داستانکده شبانه
15.6K subscribers
108 photos
9 videos
192 links
Download Telegram
نگاهی_که_کار_دستم_داد




سلام تو فامیل ما یه زنه جون هست که صورته جذابی داره. یه روز امده بودن خونه ما داشت تو اتاق خوابه خونمون به بچش شیر میداد. وقتی شیر دادنش تموم شد سینش رو توکرستش نکرده بود و بیرون مونده بود. من داشتم از جلوی اتاق رد میشدم که چشمم به سینه های مریم افتاد. سینه های بزرگ با نوک بلند . بی اختیار یه مکث کردم و اون هم متوجه شد خنده ملیحی کرد و من از اونجا گذشتم. باخودم گفتم اگه ناراحت شده بود نمی خندید.شب رو خونه ما موندن فردا صبح همگی اهل خونه رفتن دنبال کاراشون و مریم خونه ما تنها موند. به یه بهانه بین روز اومدم خونه تا یه امتحانی بکنم ببینم راه میده یا نه. اومدم زنگ رو زدم دیدم مریم درو باز کرد. رفتم تو دیدم بچش رو خوابونده و داره ماهواره نگاه میکنه. به من گفت مجید کانالهاتون هیچی نداره؟ گفتم (با شیطونی)اونایی هم که داره قفل کردیم. گفت که چی داره که قفله؟ گفتم شیطنت داره کمر به پایینه. گفت خودت نگاه میکنی؟ گفتم آره! گفت خیلی فیلماش ناجوره؟ گفتم اگه میخوای بازش کن ببین. گفت منکه رمزشو بلد نیستم.گفتم رمزشو میگم من میرم تو اتاق. تو بشین نگاه کن. گفت تو هم باشی اشکال نداره. فقط صداشو کم کن بچه بیدار نشه. منم از خدا خواسته سریع زدم رو شبکه اسپایس. از شانس اول فیلم بود اونم چه فیلمی! زود کیرم بلند شد. مریم هم غرقه فیلم بود مخصوصا بلند شدم که کیر راست شدم از رو شلوار توجهش رو جلب کنه همینطور هم شد. باخنده گفت چه زود روت تاثیر گذاشت منم گفتم مجردی بد دردیه حالا تا بخوابه مکافات دارم. گفت خوب چرا خودت رو خالی نمکنی؟ گفتم اینجا که نمیشه شما نشستی وگرنه خودمو خالی میکردم. یه دفه گفت یعنی جق میزدی ؟ اینو که گفت خیالم راحت شد که میتونم روش کار کنم. منم گفتم آره خوب باید جق میزدم گفت خوب اگه دوست داری بزن. گفتم جلوی شما؟ گفت دوس داری من ببینمت چطوری جق میزنی؟ گفتم اگه کمکم کنی تو زدن آره! خودش اومد جلو و دستش رو گذاشت رو کیرم شروع به مالوندن کرد. منم سریع شلوارمو کشیدم پایین. از دیدن کیرم تعجب کرد. گفت چقدر صاف وایستاده! گفتم قابل شما رو نداره. بادستهای لطیفش شروع کرد برام جق زدن. چقدر دستهاش گرم و لطیف بود. گفتم مریم میذاری بکنمت؟ انگار منتظر پیشنهاده من بود گفت نکنه کسی بیاد خونه؟ گفتم نه نترس تا ظهر کسی نمیاد گفت باشه پس معطل نکن. شروع کردم به خوردن لبهاش. آروم پپیراهنش رو در اوردم یه کرست مشکی تنش بود بدنش مثل الماس میدرخشید. خودش شلوارش رو در آورد وگفت اونجامو بخور. شورتشو زدم کنار. خدای من هیچ مویی نداشت چقدر زیبا و دوست داشتنی بود! یه کسه جمعو جور . با زبونم شروع به خوردن کسش کردن مثله مار به خودش میپیچید. چه صحنه رمانتیکی بود کسش حسابی خیس شد شرتش رو کامل در اوردم تا اومدم بکنم تو گفت نمیخوای من ساک بزنم. گفتم همش مال شماست. دهنش برای کیرم کوچیک بود ولی حسابی بهم حال میداد. بعد سعی کردم کیرمو بکنم تو کسش ولی تنگ بود. با دستش کمکم میکرد که کیرم بره تو. بالاخره رفت تو مریم چشمهاش رو بست و یه اخه بلند گفت پرسیدم درد داری گفت اولشه بکن کیرت خیلی خوبه منم سرعتمو زیاد کردم با التماس میگفت بکن پاره کن.نازکی صداش و اون نازه بیانش منو وادار میکرد تند تر بکنم یه دفعه ای ای گفتانش تند تر شد گفتم چیه؟ گفت دارم ارضا میشم تندتر بکنم. من همینکارو هم کردم که یه دفعه شروع به لرزیدن کرد شدت ارضا شدنش اینقدر زیاد بود که منم به ارضا شدن نزدیک شدم. سریع کیرمو در اوردم دادم دسته مریم شروع کرد برام جق زدن. گفتم داره میاد که یه دفعه همه کیرمو کرد تو دهنش و ابم با فشار تو دهنش خالی شد. بهش گفتم خوش به حاله شوهرت که اب کیر میخوری ! گفت بار اولمه اینقدر سکس باتو حال داد که بی اختیار اینکارو کردم بعد خودمونو جمعو جور کردیم و من دوباره از خونه زدم بیرون...
📚پایان دآســټـآݩ📚
@dastankadhi
چطوری_بکارتم_پاره_شد


تازه با کسی که عاشقش بودم و هستم کات کرده بودم خیلی تنها بودم یه دفعه یاد یکی از دوست ‍پسرای قبلیم افتادم گفتم یه زنگ بزنم باهاش قرار بزارم یکم ازین حال و هوا در بیام.حدود 1هفته باهاش حرف زدم و قرار گذاشتیم بریم بیرون و رفتیم کافه یه چی خوردیم و حرف زدیم چند وقت بعدش بهم گفت بریم ویلای من هم غذا بخوریم هم قلیون بکشیم و حال و هوات عوض شه...گفتم باشه...فرداش اومد دنبالم رفتیم جوجه گرفتیم وزغال و ازین خرت و پرتا راه افتادیم وبعداز 2ساعت رسیدیم خیلی سرد بود رفت بخاری رو روشن کرد من نشستم بغل بخاری اونم رفت جوجه هارو سیخ زد تو بالکن و تموم که شد اومد منم بلند شدم سفره انداختم ...غذا خوردیم تمومو شد اون رفت قلیون رو ردیف کنه منم دراز کشیده بودم اومد قلیون رو گذاشت کنارم و نشست کشید...بعد چند دقیقه کنارم خوابید دستشو گذاشت رو کمرم کم کم نزدیکم شد چسبید بهم...چرا دروغ بگم؟منم خوشم اومد و چسبیدم بهش منو برگردوند سمت خودش لبامو شروع کرد به خوردن منم همراهیش کردم دستش رفت رویه سینه هام میمالیدشون ...داغ شده بودم خوشم اومده بود منم کیرشو مالیدم شلوارمو دراورد شروع کرد کوسم ومالیدن داشتم لذت میبردم اما اشکام میومد یاده سکسم با عشقم بودم که برگردوند منو به پشت کیرش کلفت بود اما دراز نبود ولی سیاه بود...کونمو انگشت کرد چندبار یکم که باز شد کرد تو کونم دردم اومد اما یاده عشقم افتاده بودم و گریه میکردم یه دفعه کیرش در اومد رفت تو کوسم درد داشتم زود دستمو بردم رو کوسم دیدم خون اومدش دیوونه شدم ...گریم به جیغ تبدیل شده بود پسر رو کلی زدم چنگ انداختمش گفتم بدبختم کردی نامرد پردمو زدی فحشش میدادم جیغ میزدم ...تو حال خودم نبودم به فکر عشقم بودم و پیش خودم میگفتم که جوابشو چی بدم بگم اون دختری که میمردی واسش جنده شده؟؟؟؟؟؟؟؟پسره بغلم کرد گفت بخدا میریم دکتر پول میدم بدوزتش گریه میکرد ...بلند شدم به بهونه اینکه خودمو بشورم رفتم تو حمومشون و در و از پشت قفل کردم
دوش و باز کردم ...دیدم یه تیغ تو دسته تیغ هست باهاش رگمو زدم دیگه نفهمبدم تا اینکه دیدم تو بیمارستانم و همه بالا سرم وایسادن مامان بابا داداشم و اون پسره...اون و که دیدم دنیا رو سرم خراب شد دلم میخواست بمیرم همه صحنه ها جلو چشام بود...خودم کردم که لعنت بر خودم...بعدازین که مرخص شدم پسره منو برد دکتر واسم پردمو دوخت و من واسه همیشه این عذاب تو وجودمه


نوشته:‌ یلدا

#پایان
@dastankadhi
معشوقی_که۲۳سال_ازم_بزرگتربود



این داستان واقعیه دوستان خیلی وقته میخونم وامروز تصمیم گرفتم که منم بنویسم
مریم هستم 25 سالمه هیکل درشتی دارم 175 قدمه و 80 وزنم
مدت زیادی بود که تنها بودم حدود دوسال قبلٰ تا اینکه تو یه جمعی با یه اقای متشخص اشنا شدم که سن و سالشم زیاد بود .حرف زدیم همه حرف میزدن که رسیدیم به جایی که من و اون اقا داستان زندگیمون مث هم بودٰ باعث شد نزدیک هم بشینیم و حرف بزنیم داستانش طولانیه که قصه زندگیم و زندگیش چی بود بگذریم.اونشب گذشت و ازهم جداشدیم ولی بواسطه دوست مشترکی که داشتیم خواست باهام بیشتر اشنا بشه و با دوستم تماس گرفت و خواست شمارشو من داشته باشم من اون زمان خب فکرشم نمیکردم با یه مردی تو این سن و سال بخوام اشنا بشم اونم تو شرایطی که دوتا شهر مختلف زندگی میکردیم با دوساعت فاصله
چندماه که گدشت و هنوز تنها بودم دلم خواست باهاش حرف بزنم دردل کنم از دوستم شمارشو گرفتم و تماس گرفتم و حرف زدیم و اشنا شدیم و قرار شد بیاد شهرمون منو ببینه و اومد‍ ازش انتظار نداشتم بیاد ولی اومد و انقد حرف زد تا مخ بزنه و منو راضی کنه باهم باشیم. اون متاهل بود و بچه داشت !48 سالش بود!اما خب مرد محترم و متشخصی بود رئیس یه شرکت خصوصی معتبر که اگه بگم خیلیا میشناسنش.قانع نمیشدم گفتم برفرض راضی بشم این فاصبه چی؟ چطوری میخوایم همو ببنیم؟میگفت من میام هروقت بخوای .خلاصه چندبار اون اومد چندبار من رفتم .یه دفه که رفته بودیم باغش داشتیم قدم میزدیم و حرف میزدیم که یهو چسبیدو لب گرفت ازم!!! و رهام کرد و منتظر عکس العمل من بود منم بدون هیچ واکنشی بقیه حرفمو ادامه دادم و اوروز گدشت ولی از کارش خوشم اومد بوسه یهویی!!
یه دفه که اون اومد بود شهرمون (راستی؟اسمش سعید بود) گفت من اینجا یه اشنایی دارم بریم اونجا راحتتریم اول قبول نمیکردم با شناختی که ازش پیدا کرده بودم میدونستم دنبال فرصت میکرده تا هرجوری هست سکس داشته باشه باهام.از تیپ و قیافش خوشم میومد یه مرد جا افتاده که به هرکی نشونش میدم میگه 40 بیشتر نمیخوره بهش درصورتی که 48 سالشه ! به خودش میرسه ورزش میکنه و خلاصه حواسش هست و سعی میکنه جوونتر باشه از همسن وسالاش.اونروز خر شدم رفتم دفترهمکارش .نمیخواستم یعنی هنوز دلم راضی نشده بود باهاش سکس داشته باشم ولی اون حالیش نبود خیلی باهام ور رفت تا تحریکم کنه اما دلم نمیخواست دکمه های مانتومو باز کرده بود و من رو مبل بودم و اون رو میز روبروم با فاصله کمی نشسته بود تقلا میکرد م تا نذارم اما هنوز یادمه که میگفت مقاومت مذبوحانه نکن! بالاخره موفق شد شلوار و شورتمو بکشه پایین خودشم که از قبل فقط شلوارشو دراورده بود دکمه های پیرهنش باز بود شرتشو داورد پاهامو داد بالا کیرشو چسبوند به کسم !!! هنوز یادمه یهو از خود بیخود صدام دراومد اخه خیلی وقت بود هیچ رابطه ای نداشتم و دلم تنگ شده بود واسه سکس ، خوشم اومد اه و نالم بلند شد اونم تو همون حالت حسابی کیرشو لای کسم کشید خیلی حال میکردم من باکره ام و اون نمیدونست سوال هم نکرد هموننجوری ادامه داد تا دوتامون ارضا شدیم
بعد ازون حالی که بهم داد دیگه راضی شده بود یعنی اون بهترین کیری بود که تا اونروز دیده بودم اندازش حرف نداشت همونی بود که همیشه دوس داشتم.دیگه رومون باز شده بود و بعدا ازم پرسید پرده دارم یانه(الان همه ارزوش اینه پردمو بزنه به قول خودش بخاطر خودم تا بیشتر لذت ببرم.
دوسدارم بازم بنویسم چون خاطرات سکسی قشنگی باهاش دارم اگه خوب بود بگید تا بازم بنویسم


