چن بار خوردم ولی نتونستم بکنمش اونروزم خونمون.کسی نبود رفتم.تو اتاقش بغلش کردم.کلیم کلنجار کرد ک نکنمش ولی من بزورم.بود لخت لختش.کردم.کلی سینشو خوردم که کم کم بعد کلی تقلا و چنگ زدن.رام شد اومدم پشتش دوباره تف زدم و کم.کم کیرمو کردم تو کونش البته نمیدونم چی شد اینبار انگار اون سوراخ کون قبلی نبود هی کونشو جمع میکرد که درد داره منم یواش یواش جلو.عقب میکردم.ی ده مین تلنبه زدم دیگه رون میرفت و میومد اصلا هم مثل دفعه اول حال نکردم دفعه اول خیلی حال داد بهم ببخشید که بد نوشتم
#پایان
@dastankadhi