نوشته: مریم

#پایان
@dastankadhi
دختر_حشری_اصفهانی


سلا خدمت دوستان من علی 27 ساله از مشهد این داستانی که براتون میخوام بگم بر میگرده به ساله 86 زمانی که من بازار رضا کار میکردم یک روز در حین کار با همکارم دو تا دختر اومدن داخل مغازه یکیشون خیلی خشگل بود و دوتاییمون خیره شدیم بهش کثافت حوری بود از همکارم قیمتارو میپورسید و با خنده مارو سر کار گزاشته بود منم دیگه بیخیال شدم تا دوستم حالشو ببره بعد از چند دقیقه گفتگو رفتن و دوستم گفت به من شمارشو داد چند روزی با هم اس بازی کردن تا یه روز دوستم گفت من میرم نهار بیرون بازار گوشیشو جا گزاشته بود گوشیش زنگ خورد منم جواب دادم دیدم دخترس و بهش گفتم مرتضی نیست از من پرسید شما همونی هستی که اون روز با مرتضی بود منم گفتم اره شروع کرد با من به صحبت و به من گفت من با تو بیشتر حال میکنم معلومه دوستت تو بازار خیلی سرش شلوغه و دوس دختر داره ...و این شد که من موخشو زدم و چند روزی مخفیانه بدون اینکه مرتضی چیزی بفهمه با هم اس بازی میکردیم ولی من ناراحت بودم که دارم به مرتضی خیانت می کنم دلمو زدم به دریا و به مرتضی گفتم چی شده اونم ناراحت شد ولی گفت کی بهتر از تو
بعد چند روزی با دختره که اسمش الی بود نزدیکه خونه قرار گزاشتم و دیدمش داخل کوچه ای نزدیک خونه راه میرفتیم که بابام مارو با هم دید خیلی ترسیدم ولی بابام اومد جلو بهم گفت اگه تورو تو خیابون بگیرن من چکار کنم ابروی منو نبر من با مامانت میرم بیرون تو برو با دوستت خونه خیلی از این صحنه بابام حال کردم با الی رفتیم خونه من تا اون موقع با کسی سکس نکرده بودم رو تخت دراز کشیدیم با هم حرفای عاشقانه میزدیم تا اینکه دیدم پاشو به کیرم میماله تعجب کردم گفتم چکار میکنی معلوم هست گفت من تا حالا با کسی نبودم می خوام ببینم چه جوریه ولی مثل سگ دروغ میگفت معلوم بود ولی خداییش من تا اوت موقع نکرده بودم خلاصه به هم چسبیدیمو کولی همو خوردیم و من کسشو مالوندم و لباساشو در اووردم خیلی ناز بود سفید کونش بزرگ کمرشم باریک متولد 68بود قدشم اگه اشتباه نکنم 165 بود خلاصه بعد از یک بمال بمال بهش گفتم میخوام از پشت تجربه کنم اونم گفت باشه ولی یواش من تا حالا از پشت ندادم کیره منم که راست شده بود عجیب یکم کونشو خیس کردم گزاشتم دمش هر چی فشار میاوردم نمیرفت و اخ اخ میکرد به ذهنم رسید اسپره دندون بیارم بزنم به کونش خداییش جواب داد بعدش تا اخر کردم توش و تا میتونستم می کردم خیلی داغ بود حس خوبی داشتم تو ابرا بودم بعد 10 دقیقه ابم اومد ریختم تو کونش اونم خیلی حال میکرد این قضیه 4 سال ادامه داش که اونا برای همیشه رفتن اصفهان ..ببخشید اگه طولانی شد.


نوشته: علی
@dastankadhi
کس_دوست_دخترم_وکون_خواهرشوعمش

سلام اسم من سامیار 23 سالمه تقریبا خشکلم چون از واکنش دیگران این رو دیدم این داستان مربوط به سه سال پیشه ماجرا از اونجایی شروع شد که من با یه دختره که چهار سال از خودم بزرگتر بود دوست شدم ولی واسه مشکلات اون دختره خیلی زود جدا شدیم اما اون مدتی که باهاش بودم یه برادر زاده داشت که باهاش می اومد که اسمش زهرا بود اما من اصلا تو نخ اون نبودم بعد چند ماه یه روز توی شهر زهرا رو دیدم شب دیدم یکی شیش بار زنگ زده و اس داده سامیار خودتی کارت دارم منم اس دادم و خلاصه دوست شدیم و گفت شمارت رو از گوشی عمم برداشتم ما چند ماهی دوست بودیم اون سه تا خواهر داشت یکیش ازدواج کرده بود هفته اول کامپیوترش رو داد من درست کنم توش پر عکسای لختی خودش و خواهراش و خواهر بزرگش که ازدواج کرده بود و مامانش بود منم برداشتم و بهش گفتم اونم اصلا مخالفت نکرد و گفت میدونم پسر نامردی نیستی منم کلی کف دستی میزدم روزا با این عکسا بریم سر اصل ماجرا زهرا همش پیله میکرد بیا بریم شب خونه ما یا من بیام یشب با هم باشیم و جور نمیشد یشب مامانم و بابام یهو جور شد برن بندر پیش عمم منم که دانشگاه داشتم نتونستم برم سریع زنگ زدم به زهرا شب بیا اونم از خدا خواسته قبول کرد اما منه کس خل اصلا تو نخ سکس نبودم خدایی شب اومد و نشست یه قلیون اوردم و شروع کردیم به حرف اما حتی شال خودش رو باز نمیکرد منم گفتم زهرا یعنی نمیخوای عین همیشه لبات رو بدی بهم اونم یکم نه و نون کرد ولی داد منم بغلش کردم و کنارش نشستم گفتم شالت رو باز کن اونم باز کرد دیدم یهو یقه مانتوش بازه و چاک سفید سینش کامل معلومه منم راست کردم و یسره نگام اونجا بود خلاصه گفتم بخوابیم رفتیم تو تخت ولی با مانتو اومد تو بغلم هر وقت یادم میاد میگم خاک به سر کس خلم که دختره خودش پا میداد تو میترسیدی خلاصه بهش گفتم اینطوری که نمیشه با مانتو پاشو در بیار اما مخالفت کرد چند بار گفتم اونم قبول کرد در اورد زیرش یه بلوز صورتی پوشیده بود خوابید منم یواش یواش دستم رو رسوندم به زیر لباسش یکم کمرش رو لمس کردم کم کم دستم رو بردم جلوتر رو کامل کمرش رو میمالوندم بهش گفتم بیا روم بخواب و اون اومد من لباسم رو زدم بالا و بلوزش رو تا زیر سینش زدم بالا که به تنم بخوره وای اتیش بود بهش گفتم بلوزت رو در میاری اونم درجا دراورد منم معطل نکردم و گفتم سوتینت رو هم در بیار اونم که بعد گفت عاشق خوردن سینشه در اورد وای خدا درسته دفعه اولم بود سکس میکردم اما درجا فهمیدم این سینه ها بار هزارمه دست میخوره چون خیلی بزرگ بود منم افتادم به جون سینهاش چنگ میزدم و نوکش رو میکردم تو دهنم بعد گفتم شلوارت رو در بیار گفت نه اصرار کردم گفت باشه روت رو بکن انور بعد در اورد دیدم یه شرت صورتی داره گفتم این چیه در بیار گفت دیگه نه منم گفتم لوس نشو و خودم در اوردم بعد دست انداختم لای کسش وای دفعه اولی بود دستم به کس میخورد یکم مو داشت اما عالی بود گفتم بیا روم بخواب اومد منم کیرم رو کردم لای پاهاش و گفتم زهرا جونم اماده ای گفت واسه چی گفتم یعنی لخت شدیم می خوای تا صبح اینطوری بمونیم و خندید گفتم از جلو اجازه هست اونم گفت شب حجله چی پس گفتم الان شب حجله ماست خندید من فهمیدم خانوم پرده نداره خابوندمش و چون عاشق کون بودم بدون مقدمه کیرم رو خیس کردم و گذاشتم در سوراخ کونش خب دفعه اولم بود بلد نبودم شروع کرد ناز کردن و ادای تنگا رو در اوردن یکی دوبار خودشو کشید عقب و نزاشت بکنم بلاخره گرفتمش و تا ته کردم تو کونش تابلو بود گشاده اما شروع کرد به اخ و اوخ کردن منم تلمبه میزدم که بعد دودقیقه کیرم در اومد یهو خواستم بکنم توش دیگه نزاشت گفت نه درد داره هر کاری کردم نزاشت ادامه بدم گفت دفعه بعد خلاصه اونش تا صبح تو بغلم خوابید گذشت بعد چند هفته من که رفیقم رستوران داشت گفتم کلیدش رو یروز بهم میدی ظهر می خوام برم با دوست دخترم قلیون بکشیم توی زیر زمین اون داد و من زنگ زدم به زهرا بیا اونم گفت خواهرم و عمم (دوست دختر قبلی خودم) با هامه منم که دلم می خواست حال عمش رو بگیدم و کونش بسوزه گفتم اونا رو هم بیار گفت باشه بعد یه ربع اومدن و رفتیم زیر زمبن و قلیون گذاشتم و اونا کشیدن من اومدم واسشون غذا ببرم دیدم زهرا اومد پیشم بهش گفتم می خواستم امروز کار اون روز رو تموم کنم چرا اینارو اوردی اخه گفت اشکال نداره گفتم چی اشکال نداره نمیشه دیگه به شوخی گفت از عمه من نترس اون دهنش قرصه خواهرم هم بهش میگم به کسی نگه منم یه چیزی زد تو سرم که برم رو کار یهو دیدی عمش رو هم کردم گفتم پس برو پایین بهشون بگو می خوای چیکار کنیم تا من بیام رفتم پایین دیدم زهرا لخت شده و با تاپ شلوار نشسته غذا ها رو گذدشتم واسشون و رفتم پیش زهرا و خوابیدم روش انگار نه انگار اونا هم هستن وقتی بالاتنش رو لخت کردم و میخوردم در گوش زهرا گفتم زهرا عمت پا ن
میده؟؟ گفت امتحان کن گفتم بکشش اینجا من دستش رو میگیرم میکشم رو کار گفت باشه رو کرد به عمش گفت عمه اون نوشابه رو میدی گلوم خشک شد اون از همه جا بیخبر اومد جلو یهو دستش رو گرفتم و کشیدم زیر خودم دیدم جیغ زد و داد و بیداد که ولم کن منم بیخیال نشدم زیر زمین بود صدا در نمیرفت حسابی زوری لباش رو خوردم اما اصلا راه نمیداد زهرا بزور بالا تنش رو لخت کرد و منم شروع کردم سینش رو خوردن و زهرا گفت من میرم سراغ خواهرم بدجور نگاه میکنه منم که می خواستم عمش راه بیاد شدید سینش رو میخوردم اما دیگه تقلا نمکیرد یواش دستم رو بردم تو شلوارش یکم خواست تقلا کنه نزاشتم تا دستم رسید به کسش وای بخدا یه شیشه اب خالی کرده بودن اونجا شروع کردم به ماساژ کسش و صداش در اومد شلوارش رو در اوردم لخت مادرزاد جلوم بود یهو برگشتم دیدم زهرا خواهرش رو لخت کرده و خوش هم لخت شده وای خدا چی میدیدم سه تا کس ناز جلوم بود دیگه طاقت نیاوردم رفتم سراغ خواهرش اون سینهاش خیلی کوجولو بود و کسش هم کمی مو داشت تمام تنش رو خوردم و کسش و لیس میزدم اونم که خجالت میکشید فقط به خودش فشار می اورد صداش در نیاد زهرا زد در کونم گفت پاشو دیگه بسه همش داره میخوره منم خندیدم گفتم خب اول کی زهرا گفت من دیگه پس کی منم که تو کف عمش بود زدم رو سینش گفتم بی تربیت اول بزرگتر و رفتم رو عمش و گفتم زهرا بیا بخورش عمت درد نکشه اونم خدایی عین یه جنده حرفه ای ساک میزد بعد من رفتم کس عمش رو میمالیدم باز صداش در اومد گفتم بسه پاهای عمش رو دادم بالا و کیرم رو با کسش بازی دادم خواستم فشار بدم که عین جن زده ها پاشد گفت نه بخدا دخترم خندم گرفت گفتم باشه بعد حالت سگی خوابوندمش و گفتم زهرا کرم نداری اونم سریع از تو کیفش یه کرم بهم داد و من زدم سر کیرم و در کونش بعد خواستم بکنم تو که دادش درداومد خیلی تنگ بود زهرا گفت عشقم عمم تازه کاره اومد جلو یکم انگشتش رو کرم زد و کرد تو کون عمش و بازی داد گفت بیا یکم بکنوتا باز بشه منم این کار رو کردم تا باز شه بعد کیرم رو دادم دم کونش فشار دادم بزور نوکش رفت تو نگه داشتم باز بشه و کم کم دادم تو تا نصفه رفت تو دیدم عمش قرمز شده اما امونش ندادم شروع کردم به تلمبه زدن و عمش داد میزد بعد زهرا اومد کارم و کسش رو داد دهنم و خواهرش رو کشیدم بغلم و کسش رو میمالیدم بعد گفتم بسه نوبت عشق خودمه پاشدم و یه لب حسابی ازش گرفتم و این دفعه گفتم نوبت کسشه و خوابوندمش و کیرم رو با کسش بازی دادم و گفتم حاضری تو چشاش اتیش شهوت رو دیدم گفت ارههههههه منم کردم تو کسش وای تا ته رفت توش عجب داغ بود خدا بدون معطلی شرو کردم به تلمبه زدن دیدم عمش حالش بهتر شد و دیگه یخش اب شد کسش رو گذاشت دم دهن زهرا و شدید باهام لب میگرفت دیدم خواهرش هنوز میترسه و نمیاد جلو گفتم بسه نوبت دختر خودمه و رفتم پیشش و گفتم بچه ها یه کم راش یندازید اونا هم کس و سینش رو میخوردن و منم لباش رو میخوردم اصلا بلد نبود رفتم پشتش و کونش رو لیس زدم عین عمش انگشتم رو کردم تو کونش تا باز بشه اما تنگ نبود عین عمش چرا اخه یکم انگشت کردم و کیرم رو گذاشتم دم کونش و کردم تو کونش تابلو بود کیر من اولیش نیست اخه چرا دختر اول دبیرستانی بود بعد چند دقیقه داشت ابم می اومد تو دام گفتم با تو نباید بیاد می خوام با عمه تنگت بیاد و در اوردم گفتم عمش بیاد روم اونم اومد و کبرم رو کردم تو کونش و اونم بالا پایین میشد بعد چند دقیقه ابم اومد ریختم تو کونش اون روز دوبار دبگه کردم سه تارو بعد اون روز یه هفته بعد با زهرا بهم زدم و با عمش باز دوست شدم گفت زهرا همیشه با یه پسر دوست میشه و حال میکنه و بهم میزنه این کارشه اما من به هیچ کس نذاشتم دست بهم بزنه و به تو دادم چون دوست دارم و خواهم داشت تا ابد الان یه ساله با عمش دوستم و هر هفته سکس داریم ببخشید طولانی شد
پایان
@dastankadhi
حمام




توی حموم بودم. در حموم باز بود. کسی خونه نبود. دوست داشتم خودمو تو آئينه گنده حموم نگاه کنم. از ديدن خودم با شامپو و کف صابون لذت می بردم. ياد عکسای توی مجله ها عکسای تبليغات شامپو و صابون و . می افتادم. تو عالم خودم ادای اونا را در مياوردم. پاهامو با ناز و عشوه رو لبه حموم می گذاشتم و ليف می کشيدم. برای خودم ماچ می فرستادم. يک جور تفريح بود برام. وقتی تنها باشی تفريحات عجيب غريب داری. يک دنيای مجازی داری که از بودن توش لذت می بری. بعضی وقتا هم با دنيای واقعی قاطی می شه و نمی فهمی کدوم واقعيه و کدوم مجازي. وقتی ازش ميافتی بيرون تا مدتها اعصاب ناراحته. تا باز خودتو با زور بچپونی توش.
به هر حال در حموم را باز گذاشته بودم تا آئينه بخار نکنه. تنم را صابون زده بودم. صابون روی پوستم می لرزيد. از بازی کف صابونا رو بدنم کيف می کردم. از بوی صابون که با بوی آب قاطی می شد. پرده حموم هم باز بود. به همون دليل قبلی. يعنی می خواستم خودمو تماشا کنم و يک دليل ديگه هم داشت. از اينکه پرده خيس حموم به تنم بخوره بدم مياد. صابونو کشيدم تا روی گردنم. عين تبليغا. دستامو گذاشتم روی سينه هام. خودمو تو آئينه نگاه کردم. به خودم خنديدم. دوش باز بود. موهام خيس بود. مشکی و براق. زير آب صاف صاف. انگار نه انگار که چقدر فر داره و هر روز با زحمت صاف می شه! موهامو شامپو زدم. با لذت دستمو می بردم تو موهام. پر کف بودم. تو آئينه نگاه کردم. شامپو رفت تو چشمم. چشمامو بستم و رفتم کامل زير دوش. آب از دوش که بيرون مياد مثل سوزن نرم می ره تو پوست. پوست دون دون ميشه. سر پستانها می زنه بيرون. بعد قطره های آب رو آدم می لرزن و پائين می رن. انگار با پوست عشق بازی می کنن. انگار می خندن. توی همين فکرا بودم. ديگه رو پوستم دست نمی کشيدم. فقط زير آب بودم. دلم نمی خواست بيام بيرون. چيزی پوستمو می سوزوند. برگشتم. برادر بزرگم ايستاده بود و نگاهم می کرد. ساکت و شايد مبهوت. منم ايستادم نگاهش کردم. نمی دونستم واقعيته يا هنوز تو دنيای خودمم. اونقدر برام قاطی بود که حتی سعی نکردم بدنم را بپوشونم. تازه فکر کنم با لبخند هم بهش نگاه می کردم. لخت شد. کاملا! اومد توی وان بغلم کرد. بدنش داغ بود. تماس بدنش با بدنم بک آرامش خاص بهم می داد. انگار خسته باشی و روی تخت راحت بخوابی. سرمو گذاشتم روی شونه اش. بدنم کاملا با بدنش مماس بود. دوش هنوز باز بود. دقيقا بينمون می ريخت. شروع کرد منو نوازش کردن. گوشامو . گردنمو و بعد موهامو. من آروم تو بغلش بودم. شروع کرد بوسيدن گردنم. روی لاله های گوشم مکث کرد. صورتمو گرفت تو دستاش. آب از صورتم می چکيد. چشمامو بوسيد. گونه هامو. زير گردنمو. هنوز در دنيای خودم بودم. سکس برادرمو بارها ديده بودم. وحشی بود. خوب پس نمی تونه برادرم باشه. چقدر آرومه! چقدر آرامش بخشه. دستشو روی پشتم می کشيد. پائين به بالا. از روی باسن تا گردن. تمام خسته گيها از پشتم در ميومد. سرمو به طرف صورتش می کشيدم. خوب قدش از من خيلی بلند تر بود. نگاهش نمی کردم. منو کشيد عقب. بوسه ها را از گردن شروع کرد. حالا سينه ها. پستانهامو تو دست گرفته بود. آروم می بوسيد. غرق بوسه بودم. غرق لذت. دلم می خواست ساعت وايسه. پائين تر. روی کسم مکث کرد. فقط روشو بوسيد. بعد بالا اومد. من فقط گردنشو بوسيدم. منو مجدد بغل کرد. تماس بدنم؛ بدنش؛ آب. خودمو بهش می ماليدم. باز باسنمو می ماليد. و باز پشتمو دست می کشيد. آروم منو چسبوند به ديواره حمام. ديوار يخ بود. پاهامو برد بالا. پاهامو حلقه کردم دور کمرش. کمی ترسيدم. اگه ليز می خورد. دستامو محکم گرفتم دور گردنش. منو جابه جا کرد. حالا تکيه اش به لبه حمام بود. آروم کيرشو به من می ماليد. غرق لذت؛ شهوت بودم. چشمام بسته بود. سر کيرشو آرام فشار داد تو. چشمامو باز کردم. خودمو تو آئينه می ديدم و پشت اونو. برادرم بود هر چند هم خون نبوديم ولی برادرم بود. اونهم برادر اولم! عقب زدمش. حرکت تندی بود. تلو تلو خورد. نگاهم کرد. دو تائی از دنيای مجازی بيرون پريده بوديم. هنوز دوش باز بود. از حمام با عجله بيرون رفت. منم آب را بستم و با حوله اومدم بيرون. تو اتاقم: روی تختم نشستم؛ حالت تهوع داشتم. عروسکمو بقل کردم و زل زدم به ديوار. ده دقيقه بعد. صدای در خونه را شنيدم. رفته بود. تا کی نشسته بودم رو تخت نمی دونم. صدای تيک تيک ساعت توی مغزم می رفت. همه جا تاريک بود. ظلمات! هنوز به ديوار خيره بودم. انگار منتظر بودم چيزی از ديوار بياد بيرون. با ديدن سايه ای که در اتاقمو باز کرد. شروع کردم جيغ زدن. اونيکی برادرم بود. دويد و بغلم کرد. منم منم! جيغا شد های های گريه!!!!
پایان
@dastankadhi
لذت سکس با کیری غیر از شوهر (۱)
1401/03/05

#زن_شوهردار #خیانت

سلام … من و پریسا هستم…دختری حشری و همسری خیانت کار…
سال1399 با وحید ازدواج کردم ، پس از 5سال دوستی و 2سال هم نامزدی و عقد،بخاطر کرونا مجلس عروسی سبک و خلوتی داشتیم.
قبل از ازدواج سکسهای زیادی با وحید داشتم .پرده کوسم ارتجاعی بود و سکسهایمان واقعی بود.
همسرم (وحید) 28 ساله سبزه رو ,هیکلی معمولی و کیری با اندازه 14cm, او کارمند ست و شیفتهای کاری او بخصوص شیفت شب من را کلی میرنجونه.
من 26 ساله، مربی شنا هستم.سفید پوست و کم مو هستم.قدم 168 وزن 42 باسنی گرد با گودی کمر زیبا.سینه سایز 75.
مستاجر هستیم داخل مجتمع 5طبقه .واحد روبرویی خانمی تنها 35 ساله بنام مهتاب همسایه ما هستش.شیفت کاری من صبح تا ظهر و 4 روز در هفته کار میکنم حقوق کمی دارم .چندباری که صبح بطرف کارم میرفتم مهتاب را داخل راه پله می‌دیدم ،سلام و احوال پرسی میکردیم.یکی از اون روزها از من پرسید و کارم را واسش توضیح دادم.بعدش هم واسه ثبت نام به استخر اومد که آموزش شنا کردن ببینه.
هیکل خوبی داشت یکم توپر با اندامی برجسته سینه های بزرگ و زنانه.
چند ماهی گذشت و این طول زمان باعث دوستی عمیق من و مهتاب شد.بیشتر وقتها خانه همدیگر بودیم .وحید هم کاملا در جریان بود و اعتراضی نداشت به رفت و آمد ما .او زنی مطلقه بود و 4 سالی بود که جدا شده بود.تیپ معمولی واسه رفت و آمد داشت مثل خودم و زنی نسبتا مذهبی بود برعکس من! هروز غروب به مسجد روبروی خانه میرفت برای نماز و به من هم اسرار میکرد ولی من اهل نماز نبودم و نمی‌رفتم.
دوستی ما عمیق و عمیق تر میشد تا آنجا که شب‌هایی که وحید تا صبح شیفت کاری بود کنار همدیگه بودیم.
یکروز پیاده تو مسیر استخر بودیم که پسری جوان با موتورسیکلت در حال ردشدن من را انگشت کرد و ایستاد و کیرشو مالید .مهتاب و من با ترس فرار کردیم و تا ظهر موقع برگشت هیچ حرفی از این حادثه نزدیم تا وقتی که رسیدیم خانه مهتاب.وحید شیفت بود طبق معمول و موقع ناهار مهتاب گفت، چه حسی داشتی اون پسره کونتا انگشت کرد من گفتم حس ترس اونم منا اذیت میکرد و دوتایی به این موضوع می‌خندیم.
اون متوجه سردی سکسهای زناشویی من شده بود و می‌گفت همه مردها همینجوری هستند.منم هم بخاطر همین سردی و اخلاق گندش از شوهرم جدا شدم.من خجالت می‌کشیدم موقعی که مهتاب از این صحبت‌ها میکرد ولی رفته رفته عادی شد .من هم کنجکاو بودم که یک زن تنها چه داند نقدی داره …آخه مهتاب شاغل نبود و زندگی مالی نسبتا خوبی داشت! آهان شاید مهریه گرفته…یکروز ازش پرسیدم اونم گفت که شوهرش مهریه نداشته که بده و سوال من را در جواب گفت.
من صیغه هستم .من فوضول تر شده بودم بیشتر ازش می‌پرسیدم اونم کاملا شرح داد که ی مرد پول دار 58ساله اسمش هم مجید هستش خرجم را او میده و…
پرسیدم ازش که بیشتر وقتها بامن یا خونه ایی پس چه موقع با مجید سر می‌کنی .در جواب خندید و گفت هفته ایی 2بار بعد از نماز مغرب اونم یکی دو ساعت و…
کاملا از شرح زندگی یکدیگمون طی ای چند وقت مطلع شده بودیم و روزهایی که مهتاب میرفت پیش دوست پسرش از قبل بمن می‌گفت .فرداش هم با جزییات کامل تعریف میکرد که چی بینشون گذشته و حاجی (مجید) حتی تو چه وضعیتی باهم سکس کردند.
از دوستی من و مهتاب ۵ماهی می‌گذشت و تو این ماها من و وحید ۶بار سکس داشتیم که اونم فقط ۲بار من ارضا شدم.درصورتی که مهتاب هفته ایی یک یا دوبار سکس باکیفیت داشت .هردو به اتفاقات شخصیمون آگاه بودیم .من یکم حسودی میکردم ولی خب که چی …
با تجارب مهتاب لباس های سکسی و لختی تو خونه میپوشیدم و کارهای زیادی کردم که مهتاب بمن می‌گفت ولی وحید اصلا دگرگون نشد
.
یکروز که از استخر بر می‌گشتیم مهتاب گفت که مجید دعوتم کرده رستوران .وحید شیفته ! پریسا بیا تو هم بریم …من قبول نکردم ولی با اصرار زیاد مهتاب با خجالت قبول کردم .زوری باهاش همراه شدم. مجید واسمون اینو گرفته بود سوار شدیم رفتیم رستوران صفحه.
من خیلی میترسیدم که آشنایی منا ببینه ولی مهتاب می‌گفت ترس به دلت راه نده.در عوض خجالتم هم می‌گفت مجید خیلی خوبه .میبینیش حتما ازش خوشت میاد.اون روز من یه مانتو مشکی معمولی تا وسط رون و شلوار لی دمپا لول زخمی و ی شال قهوایی بسر داشتم و چون از قبل نمی‌دانستم موقع پوشیدن لباسم توی استخر شرت نپوشیده بودم البته بیشتر وقتها موقع برگشت از استخر شرت نمیپوشیدم.
رسیدیم سر میزی که مجید از قبل نشسته بود سلام مهتاب و بعد سلام من و نشستیم.مجید تعارف زیادی میکرد که به به این پریسا خانمی که مهتاب همش تعریفشو میکنه پس ایشونه.خوشحالم از آشنایی شما.منم هم در عوض جواب میدادم.مهتاب کنار مجید نشسته بود و من روبروی آنها.مجید در اولین نگاهی که دیدم با تعریف‌های مهتاب اختلافی نداشت.مردی سبزه رو با ریش و مو جوگندمی .قدبلند و هیکل و شکم بزرگ با تیپی که بیشتر به بازاریهای قدیمی میخورد.غذاهارو آوردند و مشغول خوردن شدیم .مهتاب کم کم حرفهای سکسی با مجید میزد من هم خجالتم بیشتر و بیشتر میشد جوری که ناهارمو نصفه کمتر خوردم.
یکدفعه مهتاب رو به من و صحبتی که با مجید داشت گفت که منو تو پیرمرد و پیرزن سکسهامون بیشتر از این پریسا و شوهرش هست…
من داغ شدم و از تعجب ز
چشمهایم به مهتاب خیره شد .مجید هم که این وضعیت من رو دید در جواب گفت که خب پریسا دختر لوند و خوشتراشی هست که شوهرش دیگه از ی شریک جنسی چی میخواد؟ مهتاب ادامه داد اره بابا پریساهم خیلی اذیتم ولی حیف که وحید هم خوبه .عاشق همدیگرند وگرنه…
من پریدم وسط حرف مهتاب گفتم آقا مجید ممنون از دعوت شما من باید برگردم شوهرم الانه که برگرده.مهتاب گفت چرا الکی میگی وحید که تا غروب شیفته.منم چشم زهره ایی به مهتاب زدم گفتم که نه شیفتش زود تموم شده امروز.مجید لبخندی زد و گفت خواهش میکنم هرجور راحتی پریسا جان ولی اگه تعارف می‌کنی یا خجالت و اگه دوست داری منا مهتاب میریم باغ میتونی شماهم تشریف بیارید.
وای ی لحظه شوکه شدم چرا این مرتیکه این حرف رو زد .چه فکری در مورد من کرده و مهتاب آخه چی از من به این یارو گفته…که این پیشنهاد و با پرویی بمن گفت.دوست داشتم کلی فحش بدم به این مرتیکه و همچنین مهتاب کثافت. ولی یکم مکث کردم و در جواب ادب گفتم انشالله یکروز با همسرم مزاحمتون میشیم.مجید گفت واقعا ! خیلی خوشحال میشم حتما بیایید قدمتون به چشم.پس با مهتاب هماهنگ کنید .با عجله خداحافظی کردم و مهتاب تا درب رستوران باهام اومد می‌گفت ناراحت نشو پری جونم شوخی میکردیم.من با اخم بهش گفتم شوخی زشتی بود مهتاب ازت انتظار نداشتم.خداحافظ
سوار تاکسی تا خونه همش تو فکر این اتفاقات بودم عجیب لای پاهام خیس شده بود .کسم ترشح کرده بود و دما و ضربان قلبم بشدت بالا رفته بود.رسیدم خونه و هزار فکر خیال تو سرم می‌گذشت .احساس عجیبی داشتم انگار مجید با ای هرفش شهوتیم کرده بود…
دوش گرفتم و ی لباس خواب مشکی براق تا لپ کونم و تا بالا نیمی از سینه هامو میپوشوند (مهتاب واسم خریده بود ) را پوشیدم و منتظر وحید. آقا تشریف آوردند ی نگاهی بمن کرد و گفت این چیه تن کردی پری؟
من با زوق خراب وحید خیلی مسخره ایی با حوس پوشیدم منتظر تو که باهم سکس کنیم !بعد تو… پرید وسط حرفم بقلم کرد .ازم چنتا لب گرفت منم تو اون وضعیت کیرشو از روی شلوار گرفتم و میمالیدم دس
ت دیگه من هم دور گردنش بود .۳دقیقه تو این وضعیت گفت عشقم قبول ولی خیلی گشنمه اول شام بعدش یه دوش بگیرم و بعدش سکس کنیم.
چاره ایی جز قبول کردن نداشتم زود بساط شامو ردیف کردم و از عمد شرتم هم درآوردم که بیشتر وحید را تحریک کنم .سفره رو رو زمین پهن کردم و چهار زانو روبروی وحید نشستم .کسم لخت دقیقا تو خط نگاه وحید بود ولی کثافت یکی دوبار بیشتر نگاهش نکرد و بیشتر نگاهش به تلویزیون بود.بعد شام هم بهونه چایی و بهونه حمام و بعدش آقا خوابش برد…! من از شدت احساسی که داشتم نمی‌دانستم گریه کنم یا بمیرم.
واقعا چرا …تا اونجا که من میدونستم هر مردی عاشق چنین هیکل سکسی با اون چهره جذابی که من داشتم میشد تازه تو این لباس خواب ؟؟؟ رفتم لباس درآوردم لخت کنار وحید دراز کشیدم به امید اینکه بیدار بشه منو بکنه (دوره عقد چندین بار نصفه شب وسط خوابمون بیدار می‌ شدیم و سکس میکردیم.) صبح بیدار شدم وحید رفته بود سرکار.منم شیفت کاریم نبود .نزدیک ساعت ۱۰ صبح درب خانه زدند.مهتاب بود با پرویی اومد داخل .من باهاش سنگین بودم ولی بعد از کلی زبون ریختن و عذرخواهی دلمو بدست آورد منم ساده .اون نفرتی که ازش داشتم فراموش شد.ازش پرسیدم قبل دیدارم با مجید از من حرفی زده بودی که گفت آره مگه عیبی داشت؟ تازه ی چنتا عکس هم از تو بهش نشون داده بودم .سریع گفتم ببینم چه عکسی ‍؟ سه تا عکس نشونم داد که خب با مانتو و حجاب کامل بود ولی یکی از این عکسها خونه مهتاب بود سلفی گرفته بودیم من با تاپ آبی بندی ! واااب خط سینه هام و گردن و بازوهام کامل پیدا بود داخل عکس.رو به مهتاب گفتم احمق من شوهر دارم شوهرم کارمند به اورگان قضایی آخه این چه عکسیه که نشونش دادی. خندید و گفت این که چیزی نیست گوشی را پلی کرد ی فیلم ۴ دقیقه ایی از رقص من و مهتاب بود که یشب که وحید شیفت بود باهم میرقصیدیم این کثافت چطور نمودنم با گوشیش فیلم ضبط کرده بود.گوشیا گرفتم با تعجب به فیلم نگاه میکردم .گوشیشو رو مبل کاشته بود من و مهتاب کامل توی کادر میرقصیدیم مهتاب که واش کن من با ی ساپورت تنگ قرمز و تاپ سفید بندی .کل شکم و نافم و از بالا هم خط سینه و … تویه فیلم هم کلی قر کمر و رقص باسن و تازه مهتابم کلی انگشتم میکرد.
وااای وااااای زدم زیر گریه نمی‌دونستم غیر از گریه چیکار کنم.
مهتاب اومد در آغوشم گرفت و با خنده گفت شوخی کردم و کلی قسم به جون خودش و منو و ایل طایفه…باور کردنش سخت بود ولی باور کردم گوشیشو گرفتم فیلم و پاک کردم و گفتم مهتاب دوست دارم تنها باشم.
مهتاب با ناراحتی رفت ولی حقش بود.
رفتم تو فکر اگه این فیلمو مجید دیده باشه چی .خب ببینه مگه چیه ؟ تو فیلم که کوس نمی‌دادم میرقصیدیم.تو همین فکرها بودم که دستم رسید به کوسم و خیال پردازی میکردم که اگه ساپورت نداشتم با شرت و سوتین بودم توی ویدیو حتما مجید تو کفم جلب میزد .اوووو‌ف…
تو این خیال کثیف ولی باحال یکدفعه آب کسم فوران کرد .ااااخخ بدنم قفل شده بود …چه هیجانی و تجربه خود ارضایی بود .نفس کنان رفتم دستشویی تو آینه دستشویی به خودم نگاه میکردم و تنها سوالی که توی ذهنم بود این که چطور میتونم خودم راضی کنم کیری غیر از وحید را تجربه کنم…
خوانندگان گرامی این داستان بعلت طولانی بودنش سعی میکنم توی چند قسمت واستون نگارش کنم.قسمتهای بعدی منتظر اتفاقات باحال و انفجار کیر و کوستون باشید…
پریسا…
نوشته: پریسا


@dastankadhi
یک تصادف (۲)
1401/03/05

#گی

قسمت دوم
.
.
اون شب به فیلم سینمایی و حرف زدن از دانشگاه و بیکاری و اینطور چیزا گذشت. خیلی گفتیم و خندیدیم و با چالشای زندگیامون بیشتر آشنا شدیم. حس کردم رابطمون وارد مرحله جدیدی شد. دیگه ساعت نزدیک ۳ صبح بود، علی رو تختش دراز کشید و منم یه تشک انداختم پایین تختش و دراز کشیدم… علی شب بخیر گفت و خوابید. با وجود قرصایی که خورده بود بازم خوب بیدار مونده بود.
قبل خواب بازم داشتم به کیر علی و اتفاقات امشب تو خونه فکر میکردم. تو هال که نشسته بودیم چند باری شلوارکشو نگاه کردم. وقتی رو مبل لم داده بود و پاهاشو گذاشته بود رو میز، برجستگی کیر و خایش تو شلوارک چشمم رو خیره میکرد بهش. گاهیم با دست میگرفتشون یکم میمالید یا جابه‌جا شون میکرد…
باهمین فکرا دوباره راست کردم. دستمو بردم تو شرتم آروم داشتم با همین تصورات کیرمو میمالیدم و تصوراتم رو بیشتر کردم و خودمو درحال مالیدن کیر علی و خایه مالیش میدیدم که یهو آبم اومد و ریخت تو شرتم…
وای چه افتضاحی، بوی آب کیر تو اتاق یه طرف، شرت خیس شده من یه طرف. رفتم دستشویی تر تمیز کردم اومدم خوابیدم.
بیدار شدم ساعت حدود ۲ ظهر بود. دیدم علی بیداره رو تخت داره با گوشی ور میره:
+روز بخیر، کی بیدار شدی؟
-خیلی نیست. راحت خوابیدی؟
+آره بابا مثه خرس.
-معلومه با اون حرکت قبل خوابت بایدم سنگین بخوابی.
مثل میخ چسبیدم تو جام حتی پلکم نمیتوستم بزنم. با خودم گفتم مگه بیدار بوده؟ ینی دیده؟
+چی میگی؟ چه فعالیتی؟
-منو سیاه نکن توله. حالا با فکر کدوم کصی زدی؟
+علی ولم کن چی میگی!!!
پاشدم سریع رفتم دستشویی و تو آینه صورتمو میشستم و به خودم لعنت میفرستادم که آبروت رفت بدبخت جقی!!!
اومدم بیرون رفتم چایی درست کردم و وسایل صبحونه آماده کردم‌.
گذاشتم تو یه سینی همه چیو بردم اتاق که باهم بخوریم:
+دستت درد نکنه امید
-قربونت عزیزم
+ولی حالا جدی با فکر چی زدی امید؟
-ای بابا ولم کن دیگه
+نه جون من بگو
-کص نبود، بیخیال شو دیگه
+پس با فکر کیر من زدی؟؟؟ بگو دیگه! المیرا بود؟
تا گفت «فکر کیر من» خندم گرفت.
-نه بابا المیرا رو چیکار دارم. یکم هورنی بودم چند وقت بود نزده بودم یهو حسش اومد.
+ایول. حاجی حق داری. منم خیلی وقته سکس نداشتم. با این پا هم که فعلا افتادیم ته خونه.
اینو که گفت انگار یه جرقه ای زد ته دلم. منم شیطونی کردم و گفتم غمت نباشه، من هستم. با خنده گفت: ینی میخوای بهم بدی؟ منم زدم زیر خنده گفتم اگه زیاد فشار اومد بهت حاضرم فداکاری کنم برات رفیق!
من که به شوخی گرفته بودم همه چیو ولی از طرفی حس کردم یه اتفاقاتی داره بینمون میفته…
بعد صبحونه آماده شدم رفتم خونه. رفتم دوش گرفتم و شرتمو حسابی شستم که لکه نمونه روش.
-پورن
تقریبا غروب بود دیدم باز گوشیم زنگ میخوره. علی بود. گفت بچه ها اومدن ببینن منو، تو ام پاشو‌ بیا. پاشدم یکم به خودم رسیدگی کردم. رسیدم دیدم یه سری رفیقای علی و چند تا از دوستای مشترکمون هستن. نشستیم دور هم به چرت و پرت گفتن و خندیدن. توجه کردم دیدم خانواده علی نیستن همچنان. بچه ها یکی یکی میرفتن ‌و منم داشتم آبمیوه و خوراکیایی که آورده بودن رو جا میدادم تو یخچال. دوتا از دوستای مشترکمون موندن که علی گفت اگه پایه اید بمونید امشب یکم عرق بخوریم. اون دوتا گفتن میمونیم ولی آخر شب باید برگردیم خونه. من از علی یواش پرسیدم مامانت نمیاد؟ با اشاره گفت نه. تو بمونیا شبو. گفتم اوکی.
عرقو آوردن و مزه ها رو آماده کردیم. من به علی گفتم مطمینی بخوری چیزیت نمیشه؟ گفتش سرچ کردم نوشته بود مانعی نداره ولی نخوری بهتره.
بعد چند پیک دیگه همم
ون گرم شده بودیم و گفتن بطری بازی کنیم. بعد از چندبار سوالای مسخره، از علی پرسیدن چرا با دوس دخترت کات کردی؟ اونم گفت دیگه بهش حسی نداشتم.
برام عجیب بود جوابش. علی حدود یکسال پیش کات کرد و بعد کاتش ما صمیمی تر شدیم.
بطری افتاد به من و یکی از بچه ها که سر سوال قبلی ازم کفری شده بود گفت جرات یا حقیقت؟ منم جراتو انتخاب کردم. اون نامردم گفت بین جویدن جوراب من یا بوسیدن خایه علی یکیو انجام بده!
(فکر کنم برجستگی خایه هاش برا اونم جلب توجه کرده بود)
منم بعد کلی غرغر و اینا گفتم اوکی، خایه علی! ولی از رو شلواراااا! علی دستشو کوبید رو پیشونیش و یکم لای پاشو باز کرد که من راحت باشم. منم رفتم جلو رو زانو خم شدم جلو و خایه هاشو بوس کردم.
همون لحظه علی با خنده گفت: اوفففففف ادامه بده…
منم دوتا دیگه ماچ گنده کردم…
پاشدم گفتم بدبخت منو از ماچ کردن خایه علی میترسونی. بیا تحویل بگیر.
بعد بازی پاشدیم یکم رقص و مسخره بازی و آهنگ گوش کردن. که دیگه اون دوتا آماده شدن رفتن.
من موندم و علی و حرکتی که تو بطری بازی زدیم:
+عوضی یکاری کردی حسابی خایه هاتو ببوسماااا!
-مگه چیشد خودت گفتی اگه فشار روم بود فداکاری میکنی!
اینو که شنیدم یکم جسور تر شدم. رفتم جلوش:
+هنوز فشار روته؟
-خیییییلی
+پورن بزارم ببینیم؟
-پایه ام
نشستم کنارش رو کاناپه، یه پورن پلی کردم که یه دختر داشت برا پسره ساک میزد. نگاهم به شلوارک علی بود که دیدم داره برجسته تر میشه. خودم با دیدن شلوارکش داشتم راست میکردم. یهو دستش رفت تو شلوارکش. گفت بزن جلو بره رو کار. زدم جلو ولی همش اورال سکس بود. زدم ویدیو بعدی. دوتا پسر بودن و یه دختر. که یهو وسطش پسره هم داشت برا پسره ساک میزد. خواستم بزنم بره، که گفت خوبه بزار باشه. انگار اون جرقه ته دلم، شعله ور شد. بعد چند دقیقه قطاری داشتن سکس میکردن که یهو دختره پاشد و موندن دوتا پسرا که حسابی از هم لب میگرفتن و سکس میکردن و دختره هم داشت سینه بات رو میمالید.
به خودم اومدم دیدم علی داره نگاهم میکنه. نگاش کردم. چشمامون تو هم قفل بود. شهوتو تو چشماش میدیدم. تا به حال انقدر از نزدیک چشم تو چشم نبودیم. دیدم لباشو با زبون خیس کرد. حس کردم یه نشونست. منم لبامو خیس کردم. چشمامو بستم. رفتم جلو و لبشو بوسیدم. دیدم واکنشی نمیده. یکم اومدم عقب. نگاش کردم. پرسیدم خوبی؟ با پلکاش گفت آره. این سری خودش اومد جلو. لب پایینمو گرفت بین لب و دندوناش. یکم گاز گرفت. دردم اومد. ولی چیزی نگفتم. ادامه داد. دیگه حسابی لبامون خیس شده بود و آب دهنامون یکی. دستمو بردم رو شرتش. شروع کردم خایه هاشو مالیدن. لباش تو دهنم بود و یه آهی کشید. اومدم بالاتر با نوک انگشتام میکشیدم رو کیرش. ناله ش بلند تر شد.
یهو سرشو کشید عقب. ترسیدم. با خودم گفتم نکنه اثر مستی بوده و الان به خودش اومده. ضربان قلبم بالا بود از اولین بوسه، تو اون لحظه دیگه میخواست از سینه ام بیاد بیرون. یهو با سر اشاره کرد به طرف کیرش. فهمیدم میخواد براش بخورم. پاشدم رفتم اونور میز. پای گچ گرفته ش رو میز بود و اون یکی رو گذاشت زمین و یکم بازش کرد. نشستم بین میز و پاش. شروع کردم مثل بطری بازی، بوسیدن و لیسیدن خایه و کیرش از رو شلوارک. همینطوری داشت نگاه میکرد. دست انداختم بند شلوارکشو باز کردم. تا زانو کشیدم پایین که دیدم اذیت میشه. کلا درش آوردم واسش. وااای! چی میدیدم!!! یه کیر ۱۹، ۲۰ سانتی کلففففت که کله ش گرد بود با خایه هایی اندازه دوتا کف دست که شل و آویزون بودن. رفتم جلو و بوش کردم. بوی بدی نداشت. صورتمو مالیدم به همه جاش و بو کردم. کنار خا
یه هاش، زیرش، روش، تمام کیرشو… حسابی که بوش ثبت شد تو ذهن و خاطرم. کیرشو دست گرفتم. هنوز یکم شل بود. همونطور که صورتم رو خایه هاش بود، سرشو میمالیدم به چشمام. انقد این کارو کردم تا پیش آبش اومد و پلکامو خیس کرد.
دیگه وقت نشون دادن توانایی های زبونم بود. کیرش تو دستم بود و چنان مشتمو پر کرده بود که انگشتام بهم نمیرسیدن. شروع کردم لیسیدن خایه هاش. یه آه بلند کشید و دستشو کرد تو موهام. انقد زیاد بود خایه ش که طول کشید تا همشو با زبون خیس کنم. زبونمو از زیر خایه کشیدم رفتم بالا از رو کیرش رسیدم به سوراخ کله کیرش. زبون انداختم تو سوراخش و باهاش بازی بازی میکردم که یهو لبامو گذاشتم سر کیرشو شروع کردم پایین رفتن. یه جووون بلند گفت و با دستش سرمو فشار میداد. نگاش کردم دیدم سرشو گرفته بالا و تکیه داده به مبل و چشماشو سفت بسته. دیگه فهمیدم حسابی داره لذت میبره. چنان ساک میزدم که آب دهنم از کنار لبام میزد بیرون و از بغل خایه هاش جاری میشد. با زبون جمعشون میکردم و دوباره ساک میزدم. اولش نمیتونستم بکنمش تو حلقم. ولی انگار یکم بعد، گلوم باز شد و میکردمش ته حلقم و اونم با تمام زورش سرمو فشار میداد پایین و میگفت آخ لعنتی دهنتو گاییدم تا الان کجا بودی! دیگه وقتی نفس کم میاوردم و میخواستم اوق بزنم ولم میکرد.
موهامو گرفت و سرمو کشید بالا، یه دست دیگشم گذاشت رو چونه م بهم گفت تو مال منی فهمیدی؟ منم گفتم آره عزیزم مال خودتم. معلوم بود حسابی دیوونه و شهوتی شده. دوباره سرمو برد سمت خایه ش، سعی کردم کل خایه ش رو بکنم دهنم که بازم یکمش بیرون میموند. شده بودم مثه کسی که کلی مارشمالو تو دهنشه. لپا و لبای پف کرده. همونجور که کل خایه هاش تو دهنم بود، دوباره دست کرد تو موهام یکم سرمو کشید بالا تا باهاش چشم تو چشم بشم. چه صحنه ای بود. اون از بالا نگام میکرد با اخم، در حالی که خایه هاش دهنمه و کیرش رو صورتم. بهم گفت تو جنده منی؟ با چشام گفتم آره. گفت زیر خوابمی؟ با چشام که التماس میکرد خایه هاشو در بیاره گفتم آره. گفت دهنتو گاییدم؟ دوباره آره. بعد شروع کرد آروم سیلی زدن رو لپ صورتم. یکی چپ یکی راست. انقد زد که دیگه من از درد و خستگی فک دهنم با همون دهن پر ناله کردم که دیگه بسه.
(فکر نمیکردم تو سکس خشن باشه. برخلاف شخصیت بیرونش که مهربون و حمایتگر بود و اصلا ازینجور حرفا و لفظا به کار نمیبرد، تو سکس خیلی بی پروا و خشن بود. البته ایده آل سکس منم همین بود.)
کشید بیرون خایه هاشو و تو دهن من پر آب دهن بود، همه رو قورت دادم. تمام صورت و دهنم بوی کیر و خایه علی رو میداد. کیر و خایه ای که چند شب پیش برای اولین بار، خیره شدم بهش و با تصور دست زدن بهشون ارضا شدم. حالا تمام دهنم رو پر کرده بود. یکم که نفس کشیدم و صورتمو پاک کردم دوبارم رفتم سمت کیر شق و خیس شدش. یه ۲۰ دقیقه ای داشتم نان استاپ ساک میزدم و تو حلقم میکردم. با زبون لیسش میزدم. انقد کیر به اون کلفتی رو ساک زدم که لبامو حس نمیکردم و پشت لبام ورم کرده بود. تو تمام این مدت علی درحال ناله کردن و کشیدن موهای من و فشار سرم رو کیرش بود. دیگه زانوهام رو سرامیک درد گرفته بود.
سرمو آوردم بالا:
+بابا چه کمری داری. با ساک ارضا نمیشی؟
-خسته شدی؟
+نه. میترسم به تو فشار بیاد.
-ببین من اوکیم تو اوکی باشی. خیلی وقته سکس نکردم. کسی هم نبوده اینطوری بخورتش.
+جون بابا. اینو باید حسابی خورد.
-پس یکم دیگه بخورش تا بیاد.
+چشم.
-قربون چشمات.
حالت نشستنمو عوض کردم رفتم جلو تر چارزانو نشستم اونم یکم بیشتر لم داد کیر گنده ش صاف اومد جلو دهنم.
لبامو گذاش
تم روش و مثل یه وحشی براش میخوردم. اونم هی میگفت آخ دهنتو گاییدم! کیرم تو حلقت! بخورش همشو جا کن!
اینا رو که داشت میگفت چنان حس قوی ای بهم دست داد که بدون دست زدن به کیرم، تو شرتم آبم اومد و حسی رو تجربه کردم که نمیدونم با کدوم دراگ یا مشروبی میشه دوباره حسش کرد. دنیا دور سرم چرخید و چشمام خمار شد و یه برقی انگار از کل بدنم جمع شد ‌و از کیرم زد بیرون.
فکر کنم علی متوجه نشد آبم اومده چون من به ساک زدن ادامه دادم. یک ربعی بود میخوردم که فشار و ناله هاش بیشتر شد و همچین سر منو فشار داد رو کیرش که رفت تو حلقم و شروع کرد نبض زدن و پاشیدن آبش تو حلقم. آبش که میومد کیرش تو حلقم منقبض میشد که میخواست اوقم بگیره. سرمو ول کرد و من از حلقم درش آوردم و باقی آبش تو دهنم خالی شد. انقدر آب داشت که وقتی کیرش از دهنم درومد توی دو قلوپ قورتش دادم. مزه لزج و یکم ترش داشت.
بعدم از زیر خایه هاش آروم فشار دادم تا بالای کیرش که آخرین قطرات هم بیاد بیرون و هرچی اومد رو با زبون جمع کردمو خوردم.
درحال مالیدن خایه و بوسیدن کیرش بودم، چشامو بردم بالا دیدم با حالت خسته و بی جون نگام میکنه. یه چشمک زد و منم خندیدم و لبمو غنچه کردم براش.
از حالت لم داده پاشد نشست و کیرشو‌ با دستمال خشک کرد:
+کمکم کن شلوارکمو بپوشم
-باشه
+امید ساعت چنده؟
-سه و نیم
+اوه بریم بخوابیم
-باشه بزار کمکت کنم
+تو ام میخوابی؟ یا میری برا فعالیت شبانه؟
-بامزه! حالا تو بخواب، ببینم چی میشه.
+پس دیشب واقعا با فکر کیر من زدی؟
-دیگه الان که از فکر فراتر رفت.
+ای توله. شبت بخیر.
-شب بخیر عزیزم.
علی بی خبر ازینکه من زودتر ازون ارضا شدم خوابش برد، منم کنار تختش تشک انداختم و سرم به بالش نرسیده خوابم برد.
نوشته: D.D

@dastankadhi
بالاخره دختر باجناقمو کردم
1401/03/08

#آنال #زن_شوهردار #اقوام

سلام خدمت دوستان و کاربران عزیز شهوانی
من نادرم از یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی که البته تو دهاتشون
سنم ۵۷ قدم ۱۸۰ وزنم ۱۰۵ و اندازه سالار هم دقیقا (۱۷ با ۳)
بنده حدود بیش ۴ ساله از خوانندگان دائمی داستاهای شهوانی هستم و خودم هم چند تا داستان البته واقعیت برا سایت شهوانی ارسال کردم که مورد لطف و محبت بعضی کاربران عزیز شهوانی هم قرار گرفتم.اصلا هم ناراحت این موضوع نیستم چون هر کسی اومده تو این سایت خودش میدونه چی خواهد دید و چی خواهد شنید.
بنده با توجه به بالا بودن سنم نسبت به این سایت ولی کودک درونم خیلی فعاله تا جایی که خانم خودم اصلا ده درصد جوابگوی سکسهای من نیست بگذریم.
اگر بخوام تمام واقعیاتو با جزئیات بنویسم خیلی طولانی میشه بخاطر همین یکم بر میگردم عقب تا اینکه برسم به اصل قضیه که حدود دو هفته پیش برام اتفاق افتاد.
من یه باجناق داشتم خدا بیامرزتش آدم خوب ومنطقی و جدیی بود برا همه فامیل مخصوصاً برا خانوادش و همیشه حرف حرف خودش بود. تا حدودی میشه گفت نقش پدرسالاری داشت تو فامیل و خانواده و ۱۵ سال هم سنش از من بزرگتر بود.
ولی با من خیلی رابطه صمیمی و گرمی داشتیم تا جایی که حتی تو تصمیمات جزئی خانواده هم همدیگرو دخیل میکردیم.
اینم بگم که باجناق عزیز بعد از به دنیا آمدن اولین بچش در سال ۵۸ از دهات رفتن تهران، که اون موقع هنوز باجناق نبودیم فقط فامیل بودیم یعنی پسرعمه پدرم بود
تو مدت ۶ سال یعنی تا سال ۶۴ صاحب ۴ بچه شدن که اخریش که همین سوژه سکس من هستش اسمش هم پریسا خانمه هستش تو ۱۲ بهمن سال ۶۴ به دنیا آمد دقیقا وقتی که من یک سال بود نامزد بودم
من باوجود فامیل زیاد تو تهران همیشه وقتی میرفتم تهران اکثراً بخواسته خود باجناقم و خانوادش تو خونه اونا میموندم
یادمه که یه شب که خونه اونا خوابیده بودم خودش با خانمش تو اتاق خواب خودشون بچه‌هاش دخترا هم تو یه اتاق خواب منو دوتا پسرش هم تو پذیرایی خوابیده بودیم
من خیلی رعایت میکردم تو رفتارم مثلاً شب قبل اینکه لامپا خاموش نمیشد با لباس خواب نمینشستم،. تعریف از خود نباشه من نه که بگم ورزشکارم ولی بخاطر فعالیت کاری زیاد، که کشاورز هستیم بدن رو فرمی داشتم مخصوصاً اون موقع بدون یه ذره شکم اضافی تا حدودی بدن عضله ای
بالاخره یک شب که خوابیده بودیم صبح زود من با رکابی پاشدم رفتم سرویس بهداشتی نگو این پریسا خانم هم پاشده رفته پیش بابا مامانش منکه که از سرویس دراومدم همزمان پریسا با باباش از اتاق اومدن بیرون منو با رکابی دیدن پریسا که اون موقع ۱۲ ۱۳ سالش بود تا منو دید یه هینی از ته دل کشید، گفت وای بدن عمو نادرو ببین چه خوش تیپه.
منم واقعا خجالت کشیدم فوری رفتم پیراهنم رو پوشیدم بالاخره گذشت
تا اینکه پریسا بزور بعد چند سال با وساطت من با پسر عمه خود ازدواج کردن، چون پریسا و مامانش راضی به این وصلت نبودن ولی بابا دوست داشت بخاطر همین از من خواست که صحبت کنیم با پریسا و خواهرزن
که الحمدلله اونا هم قبول کردن و داماده هم که بالاخره فامیل منم میشد خیلی خودشو از این بابت مدیون بنده میدونست الان هم همینطور.
چون اگر از پریسا بخوام بگم یک دختر واقعا لاکچری واسه خودش بود و الانم هست حداقل سه چهار تا از فامیلای باجناقم خواستگارش بودن غریبه ها که بالاخره قسمت این یکی شد
پریسا خانم ما وقتی اون موقع من باهاش در مورد ازدواج با پسر عمش صحبت میکردیم یه چیزی به من گفت در مورد معیار انتخاب همسر که عمو نادر من دوست دارم شوهرم تیپ هیکل و قیافش شبیه تو باشه. هم از حق نگذریم واقعا قد قیافش از من بلندتر و خوشگل تره ولی همون موقع ه
م باوجود اینکه ده سال از من سنش پایین بود، ولی شکمش جلو بود حتی باجناق خدا بیامرزم هم شکمش خیلی جلو بود تا جایی که می‌افتاد رو پاهاش، لذا پریسا می‌گفت من میدونم پسر عمم مثل بابام شکمش آویزون میشه، واقعا هم همونطور شده الان
بالاخره ازدواج کردن و اتفاقات ناگواری تو زندگی من افتاد، یعنی دقیقاً سال عروسی پریسا خانم من فوت کرد و یواش یواش فاصله ها بیشتر شد تا جایی که که دیگه رفته رفته رفت و آمدها قطع شد الا تو مراسمات عروسی و مجالس ختم. مخصوصاً از وقتی که من تجدید فراش کردم تا رسید به ۴ سال پیش که باجناقم یا بهتر بگم دیگه پسر عمه پدرم یهویی مریض شد و تو ۶ ماه کلا ازبین رفت بالاخره تو شب چهار شنبه سوری سال ۹۷ فوت کرد
و چون تو مدت بستریش به من نگفته بودن منم به عیادتش نرفته بودم تقریباً با من قهر بودن بگذریم که باز مقدمه طولانی شد
تا اینکه دو هفته پیش پسر عموی پدرم که عموی شوهر پریسا هست، فوت کرد لذا پریسا با شوهرش اومده بودن برا ختم.
بعد از مراسم ختم دم در مسجد که من با شوهر پریسا داشتیم صحبت میکردیم پریسا اومد پیش ما و تحت عمل انجام شده مجبور شد با من احوال پرسی کردن از بچه‌هام و خانمم که اونم افسردگی شدید داره و الان ۴ ماهه افتاده تو بستر.
منم گفتم دیگه آره خالت الان ۴ ماهه بستریه تا اینکه باز تحت عمل انجام شده از شوهرش اجازه گرفت با من اومد برا دیدن خانمم
خانم منم واقعا الان ۴ ماهه طوری شده که شب روز فقط بزور یه چیزی میدیم میخوره فقط میگه کسی با من کار نداشته باشه سرشو با یک پتوی مسافرتی میکشه میخوابه اومدیم خونه پریسا هر کاری کرد سرشو باز نکرد اونم واقعا ناراحت شد پاشدیم اومدیم نشستیم تو پذیرایی.
از قضا کسی هم خونه نبود بچه هام تو شهر درس میخونن کلاس تقویتی میرن رفته بودن شهر تا ساعت ۶ نمیاومدن
من تنها وسیله پذیرایی که داشتیم تو خونه خربزه بود تو یخچال یکم آماده کردم با پریسا نشستیم رو یه مبل سه نفری داشتیم خربزه میخوردیم صحبت میکردیم منم خدا شاهده اصلا هم بفکر سکس اینا نبودم یعنی فکر نمیکردم که پریسا چنین فکری بسر داره. بالاخره از این در از اون در صحبت تا اینکه پریسا یهویی برگشت گفت عمو نادر الان خاله ۴ ماهه مریضه واقعا هیچ رابطه‌ای ندارین؟
منکه توقع این حرفو ازش نداشتم، گفتم والله چی بگم نه
گفت واقعا سخته نمیدونم چکار میکنی من اینجا احساس کردم که پریسا حالش عوض شده ولی اصلا به روش نیاوردم. اما دیدم نه پریسا ول کن نیست هی فاصله رو کم میکنه میکشه طرف من واقعا انتظار نداشتم چون ۴ سال بود اصلا با من حرف نمیزد حتی تو مراسمات یهویی هم رو در رو می‌شدیم روشو اونور میکرد
احساس کردم کار داره خطری میشه اما خودمو جمع و جور کردم باوجود اینکه واقعاً به یه سکس خوب نیاز داشتم ولی فکر نمیکردم با پریسا باشه
اما دیدم نه پریسا دست بردار نیست هی داره حرف از فشار من میزنه بابا لامصب ۲۰ سال از من کوچکتره
گفتم پریسا چکار میخوایی بکنی. بدون مقدمه گفت عمو نادر ببین من از اون روزی که تورو با رکابی تو خونمون دیدم با وجود اینکه بیش ۱۳ سالم نبود اما همیشه اون بدن ورزشکاری تو جلوی چشممه. واز طرفی هم میدونم تو هم الان ۴ ماهه با خاله کاری نکردی نیاز داری میخوام حتی یه بار هم که شده با هم باشیم
من خواستم فاز نصیحت بگیریم، گفتم پریسا خوب نیست اولاً تو شوهر داری در ثانی من از روح حاجی (باجناقم) دارم خجالت می‌کشم
دیدم نه شهوت کل حواس پنجگانه پریسا رو کور کرده هیچی نه میبینه و نه میشنوه میگه فقط باید باهام باشی
منم باوجود اینکه زنم میدونستم حتی ده روز هم صدایش نکنی از اتاق خواب بیرون
نمیاد ولی با باید جانب احتیاط رو رعایت میکردم
هر کاری کردم دست بردار نبود منم واقعا نیاز داشتم اونم با کی پریسا که حداقل ۲۰ ۳۰ نفر خواستگارش چشمشون دنبالش بود
گفتم پریسا حالا که اینطوری شد اینجا نمیشه پاشو بریم خونه مادرم کلیدش دست منه خودش تهرانه انگار دنیا رو بهش داده باشن پاشد دست منو گرفت کشان کشان برد خونه مادرم درو باز کردم تا رفت تو دیدم بلافاصله شروع کرد به لخت شدن. اما من واقعا روم نمیشد لخت بشم بر گشت طرف من گفت تو که هنوز وایستادی زود باش وقت نداریم منم بالا تنه رو در آوردم ولی رکابی موند پریسا سه سوته لخت شد مادر زادی اووووووف دیدم لا مصب چیا قائم کرده زیر اون چند تکه پارچه اصلاً بهش نمی اومد ۳۷ سالش باشه انگار یه دختر ۲۰ ساله اومد جلو منم کمربندمو باز کرده بودم زیپم هم پایین بود اما شلوارم هنوز تو پام بود واقعاً متعجب بودم از کار پریسا
برگشت طرف من و حمله کرد دو طرف شلوارمو با شورتم باهم گرفت و دوتا رو با هم کشید پایین کیرم مثل فنر افتاد بیرون تا دید چشماش ۴ تا شد.
گفت واییییی آاااااخ جوووووووووون چه کیری بخدا انتظار داشتم چنین کیر خوش تراشی داشته باشی همیشه تو ذهنم این کیرو تو خودم حس میکردم
دو زانو نشست جلوی کیرم با دستاش کیرمو گرفت، منم چون ۴ ماه سکس نداشتم پیشاب کیرم سرازیر بود با پیشاب خودم کیرمو لیز کرد با دستش یه کم برام جلق زد من دوست داشتم بخوره اما گفت پیشابت خیلیه نمیتونم بالا میارم
گفتم مشکلی نیست هر طور راحتی. گفت پس زود باش که دارم میمیرم. بغلش کردم لبامو گذاشتم رو لباش سرپا حدود سه چهار دقیقه لبای همدیگرو خوردیم آاااه الان که دارم می‌نویسم آبم داره میریزه. اون سینه های سربالا و میزانش چسبیده به سینم لب تولبت کیرم وسط پاهاش اصلا میخواستم زمان حرکت نکنه. فقط میگفت عمونادر تورو خدا زود باش دارم میمیرم
منم میدونستم زود آبم میاد میخواستم اول اونو ارضاش کنم تا مزه سکس بکامش باشه. چون خانما اگر ارضا نشن نسبت به سکس بعدی بی میل میشن
بنابرین خواستم قبل اینکه خودم آبم بیاد اونو ارضا کنم بخاطر همین انداختم رو تخت یه نفری مادرم پاهاشو دادم بالا با دهان رفتم وسط پاهاش دیدم نه بابا اینجا رودخانه کارون راه افتادم وسط پاهاش شلوغه از آب کوسش. پاشدم دستمال کاغذی رو اوردم خوب تمیز کردم لبه های کسشو از هم باز کردم زبونمو انداختم تو حالا نخور کی بخور اینقدر خوردم دادش رفت هوا
دیگه دیدم واقعاً به جنون رسیده، داره میگه کسکش بخور زن جنده کیرتو بکن توش. یجایی دیدم یهویی پاشد گفت دیگه خوردن بسه نمیخوام با زبونت ارضا بشم میخوام با کیرت ارضا بشم گفتم باشه
دوباره خوابوندم رو تخت تا جایی که امکان داشت پاهاشو دادم بالا اونم همش داشت فحش میداد. گفتم الان بهت میگم دیدم خشن دوست داره اول سر کیرمو که به نهایت بزرگی و کلفتی رسیده بود با کس پریسا جونم مماس کردم یکم مالیدم دادش رفت هوا گفت قورومساق بکن تو میخوایی منو بکشی در حسرت کیرت بمیرم
منم نامردی نکردم گفتم خودت خواستی یهویی کیر ۱۷ سانتی ولی کلفتمو تا خایه کیپش کردم واقعاً نفسش بند اومد دهانشو باز کرد دیگه نمیتونست ببنده
گفتم چطوره پریسا خانم چرا دهانت باز مونده گفت جر خوردم کسکش گفتم حقته
بالاخره یه دو دقیقه ای همون‌طور که کیرم تو کسش بود افتادم روش لباشو خوردم ممه هاشو مالیدم دیدم حالش جا اومد گفت شروع کن منم شروع کردم به تلمبه زدن
فقط شانس آوردم که خونه شهری نبود با اون واحدای ۵۰ ۶۰ متری چسبیده به هم والا ابروم می‌رفت پیش همسایه ها
پریسا یه آه و ناله ای میکرد انگار تا حالا کیر ندیده بود دیدم واقعا
ً سر و صداش زیاده لبامو گذاشتم رو لباش که صداش در نیاد و با ریتم موزون داشتم کمر میزدم باوجود اینکه خشن دوست داشت اما گفت کیرت خیلی کلفته یکم با آرامش. منم آرام آرام داشتم تلمبه میزدم هی احساس میکردم آبم میخواد بیاد کیرمو میکشیدم بیرون دوباره بعد یه دقیقه میکردم تو وقتی میکشیدم بیرون می‌گفت کسکش حیفه نکش بیرون میگفتم آخه جنده داره آبم میاد. گفت دیگه بکن تو منم دارم میام باز با فشار هر چه تمام کردم تو کسش دهنشو باز کرد گفت آیییی یواش جر خوردم منم دیگه معطلش نکردم سرعت تلمبه زدنمو بیشتر کردم گفتم ابمو کجا بریزم گفت بریز تو لوله هام بسته است(ی دختر و یک پسر دارن) منم تقریباً ۵ دقیقه تلمبه زدم دیدم اونم پاهاشو جمع میکنه باسنشو بالا پایین میکنه گفتم چیه گفت دارم میام محکم بزن منم دیگه هم فشارمو و هم سرعتمو بیشتر کردم همزمان هردو ارضا شدیم با تمام قدرت کیرمو کیپش کردم لبامو گذاشتم رو لباش زبانشو کرد تو دهانم آبمو تا قطره آخر خالی کردم داخل کسش افتادم روش یه دو سه دقیقه ای همونطور موندیم گفت دیگه کافیه پاشو الان است که شوهرم صداش درمیاد زنگ میزنه.
چند تا دستمال کاغذی برداشتم وقتی کیرمو کشیدم بیرون که اصلاً هم شل نشده بود دیدم کسش باز مونده آبم داره میاد بیرون با دستمال کاغذی جلوشو گرفتم گفتم پاشو زود برو دستشویی پاشد رفت دستشویی خودشو تمیز کرد اومد بیرون من همینطور کیر بدست رو تخت ولو بودم تا اومد منو دید گفت چیه سیر نشدی گفتم مگر آدم از تو سیر میشه
گفت نه دیگه فعلا بسه برداشت لباساشو بپوشه یه دستی به باسن توپش کشیدم گفت چیه هوای کون کردی گفتم پریسا حداقل یکبار هم که شده باید کونتو بکنم
گفت نمیدونم چیه مردا اینقدر عاشق کون کردن هستن گفتم آخه تو خودتو جای من بذار اگر این کون جلوی چشم تو بود میتونستی نکنی با خنده گفت نه بخدا
گفتم پس حق بده گفت حق میدم ولی الان نه دیگه وقتشو دارم ونه طاقتشو کیرت خیلی کلفته نمیتونم گفتم پس اجازه بده فقط یکبار بکنم توش بعد لباس بپوش
بالاخره با هزار التماس راضیش کردم دستاشو گذاشت رو تخت کونشو کرد طرف من منم فقط با اب دهان تف مالی کردم بالاخره بزور با داد و بیداد پریسا خانم یکبار تا ته کردم تو کونش واقعاً اشکش در اومد ولش کردم لباسشو پوشید گفت درسته که شوهر منم سکس بلده ولی این سکس بهترین سکس عمرم بود کاش اون آخری رو نمیکردی تو کونم واقعاً کونم داره درد میکنه ولی دیگه ازش قول گرفتم هر وقت فرصتی پیش اومد یه کون اساسی بهم بده
بالاخره اونم لباسشو پوشید منم پوشیدم برای اخرین بار لباشو بوسیدم تا دم در بدرقش کردم رفت منم تخلیه شدم
بعد شوهرش زنگ زده میگه خدا رو شکر خدا بیامرزه عموی منو که باعث شد پریسا باشما آشتی بکنه ولی خیلی تاسف تورو میخوره برا مریضی خانمت
این بود داستان سکس من با دختر باجناقم. الان هم تلفنی در ارتباطیم قراره هر وقت رفتم تهران برم خونشون یه کون هم بهم بده اگر رفتم کردم براتون مینویسم منتظر فحشا و نظرات کاربران هستم ممنونم که داستانمو خوندید ببخشید که باز طولانی شد
نوشته: نادر (مستعار)

@dastankadhi
خانومم و مردای هیز و کاکولدی من
1401/03/08

#بیغیرتی #همسر #آنال

از زمانی که از نوجوونیم یادمه عاشق فیلمای کاکولدی بودم اما اینکه کاکولد زنم بشم حتی به ذهنمم نمی رسید. سال 99 با دنیز ازدواج کردم. یه دختر چشم سبز بور ترک که هیکلش مثل دختر دبیرستانیا بود. 168 قد، 55 کیلو وزن. اوایل خیلی رومون باز نبود برا اینجور چیزا اما یه روز تو یه پاساژ جلو یه شلوارفروشی یه شلوار کوتاه چشممو گرفت. از تصور اینکه اینو بپوشه بیرون و مردا ساق پاهاشو دید بزنن قلقلکم داد. با یه بهونه بردمش تو و بعد از پرو چندتا شلوار، اون کوتاهه که مد نظرم بودو دادم بپوشه. از پرو اومد بیرون، ساق پاهای سفیدش قشنگ معلوم بود. قد شلوار 77 سانت بود و قشنگ 8 سانت بین جوراب و شلوار کوتا فاصله بود. یهو دیدم همه مردای مغازه چشم چرون ساق پاهای دنیز شدن. چرا دروغ، خوشم اومد. قرار شد بریم تو ماشین شلوار کوتاهو بپوشه. پوشید و پاهاشو گذاشت رو پاهای من. دیوونه شدم از سفیدی ساق پاهاش. بهم گفت بریم کافی شاپ؟ منم فورا" قبول کردم. رفتیم سمت فرشته به کافی شاپ خفن. نشست روبروی من و یه پاشو گذاشت رو اونیکی. یهو شلوار 5 سانتم بالاتر رفت. فرم ماهیچه ساق پای لختش عالی بود. پشت سر ما، ردیف کناری 3 تا پسر خوشتیپ نشسته بودن. زول زده بودن به پاهای دنیز. منم کیرم داشت شلوارمو پاره می کرد. بعد رفتیم خونه. شبش یه فیلم سوپر شر کردن وایف دیدیمو یه سکس عالی داشتیم. چند روز بعد پیشنهاد دادم حلقه هارو در بیاریمو جدا بریم کافی شاپ پاتوق مخ زنی بعد من دیرتر بیام و اونجا مثلا بلندش کنم. همون شلوار کوتاهو پوشید با کفش ساق دار و یه مانتو تنگ یا آستینای کوتاه. من مونده به پاتوق پیادش کردمو خودم دنبال یه جای پارک بودم. حدود 15 دقیق طول کشید و رسیدم کافی شاپ دیدم 2 تا پسر با زنم چه لاسی میزنن بعد رفتم تو و از دور نگاه میکردم. یکم رفتم جلوتر شنیدم که یکی از پسرا به دنیز میگه که اندامت باربی ه و پاهات چقدر خوشگلن و از این حرفا، بعد به زنم شماره داد و رفت. بعد من رفتم جلو و باهاش حرف زدم و مثلا بلندش کردم و یه چیزی خوردیمو رفتیم. تو را برگشت گفتم شماره گرفتی؟ خندید و گفت رفته بودم مخ بزنم که زدم و مخم زده شه که تو زدی. شب با پسره شروع کرد واتس اپ بازی و دو تایی چتارو می خوندیم و می خندیدیم. بعدش باز پورن هابو باز کردیمو یه فیلم کاکولدی باز کردم. دیدم خوشش اومد. برگشت بهم گفت: بیا هر دومون یه بار کاکولد شیم. قرار شد شانشی تاس بندازیم 3 بار جمع هرکی کمتر شد اون اول کاکولد شه. از شانس گوه من هر 3 تا تاس من 1 شد اون برد. گفتم کی؟ گفت همونی که تو کافی شاپ شماره داده پیشنهاد داد تو ماشین پاهامو بخورهو یه جا میریمو توام از دور نگا کن. با اکراه قبول کردم چون میدونستم یکی پاهای دنیزو لمس کنه، تا آخر میره و می کندش. خلاصه تو واتس اپ قرار گذاشتن که 4 شنبه دنیز و ببره یه پارکینگ خلوت و بازیش بده. اومد دنبالش و منم سر کوچه تو ماشین بودمو افتادم دنبالشون. تو پارکینگ یه جا نگه داشتمو رفتم ببینم چیکار می کنن. ماشین پسره پرادو بود و من زیاد دید نداشتم. کنارش یه پاترول لاستیک پاره بود. معلوم بود که خیلی وقته اونجاس. آروم رفتم رو سقفش دراز کشیدم و داخل پرادو معلموم بود. دنیز پاهاش رو پاهای پسره بود و کیر پسره شق لای ساق پاهای دنیز، داشت براش لگ جاب میزد. اونم دستش تو مانتوی دنیز بود و داشت نوک سینه هاشو بازی میداد. بعد گفت وقته ساک زدنه. دنیز بی مقاومت خم شد و شروع کرد به ساک زدن. در عرض چند دقیقه آب طرف اومد. دنیز آب طرفو تو دهنش نگه داشت بعد تف کرد تو دستمال. فکر کردم کار تمومه اما یارو تازه گرم شده بود. صندلی د
نیز و کامل داد عقب و نشست رو زیرپایی و شلوار کوتاه دنیز و در آورد سروع کرد به لیسیدن ساق پاهاش بعد بالاتر رفت و روناشو لیسید و آخر کصشو لیس زد. با یه دست ساق پاشو نگه داشته بود و اون یکی پای زنم رو شونش بود. دست دیگشم رو سینه دنیز بود. قشنگ نفس ای زنمو میدیدم که از شدت لذت چقدر عمیق بودن. بعد دوتایی رفتن صندلی عقب و طرف یه کاندوم در آورد و زد رو کیرش. دنیز نشست رو کیرش و طرف رونای زنمو گرفت و جلو عقبش کرد. 10 دقیقه این پوزیشن بودن و هم می کرد هم نوک سینه های دنیز و می خورد. بعد زنمو بلند کرد و خوابوند رو صندلی عقب بعد یه جیزی گفت و دنیز شروع کرد به تقلا کردن. دستای زنمو از پشت گرفت و محکم نگه داشت بعد شروع کرد گذاشتن کون دنیز. اینجا بود که صدای دنیز تا حدودی شنیده می شد. داشت کون زنم میذاشت، با یه دست دستاشو از پشت گرفته بود و با دست دیگش موهاشو گرفت و سر زنمو بلند کرد. من بدون اینکه دست ب کیرم بزنم، خالی شدم. یارو چون یه بار آبش اومده بود، بار دوم دیگه نمیومد. حدود 20 دقیقه کون دنیز گذاشت تا خالی شد و دنیز و ول کرد. دنیز بلند شد. از آرایش پخشش معلوم بود که قشنگ گریه کرده وسط کون دادن. لباساشونو پوشیدن و را افتادن. منم رفتم سمت ماشینو رفتم خونه. رسیدم خونه دیدم داره دوش میگیره. اومد بیرون گفتم چطور بود؟ خندید و گفت مگه ندیدی؟ پارم کرد بی ناموس. خیلی گنده بود کیرش.
نوشته: سامان

@dastankadhi
حسین کونم گذاشت
1401/03/08

#گی #خوابگاه #خاطرات_نوجوانی

سلام.من شایانم
میخام یه خاطره از دوران خوابگاه دبیرستان براتون بگم.
حدود سال ۹۳ بود من کلاس سوم دبیرستان بودم تو خوابگاه شبانه روزی مدرسه بودیم. آخر هفته رسید وپنج شنبه و جمعه تعطیل بود و اکثر بچه ها رفتن خونه هاشون .کلا اونایی که مونده بودن یا خیلی درس میخوندن یا پول رفتن نداشتن مثل من.
تو اتاقی که من بودم یه اتاق ۱۰ نفره بود ۵ تا تخت دوطبقه و ۵ تا کمد و یه یخچال و … بود یکی از هم اتاقیام که اسمش حسین بود هم نرفته بود خونه.
اون دوران گوشی لمسی ممنوع بود اگه میگرفتن تا چند هفته نمیدادن این حسین هم یه گوشی سامسونگ داشت که ما ۹ نفر دیگه ازش استفاده میکردیم مثلا سوپر،بازی و چیزای دیگه
یه بازی داشت ماشینی که تو اتوبان باید بری و پولی و زمانی بود اکثرا اونو بازی میکردیم.
بعد از ظهر بود و سرپرست هم بعد از ناهار که سرکشی کرده بود خواب بود حسین طبقه بالا و من پایین بودم داشت بازی میکرد رفتم کنارش گفتم اگه باختی من بعدش بازی میکنم گفت بیا شرطی گفتم سر چی گفت هر که ببره محکم میزنه پشت دست اون یکی گفتم باشه چون گوشی مال خودش بود خیلی بازی میکرد و از من بهتر بود هفت هشت باری که بازی کردیم من ۲ بار بردم و بقیش اون.هی هم بهم میخندید.من عصبی شدم گفتم بیا سر لاپایی گفت باشه رفتیم دو تا از کمدا رو کنار هم گذاشتیم کنار یکی از تختا و رفتیم پشت کمدا فضاش جوری بود اگه کسی میومد داخل اتاق ما اونو میدیدیم و اون ما رو نه. دوباره بازی کردیم و بار اول اون برد گفتم از رو شلوار بکن.چسپید بهم و یکم خودشو مالید بعد از یه دقیقه گفتم بسه دوباره بازی کردیم و اینبار من بردم و منم از رو شلوار مالیدم بهش. یکم خوشم اومده بود اونم همینطور. بازی بعدی رو اون برد باز چسپید بهم چند ثانیه که گذشت گفت شلوارامون در بیاریم گفتم باشه.
شلوارمو تا پایین زانوم کشیدم اون موقع پوستم که سفید بود و مو هم خیلی کم داشتم . اونم همینطور چون میخاستیم اگه کسی اومد سریع بکشیم بالا
بعدش یکم تف زد به کیرش برگشتم نگاش کردم یه کیر سیاه ۱۴ سانتی بود که کلفتیش اندازه مال خودم بود کیرشو گذاشت لای پاهام و عقب و جلو میکرد. من بیشتر خوشم اومد ایندفعه ۵ دقیقه ای طول کشید من دلم نمیخاست متوقفش کنه ولی با خودم گفتم الان فک میکنه خوشم اومده و دوس نداشتم اینجور فک کنه گفتم بسه دیگه.
دوباره بازی کردیم و بازم اون برد ولی گفت تو بیا بکن .منم رفتم پشتش و کیرمو تف زدم (یه کیر ۱۲ سانتی صورتی با قطر متوسط دارم) بعدش گذاشتم لاپاش یکم پشم داشت ولی دیگه بهتر از هیچی بود عقب و جلو میکردم و وسطش خشک میشد دوباره تف میزدم
دو سه دقیقه ای شد گفت بسه دیگه منم اومدم عقب. گفت میخای بازم بازی کنیم گفتم نه ولش کن بیا نوبتی لاپایی اون دوباره رفت پشتم و کیرشو تف مالی کرد و لاپایی میزد برام خیلی دوس داشتم بکنه داخل ولی اگه بهش میگفتم شک میکرد دو دقیقه ای گذشت گفت تف کن تو دستم تف کردم زد رو کیرش دوباره لاپایی میزد یکم که گذشت گفت بکنم تو کونت گفتم نه یکم که گذشت دوباره گفت بذار بکنم توش گفتم نه درد میگیره حالا از خدام بود بکنه بار سوم گفت بکنم یا نه یه نگاش کردم هیچی نگفتم گفت میخام بکنما باز هیچی نگفتم دستشو آورد جلو گفت تف بریز یه تف گنده انداختم کشید رو کیرش منم کونمو دادم عقب هی فشار میداد نمیرفت تف میزد فشار میداد منم شل میکردم بلد نبود کسخل یهو حس کردم یه چی رفت تو کونم و سوخت. خودمو کشیدم جلو دس گذاشتم رو سوراخم و چشامم بستم گفتم لاشییی خیلی درد گرفت با اینکه من قبلا خیار کرده بودم تو خودم ولی دردش هم فرق داشت هم بیشتر بود.
گفت جدی دردت